Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

(‌جاهدوا المشرکین باموالکم و انفسکم و السنتکم‌) .
«‌با مال و جان و زبانتان با مشرکان جهاد کنید.»

روایت از احمد، ابوداود، نسائی، ابن حبان است. و حاکم آن را از انس‌ روایت کرده و گفته است‌: این حدیث صحیح است‌.  

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>اهل سنت و جماعت > فشرده ای از ماجرای محو شدن تمدن دینی (اهل سنت) ایرانیان

شماره مقاله : 9424              تعداد مشاهده : 370             تاریخ افزودن مقاله : 16/1/1390

فشرده اي از ماجراي محو شدن تمدّن ديني (اهل سنت) ايرانيان 

تاريخ نشان مي دهد مغول ها و اسکندرها با حمله به ايران به تدريج درفرهنگ ‏عميق مردم اين سرزمين محو شدند ولي همين مردم متمدّن در برابر استدلال و ‏منطق اسلام سرتعظيم فرود آورد و آن را به فرهنگ پربار خويش افزودند ، امّا غافل ‏از اينکه غم انگيزترين هجوم از طرف گروهي کوچک از جنوب لبنان درراه بود تا ‏تمدّن چند هزارساله، وحي اي ، عقلي و استدلالي آنان را از بنيان دگرگون سازد. ‏
شاه اسماعيل و نياکانش که مردمي غارتگر بودند دراين سرزمين سفره اي پهن ‏کردند که نياپرستي، شيخ پرستي، پيرپرستي را در عقيده داشتند و معتقد بودند ‏رهبران قبيله ما با آسمان ها ارتباط و در جهان دخل و تصرف دارند، جن ها از آنان ‏اطاعت مي کنند ، و چون به اصطلاح مسلمان شدند، با همين افکار ،«شيخشان» را به ‏جاي جادوگر قبيله گذاشتند و همان صفات جادوگر قبيله را به شيخ عطا و شيخ را ‏پرستش کردند و کم کم «امام علي» و «ائمه» را به جاي توتم هاي سابق گذاشتند و ‏گفتند: نخستين روح مدبّر هستي خداست که اوّل در «محمّد» و سپس در «علي» حلول ‏کرده و بعد به امامان شيعه آمده و سرانجام از راه ائمه به شيوخ صفوي، ابتدا به ‏‏«شيخ حيدر» و بعد به «شاه اسماعيل» منتقل شده ، از اين رو «شاه اسماعيل» هم ‏خدا بود هم پيامبر و امام و شيخ طريقت، درحالي که ولايت مطلق را هم داشت .‏
قبل از عصر صفويه جمعيت ديني تشکيل دهنده ايران 2 گروه اصلي بودند، ‏‏«اقليت» و «اکثريت».‏
اقليت را «شيعه زيديه» تشکيل مي دادند که به عقايد اهل تسنن امروزي ‏بسيار نزديک بودند.‏
‏«گروه اقليت يا شيعيان زيدي» فقط درقم و کاشان و ورامين و ساوه و خراسان ‏بودند. ‏
‏«گروه اکثريت» يا اهل سنت، درفارس و همدان و کرمان و اصفهان و آذربايجان و ‏کردستان و ازپيروان شافعي بودند. «يعني شافعي مذهب هاي ايران دراين قسمت ‏ساکن بودند»‏
سيستان و بلوچستان و خوارزم و ماوراءالنهراز اهل سنت و ازپيروان ابوحنفيه ‏بودند.«يعني حنفي هاي ايران دراين قسمت ها ساکن بودند»‏
تاريخ نشان مي دهد که اصولاً ايرانيان نمي دانستند «شيعه اثني عشري» يعني ‏چه؟ (به قول حسن روملو قبل از صفويه کوچک ترين کتابي که مؤيد فقه شيعه اثني ‏عشري و قواعد و قوانين ائمه باشد درايران نبود.)‏
در ايران هيچ مسجد مجزاي شيعه و سني ديده نمي شد، همه درکنار هم نماز مي ‏خواندند و مراوده داشتند و مختصر اختلاف ، آنان را مقابل هم قرار نداده بود، اختلاف ‏آنان هم اختلاف سياسي بود نه عقيدتي، اين دسته پيروان حکومت علي بودند، ‏آن دسته پيروان حکومت بر مبناي شورا (شيعه زيديه شيعه اي بود که به امامت ‏‏12 امام قائل نبودند که اين مطالب درکتب فقهي آنان آمده، اين گروه امروز در ‏يمن هم هستند.)‏
‏(اين سؤال بزرگ اکنون بدون پاسخ از طرف مغرضين مانده که اگر شيعه ايران ‏اثني عشري بودند چرا همين گروه اندک با حکومت صفوي همکاري نکردند، ‏اگر نکردند چون شيعه جعفري نبودند.)‏
‏«شيعه زيديه» از نظرعقيده و فقه بسياربه حنفي ها وشافعي ها نزديک ‏بودند؛يعني، در مباني فقهي اختلاف نــظرنداشتند( باز تکرارمي کنم شيعه زيدي ‏بودند نه اثني عشري ، وارد کننده وتئوريزه کردن شيعه« شاه اسماعيل» و ايادي اش ‏از لبنان فعلي بودند) درفرهنگ فکري اهل تسنن وشيعيان ايران هيچ تفاوتي ‏ميان ابوبکرو عمروعثمان وعلي نبود همه را مقدس مي داشتند.بنابراين اکثريت ‏جمعيت ايران از اهل تسنن و اقليتي از شيعه زيدي بودند ،امام جماعاتشان اکثراً ‏سني بود ودرايران عالمي که بگويدمن شيعه مذهب هستم، نبود،«شمشيرقزلباشان» ‏شيعه اي راپديدآوردکه درابتدا فاقد «ولي فقيه» و «آخوند» بود، يعني مذهب را ‏به زور آوردند و مبلّغ و مدرسي درکار نبود ، و از آنجا که جنوب لبنان و شمال سوريه ‏محل تجمّع اقلّيتي از شيعیان قرمطي افراطي بودکه تحت سلطه حکام سني بودند و ‏‏«شام»مرکزحکومت سني هاي حنبلي مذهبِ تندرو بود ، شيعه و عالمانشان جرأت خود ‏نمائي نداشتندوحتي درجنگهاي صليبي متهم شده بودند که با اروپائيان همکاري مي ‏کردند ،و اين دسته خاص از شيعياني بودند که به ابوبکرو عمرو عثمان و عايشه ‏دشنام مي دادند(کاري که شيعه امروزي ادامه مي دهد)‏
وفقهاي «حنبلي » شام فتواي قتل اين دسته را داده بودندو عرصه به«شيعيان اثني ‏عشري» تنگ شده بود،خبرروي کارآمدن يک حکومت شيعي درايران آنان را ‏ترغيب به مهاجرت به ايران کرد، آنان به ايران آمدند، ولي چه آمدني کردند!!
باري از سفربستند با دريائي ازکينه ودشمني ازاهل سنت ، سفره اي به همراه داشتند ‏مملوّ از خرافات و موهومات که تئوري «شيعه اثني عشري » تنها قسمتي از آن بود .‏
يعني اين گروه زماني به ايران آمدند که بيشترمردم سني بودند ولي حکومتشان ‏شيعه بود ، سپاهيان هم به پيروي ازفرمانده اشان شيعه بودند ، (البته اسمشان شيعه ‏بود و اصولاً ديني نداشتند.) ‏
نکته :ويک شيعه نديديم که جرأت پيداکند اسم فرزندانش را هم اسم فرزندان ‏مولايشان «علي» بگذاردـ
‏3 پسرعلي به نام هاي عمر، ابوبکرو عثمان بودند که درماجراي عاشورا شهيد شدند،(اين ‏مطالب در کتب علماي بزرگ شيعه آمده :الارشاد شيخ مفيد، ‏دارالمفيد«بيروت»، ج 1 ، ص354) و حتي امام سجاد فرزندي به نام عمرداشته بود (الارشاد ،ج ‏‏2، ص155) وامام علي النقي دختري به نام عايشه (الارشاد ، ج2 ، ص 312 )‏
به هرصورت کمبودصاحب نظرو روحاني شيعي کاملاً محسوس بود ،آن عالمان ‏دراواخرسلطنت «شاه اسماعيل» واوائل سلطنت «شاه تهماسب» شماري فقيه «شيعه ‏اثني عشري» از روستاهاي جنوب لبنان به ايران واردکردند و نخستين کتابي که با ‏خود آوردند کتاب «قواعد الإسلام» نوشته «جمال الدّين بن مطهَّر ِحلّي» که اوّلين ‏کتاب «شيعه جعفري حقّ» معرفي شده .(حسن روملو تصريح نموده که درايران قبل ‏از اين کتاب، هيچکس از اصول شيعه صفوي اطلاعي نداشته)و اين آغاز واردات ‏شيعه صفوي به ايران شد .‏
و از آنجاکه همه دردستگاه حاکمه به پست و مقامي دست يافتند بنيان «شيعه صفوي» ‏را با شمشير بنا نهادند که معروفترين آنان «علّامه حِلّي» بود و کتابي در ‏دربار«اولجايتو» در بطلان مذهب اهل سنت به عربي نوشت به نام « کَشفٌ الحَقِّ وَ نَهجٌ ‏الصِّدق» ولي اين کتاب جايگاهي ميان ايرانيان پيدا نکرد، ولي آنچه مسلّم است ‏صفويان برعقيده «اهل حقّ» بودند .‏
نکته :البته ناگفته نماند فقهايي هم بودند که با آگاهي از حکومت صفويان از ‏پيوستن به آنان امتناع کردند،چراکه آنان هنوز دين تحقيقي داشتندواکتساباتشان ‏برمبناي علم و يقين بود و به سادگي نمي توانستند آنها را از آنان بگيرند : ‏مانند«ابراهيم بن سليمان قطيفي بحريني»، «مقدس اردبيلي» ، «شيخ عبدالصمد ‏حارثي پدر شيخ بهائي» ، «حسين بن شهاب الدين کرکي» و «شهيد ثاني» ‏
شاه اسماعيل ايرانيان سني را به دو گروه خودي و غيرخودي تقسيم کردو ‏ازاکثريت سني «شيعه اثني عشري» ساخت ، شاه اسماعيل و قزلباشان ميگساري و ‏لواط را فضيلت مي دانستندوازاهل نمازو روزه نبودند (اين مطالب درکتاب روضه ‏الصفا آمده) وحتي «سلطان حيدر»ازرهبران «عقايدبکتاشي» کتابي تأليف کرد که ‏درآن گفته است: سني ها درحکم کافرحربي هستند ، جان ومال سني مباح وزن ‏ودخترسني براي شيعه نيز حلال وخريدو فروش پيروان سني مذهب نيزحلال ‏است. ‏
به هر صورت مبداء پيدايش «شيعه از نوع زيديه» را بايد در دل سني جستجو كرد آن ‏هم در همان ايّامِ حكومت حضرت علي(عليه السلام )، زماني كه هيچ كس ادعاي مذهب شيعه و ‏سني نمي كرد.‏
اختلاف اوّليه، سياسي بـود چنانكه در نـامه ششم نـهج الـبلاغه آن حضرت مي فرمايد :‏
كساني كه با عمر و ابوبكر و عثمان بيعت كردند با من نيز بيعت كردند ، در آن ايّام بيعت ‏كنندگان(تائيد كنندگان)يا طرفداران علي را«شيعه العلي» مي ناميدند و كسانيكه از بيعت ‏با علي امتناع كرده با معاويه بيعت كردند« شيعه المعاويه بن ابي سفيان» ناميدند و نكته ‏مهم اينست كه بيعت كنندگان ديروز با علي(عليه السلام ) در حقيقت سني ها بودند و به مرور زمان ‏اختلاف سياسي اختلاف عقيدتي هم شد و كم كم مذهب در مقابل دين شكل گرفت و ‏متأسفانه شيعه امروز سني هــاي اوّليه را شيعه مي داند (يعني معتقدندآنان افكاري مانند ‏شيعه امروزي داشتند! و نمي دانستند چه مشكل بزرگي را به وجود خواهند آورد يعني در زمان خود ‏پيامبر شيعه و سني بود و پيامبر خدا درمدت 23 سال هيچ كار مثبتي نتوانست؛ انجام ‏دهد!)‏
پس از شهادت حضرت علي(عليه السلام ) طرفدارنش ابتدا همه گروه سياسي بودندنه مذهبي، ‏به سوي امام حسن وسپس به سوي امام حسين رفتندو درمقابل دولتي هاوطرفداران آنان ‏ايستادگي مي كردندوحركت امام حسين (عليه السلام )هم سياسي بودبه طوري كه درآن حركت ‏هرگزنفرمودكه عقايد ديني مردم مطابق باكتاب وسنت نيست بلكه اعتراض اواز عمل نکردن ‏دستگاه حكومت به كتاب و سنت بود و حتي در روز عاشورا امام حسين سپاه دشمن را ‏مخاطب قرار مي دهد كه (يا شيعه آل ابي سفيان) يعني طرفـداران سياسي را مخاطب ‏قرار مي دهد .‏
در قرن هاي بعد بغض سياسي جايش را به تضاد عـقيده مي دهد و دو فرقه شيعه و سني ‏پديد مي آيد و شيعه امروزهم هنوز به جنبه سياسي قضايا بها مي دهد كه چرا كانديد ‏مورد دلخواه ما پيروز نشد! و چرا باغ فدك را گرفتند و نظائر آن ! از اين جهت توهين و ‏لعن به رهبران سياسي آن زمان يعني خلفا هنوز هم درمنابر امري عادي است ولي هرگز ‏نتوانستند عقيده وتقواي آنان را با ادله كتاب زير سؤال بياورند! ( اين مطلب در تاريخ ‏طبري متن عربي ، چاپ دائره المعارف مصر، جلد 3، ص 208 و 209 و در ترجمه فارسي ‏آن به قلم ”ابوالقاسم پاينده“ ، جلد 4 ص1335 آمده است ـ و ابن قتيبه دينوري در « الامامه ‏و السياسه»، ص 16ـ و در «الغارات ثقفي» كه از علماي شيعه است در جزء اوّل، ص 302 ـ و ‏در مستدرك نهج البلاغه اثر شيخ هادي كاشف الغطاء ، ص 130 از علماي شيعه آمده ‏است) ‏
کم کم عالمان پياده کننده تئوري مشروعيت «شيعه اثني عشريه» وارد تشکيلات ‏حکومت صفويان شدند و «شيخ حسن نجفي» در کتاب « جواهرالکلام» تصريح کرد ‏که هجو و بدگويي و غيبت اهل سنت دراجتماعات از افضل عبادات است. ‏
يکي ديگر از آن علماي وارداتي «محققّ کرکي» معرف به« محققّ ثاني» بود که خود ‏را به دربارشاه تهماسب رساند ، کوله بار او بزرگتر و پربار تراز ديگرعلماي همفکرش بود ‏، رساله اي برسجود انسان برانسان نوشت ، رساله دوّم او مجوز لعن خلفا و لعن دشمنان ‏شيعه را صادر کرد و حتي گفت درمساجد واجب است روزهاي جمعه خلفا را لعن ‏کنيد .(درکتاب مهاجرت علماي شيعه ، برهاني منفرد، ص108) حتي قبله بسياري ‏ازمساجد شهرهاي ايران راتغييردادو فتوي داد اين هارا سني ها ساخته اند. او با ‏مخالفت«غياث الدين دشنگي» مواجه شد.او رياست دستگاه قضائي وديني و اوقاف ‏کشوررا ازشاه تهماسب گرفت و براي اوّلين بار تئوري «تولّا و تبرّا» را پياده کردو ‏کتابي هم دراين باره نوشت به نام«نَفَحاتٌ اللّاهٌوتِ فِي وٌجٌوبِ لَعنِ الجِبتِ وَالطّاغٌوت» ‏که«جبت»ابوبکرو«طاغوت» عمراست.(يعني نسيم خنک ملکوتي، درضرورت دشنام ‏دادن به ابوبکرو عمر(الجِبتِ وَ الطّاغٌوت)است . ‏
تاريخ نشان مي دهد که قزلباشان شاه اسماعيل و شاه تهماسب بيشترين صدمات را ‏به ايران وارد کرده اند ! از آن جمله کشتار علما ،ادبا، دانشوران ، و تخريب ‏آثارفرهنگي و تاريخي ، چون از نظر قزلباشان همه اينان آثار اهل سنت بود که سُني ‏ستيزي آنان حکم مي کرد همه چيز بايد از بين برود! حتي متون فارسي و آثار ‏بزرگاني چون مولوي ، عطار ، جامي ، خواجه نظام الملک ، غزالي، که علماي لبنان ‏فتوا داده بودند که کتب آنان ازمحرمات شرعي است بايد ازبين برود!و داشتن آن ‏کتب حکم کفر و اعدام داشت . اختناق فکري چنان حاکم شدکه ديگرهيچ ‏سرِصاحب انديشه اي جرأت جنبيدن پيدا نکرد . سرانجام دردوران صفويه«شيعه ‏اثني عشري»حاکم بدون نقد شد !از اين جهت تاريک ترين دوران علم و تمدّن ‏ايرانيان را بايد دراين دوران جستجو کرد دوراني که يک شاعرهمتراز حافظ ، ‏سعدي ، عطار ، فردوسي يا دانشمندي چون ابن سينا ، خوارزمي و عالمي ديني ‏همتراز طبري و فخررازي ظهورنکرد ! دوراني که اصولاً اگربگوئيم ايرانيان با ‏هجوم اين قوم مسخ شدند گزافه نگفته ايم . ايران تمدّن سازبه گورستاني شباهت ‏پيدا کرد که همه مردگان آن در انتظاريک تحول بيروني مانده اند. درحالي که يک ‏دريا خرافات و هجويّات را از حکومت مذهبي به سرکردگي ملاهاي وارداتي جنوب ‏لبنان درپيش رو داشتند ! شاه اسماعيل که قزلباشانش راازبيابانهاي آناتولي به ايران ‏آورده بود به مدت400 سال ازمردم سُني ايران ملّتي نو ساخت،« شيعه اثني عشري» ‏بدون تفکّرعلمي، ملّتي مطيع که هرچه آوردند، پذيرفت . ‏
به هرحال اين شيخ وارداتي که مذهب جعفري حقّه را به ايران آورد، دو گروه ‏مخالف را مقابل خود ديد يکي «شيعه زيديه» ايران که دراقليت بودند ‏ويکي «اهل سنت» که دراکثريت بودند که «شيخ کرکي» آنان را مخالفان و معاندان ‏ناميد. شيخ ابتدا مدارسي ساخت قضات و مدرسان وامامان مساجد و مبلغان را ازخارج ‏به خصوص جنوب لبنان آورد(ملاحظه کنيد يک «شيعه اثني عشري» وارداتي چگونه ‏نظام يک کشورو تمدّن چندهزارساله يک قوم را در مدت 60 سال دگرگون مي سازد ‏وگام به گام به جلو مي برد؟وکليدي ترين نقاط را به دست خــود و ايادي اش مي ‏سپارد؛يعني کاري ريشه اي آغازمي کند! )و فتوا داد که دو دسته «شيعه وسني»يا ‏بايدازشهرها برونديا عقايدما رابپذيرند وتأييديه اي ازشاه تهماسب گرفت، ‏علماي شيعه نوپا با القابي به شاه غرور او را افـــزايش مي دادند ،مانند : نماينده ‏امام غايب ، صدر، نقيب والنقباء ، صدرالممالک و شاه سايه خداست و حکومت هبه خدا به شاه است !‏
بررسي هاي تاريخيِ مسيرِ شيعه هم نشان مي دهد ، دربخش اوّل بزرگان آنان تا زمان ‏امام جعفر صادق(عليه السلام ) راه مبارزه با حكومت را در پيش گرفته بودند دربخش دوّم بزرگان ‏و علماي شيعه يا پا در دربارسلاطين و حكام داشتند و همفكر آنان بودند يا به نوعي بـه در ‏بار نزديك شده و تقيّه مي كردند به زبان ديگر هيچ حالت اعتراض و قيام ديده نشد و ‏حتي معتقد بودند هر قيامي تا ظهور حضرت مهدي عقيم خواهد ماند ! ‏
کرکي با نيروهاي سلطان به ميدان آمد،و از آنجا که جنبه سياسي حکومت ‏متأثر از جنبه مذهبي بود فرمان داد که يا به مردگان نهصدسال پيش دشنام ‏دهيد يــا کشته مي شويد و با شمشيرقزلباشان وتبرائيان ازسني وشيعه ‏زيديه ،«شيعه اثني عشري» امروزي ساخته شد .‏
وبازتکرارمي کنم با شمشيرقزلباشان و تبرائيان ازسني و شيعه زيديه ، «شيعه اثني ‏عشري» ساخته شد .‏
براي آنکه بدانيد برسراجداد اين مردم ازطرف دکاندارانِ عالم نماي مذهبي وآن ‏دزدانِ مال و جان و ناموس مردم چه گذشته فقط به يک نمونه بسيارکوچک اکتفا ‏مي کنم.‏
درزمان شاه سلطان حسين (آخرين شاه صفوي) که دست پرورده و مقلد «علّامه ‏مجلسي» بود به نمايندگي ازطرف امام زمان سلطنت را به او تفويض کرده بودنوشته ‏اند:‏
‏«ميرزا محمّد حسين خان» ازقول پدرش«امير شمس الدّين محمّد» نقل مي کند ‏که به اتفاق «محمّد علي بيک بيلدار باشي خلج» ازمحله چهارسوي شيرازيان ‏اصفهان مي گذشتيم ، ناگاه زني ازاکابر، از حمّام بيرون آمد ، محمّد علي بيک ‏مذکور دويد و آن زن را ربود و درآغوش خود گرفت و به کرباس خانه دويد و من ‏هرچه گفتم از او دست بردارفايده نبخشيد و دربرروي من بست . اين قضيه را به ‏عرض سلطانِ جمشيد نشان رساندند واو دستورداد واقعه را به عرض ملّاباشي(علّامه ‏مجلسي) برسانيد که حکم شرعي چيست ؟ علّامه پرسيد اين زن ازچه قوم وقبيله ‏اي است ؟گفتندازاکابر اهل سنّت ، علّامه مجلسي خنديد و گفت (يعني فتوا داد) ‏ازقراري که محمّد علي بيک معروض داشته درحالت بي شعوري وبيهوشي و عدم عقل ‏اين خطا ازاو صادرشده و ديـــوانه وبيهوش را تکليف نمي باشد، چنانکه خداوند ‏فرموده:«لَيسَ عَلَي المَجنٌونِ حَرَج»{اين ها مطالبي است که درکتاب «رستم ‏التواريخ» از ص 90 تا 116 به تفصيل آمده} بايد بخوانيد و ببيند«خسروخان ‏گرجي» و «پسرش گرگين خان» که ازمريدان و مورد تأييد ملّامحمّد باقرشيخ ‏الاسلام، شهير به مجلسي بود چه بلاهائي برسرمال و جان و ناموس اهل سنت مي ‏آوردند .‏
نکته :يکي ازافتخارات شيعه امروز همين قاعد اعظم علامه مجلسي است ـــــــ ‏
امروز علما و مداحان و روضه خوانان ما ادامه دهنده همان نهضت هستند وکاروان ‏بزرگ تمدّن يک ملّت با آن همه شاعرو دانشمند که حاصل استدلال و علوم اسلامي ‏بود به دست يک شيخ فرو ريخت ، تمام فارغ التحصيلان مدرسه اين شيخ ‏با اين عقيده به ميان مردم مي آمدند،(ايرانيان خيال مي کنند تنها محمّد علي ‏باب به آنان ضربه زده و غافل از «شيخ کرکي» هستند)و تأليفات اين شيخ ازاين ‏تاريخ به بعد اساس و پايه اعتقادي «مذهب اثني عشريه» گشت و شاگردان مدرسه او ‏به اصلاح متون اصلي اين باورها پرداختند، براي اوّلين بارکلمه مقام «روحانيت» را ‏آنان ابداع کردند(اين مطلب در کتاب شيخ صفي و تبارش ، درکاروند کسروي ‏آمده)وهمچنين «آيت الله العظمي» را علماي لبناني آوردند،که فرمان اوچون فرمان ‏خدا بود وهمه بايد کورکورانه تقليد مي کردند.‏
و شيوخ بعدي همين راه را مي رفتند«شيخ هاشم بحراني» در کتاب«حدائق ‏الناظره»فتوا مي دهد که اهل سنت فاسق اند و متجاهر به فسق اند ، غيبت آنان ‏جائزاست، زيرا به آنچه عقيده دارند، بزرگترين انواع فسق بلکه کفراست . ‏همچنين «شيخ مرتضي انصاري» درباب چهاردهم مکاسب محرّمه باز همين فتوي ها ‏را تکرارکرده .‏
بنابراين قرن نهم را بايد آغاز پيدايش تشيّع صفوي دانست كه شيعه امروز ميراث ‏خوار آن گشته. گروهي که به فرمان کرکي ها لعن سه خليفه را ساختند! ” اَشْهَدُ اَنَّ عَليَّاً وَليُّ ‏الله “ را در اذان وارد كردند !،اعزاداري هاي حسيني ، سينه و زنجير و بيرق را پديد ‏آوردند ! تربت يا گذاشتن مهر در سجده را ساختند!با قتل عام علما ومسلمانانِ اهل سنت ‏مـردم را ازروي ترس به مذهب(اثناعشريه)كشاندند ، از شيعه علوي قطب سياسي و فقهي ‏اسلامي آن زمان ، مذهب شيعه صفوي را با آرمانِ عقده و دشمني در برابر سايرمسلمانان ‏ساختند !صفويان با ابداع تشيّع و حذف تسنن به تصاحب قدرت خود جنبه الهي بخشيدند ‏‏! ‏
در راه تحكيم حكومت خود از قتل عام و كور كردنِ فرزندان ، برادران ، و نزديكان ‏خود هم دريغ نكردند و بنيانگذار بزرگ بدعتها و خرافات و موهومات در ايران بودند و ‏متأسفانه شيعه امروز حامل همان فرهنگ صفوي است ! فرهنگي برمبناي انديشه انتظار ‏‏! ‏
صفويان با داشتن دين ِ نياپرستي و تقدّس جادوگران خود را مسلمان قلمداد کردند ‏و بنيان شيعه را نهادند و همان سنت ساختن گنبد برروي گوررهبران مذهبي و ايجاد ‏زيارتگاه و حاجت خواهي و محل دعا و نيايش را پديدآوردند(با فوتِ شيخ ‏صفي الدين اردبيلي،فرزندش صدرالدّين رياست خانقاه راعهده دار شد و او ‏بزرگترين گنبد زمانه اش را بر اين خانقاه در چندين سال بنا کرد ، او مي دانست ‏براي جذب آن مردم سنت پرست قومي هرچه گنبد عظيم تر باشد مقام بالاتري را در ‏ذهن مردم پديد مي آورد . و اين است آغاز گنبد سازي بر قبور) ،صفويان براي ‏اوّلين بارمشهد را براي ايرانيان بعنوان يک مکان مقدّس ساختند (قبرامام رضا ‏توسّط ترکان حاکم بر ايران در زمان سلطان مسعود غزنوي ساخته شدومتولّي تعيين ‏گرديد) ودراين مــــحل قبرهارون الرّشيد بود که« مشهدِ اميرالمؤمنين هارون ‏الرّشيد عبّاسي» نـاميده مي شد ، و چون امام رضا فوت کرد به دستور«مأمون» او را ‏در کنار «هارون الرّشيد» خاک کردند ، و نام آنرا بــه « مشهد امام رضا» تغيير ‏دادند .{يعني هارون الرّشيد و امام رضا درکنار هم آرميده اند}‏
صفويان پس از تخريب و غارت اصفهان متوّجه بزرگترين مرکز فرهنگي آن ‏دوران«شيراز»شدند، مردم همه شافعي مذهب بودند و هيچ سند تاريخي به دست ‏نيامد که نشان دهد شيعه زيدي يا شيعه اماميه در آنجا ساکن باشند. ‏
صفويان حتي به بغدادبزرگترين مرکز فرهنگ اسلامي آن زمان حمله وهمه کتاب هاو آثار ‏فرهنگي را از بين بردند.‏
صفويان با سربازان قزلباششان به خصوص شاه «اسماعيل» در سن 22 سالگي به اين باور ‏رسيده بود که او رهبرمسلمانان جهان و نماينده امامان شيعه است ودرهمه کشتارهااز ‏طرف امامان ياري مي شود ، و رسالتش نابودي سُنيان است!!‏
‏(خواجه علي سياه پوش پسر شيخ صدرالدّين که به جاي پدر بررياست خانقاه تکيه ‏زد و خواجه علي هم مانند پدرش«اميرتيمور»راپادشاهي عادل به مردم مـــعرفي مي ‏کــــــرد ، اميرتيموري که درشهرهاي مختلف ازسر ايرانيان مناره مي ساخت ، ‏‏«اميرتيمور» در حمله به ترکيه فعلي(آناتولي) هزاران جوان «تاتار»را باخود به ‏ايران آورد و آنان را نذر خانقاه کرد که بعد ها نام «قزلباش» گرفتند، لازم است ‏بدانيد که آنان گروه هاي نيمه وحشي بودند و از اسلام هيچ اطلاعي ‏نداشتند،قزلباشان کساني بودندکه همه مساجد و مراکزي راکه نام خلفا برآن حک شده ‏بود تخريب کردند، کشتارو تجاوز سراسري اين سربازان لکه ننگ بزرگي است در ‏تاريخ ايران ـ به نقل از کتاب حبيب السّير، ص476 و کتاب جهانگشاي خاقان)‏
مسير پيدايش شيعه را بايد به طور اختصار از مادرِ اسماعيل پيگيري کرد ، که با ‏فتواي فقهاي اهل سنت خانواده مادريش قتل عام شدند و اين زماني بود که ‏‏«تاتار»ها يا همان قزلباشان که از راه چپاول و غـــــارت زندگي مي کردند از سران و ‏شيوخ خود اطاعت مطلق داشتند ، و هفت تن از شيوخ «اسماعيل» و مادرش را به ‏‏«لاهيجان» بردند و تحت تعليم قرار دادند و به او لقب شاه به معني «شيخ طريقت» ‏دادند ، در اين زمان او 7 ساله بود . مريدان «شيخ طريقت» مخفيانه به ديدن ‏شاه «اسماعيل» مي آمدند و نذورات خود را تقديم و بر قدم اوبوسه زده ، سجده ‏کرده و برکت مي گرفتند . از يک طرف مادر انديشه انتقام درگوش شاه زمزمه مي ‏کرد وازطرف ديگر«شيوخ» ماجراي کربلا وماجراي پدر و جدش را به شاه القاء مي ‏کردند،که اسماعيل باور کند ازيک خاندان قديسي بزرگ است وپس ازآنان اين ‏تقدس رااوميراث برده !‏
شيوخ «اسماعيل» رادر12 سالگي به «اردبيل» بازگرداندند و در ابتدا حدود 2 ‏هزارنفر از مريدان «قزلباش» به او پيوستند ، درنزديک «ارزنجان» توقف کردند تا ‏خبر به ديگر قبايل تاتار رسيد و 9 قبيله ديگر به او پيوستند که از تاراج و کسب ‏مال عقب نمانند .‏
نيروي لازم آماده بود حمله نسل کشي سني ها آغاز شد ـ گرجستان ـ شروان ـ روستاي ‏شوره گل ـ شماخي ، قتل عام و غارت شد . به سمت شهر200هزار نفري تبريزرفتند ، ‏همه مردم سُني شافعي بودند( سال 880خ ) ، بدون خون ريزي شهر تصاحب کردند ، ‏وارد کاخ هشت بهشت شد و اعلام پادشاهي کرد ، در اين زمان او 14 ساله است، يک ‏روزپس از قدرت روزجمعه بود ، تصميم گرفت يا همه مردم تبريز شيعه شوند يا ‏نسل کشي را آغاز کند ، به مسجد جامع رفت برمنبر ايستاد فرياد برآورد که از سنيان ‏تبرّا جوئيد و بر ابوبکر و عمرو عثمان لعنت کنيد ! خلفا خلافت را غصب کردند ! از ‏دين خارج شدند ! يزيد دست نشانده آنان بـــود! امام حسين را مي کشيد ؟! ‏درب خانه علي را آتش مي زنيد ؟! پهلوي فـــاطمه را مي شکنيد؟! فاطمه را شهيد ‏مي کنيد ؟! محسنش را سقط مي کنيد ؟! درحاليکه علما همه درحيرت حرفهاي ‏اين جوانک قرار گرفته بودند سرِ چند عالم حاضردرنمازقطع و شکم ها دريده شد ‏وسپس همه قتل عام شدند ! مسجد خراب و به محل نگهداري اسبان تبديل شد ! از ‏فرداي آنروز شهر تبريز در آتش و غارت مي سوخت ، تجاوزناموسي، دريدن شکم ‏زنان باردار ! مردم بايد با «قزلباشان» همصدا مي شدند ، لواط امري عادي بود ، ‏خمرفروشي برگذر هر دهي آغاز و خريدن و نوشيدن در محل يک دستور، و امتناع ‏ازآن يعني سني و کافرکيش بودن و مستحقّ مرگ ، از شکنجه هاي متداول آنان ، سر ‏در ديگ جوشان کردن ، پوست کندن ، در آتش انداختن ، ماليدن شيره بربدن در ‏قفس آهنين و رها کردن مورچه بر آن ،تجاوز به دختران و پسران درميدان ها در ‏حضور والدين .‏
تاريخ هيچ قوم ستمگري راهمانند قزلباشان در خود ندارد! به همين ترتيب شهرهای بعدي: ‏اردبيل، اصفهان ، همدان ، شيراز ، قم ، کاشان ، سمنان ، دامغان، ورامين ، فيروز ‏کوه ،گرگان ، يزد ، طبس ، بغداد(تا 22سالگي) که ‏خون و آتش ايران را فرا گرفته بود وشيعه اثني عشري امروز نتيجه زحمات شاه ‏اسماعيل ونيکانش با هم ياري علماي جنوب لبنان شکل گرفت ؟!‏
‏(درهرات قبر « بزرگ ايراني » جامي را تخريب و استخوانهايش را در بيابان ‏ريخت ، که او يک سني بود! و در بغداد هم مسجد و قبر ابوحنيفه را تخريب و ‏استخوانهاي جسد را بيرون آورده و لاشه سگي را دفن کردند و مستراحي ساختند و ‏جـايزه تعين کردند که هرکس به اين مستراح برود پاداش مي گيرد ! ( عالم ‏آراي صفوي ، ص477)‏
شاه اسماعيل اين القاب را کسب کرد = ولي الله اعظم ـ شاه شريعت پناه ـ ولي امر ‏مسلمين جهان ـ مولا ـ مقتدا ـ شاه معظم ـ و صدها لقب ديگر... اين شاه معظم در ‏کاسه سرشيبک خان دشمنش شراب مي نوشيد ! مدعي بود من قبل از ظهور آقا ‏شرايط را مناسب مي کنم ! من درمسير مشيّت خدا حرکت مي کنم و از طـــرف ‏امامان الهام مي گيرم و رسالتم نابودي سُنيان است !‏
امروز ما هزارسال است فرهنگ روضه و مداحي را به عنوان دين خدا به مردم داده ‏ايم. آيا ازپيروان شاه اسماعيل صفوي هستيم يا مطيع کتاب خدا و قانون ‏اساسي او؟ و متأسفانه از آنجا که فرهنگ و تمدّن ديني ايرانيان را تخريب ‏کرده اند زمينه زور و تزوير قدرت را به دست گرفت و عقل به جاي تفکّر جبراً به شمشير ‏بله گفت ، که بله حقّ باشماست ! تفکّرديني کنار رفت و سرانجام باطل توجيه گرا ‏حقّ را پس زد و دين خدا به صورت همان پالان وارونه تصوّرشد؛ مداح و روضه خوان ‏مبلغ دين خدا شدند و مذهب دين شد. اگر امروز شيعه هستيم در مقابل دين ‏هستيم و درميان ديگرمسلمانان مطرود و مشرک ، کمترکسي جلو رفته و دليل و ‏برهان آنان را تحقيق می کند (آمار صادرات دختران ايراني به کشورهاي عرب جنوب ‏خليج فارس مؤيد اين حقيقت است ، و چراکسي تا کنون عکس اين قضيه ‏رانشنيده که از آن طرف به ايران زنان را صادر کنند؟ وطالب هم زياد باشد!) ‏باعث سرافکندگي است . ‏
‏(شيعه به معني پيروان در سوره صافات آيه 84 و83 ـ شيعه به معني دوست در سوره قصص آيه ‏‏15 و به معني مذهب مذهب شدن در سوره روم آيه 31و 32)آمده است .‏
نکته : يک نکته بسيارمهم درتأييد اين مطلب که آيا واقعاً ايرانيان ازاهل ‏سنت بودند؟ آثار بجا مانده ازدانشمندان و شعراي آن ايام مـــهرتأييدي ‏براين حقيقت زده اند ، شعرايي چون سعدي ، حافظ ، مولوي ...
نمونه ‏
‏1 ـ حافظ مي گويد من سني شافعي هستم .‏
حافظ ازعقيده خودش مي گويد من به اهل سنّت و جماعت گرايش دارم ، ازاين ‏جهت برخلاف شيعيان که درسوگ امام سنّيان اين روز را عيد مي گيرند ، او ‏چنين مي سرايد :‏
بهاءٌ الحقِّ والدّين طابَ مَثواه
‏ امام سنّت وشيخ جماعت ‏
چومي رفت ازجهان اين بيت مي خواند ‏
‏ براهل فضل و ارباب جماعت
بطاعت قرب ايزد مي توان يافت
‏ قدم درنه گرت هست استطاعت
حافظ مي گويد: شافعي بزرگترين فقيه است .‏
‏(نشان مي دهد از اهل سنت و شافعي مذهب است.)‏
تحصيل عشق و رندي آسان نموده اوّل
‏ آخربسوخت جانم درکسب اين فضائل
حلّاج برسر دار اين نکته خوش سرايد
‏ ازشافعي نپرسند امثال اين مسائل ‏
‏(يعني درمسائل عشق نبايد به شافعي رجـــوع کنيد ، مسئله داني شافعي ازمقوله ‏ديگري است و اگر درمواردي هم حافظ به علي«ع» اظهارارادت کرده دليل شيعه ‏بـودن اونيست چراکه همه پيروان شافعي ازارادتمندان اميرمؤمنانند.) ‏
به فتواي فقهاي اهل سنت درنمازميت«چهارتکبير»گفته ‏
ميشود،شيعه اماميه«پنج تکبير»فرض شده وخواجه نظراهل سنّت را مي پسندد.‏
من هماندم که وضو ساختم ازچشمه عشق ‏
‏ چارتکبير زدم يکسره برهرچه که هست

نمونه هايي ازمولوي : ‏
‏2 ـ «مولوي» هم در مثنوي، خود را يک سني اشعري مذهب معرفي مي کند
وقضيه اين است که سني ها يا اشعري هستنديا معتزلي ، اشعري ها هم به حس و هم ‏به حقّ بيني متمسّک هستند ودرضمن قائل به اختلاف عقول نيزهستند درحاليکه ‏مولوي مي گويد : معتزله باطلند چون هم عقول را مساوي مي دانند و هم مسخّر حس اند ‏‏.(ص 107)‏
چشم حس را هست مذهب اعتزال ‏
‏ ديده عقل است سني دروصال

سخره حِسَند اهل اعتزال ‏
‏ خويشرا سني نــمايند ازضلال
هرکه درحِس ماند او معتزلي است ‏
‏ گرچه گويد سنيم از جاهليست ‏
هرکه بيرون شد زحِس اوسني است ‏
‏ اهل بينش چشم حس خويش بست
ودرص 240 مي گويد:‏
اختلاف عقلها دراصل بود ‏
‏ بروفاق سنيان بايد شنود
برخلاف قول اهل اعتزال
‏ که عقول از اصل دارند اعتدال ‏
‏( درقصه پيرجنگي ،ص 51) درتعريف از عمر مي گويد:‏
چونکه فاروق شد آئينه اسرار شد
‏ جان پير از اندرون هشيارشد
وبازدرتعريف ازعمردرص 34 مي گويد:‏
بدعمررا نام اينجا بت پرست ‏
‏ ليک مؤمن بود نامش درالست ‏
درص 550 درمدح ابوبکر مي گويد:‏
مر ابوبکرتقي را گوببين ‏
‏ شدزصديقي اميرالصادقين
اندر اين نشأه نگر صديقرا
‏ تا بحشر افزون کني تصديقرا
درحاليکه هيچ شيعه اي از عمرو ابوبکرتعريف نمي کند بلکه ناسزا هم مي گويند.‏
واگرشاعري هم از علي(عليه السلام) مدح کرده باشد دليل برشيعه بودن اونيست چون اهل ‏سنت همه خلفارا مدح مي کنند ‏
وباز درص 74 به تعريف از عمر پرداخته :‏
آمده عمربه حرب مصطفي ‏
‏ تيغ در کف بسته بس ميثاقها
گشته اندر شرع اميرالمؤمنين ‏
‏ پيشوا و مقتداي اهــل دين
شيعه دشمن و قاتل علي را لعن مي کند ، جناب مولوي او
را اهل بهشت و دست خدا مي داند.‏
آلت حقّي و فاعل دست حقّ ‏
‏ کي زنم برآلت حقّ طعن ودق ‏
غم مخور فردا شفيع تو منم ‏
‏ مـــالک روحم نه مملوک تنم
و موضوع ديگراينکه شيعه معتقد است درغديرخم پيامبر علي را با جمله «من ‏کنت مولاء فعلي مولاء» ولي و صاحب اختياروجانشين معرفي کرده است، ولي او مي ‏گويد عقيده سُنيان درست است ، که مولي را به معني دوست گرفتند.(ص642)‏
گفت هرکس رامنم مولا و دوست ‏
‏ ابن عم من علي مولاي اوست

‏3 ـ «شاه نعمت الله ولي» خــــود را سُني اشعري معرفي مي کند.‏
شاه نعمت الله که درسال 703 درکهبنان کرمان متولّد شدوصوفيان ومرشدان غالباً سلسله ‏خود را به اومي رسانند او هم درص 487 ديوانش خود را سني اشعري معرفي مي کند ‏ومي گويد چهارخليفه رادوست دارم و دشمن معتزلي هستم .‏
رافضي کيست دوشمن بوبکر ‏
‏ خارجي کيست دشمنان علي
هرکه او چهار يار دارد دوست
‏ امت پاک مذهب است و ولي ‏
دوستدار صحابه ام بتمــــام ‏
‏ يارسني و خــــــصم معتزلي
جامي عارف بزرگ ايراني که قبر او درهرات است ، سني بود که شاه اسماعيل فرمان ‏تخريب آن را داد!( عالم آراي صفوي ، ص477)‏
‏(انشاءالله اهــل تحقيق که آشناباشعرو ادب فارسي هستند در اين زمينه بررسي و اين بخش را کامل نمايند تا نشان دهند شعراي آن دوران ‏اکثراً ازاهل تسنن بودند.) ‏
نکته :{اگرمايل به تحقيق بيشتر و به دست آوردن دليل کامل تري هستيد ، ابتدا ‏به کتاب «ارمغان آوران تشيع نوشته اميرحسين خنجي» ـ مراجعه و سپس به احسن ‏التواريخ حسن بيک روملو«نشربنگاه ترجمه» ـ اسلام درايران« ازهجرت تا قرن نهم ‏هجري» پطروشفسکي ـ ايران عصرصفوي«راجرسيوري» ـ تاريخ امپراطوري عثماني ‏،هامر پور گشتال ـ تاريخ روابط ازابتداي صفويه تا پايان جنگ دوّم جهاني ، ‏عبدالرضا هوشنگ مهدوي ـ تاريخ روضه الصفا ، غياث الدين خواند مير ـ تاريخ ‏گسترش اسلام، توماس آرنولد ـ تاريخ سوريه ، لبنان ، فلسطين ، فيليپ حتي، ‏چاپ بيروت ـ عالمان شيعه لبناني و شاهان صفوي، عبدالله ناصري طاهري ـ مهاجرت ‏علماي شيعه ازجبل عامل به ايران درعصر صفوي، دکترمهدي فرهاني منفرد ـ دين ‏و مذهب درعصرصفوي، دکترمريم ميراحمدي ـ تاريخ العلماء محمّد رضا حکيمي ‏مراجعه شود.}‏


سايت نوار اسلام
IslamTape.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امير المؤمنين على بن ابى طالب رضی الله عنه گوید: كل شيء يعز إذا نزر، ما خلا العلم، فإنه يعز إذا غزر. [هر چيز چون كم شود گران شود مگر علم كه هر چه فراوانتر بود ارزش آن بيشتر بود.] (ترجمه معجم الادباء ياقوت حموى، مترجم عبد المحمد آيتى)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 14520
دیروز : 3293
بازدید کل: 8249865

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010