|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>اشخاص>ابراهیم علیه السلام > سخن درباره درگذشت وی
شماره مقاله : 10234 تعداد مشاهده : 531 تاریخ افزودن مقاله : 3/4/1390
|
سخن درباره درگذشت حضرت ابراهيم علیه السلام
گفته شده است: خداوند هنگامى كه خواست جان ابراهيم را بگيرد، عزرائيل را به صورت پيرى فرتوت نزد او فرستاد. ابراهيم كه سرگرم خوراك دادن به مردم و پذيرائى از ايشان بود، او را ديد كه با پيرى و سالخوردگى در هواى گرم گام برمىدارد. براى اين كه از رنج او بكاهد خرى را به نزدش فرستاد كه سوارش شد و پيش او آمد. پيرمرد بر خوان او نشست و لقمهاى برگرفت و خواست به دهان خود برد ولى در چشم و گوش خود برد و سرانجام آن را داخل دهان خود كرد. لقمه هنوز به درون معده او نرفته از نشيمن او بيرون ريخت! حضرت ابراهيم از پروردگار خويش خواسته بود كه جانش را نگيرد تا هنگامى كه خود ازو مرگ خويش را بخواهد. وقتى ديد آن مرد، حتى خوراك هم نمىتواند بخورد و هضم كند، از او پرسيد: «اى بزرگوار، چه چيزى تو را به اين روز انداخته است؟» در پاسخ گفت: «اى ابراهيم، اين پيرى است كه مرا بدين حال درآورده!» ابراهيم پرسيد: «مگر تو چند سال دارى؟» در پاسخ او سال عمر خود را به اندازهاى گفت كه دو سال از سن ابراهيم فزونى داشت. ابراهيم كه اين شنيد، با خود گفت: «پس تنها دو سال مانده تا من از حالى كه اكنون دارم به حال و روز اين پيرمرد درآيم. پروردگارا، جان مرا بگير و مرا به سوى خويش ببر!» در اين هنگام عزرائيل كه به شكل آن مرد درآمده بود، برخاست و جانش را گرفت. بدين گونه حضرت ابراهيم خليل عليه السلام درگذشت در حاليكه دويست سال عمر كرده بود. برخى گفتهاند يكصد و هفتاد و پنج سال عمر كرد. من در درستى داستانى كه در بالا آورده شد ترديد دارم. زيرا حضرت ابراهيم آنقدر خالى الذهن نبود كه نتواند بفهمد او دو سال يا بيشتر ازو بزرگتر است. و كسى كه خود دويست سال عمر كرده، چگونه به سن و سال كسى كه فقط دو سال از او بزرگتر است پى نمىبرد؟ ولى داستان، به همين صورت روايت شده است. از اين گذشته، ابراهيم بىگمان داستان نوح را شنيده بود كه عمرى دراز كرد و به زبونى و ناتوانى چنان پيرمردى نيز هرگز دچار نشد.
متن عربی: ذكر وفاة ابراهيم وعدد ما أنزل عليه قيل: لما أراد الله قبض روح ابراهيم أرسل اليه ملك الموت في صورة شيخ هرم، فرآه ابراهيم وهو يطعم الناس وهو شيخ كبير في الحرّ، فبعث إليه بحمار فركبه حتى أتاه، فجعل الشيخ يأخذ اللقمة يريد أن يدخلها فاه فيدخلها في عينه وأذنه ثمّ يدخلها فاه، فإذا دخلت جوفه خرجت من دبره، وكان ابراهيم سأل ربّه أن لا يقبض روحه حتى يكون هو الذي يسأله الموت، فقال: يا شيخ مالك تصنع هذا؟ قال: يا إبراهيم الكبر، قال: ابن كم أنت؟ فزاد على عمر ابراهيم سنتين، فقال ابراهيم: إنّما بيني وبين أن أصير هكذا سنتان، اللهم اقبضني إليك فقام الشيخ وقبض روحه ومات وهو ابن مائتي سنة. وقيل مائة وخمس وسبعين سنة، وهذا عندي فيه نظر لأن ابراهيم لا يخلو أن يكون قد رأى من هو أكبر منه بسنتين أو أكثر من ذلك، فإنّ من عاش مائتي سنة كيف لا يرى من هو أكبر منه بهذا القدر القريب؟ ولكن هكذا روي، ثمّ إنه قد بلغه عمر نوح ولم يصبه شيء مما رأى بذلك الرجل.
از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|