|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>عمرو بن عاص رضی الله عنه > دعوت نمودن وی در معركه مصر
شماره مقاله : 10047 تعداد مشاهده : 344 تاریخ افزودن مقاله : 12/3/1390
|
دعوة عمرو بن العاص في وقعة مصر وأخرج ابن جرير من طريق سيف عن أبي عثمان عن خالد وعبادةَ رضي الله عنهما، قالا: خرج عمرو بن العاص رضي الله عنه إلى مصر بعدما رجع عمر إلى المدينة، حتى انتهى إلى باب ألْيُون وأتبعه الزبير فاجتمعا رضي الله عنهما، فلقيهم هنالك أبو مريم ــــ جاثِليق مصر ــــ ومعه الأسقُف في أهل النيّات، بعثه المَقوقِس لمنع بلادهم. فلمّا نزل بهم عمرو رضي الله عنه قاتلوه، فأرسل إليهم: لا تعجلون لنعذِر إليكم وتَرْون رأيكم بعد؛ فكَفُّوا أصحابهم لأرسل إليهم عمرو: إنِّي بارز فليبرز إليّ أبو مريم وأبو مريام، فأجابوه إلى ذلك، وامن بعضهم بعضاً. فقال لهما عمرو: أنتما راهبا هذه البلدة فاسمعا: إنَّ الله عزّ وجلّ بعث محمداً صلى الله عليه وسلم بالحق وأمره به، وأمرنا به محمد صلى الله عليه وسلم وأدّى إلينا كل الذي أُمر به. ثم مضى ــــ صلوات الله عليه ورحمته ــــ وقد قضى الذي عليه وتركنا على الواضحة. وكان مما أمرنا به الإِعذارُ إلى الناس، فنحن ندعوكم إلى الإِسلام، فمن أجابنا إليه فمثلنا، ومن لم يجبنا عرضنا عليه الجزية، وبذلنا له المَنعَة، وقد أعلمنا أنا مفتتحوكم، وأوصانا بكم حفظاً لرَحِمنا فيكم، لأإن لكم إِن أجبتمونا بذلك ذِمةً إلى ذمة. ومما عهد إلينا أميرنا: إستوصوا بالقبطيين خيراً، فإن رسول الله صلى الله عليه وسلم أوصنا بالقطيين خيراً، لأن لهم رَحِماً وذمة. فقالوا: قرابة بعيدة لا يَصِلُ مثلَها إلا الأنبياء، معروفة شريفة كانت إبنةَ ملكنا وكانت من أهل مَنْف والملك فيهم؛ فأُديل عليهم أهل عين شمس فقتلوهم وسلبوا ملكهم واغتربوا؛ فلذلك صارت إلى إبراهيم عليه السلام، مرحباً به وأهلاً، آمِنَّا حتى نرجع إليك. فقال عمرو: إنَّ مثلي لا يُخدع ولكني أؤجلكما ثلاثاً لتنظرا ولتُناظِرا قومكما، وإلا ناجزتكم. قالا: زِدْنا. فزادهم يوماً. فقالا: زِدْنا فزادهم يوماً. فرجعا إلى المقوقِس فهمَّ، فأبى أرطبون أن يجيبهما وأمر بمناهدتهم، فقالا لأهل مصر: أمَّ نحن فسنجهد أن ندفع عنكم ولا نرجع إليه، وقد بقيت أربعة أيام فلا تصابون فيها بشيء إلا رجَونا أن يكون له أمان. فلم يفجأ عَمْراً والزبير إلا البياتُ من فَرقَبْ، وعمرو على عُدَّة، فلقوه فقتل ومن معه ثم ركبوا أكساءهم، وقصد عمرو، والزبير رضي الله عنهما لعين شمس. وأخرج الطبري أيضاً عن أبي حارثة، وأبي عثمان قالا: لمَّا نزل عمرو رضي الله عنه على القوم بعين شمس قال أهل مصر لملكهم: ما تريد إلى قوم فَلُّوا كسرى وقيصر وغلبوهم على بلادهم؟ صالحِ القوم واعتقد منهم، ولا تعرض لهم ولا تعرِّضنا لهم، وذلك في اليوم الرابع، فأبى وناهدوهم، فقاتلوهم وارتقى الزبير سورها، فلما أحسُّوه فتحوا الباب لعمرو رضي الله عنه وخرجوا إليه مصالحين. فقبل منهم ونزل عليهم الزبير رضي الله عنه عَنْوة.
دعوت نمودن عمروبن العاص در معركه مصر ابن جریر (227/4) از طریق سیف از ابوعثمان از خالد و عباده (رضىاللَّه عنهما) روایت نموده، كه گفتند: پس از بازگشت عمر رضی الله عنه به مدینه عمروبن العاص به طرف مصر[1] بیرون رفت، تا این كه به دروازه الیون (نام قدیمى شهر مصر) رسید، و زبیر رضی الله عنه دنبال وى حركت نمود، و هر دوى آنان به هم رسیدند. در همانجا ابو مریم - رئیس نصاراى مصر - باایشان در حالى برخورد كه اسقف و اركان حرب او را همراهى مىكردند. مَقُوقِس (حاكم مصر) به خاطر دفاع و حمایت كشورشان وى را فرستاده بود. هنگامى كه عمرو به آنها رسید با وى دست به قتال زد، عمرو رضی الله عنه كسى را نزد آنها فرستاد كه: این قدر عجله نكنید، تا در ارتباط به شما معذور شناخته شویم، و شما هم بعد از آن به فكر خود باشید. آنها بدین خاطر جنگ را متوقّف ساختند، و عمرو براى آنها پیام فرستاد كه: من بیرون مىروم باید ابومریم و ابومریام نیز نزدم بیرون بیایند. آنها به این درخواست عمرو جواب مثبت داده، یكدیگر خود را امان دادند. عمرو رضی الله عنه به آن دو گفت: شما راهبان این كشور هستید، بنابراین بشنوید: خداوند عزوجل محمّد صلی الله علیه و سلم را به حق مبعوث نموده، و وى را به این امر كرده است، و او صلی الله علیه و سلم ما را به این كار مامور كرده، و همه چیزهایى را كه به آن مامور شده بود، نسبت به ما ادا نموده است. پس از آن وى - صلواتاللَّه علیه و رحمته - رحلت نمود و درگذشت، و آنچه را بر وى بود ادا كرد و ما را بر راه روشن ترك نود. از چیزهایى كه ما را به آن امر نموده بود، اینست كه در قبال مردم معذور شناخته شویم،[2] بر همین اساس، شما را به سوى اسلام دعوت مىكنیم، كسى كه این را از ما پذیرفت، مثل ماست، كسى كه نپذیرفت جزیه را به او عرضه مىنماییم، و از وى حمایت مىكنیم. و او به ما خبر داده كه دیار شما را فتح مىكنیم، و ما را به خاطر احترام و حفظ خویشاوندى[3] و قرابتمان با شما، به خیر و نیكویى توصیه و سفارش نموده است. اگر شما دعوت ما را پذیرفتید در آن صورت دو پیمان و عهد براىتان خواهد بود. و از چیزهایى كه امیرمان (عمربن الخطاب رضی الله عنه بر عهده ما گذاشته است یكى هم این است كه با قبطىها تعامل خوب نمایید، چون پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم ما را در ارتباط با قبطىها به خیر و نیكویى توصیه و سفارش نموده است، زیرا آنها از قرابت و عهدى برخوردار هستند. نمایندگان قبطىها گفتند: خویشاوندى و قرابت بسیار دورى است، كه مانند آن را جز انبیا دیگر كسى وصل نمىكند. هاجر زن شناخته شده و شریفى است، وى دختر پادشاه ما و از اهل منف بود، و پادشاهى در میان آنها بود. اهل عین شمس به آنها حمله آوردند، آنها را به قتل رسانیده و پادشاهى را از دست شان گرفتند، و آنها پراكنده و آواره گردیدند. به این لحاظ وى به ابراهیم (علیه السلام) تعلّق گرفت، (ما به این پیام و سفارش وى) خوش آمدید مىگوییم. براى ما مهلت و امان بده تا دوباره نزدت برگردیم. عمرو در جواب گفت: مانند من كسى فریب داده نمىشود، ولى من سه روز به شما مهلت میدهم تا شما در این باره فكر كنید، و همراه قومتان داخل صحبت گردید، كه در غیر این صورت با شما مىجنگیم. آن دو درخواست نمودند كه: چیزى بر این مدّت بیفزاید. براى ایشان یك روز افزود. آنها باز درخواست كردند كه براىمان بیفزاى، یك روز دیگر نیز براى شان افزود. آن دو تن نزد مقوقس برگشتند، وى تا حدى، به اینها تمایل نشان داد. ولى ارطبون[4] از قبول دعوت آنها سرباز زد، و دستور جنگ با مسلمانان را صادر نمود. آن دو تن به اهل مصر گفتند: اما، ما تلاش خواهیم نمود تا از شما حمایت كنیم، و به طرف آنها بر نگردیم، چون تا الحال چهار روز باقى است كه در این مدت به شما صدمهاى نمىرسد، و ما مىخواهیم به یك توافقنامه صلح و امان با وى برسیم. در این هنگام بود كه عمرو و زبیر از طرف فَرقَب با شبیخون روبرو گردیدند. عمرو براى استقبال از چنان حالاتى آمادگى داشت، بناءً با وى روبرو گردیده، او و همراهانش را به قتل رسانیدند. بعد از آن عمرو و زبیر (رضىاللَّه عنهما) اسبهاى خود را سوار شدند، و به سوى عین شمس به راه افتادند. طبرى (228/4) از ابوحارثه و ابوعثمان روایت نموده: هنگامى كه عمرو نزد ساكنان اهل عین شمس پایین آمد، اهل مصر به پادشاه خود گفتند: با قومى كه كسرى و قیصر را شكست دادند، و در كشورهاى خودشان بر آنها غلبه نمودند چه مىخواهى انجام دهى؟! با اینها صلح نما، و از ایشان پیمانى بگیر، نه بر آنها تعرض كن، و نه هم ما را در معرض تعرض آنها قرار بده. این اتفاق در روز چهارم افتاده بود، اما پادشاه از این مشورت امتناع ورزید، و برمسلمانان حملهور شد. بنابراین مسلمانان با آنان جنگیدند، و زبیر به قلعه آنها رخنه نموده و به آنجا فراز شد. هنگامى كه این اطلاع به آنها رسید، دروازه را به روى عمرو گشودند، و با پیام صلح نزد وى خارج گردیدند. او درخواست ایشان را پذیرفت و حضرت زبیر (ظفرمندانه) و با قدرت بر آنها غالب گردید.
[1] هنگامى كه حضرت عمر رضی الله عنه به خاطر به دست آوردن كليدهاى بيت المقدس خود راهى سرزمين قدس گرديد، و اين عمل موفقيتآميز انجام گرفت، قبل از بازگشتش حضرت عمروبن العاص از وى اجازه فتح مصر را خواست، و او نيز برايش اجازه داد و سرزمين مصر به دست فاتحان اسلام فتح گرديد. م. [2] يعنى قبل از جنگ آنان را دعوت كنيم كه ديگر ملامتى بر ما باقى نماند. م. [3] هاجر مادر اسماعيل (عليه السلام) كه رسول خدا ص و ساير قريش از نسل وى مىباشند از مصر است، و هم چنين ام ولد رسول خدا ص ماريه مادر ابراهيم پسر پيامبر صازمصر مىباشد، به اين خاطر آنها خويشاوندان رسول خدا ص به شمار مىروند، و از همين روست كه حضرت پيامبر صلی الله علیه و سلم در ارتباط با اهل مصر به خاطر حفظ صله رحمى و خويشاوندى به خير و نيكويى توصيه و سفارش مىكند. م. [4] فرمانده رومى است كه در فلسطين بود. عمرو رضی الله عنه او را شكست داد و او به طرف مصر رفت.
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|