|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاريخ>تاریخ ایران>زو بن طهماسب
شماره مقاله : 10246 تعداد مشاهده : 762 تاریخ افزودن مقاله : 3/4/1390
|
سخن درباره كسى كه بعد از منوچهر بر ايران فرمانروائى كرد پس از درگذشت منوچهر پادشاه ايران، افراسياب بن فشنج (پشنگ) بن رستم، پادشاه ترك (توران زمين) به كشور ايران تاخت و بر آن دست يافت. از آن جا به سرزمين بابل رفت و روزگارى دراز در آنجا و مهرجانقذق بماند. او در كشور ايران تباهكارى بسيار كرد و آتش بيداد او بالا گرفت. هر جا را كه آباد بود، ويران ساخت و رود و قناتها را از ميان برد و با خاك يكسان كرد. از پنجمين سال فرمانروائى او تا هنگامى كه از كشور ايران بيرون رفت مردم دچار كميابى و خشكسالى بودند. پس از او نيز همچنان رنج مىبردند و سختترين روزگار را مىگذراندند تا اين كه زو پسر طهماسب به پادشاهى رسيد. منوچهر بر پسر خود، طهماسب، خشم گرفته و او را از ايران رانده بود. طهماسب، پس از رانده شدن از ايران، به توران زمين رفت و در شهرهاى تركستان، نزد پادشاهى، كه او را وامن مىناميدند، ماند و با دختر او زناشوئى كرد. زو پسر طهماسب، از اين زناشوئى به جهان آمد. ستاره شناسان به وامن، پادشاه ترك، گفتند كه دخترش فرزندى خواهد زاد كه او را خواهد كشت. وامن به شنيدن اين سخن دختر خود را به زندان انداخت. دختر كه از طهماسب آبستن بود، در زندان فرزندى آورد و آبستنى و زايمان خود را پنهان نگاه داشت تا هنگامى كه منوچهر از پسر خويش، طهماسب، دوباره خشنود شد و او را به نزد خود فرا خواند. طهماسب، هنگامى كه مىخواست به نزد پدر باز گردد، تدبيرى انديشيد و همسر خويش و فرزند خود زو را از زندان بيرون برد و با خود به ايران آورد. پس از چندى زو در برخى از جنگهائى كه ميان ايران و توران درگرفت، چنانكه گفته شد، نياى خود، وامن، را كشت و افراسياب ترك را نيز از ايران راند و به تركستان باز گرداند. چيرگى افراسياب بر سرزمين بابل و كشور ايران، از زمان درگذشت منوچهر تا هنگامى كه زو او را راند، دوازده سال به درازا كشيد. راندن او نيز در روز آبان از ماه آبان انجام پذيرفت. از اين رو ايرانيان آن روز را جشن گرفتند. (و آبانگان ناميدند) و آن را، پس از دو جشن نوروز و مهرگان، سومين جشن قرار دادند. زو در فرمانروائى خود ستوده و درباره مردم خود نيكوكار بود. دستور داد تا آنچه را كه افراسياب در كشور ايران تباه ساخته بود، سر و سامان دهند و دژها را از نو بسازند و آبراهههاى ويران را آباد كنند و از آنها آب برآورند. اين دستورها به كار بسته شد تا شهرها به گونهاى بهتر از آن كه پيش بود درآمد. زو همچنين خراج هفت سال را به مردم بخشيد. از اين رو در روزگار فرمانروائى او شهرها آباد شد و زندگى مردم از گشايش و فراوانى برخوردار گرديد. در شهر سواد نيز رودخانهاى پديد آورد و آن را زاب ناميد (كه مىگويند مخفف «زوآب» است يعنى آبى كه به دست زو روان شده است.) زو بر كرانه رودخانه زاب نيز شهرى ساخت كه عتيقه خوانده مىشود. بر شهر عتيقه نيز سه روستا ساخت به نامهاى زاب بالا و زاب ميانه و زاب پائين. زو نخستين كسى بود كه خوراكهاى رنگارنگ فراهم آورد و دستور داد تا مردم و صنفهاى مختلف خوراكپز نيز ازو پيروى كنند و در پختن خوراك تنوع به كار برند. آنچه را هم كه از تركان و ديگران به غنيمت گرفته بود به سرداران و سپاهيان خويش بخشيد. سراسر مدت پادشاهى او، تا هنگامى كه روزگار او به سرآمد، سى سال بود. گرشاسب بن انوط در دوره فرمانروائى زو، وزارت وى را بر عهده داشت و در كار كشور دارى، او را ياورى مىكرد. و نيز گفته شده است كه گرشاسب با زو در پادشاهى شريك بود. ولى گفتهى نخستين درستتر است. گرشاسب در ايران پايهاى بلند داشت. چيزى كه بود، پادشاهى نكرد.
متن عربی: ذكر من ملك من الفرس بعد منوجهر لما هلك منوجهر ملك فارس سار أفراسياب بن فشنج بن رستم ملك الترك الى مملكة الفرس واستولى عليهم وسار الى أرض بابل وأكثر المقام بها وبمهرجا نقذق وأكثر الفساد في مملكة فارس، وعظم ظلمه، وأخرب ما كان عامراً، ودفن الأنهار والقنى، وقحط النّاس سنة خمس من ملكه، إلي زن خرج عن مملكة فارس، ولم يزل النّاس منه فيزعظم البليّة إلى أن ملك زوّ بن طهماسب، وكان منوجهر قد سخط على ولده طهماسب ونفاه عن بلاده، فأقام في بلاد الترك عن ملك لهم يقال له وامن وتزوّج ابنته، فولدت له زوّ بن طهماسب، وكان المنجّمون قد قالوا لأبيها: إن ابنته تلد ولداً يقتله، فسجنها، فلمّا تزوّجها طهماسب وولدت منه كتمت أمرها وولدها، ثمّ إنّ منوجهر رضي عن طهماسب وأحضره إليه، فاحتال في إخراج زوجته وابنه زوّ من محبسهما، فوصلت رليه، ثمّ إنّ زوّاً فيما ذكر قتل جدّه وأمّن في بعض الحروب الترك وطرد أفراسياب التركي عن مملكة فارس حتى ردّه الى الترك بعد حروب جرت بينهما، فكانت غلبة أفراسياب على أقاليم بابل ومملكة الفرس اثنتي عشرة سنة من لدن توفّي منوجهر الى أن أخرجه عنها زوّ، وكان إخراجه عنها في روزابن من شهر ابان ماه، فاتخذه لهم هذا اليوم عيداً وجعلوه الثالث لعيديهم النوروز والمهرجان. وكان زوّ محموداً في ملكه محسناً الى رعيّته فأمر بإصلاح ما كان أفراسياب أفسده من مملكتهم، وبعمارة الحصون، وإخراج المياه اليت غوّر طرقها، حتى عادت البلادُ إلى أحسن ما كانت، ووضع عن الناس الخراج سبع سنين، فعمرت البلاد في ملكه وكثرت المعايش، واستخرج بالسواد نهراً وسمّاه الزاب، وبنى عليه مدينة، وهي التي تسمّى العتيقة، وجعل لها طسّوج الزاب الأعلي وسسّوج الزاب الأوسط وطسوج الزاب الأسفل، وكان أوهل من اتخذ ألوان الطبيخ أمر بها وبأصناف الزطعمة، وأعطى جنوده ما غنم من الترك وغيرهم. وكان جميع ملكه إلى أن انقضت مدّته ثلاث سنين، وكان كرشاسب بن أنوط وزيره في ملكه ومعينه فيه، وقيل: كان شريكه في الملك؛ والزوّل أصحّ، وكان عظيم الشأن في فارس إلا أنّه لم يملك.
از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|