Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: "كان تاجر يداين الناس، فإذا رأى معسرا قال لفتيانه: تجاوزوا عنه، لعل الله يتجاوز عنا، فتجاوز الله عنه" (روايت بخاري)
«تاجرى به مردم قرض ميداد، و هر گاه تنگدستى را مي يافت به غلامانش ميگفت: از او بگذريد، تا شايد خداوند نيز از (گناهان) ما بگذرد، پس (نتيجه اين شد كه) خداوند او را بخشيد».

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>تفسیر قرآن>سوره حشر > تفسیر سوره حشر از تفسیر راستین ترجمه تیسیر الکریم الرحمن

شماره مقاله : 9456              تعداد مشاهده : 284             تاریخ افزودن مقاله : 17/1/1390

تفسیر سوره حشر


مدنی و 24 آیه است.
بسم الله الرحمن الرحیم
آیه ی 10-1:
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ خداوند را تسبیح  گویند هر چه  در آسمانها، و هر چه  در زمین  است   و  اوست پیروزمند و حکیم.
هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن یخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیثُ لَمْ یحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یخْرِبُونَ بُیوتَهُم بِأَیدِیهِمْ وَأَیدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصَارِ اوست  آن  خدایی  که  نخستین  بار کسانی  از اهل  کتاب  را که  کافر بودند ،، ازخانه  هایشان  بیرون  راند و شما نمی  پنداشتید که  بیرون  روند  آنها نیز می پنداشتند حصارهاشان  را توان  آن  هست  که  در برابر خدا نگهدارشان  باشد  خدا از سویی  که  گمانش  را نمی  کردند بر آنها تاخت  آورد و در دلشان   وحشت افکند ، چنان  که  خانه  های  خود را به  دست  خود و به  دست  مؤمنان   خراب  می کردند  پس  ای  اهل  بصیرت  ، عبرت  بگیرید.
وَلَوْلَا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَیهِمُ الْجَلَاء لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ اگر نه  آن  بود که  خدا ترک  دیار را بر آنها مقرر کرده  بود ، در دنیا  به عذاب  گرفتارشان  می  کرد و در آخرتشان  به  عذاب  آتش  می  سپرد.
ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن یشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ و این  به  کیفر آن  بود که  با خدا و پیامبرش  مخالفت  ورزیدند ، و هر که   با، خدا مخالفت  می  ورزد بداند که  خدا به  سختی  عقوبت  می  کند.
مَا قَطَعْتُم مِّن لِّینَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِیخْزِی الْفَاسِقِینَ هر درخت  خرمایی  را که  بریدید ، یا آن  را بر ریشه  اش  باقی  گذاردید ،  به فرمان  خدا بود تا نافرمانان  خوار گردند.
وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیهِ مِنْ خَیلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ یسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن یشَاء وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ و آنچه  خدا از داراییشان  به  پیامبر خود غنیمت  داد ، آن  نبود که  شما، بااسب  یا شتری  بر آن  تاخته  بودید ، بلکه  خدا پیامبرانش  را بر هر که   بخواهد مسلطمی  سازد ، و خدا بر هر چیزی  قادر است.
مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ كَی لَا یكُونَ دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاء مِنكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ آن  غنیمتی  که  خدا از مردم  قریه  ها نصیب  پیامبرش  کرده  است  از آن   خداست  و پیامبر و خویشاوندان  و یتیمان  و مسکینان  و مسافران  در راه   مانده  ، تامیان  توانگرانتان  دست  به  دست  نشود  هر چه  پیامبر به  شما  داد بستانید، و از هر چه  شما را منع  کرد اجتناب  کنید  و از خدا بترسید  که  خدا سخت عقوبت  است.
لِلْفُقَرَاء الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ یبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَینصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ نیز غنایم  از آن  مهاجران  فقیری  است  که  از سرزمینشان  و اموالشان  در  طلب ، فضل  و خوشنودی  خدا رانده  شده  اند و خدا و پیامبرش  را یاری  می  کنند  ، اینان  راستگویانند.
وَالَّذِینَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِن قَبْلِهِمْ یحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیهِمْ وَلَا یجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَیؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و کسانی  که  پیش  از آمدن  مهاجران  در دیار خود بوده  اند و ایمان  آورده   اند ، آنهایی  را که  به  سویشان  مهاجرت  کرده  اند دوست  می  دارند  و از  آنچه مهاجران  را داده  می  شود در دل  احساس  حسد نمی  کنند ، و دیگران  را بر خویش  ترجیح  می  دهند هر چند خود نیازمند باشند  و آنان  که  از بخل  خویش   درامان  مانده  باشند رستگارانند.
وَالَّذِینَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ یقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ کسانی  که  از پس  ایشان  آمده  اند ، می  گویند : ای  پروردگار ما ، ما و، برادران  ما را که  پیش  از ما ایمان  آورده  اند بیامرز و کینه  کسانی  را که  ایمان  آورده  اند ، در دل  ما جای  مده   ای  پروردگار ما ، تو مشفق  و  مهربان  هستی.
این سوره، سوره بنی نضیر نامیده می شود. بنی نضیر طایفه بزرگی بودند که در گوشه ای از مدینه در زمان پیامبر(ص) ساکن بودند. وقتی پیامبر(ص) مبعوث شد و به مدینه هجرت کرد به همراه دیگر یهودیانی که به پیامب کفر ورزیدند آن ها نیز بدو کافر شدند.
سپس پیامبر با قبیله های یهودی که در مدینه همسایه او بودند پیمان صلح امضا کرد. نزدیک شش ماه بعد از رخداد جنگ بدر، پیامبر نزد آن ها رفت و با آن ها سخن گفت تا در پرداخت دیه کلابّی هایی که عمرو بن امّیه ضمری کشته بود او را یاری نمایند. آن ها گفتند چنین خواهیم کرد ای ابالقاسم ، این جا بنشین تا نیاز تو را برآورده سازیم.
آن گاه  برخی از یهودیان بنی نضیر با هم به نجوا و خلوت پرداختند و شیطان شقاوتی را که برایشان مقّرر شده بود زیبا جلوه داد و نقشه کشتن پیامبر را کشیدند و گفتند کدام یک از شما حاضر است این سنگ را بالای بام ببرد و آن را روی سر پیامبر(ص) بیاندازد تا سنگ به سرش بخورد. شقی ترین آن ها عمرو بن جحاش گفت: من این کار را می کنم.
سلام بن مشکم به آن ها گفت: چنین مکنید، سوگند به خدا که او از آن چه اراده کرده اید با خبر خواهد شد و این کار شما شکستن عهدی است که میان ما و  اوست. بلافاصله از سوی خداوند به پیامبر وحی شد و از قصد یهودیان با خبر گردید. پس شتابان از جای خود برخاست و به سوی مدینه رهسپار شد و یارانش به او پیوستند و گفتند: برخاستی و متوّجه نشدیم! پیامبر(ص) یارانش را از آن چه یهودیان می خواستند انجام دهند با خبر کرد.
پیامبر(ص) کسی را نزد آن ها فرستاد و فرمود:« از مدینه بیرون بروید و در کنار من در مدینه ساکن مباشید. من به شما ده روز مهلت می دهم و هرکس را بعد از آن ده روز ببینم گردنش را خواهم زد.» بعد از آن چند روزی بود که آن ها مشغول آماده کردن خود برای خروج ازمدینه بودند که عبدالله بن ابی بن سلول منافق، فردی را نزد آن ها فرستاد و گفت: از سرزمین خود بیرون نروید، من دو هزار نفر دارم که همراه شما وارد قلعه اتان خواهند شد و در دفاع از شما خواهند مُرد، و قبیله بنی قریظه و هم پیمانانتان از غطفان شما را یاری خواهند کرد. رئیس  وسردار یهودیان حییّ بن اخطب به آن چه عبدالله منافق گفته بود امیدوار شد و قاصدی نزد پیامبر(ص) فرستاد و گفت: ما از سرزمین خود بیرون نمی رویم، هرچه که می خواهی بکن.
آن گاه پیامبر(ص) و یارانش تکبیر گفتند و بلند شدند به سوی آن ها حرکت کردند و پرچم مسلمین را علی بن ابی طالب(ع) به دوشت داشت. مسلمان ها قلعه های یهودیانرا محاصره کرده و به سوی آن ها تیراندازی گزیدند و عبدالله بن ابی  و هم پیمانانشان از قبیله غطفان به آن ها خیانت کردند. پیامبر(ص) آن ها را محاصره کرد و درختان خرمای آن ها را قطع نمود و آتش زد.
آن ها کسی را نزد رسول خدا فرستادند و گفتند: از مدینه خارج می شویم. پس رسول خدا اجازه داد که خودشان و زن و بچهّ هایشان از مدینه خارج شوند، و از اموال و دارایی هاشان بار ِ یک شتر را با خود بردند. اما پیامبر فرمود که حقّ  ندارند اسلحه هایشان را با خود ببرند. پس رسول خدا همه اموال و دارایی و اسلحه های آنان را به غنیمت برد. و تمام اموال و اسلحه های برجای مانده از طایفه بنی نضیر به طور خالص برای رسول خدا و مصالح مسلمانان بود. و پیامبر آن را به صورت خُمس تقسیم نکرد. چرا که خداوند آن را به رسم «فَیء» عاید پیامبر خود گردانید و مسلمانان برای تصاحب آن اسب یا شتری نتاختند. پس رسول خدا(ص) آنان را به سوی خیبر بیرون راند. و حیی  ابن اخطب بزرگ آنان از جمله ی بیرون راندگان بود. پس بر زمین و خانه هایشان سیطره یافت و اسلحه هایشان را به غنیمت برد که (50) سپر، و (50) کلاه، و (340) شمشیر بود. این داستان آنان بود، آن چنان که اهل سیره روایت کرده اند.
خداوند متعال این سوره را طوری آغاز کرد که در آن بیان نمود تمامی آن چه که در آسمان ها و زمین به سر می برند در برابر عظمت او کرنش می کنند. و همه چیز در برابر او فروتن می باشد چون او توانمندی است که بر همه چیز چیره و غالب است، پس هیچ چیزی برای او دشوار نیست و او در آفرینش و فرمان خود با حکمت است و هیچ چیزی را بیهوده نمی آفریند و آن چه را که مصلحتی در آن نیست مشروع نمی نماید، و فقط کاری می کند که مقتضای حکمت اوست.
از جمله کارهای حکیمانه ی خداوند این است که پیامبرش را بر کافرانِ اهل کتاب بنی نضیر وقتی که به پیامبر خیانت کردند پیروز گردانید، و آن ها را از سرزمین و وطنشان که به آن انُس گرفته بودند بیرون راند. و بیرون راندنشان اوّلین خروج و جلای وطنی بود که خداوند به دست پیامبرش(ص) بر آن ها مقّرر داشت. آن ها از مدینه به سوی خیبر بیرون رفتند.
این آیه کریمه دلالت می کند که آن ها علاوه بر این بار، باری دیگر نیز از وطن خود بیرون رانده خواهند شد. و آن این بود که پیامبر(ص) آن ها را از خیبر نیز بیرون راند و بعد از ایشان عمر(ص) بازمانده های یهودیان را هم بیرون راند. « مَا ظَنَنتُمْ أَن یخْرُجُوا» شما مسلمان ها گمان نمی کردید که یهودیان از سرزمین و خانه هایشان بیرون بروند، چون آن ها دژهای محکمی داشتند و قدرتمند بودند. « وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ» و گمان بردند که دژهایشان آنان را از عذاب خدا محافظت می  کند. بنابراین به دژهای خود بالیدند و دژهای محکم آن ها را فریب داد و گمان بردند که در آن جا گزندی به آن ها نخواهد رسید و هیچ کس توانایی دسترسی به آن ها را نخواهد داشت. امّا خداوند چنین مقّرر کرده بود که دژها و قلعه ها چیزی از عذاب خداوند را از آن ها دور نخواهد کرد و در برابر فرمان  الهی ، قدرت و دفاع فایده ای نخواهد داشت. بنابراین فرمود:« فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیثُ لَمْ یحْتَسِبُوا» پس خداوند از جایی که به سراغشان آمد که گمان نبرده بودند از آن جا گرفتار می شوند. و آن این بود که « وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» خداوند در دل هایشان ترس و هراس انداخت.
رعب یعنی ترس و هراس شدید، که به مثابه بزرگ ترین لشکر خداوند است و اگر دشمن را فرابگیرد هیچ ساز و برگ و نیرویی افاقه نخواهد کرد. آن چه آن ها گمان می بردند که خطر را از آنان دور می کند قلعه و دژهایی بودکه خود را در آن حفاظت نموده و در آن سنگر گرفته بودند و در پناه آن آسوده به سر می بردند. امّا هرکس که به غیر از خداوند  اعتماد کند خوار و ذلیل خواهد گشت، و هرکس به غیر از خداوند تکیه نماید همان چیز بلای جانش خواهد شد.
پس امری آسمانی بر دل های یهودیان فرود آمد. دل ها محل پایداری و شکیبایی و یا ترس و ضعف می باشند. پس این امر آسمانی و هراس، قدرت و توانمندی دل هایشان را از بین برد و به جای آن ضعف و ترس و بزدلی قرار داد و برای دفع آن چاره ای نداشتند . و این ترس، دشمنی دیگر برای آن ها گردید. بنابراین فرمود:« یخْرِبُونَ بُیوتَهُم بِأَیدِیهِمْ وَأَیدِی الْمُؤْمِنِینَ» خانه هایشان را با دست های خود و دست های مومنان ویران می کردند چون آن ها با پیامبر بر این چیز صلح کردند که فقط به اندازه بار شترهایشان با خود ببرند. از این رو بسیاری از خانه هایشان را منهدم و خراب کردند.
خانه هایی که آن را بسیار خوب ساخته بودند، و مومنان بر آن ها چیره شدند. خانه هایشان را خراب و دژها و قلعه هایشان را منهدم کردند. پس آن ها بودند که بر خود جنایت کردند  و به خود ضربه زدند.
« فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصَارِ » پس ای صاحبان خرد و بصیرت! و ای کسانی که دارای عقل های کامل هستید! پند و عبرت بگیرید. چون این درست عبرتی است که چگونگی برخورد خداوند با کسانی که مخالف حقّ هستند و از هوی و هوس خود پیروی می  کنند از آن شناخته می شود، آن هایی که قدرتشان به آنان سودی نبخشید و قلعه هایشان نتوانست آنها را حفاظت کند، بدانگاه که فرمان الهی به سراغشان آمد. پس آن ها به سبب گناهانشان مورد شکنجه و عذاب قرار گرفتند. و این موضوع امری کلّی است ، و آن چه اعتبار دارد عموم مفهوم و  موضوع است نه سبب و دلیل خاص آن.
این  آیه امر می نماید که از سرنوشت بنی نضیر درست عبرت گرفته شود، و این که  امور مشابه با  یکدیگر مقایسه گردند و در مفاهیم و حکمت هایی که جای خردورزی و اندیشیدن است، و با این کار عقل کامل می گردد و بصیرت نافذ می شود و ایمان فزونی می یابد و انسان را به فهم و درک حقیقی می رساند تامل و اندیشه صورت گیرد.
سپس خداوند متعال خبر داد که یهودیان به همه کیفرهایی که سزاوار آن بودند نرسیدند بلکه خداوند به  آن ها تخفیف داد. بنابراین فرمود:« وَلَوْلَا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَیهِمُ الْجَلَاء» و اگر خداوند ترک دیار و آوارگی را بر آنان مقّرر نمی کرد به عذاب دیگری در دنیا گرفتار می شدند. ولی آن ها گرچه عذاب سخت دنیوی به آن ها نرسید در آخرت عذاب آتش دوزخ را دارند که شدّت و سخ تی آن را کسی جز خداوند نمی  داند. پس آن ها نباید چنین کنندکه  عذاب و کیفرشان به آن ها رسیده و تمام شده است، زیرا عذابی که خداوند در آخرت برای آن ها آماده کرده بزرگ تر و کامل تر است.
« ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ» این بدان خاطر است که آنان با خدا و پیغمبرش دشمنی ورزیده و به مبارزه برخاسته اند و برای سرپیچی از خدا و رسولش کوشیده اند، و هرکس ه با خدا دشمنی روزد سنت الهی درباره  او همین است. « وَمَن یشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ» و هر کس با خداوند  دشمنی ورزد بداند که خداوند سخت  کیفر است.
قبیله بنی نضیر، پیامبر(ص) و مسلمان ها را سرزنش کردند که چرا درختان خرما و  دیگر درختان را قطع کرده است، و  ادعا نمودند که این کار فساد و  تباهی است، از این رو مسلمین را  مورد طعنه و عیب جویی قرار دادند. خداوند متعال خبر داد که بریدن درختان خرما و بر جای گذاشتن آن از سوی مسلمانان « فَبِإِذْنِ اللَّهِ» به فرمان و اذن خداوند بوده است. « وَلِیخْزِی الْفَاسِقِینَ» و برای آن بوده تا خداوند بدکاران را خوار و رسوا بگرداند.
شما را مسلّط کرد تا درختانشان را قطع کنید و بسوزانید تا این کار عذابی باشد برای آن ها و مایه خواری و رسوایی شان در دنیا گردد. و تا ضعف و ناتوانی کاملشان مشخّص شود. این بود حالت قبیله بنی نضیر و این که خداوند چگونه آن ها را در دنیا کیفر داد.
سپس بیان کرد که اموال و کالاهایشان به چه کسی می رسد. پس فرمود:« وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ» چیزهایی از دارائی اهل این آبادی یعنی بنی نضیر که خداوند به پیامبرش ارزانی داشت، « فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیهِ مِنْ خَیلٍ وَلَا رِكَابٍ» شما ای گروه مسلمان ها! برای من دست آوردن آن اسبان و شترانی را نتاخته بودید.
یعنی برای به دست آوردن آن رنجی نبرده اید؛ نه خودتان و نه چهارپایانتان بلکه خداوند در دل های یهودیان ترس و هراس انداخت و  این اموال بدون زحمت به دست شما رسید. بنابراین  فرمود:« وَلَكِنَّ اللَّهَ یسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن یشَاء وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ » ولی خداوند پیغمبرانش را بر هرکس که خداوند چیره می گرداند  و خداوند بر هر چیزی تواناست. و از کمال قدرت الهی این  است که هیچ امر محال و ناممکنی برای او ناممکن نیست، و هیچ قدرتمندی در برابر او نیرویی ندارد.
«فیء» در اصطلاح فقها به اموالی گفته می شود که بدون جنگ و به حق از کافران ستانده می شود. مانند مال و دارایی اش که یهودیان فرار کردند و آن را از ترس مسلمین رها نمودند. چنین مالی «فیء» نامیده می شود، چون از کافرانی که مستحق آن نیستند به مسلمان هایی برگشته است که حقّ کامل در آن دارند.
حکم کلی«فیء» همان طور که خداوند بیان داشته  است، « مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى» هر آن چه از اموال و دارایی های اهالی آبادی ها که خداوند به پیغمبرش ارزانی داشته است، هم چنین به طور کلّی چه در زمان پیامبر و چه بعد از او کسی که حکومت را در دست دارد اگر چنین اموالی را به دست آورد، « فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ» این  اموال متعلّق به خدا وپیغمبر و خویشاوندان پیغمبر و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان  است.
این آیه شبیه آیه ایست که در سوره انفاق آمده است:«  وَاعلَمُوا أَنَّمَا غَنِمتُم مِّن شَیءِ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسهُ وَلِلرَّسُولِ وَلَذِیِ القُربَی والیَتَمَی وَالمَسَکینِ وَابنِ السَّبیلِ» و بدانید هر آن چه که به صورت  غنیمت به دست می آورید یک پنجم آن از آن پیغمبر و خویشاوندان او و یتیمان و بینوایان ودر راه ماندگان است. پس ین غنیمت به پنج گروه می رسد: سهم خدا و پیغمبرش در مصالح و منافع عمومی و کلّ مسلمین صرف می گردد. و یک پنجم آن به خویشاوندان پیامبر یعنی بنی هاشم و فرزندان مطلب می رسد هرکجا که باشند، و سهمیه زن و مردشان برابر است.
بنی مطلب به خلاف سایرین بنی عبد مناف بدین خاطر با بنی هاشم در یک پنجم شریک  هستند چون در ورود به شعب ابی طالب وقتی که قریش پیامبر و بنی هاشم را تحریک اقتصادی کردند و بر دشمنی ورزیدن و قهر کردن از آن ها پیمان بستند با بنی هاشم همراه بودند. بنابراین پیامبر(ص) در مورد بنی عبدالمطلب فرمود: آن ها در زمان جاهلیت و در اسلام مرا تنها نگذاشتند و از من جدا نشدند.
و یک پنجم به مستمندان یتیم می رسد. یتیم  کسی است که پدرش را از دست داده و هنوز به سن رشد و بلوغ نرسیده است. و یک پنجم به فقرا می رسد. و یک پنجم سهم مسافرانی است که در دیار غربت مانده اند و مخارج سفر ندارند.  خداوند تقسیم «فیء» را در این افراد مشخّص منحصر گرداند.
« كَی لَا یكُونَ دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاء مِنكُمْ» تا بین ثروتمندان دست به دست نگردد، به گونه ای که به دیگر افراد ناتوان و عاجز نرسد، که قطعا از چنین امری فساد بزرگی روی خواهد داد.
همان طور که در پیروی کردن از فرمان خدا و شریعت و آئین او منافع و مصلحت های بی شماری وجود دارد. بنابراین خداوند به رعایت قاعده و  اصل کلّی دستور داد و فرمود:« وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» آن چه پیامبر برای شما از احکام الهی آورده است آن را اجرا کنید و آن چه شما را از آن بازداشته است از آن دست بکشید.
و این شامل اصول و  فروع دین و ظاهر و باطن آن می شود. و هر حکمی که پیامبر می دهد بندگان باید به آن چنگ بزنند و آن را اجرا کنند و مخالفت با فرمان پیغمبر جایز نیست. و هر آن چه پیامبر بگوید همانند دستور  خداوند لازم الاجرا است و هیچ کس اجازه ندارد آن را ترک نماید و برای ترک  کردن آن  عذری بیاورد. و مقدم داشتن سخن هیچ کسی بر سخن و حکم پیامبر جایز نیست.
سپس خداوند مردم را فرمان داد  تا از او بترسند و پروا کنند زیرا دل ها و ارواح و دنیا و آخرت با تقوای الهی آباد می گردند و به وسیله تقوا و پرهیزگاری است که سعادت همیشگی و رستگاری بزرگ به دست می آید. و با ضایع کردن تقوا و بی اعتنایی به آن شقات و همیشگی و عذاب جاودانگی به سراغ انسان می آید. پس فرمود:« وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ» و از خداوند بترسید، بی گمان خداوند سخت کیفر است و هرکس تقوا را ترک  کند و پیروی کردن از هوی و هوس و  خواسته های نفس را ترجیح دهد او را سخت کیفر می دهد.
سپس خداوند متعال حکمت و سبب اختصاص یافتن غنایم به افراد مشخّصی را بیان کرد، و این که آن ها سزاوار کمک هستند و سزاوارند که غنایم به آن ها تعلّق گیرد. پس بیان کرد که  آن ها یا مهاجر هستند که چیزهای دوست داشتنی از قبیل سرزمین و  اموال خود و دوستان  خویش را به خاطر خداوند و به خاطر محبّت پیامبر ترک کرده و هجرت نموده ا ند . این ها راستگویانی هستند که به مقتضایا یمان خ ویش عمل کرده اند و با  اعمال صالح خود و عبادت های دشوار، صداقت ایمان خود را ثابت نموده اند.
به خلاف کسی که ادّعای ایمان می کند امّا ادّعای خویش را با جهاد و هجرت ودیگر عبادت ها ثابت نکرده است. و این مستحقان یا انصار هستند از قبیله اوس و خزرج که با میل و رغبت خود و بدوناجبار به خدا و پیامبرش ایمان آوردند، و پیامبر(ص) را جای دادند و او را از هر دشمنی محافظت  کردند، و دارالجهره ودارالایمان را  آماده نمودند تا اینکه تبدیل به پناهگاهی برای مومنان گردید که به آن مراجعه کردند و به آن پناه بردند. و زمانی که همه شهرها و آبادی ها محل مبارزه با دین خدا و لانه شرک و فساد بود مسلمان ها فقط در  مدینه می توانستند اقامت نمایند.
پس  همواره یاوران دین به انصار پناهنده می شدند تا این که اسلام گسترش یافت و قدرت گرفت و روز به روز تعداد مسلمانان و قلمرو اسلام بیش تر شد و دل های مردم را به وسیله علم و ایمان و قرآن فتح کردند و کشورها و شهرها را با شمشیر و نیزه گشودند.
انصار از جمله صفت های زیبایشان این بود که « یحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیهِمْ» کسانی را که به نزد ایشان هجرت کرده اند دوست می دارند. و این به خاطر آن است که آن ها خدا و پیغمبرش را دوست دارند از این رو دوستان خدا را دوست می دارند و هرکس را که دین خدا را یاری نماید دوست می دارند.« وَلَا یجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا» و در دل های خود نسبت به مهاجران به خاطر نعمت هایی که خداوند به آنان داده است حسد  و کینه نمی ورزند و این نشانگر پاکی و سالم بودن دل های آن هاست ودالّ بر این است که دل هایشان از خیانت و کینه و حسد و پاک و به دور است. و این دلالت می نماید که مهاجران از انصار برتر هستند چون خداوند اول از مهاجران یاد نموده و خبر داده  است که  انصار به خاطر فضیلت ها و برتری هایی که مخاجرین دارند نسبت به آنان حسد نمی ورزند. و این دلالت می نماید که خداوند به آن ها چیزهایی داده که به انصار و دیگران نداده است، چون مهاجران هم هجرت کرده و هم پیامبر را یاری نموده اند.
« وَیؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» یکی از صفت های انصار به سبب ایثار و از خودگذشتگی بر دیگران برتری یافته اند. ایثار کامل ترین نوع بخشندگی است، و این که  انسان اموال و چیزهایی را که دوست دارد و به آن نیازمند است برای دیگران خرج کند.
و ضمن آن که نیاز مبرم داشته باشد آن را به دیگران بدهد. چنین امری جز از اخلاق و خویی وارسته بر نمی آید. نیز سرچشمه آن محبّت خداست که آن را بر محبّت و خواسته ها و امیال نفس و لذّت های آن مقدم داشته اند. از همین مورد است داستان مرد انصاری که آیه در رابطه با او نازل شده است . او مهمانش را بر خودش ترجیح داد و غذا را به مهمان داد و خود و خانواده و فرزندانش گرسنه خوابیدند تا مهمانشان سیر بخوابد.
ایثار  امری پسندیده است، و بخل ورزیدن ناپسند، و هرکس که دارای ایثار و از خود گذشتگی باشد به راستی که از آفت بخل مصون مانده است:« وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ» و هرکس که از بخل نفس خود مصون گردد چنین کسانی قطعا رستگارند . و مصون بودن نفس از بخل شامل مصون بودن از بخل در همه چیزهایی است که انسان بدان امر شده است. پس هرگاه بنده از بخل نفس خود مصون باشد نفس او فرامین خدا و رسولش را اجرا می کند و این فرامین را با علاقه و شرح صدر انجام می دهد.
و از آن چه که  خدا نهی کرده است دوری می گزیند گرچه برایش دوست داشتنی باشد، و نفس و شهوت، او را به انجام آن فرا بخواند. نیز اموال خود را در راه خدا و طلب رضایت او خرج می  کند و با این کار رستگاری و کامیابی را به دست می آورد. به خلاف کسی که از بخل نفس  خود مصون نباشد و به بخل  مبتلا گردد و در انجام هر کار خیری بخیل باشد؛ بخلی که اساس و ماده هر شرّ و بدی است.
پس این دو گروه وارسته اصحاب و یاران بزرگوار پیامبر و پیشوایان هستند؛  کسانی که به فضیلت ها و خوبی هایی دست یافته اند که آنان که بعد از آن ها آمده اند به چنان خوبی هایی نایل نگردیده اند. پس این ها برجستگان و سران مسلمانان و رهبران پرهیزگاران گشته اند.
و برای  کسانی که پس از آن ها می آیند همین فضیلت کافی است که در مسیر آن ها حرکت کنند و به رهنمود آنان اقتدا نمایند. بنابراین خداوند پیشینیانی را که به آن ها اقتدا نموده اند بیان کرد و فرمود:« وَالَّذِینَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ» و کسانی که بعد  از مهاجرین و  انصار به دنیا می آیند، « یقُولُونَ» در قالب خیرخواهی برای خود و همه مومنان می گویند:« رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ» پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان آوردن از ما پیشی گرفته اند بیامرز.
و این دعایی است که همه  مومنان گذشته را از قبیل اصحاب و کسانی که پیش از آن ها و بعد از آن ها بوده اند شامل می شود. و این از فضائل ایمان است که مومنان از یکدیگر استفاده می برند و برای یکدیگر دعا می کنند، چون همه در ایمان مشارکت دارند و ایمان است که میان مومنان پیوند برادری ایجاد می کند، و به سبب این پیوند برای یکدیگر دعا می کنند و یکدیگر را دوست می دارند.
بنابراین خداوند در این دعا بیان کرد که کینه ای در دل هایشان نسبت به همدیگر ندارند، و هرگاه در دل کینه نباشد ضد آن که  محبّت و دوستی و خیرخواهی برای همدیگر است جای می گیرد. و خداوند کسانی را که پس از اصحاب می آیند مومن قلمداد نمود، چون وقتی می گویند:« سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ» دلیلی است بر این که در ایمان آوردن با گذشتگان مشارکت دارند و در عقاید و ایمان و  اصول آن پیرو اصحاب هستند. و این ها اهل سنت و جماعت می باشند که این وصف کامل فقط بر آن ها صدق پیدا می کند.
خداوند صفت آن ها را بیان کرد که به گناهان اقرار می نمایند و از خداوند برای یکدیگر طلب آمرزش می کنند و تلاش می نمایند تا در دل هایشان نسبت به برادران مومن خود کینه ای نداشته باشند. آن ها که این دعا  را می کنند مستلزم آن است یکدیگر را دوست داشته باشند و هرکس چیزی را که برای خود می پسندد برای برادرش نیز بپسندد و در بودن و نبودن برادرش و در زمانی که زنده یا مرده است خیرخواهش باشد.
آیه کریمه دلالت می نماید که این از جمله حقوق مومنان است که بر یکدیگر دارند. سپس دعای مومنان را با دو اسم بزرگوار خداوند به پایان برد، دو اسمی که بر کمال رحمت خداوند و شدّت مهربانی اش نسبت به بندگان دلالت می نمایند. از جمله رحمت و رأفت او این است که به مومنان توفیق داده است تا حقوق خدا و بندگانش را به جا بیاورند. پس این گروه های سه گانه، گروه های این امّت هستند و  این ها سزاوار غنیمت می باشند و مسلّم است که غنیمت در جایی مصرف می شود که مصلحت و منفعت مسلمین در آن باشد. و این ها اهل غنیمت هستند، خداوند ما را از  زمره آنان بگرداند!
آیه ی 14-11:
أَلَمْ تَر إِلَى الَّذِینَ نَافَقُوا یقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِیعُ فِیكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ آیا منافقان  را ندیده  ای  که  به  یاران  خود از اهل  کتاب  که  کافر بودند، می گفتند : اگر شما را اخراج  کنند ، ما نیز با شما بیرون  می  آییم  و به  زیان شما از هیچ  کس  اطاعت  نخواهیم  کرد و اگر با شما جنگیدند یاریتان  می   کنیم  ? و حال  آنکه  خدا می  داند که  دروغ  می  گویند
لَئِنْ أُخْرِجُوا لَا یخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَلَئِن قُوتِلُوا لَا ینصُرُونَهُمْ وَلَئِن نَّصَرُوهُمْ لَیوَلُّنَّ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا ینصَرُونَ اگر آنها را اخراج  کنند ، با آنها بیرون  نشوند  و اگر به  جنگشان   بیایندیاریشان  نمی  کنند ، و اگر هم  به  یاریشان  برخیزند به  دشمن  پشت  می   کنند پس  روی  یاری  نبینند
لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِم مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یفْقَهُونَ وحشت  شما در دل  آنها بیشتر از بیم  خداست   زیرا مردمی  هستند که  به   فهم در نمی  یابند
لَا یقَاتِلُونَكُمْ جَمِیعًا إِلَّا فِی قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاء جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَینَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یعْقِلُونَ آنان  همگی  با شما جنگ  نپیوندند مگر در قریه  هایی  که  بارویشان  باشد ،، یااز پس  دیوار  آنها سخت  با یکدیگر دشمنند  تو یکدل  می  پنداریشان  و  حال  آنکه  دلهاشان  از هم  جداست  ، که  مردمی  بی  خردند.
سپس خداوند شگفتی حالت  منافقان را بیان می کند؛ آن هایی که به برادران اهل کتاب خود قول می دهند که شما را یاری می کنیم و به اهل کتاب می  گویند:« لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِیعُ فِیكُمْ أَحَدًا أَبَدًا» هرگاه شما را بیرون کنند ما هم با شما بیرون خواهیم آمد و هرکس ما را سرزنش کند یا بترساند تا شما را یاری نکنیم از او اطاعت نخواهیم  کرد.
« وَإِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ» و اگر با شما جنگ و پیکار شود قطعا شما را یاری خواهیم کرد و خداوند گواهی می دهد که آنان در این وعده ای که با آن برادران اهل کتاب خود را فریب می دهند دروغگو هستند.
و این از آن ها بعید نیست چون دروغ، صفت آنهاست و مکر و فریب و نفاق و بزدلی را همواره به  همراه دارند. بنابراین خداوند آن  ها را تکذیب کرد، و همان طور که خداوند خبر داده بود  اتفاق افتاد، و فرمود:« لَئِنْ أُخْرِجُوا» اگر از خانه هایشان بیرون رانده شوند و آواره گردند، « لَا یخْرُجُونَ مَعَهُمْ» منافقان به همراه آن ها بیرون نخواهند رفت، چون وطن خود را دوست دارند و بر جنگیدن و پیکار  کردن شکیبا نیستند، و به عهد خود وفادار نمی باشند.
« وَلَئِن قُوتِلُوا لَا ینصُرُونَهُمْ» و اگر با آنان کارزار شود به آنان یاری نمی رسانند، بلکه ترس و بزدلی بر آن ها مستولی می گردد و سستی آن ها را فرا می گیرد و در زمانی که برادرانشان به شدّت به آن ها نیاز دارند خوارشان می گردانند.« وَلَئِن نَّصَرُوهُمْ» و به فرضاگر آن ها را یاری کنند، « لَیوَلُّنَّ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا ینصَرُونَ» قطعا پشت خواهند کرد و می گریزند. یعنی نمی جنگند و پا به فرار می گذارند و خداوند هم آن ها را یاری نمی کند.
و آن چه آن ها را بر این امر واداشت این است که  ترس از شما مومنان، « أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِم مِّنَ اللَّهِ» در سینه های ایشان بیش از هراس آنان از خداست. پس آن ها ترسشان از شما بیش تر از ترسشان از خداست و آن ها ترس از مخلوقی که اختیرا کوچک ترین سود و زیانی را برای خودش ندارد بر ترس از آفریننده ای که سود و زیان و دادن و ندادن در دست اوست مقّدم داشته  اند.
« ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یفْقَهُونَ» این بدان خاطر است که آنان قومی هستند که مراتب  امور و حقایق آن را نمی فهمند و عواقب کارها را تصوّر نمی کنند. و فهمیدن کامل و درک واقعی این است که ترس از خداوند و امید و محبّت به او بر محبّت و ترس دیگران مقدم باشد.
« لَا یقَاتِلُونَكُمْ جَمِیعًا إِلَّا فِی قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاء جُدُرٍ» آنان به صورت دسته جمعی جز در پس دژهای محکم و یا از پشت دیوارها نمی جنگند. یعنی در پیکار با شما ثابت قدم و مصمّم نخواهند بود مگر این که در آبادی و قلعه ها پناه بگیرند و یا این که پشت دیوارها باشند، در چنین مواقعی ممکن است که آن ها با تکیه بر قلعه ها و دیوارهایشان مقاومت کنند، نه این که بر اثر شجاعت خودشان جنگیده باشند، و این بزرگ ترین مذّمت است.
« بَأْسُهُمْ بَینَهُمْ شَدِیدٌ» عداوت و جنگشان در میان خودشان سخت است. آن ها در جسم و توانایی شان آفتی ندارند. بلکه آفتشان این است که ایمانشان ضعیف است و متّحد نیستند بنابراین فرمود:« تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا» وقتی آن ها را گرد هم می بینی گمان می بری که متّحد هستند، « وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى» حال آن که دل هایشان پراکنده است. یعنی نسبت به یکدیگر حسد و نفرت دارند.
« ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یعْقِلُونَ» آن ها چون عقل و خرد ندارند چنین هستند، و اگر عقل داشتند آن چه را که بهتر است برای خود بر می گزیدند و برای خویشتن خوارترین شیوه را نمی پسندیدند و متّحد می شدند و همدل می گشتند و یکدیگر را یاری می کردند. و هم دیگر را در راستای منافع دینی و دنیوی شان کمک می نمودند.
آیه ی 17-15:
كَمَثَلِ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ قَرِیبًا ذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ همانند آنهایی  هستند که  چندی  پیش  وبال  گناه  خویش  را چشیدند  و به   عذابی  دردآور نیز گرفتار خواهند شد
كَمَثَلِ الشَّیطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنكَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ همانند شیطان  که  به  آدمی  گفت  : کافر شو  چون  کافر شد ، گفت  : من  از  تو بیزارم   من  از خدا ، آن  پروردگار جهانیان  می  ترسم
فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَینِ فِیهَا وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِینَ سرانجامشان  آن  شد که  هر دو به  آتش  افتند و جاودانه  در آن  باشند  این ، است  کیفر ستمکاران
داستان این خوارشدگان اهل کتاب که خداوند انتقام پیامبرش را از آنها گرفت و طعم  خواری و ذلت را در دنیا به آنها چشاند و از سوی  کسانی که به آنها وعده داده بودند یاری شان کنند، یاری نشدند، همچون داستان کسانی است که اندکی پیش از اینان بودند. آن ها کفّار قریش بودند که شیطان کارهایشان را برایشان زیبا جلوه داد و گفت:« لَا غَالِبَ لَکُم الیَومَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّی جَارُ لَّکُم فَلَمَّا تَرَآءَتِ الفَئَتَانِ نَکَصَ عَلَی عَقِبَیهِ وَقَالَ إِنِّی بَرِیُ ءُ مِّنکُم إِنّیِ أَرَی مَا لَا تَرَونَ» امروز هیچ کس از مردم بر شما چیره نخواهد شد و من همراه شما هستم.
 وقتی دو گروه رو در روی هم قرار گرفتند شیطان به عقب فرار کرد و گفت: «من از شما بیزارم، من چیزی می بینم که شما نمی بینید.» پس آنان فریب خودشان را خوردند، نیز کسانی دیگر آن ها را فریب دادند که به آنان سودی نرساندند و عذاب را از آنان دور نکردند تا این که با تکبّر و غرور به محل«بدر» وارد شدند به گمان این که آن ها به آرزویی که درباره پیامبر و مومنان داشتند می رسند.
امّا خداوند پیامبرش و مومنان را بر آن ها پیروز گرداند و بزرگان و سرانشان  کشته شدند و تعدادی از آن ها به اسارت در آمدند و برخی پا به فرار گذاشتند. از این رو« ذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ» طعم کارشان و سرانجام شرک و تجاوز خویش را چشیدند. این عذابشان در دنیا بود، « وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» و در آخرت عذاب دردناکی دارند.
مثال منافقانی که برادران اهل کتاب خود را فریب دادند، « كَمَثَلِ الشَّیطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اكْفُرْ» مانند مثال شیطان است که به انسان گفت: کافر شو. یعنی کفر را برای او زیبا جلوه داد و او را بر آن فراخواند. وقتی انسان فریب شیطان را خورد و کافر شد و به بدبختی گرفتار آمد، شیطانی که با او دوست بود و او را به این کارها فرا می خواند، به او فایده ای نرساند بلکه از او گریزان شد و بیزاری جست، و « قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنكَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ» گفت: من از تو بیزارم، من از خداوند ، پروردگار جهانیان می ترسم. یعنی من برای دور  کردن  عذاب از تو قدرتی ندارم و به اندازه یک ذره نمی توانم به تو سود برسانم.
« فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا» و سرانجام دعوت دهنده که شیطان  است و دعوت داده شده که انسان است این شد که « أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَینِ فِیهَا» هر دوی آنان در آتش دوزخ هستند و در آن جاودانه خواهند بود. همان طور که خداوند متعال می فرماید:« إِنَّماَ یَدعُو حِزبَهُ لِیَکُونُوا  مِن أَصحَبِ السَّعیرِ» بی گمان شیطان گروهش را دعوت می دهد تا از دوزخیان باشند.
« وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِینَ» و این سزای ستمکاران است؛ کسانی که در ستمگری و کفر ورزیدن با همدیگر مشارکت دارند، گرچه در شدت عذاب با یکدیگر متفاوت هستند. و این عادت و شیوه شیطان با همه دوستانش می باشد؛ او آن ها را فرا می خواند و با حیله و فریب، آن ها را به سوی آن چه که به زیانشان است می کشاند تا این که در دام می افتند و  اسباب هلاکت و نابودی، آن ها را فرا می گیرد. در این هنگام از آن ها بیزاری می جوید و از آن ها دست می  کشد.
و کسی که از شیطان اطاعت کند قابل سرزنش است چون خداوند آدمی را از او برحذر داشته است. پس کسی که اقدام به اطاعت از او  نماید از روی بینش مرتکب گناه می شود و چنین کسی عذری ندارد.
آیه ی 21-18:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ای  کسانی  که  ایمان  آورده  اید ، از خدا بترسید  و هر کس  باید بنگرد  که برای  فردایش  چه  فرستاده  است   از خدا بترسید که  خدا به  کارهایی  که   می  کنید آگاه  است
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ از آن  کسان  مباشید که  خدا را فراموش  کردند و خدا نیز چنان  کرد تا خود  را فراموش  کنند  ایشان  نافرمانند
لَا یسْتَوِی أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ اهل  آتش  و اهل  بهشت  با هم  برابر نیستند  اهل  بهشت  خود کامیافتگانند.
لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَفَكَّرُونَ اگر این  قرآن  را بر کوه  نازل  می  کردیم  ، از خوف  خدا آن  را ترسیده  و  شکاف  خورده  می  دیدی   و این  مثالهایی  است  که  برای  مردم  می  آوریم  ،  شاید به فکر فرو روند.
خداوند متعال بندگان مومن خویش را به آن چه که ایمان اقتضا می نماید، و آن ترس از خدا در همه حالات و در پنهان و پیداست امر می نماید، و به آن ها فرمان می دهد تا آن چه را که خداوند به آن امر نموده و یا از آنهی به  عمل آورده است رعایت کنند، و به آن چه که سود یا زیانشان در آن است بنگرند و در آن بیاندیشند، چون آن ها وقتی آخرت را نصب العین خود قرار دهند و برای جای گرفتن در بهشت اهمّیت بدهند بیش تر در انجام دادن کارهایی که انسان را به بهشت می رسانند کوشش خواهند نمود و از آن چه که مانع رسیدن به بهشت می شود و یا آن ها را از حرکت در مسیر آن باز می دارد دوری خواهند کرد.
نیز وقتی که بدانند خداوند به آن چه آن ها انجام می دهند، آگاه است و اعمالشان بر خداوند پوشیده نمی  ماند و نزد او ضایع نمی گردد و  خداوند آن را فراموش نمی کند این باعث می شود تا بکوشند و تلاش نمایند. این آیه کریمه اصل و قاعده ایست برای این که انسان خودش را محاسبه کند و به خویشتن بپردازد، پس اگر در خود لغزشی یافت با دست کشیدن از آن، و توبه نصوح و روی گردانی از اسبابی که او را به آن لغزش می رساند آن را جبران نماید. و اگر دید که در انجام  امری از اوامر الهی کوتاهی ورزیده است تلاش نماید آن را جبران کند و فضایل را در وجود خویش رشد دهد ، و برای انجام دادن اوامر الهی از پروردگارش کمک بخواهد.
و منّت ها و نعمت هایی که خداوند به او ارزانی داشته است با تقصیر و کوتاهی هایی که از او سر زده است مقایسه  کند، و این کار باعث می شود تا او قطعا شرم  کند. محرومّیت حقیقی آن است که بنده را از یاد برده و از ذکر او و ادای حقّ او غافل شده و به امیال و خواسته های نفس خود روی آورده باشند.
قطعا چنین کسانی فایده ای به خود نرسانده اند. بلکه خداوند آن ها را از آن چه که به مصلحتشان می باشد  غافل گردانده  است و در هر دو جهان زیان مند شده اند. و چنان کلاهی بر سرشان رفته است که امکان جبران آن نیست چون آنان بدکارند و از اطاعت پروردگارشان منحرف شده و به نافرمانی های خداوند گرفتار آمده اند.
پس آیا کسی که تقوای الهی را رعایت کرده و از آن چه که برای فردی قیامتش از پیش فرستاده فکر کرده و سزاوار برخورداری از باغ های بهشت و زندگی سالم با کسانی که خداوند بر آن ها انعام نموده از قبیل پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان شده است با کسی یکسان است که از ذکر خدا غافل بوده و حقوق الهی را فراموش کرده و در دنیا بدبخت شده و سزاوار عذاب آخرت گردیده است؟! تردیدی نیست که گروه اوّل رستگارانند و گروه دوّم زیانکاران می باشند.
وقتی  خداوند مطالبی را برای بندگانش بیان  کرد و آن ها را در کتاب بزرگ خویش امر و نهی نمود، این ایجاب می کند تا آن ها به آن چه خداوند آنان را به سوی آن فرا خوانده و بر آن تشویق نموده است بشتابند، هرچند که دل هایشان چون کوه سخت باشد. چون این قرآن اگر بر کوهی نازل شود از ترس خداوند کرنش کنان از هم پاشیده خواهد شد.
یعنی تأثیر قرآن بر دل ها چنان زیاد است که حتّی  کوه ها هم نمی توانند در برابر آن مقاومت کنند. زیرا مواعظ و اندرزهای قرآن به طور مطلق بزرگ ترین مواعظ هستند و اوامر و نواهی قرآن مشتمل بر حکمت ها و مصالحی فراوان می باشد و انجام این اوامر و نواهی برای انسان بسیار آسان است و هیچ تکلّف و تناقض و دشواری در آن نیست و برای هر زمان و مکانی و برای هر کسی مناسب می باشند.
سپس خداوند متعال خبر داد که او برای مردمان مثال ها می زند و حرام و حلال را برای بندگانش توضیح میدهد تا در آیات او بیندیشند و تدبّر نمایند، چون اندیشیدن در آیات خداوند گنجینه های علم و دانش را برای انسان می گشاید و راه های خیر و شرّ را برای او روشن می گرداند و او را بر انجام فضایل اخلاقی باز می دارد. پس هیچ چیزی برای بنده از اندیشیدن در قرآن و تدبّر در معانی آن سودبخش تر نیست.
آیه ی 24-22:
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ اوست  خدایی  یگانه   هیچ  خدایی  جز او نیست   دانای  نهان  و آشکار و بخشاینده  و مهربان  است
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یشْرِكُونَ اوست  خدای  یگانه  که  هیچ  خدای  دیگری  جز او نیست  ، فرمانروا است  ،  پاک است ، ، عاری  از هر عیب  است  ، ایمنی  بخش  است  ، نگهبان  است  ،  پیروزمند است  ، با جبروت  است  و بزرگوار است   و از هر چه  برای  او  شریک  قرارمی  دهند منزه  است
هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى یسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ  اوست  خدایی  که  آفریدگار است  ، صورت  بخش  است  ، اسمهای  نیکو از آن   اوست  هر چه  در آسمانها و زمین  است  تسبیحگوی  او هستند و او پیروزمند  و حکیم  است.
این آیات کریمه مشتمل بر بسیاری از نام های نیکوی خداوند و صفات والای او هستند. پس خداوند خبرداد که  معبود به حقّ و راستین تنها اوست؛ خدایی که هیچ معبود به حقّی جز او نیست. و این به خاطر کمال و احسان فراگیر و تدبیر فراگیرش می باشدو هر معبودی غیر از او باطل و پوچ است و سزاوار ذرّه ای از عبادت و پرستش نمی باشد، چون ناتوان و ناقص است و برای خودش اختیار کوچک ترین سود و زیانی را ندارد .
سپس خودش را به علم و آگاهی فراگیر توصیف نمود که به آن چه از نگاه مخلوق پنهان است و آن چه که مخلوق مشاهده می کنند آگاه و داناست. و خویشتن را به رحمت فراگیرش که همه چیز را در بر گرفته است ، و این که رحمت او به هر موجود زنده ای می رسد توصیف نمود.
سپس این را بیان داشت که او معبود همه است، و تنها او معبود به حقّ است و او صاحب و پادشاه همه هستی است. پس جهان بالا و پایین همه مملوک خدا هستند و همه به او نیازمندند و تحت تدبیر او قرار دارند.
« الْقُدُّوسُ السَّلَامُ» خداوند منّزه و سالم از هر عیب و نقص می باشد، و خداوند بزرگ و دارای مجد و عظمت است، چون «قدُوس» بر پاک بودن از هر عیب و نقصی و بر عظمت خداوند در صفات و شکوهش دلالت می نماید. « الْمُؤْمِنُ» خداوندی که  پیامبرانش را به وسیله  معجزات روشن و دلایل قاطع و حجتّ های واضح تصدیق می نماید. « الْعَزِیزُ» توانمند است و هرگز مغلوب نمی شود  و کسی نمی تواند جلوی او را بگیرد، بلکه او بر همه چیز چیره است و همه چیز در برابر او فروتن است.
« الْجَبَّارُ» خداوند جبار و چیره که درهمه بندگان چیره است و همه آفریده ها در برابر او مغلوب و فروتن اند. خداوندی که شکست خورده را جبران می نماید و فقیر را توانگر می کند. « الْمُتَكَبِّرُ» خداوندی که دارای کبریا و عظمت است و از همه عیب ها و ستم ها پاک است. « سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یشْرِكُونَ» پاک است خداوند از آن چه انباز او می کنند. و این منّزه قرار دادن خداوند از همه چیزهاییاست که مشرکان او را بدان وصف کرده اند.
« هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ» اوست خداوند، آفریننده همه مخلوقات وتصویرگر همه تصویرها . و این نام های نیکو: « خالق» و «باریء» و «مصور» به صفات «خلق» و «تدبیر» و «تقدیر» تعلق دارند که صفاتی مختص به خداوند می باشند و هیچ کس در آنها با خدا شریک نیست.
« لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى» او نام های نیک دارد، نام های زیاد و بی شماری دارد که کسی جز  او تعداد آن ها را نمی داند، با وجود این همه نام های او نیک هستند، یعنی دارای صفات کمال می باشند، بلکه بر کامل ترین بزرگ ترین صفت ها دلالت می نمایند و به هیچ صورت در آن عیب و  نقصی نیست.
و از نیک بودنشان این  است که خداوند آن نام ها را دوست می دارد و هرکس آن ها را دوست بدارد او را نیز دوست می دارد و می پسندد، نیز دوست دارد که بندگان، او را با این نام ها فرا بخوانند و نیازهایشان را از او بطلبند. و از کمال خداوند و برخورداری او از نام های نیک و صفات والای او این است که همه آن چه  در آسمان ها و زمین هستند همواره به او نیازمندند و او را به پاکی می ستایند و نیازهایشان را از او می  خواهند. پس، هر آن چه را که لطف خویش به آنان می دهد. « وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ » و او توانمند ِ با حکمت است؛ هرچه بخواهد می شود و هیچ چیزی جز بر اساس حکمت و مصلحتی انجام نمی یابد.
پایان تفسیر سوره حشر

تفسیر راستین (ترجمه تیسیر الکریم الرحمن)، تألیف:علامه شیخ عبدالرحمن بن ناصر السعدی «رحمه الله» متوفای 1376 هجری قمری (1334هجری شمسی)، ترجمه: محمد گل گمشادزهی
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

شیخ الاسلام ابن تیمیه در بیان حال کسانی که معتاد به شنیدن موسیقی هستند چنین می گوید: "و برای همین کسانی هستند که به آن معتاد شده اند تا جایی که به شنیدن قرآن مشتاق نیستند و از گوش دادن به آن خوشحال نمی شوند و آن تاثیری را که در شنیدن موسیقی می یابند در گوش فرادادن به قرآن نمی بینند بلکه اگر به قرآن گوش دهند با قلبی مشغول و غیرحاضر و با زبانی مشغول به سخنانی دیگر آن را می شنوند اما همین که نوبت به موسیقی برسد صدایشان پایین می آید و از حرکت می افتند و قلبشان حاضر میشود!" [مجموع فتاوی]

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 6509
دیروز : 3293
بازدید کل: 8241854

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010