|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاريخ>تاریخ ایران>دارای بزرگ > سخن درباره وی و پسرش دارای کوچک
شماره مقاله : 10275 تعداد مشاهده : 593 تاریخ افزودن مقاله : 4/4/1390
|
سخن درباره داراى بزرگ و پسرش، داراى كوچك و چگونگى از ميان رفتن او با ظهور ذو القرنين دارا، پسر بهمن بن اسفنديار ملقب به چهرآزاد بود كه به معنى جوانمرد است. او پس از اين كه به پادشاهى رسيد، در بابل فرود آمد. در كار كشور دارى نظم را به كار مىبرد و بر پادشاهان اطراف كشور خويش چيره بود چنان كه همه بدو خراج مىپرداختند. دارا در فارس شهرى ساخت و آن را دارا بگرد نام نهاد. همچنين اسبان چاپارى را از نواحى مختلف آورد و پرورد و مورد استفاده قرار داد. به پسر خود، دارا، مىباليد و چون بسيار دوستش داشت، او را نيز همانند خود، دارا ناميد و وليعهد و جانشين خود ساخت. مدت پادشاهى داراى بزرگ بيست و دو سال بود. پس از درگذشت وى داراى كوچك به فرمانروائى رسيد و در سرزمين جزيره (يعنى جزيره ابن عمر)، نزديك نصيبين، شهر دارا را ساخت كه تا امروز مشهور است. دارا وزارت خود را به مردى سپرد كه شايستگى اين كار را نداشت. از اين رو، دارا را درباره ياران و درباريان خويش بدگمان ساخت به اندازهاى كه فرماندهان لشكر خود را كشت و كار به جائى رسيد كه خاص و عام از او بيزار شدند. دارا جوانى بود زيبا روى ولى خودبين و كينهتوز و گردنكش كه با مردم بد رفتارى مىكرد. مدت فرمانروائى او چهارده سال بود.
متن عربی: ذكر خبر دارا الأكبر وابنه دارا الأصغر وكيف كان هلاكه مع خبر ذي القرنين وملك دارا بن بهمن بن إسفنديار، وكان يلقّب جهرازاد، يعني كريم الطبع، فنزل ببابل، وكان ضابطاً لملكه قاهراً لمن حوله من الملوك، يؤدّون إليه الخراج، وبنى بفارس مدينة سمّاها دارابجرد، وحذّف دوابّ البرد ورتّبها، وكان معجباً بابنه دارا ومن حبّه له سمّاه باسم نفسه وصيّر له الملك بعده. وكان ملكه اثنتين وعشرين سنة. ثم ملك بعده ابنه دارا وبنى بأرض الجزيرة بالقرب من نصيبين مدينة دارا، وهي مشهورة إلى الآن، واستوزر إنساناً لا يصلح لها، فأفسد قلبه على أصحابه، فقتل رؤساء عسكره واستوحش منه الخاصّة والعامّة، وكان شابّاً غرّاً جميلاً حقوداً سيّء السيرة في رعيّته. وكان ملكه أربع عشرة سنة.
* از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|