|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>قصص قرآن>شعیب علیه السلام
شماره مقاله : 10240 تعداد مشاهده : 254 تاریخ افزودن مقاله : 3/4/1390
|
داستان شعيب عليه السلام
گفته شده است: نام شعيب، يثرون [در تاريخ طبرى يزون] بن ضيعون (يا: صيفون) بن عنقا بن ثابت بن مدين بن ابراهيم است. و نيز گفته شده است: او شعيب بن ميكيل از فرزندان مدين است. همچنين گفتهاند: شعيب از فرزندان ابراهيم نبود، بلكه فرزند يكى از كسانى بود كه به حضرت ابراهيم عليه السلام ايمان آورد و با او به شام كوچ كرد. او پسر دختر لوط بود. بنابر اين جده شعيب دختر لوط بود. شعيب نابينا بود و از همين روست كه خداى بزرگ در قرآن كريم فرموده است: إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً 11: 91 قوم او به او گفتند: «ما تو را در ميان خود مردى زبون و ناتوان مىبينيم.» منظور از اين زبونى و ناتوانى، نابينائى اوست. پيامبر اكرم، صلى الله عليه و سلم، هر گاه كه به ياد شعيب مىافتاد، مىفرمود: «او خطيب الانبياء، يعنى: سخنران پيغمبران بود.» زيرا با كسان خود بسيار شيوا سخن مىگفت. خداوند او را به پيامبرى، به سوى اهل مدين فرستاد كه اصحاب الايكه بودند. «ايكه» به معنى درختان درهم پيچيده است. اصحاب الايكه اهل كفر و خدا ناشناسى بودند. كم فروشى مىكردند و هر چه را كه به مردم مىفروختند از پيمانه يا وزنى كه بايد به ايشان بدهند كمتر مىدادند و دارائى مردم را تباه مىساختند. خدا در كار آنان گشايشى فراهم آورده و با وجود كفرى كه درباره خدا روا مىداشتند، زندگى ايشان را از فراوانى نعمت برخوردار ساخته بود. شعيب به ايشان گفت: يا قَوْمِ اعْبُدُوا الله ما لَكُمْ من إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ. 11: 84 (اى مردم، خداى يكتا را بپرستيد كه براى شما جز او خدائى نيست و از پيمانه و ترازو كم نگذاريد. من شما را در وضعى مرفه و نيكو مىبينم و مىترسم از عذاب روز دردناكى كه شما را فرا گيرد.) ولى آن مردم در گمراهى و تباهكارى خود پايدار ماندند و هر چه شعيب لغزشهاى ايشان را يادآورى كرد و آنان را از عذاب خداوند ترساند، سودى نبخشيد جز اين كه به گناهان خويش ادامه دادند. از اين رو خشم خداوند را برانگيختند و خدا هنگامى كه خواست آنان را نابود سازد، عذاب روز ظله را بر آنان چيره ساخت. يوم الظله به معنى: «روز سايبان» همان است كه ابن عباس از آن ياد كرده در تفسير گفته خداى بزرگ كه فرموده است: فَأَخَذَهُمْ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كانَ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ 26: 189 (آن مردم به عذاب روز سايبان گرفتار شدند- يعنى روزى كه مردم از شدت گرما به سايبانى پناه مىبردند- و آن روز عذاب، روز بزرگى بود.) عبد الله بن عباس درين باره گفته است: خداوند به مردم مدين سوز و گرماى سختى فرستاد كه نفسهاى ايشان را گرفت. بدين سبب، گريزان از خانههاى خود به صحرا شتافتند. در صحرا خدا ابرى فرستاد كه از تابش خورشيد بر سرشان سايه افكند. در زير اين ابر، سردى و خنكى يافتند و شاد شدند و همديگر را آگاه كردند تا همه در زير آن ابر گرد آمدند. درين هنگام خداوند آتشى بر سرشان باريد. عبد الله بن عباس گفته است: آن روز كه ابر بر سر مردم سايبان شد و از آن آتش فرو ريخت، «يوم الظله» يا «روز سايبان» ناميده شد و منظور از «عذاب يوم الظله» نيز همان عذاب است. و قتاده گفته است: خداوند شعيب را به پيامبرى و رهبرى دو گروه از مردم برانگيخت: يكى قوم خود او كه اهل شهر مدين بودند و ديگر «اصحاب الايكه». همچنان كه در بالا گفته شد، «ايكه» به معنى بيشه و درختان بهم پيچيده بود و «اصحاب ايكه» درين بيشهها به سر مىبردند يا از درختان اين بيشهها استفاده مىكردند. خداوند هنگامى كه خواست ايشان را كيفر دهد، گرماى سختى را بر آنان فرستاد و عذاب را به گونه ابرى درآورد كه در آسمان بالا آمد و همينكه به ايشان نزديك شد به اميد سايه و سردى آن بيرون دويدند و هنگامى كه در زيرش جمع شدند، بارانى از آتش بر سرشان باريد. قتاده سپس مىگويد: بدين جهت است كه خداوند مىفرمايد: فَأَخَذَهُمْ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ. 26: 189 اما مردم مدين، مردمى بودند كه در شهر مدين مىزيستند و گروهى از آنان فرزندان مدين بن ابراهيم خليل عليه السلام بودند. خداوند آنان را با زمين لرزه عذاب فرمود و زلزلهاى فرستاد كه همه را نابود ساخت. برخى از علما گفتهاند: قوم شعيب اندازه راستى و درستى را نگه نداشتند. ولى خداوند در روزى ايشان فراخى و گشايشى فراهم آورد. باز هم حد راستى و درستى را شكستند و باز هم خداوند ايشان را از فراوانى و فراخى روزى بهرهمند ساخت همينطور، هر چه آنان به نادرستى و ناراستى مىافزودند، خداوند به روزى ايشان مىافزود. هنگامى كه نافرمانى و كفرشان از حد در گذشت و خدا خواست كه نابودشان كند گرماى سختى را بر آنان چيره ساخت كه تاب تحمل آن را نداشتند. نه از پناه بردن به سايه سودى مىبردند و نه از شست و شو در آب. سرانجام يكى از آنان به زير سايه ابرى رفت و در آن جا آسايشى يافت. اين بود كه ياران خويش را فرا خواند و گفت: «بيائيد كه در اين جا از گرما آسوده خواهيد شد.» به شنيدن اين سخن مردم شتابان پيش او رفتند و همينكه همه گرد هم آمدند خداوند آتشى بر آنان فرستاد و اين عذاب يوم الظله ناميده شد. اما عامر از عبد الله بن عباس روايت كرده كه به او گفت: «هر كس كه درباره عذاب يوم الظله برايت حديثى نقل كرد، تكذيبش كن.» مجاهد گفته است: عذاب يوم الظله عبارت است از اظلال يعنى سايه افكندن عذاب بر قوم شعيب و زيد بن اسلم درباره اين سخن خداى بزرگ كه فرموده است: يا شُعَيْبُ، أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ في أَمْوالِنا ما نَشؤُا؟ 11: 87 (اى شعيب، اين نماز تو ترا فرمان مىدهد كه- دعوى پيغمبرى كنى- و ما را باز دارى از آنچه پدرانمان مىپرستيدند يا از اين كه با دارائى خود هر چه دلمان مىخواهد بكنيم؟) گفته است: اين كه شعيب نمىگذاشت با دارائى خود هر چه دلشان مىخواهد بكنند، از آن جهت بود كه ايشان هنگام فروش كم فروشى مىكردند و هنگام خريد و پرداخت بها نيز از درهمهائى كه ميبايست به فروشنده بدهند مقدارى مىبريدند و مىكاستند. متن عربی:
قصة شعيب عليه السلام قيل: إن اسم شعيب يثرون بن ضيعون بن عنقا بن ثابت بن مدين بن ابراهيم، وقيل: هو شعيب بن ميكيل من ولد مدين، وقيل: لم يكن شعيب من ولد ابراهيم، وإنما هو من ولد بعض من آمن بإبراهيم وهاجر معه الى الشام، ولكنه ابن بنت لوط، فجدّة شعيب ابنة لوط، وكان ضرير البصر، وهو معنى قوله تعالى: (وإنا لنراك فينا ضعيفاً) هود: 11 : 91؛ أي ضرير البصر. وكان النبيّ، صلى الله عليه وسلم، إذا ذكره قال: ذاك خطيب الأنبياء؛ بحسن مراجعته قومه؛ وإن الله أرسله الى أهل مدين وهم أصحاب الأيكة، والأيكة: شجر ملتفّ، وكانوا أهل كفر بالله، وبخس للناس في المكاييل والموازين وإفساد أموالهم، وكان الله وسع عليهم في الرزق وبسط لهم في العيش استدراجاً لهم منه مع كفرهم بالله، فقال لهم شعيب: (يا قوم اعبدوا الله ما لكم من إلهٍ غيره ولا تنقصوا المكيال والميزان إني أراكم بخير وإني أخاف عليكم عذاب يوم محيط) هود:11 : 84. فلما طال تماديهم في غيّهم وضلالهم ولم يزدهم تذكير شعب إيّاهم وتحذيره عذاب الله إياهم إلا تمادياً، ولما أراد إهلاكهم سلّط عليهم عذاب يوم الظّلّة، وهو ما ذكره ابن عباس في تفسير قوله تعالى: (فأخذهم عذاب يوم الظلّة إنه كان عذاب يوم عظيم) الشعراء: 26 : 189، فقال: بعث الله عليهم وقدة وحرّاً شديداً فأخذ بأنفسهم، فخرجوا من البيوت هراباً إلى البرية، فبعث الله عليهم سحابة فأظلّتهم من الشمس، فوجدوا لها برداً ولذّة فنادى بعضهم بعضاً حتى اجتمعوا تحتها، فأرسل الله عليهم ناراً، قال عبد الله بن عبّاس: فذلك عذاب يوم الظلّة. وقال قتادة: بعث الله شعيباً الي أمّتين: الى قومه أهل مدين، والى أصحاب الأيكة، وكانت الأيكة من شجر ملتف، فلما أراد الله أن يعذبهم بعث عليهم حرّاً شديداً ورفع لهم العذاب كأنه سحابة، فلما دنت منهم خرجوا إليها رجاء بردها، فلمّا كانوا تحتها أمطرت عليهم ناراً، قال: فذلك قوله: (فأخذهم عذاب يوم الظلّة). وأما أهل مدين فمنهم من ولد مدين بن ابراهيم الخليل، فعذّبهم الله بالرجفة، وهي الزلزلة، فأهلكوا. قال بعض العلماء: كان قوم شعيب عطلوا حدّاً، فوسع الله عليهم في الرزق، ثم عطلوا حدّاً فوسع الله عليهم في الرزق، فجعلوا كلّما عطلوا حدّاً وسع الله عليهم في الرزق، حتى إذا أراد هلاكهم سلّط عليهم حرّاً لا يستطيعون أن يتقارّوا ولا ينفعهم ظلّ ولا ماد حتي ذهب ذاهب منهم فاستظل تحت ظلّة فودج روحاً فنادى أصحابه: هلمّوا الى الروح، فذهبوا اليه سراعاً حتى اذا اجتمعوا إليها ألهبها الله عليهم ناراً، فذلك عذاب يوم الظلّة. وقد روى عامر عن ابن عباس أنه قال له: من حدثك ما عذاب يوم الظلّة فكذّبه، وقال مجاهد: عذاب يوم الظلّة هو إظلال العذاب على قوم شعيب، وقال زيد بن أسلم في قوله تعالى: (يا شعيب أصلواتك تأمرك أن نترك ما يعبد آباؤنا أو أن نفعل في أموالنا ما نشاء) هود: 11 : 87؛ قال: مما كان ينهاهم عنه قطع الدراهم.
از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|