|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>عبداللَّه بن عبدالرحمن زبیدی رضی الله عنه > اسلام آوردن وی
شماره مقاله : 10052 تعداد مشاهده : 360 تاریخ افزودن مقاله : 12/3/1390
|
كتاب عمر إلى عمرو بن العاص في أمر الجزية والسبايا وأخرج ابن جرير الطبري عن زياد بن جَزْء الزُّبيدي قل: إفتتحنا الإِسكندرية في خلافة عمر رضي الله عنه ــــ فذكر الحديث، وفيه: ثم وقفنا بِبَلْهيب وأقمنا ننتظر كتاب عمر حتى جاءنا، فقرأه علينا عمرو رضي الله عنه وفيه: أما بعد: فإِنَّه جاءني كتابك تذكر أن صاحب الإِسكندرية عرض أن يعطيك الجزية على أن ترد عليه ما أُصيب من سبايا أرضه، ولعمري، لجزية قائمة تكون لنا ولمن بعدنا من المسلمين أحبُّ إِليَّ من فيء يُقسَم ثم كأنه لم يكن، فأعرض على صاحب الإِسكندرية أن يعطيك الجزية؛ على أن تخيِّروا مَنْ في أيديكم من سبيهم بين الإِسلام وبين دين قومهم؛ فمن اختار منهم الإِسلام فهو من المسلمين له ما لهم وعليه ما عليهم؛ ومن اختار دين قومه وخضع عليه من الجزية ما يوضع على أهل دينه، فأمّا من تفرّق من سبيهم بأرض العرب فبلغ مكة ــــ والمدينة واليمن فإنا لا نقدر على ردِّه، ولا نحب أن نصالحه على أمر لا نفي له به.
ذكر ما وقع للصحابة في فتح الإِسكندرية قال: بعث عمرو إلى صاحب الإِسكندرية يُعلمه الذي كتب به أمير المؤمنين. قال: فقال: قد فعلت. قال: فجمعنا ما في أيدينا من السبايا، واجتمعت النصارى، فجعلنا نأتي بالرجل ممن في أيدينا من السبايا، واجتمعت النصارى، فجعلنا نأتي بالرجل ممن في أيدينا ثم نخيّره بين الإِسلام وبين النصرانية، فإذا اختار الإِسلام كبّرنا تكبيرة هي أشد من تكبيرنا حين تفتح القرية. قال: ثم نحوزه إِلينا. وإذا اختار النصرانية نَخَرت النصارى ثم حازوه إليهم، ووضعنا عليه الجزية، وجزعنا من ذلك جزعاً شديداً حتى كأنه رجل خرج منا إليهم. قال: فكان ذلك الدأب حتى فرغنا منهم. وقد أُتي فيمن أتينا به بأبي مريم عبد الله بن عبد الرحمن. ــــ قال القاسم: قد أدركته وهو عريف بني زُبيد ــــ قال: فوقفناه فعرضنا عليه الإِسلام والنصرانية ــــ وأبوه وأمه وإخوته في النّصارى ــــ فاختار الإِسلام فحزْناه إلينا، ووثب عليه أبوه وأمه وإخوته يجاذبوننا حتى شقَّقوا عليه ثيابه، ثم هو اليوم عريفنا كما ترى ــــ فذكر الحديث.
نامه عمر رضی الله عنه به عمرو بن العاص درباره جزیه و اسیران جنگ ابن جریر طبرى (227/4) از زیادبن جَزء زبیدى روایت نموده كه گفت: ما اسكندریه را در زمان خلافت حضرت عمر رضی الله عنه فتح نمودیم... حدیث را ذكر نموده و در آن آمده: بعد از آن در بلهیب در انتظار رسیدن نامه عمر رضی الله عنه اقامت گزیدیم، تا این كه آن نامه به ما رسید، و عمرو رضی الله عنه آن را براى ما قرائت نمود و در آن آمده بود: (أما بعد: فانه جاءنى كتابك تذكر أن صاحب الاسكندریه عرض أن یعطیك الجزیه على أن ترد علیه ما أصیب من سبایا أرضه، و لعمرى، لجزیه قائمه تكون لنا و لمن بعدنا من المسلمین أحب الى من فىء یقسم ثم كانه لم یكن، فاعرض على صاحب الاسكندریه أن یعطیك الجزیه ؛ على ان تخیروا من فى ایدیكم من سبیهم بین الاسلام و بین دین قومهم؛ فمن اختار منهم الاسلام فهو من المسلمین له ما لهم و علیه ماعلیهم؛ ومن اختار دین قومه وضع علیه من الجزیه ما یوضع على اهل دینه، فاما من تفرق من سبیهم بارض العرب فبلغ مكه والمدینه والیمن فانا لا نقدر على ردهم، و لا نحب ان نصالحه على امر لا نفى له به). «اما بعد: نامهات به من رسید، در آن متذكّر شدهاى كه صاحب اسكندریه به تو پیشنهاد نموده است كه وى حاضر است در عوض استرداد اسیران سرزمینش به تو جزیه بپردازد. سوگند به جانم، جزیه پایدارى كه براى ما و مسلمانانى كه بعد از ما مىآیند استوار باشد، از فىء كه تقسیم مىشود و گویى كه هیچ نبود ،نزد من بهتر است. تو نیز به صاحب اسكندریه پیشنهاد كن تا به تو جزیه بدهد، به شرط این كه اسیران در دست شما را در میان انتخاب اسلام و دین قومشان آزاد بگذارید. كسى كه اسلام را انتخاب نمود او از جمله مسلمین است، براى وى همان چیزى است كه براى مسلمانان است، و بر وى همان چیزى است كه بر مسلمانان مىباشد. و كسى كه دین قوم خود را اتخاب كرد، بر وى همانطورى كه بر اهل دین وى جزیه وضع مىشود، جزیه وضع گردد. اما آن عده از اسیران ایشان كه در سرزمین عرب پراكنده شده است، و به مكه، مدینه و یمن رسیده ما قادر بر رد نمودن آنها نیستیم، و دوست هم نداریم با وى به شرطى صلح نماییم، كه نتوانیم نسبت به آن وفادار باشیم. تذكّر آنچه در فتح اسكندریه براى اصحاب اتفاق افتاد راوى مىگوید: بعد از آن عمرو رضی الله عنه كسى را نزد صاحب اسكندریه فرستاد تا محتواى نامه امیرالمؤمنین را به او برساند. راوى مىافزاید: صاحب اسكندریه در پاسخ گفت: من این را قبول دارم. گوید: ما همه اسیران در دست خود را جمع نمودیم، و نصارا هم جمع شدند، و ما مردانى را كه در دست داشتیم، یك یك مىآوردیم، و او را در میان انتخاب اسلام و نصرانیت اختیار مىنمودیم. اگر اسلام را انتخاب مىنمود، آن چنان تكبیرى مىگفتیم كه از تكبیرمان هنگام فتح یك قریه شدید و سخت تر مى بود، مىگوید: و او را به طرف خود مىكشیدیم. اگر نصرانیت را اختیار مىنمود ، نصرانىها صدا برآورده و او را به سوى خود مىكشیدند، و ما بر او جزیه وضع مىكردیم، و از آن به شدت ناراحت شده و مىرنجیدیم، طورى كه گویى مردى از طرف ما به سوى آنها خارج شده (و كافر شده) باشد. راوى مىگوید: تا اختتام همین طور كار به پیش مىرفت، از جمله كسانى كه ما آوردیم، یكى هم ابومریم عبداللَّه بن عبدالرحمن بود، - قاسم مىگوید: من وى را دیدم كه سردار بنى زبید بود - مىگوید: ما او را آماده كردیم، و اسلام و نصرانیت را به وى عرضه داشتیم - پدر، مادر و برادرانش همه مسیحى بودند - وى اسلام را انتخاب نمود، و ما او را به سوى خودمان كشیدیم. مادر، پدر و برادرانش قصد جان وى را داشتند و مىخواستند او را از دست ما بیرون كنند، تا این كه لباسهایش را بر وى دریدند. بعد، امروز چنان كه مىبینى او رئیس ماست... و حدیث را ذكر نموده.
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|