|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاريخ>تاریخ ایران>اردشیر بن شیرویه - اردشیر سوم
شماره مقاله : 10347 تعداد مشاهده : 365 تاریخ افزودن مقاله : 7/4/1390
|
سخن در باره پادشاهى اردشير (اردشير سوم) اردشير کودکى بود که بيش از هفت سال از عمرش نمى گذشت. هنگامى که شيرويه در گذشت، ايرانيان، پسرش اردشير را- که کودکى خردسال بود- به پادشاهى نشاندند. مردى به نام بهادر جسنس که رتبه خوانسالارى داشت سرپرستى اردشير و اداره کارها را به عهده گرفت و سياست کشور دارى را به خوبى از پيش برد چنان که در اثر حسن تدبير و فرمانروايى او مردم با وجود خردسالى اردشير احساس ناراحتى نمىکردند. شهربراز سردار ايرانى هنوز با لشکرى که خسرو پرويز در زير فرمانش گذاشته بود در مرز روم به سر مىبرد. او پس از خسرو پرويز با قيصر روم آشتى نموده و به جبران کارهائى پرداخته بود که با روميان کرده بود و ما پيش ازين شرح داديم. از اين رو قيصر روم براى او خلعت و هديههايى مىفرستاد. خسرو پرويز و شيرويه هميشه به شهربراز نامه مىنوشتند و در کارهاى خود با او مشورت مىکردند. ولى بزرگان ايران هنگامى که مىخواستند اردشير را بر تخت بنشانند با او مشورت نکردند و اين غفلت بهانهاى براى خردهگيرى به دست او داد. او اين بهانه را وسيلهاى قرار داد تا خردسالى اردشير را غنيمت شمارد و از فرصت استفاده کند و دست به جنگ و خونريزى بگشايد و تاج و تخت سلطنت را بگيرد. از اين رو با لشکر خويش به سوى مدائن روانه شد. اردشير و بهادر جسنس و هر کس که از خاندان شاهى زنده مانده بود به شهر تيسفون رفتند. شهربراز آنان را در تيسفون محاصره کرد و گرداگرد شهر منجيقهائى بر پا ساخت ولى هيچ کارى از پيش نبرد. لذا از در نيرنگ در آمد، و رئيس نگهبانان شهر و اسپهبد نيمروز را فريب داد تا سرانجام آن دو تن دروازه شهر را به روى او و لشکريانش گشودند. شهربراز به درون شهر راه يافت و گروهى از بزرگان را کشت و دارائى ايشان را گرفت. يکى از ياران شهربراز نيز، به دستور او، اردشير را در ايوان خسرو شاه قباذ بکشت. مدت فرمانروائى اردشير يک سال و ششم ماه بود.
متن عربی: ذكر ملك أردشير وكان عمره سبع سنين. فلما توفي شيرويه ملك الفرس عليهم ابنه أردشير وحضنه رجل يقال له بهادر جسنس، مرتبته رئاسة أصحاب المائدة، فأحسن سياسة الملك، فبلغ من إحكامه ذلك ما لم يحس معه بحداثة سن أردشير. وكان شهربراز بثغر الروم في جند ضمهم إليه كسرى أبرويز، وكان قد صلح له بعده ما فعل بالروم مما ذكرناه، وكان ينفذ له الخلع والهداية، وكان أبرويز وشيرويه يكاتبانه ويستشيرانه، فلما لم يشاوره عظماء الفرس في تمليك أردشير اتخذ ذلك ذريعة إلى التعنت وبسط يده في القتل وجعله سبباً للطمع في الملك احتقاراً لأردشير لصغر سنه، فأقبل بجنده نحو المدائن، فتحول أردشير وبهادر جسنس ومن بقي من نسل الملك إلى مدينة طيسفون، فحاصرهم شهربراز ونصب عليهم المجانيق فلم يظفر بشيء، فأتاها من قبل المكيدة، فلم يزل يخدع رئيس الحرس وأصبهبذ نيمروذ حتى فتحا له باب المدينة فدخلها وقتل جماعةً من الرؤساء وأخذ أموالهم وقتل بعض أصحابه أردشير في إيوان خسروشاه قباذ بأمر شهربراز. وكان ملكه سنة وستة أشهر.
از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|