|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاريخ>تاریخ ایران>گودرز بن اشکان
شماره مقاله : 10279 تعداد مشاهده : 615 تاریخ افزودن مقاله : 4/4/1390
|
سخن درباره پادشاهى گودرز پس از شاپور، گودرز بن اشكان به پادشاهى رسيد و اين كسى است كه با فرزندان اسرائيل جنگيد و آنان را براى دومين بار از پاى درآورد. سبب اين كه خداوند او را بر ايشان چيره ساخت آن بود كه يحيى بن زكريا را كشته بودند. شاپور گروه بسيارى از بنى اسرائيل را كشت و پس از اين شكست، ديگر مانند نخستين بار، گروههائى به فرزندان اسرائيل نپيوستند و آنان نتوانستند شكست خود را جبران كنند. خداوند پيامبرى و نبوت را از ميانشان برداشت و خوارى و زبونى را بر آنان فرود آورد. و نيز گفته شده است: كسى كه با بنى اسرائيل جنگيد طيطوس بن اسفيانوس، پادشاه روم، بود كه گروهى از آنان را كشت و گروهى را اسير كرد و بيت المقدس را ويران ساخت. روميان به خونخواهى انطيخس به شهرهاى ايران لشكر كشيده و به جنگ پرداخته بودند. پادشاه بابل در آن هنگام بلاش، پدر اردوانى بود كه او را اردشير بابكان كشت. بلاش به ملوك طوائف نامه نوشت و ايشان را از آنچه روميان با بسيج سپاه و لشكر كشى و جنگ در شهرهاى وى، بر سرش آورده بودند، آگاه ساخت و يادآور شد كه اگر او از پيكار با روميان درماند و ايشان پيروزى يابند، همه ملوك طوائف را شكست خواهند داد و از پاى درخواهند آورد. به دريافت نامه بلاش، هر يك از ملوك طوائف به اندازه توانائى خود، با فرستادن سرباز و جنگ افزار و پول، بلاش را يارى كرد. بدين گونه چهار صد هزار مرد جنگى بر او گرد آمد. بلاش فرمانرواى شهر الحضر را، كه سرزمينهاى ميان سواد و جزيره از آن وى بود، به فرماندهى اين لشكر گماشت. او با اين لشكر گران به جنگ روميان رفت و پادشاهشان را كشت و سپاهشان را يغما كرد و اسير گرفت و تار و مار ساخت. اين پيشامد بود كه روميان را به ساختن شهر قسطنطنيه و انتقال پادشاه و پادشاهى از روم بدان جا وادار كرد. كسى كه اين شهر را به وجود آورد قسطنطين (كنستانتين) بود- از اين رو، آن شهر به نام وى (قسطنطنيه) معروف شد. او از پادشاهان روم نخستين كسى بود كه آئين مسيح را پذيرفت و مسيحى شد و چون گمان مىرفت كه بنى اسرائيل در كشتن حضرت عيسى عليه السلام دست داشتهاند، همهى بازماندگان بنى اسرائيل را از فلسطين و شام بيرون راند و چوبى را هم كه مىپنداشتند ايشان عيسى را بر آن به دار آويختهاند، برگرفت و برد. روميان اين چوب را مقدس شمردند و گرامى داشتند و در خزانه خود جاى دادند كه تا امروز نزد ايشان است. كشور ايران همچنان دچار وضع ملوك الطوائفى بود تا اينكه اردشير، پسر بابك به فرمانروائى رسيد. هشام بن الكلبى مدت فرمانروائى اشكانيان را روشن نكرده است. مورخ ديگرى كه از احوال شاهان ايران آگاهى دارد، گفته است: پس از اسكندر، شاهانى بر ايران دست يافتند كه ايرانى نبودند و از هر كس كه بر شهرهاى جبل چيره مىشد، فرمانبردارى مىكردند. اين گروه، اشكانيان بودند كه ملوك الطوائف خوانده مىشدند و مدت فرمانروائى ايشان دويست سال، و به گفتهاى: سيصد و چهل سال بود. از اين سالها، اشك بن اشكان بيست سال، بعد، پسرش، شاپور، شصت سال فرمانروائى كرد. در سال چهل و يكم فرمانروائى او، مسيح عيسى عليه السلام ظهور كرد و تيطوس بن اسفيانوس نزديك به چهل سال پس از مصلوب شدن حضرت عيسى به بيت المقدس لشكر كشيد و آن شهر را گرفت و گروهى از مردمش را كشت و گروهى را اسير كرد و شهر را ويران ساخت. پس از شاپور، گودرز، پسر اشكان بزرگ ده سال، و سپس بيرن (بيژن) اشكانى بيست و يك سال پادشاهى كرد. بعد، گودرز اشكانى هشتاد و نه سال، پس از او نرسى اشكانى چهل سال، سپس هرمز اشكانى هفده سال، بعد اردوان اشكانى بيست و دو سال، آنگاه خسرو اشكانى چهل سال، پس از او بلاش اشكانى بيست و چهار سال، سپس اردوان كوچك سيزده سال سلطنت كردند تا سرانجام كه اردشير بن بابك به فرمانروائى رسيد. يكى ديگر از مورخان گفته است: پس از اسكندر ملوك طوايف بر شهرهاى ايران دست يافتند كه اسكندر اين كشور را ميانشان تقسيم كرده و هر ناحيه را به يكى بخشيده بود جز سرزمين سواد را كه تا پنجاه و چهار سال پس از درگذشت اسكندر به دست روميان بود. در ميان اين ملوك طوائف مردى از نسل پادشاهان بر جبال و اصفهان دست يافته بود. پس از او فرزندانش بر سواد چيره شدند و بر آن سرزمين همچنين بر ماهات و جبال و اصفهان پادشاهى كردند. اين پادشاهان بر ساير ملوك الطوائف سرورى داشتند و مانند رئيس ايشان بودند. بدين جهة رسم بر اين است كه نخست به شرح حال او بعد به شرح احوال فرزندانش پردازند. به پيروى از اين شيوه است كه در كتب تواريخ پادشاهان نام تمامشان را ذكر كردهاند ولى ما به ذكر اسامى عدهاى از آنان اكتفا كرديم و از عدهاى ديگر چشم پوشيديم. مدت فرمانروائى ملوك الطوائف را برخى دويست و شصت سال، و برخى سيصد و چهل و چهار سال و برخى ديگر پانصد و بيست و سه سال نوشتهاند. خدا حقيقت را بهتر مىداند. از پادشاهانى كه بر نواحى جبال دست يافتند و پس از آن فرزندانشان نيز بر سواد چيره شدند، اشك بن جزه (يا: حره) بود. او بنا به گفتهاى از فرزندان اسفنديار بن بشتاسب به شمار مىرفت. برخى از ايرانيان نيز برآنند كه اشك پسر دارا بوده است. يكى از ايشان گفته است: اشك بزرگ، پسر اشكان، از فرزندان كيكاوس است كه مدت بيست سال پادشاهى كرد. پس از او، پسرش اشك، به پادشاهى رسيد و بيست و يك سال فرمان راند. سپس پسرش شاپور سى سال پادشاهى كرد. بعد از شاپور، پسرش، گودرز، بر تخت نشست كه مدت پادشاهى او ده سال بود. آنگاه پسرش بيرن (بيژن) به پادشاهى رسيد و بيست و يك سال فرمانروائى كرد. پس از او پسرش، گودرز كوچك بر تخت نشست و نوزده سال پادشاهى او دوام يافت. سپس، پسرش نرسى به فرمانروائى رسيد و چهل سال سلطنت كرد. بعد هرمز بن بلاش بن اشكان بر اورنگ فرمانروائى نشست و مدت هفده سال پادشاهى كرد. آنگاه اردوان بزرگ، پسر اشكان، تاج بر سر نهاد و دوازده سال به فرمانروائى پرداخت. بعد، كسرى (خسرو) پسر اشكان به پادشاهى رسيد و چهل سال پادشاهى كرد. پس از او اردوان كوچك، پسر بلاش، به كشوردارى پرداخت و سيزده سال پادشاهى او دوام يافت. اردوان بزرگترين و پيروزمندترين پادشاهان اشكانى به شمار مىرفت و بيش از تمام آنان با پادشاهان سختگيرى مىكرد. پس از او اردشير بن بابك روى كار آمد و كشور ايران را يكپارچه كرد و سر و سامان بخشيد چنان كه ما به خواست خداوند، در جاى خود به شرح آن خواهيم پرداخت. برخى از مورخان نامهاى اين پادشاهان را به گونهاى ديگر ذكر كردهاند و غير از آن است كه ما گفتهايم و نيازى به دراز گوئى براى ذكر آنها نيست. ما نامهائى را برديم كه هنگام ظهور اردشير بن بابك گفته شده است.
متن عربی:
ذكر ملك جوذرز ثم ملك بعد سابور جودرز بن أشكان، وهو الذي غزا بني اسرائيل في المرّة الثانية. وسبب تسليط اللّه إيّاه عليهم قتلهم يحيى بن زكريّاء، فأكثر القتل فيهم، فلم يعد لهم جماعة كجماعتهم الأولى، ورفع الله منهم النبوة ونزل بهم الذّلّ، وقيل: إنّ الذي غزا بني إسرائيل طيطوس بن اسفيانوس ملك الروم، فقتلهم وسباهم وخرّب بيت المقدس، وقد كانت الروم غزت بلاد فارس يطلبون ثأر أنطيخس، وملك بابل حينئذٍ بلاش أبو أردوان الذي قتله أردشير بن بابك، فكتب بلاش إلى ملوك الطوائف يعلمهم ما أجمعت عليه الروم من غزو بلادهم وما حشدوا وجمعوا وأنّه إن عجز عنهم ظفروا بهم جميعاً. فوجّه كلّ ملك من ملوك الطوائف الى بلاش من الرجال والسلاح والمال بقدر قوّته، فاجتمع عنده أربعمائة ألف رجل، فولّى عليهم صاحب الحضر، وكان له ما بين السواد والجزيرة، فلقي الروم وقتل ملكهم واستباح عسكرهم، وذلك الذي هيّج الروم على بناء القسطنطينيّة ونقل الملك من رومية إليها، وكان الذي أنشأها قسطنطين الملك، وهو أوّل من تنصّر من ملوك الرّوم وأجلى من بقي من بني اسرائيل عن فلسطين والشام لقتلهم عيسى بزعمهم، وأخذ الخشبة التي يزعمون أنّهم صلبوا المسيح عليها، فظّمها الروم وأدخلوها خزائنهم وهي عندهم إلى اليوم، ولم يزل مُلك فارس متفرّقاً حتى ملك أردشير بن بابك، ولم يبيّن هشام مدّة ملكهم. وقال غيره من أهل العلم بأخبار فارس: ملك بلادهم بعد الإسكندر ملوك من غير الفرس كانوا يطيعون كلّ من ملك بلاد الجبل، وهم الأشغانيّون الذين يُدعون ملوك الطوائف، وكان ملكهم مائتي سنة، وقيل: كان ملكهم ثلاثمائة وأربعين سنة، ملك من هذه السنين أشك بن أشكان عشرين سنة، ثمّ ابنه سابور ستين سنة، وفي إحدى وأربعين سنة من ملكه ظهر المسيح عيسى بن مريم، عليه السلام، وإنّ تيطوس بن اسفيانوس ملك رومية غزا بيت المقدس بعد ارتفاع المسيح بنحو من أربعين سنة فملك المدينة وقتل وسبى وأخرب المدينة، ثمّ ملك جودرز بن أشغانان الأكبر عشر سنين، ثمّ ملك بيرن الأشغانيّ اربعين سنة ثم ملك هرمز الأشغاني سبع عشرة سنة، ثمّ ملك أردوان الأشغانيّ اثنتين وعشرين سنة، ثمّ ملك كسرى الأشغانيّ أربعين سنة ثمّ ملك بلاش الأشغاني أربعاً وعشرين سنة، ثمّ ملك أردوان الأصغر ثلاث عشرة سنة، ثمّ ملك أردشير بن بابك. وقال بعضهم: ملك بلاد الفرس بعد الإسكندر ملوك الطوائف الذين فرّق الإسكندر المملكة بينهم، وتفرّد بكلّ ناحية من ملك عليها من حين ملّكه عليها ما خلا السواد، فإنّّ كان أربعاً وخسمين سنة بعد هلاك الإسكندر في يد الروم، وكان في ملوك الطوائف رجل من نسل الملوك قد ملك الجبال وأصبهان، ثمّ غلب ولده بعد ذلك على السواد، وكانوا ملوكاً عليها، وعلى الماهات والجبال، وأصبهان كالرئيس على سائر ملوك الطوائف، لأنّ العادة جرت بتقديمه وتقديم ولده، ولذلك قُصد لذكرهم في كتب سير الملوك، فاقتصرنا على ذكرهم دون غيرهم، فكانت مدة ملوك الطوائف مائتّي سنة وستين سنة، وقيل: ثلاثمائة وأربعاً وأربعين سنة، وقيل: خمسمائة وثلاثاً وعشرين سنة، والله أعلم. فمن الملوك الذين ملكوا الجبال ثم تهيأت بعد أولادهم الغلبة على السواد أشك بن جزه، وهو من ولد إسفنديار بن بشتاسب في قول، وبعض الفرس زعم أنّ أشك بن دارا، قال بعضهم: أشك بن أشكان الكبير، هو من ولد كيكاووس، وكان ملكه عشرين سنة، ثمّ ملك بعده أشك ابنه إحدى وعشرين سنة، ثمّ ملك ابنه سابور ثلاثين سنة، ثمّ ملك ابنه جودرز عشر سنين، ثمّ ملك ابنه بيرن إحدى وعشرين سنة، ثم ملك ابنه جودرز الأصغر تسع عشرة سنة، ثم ابنه نرسي أربعين سنة، ثم هرمز بن بلاش بن أشكان سبع عشرة سنة، ثمّ أردوان الأكبر بن أشكان اثنتي عشرة سنة، ثمّ كسرى ابن أشكان أربعين سنة، ثم أردوان الأصغر بن بلاش ثلاث عشرة سنة، وكان أعظم ملوك الأشكانيّة وأظهرهم وأعزّهم قهراً للملوك، ثمّ ملك أردشير بن بابك وجمع مملكة الفرس على ما نذكره إن شاء الله. وقد عدّ بعضهم في أسماء الملوك غير ما ذكرنا لا حاجة الى إلى الإطالة بذكره، وقد ذكرنا بعض ما قيل عند ملك أردشير بن بابك. *
از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|