Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  به عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه  فرموده است: (یا عَبْدَالرَّحْمنِ بْنَ سَمرَةَ، لا تَسْأَلِ الإِمارَةَ، فَإِنَّک إِنْ أُوتِیتَها عَنْ مسْأَلَةٍ وُکلْتَ إِلَیها، وَإِنْ أُوتِیتَها منْ غَیرِ مسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَیها) یعنی: «ای عبدالرحمن! امارت را درخواست مکن؛ زیرا اگر پس از درخواست، به امارت برسی، به آن، واگذار می‌شوی و اگر بدون درخواست، به امارت برسی، بر آن، یاری خواهی شد». [بخاري، شماره‌ي6622)]

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاريخ>تاریخ ایران>خسرو پرویز > سخن درباره کشته شدن خسرو پرویز

شماره مقاله : 10345              تعداد مشاهده : 379             تاریخ افزودن مقاله : 7/4/1390

سخن درباره کشته شدن خسرو پرويز
خسرو پرويز به سبب دارائى بى‏شمار و گنجينه‏هاى سرشارى که يافته و کشورهائى که گشوده و شهرهايى که از دست دشمنان خويش گرفته بود، و يارى بخت و مساعدت روزگار، بيش از اندازه خودخواه و سرکش و مغرور شده بود و در گرفتن اموال مردم آزمندى بسيار نشان مى‏داد. از اين رو دل‏هاى مردم از او برگشته بود و همه بدو کينه مى‏ورزيدند.
درباره دارائى فراوان و شکوه بى‏پايان او گفته شده است:
او دوازده هزار زن، يا به روايتى ديگر، سه هزار زن داشت که با آنان همخوابه مى‏شد و کام دل مى‏گرفت، همچنين‏ هزارها کنيز داشت.
شمار اسبان و چارپايان ديگر او به پنجاه هزار مى‏رسيد. بيش از همه مردم به گوهرها و ظرف‏هاى عالى و چيزهاى گرانبهاى ديگر علاقمند بود.
مى‏گويند:
در هيجدهمين سال فرمانروائى خود يک بار دستور داد تا خراجى را که از شهرهاى وى گرد آورده بودند، بشمارند.
چنين کردند.
از سکه‏هاى سيم يکصد هزار هزار مثقال و سکه‏هاى زر بيست هزار هزار مثقال بود.
او مردم را به چيزى نمى‏شمرد و آنان را خوار مى‏انگاشت و با ايشان دشمنى مى‏کرد.
مثلا به زاذان، يکى از سرداران خود دستور داده بود تا همه کسانى را که در زندان به سر مى‏بردند و تعدادشان به سى و شش هزار مى‏رسيد، از دم تيغ بگذرانند. 
ولى زاذان اين دستور را به کار نبست و از کشتن ايشان خود دارى کرد.
زندانيان که دريافته بودند خسرو تشنه خون آنان است و دشمنش شدند.
خسرو پرويز، همچنين دستور داده بود تا کسانى را که در جنگ با روميان شکست خورده و گريخته بودند، بکشند. از اين رو، اين گروه نيز دشمن وى شده و به کين وى کمر بسته بودند.
خسرو کسى را گماشت تا باقى خراج پس افتاده را هم از مردم بستاند و او براى اجراى اين دستور فشار بسيار وارد آورد و به اندازه‏اى بيدادگرى کرد که همه مردم بدخواه خسرو پرويز
شدند و بزرگان قوم به بابل رفتند، و شيرويه، پسر خسرو پرويز، را از آن جا فرا خواندند.
خسرو پرويز فرزندان خويش را در بابل نهاده بود و نمى گذاشت که از آن جا به جاى ديگر روند.
کسانى را هم در آن جا به آموزش و پرورش ايشان گماشته بود.
شيرويه- که به دستيارى بزرگان ايران از بابل بيرون آمد- به بهرسير رسيد و شبانه در آن جا داخل شد و کسانى را که در زندان‏ها به سر مى‏بردند آزاد کرد.
اين زندانيان- که خسرو پرويز دستور کشتنشان را داده بود- هوادار شيرويه شدند و پيرامون او گرد آمدند و بانگ «قباد شاهنشاه» بر آوردند. (زيرا قباد نام اصلى شيرويه بود.) آنگاه به راه افتادند تا به ميدان جلوى کاخ خسرو پرويز رسيدند.
نگهبانان کاخ او پا به فرار نهادند. خسرو پرويز نيز به بستانى که نزديک کاخش بود، گريخت ولى او را گرفتند و اسير کردند و پسر او (شيرويه) را به پادشاهى نشاندند.
شيرويه از پدر خود براى کارهائى که کرده بود، باز خواست نمود.
بعد ايرانيان خسرو پرويز را کشتند. شيرويه نيز در اين کار آنان را يارى داد.
مدت فرمانروائى خسرو پرويز سى و هشت سال بود.
سى و دو سال و پنج ماه و پانزده روز از پادشاهى خسرو پرويز گذشته بود که پيغمبر اکرم، صلّى الله عليه و سلم، از مکه به مدينه مهاجرت فرمود.
مى‏گويند خسرو پرويز هجده فرزند داشت و بزرگترينشان شهريار ناميده مى‏شد که شيرين او را به پسرخواندگى خويش‏ برگزيده بود.
ستاره شناسان به خسرو پرويز گفته بودند:
«يکى از فرزندان تو پسرى خواهد آورد که به دست وى اين کاخ ويران خواهد شد و اين پادشاهى از ميان خواهد رفت.
نشانه چنين پسرى نيز نقصى است که در قسمتى از بدن اوست.» 
خسرو پرويز براى جلوگيرى از وقوع اين امر فرزندان خويش را از همخوابگى با زنان باز داشت تا داراى پسرى نشوند.
ولى چندى که گذشت، شهريار از هواى جوانى و تنهائى و بى‏زنى در پيش شيرين شکايت کرد.
شيرين که نمى‏خواست شهريار را در رنج ببيند، کنيزى را که حجامتگرش بود و گمان مى‏برد که ناز است، به نزد شهريار فرستاد.
اما حدس شيرين درست نبود و آن کنيز از همخوابگى با شهريار باردار گرديد و يزدگرد را آورد.
شيرين اين پيشامد را تا پنج سال از خسرو پرويز پنهان داشت تا روزى که ديد خسرو پرويز از کودکانى که اندکى بزرگ شده‏اند خوشش مى‏آيد و با آنان مهربانى مى‏کند. از او پرسيد:
«اگر ببينى که يکى از فرزندانت داراى پسرى شده، شاد خواهى شد يا نه؟» 
خسرو پرويز پاسخ داد:
«البته که شاد خواهم شد!» 
شيرين به شنيدن اين سخن يزدگرد را آورد و به او معرفى کرد.
خسرو پرويز دوستدار يزدگرد شد و او را به خود نزديک ساخت.
روزى، هنگامى که با او بازى مى‏کرد، ناگهان پيشگوئى ستاره شناسان را به ياد آورد و براى اين که ببيند نقصى در بدين‏ يزدگرد هست يا نه، دستور داد تا جامه از تنش بدر آورند.
همينکه يزدگرد را برهنه کردند خسرو پرويز در يکى از تهيگاه‏هاى وى نقصى ديد و بر آن شد که او را بکشد.
ولى شيرين او را از اين کار بازداشت و گفت:
«اگر خدا خواسته باشد که براى اين دستگاه سلطنت پيشامدى روى دهد به هيچ تدبيرى از آن جلوگيرى نتوان کرد.» 
شيرين بعد دستور داد که يزدگرد را به سيستان بفرستند.
و نيز گفته شده است:
«چنين نيست. بلکه شيرين يزدگرد را در سواد عراق، در قريه‏اى که خمانيه ناميده مى‏شود، سکونت داد.» 
پس از کشته شدن خسرو پرويز، پسر او شيرويه، به پادشاهى رسيد.

متن عربی:
ذكر قتل كسرى أبرويز
 كان كسرى قد طغى لكثرة ماله وما فتحه من بلاد العدو ومساعدة الأقدار وشره على أموال الناس، ففسدت قلوبهم، وقيل: كانت له اثنا عشر ألف امرأة، وقيل ثلاثة آلاف امرأة، يطؤهن، وألوف جوارٍ، وكان له خمسون ألف دابة، وكان أرغب الناس في الجوهر والأواني وغير ذلك، وقيل: إنه أمر أن يحصي ما جبي من خراج بلاده في سنة ثماني عشرة من ملكه، فكان من الورقة مائة ألف ألف مثقال وعشرون ألف ألف مثقال، وإنه احتقر الناس وأمر رجلاً اسمه زاذان بقتل كل مقيد في سجونه، فبلغوا ستة وثلاثين ألفاً، فلم يقدم زاذان على قتلهم، فصاروا أعداءه له، وكان أمر بقتل المنهزمين من الروم فصاروا أيضاً أعداء له، واستعمل رجلاً على استخلاص بواقي الخراج، فعسف الناس وظلمهم، ففسدت نياتهم، ومضى ناس من العظماء إلى بابل، فأحضروا ولده شيرويه بن أبرويز، فإن كسرى كان قد ترك أولاده بها ومنعهم من التصرف وجعل عندهم من يؤدبهم، فوصل إلى بهرسير فدخلها ليلاً فأخرج من كان في سجونها، واجتمع إليه أيضاً الذين كان كسرى أمر بقتلهم، فنادوا قباذ شاهنشاه وساروا حين أصبحوا إلى رحبة كسرى، فهرب حرسه، وخرج كسرى إلى بستان قريب من قصره هارباً فأخذ أسيراً، وملكوا ابنه، فأرسل إلى أبيه يقرعه بما كان منه، ثم قتلته الفرس وساعدهم ابنه، وكان ملكه ثمانياً وثلاثين سنة.
 ولمضي اثنتين وثلاثين سنة وخمسة أشهر وخمسة عشر يوماً هاجر النبي، صلى الله عليه وسلم، من مكة إلى المدينة.
 قيل: وكان لكسرى أبرويز ثمانية عشر ولداً، وكان أكبرهم شهريار، وكانت شيرين قد تبنته، فقال المنجمون لكسرى: إنه سيولد لبعض ولدك غلام يكون خراب هذا المجلس وذهاب الملك على يديه، وعلامته نقص في بعض بدنه، فمنع ولده عن النساء لذلك حتى شكا شهريار إلى شيرين الشنبق، فأرسلت إليه جاريةً كانت تحجمها، وكانت تظن أنها لا تلد، فلما وطئها علقت بيزدجرد فكتمته خمس سنين، ثم إنها رأت من كسرى رقة للصبيان حين كبر فقالت: أيسرك أن ترى لبعض بنيك ولداً ؟ قال: نعم، فأتته بيزدجرد، فأحبه وقربه، فبينما هو يلعب ذات يوم ذكر ما قيل، فأمر به، فجرد من ثيابه، فرأى النقص في أحد وركيه فأراد قتله، فمنعته شيرين وقالت: إن كان الأمر في الملك قد حضر فلا مرد له، فأمرت به فحمل إلى سجستان، وقيل: بل تركته في السواد في قرية يقال لها خمانية. ولما قتل كسرى أبرويز بن هرمز ملك ابنه شيرويه.

از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com





 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام شافعى رحمه الله فرموده اند: "إذا رأيتموني أقول قولا وقد صح عن النبي صلى الله عليه وسلم خلافه فاعلموا أن عقلي قد ذهب" ( ابن عساكر بسند صحيح 15/10/1 ) يعنى: "اگر حرفى بزنم در حاليكه از پيامبر صلى الله عليه و سلم حديث صحيحى خلاف قول من وارد شده باشد پس بفهميد كه عقلم را از دست داده ام"

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 14950
دیروز : 5614
بازدید کل: 8805109

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010