Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرموده است: 
" تعرض أعمال الناس في كل جمعة مرتين ، يوم الإثنين ويوم الخميس فيغفر لكل عبد مؤمن إلا عبدا بينه وبين أخيه شحناء فيقال : اتركوا أو أركوا ( يعني أخروا ) هذين حتى يفيئا " (روايت مسلم 4/1988 )
يعنى: "اعمال مردم در هر هفته دوبار به نمايش در ميايند (و بالا ميروند)، روز دوشنبه و روز پنج شنبه، و هر بندده مؤمنى مورد مغفرت قرار ميگيرد مگر مؤمنى كه با مؤمن ديگر قهر كرده باشد و گفته ميشود: اعمال اين دو نفر را ترك كنيد و تاخير كنيد تا اينكه صلح كنند".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

ادبیات>اشخاص>یاقوت حموی

شماره مقاله : 10156              تعداد مشاهده : 563             تاریخ افزودن مقاله : 24/3/1390

یاقوت حموی
درباره زندگى و آثار ياقوت حموى فراوان نوشته اند. از آن جمله اند ابو البركات بن احمد مستوفى اربلى (متوفاى 637) در تاريخ اربل، و ابن نجّار محبّ الدين محمد بن محمود بغدادى (متوفاى 643) در ذيل تاريخ بغداد و جمال الدين على بن يوسف قفطى، معروف به القاضى الاكرم (متوفاى 646) در إنباه الرواة على أنباء النّحاة و ابن شعار موصلى مبارك بن احمد (متوفاى 654) در قلائد الجمان و عبد العظيم المنذرى (متوفاى 656) در التّكملة لوفيات النّقله و ابن خلّكان (متوفاى 681) در وفيات الاعيان و شمس الدين ذهبى (متوفاى 784) در تاريخ الاسلام و نيز در سير اعلام النبلاء و العبر في خبر من غبر و يافعى عبد الله بن اسعد (متوفاى 768) در مرآة الجنان و ابن عماد حنبلى ابو الفلاح (متوفاى 1089) در شذرات الذهب.
شمارى از اينان با ياقوت معاصر بوده اند يا با او مراوده داشته اند. قفطى كسى است كه ياقوت پس از گريختن از مغولان به او نامه نوشته و ابن خلكان در وفيات الاعيان و يافعى در مرآة الجنان از آن نامه مطالبى را برگزيده اند. ياقوت ابن خلكان را رو در رو نديد زيرا وقتى وارد حلب شد دو ماه و چند روز از وفات او گذشته بود.
ياقوت شرح حال خود را هم در معجم الادباء آورده بوده ولى اين شرح حال با برخى ديگر از مطالب معجم الادبا مفقود شده. ابن شعار اين شرح حال را ديده و از آن روايت كرده است. چنين بر مى آيد كه (عبد الله) پدر ياقوت را روميان اسير كرده بودند و او مدتى در آن ديار زيست و ياقوت در روم زاده شد و در نبردى ديگر كه عرب بر لشكر روم غلبه يافت و ياقوت را با خيل اسيران به بغداد آوردند او را كه هنوز كودكى خردسال بود در بغداد فروختند، كسى كه او را خريده يا آن كه او را فروخته او را ياقوت ناميد. و بردگان را نامهايى از اين قبيل مى دادند. از اين نام بر مى آيد كه نام گذارنده او را دوست مى داشته و او را به نام گوهرى گرانبها ناميده.
ياقوت در كودكى از پدر باز ماند. چون نام پدرش را نمى دانستند او را عبد الله ناميدند (بنده اى از بندگان خدا).
هنگامى كه ياقوت را به بغداد آوردند كودكى پنج يا شش ساله بود. در بغداد تاجرى از مردم حماة، به نام عسكر بن ابى نصر حموى، او را خريد و به حماة برد. از اين رو، لقب حموى هم بر نام او افزوده شد. چون باليده شد ابو عبد الله كنيه گرفت و به شهاب الدين ملقب شد.
ياقوت در سالهاى بعد تا نام زمان بردگيش را از يادها ببرد خود را يعقوب ناميد ولى نام ياقوت همچنان بر او بماند. بعدها به حدس سال ولادت او را تعيين كردند. 574 يا 575 هجرى. همچنين او را ياقوت رومى خواندند زيرا در روم متولد شده بود ولى در كدام شهر دانسته نيست.
از امورى كه حدود سال ولادت او را به حدس تعيين مى كند، يكى اين است كه ياقوت درباره ابو طالب كرخى كه در سال 585 وفات يافته گويد كه ابو طالب كرخى را درك كرده ولى به سبب خرد سالى خود او را نديده زيرا اين سالها به كارهاى ديگرى جز طلب علم اشتغال داشته است.
يك يا دو سال بعد، كه سرورش او را خريد، در بغداد به مكتب خانه اش فرستاد، زيرا خود در كار بازرگانى بود و خواندن و نوشتن نمى دانست. ياقوت را به مكتب خانه فرستاد تا سوادى بياموزد و امور حساب و دفتر او را بر عهده گيرد. ياقوت به نيروى حافظه و هوش سرشارش به زودى اين آرزو را برآورد. عسكر بازرگانى توانگر بود و دخت يكى از رؤساى بغداد را به زنى داشت و از او صاحب پسرانى شد كه همه پيشه بازرگانى گرفتند.
ياقوت با جديت تمام درس خواندن گرفت و در همان اوان نوجوانى كتاب مى خواند و از كتابها نسخه بر مى داشت.
سرورش، افزون بر مكاتبات تجارتخانه و نگه داشتن حسابها، او را تا حدّ يك بازرگان كه مى توانست به سفرهاى تجارى برود فرا برد.
عسكر، هم در دريا سفر مى كرد و هم در خشكى. پايان سفر درياييش جزيره كيش بود. ياقوت بارها به كيش سفر كرد و نيز بارها به مصر و شام.
ياقوت در اثر سفرهاى مكررش به كيش به آن جا دلبستگى يافت و آن را شهرى زيبا با بستانها و عمارتهاى با شكوه توصيف كرده و مى گويد: «فرمانرواى عمان در آنجاست.
فرمانروا ناوگان بازرگانى بزرگى داشت». كيش محلّ برخورد بازرگانان بلاد ديگر بود.
ياقوت در آنجا با اهل علم و ادب آشنا شد. نخستين بار كه براى تجارت به كيش وارد شد سال 594 بود. در اين هنگام بيست سال يا كمى بيشتر از عمر او رفته بود. ياقوت سفرى هم به آمد كرد. اين سفر دو سال مدّت گرفت.
در سال 596 عسكر از خدمت برده خود بى نياز شد و او را آزاد كرد. ياقوت از آن پس به استنساخ كتب پرداخت و از مزدى كه مى گرفت زندگى خود را مى گذراند. ميان سالهاى 596 تا 603، يعنى به مدت هفت سال، سيصد جلد كتاب استنساخ كرد. همين امر سبب شد كه از بغداد بيرون نرود و با شمار كثيرى از دوستداران علم و كتاب آشنا شود.
پس از چندى بار ديگر با سرور پيشين خود عسكر دست دوستى داد. در اين اوان ديگر برده نبود، از هفت سال پيش آزاد شده بود. باز ميان كيش و شام و مصر به تجارت پرداخت. در سال 606، كه از سفر كيش باز آمد، عسكر از جهان رخت بر بسته بود.
ياقوت از سودى كه حاصل كرده بود سهم زن و فرزند عسكر را ادا كرد. از اين پس خود به تجارت مشغول شد. كالاى او كتاب بود كه از جايى به جاى ديگر مى برد. در يكى از اين سفرها صور الاقاليم ابو زيد احمد بن سهل بلخى را به همراه داشت. ياقوت در پى يافتن فرمانرواى صاحب جاهى بود كه به هر قيمت كه خود بر كتاب مى نهد آن را بخرد.
سر انجام كتاب را الملك الظاهر غازى بن صلاح الدين خريد ولى ياقوت سودى را كه انتظار داشت حاصل نكرد. اما با القاضى الاكرام على بن يوسف قفطى وزير فرمانرواى حلب آشنا شد. وى دوستدار كتاب بود. دوستى ميان او و قفطى به پايه اى رسيد كه قفطى به خانه او به ديدارش مى آمد. در آن جا ميان او و قفطى بحث بر سر اين در گرفت كه جوهرى در چه سالى وفات كرده. حتى از مسافران نيشابور هم سخن پرسيد. و كس پاسخ درستى نمى داد. تا آنگاه كه بر نسخه اى از ديوان الادب به خط جوهرى دست يافت كه تاريخ 383 را داشت و نسخه اى از صحاح را ديد كه جوهرى به خط خود نوشته بود به تاريخ 396؛ پس به سال وفات تقريبى او نزديك شد.
در سال 612 ياقوت را در مصر مى يابيم. در اين سفر به ديدار دوستش مرهف بن اسامة بن منقذ رفت. مرهف پيرى 92 ساله بود، زمينگير ولى چشمش به خوبى مى ديد.
هر چند به گوش گران بود ولى عشقش به كتاب همچنان بر جاى بود.
ياقوت از مصر رهسپار دمشق شد. در اين سفر آن چه ذهن او را مشغول مى داشت شرح زندگى ابو احمد و ابو هلال عسكرى بود، همچنانكه پيش از اين ذهنش را جوهرى به خود مشغول داشته بود. در تكاپوى يافتن شرح حال آن دو بود كه حافظ اسماعيل بن عبد الله انماطى را در دمشق ديد و او از چيزى كه سلفى در باب آن دو املا كرده بود آگاهش نمود. در دمشق با بسيارى از علما آشنا شد. از جمله در حلقه درس كسانى چون شاغورى كه نحو تدريس مى كرد و نيز فخر الدين ابن ساعاتى، طبيب و موسيقى دان كه خطى خوش داشت، شركت جست. مخصوصا از خرمن دانش ابو اليمن تاج الدين كندى كه حتى الملك المعظم فرمانرواى شام به خانه اش مى رفت تا نحو بياموزد، خوشه ها چيد. ياقوت در سال 613 از دمشق به حلب رفت و در مدرسه زجاجيه مأوا گرفت.
ياقوت از شام راهى مشرق گرديد و در شادياخ نيشابور رحل اقامت افكند. اكنون به سنّ چهل سالگى رسيده بود. ياقوت در اين مرحله از حيات خويش به شعر روى آورد.
در سال 614 رهسپار مرو شاهجان شد. در مرو گويى گمشده خود را يافته بود، زيرا با كتابخانه ها و انبوهى از كتب رو به رو گرديد چون كتابخانه عزيزيّه، منسوب به عزيز الدين زنجانى با دوازده هزار جلد كتاب، اين كتابخانه در مسجد جامع مرو بود. آن را كتابخانه فقّاعيّه هم مى گفتند. زيرا زنجانى واقف آن مسئول حاضر كردن فقّاع براى سلطان سنجر بوده است. ديگر كتابخانه كماليه و ديگر كتابخانه شرف الملك مستوفى ابو سعد محمد بن منصور، كه محل آن در مدرسه اى بود هم به نام او، ياقوت در كتابخانه فقاعيه كتابى ديده در چند جلد. اين كتاب در همه كتابخانه هاى مرو يكتا بود و در عراق و مصر شناخته نبود، متأسفانه نام كتاب را ذكر نكرده است. چهارم كتابخانه نظام الملك بود، در مدرسه او، پنجم و ششم دو كتابخانه از آن سمعانيها. در يكى از آنها نسخه اى به خط ازهرى ديد، آن را استنساخ كرد و با خود به حلب برد و قفطى را از وجود آن مطلع ساخت. هفتم كتابخانه مدرسه عميديه بود و هشتم كتابخانه وزير مجد الملك. نهم كتابخانه خاتونيه در مدرسه خاتونيه و كتابخانه ضمريّه در يكى از خانقاههاى شهر.
ياقوت از اين كتابخانه ها كتاب به عاريه مى گرفت، بدون سپردن وديعه، گاه دويست جلد كتاب در نزد خود داشت. وى در نوشتن كتاب معجم البلدان و ديگر آثار خود از آنها سود مى برد.
ياقوت در مرو با جماعتى از علما و ادباى خراسان آشنا شد. هنگام اقامت در مرو از شهر بيرون مى آمد و براى تحقيق به شهرها و روستاهاى اطراف مى رفت كه خود گونه اى تحقيق جغرافيايى بود.
ياقوت از سال 614 تا 616 در مرو درنگ كرد. سپس عازم خوارزم شد بدين آهنگ كه باز به مرو بازگردد و تا پايان عمر از آن جا دور نشود، ولى حوادثى رخ داد كه اين آرزو جامه عمل نپوشيد.
طلايع سپاه مغول آشكار شد و خراسان و ما وراء النهر در معرض حمله آن قوم قرار گرفت. ياقوت چون ديگر مردمان كه گريختن مى توانستند به جانب مغرب گريخت. در سال 617 در اردبيل بود و پس از اندك زمانى از اردبيل رهسپار اربل شد. در اربل بر شرف الدين مستوفى اربلى فرود آمد و بخشهايى از كتاب خود ارشاد الالبّاء را به او نمود.
آنگاه عزم موصل كرد. از موصل نامه اى را، كه حاكى از قدرت ادبى اوست، به قفطى نوشت و در آن خراسان را بسيار ستود و لقب الاكرمى را هم بر نام خود افزود يعنى بنده قاضى الاكرم قفطى است. چندى در موصل درنگ كرد، سپس راهى حلب شد و به ديدار قاضى الاكرم نايل آمد. قاضى از آمدنش شادمان شد و گفت كه زندگى خود را با او تقسيم مى كند. قاضى دينارى چند در كفش نهاد و كتابخانه خود را هم به او سپرد. ياقوت در ضمن تحقيق و تأليف به استنساخ و فروش كتب نيز اشتغال داشت. دو كتاب بزرگ خود، معجم الادبا و معجم البلدان، را به پايان آورد و نسخه اى از معجم البلدان را به كتابخانه قفطى اتّحاف نمود و مقدمه را به نام قاضى زينت بخشيد.
ياقوت هنگامى كه از آخرين سفرش از مصر، كه براى تجارت و خريد و فروخت به آن جا رفته بود، به حلب در آمد بيمار شد و در بيستم ماه رمضان سال 626 در كاروانسرايى در بيرون شهر وفات كرد. مدت عمرش كمى بيشتر از پنجاه سال بود و مردم همواره ثناگوى او بودند. كتابخانه خود را به مسجد زيدى در بغداد وقف نمود.
ابن شعار، مؤلف كتاب قلائد الجمان، ياقوت را در ميان سالى در موصل ديده و با او طرح دوستى افكنده است. وى را در كتاب خود چنين وصف مى كند:
مردى است با چهره اى گلگون و چشمانى آبى و مويى طلايى. او را به ضنّت و بخل علمى متصف مى سازد كه به آثار خود دلبسته بود و كسى را اجازه نمى داد كه از كتابهايش نسخه بردارد.
مى گفت آن چه در اين كتابها گرد آمده حاصل رنج فراوان اوست كه براى گرد آوردن آنها سفرها كرده و بر در سراى اين و آن رفته و سخن پرسيده، پس تا زمانى كه كتاب به بياض نرفته و مهذب و پالوده نشده به كس اجازه نگريستن در آن را نخواهد داد.
مردم در قفايش عيب مى گرفتند كه آن كتابها چيزى جز تصنيف برده اى رومى نيست.
عمده تأليفات ياقوت در تاريخ و جغرافياست. او را در نحو و ديگر فنون ادب نيز آثارى است كه چندان مورد توجه نيستند.
آثار تاريخى او عبارتند از: المبدأ و المآل كه ابن شعار در قلائد الجمان و ابن خلكان در وفيات الاعيان و ذهبى در تاريخ الاسلام و سير اعلام النبلاء و ابن عماد در شذرات الذهب و حاجى خليفه در كشف الظنون از آن نام برده اند. ياقوت در معجم الادباى خود ذكر اين كتاب آورده است. در جايى فقط به التاريخ بسنده كرده و در جايى ديگر آن را المبدأ في التاريخ ناميده است.
و ديگر كتاب الدّول است كه ابن شعار و ابن خلكان و ذهبى و ابن عماد و حاجى خليفه بدان اشارت كرده اند. گويا با كتاب پيشين فرقش در اين بوده كه آن بر حسب سالها مرتب شده و اين بر حسب دولتها. كتاب المبدأ و المآل را ابن نجار كتاب السّنين ناميده است. ياقوت را دو گونه كتاب است يكى كتابهايى كه ترتيب آنها بر حسب حروف الفباست چون معجم البلدان و المشترك وضعا و المفترق صقعا و اخبار الشعراء و معجم الادباء. ديگر كتابهايى كه بر اين سياق نيستند.
مؤلفات او در نحو عبارتند از مجموع كلام ابى على الفارسى كه ابن شعار و ابن خلكان و ابن عماد از آن ياد كرده اند ولى ما را بدان دسترسى نبوده است و ديگر كتاب الابنيه كه ابن شعار نام آن آورده شايد كتاب الابنيه في اللّغه باشد. نيز كتاب اوزان الاسماء و الافعال. قفطى از اين كتاب ياد كرده است. ديگر كتاب الرّدّ على ابن جنّى عند كلامه في الهمزة و الألف من سرّ الصناعة. اين كتاب را نيز قفطى ياد كرده.
ياقوت برخى كتابهاى مفصل را مختصر كرده، از اين قرار:
مختارات كتاب الاغانى. اين كتاب گزيده اى است از الاغانى، تأليف ابو الفرج اصفهانى. ياقوت بر كتاب الاغانى سخت اهتمام مى ورزيده، و آن را فراوان ستوده است و گويد كه خود نسخه اى از آن را در ده مجلد نوشته است. وى مطالبى از آن را در اخبار الشعراء و معجم الادباء نقل كرده است. ديگر كتاب المقتضب في النّسب، يا كتاب انساب العرب كه ابن شعار و ابن خلكان و ذهبى از آن ياد كرده اند. كتاب المقتضب ياقوت مختصر كتاب جمهره ابن الكلبى است و هم از آثار ادبى او اخبار المتنبّى و كتاب ضرورات الشعراست.

منبع: ترجمه معجم الادباء، اثر ياقوت حموى (وفات مؤلف: 626 هـ. ق)، مترجم عبد المحمد آيتى، چاپ اول، انتشارات سروش، تهران، 1423 هـ ق.



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

قال ميمون بن مهران: «من كان يريد أن يعلم ما منزلته عند الله عز وجل، فلينظر في عمله فإنه قادم على عمله كائنا ما كان». "حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" حافظ أبو نعيم اصفهاني. میمون بن مهران رحمه الله فرمود: «هرکس که می خواهد بداند منزلت و جایگاهش نزد خداوند چیست، پس به عملش نگاه کند، چرا که او با عملش (نزد خدا) خواهد آمد هرچه که باشد».

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 3009
دیروز : 5614
بازدید کل: 8793168

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010