Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: " من ترك شيئاً لله عوضه الله خيراً منه " (روايت ترمذي 2/79 و حاكم 4/183 وأحمد 3/439)، يعنى: "هر كسى كه چيزى را بخاطر رضاى خدا ترك كند، خداوند چيز بهترى را بجاى آن نصيبش ميكند".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>تفسیر قرآن>سوره حج > تفسیر سوره حج از تفسیر راستین ترجمه تیسیر الکریم الرحمن

شماره مقاله : 9218              تعداد مشاهده : 432             تاریخ افزودن مقاله : 14/1/1390

تفسير سوره‌ي حج


بسم الله الرحمن الرحيم
آيه 2-1:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ اي مردم! از پروردگارتان بترسيد، بي‌گمان زلزلة قيامت چيز بزرگي است.
يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُم بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ. روزي كه آن را ببينيد، هر شيردهي از آن كه شيرش مي‌دهد غافل مي‌شود، و هر [مادر] بارداري سقط جنين مي‌كند، و مردم را مست مي‌بيني حال آنكه مست نيستند، بلكه عذاب خدا بسيار سخت است.
خداوند همة مردم را مورد خطاب قرار مي‌دهد كه از پروردگارشان كه نعمتهاي ظاهري و باطني به آنها بخشيده است بترسند. پس شايسته است آنها با دوري از شرك و گناه و نافرماني، از خدا بترسند و تا جايي كه مي‌توانند از فرمانهاي او اطاعت كنند. سپس آنچه ار كه از آنها را به پرهيزگاري وا مي‌دارد، بيان نمود، و آن خبر دادن از وحشتهاي قيامت است. و آنان را به تقوي و پرهيزگاري سفارش نمود، پس فرمود: يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ ، بي‌گمان زلزلة قيامت حادثه بزرگي است كه به اندازه و عمق آن نمي‌‌توان پي برد. چون وقتي قيامت بر پا مي‌شود زمين به لرزه مي‌افتد و تكان مي‌خورد و كوهها از جا كنده شده و تكه تكه گشته و به توده‌اي از شن تبديل مي‌شوند، سپس غبار شده و به هوا مي‌روند. در آن روز مردم به سه گروه تقسيم مي‌شوند. پس در آن وقت آسمان مي‌شكافد و خورشيد و ماه در هم پيچيده مي‌شود و ستارگان پراكنده مي‌گردند و پريشاني و اضطراب شديدي كه دلها را از جا مي‌كند بر دلها مستولي مي‌شود، و كودكان از شدت آن پير مي‌شوند، و چيزهاي سخت از هيبت آن ذوب مي‌شوند، و چيزهاي سخت از هيبت آن ذوب مي‌شوند. بنابر اين فرمود:
يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ روزي كه زلزله قيامت ار مي‌بينيد آن چنان هول و هراس سراپاي مردمان را فرا مي‌گيرد كه همة زنان شيردهي كه پستان به دهان طفل شيرخوار خود نهاده‌‌اند كودك خويش را رها مي‌كنند، با اينكه، با اينكه مادر به شدت كودكش را دوست دارد، به خصوص در اين حالت كه او در آن به سر مي‌برد. وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا و از شدت وحشت و هراس آن روز همة بارداران سقط جنين مي‌نمايند. وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُم بِسُكَارَى و مردمان را مست مي‌بيني، ولي آنان مست نيستند، وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ. بلكه عذاب خدا بسيار سخت است، بنابر اين عقلهايشان پريده و دلهايشان از جا بركنده شده و به گلو رسيده است، و در اين روز پدران براي فرزندان كاري نمي‌كنند و فرزندان نيز نمي‌توانند براي پدرانشان كاري بكنند.
و در اين روز يفر المر من اخيه و امه و ابيه و صحيه و بنيه  لكل امري منهم يوميذ شأن يغنيه انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش مي‌گريزد. و هر كس در آن روز به خود مشغول است.
و در چنين روزي يعض الظالم علي يدية يقول يليتني اتخذت مع الرسول سبيلا يويلتي ليتني لم اتخذ فلانا خليلا ستمگر انگشتانش را گاز مي‌گيرد و مي‌گويد: اي كاش راه پيامبر را در پيش مي‌گرفتم، اي واي بر من! كاش فلاني را دوست خود قرار نمي‌دادم.
و در آن وقت چهره‌هايي سفيد و چهره‌هايي سياه مي‌شوند. و در ترازوهايي كه با آن كارهاي خوب و بد حتي اگر به اندازة ذره‌اي هم باشند وزن مي‌شوند، نصب شده، و نامه‌‌هاي اعمال گشوده مي‌شوند، و همة اعمال و اقوال و نيت‌هاي كوچك و بزرگ حاضر نمايان مي‌گردند، و پل صراط روي جهنم نصب مي‌شود، و بهشت براي پرهيزگاران نزديك مي‌گردد. و اذا راتهم من مكان بعيد سمعوا لها تغيظا و رفيرا و اذا القوا منها ضيفا مقرنين دعوا هنالك ثبورا. جهنم براي گمراهان آشكار گردانده مي‌شود. و چون جهنم از دور آنها را ببيند، غرش و صداي آن را مي‌شنوند، و وقتي دست و پا بسته در جاي تنگي از آن انداخته شوند براي نابود شدن و از بين رفتتن خود دعا مي‌نمايند و به آنان گفته مي‌شود: لا تداعوا اليوم ثبورا و حدا و ادعوا ثبورا كثيرا امروز يك بار واويلا سر ندهيد، بلكه واويلاهاي زيادي بگوييد ، و وقتي پروردگاراشان را ندا مي‌‍زنند تا آنها را از آن بيرون آورد، مي‌فرمايد: اخسوا فيها و لا تلكلون بتمرگيد در آن و سخن نگوييد.
خداوند مهربان و بخشاينده بر آنها خشم گرفته و عذاب دردناكي را بر آنها مستولي كرده است، و از هر خير و خوبي ناميد مي‌شوند، و همة اعمال خود را مي‌بينند و كوچكترين چيزي از آن ناپديد نمي‌شود.
از طرفي پرهيزگاران در باغهاي بهشت شاد و مسرور به سر مي‌برند و در انواع لذتهاي و شادي‌هاي بهره‌مند مي‌شوند، و در ميان نعمتهاي دلخواهشان جاودانه مي‌مانند.
پس براي عاقل كه مي‌داند چنين روزي را در پيش دارد شايسته است براي آن روز آمادگي داشته باشد و آروزهاي دنيايي او را غافل نكند، پس عمل صالح را ترك ننمايد، و پرهيزگاري و تقواي الهي را شعار خود قرار دهد، و ترس از خداوند را لباس خويش گرداند و محبت الهي و ذكر خداوند را اساس و مبناي اعمالش قرار دهد.
آيه 4-3:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ و گروهي از مردم بدون هيچ علم و دانشي در بارة خداوند به مجادله برمي‌خيزند، و از هر شيطان سركشي پيروي مي‌كنند.
 كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ [در قضاي الهي] بر او مقرر شده است كه هر كس شيطان را بدوستي بگيرد، گمراهش مي‌كند و او را به سوي عذاب آتش سوزان هدايت مي‌نمايد .
گروهي از مردم راه گمراهي را در پيش گرفته‌اند، و به وسيلة باطل به مجادلة با حق برمي‌خيزند، و مي‌خواهند باطل را حق جلوه دهند و حق را باطل بگردانند. حال آنكه آنها در نهايت ناداني قرار داشته و هيچ علم و دانشي ندارند، و تنها چيزي كه دارند اين است كه از پيشوايان گمراه و از هر شيطان سركشي كه از خدا و پيامبرش فرمان نمي‌برد و با آنها مخالف است، و از پيشواياني كه به سوي جهنم فرا مي‌خوانند تقليد نمايند.
كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ در قضا و تقدير الهي بر اين شيطان سركش مقرر شده كه هر كس آن را به دوستي بگيرد و از وي پيروي نمايد، فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ شيطان او را گمراه مي‌كند، وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ او را به سوي عذاب آتش سوزان سوق مي‌دهد و حقيقتا چنين كسي نائب شيطان است. و خداوند در مورد شيطان فرموده است: و انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحب السعير همانا او و گروهش را فرا مي‌خواند تا از اهل آتش گردند.
پس كسي كه در مورد خداوند به مجادله برمي‌خيزد خود گمراه شده و نيز به گمراه كردن ديگران مي‌پردازد، و او از هر شيطان سركشي پيروي مي‌نمايد، [كار او همانند] تاريكي‌هايي است كه بر روي هم انباشته شده‌اند. و تمام اهل كفر و بدعت در اين داخل‌اند چون بيشتر آنها مقلداند و بدون علم و دانش به مجادله برمي‌خيزند.
آيه‌ي7-5:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ اي مردم! اگر از رستاخيز در شك هستيد [بدانيد كه] ما شما را از خاك آفريده‌ايم، سپس از نطفه، آنگاه از خوني بسته، سپس از پاره گوشتي نقش يافته و نقش نايافته آفريده‌ايم، [همه اينها] بدين خاطر است كه براي شما روشن سازيم، و هر چه بخواهيم تا زمان معيني در رحمها نگاه مي‌داريم، و آنگاه شما را به صورت كودك بيرون مي‌آوريم، سپس تا به حد رشدشان برسيد. و از شما كسي هست كه جانش گرفته مي‌شود، و از شما كسي هست كه به نهايت فرتوتي و پيري باز برده مي‌شود تا پس از [آن همه] دانستن چيزي نداند. و زمين را خشكيده مي‌بيني اما هنگامي كه بر آن باران بارانديم حركت و جنبش بدان مي‌افتد و رشد مي‌كند و انواع گياهان زيبا و خرم را مي‌روياند.
ذلك بان الله هو الحق و انه يحي الموتي و انه علي كل شي قدير اين بدان خاطر است كه خداوند بر حق است و اينكه مردگان را زنده مي‌كند، و او بر هر چيزي توانا است.
و ان الساعه اتيه لا ريب فيها و ان الله يبعث من في القبور [و اينكه بدانيد] قيامت آمدني است [و] شكي در آن نيست و خداوند تمام كساني را كه در گورها آرميده‌اند زنده مي‌گرداند.
خداوند متعال مي‌فرمايد: أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ اي مردم! اگر در مورد قيامت شك و ترديد داريد و نمي‌دانيد كه چه وقت روي مي‌دهد، با اينكه بايد پروردگارتان و پيامبرش را تصديق نماييد- اما چون شك و ترديد داريد دو دليل عقلي ارائه مي‌شود كه آنها را مشاهده مي‌كنيد و به صورتي قطعي بر ثبوت آنچه شما در آن ترديد داريد دلالت مي‌نمايد، و شك را از دلهايتان دور مي‌كند.
يكي از آن دو دليل استدلال كردن بر آفرينش نخستين انسان است و اينكه كسي كه ابتدا آن را آفريده است او را باز مي‌آفريند. و در اين مورد فرمود: فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ من شما را از خاك آفريده‌ام، زيرا كه آدم- عليه‌السلام- را از خاك آفريد ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ سپس شمار از نطفه آفريد، و اين ابتداي آفرينش است.ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ و نطفه به حكم خداوند به خون بسته قرمز رنگي تبديل به يك قطعه گوشت به اندازه ‌اي گوشتي كه جوييده مي‌شود. و اين پاره گوشت گاهي مُخَلَّقَةٍ نقش يافته و به صورت انسان آفريده مي‌شود و كاملر و تا‌م‌الخلقه است، و غيرمُخَلَّقَةٍ و گاهي ناتمام و ناقص الخلقه است، به اين صورت كه قبل از آفريده شدن سقط مي‌شود.لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ تا اصل آفرينش شما را بيان نماييم. با اينكه خداوند م تعالر بر آفرينش شما را بيان نماييم. با اينكه خداوند متعال بر آفرينش كامل آن در يك لحظه تواناست، اما كمال حكمت و بزرگي قدرت و گستردگي رحمت خويش را براي شما بيان مي‌نمايد. وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى و ما جنين‌هايي را در رحم باقي مي‌گذارد تا وقتي كه خداوند بخواهد و آن مدت، زمان بارداري است. ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا سپس شما را از شكم مادرتان به صورت كودك بيرون مي‌آوريم، كه چيزي نمي‌دانيد و هيچ توانايي نداريد.
و مادران شما را فرمانبردار و خدمتگزارتان گردانيديم، و در پستانهايشان برايتان شير قرار داديم، سپس از مرحله‌اي به مرحله‌اي ديگر در مي‌آييد تا اينكه به سن رشد مي‌رسيد و آن كمال قوت و عقل است. ومِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ و برخي از شما قبل از آن كه به سن رشد برسد مي‌ميرند، و برخي سن رشد را پشت سر گذاشته و به سن فرتوتي و پيري سالخوردگي مي‌رسند. أَرْذَلِ الْعُمُرِ يعني پست‌ترين مرحلة عمر و آن پيري و فرتوتي است كه در آن مرحله عقل انسان از دست مي‌رود، آن طور كه ديگر توانايي‌هايش تحليل شده و ضعيف مي‌گردد. لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا تا كسي كه به اين مرحله از عمر رسيده است چيزي از آنچه قبلا مي‌دانسته است نداند، چون عقلش ضعيف مي‌شود. و توانايي انسان را دو ناتواني فرا مي‌گيرد؛ يك ناتواني دوران كودكي و ديگري ناتواني و نقص دوران پيري چنانكه خداوند متعالر فرموده است: الله الذي خلقكم ثم جعل من بعد ضعف قوه ثم جعل من بعد قوه ضعفا و شيبه يخلق ما يشا و هو العليم القدير خداوند آن ذاتي است كه شما را نيرومند گردانيده است، سپس شما را ضعيف مي‌گرداند، و به پيري مي‌رساند، و هر چه مي‌خواهد مي‌آفريند و او داناي تواناست.
دليل دوم زنده كردن و سبز نمودن زمين بعد از خشكيدن و پژمرده شدن آن است. وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً و زمين را خشكيده و پژمرده مي‌بيني به گونه‌اي كه گياه سبزي در آن نيست. فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ اما هنگامي كه بر آن آب باران بارانديم، با روييدن گياهان به جنبش مي‌افتد و سبز مي‌شود. وَرَبَتْ يعني پس از دوران فرو نشستگي، ارتفاع پيدا مي‌كند، و اين به سبب ازدياد گياهانش است.وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ و انواع گياهان زيبا و دلكش در آن مي‌رويد. و اين دو دليل بر پنج مطلب دلالت مي‌نمايند:
ذَلِكَ خداوند آن ذاتي است كه انسان را از آنچه بيان شد آفريد و زمين را پس از خشكيده شدنش زنده و خرم نمود بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ چون خداوند پروردگار و معبودي است كه عبادت جز براي او شايسته نيست، و فقط پرستش او حق است و پرستش ديگران باطل مي‌باشد .وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ و او بر هر چيزي تواناست، همچنانكه قدرت شگفت و صنعت بزرگش را به شما نشان داده است.
وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا و اينكه بدانيد بدون شك قيامت فرا مي‌رسد و جاي هيچگونه ترديدي نيست، پس راهي براي بعيد دانستن آن وجود ندارد. وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَن فِي الْقُبُورِ و خداوند كساني را كه در گورها آرميده‌اند زنده مي‌كند، و شما را بر كارهاي نيك و بدتان سزا و جزا خواهد داد.
آيه‌ي9-8:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ و گروهي از مردم دربارة خداوند بدون [هيچ] دانش و هدايت و كتاب روشني مجادله مي‌كنند.
ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ مستكبرانه شانهايش را بالا مي‌‌اندازد و مغرورانه رويش را بر مي‌گرداند تا [مردم را] از راه خدا گمراه سازد، او در دنيا رسوايي [بزرگي] دارد، و روز قيامت عذاب آتش را به او مي‌چشانيم.
مجادله‌اي كه پيش‌تر بيان شد براي مقلد است، و اين مجادله براي شيطان سركش است كه به بدعتها فرا مي‌خواند. پس خداوند خبر داد كه يُجَادِلُ فِي اللَّهِ با پيامبران خدا و پيروانشان به وسيله باطل مجادله مي‌نمايد تا با آن حق را در هم بشكند بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى و بدون هيچ دانش درستي و بدون اينكه رهنمودي داشته باشد مجادله مي‌كند. يعني در مجادلة خود از كسي پيروي نمي‌كند كه عقل درستي دارد، و راهيافته است. وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ و بدون كتاب روشني مجادله مي‌كند، پس او نه دليلي عقلي دارد و نه دليلي نقلي.
اين همان شبهات و ترديدهايي است كه شيطان به او الهام مي‌كند: و ان الشيطين ليوحون الي اوليايهم ليجدلوكم و همانا شيطان به دوستانشان الهام مي‌كنند تا با شما مجادله نمايند. با وجود اين ثَانِيَ عِطْفِهِ مستكبرانه رويش را بر مي‌گرداند، و اي كنايه از آن است كه او از روي خود بزرگي‌بيني حق را نمي‌پذيرد، و مردم را حقير و ناچيز مي‌داند و از دانش غيرمفيدي كه دارد شاد شده و اهل حقي را كه همراهشان هست حقير مي‌شمارد لِيُضِلَّ تا مردم را گمراه سازد. يعني تا از دعوتگران به سوي گمراهي باشد. و تمام پيشوايان كفر و گمراهي در اين داخل هستند. سپس كيفر آنها را در دنيا و آخرت بيان كرد و فرمود: لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ او در دنيا رسوايي [بزرگي] دارد. يعني قبل از آخرت و در همين دنيا خوار و رسوا مي‌شود، و اين از نشانه‌‌هاي عجيب الهي است، و هيچ دعوتگري از دعوتگران كفر و گمراهي را نمي‌بيني مگر اينكه جهانيان از او متنفرند، و او را نكوهش و مذمت مي‌كنند، و هر يك طبق حالتش مورد نفرت و نكوهش قرار مي‌گيرد. وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ و روز قيامت عذاب سوزان را به او. مي‌چشانيم يعني گرماي سخت جهنم و آتش سوزان آن را به كيفر آنچه از پيش فرستاده و انجام داده است به او مي‌چشانيم.
ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ اين به سزاي كردار پيشين تسوت. و [گرنه] خداوند بر بندگان ستمگر نيست.
ذَلِكَ آن عذاب دنيوي و اخروي كه بيان شد. ذَلِكَ مفهوم دور بودن را دارد، كه لام َذلِكَ بر بعد و دوري دلالت مي‌كند، و اين بيانگر آن است كه كافر در نهايت وحشت و بدبختي و بدحالي قرار دارد بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ كيفر كفر و گناهي است كه مرتكب شده‌اي، و خداوند بر بندگان ستمگر نيست.
يعني خداوند بندگانش را بدون اينكه گناهي مرتكب شده باشند عذاب نمي‌دهد. خلاصة معني چنين است: به كافري كه داراي صفتهايي باشد كه در دو آية گذشته باين شدند، گفته مي‌شود: اين عذاب و رسوايي كه بدان دچار شده‌اي به سبب افترا و تهمت زدن و تكبر ورزيدنت مي‌باشد، چون خداوند عادل است و ستم نمي‌كند، و مؤمن و كافر و صالح و فاسق را يكسان قرار نمي‌دهد، بلكه هر يك را به سبب عملش مجازات مي‌كند.
آيه‌ي13-11:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ و از ميان مردم كسي هست كه با دو دلي خدا را مي‌پرستد؛ پس اگر خير و خوبي به او برسد بدان آرام گيرد، و اگر بلايي به او برسد به عقب برگردد، در دنيا و آخرت زيانكار شده، و اين همان زيان روشن و آشكار است.
يَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَمَا لَا يَنفَعُهُ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ به جاي خداوند چيزي را كه زياني به او نمي‌رساند و سودي به او نمي‌بخشد به فرياد مي‌خواند. اين همان گمراهي بسيار دور است.
يَدْعُو لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ كسي را مي‌خواند كه زيانش از سودش نزديكتر است، چه ياوران و سروران بد، و چه همدمان و دوستان بدي هستيد!
برخي از مردم، ايمانشان ضعيف است و ايمان وارد دلهايشان نگرديده و نور و صفاي ايمان با دلهايشان در نياميخته است، بلكه يا از روي ترس و يا بنابر عرف و عادت ايمان آورده است، و به هنگام آزمايش و مشكلات استوار و ثابت قدم نمي‌ماند، و متزلزل و مذبذب است. فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ پس اگر خوبي و خيري به او برسد بدان آرام مي‌گيرد. يعني اگر همواره روزي گوارايي داشته باشد و در خوشي به سر ببرد و هيچ ناگواري و رنجي به او نرسد، به سبب اين خير خوبي آسوده خاطر و شادمان مي‌شود، اما آرامش او بر اثر ايمانش نيست، چرا كه ممكن است خداوند چنين فردي را در امان قرار دهد و او را به فتنه‌ها و بلاهايي مبتلا نكند كه او را از دينش برگرداند  وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ اما اگر بلايي به او برسد به اين صورت كه امر ناپسندي برايش پيش بياييد، يا چيز دوست داشتني و مورد پسندي را از دست بدهد، انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ رويگردان مي‌شود. يعني از دينش برمي‌گردد و مرتد مي‌شودخَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ سعادت دنيا و آخرت را از دست داده است. در دنيا به اميد اينكه مال مورد نظرش را به دست آورده، و به گمان اينكه آنچه او مي‌خواهد جز با ارتداد به دست نمي‌آيد، از دين بر مي‌گردد، حال آنكه چيزي اضافه بر آنچه درتقدير خدا برايش مقرر گشته است به او نمي‌رسد، پس در حقيقت او ناكام و ناموفق گرديده و زيانكار شده است.
و بسيار ظاهر و روشن است كه در آخرت از بهشتي كه پهناي آن به اندازة آسمانها و زمين است محروم مي‌شود، و سزاوار آتش جهنم مي‌گردد. ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ و اين همان زيان آشكار و روشن است.
كسي كه به عقب برگشته است، يَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَمَا لَا يَنفَعُهُ به جاي خداوند چيزي را به فرياد مي‌خواند كه نمي‌تواند به او زياني برساند و سودي به وي ببخشد.
و هر معبود و هر چيزي كه به جاي خداوند فرا خوانده شود نمي‌تواند به خودش يا به ديگران سود و زياني برساند.ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ اين، سرگشتگي فراوان و بسيار دوري است، و گمراهي‌اي است كه به آخرين حد رسيده است، و گمراهي‌اي است كه به آخرين حد رسيده است، چون او از پرستش كسي كه سودرسان و زيان دهنده و بي‌نياز و برآورده كنندة نيازهاست روي گردان شده و به پرستش بنده‌اي مانند خود يا پايين‌تر از خويش روي آورده كه هيچ اختياري ندارد، بلكه زيان آن از سودش بيشتر است.
بنابر اين فرمود: يَدْعُو لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ كسي را به فرياد مي‌خواند كه زيانش از سودش بيشتر است، زيرا پرستش و فراخواندن آن براي عقل و جسم و دنيا و آخرت مشخص است. لَبِئْسَ الْمَوْلَى چه ياور و سرور بدي است اين معبود وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ و چه همدم و دوست بدي هستند! سرور و همدم اصولاً بايد به آدمي سود برساند و زيان‌را از وي دور كند، پس وقتي سودي به دست نمي‌آيد و زياني دور نمي‌شود، همدم و سرور قرار دادن اينها نكوهش شده و زشت به حساب آمده است.
آيه‌ي14:
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ همانا خداوند كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده‌اند به باغهايي در مي‌آورد كه رودها در زير [درختان و كاخهاي] آن روان است. بي‌گمان خداوند آنچه را مي‌خواهد انجام مي‌دهد.
خداوند از مجادله كنندگان در باطل سخن به ميان آورد و فرمود: اين گروه بر دو نوع هستند؛ يكي مقلد و ديگري دعوتگر، و نيز بيان كرد آنهايي كه مؤمن ناميده مي‌شوند نيز دو نوع مي‌باشند، گروهي هستند كه ايمان به قلبشان وارد نشده است، چنانكه پيش‌تر بيان شد، و نوع دوم مؤمن واقعي و حقيقي هستند كه ايمانشان را با اعمال صالح تصديق مي‌كنند. پس خداوند خبر داد كه آنها را به باغهايي وارد مي‌نمايد كه رودها از زير درختان و كاخهاي آن روان است و بهشت «جنت» ناميده شده است، چون در آن كاخها و قصرها و درختان و گياهاني وجود دارد كه ساكنانش را مي‌پوشاند به گونه‌اي كه در آن پنهان مي‌شوند. إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ بدون شك خداوند آنچه را كه مي‌خواهد انجام مي‌دهد، پس خداوند هر چه بخواهد بدون اينكه كسي بتواند مانع كارش شود و با او مخالفت نمايد انجام مي‌دهد. و از جمله كارهايي كه مي‌كند اين است كه اهل بهشت را به بهشت مي‌رساند. خداوند با منت و فضل خويش ما را از اهل بهشت بگرداند.
آيه‌ي15:
مَن كَانَ يَظُنُّ أَن لَّن يَنصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاء ثُمَّ لِيَقْطَعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ كسي كه گمان مي‌برد خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت ياري نمي‌دهد، ريسماني به آسمان بياويزد، سپس آن [ياري خداوند] را قطع نمايد، آنگاه بنگرد آيا اين تدبيرش خشم او را از ميان مي‌برد؟
هر كس گمان مي‌برد كه خداوند پيامبرش را ياري نمي‌كند، و دين وي نابود خواهد شد، بداند كه ياري و كمك خداوند از آسمان مي‌رسد. ِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاء ثُمَّ لِيَقْطَعْ  و چنين گمان برنده‌اي ريسماني را بياويزد، و به وسيلة آن به آسمان برود تا ياري خداوند را قطع كند، و نگذرد به پيامبر برسد. فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ آنگاه بنگرد آيا اين تدبيرش خشم او را از ميان برود؟
يعني بنگرد گه آيا تدبير او و توطئه‌اي كه عليه پيامبر طراحي مي‌كند و براي مبارزة با او به كار مي‌برد و براي باطل كردن دينش مي‌كوشد خشم او را كه به خاطر پيروزي دينش شعله‌ور شده است از بين مي‌برد؟ و اين استفهام براي نفي است. يعني او نمي‌تواند با كارهايي كه مي‌كند خشم خود از بين ببرد.
و معني آيه كريمه چنين است: اي كسي كه با پيامبر (ع) دشمني مي‌ورزي و براي خاموش كردن دينش تلاش مي‌نمايي! و به سبب ناداني‌ات گمان مي‌بري كه اين تلاش‌هاي نافرجام به تو فايده‌اي مي‌رساند! بدان كه هر وسيله‌اي را به كارگيري، و براي نيرنگ ورزيدن بر ضد پيامبر تلاش نمايي، خشم و رنج تو را از ميان نمي‌برد. پس بر اين كار توانايي نداري. ولي ما كاري را به تو پيشنهاد مي‌كنيم كه با اين روش شايد بتواني خشم خود را خاموش نموده، و از رسيدن كمك به پيامبر جلوگيري كني.
از در وارد شو و با استفاده از ابزار و وسايل مناسب به سوي هدف پيش برو، ريسماني از برگ درختان خرما يا ساير درختان بياور و به آسمان آويزان كن، سپس از آن بالا برو تا اينكه به دره‌هايي برسي كه از آن كمك و ياري فرود مي‌آيد، آنگاه آن دره‌ها را ببند و راهشان را قطع كن، پس با اين كار خشم تو فرو مي‌نشيند. چاره و نيرنگ همين است، چرا كه از ديگر راههاي نمي‌تواني خشم خود را فرو بنشاني گرچه تمام مردم تو را ياري دهند.
اين آية كريمه نويد و مژده‌ايست مبني بر اينكه خداوند دينش را ياري مي‌دهد، و نويدي است براي پيامبر خدا و بندگان مؤمن، و كافراني را كه مي‌خواهند با دهان خود نور الهي را خاموش نمايند نااميد مي‌نمايد، و خداوند نورش را كامل مي‌گرداند گر چه كافران نپسندند.يعني گر چه آنها تمام تلاش خود را براي خاموش كردن نور الهي به كار بگيرند.
آيه‌ي 16:
وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يُرِيدُ و اينگونه آن [قرآن] را [به صورت] آيات روشن نازل كرديم و خداوند هر كس را بخواهد هدايت مي‌كند.
و اين چنين امور را به شيوه‌هاي گوناگون در قرآن بيان نموده و آن را آيات روشن و واضح قرار داده‌ايم تا بر همة مطالب و مسائل مفيد دلالت نمايد، اما هدايت در دست خداوند است و هر كس را كه بخواهد هدايت كند به وسيلة اين قرآن راهياب مي‌نمايد، و خداوند قرآن را پيشوا و الگوي او قرار مي‌دهد، و به وسيلة نور آن راهش را روشن مي‌گرداند. و هر كس را كه خداوند بخواهد هدايت نكند- گر چه نشانه‌ها و معجزات زيادي براي او بيايد- ايمان نمي‌آورد، و قرآن هيچ فايده‌اي به او نمي‌رساند، بلكه حجت و دليلي عليه او خواهد بود.
آيه 24-17
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ به راستي [خداوند در ميان] مؤمنان و يهوديان، و صائبين، و نصارا، و مجوس، و كساني كه شرك ورزيدند، همانا خداوند در روز قيامت داوري خواهد كرد. بي‌گمان خداوند بر همه چيز آگاه است.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاء آيا نديده‌اي تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند، و خورشيد و ماه و ستاره‌ها و كوهها و درختان و چهارپايان و بسياري از مردم براي خدا سجده مي‌برند؟ و بسيارند كساني كه عذاب بر آنان تحقق يافته است. و هر كه را خداوند خوار سازد، گرامي دارنده‌اي ندارد. بي‌گمان خداوند هر آنچه را بخواهد انجام مي‌دهد.
هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِيمُ اين دو دسته كه دشمن همديگر مي‌باشند دربارة خدا به جدال پرداخته و به كشمكش نشسته‌اند. پس آنان كه كفر ورزيده‌اند بر ايشان لباسهايي از آتش بريده شده است، از بالاي سرشان آب داغ و سوزان ريخته مي‌شود.
يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ [اين آب جوشان آن چنان در بدنشان نفوذ مي‌كند كه] آنچه در درونشان است و [نيز] پوستهايشان بدان گداخته و ذوب مي‌گردد.
وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ  و براي [عذاب دادن] آنان گرزهاي آهنين مهياست.
كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ هر گاه بخواهند از غم و اندوه آتش بيرون بيايند به آنجا بازگردانده مي‌شوند [و به آنان گفته مي‌شود:] بچشد عذاب سوزان را.
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ بي‌گمان خداوند آنان را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‌اند به باغهايي داخل مي‌گرداند كه از زير [درختان] آن رودبارها جاري است، در آن جا با دستبندهاي زرين و مرواريد آراسته مي‌شوند، و لباسشان در آن جا ابريشم است.
وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ و به سخن پاكيزه راه يافتند و به راه پسنديده رهنمود شدند.
خداوند از گروههاي اهل زمين خبر مي‌دهد؛ از اهل كتاب از مؤمنان و يهوديان و نصارا و صابئين و آتش پرستان، و مشركان خبر مي‌دهد كه همة آنها را در روز قيامت گرد خواهد آورد، و با فرمان دادگرانه‌اش ميان آنها داوري مي‌نمايد، و به سبب اعمالشان كه خداوند ثبت نموده و بر‌آن حاضر و ناظر بوده است سزا و جزايشان مي‌دهد. بنابراين فرمود : إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ همانا خداوند بر همه چيز حاضر و ناظر است.
سپس در ميان آنها چنين داوري مي‌كند كه هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ اين دو دسته دشمن همديگر مي‌باشند. و در بارة خداوند به جدال پرداخته و به كشمكش نشسته و هر يك ادعا مي‌نمايد كه او بر حق است. فَالَّذِينَ كَفَرُوا پس آنان كه كفر ورزيده‌اند. هر كافري را از قبيل يهودي‌ها و نصارا و صابئين و آتش‌پرستان و مشركين شامل مي‌شود، قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ برايشان لباس‌هايي از آتش دوخته مي‌شود. يعني لباس‌هايي از قطران برايشان دوخته مي‌شود سپس آن را آتش مي‌زنند تا از هر طرف، عذاب آنان را فرا بگيرد. يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِيمُ و از بالاي سرشان آب بسيار داغ و سوزان بر روي آنان را ريخته مي‌شود. يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ كه گوشت و چربي و رودهايشان از شدت گرماي آن در داخل شكمشان ذوب مي‌گردد.
وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ  و براي شكنجه كردن آنان تازيانه‌ها و گرزهاي آهنيني است كه فرشتگان تندخو و سخت‌گير آنها را با آن مي‌زنند.
كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا هر زمان كه دوزخيان بخواهند از غم و اندوه بزرگ آتش بيرون بيايند، به آنجا باز گردانده مي‌شوند، پس نه عذاب از آنها كاسته شده و نه به آنان مهلت داده مي‌شود. و با اهانت به آنان گفته مي‌شود: وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ عذاب سوزان را بچشيد كه دلها و جسم‌ها را مي‌سوزاند.
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ بي‌گمان خداوند آنان را را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‌اند به باغهايي داخل مي‌گرداند كه از زير درختان و كاخهاي آن رودبارها جاري است. و مشخص است تنها مسلمانان كه به همة كتابها و پيامبران ايمان آورده‌اند چنين صفتي را دارند. يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا زنان و مردان بهشتي با دستبندهايي از طلا آراسته مي‌شوند، و دستبندهاي سيمين به دست دارند. وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حرير و لباسشان در آن جا ابريشم است.
پس نعمتهايشان كامل است، و از انواع خوردني‌ها و نوشيدني‌هاي لذيذ كه كلمه جنت «باغها» در بر گيرندة آن است، بهره‌مند مي‌شوند. رودبارهاي جاري و روان را ذكر كرد و آن رودهاي آب و شير و عسل و شراب است و در آن جا انواع لباس و زيورآلات زيبا وجود دارد.
اين بدان سبب است كه آنها وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ به سخن پاكيزه را يافتند كه برترين و پاكيزه‌ترين آن كلمة اخلاص است. سپس همة گفته‌هاي پاكيزه‌اي را در بر مي‌گيرد كه با آن خداوند ياد مي‌شوديا به وسيله آن عبادت الهي به بهترين وجه انجام شده يا نيكي و خيري به بندگان خدا رسانده مي‌شود.
وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ و به راه پسنديده راهنمايي شدند، زيرا تمام احكام شريعت سرشار از نيكي و حكمت است، و به بهترين وجه انجام شده يا نيكي و خيري به بندگان خدا رسانده مي‌شود.
وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ و به راه پسنديده راهنمايي شدند، زيرا تمام احكام شريعت سرشار از نيكي و حكمت است، و به بهترين چيزها دستور داده و از زشتي‌ها نهي كرده است. در شريعت افراط و تفريطي وجود ندارد، و در برگيرندة علم مفيد و عمل صالح مي‌باشد. يا چنين است: و به راه پسنديدة خدا هدايت شدند، زيرا خداوند در بسياري مواقع راه را به خودش نسبت مي‌دهد، چون آن راه صاحبش را به خداوند مي‌رساند.
و ذكر «الحميد» در اينجا به خاطر اين است كه تا بيان نمايد كه آنها در ساية سپاس پروردگارشان و به منت و فضل او هدايت شدند، بنابراين در بهشت مي‌گويند: الحمدالله الذي هدئنا لهذا و ما كنا لنهتدي لولا آن هدئنا الله ستايش خداوندي ار سزاست كه ما را به اين راه راهنمايي كرد، و اگر او ما را هدايت نمي‌‌كرد ما هدايت نمي‌شديم.
و خداوند در لابلاي اين آيات بيان كرد كه همة آفريده‌ها براي او سجده مي‌برند، همة آنچه كه در آسمانها و زمين وجود دارد، و ماه و خورشيد و ستارگان و كوهها و درختان و چهارپايان، و همة حيوانات، و بسياري از مردم- كه مؤمنان هستند- براي خداوند سجده مي‌برند. و كثير حق عليه العذاب و بر بسياري نيز گرفتار شدن به عذاب الهي قطعي و حتمي شده است. يعني به علت كفرورزيدن و ايمان نياوردنشان عذاب بر آنها لازم گرديده است. آنان موفق نشده‌اند ايمان بياورند و چون خداوند آنها را خوار كرده است. من يهن الله فما له من مكرم و هر كس را كه خداوند خوار گرداند هيچ گرامي دارنده‌اي ندارد. و كسي نمي‌تواند آنچه را كه خداوند خواسته است برگرداند، . كسي نيست كه بتواند با خواست الهي مخالفت نمايد. پس وقتي كه همة مخلوقات براي پروردگارشان سجده، مي‌برند و در برابر شكوه او فروتن و سر به زير هستند، و در برابر قدرت و عزت او سر تسليم و فروتني بر خاك مي‌نهند اين دلالت مي‌نمايد كه تنهااو فرمانروا و پادشاه ستوده است، و هر كس عبادت او را رها كند و به پرستش ديگر چيزها روي بياورد بسيار سرگشته و گمراه شده و به زيان آشكاري گرفتار آمده است.
آيه‌ي25:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاء الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ بي‌گمان كساني كه كفر ورزيده‌اند و [مردم را] از راه خدا، و [پيامبر و مؤمنان را در سال حديبيه] از مسجدالحرام باز مي‌دارند كه ما آن را- براي همة مردم اعم از كساني كه در آن جا زندگي مي‌كنند و يا از نقاط ديگر بدان وارد مي‌شوند- يكسان [حرم امن و امان و محل مراسم حج] نموده‌ايم [براي آنان عذابي سخت دردناك است]، و كسي كه ار روي ستم در آن جا مرتكب خلاف گردد عذاب دردناكي به او مي‌چشانيم.
خداوند متعال از زشتي آنچه كه مشركان كافر بر آن هستند خبر داده و مي‌فرمايد: آنها هم به خدا و پيامبرش كفر ورزيده و هم مردم را از راه خدا باز مي‌دارند، و مردم را از اينكه ايمان بياورند منع مي‌كنند، و نيز مردم را از ورود به مسجدالحرام باز مي‌دارند كه نه ملك آنها و نه مال پدرانشان است بلكه مردم اعم از كساني كه از بيرون بدانجا مي‌آيند و كساني كه در آن جا زندگي مي كنند در آن يكسان مي‌باشند.
حتي بهترين انسان محمد (ص) و اصحباش را از ورود به مسجدالحرام باز داشتند، حال آنكه حرمت و احترام و عظمت مسجدالحرام مقتضي آن است كه هر كس با توسل به ظلم بخواهد در آن كجروي كند و مرتكب خلاف شود به او عذاب دردناكي بچشانيم. پس فقط ارادة ستم كردن و الحاد نمودن در حرم باعث عذاب مي‌گردد، گر چه در غير حرم هر گاه انسان ارادة گناه و ستم ار داشته باشد، تا وقتي كه آن را انجام نده مجازات نمي‌شود. پس كسي كه در حرم بزرگترين ستم يعني كفر و شرك را انجام دهد و زائران كعبه را از آن باز دارد خداوند به بدترين نوع با وي برخورد خواهد كرد.
و اين آية كريمه تأكيد مي‌نمايد كه احترام حرم و تعظيم فراوان آن واجب است، و از ارادة گناه و انجام آن در حرم بايد به شدت پرهيز كرد.
آيه‌ي29-26:
وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لَّا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ و به يادآور آنگاه كه جايگاه خانة [كعبه] را براي ابراهيم معين ساختيم [و به او گفتيم:] كه چيزي را با من شريك مياور، و خانه‌ام را براي طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجده برندگان پاكيزه‌دار.
وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ و در [ميان] مردم به حج ندا برآور، و آن‌ها را صدا كن تا پياده و [سوار] بر هر شتر لاغري كه از هر راه دور رهسپارند به سوي تو بيايند.
لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ تا شاهد منافع خود باشند، و در روزهاي معيني نام خدا را بر چهارپاياني ببرند كه خداوند روزيشان كرده است. پس، از آن بخوريد و بينوايان و مستمندان را نيز بخورانيد.
ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ سپس بايد آلودگي‌هاي بدنشان را بزدانيد و به نذرهايشان وفا كنند، . خانة قديمي و گرامي [خدا، كعبه] را طواف نمايند.
خداوند عظمت بيت‌الحرام و شكوه سازندة آن را كه ابراهيم خليل‌الرحمان است بيان مي‌دارد. پس فرمود: وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ و آنگاه كه محل و جايگاه خانة كعبه را براي ابراهيم معين ساختيم، و او را به آن جا ساكن نموديم، و خداوند به ابراهيم فرمان داد تا خانة كعبه را بسازد، پس ابراهيم آن را براساس پرهيزگاري و طاعت خداوند بنا نهاد، و او و فرزندش اسماعيل آن را ساختند، و خداوند به ابراهيم دستور داد تا چيزي را شريك او نسازد به اين صورت كه اعمالش را خالصانه براي خدا انجام دهد، و خانة كعبه را بر نام خداوند بنا نمايد.وَطَهِّرْ بَيْتِيَ و خانه‌ام را از شرك و گناهان، و از آلودگي‌ها، پاكيزه‌بدار. و خداوند خانه را به خودش نسبت داد، و اين به خاطر شرافت و فضيلتي است كه خانة كعبه دارد، و تا بيشتر محبت كعبه در دلها جاي بگيرد، و از هر طرف مردم به آن دلبسته شوند. و تا بيشتر به پاكيزه داشتن آن اهتمام ورزند، زيرا كعبه خانة‌خداوند است براي طواف كنندگان و افرادي كه در كنار آن مشغول عبادت هستند و اعتكاف مي‌كنند و به انجام عباداتي از قبيل ذكر و خواندن قران و آموختن علم به ياد دادن آن به ديگران مي‌پردازند، و ديگر انواع عبادت‌ها را انجام مي‌دهند. وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.و نمازگزاران يعني خانة‌كعبه را براي اين افراد با ارزش و برتر كه هدفشان اطاعت پروردگار و نزديكي جستن به خدا در كنار خانه‌اش مي‌باشد پاكيزه بدار، زيرا اين افراد شايسته هستند و بايد مورد بزرگذاشت قرار بگيرند. و يكي از مصاديق تكريم آنها اين است كه خانة كعبه بايد براي آنان پاكيزه داشته شود. و پاكسازي كعبه از صداهاي بيهوده و بلند كه نماز و طواف مردم را مشوش مي‌نمايد از جمله پاك كردن و پاكيزه داشتن آن به حساب مي‌آيد. طواف را بر اعتكاف و نماز مقدم كرد، چون طواف فقط ويژه خانه كعبه است، سپس اعتكاف را بيان نمود، چون در هر مسجدي مي‌توان آن را انجام داد.
وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ و به مردم اعالم كن كه به حج بيايند و آنها را به حج فرابخوان و فرض بويدن و فضيلت حج فرابخوان و فرض بودن و فضيلت حج را به همة آنان، و به دور و نزديكشان خبر بده. و هر گاه آنها را به حج و عمره فرا بخواني از بس كه علاقه دارند با پاي پياده مي‌آيند عَلَى كُلِّ ضَامِرٍ و سوار بر شتران باريك اندام، راههاي دور و دراز و بيابانها را طي مي‌كنند تا به بهترين مكان و جايگاه برسند يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ و از هر سرزمين و راه دوري به قصد حج رهسپار مي‌شوند. و ابراهيم خليل عليه‌السلام چنين كرد و بعد از فرزندش محمد (ص) نيز چنين نمود، پس هر دو مردم را به حج خانة كعبه فرا خواندند و اين ندا را تكرار كردند، و آنچه خداوند به او وعده داده بود محقق شدد و مردم پياده و سوار از شرق و غرب دنيا به سوي او آمدند. سپس فوايد زيارت بيت‌الله الحرام را بيان نمودند و بر زيارت آن تشويق كرد و فرمود: لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ  تا به سبب حضور در بيت‌الله منافع معنوي و ديني‌اش را از قبيل عبادتهاي با فضيلت كه جز در بيت‌الله انجام نمي‌شود به دست بياورند، و نيز از سود و منافع دنيوي از قبيل به دست آوردن سودهاي مادي بهره‌مند شوند. و همة اينها امور مشخص و معلومي هستند و هر كس [به حج مشرف شده باشد آنها را ] مي‌داند. وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ و اين نيز از منافع ديني و دنيوي است. يعني تا هنگام سربريدن و ذبح قرباني‌ها نام خدا را ببرند، تا سپاس او را به خاطر آنچه روزي و نصيب آنها نموده و برايشان فراهم كرده است به جاي آورند. و وقتي كه قربانيها را سر بريدند،  فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ از آن بخوريد و نيز به بينوايان مستمند بخورانيد.
ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ  سپس اعمالشان را به پااين برسانند و چركها و آلودگي‌هايي را كه در حالت احرام و به آن آلوده شده‌اند از خود برطرف سازند،‌وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ  و نذرهايي ا زقبيل حج و عمره و قرباني را كه بر خود واجب كرده‌اند، انجام دهند و به آن وفا نمايند. وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ و خانة‌قديمي [كعبه] را كه به طور مطلق از همة مساجد برتر است طواف نمايند، خانه‌اي كه از چيره شدن ستمگران بر آن در امان است. در اينجا فرمان داده شده تا به طور عموم همة مناسك انجام شود، و به طور ويژه به طواف دستور داده شده است، چون طواف فضيلت فراواني دارد، چرا كه [در سفر حج] طواف مطلوب و مقصود است و ديگر چيزها وسيله‌اي براي نيل به اين فضيلت مي‌باشند. و شايد دستور به طواف فايده‌اي ديگر داشته باشد و آن اين است كه طواف در هر وقت جايز است، چه طواف در اثناي حج يا عمره باشد، چه بدون حج يا عمره اين امر در هر حالتي جايز است.
آيه‌ي31-30:
ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ اين است [حكم خداوند] هر كس مقدسات و شعاير خداوند را بزرگ و محترم بدارد آن برايش در نزد پروردگار بهتر است، و چهارپايان برايتان حلال گشته‌اند مگر آنچه بر شما خوانده مي‌شود، و از پليدي‌ها كه بعضي از آن بت‌ها هستند دوري كنيد و از سخن دروغ بپرهيزيد.
حُنَفَاء لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ حقگرا و مخلص خدا باشيد، و هيچ گونه شريكي براي خدا قرار ندهيد. و هر كس به خداوند شرك ورزد انگار از آسمان فرو افتاده، و آنگاه مرغان او را ربوده‌اند، يا اينكه باد او را به جاي بسيار دوري افكنده است.
ذَلِكَ احكامي را كه برايتان بيان كرديم و آنچه را از تعظيم و بزرگ داشت شعاير خداوند بيان كرديم پاس بداريد، زيرا بزرگذاشت و تعظيم حرمات و مقدسات خداوند جزو چيزهايي است كه پروردگار آن را دوست دارد و آدمي را به آن نزديك مي‌گرداند، و هر كس مقدسات و شعاير خداوند را بزرگ و محترم بدارد، خداوند به چنين فردي پاداشي فراواني مي‌دهد، و ماية خير دين و دنيا و آخرتش به نزد پروردگارش خواهد بود. و حرمات خداوند تمامي چيزهايي هستند كه داراي حرمت مي‌باشند، و به محترم داشتن آن دستور داده شده است، از طريق عبادت و مانند همه مناسك‌ها، و مانند حرم و احرام، و قرباني و عبادت‌هايي كه خداوند بندگان را دستور داده تا آن را انجام دهند. پس بزرگداشت مقدسات و حرمت‌هاي الهي اينگونه انجام مي‌شود كه در دل محترم و بزرگ شمرده شوند، و اين عبادت‌ها به طور كامل و بدون سستي و تنبلي انجام شوند. سپس منت و احسان خيوش را بر بندگان بيان نمود كه براي آنان چهارپايان از قبيل شتر و گاو و گوسفند را حلال قرار داده، و قرباني كردن آن را از جملة مناسك و عبادتهايي به حساب آورده كه به وسيله آن بنده به خداوند نزديك مي‌شود. پس منت و احسان او از دو جهت بزرگ و بيكران است.
إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ مگر آنچه در قرآن تحريم آن بر شما خوانده مي‌شود از قبيل فرموده‌ي خداوند حرمت عليكم الميته و الدم و لحم الخنزير حيوان مردار و خون و گوشت خوك ... بر شما حرام شده‌اند. اما خداوند چون نسبت به بندگانش مهربان است، محرمات مذكور را بر آنان حرام نمود، تا آنها را از آلودگي‌ها و از شرك و سخن دروغ پاك بدارد. بنابر اين فرمود: فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ و از پليدي‌ها بپرهيزيد كه برخي از آن بت‌هايي هستند كه آن را همراه با خداوند به خدايي گرفته‌ايد، چون به راستي اين بت‌ها بزرگترين انواع پليدي مي‌باشند.
و ظاهر آن است كه مُن در اينجا براي بيان جنس نيست، آن طور كه بسياري از مفسران گفته‌اند، بلكه مِن براي تبعيض است، زيرا «رجس» و آلودگي عام است و همه امور حرامي را كه از آن نهي شده است شامل مي‌شود، پس، از همه‌ي محرمات به طور عموم نهي شده است و به طور خاص نيز از بت‌ها كه برخي از پليدي‌ها مي‌باشند نهي شده است. وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِو از سخن دروغ بپرهيزيد. يعني از همة گفته‌هاي حرام دوري كنيد، زيرا از جملة دروغ مي‌باشند. و از آن جمله است شهادت دروغ.
هنگامي كه خداوند آنان را از شرك و پليدي و شهادت دروغ نهي كرد، آنها را فرمان داد تا حُنَفَاء لِلَّهِ مخلص و پاكدين بشاند، يعني به خدا و عبادت او روي آورده و از غير او روي بر تابند. غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ و هيچ گونه شريكي براي خدا قرار ندهيد و هر كس چيزي را شريكخداوند سازد، فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء مانند اين است كه از آسمان فرو افتاده باشد، فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ پس پرندگان به سرعت او را بربايند، أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ يا اينكه باد او را به جاي بسياري دوري افكند. مشركين اينگونه هستند، و يامان به مانند آسمان بلند و محفوظ است، و هر كس ايمان را از دست بدهد مانند كسي است كه از آسمانها فرو افتاده باشد، و در معرض آسيب‌ها و بلاها قرار گيرد، و يا پرندگان او را بربايند و او را تكه تكه كنند. همينطور مشرك وقتي تمسك به ايمان را رها كند شيطانها از هر سو او را مي‌ربايند و او را تكه تكه مي‌كنند، و دين و دنيايش را از او مي‌گيرند، و يا اينكه تند بادي او را به هوا مي‌برد و بعد از تكه تكه شدن او را در جاي دوري مي‌افكند.
آيه‌ي33-32:
ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ چنين است، و هر كس شعاير خداوند را بزرگ شمارد بي‌گمان بزرگداشت آن نشانة پرهيزكاري دلهاست.
لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ در آن [حيوانات قرباني] تا مدتي معين فايده‌ها مي‌باشد، سپس محل قرباني كردن آنها خانة قديمي و گرامي [كعبه] است.
آنچه از تعظيم و بزرگداشت مقدسات و شعاير خداوند برايتان بيان نموديم بيانگر تقواي دلهاست. و منظور از «شعائر» علامات و نشانه‌هاي ظاهري دين است، و برخي از آن عبارت است از همه‌ي دستورات حج. همچنانكه خداوند متعال فرموده است: ان الصفا و المروه من شعائر الله همانا صفا و مروه از شعاير خداوند مي‌باشند، و قرباني‌ها نيز از شعاير الهي هستند، و پيش‌تر گذشت كه تعظيم شعاير الهي به معني بزرگداشت و محترم قرار دادن آن و انجام دادن آن و كامل نمودن آن به بهترين وجهي است كه انسان توانايي آن را دارد. يكي از شعاير الهي قرباني است، و تعظيم و بزرگداشت آن عبارت است از اينكه با حيوان قرباني به خوبي و نيكي رفتار شود؛ چاق كرده شود، و از هر جهت بدون عيب و كامل باشد. پس بزرگداشت و تعظيم شعاير خداوند از پرهيزگاري دلهاست، و از آن سرچشمه مي‌گيرد، و هر كس آن را بزرگ و محترم بدارد بيانگر آن است كه او پرهيزگار است و ايمان درستي دارد، چون بزرگداشت و محترم داشتن شعاير الهي برخاسته از بزرگداشت و تعظيم خداوند است.
لكم فيها منفع برايتان در حيوانات قرباني منافعي هست. اين در قرباني‌هايي از قبيل شتر و غيره است كه حجاج همراه با خود مي‌برند و از آنها سود مي‌برند، سوار آنها شده و شيرشان را مي‌دوشند. نيز به روش‌هاي ديگري از آنها سود مي‌برند كه برايشان زياني ندارد الي اج مسمي [منافعي وجود دارد] تا مدتي معين،و آن زمان ذبح است؛ وقتي كه به ملها قربانگاهش برسد، و آن البيت العتيق خانه‌قديمي و گرامي كعبه است. يعني تمام حرم، متي و ديگر جاهها محل قرباني است. و چون قراني ذبح شوئد از آن بخورند و به بينوايان مستمند نيز بخورانند.
آيه‌ي35-34:
وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ و براي هر امتي قرباني كردن را مقرر داشته‌ايم تا با نام خدا چهارپاياني را ذبح كنند كه خدا بديشان عطا نموده است. معبودتان معبود يگانه است، پس براي او تسليم شويد، و فروتنان را نويد ده.
الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِينَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ [آنان ] كساني [هستند] كه چون نام خدا برده شود دلهايشان ترسان گردد، و در برابر مصيبت‌هايي كه به آنان مي‌رسد شكيبايي مي‌روزند، و [همواره] نماز را بر پا مي‌دارند، و از آنچه روزيشان داده‌ايم انفاق مي‌كنند.
براي هر يك از امت‌هاي گذشته قرباني كردن را مقرر نموده‌ايم. يعني براي انجام خوبيها بشتابيد، تا ما بنگريم كه كدام يك از شما كار بهتري را انجام مي‌دهد. و حكمت در اينكه خداوند براي هر امتي قرباني كردن را مقرر نموده اين است تا او را ياد كنند و به شكر او بپردازند. بنابراين فرمود: لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ  تا نام خدا را بر چهارپايان حلال گوشتي كه روزي آنان كرده است ياد كنند. پس معبودتان خداوند يگانه است.گر چه شريعتها با يكديگر فرق دارند، اما همة شريعتها بر اين اصل متفق‌اند كه معبود واقعي خداوند است، و بايد تنها او پرستش شود، و براي او شريك قرار نداد. بنابراين فرمود: فَلَهُ أَسْلِمُوا پس تسليم او شويد و از او فرمان بريد و از كسي ديگر اطاعت نكنيد زيرا تسليم شدن در برابر فرمان او تنها راه رسيدن به بهشت است. وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَو مخلصان فروتن را به نيكي دنيا و آخرت مژده بده. «مخبت» كسي است كه در برابر بندگانش متواضع مي‌باشد.
سپس صفات فروتنان را بيان نمود و فرمود. الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ آنانكساني هستند كه چون نام خدا برده شود از ترس او هراسان مي‌گردند. بنابراين به سببب هراسي كه از خداوند يگانه دارند آنچه را كه حرام نموده است ترك مي‌كنند. وَالصَّابِرِينَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ و در برابر مصيبتها و سختي‌ها و انواع آزارهايي كه به آنان مي‌رسد شكيبايي مي‌ورزند، و از تقدير الهي اظهار نارصايتي نمي‌كنند، بلكه به خاطر طلب رضايت خداوند و چشم داشت پاداش الهي شكيبايي مي‌ورزند وَالْمُقِيمِي الصَّلَاةِ و كساني كه نماز را به طور كامل و درست بر پا مي‌دارند، به اين صورت كه امور لازم و مستحب نماز را به جاي مي‌آورند و در ظاهر و باطن [خدا را] پرستش مي‌نمايند، وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ و از آنچه روزي ايشان كرده‌ايم انفاق مي‌نمايند. و اين، همة نفقات واجب مانند زكات و كفاره و انفاق بر همسران و برده‌ها و خويشاوندان را شامل مي‌شود. نيز شامل همة نفقات مستحب مي‌شود و ا زواژه مِن كه به معني بعضي است دانسته مي‌شود آنچه خداوند به ما ارزاني داشته است، ‌و بنده براي به دست آوردن آن قدرتي ندارد، مادامي كه خداوند برايش فراهم نسازد و به او روزي ندهد. پس اي كسي كه از فضل خداوند به تو روزي داده است انفاق كن، تا خداوند نيز بر تو انفاق نمايد و از فضل خويش به تو بيشتر دهد.
آيه‌ي 37-36:
وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُم مِّن شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ  و [قرباني كردن]  شتران [چاق و فربه] را برايتان از شعاير خدا قرار داديم، در آنها برايتان خير [فراواني] است، پس در حالي كه برپاي ايستاده‌اند نام خدا را بر آنها ببريد، و هنگامي كه بر پهلويشان افتادند از گوشت آنها بخوريد، و به بينوايان سائل و غير سائل بخورانيد، اينگونه آنها را برايتان رام و مطيع كرده‌ايم تا سپاسگزاري كنيد.
لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ هرگز گوشتهاي و خونهاي قربانيان به خداوند نمي‌رسد، بلكه پرهيزگاريتان به او مي‌رسد، اينگونه آنها را برايتان مسخر نمود تا خداوند را به خاطر آنكه شما را هدايت كرده است به بزرگي ياد كنيد، و نيكوكاران را مژده بده.
اين بيانگر آن است كه شعاير شامل عبادات آشكار دين مي‌شود. و پيش‌تر گذشت كه خداوند خبر داده است هر كس شعاير او را محترم بدارد از پرهيزگار دلهاست. و در اينجا خبر داد كه از جملة شعاير او شتران درشت اندام و فربه است كه قرباني مي‌شوند. و طبق يكي از دو قول، منظور از آن گاو است، پس اينها بايد محترم و بزرگ شمرده شده، و بايد چاق گردانده شوند و به خوبي با آنها رفتار شود. لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ براي قرباني كننده و ديگران در آن خير و خوبي است چرا كه از آن مي‌خورند، و آن را صدقه مي‌دهند، و از آن استفاده مي‌برند، و پاداش و مزد [خدا] به آنان مي‌رسد. فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا پس به هنگام سربريدن و ذبح، نام خدا را بر آنها ببريد. يعني «بسم‌الله» بگوييد و آنها را ذبح كنيد. صَوَافَّ يعني در حالي كه بر پا ايستاده باشند، سپس پاي چپ آن بسته شده و گردنش بريده مي‌شود.
فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا و هنگامي كه آن را بر زمين و به پهلو مي‌اندازيد در اين وقت براي خوردن آماده شده است. فَكُلُوا و اين خطاب به قرباني كننده است. پس براي او جايز است كه از آن بخورد َأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ و از گوشت آن به فقيري كه گدايي نمي‌كند و از روي قناعت و استغنا چيزي را طلب نمي‌نمايد، بدهيد، و او را بخورانيدو به فقير گدا پيشه كه سؤال مي‌كند نيز بخورانيد، پس هر يك از اينها در آن حق دارند.
كَذَلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ اين گونه شتران را رام و مطيع شما كرده‌ايم تا پروردگارتان را سپاسگذار باشيد كه آنها را برايتان رام و فرمانبر كرده است. و اگر خداوند شتران را مطيع شما نمي‌كرد دست شما به آنها نمي‌رسيد، آما خداوند آنها را برايتان رامكرده است، چون نسبت به شما مهربان است، و تا به شما احسان نمايد. پس او را ستايش كنيد.
 لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا هرگز گوشتها و خونهاي قربانيان به خداوند نمي‌رسد. يعني منظور از قرباني فقط ذبح كردن آن نيست. و از خونها و گوشتهايشان چيزي به خداوند نمي‌رسد، چون خداوند بي‌نياز و ستوده است، تنها چيزي كه به او مي‌رسد اخلاص شما و چشم اميد داشتن به پاداش و نيت درست شماست. بنابر اين فرمود: وَلَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ بلكه پرهيزگاريتان به او مي‌رسد در اينجا به اخلاص در قرباني كردن، و اينكه هدف از آن بايد فقط جلب رضاي خداوند باشد، و نبايد به خاطر ريا و شهرت يا به عنوان يك عادت ذبح شود، فرمان شده است، و ساير عبادتها اگر خالصانه و بر مبناي پرهيزگاري صورت نگيرند پوچ و بي‌مغز خواهند بود، و تبديل به جسمي مي‌شوند كه روحي در آن نيست. كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ اينگونه خداوند آنها را برايتان رام و مطيع نموده تا خداوند را به خاطر اينكه شما را هدايت كرده است بزرگ داريد، چون سزاوار كاملترين و بزرگترين ستايش و بالاترين بزرگداشت است.
وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ و نيكوكاران را مژده بده، آنهايي كه عبادت خداوند را به نيكويي انجام مي‌دهند؛ به اين صورت كه او را طوري مي‌پرستند انگار كه او را مي‌بينن، و اگر نماز و ساير عبادتهايشان در اين سطح نباشد، بايد او را طوري عبادت نمايند كه به وقت عبادت خود چنين باور دشاته باشند كه خداوند از حال آنها آگاه است و آنان را مي‌بيند. و آنهايي كه با تمام وجود با بندگان خداوند نيكوكاري مي‌كنند و با مال و دانش و مقام و خيرخواهي و امر به معروف و نهي از منكر و سخن خوب و ... نيكي مي‌كنند، نيكوكاران را از جانب خداوند به سعادت دنيا و آخرت مژده باد، و خداوند با آنها نيكي خواهد كرد. همانگونه كه آنها به نيكويي او را عبادت نمودند با بندگان نيكي كردند. هل جزاء الاحسن الا الاحسن آيا پاداش نيكي جز نيكي است؟! للذين احسنو الحسني وزياده براي كساني كه نيكويي نمودند پاداش نيك، و افزون بر آن است.
آيه‌ي38:
إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ به راستي خداوند از مؤمنان دفاع مي‌كند، چرا كه خداوند هيچ خيانت پيشة كافري را دوست نمي‌دارد.
در اينجا پروردگار به مؤمنان خبر داده و به آنان نويد مي‌دهد كه هر چيز ناپسندي را از آنها دور مي‌كند، و شر كافران و وسوسة شيطان و شر نفس خودشان و بديهاي اعمالشان را به سبب ايمانشان از آنها دور مي‌نمايد و به هنگام فرود آمدن مشكلاتي كه توان تحملش را ندارند بارشان را سبك مي‌كند. هر مومني به اندازة ايمانش از اين دفاع و فضيلت برخوردار است، پس بهرة برخي زياد است و بهرة برخي اندك مي‌باشد.
إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ بدون شك خداوند هيچ خيانت پيشه‌اي را دوست ندارد، آن كس كه در امانتي كه خداوند بر دوش او گذاشته است خيانت مي‌نمايد. يعني حقوق خداوند را كه بر اوست انجام نمي‌دهد و به آن خيانت نموده و به مردم نيز خيانت مي‌كند، و خداوند چنين كسي ار دوست نمي‌دارد. كَفُور خيانت پيشة ناسپاس كه سپاس نعمتهاي خداوند را به جاي نمي‌آورد. خداوند بر او احسان و نعمت پي در پي فرو مي‌ريزد اما او همواره ناسپاسي مي‌كند و گناه انجام مي‌دهد. بلكه بر او خشمگين و از او ناخشنود است، و به زودي او را به خاطر ناسپاسي و خيانتش مجازات خواهد كرد. مفهوم آيه اين است كه خداوند هر امانتداري كه امانتش را حفظ نمايد و سپاس پروردگارش را به جاي آورد، دوست مي‌دارد.
آيه‌ي41-39:
أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ به كساني كه از روي ستم [با آنان جنگ مي‌شود اجازة [جهاد] داده شده و خداوند تواناست بر اينكه ايشان را پيروز گرداند.
الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ همان كساني كه از سرزمينشان به ناحق، بلكه از آن روي كه مي‌گفتند:‌«خداوند پروردگار ماست» بيرون رانده شدند، اگر خداوند بعضي از مردم را به وسيله بعضي [ديگر] دفع نمي‌كرد صومعه‌ها و كليساها و كنيسه‌ها ومسجدهايي كه در آنها خدا بسيار ياد مي‌شود، ويران مي‌شدند، .و به راستي خداوند كسي كه او را ياري دهد ياري مي‌كند، همانا خداوند نيرومند و چيره است.
الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ كساني كه اگر در زمين آنها را قدرت ببخشيم نماز را برپاي مي‌دارند و زكات [اموال] را مي‌پردازند و به كار خوب فرمان مي‌دهند و از كار زشت باز مي‌دارند، و سرانجام كارها به خدا باز مي‌گردد.
براساس حكمت الهي، جنگيدن با كافران در آغاز اسلام براي مسلمانها ممنوع بود، و آنها دستور داده شده بودند تا شكيبايي ورزند. وقتي كه به مدينه هجرت كردند و مورد آزار و اذيت قرار گرفتند، و داراي قدرت و توان گشتند به آنها اجازه داده شد تا جنگ كنند، چنان كه خداوند متعال فرموده است:‌أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ به كساني كه با آنان جنگ مي‌شود اجازة جهاد داده شده است. از اين فهميده مي‌شود كه پيشتر جنگيدن برايشان ممنوع بود، پس خداوند به آنها اجازه داد تا با كساني بجنگد كه با آنها مي‌جنگند و بدان خاطر به‌آنها اجازة جهاد داده شد كه مورد ستم قرار گرفته و از عمل كردن به دينشان بازداشته مي‌شدند. بِأإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ و بدون شك خداوند بر ياري كردن و پيروز گرداندن آنها تواناست، پس بايد از او ياري و كمك بجويند.
سپس بيان كرد كه چگونه آنها مورد ستم قرار گرفته‌اند. پس فرمود: الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ كساني كه از سرزمينشان بيرون رانده شده‌اند. يعني بر اثر اذيت و فتنة كافران مجبور شده‌اند از سرزمين خود بيرون روند.بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ به ناحق بيرون شده‌اند، بلكه از آن روي آواره گشتند كه مي گفتند: خداوند پروردگار ماست. يعني آنها گناهي نداشتند مگر اينكه خداوند را يگانه دانسته و فقط او را مي‌پرستيدند. به همين دليل كافران آنان را مورد آزار و اذيت قرار دادند. پس اگر اين، گناه و جرم است آنها اين گناه ار داشتند مانند اينكه خداوند متعال فرموده: و ما نفقوا منهم الا أن يومنوا بالله العزيز الحميد شكنجه گران هيچ عيب و ايرادي بر مؤمنان نمي‌ديدند جز اينكه ايشان به خداوند توانا و ستوده ايمان آورده بودند. و اين فلسفه و حكمت جهاد را بيان مي‌كند، و هدف از جهاد اقامة دين خدا، و دوركردن آزار كافراني است كه مؤمنان را آزار مي‌دهند، و به آنان تجاوز مي‌كنند، كه جهاد براي دفع ستم و تجاوز آنها و انجام عبادت خدا و اقامة شرايع ديم به طور آشكار است. بنابراين فرمود: وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ و اگر خداوند بعضي از مردم را بوسيلة بعضي ديگر دفع نمي‌كرد، لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ صومعه‌ها و كليساها و مسجدها ويران مي‌شد. پس خداوند به وسيلة كساني كه در راه او جهاد مي‌كنند زيان كافران را دفع مي‌نمايد، و اگر كافران را به وسيله مؤمنان دفع نمي‌كرد عبادتگاههاي بزرگ يهوديان و نصارا و مساجد مسلمين ويران مي‌گشت. يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا عبادتگاههايي كه در آن نام خداوند بسيار زياد برده مي‌شود، و در آن نماز خوانده مي‌َشود، و كتاب خدا در آن تلاوت مي‌گردد و با انواع ذكر، خداوند ياد مي‌شود. پس اگر خداوند برخي از مردم را به وسيلة‌برخي ديگر دفع نمي‌كرد كافران بر مسلمانان غالب و چيره مي‌شدند، و عبادتگاههايشان را ويران مي‌كردند و آنها را در دينشان دچار فتنه مي‌نمودند. پس اين دلالت مي‌نمايد كه هدف از مشروعيت جهاد ذات جهاد نيست، يعني هدف ذات كشتن و اذيت و آزار رساندن نيست، بلكه هدف از جهاد مقاصدي است كه به وسيله‌ي آن تحقق مي‌يابد مانند دفع تهاجم دشمن تجاوزگر و دفع آزار و اذيت از مسلمانان و پيروز گرداندن دين خدا و از بين بردن كفر و شرك و معاصي و اين دلالت مي‌نمايد شهرهايي كه مردم در آن با آرامش مي‌توانند خدا را پرستش نمايند و مساجد آن شهرها آباد است و همة شعاير خدا در آن برپا است به بركت و فضيلت مجاهدين است، و خداوند به وسيلة جهاد كافران را از آن شهرها دفع نموده است. خداوند متعال مي‌فرمايد: : وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لفسدت الارض و لكن الله ذوفضل علي العلمين و اگر خداوند بر جهانيان فضل و احسان دارد.
اگر كسي سؤآل كند و بگويد: امروز مساجد مسلمانان در ديارشان آبادند، و تخريب نشده‌اند، در حاليكه در بسياري از سرزمينهاي مسلمين كشورهاي كوچك و حكومتهايي نامنظمي شكل گرفته است كه توانايي جنگيدن با كشورهاي كافر ندارند. حتي در كشورهاي تحت سلطه‌ي كفار نيز مساجد آباد مي‌باشند و تخريب نشده‌اند، و مردم آن ديار نيز با آرامش زندگي مي‌كنند، با اينكه فرمانروايان كافر آن ممالك مي‌توانند آن مساجد را منهدم و تخريب نمايند، در حالي كه خداوند خبر داده است كه اگر بعضي از مردم را به وسيلة بعضي ديگر دفع نمي‌كرد اين عبادتگاههاي ويران مي‌شدند. و اگر نگاه كنيم متوجه خواهيم شد كه در آن ديار آن دفع وجود ندارد و مساجدشان نيز تخريب نشده‌اند.
در پاسخ چنين سؤالي مي‌گوييم كه جواب اين سؤال در بطن عموم آيه است، و جزئي از معناي آن مي‌باشد. زيرا هر كس حالات و نظام حكومتهاي فعلي را بشناسد، پي خواهد برد كه هر ملت و طايفه‌اي در داخل قلمرو آن حكومت‌ها بخشي از آن كشور و حكومت شمرده مي‌شود كه تحت فرمانروايي آن قرار دارد، و عضوي از اعضاي آن مملكت و بخشي از اجزاي آن حكومت به حساب مي‌آيد، و توانايي آن ملت چه از نظر تعداد، يا لشكر و ساز و برگ نظامي، يا ثروت يا علم، يا خدمات رساني فرق نمي‌كند. حكومت‌هاي منافع مادي و مذهبي و طوايف و ملل تحت سلطة خود را مورد توجه قرار مي‌دهند، چرا كه اگر چنين نكنند درنظام و حكومت‌ها به امور ديني مي‌پردازند و به ويژه مساجد را آباد مي‌كنند. و مساجد به لطف خداوند در نهايت نظم و سامان قرار دارند، حتي در پايتخت كشورهاي بزرگ غيرمسلمان بهترين مسجدها ساخته شده است. و اين دولت‌ها رعايت حال حكومت‌هاي مستقل را مي‌كنند تا رعايت حال مردم مسلمان تحت سلطه‌ي آن حكومت‌ها را كرده باشند. دولت‌هاي نصراني با يكديگر در حسدورزي و كينه‌توزي به سر مي‌برند، همچنانكه خداوند متعال خبر داده است كه آنها تا روز قيامت با يكديگر به كينه‌توزي مي‌پردازند، در نتيجه حكومت مليماني كه نمي‌تواند شر آنها را از خود دفع نمايد از بسياري زيانها و آسيبهايشان سالم مي‌ماند، چون آنها با يكديگر كشمكش دارند.
بنابر اين هيچ كس از آنها نمي‌تواند به سوي آن حكومت‌هاي اسلامي دست تعدي دراز نمايد، چون مي‌ترسد كه مبادا اين كشور مسلمان با كشور ديگري پيمان ببندد و مورد حمايت قرار بگيرد، خداوند نيز حتماً اسلام و مسلمين را پيروز مي‌نمايد و در كتابش به اين امر وعده داده است.
و «الحمدلله» اسباب پيروزي مهيا شده است چون مسلمين احساس مي نمايند كه بايد به دين خود بازگردند، و احساس، آغاز كار و فعاليت است. و از خداوند مي‌خواهيم كه نعمت خويش را بر ما كامل بگرداند. بنابراين خداوند در وعدة راستين خود كه مطابق با واقعيت است فرمود: وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ و هر كس دين خدا را ياري كند و اين كار را خالصانه براي خدا انجام دهد و در راه خدا جهاد كند تا پيام خدا بالاتر باشد قطعاً خداوند او را ياري خواهد كرد.
إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ بدومن شك خداوند توانا و پيروزمند است؛ بر همة خلايق چيره و غالب است و همه در اختيار اويند. پس اي مسلمانان! مژده باد شما را، ‌زيرا اگر چه لشكر و ساز و برگ دشمن زياد قوي است اما پشتيبان شما خداوند تواناي نيرومند است، و بر كسي تكيه كرده‌ايد كه شما و كارهايتان را آفريده است. پس، از اسباب و وسيله‌هايي كه به آن امر شده است استفاده كنيد، سپس از او ياري بخواهيد كه حتماً شما را ياري خواهد كرد: يا ايها الذين آمنوا ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم اي مومنان! اگر خداوند را ياري كنيد [او نيز] شما را ياري خواهد كرد، وقدمهايتان را استوار خواهد گرداند. پس اي مسلمانان! به گونه‌اي شايسته ايمان بياوريد و عمل صالح انجام دهيد. وعد الله الذين امنوا منكم و عملوا الصلحت ليسخلفنهم في‌الارض كما استخلف الذين ارتضي لهم و ليبلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوني لا يشركون  شيئاً. خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‌اند، وعده داده است كه آنها را در زمين جانشين [و خليفه و حاكم] گرداند، و دينشان را كه براي آنها پسنديده است حاكم نمايد، و بعد از ترس به آنها امنيت خواهد داد، مرا مي‌پرستد و چيزي را شريك من نمي‌سازند.
سپس علامت و نشانه‌هاي كساني را كه او را ياري مي‌دهند بيان كرد، و هر كس ادعا كند دين خدا را ياري مي‌نمايد و اين صفتها را نداشته باشد دروغ مي‌گويد. پس فرمود:‌الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ كساني كه اگر در زمين ايشان را قدرت بخشيم، يعني آنها را حاكم و مالك زمين بگردانيم، و آنان را در آن مسلط كنيم بدون اينكه مخالفي داشته باشند كه با آنها به كشمكش و ستيز بپردازند، أَقَامُوا الصَّلَاةَ نماز را در اوقات مشخص شده و با رعايت خدود و اركان و شرايط آن و در قالب جمعه و جماعت برپا مي‌دارند. وَآتَوُا الزَّكَاةَ و زكات اموال خود را كه بر آنها و بر مردمان تحت سلطه‌شان واجب است به مستحقين آن مي‌پردازند. وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ و امر به معروف مي‌كنند. و اين هر معروف و امر خوبي كه از ديدگاه شرع و عقل خوب به حساب آيد از قبيل حقوق خدا و حقوق انسانها را شامل مي شود. وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ و از هر منكري كه شرعاً و عقلاً زشت است و زشتي آن آشكار است باز مي‌دارند. و آنچه امر به معروف و نهي از منكر جز با آ» كامل نمي‌گردد در اين حكم داخل است، پس اگر شناخت معروف و منكر جز با تعليم و تعلم محقق نشود بايد مردم را به ياد گرفتن و ياددادن واداشت. و اگر امر به معروف و نهي از منكر جز با تنبيه و ادب‌كردن كامل نگردد كه در شريعت اندازة آن مقرر شده است، يا كم و كيف آن به انسانهاي منخصص واگذار شده است، مانند انواع تعزيزها، بايد اين كار را بكنند. و اگر نياز باشد كه براي امر به معروف و نهي از منكر تعدادي از مردم را بگمارند، اين كار لازم است و بايد انجام شود، و ديگر اموري كه امر به معروف و نهي از منكر جز با آن به مرحلة اجرا نمي‌رسد. وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ و سرانجام همة كارها به خدا باز مي گردد، و خداوند خبر داده است كه عاقبت و سرانجام نيك از آن پرهيزگاري است، پس هر فرمانروا و پادشاهي كه خداوند او را بر مردم حاكم و مسلط نموده است، چنانچه دستور خداوند را اجرا نمايد سرانجام نيك وشايسته از آن او خواهد بود.
و هر كس با ظلم و ستم بر مردم حكمراني نمايد و هر چه دلش بخواهد انجام دهد گر چه براي مدت كمي فرمانروايي و پادشاهي كند اما سرانجام او نيك و پسنديده نخواهد بود، و مردم از حكومت او بيزا و متنفر شده و سرانجام بد و ناپسندي در انتظار او خواهد بود.
آيه 46-42:
وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ و اگر تو را تكذيب كنند، به راستي كه پيش از آنان قوم نوح و عاد و ثمود [پيامبرانشان] را دروغگو انگاشتند.
وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ  و [همچنين] قوم ابراهيم و قوم لوط.
وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ و اهل دين [نيز پيامبر خود را تكذيب نمودند] و موسي [نيز] دروغگو انگاشته شد، پس به كافران مهلت دادم، آنگاه ايشان را گرفتار نموديم. پس [بنگر] عقوبت من چگونه است!
فَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِيدٍ
و چه بسيار شهرهايي را در حالي كه [اهلش] ستمگر بودند نابود كرده‌ايم، و [اينك] سقفهايشان بر ديوارهايشان فرو ريخته است، و چه بسيار چاههايي كه بي‌استفاده رها گشته است و كاخهاي برافراشته و استواري كه بي‌صاحب و متروك مانده است.
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ آيا در زمين به سير و سفر نپرداخته‌اند تا دلهايي داشته باشند كه با آن دريابند و گوشهايي داشته باشند كه با آن بشنوند، بي‌گمان چشمها نابينا نمي‌گردند، بلكه دلهاي درون سينه‌ها نابينا مي‌شوند.
خداوند به پيامبرش مي فرمايد اگر اين مشركان تو را تكذيب مي‌كنند كار تازه‌اي نيست، و تو اولين پيامبري نيستي كه تكذيب شده‌اي، و آنها نيز اولين امت نيستند كه پيامبرشان را تكذيب كرده و دروغگو انگاشته‌اند، بلكه فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ  وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ پيش از اينان قوم نوح و قوم عاد و قوم ثمود، و همچنين قوم ابراهيم و قوم لوط و اهل مدين [=قوم شعيب نيز] پيامبرانشان را تكذيب كرده‌اند. وَكُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ و موسي نيز تكذيب شد، پس به كافران تكذيب كننده مهلت دادم و فوراً آنان را به جرم گناهانشان مجازات نكردم تا اينكه سرگشته و حيران به سركشي خود ادامه دادند و بر كفر و بدي خود افزودند. ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ سپس ايشان را به عذاب گرفتار نمودم، فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ پس بنگر كه سرانجام تكذيب آنها را غرق نمود و برخي با تند باد و طوفان هلاك شدند، و برخي در زمين فرو رفتند، و برخي از آنها درس عبرت بياموزند، و بترسند كه مبادا به آنچه آنها بدان گرفتار شدند گرفتار آيند، زيرا اينها از آنان بهتر نيستند، و در كتابهايي كه از سوي خداوند نازل شده است نيز مصونيت و نجاتشان ثبت نشده است. افراد هلاك شده‌اي كه مانند اينها بوده‌اند زيادند. بنابراين فرمود:
فَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ و چه بسيار شهرها و آباديهايي كه ساكنان آن به سبب كفر ورزيدن به خدا و دروغ انگاشتن پيامبرانشان ستمگر گشته و ما آن را با عذاب سخت و خوار كننده‌اي ويران و نابود كرده‌ايم. و عقوبت و عذابي كه ما بر آنها نهاده‌ايم ستمي از جانب ما نبوده است بلكه آنها خودشان ستمگر بوده‌اند. فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا و شههراي و قصر و ديوارهاي ا» فرو تپيده و بر هم ريخته و ويران شده است، در حاليكه پيش از آ» آباد بود و مردمان زيادي با آرامش در آن زندگي مي كردند. وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِيدٍ و چه چاههايي كه مردم براي نوشيدن آب و سيراب كردن حيوانات خود بر آن جمع مي‌شدند اما اكنون بي‌استفاده مانده و اهالي خود را از دست داده و كسي بر سر آن نمي‌آيد. و چه بسيار كاخهايي كه صاحبان آن با رنج و زحمت آنها را برافراشته و آنها را آراسته و محكم كرده‌اند، پس آنگاه كه فرمان خدا سر رسيد اموال و كاخهايشان نتوانست آنها را نجات دهد، و سرزمين و كاخهايشان از ساكنان خالي مانده و عبرتي شده‌اند براي كسي كه عبرت مي‌گيرد، و مثال و نمونه‌اي گشته‌اند براي كسي كه فكر مي كند و مي‌انديشيد.
بنابراين خداوند بندگانش را به گشت و گذار در زمين فرا مي‌خواند تا بنگرد و عبرت بگيرند. پس فرمود: أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ آيا با جسم و دلهايشان در زمين به سير و سفر نپرداخته‌اند. فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا تا با ديدن آثار گذشتگان و مشاهدة كاخهاي ويران شدة ستمگران دلهايي داشته باشند و با آن آيات خدا را بفهمد و در عبرتهاي آن بيانديشند؟! أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا يا گوشهايي داشته باشند كه با آن اخبار امتهاي گذشته و اخبار ملتهايي كه عذاب داده شده‌اند را بشنوند؟! و اگر نگاه كردن و شنيدن صرف، و سير و سفر، بدون تفكر و عبرت آموختن باشد، فايده‌اي ندارد و آدمي را به هدف نمي‌رساند.
بنابر اين فرمود: فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ بي‌گمان چشمها نابينا نمي‌گردند، بلكه اين دلهاي درون سينه‌ها هستند كه نابينا مي‌شوند. يعني كوري كه در دين مضر به حساب آمده عبارت است از كوري قلب در برابر دين حق، و همانطور كه فرد نابينا چيزهايي را نمي‌بينند كه مردم مي‌بينند كسي كه قلبش كور است نيز حق را نمي‌بيند. اما كوري چشم تنها آدمي‌را از منافع دنيوي محروم مي‌كند.
آيه 48-47:
وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَن يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ و با شتاب عذاب را از تو مي‌طلبند، و خداوند هرگز خلاف وعده نمي‌كند، و نزد پروردگارت يك روز مانند هزار سالي است كه [شما مي‌شماريد و] به حساب مي‌آريد.
وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ و آباديها و شهرهاي بسياري بوده‌اند كه علي‌رغم اينكه [مردمانشان] ستمگر بوده‌اند [ولي] ما بديشان مهلت داديم، سپس [به موقع] ايشان را به عذاب گرفتار نموديم، و بازگشت [همگي] به سوي من است.
تكذيب كنندگان به علت جهالت و ستمگري خود از تو مي‌خواهند كه هر چه زودتر عذاب را بر سر ايشان فرود آوري تا به گمان خود ثابت كنند كه خداوند توانايي چنين كاري را ندارد، سپس پيامبرش را تكذيب نمايند. وخداوند هرگز وعده‌اش را خلاف نخواهد كرد، پس عذابي را كه به ايشان وعده داد است حتماً‌آنها را فرا خواهد گرفت، و هيچ مانعي نمي‌تواند عذاب را از آنها باز دارد. اما اينكه هر چه زودتر بيايد اين در اختيار تو نيست. اي محمد! شتاب ورزيدن آ»ها و ناتوان انگاشتن ما از سوي آنها تو را پريشان نكند، زيرا آنها روز قيامت را در پيش دارند كه در آن روز اولين و آخرينشان گردهم مي‌آيند و طبق اعمالشان سزا و جزا داده مي‌شوند، و به عذاب دردناك و هميشگي گرفتار مي گردند. بنابر اين فرمود: وَإِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ويك روز خدا را از بس كه طولاني و سخت و و حشتناك است بسان هزار سالي است كه شما مي‌شماريد و به حساب مي‌آوريد، پس خواه عذابي در دنيا به آنها برسد يا اينكه در دنيا گرفتار عذاب نشوند، اين روز حتماً آنها را فرا خواهد گرفت. و احتمال دارد كه منظور اين باشد كه خداوند بردبار است و اگر آنها در آمدن عذاب شتاب ورزند يك روز نزد خداوند بسان هزار سالي است كه شما مي‌شماريد. پس گر چه احساس مي كنيد كه مدتي طولاني است و احساس مي‌كنيد كه عذاب دير مي‌آيد اما خداوند مدتهاي زيادي به انسان مهلت مي دهد اما فراموششان نمي‌كند تا اينكه ناگهان ستمگران را به عذابش گرفتار مي‌نمايد و آنها را رها نمي‌كند.
وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ چه آباديها وشهرهاي زيادي وجود داشته‌اند كه با وجود اينكه ساكنان ان ستمگار بوده‌اند خداوند مدتي طولاني به آنان مهلت داده است، پس ارتكاب ستم ا زسوي آنان مهلت داده است، پس ارتكاب ستم از سوي آنان باعث نشد تا ما فوراً‌آنها را به عذاب گرفتار كنيم، ثُمَّ أَخَذْتُهَا سپس ايشان را به عذاب گرفتار نموديم، وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ و شاكنان اين آباديها كه مردمانشان ستمگر بودند در دنيا گرفتار عذا مي‌شوند سپس به سوي خدا باز خواهند گشت و خداوند آنها را به خاطر گناهاني كه مرتكب شدند عذاب مي دهد. پس اين ستمگران بايد از آمدن عذاب الهي بترسند و نبايد از اينكه خداوند به آنها مهلت مي‌دهد مغرور شوند.
آيه‌ي 51-49:
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ بگو:‌«اي مردم! جز اين نيست كه من براي شما بيم دهنده‌اي آشكارم».
فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ پس آنان كه ايمان آورده و كارهاي شايسته‌اي كرده‌اند از آمرزش گناهان و رزق و روزي پاك و خوبي برخورداند.
وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ و كساني كه در [انكار] آيات ما كوشيدند آنان ساكنان دوزخ‌اند.
خداوند متعال بنده و پيامبرش محمد (ص) را فرمان مي‌دهد كه همة مردم را خطاب نمايد و به آنها بگويد او پيامبر بر حق خداست، پيامبري كه مؤمنان را به پاداش خداوند مژده مي‌دهد و كافران و ستمگران را از عذاب الهي برحذر مي‌دارد. و فرموده‌ي خداوند: مُّبِينٌ يعين بيم و هشدارش آشكار است، و آن عبارت است از ترساندن همراه توضيح آنچه كه مايه‌ي ترس است، زيرا دلايل روشن را بر راست بودن آنچه كه آنان را بدان ترسانده است اقامه نموده است.
سپس بيم دادن و مژده دادن را به تفصيل بيان نمود و فرمود: فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ آنان كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‌اند گناهانشان مورد بخشش و آمرزش قرار مي گيرد و از رزق كريم و روزي پاك و فراواني كه همان بهشت است برخوردار خواهند شد.
حاصل معني آيه چنين است: كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده‌اند، و ايمان در دلهايشان جاي گرفته و تبديل به ايماني .واقعي و حقيقي شده است، به همين خاطر كارهاي شايسته انجام داده‌اند، آمرزش الهي شامل حالشان مي‌شود، و خداوند گناهاني را كه مرتكب شده‌اند مي‌آمرزد. همچنين در بهشت روزي پاك و ارزشمند خواهند داشت كه اين روزي داراي همة‌خوبيها وكمالات مي‌باشد.
وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ و كساني كه در راه مبارزه با قرآن و نادرست و ناچيز جلوه دادن آيه‌هاي ما كوشيده‌اند به گمان اينكه نيرنگ و مكر آنها عليه اسلام نتيجه خواهد داد و موفق خواهد بود، أُوْلَئِكَ اينان كه در انكار آيات ما كوشيده‌اند، أَصْحَابُ الْجَحِيمِ همواره در آتش‌سوزان جهنم قرار دارند، و در همة اوقات در آن خواهند بود. پس، از عذاب دردناك از آنها دور نمي‌شود. حاصل معني آيه چنين است: كساني كه در راه مبارزه با قرآن مي‌كوشند. و با مؤمنان به رقابت مي‌پردازند و با آنها مخالفت مي‌نمايند به گمان اينكه مي‌توانند به هدف خود برسند. اين افراد در عذاب آتش جهنم جاودانه خواهند بود.
آيه‌ي 54-52:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ و هيچ رسول و هيچ پيامبري را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هنگام يكه چيزي را تلاوت مي‌كرد شيطان در تلاوت و خواندن او [شبهه] القا مي نمود، پس خداوند آنچه را كه شيطان القا مي‌كرد از بين مي‌برد، سپس خداوند آياتش را استوار مي‌دارد، و خداوند بس آگاه و با حكمت است.
لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ تا خداوند آنچه را كه شيطان مي‌افكند براي بيماردلان، و آنان كه دلهايشان سخت است آزموني قرار دهد. بي‌گمان ستمگران در عداوت عميق و مخالفت سختي به سر مي‌برند.
وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ و تا دانش يافتگان بدانند كه آن [وحي] از سوي پروردگارت حق است، و به آن ايمان آورند، تا دلهايشان بدان آرام گيرد، و در برابرش تسليم و خاضع شوند و بي‌گمان خداوند مؤمنان را به راه راست هدايت مي‌كند.
خداوند از اوج حكمت خويش صحبت مي كند، و اينكه چه چيزي را براي بندگانش انتخاب نموده است. و مي‌فرمايد: اي محمد! وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى ما هيچ پيامبر و رسولي را پيش از تو نفرستاده‌ايم مگر اينكه وقتي آيات و احكام خداوند را براي مردم مي‌خواند تا آنها را پند دهد وآنها را پند دهد و آنها را به معروف امر، و از منكر نهي كند، أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ شيطان از راههاي ويرانگرش وارد خواندن او شده و چيزهايي در خواندن او مي‌افكند كه با تلاوت و خواندن او متضاد بود، با اينكه خداوند متعال پيامران را معصوم و مصون قرار داده است و آنها در آنچه كه از سوي خداوند به مردم مي‌رسانند معصوم‌اند، خداوند وحي خويش را از اينكه مشتبه گردد يا با چيزي ديگر مخلوط شود محفوظ و مصون مي‌دارد. اما اين القا و شبهه‌افكني شيطان پابرجا نيست و ادامه نخواهد داشت، بلكه عارضي است، و سپس از بين مي‌رود، و عوارض احكامي جداگانه دارند. بنابراين فرمود: فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ پس خداوند آنچه را كه شيطان مي‌افكند از بين مي‌برد، سپس خداوند آياتش را استوار مي‌دارد. يعني خداوند آنچه را كه شيطان مي‌افكند از بين مي‌برد و باطل مي‌نمايد و بيان مي‌كند كه آن از آيات خدا نيست، سپس آيات خود را محكم و استوار مي‌دارد و آنرا خالص نموده و محافظت مي‌كند. بنابراين آيات خداوند از آميخته شدن با آنچه شيطان القا مي‌كند همواره خالص و ناب باقي مي‌ماند. وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ و خداوند، آگاه و دانا و فرزانه و با حكمت است و هر چيزي را در جايش قرار مي‌دهد. پس، از كمال حكمت خداوند اين است كه شيطان را توانايي داده تا چنين القايي را بنمايد تا آنچه را كه در اين بخش از آيه بيان نموده است تحقق يابد. آنجا كه مي‌فرمايد: لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً  تا القا و وسوسه‌هاي شيطان را براي دو گروه از مردم كه خداوند به آنها توجهي نمي‌كند آزموني قرار دهد، و آن دو گروه عبارتند از: لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ كساني كه در دلهايشان بيماري است، يعين ايمانشان ضعيف است و كامل نمي‌باشد و تصديق و يقين قطعي در دلهايشان نيست، پس كوچكترين شبهه‌اي در آنها اثر مي‌گذارد. و چون آنچه را كه شيطان مي‌افكند، بشنوند شك و ترديد وارد دلهايشان مي‌شود و موجب فتنه و آزمايش آنها مي‌گردد.
وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ و سنگدلان. يعني آنها كه دلهايشان سخت است و هشدار و اندرز در آ» اثر نمي‌گذارد، و به خاطر قساوتي كه دارند آنچه را كه خدا و پيامبرش مي‌گويند، نمي‌فهمند. اينها وقتي آنچه را كه شيطان القا مي كند، بشنوند آن را دليلي براي باطل خود قرار مي‌دهند و در پرتو آن مجادله مي‌نمايد و با خدا و پيامبرش به مخالفت مي‌پردازند.
وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ و بي‌گمان ستمگران در عداوت عميق و مخالفت سختي قرار دارند، و آنچه شيطان الق مي‌كند براي اين دو گروه از مردم ماية فتنه و آزمايش مي‌گردد، و پليدي كه در دلهايشان پنهان است آشكار مي‌شود. و اما گروه سوم كه مورد مرحمت قرار مي‌گيرند كساني‌اند كه در اين آيه ذكر شده‌اند: وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ و تا عالمان و دانش آموختگان بدانند كه آن وحي حق و از سوي پروردگارت است. خداوند به آنان دانش داده است و به وسيلة آن حق را از باطل، و هدايت را از گمراهي تشخيص مي‌دهند. پس آنان با توجه به شواهد و دلايل موجود، حق پايدار را كه خداوند آن را استوار مي‌نمايد از باطل و عارضي كه خداوند آن را از بين مي‌برد تشخيص مي‌دهند، تا بدانند كه خداوند حكيم و فرزانه است، و ابتلا و آزمايشات را براي انسان پيش مي‌آورد تا امور نيك نيك و بدي را كه در وجود او پنهان است آشكار نمايد، ئفَيُؤْمِنُوا بِهِ تا به سبب آن ايمان بياورند، و پس از دفع شبهه ايمانشان افزون گردد.فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ و دلهايشان خاضع و تسليم خدا شود. و اين از هدايت الهي است كه به آنها بخشيده است. وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ و خداوند مومنان را به سبب ايمانشان به راه راست هدايت مي‌نمايد.و راه راست يعني دانستن حق و عمل‌كردن به مقتضاي آن، پس خداوند مؤمنان را با سخن استوار در زندگي دنيا و آخرت ثابت قدم مي‌نمايد، و اين نوعي از تثبيت خداوند براي بندگان است. و اين آيات بيان مي‌نمايند كه ساير پيامبران براي پيامبر اسلام الگو و سرمشق مي‌باشند. وقتي كه به هنگام خواندن و تلاوت آية والنجم تا به افريتم اللت و العزي و منوه الثالثه الاخري رسيد، شيطان در تلاوت او اين را افكند«تلك اغرانيق العلي و ان شفاعتهن لترتجي» يعني «لات» و «عزي» و «منات» بت‌ها بس‌والا مقام هستند و شفاعت كردن آنها جاي اميد است. به اين سبب پيامبر غمگين شد و فتنه‌اي براي مردم گرديد، همچنانكه خداوند متعال بيان نمود. پس خداوند اين آيات را نازل (1) مؤلف كتاب «نصب المجانيق لنسف قصه الغرانيق» به طور مفصل و علمي در اين كتاب به اين حديث مي‌پردازند و ثابت مي‌كند كه اين حديث، حديثي موضوع است. و از اين مطلب نيز سخن به ميان مي‌آورد كه معناي صحيح آيه‌ي وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِه چنين است: «و هيچ پيامبري را پيش از تو نفرستاده‌ايم مگر اينكه هنگامي كه چيزي را تلاوت مي‌كرد شيطان وسوسه‌هاي و شبهاتي را در دل كافران مي‌انداخت ...» «و»
آيه‌ي 57-55:
وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ و كافران پيوسته دربارة آن ترديد دارند تا اينكه ناگهان قيامت به آنان در رسد، يا عذاب روز نازل و عقيم گريبانشان را بگيرد.
الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ملك و فرمانروايي در آن روز از آن خداست؛ ميان آنان داوري مي‌كند، پس كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‌اند، در باغهاي پرناز و نعمت خواهند بود.
وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ و كساني كه كفر ورزيده و آيات مرا تكذيب كرده‌اند، اينان عذابي خوار كننده دارند.
خداوند متعال از حالت كافران خبر مي‌دهد كه آنها همواره در آنچه پيامبر آورده است شك و ترديد دارند، به سبب اينكه عناد و كينه دارند و روي گردانند، و آنها همواره بر اين حالت خواهند بود، حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً تا اينكه ناگهان قيامت به سراغ آنها مي‌آيد، أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ يا اينكه ناگهان عذاب روز نازا و عقيم گريبانشان را مي‌گيرد. يعني عذاب روزي كه هيچ خبر و خوبي در آن نيست، و آن روز قيامت است. پس وقتي قيامت بيايد كافران مي‌دانند كه آنها دروغگو بوده‌اند، و پشيمان مي‌شوند، كه پشيماني در آن روز برايشان فايده‌اي ندارد. و از هر خوبي و خيري نااميد مي‌شوند، و آرزو خواهند كرد كه اي كاش به پيامبر ايمان آورده و راه او را در پيش مي‌گرفتند! در اين جا كافران از ادامه دادن شك و ترديد برحذر داشته شده‌اند. الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ فرمانروايي و ملك در روز قيامت، لِّلَّهِ فقط براي خداوند و از آن او است. يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ و با قضاوت دادگرانه وقاطع خويش در ميانشان داوري مي‌نمايد، فَالَّذِينَ آمَنُوا پس كساني كه به خدا و پيامبر و آنچه آورده‌اند، ايمان آورند، وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ و كارهاي شايسته انجام داده و با انجام آن ايمانشان را تصديق نمايند،فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ در باغهاي پرناز و نعمت‌اند. يعني در ناز و نعمت و شادي قلبي و روحي و جسمي وصف‌ناپذيري كه توصيف كنندگان نمي‌توانند آن را توصيف نمايند و عقل حقيقت آن را درك نمي‌كند به سر مي‌برند.
وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا و سكاني كه به خدا و پيامبرش كفر ورزيده و آيات خداوند را كه انسان را به حق و راه درست رهنمون مي‌نمايند دروغ انگاشته و از آن روي برتافته يا با آن مخالفت كرده‌اند، فَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ ايشان عذابي خوار كننده دارند، كه از بس سخت و دردناك است و به دلها سرايت مي‌كند ايشان را خوار و ذليل مي‌گرداند، چرا كه به پيامبر و آياتش توهين نمودند و خداوند نيز آنها را به وسيلة عذاب خويش مورد توهين قرارداد، و خوار نمود.
آيه‌ي 59-58:
وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ و كساني كه در راه خدا هجرت كرده و سپس كشته شده يا مرده‌اند، بدون شك خداوند به آنان روزي نيك مي‌دهد و به يقين خداوند بهترين روزي دهندگان است.
لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ قطعاً خداوند آنان را به جايگاهي كه آن را مي‌پسندند وارد خواهد كرد، و بي‌گمان خداوند دانا و شكيبا است.
اين مژده و نويدي بزرگ است براي كساني كه در راه خدا هجرت كرده و از سرزمين و وطن خود بيرون رانده شده و فرزندان و اموالشان را براي رضاي خدا و ياري كردن دينش ترك نموده‌اند، و مزد چنين كساني بر خداوند است، خواه بر بستر خويش بميرند يا در ميدان جهاد كشته شوند. لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا بدون شك خداوند به آنان جزا و نعمت نيكويي در جهان برزخ و در روز قيامت خواهد داد و آنها را وارد بهشت خواهد كرد كه هر نوع خير و بركت و هر نيكي و احسان و نعمت‌هاي قلبي و بدني در آن وجود دارد. و احتمال دارد كه معني آيه چنين باشد: كسي كه در راه خدا هجرت كند خداوند روزي او را در دنيا به عهده گرفته، و به او روزي گسترده و نيكويي خواهد داد، خواه او بر بستر خود بميرد يا شهيد شود، و خداوند ضامن روزي او است. پس نبايد گمان كرد كه هر كس از سرزمني خود بيرون رود و اموالش را ترك نمايد، فقير و نيازمند خواهد شد، چون روزي دهندة او بهترين روز دهندگان است. و همانطور كه خداوند خبر داده است پيش آمد، و مهاجرين سرزمين و فرزندان و مالهايشان را در راستاي ياري‌كردن دين خدا رها كردند، اما ديري نپاييد كه خداوند كشورها را برايشان فتح كرد و آنها را حاكم گرداند و اموالي از آن كشورها و شهرها به غنيمت گرفتند كه با آن از ثروتمندترين مردم گرديدند. بنابر اين احتمال فرموده‌ي: لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ يا به اين معنا است كه خداوند فتح ممالك را به خصوص فتح مكة مكرمه را نصيب آنان مي‌گرداند، كه- واقعاً‌مسلمانان در حالت خوشحالي و خشنودي وارد شدند. يا به منظور از آن روزي آخرت است كه عبارت است از داخل شدن به بهشت. پس آيه هر دو روزي؛ روزي دنيا و روزي آخرت را در بر دارد، و مانعي نيست كه نعمت دنيا و آخرت هر دو مورد نظر باشند، و اين معني نيز صحيح است. وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ و خداوند به ظاهر و باطن و گذشته و آينده آگاه است. حَلِيمٌ بردبار و شكيباست؛ مردم از فرمان وي سرپيچي مي‌كنند، و با گناهان بزرگ به مبارزة با او برمي‌خيزند، اما او فوراً آنها را به عذاب گرفتار نمي‌سازد، با اينكه بر اين كار توانايي كامل دارد، بلكه روزي آنها را پيوسته و پي در پي مي‌دهد، و فضل خويش را بر آنان سرازير مي‌نمايد.
آيه‌ي 60:
ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ [حكم بر] اين است، و هر كس [ديگري را] به مانند آنچه خود به آن عقوبت داده شده است عقوبت دهد، سپس مورد ستم واقع شود، حتماً‌خداوند او را ياري خواهد كرد، به راستي خداوند بخشاينده و آمرزگار است.
مسئله به اين منوال است كه هر كس مورد ستم قرار بگيرد براي او جايز است به اندازه‌اي كه به او ستم شده است بر جنايتكار ستم نمايد، و اگر چنين كرد مورد ملامت قرار نمي‌گيرد، و مقصر نيست  و اگر دوباره به او ستم شد خداوند حتماً‌او را ياري خواهد كرد، چون او ستمديده و مظلوم است، پس جايز نيست به خاطر اينكه حق خودش را گرفته است مورد ستم قرار بگيرد. بنابراين كسي كه ديگري را چون بر او ستم كرده است مجازات نمايد خداوند چنين كسي را ياري مي‌كند. پس كسي كه هيچ احدي را مورد ستم و مجازات قرار نداده است اگر مورد ستم قرار بگيرد و بر او جنايت شود، ياري خداوند به او نزديك‌تر است إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ بدون شك خداوند بخشايندة‌آمرزگار است. يعني گناهكاران را مي‌آمرزد، و فوراً آنها را عذاب نمي‌دهد، و گناهانشان را از بين مي‌برد و آثارشان را از آنها دور مي‌نمايد. آمرزش و بخشايش، صفت ذاتي خداوند است، و بندگانش را در هر زماني مي‌آمرزد. پس براي شما مظلومان كه مورد جنايت قرار گرفته‌ايد شايسته است كه ببخشد و گذشت كنيد تا خداوند نيز با شما چنين رفتار نمايد فمن عفا و اصلح فاجره علي الله پس هر كس ببخشد و به اصلاح بپردازد پاداش او بر خداوند است.
آيه‌ي 62-61:
ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ اين از آن جهت است كه خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل مي‌گرداند، و خداوند شنواي نابينا است.
ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ اين از آن جهت است كه خداوند بر حق است و آنچه را كه به جز او فرياد مي‌خوانند و پرستش مي‌نمايند باطل است، و خداوند والا و بزرگوار است.
خداوند ذاتي است كه اين احكام نيكو و دادگرانه را برايتان مشروع نموده و در تقدير و تدبيرش به خوبي و نيكويي عمل مي‌نمايد. خداوندي كه يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ شب را در روز داخل مي‌گرداند، و روز را بعد از شب مي‌آورد، و بر يكي از آن دو مي‌افزايد، و از ديگري مي‌كاهد و برعكس، و بر اثر آن فصلها به وجود مي‌آيند و منافع شب و روز و خورشيد و ماه محقق مي‌شود كه از بزرگترين نعمت‌هاي الهي براي بندگان است، و اين براي آنان ضروري و لازم مي‌باشد. وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ و خداوند شنوا است و همة صداها را علي‌رغم اينكه به زبانهاي مختلفي هستند، و هر يك نياز مختلفي دارند، مي‌شنود. بَصِيرٌ بينا است و خيزش و حركت مورچة سياه را در زير صخره سنگ و در شب تاريك مي‌بينند. سواء منكم من أسر القول و من جهر به و من هو مستخف باليل و سارب بالنهار  [براي او] يكسان است كسي كه پنهاني سخن بگويد و آن كس كه آشكارا بگويد و آنكه خويشتن را در شب پنهان گرداند و در روز آشكارا حركت نمايد.
ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ آن همه قدرت و حكم و احكامي كه خداوند از آن برخوردار است بدان جهت است كه خداوند از آن برخوردار است بدان جهت است كه خداوند حق است . يعني پايدار است و همواره بوده و هست. اول است و پيش از او هيچ چيزي نبوده است، و آخر است و بعد از او چيزي نيست. اسماء و صفاتش كامل است و وعده‌اش حق و ملاقات و ديدارش حق، و دين او حق و عبادتش حقث، و دين او حق و هبادتش حق، و هميشه ماندگار است.
وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ و بتها و انبازان و حيوانات و جماداتي كه به جز او به فرياد خوانده شده و پرستش مي‌شوند، باطل‌اند؛ خودشان باطل و عبادتشان نيز باطل است، چون آنها به چيزي دست انداخته‌اند كه نابود شدني و از بين رفتني است، در نتيجه عبادت و پرستش آن بيهوده و باطل است. عبادت و پرستش آن بيهوده و باطل است. وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ و همانا خداوند والا و بزرگوار است العلي يعني هم در ذات والا است و بر بالاي همة ‌مخلوقات قرار دارد، و هم در منزلت و مقام، و داراي صفات كامل است. و هم در قدرت و تسلط، والاست و بر همة مخلوقات چيره و غالب است. الكبير و نيز هم در ذات عظيم است و هم در اسما و صفاتش و از مظاهر عظمت و بزرگي‌اش اين است كه آسمانها و زمين در روز قيامت در قبصة اويند، و آسمانها را با دست راستش درهم مي‌پيچيد. كرسي و قلمرو فرمانروايي‌اش آسمان و زمين را در بر گرفته است، و همة بندگان در اختيار او هستند، پس جز با خواست و مشيت خداوند تصرف نمي‌كنند و كاري انجام نمي‌دهند، و جز با خواست و ارادة او حركت نمي‌كنند و از حركت باز نمي‌ايستند. حقيقت كبريا و بزرگي خدا را جز او كسي نمي‌داند، و هيچ فرشتة مقرب و هيچ پيامبري آن را نمي‌داند، و هيچ فرشتة مقرب و هيچ پيامبري آن را نمي‌داند. از هر صفت كمال و كبريا و شكوهي برخوردار است، و او هر يك از اين صفتها را به طور كامل داراست. از كبريايي او اين است كه اهل آسمانها و زمين هر عبادتي را براي او انجام مي‌دهند و هدف از آن بزرگداشت و تعظيم خداوند است. به همين جهت «تكبير» شعار و نشانة عبادتهاي بزرگ مانند نماز و غيره است.
آيه‌ي 64-63:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ  آيا نديده‌اي كه خداوند از آسمانها آب فرو فرستاده، آنگاه زمين سرسبز و خرم مي‌گردد، بي‌گمان خداوند باريك بين و آگاه است.
لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست، و خداوند بي‌نياز و ستوده است.
در اينجا خداوند آدمي را به نگريستن در آياتي كه بر يگانگي و كمال او دلالت مي‌نمايد تشويق مي‌كند، پس فرمود: أَلَمْ تَرَ آيا با چشمان و بينش خود مشاهده نكرده‌اي كه أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء خداوند از آسمان آبي را فرو مي‌فرستد، و بر زمين خشك كه تمام درختان و گياهانش خشك شده‌اند مي‌بارند فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً آنگاه زمين را بعد از خشكي و مرگش زنده مي‌نمايد، مردگان را نيز بعد از آنكه تبديل به استخوانهايي پوسيده شدند زنده مي‌گرداند. إِنَّ اللَّهَ لطيف بي‌گمان خداوند باريك بين است و درون اشيا و امور پوشيده و پنهان را مي‌بيند، و با لطف است و خير و خوبي را به بندگان مي‌رساند، و شر و بدي‌را از آنها دور مي‌نمايد، و همة اينها را طوري انجام مي‌دهد كه در بسياري مواقع بر بندگانش پوشيده مي‌ماند و از لطف خداوند [نسبت به بندگان] اين است كه توانايي و كمال اقتدارش را در انتقام گرفتن، به بنده‌اش نشان مي‌دهد، اما بعد از آنكه در آستانة نابودي قرار گرفت به داد او مي‌رسد و لطفش را براي او آشكار مي‌كند. و از لطف خداوند اين است كه محل فرود قطرات باران و جاي رويش بذرهاي زمين را مي‌داند. پس آب را به محل همان بذر مي‌برد- بذري كه خلائق و مردم پنهان است- سپس انواع گياهان مي‌رويند خبير و به امور پنهان و پوشيده  آگاه است.
لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه آفريده و بندگان اويند، و خداوند با فرمانروايي و حكمت و كمال اقتدار خود در آنها تصرف مي‌نمايد،  و كسي ديگر در اين ميان اختياري ندارد. وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ و او بي‌نياز است و داراي بي‌نيازي مطلق مي‌باشد و از هر جهت مستغني مي‌باشد. و از بي‌نيازي او اين است كه به هيچ كدام از آفريده‌هايش نياز ندارد، و از سر ناتواني و خواري به آنها پناه نمي‌برد، و كمبودي ندارد كه آن را به وسيلة آنان جبران نمايد. او نيازي ندارد كه كسي را به همسري و فرزندي گيرد. و از بي‌نيازي‌اش اين است كه نمي‌خورد و نمي‌نوشد و به آنچه مردم بدان نياز دارندبه هيچ وجهي نياز ندارد. پس او ديگران را خوراك مي‌دهد، ولي خوراك داده نمي‌شود. و از بي‌نيازي‌اش اين است كه آفريدگان همه در آفرينش و زندگي ديني و دنيايي خود به او نياز دارند. و يكي از مصاديق بي‌نيازي‌اش اين است كه اگر همة موجودات آسمانها و زمين؛ آنهايي كه زنده‌اند و آنهايي كه مرده‌اند در يك ميدان جمع شوند و هر يك از آنها تا آنجا كه دلش بخواهد از خداوند طلب نمايد، و خداوند به هر يك از آنها بيش از آنچه بخواهد، ببخشد، اين كار از ملك و پادشاهي او چيزي نمي‌كاهد. و از بي‌نيازي‌اش اين است كه دست سخاوت و خير و بركتش را در شب و روز گشوده است، و چيزهايي را در بهشت قرار داده كه هيچ چشمي مانند آن را نديده، و هيچ گوشي آن را نشنيده و به دل هيچ انساني خطور نكرده است.
 الْحَمِيدُ در ذات و در نامهايش پسنديده و ستوده است، چون همه صفتهاي او صفات كمال‌اند. و در كارهايش پسنديده مي‌باشد. چون كارهاي او سرشار از عدل و احسان و رحمت و حكمت است. و نيز در شرع و قانون خويش ستوده است، چون جز به آنچه مصلحت است فرمان نمي‌دهد، و جز از آنچه كه فساد محض است يا فسادش بيشتر است، نهي نمي‌نمايد. تنها خداوند شايستة ستايش است، ستايشي كه آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است، و بندگانش توان اداي آن را ندارند، ستايشي كه خود گويندة آن است، و برتر است از آنچه كه نبدگان وي را ستايش مي‌كنند. و او به خاطر توفيقاتي كه به بندگان موفقش ارزاني مي‌دارد، نيز به خاطر خواركردن كساني كه خوارشان نموده است قابل ستايش است. و او در ستايش و حمد خويش بي‌نياز است، و در بي‌نيازي‌اش ستوده و پسنديده مي‌باشد.
آيه‌ي 66-65:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ مگر نمي‌بيني كه خداوند آنچه را در زمين است، و كشتي‌ها را كه به فرمان او روان‌اند برايتان مسخر گردانيد، و [خداوند] نمي‌گذارد آسمان بر زمين فرو ريزد، مگر به اذن و خواست خودش؟! همانا خداوند نسبت به مردم بخشاينده و مهربان است.
وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ و او خداوندي است كه شما را زندگي داد، آنگاه شما را مي‌ميراند، سپس شما را زنده مي‌كند. بي‌گمان انسان [بسيار] ناسپاس است.
آيا با چشم سر و دل نعمت فرايگر و فراوان پروردگارت را مشاهده نكرده‌اي كه أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ  همانا خداوند حيوانات و گياهان و جماداتي را كه در زمين هستند فرمانبردارتان نموده است، پس همة آنچه در زمين است فرمانبردار انسان مي‌باشد؛ حيوانات مسخر و مطيع انسان‌اند، تا بر آنها سوار شوند و بارهايشان را بر آنها حمل نمايند، و كارهايشان را با كمك آن‌ها انجام دهند، و از گوشت آنها بخورند و انواع استفاده‌ها را از آنها ببرند. و درختان و ميوه‌هايش مسخر انسان‌اند، از آن تغذيه مي‌نمايند، و خداوند به انسان توانايي كاشتن و استفاده كردن از آن را داده است، و معدنهايي را مسخر انسان نموده تا آن را استخراج كند و از آن استفاده نمايد.
وَالْفُلْكَ و كشتي‌ها را برايتان رام و مسخر كرده است، تَجْرِي فِي الْبَحْرِ به فرمان او در دريا شناورند، و كالاهاي تجاري شما را حمل مي‌كنند، و شما را از جايي به جايي ديگري مي‌رسانند، و از دريا زيورآلاتي بيرون مي‌آوريد كه مي‌پوشيد، وُ و از جملة رحمت و مهرباني‌اش نسبت به شما انت است كه او يُمْسِكُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ آسمان ار نگاه مي‌دارد و نمي‌گذارد بر زمين فرو افتد، پس اگر رحمت و قدرت الهي نبود آسمان بر زمين مي‌افتاد و همة آنچه را كه بر روي زمين است هلاك و نابود مي‌كرد. همانا خداوند آسمانها و زمين ار نگاه مي‌دارد تا از جاي كنده نشوند. و چنانچه كنده شوند كسي جز او نمي‌تواند آنها را نگاه دارد. بي‌گمان او بردبار و آمرزنده است. إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ بدون شك خداوند نسبت به بندگان بخشايندة مهربان است، و از پدر و مادرشان و از خودشان نسبت به آنان مهربان‌تر است. بنابراين براي آنان خير و خوبي را مي‌خواهد، اما انسانها براي خودشان بدي و زيان را مي‌طلبند. و از جملة رحمت الهي اين است كه همة اين چيزها را براي آنان مسخر و فرمانبردار نموده است.
وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ و خداوند ذاتي است كه شما را زندگي بخشيده و شما را از عدم و نيستي به وجود آورده است، ثُمَّ يُمِيتُكُمْ و بعد از آنكه شما را زنده گرداند [دوباره] شما را مي‌ميراند، ثُمَّ يُحْيِيكُمْ و پس از مردنتان شما را زنده مي‌نمايد، و نيكوكار را به نيكي‌اش پاداش مي‌دهد و بدكار را به خاطر بدكاري‌اش سزا مي‌دهد. إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ بي‌گمان انسان در برابر نعمتهاي خدا ناسپاس است، و به احسان او اعتراف نمي‌نمايد، بلكه چه بسا به رستاخيز و قدرت و توانايي پروردگارش كفر مي‌ورزد.
آيه‌ي 70-67:
لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُّسْتَقِيمٍ براي هر ملتي آييني مقرر داشته‌ايم تا آنان بدان عمل كنند، پس بايد دربارة اين امر با تو ستيز نكنند. و به سوي پروردگارت دعوت كن، بي‌گمان تو بر راه راست هستي.
وَإِن جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ  و اگر با تو مجادله كردند، بگو: «خداوند به آنچه مي‌كنيد آگاهتر است».
اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ خداوند ميان شما در روز قيامت دربارة آنچه اختلاف مي‌ورزيديد داوري مي‌كند.
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ آيا ندانسته‌اي كه خداوند [همه] آنچه را در زمين و آسمان است مي‌داند، بدون شك تمام اينها در كتابي ثبت و ضبط است، و اين كار براي خدا آسان است.
خداوند متعال خبر مي‌دهد كه او براي هر ملتي آيين و عبادتي را مقرر داشته است، مَنسَكًا به گونه‌اي كه در برخي امور با يكديگر فرق دارند، با اينكه همه از عدل و حكمت او برخوردارند. چنانكه خداوند متعال فرموده است: لكل جعلنا منكم شرعه و منهاجاً و لو شاءالله لجعلكم امه و احده ليبلوكم في ما اتلكم براي هر يك از شما آيين و برنامه‌اي مقرر داشته‌ايم، و اگ رخداوندي مي‌خواست شما را ملت واحدي قرار مي‌داد، اما تا شما را در آنچه به شما داده است بيازمايد. هُمْ نَاسِكُوهُ كه آنها برابر آن آيين عمل مي‌كنند، پس نبايد بي‌سوادان مشرك و جاهل آشكارا اعتراض كنند، زيرا وقتي رسالت پيامبر با دلايل متقن ثابت گرديد همه بايد آنچه را كه آورده است بپذيرند و اتراض نكنند. بنابراين فرمود فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ پس نبايد دربارة اين امور با تو ستيز كنند. يعني تكذيب كنندگان نبايد با تو به مجادله و ستيز بپردازند، و بر آنچه برايشان آورده‌اي به عقلهاي فاسدشان استناد كرده و اعتراض نمايند. همچنانكه در رابطه با حلال بودن حيوان مرداري كه خود كشته‌ايد مي‌خوريد و آنچه را كه خداوند كشته است نمي‌خوريد؟! و مانند اينكه گفتند: انما البيع مثل الربوا خريد و فروش همانند رباست. و ديگر اعتراضاتي كه لازم نيست براي همه‌ي آنها جوابي آورده شود، در حالي كه آنان اصل رسالت را نمي‌پذيرند در حاليكه جاي هيچ مجادله و اعتراضي نيست، چرا كه هر سخن جاي دارد و ه رنكته مقامي پس كسي كه اعتراض مي‌كند و منكر رسالت پيامبر است، اگر مي‌پندارد با مجادله راهياب مي‌گردد به او گفته مي‌شود: ما با تو فقط در مورد اثبات رسالت و عدم آن سخن مي‌گوييم، و گر نه، پافشاري بر نكته‌اي خاص در ميان رسالت، بيانگر آن است كه مقصد او سرسختي و لجاجت و ناتوان ساختن است. بنابراين خداوند پيامبرش را فرمان داد تا با حكمت و پند نيكو به سوي پروردگارش دعوت دهد، و اين راه را ادامه دهد، خواه كساين اعتراض كنند يا نه و خداوند به وي فرمود: شايسته است كه هيچ چيزي تو را از دعوت دادن دور نكند، چون تو لَعَلَى هُدًى مُّسْتَقِيمٍ بر راه راست هستي، راهي كه انسان را به هدف و مقصد مي‌رساند، و اين راه شناخت حق و عمل كردن به آن را دربر دارد، پس تو به كارت و به راه خويش اعتماد و يقين‌داري، و اين اعتماد و يقين باعث صلابت تو در انجام فرمان پروردگارت مي‌شود. و تو چيزي مشكوكي قرار نداري و يا سخن دروغي نياورده‌اي تا همراه با مردم و در راستاي تأمين خواسته‌ها و نظرهايشان حركت كني و اعتراض آنها تو را باز ايستادند. خداوند متعال در فرموده‌اي ديگر نيز پيامبر را به همين امر سفارش مي‌كنند:‌فتوكل علي الله انك علي الحق المبين پس بر خداوند توكل كن، بي‌گمان تو بر حق آشكار هستي. فرمودة الهي: إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُّسْتَقِيمٍ پاسخي است به كساني كه به امور جزئي شريعت اعتراض مي‌نمايند، زيرا همه آنچه پيامبر آورده است هدايت و رهنمون است. و هدايت بصيرتي است كه آدمي به وسيلة آن در اصول و فروع راهياب مي‌شود، و آن مسائلي هستند كه خوبي و عدل و حكمت آن باعقل و فطرت سالم شناخته مي‌شود و اين با انديشيدن در جزء جزء آنچه بدان امر شده و يا از آن نهي بعمل آمده است شناخته مي‌شود.
بنابر اين خداوند او را دستور داد تا در اين حالت از مجادله با آنها دوري نمايد، پس فرمود:
وَإِن جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ  و اگر با تو به مجادله پرداختند، بگو: خداوندا به آنچه مي‌كنيد آگاهتر است. يعني اهداف و نيتهاي شما را مي‌داند، و شما را بر آن مجازات خواهد كرد، و او يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ روز قيامت در ميان شما دربارة آنچه اختلاف مي‌روزيد داوري مي‌كند. پس هر كس بر راه راست باشد از اهل بهشت است، و هر كس از راه راست منحرف گردد اهل جهنم است. و آنچه كه موجب كمال داوري خداوند مي‌گردد اين است كه آگاهي و شناخت او بيكران است. بنابراين آگاهي بي‌حد و حصر و احاطة كتابش را بيان نمود و فرمود: أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاء وَالْأَرْضِ آيا ندانسته‌اي كه خداوند آنچه را در زمين و آسمان است مي‌داند و هيچ چيزي از امور ظاهري و باطني، كوچك و بزرگ، گذشته و آينده بر او پوشيده نيست؟! خداوند اين علم و آگاهي را كه همة آنچه را در آسمانها و زمين است احاطه نموده در لوح محفوظ ثبت و ضبط كرده است. وقتي خداوند قلم ر آفريد به او فرمود: بنويس گفت چه بنويسم؟ فرمود: همة آنچه را كه تا روز قيامت انجام مي‌شود، بنويس. إِنَّ ذَلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ بي‌گمان اين كار براي خداوند آسان و ساده است، گر چه شما نمي‌توانيد آن را تصور نماييد، ولي براي خداوند آسان است كه علم و دانش او همه چيز را فرا بگيرد، و آن را در كتابي مطابق با واقعيت بنويسد.
آيه‌ي 72-71:
وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ [و مشركان] بجز خداوند چيزهايي را مي‌پرستيد كه خداوند دليلي بر [صحت] پرستش آنها بيان ننموده است، و چيزي را مي‌پرستند كه به آن علمي ندارند، و براي ستمكاران هيچ ياوري نيست.
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ و هنگامي كه آيات روشن ما بر آنان خوانده مي‌شود در چهره كافران ناخوشي را مي‌بيني، بلكه نزديك است به كساني حمله‌ور شوند كه آيات ما را بر آن مي‌خوانند. بگو: «آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم؛ به [آن] آتشي كه خداوند آن را به كافران وعده داده است، و بد سرانجامي است».
خداوند حالات كساني را كه به او شرك مي‌روزند و چيزهايي را با او برابر مي‌دارند، بيان كرده و مي‌فرمايد: داراي زشت‌ترين حالت مي‌باشند و آنها دليلي بر آنچه كرده‌اند ندارند، پس به كار خود آگاهي ندارند، بلكه از روي تقليد چنين مي‌كنند؛ كارشان تقليد محض است و آن را از پدران و نياكان گمراهشان فرا گرفته‌اند. گاهي انسان كاري را انجام مي‌دهد اما نمي‌داند دليلي بر صحت آن وجود دارد يا خير، ولي در واقع بر صحت آن دليل هست، اما او نسبت به آن بي‌خبر است و در اينجا خبر داد كه خداوند در اين مورد حجت و دليلي نازل نفرموده است. يعني حجتي كه بر صحت پرستش غير خدا دلالت نمايد، و آن را جايز قرار دهد نازل نفرموده، بلكه دلايل و حجتهاي قاطعي بر فاسد و باطل بودن آن نازل نموده است. سپس ستمكارانشان را كه با حق مخالفت مي‌ورزند، تهديد نمود و فرمود: وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ و ستمكاران هيچ ياوري ندارند كه آنها را از عذاب خدا نجات دهد. پس آيا كساني كه نمي‌دانند چكار مي‌كنند قصد پيروي از آيات و هدايت خدايي را دارند، آنگاه كه به نزد آنها مي‌آيد، يا به باطلي كه بر آن هستند راضي و خشنود مي‌گردند؟!
اين مطالب را در فرمودة خويش بيان كرد و فرمود: وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَتٍ و هنگامي كه آيات روشن ما بر آنها خوانده شود كه آيات بزرگ الهي در برگيرنده حق، و روشنگر حقيقت از باطل مي‌باشند، به آن توجه نمي‌كنند، تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنكَرَ و ناخوشي را در چهره كافران مي‌بيني، و چون از آن نفرت دارند اخم و تخم وآثار خشم و كينه در چهره‌هايشان هويدا است. يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا بلكه نزديك است به كساني حمله‌ور شوند كه آيات ما را بر آنان مي‌خوانند. يعني نزديك است از شدت نفرت و دشمني با حق، به كشتن و زدن آنها اقدام نمايند. پس اين است حالت بد كافارن ، و شر آنان بسيار فراوان است، ولي شر بزرگتر حالت و شرانجام آنهاست كه به آن دچار مي‌شوند، بنابر اين فرمود: قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ بگو: «آيا شما را به بدتر از آن خبر دهم؟‌آن آتش دوزخ است كه خداوند به كافران و عده داده است، و بد سرانجام ياست!» و شر و بدي جهن پايان‌ناپذير است، و بر ناگواري و زشتي آن همواره اضافه مي‌شود.
آيه‌ي 74-73:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ اي مردم! مثلي زده شده، پس به آن گوش فرا دهيد، كساني را كه به غير از خدا به كمك مي‌خوانيد [و پرستش مي‌نماييد] هرگز نمي‌توانند مگسي بيافرينند، هر چند كه همگان [براي آفرينش آن] دست به دست يكديگرند دهند، و اگر آن مگس چيزي را از آنان بربايد نمي‌توانند آن را از او باز پس گيرند، [و برهانند،] هم طالب و هم مطلوب درمانده و ناتوان‌ند.
مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ آنان خداوند را آن گونه كه بايد بشناسند نشناخته‌اند، بي‌گمان خداوند تواناي پيروزمند است.
اين مثالي است كه خداوند براي زشتي پرستش بت‌ها و بيان نقصها عقلهاي عبادت كنندگان و ناتوان همگان زده است، پس فرمود: يأيُّهَا النَّاسُ خطاب به مؤمنان و كافران است، و در اين رهگذر به علم و بينش مؤمنان افزوده مي‌گردد و بر كافران حجت ا قامه مي‌شود. ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا مثلي زده شده است، به آن گوش فرا دهيد، و آنچه را در بر دارد بفهميد، و نبايد با دلهاي غافل و گوشهاي رويگردان با آن روبرو شويد، بلكه با جان و دل به آن گوش بسپاريد، إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ همانا كساني را كه شما به جز خدا به كمك مي‌خوانيد و پرستش مي‌كنيد، لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا هرگز نمي‌توانند مگسي بيافرينند، مگسي كه يكي از حقيرترين و پست‌ترين مخلوقات است، پس آنها توانايي آفريدن اين مخلوق ضعيف را ندارند، و به طريق اولي توان آفرينش بالاتر از آن را ندارند وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ و اگر همگان براي آفرينش آن دست به دست يكديگر بدهند نخواهند توانست چنين كاري را بكنند، و اگر مگس چيزي را از آنها بستاند، نمي‌توانند آن را از او باز پس بگيرند و برهانند، و اين نهايت ناتواني و ضعف است. ضَعُفَ الطَّالِبُ هم طالب- كه عبارت است از آنچه به غير از خدا پرستش مي‌شود- ناتوان است، وَالْمَطْلُوبُ و هم مطلوب كه مگس است. پس هر دو ضعيف‌اند، و ضعيف‌تر از هر دو كساني هستند كه به سوي اين ناتوانان دست كمك دراز نمايند و آنان را به جاي پروردگار جهانيان قرار دهند.
پس ايشان مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ خدا را آنگونه كه بايد بشناسند، نشناخته‌اند، زيرا فقيري را كه از هر جهت تواناست برابر دانسته‌اند. كسي را كه اختياري ندارد و نمي‌تواند مرگ و زندگي إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ آنان خداوند را آن گونه كه بايد بشناسند نشناخته‌اند، بي‌گمان خداوند تواناي پيروزمند است.
اين مثالي است كه خداوند براي زشتي پرستش بت‌ها و بيان نقصان عقلهاي عبادت كنندگان و ناتواني همگان زده است، پس فرمود: يَا أَيُّهَا النَّاسُ خطاب به مؤمنان و كافران است، و در اين رهگذر به علم و بينش مؤمنان افزوده مي‌گردد و بر كافران حجت اقامه مي‌شود. ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ مثلي زده شده است، و به آن گوش فرا دهيد، و آنچه را در بر دارد بفهميد، و نبايد با دلهاي غافل و گوشهاي رويگردان با آن روبرو شويد، بلكه با جان و دل بع آن گوش بسپاريد إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ همانا كساني را كه شما به جز خدا به كمك مي‌خوانيد و پرستش مي‌كنيد، لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا هرگز نمي‌توانيد مگسي بيافرينند، مگسي كه يكي از حقيرترين و پست‌ترين مخلوقات است، پس آنها توانايي آفريدن اين مخلوق ضعيف‌تر را ندارند و به طريق اولي توان آفرينش بالاتر از آن را ندارند. وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ و اگر همگان براي آفريشن آن دست به دست يكديگر بدهند نخواهند توانست چنين كاري را بكنند، و اگر مگس چيزي را از آنها بستاند، نمي‌توانند آن را از او باز پس بگيرند و برهانند، و اين نهايت ناتواني و ضعف است.ضَعُفَ الطَّالِبُ هم طالب- كه عبارت است از آنچه به غير از خدا پرستش مي‌شود- ناتوان است، وَالْمَطْلُوبُ و هم مطلوب كه مگس است. پس هر دو كساني هستند كه به سوي اين ناتوانان دست كمك دراز نمايند و آنان را به جاي پروردگار جهانيان قرار دهند.
پس ايشان مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ خدا را آنگونه كه بايد بشناسند، نشناخته‌اند، زيرا فقيري را كه از هر جهت ناتوان است با توانگري كه از هر جهت تواناست برابر دانسته‌اند. كسي را كه اختياري ندارد و نمي‌تواند به ديگري سود و زياني برساند، و نمي‌تواند مرگ و زندگي و رستاخيز بياورد، با كسي كه فايده دهنده و زيان رساننده، بخشنده و مرحوم كننده و مالك و پادشاه و صاحب هر نوع تصرف است برابر قرار داده‌اند.
 إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ بي‌گمان خداوند تواناي پيروزمند است. يعني قدرت و توانايي‌اش كامل است، و از كمال قدرت و قوت او اين است كه بندگان در اختيار او هستند، و هيچ حركت و سكوني جز با خواست و ارادة او صورت نمي‌پذيرد، پس هر چه خدا بخواهد مي‌شود و هر چه نخواهد نمي‌شود. و از كمال قدرتش اين است كه آسمانها و زمين را ثابت نگاه داشته، و همة آفريدگان را با يك فرياد بر مي‌انگيزد. و از كمال قدرتش اين است كه ستمگران و ملتهاي سركش را به چيزي ساده و اندكي از عذابش هلاك و نابود مي‌كند.
آيه‌ي 76-75:
اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌخداوند از ميان فرشتگان رسولاني را انتخاب مي‌كند، و از ميان مردم نيز، بي‌گمان خداوند شنواي بيناست.
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ  آينده و گذشته آنان را مي‌داند، و همة كارها به سوي خدا بازگردانده مي‌شود.
وقتي خداوند كمال قدرت خويش، و ضعف و ناتواني بتها را بيان نمود و فرمود او معبود راستين است، فضل و امتياز پيامبران را نيز بيان نمود و فرمود اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ خداوند از ميان فرشتگان و از ميان مردم رسولاني را بر مي‌گزيند. يعني از ميان فرشتگان پيام‌آوران و رسولاني را بر مي‌گزيند، نيز از ميان مردم رسولاني ر انتخاب مي‌كند كه بهترين آن نوع هستند، و بيش از همه داراي صفات والا، و بيش از ديگران سزاوار گزينش و انتخاب مي‌باشند، پس پيامبران به طور مطلق برگزيده‌ترين بندگان‌اند، و خداوند كه آنها را برگزيده و انتخاب كرده است از حقيقت اشياء‌آگاه است، و اينطور نيست كه چيزي را بداند و چيزي را نداند. و كسي كه آنها را برگزيده است شنواي بينا است، و او ذاتي است كه علم و شنوايي و بينايي‌اش همه چيز را احاطه كرده است ، پس انتخاب او از روي علم و آگاهي صورت گرفته است و آنها شايستگي رسيدن به اين مقام را دارند، و صلاحيت آن را دارند كه به آنان وحي شود. چنان كه خداوند متعال فرموده است: اللَّه اعلم حيث يجعل رسالته خداوند بهتر مي‌داند كه رسالت خويش را كجا قرار دهد.
وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ  و كارها به سوي خدا بازگردانده مي‌شود. يعني او پيامبران را مي‌فرستد تا مردم را به سوي خدا دعوت كنند، پس برخي از مردم اجابت مي‌نمايد و برخي دعوت پيامبران را نمي‌پذيرند. برخي عمل مي‌نمايند و برخي سر باز مي‌زنند. پس وظيفة پيامبران همين است، اما سزا و جزا دادن بر اين عملها در دست خداست و هيچ فضل و عدلي از جانب او از بين نمي‌رود.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ اي مؤمنان! ركوع كنيد، و سجده بريد و پروردگارتان را عبادت كنيد، و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد.
وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ و در راه خدا جها كنيد، آنگونه كه شايستة جهاد در راه اوست. او شما را برگزيده، و در دين كارهاي دشوار و سنگين را بر دوش شما نگذاشته است. آيين پدرتان ابراهيم را [براي شما تشريع كرده است]، او شما را پيش از اين مسلمان نام نهاده است، تا پيامبر بر شما گواه باشد و [شما نيز] بر مردم گواه باشيد، پس نماز را بر پاي داريد و زكات مال را پرداخت كنيد، و به خدا تمسك نماييد كه او يار و سرپرست شما است. چه سرور و ياور نيك، و چه مددكار و كمك كنندة خوبي است!
خداوند بندگان مومن خويش را به برپاداشتن نماز فرا مي‌خواند، و ركوع و سجده را به طور ويژه بيان كرد، چرا كه داراي فضيلت، و ركن نماز مي‌باشند. و بندگانش را به پرستش خويش دستور داد كه پرستش او روشني بخش چشمان و تسلي دهندة دلهاي غمگين است، و مي‌فرمايد: او پروردگار بندگان است، و بر آنها احسان مي‌نمايد، و اين اقتضا مي‌كند كه عبادترا خالصانه براي او انجام دهند، و آنها را به طور عموم به كار خوب و نيك فرمان داد. و خداوند رستگاري را به انجام اين كارها منوط كرد و فرمود: لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ تا رستگار شويد. يعني تا به امر مطلوب و مورد علاقه دست يازيد، و از امر ناگوار و ترسناك نجات يابيد. پس به جز اخلاص در پرستش آفريننده و تلاش در رساندن قايده به بندگان راهي براي رستگاري وجود ندارد، و هر كس به اين فهم توفيق يابد او به اوج سعادت و رستگاري و موفقيت دست يافته است.
وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ و در راه خدا جهاد كنيد آنگونه كه شايستة جهاد در راه اوست. و جهاد به معني بذل نهايت توانايي و تلاش براي رسيدن به هدف است.پس جهاد در راه خدا آنگونه كه شايسته جهاد در راه اوست يعني انجام دادن كامل دستور خدا و دعوت نمودن مردم به راه او به هر وسيله‌اي كه انسان را به خدا مي‌رساند، از قبيل اندرز گفتن، تعليم، جنگ، گفتگو، توسل به زور، وعظ و غيره هُوَ اجْتَبَاكُمْ او شما را- اي گروه مسلمانان – از ميان مردم برگزيده و دين را براي شما انتخاب نموده، و آن را برايتان پسنديده، و بهترين كتابها و بهترين پيامبران را برايتان انتخاب نموده است. پس در مقابل اين عطيه و بخشش، آنگونه كه شايسته است در راه خدا جهاد كنيد. و از آنجا كه شايد كسي گمان ببرد فرمودة الهي: وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ از باب مكلف كردن انسان به چيزي است كه طاقت آن را ندارد، يا از باب مكلف كردن انسان به چيزي است كه انجام آن بر او دشوار و سنگين مي‌باشد، براي اينكه چنين توهم و گماني پيش نيايد، فرمود: وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ و در دين هيچ كار دشوار و سنگيني و دشواري نمي‌كند دستور نداده است. و هر گاه اسبابي پيش بيايد كه ايجاب كند امورات دين تخفيف يابد و آسانتر شود، يا آن را كاملاً ساقط نموده، و يا آن را سبكتر كرده است. و از اين است كه مشقفت، آساني را مي‌طلبد، و به هنگام ضرورت انجام امور ممنوع جايز خواهد بود. پس بسياري از احكام فرعي كه در كتابهاي احكام معروف‌اند در اين قاعده داخل مي‌باشند. مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ آيين و اوامري كه ذكر شد، آيين پدرتان ابراهيم است كه همواره بر آن چنگ بزنيد هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ او قبلاً شما را مسلمان ناميد است. يعني پيش از اين و در كتابهاي گذشته معروف و مشهور است كه ابراهيم شما را مسلمان ناميده است. وَفِي هَذَا و در اين كتاب و در اين شريعت نيز مسلمان ناميده شده‌ايد. يعني در گذشته و حال همواره نامتان همين بوده است. لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ تا اين پيامبر بر اعمال خوب و بدتان بر شما گواه باشيد وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ و شما هم ‌گواهان بر مردم باشيد، چون شما بهترين امت هستيد و براي پيامبران گواهي مي‌دهيد كه آنها پيام الهي را به ملتهاي خود رسانده‌اند، و بر ملتها گواهي مي‌دهيد كه پيامبرانشان پيام خدا را به آنها رسانده‌اند، و براساس آنچه كه خداوند در كتابش شما را ازآن آگاه كرده است اين گواهي را مي‌دهيد فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ پس نماز را با همة اركان وشرايط و حدود و لوازماتش بر پا داريد. وَآتُوا الزَّكَاةَ و زكات اموالتان را كه بر شما فرض است به مستحقان بپردازيد، تا با اين كار سپاس خداوند را به خاطر نعمت‌هايي كه به شما داده است به جاي آوريد. وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ و به خدا چنگ زنيد. يعني به او پناه ببريد، و در اين راه بر او توكل كنيد، و هرگز بر قدرت و حركت خود تكيه ننمايد. هُوَ مَوْلَاكُمْ او ياور و سرپرست شما و امورات شماست. پس به تدبير شئون شما مي‌پردازد، و به بهترين وجه امورات شما را مي‌گرداند.
فَنِعْمَ الْمَوْلَى چه ياور و سرور نيك، و چه مددكار و كمك كنندة خوبي است! يعني خداوند بهترين ياور است براي كسي كه او را ياري كند و چنين كسي حتماً به هدفش مي‌رسد وَنِعْمَ النَّصِيرُ و خدا را هر كس را ياري كند، او بهترين ياري كننده و مددكار است و هر امر ناگواري را از او دور مي‌نمايد.


تفسير سوره‌ي مؤمنون
مكي و 118 آيه است
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه‌ي 11-1:
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ مسلماً مؤمنان پيروز و رستگارند.
الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ كساني كه در نمازشان فروتن و خاشع هستند.
وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ و كساني كه از كردار بيهوده و گفتار ياوه و پوچ روي گردانند.
وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ و كساني كه زكات را پرداخت مي‌كنند.
وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ و آنان كه شرمگاههايشان را پاك نگاه مي‌دارند.
إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ مگر در مورد همسران يا كنيزان خود، كه در اين صورت سزاوار نكوهش نيستند.
فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ پس هر كس فراتر از اين را بجويد، اينان همان تجاوز كارانند.
وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ و كساني كه امانتها و پيمانهايشان را رعايت مي‌كنند.
وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ و كساني كه به نمازهايشان پايبنداند.
أُوْلَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ آنان همان وارثان هستند.
الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ كساني كه بهشت برين را به دست مي‌آورند، و آنان در آن جاودانه‌اند.
خداوند با ياد كردن بندگان مؤمن خود و بيان موفقيت و رستگاري آنها، و اينكه چگونه به آن مي‌رسند، ياد آنها را گرامي مي‌دارد، و آنان را ستايش مي‌نمايد، و در ضمن مردم را تشويق و تحريك مي‌كند تا خود را به صفتهاي آنان متصف كنند، پس بنده بايد وضعيت خود و ديگران را با اين آيات بسنجد، كه از اين طريق ضعف و قوت ايمان خود و ديگران را مي‌داند.
پس خداوند فرمود: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ مؤمنان كه به خداوند ايمان آورده‌اند و پيامبران را تصديق نموده‌اند، رستگار و موفق شده و همة آنچه را كه يك انسان سعادتنمد به دنبال آن است، به دست آورده‌اند. يكي از صفتهاي كمال آنان اين است كه في صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ.در نمازشان فروتن هستند. خشوع و فروتني در نماز يعني حضور قلب در برابر خداوند، و به خاطر آوردن نزديكي او، كه از اين طريق دل مؤمن و جانش آرام مي‌گيرد، و سكونت مي‌يابد، و كمتر به اين سو و آن سو توجه مي‌نمايد، و مؤدبانه در پيشگاه پروردگارش مي‌ايستد، و همة آنچه را كه مي‌گويد انجام مي‌دهد، و به خاطر مي‌آورد، و از اول نمازش تا آخر آن بدان توجه دارد، و با اين كار وسوسه‌ها و افكار بي‌ارزش را از خود دور مي‌گرداند، و اين روح نماز، است و مقصود و هدف از نماز همين است. و اين چيزي است كه براي بنده نوشته مي‌شود. پس نمازي كه خشوع و فروتني و حضور قلب در آن نباشد چنانچه قابل قبول باشد و صاحبش بر آن پاداش يابد، پاداش آن به اندازه‌اي است كه قلب از آن تعقل كند و بفهمد.
وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ و كساني كه از گفتن سخن بي‌فايده و بيهوده روي مي‌گردانند چون به آن علاقه ندارند، و مي‌خواهند نفس خود را از آن پاك بدارند، و هر گاه بر گفتار و كردار بيهوده‌اي گذر كنند با كرامت و به بهترين وجه از كنار آن مي‌گذرند. و وقتي آنها از گفتار بيهوده روي گردان هستند از حرام نيز به طريق اولي روي مي‌گردانند، و هر گاه انسان بتواند زبانش را كنترل كند قطعاً مي‌تواند كارش را نيز كنترل نمايد ، و اختيارش در دست خودش خواهد بود، چنانكه پيغمبر (ص) به معاذ بن جبل آنگاه كه او را به چند چيز توصيه نمود، فرمود: آيا تو را به ملاك همة اينها خبر دهم؟ گفتم: «آري، اي پيامبر خدا!» پس پيامبر زبان خودش را گرفت و فرمود: «اين زبانت را كنترل كن». پس يكي از صفات پسنديدة مؤمنان اين است كه زبان خود را از گفته‌هاي بيهوده و سخنهاي حرام كنترل نمايند.
وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَعِلُونَ و كساني كه زكات همة اموالشان را مي‌پردازند و با پرداخت زكات، خودشان را از آلودگي‌هاي اخلاقي و كارهاي زشت كه نفس با ترك گفتن و پرهيز كردن از آن پاكيزه مي‌گردد پاكيززه مي نمايند. پس آنان عبادت پروردگار را به خوبي و نيكي و با فروتني در نماز انجام مي‌دهند و با پرداخت زكات با بندگان خدا نيكي مي‌كنند.
وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَفِظُونَ و كساني كه شرمگاههايشان را از ارتكاب زنا پاك مي‌دارند. و از كمال حفاظت شرمگاه اين است كه انسان از آنچه آدمي را به زنا فرا مي‌خواند مانند نگاه كردن و دست زدن و غيره پرهيز نمايد. پس آنها شرمگاههايشان را حفظ مي نمايند.إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ  مگر از همسران يا كنيزان خود، كه با آنان همبستر شده و نزديكي مي‌كنند، و در اين رهگذر سزاوار ملامت و نكوهشي نيستند، چون خداوند همسران و كنيزان را برايشان حلال نموده است،
فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ پس هر كس غير از همسر و كنيز را براي اشباغ غريزة جنسي خود بجويد فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ چنين افرادي از آنچه خداوند حلال نموده است تجاوز كرده و به سوي حرام رفته، و بر ارتكاب محارم الهي جرأت نموده‌اند. اين آيه بر حرمت «متعه» دلالت مي‌نمايد، چون زني كه با ازدواج موقت همسر قرار مي‌گيرد، همسر حقيقي نيست كه هدف نگاه داشتن و زندگي كردن با وي باشد، و كنيز هم نمي‌باشد، و حرام بودن ازدواج با زني كه به قصد حلال كردن وي براي شوهر قبلي‌اش انجام مي‌گيرد، به همين خاطر است. و أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَنُهُمْ بر اين دلالت مي نمايد كه شرط حلال بودن كنيز اين است كه شش دانگ كنيز در ملكيت او باشد. پس اگر نيمي يا بعضي از كنيز در ملكيت او بود برايش حلال نيست، چون در ملكيت او قرار ندارد، بلكه اين كنيز در ملكيت او و كسي ديگر قرار دارد. پس همانطور كه جايز نيست يك زن آزاد دو تا شوهر داشته باشد، نيز جايز نيست با يك كنيز دو آقا و ارباب رابطة زناشويي مشترك داشته باشند.
وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ. و كساني كه امانتها و پيمانهايشان را رعايت مي‌كنند. يعني آن را حفاظت مي‌كنند و به آن پايبند هستند، و براي اجراي آن مي‌كوشند. اين شامل همة‌امانتها است؛ امانتهايي كه حق خداوند هستند، و امانتهايي كه حق بندگان خدا مي‌باشند. خداوند متعال فرموده است: انا عرضنا الامانه علي السموات و الارض و الجبال فابين أن يحملها و اشفقن منها و حملها الإنسن بدون شك ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه نموديم، پس ابا ورزيدند و از آن هراسيدند، و انسان آن را به دوش گرفت.
پس همة چيزهايي كه خداوند بر بنده‌اش واجب نموده امانت است و بايد كاملاً آنها را انجام دهد و حفظ نمايد. همچنين امانتهايي كه انسانها بر دوش يكديگر مي‌گذارند؛ مانند مالهايي كه به امانت داده مي‌شود، و رازهايي كه بطور امانت با كسي در ميان نهاده مي‌شود، و امثال آن. پس بنده بايد هر دو امانت را ادا نمايد:‌همانا خداوند به شما فرمان مي‌هد كه امانتها را به اهل آن بسپاريد. همچنين شامل عهد و پيماني است كه به بندگان با يكديگر مي‌بندند و بنده بايد به آن وفادار باشد، كه عهد‌شكني حرام است.
وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ و كساني كه همواره و هميشه نمازهايشان را در اوقات معين و با شرايط و اركان آن انجام مي‌دهند. پس خداوند آنها را ستايش نمود كه در نماز فروتني مي‌نمايند و بر آن مواظبت مي‌كنند، و اصولا نماز بدون اين دو حالت نماز محسوب نمي‌شود. پس كسي كه هميشه نماز مي‌خواند اما بدون فروتني و حضور قلب، يا اينكه نمار را با فروتني و خشوع مي‌خواند اما بدون محافظت و مواظبت بر آن، چنين كساني قابل نكوهش و سرزنش مي‌باشند، و كارشان ناقص است.
أُوْلَئِكَ كساني كه داراي اين صفتها هستند، هُمُ الْوَارِثُونَ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ وارثان‌اند كه بهشت برين ، و فردوس را كه بالاترين و بهترين جاي بهشت است به دست مي‌آورند، چون آنها داراي بالاترين صفات نيك و خير بوده‌اند. و بيا منظور از فردوس همة بهشت است، تا عموم مؤمنان با درجات و مراتب مختلفشان هر يك به اندازة خودش در آن داخل شوند. هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ آنان در آن جاودانه‌اند، از آن رنجيده و خسته نمي‌شوند، و دلشان نمي‌خواهد كه به جاي ديگر برده شوند، چون بهشت كاملترين و برترين نعمتهاي را در بر دارد، و هيچ چيزي در آن نيست كه صفا و زيبايي آن را مكدر نمايد.
آيه‌ي 16-12:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ و به راستي كه انسان را از گلي برداشته شده از تمام زمين آفريده‌ايم.
ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ سپس او را به صورت نطفه‌اي در قرارگاه استوار قرار داديم.
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ سپس نطفه را به خوني بسته تبديل كرديم، و آنگاه خون بسته را به شكل قطعه گوشتي به اندازه‌ي آنچه كه جويده مي‌شود در آورديم، و از اين تكه گوشت جويده شده استخوانهايي ساختيم، و بعد بر استخوانها گوشت پوشانيديم، و از آن پس او را [به] آفرينش ديگري آفريديم، پس بزرگ است خداوند بهترين آفرينندگان
ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ بعد از آن قطعاً شما خواهيد مرد.
ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ  سپس شما در روز قيامت حتماً برانگيخته خواهيد شد.
خداوند در اين آيات مراحل آفرينش انسان را از ابتداي خلقتش تا جايي كه سرنوشتش به آن منتهي مي‌گردد بيان مي‌نمايد، پس ابتدا از خلقت پدر بشريت آدم (ع)  سخن گفت و اينكه او را از سلله من طينِ يعني از گلي آفريد كه از تمام زمين برداشته شده است. بنابراين فرزندانش همانند زمين برخي پاكيزه و خوب، و برخي بد هستند، و برخي نرم و برخي سخت مي‌باشند، و برخي در ميان اين دو قرار دارند. ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً سپس انسان را به صورت نطفه قرار داديم، نطفه‌اي كه از ميان سينة زن و كمر مرد بيرون مي‌آيد. سپس فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ در قرارگاهي استوار و محكم كه رحم مادر است قرار گيرد كه از فاسد شدن مصون مي‌ماند.
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً سپس نطفه‌اي را كه قبلاً در رحم قرار داده بوديم بعد از گذشت چهل روز به شكل خون بسته‌اي در آورديم. فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً سپس خون بسته را بعد از گذشت چهل روز به صورت قطعه گوشتي كوچك به اندازه‌ي آنچه كه جويده مي‌شود در آورديم. فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَمًا سپس مضغه را تبديل به استخوان سختي نموده‌ايم و به ميزان نياز بدن گوشت را در لابلاي آن قرار داديم. فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا سپس گوشت را پوششي براي استخوان‌ها قرار داديم، و اين در چهل روز سوم انجام مي‌شود. ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ و از آن پس او را به آفرينش ديگري آفريديم كه روح در آن دميده مي‌شود، پس آن موجود جامد و بي‌جان تبديل به موجود زنده مي‌گردد.
فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ پس والا و داراي خير فراوان است خداوند، كه بهترين آفريننده مي‌باشد خدايي كه هر چيزي را نيكو آفريده، و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد؛ سپس نسل او را از چكيد، آبي پست مقرر نمود، آنگاه او را از اندامي درست برخوردار كرد، و از روح خود در وي دميد، و براي شما گوش و چشمان و دلها قرار داد، چه اندك سپاس مي‌گذاريد!
پس همة آفرينش او زيباست، و انسان بهترين و زيباترين آفريده‌هاي اوست، بلكه به طور مطلق از همة مخلوقات بهتر است، چنان كه خداوند متعال فرموده است:
به راستي كه انسان را در بهترين شكل و زيباترين سيما آفريده‌ايم.
ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ بعد از آفرينش و دميده شدن روح در بدن شما، در مرحله‌اي ديگر خواهيد مرد.
ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ سپس شما در روز قيامت برانگيخته شده و طبق اعمال بد و نيكتان سزا و جزا خواهيد شد خداوند متعال مي‌فرمايد آيا انسان چنين مي‌پندارد كه رها مي‌شود؟ آيا او قبلاً نطفه‌اي نبود كه در رحم ريخته مي‌شود؟ سپس به خون بسته‌اي تبديل شد، سپس خداوند بعد از آن او را آفريده و مرتب نمود، و از آن دو نر و ماده را قرار داد. آيا اين [آفريننده و خالق] توانايي ندارد كه مرده‌ها را زنده گرداند؟!!
آيه‌ي 20-17:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ و به راستي بر فرازتان هفت آسمان آفريديم، و ما هرگز از آفرينش غافل نبوده‌ايم.
وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ و از آسمان آبي را به اندازه فرو فرستاديم، و آن را در زمين ماندگار نموديم، و بي‌گمان ما بر از ميان بردنش تواناييم.
فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ لَّكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ما به وسيلة اين آب نخلستانها و تاكستانها را براي شما پديد آورديم، و شما در آنجا ميوه‌هاي بسياري داريد، و از آن مي‌خوريد.
وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاء تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآكِلِينَ و همچنين با آن درختي پديدار كرديم كه در كوه طور سينا مي‌رويد [و] روغن و نان خورشي براي خورندگان بر مي‌آورد.
وقتي خداوند آفرينش انسان را بيان كرد، جايگاه وي و فراواني نعمت‌هايي را كه به او ارزاني داشته است بيان داشت و فرمود: وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ و بر فرازتان هفت آسمان قرار داديم. هفت آسمان كه هر يك برفراز ديگري است، و آسمان با ستارگان و خورشيد و ماه آراسته شده، و منافع و مصالح زيادي براي بندگان در آن نهفته است وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ و ما از آفرينش غافل نبوده‌ايم، پس همانطور كه همة پديده‌ها را آفريده‌ايم ، علم و آگاهي ما نيز همة آنچه ر كه آفريده‌ايم احاطه نموده است. پس ما از هيچ مخلوقي غافل نيستيم و آن را فراموش نخواهمي كرد، و مخلوقي را نمي‌آفرينيم كه آن را ضايع كرده و به فراموشي بسپاريم. و از آسمان غافل نيستيم كه بر زمين بيافتند و ذره‌اي را در تاريكيها و ميان امواج درياها و در گوشه‌هاي فلاتها فراموش نمي‌كنيم. و هيچ جنبده‌اي نيست مگر اينكه روزي او به عهدة خدا مي‌باشد، و محل زيست و محل دفن آن را مي‌داند.
در بسياري از جاها خداوند از آفرينش و آگاهي و علم خويش يكجا سخن گفته است. مانند اينكه مي‌فرمايد: الا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير آيا كسي كه آفريده است، نمي‌داند، حال آنكه او باريك بين و آگاه است؟!
بلي وهو الخلق العليم آري! و او آفرينندة آگاه است، چون آفرينش مخلوقات از بزرگترين دلايل عقلي است كه بر علم و آگاهي آفريننده و فرزانگي او دلالت مي‌نمايد.
 وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء و از آسمان آبي را به اندازه فرو فرستاديم كه روزي شما و چهارپايانتان در آن است. آن را به اندازه فرو مي‌فرستد كه شما را كفايت كند، پس آن را چنان كم نازل نمي‌كند كه ساكنان زمين تلف شوند، و بر اثر كبمود آن درختان و گياهان پژمرده گردند، بلكه به مقدار نياز آن را فرو مي‌فرستد. سپس آن را بند مي‌آرد، زيرا اگر هميشه ببارد زيان‌آور خواهد بود.
فَأسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ و آن را در زمين ماندگار نموديم. يعني آب را بر زمين فرو فرستاديم، پس آب در آن جاي گرفت و ماندگار شد، و به قدرت خداوند گياهان همگون از زمين بيرون مي‌آيند. و نيز آن را در بطن زمين آمادة شرب و بهره‌برداري مي كند؛ آب چنان به قعر زمين فرو نمي‌رود كه قابل دسترسي نبوده و رسيدن به آن ممكن نباشد. وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ و بي‌گمان ما بر از ميان بردنش تواناييم، به اين صورت كه آن را از آسمان فرو نفرستيم، يا آن را فرو بفرستيم اما آب به عمق زمين فرو رود، به گونه‌اي كه دسترسي به آن ممكن نباشد، يا هدف از آن محقق نشود. و در اينجا خداوند بندگانش را آگاه نمود و تذكر مي‌دهد كه سپاس او را ر نعمتش به جاي آورند و فقدان آب را تصور كنند كه در آن حالت چه زياني متوجه انسانها مي‌شود! مانند اينكه خداوند متعال فرموده است: قل ارء‌يتم إن أصبح مآؤكم غورا فمن ياتيكم بماء معين بگو: «به من خبر دهيد، اگر آبتان فرو نشيند چه كسي برايتان آبي روان مي‌آورد؟».
فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ و به وسيلة اين آب باغهايي از انگور و خرما آفريده‌ايم و پديد آورده‌ايم. خداوند متعال اين دو نوع درخت را به طور ويژه بيان كرد، با اينكه به وسيلة آب درختاني ديگر نيز پديد مي‌آيند، اما درخت خرما و انگور داراي فضيلت و منافعي هستند كه از ديگر درختان بالاترند، بنابراين به صورت عام نيز فرمود: لَّكُمْ فِيهَا براي شما در اين باغها فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ميوه‌هاي زيادي هست، و از آن مي‌خوريد، ميوه‌هايي از قبيل انجير و ليمو و انار و سيب و غيره.
وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاء و درختي كه در كوه طور سينا مي‌رويد، و آن درخت زيتون است. و به صورت ويژه بيان شده است، چون در جاي خاصي در سرزمين شام مي‌رويد، و منافعي دارد كه برخي از آن در فرمودة الهي بيان شده است: تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآكِلِينَ داراي روغن است، كه بيشتر براي روشن كردن چراغها از آن استفاده مي‌شود، و نان خورشي براي خورندگان است و نيز منافعي ديگر دارد.
آيه‌ي 22-21:
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ و به راستي برايتان در چهارپايان عبرتي است، از آنچه در شكم آنها‌ست به شما مي‌نوشانيم، و در آنها برايتان منافعي فراوان است، و از آن مي‌خوريد.
وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ و بر آنها و بر كشتي‌ها حمل مي‌شويد.
يكي از نعمتهاي خداوند بر شما اين است كه چهارپاياني از قبيل شتر و گاو و گوسفند را برايتان مسخر نموده است، و در آنان عبرتي است براي آنان كه عبرت مي‌آموزند، و منافعي است براي آنها كه عبرت مي‌آموزند، و منافعي است براي آنها كه فايده مي‌گيرند. نُّسقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا از شكم آن چهارپايان شير به شما خالص و گوارا برايتان بيرون مي‌آوريم. وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ و در آن برايتان منافع فراوان است، كه از پشم و مو و كرك آن استفاده مي‌كنيد، و از پوست و موي آنها خانه مي‌سازيد كه در حضر و سفر، نقل و انتقال آن راحت و سبك است. وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ و از آن بهترين خوردنيها را از قبيل گوشت و چربي مي‌خوريد.
وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ و حيوانات خشكي به مثابة كشتي شما هستند، در اختيار شما قرار دارند و بارهاي سنگين خود را توسط آنها از سرزميني به سرزمين ديگر حمل نموده، و مي‌رسانيد، كه اگر حيوانات نبودند جز با سختي و دشواري نمي‌توانستيد آن را بدانجا برسانيد. و نيز در دريا كشتي‌ها را قرار داده كه شما و كالاهايتان را حمل مي‌نمايد.
پس خداوندي كه اين نعمت‌ها را به شما بخشيده و انواع احسان و نيكي را در حق شما نمودة، و خير فراوان را به سوي شما سرازير كرده است، سزاوار است تا كمال سپاس و شكرش به جاي آورده شود و به طور كامل مورد ستايش قرار گيرد. شايستة است كه در پرستش او بكوشيد و نعمتهايش را در راستاي ارتكاب گناه و نافرماني به كار نبريد.
آيه‌ي 30-23:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ و به راستي نوح را به سوي قومش فرستاديم پس گفت:‌«اي قوم من! خداوند را بپرستيد، شما هيچ معبود حقيقي جز او نداريد. آيا [از عذاب خداوند و زوال نعمت او] نمي‌ترسيد؟!.»
فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ پس اشرافي از قومش كه كافر بودند، گفتند: «اين مرد جز انساني همچون شما نيست، مي‌خواهد بر شما برتري يابد، اگر خداوند مي‌خواست حتماً فرشتگاني مي‌فرستاد، ما چنين چيزي را از پدران پيشين خود نشنيده‌ايم».
إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ او جز شخصي نيست كه در خود جنوني دارد، پس تا مدتي در بارة او صبر كنيد.
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ [نوح] گفت: «پروردگارا! چون مرا تكذيب مي‌كنند ياري‌ام كن».
فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ پس به او وحي كرديم كه زير نظر و فرمان ما كشتي را بساز، پس هر گاه فرمان ما صادر شد و آب از تنور بر جوشيد، بلافاصله از همة حيوانات از هر نوعي جفتي [نر و ماده] را سوار كشتي كن خانواده‌ات را نيز سواركن، مگر كسي از آنان كه وعدة [حق] از پيش بر او مقرر شده است، و دربارة كساني كه ستم ورزيده‌اند با من سخن مگو، بي‌گمان آنان غرق شدني‌اند.
فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ پس چون تو و همراهانت بر كشتي [سوار شديد] و استقرار يافتيد، بگو: «ستايش خداوندي را سزا است كه ما را از گروه ستمكاران رهايي بخشد»
وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلًا مُّبَارَكًا وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ و بگو: پروردگارا! مرا در منزلي پرخير و بركت فرود آور، و تو بهترين فرود آورندگاني».
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ قطعاً در اين نشانه‌هايي است، و به طور مسلم [ما بندگان خود را] آزمايش مي‌نماييم.
خداوند متعال از رسالت بنده و پيامبرش نوح (ع) سخن به ميان مي‌آورد كه اولين پيامبري است كه خداوند به سوي اهل زمين فرستاده است. پس خداوند او را به سوي قومش فرستاد كه بتهايي را پرستش مي‌كردند، و آنها را به پرستش و عبادت خداوند يكتا دستور داد و فرمود: يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ اي قوم من! عبادت را خالصانه براي خداوند انجام دهيد، چون تنها عبادت خالص مورد قبول خداوند مي‌باشد.
مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ شما معبود به حقي جز او نداريد. در اينجا خداوند معبودهاي ديگر را باطل قرار داده و الوهيت را براي خويش ثابت مي‌نمايد، زيرا او آفريننده و روزي دهنده است، خدايي كه كمال مطلق از آن اوست و غير از او هر كس كه باشد بر سر خوان كريمانة او روزي مي‌خورد. أَفَلَا تَتَّقُونَ  آيا از پرستش بتها باز نمي‌آييد؟ بت‌هايي به شكل و سيماي مردمان صالح درست شده بودند و آنها به همراه خداوند آنان را عبادت مي‌كردند، پس نوح آشكارا و پنهاني و شب و روز به دعوت دادن آنها پرداخت و دعوتش را تا نهصد و پنجاه سال ادامه داد، اما اين كار جز به سركشي و نفرت قوم او نمي‌افزود.
فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ اشراف و سران كافر قوم در قالب مخالفت با پيامبرشان نوح و بر حذر داشتن مردم از پيروي از او گفتند:‌اين مرد جز انساني همچون شما نيست، و هدفش از ادعاي نبوت و پيامبري اين است كه بر شما برتري يابد و از او پيروي كنيد، و گر نه او چه برتري بر شما دارد، حال آنكه از نوع شما و يك انسان است؟! و اين مخالفت همواره در ميان تكذيب كنندگان پيامبران وجود داشته است.
و خداوند بر زبان پيامبرانش جواب كاملي به اين اعتراض داده است، آنجا كه آنها به پيامبرانشان گفتند: شما جز انسانهايي همانند ما نيستيد، و مي‌خواهيد ما را از آنچه كه پدران و نياكانمان پرستش مي‌كردند باز داريد، پس اگر راست مي‌گوييد دليل آشكاري براي ما بياوريد. پيامبرانشان گفتند:« [درست است] ما جز انسانهايي مانند شما نيستيم، اما خداوند بر هر كس از بندگانش كه بخواهد منت مي‌گذارد».
پس آنها خبر دادند كه اين رسالت و نبوت، فضل و منت خداوند است، و شما نمي‌توانيد دايرة فضل و منت خداوند است، و شما نمي‌توانيد دايرة فضل او را تنگ كنيد و او را از رساندن فضلش به ما بازداريد. و در اينجا گفتند:  وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً اگ رخداوند مي‌خواست فرشته‌اي را فرو مي‌فرستاد و اين نيز با مشيت خدا تعارض دارد و باطل است، چون خداوند اگر مي‌خواست فرشته‌اي را فرو مي‌فرستاد، اما خداوند فرزانه و مهربان است، و حكمت و رحمت او اقتضا مي‌نمايد كه پيامبر از جنس و نوع انسانها باشد، و چون مردم توانايي گفتگو با فرشتگان را ندارند بايد فرستادة خدا از جنس مردم باشد، زيرا در غير اينصورت كار بر ايشان مشتبه مي‌شد.
و آنها مي‌گفتند:‌مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ ما در ميان پدران و نياكان خود نشنيده‌ايم كه پيامبري فرستاده شود. آنها گفتند: نشنيده‌ايم كه در ميان پدران و پيشينيانمان پيامبري فرستاده شده باشد. و اين جاي تعجب ندارد، زيرا از گذشته آگاهي ندارند، پس آنها نبايد بي‌خبري و جهالت خويش را دليلي براي خود قرار بدهند. به فرض اينكه خداوند پيامبري را به ميان گذشتگان آنان نفرستاده باشد، دو حالت متصور است: يا آنها بر هدايت بوده‌اند، كه در اين صورت نيازي به فرستادن پيامبر نبوده است، و يا گمراه بوده‌اند، پس در اين صورت بايد خداوند را ستايش نمايند كه چنين نعمتي را به آنها اختصاص داده، نعمتي كه به پدرنشان نرسيده است. و نبايد عدم احسان به ديگران سبب شود تا به احساني كه خداوند به آنان ارزاني داشته است كفر ورزند.
إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ او جز مردي نيست كه به نوعي از ديوانگي و جنون مبتلا شده است. فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ پس چشم به راه و منتظرش باشيد تا مرگش فرا رسد. شبهاتي را كه ايراد كردند به منظور ابراز مخالفت با نبوت پيامبرانشان بود، كه بر شدت كفر و كينه‌توزي آنها دلالت مي‌نمايد. نيز بيانگر آن است كه آنها در نهايت جهالت و گمراهي قرار دارند و اين شبهات به هيچ‌وجه صلاحيت و شايستگي آن را ندارند كه با آنها مخالفت كرد، چرا كه اين شبهات متناقض و با يكديگر مخالفند. پس آنها كه مي‌گويند: ما هذا بشر مثلكم يريد أن يتفصل عليكم ثابت كردند كه پيامبر عقل و انديشه‌اي دارد كه از اين طريق توطئه مي‌نمايد تا بر آنها برتري يابد، و رياست كند، پس بايد از او پرهيز كرد، تا كسي فريب او را نخورد. و اين گفته با ادعاي قبلي آنان كه مي‌گفتند: إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ او فقط مردي است كه به نوعي از ديوانگي مبتلا مي‌باشد، مطابقت ندارد، و اين جز از فرد گمراه و وسوسه‌گري كه قضيه بر او مشتبه گرديده و هدفش آن است كه به هر طريقي حق را نپذيرد، و رسالت را انكار نمايد، سر نمي‌زند؛ فردي كه نمي‌داند چه مي‌گويد، و خداوند هر كس را كه با او و پيامبرانش دشمني ورزد خوار مي‌گرداند.
وقتي نوح ديد كه دعوت كردن وي آنها را سودي نمي‌بخشد، جز اينكه بر فرار و رويگرداني آنها مي‌افزايد، قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ گفت: «پروردگارا! چون مرا تكذيب مي‌كنند ياري‌ام كن».
نوح از پروردگارش عليه آنها، و براي هلاكتشان و در راستاي خشمگين شدن به خاطر خدا كمك خواست، چون آنها فرمان خداوند را پشت سر نهادند و پيامبرشان را تكذيب كردند. و نوح گفت پروردگارا! بر روي زمين هيچ كس از كافران باقي مگذار زيرا اگ رتو آنها را باقي بگذاري بندگانت را گمراه مي‌سازند، و جز بدكار و ناسپاس به بار نخواهند آورد. خداوند متعال فرمود و لقد نائنا نوح فلنعم المحيبون و همانا نوح ما را صدا زد، و چه بسيار اجابت كنندة خوبي هستم!
فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ و وقتي دعاي او را پذيرفتيم، فراهم نمودن وسيلة نجات را قبل از فرا رسيدن زمان استفادة از آن به وي وحي نموديم. أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا كه زير نظر ما و با رهنمود و فرمانمان كشتي را بساز، و تو زير نظر ما هستي؛ ما تو را مي‌بينيم و صدايت را مي‌شنويم فَإِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُپس هر گاه فرمان ما مبني بر فرستادن طوفاني كه با آن عذاب داده مي‌شوند در رسيد و آب از تنور برجوشيد. يعني زمين پر از آب شد، و چشمه‌هايي از آن جوشيد، حتي محل آتشدانه كه معمولاً از آب دور است پر از آب شد، فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ [در چنين شرايطي] بلافاصله از حيوانات و از هر نوع نر و ماده‌اي سوار كشتي كن تا نسل ساير حيواناتي كه حكمت الهي اقتضا نموده در زمين باشند باقي بماند.
وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ و خانواده‌ات را سوار كن، مگر كسي از آنان كه وعدة حق از پيش بر او مقرر شده است، مانند فرزند نوح. وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا و در بارة كساني كه ستم  ورزيده‌اند با من سخن مگوي. يعني از من مخواه كه آنها را نجات دهم زيرا تقدير و قضاي الهي به طور قطع بر اين رفته است كه آنها غرق شوند.
فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى الْفُلْكِ و هر گاه تو و همراهانت بر كشتي سوار شديد و بر آن استقرار يافتيد، و در ميان امواج حركت كرديد، خداوند را به خاطر اينكه شما را نجات بخشيده و سلامتي داده است ستايش كنيد. پس بگو: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ«ستايش خداوندي را سزاست كه ما را از گروه ستمگران رهايي بخشيد». در اينجا خداوندي به نوح و همراهانش آموخت كه اين جمله را به عنوان شكر و ستايش خداوند و به پاس  اينكه آنها را از عمل و عذاب ستمكاران رهايي بخشيد، بگويند.
وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلًا مُّبَارَكًا و بگو «پروردگار! مرا در جايگاه و منزلي خجسته فرود بياور وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ و تو بهترين فرود آوردندگاني» يعني ديگر هست و از خداوند بخواهيد تا آن را به شما بدهد، و آن اين است كه منزل و جايگاه شما را خجسته و با بركت نمايد. پس خداوند دعاي نوح را پذيرفت: قضي الامر و استوت علي الجودي و قيل بعدا القوم الظمين و كار تمام شد، «هلاكت باد براي گروه ستمگران. قيل ينوح اهبط بسلم منا و بركت عليك و عل يامم ممن معك گفته شد: «اي نوح! با سلامتي از جانب ما و بركتهايي كه برتو و بر مردماني كه همراه نو هستند، فرود بيا».
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ  بدون شك در اين داستان نشانه‌هايي است دال بر اين كه تنها خداوند معبود است، و نوح پيامبر راستگوي اوست، و قومش دروغ مي‌گويند، و اينكه خداوند نسبت به بندگانش مهربان است و انسانها را در صلب و كمر پدرشان نوح و در كشتي نگاه داشت، آنگاه  كه تمام اهل زمين غرق شدند.
و كشتي نيز از آيات و نشانه‌هاي خداوند است: و لقد تركنها ايه فهل من مدكر و آن را به عنوان نشانه‌اي به جاي گذاشتيم، آيا پند پذيرنده‌اي هست؟ بنابراين آيات را به صورت جمع ذكر نمود چون بر چندين نشانه و مطلب دلالت مي‌نمايند. وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ و به طور مسلم ما آزمايش مي‌نماييم.
آيه‌ي 41-31:
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ آنگاه  پس از آنان مردماني ديگر پديد آورديم.
فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ و پيامبري از خودشان به [ميان] آنان فرستاديم كه فقط خداوند را بپرستيد، زيرا جز او معبود به حقي نداريد. آيا نمي‌پرهيزيد؟!
وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ و اشرافيان قومش كه كفر ورزيدند و فرا رسيدن قيامت را قبول نداشتند، و به آنان در زندگاني دنيا آسايش داده بوديم، گفتند: «اين جز انساني همانند شما نيست، از آنچه مي‌خوريد، مي‌خورد، و از آنچه مي‌نوشيد، مي‌نوشد».
وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ و اگر از انساني مانند خود پيروي كنيد آنگاه شما زيانكار خواهيد بود.
أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُم مُّخْرَجُونَ آيا به شما وعده مي‌دهد كه چون بميريد و تبديل به خاك و استخوان گرديد شما [بار ديگر زنده مي‌گرديد، و] از گورها خارج گردانده مي‌شويد؟!
هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ آنچه به شما وعده داده مي‌شود دور دور است.
إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ جز زندگاني اين جهان ما [هيچ زندگي و حياتي] وجود ندارد[گروهي از ما] زنده مي‌شويم، و ما برانگيخته نخواهيم شد.
إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ و او جز مردي نيست كه بر خدا دروغ بسته است و ما به او ايمان نمي‌آوريم.
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ گفت: «پروردگارا! ياري‌ام كن به سبب اينكه مرا دروغگو انگاشتند».
قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ فرمود: «پس از اندك زماني پشيمان مي‌شوند».
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاء فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ناگهان صداي بلند [و مرگبار، آنان را به سبب استقامتي كه در برابر حق داشتند] فرا گرفت و آنان را [مانند] خاشاكي كه بر آب افتاده است گردانيديم، پس نفرين بر گروه ستمكاران.
وقتي خداوند از نوح و قومش و اينكه آنها را هلاك كرد سخن به ميان آورد، فرمود: ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ آنگاه  پس از آنان مردماني ديگر پديد آورديم. ظاهراً اين نسل «ثمود» همان قوم صالح عليه ‌السلام مي‌باشند، چون اين داستان مشابه و همانند داستان آنها‌ست. فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ پس پيغمبري از خودشان كه نسب و نژاد و صداقتش را مي‌شناختند به ميان آنها فرستاديم، چون وقتي كه پيامبر از خودشان باشد زودتر فرمان مي‌برند و موجب گريز آنها نمي‌شود. و آن پيامبر ملت خويش را به آنچه كه پيامبران ملتهاي خود را به سوي آن دعوت كردند دعوت داد، و چنين گفت: أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ خدا را بپرستيد، زيرا جز او معبود به حقي نداريد. پس همة پيامبران بر اين دعوت اتفاق نموده‌اند و اين اولين چيزي بوده است كه امتهاي خود را به سوي آن دعوت كرده‌اند؛ اينكه فقط خدا را پرستش نماييد، و از عبادت غير او نهي نموده و خبر داده‌اند كه پرسستش غر خدا باطل و پوچ است. بنابر اين فرمود: أَفَلَا تَتَّقُونَ آيا از پروردگارتان نمي‌هراسيد تا از پرستش اين بتها پرهيز كنيد!
وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا و سران و اشرافي كه كفر ورزيده و سر ستيز داشتند و قيامت و جزا را قبول نداشتند، و آنها را در زندگاني دنيا ناز و نعمت داده بوديم، به منظور مخالفت با پيامبرشان و تكذيب وي و بر حذر داشتن مردم از او، گفتند: ما هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ اين پيامبر انساني همچون شما مي‌باشد، كه يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ از چيزهايي مي‌خورد كه شما مي‌خوريد و از همان چيزهايي مي‌نوشد كه شما مي‌نوشيد. پس چه برتري و فضيلتي بر شما دارد؟ رسول مي‌بايست فرشته‌ي باشد كه غذا نخورد و آب ننوشد.
وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ و اگر از پيامبر پيروي كنيد و او را رئيس خود قرار دهيد، حال آنكه او همانند شما انسان است، بي‌گمان عقلهايتان را از دست داده‌ايد، و از كارتان پشيمان خواهيد شد. عجب است! زيرا در حقيقت زيامندي و پشيماني بهرة كساني است كه از او پيروي نكرده و فرمانش نبردند. و ناداني و بي‌خردي بزرگ از كسي سرزده كه از اطاعت انساني كه خداوند وي را برگزيده و او را با رسالت خود برتري داده امتناع ورزيده و به پرستش درخت و سنگ گرفتار شده است. اين همانند گفتة ايشان است كه گفتند آيا از انساني از خودمان پيروي كنيم؟! همانا ما آنگاه در گمراهي و ديوانگي خواهيم بود. آيا از ميان همه‌ي ما وحي بر او فرو فرستاده شده است؟ خير، بلكه او دروغگويي خودپسند است. پس وقتي رسالت پيامبر را انكار كردند و نپذيرفتند، آنچه را كه پيامبر مي‌گفت مبني بر اينكه پس از مرگ زنده مي‌شوند و طبق اعمالشان مورد مجازات قرار مي‌گيرند را نيز انكار كردند و نپذيرفتند، آنچه را كه پيامبر مي‌گفت  مبني بر اينكه پس از مرگ زنده مي‌شوند و طبق اعمالشان مورد مجازات قرار مي‌گيرند را نيز انكار نموده و نپذيرفتند. پس گفتند. أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُم مُّخْرَجُونَ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ آيا به شما وعده مي‌دهد كه چون بميردو تبديل به خاك و استخوان گرديد شما بار ديگر زنده مي‌شويد و از گورها بدر آورده شده و برانگيخته مي‌گرديد؟! زنده شدن پس از مرگ بعد از اينكه تكه تكه شده و تبديل به خاك و استخوان گشتيد بسيار بعيد، و دور از عقل است. دايرة ديد آنها بسيار كوتاه بود، و اين امر را غيرممكن مي‌ديدند، و قدرت آفريننده را با قدرت و توانايي خود مقايسه مي‌كردند. و پاك و منزه است خداوند از اينكه توانايي خداوند را بر زنده كردن مردگان انكار كردند، خداوند را ناتوان مي‌شمردند، و آفرينش نخستين خود را فراموش كرده و از ياد برده بودند، خداوندي كه آنها را از نيستي به هستي آورده است، زنده‌كردن دوبارة آنها بعد از آن كه خشكيدند و از بين رفتند، براي او آسان‌تر است. هر دو كار براي خداوند آسان است. پس آنها چرا آفرينش نخستين خود را انكار نمي‌كنند و امور محسوس را بزرگ و غيرممكن دانسته و مي‌گويند: ما همواره موجود بوده‌ايم. اين را مي‌گويند تا بهتر بتوانند رستاخيز را انكار نمايند، و در مورد وجود خداوند آفريننده به مجادله بپردازند.
و دليلي ديگر نيز بر زنده شدن وجود دارد و آن اين است كه خداوند زمين را پس از پژمرده شدن و خشك شدنش سبز و خرم و زنده و شاداب مي‌گرداند مردگان را نيز زنده مي‌نمايد و او بر هر كاري تواناست. و دليلي ديگر نيز بر زنده شدن وجود دارد و آن پاسخي است كه به منكران رستاخيز در اين آيه فرموده است: بلكه از اينكه بيم دهنده‌اي از خود آنان به نزدشان آمد تعجب كردند. پس كافران گفتند: آيا وقتي مرديم و تبديل به خاك شديم دوباره زنده مي‌شويم؟ اين بازگشتي بعيد است» پس خداوند در پاسخ آنها فرمود:‌وقتي آنها خشك شده و از بين رفتند آنچه را زمين از آنها مي‌كاهد، مي‌دانيم. و نزد ما كتابي است كه همه چيز را ثبت و ضبط مي‌نمايد. إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا زندگاني و حياتي جز زندگاني اين جهان وجود ندارد، برخي از مردم مي‌ميرند، و برخي زندگي مي‌كنند، وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ و ما برانگيخته نخواهيم شد. او جز مردي نيست كه دچار جنون و ديوانگي شده است، بنابراين سخناني از قبيل يگانه بودن خداوند، و جهان آخرت و زندگي پس از مرگ را به زبان مي‌آورد. فتر بصوا به حتي حين پس تا مدتي عقوبت قتل و غيره را از او برداريد، تا احترامي براي او باشد، و چون ديوانه است و به سبب آنچه كه مي‌گويد مؤاخذه نمي‌شود. يعني- طبق ادعاي باطل آنها- جاي مجادله‌اي با او نيست و با در رابطه با صحت و سقم آنچه مي‌گويد مجادله نكنيد. آنها ادعا مي‌كردند كه سخنان او باطل و پوچ است،‌و فقط اين مانده بود كه آيا او را سزا بدهند يا نه؟ نبابراين به خيال خودشان عقلهايشان چنين اقتضا كرد كه او را سزا ندهند، با اينكه مستحق سزا مي‌باشد. آيا كفر و عنادي بالاتر از اين هست؟!
بنابراين وقتي كه كفرشان شدت گرفت و بيم دادن در مورد آنها مفيد واقع نشد، پيامبرشان آنان را نفرين نمود و گفت رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ اي پروردگارم! به سبب آنكه مرا دروغگو انگاشتند آنان را نابود كن و خوارشان بگردان، و در همين دنيا ياري‌ام كن. پس خداوند دعايش را اجابت كرد و فرمود: عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ بالحق به زودي پشيمان مي‌شوند، پس به سبب استقامتي كه در برابر حق داشتند ناگهان صداي بلند و مرگبار آنان را فرا گرفت، و اين ستمي از جانب خدا بر آنان نبود، بلكه از روي عدالت به عذاب گرفتار شدند، و چون ستم كرده بودند صداي بلند و مرگبار آنها را فرا گرفت و همه‌را نابود كرد. فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاء ما ايشان را همچون خس و خاشاكي نموديم كه روي سيلاب در گوشه‌هاي رودخانه پرت شده است. و در آيه‌ديگر مي‌فرمايد: ما بر آنان فرياد [مرگباري] فرستاديم پس همانند گياه خشكيدة [كومه‌ها] ريز و خرد شدند. فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ پس همراه با عذاب، دوري از رحمت خدا و نفرين و نكوهش جهانيان بدرقة راه آنان است. فما بكت عليهم السماء و الارض و ما كانوا منظرين پس آسمان و زمين بر آنان گريه نكردند و مهلت داده نشدند. اين تعبير، كنايه از آن است كه نابودي آنها مورد توجه نبوده، همچنانكه وجودشان نيز مورد عنايت و توجه نبوده است. استهزا و تمسخري است به آنان، چرا كه آنها مانند كسي نبودند كه فقدانش امر مهم و بزرگي شمرده شده و در باره‌ي او چنين گفته مي‌شود: «آسمان و زمين بر فقدان او گريختند». و از همين قبيل است آنچه كه روايت شده است: «به درستي كه هر گاه مؤمن فوت كرد جايگاه نماز و محل عبادت و جايي كه عملش بدانجا بلند گردانده مي‌شود و جايي كه روزي‌اش از آنجا نازل مي‌شود، و رد پايش در زمين، برايش گريه مي‌كنند». و ماكانوا و هنگامي كه زمان هلاكتشان فرا رسيد، نبودند از منظرين مهلت داده شدگان يعني به آنان تا وقتي ديگر مهلت داده نشد، بلكه عذاب آنان را در همين دنيا فراهم ساخت. خلاصة مطلب اينكه وقتي آنها به عذاب گرفتار شدند اهل آسمان و زمين برايشان غمگين نشدند،‌چون ارزشي نداشتند و در حالي مردن كه كافر بودند، و فرصت توبه كردن نداشتند و به آنها مهلت داده نشد تا كوتاهي خود را جبران نمايند، زيرا حقير و بي‌ارزش بودند.
آيه‌ي 44-42:
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِينَ آنگاه بعد از ايشان نسلهايي ديگر پديد آورديم.
مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ  هيچ امتي از اجلش پيشي نمي‌گيرد، و باز پس نمي‌ماند.
ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَاء أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ سپس پيامبراني خود را يكي پس از ديگري روانه كرديم، هر گاه پيامبري به نزد امتش مي‌آمد، او را تكذيب مي‌كردند، ما هم [ملتهاي سركش را نابود و] يكي را پس از ديگري روانة [ديار نيستي] كرديم، و آنان را افسانه ساختيم. آري! نفرين بر گروهي كه ايمان نمي‌آورند.
بعد از تكذيب كنندگان مخالف نسلهايي ديگر پديد آورديم. هر ملتي وقت و زماني مشخص دارد كه از آن پيش و پس نمي‌شود، و پشت سرهم به سوي آنها پيامبراني فرستاديم تا ايمان بياورند و به سوي خدا باز گردند.
پس كفرورزيدن و تكذيب كردن پيامبران هموار شيوة ملتهاي مجرم و سركش و كافر بوده است، هر گاه پيامبري به نزد امت خويش مي‌آمد او را تكذيب مي‌كردند و دروغگو مي‌ناميدند، با اينكه هر پيامبري همراه با نشانه‌ها و معجزاتي انسان بايد ايمان بياورد، بلكه دعوت پيامبر و شريعت و آيين او بر حقيقت آنچه آورده است دلالت مي‌نمايد.
فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا پس ما هم اين ملتهاي سركش را نابود و يكي را به دنبال ديگري روانة ديار نيستي نموديم، و هيچ چيزي از آنان باقي نماند، و خانه‌هايشان خالي و ويران شد، وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ و ايشان را زبانزد مجالس و ماية عبرت ديگران نموديم. و كساني كه پس از آنان آمدند در مورد آن سخن مي‌گفتند. و پندي براي پرهيزگاران و درسي عبرتي براي تكذيب كنندگان گشتند، و با عذاب خدا رسوا شدند.
فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ پس نابود باد گروهي كه ايمان نمي‌آورند. راستي اينها چقدر بدبخت و چقدر زيانكارند!! در اينجا سخن يكي از علما را به ياد مي‌آورم كه اكنون اسمش را به خاطر ندارم. ايشان مي‌فرمودند: پس از موسي و نزول تورات خداون عذاب را از ملتها رفع نمود، يعني عذابي كه آنها را ريشه كن نمايد مرتفع كرد، و جهاد با تكذيب كنندگان مخالفت را مشروع نمود. من نمي‌دانستم كه اين عالم سخن را از چه منبعي گرفته بود. اما وقتي در اين آيه‌ها و آياتي كه در سورة قصص هستند تأمل نمودم، دليل سخن او را فهميدم. در اين آيات خداوند از امتهايي كه پي در پي هلاك و نابود شده‌اند سخن گفته، سپس خبر داده است كه پس از آنها موسي را فرستاده و تورات را بر او نازل كرده است كه موجب هدايت مردم مي‌باشد. و اما اينكه فرعون را هلاك نموده اعتراضي بر اين مطلب وارد نمي‌شود، زيرا فرعون را پيش از نزول تورات هلاك كرده است. و اما آيه‌هايي كه در سوره قصص هستند بسيار صريح مي‌باشند، و وقتي كه در لابلاي آنها هلاك شدن و نابودي فرعون را بيان مي‌كند، مي‌فرمايد: و لقد اتينا موسي الكتب من بعد ما اهلكنا القرون الاولي بصائر للناس و هدي و رحمه لعلهم  يتذكرون پس از آنكه امتهاي پيشين را هلاك نموديم كتاب را به موسي داديم كه موجب هدايت و رحمتي براي مردم بود، تا شايد پند پذيرند. پس اين آيه به صراحت مي‌گويد كه خداوند بعد از هلاك كردن ملت‌هاي متجاوز و سركش به موسي كتاب داد، و خبر داد كه تورات رهنمود و هدايت و رحمتي براي مردم است. و از همين مقوله است آنچه كه خداوند در سورة يونس بيان مي‌نمايد: ثم بعثنا من بعده آنگاه بعد از نوح رسلاً الي قومهم فجاء و هم بالبينت فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا به من قبل كذلك تطبع علي قلوب المعتدين ثم بعثنا من بعدهم موسي و هارون پيامبراني را به سوي قومشان فرستاديم كه با نشانه‌هاي روشن‌نزد آنان آمدند، اما آنها به آنچه كه پيش‌تر تكذيب كرده بودند ايمان نياوردند، اينگونه بر دلهاي متجاوزان مهر مي‌زنيم، آنگاه پس از آنها موسي و هارون را فرستاديم والله أعلم.
آيه‌ي 49-45
ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ سپس موسي و برادرش هارون را همراه با نشانه‌هاي خود، و دليلي آشكار فرستاديم.
إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ  به سوي فرعون و اشراف [قوم] او، ولي آنان تكبر ورزيدند، و گروهي برتري جو بودند.
فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ پس گفتند: «آيا به دو انساني همچون خودمان ايمان آوريم، حال آنكه قوم آنها خدمتگذار ما هستند؟!
فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ پس آن دو [موسي و هارون] را تكذيب كردند و در نتيجه هلاك و نابود شدند.
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ و به موسي كتاب داديم تا شايد راهياب گردند.
سپس موسي بن عمران كليم و برادرش هارون را_ آنگاه كه موسي از خداوند خواست هارون را در كارش شريك وي‌نمايد، و خداوند خواستة او را پذيرفت- همان با آياتي كه بر راستگويي آنان و صحت آنچه آورده بودند دلالت مي‌نمود، و همراه با دليلي آشكار فرستاديم؛ دليلي قوي كه به خاطر قوتش بر دلها چيره مي‌شود و مؤمنان از آن فرمان مي‌برند، و حجت آشكار را بر مخالفان اقامه مي‌كند. همچنانكه در جايي ديگر فرموده است: وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تسع ايت بينت و به موسي نه نشانه آشكار داديم. بنابراين سركردة مخالفان، حق را شناخت اما مخالفت كرد، از بين اسرائيل بپرسيد آنگاه كه موسي با نشانه‌هاي روشن به نزد آنان آمد، پس فرعون به او گفت:‌اي موسي! گمان مي‌برم تو را جادو كرده‌اند. موسي گفت: «تو مي‌داني كه اين نشانه‌ها را جز پروردگار آسمانها و زمين براي راهنمايي نازل نكرده است، و من تو را اي فرعون! هلاك شده مي‌دانم». و خداوند متعال فرمود: و جحدوا بها و استيقنتها أنفسهم ظلما و علوا و آنان نشانه‌ها را از روي ستمگري و برتري‌جويي انكار كردند، حال آنكه به حقانيت آن يقين داشتند. و در اينجا فرمود: ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ سپس موسي و برادرش هارون را با نشانه‌هاي خودمان و [همراه با] دليلي آشكار به سوي فرعون و اشراف قومش از قبيل هامان و ديگر سران آنها فرستاديم . فَاسْتَكْبَرُوا اما انان نياوردند و از روي تكبر خدا را انكار كردند، و خود را از آنها برتر دانستند. وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ  و آنها قومي برتري‌جو و خود بزرگ بين بودند. يعني برتري‌جويي و سلطه‌طلبي و تباهي و فساد در زمين تبديل به صفت و نشانة آنها شده بود. بنابراين تكبر ورزيدند و از آنها بيش از اين انتظار نمي‌رفت. فَقَالُوا و از روي تكبر و سركشي و بر حذر داشتن كم خردان و فريب دادن آنها گفتند أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا آيا به دو انسان همانند خودمان ايمان آوريم؟‌سخني را گفتند كه پيش از آنها ديگر نادانان آن را گفته بودند، پس دلهايشان در كفر همانند يكديگر مي‌باشد و گفته و كارهايشان همگون است. آنان رسالت الهي را كه بر آن دو برادر ارزاني نموده بود انكار كردند وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ در حالي كه قوم آنان يعني بني‌اسراييل خدمتگزار ما هستند و با انجام كارهاي سخت و طاقت‌فرسا زير دست ما مي‌باشند، چنانكه خداوند متعال فرموده است: و به ياد آوريد آن‌گاه كه شما را از فرعونيان نجات داديم كه بدترين عذاب را به شما مي‌چشاندند، پسرانتان را سر مي‌بريدند و زنهايتان را براي خدمت زنده مي‌گذاشتند و در اين آزمايش و عذابي بزرگ از جانب پروردگارتان بود. پس فرعونيان گفتند: چگونه ما پيرو مي‌شده است؟! و چگونه اينها رئيس و رهبر ما باشند؟!
و گفته قوم نوح مانند گفتة آنهاست: «انومن لكو اتبعكالارذلون آيا به تو ايمان بياورم در حالي كه انسانهاي حقير و طبقة پايين از تو پيروي كرده‌اند؟! و مانرنك اتبعك الا الذين هم اراذلنا بادي الراي و جز كساني كه آنها فرومايگان و بي‌خردان ما هستند كسي از تو پيروي نكرده است. معلوم است كه چنين سخن پوچي دليلي براي رد كردن حق نمي‌باشد، و چنين سختي عين لجاجت و مخالفت كور كورانه است.
بنابر اين فرمود: فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ فرعونيان، موسي و هارون را تكذيب كردند، و در نتيجه در دريا غرق و نابود شدند، در حاليكه بني‌اسرائيل را به همراه موسي نجات داد، و موسي توانست دستور خدا را در ميان آنها اجرا نمايد، و شعاير الهي را اظهار كند، خداوند به او وعده داد كه تورات را در مدت چهل شب نازل نمايد، پس موسي به ميعادگاه پروردگارش رفت. خداوند متعال مي‌فرمايد: و كتبنا له في الالواح من كل شي موعظه و تفصيلا لك شيء و در الواح، در مورد هر چيزي پندي براي او نوشتيم و هر چيزي را به شيوه‌هاي گوناگون بيان داشتيم. بنابراين در اينجا فرمود: لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ تا شايد راهياب گردند. يعني با شناخت جزئيات امر و نهي، و ثواب و عقاب هدايت شوند، و پروردگارشان را با نانها و صفت‌هايش بشناسند.
آيه‌ي 50:
وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِين ٍو پس مريم و مادرش را نشانه‌اي گردانيديم، و آن دو را در تپه‌اي استوار و برخوردار از آب روان جاي داديم.
يعني بر عيسي پسر مريم منت نهاديم و او و مادرش رانشانة شگف‌انگيز خداوند قرار داديم، و چرا كه مادرش وي را بدون پدر به دنيا آورد، و عيسي در گهواره سخن گفت و خداوند معجزات و نشانه‌هايي را به دست او نمايان نمود. وَآوَيْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِين و آن دو را به هنگام وضع حمل- در تپه‌اي استوار و برخوردار از آب روان جاي داديم. يعني در پايين محلي كه آنها در آن به سر مي‌بردند آبي روان و جاري قرار داشت، زيرا خداوند متعال مي‌فرمايد قد جعل ربك تحتك سريا خداوند در پايين شما چشمه‌اي قرار داده است. زيرا محل استقرار آنان مرتفع بود. و هزي اليك بجذع النخله تسقط عليك رطبا جنيا فكلي و اشربي و قري عينا و تنة درخت خرما را بجنبان و تكان بده تا خرماي نورس و دست چين بر تو فرو بارد. پس [از اين خرماي شيرين] بخور و [از آن آب گورا] بياشام، و چشمت را روشن بدارو
آيه‌ي 56-51:
يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ  اي پيامبران! از خوراكيهاي پاكيزه و حلال بخوريد، و كارهاي شايسته بكنيد، بي‌گمان من از آنچه انجام مي‌دهيد آگاهم.
وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ و همانا اين است امت شما كه امتي يگانه است، و من پروردگار شما هستم، پس تنها از من بهراسيد.
فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ [اما مردمان] كار و بار خود را به پراكندگي كشاندند، و هر گروهي به آنچه نزد آنها است شادمان هستند.
فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ پس بگذارتا مدت زماني در غرقاب [جهالت و گمراهي] خود بسر ببرند.
أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ  آيا مي‌پندارند با مال و فرزنداني كه به آنان مدد مي‌رسانيم،
نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَل لَّا يَشْعُرُونَ شتابان نيكي‌ها و خوبي‌ها را نصيبشان مي‌كنيم؟ [چنين نيست] بلكه نمي‌دانند.
در اينجا خداوند پيامبرانش را فرمان مي‌دهد. تا از پاكيزه‌ها بخورند، و آن روزي پاكيزه و حلال مي‌باشد. و آنها را دستور مي‌دهد تا با انجام كارهاي شايسته كه قلب و جسم با انجام آن سامان مي‌يابد و دنيا و آخرت آدمي نيكو مي‌شود، شكر و سپاس خداوند را به جاي آورند. و آنها را خبر مي‌دهد كه خداوند به آنچه انجام مي‌دهند آگاه است، پس هر كاري كه بكنند به درستي كه خداوند آن را مي‌داند و به طور كامل و به بهترين صورت پاداش مي‌يابند.
و اين دلالت مي‌نمايد كه پيامبران همه بر حلال بودن خوراكيهاي پاكيزه، و بر حرام بودن پليديها و خوردنيهاي ناپاك اتفاق دارند، و آنها بر انجام هر عمل صالحي اتفاق دارند گر چه برخي از چيزهايي كه به انجام آن امر شده‌اند متفاوت است، و حكم شريعتها در مورد آن مختلف است، اما همه عمل صالح هستند ولي تفاوت شرايط زماني، و مكاني، اين اختلاف جزئي را پيش آورده است.
بنابراين كارهاي شايسته‌اي كه در همة زمانها شايسته و صالح‌اند همة پيامبران و همة شريعتها بر آن متفق مي‌باشند، مانند دستور به يگانه دانستن خداوند، و انجام عبادت فقط براي خداوند و محبت خدا و ترس از او، و اميد داشتن به او، و نيكوكاري و راستگويي و وفاي به عهد وبرقرار داشتن پيوند خويشاوندي، و نيكي كردن با پدر و مادر، و نيكي كردن با ضعيفان و بينوايان و يتيمان و مهرباني و نيكوكاري با مردم و امثال آن، بنابراين اهل علم و كتابهاي گذشته و اهل عقل، از آنچه محمد به آن دستور مي‌داد و از آنچه نهي مي‌كرد بر نبوت و پيامبري او استدلال مي‌كردند، چنانكه «هرقل» پادشاه روم و ديگران چنين كردند. پس رسول خدا به آنچه پيامبران گذشته به آن دستور دادند فرمان داد، و از آنچه پيامبران پيشين نهي كردند نهي نمود. و اين دلالت مي‌نمايد كه او پيامبر است. به خلاف كسي كه ادعاي دروغين دارد، چنين كسي به بدي و شر دستور مي‌دهد و از خوبي باز مي‌دارد.
بنابراين خداوند به پيامبران فرمود: وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً اي پيامبر! جماعت فَاتَّقُونِ پس با بجا آوردن فرمانهاي من و پرهيز از آنچه از آن نهي نموده‌ام از من بهراسيد. و خداوند مؤمنان را به آنچه كه پيامبران بدان دستور داده است دستور مي‌دهد، چون مؤمنان به آنان اقتدا مي‌كنند و به دنبال آنها حركت مي‌نمايند. پس فرمود« اي مومنان! از روزي‌هاي پاكيزه‌اي كه به شما داده‌ايم، بخوريد، و شكر خداوند را به جاي آوريد، اگر شما تنها او را مي‌پرستيد. پس بر همة ‌كساني كه خود را به پيامبر منسوب مي‌نمايند لازم است اين فرمان را به جاي آورند، و به آن عمل نمايند، اما ستمگران منكر جز سركشي چيزي را نمي‌پذيرند. بنابراين فرمود: فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ  و كساني كه خود را به پيروي از پيامبر منسوب مي‌كردند كار و بار دين خود را به پراكندگي كشاندند. و هر گروهي به راهي رفتند، و هر گروهي به دانش و ديني كه داشتند شادمان شده و گمان بردند كه آنها برحق‌اند، و ديگران بر باطل، حال اينكه كسي از آنها برحق است كه بر راه پيامبران باشد. يعين روزي حلال بخورد و عمل صالح انجام دهد، و غير از اينها بر باطل‌اند.
فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ پس آنان را بگذار تا مدت زماني در بحبوحة جهالت و ادعاهاي باطلشان بمانند. حَتَّى حِينٍ تا زماني كه عذاب بر آنها فرود بيايد، زيرا پند و موعظه و ترساندن در مورد آنان مفيد واقع نمي‌شود، و چگونه اين چيزها در مورد كسي مفيد واقع مي‌شودكه گما مي‌برد بر حق است و در اين خيال است كه ديگران را نيز به آنچه خودش بر آن است فرا بخواند؟
أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ آيا گمان مي‌برند اموال و فرزندان فراواني كه به آنها داده‌ايم دليلي بر آن است كه آنان اهل خير و سعادت و خوشبختي هستند، و خوبي دنيا و آخرت از آن آنهاست؟ آنها چنين فكر مي‌كنند اما در حقيقت چنين نيست. بَل لَّا يَشْعُرُونَ بلكه نمي‌دانند كه ما آنان را مهلت مي‌دهيم و كمكشان مي‌كنيم تا بيشتر گناه كنند و عذابشان در آخرت كامل و فراوان شود، و تا به آنچه داده شده‌اند شادمان شوند و ديگران به آن رشك برند. پس زماني كه به آنچه داده شده‌اند شاد شدند ناگاه آنان را به عذاب گرفتار مي‌كنيم.
آيه‌ي 62-57:
إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ بي‌گمان آنان كه از خوف خدا هراسانند.
وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ و كساني كه با آيات پروردگارشان ايمان مي‌آورند.
وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ و كساني كه آنان به پروردگارشان كفر نمي‌ورزند.
وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ و كساني كه آنچه را بايد [در راه خدا] بدهند، مي‌دهند، در حالي كه دلهايشان ترسان و هراسان است از اينكه به سوي پروردگارشان باز خواهند گشت.
أُوْلَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ چنين كساني براي انجام خوبيها مي‌شتابند و در انجام آن پيشتازند.
وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ و هيچ كس را مگر به اندازة توانش تكليف نمي‌كنيم و نزد ما كتابي است كه به حق سخن مي‌گويد، و هيچ ظلم و ستمي بديشان نمي‌شود.
وقتي خداوند از كساني كه سخن به ميان آورد كه هم گناه كرده و هم احساس ايمني مي‌كنند و گمان مي‌برند نعماتي كه خداوند در دنيا به آنها ارزاني داده است دليلي بر خوبي و برتري آنهاست، از كساني ياد كرد كه هم نيكوكاري مي‌نمايند و هم از پروردگارشان مي‌ترسند. پس فرمود: إنََّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ بي‌گمان آنان كه از خوف خدا هراسانند. يعني دلهايشان از ترس پروردگارشان هراسان بوده و مي‌ترسند كه خداوند با آنها طبق عدالت خويش رفتار نمايد، و آنگاه هيچ نيكي برايشان باقي نماند، و نسبت به خويش بدبين هستند كه مبادا نتوانسته باشند حق خداوند را ادا نموده باشند. و مي‌ترسند كه مبادا ايمانشان از بين برود، و چون پروردگارشان را مي‌شناشند و مي‌دانند كه تا چه حد او سزاوار بزرگداشت مي‌باشد از او مي‌هراسند و خوف و ترس آنها باعث مي‌شود تا از گناهان دست بردارند و در انجام واجبات كوتاهي نورزند.
وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ و كساني كه به آيات پروردگارشان ايمان مي‌آورند. يعني هر گاه آيات خداوند بر آنها خوانده شود ايمانشان افزوده مي‌شود. و نيز در آيات قرآني مي‌انديشند و در آن تدبير مي‌نمايند، پس مفاهيم قرآن و شكوه و انجام آن برايشان روشن مي‌گردد، و آنچه قرآن به آن فرا مي‌خواند از قبيل شناخت خدا و ترس از او و اميد داشتن به او برايشان معلوم مي‌گردد، در نتيجه به درجاتي از ايمان مي‌رسند كه نمي‌توانند به زبان آن را تعبير نمايند. و نيز در آيات آفاق تدبر مي‌نمايند و مي‌انديشند، چنانكه فرموده است: بي‌گمان در آفريشن آسمانها و زمين و در گردش شب و روز براي خردمندان نشانه‌ها است.
وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ و كساني كه براي پروردگار خود انباز و شريك قرار نمي‌دهند. يعني نه مرتكب شرك جلي و آشكار مي‌شوند مانند به خدايي گرفتن غير الله كه آن را به فرياد بخوانند، و به آن اميد داشته باشند، و نه مرتكب شرك خفي مي‌شوند از قبيل ريا و امثال آن. آنها گفته‌ها و كارها و ساير حالاتشان را مخلصانه براي خدا انجام مي‌دهند.
وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوا و كساني كه [از طرف خود] عطا مي‌كنند [و مي‌بخشند] آنچه را كه به دادن آن دستور داده شده‌اند، و هر آنچه را كه در توان دارند از قبيل نماز و زكات و حج و صدقه و غيره انجام مي‌دهند.
وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ با وجود اين دلهايشان ترسان و هراسان است، أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ و از اين كه اعماشان پيش خدا مي‌رود و در پيشگاه او مي‌ايستند، مي‌ترسند كه مبادا اعمالشان آنها را از عذاب خدا نجات ندهد، چون آنها پروردگارشان را مي‌شناسند و مي‌دانند او سزاوار انواع عبادت‌هاست.
أُوْلَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ چنين كساني در انجام كارهاي خوب با يكديگر مسابقه مي‌دهند و هدفشان اين است كارهايي انجام دهند كه آنان را به خدا نزديك نمايد. و به اموري مشغول مي‌شوند كه آنها را از عذاب خداوند نجات دهد، پس هر گاه چيز خوبي را بشنوند و يا فرصت انجام آن برايشان مهيا شود فرصت را غنيمت شمرده وشتابان آن را انجام مي‌دهند. آنها به اوليا و برگزيدگان خدا كه در اطرافشان هستند نگاه كرده و مي‌بينند كه در انجام هر كار خوبي مي‌شتابند، و در نزديك شدن به پروردگارشان با يكديگر به رقابت مي‌پردازند. اينان نيز با آنها به رقابت مي‌پردازند. و از آنجا كه هر مسابقه دهنده‌اي گاهي به خاطر تلاش و آمادگي‌اش  پيشي مي‌گيرد، و گاهي به سبب كوتاهي‌اش باز مي‌ماند، خداوند متعال خبر داده است كه اينها همواره از نوع سابقين و پيشتازان هستند.
وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ و آنهايي در انجام كارهاي خوب پيشتازند، و به اوج خوبيها رسيده‌اند. آنها گر چه با نسلهاي مخلص نخستين مسابقه داده‌اند. اما با وجود اين خداوند آنها را خوشبخت و پيشتاز گردانده است. وقتي كه پيشي گرفتن آنها بر يكديگر در انجام كارهاي خوب را بيان كرد، شايد كسي گمان برد كه آنچه از آنها و از ديگران خواسته شده امري است كه از توانايي ما انسانهاي امروزه خارج و يا مشكل است. بنابراين خداوند متعال فرموده است: وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا و هيچ كس را مگر به اندازة توانش مكلف نمي‌كنيم. يعني به اندازه‌‌اي كه توانايي‌اش بيشتر از آن است، و رحمت و حكمت الهي چنين است كه انسان را به چيزهايي مكلف نمايد كه توانايي و قدرتش آن را به طور كامل قرار گيرد، و چنين نمود تا راه رسيدن به او نزديك، و همواره جاده و راه كساني كه راه او را در پيش مي‌گيرند آباد و پر راهرو باشد. وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنطِقُ بِالْحَقِّ و نزد ما كتابي است كه به حق سخن مي‌گويد، و آن كتاب نخستين يعني «لوح المحفوظ» است كه هر چيزي در آن ثبت و ضبط گرديده و هر آنچه صورت مي‌پذيرد مطابق آنچه در آن نوشته شده است انجام مي‌شود. وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ و بر آنان هيچ ظلم و ستمي نمي‌شود. يعني از نيكي‌هايشان كاسته نشده و به عقوبت و عذاب نافرمانيهايشان افزوده نمي‌گردد.
آيه‌ي 67-63:
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِن دُونِ ذَلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ  بلكه دلهايشان غافل از اين [قرآن] است، و آنان غير از اين [كار زشت] كارهاي زشت ديگري دارند كه انجامش مي‌دهند.
حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ [در اين حالت] سران خوشگذران ايشان را به عذاب گرفتار مي‌كنيم، پس ناگهان فرياد بر مي‌آورند.
لَا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ [بديشان خواهيم گفت:] امروز فرياد و واويلا سر ندهيد، شما از سوي ما ياري و كمك نمي‌شويد.
قَدْ كَانَتْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ تَنكِصُونَ [چرا كه] آيات من بر شما خوانده مي‌شد ولي شما به عقب بر مي‌گشتيد.
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ در حالي كه- در برابر مردم به سبب خانه‌ي كعبه- تكبر ورزيديد، شبها در جلسات ومراسم خود از قرآن بدگويي مي‌كرديد.
خداوند متعال خبر مي‌دهد كه تكذيب كنندگان در ميان جهالت و ستمگري و غفلت و رويگرداني قرار دارند و اين امر آنها را از رسيدن به اين قرآن باز مي‌دارد ، پس آنان قرآن را راهنمايي خويش قرار نمي‌دهند، و با آن راهياب نمي‌شوند، و چيزي از قرآن به دلهايشان نمي‌رسد: و هنگامي كه قرآن خواندي ميان تو و كساني كه به آخرت ايمان ندارند پردة پوشيد شده‌اي قرار داديم، و بر دلهايشان پرده افكنديم كه مانع فهم و درك قرآن مي‌باشد. و در گوشهايشان كري هست پس وقتي كه دلهايشان در غفلت از قرآن قرار دارد، برحسب اين حالت اعمال و كارهاي كفرآميز انجام داده و با شريعت مخالفت مي‌كنند كه سبب مجازات و سزايشان مي‌گردد.
وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِن دُونِ ذَلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ و آنها كارهايي غير از اين نيز دارند كه انجامش مي‌دهند. يعني از اينكه خداوند آنها را به عذاب گرفتار مي‌نمايد تعجب نكنيد، زيرا خداوند آنها را مهلت مي‌دهد تا اعمالي كه بر آنها مقرر شده است انجام دهند، پس هر گاه آن را به طور كامل انجام دهند، به بدترين حالت به خشم و عذاب خداوند گرفتار مي‌شوند.
 حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ كافران به كارهاي زشت خود ادامه دادند تا اينكه نازپرورده‌هايشان را و آنان كه جز با خوشگذراني و رفاه و آسايش عادت نكرده بودند و ناگواري و ناراحتي به آنان دست نداده بود به عذاب گرفتار نموديم، و آنها عذاب را احساس كردند، إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ آنگاه ناگهان فرياد برآورده و واويلا سر داده و دردمند مي‌شوند، چون چيزهايي به آنها رسيده كه آرامش و راحتي آنها را به هم مي‌زند.
و كمك مي‌جويند پس به آنها گفته مي‌شود: لَا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ امروز فرياد و واويلا سر ندهيد، شما از سوي ما ياري و كمك نمي‌شويد. و چون از طرف خداوند ياري و كمك نگردند و به دادشان رسيده نشود، نمي‌توانند خودشان را ياري نمايند و هيچ كس آنها را ياري نخواهند كرد.
گويا گفته مي‌شود چه چيزي باعث شده تا آنها به اين وضعيت گرفتار شوند؟ پس فرمود: قَدْ كَانَتْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ به راستي كه آيات من بر شما خوانده مي‌شد تا به آن ايمان بياوريد،  و آن را بپذيريد، اما شما چنين نكرديد، بلكه فَكُنتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ تَنكِصُونَ شما به عقب باز مي‌گشتيد. چرا كه آنها در صورت پيروي از قرآن پيش مي‌رفتند، و با اعراض و رويگرداني از آن به عقب برگشته و به پايين‌ترين درجه سقوط نمودند.
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ مفسرين گفته‌اند كه معني آيه چنين است: آنها به سبب خانة كعبه يا حرم بر مردم تكبر ورزيده و مي‌گفتند: ما اهل حرم هستيم، پس ما از ديگران برتر و بهتر مي‌باشيم، سَامِرًا يعني به صورت گروهي و شبانه در اطراف كعبه افسانه‌سرايي مي‌كردند. تَهْجُرُونَ و سخن بيهوده سر داده و مي‌گفتند: قرآن زشت و نادرست است. شيوة تكذيب كنندگان دربارة قرآن اين بود كه از آن رويگرداني مي‌كردند و يكديگررا به اعراض و رويگرداني از آن توصيه مي‌نمودند: و قال الذين كفروا لا تسمعوا لهذا القراء ان و الغوا فيه لعلكم تغلبون و آنان كه كافر شده بودند گفتند: «به اين قرآن گوش فرا ندهيد؛ [و به هنگام تلاوت آن] سروصدا به راه اندازيد ، شايد پيروز شويد». و خداوند در مورد آنها فرموده است: افمن هذا الحديث تعجبون و تضحكون و لا تبكون و انتم سمدون آيا از اين گفتار قرآن تعجب مي‌كنيد، و مي‌خنديد، اما به حال خود گريه نمي‌كنيد؟! و پيوسته در غفلت و هوسراني به سر مي‌بريد؟! ام يقولون تقوله آيا مي‌گويند: «قرآن را خودش به دروغ بر بسته است؟».
آيه‌ي 71-68:
أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءهُم مَّا لَمْ يَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِينَ آيا در اين سخن نيانديشيده‌اند، يا چيزي برايشان آمده كه براي نياكان نخستينشان نيامده است؟.
أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ يا اينكه آنان پيامبرشان را نمي‌شناسند، از اين رو او را انكار مي‌كنند؟
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ يا مي‌گويند: «او ديوانه است؟ [چنين نيست] بلكه حق را برايشان آورده است. و بيشترشان خواهان حق نيستند.
وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ و اگر حق و حقيقت از خواستهاي ايشان پيروي مي‌كرد، آسمانها و زمين و هر آنچه كه در زمين است تباه مي‌شدند. بلكه پندشان را برايشان آورده‌ايم ولي آنان از پندشان روي مي‌گردانند.
و چون همة اين زشتي‌ها را دارا بودند به عذاب گرفتار گرديدند، و چون گرفتار عذاب شدند ياري كننده‌اي نداشتند كه آنها را ياري نمايد و فريادرسي نداشتند كه آنها را نجات دهد. پس به سبب اين اعمال زشت مورد سرزنش قرار مي‌گيرند: أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ آيا در قرآن تفكر نمي‌كنند و نمي‌انديشند؟! يعني اگر آنها در قرآن بينديشند حتماً ايمان مي‌آورند، زيرا تفكر و انديشه در قرآن آنها را از كفر باز خواهد داشت. مصيبتي كه بدان گرفتار شده‌اند به خاطر رويگرداني از قرآن است، و اين دلالت مي‌نمايد كه انديشيدن در قرآن آدمي را به خير و خوبي فرا مي‌خواند و از هر شر و بدي مصون مي‌دارد، و آنچه كه آنان را از انديشيدن در قرآن باز داشت اين بود كه دلهايشان بسته شده بود.
أَمْ جَاءهُم مَّا لَمْ يَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِينَ يا چيزي كه آنها را از ايمان آوردن باز داشته اين است كه پيامبر و كتابي به نزد آنها آمده كه براي پدران نخستين آنها نيامده است؟ پس به در پيش گرفتن راه نياكان گمراهشان خشنود و راضي شده و با هر آنچه كه با شيوه و راه نياكانشان مخالفت كردند، بنابراين آنان و آن دسته از كفار كه همانند آنان بودند، چيزي را گفتند كه خداوند از آن خبر داده است: در هيچ آبادي و شهري، بيم دهنده‌اي را نفرستاديم مگر اينكه خشوگذرانان آن گفتند:‌«ما نياكان خود را بر آييني يافته‌ايم، و قطعاً ما دنباله‌رو راه آنان مي‌باشيم».
پس [رسولشان] آنها را پاسخ داد و گفت: «آيا من برايتان چيزي نياورده‌ام كه از آنچه پدرانتان را بر آن يافته‌ايد بهتر و بيشتر موجب راهيابي است؟».
پس اگر هدف شما رسيدن به حق مي‌باشد، از من پيروي كنيد. كافران به حقيقت اعتراف كرده و گفتند: «ما به آنچه شما با آن فرستاده شده‌ايد كافر هستيم».
أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ يا اينكه پيامبرشان محمد (ص) در ميانشان ناشناخته است و او را نمي‌شناسند، و اين امر آنها را از پيروي كردن از حق باز داشته است؟
مي‌گويند: «ما او را نمي‌شناسيم، و راستگويي او را نمي‌دانيم، بگذاريد ما حالت و وضعيت او را نگاه كنيم، و در مورد وي از كسي كه به او آگاه است پرس و جو نماييم. يعني چنين نيست، بلكه كوچك و بزرگشان پيامبر (ص) را به طور كامل مي‌شناسند، و به تمام اخلاق و عادتهاي زيبايي او واقف هستند، و راستگويي او را مي‌دانند. حتي آنها قبل از بعثت او را امين مي‌ناميدند، پس چرا وقتي با حق بزرگ و راستي و حقيقت آشكار به نزد آنها آمد وي را تصديق نكردند؟!
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ يا مي‌گويند او ديوانه است؟ در حالي كه حرفهاي ديوانه شنيده نمي‌شود و سخنش اعتباري ندارد، چون سخنان پوچي را مي‌گويد. خداوند در رد اين سخن آنان فرمود: بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ چنين نيست كه مي‌انگارند، بلكه او حق، و يك امر ثابت و مسلم كه سرشار از صداقت و عدل است و اختلاف و تناقضي در آن نيست، براي آنها آورده است. پس چگونه كسي كه چنين چيزي را آورده است ديوانه مي‌باشد؟ و آيا در مورد چني كسي جز اينكه گفته شود او در بالاترين درجات كمال و علم و درايت و اخلاق خوب قرار دارد چيزي ديگري را مي‌توان گفت؟ نيز در اين شيوه‌ي گفتار [به وسيله‌ي استعمال واژه‌ي «بل] انتقال از آنچه كه ذكر شد، صورت گرفته است. يعني: حقيقي كه آنان را از ايمان آوردن منع كرد اين است كه جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ او حق را برايشان آورده است، ولي بيشترشان از حق بيزارند و آن را نمي‌خواهند.
و بزرگترين حقي را كه براي آنان آورده است يگانه‌پرستي و انجام دادن عبادت خالص براي خدا، و پرهيز از پرستش غير او مي‌باشد؟ و علت بيزار بودن آنها از اين امر، و تعجب كردنشان از آن معلوم است. پس پيامبر حق را آورد و آنها از اصل حق گريزان و بيزار بودند، و همين امر باعث شد تا آنها حق را دروغ انگاشته و تكذيب كنند، نه اينكه در حقانيت پيامبر شك و ترديد داشته باشند، يا اينكه وي را تكذيب كنند. همچنانكه خداوند متعال فرموده است: همانا آنان تو را تكذيب نمي‌كنند، بلكه در حقيقت ستمگران آيات خداوند را تكذيب مي‌نمايند. اگر گفته شود كه چرا حق با خواسته و اميال آنها موافق نبود تا ايمان بياورند يا شتابان فرمان ببرند؟ خداوند متعال جواب مي‌ده كه وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ و اگر حق از خواسته‌هايشان پيروي نمايد آسمانها و زمين به تباهي مي‌روند. چون خواسته‌هاي آنان ناشي از اخلاق و كارهاي ظالمانه و كافرانه و فسادآميز است، پس اگر حق از خواسته‌هايشان پيروي مي‌كرد آسمان و زمين تباه مي‌شد فاسد بود، چرا كه ستمگري و جور حاكم مي‌شد، و آسمانها و زمين جز به وسيلة حق و عدل پابرجا نمي‌مانند.
بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ بلكه اين قرآن را به آنان داده‌ايم كه هر نيكي و خيري را به آنها يادآور مي‌شود و ماية فخر و عزت و شرافت آنها مي‌باشد، تا آن را اجرا نمايند، آنگاه سرور و رهبر مردم قرار مي‌گيرند. فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ اما آنها به علت شقاوت و بدبختي و عدم توفيق از پندشان روي گردانند. نسوالله فنسيهم خداوند را فراموش كرده و خداوند هم آنان را از ياد برد. نسوالله فانسهم انفسهم خداوند را فراموش كردند، پس خداوند آنان را از ياد خودشان برد. پس قرآن و كسي كه آن را آورده است بزرگترين نعمتي هستند كه خداوند به سوي آنان روانه كرده است. اما انها با نپذيرفتن و رويگرداني از اين نعمت استقبال كردند. پس آيا بعد از اين، محروميتي وجود دارد؟ و آيا سرانجام اين كار جز زيان و ضرر چيز ديگري است؟
آيه‌ي 72:
أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ آيا از آنان مزدي مي‌طلبي؟پس پاداش پروردگارت بهتر است، و او بهترين روزي دهندگان است.
يا چون از آنها مزد مي‌طلبي از تو پيروي نمي‌كنند؟ فهم من مغرم مثلقون و چون از آنها مزد و ماليات مي‌گيري دادن اين غرامت بر آنها سنگين آمده و پيروي كردن از تو برايشان سخت مي‌باشد؟! در صورتي كه چنين نيست؟ و تو از آنها مزد نمي‌خواهي، فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ پس پاداش پروردگارت بهتر است، و او بهترين روزي‌دهندگان است. همانطور كه پيامبران مي‌گفتند: اي قوم! من از شما مزدي نمي‌طلبم، و مزد من جز بر خدا نيست. يعني پيامبران مردم را به طمع و اميد آنكه از طرف آنان چيزي به آنها برسد دعوت نمي‌كردند، بلكه از خود مردم نسبت به آنان دلسوزتر بودند، و فقط براي تامين منافع آنها مي‌كوشيدند. خداوند از طرف امتها به آنان پاداش نيك بدهد، و به ما نيز توفيق دهد تا در همة حالالت از آنها پيروي كنيم.
آيه‌ي 74-73:
وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ و بي‌گمان تو آنان را به راه راست و هدايت مي‌نمايي.
وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ و حقيقتاً‌كساني كه به آخرت ايمان نمي‌آورند از راه راست منحرف گشته‌اند.
خداوند در اين آيات مبارك سببي را كه باعث ايمان آوردن مي‌شود بر شمرده و موانع ايمان را نيز بيان نموده، و باطل بودن موانعي كه آدمي را از ايمان آوردن باز مي‌دارند يك به يك ذكر كرده است. پس يكي از موانع ايمان آوردن آن بود كه دلهايشان در جهالت و غفلت به سر مي‌برد؟ و آنها در قرآن تدبر و انديشه نمي‌كردند، و اينكه آنها نياكان خود را الگوي خويش قرار مي‌دادند. و اينكه آنها مي‌گفتند: پيامبرمان ديوانه است، چنانكه پيشتر، از اين موارد سخن به ميان آمد.
و از اموري كه باعث مي‌شد تا آنها ايمان بياورند، مي‌توان به انديشيدن و تدبر در قرآن و پذيرفتن نعمتهاي خدا و شناخت پيامبر رحمت (ص) و كمال صداقت و امانت‌داري او و اينكه از آنها مزدي نمي‌طلبد و براي منفعت و خوشبختي آنها مي‌كوشد اشاره مي‌شود اين است كه پيامبر آنها را به سوي راه راست، راهي هموار و صاف فرا مي‌خواند كه آنها را به هدف مي‌رساند، راهي راست و آسان كه ادامة همان توحيد پاك ابراهيمي و اعمال سهل و آسان است. پس اي پيامبر! دعوت دادن تو به راه راست، بر كسي كه حق را مي‌طلبد ايجاب مي‌نمايد تا از تو پيروي كند، چون پيروي كردن از حق چيزي است كه عقل و سرشت سالم به خوبي آن و سازگار بودنش با منافع و مصالح آدمي گواهي مي‌دهند. پس اگر از نو پيروي نكنند به كجا مي‌روند؟ آنه چيزي ندارند كه آنان را از پيروي از تو بي‌نياز نمايد. چون آنان عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ از راه راست، و از راهي كه انسان را به خدا و به بهشت مي‌رساند منحرف هستند، و جز گمراهي و جهالت چيز ديگري ندارند. و اين چنين هر كس كه با حق مخالفت كند. قطعاً در همة كارهايش دچار انحراف و كژ روي مي‌باشد. خداوند متعال فرموده است: اگر دعوت تو را نپذيرفتند پس بدان كه آنان از خواسته‌ها و هوسهايشان پيروي مي‌كنند. و كيست گمراه‌تر از كسي كه بدون رهنمودي از سوي خدا از هوس و خواسته‌هايش پيروي نمايد؟!
آيه‌ي 77-75:
وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ و اگر بديشان رحم مي‌كرديم، و رنج و زحمتي را كه بدان گرفتار آمده‌اند برطرف مي‌ساختيم، در سركشي خود كوركورانه دست و پا مي‌زدند.
وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ و آنان را به عذاب گرفتار ساختيم، پس براي پروردگارشان فروتني و زاري نكردند.
حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ تا هنگامي كه دري از عذاب شديد به سوي آنان گشوديم، پس آنان بناگاه در آن درمانده و نااميد شوند.
در اينجا مي‌خواهد شدت بدي و سركشي آنها را بيان نمايد، كه دچار زيان و مصيبت و بلا مي‌گردند و از خداوند مي‌خواهند كه بلا را از آنها دور نمايد، و خداوند آنها را به اين مصيبت گرفتار نمود تا ايمان بياورند و به سوي او باز گردند. اما وقتي كه خداوند مصيبت را از آنها برطرف مي‌سازد و كوركورانه در سركشي و طغيان خود دست و پا مي‌زنند. همانطور كه خداوند حالت آنها را به هنگام سوار شدن بر كشتي بيان نمود، كه آنها در دريا خالصانه او را فرا مي‌خوانند، و آنچه را كه با وي شريك مي‌سازند فراموش مي‌نمايند، اما وقتي آنها را نجات دهد و به خشكي برسند به شرك ورزيدن و ديگر گناهان مي‌پردازند.
وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ و آنان را به عذاب گرفتار نموديم. مفسرين گفته‌اند: منظور از عذاب، گرسنگي است كه هفت سال بدان گرفتار شدند. خداوند آنها را به اين مصيبت مبتلا نمود تا به سوي او بازگردند، و در برابر او فروتني نمايند، و تسليم شوند. اما گرفتار شدنشان به عذاب در مورد آنان كارساز و مفيد واقع نشد، و هيچ كس از آنان راه راست را در پيش نگرفت، فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ پس آنان در برابر پروردگارشان سر تسليم فرود نياوردند، و كرنش نبردند و تضرع و زاري نكردند و خود را نيازمند او ندانستند، و انگار به عذابي گرفتار نشده بودند. و همچنان به سركشي و كفر خود ادامه دادند. اما در آن سويشان عذابي دارند كه از آنان دور كرده نمي‌شود. و خداوند در مورد آن فرموده است:
حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ تا اينكه دري از عذاب سخت بر روي آنان گشوديم مانند كشته شدن در روز جنگ بدر و غيره إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ و به ناگاه در آن درمانده شدند و از هر چيزي نااميد گشتند. و شر و بدي از هر سو آنها را فراگرفت. پس بايد قبل از فرارسيدن عذاب سخت خداوند كه برگردانده نمي‌شود، باز آيند. به خلاف عذاب معمولي كه ممكن است از آنها برطرف شود، مانند سزا و عذابهاي دنيوي كه خداوند به وسيلة آن بندگانش را ادب مي‌نمايد.
پروردگار متعال در مورد عذاب دنيوي فرموده است: ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون به سبب آنچه مردم انجام داده‌اند تباهي و فساد در خشكي و دريا پديدار شده است، [چنين شده] تا خداوند سزاي برخي از كارهايشان را به آنها بچشاند، شايد باز گردند.
آيه‌ي 80-78:
وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ او خدايي است كه براي شما گوش و چشمان و قلبها را آفريده است، اما اندكي سپاس مي‌گذاريد.
وَهُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ و او خدايي است كه شما را در زمين پديد آورد. و در پيشگاه او گردآوري مي‌شويد.
وَهُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ و او خدايي است كه زنده مي‌كند، و مي‌ميراند، و رفت و آمد و شب و روز به فرمان اوست. آيا خرد نمي‌روزيد؟
خداوند متعال از لطف و احسان خويش بر بندگانش خبر مي‌دهد، منت و احساني كه بندگان را به شكرگزاري و به جاي آوردن سپاس خداوند و اداي حقوق الهي فرا مي‌خواند. پس فرمود: وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ خداوند ذاتي است كه براي شما گوش و شنوايي قرار داده است تا شنيدنيها را بشنويد و از دين و دنياي خود بهره‌مند شويد. وَالْأَبْصَارَ و به شما بينايي و چشم داد تا ديدنيها را ببينيد و از آن در جهت منافعتان استفاده نماييد. وَالْأَفْئِدَةَ و عقلها را برايتان آفريده است تا به وسيله آن اشيا را درك نماييد. و با عقل است كه از حيوانات تمايز پيدا مي‌كنيد. پس اگر شنوايي و بينايي و عقل نداشتيد، و كرولال بوديد آنگاه چه حالتي داشته و چه قدر از ضروريات و از كمالتان را از دست مي‌داديد؟
آيا سپاس كسي را به جاي نمي‌آوريد كه اين نعمتها را به شما ارزاني كرده است؟ و سپاس او اين است كه وي را يگانه بدانيد و از او فرمان ببريد، اما قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ شكرگزاري شما اندك است، با اينكه نعمتهاي خداوند فراوان و پياپي به سوي شما سرازير مي‌شود.
وَهُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ و خداوند متعال ذاتي است كه شما را در مناطق و اطراف زمين پراكنده كرده، و به شما توانايي استخراج منابع زمين را داده، و منافع و مصالح زمين را به حدي كه زندگي و مسكن شما را تأمين كند در اختيارتان قرار داده است وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ و بعد از مرگتان در پيشگاه او گرد آورده مي‌شويد، و آنگاه شما راطبق عمل خوب و بدي كه در زمين انجام داده‌ايد مجازات مي‌نمايد، و زميني كه در آن زندگي مي‌كرديد اخبار خودش را بازگو مي‌كند.
وَهُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ و تنها خداوند زنده مي‌كند و مي‌ميراند. يعني كسي كه در زندگي و مرگ تصرف مي‌نمايد فقط خداوند است. وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ و رفت و آمد شب و روز به فرمان خداوند مي‌باشد. پس اگر او بخواهد روز را هميشگي نمايد، آيا خداي ديگري هست كه شب را براي شما بياورد كه در آن آرام گيريد؟! و اگر خداوند بخواهد شب را هميشگي نمايد، آيا خداي ديگري هست كه روشنايي براي شما بياورد؟ آيا نمي‌بينيد؟! و از جمله رحمت خداوند اين است كه شب و روز را براي شما آفريده است تا در شب آرام گيريد،‌و در روز فضل خداوند را بجوييد، باشد كه سپاس بگذرايد.
بنابراين در اينجا فرمود: أَفَلَا تَعْقِلُونَ آيا خرد نمي‌ورزيد، تا خداوند را كه اين همه نعمت از قبيل نعمت شنوايي و بينايي و خرد را به شما داده و شما را در زمين پراكنده نموده، و زنده مي‌گرداند و مي‌ميراند، و تنها او شب و روز را مي‌چرخاند، بشناسيد؟ و اين باعث مي‌گردد تا عبادت را خالصانه وفقط براي او انجام بدهيد، و پرستش و عبادت كسي ديگر كه فايده‌اي را نمي‌رساند و زياني را دفع نمي‌كند، و در چيزي تصرف نمي‌كند و از هر جهت ناتوان است رها كنيد. و اگر شما ذره‌اي عقل داشتيد چنين مي‌كرديد.
آيه‌ي 83-81:
بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ بلكه سخناني همچون سخنان پيشينيان گفتند.
قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ  گفتند: «آيا چون بميريم و به خاك و استخوانهايي تبديل شويم، آيا برانگيخته خواهيم شد؟!
لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اين وعده به ما، و در گذشته به نياكان ما داده شده است، اما اين، چيزي جز افسانه‌هاي پيشينيان نيست.
تكذيب كنندگان، مسلك و شيوة پيشينياني را كه رستاخيز را انكار  نموده و آن را بي‌نهايت بعيد تصور مي‌كردند، و در پيش گرفتند و قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ گفتند: آيا هنگامي كه مرديم و تبديل به خاك و استخوان شديم آيا واقعاً‌برانگيخته خواهيم شد؟! يعني چنين چيزي ممكن و قابل تصور نيست، و به گمان آنها در عقل نمي‌گنجد. لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ همواره ما وعده داده مي‌شويم كه رستاخيز خواهد آمد، و اين وعده به پدران ما نيز داده شده است، ولي ما آن را نديده‌ايم، و هنوز نيامده است. إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اين چيزي جز افسانه‌هاي پيشينيان نيست؛ براي سرگرمي بيان مي‌گردد، و حقيقتي ندارد.آنها دروغ گفتند، چون خداوند نشانه‌هاي بزرگتر از زنده شدن پس از مرگ را به آنها نشان داده است، مانند اينكه خداوند متعال فرموده است: بدون شك آفرينش آسمانها و زمين بزرگتر از آفرينش مردم است. و مثالي براي ما زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت: «چه كسي استخوانهاي فرسوده را زنده مي‌نمايد؟!  و زمين را خشكيده و بي‌جان مي‌بيني، و چون آب را بر آن فرو فرستيم سرسبز و زنده مي‌شود.
آيه‌ي 89-84:
قُل لِّمَنِ الْأَرْضُ وَمَن فِيهَا إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ بگو: «زمين و كساني كه در آن هستند از آن كيست، اگر مي‌دانيد؟».
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ خواهند گفت: «همه از آن خدايند». بگو: «آيا پند نمي‌پذيريد و يادآور نمي‌شويد؟»
قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ بگو: «چه كسي پروردگار آسمانهاي هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ است؟»
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ خواهند گفت: «از آن خداست». بگو:‌«پس چرا پرهيزكاري پيشه نمي‌كنيد؟».
قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ بگو: «چه كسي است كه ملكوت هر چيزي در دست اوست؟‌و او خداوندي است كه پناه مي‌دهد، و در برابر [عذاب] او [از كسي] نتوان پناه گرفت اگر شما مي‌دانيد؟».
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ خواهند گفت: «[همة اينها] از آن خداست». بگو: «پس چگونه دستخوش افسون شده‌ايد؟».
با استدلال به توحيد ربوبيتي كه منكران به آن اقرار كرده‌اند با آنان به گفتگو بپرداز و برايشان روشن‌ساز كه براساس اين اعتراف نبايد توحيد الوهيت و انجام عبادت براي خدا را انكار نمايند، و با استدلال به اينكه آنها قبول دارند كه تمامي پديده‌هاي كوچك و بزرگ را خدا آفريده است به آنان بگو كه نبايد زنده شدن پس از مرگ را انكار نمايند، چرا كه اين امر، بسيار آسان است، پس به كساني كه زنده شدن پس از مرگ و رستاخيز را تكذيب مي‌كنند، و چيزهاي ديگري را با خدا برابر مي‌دانند، بگو: لمِنِ الْأَرْضُ وَمَن فِيهَا زمين و كساني كه در آن هستند از آن كيست؟ يعني چه كسي زمين و كساني را كه روي آن هستند از قبيل حيوانات و نباتات و جمادات و درياها و رودبارها و كوهها را آفريده است، و مالك و مدبر اين چيزها كيست؟ پس وقتي كه از آنان در اين باره بپرسيد، بايد بگويند: فقط خداوند اينها را آفريده و همه از آن او هستند. و آنگاه كه به اين اقرار كردند به آنان بگو أَفَلَا تَذَكَّرُونَ آيا پند نمي‌پذيريد؟ يعني آيا به آنچه كه خداوند شما را به آن پند داده است بر نمي‌گرديد؟ چرا كه حقيقت امر برايتان مشخص است، و در سرشت و فطرت شما قرار دارد. ولي گاهي اوقات اعراض و رويگرداني شما آن را پنهان مي‌نمايد.
حقيقت اين است كه وقتي شما به انديشه و حافظة خود برگرديد خواهيد دانست كه تنها بايد مالك اين چيزها را معبود دانست، و معبود بودن چيزهايي كه مملوك هستند باطل‌ترين امر است. سپس به امري بزرگتر روي آورد و فرمود: قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ بگو: «چه كسي صاحب و پروردگار ستاره‌ها و سايه‌ها و چراغهاي فروزان آسمان است؟ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ و پروردگارش عرشي بزرگ كه بزرگترين و گسترده‌ترين مخلوق است، چه كسي است؟ پس چه كسي آن را آفريده و انواع تدابير را در آن به كار برده است؟
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ خواهند گفت: از آن خداست. يعني اقرار خواهند كرد كه پروردگار همة اينها خداست. و چون به اين اقرار نمايند، به آنان بگو: أَفَلَا تَتَّقُونَ پس چرا از پرستش مخلوقات و آفريده‌هاي ناتوان پرهيز نمي‌كنيد، و از پروردگار بزرگ نمي‌هراسيد، پروردگاري كه قدرتش كامل و فرمانروايي‌اش برزگ است. و در فرموده أَفَلَا تَذَكَّرُونَ و أَفَلَا تَتَّقُونَ لطافت گفتاري خاصي وجود دارد، چرا كه خداوند با بكارگيري كلماتي كه بيانگر تشويق و تحريك بوده دلها را جذب نموده و آنان را اندرز گفته است. سپس به اقرار بزرگترشان پرداخت و فرمود: قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ بگو: كيست كه ملكوت هر چيزي است، و عالم بالا و پايين و آنچه را مي‌بينيم و آنچه را نمي‌بينيم همه در دست اوست؟ مَلَكُوتُ صيغة مبالغة و به معني سلطنت و فرمانروايي است.
 وَهُوَ يُجِيرُ و او بندگانش را از هر شري پناه مي‌دهد، و ناگواري‌ها را از آنان دور مي‌نمايد، و از آنچه كه به آنها زيان مي‌رساند آنان را محافظت مي‌كند. وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ و هيچ كس نمي‌تواند شري را كه خداوند مقدر نموده است دور كند، بلكه هيچ‌كس نزد خدا جز با اجازه‌اش شفاعت و سفارش نمي‌كند.
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ اقرار خواهند كرد كه خداوند مالك و صاحب هر چيزي است، و او پناه دهنده مي‌باشد، و كسي را در برابر او نمي‌توان پناه داد. قُلْ وقتي به آن اقرار نمودند به طور لزوم به آنان بگو: فَأَنَّى تُسْحَرُونَ پس چگونه گول مي‌خوريد؟ يعني پس عقلهايتان كجا مي‌رود، و كساني را پرستش مي‌كنيد كه مي‌دانيد آنان پادشاهي و اختياري نداشته و بهره‌اي از فرماندهي و پادشاهي را ندارند، و آنها از هر جهت ناتوان مي‌باشند، و شما اخلاص و بندگي مالك بزرگ و تواناي مدبر را ترك كرده‌ايد، پس خود و انديشه‌اي كه شما را به اين راهنمايي نموده است، خردي فريب و افسون شده است، و بدون ترديد شيطان عقلهايتان را با زيبا جلوه دادن و واژگون كردن حقايق افسون كرده است. پس عقلهاي آنان مسحور شده است، چنانكه جادوگران چشمهاي مردم را جادو مي‌نمايند.
آيه‌ي 92-90:
بَلْ أَتَيْنَاهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ  بلكه براي ايشان حق را آروده‌ايم، و قطعاً آنان دروغگو هستند.
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ خداوند هيچ فرزندي را برنگرفته و هيچ معبودي با او نبوده است، اگر چنين مي‌بود، هر معبودي آفريده‌هاي خود را با خود مي‌برد، و برخي بر ديگري برتري مي‌جستند، خدا از آنچه كه آنان توصيف مي‌كنند مبراست.
عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ [خداوند يگانه] آگاه به پنهان و آشكار است، [و] از آنچه [با او] شريك مي‌پندارد برتر است.
خداوند متعال مي‌فرمايد: بلكه ما براي اين تكذيب كنندگان حق را آروده‌ايم كه اخبار راستين و امر و نهي عادلانه را در بر دارد. پس چرا آنها به آن اعتراف نمي‌كنند، در حالي كه سزاوار‌تر است از حق پيروي نمايند. آنها نزد خود چيزي جز دروغ و ستم ندارند كه به جاي حق قرار دهند. بنابراين فرمود: إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ و آنان دروغگو هستند.
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ خداوند هيچ فرزندي را برنگرفته و هيچ معبودي با او نبوده است، و اينكه مي‌گويند: «خداوند داراي فرزندي است و خدايي ديگر با او هست»، دروغ است كه غيرواقعي بودن آن با شهادت خداوند و پيامبرانش و با عقل درست و سالم اثبات مي‌شود. بنابراين خداوند بر ناممكن بودن وجود خدايي ديگر دليلي عقلي بيان كرد و فرمود: اذِا اگر همراه خداوند- آنگونه كه آنها مي‌گويند- ديگرخداياني بودند، لّذهبُ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ هر خدايي به آفريدگان خود مي‌پرداخت، و از ديگران جدا مي‌شد، و براي بازداشتن و شكست دادن خدايان ديگر مي‌كوشيد.
وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍو برخي از خدايان بر برخي ديگر چيزه مي‌شدند، و آن كه چيره و غالب مي‌گشت خداوند مي‌شد. بنابراين چنانچه خدايان متعددي وجود داشتند وجود جهان ممكن نبود، و چنين نظم شگفت‌انگيزي كه عقلها را حيران كرده است در جهان حاكم نمي‌گشت. و نظم سرسام‌آوري كه بر چرخش خورشيد و ماه و ستارگان ثابت و متحرك حاكم است، اين را اثبات مي‌نمايد. اين درياي آكنده از ستاره‌ها و سياره‌ها از زماني كه آفريده شده‌اند براساس يك نظام در حركت مي‌باشند، و همه در اختيار قدرت الهي مي‌باشند، و با حكمت خاص خدا در راستاي تأمين منافع آفريده‌ها حركت كرده، و هيچ خلل و تضادي در آن نمي‌بيني، و هرگز كوچكترين تضاد و كنتاكتي در آنها نخواهي ديد. پس آيا مي‌توان تصور كردكه چنين نظم متقني از صنع و تقدير دو خدا باشد؟ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ منزه است خداوند از آنچه مي‌گويند. جهان آفرينش با زبان حال و شگفت‌انگيز به ما مي‌فهماند كه مدبر آن يك خداست، كه نامها و صفاتش كامل‌اند، و همة مخلوقات نيازمند ربوبيت و الوهيت او هستند. پس همچنانكه بدون ربوبيت خداوند، مخلوقات وجود و دوامي ندارند، استوار ماندن و سامان يافتن اوضاع آنها نيز جز در پرتو پرستش او و مخصوص گرداندن عبادت براي او امكان‌پذير نيست. بنابراين بزرگي  صفاتش و يكي از مصاديق بارز آن را كه عم فراگير اوست، يادآور شد و فرمود: عَالِمِ الْغَيْبِ دانندة چيزهايي پنهاني است كه از ديد ما و علم ما پنهان مي‌باشند، از قبيل چيزهايي كه وجودشان قطعي است، اعم از واجبا و ممكنات و محالات وَالشَّهَدَةِ و دانندة چيزهايي پيدا و آشكاري است كه ما مشاهده مي‌كنيم. فَتَعَلَى عَمَّا يُشْرِكُونَ پس خداوند از آنچه آنان برايش شريك قرار مي‌دهند بسي برتر و بالاتر است؛ شريكي كه هيچ علم و آگاهي ندارد جز آنچه خداوند به آن آموخته است.
آيه‌ي 95-93:
قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ  بگو: «پروردگارا! اگر از آنچه كه بدان وعده داده مي‌شوند به من بنمايي».
رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ پروردگارا! مرا از زمرة كافران ستمگر مگردان.
وَإِنَّا عَلَى أَن نُّرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَدِرُونَ و به راستي ما بر آن تواناييم كه آنچه را به آنان وعده مي‌دهيم به تو بنمايانم.
وقتي خداوند دلايل بزرگش را بر تكذيب كنندگان اقامه كرد، و آنان به آن توجهي ننموده و در برابر آن منقاد نشدند، آمدن عذاب بر آنها قطعي گرديد، و به فرود آمدن عذاب وعده داده شدند. و خداوند پيامبرش را راهنمايي كرد كه بگويد: رَّبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ پروردگارا! هر گاه آنان را به عذاب خودت گرفتار كردي، و مرا بر آن شاهد گرفتي، رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ پروردگارا! مرا از گناهاني كه آنها را بدان مبتلا نموده و موجب عذاب مي‌شود، مصون بدار، و بر من رحم بفرما. نيز از عذابي كه بر آنان فرود مي‌آيد مرا در پرتو رحمت خويش بدار، چون وقتي كه عقوبتي فراگير فرود آيد گناهكاران و بي‌گناهان را فرا مي‌گيرد.
خداوند براي نزديك جلوه دادن عذاب آنان فرمود: وَإِنَّا عَلَى أَن نُّرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ و به راستي ما بر آن تواناييم كه آنچه را بدان وعده مي‌دهيم به تو بنمايانيم. و اگر آن را به تاخير انداخته‌ايم به خاطر حكمتي است، و گر نه، ما بر فرود عذاب بر سر آنان قدرت و توانايي كامل داريم.
آيه‌ي 98-96:
ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ بدي را به روشي كه آن بهتر است دفع كن، ما از چيزهايي كه مي‌گويند آگاهتر هستيم.
وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ و بگو: «پروردگارا! از وسوسه‌هاي شياطين به تو پناه مي‌برم».
وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ و خويشتن را در پناه تو مي‌دارم، پروردگارا! از آنكه شيطانها نزد من حاضر شوند.
اين از محامد اخلاقي است كه خداوند پيامبرش را به آن فرمان داده است، ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ يعني هر گاه دشمنانت با گفتار يا كردار بد با تو برخورد كردند، با آنها بدي مكن، گر چه مي‌توان در مقابل كسي كه بدي مي‌كند به اندازة بدي او بدي كرد، اما تو در مقابل بدي آنها با آنان نيكي كن، زيرا اين نشانة برتري تو بر بدي كننده مي‌باشد. و از منافع و خوبيهاي اين كار يكي اين است كه در آيندة نسبت به تو كمتر بدي مي‌كند. و نيكي كردن در مقابل بدي سبب مي‌شود تا فرد خطاكار به حق باز گردد، و چه در بسا پشيمان شده و متأسف گشته و توبه نمايد.
و عفو كننده به صفت نيكوكاري متصف مي‌گردد،‌و با اين كار بر دشمن خود و بر شيطان چيره مي‌گردد، و از جانب خداوند مستحق پاداش مي‌شود. خداوند متعال مي‌فرمايد: فمن عفا و اصلح فاجره علي الله و هر كس عفو كند و اصلاح نمايد، اجرش بر خداست. و مي‌فرمايد: با روشي كه بهتر است دفع كن، پس آن گاه كسي كه ميان تو و او دشمني بود چنان مي‌شود كه گويا دوستي صميمي است، و كسي اين را در نمي‌يابد [و توفيق دست يافتن به اين صفت زيبا را نمي‌يابد] مگر كسي كه بردباري كرده است، و آن را در نمي‌يابد مگر كسي كه بهره‌اي بزرگ داشته باشد. . فرمود: نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ ما به گفته آنها كه كفر تكذيب است، آگاهتر هستيم، و علم ما آن را احاطه نموده است، اما بردباري مي‌نماييم و آنها را مهلت مي‌دهيم و با اينكه ما را تكذيب كرده و نپذيرفته‌اند صبر مي‌كنيم. پس اي محمد (ص) شايسته است در برابر آنچه مي‌گويند بردباري نمايي، و با آنها نيكي كني و اين وظيفة بنده در مقابل انساني است كه بدي مي‌كند. اما شيطانهايي كه كارشان بدي كردن است احسان و نيكي كردن با آنها فايده‌اي ندارد، و شيطان همواره گروهش را فرا مي‌خواند تا از اهل دوزخ سوزان باشند.
پس وظيفه انسان در مقابله كردن با شيطان اين است كه به همان چيزي كه خداوند پيامبرش را به آن راهنمايي نموده است تأسي كند. پس فرمود وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ  و بگو: پروردگارا! به تو پناه مي‌برم، يعني به «حول» و «قوه‌ي» تو چنگ مي‌زنم و از قدرت و توانايي خودم بيزارم مي‌جويم و از شري كه به سبب وسوسه و دست زدن شيطانها به من مي‌رسد و به آن دچار مي‌گردم. و به تو پناه مي‌برم از شري كه به سبب حضور وسوسه‌هاي شيطانها به وجود مي‌آيد. و اين پناه‌بردن از اصل شر مي‌باشد، و پناه‌بردن به خدا از همة وسوسه‌هاي شيطان در اين داخل است. پس وقتي كه خداوند بنده‌اش را از اين شر در پناه خويش قرار داد و دعايش را پذيرفت، از هر شر و بدي سالم مي‌ماند، و بر انجام هر كار خوبي توفيق مي‌يابد.
آيه‌ي 100-99:
حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ تا آنگاه كه مرگ به سوي يكي از آنان آيد، مي‌گويد: «پروردگارا! مرا باز گردانيد».
لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ تا اينكه كار شايسته بكنم و فرصت‌هايي را كه از دست داده‌ام جبران نمايم، هرگز! بي‌گمان آن سخني است كه او آن را مي‌گويد، و در برابر آنان حايلي است تا روزي كه برانگيخته مي‌شوند.
خداوند از حالت فرد ستمكار و مجرمي كه مرگش فرا رسيده، خبر مي‌دهد، كه او را در اين موقع پشيمان مي‌شود. وقتي كه سرانجام وجايگاهش را ببيند و اعمال زشتش را مشاهده نمايد بازگشتش به دنيا را مي‌طلبد، نه بدان خاطر كه از لذتهاي آن بهره‌مند شود، و از شهوتهاي آن استفاده كند، بلكه به گفته‌ي خود براي اينكه: لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كاري شايسته بكنم، و فرصتهايي را كه از دست داده‌ام و در آنجا دستورات الهي كوتاهي ورزيده‌ام، جبران نماييم. كَلَّا نه، هرگز او بازگشتي ندارد، و فرصت و مهلت مجددي به او داده نخواهد شد. و خداوند به طور قطع چنين حكم نموده كه آنها به دنيا باز نمي‌گردند.
إِنَّهَا بدون شك سخن او. كه در آن بازگشتن به دنيا را آرزو مي‌نمايد، كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا فقط سخني است كه وي بر زبان مي‌آورد، و جز حسرت و پشيماني به گوينده‌اش فايده‌اي نمي‌بخشد. و نيز او در اين سخن راست نمي‌گويد، زيرا اگر به دنيا باز گردانده شود دوباره كارهايي را انجام مي‌دهد كه از آن نهي شده است.
وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ فرارويشان برزخي است تا روزي كه برانگيخته مي‌شوند. برزخ يعني آنچه ميان دو چيز حايل و مانع مي‌گردد. و در اينجا برزخ يعني حايل ميان دنيا و آخرت و در چنين برزخي فرمانبرداران از نعمت‌ها برخوردار شده و گناهكاران عذاب داده مي‌شوند؛ از ابتداي مردن و قرار گرفتنشان در قبرهايشان تا روز قيامت عذاب داده مي‌شوند. يعني بايد خود را براي زندگي برزخ آماده كرده و ساز و كار آن را مهيا نمايد.
آيه‌ي 114-101:
فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءلُونَ آنگاه چون در صدور دميده شود هيچگونه خويشاوند و نسبتي در ميان آنان نمي‌ماند و در آن روز از همديگر نمي‌پرسند.
فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ پس كساني كه كفة كارهاي نيكشان سنگين باشد، اينان قطعاً‌رستگارانند.
وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ و كساني كه كفة كارهاي نيكشان سبك باشد؛ اينان خويشتن را زيانمند نموده‌اند، و در جهنم جاودانه خواهند ماند.
تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ شعله‌هاي آتش چهره‌هايشان را فرا مي‌گيرد، و آنان در آنجا [بر اثر شدت حرارت] رخ در هم كشيده و لب چروكيده‌اند.
أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ مگر آيات من بر شما خوانده نمي‌شد، ولي شما آنها را دروغ مي‌انگاشتيد؟
قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ مي‌گويند: «پروردگارا! بدبختي ما بر ما چيره شد، و گروهي گمراه بوديم».
رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ پروردگارا! ما را از آنجا بيرون‌آور، پس اگر به [كفر بازگشتيم] آنگاه به حقيقت ستمكار خواهيم بود.
قَالَ اخْسَؤُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ [خداوند بديشان] مي‌فرمايد: «بتمركيد و با من سخن نگوييد».
إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ همانا گروهي از بندگان من مي‌گفتند: «پروردگارا! ايمان آورده‌ايم، پس ما را بيامرز و به ما رحم‌فرما، و تو بهترين رحم كنندگان هستي».
فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَكُونَ آنگاه آنان را به ريشخند گرفتيد تا آنجا [كه سرگرم شديد] و به تمسخر گرفتن ايشان، ذكر و عبادت مرا از يادتان برد، و شما به آنان مي‌خنديديد.
إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ همانا من امروز در برابر بردباريشان به آنان [چنين] پاداش دادم و آنان رستگارانند.
قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ [خداوند بديشان مي‌فرمايد:] چند سال در روي زمين ماندگار بوديد؟
قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّينَ مي‌گويند: «يك روز يا بخشي از يك روز ماندگار بوديم، از فرشتگان شمارشگر بپرس».
قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ [خداوند] مي‌فرمايد: «جز مدتي اندك درنگ نكرديد، كاش شما مي‌دانستيد».
خداوند متعال از اضطراب‌هاي روز قيامت خبر داده و مي‌فرمايد: وقتي كه براي زنده شدن پس از مرگ در صور دميده مي‌شود، همه مردم در آن روز كه از پيش تعيين شده است گرد مي‌آيند، و چنان وحشتي به آنان دست مي‌دهد كه آنان خويشاوندان بسيار نزديك خود را فراموش مي‌نمايند. و ديگر علايق و پيوندها رابه طريق اولي فراموش مي‌كنند. و در آن روز كسي از حال كسي نمي‌پرسد، چون هر كس به خودش مشغول است، و نمي‌داند كه آيا نجات مي‌يابد؛ نجاتي كه هيچ بدبختي و شقاوتي بعد از آن وجود ندارد؟ يا به شقاوت و بدبختي گرفتار مي‌شود كه سعادتي بعد از آن نيست؟ خداوند متعال مي‌فرمايد: آن روز انسان از برادرش مي‌گريزد، و از مادر و پدر و از همسر وفرزندانش [نيز] مي‌گريزد، هر كس از آنان در آن روز كار و بار و گرفتاري‌اي دارد كه برايش كافي است، و هر كس گرفتار حال خودش مي‌باشد. و در قيامت مواضع و جايگاههايي است كه اندوه آدمي در آن شدت مي‌گيرد، و هول و هراس بسيار سنگين و شديدي را بر انسان مستولي مي‌گرداند. مانند ترازويي كه اعمال بنده با آن وزن مي‌شود، و آنچه به نفع اوست و آنچه به زيان اوست عادلانه با آن سنجيده مي‌شود، و خوبيها و بديهايش هر چند كه به اندازه ذره‌اي باشد با آن ترازو مشخص مي‌گردد. فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ و هر كس كفة ترازوي نيكي‌اش سنگين باشد به اين صورت كه نيكي‌‌هايش از بديهايش سنگين‌تر باشد، فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ اينان قطعاً رستگارانند، چون از آتش جهنم نجات يافته و سزاوار بهشت گرديده و به ستايش زيبا دست يازيده‌اند. وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ و هر كس كه اعمال و اقوال نيك دنيوي‌اش كم باشد، به اين صورت كه بديهايش سنگين‌تر از نيكي‌هايش بوده و گناهانش او را احاطه كرده باشند، فَأُوْلَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ اينان خويشتن را زيانمند نموده و دچار زيان كامل گرديده‌اند. و تحمل آثار هر زياني نسبت به اين زيان آسان است، اما تبعات اين زيان بسيار دشوار و سخت مي‌باشد، و به هر كس كه برسد جبران نمي‌شود، و هر چه را از دست آدمي بگيرد نمي‌توان آن را جبران كرد؛ زياني هميشگي و بدبختي هميشگي است، چرا كه خودش را باخته و از دست داده است. او كه مي‌توانست به سعادت هميشگي دست يابد، اما خويشتن را از اين نعمت پايدار و هميشگي، و زندگي در كنار پروردگار بزرگوار محروم كرده است.
فِي جُهنّّّمُ خَالِدُونُ و در جهنم جاودانه خواهند ماند و هرگز از آن بيرون نمي‌آيند. اين هشدار همانطور كه گفتيم در مورد كسي است كه بديهايش نيكي‌‌هاي او را احاطه كرده است، و جز كافر كسي چنين نخواهد بود. بنابراين از كافر به مانند كسي كه نيكي و بدي دارد حساب گرفته نمي‌شود، زيرا كافران نيكي ندارند، اما اعمال و كارهايشان شمرده شده و آنها مي‌ايستند و به آن اعتراف مي‌نمايند، و رسوا مي‌گردند. و اما كسي كه ايمان در وجودش بوده ولي بدي‌هايش بزرگ و زياد است، در جهنم براي هميشه نمي‌ماند، چنانكه قرآن و سنت بر اين دلالت مي‌نمايند. تَلْفَحُ وُجُوهُهّمّ النَّارُ آتش چهره‌هاي آنان را از هر طرف فرا مي‌گيرد، تا اينكه به همه اعضاي آنان مي‌رسد و شعله‌هاي آتش از چهره‌هايشان بلند مي‌شود. وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ و آنان در آنجا ترشرو و عبوس هستند، و لبهايشان از شدت حرارت و سختي آنچه كه در آن به سر مي‌برند چروكيده است.
و به صورت سرزنش و نكوهش به آنان گفته مي‌شود أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ مگر آيات من بر شما خوانده نمي‌شد؟ به سوي آن فرا خوانده مي‌شديد تا به آن ايمان بياوريد و آيات من بر شما عرضه مي‌شد تا در آن بنگريد. فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ اما شما از روي ستمگري و عناد آنها را دروغ مي‌انگاشتيد، حال آنكه آنها آيات و نشانه‌هايي روشن بودند كه حق را از باطل معلوم مي‌كردند و اهل حق و اهل باطل را مشخص مي‌نمودند.
پس در اين هنگام به ستم خويش اقرار مي‌كنند اما اقرار كردن ديگر فايده‌اي ندارد. بنابراين مي‌گويند: رَبَنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا پروردگارا! شقاوت و بدبختي برآمده از ستم، و رويگرداني از حق و روي آوردن به آنچه زيان مي‌رساند و ترك كردن آنچه فايده مي‌دهد، بر ما چيره شده بود. وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ و ما گروهي گمراه بوديم و مي‌دانستيم كه ستمگريم. يعني ما در دنيا كار انسانهاي سرگشته و گمراه و بي‌خرد را انجام مي‌داديم. چنانكه در آيه‌هاي ديگر سخن آنها حكايت شده است. آنگاه كه مي‌گويند: لو كنّا نسمع أو نعقل ما كنّا في أصحاب السعير «اگر گوش [شنوا] و خرد داشتيم از ياران آتش سوزان نبوديم». رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ پروردگارا! مرا از آتش دوزخ بيرون بياور و اگر به كفر و گناهان برگشتيم همانا ستمكار خواهيم بود. حال آنكه آنها در وعده و قولي كه مي‌دهند دروغگويند، زيرا چنان كه خداوند متعال فرموده است: و لو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه و اگر بازگردانده شوند، دوباره كارهايي انجام مي‌دهند كه از آن نهي شده‌اند. و خداوند حجتي براي آنها باقي نگذاشته، بلكه عذرهاي آنان را قطع نموده و در دنيا آنها را به اندازه‌اي فرصت داده است كه پند پذيرند و از گناهانشان باز آيند.
پس خداوند در پاسخ آنها مي‌فرمايد: اخْسَؤُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ اين سخن- پناه بر خدا- بزرگترين سخني است كه مجرمان در باب نااميد شدن و سرزنش و ذلت و مأيوس شدن از هر خيري و مبتلا شدن به هر شري، مي‌شنوند و اين سخن بيانگر خشم پروردگار مهربان است و براي آنان شكنجه‌اي سخت‌تر از عذاب جهنم است.
سپس آن حالتشان را كه آنان را به عذاب واصل گرداند و از رحمت خدا محروم كرد بيان نمود و فرمود: إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ همانا گروهي از بندگان من مي‌گفتند: «پروردگارا! ايمان آورده‌ايم، پس ما را بيامرز و به ما رحم فرما و تو بهترين رحم‌كنندگان هستي».
پس آنان هم ايمان آورده و هم اعمال صالح انجام داده و هم از پروردگارشان طلب آمرزش و رحمت نمودند و به ربوبيت الهي و احسان خداوند بر آنها مبني بر ايمان آوردن و خبر دادن از گستردگي رحمت و احسان فراگير وي متوسل شدند. و اين بر فروتني و كرنش آنها براي پروردگارشان و هراس و اميد آنها دلالت مي‌نمايد.
پس اينها سروران و اشراف مردم بودند و شما اي كافران فرومايه و كم خرد! فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا آنها را به باد تمسخر گرفته و آنها را تحقير كرديد و چنان به تمسخر ايشان مشغول شديد كه حَتَّى أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَكُونَ مشغول شدن به آنها و به ريشخند گرفتنشان ذكر و عبادت مرا از يادتان برد. و چيزي كه موجب فراموش شدن آنان شد مشغول شدنشان به مسخره كردن مؤمنان بود و اين فراموش نمودن آنان را به استهزا و ريشخند وا مي‌دارد. پس هر يك از اين دو حالت [فراموش كردن ياد خدا و به تمسخر گرفتن مؤمنان] ديگري را تقويت مي‌نمايد و آيا جسارتي بالاتر از اين وجود دارد؟! إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا من امروز به خاطر صبر و استقامتي كه بر طاعت من و در برابر اذيت و آزار شما نشان دادند، به آنان پاداش دادم، أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ و آنان بردباري كردند تا اينكه به اينجا رسيدند و به نعمت پايدار و نجات از جهنم دست يافتند. در آيه‌اي ديگر فرموده است: فاليوم الذين ءامنوا من الكفار يضحكون امروز مؤمنان به كافران مي‌خندند. قالَ و از آنجا كه آنها بي‌خرد هستند و در اين مدت كوتاه مرتكب هر گناه و شري شده‌اند كه آنها را به خشم و عذاب خدا گرفتار نموده و كارهاي خوبي را كه مؤمنان انجام داده‌اند و آنها را به سعادت هميشگي و خشنودي پروردگارشان رسانده است، انجام نداده‌اند، خداوند به صورت سرزنش به آنها مي‌فرمايد: كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ چقدر در دنيا مانده‌ايد؟
قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْئلْ الْعَادِّينَ مي‌گويند: يك روز يا بخشي از يك روز ماندگار بوده‌ايم. پس از فرشتگان شمارشگر بپرس. اين سخنشان مبتني بر آن است كه آنها مدت ماندگاري خود را در دنيا بسيار اندك مي‌دانند، اما مقدار آن مشخص نيست. بنابراين مي‌گويند: فَسئل العادين از شمارشگران بپرس. اما آنان آنقدر مشغول هستند و در عذابي به سر مي‌برند كه تعداد و شمار سالهايي را كه در دنيا زيسته‌اند نمي‌دانند. پس خداوند به آنها مي‌فرمايد: إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا جز مدت كمي ماندگار نبوده‌ايد، خواه عدد و شمار آنرا تعيين نماييد يا تعيين نكنيد. لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ كاش [اين را در دنيا] مي‌دانستيد.
آيه 116-115:
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ  آيا پنداشته‌ايد كه ما شما را بيهوده آفريده‌ايم، و به سوي ما برگردانده نمي‌شويد؟.
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ خداوندي كه فرمانرواي راستين است و هيچ معبود به حقي جز او نيست و صاحب عرش عظيم مي‌باشد، بسي برتر از آن است [كه جهان را بيهوده بيافريند].
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا اي مردم! آيا گمان برده‌ايد ما شما را بيهوده و بي‌هدف آفريده‌ايم؛ مي‌خوريد و مي‌‌آشاميد و تفريح مي‌كنيد و از لذت‌هاي دنيا بهره‌مند مي‌شويد و ما شما را به حال خودتان رها مب‌كنيم؟ و به شما امر و نهي نمي‌كنيم و در برابر بديها شما را سزا نمِ‌دهيم؟ بنابراين فرمود: وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ و پنداشته‌ايد كه براي حساب و كتاب به سوي ما بازگردانده نمي‌شويد؟. بنابراين چيزي را به خاطر بسپاريد، [و آن اينكه]، فَتَعَالَى اللَّهُ خداوند بسي برتر و بالاتر از اين گمان باطل مي‌باشد و چنين گمان زشتي، حكمت و فرزانگي او را معيوب مي‌كند. الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ خداوندي كه فرمانرواي راستين است و هيچ معبود به حقي جز او نيست و او صاحب عرش عظيم است. پس وقتي كه او فرمانرواي راستين همة آفريده‌هاست، و وعده و وعيد او راست و حق است، خداوند معبود حقيقي اوست، چون داراي كمال مطلق و صاحب عرش عظيم و پروردگار و صاحب ديگر پديده‌ها مي‌باشد. پس چنين خداوندي امكان ندارد شما را بيهوده آفريده باشد.
آيه 118- 117:
وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ و هر كس جز خدا معبود ديگري را فرا بخواند كه هيچ دليلي بر حقانيت آن ندارد. حساب او با خداست. بي‌گمان كافران رستگار نمي‌شوند.
وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ و بگو: «پروردگارا! [مرا] بيامرز و ببخشاي و تو بهترين مهرباناني».
و هر كس همراه با خدا معبودان ديگري را به فرياد بخواند، بدون اينكه دليلي براي صحت كارش داشته باشد كه او را به آنچه انجام مي‌دهد راهنمايي كند، - و اين قيد يك قيد لازم و غير قابل اجتناب است، زيرا هر كس چيزي غير از خدا را به نيايش بخواند حتماً دليلي بر صحت اين كار ندارد- بلكه دلايلي بر باطل بودن آنچه او انجام مي‌دهد دلالت نمايد، اما از روي ستمگري و عناد از آن دلايل روي گرداند، چنين كسي به نزد پروردگارش خواهد رفت و خداوند او را به سبب اعممالش مجازات خواهد كرد، و هيچ بهره‌اي از رستگاري به او نمي‌رسد، چون او كافر است. انَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ همانا كافران رستگار نمي‌شوند، پس كفرشان آنها را از رستگاري دور نموده و بازداشته است.
وقُل و مخلصانه پروردگارت را بخوان و بگو: رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ پروردگارا! مرا بيامرز و از امورات ناگوار و ناپسند برهان و بر ما رحم بفرما، و با رحمت خويش ما را به هر چيز خوبي برسان و تو بهترين مهرباناني. پس خداوند از هر كس نسبت به بنده‌اش از مادر مهربانتر مي‌باشد و از خود بنده براي وي مهربانتر است.
پايان تفسير سوره‌ي مؤمنون


تفسير سوره‌ي نور
مدني و 64 آيه است
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه‌ي1:
سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ اين سوره‌اي است كه آن را نازل كرده، و آن را واجب نموده‌ايم، و آيه‌هاي روشني در آن فرستاده‌ايم، شايد يادآور شويد و پند پذيريد.
سُورَةٌ يعني اين سوره‌اي مهم و گرانقدر است و َأَنزَلْنَا از آنجا كه نسبت به بندگان خود مهربان هستيم آن را نازل كرده و از شر هر شيطاني محافظت كرده، وَفَرَضْنَاو حدود و شهادت و غيره را در آن معين و مشخص نموده‌ايم. وَأَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَتٍ  و آيه‌هاي روشني را در آن فرو فرستاده‌ايم. يعني احكامي بزرگ و اوامر بازدارنده، و حكمتهاي بزرگي را در آن بازل نموده‌ايم لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ تا با چيزهايي كه به شما مي‌آموزيم يادآور شويد و پند گيريد سپس به بيان اين احكام كه به آنها اشاره شد، پرداخت و فرمود:
آيه‌ي 3-2:
الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ به هر يك از مرد و زن زناكار صد تازيانه بزنيد، و اگر به خداوند و روز قيامت ايمان داريد نبايد در [اجراي] دين خدا دربارة آنان دچار دلسوزي شويد، و بايد گروهي از مؤمنان بر شكنجة ايشان حاضر باشند.
الزَّانِي لَا يَنكِحُ إلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ مرد زناكار مگر با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمي‌كند، و زن زناكار نيز جز با مرد زنا پيشه و يا مرد مشرك ازدواج نمي‌كند، اين بر مؤمنان حرام شده است.
اين حكم در مورد زن و مرد زناكاري است كه مجرد باشند، و درصورت ارتكاب زنا به هر يك صد تازيانه زده مي‌شود. و اما زن و مرد زناكار كه متأهل باشند سنت صحيح و مشهور دلالت مي‌نمايد كه مجازات آن سنگسار است. و خداوند نهي فرموده كه در اجراي قوانين دين در مورد آنان دلسوزي كنيم، و نسبت به آنان رحم و رأفت داشته باشيم و اين دلسوزي و مهرباني ما را از اجراي حد و قانون بر آنان باز بدارد، خواه رأفت و دلسوزي طبيعي باشد و يا به خاطر خويشاوندي و دوستي و غيره باشد. و ايمان موجب مي‌شود تا اين دلسوزي و مهرباني كه مانع اجراي قانون خدا مي‌گردد متنفي شود، و دلسوزي حقيقي نسبت به فرد زناكار اين است كه قانون خدا بر او اجرا شود، پس ما گر چه نسبت به او دلسوزي مي‌كنيم كه چرا به چنين سرنوشتي گرفتار شده است اما نبايد در راستاي اجراي حد بر او برايش دلسوزي كنيم،‌و خداوند دستور داده تا به هنگام عذاب زناكار گروهي از مؤمنان حضور داشته باشند، و اين كار بايد در ملا عام انجام بگيرد، و به سبب آن زناكار رسوا شود، و ديگران نيز عبرت گرفته و باز آيند، و تا مردم اجراي قانون خدا را به صورت عملي مشاهده كنند، زيرا مشاهدة عملي احكام شريعت آگاهي و دانش را تقويت مي‌نمايد، و براي هميشه در ذهن جاي مي‌گيرد و روش صحيح انجام كار آموزش داده مي‌شود. پس نه چيزي بر آن اضافه شده و نه از اندازه‌اش كاسته مي‌گردد.
الزَّانِي لَا يَنكِحُ إلَّا زَانِيَةً در اينجا زشتي زنا بيان شده است و اينكه زنا آبروي زناكار را مخدوش و آلوده مي‌نمايد، و حيثيت هر كس را كه با زناكار همراهي نمايد و با وي اختلاط داشته باشد نيز خدشه‌دار و معيوب مي‌سازد، طوري كه ديگر گناهان چنين نيستند. خداوند خبر داده كه مرد زناكار حق ندارد جز با زني زناكار كه وضعيتي مانند او دارد، يا با زني مشرك كه به رستاخيز و جزا پاداش ايمان ندارد و پايبند دستور خدا نيست ازدواج كند. و زن زناكار نيز جز با مرد زناپيشه و يا با مرد مشرك ازدواج نمي‌كند، وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ و بر مؤمنان حرام شده كه با زني زناكار يا مردي زناكار ازدواج نمايند.
معني آيه اين است هر زن و مردي كه به زناكاري متصف باشند و از آن توبه نكنند، و كسي براي ازدواج با آنان اقدام نمايد، با اينكه خداوند  ازدواج با فرد زناكار را حرام نموده است، از دو حال خالي نيست، يا اينكه به حكم و دستور خدا و پيامبرش پايبند نيست، پس چنين كسي جز مشرك نمي‌توان باشد، و يا اينكه به حكم و دستور خدا و پيامبرش پايبند نيست، پس چنين كسي جز مشرك نمي‌تواند باشد، و يا اينكه به حكم و دستور خدا و پيامبرش پايبند است اما با اينكه مي‌داند او زناكار است اقدام به ازدواج با او مي‌نمايد، پس چنين ازدواجي زنا شمرده مي‌شود و ازدواج كننده زناكار مي‌باشد، پس اگر به طور حقيقي به خدا ايمان داشت اقدام به چنين كاري نمي‌كرد. و اين به طور صريح بر حرام بودن ازدواج با زن زناكار دلالت مي‌نمايد. مگر اينكه توبه نمايد. و همچنين ازدواج با مرد زناكار حرام مي‌باشد مگر اينكه توبه نمايد، زيرا نزديكي و همراهي زن و شوهر از مهم‌ترين نزديكي و آميختن‌ها مي‌باشد.
و خداوند متعال فرموده است: احشروا الذين ظلموا و ازواجهم ستمگران و همسرانشان را گرد بياوريد. يعني همراهان و رفيقانشان را پس خداوند ازدواج با زناكار را حرام نموده است چون در آن شر بزرگي وجود دارد، و نشانة بي‌غيرتي، و باعث منسوب شدن فرزنداني به شوهر مي‌شود كه در حقيقت متعلق به او نيستند. مرد زناكار با زنان ديگر مشغول است و به پاكدامني زن خود فكر نمي‌كند، و اين دليل براي حرام بودن ازدواج با زناكار كافي مي‌باشد. و نيز بيانگر آن است كه فرد زناكار مؤمن نيست، چنانكه پيامبر (ص) فرموده است: «زناكار وقتي كه زنا مي‌كند مؤمن نيست». پس او گر چه مشرك نباشد اما اسم مدح كه همان ايمان مطلق است بر او اطلاق نمي‌شود.
آيه‌ي 5-4:
وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ و كساني كه به زنان پاكدامن نسبت زنا مي‌دهند و آنگاه چهار گواه نمي‌آورند، هشتاد تازيانه به آنان بزنيد، و هرگز گواهي دادن آنان را نپذيريد، و چنين كساني فاسق‌اند.
إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ مگر آنان كه پس از اين توبه كردند و [كار را] به صلاح آوردند. بي‌گمان خداوند آمرزگار و مهربان است.
پس از آنكه خداوند گناه زناكار را خيلي بزرگ به حساب آورد و تازيانه يا سنگسار كردنش را در صورت متأهل بودن- واجب قرار داد، و فرمود: نزديكي و همراهي با زناكار جايز نيست، تا بنده از شر وي در امان باشد، بيان كرد كه متهم كردن مردم به زنا امري بسيار خطرناك است و فرمود: وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ و كساني كه زنان آزادة پاكدامن و همچنين مردان پاكدامن را به زنا متهم مي‌كنند، ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء سپس چهار مرد عادل كه به طور صريح بر آن گواهي دهند براي اثبات تهمتي كه زده‌اند نمي‌آورند، فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً با تازيانه و شلاقي متوسط هشتاد تازيانه به آنان بزنيد تا دردمند شوند. و در زدن چنين كساني آنقدر مبالغه نكنيد كه بميرند و تلف شوند، چون هدف ادب كردن است نه از بين بردن و در اينجا مجازات و تهمت زنا مشخص گرديده است اما به شرط اينكه فردي كه متهم واقع شده است متأهل نيست موجب تعزيز مي‌باشد. وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا و هرگز گواهي دادن آنان را نپذيرند، يعني آنها سزا و عقوبتي ديگر هم دارند؛ و آن اين است كه گواهي به خاطر تهمت زدن شلاق هم خورده باشد، مگر آنكه توبه نمايد. چنان كه بيان خواهد شد.
وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ و چنين كساني فاسق‌اند. يعني از فرمان خدا منحرف هستند و بدي و شرشان فزوني يافته است، زيرا دستور خدا و حرمت برادر خود را شكسته، و مردم را به گفتن آنچه كه خودش مي‌گويد وادار نموده، و پيوند برادري را كه خداوند ميان مؤمنان قرار داده است از بين برده و زشتي و بدي را در ميان مؤمنان اشاعه داده است. و اين دليلي است بر اينكه تهمت زدن از گناهان كبيره مي‌باشد.
إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ توبه در اينجا به اين معني است كه تهمت زننده حرف خود را تكذيب نمايد و اقرار كند كه او در آنچه گفته است دروغگو مي‌باشد. و بر او واجب است كه خودش را تكذيب نمايد، گر چه وقوع زنا را به طور يقين بداند، اما نتواند چهار گواه را بياورد. پس وقتي كه تهمت زننده توبه نمود و عمل خويش را اصلاح كرد و آن را به نيكوكاري تبديل نمود، فسق از او دور مي‌شود. و همچنين طبق گفتة صحيح گواهي دادن او پذيرفته مي‌شود، زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است و هر كس را كه توبه نمايد و باز گردد همة‌گناهانش را مي‌آمرزد، و تهمت زننده اگر چهار گواه نياورد تازيانه زده مي‌شود، و اين در صورتي است كه تهمت زننده شوهر نباشد، پس اگر شوهر، زنش را به زنا متهم كرد حكم او چنين خواهد بود:
آيه‌ي 10-6:
وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ و كساني كه به زنانشان زنا نسبت مي‌دهند و جز خودشان گواهاني ندارند، هر يك از ايشان بايد چهار مرتبه خداي را به شهادت بطلبد كه او از راستگويان است.
وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ و پنجمين [گواهي چنين است] كه لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد.
وَيَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ و عذاب را از آن [زن] بر مي‌دارد اينكه چهار بار [به خدا سوگند بخورد] و گواهي دهد كه شوهرش از دروغگويان است.
وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِن كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ و در مرتبة پنجم آن زن بايد بگويد: «لعنت خدا بر او باد اگر او [=شوهرش] از راستگويان باشد».
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ  و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نمي‌بود و اينكه خداوند توبه‌پذير و حكيم است [بر آن كس از دو لعنت كننده كه دروغ گفته است آنچه را وارد مي‌كرد كه براي خويشتن خواسته است].
گواهي دادن شوهر به اينكه زنش مرتكب زنا شده است حد قاف را از او دور مي‌نمايد، چون اغلب چنين است كه شوهر زنش را به زنا متهم نمي‌كند، زيرا بدنام شدن زن، بد نام شدن شوهر است، مگر اينكه شوهر راستگو باشد. و دليل دوم اينكه شوهر در اين باره حق دارد، و از اين مي‌ترسد كه فرزنداني به او نسبت داده شوند كه متعلق به او نيستند، و ديگر حكمت‌هايي كه در غير شوهر وجود ندارد. پس فرمود: وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ و آن كساني كه همسران آزاده‌اي خود [نه كنيزان] را به زنا متهم مي‌نمايند، وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ و براي اثبات اين اتهام گواهاني جز خودشان ندارند، به اين صورت كه گواهاني براي اثبات اين اتهام گواهاني جز خودشان ندارند، به اين صورت كه گواهاني براي اثبات اتهام نياورند، فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّدِقِينَ از آنان خواسته مي‌شود كه هر يك از ايشان چهار مرتبه به نام خدا سوگند ياد كند كه او از راستگويان است. و آن را شهادت ناميد چون به جاي شهود مي‌باشد. به اين صورت كه بگويد: خدا را گواه مي‌گيرم كه من در سخني كه در مورد او زده‌ام از راستگويانم.
وَالْخَمِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ و در مرتبه پنجم به شهادت مذكور اين را اضافه نموده، و گواهي‌ها را مؤكد مي‌نمايد. به اين صورت كه عليه خودش دعا كند و خويشتن را لعنت و نفرين كند كه اگر دروغگو است لعنت بر او باد. پس وقتي لعان او كامل شد، حد قذف ومجازات تهمت از او ساقط مي‌گردد.
و از ظاهر آيات چنين به نظر مي‌آيد كه اگرشوهر مردي را نام برد و زن را متهم نمود كه با آن مرد زنا كرده است، حق آن مرد در حد قذف به تبع ساقط شدن حق زن ساقط مي‌شود. آيا به محض لعان مرد، و انكار زن، حد بر او جاري مي‌شود، يا زن را زنداني مي‌كنند؟ در اين مورد علما دو قول دارند؛ يكي از دو قول بيانگرآن است كه حد بر او جاري مي‌گردد، چون خداوند فرمود است:‌وَيَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ [او عذاب را از زن دور مي‌گرداند ...] و اگر عذاب كه همان حد است با لعان شوهر واجب نمي‌گرديد، لعان زن آن را دفع نمي‌كرد، پس حد واجب شده است كه لعان زن آن را دفع مي‌نمايد.
اگر زن در مقابل سوگنده‌هاي شوهر، سوگندهايي از همان نوع بخورد عذاب از وي دفع مي‌گردد. أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَذِبِينَ چهار بار با سوگند به خدا گواهي بدهد كه شوهرش از دروغگويان است. و در مرتبة پنجم به عنوان تأكيد عليه خودش دعا كند كه اگر دروغ بگويد خشم و نفرين خداوند بر او باد. و چون لعان ميان آنها انجام يافت براي هميشه ميان آنان جدايي افكنده مي‌شود؛ از هم جدا مي‌شوند و فرزندي كه در مورد وي لعان صورت گرفته است به پدر تعلق نمي‌گيرد.
و ظاهر آيات بر اين دلالت مي‌نمايند كه به كاربردن اين كلمات به هنگام لعان براي زن و مرد شرط است، ونيز تربيت در لعان شرط است، و نبايد از اين كلمات چيزي كم شده و به جاي آن چيزي ديگر آورده شود. و لعان به شوهر اختصاص دارد وقتي كه زنش را به زنا متهم نمايد، و عكس آن درست نيست. يعني اگر زن، شوهرش را به زنا متهم كرد، لعان انجام نمي‌شود، و شباهت فرزند در صورت لعان اعتباري ندارد، همانطور كه در صورت فراش و همبستري شباهت بچه به كسي غير از پدر اعتباري ندارد، بلكه شباهت زماني اعتبار دارد كه جز آن ديگر ترجيح دهنده‌اي نباشد. وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ جواب شرط محذوف است و سياق كلام بر آن دلالت مي‌نمايد. يعني اگر بزرگواري و مرحمت خدا شامل حال شما نمي‌شد، و او بس توبه‌پذير و حكيم نبود، يكي از دو فرد كه لعان مي‌كنند به دعا و نفريني كه عليه خود مي‌كند، گرفتار مي‌شد. و از رحمت و فضل خداوند اين است كه چنين حكم ويژه‌اي را براي زن و شوهر قرار داد، چون به شدت مورد نياز است.و از رحمت و فضل اوست كه قباحت و زشتي زنا و زشتي تهمت‌زدن را برايتان بيان نمود. و نيز از فضل و مرحمت اوست كه توبه كردن از اين گناهان كبيره و غيره را مشروع نموده است.
آيه‌ي 21-11:
إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ همانا كساني كه اين تهمت بزرگ را عنوان كردند گروهي از خود شما هستند، اين را براي خود بد نپنداريد، بلكه آن برايتان خير است، و هر كدام از آنان به گناه‌كاري كه كرده است گرفتار مي‌آيد، و كسي از آنان كه بخشي عظيمي از آن [ماجرا] را به عهده داشته است عذابي بزرگ دارد.
لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ چرا هنگامي كه اين تهمت را شنيديد مردان و زنان مؤمن در حق خويش گمان نيك نبردند و نگفتند: «اين دروغي آشكار است؟!
لَوْلَا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ چرا براي اثبات آن چهار گواه نياوردند؟ پس چون گواهان را نياوردند آنان در نزد خدا دروغگو هستند.
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ و اگر فضل خدا و رحمت او در دنيا و آخرت بر شما نبود، بي‌گمان به سبب فرورفتن در كار تهمت [به عائشه- رضي‌الله عنها-] عذابي بزرگ به شما مي‌رسيد.
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ آنگاه كه آن [شايعة زشت] را دهان به دهان فرا گرفته و با زبان خود چيزي مي‌گفتيد كه علم و اطلاعي از آن نداشتيد. آن را سبك و ساده مي‌پنداشتيد در حالي كه آن نزد خداوند [بسيار] بزرگ است.
وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ  چرا وقتي آن [اتهام ناروا] را شنيديد، نگفتيد: «ما را نسزد كه زبان بدين تهمت بگشاييم، تو را به پاكي ياد مي‌كنيم، اين بهتان بزرگي است؟!
يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ خداوند شما را اندرز مي‌دهد كه اگر مؤمن هستيد هرگز به [انجام گناهي] مانند آن باز نگرديد.
وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ و خداوند آيات خود را براي شما بيان مي‌دارد، و خداوند بس آگاه و حكيم است.
إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ به راستي كساني كه دوست دارند زشتي‌ها و بي‌عفتي‌ها در ميان مؤمنان پخش گردد، ايشان در دنيا و آخرت عذاب دردناكي دارند، و خداوند مي‌داند و شما نمي‌دانيد.
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ  اللَّه رَؤُوفٌ رَحِيمٌ و اگر فضل و رحمت الهي بر شما نبود و اينكه خداوند بخشاينده و مهربان است [در اسرع وقت به بلا و مصيبت دچار مي‌شديد].
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاء وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ  اي مؤمنان! از گامهاي شيطان پيروي مكنيد، و هر كس از گامهاي شيطان پيروي كند [بداند] كه او به [كارهاي] ناشايست و ناپسند فرمان مي‌دهد، و اگر فضل و رحمت الهي شامل نمي‌شد هرگز فردي از شما پاك نمي‌گرديد، ولي خداوند هر كس را كه بخواهد پاك مي‌گرداند، و خدا شنواي آگاه است.
آنچه كه در گذشته به طور كلي بيان كرديم كه اتهام به زنا چيز بزرگي است،‌مقدمه‌اي بود براي پرداختن به حادثه‌اي كه براي شريف‌ترين زنان، ام‌المؤمنين عايشه – رضي الله عنها- پيش آمد. و اين آيات در مورد داستان معروف «افك» كه در كتابهاي صحاح و سنن و اسانيد ثابت است نازل شده‌اند. خلاصة مطلب اين است كه پيامبر (ص) به يكي از جنگها رفت و در اين جنگ همسرش عايشه دختر ابوبكر صديق را به همراه داشت. به هنگام بازگشت، در جايي عايشه گردن‌بندش را گم كرد، و او در جستجوي گردن بندش عقب ماند، و كجاوه و شترش را حركت دادند و متوجه عدم حضور وي نشدند. و لشكربه حركتش ادامه داد و عايشه به محل اتراق برگشت، و دانست هر گاه آنها متوجه شوند كه او نيست به سويش باز مي‌گردند. كاروانيان به حركت خود ادامه دادند. صفوان بن معطل سْلمي (ص) يكي از بزرگان اصحاب كه شب را در قسمت منتهي‌اليه اتراق كاروان گذرانده بود عايشه را ديد و او را شناخت، بنابراين شترش را خواباند و عايشه بر شتر سوار شد، بدون اينكه با صفوان حرفي بزند، و بدون اينكه صفوان با او حرفي بزند. سپس صفوان او را در حالي كه بر شتر سوار بود بعد از آن كه لشكر به هنگام استراحت توقف كرده بود به كاروان ملحق كرد. وقتي برخي از منافقان كه در اين سفر همراه پيامبر بودند صفوان را ديدند، چيزهايي را شايع كردند وسخن در هر جا پخش شد و دهان به دهان گشت، تا اينكه برخي از مؤمنان نيز فريب خوردند و اين سخن را براي يكديگر نقل مي‌كردند. مدتي طولاني وحي بر پيامبر (ص) نيامد، و بعد از مدتي خبر شايعه به عايشه نيز رسيد، او به شدت غمگين و ناراحت شد تا اينكه خداوند پاك دامني او را در اين آيه‌ها نازل نمود، و مؤمنان را اندرز گفت، و اين خطا و شايعه‌سازي را اشتباه بزرگي قلمداد كرد و نصايح ارزشمندي را نيز بر مؤمنان عرضه كرد.إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ بدون شك كساني كه اين تهمت بزرگ و دروغ زشت؛ تهمت زدن به ام‌المؤمنين را ساخته و پرداخته كرده‌اند، عُصْبَةٌ مِّنكُمْ گروهي هستند كه خود را به شما مؤمنان نسبت مي‌دهند؛ بعضي مؤمن راستين و واقعي هستند، اما چون منافقان اين سخن را شايعه كردند. فريب خوردند، و برخي مؤمن واقعي نيستند، بلكه منافق مي‌باشند.
لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ اين را براي خود بد مپنداريد، بلكه آن برايتان خير است، چون باعث شد تا پاكدامني‌ام المؤمنين ثابت شود، و مورد ستايش قرار بگيرد، و خاطره‌اش زنده بماند، و اين مدح و ستايش، همة زنان پيامبر (ص) را در بر گيرد. و نيز باعث شد تا آيه‌هايي بيان شوند كه بندگان به آن نياز دارند، و تا روز قيامت به آن عمل مي‌شود. پس همة اينها خير بزرگي مي‌باشند، و اگر سخن و گفتار اهل افك نبود اين چيزها انجام نمي‌شد.
و هر گاه خداوند بخواهد كاري را انجام دهد براي آن سببي قرار مي‌دهد، بنابراين همة مؤمنان را به طور عموم مخاطب قرار داد و خبر داد كه تخريب كند. پس در اينجا اشاره شد كه مؤمنان در دوستي و مهرباني با يكديگر و جلب منافع براي يكديگر مانند يك تن وجسد هستند، و مؤمن براي مؤمن مانند ساختماني است كه برخي از قسمتهاي آن برخي ديگر را محكم مي‌دارد. پس همانطور كه كسي نمي‌پسندد به آبرو و حيثيت او لطمه زده شود، نيز در مورد برادر مؤمن خود نبايد راضي شود كه كسي به آبروي او خدشه وارد نمايد، زيرا آبروي برادر مؤمنش آبروي خود او مي‌باشد، و تا وقتي بنده به اين حالت نرسيده باشد ايمانش ناقص است، و از نصح و دلسوزي برخوردار نمي‌باشد. لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ هر كدام از آنان به گناه كاري كه كرده‌اند گرفتار مي‌آيد. اين هشدار و وعيدي است براي كساني كه تهمت را ساخته و پرداخته كردند و آنها به كيفر آنچه گفتند مجازات خواهند شد. و پيامبر (ص) گروهي از آنان را تازيانه زد و حد را بر آنها اجرا نمود.
وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ و كسي كه بخش عظيمي از آن را به عهده داشت، و تهمت را بزرگ كرد، و او منافق و خبيث‌عبدالله بن ابي بن رسول [لعنت خداوند بر او باد] بود، لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ عذابي بزرگ دارد، و براي هميشه در پايين‌ترين مقام جهنم مي‌ماند.
سپس خداوند بندگانش را راهنمايي كرد كه به هنگام شنيدن سخني از اين قبيل چگونه موضعگيري كنند: لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا چرا هنگامي كه اين تهمت را شنيديد مردان و زنان مؤمن در حق خويش گمان نيك نبرديد؟! يعني بايد زنان و مردان مؤمن نسبت به خود گمان نيك ببرند، و [برادر يا خواهر مسلمان خود] را از تهمتي كه به وي زده شده است سالم و مبرا بدانند. چون ايمانشان تهمت باطلي را كه در مورد آنان بر زبان جاري شده است دور مي‌نمايد. وَقَالُوا و چرا نگفتند سْبحُنكُ بار خدايا! تو پاك و منزهي از اينكه بندگان برگزيدة خويش را به امور زشت مبتلا نمايي؟ هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ و اين دروغ و تهمتي آشكار است؟ و پوچ بودن آن از همه چيز روشن‌تر است؟ پس لازم است كه وقتي مؤمن دربارة برادر [يا خواهر] مؤمنش چنين سخني را بشنود او را تبرئه نمايد و گوينده را تكذيب كند.
لَوْلَا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء چرا تهمت زنندگان براي اثبات تهمت خود چهار گواه عادل و پسنديده نياوردند ؟! فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ پس چون گواهان را نياوردند آنان در نزد خدا دروغگو هستند، گر چه به آن يقين داشته باشند، اما طبق دستور و قانون الهي دروغگو هستند، چون خداوند سخن در اين مورد را بدون آوردن چهار گواه حرام نموده است. بنابراين فرمود: فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ نفرمود كه اينان دروغگو هستند، بلكه فرمود اينها برابر حكم خدا دروغگو هستند. و اين تعظيم و بزرگداشت حرمت مسلمان است، چرا كه تهمت زدن به وي جايز نيست، مگر اينكه چهار شاهد وجود داشته باشد.
 وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ و اگر فضل  خداوند و رحمت او در دنيا و آخرت بر شما نبود، و احسان او در امر دنيا و دينتان شما را فرا نگرفته بود، لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ به سبب فرورفتنتان در كار تهمت، عَذَابٌ عَظِيمٌ عذابي بزرگ به شما مي‌رسيد، چون به علت آنچه گفتيد مستحق آن عذاب گرديده بوديد، اما فضل خداوند و رحمت او بر شما بود، و توبه را برايتان مشروع نمود، و عقوبت و سزا را پاك كنندة گناهان قرار داد.
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ هنگامي كه آن را دهان به دهان فرا مي‌گرفتيد. يعني براي يكديگر بازگو مي‌كرديد، و [در قالب تخريب شخصيت آن انسان وارسته] آن را براي يكديگر نقل مي‌نموديد،‌در حالي كه سخني پوچ و باطل بود. وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ و با دهان خود سخني مي‌گفتيد كه علم و اطلاعي از آن نداشتيد، و اين دو چيز ممنوع مي‌باشند؛ بر زبان آوردن سخن باطل، و سخن گفتن بدون اطلاع و آگاهي.
وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا و آن را سبك و ساده مي‌انگاشتيد، به همين جهت برخي از مؤمنان – كه بعداً توبه كردند و خود را از آن گناه پاك نموده و در ترويج آن سهيم شدند. وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ حال آنكه نزد خداوند [گناهي بسيار] بزرگ است. در اينجا به صورت واضح از ارتكاب برخي گناهان و ساده انگاشتن و ناچيز شمردن آن نهي شده است.و بايد دانست كه گمان وظن آدمي به او فايده‌اي نمي‌دهد، و از عقوبت و كيفر گناه نمي‌كاهد، بلكه گناه را بيشتر و چند برابر مي‌نمايد، و ارتكاب گناه را براي دفعات بعد براي او آسان مي‌كند.
وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ چرا شما اي مومنان! وقتي سخن كساني كه تهمت را سرهم كرده بودند، شنيديد، قُلْتُم با نپذيرفتن و انكار آن نگفتيد: مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا ما را نسزد كه زبان بدين تهمت بگشاييم، و براي ما شايسته نيست كه چنين تهمتي را برر زبان بياوريم ؟! چون مؤمن را ايمانش از ارتكاب زشتي‌ها باز مي‌دارد، هَذَا بُهْتَانٌ و چرا نگفتند: «اين دروغي بزرگ است؟!
يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ خداوند شما را اندرز مي‌دهدكه هرگز چنين گناهي را تكرار نكنيد. يعني هرگز به گناهي مانند اين از قبيل تهمت زنا به مؤمنان باز نگرديد، و آن را تكرار نكنيد. پس خداوند شما را اندرز مي‌دهد ونصيحتتان مي‌كند كه چنين گناهي را تكرار نكنيد. و چه اندرزها و نصيحتهاي خوبي از جانب پروردگار به ما عرضه شد! پس برماست كه آنها را بپذيريم و به آنها يقين حاصل كنيم و در برابر آنها تسليم شويم و شكر خدا را به جاي آوريم. و پروردگار بيان كرده است كه ان الله نعما يعظكم به بي‌گمان خداوند بهترين انردز را به شما مي‌دهد.
إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ اگر شما مؤمن هستيد. اين دلالت مي‌نمايد كه ايمان راستين و واقعي صاحبش را از اقدام به انجام كار حرام باز مي‌دارد.
وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ و خداوند آيات را كه مشتمل بر بيان احكام، و موعظه، و هشدار، و تشويق، و ترساندن مي‌باشند برايتان بيان مي‌نمايد، و آن را به صورت روشن برايتان توضيح مي‌دهد. وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ  و خداوند بس آگاه و داراي دانش كامل است. و حكيم است و حكمت او فراگير مي‌باشد. از جملة علم و حكمتش اين است كه از علم و دانش خويش به شما مي‌آموزد، و هر زمان كه مصالح شما اقتضا نمايد آنچه كه به نفع شما باشد آن را به شما مي‌آموزد.
إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا بي‌گمان كساني كه دوست دارند كارهاي زشت در ميان مؤمنان پخش گردد، لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ عذاب دردناكي دارند، عذابي كه قلب و جسمشان را به درد مي‌آورد، چون چنين كسي نسبت به برادر مسلمانش خيانت ورزيده و بدي و زشتي را براي وي خواسته است. پس وقتي كه خشنود بودن به پخش شدن زشتي در ميان مسلمانان چنين هشدار و وعيدي را در پي داشته باشد اظهار و اشاعة زشتي و دهان به دهان گرداندن آن چگونه خواهد بود؟! و فرقي نمي‌كند زشتي انجام شده باشد يا نه.
و اينها به خاطر رحمت و مهرباني خداوند نسبت به بندگان مؤمن و حفاظت از حرمت و آبرويشان مي‌باشد. زيرا خداوند از آبروي مسلمانان همانند خون .و مالهايشان محافظت كرده و آن را مصون داشته است. و آنها را به چيزي دستور داده كه باعث صفا و صميمت گردد، و مسلمانان بايد هر آنچه براي خود مي‌پسندد براي برادرش نيز بپسندد. و آنچه براي خود نمي‌پسندد .براي بردارش نيز نپسندد. وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ و خداوند مي‌داند و شما نمي‌دانيد، بنابراين شما را ياد داد و آنچه را كه نمي‌دانيد برايتان بيان كرد.
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ اگر فضل و رحمت الهي برشما نبود كه از هر سوي شما را احاطه نموده و در بر گرفته است، وَأَنَّ  اللَّه رَؤُوفٌ رَحِيمٌ و خداوند بخشنده و مهربان نبود، اين احكام و مواعظ و حكمت‌هاي بزرگ را براي شما بيان نمي‌كرد، و كسي را كه با دستورش مخالفت مي‌نمود مهلت نمي‌داد. اما فضل و رحمت دو صفت هميشگي اويند، و به همين خاطر نيكي و خوبي دنيوي و اخروي آن‌چنان فراواني به شما داده كه هرگز نمي‌توانيد آن را بشماريدو
پس از آنكه خداوند متعال از اين گناه به طور مخصوص نهي كرد، از ديگرگناهان نيز به طور عموم نهي كرد و فرمود: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ اي مؤمنان! از گامهاي شيطان پيروي مكنيد. يعني از راههاي و وسوسه‌هاي شيطان پيروي مكنيد، و در آن گام برمداريد. و همة گناهان مربوط به قلب و زبان و جسم در گامهاي شيطان داخل هستند و از حكمت الهي اين است كه حكم پيروي كردن از گامهاي شيطان را بيان مي‌كند، و آن نهي‌كردن از پيروي كردن از گامهاي شيطان است، و حكمت آن را نيز بيان مي‌نمايد، و آن بيان شري است كه مقتضي ترك آن مي‌گردد. پس فرمود: وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ و هر كس از گامهاي شيطان پيروي كند، بداند كه شيطان به كارهاي زشت و منكر از قبيل گناهان بزرگ كه عقلها و آيين‌ها آن را زشت مي‌دارند- هر چند كه برخي نفسها به آن گرايش دارند- فرمان مي‌دهد، المْنَكِر آن چيزهايي است كه عقل آن ار نمي‌پسندد، و نمي‌شناسد. پس گناهان كه گامهاي شيطان هستند از [دايره] منكر بيرون نمي‌باشد، و خداوند بندگان را از آن نهي نموده است. و اين نعمت الهي بر بندگان است، و بر آنهاست كه سپاس او را به جاي بياورند، و او را ياد كنند، چون اين كار آنها را از آلوده شدن به زشتي‌ها و منكرات مصون مي‌دارد. پس، از جملة احسان خداوند نسبت به بندگان اين است كه آنها را از كارهاي زشت نهي كرده است، همان گونه كه آنان را از خوردن سم‌هاي كشنده و امثال آن نهي كرده و بازداشته است.
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا و اگر فضل و رحمت‌الهي شامل حال شما نمي‌شد، هرگز فردي از شما پاك نمي‌گرديد. يعني از پيروي كردن از گامهاي شيطان پاك نمي‌گرديد، و به دور نمي‌ماند، چون شيطان و لشكريانش براي دعوت كردن انسانها به سوي راهها و گامهاي شيطاني مي‌كوشند، و آن را زيبا جلوه مي‌دهند، و نفس بسيار به بدي تمايل دارد و بدان امر مي‌كند و بنده از هر جهت داراي نقص وكمبود است، و از ايمان آن چنان قوي برخوردار نيست. پس اگر انسانها در ميان اين انگيزه‌ها رها شوند، هيچ كس نمي‌تواند از آلودگي گناهان و بديها پاك شده، و با انجام نيكي‌ها پاكيزه گردد، و رشد نمايد. اما فضل و رحمت خداوند باعث شد تا كساني از شما كه خود را پاك مي‌دارند، پاك شوند. و يكي از دعاهاي پيامبر اين بود كه مي‌گفت: «بار خدايا! به نفس من پاكيزگي‌اش را بده، و آن را پاكيزه بگردان، تو بهترين كسي هستي كه آن را پاكيزه مي‌نمايي، تو ياور و سرپرست آن مي‌باشي». بنابر اين فرمود: وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاء ولي خداوند هر كه را بخواهد پاك مي‌گرداند؛ هر آن كس كه بداند با تزكيه پاك مي‌گردد، او را پاك مي‌گرداند. بنابر اين فرمود: وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ و خداوند شنواي آگاه است.
آيه‌ي32:
وَلَا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُوْلِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ و كساني از شما كه اهل فضيلت و فراخي نعمت‌اند نبايد سوگند بخورند كه به خويشاوندان و بينوايان و مهاجران در راه خدا چيزي ندهند، و بايد كه ببخشند و گذشت نمايند. مگر دوست نداريد كه خداوند شما را بيامرزد؟ و خداوند آمرزگار و مهربان است.
يكي از افرادي كه در قضيه افك [تهمت زدن به عايشه] مشاركت داشت،‌و در پرداختن به آن فرو رفته بود «مسطح بن اثاثه» يكي از خويشاوندان ابوبكر صديق بود. او فردي فقير و از زمرة كساني بود كه در راه خدا از سرزمين و وطن خويش هجرت كرده بود. ابوبكر سوگند خورد كه چون او در مورد عايشه چنان سخن گفته است بر وي انفاق نكند، و به او چيزي ندهد، پس اين آيه نازل شد و مسلمانان را از اين سوگند خوردن كه متضمن قطع كردن هزينه و نفقه بود، نهي نمود، و ابوبكر را به گذشت و عفو تشويق، و او را به آمرزش خداوند وعده داد، كه اگر مسطح را ببخشد خدا هم او را مي‌بخشد. پس فرمود: أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ آيا دوست نداريد كه خداوند شما با بيامرزد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است و هر گاه شما بندگان خدا را مورد گذشت و عفو قرار دهيد، خداوند نيز با شما چنين رفتار خواهد كرد. ابوبكر وقتي اين آيه را شنيد، گفت: آري! سوگند به خدا من دوست دارم كه خداوند مرا بيامرزد. پس دوباره نفقه دادن به مسطح را آغاز كرد. در اين آيه دليلي مي‌بابيم مبني بر آنكه نفقه بر فاميل نزديك واجب است، و نبايد به خاطر گناه انساني، نيكوكاري و انفاق بر او ترك شود. نيز در اين آيه به گذشت و عفو تشويق شده است، هر چند كه آن كس مرتكب گناهي شده باشد.
آيه‌ي 26-23:
إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ همانا كساني كه زنان پاكدامن و بي‌خبر و مؤمن را به زنا متهم مي‌سازند در دنيا و آخرت نفرين شده‌اند، و عذابي بزرگ دارند.
يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ روزي كه زبانها و دستها و پاهايشان بر كارهايي كه كرده‌اند گواهي مي‌دهند.
يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ در آن روز خداوند جزاي واقعي آنان را بي‌كم و كاست بديشان مي‌دهد، و خواهند دانست كه خداوند همان حق آشكار است.
الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ زنان ناپاك از آن مردان ناپاك‌اند، و مردان ناپاك از آن زنان ناپاك مي‌باشند، و زنان پاكيزه سزاوار مردان پاك‌اند، و مردان پاكيزه سزاوار زنان پاك‌اند، اينان از آنچه مي‌گويند مبرا و منزه هستند، آنان آمرزش و روزي نيكو دارند.
سپس وعيد سخت را براي متهم كردن زنان پاكدامن به زنا بيان كرد، و فرمود: إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ همانا كساني كه زنان پاكدامن و بي‌خبر از هر گونه آلودگي را به زنا متهم مي‌كنند، كه چنين چيزي به دلشان هم خطور نكرده است، الْمُؤْمِنَاتِ زنان مؤمن را به زنا متهم مي‌كنند، لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ در دنيا و آخرت لعنت و نفرين شده‌اند. و آدمي جز به خاطر ارتكاب گناه بزرگ لعنت در هر دو جهان بر انها ادامه دارد. وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ و عذابي بزرگ در پيش دارند. و اين اضافه بر لعنت است؛ آنها را از رحمت خويش دور نموده و عذاب شديد خويش را بر آنها فرو نازل مي‌كند.
يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ روزي كه زبانها و دست و پاهايشان بر كارهايي كه كرده‌اند گواهي مي‌دهند، پس هر عضوي عليه آنها گواهي مي‌دهد، و خداوند كه همه چيز را به سخن آورده است آن را به سخن مي‌آورد. پس انسان نمي‌تواند انكار كند. و به راستي كه خداوند در مورد بندگان به عدالت رفتار نموده و شاهدان و گواهان آنان را از خودشان قرار داده است.
يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ در آن روز خداوند جزاي واقعي اعمالشان را به عدل و انصاف و بدون كم و كاست به آنان مي‌دهد، جزايي كامل كه چيزي از آن كم نشده است. ويقولون يويلتنا مال هذا الكتب لايغادر صغيره و لا كبيره الا احصنها و وجداوا ما عملوا حاضراً‌و لا يظلم ربك احد و مي‌گويند: «واي بر ما! اين چه كتابي است كه كوچك و بزرگي را رها نكرده، بلكه همه چيز را نوشته است». و آنان تمام كارهايي را كه كرده‌اند حاضر مي‌يابند، و پروردگارت به هيچ كس ظلم نمي‌كند.
و در اين جايگاه بزرگ مي‌دانند كه خداوند همان حق آشكار است، و صفت‌هاي خداوند و افعالش حق است، و عبادت او و لقاي او حق مي‌باشد، و وعيد او حق است و حكم ديني و جزايي او حق است، و پيامبرانش حق هستند. پس هيچ حقي جز در راه خدا و از طرف خدا نيست.
الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ زن و سخن و كار ناپاك سزاوار مرد ناپاك است و با وي تناسب و همخواني دارد. و مرد و سخن و كار پاك مناسب و لايق زن پاك مي‌باشد. اين كلمه‌اي عام است و هيچ استثنايي ندارد.و مطلب مهم اين است كه پيامبران به ويژه پيامبران اولوالعزم و به خصوص سرور پيامبران به ويژه پيامبران، محمد (ص) كه برترين و پاكيزه‌ترين سزاوارشان است. بنابراين تهمت زدن به عايشه رضي الله عنها، تهمت زدن به پيامبر مي‌باشد و هدف منافقين از اين تهمت و بهتان خود پيامبر (ص) بود.
پس براي اثبات پاكي عايشه همين كافي است كه همسر پيامبر (ص) است، و دانسته مي‌شود كه عايشه حتماً از اين امر زشت، پاك و پاكيزه بوده است. در حالي كه او از آن معالم رفيع ايماني برخوردار است، صديقه زنان، و برترين وعالم‌ترين و پاك‌ترين آنان است، محبوب پيامبر، كه در بستر و لحاف هيچ زني جز عايشه بر پيامبر وحي نازل نشده است! پس اين را به صراحت بيان كرد، تا براي باطل‌گرايان جاي سخني باقي نماند، و مجالي براي شك و ترديد نباشد، و فرمود: أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ اينان از آنچه مي‌گويند منزه هستند. در اصل اشاره به عايشه رضي الله عنها است، و به تبع ايشان تمام زنان مؤمن و پاكدامن را نيز در بر مي‌گيرد. لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ آنان از آمرزش فراواني برخوردار هستند، آمرزشي كه همة گناهان آنان را فرا مي‌گيرد، و در بهشت از جانب پروردگار بزرگوار از روزي نيك و ارزشمندي برخوردار خواهند شد.
آيه‌ي 29-27:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ اي مؤمنان! وارد خانه‌هايي غير از خانه‌هاي خود مشويد مگر آنكه اجازه بگيريد، و بر اهل آن سلام گوييد، اين كار براي شما بهتر است، تا شايد پند پذيريد و يادآور شويد.
فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ پس اگر در آنجا كسي را نيافتيد، وارد آنجا نشويد، تا اينكه به شما اجازه داده شود. و اگر به شما گفته شود: برگرديد، پس برگرديد كه برايتان سزاوارتر است. و خداوند به آنچه مي‌كنيد داناست.
لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ بر شما گناهي نيست كه به خانه‌هاي غيرمسكوني وارد شويد كه در آنجا كالايي داريد، و خداوند مي‌داند آنچه را آشكار مي‌كنيد و آنچه را پنهان مي‌داريد.
خداوند باري تعالي بندگان مؤمن خويش را راهنمايي مي‌نمايد تا بدون اجازه وارد خانه‌هاي ديگران نشوند، چون بدون اجازه وارد شدن به خانة ديگران داراي چند فساد و تباهي است. از آن جمله يكي اين است كه پيامبر (ص) فرموده است: «اجازه گرفتن به خاطر فرو نگاه‌داشتن چشم قرار داده شده است». پس به سبب اخلال در اجازه گرفتن توجهي به آن عورتهاي داخل خانه‌ها هويدا مي‌گردد، زيرا خانه پرده و لباس انسان است، مانند لباسي كه عورت انسان را مي‌پوشاند.
و ديگر اينكه بدون اجازه وارد شدن باعث مي‌شود تا افرادي كه در داخل خانه‌ها هستند به فردي كه وارد مي‌شود مشكوك شوند و او را به كار بد از قبيل دزدي و غيره متهم كنند، زيرا وارد شدن پنهاني بر شر و بدي دلالت مي‌نمايد و خداوند مؤمنان را از داخل شدن به خانة ديگران منع كرده است، مگر اينكه اجازه بگيرند. حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا تا اجازه بگيريد. «استئذان» را «استئاس» ناميد، چون با اجازه گرفتن انس و الفت حاصل مي‌شود، و در صورت عدم اجازه گرفتن وحشت به وجود مي‌آيد. وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا و بر اهل آن سلام كنيد. و كيفيت آن همان است كه در حديث آمده است: «السلام عليكم، آيا وارد شوم؟ ذَلِكُمْ اين اجازه گرفتن خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ براي شما بهتر است، شايد يادآور شويد. چون اجازه گرفتن منافع و مصالح زيادي را در بر دارد و يكي از فضايل اخلاقي واجب مي‌باشد. پس اگر صاحب خانه اجازه داد، اجازه گيرنده مي‌تواند وارد شود.
فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا و اگر در خانه‌ها كسي را نيافتيد پس وارد آنجا نشويد، تا به شما اجازه داده شود، و اگر به شما اجازه داده نشد، و گفتند: «برگرديد» پس برگرديد. يعني از برگشتن امتناع نورزيد، و خشمگين نشويد، چون صاحب خانه شما را از رسيدن به حق واجبتان منع نكرده است، بلكه صاحب خانه احسان مي‌نمايد، و اگر بخواهد اجازه مي‌دهد، و اگر هم نخواهد اجازه نمي‌دهد پس در صورت عدم اجازه نبايد حالت نفرت و تكبر به شما دست بدهد. فاَرجعْوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ اين كار، يعني برگشتن، بيشتر ماية پاك شدن شما از بديها و رشدتان به وسيلة نيكي‌ها مي‌گردد. وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ و خداوند به آنچه مي‌كنيد آگاه است، پس هر فردي را طبق عملش- كم باشد يا زياد، خوب باشد يا بد- سزا و جزا مي‌دهد. اين حكم در مورد خانه‌هاي مسكوني است، خواه انسان در آنجا اثاثيه و كالايي داشته باشد يا نه، و نيز در مورد خانه‌هايي است كه مسكوني نيستند و انسان در آنجا كالايي ندارد.
و اكا خانه‌هاي غيرمسكوني كه كسي در آن نيست و كالاي انسان در آن قرار دارد و آدمي نيازمند آن است كه وارد آن شود، و كسي در آن نيست كه بتوان از او اجازه گرفت، مانند خانه‌ي اجاره‌اي و غيره در چنين جاهاي لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ بر شما گناهي نيست كه بدون اجازة وارد آن شويد. اين دلالت مي‌نمايد كه وارد شدن بدون اجازه در ديگر خانه‌ها كه پيشتر ذكرشان به ميان آمد حرام و گناه مي‌باشد. أَن تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ و اين از احتراز واستثناهاي شگفت‌انگيز قرآن مي‌باشد، چون وقتي فرمود: لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتًا غير بيوتكم بدون اجازه وارد خانه‌هاي ديگران نشويد، عام است و شامل هر خانه‌اي مي‌شود كه به خود انسان متعلق نباشد، و خداوند خانه‌ا‌ي را كه مال او نيست اما كالايش در آن قرار دارد و در آن كسي ساكن نيست استثنا كرد، و فرمود: بدون اجازه وارد شدن به چنين خانه‌هايي گناه نيست.
وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ و خداوند مي‌داند آنچه را كه آشكارا مي‌كنيد و آنچه را كه پنهان مي‌داريد. يعني خداوند احوال آشكار و پنهان، و منافع شما را مي‌داند. بنابراين آن دسته از احكام شرعي را كه به آن نياز داريد برايتان بيان كرد.
آيه‌ي30:
قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ به مردان مؤمن بگو: «چشمان خود را [از نگاه به نامحرمان] فرو گيرند، و پاكدامني ورزند، اين برايشان پاكيزه‌تر است، بي‌گمان خداوند از آنچه انجام مي‌دهند آگاه است.
مؤمنان را راهنمايي كن و به آنان كه ايمان دارند؛ ايماني كه آنها را از انجام آنچه خللي به اعتقاد و باورشان وارد مي‌نمايد، بگو: يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ چشمهايشان را از نگاه به عورت‌ها، و رنان بيگانه، ونوجواناني «امرد» كه نگاه كردن به آنها باعث فتنه مي‌گردد، و نگاه كردن به زينت و زخارف دنيا كه باعث فتنه مي‌شود و انسان را به چيزي مبتلا مي‌نمايد كه ممنوع است، فرو گيرند.
وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ و شرمگاههاي خويشتن را از آميزش جنسي حرام با زنان، و يا همجنس‌بازي مصون بدارند، و از دست زدن به شرمگاه و نگاه كردن به آن دوري نموده، و پاكدامني ورزند. ذَلِكَ [آن] حفاظت چشمان و شرمگاهها، أَزْكَى لَهُمْ برايشان سزاوارتر است و باعث رشد اعمالشان مي‌گردد، زيرا هر كس شرمگاه و چشمان خود را از حرام حفظ نمايد، از پليديهايي كه بدكاران و اهل معاصي بدان آلوده مي‌شوند محفوظ مي‌ماند، و اعمالش به سبب ترك امور حرامي كه نفس به آن طمع دارد و آدمي را به انجام آن فرا مي‌خواند رشد مي‌كند. پس هر كس چيزي را به خاطر خداوند ترك كند، خداوند در عوض به او چيزي بهتري مي‌دهد، و هر كس چشمان خود را فرو بگيرد، خداوند به او بينش و روشنايي مي‌دهد، زيرا هر گاه بنده شرمگاه و نگاهش را از حرام و مقدمات آن حفظ نمايد علي‌رغم اينكه انگيزه‌هاي شهوت در وجود او باشد- بر ديگر اعضا و جوارحش كنترل كاملتر و بهتري خواهد داشت. بنابراين خداوند كنترل شرمگاه را «حفظ» ناميده است، پس هر چيزي كه قرار است محفوظ نگاه داشته شود اگر حفظ كننده‌اش در مراقبت و نگاهداري آن نكوشد، و از اسبابي كه باعث حفظ آن مي‌گردد بهره نگيرد آن چيز محفوظ باقي نمي‌ماند. همچنين چشم و شرمگاه اگر بنده در حفاظت و كنترل آنها نكوشد او را دچار مصيبت و مشكلاتي خواهند كرد. و بنگر چگونه خداوند متعال به طور مطلق دستور داده است شرمگاه حفظ شود، چرا كه در هيچ حالتي استفاده از آن در راه حرام جايز نيست. اما در مورد چشم فرمود: يغضوا من ابصرهم و چشمان خود را فرو بگيرند، و كلمة منِ را بكار برد كه بر تبعيض دلالت مي‌نمايد، زيرا در بعضي اوقات اگر نياز باشد نگاه كردن جايز است، مانند نگاه كردن شاهد و كارگر و خواستگار و امثال آن. سپس خداوند بندگان را يادآور شد كه به ياد داشته باشند خداوند به اعمال و كارهايشان آگاه است، تا در نزديك نشدن به چيزهاي حرام بكوشند.
آيه‌ي 31:
وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ  وبه زناني مؤمن بگو: «چشمان خود را [از نامحرمان] فرو بگيرند، و پاكدامني كنند و از زينت خود مگر آنچه از آن كه آشكار است. آشكار نكنند، و بايد روسريهايشان را بر گريبانهايشان فرو گذارند ، و زينت خود را آشكار است آشكار نسازند مگر براي شوهرانشان، پدارنشان، پدران شوهرانشان، پسرانشان، پسران شوهرانشان، برادرنشان، پسران خواهرانشان، زنان [همكيش] خودشان، بردگانشان، مردان بي‌رغبت [به زنان] كه پيرو شمايند، و كودكاني كه بر شرمگاه زنان اطلاع نيافته‌اند. و نبايد با پاهايشان [زمين] را بكوبند تا آنچه از زينتشان كه پنهان مي‌دارند آشكار شود. اي مومنان! همگي به سوي خدا برگرديد تا رستگار شويد.
وقتي مردان مؤمن را به حفظ چشم از نگاه به نامحرمان، و حفظ شرمگاه دستور داد، زنان مؤمن را نيز به اين دستور داد و فرمود: وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ و به زنان مؤمن [نيز] بگو: «چشمان خود را از نگاه شهوت‌آميز به نامحرمان و شرمگاهها و مردان فرو بگيرند. وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ و شرمگاههاي خود را از آميزش و لمس شدن و اينكه در معرض نگاه ديگران قرار گيرد حفظ نمايند. وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ و زينت خود را از قبيل لباسهاي زيبا و زيورآلاتشان آشكار نكنند. و همة بدن زينت مي‌باشد، و از آنجا كه لباسهاي آشكار و ظاهر بناچار ديده مي‌شود، فرمود: إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا مگر آنچه كه از آن آشكار است. يعني لباس‌هاي آشكار كه معمولا زنان آن را مي‌پوشند، در صورتي كه باعث فتنه نشود. وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ و بايد روسريهايشان را بر گريبانهايشان فرو گذارند تا كاملاً پوشيده شوند. و اين دلالت مي‌نمايد زينتي كه آشكار كردن آن حرام است شامل تمام بدن مي‌شود، چنان كه بيان نموديم. سپس نهي از آشكار نمودن زينت را تكرار كرد تا موارد ذيل را از آن استثنا نمايد، إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ مگر براي شوهرانشان أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ يا براي پدرانشان يا پدران شوهرانشان، كه شامل پدر و پدر بزرگ و پدر پدربزرگ مي‌گردد. إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ يا برادرنشان يا پسران برادرنشان، خواه برادران تني باشند يا برادران ناتني. أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ يا پسران خواهرانشان يا زنان همكيش خودشان يعني براي زنان به طور مطلق جايز است كه به يكديگر نگاه كنند. و احتمال دارد منظور از اضافه كردن زنان به آنان كه فرمود: «زنانشان» جنسيت باشد. يعني زنان مسلمان كه از جنس خودشان هستند، پس اين دليلي است براي كسي كه مي‌گويد جايز نيست زن ذمي به زن ذمي به زن مسلمان نگاه كند. أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ و يا بردگانشان پس برده‌اي كه ششدانگ متعلق به زن است مي‌تواند بانوي خودش را نگاه كند. اما اگر از ملكيت او خارج شد يا بخشي از مالكيت را از دست داد نگاه كردنش جايز نيست .أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ يا مرداني كه پيرو شمايند، و وابسته به شما هستند، و نياز جنسي در آنها نيست، مانند افراد ابله و ديوانه كه چيزي نمي‌دانند، و مانند فردي كه ناتواني جنسي دارد، و در شرمگاه و قلب او شهوتي وجود ندارد، نگاه كردن چنين كساني به زنان اشكالي ندارد.
أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء يا كودكاني كه هنوز بر عورت زنان آگاهي پيدا نكرده‌اند. يعني كودكاني كه به حد تمييز و تشخيص نرسيده‌اند، پس نگاه كردن چنين كودكاني به زنان بيگانه جايز است، و خداوند علت جايز بودن آن را چنين بيان كرده است كه آنها از عورت زنان آگاهي ندارند و هنوز شهوت در آنها به وجود نيامده است. و اين دلالت مي‌نمايد كه زن بايد در برابر كودكي كه به حد تشخيص و تمييز رسيده است حجاب را رعايت نمايد و خود را بپوشاند، چون از عورت زنان آگاهي دارد.
وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ و پاي خود را به هنگام راه رفتن به زمين نزنند تا زينتي كه پنهانش مي‌دارند آشكار شود. يعني با پاي خود نبايد زمين را بكوبند تا زيورآلات پاهايشان از قبيل خلخال به صدا در آيد و جلب توجه كند، و به سبب آن زينتش آشكار شود، و در نتيجه وسيله‌اي براي فتنه گردد. و از اين موضوع و امثال آن، قاعدة سد ذرائع به دست مي‌آيد، و اين كه اگر چيزي ذاتاً جايز باشد ولي به حرام منتهي شود، مانند كوبيدن پا به زمين كه در اصل يك كار جايز مي‌باشد، اما از آنجا كه وسيله‌اي براي پي‌بردن پي‌بردن به زينت زن مي‌گردد از آن منع شده است.
وقتي خداوند به اين دستورات نيكو و توصيه‌هاي خوب فرمان داد، و اينكه حتماً در اين موارد از مؤمن كوتاهي سر مي‌زند، فرمان داد تا توبه بنمايند. پس فرمود: َتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ اي مؤمنان! همگي به سوي خدا برگرديده، چرا كه ايمان مؤمن او را فرا مي‌خواند تا به سوي خدا برگردد. سپس رستگاري را منوط به توبه نمود و فرمود: لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ تا رستگار شويد، پس براي رسيدن به رستگاري راهي جز توبه وجود ندارد. و توبه يعني اينكه آدمي از همة چيزهاي ظاهري و باطني كه خداوند دوست ندارد دست بكشد. و اين دلالت مي‌نمايد كه هر مؤمني نيازمند توبه مي‌باشد، چون خداوند همة مؤمنان را خطاب نموده است. و در اينجا تشويق شده است كه توبه بايد خالصانه براي خدا باشد. پس فرمود و توبوا إلي الله و به سوي خدا برگرديد و توبه كنيد. يعني هدفتان از توبه غير از رضاي خداوند چيزي ديگر از قبيل سالم ماندن از آفت‌‌هاي دنيوي يا ريا و شهرت وامثال آن نباشد.
آيه 33- 32
وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاء يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ و مردان و زنان بي‌همسر و بردگان و كنيزان خود را كه سزاوار [ازدواج هستند] به همسري [ديگران] در آوريد، اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خويش دارا و بي‌نياز مي‌گرداند و خداوند داراي خير فراوان، و آگاه است.
وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ و آنان كه امكان ازدواج ندارند بايد پاكدامني پيشه كنند، تا آنكه خداوند آنان را از فضل خويش توانگر مي‌سازد. و كساني از بردگانتان كه خواستار قرار داد «كتابت» براي آزاد شدن هستند، اگر خيري در ايشان سراغ داريد با آنان قرار داد ببنديد، و از مال خداوند كه به شما ارزاني داشته است به آنان بدهيد، و همچنين كنيزان خود را وادار به زنا نكنيد اگر آنان خواستند عفيف و پاكدامن باشند، و از اين رهگذر خواهان مال و دارايي زودگذر دنيا باشيد. و هر كس آنان را وادار سازد خداوند پس از وادار كردنشان [نسبت به آنها] آمرزگار و مهربان است.
خداوند متعال اوليا و اربابان را فرمان مي‌دهد تا مردان و زنان مجردي را كه زيردست آنها هستند به عقد ازدواج ديگران در آورند، پس بر خويشاوند و سرپرست يتيم واجب است تا كساني را كه مخارجشان بر عهدة اوست و نياز به ازدواج دارند شوهر بدهد، و چون دستور داده شده‌اند تا زيردستان خود را به عقد و ازدواج درآورند به طريق اولي بايد خودشان اقدام به ازدواج نمايند وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ و كنيزان و غلامان صالح خود را به همسري ديگران درآوريد احتمال دارد كه منظور از صالحين صلاح و شايستگي ديني باشد و همانا سيد بردگان و كنيزان شايسته و صالح و آن كساني هستند كه زناكار و فاجر نباشند موظف است كه اين برده يا كنيز صالح را به پاداش صلاح و شايستگي‌اش به نكاح كسي در بياورد و ديگران را در رابطه ازدواج با وي ترغيب نمايد چون ازدواج با كنيز يا برده‌اي كه به سبب زنا دچار فساد شده است ممنوع مي‌باشد. پس اين آيه آنچه را كه در آغاز سوره بيان شد مبني براينكه ازدواج با زن و يا مرد زناكار حرام است مگر اينكه توبه نمايد، تأييد مي‌كند. و پاكدامني و صلاح در مورد بردگان و كنيزان به طور ويژه بيان شده است، چون معمولاً عمل زشت بيشتر در ميان كنيزان و بردگان وجود دارد. و احتمال دارد كه منظور از صالحين اين باشد كه كنيزان و  بردگان شايستگي ازدواج و صلاحيت آن را داشته، و به ازدواج نيازمند باشند. اين مفهوم را اين اصل كلي تأييد مي‌نمايد «سيد» قبل از آن كه كنيز يا برده نيازي به ازدواج داشته باشد موظف به شوهر دادن يا زن گرفتن براي وي نيست. البته مد نظر قرار دادن هر دو معني هم بعيد نيست ولله اعلم إِن يَكُونُوا فُقَرَاء اگر فقير باشند، يعني اگر همسران و ازدواج كنندگان تنگدست و فقير باشند يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ خداوند آنان را از فضل خويش دارا و بي‌نياز مي‌نمايد. پس اگر گمان مي‌بريد كه چنانچه ازدواج نمائيد به علت مخارج تشكيل خانواده تنگدست مي‌شويد و از عهده آن بر نمي‌آيد، [بدانيد كه خداوند شما را ياري مي‌دهد، و هرگز اين گمان] شما را از مهيا كردن شرايط ازدواج آنها باز ندارد. و اين تشويق براي ازدواج مي‌باشد و وعده‌ا‌يست به فردي كه درصدد آن مي‌باشد، و اين كه خداوند او را بعد از فقر و تنگدستي توانگر و دارا خواهد كرد .وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ و خداوند داراي خير فراوان و فضل بزرگ است، و مي‌داند چه كسي شايسته برخورداري از فضل ديني و دنيوي خداست، يا سزاوار يكي از آن دو مي‌باشد، پس به هر كس آنچه را صلاح مي‌داند و حكمتش اقتضا مي‌نمايد، مي‌بخشد. وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ و آنان كه امكانات ازدواج را ندارند، بايد پاكدامني پيشه كنند تا خداوند آن را از فضل خويش توانگر كند. اين، حكم كسي است كه توانايي ازدواج را ندارد. يعني حكم اين است كه از آنچه حرام است دست بكشد و كاري بكند كه او را از حرام دور بدارد، و با وسوسه‌هاي قلبي‌اش كه او را به ورطه ارتكاب حرام مي‌كشاند، مبارزه نمايد. نيز همان كاري را بكند كه پيامبر (ص) فرموده است: «اي گروه جوانان! هر كس از شما توانايي ازدواج را دارد، ازدواج نمايد. و هر كس توانايي ازدواج را ندارد، بايد روزه بگيرد، چرا كه روزه براي او بازدارنده، و سپري در برابر گناه است». الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا و كساني كه به خاطر اينكه فقير و تنگدست هستند نمي‌توانند ازدواج بكنند، يا چون اوليا و اربابانشان فقير و نادار هستند ازدواج برايشان ميسر نمي‌باشد، و يا اينكه از ازدواج آنها امتناع مي‌ورزند، بايد راه عفت و پاكدامني را در پيش بگيرند. و اين تفسير بهتر از تفسير كسي است كه در اين آيه مضافي منصوب كه كلمه‌ي «مهر» است، مقدار مي‌نمايد، «مضاعف‌اليه» را كه كلمه‌ي «نكاح» است جانشين آن مي‌سازد، كه در آن صورت تقدير آيه اينگونه خواهد بود: الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ  مهر نِكَاحًا» آنان كه قادر به پرداخت مهريه نيستند. زيرا در اين تقدير دو اشكال وجود دارد: يكي اينكه: در كلام حذف صورت مي‌گيرد و اصل عدم حذف مي‌باشد. دوم اينكه: معني منحصر به كسي مي‌گردد كه دو حالت دارد، يا توانگر است و يا تنگدست. پس بردگان و كنيزان و كساني كه بايد ولي يا سرپرستشان بايد آنها زن يا شوهر بدهند خارج شده و آيه شامل آنها نمي‌گردد. حتي يغنهم الله من فضله تا آنكه خداوند آنان را از فضل خويش توانگر كند. به كسي كه پاكدامني پيشه نمايد وعده داده شده كه بزودي خداوند او را توانگر خواهد كرد، و كارش را آسان خواهد نمود. و به او دستور داده شده تا منتظر فرج و حل مشكل باشد، تا وضعيتي كه دارد بر او دشوارتر نيايد. والَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا و كساني از برندگانتان كه خواستار آزادي خود با عقد قرارداد شدن با ايشان عقد قرارداد ببنديد اگر خيري را در ايشام سراغ ديديد. يعني هر كس از بردگان و كنيزانتان كه از شما طلب كتابت نمود و خواست خودش را بازخريد نمايد خواسته او را بپذيريد و با او عقد قرارداد ببنديد و بازخريدش نماييد، إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا اگر در كساني كه خواستار بازخريد خود هستند توانايي كسب و كار و صلاحيت ديني را سراغ ديديد. چون بازخريد و عقد قرارداد دو منفعت دارد، يكي منفعت آزادي، و ديگري مبلغي كه در مقابل آزادي پرداخت شده، و برده آن را مي‌پردازد تا خويشتن را از بردگي آزاد نمايد. و چه بسا در مدت عقد قرار داد تلاش نمايد و بتوانند مال و سرمايه‌اي را براي اربابش جمع كند كه در دوران بردگي قادر به جمع‌آوري و بدست آوردن آن نباشد. پس آقا و ارباب در اين كه برده‌اش خود را بازخريد نمايد متضرر نمي‌شود. ضمناً برده نيز به فايده بزرگي دست مي‌يازد. بنابراين فرمان خداوند مبني بر عقد كتابت به صورتي كه از آن سخن رفت فرمان و دستوري لازم و واجب مي‌باشد. و اين يك امر ظاهر مي‌باشد يا حداقل از اين فرمان الهي معني «استحباب» را درك مي‌كنيم، [و اينكه مستحب است با «عبد» قرارداد نوشته شود تا بر طبق آن خود را آزاد كند] و خداوند دستور داده است اربابانشان آنها را در عقد كتابت ياري دهند، چون به آن نياز دارند، زيرا آنان مالي ندارند. پس فرمود: وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ و از مال خداوند كه به شما ارزاني داشته است به آنان بدهيد. آقاي برده در اين امر داخل است، و بايد چيزي از آنچه كه در قرارداد ثبت شده است به وي بدهد، يا بخشي از آن را كم نمايد. نيز خداوند مردم را فرمان مي‌دهد تا به آنها كمك نمايند، بنابر اين براي بردگاني كه از طريق عقد كتابت خود را بازخريد مي‌نمايند بهره‌اي از ذكات قرار داده، و مردم را تشويق نموده است كه به آنها كمك كنند، كه مي‌فرمايد: مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ از مال خداوند كه به شما ارزاني داشته است به آنان بدهيد. يعني همانطور كه مال از آن خداست و آنچه در دست شماست بخششي از جانب خداوند است، پس شما هم با بندگان خدا نيكي نماييد، همانگونه كه خداوند با شما نيكي و احسان كرده است. مفهوم آيه كريمه اين است كه برده وقتي كتابت را طلب نكند آقايش موظف نيست با او عقد كتابت ببندد. و اگر آقا خيري را در او سراغ نداشت و مي‌دانست كه توانايي كسب و كار را ندارد و به سبب آن باري بر گردن مردم مي‌شود و ضايع مي‌گردد، يا ترس آن را داشت كه اگر اين برده آزاد شود دچار فساد مي‌گردد، پس نبايد به چنين برده‌اي اجازه داده شود كه خود را بازخريد نمايد. و آقا موظف به بستن عقد كتابت با وي نيست، بلكه از چنين كاري نهي شده است. وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء كنيزانتان را وادار به زنا نكنيد، إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا اگر خواستند پاكدامن باشند، چون فقط زماني «وادار كردن» قابل تصور است كه آنان خواهان پاكدامني نباشند. .و اگر كنيز نخواهد پاكدامن باشد قطعاً‌زناكار خواهد بودو بر آقايش واجب است او را از زناكاري باز بدارد. و بدين جهت خداوند از وادار كردن كنيز به زنا نهي كرده است كه در جاهليت اين كار را مي‌كردند، و سيد و آقا كنيزش را به زنا وادار مي‌نمود تا پول و مزد اين كار را بگيرد. يعني هر چه كنيز به دست مي‌آورد مال ارباب مي‌شد. بنابراين فرمود: لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا تا بهره زندگان دنيا را بدست آوريد: يعني شايسته نيست و شما بخاطر برخورداري از كالاي زندگي دنيا كه كالاي اندك است از بين مي‌رود، آنها را وادار به زنا نماييد. پس بدست آوردن پاكي و جوانمردي- قطع نظر از پاداش آخرت و سزاي آن- از بدست آوردن كالاي اندك دنيا كه فرومايگي و ناجوانمردي را بهره شما مي‌نمايد برايتان بهتر است. سپس كساني را كه كنيزتان را به زنا وادار مي‌كنند فرا خوانده تا توبه نمايند، و فرمود: وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ يِكْرَهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ و هر كس آنان را بر اين كار وادار بنمايد، خداوند پس از وادار كردنشان [نسبت به آنها] آمرزگار و مهربان است. يعني چنين كسي بايد توبه نمايد و به سوي خداون باز گردد و از گناهي كه از وي سرزده است دست بكشد. و وقتي چنين كرد خداوند گناهانش را مي‌آمرزد، و بر او رحم مي‌نمايد، همانطور كه با او نجات دادن خويشتن از عذاب الهي به خودش رحم نمود، و به كنيزش نيز رحم نمود و او را به انجام آنچه به وي زيان مي‌رساند وادار نكرد.
آيه‌ي 34:
وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ وَمَثَلًا مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ و به راستي كه آياتي روشن و مثلي از [حال] كساني كه پيش از شما به سر برده‌اند، و پندي براي پرهيزگاران به سوي شما نازل كرده‌ايم.
اين، تعظيم و بيان مقام والا و اهميت آياتي است كه خداوند بر بندگان خويش عرضه كرده است، تا قدر آن را بدانند، و حق آن را ادا نمايند. پس فرمود: وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ و براستي آياتي به سوي شما نازل كرده‌ايم كه بر اصول و فروعي كه به آن نياز داريد، دلالت مي‌نمايند، طوري كه هيچ اشكال و شبهه‌اي در آن باقي نمي‌ماند. وَمَثَلًا مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ و نيز سرگذشت و اخبار پيشينيان صالح و ناصالح، و چگونگي اعمالشان، و آنچه برايشان اتفاق افتاده است را برايتان فرو فرستاده، و بيان نموده‌ايم تا از آن عبرت آموزيد، و اينكه هر كس كارهاي همانند كارهاي آنان انجام بدهد به مجازات و سزاي گرفتار خواهد شد كه آنان بدان گرفتار شدند. وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ و پندي براي پرهيزكاران فرو فرستاديم، موعظه‌ي كه شامل وعده و وعيد و تشويق و ترساندن است و پرهيزگاران از آن پند مي‌گيرند، بنابراين از آنچه خداوند نمي‌پسندد دست مي‌كشند و به كارهايي رو مي‌آورند كه خداوند دوست مي‌دارد.
آيه‌ي 35:
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاء وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ  خداوند نور آسمانها و زمين است. نور او مانند چراغداني است كه در آت چراغي باشد و آن چراغ نيز در حبابي قرار گيرد. حباب درخشاني كه انگار ستاره‌اي فروزان است و اين چراغ [با روغني] افروخته شود [كه] از درخت پر بركت زيتوني [بدست آيد] كه نه شرقي و نه غربي مي‌باشد، نزديك است كه روغنش‌گر چه آتشي به آن نرسيده باشد- روشني بخشد. نوري است بر فراض نور. خداوند هر كه را بخواهد به نور خود رهنمود مي‌كند. و خداوند براي مردم مثلها مي‌زند، و خداوند به همه چيز داناست.
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ خداوند نور آسمانها و زمين است. نور حسي و معنوي آسمانها و زمين است، چون ذات خداوند نور است و حجابش نور مي‌باشد پيامبر (ص) مي‌فرمايد: چيزي كه مانع آن است خداوند از سوي بندگان ديده شود، نور است. و اگر اين مانع را بردارد و خود را به مخلوقاتش بنماياند، شكوه عظمت ذاتش همه آفريدگانش را مي‌سوزاند. با نور خدا عرش و كرسي و خورشيد و ماه و روشنايي، نوراني شده‌اند، و با نور او بهشت منور گشته است. و همچنين نور معنوي به خدا برمي‌گردد، پس كتاب خدا نور است، و شريعت او نور مي‌باشد و ايمان و معرفت در قلب‌هاي پيامبران و بندگان مومنش نور است. پس اگر نور الهي نبود تاريكي و ظلمتها روي هم انباشته مي‌شد، و هر جا نور نباشد در آن تاريك و تنگي خواهد بود. مَثَلُ نُورِهِ نور خدا كه مردم را به سوي آن راهنمايي مي‌نمايد و آن همان نور ايمان و قرآن مي‌باشد كه در دلهاي مؤمنان است، كَمِشْكَاةٍ مانند چراغداني است فِيهَا مِصْبَاحٌ كه در آن چراغي است چون چراغدان نور چراغ را جمع مي‌نمايد تا پراكنده نشود. الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ و آن چراغ در حباب و آبگينه‌اي قرار دارد كه از بس صاف و درخشان است گوياي ستاره‌اي فروزان مي‌باشد، يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ و اين چراغ با روغني افروخته شود كه از درخت پر بركت زيتون بدست آيد. آتش روغن درخت زيتون روشن‌ترين و نوراني‌ترين روشنايي مي‌باشد. لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ نه شرقي است و نه غربي، پس شرقي نيست كه در آخر روز خورشيد به آن بتابد، و غربي هم نيست كه در اول روز خورشيد بر آن بتابد. نه غربي است و نه شرقي، بلكه در وسط زمين قرار دارد. مانند زيتون شام كه در اول و آخر روز آفتاب بر آن مي‌تابد بنابراين روغن چنين درختي بهتر و صاف‌تر است. پس فرمود: يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نزديك است كه روغن از بس كه صاف است- گر چه آتشي به آن نرسيده است-روشني بخشد. پس وقتي آتش بدان برسد روشنايي كاملتري مي‌بخشد. نُّورٌ عَلَى نُورٍ نوري است بر فراز نور. يعني نور آتش و نور روغن و تطبيق مثالي كه خداوند زده است با حالت مومن در حالي كه نور خدا در قلبش باشد اينگونه است: فطرت و سرشتي كه مؤمن بر آن سرشته شده است به منزلة اين روغن صاف مي‌باشد، پس فطرت و سرشت وي صاف مي‌باشد و آماده فراگيري تعاليم الهي و كار نيك و مشروع است. بنابراين وقتي علم و ايمان به فطرتش برسد نور قلبش مانند چراغ، روشن و مشتعل مي‌گردد، و قلب از هر نوع بدي و فهم بد در مورد خدا پاك مي‌شود. هر گاه ايمان به قلبش برسد روشنايي فراوان مي‌بخشد، از آلودگي‌ها پاك شده است. مانند صفاي حباب از و آبگينه درخشان، پس نور فطرت و نور ايمان و نور علم و صفاي معرفت همه در او جمع شده و اين نورها بر يكديرگ انباشته مي‌شود. و از آنجا كه اين نورها بخشي از نور خداوند متعال بوده، و هر كس شايستگي برخورداري از چنين نوري را ندارد، فرمود: يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاء خداوند هر كس را كه بخواهد به سوي نور خود رهنمون مي‌كند، كساني كه خداوند پاكي و پاكيزيگي آنان را مي‌داند، و خويشتن را با اين نور پاكيزه مي‌دارند و خود را با آن رشد مي‌دهند.
وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ و خداوند براي مردم مثلها مي‌زند، تا درك نمايند و بفهمند. و اين لطف خداوند نسبت به بندگان است، و احساني از جانب او بر آنان مي‌باشد تا حق از باطن مشخص و روشن بگردد، زيرا مثال، مفاهيم معقول را به محسوس نزديك مي‌نمايد، در نتيجه بندگان آن را به طور واضح و روشن مي‌فهمند. وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ و خداوند به هر چيزي داناست، و علم و آگاهي‌اش همه چيز را احاطه كرده است. پس بايد بدانيد كه مثال زدن خداوند مثال زدن كسي است كه حقيقت چيزها و تفاصيل آن را مي‌داند. و مثال زدن الهي به نفع و مصلحت بندگان است. پس بايد در اين مثالها انديشيد و با آنها مخالفت نكرد، چرا كه خداوند مي‌داند و شما نمي‌دانيد. و از آنجا كه اسباب نور ايمان و قرآن بيشتر در مساجد وجود دارد، با اشاره به بزرگ داشت.
مساجد فرمود:
آيه‌ي 38-36:
فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ خانه‌هايي كه خداوند اجازه داده است برافراشته شوند، و نام او در آنجا ياد شود، و او را صبح و شام در آنجا تسبيح مي‌گويند.
رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ مرداني كه هيچ تجارت و خريد و فروشي آنان را از ياد خدا، و خواندن نماز، و دادن زكات غافل نمي‌سازد، از روزي مي‌ترسند كه دلها و ديدگان در آن دگرگون و پريشان مي‌گردد.
لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ تا خداوند بر [مبناي] بهترين كارهايشان آنان را پاداش بدهد، و از فضل خويش افزون به آنان ببخشد، و خداوند هر كه را بخواهد بي‌حساب روزي مي‌دهد.
ٍ فيِ بيوتٍ در مساجدي كه خانه‌هاي بزرگ و باارزش و بهترين جا در نزد خداوند سهتند خداوند عبادت مي‌شود. أَذِنَ اللَّهُ خداوند فرمان داده و توصيه نموده كه، أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ برآفراشته شوند و نام او در آنجا ياد شود. در اين دو جمله تمام احكام متعلق به مساجد وجود دارد. زيرا برافراشته شدن مساجد در برگيرنده ساختن و تعمير كردن و تميز نمودن آن از آلودگي‌ها و حفاظت آن از ديوانه‌ها و كودكاني است كه از پليدي‌ها و آلودگي‌ها پرهيز نمي‌كنند. نيز شامل آن است كه آن را از ورود كافر و اينكه در آن ياوه‌گويي و بلند صحبت نكرد، و جز ذكر خدا چيزي در آن گفته نشود. و ياد كردن نام خداوند در آنجا در برگيرنده‌ي نماز قرض و نفل و خواندن قرآن و تسبيح و تحليل و ديگر انواع ذكر، و آموختن علم و آموزش آن به ديگران، و مذاكره علم، و اعتكاف و ديگر عبادت‌هايي است كه در مساجد انجام مي‌شوند. بنابراين آباداني مسجد به دو صورت انجام مي‌گيرد: آباد كردن ساختمان و محكم كردن آن ، و آباد كردن مسجد با ذكر خدا از قبيل نماز و غيره، كه اين شريف‌ترين دو قسم است. و نزد اكثر علما واجب است كه نمازهاي پنجگانه و جمعه در مسجد انجام شوند. و گروهي ديگر گفته‌اند كه خواند نمازها در مسجد مستحب است. سپس خداوند كساني را كه مساجد را با عبادت آباد مي‌نمايند، ستايش كرد و فرمود: يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ مرداني كه خدا را صبح و شام در آنجا مخلصانه تسبيح مي‌گويند. خداوند اين دو وقت- صبح و شام- را به طور ويژه بيان كرد، چون داراي شرافت و عظمت مي‌باشند، و حركت كردن و رفتن به سوي خدا در اين دو وقت آسان است. و تسبيح گفتن در نماز و خارج از آن در اين آيه داخل است. بنابراين ذكرهاي صبحگاهان و شامگاهان مشروع قرارداده شده است. يعني در اين مساجد مرداني صبح و شام مخلصانه خدا را تسبيح مي‌گويند، آن هم چه مرداني! مرداني كه دنيا را بر پروردگارشان ترجيح نمي‌دهند، و تجارت و كسب و‌كار آنها را از خداوند غافل نكرده و به خود مشغول نمي‌سازد. لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ مرداني كه هيچ تجارت و خريد و فروشي آنان را از ياد خدا غافل نمي‌كند. تجارت شامل هر معامله‌اي مي‌باشد، پس فرموده‌ي خداوند و لاَ بُيع از باب عطف خاص خاص بر عام خواهد بود، و اين بخاطر كثرت اشتغال به بيع و غافل ماندن از غير آن است. پس اين مردان چنانچه به تجارت و خريد و فروش بپردازند اشكالي ندارد، چون تجارت و خريد و فروش آنها را غافل نمي‌سازد. به اين صورت كه آن را عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ در ذكر خدا و خداوند نماز و دادن ذكات مقدم نمي‌دارند، و آن را بر اين چيزها ترجيح نمي‌دهند بلكه آنها طاعت خداوند و عبادت و پرستش او را آخرين هدف، و مقصد نهاي خود قرار دادند. پس هر چيزي كه ميان آنها و عبادت حايل و مانع قرار بگيرد آن را ترك مي‌نمايند. و از آنچه كه ترك گفتن دنيا براي بسياري انسانها سخت است،‌و كسب و تجارت برايشان دوست داشتني است. و غالباً ترك گفتن آن بر نفس دشوار است، و از مقدم نمودن حق خداوند بر آن احساس سختي و دشواري مي‌كنند به ذكر موضوعي پرداخت كه نفس انسان را به مقدم داشتن ذكر الهي فرا مي‌خواند. پس در قالب تشويق و ترهيب فرمود: يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ از روزي مي‌ترسند كه دلها و ديدگان در آن روز از شدت وحشت و اضطراب دگرگون شده و دلها و جسمها پريشان مي‌گردد. بنابراين از آن روز مي‌ترسند، در نتيجه ترك گفتن آنچه انسان را از عمل صالح باز مي‌دارد بر ايشان آسان مي‌شود. لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا تا خداوند بر مبناي بهترين كارهايشان آنان را پاداش دهد. منظور از بهترين كارهايشان اعمال و كارهاي نيك و شايسته‌اشان است، چون كارهاي نيك آنان بهترين كاري است كه كرده‌اند، زيرا آنها امور جايز و غيره را انجام مي‌دهند، اما پاداش فقط در برابر عمل نيك داده مي‌شود. همچنانكه فرموده است: ليكفر الله عنهم اسوا الذي عملوا و يخرجهم اجرهم باحسن الذي كانوا يعملون تا بدترين كارهايي را كه كرده‌اند از آنها بزدايد، دور نمايد، و پاداش بهترين كارهاي را كه مي‌كردند به آنان بدهد. وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ و از فضل خود بر پاداشان بيفزايد و پاداشي بيشتر از آنچه كه در برابر اعمال خود سزاوارش هستند به آنان بدهد. واللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ و خداوندهر كه را كه بخواهد بي‌حساب روزي مي‌دهد، و چنان پاداشي به او مي‌دهد كه عملش سزاوار آن پاداش نمي‌باشد. و در خيال و آرزوي او نمي‌گنجد. و بي‌حساب و بي‌شمار به او مزد مي‌دهد. و اين كنايه از آن است كه خداوند پاداش بسيار زياد و فراواني به بندگانش مي‌دهد.
آيه‌ي40-39:
وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ و كافران اعمالشان به سرابي مي‌ماند كه [فرد] تشنه در بيابان بي‌آب و علفي آن را آبي مي‌پندارد، تا چون به آن نزديك شود آن را چيزي نيابد، و خداوند را نزد خود بيابد و حسابش را تمام و كمال به او بدهد، و خداوند در حسابرسي سريع است.
أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ يا مانند تاريكي‌هايي در دريايي ژرف است كه آن را موجي فروپوشانده كه بر فرازش موجي است و بر فراز آن نيز ابري است، تاريكي‌هايي است كه بر هم انباشته است، هر گاه دستش را بيرون آورد نزديك است آن را نبيند و كسي كه خدا نوري بهره‌او نكرده باشد او را نوري نيست.
خداوند اين دو مثال را براي اعمال كافران زده است مبني بر اينكه اين گونه اعمالشان بيهوده و باطل از بين خواهد رفت، و انجام دهندگان از آن حسرت مي‌برند. پس فرمود: وَالَّذِينَ كَفَرُوا و كساني كه به پروردگارش كفر ورزيدند،‌وپيامبرانشان را تكذيب كردند، أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ اعمالشان به سرابي مي‌ماند كه در بياباني بي‌آب و علف شخص تشنه آن را آب مي‌پندارد. يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء فرد تشنه‌اي كه از شدت تشنگي گمان مي‌برد آن سراب آب است. و اين پنداري باطل است كه فرد تشنه به سوي سراب مي‌رود تا به وسيلة آن تشنگي خود را برطرف نمايد. حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا تا چون به آن رسد اصلاً چيزي نيابد، در نتيجه به شدت پشيمان مي‌شود و چون اميد دست يافتن به آب را از دست مي‌دهد تشنگي‌اش بيشتر مي‌شود. اعمال كافران نيز مانند سراب است، و فرد ناداني كه چيزي نمي‌داند اعمال كافران را مفيد مي‌پندارد و اعمالشان وي را مي‌فريبد و او نيز همانند كافران گمان ميي‌برد كه اين اعمال آرزوهايش را محقق خواهد ساخت و او نيز به مانند آنان بدان نياز دارد، آنگونه كه انسان تشنه به آب نيازمند است. تا آنگاه كه كافر در روز قيامت به نزد اعمال خود مي‌آيد مي‌بيند كه همهِ آنها باطل‌اند و هيچ سودي به او نمي‌رسانند، بلكه وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ خداوند را نزد اعمالش مي‌يابد و حسابش را تمام و مال به او مي‌دهد و هيچ چيزي ازط عملش بر خداوند پوشيده و پنهان نمانده و هيچ چيزي از اعمالش از نگاه الهي به دور نمي‌ماند. وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ و خداوند در حسابرسي سريع است. پس نبايد جاهلان، ميعاد قيامت را دور بپندارند، بلكه قطعاً قيامت فرا خواهد رسيد.
خداوند اعمال كافران را به سرابي تشبيه نموده كه در بيابان بي‌آب و علفي شخص تشنه آن را آب مي‌پندارد و اين مثال دلهاي كافران است كه در آن هيچ خير و نيكي وجود ندارد كه به سبب آن اعمالشان پاكيزه گردد، چون كفر ورزيدن مانع نيكوكاري آنها مي‌شود.
و مثال دوم براي بطلان اعمال كافران كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ بسان تاريكي‌هايي در درياي ژرف مواج است، يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ كه آن را موجي فرو پوشانده و بر فرازش موجي [ديگر] است و بر فراز آن نيز ابري است. تاريكي‌هايي است كه بر هم انباشته شده است؛ تاريكي درياي ژرف و عميق، سپس بر فراز آن تاريكي امواج انباشته و بالاي آن [نيز] ابرهاي تيره و تار خيمه زده و بر فراز آن [هم] تاريكي شب سياه و ظلماني است. بنابراين تاريكي بسيار شديدي است و فردي كه در اين تاريكي قرار دارد، إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا هرگاه دست خود را بيرون بياورد با اينكه به آن نزديك است اما ممكن نيست دست خود را ببيند پس چگونه مي تواند چيز ديگزي را مشاهده نمايد؟! كافران نيز تاريكي‌ها بر دلهايشان انباشته شده و روي هم قرار گرفته است تاريكي طبيعت و سرشت كه خيري در آن نيست و بر فراز آن تاريكي كفر و بر بالاي آن تاريكي جهل و ناداني و برفراز آن ظلمت و تاريكي اعمال و كارهايي است كه برآمده از ظلمت‌هاي مذكور مي‌باشد. در نتيجه آنها در تاريكي مطلق حيران مانده و در سركشي و طغيان خود سرگردانند و به راه راست و صراط مستقيم پشت كرده‌اند و سرگشته در راههاي گمراهي رفت و آمد مي‌كنند. و اين به خاطر آن است كه خداوند آنان را خوار نموده و از نور خويش بي‌بهره‌شان كرده است.
وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ و كسي كه خدا نوري بهره او نكرده باشد، او را نوري نيست. چون نفسش ستمگر و نادان است، و در آن خير و نوري وجود ندارد، مگر نوري كه خداوند بهره او كرده و به او بخشيده باشد.
احتمال دارد كه اين دو مثال براي تبيين اعمال كافران ذكر شده باشند و هر يك از اين دو مثال با اعمال كافران منطبق است و چون اوصاف و حالات فرق مي‌كند چند مثال را بيان نمود. پس مثال اول بيان حالت سران كفار است كه ديگر كافران از آنها پيروي مي‌كنند و مثال دوم بيان حالت پيروان آنان است. والله اعلم.
آيه‌ي 42-41:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ آيا ندانسته‌اي تمام موجوداتي كه در آسمانها و زمين هستند خداوند را به پاكي ياد مي‌كنند؟! و پرندگان نيز كه [در حال پرواز] بال مي‌گشايند [او را تسبيح مي‌گويند؟!] همگي به نماز و تسبيح خود آشنايند و خداوند به آنچه مي‌كنند آگاه است.
وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ و فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خدا است و بازگشت [همة شما] به سوي او است.
خداوند بندگانش را از عظمت خويش و كمال قدرت و فرمانروايي‌‌اش و نيازمندي همة آفريده‌ها به او و بندگي كردن همة مخلوقات براي وي آگاه مي‌نمايد. پس مي‌فرمايد: أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ آيا نمي‌داني كه همة انسانها و همة موجوداتي كه در آسمان‌ها و زمين به سر مي‌برند از قبيل جاندار و بي‌جان، خداوند را به پاكي ياد مي‌كنند و او را تسبيح مي‌گويند؟! وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ و همة پرندگاني كه در حال پرواز در آسمان بال گسترده‌اند سرگرم تسبيح او هستند؟! كُلٌّ هر يك از اين مخلوقات و آفريده‌هاي الهي قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ نيايش و تسبيح خود را مي‌داند. يعني هر يك بر حسب حالتي كه مناسب او است نيايش و عبادتي دارد و اين نيايش و عبادت را خداوند به وي الهام كرده، يا به وسيلة پيامبران به آنها آموخته شده است، مانند انسانها و جن‌ها و ملائكه كه روش عبادت را به وسيلة پيام‌آوران خويش آموخته‌اند. و يا روش عبادت به آنها الهام شده است مانند ساير مخلوقات الهي كه خداوند به آنها الهام نموده چگونه به نيايش و پرستش او بپردازند. و اين احتمال قوي‌تر و راجح‌تر است، به دليل اينكه فرموده است: وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ و خداوند به آنچه مي‌كنند دانا است. يعني همة كارهايشان را مي‌داند و هيچ چيزي از كارهايشان بر او پوشيده نيست و آنها را طبق كارهايي كه انجام مي‌دهند سزا و جزا خواهد داد. بنابراين خداوند اعمالشان را مي‌داند، چون آن اعمال را او به آنها آموخته است. و نيز به اهداف و مقاصدشان كه پاداش و سزا را در بر دارد آگاه است.
و احتمال دارد كه ضمير در قد علم صلانه و تسبيحه به خداوند برگردد، و معني اين‌طور شود: خداوند نيايش و تسبيح هر يك از آنان را مي‌داند، گرچه شما بندگان از آن چيزي نمي‌دانيد، مگر آنچه كه خداوند شما را به آن آگاه نموده است. و اين آيه مانند فرمودة الهي است كه مي‌فرمايد: تسبح له‌السماوات السبع و الارض و من فيهن و ان من شيء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم انه كان حليماً غفورا آسمانهاي هفتگانه و زمين و كساني كه در آن هستند او را تسبيح مي‌گويند و هيچ چيزي نيست مگر اينكه او را ستايش مي‌گويد، اما شما ستايش آنها را نمي‌دانيد. بي‌گمان او بردبار آمرزنده است.
وقتي بندگي و نيازمند بودن مخلوقات را براي خداوند بيان كرد، و اينكه آنها در پرستش خداوند و يگانه دانستن وي محتاج پروردگار هستند، نيز بيان نمود كه آفريده‌ها در راستاي پرورش يافتن و سامان گرفتن اموراتشان نيازمند خداوند مي‌باشند، فرمود: ولله مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ و فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خدا است؛ خداوند آفريننده و روزي دهنده آنها است و با فرمان شرعي و تقديري خويش در آسمان و زمين تصرف مي‌نمايد.
و در جهان آخرت نيز با فرمان جزايي خويش در آسمان‌ها و زمين تصرف مي‌نمايد. چون مي‌فرمايد: و الي‌الله المصير و بازگشت به سوي خدا است. يعني بازگشت همة مخلوقات و سرانجام آنها به سوي خداوند است و آنان را بر حسب كارهايشان مجازات مي‌نمايد.
آيه‌ي 44-43:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاء وَيَصْرِفُهُ عَن مَّن يَشَاء يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ آيا نديده‌اي كه خداوند ابري را روان مي‌سازد، آنگاه اجزاي آن را به هم مي‌آورد، سپس آنرا در هم مي‌فشرد، آگاه مي‌بيني كه باران از لابلاي آن بيرون مي‌ريزد و از [ابرهاي مانند] كوه تگرگ فرود مي‌آورد، آنگاه آن را به هر كس بخواهد مي‌رساند و آن را از هر كس كه بخواهد باز مي‌دارد. نزديك است درخشش برقش ديدگان را از بين ببرد.
يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّأُوْلِي الْأَبْصَارِ خداوند شب و روز را مي‌گرداند، بي‌گمان در اين [كار] عبرت بزرگي است براي كساني كه چشم داشته باشند.
آيا با چشمان خود عظمت و قدرت الهي را مشاهدت نكرده‌اي كه چگونه يُزْجِي سَحَابًا قطعه‌هاي پراكندة ابرها را به سوي هم روان مي‌سازد؟ ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ سپس اين قطعه‌ها را گرد مي‌آورد و آن را همچون كوه تبديل به ابرهايي متراكم مي‌سازد، فَتَرَى الْوَدْقَ آنگاه مي‌بيني كه از لابلاي آن رگبار تند و باران آرام فرود مي‌ريزد، تا به سبب آن نفع و فايده حاصل شود، بدون اينكه زياني به بار آورد. و آبراهها و گودالها پر مي‌شوند، و رودها جاري مي‌گردند و از زمين هر نوع گياهي مي‌رويد. و گاهي خداوند از آن ابر تگرگي فرود مي‌آورد كه به هر چيزي برخورد نمايد آن را تلف مي‌كند و از بين مي‌برد، فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاء وَيَصْرِفُهُ عَن مَّن يَشَاء و هر كس را بخواهد با آن زيان مي‌رساند، و هر كس را كه بخواهد از زيان آن بدور مي‌دارد. يعني بر حسب حكم و تقدير الهي و حكمت قابل ستايش او چنين مي‌شود.
يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِنزديك است درخشش اين ابر چشمها را از بين ببرد. آيا كسي كه اين ابر را پديد آورده و به سوي بندگان نيازمندش فرستاده، و آن را به صورتي بر زمين فرو مي‌فرستد كه فايده و سود [فراواني] عايدشان شود، و به وسيلة آن زيان زيادي از آن دور گردد، داراي قدرت كامل نيست؟! و آيا خواست او نافذ نمِ‌ابشد؟! و آيا او داراي حجتي گسترده نمي‌باشد.
يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خداوند شب و روز را دگرگون مي‌نمايد؛ آن را از گرما به سرما و از سرما به گرما و از شب به روز و از روز به شب تغيير مي‌دهد، و روزگار را در بين مردم دست به دست مي‌گرداند. إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّأُوْلِي الْأَبْصَارِ واقعاً در اين كار و تغيير احوال عبرت بزرگي است براي كساني كه چشم داشته باشند، و بنگرند، و بيانديشند. و براي كساني كه عقلهاي تيزبين داشته باشند. همانطور كه چشمها امور محسوس را مشاهده مي‌نمايد پس فردي كه داراي بصيرت باشد با نگاهي عبرت‌آموز و با تفكر به اين مخلوقات مي‌نگرد، و در آن تدبر مي‌نمايد كه براي چه منظوري آفريده شده‌اند؟ و فردي كه رويگردان و جاهل است همچون حيوان از روي غفلت و بي‌خبري به مخلوقات مي‌نگرد.
آيه‌ي 45:
وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاء إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ و خداوند هر جنبده‌اي را از آب آفريده است؛ برخي از آنها بر شكم خود راه مي‌روند، برخي از آنها بر روي دو پا راه مي‌روند، و برخي از آنها بر روي چهار پا راه مي‌روند. خداوند هر چه را بخواهد مي‌آفريند. بي‌گمان خداوند بر هر كاري توانا است.
خداوند بندگانش را آگاه مي‌نمايد و توجهشان را به تأمل در آنچه مشاهده مي نمايندمعطوف مي‌دارد، و اين كه او همة جنبندگان روي زمين را من ماء از آب آفريده است. يعني عنصر اصلي همه آب است. همانگونه كه خداوند فرموده است: وجعلنا من الماء كل شيء حي و هر چيز زنده‌اي ار از آب آفريده‌ايم. پس حيواناتي كه توليد مثل مي‌نمانيد ماده‌ي آنها نطفه‌اي است كه به هنگام جفت‌گيري نر و ماده حاصل مي‌آيد. و حيواناتي كه از زمين به وجود مي‌آيند با استفاده از شرايط حاصل از نمناكي و مرطوبي زمين تكثير مي‌يابند مانند حشراتي كه بدون آب هرگز چيزي از آنها به وجود نمي‌آيد. پس عنصر اوليه همة موجودات يكي است اما خلقت و آفريشن آنها از جهان زيادي فرق مي‌نمايد فَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى بَطْنِهِ گروهي از آنها بر شكم خود راه مي‌روند، مانند مار و غيره وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى رِجْلَيْنِ و برخي از آنها بر روي دو پا راه مي‌روند، مانند انسان‌ها و بسياري از پرندگان وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى أَرْبَعٍ و برخي بر روي چهار پا راه مي‌روند، مانند حيوانات چهارپا و غيره پس تفاوت حيوانات- با آن كه اصل و مادة آنها يكي است- بر مشيت الهي و فراگير بودن قدرت او دلالت مي‌نمايد، بنابر اين فرمود: يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءخداون هر مخلوقي را با هر صورت و حالتي كه بخواهد مي‌آفريند إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ همانند خداوند بر هر كاري توانا است، چنان كه باران را بر زمين فرو مي‌ريزد و يك نوع باروري صورت مي‌گيرد و مادر يكي است و آن زمين مي‌باشد و فرزندان نيز داراي گونه‌ها و ويژگي‌هاي مختلف مي‌باشند [كه عبارتند از درختان و گياهان گوناگون]. و في‌الارض قطع متجورات و جنت من اعنب و زرع و نخيل صنوان و غيرصنوان يسقي بمآء وحد و نفضل بعضها علي بعض في‌الاكل ان في ذلك لقوم يعقلون و در زمين قطعاتي است كنار هم، و باغاتي از انگور و كشتزارها و درختان خرما، چه از يك ريشه و چه از غير يك ريشه، كه با يك آب سيراب مي‌گردند، و برخي از آنها را در ميوه بر برخي ديگر برتري مي‌دهيم. بدون شك در اين براي مردمي كه تعقل مي‌كنند دلايلي [واضح و روشن] وجود دارد.
آيه‌ي 46:
لَقَدْ أَنزَلْنَا آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ به راستي كه آيات روشني را نازل كرده‌ايم، و خداوند هر كه را بخواهد به راه راست رهنمود مي‌كند.
ما به بندگان خود رحم نموده، و به سوي آنان آيه‌هاي روشن و روشنگري را فرو فرستاده‌ايم؛‌آياتي كه به وضوح و روشني انسان را به همة اهداف شرعي و آداب پسنديده و معارف و دانستنيهاي درست و مفيد رهنمايي مي‌كنند، و به وسيلة آن راه روشن گشته، و هدايت از گمراهي روشن مي‌گردد، و كوچكترين شبهه‌اي براي باطل‌گرايان باقي نخواهد گذاشت كه آنرا دستاويز خويش قرار دهند. نيز كمترين اشكالي براي انسان حق طلب باقي نمي‌ماند. چون اين آيات را كسي فرو فرستاده است كه دانش و علم و رحمت و بيان او كامل است.و بعد از بيان روشنگر او بياني نيست. ليهلك من هللك عن بينه و يحيي من حي عن بينه تا پس از اين تبيينات خدا هر كس كه هلاك مي‌شود از روي دليل و حجت هلاك شود، و هر كس كه زنده مي‌ماند از روي دليل زنده بماند. وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ و خداوند كساني را كه در تقديرش سعادت بهرة آنها شده است به راه راست هدايت مي‌نمايد. يعني آنا را به راه روشن و كوتاه كه انسان را به خدا و بهشت مي‌رساند هدايت مي‌نمايد؛ راهي كه شناخت حق و ترجيح دادن و عمل‌كردن به آن را در بر دارد.
خداوند متعال به طور عموم براي همة خلق روشنگري نموده است، اما هر كه را بخواهد هدايت مي‌نمايد. پس اين فضل و بخشش خداوند بزرگوار است كه قطع‌ناشدني است و ناشي از عدل اوست. نيز دلايل كساني را ابطال مي‌كند كه براي توجيه اعمال خود همواره دلايلي را ارائه مي‌دهند و خداوند بهتر مي‌داند احسان خويش را در چه جايي قرار دهد.
آيه‌ي 50-47:
وَيَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُوْلَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ و مي‌گويند:‌«به خدا و به پيامبر ايمان آورده، و اطاعت كرده‌ايم»، سپس گروهي از ايشان روي مي‌گردانند و ايشان مؤمن نيستند.
وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ و چون به سوي خدا و پيامبرش فراخوانده شوند تا در ميانشان داوري كند، آنگاه گروهي از آنان رويگردانند.
وَإِن يَكُن لَّهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ و اگر حق با آنان باشد با نهايت تسليم به سوي آن مي‌آيند.
أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ آيا در دلهايشان بيماري است يا به شك افتاده‌اند؟ يا مي‌ترسند كه خدا و پيامبرش بر آنان ستم كنند؟ [نه] بلكه ايشان ستمگرند.
خداوند متعال از حالت ستمكاران خبر مي‌دهد؛ كساني كه در دلهايشان بيماري و ضعف ايمان است، يا در دلهايشان نفاق و شك و ضعف علم و دانايي است. آنها با زبانهايشان مي‌گويند ايمان آورده‌ايم، و طوري وانمود مي‌كنند كه گويا به ايمان و اطاعت پايبند هستند، سپس به آنچه مي‌گويند عمل نمي‌كنند. و گروهي از ايشان به شدت از اطاعت روي مي‌گردانند، همچنانكه خداوند فرموده است: مُّعْرِضُونَ و آنان روي گردانند. فرد رويگردان گاهي قصد بازگشتن دارد، و به سوي آنچه كه از آن روي برتافته است بر مي‌گردد. اما اين رويگردانان سرسخت پشت نموده و به آنچه كه از آن روي گردانده‌اند توجه نمي‌كنند. و اين حالت بسياري از كساني است كه ادعاي ايمان و اطاعت از خدا را دارند، در حالي كه ايمانشا ضعيف است. و انجام دادن بسياري از عبادتها براي چنين افرادي بسيار سخت است، مانند زكات و نفقات واجب و مستحب، و جهاد در راه خدا و امثال آن.
وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ و هر گاه ميان آنها و كسي اختلاف و دعوايي باشد و به سوي خدا و پيامبر فرا خوانده شوند تا در ميانشان داوري كند، إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ آنگاه گروهي از آنان رويگردان مي‌شوند، و قضاوت و داوري جاهليت را مي‌جويند، و دستورات و قوانين غير شرعي را بر احكام شرع ترجيح مي‌دهند، چون مي‌دانند كه حق با آنها نيست، و اگر به شريعت مراجعه نمايند محكوم خواهند شد، چرا كه شريعت طبق واقعيت داوري مي‌نمايد.
وَإِن يَكُن لَّهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ ولي اگر حق با آنان با فروتني وشتاب به سوي حكم شرع مي‌آيند. آنها به خاطر حكم شرع بدان روي نمي‌آورند، بلكه چون به نفع آنها و موافق با خواسته‌هايشان است به آن روي مي‌آورند. پس در اين حالت قابل ستايش نيستند، گر چه با نهايت تسليم به آن روي آورند، چون بندة حقيقي كسي است كه در آنچه مي‌پسندد و در آنچه كه برخلاف ميل اوست، و در آنچه كه او را شاد مي‌نمايد، و در آنچه كه او را ناراحت مي‌كند از حق پيروي نمايد. اما كسي كه به هنگام مطابق بودن شريعت با خواست و هواي نفسش از آن پيروي مي‌نمايد، و به هنگام مخالفت آن با خواسته و ميل او آن را ترك مي‌كند و اميال خود را بر شريعت ترجيح مي‌دهد، و بندة حقيقي خدا نيست.
خداوند متعال به خاطر اينكه از حكم شرعي رويگردان شده‌اند، آنان را نكوهش كرده و مي‌فرمايد: أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ آيا در دلهايشان بيماري است؟ يعني آيا در دلهايشان مرضي است كه تندرستي و شعور قلب را از آنان گرفته است، در نتيجة به منزلة بيمار گشته و از آنچه كه به سود آنان است روي بر مي‌تابند، و به آنچه كه آنها را زيان مي‌رساند روي مي‌آورند؟ أَمِ ارْتَابُوا يا در شك افتاده‌اند و دلهايشان در حكم خدا و پيامبرش ترديد دارد، و حكم خدا و پيامبرش را متهم مي‌نمايند كه به حق قضاوت و داوري نمي‌كنند؟! أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ يا مي‌ترسند كه خدا و پيامبرش بر آنان ستم كنند؟ يعني حكمي ستمگرانانه عليه آنان صادر نمايند؟ نه، چنين نيست. بَلْ أُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ بلكه ايشان خودشان ستمگرند، و حكم خدا وپيامبرش در نهايت عدل و انصاف قرار دارد و با حكمت موافق است. من احسن من الله حكما لقوم يوقنون و چه كسي براي قومي كه يقين دارد در داوري از خداوند بهتر است؟!
و اين آيات بيانگر آنند كه ايمان تنها گفتن نيست، بلكه بايد عمل را به همراه داشته باشد. بنابراين خداوند كساني را كه از اطاعت وي روي گردانده، و تسليم شدن در برابر حكم الهي و پيامبر را در هر حالي واجب نمي‌دانند، بي‌ايمان به حساب آورده است. و هر كس تسليم حكم خدا و پيامبرش نشود، به بيماري قلب مبتلا شده و در ايمانش دچار شك و ترديد گشته است. و بدگماني نسبت به احكام شريعت حرام است، و نبايد كسي گمان ببرد كه احكام شريعت با عدل و حكمت مخالفت است.
آيه‌ي52-51:
إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ مؤمنان هنگامي كه به سوي خدا و پيامبرش فرا خوانده شوند. تا ميان آنان داوري كند سخنشان تنها اين است كه مي‌گويند:‌«شنيديم و فرمان برديم» و اينانند كه رستگارند.
وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ و هر كس از خدا و پيامبرش پيروي كند، و از خدا بترسد و از او پروا بدارد، اينانند كه كاميابند.
وقتي حالت كساني را بيان كرد كه از حكم شرع رويگردانند، حالت مؤمنان را نيز بيان نمود و فرمود: إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ مؤمنان راستيني كه صدق ايمان خود را با اعمالشان ثابت نموده‌اند، إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ هنگامي كه به سوي خدا و پيامبرش فرا خوانده شوند تا ميان آنان داوري كنند، خواه داوري آنان با خواسته‌هايشان موافق باشد يا مخالف، سخنشان تنها اين است، أَن يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا كه مي‌گويند: شنيديم و فرمان برديم» يعني حكم خدا و پيامبرش را شنيديم و نداي كسي كه ما را به سوي آن فرا خواند اجابت نموديم، و به طور كامل اطاعت مي‌كنيم، و هيچ مشكل . و ناراحتي نداريم. وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و تنها ايشان رستگارانند. فلاح و رستگاري را در اين گروه منحصر نمود، چون رستگاري يعني دست يافتن به آنچه كه مطلوب است، و نجات يافتن از آنچه كه ناخوشايند است. و جز كسي كه خدا و پيامبرش را داور قرار دهد و از خدا و پيامبرش اطاعت نمايد هيچ كسي رستگار نخواهد شد.
وقتي فضيلت اطاعت [از خدا و رسول] به خصوص در قضية حكميت و داوري را بيان نمود فضيلت اطاعت را به طور عموم در همة حالت‌ها بيان داشت و فرمود: وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ و هر كس از خدا و پيامبرش پيروي نمايد، و خبر آنها راتصديق كند، و دستوراتشان را اطاعت نمايد، وَيَخْشَ اللَّهَ و از خدا بترسد، ترسي كه همراه با معرفت و شناخت باشد، و آنچه را كه خداوند از آن نهي نموده است ترك گويد و نفس خود را از آنچه كه آرزويش كرده است باز دارد. بنابراين فرمود: وَيَتَّقْهِ و آنچه را كه ممنوع است ترك نمايد، چون تقوا به طور مطلق يعني انجام دادن چيزي كه به انجام دادن آن دستور داده شده، و ترك‌كردن چيزي كه از ارتكاب آن نهي شده است. و اگر تقوا به همراه نيكي و اطاعت ذكر شود- چنانكه در اينجا آمده است- در اين صورت به معني پرهيز از عذاب خدا به وسيلة ترك گناهان مي‌باشد.
فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ پس اينان كساني هستند كه هم از خداوند وپيامبرش اطاعت كرده و هم ترس الهي را دارند بنابراين رستگار هستند، چرا كه با پرهيز از عواملي كه آدمي را به عذاب الهي دچار مي‌كنند، خود را از آتش جهنم رهانيده و پاداش اخروي را به دست آورده‌اند. پس رستگاري منحصراً مال اينهاست. اگر كسي حالت اينان رانداشته باشد بر حسب كوتاهي او در اين صفات پسنديده رستگاري را از دست مي‌دهد. در اين آيه حقي كه ميان خدا و پيامبرش مشترك است و آن اطاعت و فرمانبرداري كه مستلزم ايمان مي‌باشد بيان شده است. نيز حقي كه مختص خداوند مي‌باشد در اين ذكر شده است، و آن ترس از خدا و تقواي الهي است. و حق سوم كه مختص پيامبر است باقي مي‌ماند و آن احترام گذاشتن و ياري كردن پيامبر است، همانطور كه در سوره فتح هر سه حق را بيان نموده است: اتومنوا بالله و رسوله وتغزروه و توقروه و تسبحوه بكره و اصيلاً تا به خدا و پيامبرش ايمان بياوريد، و پيامبر را ياري كنيد، و احترامش بگذاريد، و خداوند را صبح و شام به پاكي ياد كنيد.
آيه‌ي 54-53:
وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُل لَّا تُقْسِمُوا طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ و با سخت‌ترين سوگندهايشان به خداوند سوگند ياد كردند كه اگر بديشان دستور دهي [كه براي جهاد بيرون روند] بيرون مي‌روند. بگو: «سوگند ياد نكنيد، اطاعت شما معروف و شناخته شده است، بي‌گمان خداوند از آنچه مي‌كنيد با خبر است».
قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ بگو: «از خدا فرمان بريد، و از پيامبر [نيز] فرمان بريد، اگر روي گردانند بر او چيزي واجب است كه بر دوش وي نهاده شده است، و بر شما هم انجام چيزي واجب است كه بر دوشتان نهاده شده است.اما اگر از او فرمان بريد، راه خواهيد يافت. و بر پيامبر جز پيام‌رساني آشكار نيست.
خداوند متعال از حالت منافقاني كه با پيامبر (ص) در جهاد شركت نكرده بودند، و از حالت كساني كه در دلهايشان بيماري و ضعف ايمان بود خبر مي‌دهد، كه آنها به خدا سوگند ياد مي‌كنند: لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ اگر آنان را در آينده دستور دهي، يا به هنگام حركت و بيرون رفتن خود فرمانشان بدهي، لَيَخْرُجُنَّ حتماً بيرون مي‌روند. و معني اول بهتر است. خداوند با رد سخن آنها مي‌فرمايد : قُل لَّا تُقْسِمُوا بگو: «سوگند ياد نكنيد؛ يعني ما به سوگند خوردن و عذرهايتان نيازي نداريم، چون خداوند ما را از اخبار و حالات شما خبر داده، و اطاعت شما معروف و شناخته شده است، و بر ما پوشيده نمي‌باشد. ما كه مي‌دانيم شما بدون اينكه عذري داشته باشيد تنبلي كرديد. پس دليلي براي عذر آوردن و سوگند خوردنتان وجود ندارد. و كسي به سوگند احتياج دارد كه احتمال داشته باشد اطاعت نمايد اما حالت او مشتبه و نامشخص باشد، پس براي چنين كسي شايد عذر آوردن و خود را تبرئه نمودن مفيد باشد. اما شما هرگز، بلكه بيم آن مي‌رود كه به عذاب الهي گرفتار شويد. بنابراين آنها را تهديد نمود و فرمود إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ بي‌گمان خداوند از آنچه مي‌كنيد با خبر است، و سزاي شما را به طور كامل خواهد داد. در واقع اين است حالت و وضعيت آنها.
اما وظيفة پيامبر (ص) اين است كه شما را امر و نهي كند. بنابراين فرمود: قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن بگو: «از خدا و پيامبر فرمان بريد»، پس اگر فرمان بردند كامياب و خوشبخت شده‌اند. و اگر تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ روي گرداندند چيزي بر پيامبر خدا واجب است كه بر دوش او نهاده شده است، و آن رساندن پيام خدا است، و ايشان آن را ادا نموده‌اند. وَعَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ و بر شما هم انجام چيزي واجب است كه بر دوشتان نهاده دشه است، و آن اطاعت و فرمانبرداري است. تكليف شما روشن و آشكار است، و گمراهي و سزاواري آنان براي گرفتار شدن به عذاب خدا نيز آشكار است.
وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا اما اگر از او فرمان بريد، در گفتار و كردار به راه راست هدايت خواهدي شد. پس شما جز اينكه از پيامبر اطاعت كنيد راهي به سوي هدايت نداريد، و بدون اطاعت از پيامبر، دسترسي به هدايت نه تنها ممكن نيست بلكه محال است. وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ و بر پيامبر خدا چيزي جز پيام‌رساني و تبليغ آشكار نيست. يعني وظيفة پيامبر فقط اين است كه پيام الهي را به صورت روشن و آشكار به شما برساند، طوري كه براي هيچ كسي شك و شبهه‌اي باقي نگذارند. و پيامبر هم چنين كرد، و به صورت آشكار و روشن پيام الهي را به مردم رساند. و كسي كه شما را محاسبه و مجازات مي‌نمايد خداوند متعال است، و پيامبر (ص) اختياري ندارد، و او به وظيفه خود عمل كرده است.
آيه‌ي 55:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده‌اند وعده داده است كه قطعاً آنان را در زمين جانشين خواهد كرد، چنانكه كساني را كه پيش از آنان بودند جانشين ساخت، و دينشان را كه برايشان پسنديده است پابرجا و برقرار خواهد ساخت، وبيمشان را به ايمني تبديل خواهد نمود [به گونه‌اي كه] مرا بپرستيد و چيزي را با من شريك نسازند، و كساني كه پس از اين كفر ورزند اينانند كه فاسقند.
اين يكي از وعده‌هاي راستين است كه تاويل و صورت عملي آن مشاهده شده است. خداوند به افراد اين امت كه ايمان بياورند و كار شايسته انجام دهند وعده داده است كه آنان را جايگزين پيشينيان و وارث فرماندهي و حكومت زمين كند، و آنان در زمين جانشين خواهند بود و به تدبير امور آن خواهند پرداخت. و به آنان وعده داده است ديني را كه برايشان پسنديده است پا برجا و استوار سازد، و آ‌ن دين اسلام است كه از همة اديان برتر مي‌باشد. و خداوند آن را براي اين امت برگزيده است، چون اين امت داراي برتري و شرافت و از نعمت‌الهي بهره‌مند است، تا بتوانند دين را بر پا دارند و قوانين ظاهري و باطني آن را در ميان خود و ديگران پياده كنند. چون پيروان ديگر اديان و ساير كفار مغلوب و خوار مي‌باشند، و خداوند وعده داده است كه خوف و هراس مؤمنان را به امنيت و آرامش مبدل سازد، حال آنكه قبلاً فرد مؤمن نمي‌توانست دين و عقيده‌اش را اظهار دارد مگر اينكه از سوي كافران با اذيت و آزار زيادي مواجه مي‌شد. و مسلمين نسبت به ديگران بسيار اندك بودند و همة‌اهل زمين به صورت متحد و يكپارچه به سوي آنان نشانه گرفته بودند و بر آنها يورش مي‌برند. پس به هنگام نزول اين آيه خداوند اين چيزها را به آنان وعده داد، و در آن وقت مسلمين قدرت و حكومتي نداشتند و نمي‌توانستند دين اسلام را بر پا دارند. و امنيت كامل نداشتند تا بتوانند خداوند را به يگانگي پرستش نموده و از كسي به جز خداوند هراس و بيمي نداشته باشند. پس نخستين افراد اين امت ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادند و در اين زمينه از ديگران پيش قدم بودند، در نتيجه خداوند آنها را بر شهرها و مردم مسلط نمود به گونه‌اي كه شرق و غرب را فتح كردند و به قلمرو خود در آوردند، و امنيت و قدرت كامل به دست آوردند. و اين يكي از نشانه‌هاي شگفت‌انگيز و آشكار الهي است و تا قيامت چنين خواهد بود، و به شرطي كه مسلمين ايمان داشته باشند و كار شايسته انجام دهند حتماً آنچه را كه خداوند به آنها وعده داده است خواهند يافت. اما اگر مي‌بينيم كه خداون كفار و منافقين را بر مسلمين مسلط مي‌نمايد و بعضي وقت‌ها مسلمين مغلوب مي‌شوند به خاطر كوتاهي آنان در قبال ايمان و عمل صالح است. وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ و كساني كه پس از آن قدرت و سلطه‌ي كامل شما اي مسلمانان! كفر ورزند فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ اينان هستند كه فاسقند و از طاعت الهي بيرون رفته و دست به فساد و تباهي زده‌اند، و شايستة كارهاي نيك و پسنديده نيستند، و لياقت برخورداري از خير و خوبي را ندارند، چون كسي كه در حالت قدرت و توانايي و متنفي بودن اسباب بازدارنده، ايمان را ترك گويد، اين بيانگر نيت فاسد و سرشت پليد اوست، چون جز ترك دين قصد ديگري ندارد. و اين دلالت مي‌نمايد كه خداوند قبل از ما كساني را در زمين جانشين و حاكم قرار داده و به آنها قدرت داده است، همانگونه كه موسي به قونش گفت: لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ فينظر كيف تعملونُ خداوند شما را در زمين جانشين مي‌گرداند، آنگاه مي‌نگرد كه چگونه عمل مي‌كنيد.
و خداوند متعال مي‌فرمايد: و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في‌الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم في الارض و مي‌خواهيم بر كساني كه در زمين به استضعاف كشيده شده‌اند منت بگذاريم، و آنان را رهبران و وارثان [زمين] بگردانيم. و آنها را در زمين قدرت بخشيم.
آيه‌ي 57-56:
وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و از پيامبر اطاعت كنيد تا بر شما رحم شود.
لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ گمان مبر كساني كه كافر شده‌اند [ما را] درمانده مي‌كنند، جايگاهشان دوزخ است و بد سرانجامي است.
خداوند به بر پا داشتن نماز و رعايت اركان و شرايط و آداب ظاهري و باطني آن فرمان مي‌دهد كه بندگان فقير را وارث آن قرار داده است، و اينكه زكات را به فقرا و ديگر كساني كه خداوند آنها را به عنوان اصناف زكات ذكر نموده است بپردازند. زيرا اين دو عبادت [=نماز و زكات] بزرگترين عبادت هستند، چرا كه هم حق خدا و هم حق بندگان خدا را در بر دارند و در آن هم اخلاص براي خدا وجود دارد و هم نيكي با بندگان خدا سپس دستور كلي و فراگير را در كنار امر به نماز و پرداختن زكات بيان كرد و فرمود: وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ و از پيامبر اطاعت كنيد؛ دستورات او را به جاي آوريد، و از آنچه نهي نموده است پرهيز كنيد، من يطع الرسول فقد اطاع الله وهر كس از پيامبر پيروي نمايد، به راستي كه از خدا پيروي كرده است. لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ  تا با انجام اين كارها مورد مرحمت قرار گيريد. پس هر كس مي‌خواهد رحمت خدا شامل حال او شود، راهش اين است. و هر كس بدون خواندن نماز و پرداختن زكات و اطاعت از پيامبر (ص) به رحمت الهي اميدوار است، آرزو كننده‌اي دروغگو است و نفسش آرزوهاي دروغگين به او القا مي‌نمايد.
لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ گمان مبر كه كافران درمانده كنندگان [خدا] در زمين مي‌باشند.پس آنچه در زندگي دنيا به آنان داده شده تو را فرب ندهد، خداوند گر چه آنها را مهلت مي‌دهد اما آنان را از ياد نخواهد برد. نمتعهم قليلاً ثم نضطرهم الي عذاب غليظ اندك زماني آنان را بهره‌مند مي‌سازيم، سپس به عذاب سختي دچارشان مي‌كنيم بنابراين در اينجا فرمود:‌وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ و جايگاهشان دوزخ است و بد سرانجامي است، زيرا سرانجام آنها شر و حسرت و عذاب هميشگي است.
آيه‌ي 59-58:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاء ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ  اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! بايد بردگان و كنيزاتان و كساني از شما كه به [سن] بلوغ نرسيده‌اند در سه وقت از شما اجازه بگيرند؛ پيش از نماز صبح، و نيمروز به هنگامي كه لباسهاي خود را در مي‌آوريد، و بعد از نماز عشاء [اين] سه وقت برايتان [اوقات] خلوت است. بعد از اين سه وقت بر شما و آنان گناهي نيست، چرا كه ايشان در اطراف شما در رفت و آمدند، و شما نيز با ايشان در رفت و آمد هستيد خداوند آيات را بدينسان برايتان روشن مي‌سازد، و خداوند داناي فرزانه است.
وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ و چون كودكان شما به سن [بلوغ] رسيدند بايد مانند كساني كه پيش از آنان اجازه گرفتند، اجازه گيرند، خداوند آياتش را بدينسان برايتان روشن مي‌سازد، و خداوند بس آگاه و داراي حكمت است.
خداوند مؤمناان را دستور داده كه بردگان و كنيزانشان و كودكاني كه به حد بلوغ نرسيده‌اند در اين سه وقت از آنها اجازه بگيرند آنگاه وارد شوند. و خداوند حكمت آن را بيان نمود و فرمود: اين سه وقت، اوقات خلوت و استراحت شما مي‌باشد؛ بعد از عشاء هنگام خوابيدن، و قبل از نماز صبح كه وقت بيدار شدن شما مي‌باشد، چون غالباً‌فردي كه در شب مي‌خوابد لباسهاي غيرعادي را مي‌پوشد. اما خوابيدن روز از آنجا كه غالباً كم مي‌باشد، گاهي اوقات انسان با لباسهاي معمولي مي‌خوابد. پس به همين جهت آن را مقيد نمود به: وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ و وقتي كه براي خوابيدن نيمروز لباسهايتان را در مي‌آوريد .
پس در اين سه وقت بردگان و كودكان نيز مانند ديگران نمي‌توانند بدون اجازه وارد شوند. اما در رابطه با غير از اين سه وقت فرموده است: لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ بر شما و آنان گناهي نيست كه در غير از اين سه وقت بدون اجازه وارد شوند. يعني در غير اين سه وقت آنها مانند ديگران نيستند كه براي وارد شدن اجازه بگيرند، زيرا مردم به آنها نياز دارند و هر بار اجازه گرفتن مشكل مي‌باشد. طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ آنها براي انجام كارهايتان در دور و بر شما رفت و آمد مي‌نمايند. كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ بدينسان خداوند آيات را برايتان بيان مي‌دارد و فلسفة آن را نيز بيان مي‌كند تا رحمت و حكمت كسي كه اين قانون را وضع نموده است شناخته شود.
وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ  و خداوند دانايي حكيم است؛ دانش او واجبات و مستحبات و امور ممكن را احاطه نموده، و داراي حكمت است و هر چيزي را در جاي مناسب آن قرار مي‌دهد. پس به هر مخلوقي آفرينش شايستة آن را داده است. و به هر حكم شرعي حكمت شايسته‌ي آن را بخشيده است، و از آن جمله است اين احكام كه آن را به طور كامل بيان نمود و محاسن آن را توضيح داد.
وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ و چون كودكان شما به بلوغ رسيدند. به سن بلوغ ايت است كه از فرد در حالت بيداري يا خواب مني بيرون بيايد. فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ پس بايد در ساير اوقات براي وارد شدن اجازه بگيرند، همانگونه اشخاصي كه پيش از آنان بوده‌اند اجازه گرفته‌اند، و آنها همان كساني هستند كه خداوند در رابطه با آنان فرموده است:‌يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوتاً غير بيوتكم حتي تستانسوا اي مؤمنان! وارد خانه‌هايي نشويد كه متعلق به شما نيست مگر بعد از اجازه گرفتن وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ و خداوند بس آگاه و داراي حكمت است.
اين دو آيه داراي فوايد و آموختني‌هاي مفيد و فراواني مي‌باشند كه به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:
1-آقا، ولي و بزرگترها موظف هستند كه به بردگان و كوچكترها و كساني كه تحت سرپرستي آنان قرار دارند، علم و آداب شرعي بياموزند، چون خداوند آنها را مخاطب قرار داده و فرموده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! بايد بردگان و كنيزان و كساني كه ايمان آورده‌ايد! بايد بردگان و كنيزان و كساني كه ايمان آورده‌ايد! بايد بردگان و كنيزان و كساني از شما كه به سن بلوغ نرسيده‌اند در سه وقت از شما اجازه بگيرند. و اين جز با ياد دادن و ادب كردن ممكن نيست. و چون فرموده است لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ بعد از اين سه وقت بر شما و آنان گناهي نيست.
2-خداوند به حفظ عورت سفارش كرده و دستور داده است تا هر چه بيشتر در راستاي حفظ عورت بكوشيم، و انسان در جايي كه گمان مي‌رود عورت وي را مشاهده خواهند كرد نبايد در آنجا غسل بكند و طهارت بگيرد.
3-جايز است عورت در صورت وجود نياز ظاهر گردد، مانند آنكه به هنگام خواب و رفتن به دستشويي و توالت و ... كشف عورت صورت گيرد.
4-مسلمين به خوابيدن هنگام ظهر عادت داشتند، همانطور كه به خواب شب عادت داشتند، چون خداوند با بيان حالاتشان آنها را مورد خطاب قرار داده است.
5-كودكي كه به سن بلوغ نرسيده است نبايد اجازه داده شود عورت آدمي را ببيند، و نبايد عورت و شرمگاه او را كسي ببيند، چون دستور دادن الهي به اجازه گرفتن آنان به معني اين است كه اين امر [:مشاهده‌ي عورت ديگران] جايز نيست.
6-جايز نيست كه برده عورت آقا و مالكش را ببيند، همانگونه كه براي آقا و اربابش نيز جايز نيست كه عورت او را ببيند. همچنانكه در مورد كودك بيان كرديم.
7- براي واعظ و معلم و كساني كه در مورد مسائل شرع سخن مي‌گويند بهتر است كه همراه با بيان حكم، مأخذ و علت آن را نيز بگويد، و بدون بيان دليل و علت، آن را بيان نكند، چون خداوند وقتي اين حكم را بيان نمود، علتش را نيز بيان كرد و فرمود: ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ اين سه وقت برايتان اوقات خلوت است.
8- كودك و برده نيز مورد خطاب خدا هستند. همانطور كه ولي آنها مورد خطاب قرار گرفته است، چون خداوند متعال فرموده است: لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ بعد از اين سه وقت بر شما و آنان گناهي نيست.
9- آب دهان كودك پاك است گر چه بعد از آلودگي مانند استفراغ بيايد، زيرا خداوند متعال فرموده است: طَوَّافُونَ عَلَيْكُم [چرا كه ايشان] در اطراف شما در رفت و آمدند. پيامبر (ص) نيز هنگامي كه در رابطه با پاكي و نجاست گربه از ايشان سؤال شد. فرمود: «گربه نجس نيست، زيرا جزو كساني است كه در اطراف شما در رفت و آمد هستند».
10-جايز است انسان زيردستان خود را از قبيل كودكان طبق عرف و عادت بكار گيرند، نه آنگونه كه بر كودك دشوار آيد، زيرا خداوند مي‌فرمايد: عَلَيْكُم
11- اين حكم كه به طور مشروح بيان شد در مورد كساني است كه به سن بلوغ نرسيده‌اند، و اما بعد از رسيدن به سن بلوغ بايد اجازه بگيرند.
12- زماني فرد به سن بلوغ مي‌رسد كه انزال وي صورت گيرد، سپس تمام احكام شرع كه مترتب بر بلوغ هستند، با فرا رسيدن زمان انزال تحقق مي‌يابند. و اين چيزي است كه بر آن اتفاق شده است، و اختلاف در اين است كه آيا با رسيدن به سن مشخصي و يا با در آمدن موي زير ناف بلوغ محقق مي‌شود يا نه؟!
آيه‌ي 60:
وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ وَأَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ و بر زنان از كار افتاده‌اي كه اميد ازدواج ندارند گناهي نيست كه لباسهايشان را فرونهند در حالي كه زينتي آشكار نكنند، و چنانچه پاكدامني ورزند برايشان بهتر است، و خداوند شنواي داناست. وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء و زنان از كار افتاده‌اي كه به سن و سال نازايي رسيده و ميل زناشويي و جاذبة جنسي را كاملاً از دست داده‌اند، اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا آناني كه ميل ازدواج ندارند، و كسي نيز ميل ازدواج ندارند، و كسي نيز ميل ازدواج با آنها را ندارند، چون زنان پير و سالخورده‌اي هستند كه نه خودشان ميل جنسي‌دارند و نه ديگران با اين ديد به آنان نگاه مي‌كنند، يا قيافة زشتي دارند كه كسي با ديدن آنها تحريك نمي‌شود. فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ [اينان] اگر لباسهاي خود را از قبيل روسري كه خداوند به زنان دستور داده است آن را بپوشند وليضربن بخمرهن علي جيوبهن [و بايد روسري‌هايشان را بر گريبان‌هايشان فرو گذارند] بيرون بياورند گناهي بر آنان نيست.
چنين زناني مي‌توانند چهره‌هايشان را ظاهر نمايند، چون خطري براي ابتلاي آنان و ديگران به فتنه وجود ندارد. و از آنجا كه بيان شد چنانچه لباسهايشان را فرو نهند گناهي بر آنان نيست، گمان آن مي‌رود كه پيرزن مي‌تواند هر كاري را انجام دهد، براي دفع اين توهم فرمود: غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ در صورتي كه زينتي آشكار نكنند، مانند اينكه خويشتن را با پوشيدن لباسهاي زيبا بيارايند- گرچه روي خود را بپوشانند- و يا پاي‌كوبي كنند، تا آنچه از زينتشان كه پنهان مي‌دارند آشكار شود زيرا صرف خودآرايي زن با پوشيدن لباس- هر چند كه محجبه هم باشد و صورت خود را نيز بپوشاند و از آن دسته از زنان نيز نباشد كه ديگران نسبت به او تمايل از خود نشان دهند- سبب فتنه خواهد شد و مرد را دچار حرج و وسوسه‌هاي شيطاني مي‌گرداند. وَأَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ و اگر پاكدامني ورزند برايشان بهتر است. استعفاف يعني عفت پيشه‌كردن، و اينكه آدمي با انجام اموري كه به پاكدامني مي‌انجامد از قبيل ازدواج و دوري از چيزهايي كه از آن بيم گناه مي‌رود. وَاللَّهُ سَمِيعٌ عُليِم و خداوند شنوا است و همة صداها را مي‌شنود، و آگاه است و همة نيت‌ها و مقاصد را مي‌داند. پس زنان بايد از هر گفتار و نيت فاسدي پرهيز كنند، و بدانند كه خداوند آنها را به خاطر گفتارها و نيت‌هاي فاسدشان مجازات خواهد كرد.
آيه‌ي 61:
لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكُلُوا مِن بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون بر كور گناهي نيست، و بر لنگ [هم] گناهي نيست بر بيمار [نيز] بر خودتان گناهي نيست، كه از خانه‌هاي فرزندان خود، يا خانه‌هاي پدران، مادران، برداران، خواهران،‌عموها، عمه‌ها، دايي‌ها و خاله‌هاي خود و يا آن [خانه‌هايي] كه كليدشان را در اختيار داريد، يا خانه‌هاي دوستانتان غذا بخوريد. همچنين بر شما گناهي نيست كه به طور دسته‌جمعي و يا جداگانه خوراك تناول نمائيد. پس چون به خانه‌ها در آييد بر خويش به درودي مبارك و پاكيزه كه رسمي است الهي سلام گوييد. خداوند بدينسان آيات [خود] را برايتان روشن مي‌سازد تا خرد ورزيد.
خداوند متعال از منت و احسان خويش بر بندگانش خبر مي‌دهد و بيان مي‌دارد كه دين را براي آنان دشوار و مشكل نكرده است بلكه آن را بي‌نهايت ساده و آسان نموده است. پس فرمود: لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ بر كور و لنگ و بيمار گناهي نيست امور واجبي را ترك كنند كه انجام آن جز براي افراد بينا و افرادي كه پاهايشان سالم است و افرادي كه مريض نيستند ممكن نمي‌باشد، مانند جهاد در راه خدا و امثال آن كه بر لنگ و كور و بيمار واجب نيست. و خداوند متعال به خاطر اين مفهوم كلي كه بيان نموديم سخن را در اين مورد به طور مطلق و بدون قيد بيان كرد. اما وَلَا عَلَى أَنفُسِكُمْ همچنين بر شما گناهي نيست- را به أَن تَأْكُلُوا مِن بُيُوتِكُمْ – كه از خانه‌هاي فرزندانتان غذا بخوريد- مقيد نمود، و اين مطابق با حديث صحيحي است كه پيامبر (ص) فرموده است أنت و مالك لابيك تو و مالت از آن پدرت مي‌باشيد. إن اطيب ما أكلتم من كسبكم وإن اولادكم من كسبكم» بي‌گمان بهترين چيزي كه مي‌خوريد همان است كه حاص دسترنج خودتان مي‌باشد، و فرزندانتان درآمد شما مي‌باشند.
و منظور از منِ بْيْوتكم خانة انسان نيست، چون چنين مفهومي بيان يك امر بديهي، و تحصيل حاصل است كه كلام الهي منزه و بدور از اين گونه امور است، و چون در اينجا گناه نبودن چيزهايي بيان شده است كه گمان آن مي‌رود گناه مي‌باشند. اما خانة شخصي انسان كوچكترين گماني نمي‌رود كه خوردن از آن گناه باشد.
 أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ و نيز بر شما گناهي نيست كه از خانه‌هاي پدران،‌مادران، برادران، خواهران، عموها، عمه‌ها، دائي‌ها و خاله‌هاي خود بخوريد. و اينها معروف و شناخته شده هستند. أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ و يا از خانه‌هايي بخوريد كه كليدهاي آن را در اختيار داريد. يعني خانه‌هايي كه شما به نمايندگي و وكالت از صاحبانشان در آن تصرف مي‌نماييد، يا به عنوان سرپرست آن تعيين شده‌ايد. اما تفسير مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ بلكه گفته مي‌شود: «ملكتموه» يا «ملكت أيمانكم» چون آنها مالك تمام آن هستند، نه انيكه فقط كليد آن در اختيار داشته باشند.
دوم اينكه: خانة برده‌ها چيزي جدا از خانة انسان نيست، زيرا برده و تمامي دارايي‌اش از آن آقا و صاحب وي مي‌باشد. پس نيازي به بيان اين نكته نيست كه خوردن از خانة او گناه نمي‌باشد.
أَوْ صَدِيقِكُمْ و نيز بر شما گناه نيست كه از خانه‌هاي دوستانتان غذا بخوريد. و خوردن بدون اجازه از اين خانه‌ها گناه نيست. و حكمت آن از سياق آيه معلوم است، زيرا طبق عادت و عرف و به خاطر خويشاوندي و يا دوستي،‌آدمي اجازه دارد از خانة نامبردگان بخورد. و اگر اتفاق افتاد كه يكي از اينها اجازه نداد كه از خانه‌ي وي غذا خورده شود و بخل ورزيد، نبايد آن غذا خورده شود، و چنانچه خورده شود،‌حرام است، چرا كه حكمت مقتضي آن است و معناي آيه نيز بيانگر همين مطلب است.
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا همچنين بر شما گناهي نيست كه به طور دسته‌جمعي و يا جداگانه خوراك تناول نماييد. و جايز است كه اهل يك خانه همه با هم غذا بخورند، يا اينكه هر يك به تنهايي غذا بخورد، و اين نفي گناه است نه نفي فضيلت تا مردم در تنگنا قرار نگيرند، و گرنه بهتر آن است كه همه به طور دسته‌جمعي غذا بخورند.
در فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًا كلمة بُيُوتًا نكره و در سياق شرط است، كه هم شامل خانة انسان و هم خانة ديگران مي‌شود. پس وقتي .وارد مي‌شود بايد سلام بگويد، خواه كسي در خانه باشد يا نباشد. بنابراين فرمود: وقتي انسان وارد خانه مي‌شود، فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ به يكديگر سلام كنيد، چون مسلمين از بس كه با همديگر محبت و دوستي دارند گويا يك جسم و جان هستند. پس هر گاه انسان وارد خانه‌اي شد بايد سلام بگويد، و در اين راستا خانه‌ها فرق نمي‌كنند.
و در مورد اجازه گرفتن پيشتر گذشت كه احكام آن داراي تفضيل است. سپس خداوند اين سلام را ستود و فرمود: تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً سلام شما به هنگام ورود به خانه‌ها كه مي‌گوييد: «السلام عليكم و رحمه‌الله و بركاته» يا مي‌گوييد: «السلام عليكم و رحمه الله» يا مي‌گوييد: «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين»، تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ سلام پر بركتي است كه خداوند آن را از سوي خود برايتان مشروع نموده است. مُبَارَكَةً [سلام] با بركت و پاك است، چون دوري از كمبود، و حصول رحمت و بركت و رشد و افزوني را در بر دارد. طَيِّبَةً پاك است. چون دوري از كبمود، و حصول رحمت و بركت و رشد و افزوني را در بر دارد. طَيِّبَةً پاك است. چون از كلمه‌هاي پاكيزه و محجوب در نزد خدا تشكيل يافته است و باعث شادماني فرد شده و محبت و دوستي را به بار مي‌آورد.
پس از آنكه اين احكام بزرگ را براي ما بيان كرد، فرمود: كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ بدينگونه خداوند آياتش را كه در بر گيرندة احكام شرعي خداوند است برايتان روشن مي‌سازد. لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون تا خرد ورزيد، و آن را بفهميد، و با دلهايتان آن را دريابيد، و از خردمندان باشيد، چون شناخت احكام شرعي خداوند به صورت درست، بر عقل و خرد انسان مي‌افزايد، و هوش و عقل آدمي را رشد مي‌دهد، زيرا مفاهيم اين احكام، و آداب آن بزرگترين مفاهيم و آداب هستن و پاداش از نوع عمل است، و اگر انسان در آيات او بيانديشد، آياتي كه خداوند او را به انديشيدن در آن فرا خوانده است، به پاس اين كار به خرد و عقل او مي‌افزايد.
و اين آيات مبناي يك قاعدة كلي هستند و آن اين است كه: «عرف وعادت كلمات را تخصيص مي‌‌نمايد». مثلاً اصل بر اين است كه انسان از خوردن خوراك ديگران منع شده است، اما خداوند خوردن از خانه‌هاي افراد مذكور را جايز قرار داده است، چون عرف و عادت بر همين است.پس هر گاه استفاده از چيزي با تصرف نمودن در آن منوط به اجازه گرفتن از صاحب آن باشد، و صاحبش به طور شفاهي يا براساس عرف بدان اجازه داد، مي‌توان از آن استفاده كرد و يا در آن تصرف نمود.
نيز بيانگر آنست كه براي پدر جايز است از مال فرزندش بردارد، و آن را در ملكيت خويش قرار دهد، به صورتي كه زياني بر فرزند وارد نشود، چون خداوند خانة فرزند را خانة‌آدمي قرار داده است. و اين آيه بيانگر آنست كسي كه در خانة انسان تصرف مي‌نمايد از قبيل همسر و خواهر و امثال اينها، بر ايشان جايز است كه از مال وي بخورند، و به سائل و گدا از آن خوراك بدهند. و دليل براينكه مشاركت در خوراك جايز است، خواه به طور دسته‌جمعي يا جداگانه غذا بخورند، گر چه در اين رهگذر بعضي بيشتر بخورند.
آيه‌ي 64-62:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ مؤمنان واقعي تنها كساني هستند كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده‌اند، و چون در كار مهمي با او باشند بدون اجازه [وي] به جاي نمي‌روند، بي‌گمان آنان كه از تو اجازه مي‌خواهند، اينان كساني‌اند كه به خدا و پيامبرش ايمان دارند. پس هرگاه از تو براي انجام بعضي از كارهاي خود اجازه خواستند به هر كس از آنان كه مي‌خواهيد اجازه بده، و از خداوند برايشان آمرزش بخواه. بي‌گمان خداوند آمرزگار مهربان است.
لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاء بَعْضِكُم بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فراخواندن پيامبر را در ميان خويش همچون فراخواند همديگر بشمار نياوريد، بدون شك خداوند كساني از شما كه پنهاني بيرون مي‌روند، مي‌شناسد. پس آنان‌كه با فرمانش مخالفت مي‌كند بايد از اين بترسد كه بلاي به آنان برسد يا اينكه عذاب دردناكي دچارشان شود.
أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ هان! بي‌شك آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداوند است، او آگاه است از آنچه شما بر آن هستيد، و روزي كه به سوي او بازگردانده مي‌شوند آنان را به آنچه كرده‌اند آگاه مي‌سازد، و خداوند به همه چيز دانا است.
در اينجا خداوند بندگان مؤمن خويش را رهنمايي مي‌كند كه هر گاه در كار مهمي همراه پيامبر باشند، يعني كاري كه نياز به همدستي و همكاري داشته باشد، مانند جهاد و مشاوره و امثال آن از كارهاي كه مؤمنان در آن مشاركت مي‌جويند بايد همه جمع شده و متفرق نشوند. پس كسي كه واقعاً به خداوند و پيامبرش ايمان دارند در چنين مواقعي براي انجام كاري معمولي به جايي نمي‌رود و به نزد خانواده‌اش برنمي‌گردد، و از جمع جدا نمي‌شود، مگر اينكه از پيامبر، و بعد از پيامبر از جاشنين وي اجازه بگيرد. پس خداوند متعال فرموده است بدون اجازه از نزد پيامبر نبايد رفت. و آنها را بر اين كارشان و رعايت ادب در محضر پيامبر(ع) و ولي امر ستوده است: ان الذين يستئذنونك اولئك الذين يؤمنون بالله و رسوله بي‌گمان آنان كه از تو اجازه مي‌گيرند، اينان كساني‌اند كه به خدا و پيامبرش ايمان دارند. ولي چنانچه اجازه گرفتند آيا به آنان اجازه مي‌دهد يا نه؟ خداوند متعال براي اجازه دادن به آنان دو شرط را بيان كرده است: يكي اينكه بيرون رفتن آنها براي انجام كاري از كارهايشان باشد. اما كسي كه بدون عذر اجازه مي‌گيرد به او اجازه داده نمي‌شود.
دوم اينكه: مصلحتي ايجاب نمايد كه به وي اجازه داده شود. بدون اينكه اجازه دادن به او زياني را متوجه اجازه دهند بكند. بنابراين فرمود: فاذا استئذنوك لبعض شأنهم فأذن لمن شئت منهم پس هرگاه از تو براي انجام بعضي از كارهاي خود اجازه خواستند به هر كس از آنان كه مي‌خواهي اجازه بده.
پس هرگاه يكي از آنان اجازه خواست و با توجه به اين دو شرط به او اجازه داد، خداوند پيامبرش را دستور مي‌دهد تا براي او آمرزش بخواهد، چون ممكن است او در اجازه خواستن مقصر باشد. بنابراين فرمود: واستغفر لهم الله ان الله غفور رحيم و از خداوند برايشان آمرزش بخواه، بي‌گمان خداوند آمرزگار مهربان است؛ گناهان آنها را مي‌آمرزد و بر آنان رحم مي‌كند، چرا كه اجازه خواستن را – در صورت داشتن عذر – براي آنان جايز قرار داده است.  لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاء بَعْضِكُم بَعْضًا فرا خوانده شدن شما را از سوي پيامبر و فرا خواندن پيامبر را در ميان خويش همچون فرا خواندن همديگر به شمار نياوريد. پس هرگاه شما را فرا خواند، بايد او را اجابت نماييد، حتي اجابت پيامبر (ع) در حالت نماز نيز واجب است. پذيرفتن سخن، و عمل كردن به حرف هيچ كسي جز پيامبر (ع) واجب نيست، چون او معصوم است و به ما امر شده است از وي اطاعت كنيم: يا ايها الذين ءامنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! اجابت كنيد [دعوت] خدا و رسول خدا را، هرگاه شما را فرا خواند به سوي آنچه كه شما را زنده مي‌دارد.
همچنين صدا زدن پيامبر (ع) را همچون صدا زدن افراد معمولي بشمار نياوريد، پس وقتي كه او را صدا مي‌زنيد، نگوييد: «اي محمد»، و نگوييد: «اي محمد پسر عبدالله» آن گونه كه همديگر را اين طور فرا مي‌خوانيد، بلكه به خاطر احترام و شرافت و فضيلت او و تفاوتي كه با ديگران دارد، بايد گفت: «اي پيامبر خدا».
قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذًا خداوند كساني را ستود كه به او و پيامبرش ايمان آورده‌اند، همانهايي كه هرگاه در كار مهمي با ايشان باشند [به جايي] نمي‌روند، مگر اينكه از ايشان اجازه بگيرند. سپس به تهديد كسي پرداخت كه اينگونه عمل نكرده و بدون اجازه رفته است. پس چنين كسي گرچه به شيوه‌اي مخفيانه رفتنش را از شما پنهان داشته باشد. و مراد خدا نيز در اين آيه يتسللون منكم لواذا همين است، كه در آن بيان مي‌دارد آنان به هنگام در رفتن خود طوري عمل مي‌كنند كه خويشتن را از شما پنهان دارند، اما خداوند مي‌فرمايد كه ما به حال آنان آگاهيم. و آنان را بر اين كارشان بطور كامل مجازات خواهيم كرد. بنابراين به آنها هشدار داد و فرمود: فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ پس آنان كه با فرمان او مخالفت مي‌كنند و دستور خدا و پيامبر را ترك كرده و به انجام كارهايشان مي‌پردازند، و به خاطر كارهايشان فرمان خدا و رسول را ترك مي‌كنند، بايد بر حذر باشند. پس اگر كسي بدون اينكه كاري داشته باشد فرمان خدا و پيامبر را ترك گويد، حالش چطور خواهد بود؟! چنين افرادي بايد بترسند، أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ از اينكه گرفتار شرك و شري شوند، أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ يا اينكه به عذابي دردناك دچار گرداند.
أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ هان! بي‌شك آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداوند است؛ ملك او بوده، و بندة اويند، و با فرمان تقديري و شرعي خودش در آنها تصرف مي‌نمايد. قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ او آگاه است از آنچه شما بر آن هستيد. يعني علم و آگاهي خداوند بر خير و شري كه شما بر آن هستيد احاطه دارد، و همة كارهايتان را مي‌داند، و قلم الهي بر آن رفته است، و نگهباناني از فرشتگان كه پيش خداوند مقرب و محترم هستند كارهايتان را مي‌نويسند. وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا و روزي كه به سوي او بازگردانده مي‌شوند آنان را به آنچه كرده‌اند آگاه مي‌سازد. يعني آنها را از همة كارهاي كوچك و بزرگي كه از آنان سرزده است آگاه مي‌سازد، و اعضاي بدنشان را بر آنان گواه مي‌گيرد، و كوچكترين ستمي بر آنها نمي‌شود، و كاملاً تحت فضل و عدل الهي قرار دارند. و هنگامي كه خداوند علم خود را به اعمال آنان مقيد گرداند، عام را بعد از خاص ذكر كرد و فرمود: وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ و خداوند به همه چيز داناست.
پايان سوره‌ي نور


تفسير سوره‌ي فرقان
جمهور مفسرين بر اين باورند كه مكي است. و 77 آيه مي‌باشد.
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه‌ي 2-1:
تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا خجسته است خداوندي كه فرقان [=جدا سازندة حق از باطل] را بر بنده خود [محمد (ع)] نازل كرد تا براي جهانيان هشدار دهنده باشد.
الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا ذاتي كه فرمانروايي آسمانها و زمين از آن اوست، و هيچ فرزندي بر نگرفته، و در فرمانروايي شريكي ندارد، و همه چيز را آفريده و آنها را به اندازه مقرر كرده است.
در اين آيه عظمت خدا و اينكه او يگانة يكتا بوده و كلية خوبيها و نيكي‌ها در او منحصر است، بيان شده است. پس فرمود: تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ با شكوه و والا مقام است خدايي كه «فرقان» را نازل كرده است. و صفات او كامل‌اند و خوبيهايش فراوان است. از بزرگترين خيرات و نعمتهايش اين است كه قرآن را نازل فرموده است كه حلال و حرام را از هم جدا مي‌نمايد، و هدايت را از گمراهي، و سعادتمندان را از اهل شقاوت جدا مي‌كند. عَلَى عَبْدِهِ [اين قرآن را] بر بنده‌اش محمد (ص) نازل فرموده است كه مراتب عبوديت و بندگي را به حد كمال رسانده و از همة پيامبران پيشي گرفته است لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا تا اين نازل كردن فرقان بر بنده‌اش هشداري براي جهانيان باشد و آنها را از عذاب خداوند بيم دهد، و موارد خشنودي الهي را از موارد خشم وي مشخص كند. و هر كس اين هشدار را بپذيرد و به آن عمل نمايد از زمرة‌نجات يافتگان در دنيا و آخرت خواهد بود؛ كساني كه به سعادت جاوداني دست يازيده و مالكيت ابدي را دريافته‌اند. آيا بالاتر از اين نعمت و فضل و احسان چيزي وجود دارد؟ پس خجسته و والا مقام است ذاتي كه او آنچه ذكر شد گوشه‌اي از احسان و بركات اوست.
الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ذاتي كه فرمانروايي آسمانها و زمين از آن اوست. يعني تنها او در آسمانها و زمين تصرف مي‌نمايد، و همة آنچه كه در آسمانها و زمين هستند در مالكيت او قرار دارند، و بندة او هستند، و در برابر عظمت او سر تسليم فرود آورده، و رد برابر ربوبيتش فروتن بوده و به رحمت او نيازمندند. وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ و هيچ فرزندي بر نگرفته و در فرمانروايي شريكي ندارد. چگونه ممكن است فرزند يا شريكي داشته باشد در حالي كه او مالك است و غير او همه مملوك، و در اختيار اويند. و او چيره و غالب و ديگران همه مغلوب هستند، و ذات او از همه چيز بي‌نياز است، و آفريده‌ها از همه جهت به او نيازمندند؟!
و چگونه ممكن است در فرمانروايي و مالكيت شريكي داشته باشد در حالي كه او مالك است و غير او همه مملوك، و در اختيار اويند. و او چيره و غالب و ديگران همه مغلوب هستند، و ذات او از همه جهت بي‌نياز است، و آفريده‌ها از همه جهت به او نيازمندند؟!
و چگونه ممكن است در فرمانروايي و مالكيت شريكي داشته باشد حال آنكه بندگان همه در اختيار او هستند ؟! پس جز با اجازة او حركت و سكوني از آنها سر نمي‌زند، و جز با اجازة او كاري انجام نمي‌دهند. پس بسي پاك است خداوند از اينكه شريك يا فرزندي داشته باشد، و هر كس دربارة او چنين چيزي بگويد قدر و منزلت الهي را درك نكرده است. بنابراين فرمود: وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍهمه چيز را آفريده است. اين شامل جهان بالا و پايين، اعم از حيوانات و نباتات و جمادات آن است.  فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا به هر مخلوقي آفرينش شايسته و مناسبش را بخشيده است. و آن گونه آن را آفريده است كه حكمتش آن را اقتضا نموده است، به نحوي كه هر مخلوقي طوري آفريده شده است كه عقل صحيح خلاف شكل و صورتي كه به آن داده شده است، تصور نمي‌كند، بلكه عقل سالم حتي خلاف شكلي كه به يكي از اعضاي مخلوقي بخشيده شده است، تصور نمي‌كند، زيرا خداوند هر عضوي را در جايي قرار داده است كه چنانچه در جايي ديگر گذاشته شود با آن تناسب نخواهد داشت. خداوند متعال مي‌فرمايد: سبح اسم ربك الا علي الذي خلق فسوي و الذي قدر فهدي و خداوند متعال فرموده است: ربنا الذي اعطي كل شيء خلقه ثم هدي و پس از آنكه كمال و عظمت و فراواني احسان و نيكي‌هاي خود را بيان كرد- و اين امر مقتضي آن است كه او به تنهايي محبوب، فريادرس، تعظيم شده باشد و همه‌ي كارها و عبادات خالصانه براي وي انجام گيرد و كسي را شريك وي نسازند- مناسبت پيدا كرد كه تصريح نمايد كه عبادت غير او باطل است. پس فرمود:
آيه‌ي3:
وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا و آنان غير از خداوند معبوداني را براي خود برگزيده؛ [معبوداني] كه چيزي را نمي‌آفرينند، بلكه خودشان مخلوقند، و نه مالك زيان و سود خويش هستند، و نه مالك مرگ و حيات و رستاخيز [خويش]‌اند.
شگفت‌انگيزترين چيز، واولين دليل بر ناداني و بي‌خردي و ستم‌ورزي و جسارت آنها نسبت به پروردگار اين است كه معبوداني چنين ناتوان را به خدايي برگرفته‌اند، معبودان ناتواني كه توانايي آفريدن چيزي را ندارند، بلكه خودشان آفريده شده‌اند، برخي از معبودانشان را با دست‌هاي خود درست كرده‌اند ولا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا و مالك كوچكترين سود و زياني براي خود نبوده، وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا و اختيار مرگ و زندگي و برانگيختن را ندارند. يعني آنها توانايي زنده كردن پس از مرگ را ندارند، پس مهمترين داوري عقل در مورد اين معبودان عبارت از بطلان خدايي آنان است، چرا كه عقل به فاسدبودن آن [بت‌ها] و فاسد بودن عقل كسي كه آنها را به خدايي گرفته و در آفرينش مخلوقات شريك آفريننده قرار داده است قضاوت مي‌نمايد، زيرا خداوند آنها را در آفرينش مخلوقات شريك خود قرار نداده است، خداوندي كه سود و زيان و منع وعطا در دست اوست. و اوست كه زنده مي‌كند و مي‌ميراند و مردگان را بر مي‌انگيزد و در روز رستاخيز آنان را گرد مي‌آورد. و خداوند برايشان دو سرا قرار داده است: سراي شقاوت و خواري، و سراي موفقيت و سعادت و نعمت پايدار و هميشگي را براي كسي در نظر گرفته است كه معبود را تنها خدا بداند.
آيه‌ي6-4:
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْمًا وَزُورًا  و كافران گفتند: «اين [قرآن] دروغي بيش نيست كه [محمد] خود آن را به هم بافته است، و گروهي ديگر او را بر آن ياري داده‌اند». به درستي كه ستم و دروغ به ميان آورده‌اند.
وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا و گفتند: «افسانه‌هاي پيشينيان است كه آن را باز نوشته است، و چنين افسانه‌هايي سحرگاهان و شامگاهان بر او خوانده مي‌شود».
قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا بگو: «آن را ذاتي فرو فرستاده است كه هر رازنهاني را كه در آسمانها و زمين است مي‌داند. بي‌گمان او آمرزگار و مهربان است».
وقتي صحت توحيد و بطلان شرك را با دليل قاطع و روشن ثابت نمود، درستي و صحت رسالت و باطل بودن گفتة كسي كه با آن مخالفت ورزيده و بر آن اعتراض كرده است را نيز اثبات نموده و فرمود: وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْمًا وَزُورًا كفر كافران باعث شد تا در مورد قرآن و پيامبر بگويند:‌اين قرآن دروغي است كه محمد آن را ساخته و پرداخته كرده است و به خدا نسبت داده و گروهي ديگر او را بر اين كار ياري كرده‌اند.
خداوند سخن آنها را رد نمود و بيان كرد كه اين تكبر و لجاجت و عين ستمگري و دروغگويي آنان است، و چنين چيزي در عقل كسي نمي‌گنجد، چرا كه آنها پيامبر (ص) را بيشتر از همة مردم مي‌شناسند، و كمال صداقت و امانتداري و نيكوكاري او را مي‌دانند. و امكان ندارد كه پيامبر و هيچ مخلوق ديگري از طرف خود چيزي مانند اين قرآن را كه بزرگترين و بالاترين سخن است بياورد، و پيامبر (ص) نزد هيچ كسي نرفته است تا او را در ساختن قرآن ياري نمايد، بلكه كافران اين سخن را از روي ستمگري و دروغگويي مي‌گويند.
و از جمله گفته‌هاي كافران در مورد قرآن اين است كه گفتند: آنچه محمد (ص) آورده است،  أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ افسانه‌هاي پيشينيان است كه مردم از دهان يكديگر فرا مي‌گيرند، و هر يك آن را نقل مي‌نمايد، و محمد از كسي خواسته است تا اين افسانه‌ها را برايش بنويسد، فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا و چنين افسانه‌هايي سحرگاهان و شامگاهان بر او خوانده مي‌شود. كافران در اين سخن خود مرتكب چند گناه بزرگ شدند كه عبارتند از:
1-آنها پيامبر (ص) را كه نيكوترين و راستگوترين مردم بود به دروغگويي و جسارت متهم كردند.
2- در مورد قرآن كه راست‌ترين و بزرگترين سخن است گفتند: دروغ و افترا است.
3- نيز گفتند آنها مي‌توانند همانند اين قرآن را بياورند، و مخلوق ناقص مي‌تواند با خالقي كه از هر جهت كامل است در يكي از صفاتش كه كلام است برابري كند و مانند آن را بياورد.
4- در حالي كه پيامبر (ص) را مي‌شناختند و بيشتر و بهتر از همة مردم مي‌دانستند كه او نوشتن بلد نيست و به نزد كسي كه نوشتن بلد است نمي‌رود اما باز هم چنين خيالي را در سر مي‌پروراندند.
بنابر اين خداوند سخن آنها را رد نمود و فرمود: قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ بگو: ذاتي اين قرآن را نازل كرده است كه علم و آگاهي او همة چيزهاي پنهان و پيدايي را كه در آسمانها و زمين است فراگرفته است. همانگونه كه فرموده است: و انه لتنزيل رب العلمين نزل به الرواح الامين علي قليلك لتكون من المذرين و بي‌گمان آن را پروردگار جهانيان نازل كرده، و روح‌الامين [=جبرئيل] آن را در قلب تو نازل نموده است تا از بيم ‌دهندگان باشي.
خداوند حجت را بر مشركين اقامه نموده است، زيرا ذاتي كه قرآن را نازل نموده علم  آگاهي‌اش همه چيز را احاطه كرده است، پس محال است مخلوقي به دروغ اين قرآن را ساخته باشد و به خدا نسبت داده و بگويد: اين از جانب خدا است! در حالي كه از طرف خدا نيست، و ريختن خون مخالفان خود و گرفتن اموالشان را حلال بداند، و ادعا نمايد كه خداوند اين را به او گفته است، در حالي كه خداوند همه چيز را مي‌داند، با و جود اين او را ياري و كمك نمايد، و بر دشمنانش پيروز گرداند و بر جان و سرزمين آنها مسلط گرداند. و بر جان و سرزمين آنها مسلط گرداند. پس هيچ‌كس نمي‌تواند اين قرآن را انكار كند، مگر اينكه نخست علم الهي را انكار كند، سپس قرآن را انكار نمايد. و هيچ گروهي از انسان‌ها بر اين باور نيستند، جز فلاسفة دهري كه خدا را قبول ندارند.
و ذكر علم همه جانبه و فراگير الهي آنها را بر انديشيدن در قرآن تحريك مي‌نمايد، و اگر آنها در قرآن بيانديشند از علم و احكام الهي چيزهايي را مي‌بينند كه قاطعانه دلالت مي‌نمايد قرآن از سوي داناي پنهان و پيدا نازل شده است. و با اينكه كافران توحيد و رسالت را انكار كردند اما لطف خداوندي آنها را رها نكرد و بر آنان ستم ننمود، بلكه آنان را به توبه و بازگشت به سوي خود فرا حواند و به آنان نويد داد كه اگر توبه كنند و به سوي خدا بازگردند و آمرزش و رحمت الهي آنها را در بر خواهد گرفت.
إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا بي‌گمان خداوند آمرزنده است. يعني مرتكبان جنايت و گناهان را مي‌آمرزد، به شرطي كه اسباب آمرزش را فراهم آورند. و اسباب آمرزش دست كشيدن و باز آمدن از گناهان و توبه كردن است. رَّحِيمًا و با آنان مهربان است، چرا كه فوراً آنان را عذاب نمي‌دهد، در حاليكه آنها موجبات عذاب را فراهم آورده‌اند. و با آنها مهربان است، چون توبة آنان را پس از آن كه مرتكب گناه شدند، مي‌پذيرند، و گناهان گذشته آنان را از بين برده و نيكي‌هايشان را مي‌پذيرد. و كسي را كه از نزد او گريخته، چون باز آيد او را در نزد خود مي‌پذيرد، و حسناتش را قبول مي‌كند و به وي روي مي‌آورد و به جايگاه مطيعان و منيبان مي‌رساند.
آيه‌ي 14-7:
وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا و گفتند: «اين پيامبر را چه شده است كه غذا مي‌خورد و در بازارها راه مي‌رود؟! چرا فرشته‌اي به سوي او فرستاده نشده است تا به او هشدار دهنده باشد؟!
أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا يا چرا گنجي [از آسمان] به سوي او انداخته نشده است، يا چرا باغي ندارد كه از [ميوه‌هاي] آن بخورند؟! و ستمگران گفتند" «شما جز از يك انسان جادو زده پيروي نمي‌كنيد؟!
انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا بنگر چگونه براي تو مثلها زدند، و گمراه شدند، و هيچ راهي نمي‌يابند.
تَبَارَكَ الَّذِي إِن شَاء جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِّن ذَلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُورًا بزرگوار است خداوندي كه اگر بخواهد برايت بهتر از اين مي‌سازد؛ باغهايي كه در آنها جويبارها و رودها روان است، و براي تو كاخها قرار دهد.
بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا بلكه قيامت را دروغ انگاشتند، و ما براي كسي كه قيامت را دروغ انگارد دوزخ را فراهم ديده‌ايم.
إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظًا وَزَفِيرًا هنگامي كه [جهنم] آنان را از دور مي‌بيند خشم و خروشي از آن مي‌شنوند.
وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُورًا و چون در آنجا دست و پا بسته به جاي تنگي از آتش دوزخ افكنده شوند در آنجا مرگ و نابودي را به فرياد مي‌خوانند.
لَا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَادْعُوا ثُبُورًا كَثِيرًا امروز يك بار نابودي مخواهيد [بلكه براي خود]‌بارها نابودي بطلبيد.
اين از گفته‌هاي كساني است كه پيامبر را تكذيب كرده و رسالت او را مورد طعن قرار داده و معترضانه مي‌گفتند: چرا فرشته‌ي بر او نازل نشده، و چرا پادشاه نيست، و چرا فرشته‌اي او را در امر رسالت ياري نمي‌كند؟! پس گفتند: مَالِ هَذَا الرَّسُولِ اين پيامبر را چه شده است؟! يعني از روي تمسخر مي‌گفتند: اين شخص كه ادعاي رسالت مي‌كند، چرا يَأْكُلُ الطَّعَامَ غذا مي‌خورد، غذا خوردن كه از ويژگيهاي انسان است، چرا فرشته‌ي به عنوان پيامبر فرستاده نشده است كه غذا نخورد و به آنچه انسانها نياز دارند نياز نداشته باشد؟! وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ و چرا در بازارها براي خريد و فروش راه مي‌رود؟ زيرا اين چيزها- به گمان آنان- شايستة كسي نيست كه پيامبر باشد. با اينكه خداوند متعال فرموده است: و ما ارسلنا قبلك من المرسلين الا انهم ليأكلون العام و يمشون في الاسوق و ما پيش از تو پيامبراني را نفرستاده‌ايم مگر اينكه آنها غذا خورده و در بازارها راه مي‌رفتند. لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ چرا همراه او فرشته‌ي نازل نشده كه وي را معاونت و ياري نمايد؟! فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا و همراه او مردم را بيم دهد؟ آنها گمان مي‌بردند كه او.براي انجام رسالت كافي نيست، و توانايي انجام دادن آن را ندارد.
أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنزٌ يا اينكه گنجي از آسمان به سوي او انداخته شود، گنجي بي‌رنج. أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا يا اينكه باغي داشته باشد كه از ميوه‌هاي آن بخورد تا به وسيلة آن باغ براي طلب روزي از رفتن به بازارها بي‌نياز گردد. وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا و ستمگران گفتند:- و ستمشان آنها را به گفتن چنين سخني واداشت، نه از روي اشتباه- شما جز از مرد جادوزده‌اي پيروي نمي‌كنيد. اين را گفتند در حالي كه كمال عقل و گفتار نيك و سالم بودن پيامبر را از همة عيب‌ها مي‌دانستند. و از آنجا كه سخنان كافران بسيار عجيب بود، خداوند متعال فرمود: انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ بنگر چگونه براي تو مثل‌ها زدند. و آن مثل‌ها اين بود كه مي‌گفتند: چرا پيامبر فرشته نيست و ويژگيهاي انساني دارد؟ و چرا فرشته‌ي همراه او فرستاده نشده است؟! زيرا بر انجام آنچه مي‌گويد توانايي ندارد. و چرا گنجي از آسمان به سوي او فرود نمي‌آيد؟ و يا باغي ندارد؟ كه او را از رفتن به بازارها بي‌نياز كند؟ و يا اينكه مي‌گفتند: او ديوانه و جادوزده است.
فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا آنها گفته‌هاي متضادي بر زبان آوردند كه سراسر جهالت و گمراهي و بي‌خردي بود، و هيچ هدايتي در آن وجود نداشت. و هيچ يك از اين گفته‌ها نمي‌تواند كوچكترين شبهه‌اي در رسالت او ايجاد كند، و انسان عاقل با كمترين تأملي در گفته‌هاي آنان به پوچ و باطل بودن آن يقين حاصل كرده و ديگر نيازي به رد آن ندارد. بنابراين خداوند آدمي را به انديشيدن فرمان داده است، تا در گفته‌هاي آنها بيانديشد و بنگرد كه آيا سخنان آنان مي‌تواند انسان را از يقين كردن به رسالت و صداقت پيامبر باز دارد؟
بنابراين خداوند خبر داد كه او مي‌تواند خير فراواني در دنيا به پيامبر بدهد، پس فرمود: تَبَارَكَ الَّذِي إِن شَاء جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِّن ذَلِكَ بزرگوار و خجسته است ذاتي كه اگر بخواهد بهتر از آنچه كه آنها مي‌گفتند برايت مهيا سازد. سپس آن را توضيح داد و فرمود: جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُورًا باغهايي كه رودها در زير آن روان است، و براي تو كاخهاي مجلل و بلند قرار دهد. پس او از انجام چنين كاري ناتوان نيست، اما چون دنيا نزد خداوند در نهايت پستي و حقارت قرار دارد، به دوستان و پيامبرانش اندازه‌اي را داده كه حكمت او اقتضا نموده است، و اين پيشنهاد دشمنان كه مي‌گويند چرا رزق بسيار فراوان به آنان داده نشده است، ستم و جسارت است.
و از آنجا كه اين گفته‌ها بي‌محتوا و فاسد بود، خداوند خبر داد كه سخنان آنها در راستاي طلب حق و پيروي از دليل نيست، بلكه اين حرفها را از روي لجاجت و ستمگري و دروغ انگاشتن حق بر زبان جاري مي‌كنند، و چون دلهايشان سرشار از مخالفت و ستمگري و نپذيرفتن حق است چنين كلماتي از زبانشان بيرون مي‌آيد.
بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ بلكه همة اينها بهانه بوده و حقيقت قضيه اين است كه آنها قيامت را دروغ انگاشتند. و راهي براي هدايت تكذيب كنندة لجوج كه از حق پيروي نمي‌كند، نيست، و مجادله كردن با او مفيد واقع نخواهد شد بلكه بايد عذاب بر او نازل شود. بنابراين فرمود: وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا و براي كسي كه قيامت را دروغ انگارد دوزخ را فراهم ديده‌ايم. يعني آتشي بزرگ كه به شدت سوزان است و بر اهل آن خشمگين و صداي شعله‌هاي آن شديد است.
إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانٍ بَعِيدٍ هر گاه جهنم از راه دور آنان را نظاره كند، و قبل از رسيدن آنها به آتش جهنم و قبل از اينكه آتش به آنها برسد، سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظًا وَزَفِيرًا صداي خشم آلوده آتش را مي‌شنوند كه دلها را تكان مي‌دهد و از جاي بر مي‌كند و نزديك است از ترس آن بيمرند. آتش جهنم بر آنها خشمگين مي‌شود، چون پروردگارش بر انها خشم گرفته است، و به خاطر فزوني كفر و بدي آنها شعله‌هايش هر دم بيشتر مي‌شود.
وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُقَرَّنِينَ به هنگام عذابشان كه در وسط آتش جهنم هستند، به جاي تنگي از آن افكنده شوند كه افراد روي هم انباشته شده و با زنجير دست‌ها و پاهايشان بسته شده است، و در بدترين مكان زنداني شوند، دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُورًا در آنجا مرگ و نابودي را به فرياد مي‌خوانند، و براي نابودي و خواري و رسوايي خود دعا مي‌كنند، چرا كه مي‌دانند ستمگر و متجاوزند، و خداوند آفريننده در مورد آنها به عدالت و دادگري رفتار كرده و آنها را به سبب اعمالشان در اين جايگاه قرار داده است. و اين دعا و كمك خواستن برايشان سودي ندارد، و آنها را از عذاب خداوند نجات نمي‌دهد.
يعني به انها گفته مي‌شود كه لَا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَادْعُوا ثُبُورًا كَثِيرًا امروز يك بار نه، بلكه بارها و بارها براي خود نابودي بخواهيد. يعني اگر گفته و طلبتان چندين برابر شود جز غم و اندوه و ناراحتي به شما نمي‌افزايد.
آيه‌ي 16-15:
قُلْ أَذَلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاء وَمَصِيرًا بگو: «آيا اين بهتر است يا بهشت جاويداني كه به پرهيزگاران وعده داده شده است كه پاداش وقرارگاه ايشان است؟!
لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ خَالِدِينَ كَانَ عَلَى رَبِّكَ وَعْدًا مَسْؤُولًا هر چه بخواهند در آنجا دارند، و براي هميشه در آنجا خواهند ماند، [اين] وعده‌ايست كه تحقق آن بر عهدة خداوند است.
وقتي سزاي ستمگران را بيان كرد، پاداش پرهيزگاران را نيز بيان نمود و فرمود: قُلْ بي‌خردي آنها را بيان كن و اينكه مضر را بر مفيد برگزيده‌اند و به آنها بگو: أَذَلِكَ آيا آن عذابي كه بر شما مقرر شده است، خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ بهتر مي‌باشد يا بهشت جاويداني كه به پرهيزگاران وعده داده شده است؟ بهشتي كه توشة آن تقوا است؟ پس هر كس تقوا داشته باشد خداوند اين بهشت را به او وعده داده است، كَانَتْ لَهُمْ جَزَاء كه پاداش پرهيزگاري و تقواي آنها است وَمَصِيرًا و بازگشتگاه آنها است و به سوي آن باز مي‌گردند، و در آن مستقر مي‌شوند، و براي هميشه در آن مي‌مانند.
لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ هر چه كه بخواهند و ميل و آرزويشان باشد برايشان فراهم شده است؛ از خوردني‌ها و نوشيدني‌هاي لذيذ و لباسهاي با ارزش و زنهاي زيبا و كاخهاي بلند و باغهاي دلكش و ميوه‌هايي كه به خاطر زيبايي و تنوع آن هر كس آنها را ببيند يا بخورد شادمان مي‌شود، و رودهايي كه در پايين دست باغهاي بهشت روانند، هر كجا كه بخواهند آن را مي‌برند، و چشمه‌هايي از آب زلال مي‌جوشانند، و جويبارهاي شراب كه براي نوشندگان لذت بخش است، و جويبارهاي عسل پاك و صاف، و بوهاي خوش، و مسكن‌هاي مجلل، و صداها و ترنم‌هاي دل‌انگيز و دل ربا، و ديدار با برادران، و بهره‌مند شدن از ديدار دوستان برايشان فراهم است، و هر چه بخواهند به آنان مي‌رسد. و بالاتر از همة اينها نگاه‌كردن به چهرة پروردگار مهربان، و شنيدن سخن او، و بهره‌مند شدن از قرب او، و به دست آوردن رضاي او، و ايمن شدن از خشم و ناخشنودي اوست. و اين نعمت همواره و هميشه خواهد بود و در گذر زمان بر آن افزوده مي‌شود. كَانَ وارد شدن و رسيدن به اين بهشت، عَلَى رَبِّكَ وَعْدًا مَسْؤُولًا وعدة خدا است كه بندگان پرهيزگارش با زبان قال و با زبان حال تحققش را از او خواسته‌اند. پس كداميك از اين دو سرا بهتر است و بايد ترجيح داده شود؟
و كدام دسته از افراد بهتر و عاقل‌تراند؛ آنهايي كه براي سراي شقاوت و بدبختي كار مي‌كنند، يا آنهايي كه براي سراي سعادت عمل مي‌نمايند؟ شما بگوييد اي خردمندان؟! حق و راه روشن شده است، و كسي كه كوتاهي ورزد عذري ندارد.
اي خداوند بزرگوار كه براي گروهي شقاوت و براي گروهي سعادت را مقدر نموده‌اي! اميدواريم كه ما را از زمرة كساني بگرداني كه برايشان خوبي، و افزون بر آن نوشته‌اي. بار خدايا! از سرنوشت اهل شقاوت به تو پناه برده و از تو مي‌خواهيم كه ما را به اين سرنوشت دچار نگرداني.
آيه‌ي 20-17:
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَؤُلَاء أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ روزي كه خداوند آنان را و آنچه بجز خدا مي‌پرستيدند گرد مي‌آورد، و [به معبودان] مي‌گويد: «آيا شما اين بندگان مرا گمراه كرده‌ايد، يا اينكه خود راه را گم كرده‌اند؟»
قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنبَغِي لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاء وَلَكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا آنان [در پاسخ] مي‌گويند: «تو منزه و پاكي، ما را نسزد كه به غير از تو دوستاني برگيريم، بلكه آنان و پدرانشان را بهره‌مند ساختي تا آنجا كه ياد تو را فراموش كردند، ومردماني هلاك شده بودند».
فَقَدْ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفًا وَلَا نَصْرًا وَمَن يَظْلِم مِّنكُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا كَبِيرًا ايشان سخنان شما را تكذيب كردند، پس بازگرداند [عذاب الهي] و ياري دادن [خود] توان نداريد، و هر كس از شما ستم كند عذاب بزرگي را بدو مي‌چشانيم.
وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا و ما پيش از تو پيامبراني را نفرستاده‌ايم مگر اينكه غذا مي‌خوردند و در بازارها راه مي‌رفتند و ما برخي از شما را وسيلة امتحان برخي ديگر قرار داده‌ايم. آيا شكيبايي مي‌ورزيد ؟ پروردگارت همواره بيناست.
خداوند متعال از حالت مشركان و معبوداني كه انباز خدا مي‌كردند در روز قيامت خبر مي‌دهد، و از بيزاري جستن آنها از كساني كه آنها را پرستش مي‌كردند و باطل بودن تلاش پرستش كنندگان سخن مي‌گويد. پس مي‌فرمايد: وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ و روزي كه خداوند تكذيب كنندگان مشرك را حشر مي‌كند، وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ و آنچه را كه به جاي خدا مي‌پرستيدند گرد مي‌آورد، و كساني را كه معبودان باطل را پرستش مي‌كردند سرزنش كرده و مي‌گويد : أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَؤُلَاء أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ آيا شما اين بندگانم را فرمان داديد تا شما را عبادت كنند، و اين كار را برايشان آراستيد، يا آنها خودشان به پرستش و عبادت شما پرداختند؟!
قَالُوا سُبْحَانَكَ پس خداوند را از چيزهائي كه مشركين شريك او ساخته بودند منزه و بدور دانسته و گفتند ما از اين كار بيزاريم مَا كَانَ يَنبَغِي لَنَا شايستة ما نيست، و براي ما زيبنده نيست كه دوستان و سرپرستاني جز تو براي خود برگزينيم، وآنها را پرستش كنيم و به فرياد بخوانيم. چرا كه به عبادت تونيازمنديم و از عبادت غير تو بيزاريم، پس چگونه كسي را فرمان مي‌دهيم كه ما را عبادت كند؟ چنين چيزي امكان ندارد.
يا مي‌توان گفت معني چنين است: سُبْحَانَكَ تو پام منزه هستي «مَا كَانَ يَنبَغِي لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاء » براي هيچ كسي شايسته نيست كه ما را ولي و سرپرست خود و شريك تو بگرداند و به جز تو ما را پرستش نمايد. از اين كه جز تو سرپرستان و ياوراني براي خود برگزينيم و اين مانند گفتة عيسي بن مريم عليه السلام است: و اذا قال الله يعيسي ابن مريم انت قلت للناس اتخذوني و امي اليهن من دون الله قال سبحنك ما يكون لي ان أقول ما ليس لي بحق إن كنت قلته فقد علمته تعلم ما في نفسي و لا اعلم ما في نفسك انك انت علم الغيوب ما قلت لهم الا ما امرتني به أن اعبدوا الله ربي و ربكم» و آنگاه كه خداوند مي‌فرمايد: «اي عيسي پسر مريم! آيا تو به مردم گفتي كه من و مادرم را به جاي الله به عنوان دو معبود برگيريد؟». عيسي گويد: «پاك و منزه هستي! مرا نسزد كه چيزي بگويم كه حق من نيست. اگر من آن را گفته‌ام تو آن را مي‌داني، تو مي‌داني آنچه در نفس من است، و من آنچه را در نفس تو است نمي‌دانم. بي‌گمان تو داناي پنهاني‌ها هستي من به آنان جز آنچه مرا به آن فرمان داده‌اي، نگفته‌ام، و آن اينكه خدا را پرستش كنيد كه پروردگار من و شماست».
و خداوند متعال مي‌فرمايد: و يوم يحشرهم جميعاً ثم يقول للمئكه اهولا اياكم كانوا يعبدون قالوا سبحنك انت ولينا من دونهم بل كانوا يعبدون الجن اكثرهم بهم مؤمنون و روزي كه همة آنان را گرد مي‌آورد، سپس به ملائكه مي‌گويد: «آيا اينها شما را پرستش كرده‌اند؟» گويند: «پاك هستي! تو به جاي آنها ياور ما هستي، بلكه جن‌ها را پرستش مي‌كردند، و بيشترشان به آنها ايمان داشتند».
و اذا حشر الناس كانوا لهم أعداء و كانوا بعبادتهم كافرين و هنگامي كه مردم گرده آورده شوند آنان دشمن ايشان خواهند شد و به عبادت آنها كفر مي‌ورزند.
پس وقتي خودشان را تبرئه كردند و اعلام نمودند كه مردم را براي پرستش غيرخداوند فرا نخوانده و آنها را گمراه نكرده‌اند، عامل گمراهي مشركين را بيان مي‌نمايند، پس گويند: وَلَكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءهُمْ بلكه آنان و پدرانشان را از لذت‌ها و شهوات دنيا و خواسته‌هاي نفساني بهره‌مند ساختي، حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ تا اينكه به لذت‌هاي دنيا مشغول شدند، و به شهوت‌هاي روي آوردند و به دنيا چسبيدند و دينشان را از دست دادند، و ياد خدا را فراموش كردند وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا و آنها گروهي بودند كه خيري در آنها نبود و شايستة كار درستي نبودند. پس مانعي را كه آنان را از پيروي نمودن از هدايت بازداشت، بيان كردند، و آن را برخورداري از دنيا- دنيايي كه آنان را از هدايت باز داشت- و نبودن مقتضي هدايت بود، و نبودن مقتضي هدايت يعني آنان سزاوار هدايت نيستند، و وقتي كه مقتضي هدايت در كار نباشد و مانع آن وجود داشته باشد هر شر و هلاكتي در آنان يافت مي‌شود.
وقتي معبودانشان از آنها بيزاري جستند خداوند با نكوهش و سرزنش به پرستش كنندگان مشرك فرمود: فَقَدْ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ شما كه مي‌گفتيد اينان ما را منحرف كرده و به عبادت خود فرا خواندند، و به ما قول دادند كه در نزد خدا بر ايمان شفاعت كنند، اينك شما را تكذيب كرده و به بزرگترين دشمنان شما تبديل شده‌اند! پس عذاب بر شما ثابت و محقق است. فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفًا پس شما نمي‌توانيد عذاب را از خود بازگردانيد؛ و نمي‌توانيد فديه و بلاگرداني بپردازيد.
 وَلَا نَصْرًا و نمي‌توانيد خود را ياري كنيد، چون ناتوان هستيد و ياري كننده‌اي نداريد. اين حكم گمراهان جاهلي است كه تقليد مي‌كنند كه حكم بسيار بدي است، و سرنوشت زشتي نيز در انتظار آنان است. ولي كسي از آنها كه حق را دانسته اما از آن روي برتافته است، خداوند در حق او مي‌فرمايد: وَمَن يَظْلِم مِّنكُمْ و هر كس از شما از روي ستم و عناد حق را ترك گفته و ستمگري نمايد، نُذِقْهُ عَذَابًا كَبِيرًا عذاب بزرگي بدو مي‌چشانيم كه اندازة آن را نمي‌توان دريافت.
سپس خداوند متعال در پاسخ تكذيب كنندگان كه مي‌گفتند: مال هذا الرسول ياكل الطعام و يمشي في الاسواق اين پيامبر چرا غذا مي‌خورد و در بازارها راه مي‌رود، فرمود: وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ ما پيامبران را جسمهايي نيافريده‌ايم كه غذا نخورند، و نيز آنان را فرشته نگردانده‌ايم، پس آنان الگوي تو هستند، و اما فقر و توانگري آزمايش و حكمتي است از جانب خدا همانطور كه فرموده است: وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً و برخي از شما را وسيله امتحان و آزمايش برخي ديگر قرار داده‌ايم.
پس پيامبر آزمايشي است براي كساني كه به سوي انها فرستاده شده تا فرمانبرداران از نافرمانان جدا شوند. و پيامبران را با فراخواندن مردم مورد آزمايش قرار داديم. و توانگري آزمايشي است براي فقير، و فقر آزمايشي است براي ثروتمند و اينگونه تمام آفريده‌ها در اين جهان آزموده مي‌شوند، و اين دنيا سراي آزمايش و امتحان و گرفتار شدن به مصيبت است، و هدف از اين آزمايش اين است أَتَصْبِرُونَ [تا معلوم شود] كه آيا شكيبايي مي‌ورزيد؟ و وظيفة خود را انجام مي‌دهيد؟ پس خداوند شما را پاداش مي‌دهد. يا اينكه شكيبايي نمي‌كنيد و سزاوار مجازات مي‌شويد. وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا و پروردگارت بيناست و به احوال شما آگاه مي‌باشد. و هر كس را كه شايستة رسالت خود بداند برمي‌گزيند، و فضايل خود را به او اختصاص مي‌دهد. و كارهايتان را مي‌داند و شما را بر آن سزا و جزا مي‌دهد؛ اگر كارهايتان خوب باشد به شما پاداش نيك، و اگر بد باشد به شما سزاي بد مي‌دهد.
آيه‌ي 23-21:
وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءنَا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوًّا كَبِيرًاو كساني كه به لقاي ما اميد ندارند، مي‌گويند: «چرا فرشتگان پيش ما نمي‌آيند؟ يا چرا پروردگار خود را نمي‌بينيم؟». به راستي آنان خويشتن را بزرگ پنداشتند و سخت سركشي كردند.
يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ لَا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا روزي كه فرشتگان را مي‌بينند، آن روز گناهكاران هيچ مژده‌اي ندارند و مي‌گويند: «نصيبي جز حرمان نداريد».
وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا و ما به سراغ تمام اعمالي كه آنان انجام داده‌اند، مي‌رويم سپس آن را چون غبار بر باد رفته مي‌گردانيم.
كساني كه پيامبر و وعده و وعيد خدا را تكذيب كردند. و آنها كه در دلشان هراسي از هشدار خدا و تهديد او، و اميدي به ملاقات پروردگار نداشتند، گفتند: لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا چرا فرشتگان بر ما فرود نمي‌آيند كه بر صحت رسالت تو گواهي دهند، و تو ار تاييد نمايد؟ و يا به صورت پيامبر فرستاده نشده‌اند؟ و چرا ما پروردگار خود را نمي‌بينيم كه با ما گفتگو كند و به ما بگويد اين پيامبر من است و از او پيروي كنيد؟ اين مخالفت با پيامبر به وسيلة چيزي است كه نمي‌تواند ابزاري براي مخالفت باشد، زيرا آنها از روي تكبر و خود بزرگ‌بيني چنين مي‌گفتند.
لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ همانا آنها خود را بزرگ پنداشتند كه چنين پيشنهاد نمودند و چنين جرأتي به خود دادند. مگر شما اي نيازمندان بيچاره! كي هستيد كه مي‌خواهيد خداوند را ببينيد، و گمان مي‌بريد اثبات رسالت و نبوت منوط به آن است؟! و چه تكبري بزرگتر از اين است؟! وَعَتَوْ عُتُوًّا كَبِيرًاو سخت سركشي كردند. و در برابر حق به شدت مقاومت و سنگدلي نمودند، پس دلهاي آنان از سنگ سخت‌تر و از آهن سفت‌تر شد و در برابر پذيرش حق نرم نگرديد، و به سخن اندرزگويان و خيرخواهان گوش ندادند. بنابراين آنگاه كه بيم دهنده به نزد آنها آمد موعظه و پند دادن در آنها كارساز نگرديد و آنان از حق پيروي نكردند، بلكه در مقابل راستگوترين مردمان و خيرخواه‌ترين آنها و در برابر آيات روشن الهي به روي گرداني و تكذيب روي آوردند.پس فراتر از اين تكبر و گردنكشي چيست؟! بنابراين اعمال آنها باطل شد و از بين رفت و به شدت زيانمند شدند. يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ لَا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِينَ روزي كه فرشتگان را مي‌بينند و آن روز گناهكاران هيچ مژده‌اي ندارند. زيرا آنان زماني فرشتگان را مي‌بينند كه عذاب را بر آنها فرود آوردند. پس اولين مرحلة ديدن فرشتگان به هنگام مرگ است، وقتي فرشتگان پيش آنها مي‌آيند: و لو تري اذا الظلمون في غمرت الموت و الملئكه با سطوا ايديهم اخرجوا انفسكم اليوم تجزون عذاب الهون بما كنت تقولون علي الله غير الحق و كنتم عنء ايته تستكبرون اي كاش ستمگران را در گردابهاي مرگ مي‌ديدي كه فرشتگان دستهايشان را [به سوي آنان] گشوده و [فرياد بر مي‌آورند:] «جانهايتان را بيرون آوريد؛ امروز به [سزاي] آنچه به ناحق بر خدا دروغ مي‌بستيد و در برابر آيات او تكبر مي‌كرديد، به عذاب خوار كننده كيفر مي‌يابد».
سپس در قبر فرشتگان را مي‌بينيد وقتي كه نكير و منكر به سراغ آنها مي‌آيند و از آنان دربارة پروردگار و پيامبرش و دينشان مي‌پرسند، و پاسخي ندارند كه بتواند آنان را نجات بدهد. و فرشتگان آنان را عذاب مي‌دهند و نسبت به آنها هيچ مهرباني نشان نمي‌دهند و نسبت به آنها هيچ مهرباني نشان نمي‌دهند. سپس روز قيامت فرشتگان را مي‌بينند، وقتي كه آنها را به سوي جهنم مي‌برند، سپس آنان را به نگهبانان جهنم تحويل مي‌دهند، نگهباناني كه مسئول عذاب دادنشان هستند، و به شكنجه و عذابشان مي‌پردازند. پس اين چيزي است كه آنها پيشنهاد كرده و خواسته‌اند. و اگر به گناه و جنايت خود ادامه دهند حتماً آن را خواهند ديد، و آن وقت از فرشتگان مي‌گريزند، اما راه گريزي ندارند.
وَيَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا و فرشتگان به آنها مي‌گويند: «شما بهره و نصيبي جز محروميت [از رحمت خدا] نداريد».
يمعشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنقدوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لا تنقذون الا بسلطن اي گروه جن و انس! اگر مي‌توانيد، از كناره‌هاي آسمانها و زمين بگذريد! [اما بدانيد كه] جز با نيرويي [شگرف] نمي‌توانيد [از آنها] بگذريد.
وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ و ما به سراغ تمام كارهايي مي‌رويم كه آنها انجام داده، و اميدوار بودند باعث خير و خوشي آنها مي‌شود و با انجام آن خسته شدند، فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا سپس آنرا چون غبار بر باد رفته مي‌گردانيم. يعني آن را باطل مي‌كنيم و آن را از دست مي‌دهند و از پاداش آن محروم مي‌شوند، و بر آن مجازات مي‌گردند، چون آنها اين اعمال را انجام مي‌دادند بدون اينكه ايمان داشته باشند. و اين كارها به وسيلة افرادي انجام يافت كه خدا و پيامبرش را تكذيب مي‌كردند. بنابراين خداوند عملي را مي‌پذيرد كه مؤمن آن را انجام داده باشد؛ مؤمن مخلصي كه پيامبران را تصديق مي‌نمايد و در آنجام آن از آنها پيروي مي‌كند.
آيه‌ي34:
أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِيلًا بهشتيان در آن روز جايگاه و استراحتگاهشان بهتر و نيكوتر است.
در آن روز هولناك و فاجعه‌بار، أَصْحَابُ الْجَنَّةِ بهشتيان كه به خدا ايمان آورده و كار شايسته انجام داده و از پروردگار خود ترسيده‌اند، خَيْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِيلًا جايگاه و استراحتگاه بهتري از جايگاه اهل جهنم دارند. يعني جايگاهشان در بهشت است كه جايگاهي دلكش است، و استراحت آنها كه خواب نيمروز است استراحتي كامل مي‌باشد، چون در بهشت هر نعمتي وجود دارد و هيچ چيزي صفاي آن را مكدر نمي‌نمايد. به خلاف اهل جهنم كه جايگاهشان جهنم است، و آن بد جايگاه و استراحتگاهي است. و در اينجا صيغة تفضيل در جايي بكار گرفته شده كه يك طرف به كلي فاقد آن چيز است، چون هيچ نيكي و خيري در جايگاه و استراحت گاه اهل جهنم وجود ندارد. مانند اينكه خداوند فرموده است: ءالله خير اما يشركون آيا خدا بهتر است يا آنچه آنها انباز مي‌كنند؟!
آيه‌ي29-25:
وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاء بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلَائِكَةُ تَنزِيلًا و [به ياد آور] روزي كه آسمان به وسيلة ابر پاره پاره گردد و فرشتگان به وفور فرو فرستاده شوند.
الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَكَانَ يَوْمًا عَلَى الْكَافِرِينَ عَسِيرًا آن روز فرمانروايي راستين از آن خداوند مهربان است و آن روز براي كافران روز دشواري خواهد بود.
وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا و روزي كه ستمكار هر دو دست خويش را به دندان مي‌گزد و مي‌گويد: «اي كاش با رسول خدا راهي [راست در پيش] مي‌گرفتم!».
يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا واي بر من! اي كاش فلاني را به دوستي نمي‌گرفتم!
لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا به راستي مرا از قرآن پس از آنكه [قرآن] به سوي من آمد گمراه ساخت و شيطان انسان را خوار مي‌دارد.
خداوند متعال از عظمت روز قيامت و شدايد و گرفتاريها و محنتهايي كه در آن روز دامنگير آدمي مي‌شود، سخن به ميان آورده و مي‌فرمايد: وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاء بِالْغَمَامِ و به يادآور روزي كه آسمان به وسيله‌ي ابر پاره پاره گردد، و آن ابري است كه خداوند از طريق آ» و از بالاي آسمانها فرود مي‌آيد، و آسمانها شكافته مي‌شوند و فرشتگان هر آسماني فرود مي‌آيند، و به صف مي‌ايستند؛ يا همه در يك صف در پيرامون مردم قرار مي‌گيرند، و يا ابتدا فرشتگان يك آسمان صف مي‌بندند سپس فرشتگان ديگر آسمانها به صف مي‌ايستند. منظور اين است كه فرشتگان به وفور و با قدرت پايين مي‌آيند و مردم را احاطه مي‌كنند و در برابر دستور پروردگارشان سخن نمي‌گويند. پس در مورد انسان ضعيف و ناتوان چه گمان مي‌كني! به خصوص انساني كه با گناهان بزرگ به مبارزه خداوند برخاسته و اقدام به ناخشنود كردن او نموده و با گناهاني كه از آن توبه نكرده به نزد او آمده است؟! پس پادشاه آفريننده در مورد آنها حكم مي‌نمايد، حكمي كه در آن هيچ ستمي نيست، و به اندازة ذره‌اي بر كسي ستم نمي‌كند. بنابراين فرمود: وَكَانَ يَوْمًا عَلَى الْكَافِرِينَ عَسِيرًا و آن روز براي كافران بسيار سخت خواهد بود، به خلاف مؤمن كه آن روز براي او آسان مي‌گذرد.
يوم تحشر المتقين الي الرحمن و فذا و نسوق المجرمين ال جهنم وردا در آن روز پرهيزگاران را به صورت گروهي در نزد خداوند گرد مي‌آوريم، و گناهكاران را با زباني تشنه به جهنم مي‌بريم.
الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ فرمانروايي وحكومت حقيقي در روز قيامت از آن خداوند مهربان است، و براي هيچ انساني حكومت و نمادي از پادشاهي باقي نمي‌ماند و آن‌گونه كه در دنيا بوده‌اند نخواهند بود، بلكه پادشاهان و رعيت‌ها و آزادگان و بردگان و اشراف و غيره همگي برابرند. و آنچه باعث آرامش و اطمينان خاطر مي‌شود اين است كه او پادشاهي و فرمانروايي روز قيامت را به اسم [رحمان] خود نسبت داده است، چرا كه رحمت او همه چيز را فرا گرفته و هر موجود زنده‌اي را تحت پوشش قرار داده، و جهان هستي را پر كرده، و دنيا و آخرت از رحمت و مهرباني او آباد گشته است. و هر كم و كاستي به وسيلة رحمت او از بين مي‌رود. و آن دسته از نامهاي الهي كه بر رحمت و مهرباني او دلالت مي‌نمايند بر نامهايي كه بر خشم و غضبش دلالت مي‌كنند غلبه كردند. و رحمت او بر خشمش پيشي گرفته و بر آن غالب است. و انسان ضعيف را آفريده و به آن شرافت داده تا نعمتش را بر او كامل گرداند و او را به رحمت خويش بپوشاند.
و در روز قيامت انسانها خوار و فروتن نزد او حاضر مي‌گردند و منتظر حكم و قضاوت او هستند و منتظرند تا ببينند كه با آنها چه مي‌كند، در حاليكه خداوند از خود آنان و پدر و مادرشان نسبت به آنان مهربان‌تر است. پس به گمان تو چه معامله‌اي با آنان خواهد كرد؟! بنابراين جز كسي كه خود هلاك را هلاك كرده است كسي به نزد او هلاك نمي‌شود، و از رحمت و مهرباني او كسي بيرون نمي‌رود مگر آن كه شقاوت و بدبختي بر وي چيره شده و عذاب بر او محقق گشته است. وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ و در آن روز كسي كه با شرك و كفر ورزيدن و تكذيب پيامبران بر خود ستم كرده است از شدت تأسف و حسرت و اندوه هر دو دستش را به دندان مي‌گزد، يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا و مي‌گويد: «اي كاش به همراه پيامبر راهي براي ايمان آوردن به او و تصديق و پيروي كردنش بر مي‌گرفتم!».
يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا اي كاش فلان دوست كه عبارت از شيطان انسي يا جني است را به عنوان دوست خود برنمي‌گزيدم! و با خيرخواه‌ترين مردم و نيكوترين ومهربانترينشان دشمني نمي‌كردم، و با سرسخت‌ترين دشمن خود دوستي نمي‌كردم، چرا كه دوستي من با او چيزي جز بدبختي و زيان و رسوايي و هلاكت براي من به با نياورد.
لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي به درستي بعد از آن كه قرآن به دستم رسيد [آن شيطان] مرا گمراه نمود، و گمراهي‌ام را برايم آراسته كرد و من را فريب داد. وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا و شيطان انسان را خوار مي‌كند؛ باطل را براي او مي‌آرايد و حق را در نظر او زشت جلوه مي‌دهد،‌و وعده‌هايي به او مي‌دهد، سپس او را تنها مي‌گذارد و از وي بيزاري مي‌جويد. همانطور كه شيطان به همة پيروانش در روز قيامت، آنگاه كه كار تمام مي‌شود و خداوند حساب خلايق را تمام مي‌كند، مي‌گويد: الشيطن لما قضي الامر ان الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فأخلفتكم و ما كان لي عليكم من سلطن الا أن دعوتكم فاستجبتم لي فلا تلوموني و لوموا أنفسكم مآ انا بمصرخكم و ما أنتم بمصرخي اني كفرت بمآ اشركتمون من قبل «خداوند به شما وعدة راستين داد، و من [نيز] به شما وعدة دادم، و خلاف آن را كردم. و من بر شما سلطه‌اي نداشتم مگر اينكه شما را فرا خواندم و شما [هم] اجابت كرديد، پس مرا ملامت نكنيد، و خودتان را ملامت نماييد. من امروز نمي‌توانم به فرياد شما برسم، و شما هم فريادرس من نيستيد، من به آنچه شما قبلاً شرك مي‌ورزيديد كفر مي‌ورزم [و آن را قبول ندارم]. پس بنده بايد فرصت را غنيمت بداند و آنچه را كه برايش ممكن است دريابد، قبل از آنكه ناممكن شود، و با كسي دوستي نمايد كه دوستي او ماية خوشبختي‌اش مي‌شود، و با كسي دشمني ورزد كه دشمني كردن با وي به نفعش مي‌باشد، و دوستي كردن با او برايش زيان‌آور است.
آيه‌ي 31-30:
وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا و پيامبر مي‌گويد: «پروردگارا! قوم من اين قرآن را رها نموده و از آن دوري كرده‌اند».
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا و اين‌گونه براي هر پيامبري دشمناني از گناهكاران قرار داديم، و همين بس كه خداي تو راهنما و ياور باشد.
وَقَالَ الرَّسُولُ و پيامبر پروردگارش را صدا مي‌زند و از روي گرداني قومش از آنچه كه به نزد آنها آورده است شكايت نموده، و تأسف مي‌خورد و مي‌گويد: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا پروردگارا! قومي كه مرا به سوي آنها فرستاده‌اي تا هدايتشان كنم و پيام شما را به گوش آنان برسانم اين قرآن را رها كرده‌اند. يعني از آن روي برتافته و دوري كرده و آن را ترك نموده‌اند، با اينكه بر آنها لازم بود كه فرمان قرآن را اطاعت نمايند و به احكام آن روي آورند و به دنبال آن حركت كنند.
خداوند پيامبر را دلجويي داده و او را خبر مي‌دهد كه اين مردم پيشينياني داشتند كه كارهاي اينها را مي‌كردند، و فرمود: وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِينَ و اينگونه براي هر پيامبري گروهي از گناهكاران را كه صلاحيت برخورداري از هيچ خبري را نداشتند و پاكيزه وپاكدل نبودند، دشمن ساخته‌ايم كه با آنها مخالفت مي‌ورزند، و سخن آنها را رد مي‌كنند، و به وسيلة‌باطل با آنان مجادله مي‌نمايند، اما سرانجام حق بر باطل فايق مي‌آيد و حق و روشن مي‌گردد و مخالفت باطل با حق باعث مي‌شود تا حق بيشتر واضح و روشن شود، و بيشتر راهنما گردد. و پاداشي كه خداوند به اهل حق عطا مي‌كند، و سزايي كه به اهل باطل مي‌دهد روشن مي‌شود. پس بر آنها غم مخور و خود را در حسرت آنان از بين نبر.
وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا و همين بس كه خداي تو ياور و راهنما باشد؛ تو را راهنمايي كند، و منافع دين و دنياي خود را به دست‌آوري، و تو را بر دشمنانت ياري دهد و هر امر ناپسند و ناگواري را در امر دين و دنيا از تور دور نمايد. پس به اين بسنده كن و بر خدا توكل نما.
آيه‌ي 33-32:
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا و كافران گفتند: «چرا قرآن يكباره بر او فرستاده نشد؟» اين‌گونه [آن را قسمت قسمت نازل كرديم] تا دل تو را پابرجا و استوار داريم، و آن را آرام آرام فرو مي‌خوانيم.
وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا و [اين كافران] در حق تو مثلي نمي‌آورند مگر اينكه ما برايت [پاسخي] راستين و نيك‌تر مي‌آوريم.
اين از جمله پيشنهادات كفار است كه نفس شومشان به آنان القا مي‌كرد. بنابراين گفتند:
لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً چرا قرآن يكجا بر او فرستاده نشد؟ چه مانعي وجود دارد كه قرآن اين‌گونه نازل شود؟ بلكه نازل شدن آن به اين صورت بهتر و كاملتر است! بنابراين خداوند فرمود كَذَلِكَ اين گونه ما قرآن را به صورت متفرق و جدا جدا نازل كرديم لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ تا دل تو را با آن استوار بداريم، چون هر گاه قسمتي از قرآن بر او نازل مي‌شد بر اطمينان و آرامش او مي‌افزود، به خصوص هنگامي كه دچار پريشاني مي‌شد، زيرا نزول قرآن به هنگام روي آوردن غم و اندوه‌ها تاثير بزرگي دارد، و تثبيت و پابرجايي زيادي را به بار مي‌آورد. بسيار بهتر و رساتر است از اينكه قبل از وقوع اتفاقي نازل شود سپس به هنگام رخ دادن اتفاق آن را به يادآوري و بخواني وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا و آن را به تدريج و قسمت قسمت بر تو فرو مي‌خوانيم. اينها بيانگر توجه خداوند به قرآن و اهتمام او به پيامبرش محمد (ص) مي‌باشد، چرا كه فرو فرستادن كتابش را طبق احوال پيامبر و مصالح ديني او قرار داده است.
بنابر اين فرمود: وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ و اين كافران هيچ مثالي نمي‌آورند كه به وسيلة‌آن با حق مخالفت نمايند و رسالت تو را با آن مورد اعتراض قرار دهند. إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا مگر اينكه ما پاسخ راست و درست را به بهترين وجه و زيباترين تفسير به تو مي‌نمايانيم. يعني قرآن را بر تو نازل مي‌كنيم كه مفاهيم آن در برگيرندة حق است و كلمات آن واضح و روشن است. پس همة معاني آن حق و راست است، و هيچ باطل و شبهه‌اي در آن نيست و كلمات و تعاريف آن روشن‌ترين كلمات و بهترين تفسير مي‌باشد به گونه‌اي كه معاني را كاملاً بيان مي‌دارد.
و اين آيه دليلي است بر اينكه كسي كه از علم سخن مي‌گويد خواه سخنگو باشد يا معلم يا واعظ، بايد به پروردگارش اقتدا نمايد، و همانگونه كه خداوند متعال حالت پيامبرش را تحت نظر و بررسي قرارداد عالم نيز بايد در امور و حالت مردم بيانديشد، و هر گاه اتفاقي پيش آمد از آيات قرآني و احاديث پيامبر (ص) همان را بگويد كه با زمان و موقعيت مناسب است، و موعظه‌هايي ايراد نمايد كه موافق با آن باشد.
و اين ردي است بر سخت‌گيران و تكلف كنندگان از قبيل «جهميه» و امثال آنان كه بر اين باورند بسياري از نصوص قرآن بر معني ظاهري آن حمل نمي‌شوند، و غير از اين معاني، معاني ديگري دارند. پس طبق گفتة آنها قرآن نمي‌تواند بهترين تفسير باشد، بلكه بهترين تفسير- به گمان باطلشان- تفسير آنهاست، تفسيري كه طي آن معاني قرآن را تحريف مي‌كنند!
آيه‌ي34:
الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُوْلَئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضَلُّ سَبِيلًا كساني كه بر چهره‌هايشان به سوي دوزخ برده شده و در آن گرد آورده مي‌شوند آنان بدترين جايگاه و گمراهترين راه را دارند.
خداوند متعال از حالت و سرانجام مشركاني كه خداوند و پيامبرش را تكذيب كرده‌اند خبر داده، و مي‌فرمايد: يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ آنان در بدترين صورت و زشت‌ترين هيئت حشر مي‌شوند، و فرشتگان عذاب آنها را بر چهره‌هايشان مي‌كشند و به جهنم مي‌برند؛ جهنمي كه هر نوع عذاب و سزا در آن وجود دارد، أُوْلَئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا اينان كه چنين وضعيتي دارند، در مقايسه با كساني كه به خدا ايمان آورده و پيامبرانش را تصديق كرده‌اند بدترين جايگاه را دارند، وَأَضَلُّ سَبِيلًا وگمراه‌ترين راه را دارند. و اين از باب «استعمال صيغة تفضيل» در موردي است كه يك طرف به كلي فاقد آن چيز است، چرا كه مؤمنان جايگاه خوبي دارند و در دنيا آنها به راه راست هدايت شده، و در آخرت نيز به باغهايي بهشت رهنمود گشته‌اند.
آيه‌ي 40-35:
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا و به راستي كه به موسي كتاب [تورات] داديم، و برادرش هارون را همراه و مددكار او ساختيم.
فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِيرًا آنگاه گفتيم: «به سوي قومي برويد كه آيات ما را دروغ انگاشته‌اند» پس ما ايشان را به شدت هلاك و نابود كرديم.
وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ عَذَابًا أَلِيمًا و قوم نوح را چون پيامبران را تكذيب كردند غرق نموديم و ايشان را عبرت مردمان ساختيم، و براي ستمگران عذابي دردناك فراهم ديده‌ايم.
وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَيْنَ ذَلِكَ كَثِيرًا و عاد و ثمود و اصحاب الرس و ملت‌ها و نسل‌هاي بسياري را كه در اين ميان بودند [هلاك ساختيم].
وَكُلًّا ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَكُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِيرًا و براي هر كدام مثلها زديم و ما جملگي ايشان را به سختي نابود كرديم.
وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَهَا بَلْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ نُشُورًا و به راستي [كافران] از كنار شهري كه باران شر و بدبختي بر سر اهالي آنجا فرود آمده بود. گذشته‌اند، آيا آن را نمي‌ديدند؟ [چرا] بلكه اميدي به زنده شدن نداشتند.
خداوند در اينجا به اين داستان‌ها اشاره كرده و آن را به صورت مفصل در آياتي ديگر بيان نموده است تا مخاطبان را از ادامه دادن دادن به تكذيب پيامبرشان بر حذر دارد، كه اگر باز نيايند به عذابي گرفتار خواهند شد كه اين ملت‌ها بدان گرفتار شدند؛ ملت‌هايي كه از آنها نزديك بوده و داستان‌هايشان را مي دانند. و برخي از اين كافران آثار ملت‌هاي هلاك شده را آشكارا مي‌بينند مانند قوم صالح در حجر، و مانند قريه‌اي كه باران بلا بر آن بارانده شد و با سنگهايي از جنس گل سنگباران شدند. و اين كافران صبحگاهان و شامگاههاهان و در سفرهايشان از آنجا عبور مي‌كنند. به درستي كه اين ملت‌ها از آنها بدتر نبوده و پيامبرانشان از پيامبر اينها نبوده است، أكفاركم خير من اولئكم ام لكم برآه في الزبر آيا كافرانتان از ايشان بهترند يا در كتابهاي نازل شده برائت شما نوشته شده است؟!
آنچه كه اينها را از ايمان آوردن- با وجود آياتي كه مشاهده كردند- بازداشت اين بود كه آنها به معاد و زنده شدن پس از مرگ باور و اميدي نداشتند. بنابراين اميد به لقاي پروردگارشان را ندارند و از عذاب او نمي‌ترسند. پس به عناد و مخالفت خود ادامه دادند، و گر نه نشانه‌هاي و آياتي به نزد آنها آمده بود كه هيچ شك و شبهه‌اي را باقي نمي‌گذاشت.
آيه‌ي44-41:
وَإِذَا رَأَوْكَ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا و هنگامي كه تو را مي‌بينند فقط به استهزا و تمسخرت مي‌گيرند [و مي‌گيرند:] آيا اين است كسي كه خداوند او. را به عنوان پيامبر فرستاده است؟!
إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلَا أَن صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا به راستي نزديك بود كه ما را از [پرستش] معبودانمان- اگر بر آن شكيبايي نمي‌ورزيديم- گمراه كند، و چون عذاب را ببينند خواهند دانست كه چه كسي گمراه‌تر است.
أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا آيا ديده‌اي كسي را كه هوي و هوس خود را معبود خود گرفته است؟ آيا تو وكيل او خواهي بود؟!
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا يا گمان مي‌بري كه بيشترشان مي‌شنوند يا مي‌فهمند؟ آنان مانند چهارپايان هستند، بلكه اينان گمراه‌ترند.
وَإِذَا رَأَوْكَ و كساني كه تو را تكذيب مي‌كنند و با آيات خدا مخالفت و در زمين تكبر مي‌ورزند هنگامي كه اي محمد (ص) تو را مي‌بينند شما را مسخره نموده و به شما توهين مي‌كنند، و به صورت تحقير و توهين مي‌گويند: أَهَذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا آيا اين است كه خداوند او را به عنوان پيامبر فرستاده است! يعني شايسته نيست كه خداوند چنين شخصيتي را به عنوان پيامبر بفرستد. و اين شدت ستمگري و عناد و وارونه كردن حقيقت از سوي آنان را نشان مي‌دهد، زيرا از اين سخن چنان فهميده مي‌شود كه پيامبر- نعوذبالله- در نهايت حقارت و پستي قرار دارد و چنانچه كسي ديگر پيامبر بود مناسبت‌تر بود. و قالو لولا نزل هذا القراء ان علي رجل من القريتين عظيم و گفتند: «چرا اين قرآن بر مرد بزرگي از اين دو قريه نازل نشده است؟! چنين سخني جز از نادان‌ترين و گمراه‌ترين مردم سرنمي‌زند، و كسي كه اين سخن را مي‌گويد كينه‌توزي و لجاجت شديدي داشته، و خودش را به ناداني مي‌زند، وهدفش اين است كه با طعنه زدن به حق و عيب‌جويي از آن، و كسي كه آن را آورده است، باطل خود را ترويج دهد. و گرنه هر كس در حالات محمد بن عبدالله (ع) بيانديشد او را مرد برجسته و عاقل مي‌داند و اين كه از نظر خرد و علم و هوشياري وداشتن عادتهاي نيكو و پاكدامني و شجاعت و ... بر آنان مقدم است، و كسي كه او را تحقير مي‌كند و ناسزا مي‌گويد داراي چنان بي‌خردي و جهالت و گمراهي و تناقض وستم و تجاوزي است كه در كسي ديگر وجود ندارد و براي جهالت و گمراهي‌اش همين قدر كافي است كه پيامبر بزرگوار و رادمرد و سخاوتمند را مورد عيب‌جويي قرار دهد.
هدف مشركان از توهين و استهزا به پيامبر اين بود كه بر باطل خود پافشاري كنند و انسانهاي ضعيف العقل را فريب دهند. بنابراين گفتند: إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا به راستي نزديك بود ما را از پرستش معبودانمان گمراه كند، و به جاي همة معبودانمان يك معبود بپرستيم. لَوْلَا أَن صَبَرْنَا عَلَيْهَا و اگر ما شكيبايي نمي‌ورزيديم ما را گمراه مي‌نمود.و آنها ادعا مي‌كردند كه توحيد و يگانه پرستي گمراهي است، و شركي كه آنها بر آن هستند هدايت است. بنابراين يكديگر را به شكيبايي و بردباري سفارش مي‌كردند:  و انطلق الملا منهم أن أمشوا و أصبروا علي إلهتكم و سران و اشراف آنها به راه افتاده و گفتند: «برويد و بر [پرستش] خدايان خود شكيبايي ورزيد».
و در اينجا گفتند: لَوْلَا أَن صَبَرْنَا عَلَيْهَا و اگر ما شكيبايي نمي‌ورزيديم. صبر و شكيبايي در همه جا قابل ستايش است به جز در چنين جايي، زيرا چنين صبري اسباب و عوامل خشم الهي را فراهم مي‌نمايد، و هيزم و سوخت جهن را بيشتر مي‌كند. اما مؤمنان همانطور كه خدا در مورد آنها فرموده است: و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر يكديگر را به حق و بردباري سفارش مي‌كنند. و از انجا كه آنها با اين سخنان حكم مي‌كردند كه هدايت يافته‌اند و پيامبر گمراه است و روشن و ثابت است كه چاره‌اي براي به راه آمدن آنها نيست، خداوند آنان را به آمدن عذاب تهديد كرد و خبر داد كه آنها حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ در آن وقت كه عذاب را مي‌بينند به صورت حقيقي و واقعي خواهند دانست كه مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا چه كسي گمراه‌تر است. و يوم يعض الظالم علي يديه يقول يليتني اتخذت مع الرسول سبيلا و روزي [خواهد آمد] كه ستمكار دستهايش را گاز مي‌گيرد و مي‌گويد: «اي كاش! با پيامبر راهي بر مي‌گرفتم».
و آيا گمراهي و ضلالتي بيشتر از اين وجود دارد كه كسي هواي نفس و خواسته‌هاي نفساني خود را معبود خويش قرار دهد، و هر چه نفسش بخواهد انجام دهد؟! بنابر اين فرمود: أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ آيا از حالت كسي تعجب نمي‌كني كه هواي نفس خويش ار معبود خود قرار داده؟! و نمي‌نگري كه در چه گمراهي شديدي قرار دارد؟! حال آن كه خودش را در جايگاه والايي مي‌بيند! أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا آيا تو وكيل او خواهي بود؟ يعني تو بر او مسلط و چيره نيستي، بلكه فقط بيم دهنده هستي، و تو وظيفه‌ات را انجام داده‌اي، و حساب آنان با خداست.
سپس خداوند متعال بر گمراهي بزرگ آنها تاكيد نمود و فرمود: آنها عقل و گوش ندارند. و آنها را در گمراه بودن به چهارپايان تشبيه كرد كه جز صدا چيزي نمي‌شنوند. كر و لال و كور هستند و باز نمي‌گردند. بلكه آنها از چهارپايان گمراه‌ترند، زيرا چهارپايان را چوپانشان هدايت مي‌نمايد، و چهارپايان راه را مي‌يابند، و راه هلاكت و نابودي خود را مي‌دانند، و از آن پرهيز مي‌نمايند، و سرانجام سالم‌تر و نيكوتري از اينها خواهند داشت.
پس روشن شد كسي كه پيامبر (ص) را به گمراهي متهم نمايد خودش بيشتر سزاوار اين صفت است، و هر حيوان زبان بسته‌اي از او راهياب‌تر است.
آيه‌ي 46-45:
أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا آيا در [كار] پروردگارت ننگريسته‌اي كه چگونه سايه را گسترانيده است؟ و اگر مي‌خواست آن را ساكن مي‌كرد، سپس خورشيد را دليل [گسترش] آن قرار داديم.
ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا سپس آن را آهسته به سوي خود باز مي‌گيريم.
آيا با چشم و بينش و بصيرت خود كمال قدرت پروردگارت و گستردگي رحمت او را مشاهده نكرده‌اي كه چگونه سايه را بر بندگان گسترانده است؟ و اين قبل از طلوع خورشيد است، ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا سپس خورشيد را دليل گسترش سايه قرار داديم. پس اگر خورشيد نبود، سياه شناخته نمي‌شد، زيرا هر چيزي با ضدش شناخته مي‌شود.
ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا سپس هر اندازه خورشيد بلند شود اندك اندك از سايه كاسته گردد، تا اينكه كاملاً از بين مي‌رود. بنابراين به دنبال هم‌آمدن سايه و خورشيد به گونه‌اي كه مردم آن را به صورت آشكار مشاهده مي‌كنند، و آنچه كه به اين امر مترتب مي‌شود از قبيل دگرگوني شب و روز و در پي يكديگر آمدن آنها، و پشت سر هم آمدن فصل‌ها و به دست آمدن مصالح فراواني در اين رهگذر، دال بر كمال قدرت و عظمت خداوند متعال و كمال رحمت او و توجه وي به بندگانش مي‌باشد. و دليلي است بر اينكه تنها او معبود مورد ستايش و محبوب بزرگوار و داراي شكوه و عظمت مي‌باشد.
آيه‌ي 47:
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا و اوست ذاتي كه شب را برايتان پوشش، و خواب را ماية آسايش گرداند، و روز را [هنگام] برخاستن قرار داد.از جمله رحمت و لطف خداوند نسبت به شما اين است كه شب را همچون پوششي برايتان قرار داده كه شما را مي‌پوشاند، تا در آن آرام گيريد و به خواب فرو رفته و بياسايد، و به هنگام خواب از حركت باز ايستيد. پس اگر شب نبود بندگان آرام نمي‌گرفتند، و به كارشان ادامه مي‌دادند و اين برايشان بسيار زيان‌آور بود. نيز اگر تاريكي ادامه مي‌يافت زندگي و مصالح آنها تعطيل مي‌شد، اما خداوند روز را زمان بيداري و برخاستن و جنبش قرارداد تا مردم در آن به تجارت و سفر در كارهايشان بپردازند و با اين كار منافع و مصالحشان تحقق يابد.
آيه‌ي 50-48:
وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء طَهُورًا و اوست ذاتي كه پيش از رحمتش [=باران] بادها را مژده‌آور فرستاد، و از آسماني آبي پاك نازل كرديم.
لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرًا تا با آن [آب] سرزمين مرده‌اي را زنده گردانيم، و چهارپايان و مردمان بسياري را كه آفريده‌ايم بنوشانيم.
وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا و به راستي آن [باران] را در ميانشان گوناگون نازل كرديم تا پند گيرند، و بيشتر مردمان جز سر ناسپاسي نداشتند.
تنها اوست ذاتي كه بر بندگانش رحم نموده و روزي خويش را فراوان به سوي آنها گسيل داشته است، و بادها را پيش از باران رحمتش به عنوان مژده رسانهاي پيش قراول مي‌فرستد. و ابرها به وسيلة اين بادها حركت مي‌كنند و به هم مي‌پيوندند و به قطعه‌ها تبديل مي‌شوند، و بادها آن را بارور مي‌كنند، و به حكم پروردگار باران مي‌بارد تا بندگان قبل از باريدنش خوشحال شوند و براي آن آمادگي پيدا كنند قبل از اينكه ناگهان آنها را غافل‌گير كند.
وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء طَهُورًا و از آسمان آبي پاك نازل كرديم، كه از آلودگي و نجاست پاك بوده و داراي بركت است. از بركت آن اين است كه خداوند به وسيلة آن، سرزمين مرده و خشكي را آباد و زنده مي‌نمايد و آن گاه انواع درختان و گياهان گوناگون كه مردم و چهارپايان از آن مي‌خورند در آن مي‌رويد. وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرًا و آن را براي نوشيدن در اختيار شما و چهارپايانتان قرار داده‌ايم. آيا كسي كه بادها را مژده‌رساني رحمت خويش فرستاده، و كارهاي متفاوتي را به آنها واگذار نموده، و از آسمان آبي پاك و مبارك فرو فرستاده تا با آن روزي بندگان و چهارپايانشان فراهم شود شايسته نيست كه فقط او پرستش شود و كسي را با او شريك قرار نداد؟!
خداوند آيات و نشانه‌هايي آشكار را كه با چشم مشاهده مي‌شوند بيان كرد، و آن را به صورتهاي گوناگون براي بندگان ابراز داشت تا آن را بفهمند و سپاس آن را به جاي آورند، و ياد كنند و از آن پند پذيرند، با وجود اين، فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا بيشتر مردمان به خاطر فساد اخلاق و سرشت ناپاكشان در برابر آن جز كفر و ناسپاسي از خود نشان نمي‌دهند.
آيه‌ي52-51:
وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيرًا و اگر مي‌خواستيم در هر شهر و آبادي بيم دهنده‌اي مي‌فرستاديم.
فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا پس، از كافران فرمان مبر، و با قرآن با آنان به جهادي بزرگ بپرداز.
خداوند متعال از نفوذ مشيت و خواست خود خبر مي‌دهد و اينكه اگر او مي‌خواست، در هر شهر و آبادي بيم دهنده و پيامبري را مي‌فرستاد تا اهالي آن جا را بيم دهد. خدا از انجام چنين چيزي ناتوان نيست اما اي محمد! حكمت و رحمت او نسبت به تو و به بندگان اقتضا نمود تا تو را به عنوان پيامبر به سوي سياه و سرخ، عرب و عجم و انسان و جن بفرستد.
فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ و براي ترك كردن چيزي كه بدان فرستاده شده‌اي از كافران اطاعت مكن، بلكه تمام تلاش خود را براي رساندن آن پيام مبذول دار، وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا و با قرآن با آنان به جهادي بزرگ بپرداز. يعني در ياري كردن حق و نابود كردن باطل از هيچ كوششي دريغ نورز، و تمامي توانايي و كوشش خود را براي ياري كردن حق مبذول بدار. اگر تكذيب و گستاخي از آنها سرزد، پس تو تلاش خود را بكن و آنچه را در توان داري انجام بده، و از هدايت شدن آنها نااميد مشو، و به خاطر خواسته‌ها و اميال آنان از تبليغ رسالت خدا را ترك مكن.
آيه‌ي53:
وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا و او ذاتي است كه دو دريا را در كنار هم روان ساخت؛ يكي شيرين و گوارا، و ديگري شور و تلخ است. و در ميان آن دو جايز و مانع استواري قرار داد.
اوست كه دو دريا در كنار هم روان ساخت بدون اينكه با هم برخورد كنند. يكي شيرين و گوارا است؛ و آن رودهايي است كه روي زمين روان‌اند، و ديگري درياي شور است. و خداوند هر دو را به نفع و مصلحت بندگان قرار داده است َجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا و در ميان آن دو جايز و مانعي قرار داده كه از مخلوط شدن يكي با ديگري جلوگيري مي‌نمايد، چون اگر مخلوط شوند فايده‌اي كه مورد نظر است از بين خواهد رفت.وَحِجْرًا مَّحْجُورًا و مانعي محكم و استوار [ميان آن دو قرار داده است].
آيه‌ي54:
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا و او ذاتي است كه از آب انساني را افريد، آنگاه آن را براي پيوند نسبي و سببي قرارداد، و پروردگارت تواناست.
او خداي يگانه‌اي است كه شريكي ندارد؛ ذاتي كه انسان را از آبي بي‌ارزش آفريد. سپس از او نسل زيادي را منتشر كرد، و آنها را خويشاوند و فاميل قرار داد، و مادة همه از اين آب پست است. پس اين بر كمال قدرت و توانايي خداوند دلالت مي‌نمايد. وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا و پروردگارت تواناست. و پرستش او حق است و عبادت غير او باطل مي‌باشد.
آيه‌ي 55:
وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِيرًا و به غير از خداوند چيزي را مي‌پرستند كه به آنان سودي نمي‌بخشد، و زياني به آنان نمي‌رساند و كافر پيوسته در راه سركشي از پروردگارش [ديگران را] پشتيباني مي‌كند.
وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ و آنها بت‌ها و مردگاني را عبادت مي‌نمايند كه سود و زياني به آنان  نمي‌رسانند، و اين بت‌ها و مرده‌ها را همتاي خداوندي قرار مي‌دهند كه صاحب سود و زيان و منع و عطا است. و با اينكه مي‌بايست از رهنمودهاي پروردگارشان اطاعت كنند و از دين او دفاع نمايند اما آنها عكس قضيه را انجام دادند.
وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِيرًا پس باطل كه بت‌ها و انبازها هستند دشمن خدا مي‌باشند، و كافر كه به كمك و پشتيباني آنها مي‌شتابد خودش نيز دشمن خدا قرار مي‌گيرد، و به دشمني و جنگ با او بر مي‌خيزد. اين در صورتي است كه خداوند او را افريده و روزي داده و نعمت‌هاي ظاهري و باطني را بدو بخشيده است، و نمي‌تواند از قلمرو فرمانروايي و قدرت او بيرون رود. با اين وصف خداوند احسان و نيكي خويش را از او قطع ننموده است، اما او- به سبب ناداني‌اش- به اين دشمني و مبارزه ادامه مي‌دهد.
آيه‌ي 60-56:
مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا و تو را جز مژده‌رسان و بيم دهنده نفرستاده‌ايم.
قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا بگو: «من در برابر [ابلاغ] اين [قرآن] هيچ مزدي از شما نمي‌طلبم، ولي [پاداش من اين است كه] هر كس بخواهد به سوي پروردگارش راهي را در پيش گيرد.
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا و بر خداوندي توكل كن كه هميشه زنده است و هرگز نمي‌ميرد، و با ستايش او را [به پاكي] يادكن. و همين كه او به گناهان آگاه مي‌باشد بس است.
الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا ذاتي كه آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز آفريده، سپس بر عرش بلند و مرتفع گرديد. او داراي رحمت فراوان است، پس از فرد آگاهي بپرس.
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا و هنگامي كه به كافران گفته شود: «براي خداوند رحمان سجده كنيم» مي‌گويند: «رحمان كسيت؟ ايا ما براي چيزي سجده كنيم كه تو به ما دستور مي‌دهي؟ و اين امر بر گريز آنان افزود.
خداوند متعال خبر مي‌دهد كه او پيامبرش محمد (ص) را نفرستاده است تا بر مردمان چيره و مسلط باشد، و او را فرشته‌اي قرار نداده است، و خزانه و گنجينه‌ها در دست او نيست، بلكه او را فرستاده تا به مردم مژده دهد، و كساني را كه از خداوند فرمان مي‌برند به پاداش هر دو جهان بيم دهد، وَنَذِيرًا و او را فرستاده است تا بيم دهنده باشد، و هر كس را كه از خدا نافرماني كند به عذاب هر دو جهان بيم بدهد. و اين مستلزم آن است كه اوامر و نواهي خدا به طور روشن بيان شوند. و تو اي محمد (ص) در مقابل رساندن قرآن و هدايت به آنها پاداشي از آنان نخواه، تا اين چيز آنها را از پيروي كردن از تو باز ندارد و در دادن آن دچار سختي نشوند.
إِلَّا مَن شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا مگر كسي كه خواست در راه خشنودي پروردگارش نفقه‌اي ببخشد، پس اگر چه من شما را به آن تشويق مي‌كنم، اما شما را بر آن مجبور نمي‌سازم. و نيز پاداش من بر شما نيست، بلكه آنچه انفاق مي‌كنيد به مصلحت خودتان بوده و راهي است كه براي رسيدن به پروردگارتان در پيش مي‌گيريد.
سپس پيامبر را دستور داد تا بر او توكل نمايد و از وي كمك بگيرد. پس فرمود: وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ و بر خداوند زنده‌اي كه داراي حيات كامل و مطلق است و هرگز نمي‌ميرد توكل كن، و با ستايش او را به پاكي ياد كن. يعني او را بپرست و در همة كارهايت بر او توكل نما.
وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا و همين كافي است كه خداوند از گناهان بندگانش آگاه است، و آن را مي‌داند، و آنان را بر آن مجازات مي‌نمايد. پس بر تو واجب نيست كه آنها را هدايت نمايي، و نيز ثبت و ضبط كارهايشان بر عهده تو نمي‌باشد.
بلكه همة اينها به دست خداوند است. الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ خداوندي كه آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز آفريد، سپس بر بالاي عرش خود استوا يافت؛ عرشي كه سقف همة مخلوقات بوده و از همة آفريده‌هاي الهي بلندتر و بزرگتر و زيباتر است. الرَّحْمَنُ خداوند مهربان بر عرش خود بلند و مرتفع گرديد؛ عرشي كه آسمانها و زمين را در بر گرفته است. و رحمت خداوند هر چيزي را در بر گرفته است. پس او با داشتن گسترده‌ترين صفات بر بزرگترين مخلوقات بلند و مرتفع گرديد.
و با اين آيه ثابت مي‌شود كه او مخلوقات را آفريده و از درون و برون آنها آگاهي دارد. نيز مرتفع نمودن او بر عرش و متفاوت بودن او از مخلوقاتش و متصل نبودنش به آنان ثابت مي‌گردد. فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا پس در اين باره از خداوند بپرس. چون اوست كه اوصاف و عظمت و شكوه خويش را مي‌داند، و شما را به آن خبر داده است، و از عظمت خويش چيزهايي به شما نشان داده كه شناخت او را برايتان آسانتر مي‌سازد. پس عارفان او را شناخته او را برايتان آسانتر مي‌سازد. پس عارفان او را شناخته و در برابر عظمتش سر فرود آورده‌اند.
و كافران از عبادت او سرباز زدند و امتناع ورزيدند. بنابراين فرمود: وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ و هنگامي كه به آنها گفته شود تنها براي خداوند رحمان سجده كنيد؛ خداوندي كه هر نعمتي را به شما ارزاني داشته و همه بدبختي‌ها را از شما دور كرده است، قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ از روي انكار و كفر مي‌گويند: ما خداوند رحمان را نمي‌شناسيم. و از جمله طعنه‌هايي كه به پيامبر مي‌زدند اين بود كه مي‌گفتند: او ما را از گرفتن معبوداني ديگربه همراه خدا باز مي‌دارد، در حالي كه خودش خدايي ديگر به همراه خدا به فرياد مي‌خواند، و مي‌گويد «يا رحمان» و امثال اين. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن اياما تدعوا فله الاسماء الحسني بگو: «الله» را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد، به هر نامي او را بخوانيد فرق نمي‌كند چرا كه او داراي نامهاي نيكوست، پس نامهاي خداوند زيادند، چون صفت‌هاي او زيادند، و كمال او متعدد است. پس هر يك از نامهاي او بر صفت كمالي دلالت مي‌نمايد.
نَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا آيا به فرمان تو براي كسي غير از معبودان خود سجده كنيم! و اين سخن آنها مبتني بر تكذيب پيامبر و سرباز زدنشان از طاعت او بود. وَزَادَهُمْ نُفُورًا و دعوت آنها به سجده و شتافتن به سوي باطل، و بر كفر و بدبختي‌اشان مي‌افزود.
آيه‌ي 62-61:
تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا خجسته است ذاتي كه در آسمان برجهايي آفريد و در آن چراغ فروزان [خورشيد] و ماه تابان را به وجود آورد.
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا و اوست ذاتي كه شب و روز را پياپي مقرر داشت تا هر كه خواهد پند گيرد يا سپاسگزاري كند.
خداوند متعال در اين سورة‌كريمه واژه تَبَارَكَ را سه بار تكرار كرده است، چون معني‌اش همانطور كه گذشت بر عظمت خداوند باري و كثرت اوصاف و خوبي‌ها و احسان او دلالت مي‌نمايد.
و در اين سوره چيزهايي بيان شده است كه بيانگر عظمت خداوند و گستردگي قدرت و فرمانروايي و نفوذ خواست او و فراگير بودن دانايي و توانايي و احاطة پادشاهي او در صدور احكام دستوري و جزايي و كمال اوست. و در اين سوره چيزهايي بيان شده است كه بر گستردگي رحمت و بخشش، و كثرت خيرات و خوبيهاي ديني و دنيوي خداوند دلالت مي‌نمايد و مقتضي تكرار اين صفت نيك مي‌باشد. بنابراين فرمود:‌تباركَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجًا خجسته است خداوندي كه در آسمانها برجها آفريده، و آن‌ها ستاره‌ها هستند و يا منازل خورشيد و ماه مي‌باشند كه در آن قرار مي‌گيرند و همانند برج و باروي شهرها باعث محافظت آن مي‌شود. ستارگان نيز به منزلة برجهايي هستند كه براي پاسداري و نگهباني ساخته شده‌اند، زيرا ستاره‌ها سنگ‌هايي هستند كه به سوي شياطين انداخته مي‌شوند.
وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا و در آسمان چراغ فروزان خورشيد را كه داراي نور و گرماست قرارداد، وَقَمَرًا مُّنِيرًا و ماه تابان را به وجود آورد كه داراي نور است اما حرارت و گرما ندارد. و اين از نشانه‌هاي عظمت خداوند و كثرت احسان او مي‌باشد و آفرينش آن و تدبير سامان يافته، و زيبايي و جمال شگفت‌آور ماه و خورشيد بر عظمت و بزرگي آفرينندة آن‌ها دلالت نموده و بيانگر آن است كه آفرينندة آن‌ها دلالت نموده و بيانگر آن است كه آفريننده‌شان در همة صفت‌هايش عظيم و بزرگ است، و منافع و مصالحي كه ماه و خورشيد براي مردم دارند دليلي بر كثرت خوبيها و خيرات اوست.
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً و خداوند ذاتي است كه شب و روز را جايگزين يكديگر مي‌سازد. يعني يكي را مي‌برد و ديگري را جايگزين آن مي‌كند، و اين روند هميشگي است تا از يكنواخت بودن شب و روز جلوگيري شود.
لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا براي كسي كه بخواهد از شب و روز پند و عبرت بگيرد، و از آن گستردگي قدرت الهي استدلال نمايد، و خداوند را بر آن سپاس گويد. و براي كسي كه خداوند را ياد مي‌كند و شكر او را به جاي مي‌آورد در طول شب و روز او وردي هست كه مي‌تواند آنها را بر زبان جاري كند، پس اگر در شب نتوانست، در روز انجام دهد، و اگر در روز نتوانست، در شب انجام دهد. نيز دلها در لحظات شب و روز دگرگون مي‌شوند؛ گاهي با نشاط و سرحال بوده و گاهي تنبل مي‌گردند، و گاهي با ياد الهي بوده و گاهي با غفلت لحظات را سپري مي‌كنند. گاهي با اقبال و گاهي با اعراض زمان را پشت سر مي‌گذارند. دلها گاهي بسته و گاهي باز هستند. بنابراين خداوند شب و روز را چنان نمود كه يكي پس از ديگري بر بندگان آيند و تكرار شوند و باعث فعاليت آنها گردند و به ذكر و شكر الهي در وقتي از اوقات روي آورند. و چون اوقات عبادتها با تكرار شب و روز تكرار مي‌شود پس هر دم براي بنده همتي پديد مي‌آيد كه غير از همت او در وقت گذشته است؛ وقتي كه در آن تنبلي به او دست داده بود، و بنده در اين اوقات بر پندگرفتن و ياد خدا و به جا آوردن شكر الهي مي‌افزايد. پس عبادتهايي كه آدمي انجام مي‌دهد به منزلة آبياري مزرعة ايمان است و ايمان را پرورش مي‌دهد. و اگر طاعت‌ها و عبادت‌ها نبود نهال ايمان خشك و پژمرده مي‌شد. پس زيباترين و كامل‌ترين ستايش‌ها سزاوار خداوند است.
سپس منت و احسان  خود را بر بندگان صالحش يادآور شده، و اينكه آنها را به انجام كارهاي شايسته توفيق داده است؛ كارهايي كه به سبب آن جايگاه بلندي در اتاق‌هاي بهشت به دست مي‌آورند. پس فرمود:
آيه‌ي 77-63:
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا و بندگان [خداوند] رحمان آنانند كه روي زمين فروتنانه راه مي‌روند، و هنگامي كه نادانان ايشان را مخاطب قرار دهند گويند: «سلام بر شما».
وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا و كساني كه شب را با سجده و قيام براي پروردگارشان مي‌گذرانند.
وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا و كساني كه مي‌گويند: «پروردگارا! عذاب جهنم را از ما دور بدار، بي‌گمان عذابش پايدار است».
إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا بي‌گمان دوزخ بدترين قرارگاه و جايگاه است.
وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا و كساني كه به هنگام خرج كردن زياده‌روي نمي‌كنند، و بخل نمي‌ورزند، و بين اين، [دو راه] اعتدال پيش گيرند.
الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا و كساني كه همراه با الله معبود ديگري را به فرياد نمي‌خوانند، و جاني را كه خداوند [خونش را] حرام كرده است جز به حق نمي‌كشند، و زنا نمي‌كنند و هر كس چنين كند كيفر آن را مي‌بيند.
يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا عذاب او در قيامت دو چندان مي‌گردد و خوار و ذليل جاودانه در عذاب مي‌ماند.
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس اينانند كه خداوند بدي‌هايشان را به نيكي‌ها تبديل مي‌كند و خداوند آمرزندة مهربان است.
وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَابًا و هر كس توبه كند و كار شايسته انجام دهد همانا كه او به سوي خدا باز مي‌گردد.
وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا و كساني كه بر باطل گواهي نمي‌دهند، و چون بر [كار و سخن] بيهوده بگذرند، بزرگوارانه مي‌گذرند.
وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا و كساني كه چون به آيات پروردگارشان پند داده شوند همسان كران و نابينايان بر آن فرو نمي‌افتند.
وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا و كساني كه مي‌گويند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان آن به ما عنايت كن كه ماية روشني چشم باشد، و ما را پيشواي پرهيزگاران بگردان.
أُوْلَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا اينان به پاس آنكه بردباري كردند، به مقامي بلند دست مي‌يابند، و در آنجا سلام و درود دريافت مي‌كنند.
خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا در آنجا جاودانه مي‌مانند، قرارگاهي خوب و مقامي نيكو است.
قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا بگو: «اگر عبادت و دعايتان نباشد، پروردگار من به شما اعتنايي ندارد، بي‌گمان تكذيب كرديد و [نتيجة بد] آن ملازم شما خواهد بود».
عبوديت و بندگي خداوند بر دو نوع است؛ عبوديت براي ربوبيت خداوند، كه مسلمانان و كافر، نيكوكار و بدكار در اين امر مشترك هستند، چون آنها همه بندگان خدايند و آنها را پرورش مي‌دهد و تحت تدبير اويند: ان كان من في‌السموات و الارض الا اتي الرحمن عبدا همة آنچه در آسمانها و زمين است در حال بندگي به نزد خدا مي‌آيند.
و نوع دوم، بندگي و عبوديت براي الوهيت خداوند و پرستش و رحمت اوست، و آن بندگي پيامبران و اولياي الهي است كه خداوند را مي‌پرستند. و در اينجا منظور همين نوع از عبوديت است. بنابراين بندگي را به نام خودش «الرحمان» نسبت داد كه اشاره به اين است آنها به سبب اين عبوديت به رحمت الهي مي‌رسند. پس بيان نمود كه صفاتشان كامل‌ترين صفت‌هاست، و برترين ويژگيها را دارند. بنابراين آنها را چنين توصيف نمود: يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا روي زمين با فروتني و آرام راه مي‌روند و در مقابل خدا و مردم فروتن مي‌باشند. خداوند در اينجا آنها را به وقار و آرامش و فروتني براي خدا و بندگانش توصيف نمود. وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ و هنگامي كه نادانان سخني جاهلانه به آنان بگويند، قَالُوا سَلَامًا سخني به آنها مي‌گويند كه در آن از گناه و جهالت در امان مي‌مانند.
و در اينجا آنها ستوده شده‌اند كه داراي بردباري زيادند، و در مقابل فردي كه با آنان بدي مي‌كند، نيكي مي‌نمايند، و از جاهل در مي‌گذرند، و داراي عقل و خرد و هوشياري مي‌باشند. و خرد است كه آنها را به اينجا رسانيده است.
وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا و نماز شب زياد مي‌خوانند و آن را خالصانه براي پروردگارشان و با فروتني انجام مي‌دهند: همانطور كه خداوند متعال فرموده است: تتجافي جنوبهم عن المضاجع بدعون ربهم خوفا وطمعا و مما رزقنهم ينفقون فلا تعلم نفس مآ اخفي لهم من قره اعين جزآء بماكانوا يعلمون. پهلوهايشان از بسترها جدا مي‌شود و با ترس و اميد پروردگارشان را به فرياد مي‌خوانند، و از آنچه بديشان روزي داده‌ايم انفاق مي‌كنند. پس هيچ كس نمي‌داند چه چيزهاي مسرت بخشي در بهشت برايشان مهيا شده است، و اي پاداش كارهايي است كه مي‌كنند.
وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ و كساني كه مي‌گويند: پروردگارا! با مصون داشتنمان از اسباب عذاب و آمرزش خطاهايي كه از ما سر زده وباعث عذاب مي‌گردد، عذاب دوزخ را از ما دو بدار، إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا بي‌گمان عذاب دوزخ گريبانگير هر كس گردد ملازم وي خواهد بود همانگونه كه طلبكار ملازم بدهكار مي‌باشند.
إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا بي‌گمان دوزخ بدترين قرارگاه وجايگاه است.
اين سخن را به حالت شيون و زاري به درگاه پروردگارشان ابراز داشته، و شدت نيازمندي خويش را بيان مي‌دارد و مي‌گويند: توانايي تحمل اين عذاب را نداريم. پس بايد منت و احسا الهي را به ياد بياورند، زيرا دوركردن عذاب به اندازة سختي و شدت آن دشوار است، و دور شدن آن بسي ماية شادي است.
وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا و كساني كه به هنگام پرداخت نفقات واجب يا مستحب از حد نمي‌گذرند؛ نه ولخرجي مي‌كنند و نه بخل مي‌ورزند، وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا و انفاق و خرج‌كردن آنها در ميان اسراف و بخل قرار دارد، و ميانه‌روي و اعتدال را رعايت مي‌كنند.
نفقات واجب از قبيل زكات و كفاره‌ها را مي‌پردازند، و در جاي مناسب و به صورت مناسب خرج مي‌كنند بدون اينكه به خود يا ديگران زياني برسانند، و اين حاكي از اعتدال و ميانه‌روي آنهاست. والذين لا يدعون مع الله الها اخر و كساني كه همراه با الله معبود ديگري را به فرياد نمي‌خوانند، و پرستش نمي‌كنند، بلكه فقط او را مي‌پرستند، و دين و عبادت را تنه و خالصانه براي او انجام مي‌دهند، و فقط به او روي آورده و از غير او روي گردانند.
و لا يقتلون النفس الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ و انساني را كه خداوند خونش را حرام كرده است نمي‌كشند. و آن انسان مسلمان يا كافري است كه با مسلمانها پيمان دارد إِلَّا بِالْحَقِّ جز به حق نمي‌كشند، مانند كشتن يك انسان به خاطر اينكه انساني ديگر را كشته، و كشتن فرد متأهلي كه زنا كرده، و كشتن كافري كه قتل او جايز و حلال است.
وَلَا يَزْنُونَ و زنا نمي‌كنند، بلكه شرمگاههايشان را حفاظت مي‌نمايند، مگر بر همسرانشان و يا كنيزاني كه در ملك يمين آنها هستند. وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا و هر كس يكي از اين كارها يعني شرك ورزيدن به خدا، يا كشتن انساني كه خداوند كشتن او را حرام نموده، يا زنا را انجام دهد به كيفر دشواري گرفتار خواهد شد.
سپس كيفر را چنين تفسير نمود: يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا پس هر كس كه همة اين كارها را انجام دهد شكي در آن نيست كه براي هميشه در جهنم جاودانه مي‌ماند و نيز هر كس براي خداوند شريك قرار دهد براي هميشه در عذاب مي‌ماند. و همچنين كسي كه يكي از اين كارها را انجام دهد به عذاب سختي تهديد شده است، چون او يا مرتكب شرك گشته و يا اينكه يكي از بزرگترين گناهان را انجام داده است.
اما جاودانه بودن قاتل و زناكار در عذاب به اين معني نيست كه به طور ابدي در عذاب مي‌ماند، چون نصوص قرآني و سنت نبوي بر اين دلالت مي‌نمايند كه همة مومنان از جهنم بيرون خواهند آمد و هيچ مؤمني براي هميشه در آن باقي نخواهد ماند، هر چند مرتكب هر گناهي شده باشد. و خداوند اين سه گناه را به صراحت نام برد چون اينها بزرگترين گناهان هستند؛ شرك باعث فساد اديان است و قتل باعث تباهي انسان‌هاست، و زنا آبرو و ناموس را به تباهي مي‌كشد.
إِلَّا مَن تَابَ مگر كسي كه از اين گناهان و ديگر گناهها توبه نمايد، به اين صورت كه فوراً از آن‌ها دست بكشد و به خاطر گناهاني كه در گذشته انجام داده است پشيمان شود، و تصميم قاطع بگيرد كه دوباره آن‌ها را انجام ندهد، وَآمَنَ و به خداوند ايماني درست داشته باشد، ايماني كه ترك گناهان و انجام اطاعت را اقتضا مي‌نمايد.
وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا و عمل صالح انجام دهد، و كارهايي بكند كه شارع به آن‌ها فرمان داده است، به شرطي كه هدفش از انجام اين اعمال رضايت خداوند باشد.
فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ اين گروه، كارها و اقوال آنان كه آمادگي آن را داشت تبديل عمل زشت شود، به عمل نيك مبدل مي‌گردد، بنابراين شرك آنان به ايمان و معصيتشان به طاعت تبديل مي‌گردد. همچنين عين گناه و بديهايي كه كرده‌اند و از آن توبه نموده و به سوي خدا بازگشته‌اند، به نيكي تبديل مي‌شود. همانطور كه از ظاهر آيه چنين بر مي‌آيد.
و در اين مورد حديثي وارد شده است مبني بر اينكه خداوند مردي را به خاطر برخي از گناهانش بازخواست نمود، و گناهانش را برشمرد، سپس به جاي هر بدي به او يك نيكي داد. پس آن مرد گفت: «پروردگارا! من بديهايي دارم كه اينجا آنها را نمي‌بينم». والله أعلم.
وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا و خدا براي هر كس كه توبه نمايد آمرزنده است، و گناهان بزرگ را مي‌آمرزد، و به بندگانش مهربان است، زيرا خداوند پس از آنكه با ارتكاب گناهان بزرگ به مبارزه بر او برخاستند آنان را به توبه فرا خوانده، و آنها را براي توبه توفيق داده و آنگاه توبه‌اشان را مي‌پذيرد.
وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَابًا و هر كس توبه كند و كار شايسته انجام دهد همانا كه او به سوي خدا باز مي‌گردد. يعني بايد بداند كه توبه‌اش در نهايت كمال است، چون توبه به معني بازگشت به راهي است كه انسان را به خدا مي‌رساند، و رسيدن به خدا عين سعادت و بندگي و رستگاري است. و بايد خالصانه توبه نمايد و آن را از شائبه‌ها و اهداف فاسد دور نگاه دارد. پس مقصود از اين تشويق، تكميل كردن توبه است، و بايد به بهترين شيوه راه توبه را بپويد تا به خدايي برسد كه همه به سوي او باز مي‌گردند و آنگاه بر اساس ميزان تكامل توبه‌اش مزدش را مي‌دهد.
وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ و كساني كه بر دروغ و باطل حاضر نمي‌شوند، و در مجالس دروغگويي و معاصي شركت نمي‌كنند. «زور» يعني گفتار و كردار ناجايز و حرام، پس اينها از تمامي مجالسي كه مشتمل بر گفتار يا كردار حرام است پرهيز مي‌كنند، مانند مسخره كردن آيات خدا، جدال به وسيلة باطل، غيبت، سخن چيني، دشنام دادن، تهمت زدن، مسخره كردن، اواز حرام، نوشيدن شراب، و استفاده از فرش ابريشمي، عكس‌ها و امثال اينها پس چون در مجالس دروغگويي و گناه شركت نمي‌كنند، خودشان به طريق اولي دروغ نمي‌گويند. و گواهي دروغين در «قول زور» داخل است. وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ لغو سختي است كه هيچ فايدة ديني و دنيوي ندارد، مانند سخن سبكسران و بي‌خردان. بندگان خاص خدا چون از كنار كار و سخن بيهوده بگذرند مَرُّوا كِرَامًا بزرگوارانه مي‌گذرند. يعني خودشان را از آن دور مي‌دارند، و در آن فرو نمي‌روند، و به آن نمي‌پردازند. البته چنانچه پرداختن به آن گناه نيز نباشد، نشانة بي‌خردي و خلاف شأن مروت است. پس آنها خودشان را از آن دور مي‌دارند.
و گفته الهي وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْو اشاره به اين است كه آنها قصد حضور در محافل و اماكني را ندارند كه در آنجا سخن بيهوده گفته مي‌شود، و نمي‌خواهند آن را بشنوند. اما اگر به صورت تصادفي و بدون قصد گذرشان بر چنين جايي بيافتد خود را از آن پاك داشته، و با دوري جستن از آن خويشتن را گرامي مي‌دارند.
وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ و بندگان خداوند رحمان كساني‌اند كه هنگامي آيات پروردگارشان كه آنها را به شنيدن و گوش فرادادن ورهنمود شدن به آن فرمان داده است، به آنان يادآوري شود لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا در مقابل آن روي گرداني نمي‌كنند و آن را ناشنيده نمي‌گيرند، و دلها و چشمهاي خود را از آن آيات بر نمي‌گيرند، و دلها و چشمهاي خود را از آن آيات بر نمي‌گردانند، آن گونه كه افراد بي‌ايمان عمل مي‌نمايند و آن را تصديق نمي‌كنند.
بلكه حالت بندگان خداوند رحمان در مورد آيات، و به هنگام شنيدن آن چنان است كه خداوند فرموده است: انما يومن بايتنا الذين اذا ذكروا بها خروا سجدا و سجوا بحمد ربهم و هم لايستكبرون همانا كساني به آيات ما ايمان مي‌آورند كه چون به آن پند داده شوند سجده كنان به زمين مي‌افتند، وپروردگارشان را با ستايش و به پاكي ياد مي‌كنند و تكبر نمي‌ورزند و آن را مي‌پذيرند، و خود را نيازمند آن مي‌دانند، و در برابرش منقاد و تسليم مي‌شوند.
مؤمنان گوشهايي شنوا و دلهايي آگاه و مدرك دارند، پس ايمانشان با شنيدن آيات الهي بيشتر مي‌گردد، و با آن يقينشان كامل مي‌شود، و آنها را نشاط و طراوت مي‌بخشد.
وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ و كساني كه مي‌گويند: پروردگارا! دوستان و همسران و فرزندانمان را ماية روشني چشم وشادي دلمان بگردان.
چنانچه حالت و صفات آنان را بررسي كنيم، از همت والا و مرتبه‌ي بلندشان در مي‌يابيم كه آنان چشمشان روشن نخواهد شد مگر اينكه همسرانشان و فرزندانشان و دوستانشان را مطيع و فرمانبردار خدا و عالم و عامل ببيند. اين همچنانكه دعاست براي شايسته بودن همسران و فرزندانشان، دعا براي خودشان نيز مي‌باشد، چرا كه نفع و فايده‌ي آن به خودشان بر مي‌گردد. بنابراين آن را براي خود بخششي قرارداده و گفتند هب لنا و به ما عطا كن بلكه دعاي آنها به نفع تمام مسلمين است، چون صالح بودن افراد مذكور سبب صالح شدن بسياري از متعلقين آنها مي‌گردد، و از آنها فايده مي‌برند.
وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا و پروردگارا! ما را به اين مقام بلند برسان، مقام صديقان، و مقام افراد كامل و بندگان صالح، و آن مقام امامت و پيشوايي در دين است. و ما را الگو و پيشواي پرهيزگاران قرار ده، به گونه‌اي كه به گفتار و كردار ما تأسي كنند و اهل خير به دنبال ما حركت نمايند. پس هدايت مي‌كنند و خود نيز هدايت مي‌يابند. و بديهي است كه دعا كردن براي رسيدن به چيزي، دعا كردن براي مقتضيات آن چيز است. و اين مقام- مقام امامت وپيشوايي در دين- جز با صبر و يقين به دست نمي‌آيد. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: وجعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا لما صبروا و كانوا بايتنا يوقنون و از آنان پيشواياني قرار داديم كه به امر ما راهنمايي مي‌كردند، آنگاه كه بردباري ورزيدند، و به آيات ما يقين حاصل نمودند. پس اين دعا مستلزم اموري است- از قبيل اعمال و بردباري بر طاعت الهي و بازداشتن نفس از معصيت و نافرماني خدا و صبر در برابر مقدرات دردناك او، و علم كاملي كه صاحب خود را به درجه‌ي يقين مي‌رساند- [اموري] كه داراي خير فراوان و بخشش زيادي است، و صاحبش را در بالاترين مقامها بعد از پيامبران قرار مي‌دهد.
و از آنجا كه همتها و خواسته‌هايشان بلند است، پاداش آنها نيز از نوع عملشان مي‌باشد. پس خداوند منازل و جايگاههاي والا را به آنها پاداش داد: أُوْلَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا به پاداش اينكه صبر نمودند منزل‌هاي بلند و مسكن‌هاي زيبا به آنان داده مي‌شود كه همة آنچه دل انسان در پي آن است و چشم از ديدن آن لذت مي‌برد به وفور در آن يافت مي‌شود. آنها آنچه را به دست آورده‌اند به خاطر بردباري و صبرشان مي‌باشد، همانگونه كه خداوند متعال فرموده: است والملئكه يدخلون عليهم من كل باب سلم عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار و فرشتگان از هر دري بر آنان وارد مي‌شوند و مي‌گويند: «درود بر شما! به خاطر آن چه بردباري نموديد. چه خوب است پاداش سراي آخرت» بنابراين در آنجا فرمود: وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا و در اينجا از دعاي خير و سلام برخوردارند؛ از سوي پروردگار و فرشتگانش بر آنها سلام مي‌شود، و خودشان يكديگر را سلام مي‌كنند، و از همة ناگواري‌ها و ناخوشيها سالم و در امان خواهند بود.
خلاصة مطلب اينكه خداوند بندگان خود را چنين توصيف نموده كه آنها داراي وقار و آرامش هستند، و در برابر خدا و بندگانشان فروتن مي‌باشند، و مؤدب و بردبار بوده و اخلاق خوب دارند، و از جاهلان صرف نظر مي‌كنند، و از آنها روي بر مي‌تابند، و در مقابل بدي آنها نيكي مي‌نمايند، و شب‌ها را با عبادت به سر مي‌كنند، و عبادت را مخلصانه براي خدا انجام مي‌دهند، و از جهنم مي‌ترسند و به درگاه پروردگارشان تضرع و زاري مي‌نمايند تا آنها را از جهنم نجات بدهد، و نفقه‌هاي واجب و مستحبي را كه برآنهاست مي‌پردازند، و در خرج كردن ميانه روي مي‌نمايند و وقتي كه آنها را در خرج كردن ميانه‌روي ورزند- كه معمولا مردم زياده‌روي مي‌كنند- پس آنها در ديگر كارها به طريق اولي ميانه‌روي و اعتدال را رعايت مي‌كنند، و دور بودن از گناهان كبيره و اخلاص داشتن در عبادت و پرهيز از خون‌ريزي و هتك حرمت و آبروي ديگران، و توبه كردن- در صورت سر زدن يكي از گناهان- نيز از خصوصيات‌هاي آنان است. نيز آنها در مجالسي كه لهو و لعب و گفتار و كردار حرام انجام مي‌گيرد حاضر نمي‌شوند، و خود نيز آن را انجام نمي‌دهند، و خود را از ياوه‌گويي و انجام كارهاي بيهوده و زشت كه فايده‌اي ندارند دور مي‌دارند. و اين مستلزم مروت و كمال آنهاست. آنها خود را از هر سخن و كردار زشت و بي‌ارزش دور مي‌دارند، و آيات الهي را مي‌پذيرند، و معاني آن را مي‌فهمند، و براي فهميدن آن مي‌كوشند، و به آن عمل مي‌كنند. و براي اجراي احكام آن تلاش مي‌نمايند. و آنها خداوند را به كامل‌ترين صورت فرا مي‌خوانند، كه خود و بستگانشان و مسلمين از آن بهره‌مند مي‌شوند. آنها صلاحيت همسران و فرزندانشان را از خداوند مي‌طلبند. از لوازم اين دعا اين است كه آنها در تعليم و موعظه كردن و اندرز گفتن زنان و فرزندان خود مي‌كوشند، چون هر كس به چيزي علاقه‌مند باشد وآن را از خدا بخواهد بايد در فراهم نمودن اسباب آن بكوشد. آنان از خداوند مي‌خواهند كه آنها را به بالاترين مقامهايي برساند كه رسيدن به آن برايشان ممكن است، و آن مقام امامت و صديق بودن است.
به راستي كه اين صفت‌ها بسيار والا، و اين همت‌ها بسي بلند و اين خواسته‌ها بسيار ارزشمندند! و چقدر اين نفسها پاكيزه و اين دلها و صاحبانش پاك‌اند! وچقدر اين سرداران پرهيزگارند! و فضل و نعمت و رحمت خداوند بر آنهاست كه آنان را بزرگوار نموده است، و لطف اوست كه آنها را به اين منازل رسانده است.
و خداوند بر بندگانش منت مي‌نهد و صفت‌هايشان را براي آنان توصيف مي‌نمايد و از همت‌هاي عاليشان سخن به ميان مي‌آورد و پاداشهايشان را برايشان توضيح مي‌دهد تا ديگران را تشويق نمايد كه خود را به صفات آنان متصف گردانند و از خداوندي كه بر آنها منت نهاده و آنها را اكرام نموده است بخواهند تا آنان را هدايت نمايد، و همانطور كه آنان را هدايت كرده است با تربيت ويژه خويش آنها را نيز سرپرستي نمايد.
بار خدايا! ستايش سزاوار توست، و به پيشگاه تو روي مي‌آوريم. تو ياور ما هستي، و از تو ياري مي‌جوييم. و هيچ توان و قدرتي براي انجام كارها جز از سوي تو نيست. مالك هيچ سود و زياني نيستيم و توانايي جلب ذره‌اي خير و خوبي نداريم مادامي كه آن را براي ما ميسر نگرداني، زيرا ما ناتوان هستيم و از هر جهت ضعيف و درمانده مي‌باشيم.
و گواهي مي‌دهيم كه اگر به اندازه يك چشم به هم زدن ما را به خودمان بسپاري دچار ناتواني و ضعف و اشتباه مي‌شويم پس ما جز به رحمت تو كه آفرينش ما را با آن عجين كرده‌اي، و روزي و نعمت‌هاي فراوان ظاهري و باطني به ما داده‌اي و رنج‌ها را از ما دور ساخته‌اي، به چيزي ديگر اعتماد نمي‌كنيم و بر ما رحمي بفرما كه ما را با آن از مهر و رحمت غير تو بي‌نياز گرداند. چرا كه هر كس كه از تو بخواهد و به تو اميد بندد ناكام نخواهد شد.
و از آنجا كه خداوند بندگانش را به خاطر فضيلت و شرافتي كه داشتند به رحمت خويش نسبت داد، و آنها را به عبوديت خود اختصاص داد، شايد كسي گمان برد كه ديگران نيز در بندگي داخل هستند؟
پس خداوند خبر داد كه او به غير از اينها توجه و اعتنايي نمي‌كند و اگر دعايتان نبود و او را به فرياد نمي‌خوانديد و او را پرستش نمي‌كرديد، به شما ارجي نمي‌نهاد، و شما را دوست نمي‌داشت. پس فرمود قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا بگو: «اگر عبادت و دعايتان نبود پروردگار من به شما اعتنايي نمي‌كرد». و شما چون رسالت آسماني و پيامبران را تكذيب مي‌كنيد نتيجة بد اين كار ملازم شما خواهد بود. يعني به عذابي گرفتار مي‌شويد كه شما را ترك نخواهد كرد، و همانگونه كه طلبكار بدهكار را رها نمي‌كند عذاب خدا نيز شما را رها نخواهد كرد، و خداوند ميان شما وبندگانش داوري خواهد كرد.  پايان سوره‌ي فرقان


تفسير سوره‌ي شعراء
جمهور مفسرين برآنند كه اين سوره مكي است و227 آيه مي‌باشد.
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه‌ي 9-1:
طسم طا. سين. ميم.
تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ اين آيات كتاب مبين است.
لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ شايد تو از آنكه انان ايمان نمي‌آورند خويشتن را به نابودي بكشاني!
إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاء آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ اگر ما بخواهيم از آسمان معجزه‌اي بر آنان فرو فرستيم كه در برابرش گردن نهند.
وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ و هيچ‌گونه موعظه و اندرز تازه‌اي از سوي خداوند رحمان نمي‌آيد مگر اينكه از آن روي گردان هستند.
فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون به راستي كه تكذيب كردند و در اسرع وقت خبر چيزي كه به ريشخندش مي‌گرفتند به آنها خواهد رسيد.
أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ آيا به زمين ننگريسته‌اند كه چقدر از هر گونه [گياه] ارزشمندي در آن رويانده‌ايم؟
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بي‌گمان در اين كار نشانه‌اي است، و بيشتر آنان مؤمن نيستند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بدون شك پروردگار تو چيرة مهربان است.
خداوند متعال با اشاره به تعظيم و بزرگداشت آيات قرآن و اينكه به صورت روشن و واضح‌بر همة مطالب الهي و مقاصد شرعي دلالت مي‌نمايند، بيان مي‌دارد كه هر كس در آن بنگرد، در اخبار و احكام آن شك و ترديد نخواهد كرد، چون به طور واضح بر بهترين مقاهيم دلالت مي‌نمايند، و احكام صادره‌اش در خصوص مسايل و حوادث موجود كاملاً مرتبط و متناسب است. پيامبر (ص) با همين آيات مردم را بيم مي‌داد و به راه راست هدايت مي‌كرد، پس به وسيلة اين آيات بندگان پرهيزگار خداوند راهياب مي‌شدند. و كسي كه شقاوت و بدبختي براي او مقدر شده بود از آن روي بر مي‌تافت و پيامبر (ص) به خاطر روي گرداني آنها و ايمان نياوردنشان به شدت ناراحت و اندوهگين مي‌شد چون ايشان  (ص) خيرخواه آنان بود.
بنابر اين خداوند متعال به پيامبرش فرمود: لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ  از اينكه آنها ايمان نمي‌آورند مبادا خويشتن را نابود كني. يعني اين كار را نكن، و نبايد بابت اينكه ايمان نمي‌آورند آن قدر تأسف بخوري كه خودت را نابودكني، زيرا هدايت به دست خداوند است، و تو وظيفه‌ات را كه تبليغ و رساندن پيام خدا است انجام داده‌اي، و بالاتر از اين قرآن كه روشنگر احكام الهي است، آيه و معجزه‌اي نيست كه آن را نازل كنيم تا به آن ايمان بياورند. پس اين قرآن كافي است براي كسي كه در پي هدايت است.
بنابراين فرمود: إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاء آيَةً اگر ما بخواهيم معجزه و نشانه‌اي از آنچه كه پيشنهاد كرده‌اند بر آنان فرو مي‌فرستيم، فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ كه گردن‌هاي تكذيب كنندگان در برابر آن خم مي‌گردد و تسليم آن مي‌شوند، اما نيازي به اين كار نيست، و مصلحتي در ميان نمي‌باشد، چون در آن وقت ايمان آوردن فايده‌اي ندارد، زيرا ايمان به غيبت و دنياي ناپيدا مهم و سودمند است. همانطور كه خداوند متعال فرموده است آيا جز اين انتظار مي‌كشند كه فرشتگان [مرگ] به سراغشان آيند يا پروردگارت بيايد و يا برخي از نشانه‌هاي پروردگارت بيابد؟ روزي كه برخي از نشانه‌هاي پروردگارت فرا رسد ايمان افرادي كه قبلاً ايمان نداشته‌اند سودي به حالشان نخواهد داشت.
وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ و هيچگونه موعظه و اندرز تازه‌اي به نزد آنان نمي‌آيد كه آنها را امر ونهي كند و سود و زيانشان را به آنها يادآورد شود، إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ مگر اينكه دلها و جسمهايشان از آن روي گردان است. آنها از پند و اندرز تازه كه معمولاً بيشتر موثر واقع مي‌شود روي مي‌گردانند، و از غير آن نيز بيشتر رويگردانند، چون خيري در آنها نيست و اندرزها در مورد آنان نتيجه بخش نخواهد بود.
فَقَدْ كَذَّبُوا و آنها حق را تكذيب كردند و تكذيب حق عادت و پيشة آنها گرديد، فَسَيَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون و به زودي به عذاب خدا گرفتار خواهند شد، و آنچه را كه تكذيب كرده‌اند بر آنها فرود خواهد آمد، زيرا گرفتار شدن آنها به عذاب قطعي است.
خداوند متعال آدمي را به انديشيدن و تفكر سفارش نموده و بيان مي‌دارد كه آن به نفع تفكر كننده است: أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ آيا به زمين نمي‌نگرند تا ببينند كه انواع اقسام گياهان زيبا و سودمند را در آن رويانده‌ايم؟
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً بدون شك آفرينش گياهان و درختان از نيستي، و يا پس از پژمرده شدن نشانه و آيتي است بر اين كه خداوند مردگان را پس از مرگشان زنده مي‌نمايد، همانطور كه زمين را پس از خشك شدن وپژمرده شدن زنده و سبز مي‌كند. وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ و بيشتر مردمان ايمان نمي‌آورند. و ما اكثر الناس ولو حرصت بمومنين و بيشتر مردمان هر چند اصرار بورزي ايمان نمي‌آورند. وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ و قطعاً پروردگار تو قدرتمند و چيره است؛ بر هر مخلوقي چيره است و جهان بالا و پايين در برابر او سر تعظيم فرود آورده است. الرَّحِيمُ مهربان است و رحمتش همه چيز را فرا گرفته و بخشش او به هر موجودي زنده‌اي رسيده است و خداوند مقتدر كه اهل شقاوت را با انواع عذاب‌هاي هلاك و نابود مي‌كند، نسبت به سعادتمندان بسيار مهربان است و آنان را از هر شر و بلايي نجات مي‌دهد.
آيه‌ي 22-10:
وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ و آنگاه كه پروردگارت موسي را ندا داد كه به سوي قوم ستمكار برو.
قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ قوم فرعون آيا نمي‌پرهيزند؟!
قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ [موسي] گفت: «پروردگارا! مي‌ترسم كه مرا تكذيب كنند».
وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ و دلم تنگ مي‌گردد و زبانم گشوده نمي‌شود، پس به پيش هارون بفرست.
وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ و آنان گناهي بر من دارند، و مي‌ترسم كه مرا بكشند.
قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ فرمود: «چنين نيست. پس هر دوي شما با نشانه‌هاي ما برويد، همانا ما با شما هستيم و مي‌شنويم».
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ پس به نزد فرعون آييد و بگوييد: «همانا ما فرستادگان پروردگار جهانيانيم».
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اينكه بني‌اسرائيل را با ما بفرست.
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ [فرعون] گفت:« [اي موسي!] آيا ما تو را در كودكي ميان خود پرورش نداديم؟ و سالها از عمرت در بين ما ماندگار نبودي؟».
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ و آن كار بدي كه انجام دادي از تو سرزد و تو از ناسپاساني.
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ [موسي] گفت: «آن را آنگاه مرتكب شدم كه از سرگشتگان بودم».
فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ و چون از شما ترسيدم، از شما گريختم، آنگاه پروردگارم به من دانش بخشيد، و مرا از رسالت يافتگان گرداند.
وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ و آيا اين كه بني‌اسرائيل به بندگي و بردگي گرفته‌اي نعمتي است كه [آن را] بر من منت مي‌نهي؟
خداوند باري تعالي داستان موسي را تكرار كرده، و آن را چندين بار در قرآن ذكر نموده است، به گونه‌اي كه ديگر داستان‌ها را اينگونه تكرار نكرده است چون داستان موسي حكمتها و عبرتهاي فراواني در بر دارد، و در اين داستان ماجراي او با ستمگران و مؤمنان بيان شده است. موسي صاحب شريعتي بزرگ و تورات است، كه بعد از قرآن برترين كتاب آسماني است. پس فرمود: حالت نيك موسي را به يادآور، آنگاه كه خداوند او را ندا داد و با او سخن گفت، و او را پيامبر گرداند و به سوي بني‌اسرائيل فرستاد. پس فرمود« أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ قَوْمَ فِرْعَوْنَ به نزد قوم ستمكار برو؛ قويم فرعون؛ آنهايي كه در زمين تكبر ورزيده و خود را بر اهالي آن» بالاتر قرار داده، و سركرده‌شان ادعاي خدايي كرده است. أَلَا يَتَّقُونَ يعني با گفتار نرم و با مهرباني به آنها بگو: أَلَا يَتَّقُونَ آيا از خداوندي كه شما را آفريده و روزي‌تان داده است نمي‌‌پرهيزيد و از كفر خود دست نمي‌كشيد؟!
موسي عليه‌السلام با اعتذار از بارگاه پروردگارش، عذر خويش را بيان كرد و از او خواست كه وي را در حمل اين بار سنگين كمك نمايد: قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ
وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي و فرمود :‌رب اشرح لي صدري و يسر لي امري و أحلل عقده من لساني يفقهوا قولي و اجعل لي وزيرا من اهلي هرون اخي پروردگارا! سينه‌ام را گشاده‌دار، و كارم را برايم آسان كن، و گره زبانم را بگشاي، تا سخنم را بفهمند، و از [ميان] خانواده‌ام همكار و وزيري برايم مقرر بدار، هارون برادرم. فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ پس به هارون هم رسالت بده. آنگاه خداوند خواستة موسي را پذيرفت، و به هارون «نبوت» داد، همانگونه كه موسي را به عنوان نبي و پيامبر مقرر كرد. فأرسله معي ردءا و او را به عنوان ياور و مددكارم بفرست. وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ و آنها در مورد كشتن آن قبطي ادعاي حقي برمن دارند، فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ و مي‌ترسم به قصاص آن مرا بكشند.
قَالَ كَلَّا گفت:‌چنين نيست، آنها هرگز نمي‌توانند تو را به قتل برسانند. ما به شما نيرو و قدرت مي‌دهيم، و دست آنها به شما نمي‌رسد. شما و پيروانتان پيروزيد.
بنابراين فرعون نتوانست موسي را بكشد با اينكه موسي تا آخرين حد به مخالفت او برخاست و او را متكبر وبي‌خرد، و موسي قومش را گمراه دانست. فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا پس شما هر دو با نشانه‌هاي ما كه بر صداقت و راستگويي و صحت آنچه كه آورده‌ايد دلالت مي‌نمايند، برويد، يإِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ به راستي كه من با شما هستم، شما را حفاظت و حمايت مي‌كنم، و مي‌شنوم.
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ به نزد فرعون برويد و بگوييد: ما فرستادگان پروردگار جهانيانيم؛ به سوي تو فرستاده شده‌ايم تا به خدا و رسالت ما ايمان بياوري، و تسليم شوي، و پروردگارت را بپرستي، و به يگانگي او يقين نمايي.
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اينكه بني‌اسرائيل را با ما بفرست. پس از شكنجة‌بني‌اسرائيل دست بردار، و آنها را آزاد بگذار، تا پروردگارشان را پرستش نمايند، و تعاليم دينشان را برپاي دارند.
وقتي موسي و هارون به نزد فرعون آمدند و آنچه را خدا به آنها گفته بود به فرعون گفتند، فرعون ايمان نياورد و باورد نكرد، و نرم نشد، و شروع به مخالفت با موسي كرد، قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا و گفت: آيا در كودكي تو را در ميان خود پرورش نداديم؟ يعني آيا بر تو انعام نكرديم و تو را تربيت و پرورش نداديم؛ آنگاه كه كودكي در گهواره بودي؟! و از ناز و نعمت ما برخورددار شدي؟! وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ و سال‌هاي متمادي از عمر خويش را در بين ما به سر بردي، و آن كار بدي كه انجام دادي از تو سر زد. آن كار اين بود كه موسي ديد مرد قبطي با فردي از موسي دعوا مي‌كند. پس مردي كه از قوم موسي بود از او كمك خواست فوكزه موسي فقضي عليه و موسي به آن قبطي مشتي زد و مرد وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ و تو از كافراني يعني تو هم نيز راهت همان راه ماست، و همان راهي كه ما در پيش گرفته‌ايم تو هم همان راه را در پيش گرفته‌اي. پس فرعون بدون اينكه بداند به كفر اقرار كرد.
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ موسي گفت: من اين كار را زماني انجام دادم كه از سرگشتگان بودم. يعني اين كار را از روي كفر انجام ندادم، بلكه از روي سرگشتگي و اشتباه اين كار را كردم، سپس از پروردگارم طلب آمرزش نمودم و او مرا آمرزيد.
فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ سپس من از دست شما گريختم؛ آنگاه كه مي‌خواستيد مرا بكشيد. پس من به «مدين» گريختم و سال‌ها در آن جا ماندگار شدم، سپس به نزد شما آمدم. فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ آنگاه پروردگار به من دانش بخشيد و مرا از رسالت يافتگان گرداند.
حاصل مطلب اين كه اعتراض فرعون به موسي از روي ناداني بود، يا اينكه خودش را به ناداني مي‌زد. و فرعون قتل موسي را مانع نپذيرفتن رسالت او قرار داد. پس موسي برايش بيان كرد قتلي كه من مرتكب شدم از روي اشتباه و ناداني بود و نمي‌خواستم قتلي صورت بگيرد. و هيچ كس از فضل الهي محروم نيست، پس چرا حكم و رسالتي را كه خداوند به من بخشيده است، نمي‌پذيريد. پس فقط اين مانده است كه بگويي: الم تربك فينا و ليدا ايا در كودكي تو را در ميان خود پرورش نداديم؟ اگر با دقت بنگريم روشن مي‌شود كه تو بر من هيچ منتي نداري.
بنابراين موسي گفت: وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ آيا مي‌خواهي اين منت را بر من بگذاري كه تو بني‌اسرائيل را به كار گرفته و آنها را بردة خود ساخته‌اي، و من از بردگي كردن براي تو در امان مانده‌ام، و اين را بر من منت مي‌گذاري؟! اگر كمي تأمل شود به وضوح در خواهيم يافت كه تو بر اين ملت فاضل و خوب، ستم كرده و آنان را شكنجه نموده و مطيع خود ساخته‌اي تا كارهايت را انجام دهند، و خداوند مرا از اذيت و آزار تو به قوم من رسيده است. پس اين چه منتي است كه بر من مي‌گذاري و آن را به رخ من مي‌كشي؟
آيه‌ي 31-23:
قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ فرعون گفت: «پروردگار جهانيان كيست؟».
قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إن كُنتُم مُّوقِنِينَ [موسي] گفت: «پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان اين دواست اگر اهل يقين هستيد.
قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ [فرعون] به اطرافيان خود گفت: «آيا نمي‌شنويد!».
قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ [موسي] گفت: «پرودگارا شما و پروردگار نياكان پيشينيان شماست».
قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ [فرعون] گفت: «بي‌گمان پيامبرتان كه به سوي شما فرستاده شده ديوانه است».
قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ [موسي] گفت: «پروردگار مشرق و مغرب و همة چيزهايي است كه در ميان آن دو قرار دارد، اگر درك مي‌كنيد».
قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ [فرعون] گفت: «اگر غير از من معبودي برگزيني تو را از زمرة زندانيان خواهم كرد».
قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ [موسي] گفت: «آيا اگر چيز آشكاري هم برايت بياوردم؟».
قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ [فرعون] گفت: «اگر از راستگوياني آن را بياور».
فرعون با اينكه به صحت آنچه موسي او را بدان فرا مي‌خواند يقين داشت با انكار پروردگارش و از روي ستم و سركشي و خود بزرگ‌بيني گفت: وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ پروردگار جهانيان كيست؟ قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا موسي گفت: خداوندي است كه جهان بالا و پايين را آفريده و به شيوه‌هاي گوناگون به تدبير آن پرداخته و آن را پرورش مي‌دهد. و از جملة آفريده‌هايش شما هستيد كه مورد خطاب من مي‌باشيد. پس چگونه آفرينندة مخلوقات، و پديد آورندة آسمانها و زمين را انكار مي‌كنيد. إن كُنتُم مُّوقِنِينَ اگر شما راه يقين مي‌پوئيد! فرعون با پرخاش، و شگفت زده گفت: أَلَا تَسْتَمِعُونَ آيا نمي‌شنويد اين مرد چه مي‌گويد؟!
موسي گفت: رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ پروردگار شما و پروردگار نياكان و پيشينيان شماست، تعجب كنيد يا تعجب نكنيد، بپذيريد يا نپذيريد.
فرعون با حق مخالفت كرد و از كسي كه آن را آورده بود ايراد گرفت و گفت إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ همانا پيامبرتان كه به سوي شما فرستاده شده است ديوانه مي‌باشد، چون چيزي برخلاف باورهاي ما آورده و با ما مخالفت مي‌نمايد. پس عقل نزد ماست و خردمندان كساني هستند كه گمان مي‌برند آفريده نشده‌اند، و آسمانها و زمين همواره وجود داشته‌اند، بدون اينكه به وجود آورنده‌اي داشته باشند. آنها خودشان و بدون آفريننده آفريده شده‌اند! آري، عقل و خرد نزد او عبارت است از اينكه مخلوق ناقصي كه از تمام جهات ناقص است پرستش شود! و ديوانگي نزد فرعون آن است پروردگاري را تصور كرد كه آفرينندة جهان بالا و پايين بوده و نعمت‌هاي ظاهري و باطني را ارزاني كرده باشد و مردم را به عبادتش فرا خواند! فرعون اين سخن را براي قومش آراست، و آنها كم‌عقل بودند، پس قومش را به ناداني وا مي‌داشت، بنابراين از او اطاعت كردندو بي‌گمان آنها قومي فاسق بودند .
موسي در پاسخ انكار فرعون و اينكه پروردگار جهانيان را نمي‌پذيرفت، گفت رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا خداي من پروردگار مشرق و مغرب و همة مخلوقاتي است كه در ميان آن دو قرار دارد. إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ اگر درك كنيد من توضيح و بياني براي شما ارائه داده‌ام كه هر كس كوچكترين بهره‌اي از عقل داشته باشد آن را در مي‌يابد. پس چرا در آنچه به شما مي‌گويم خود را به ناداني مي‌‍زنيد؟ در اين آيه به اين مطلب اشاره شد است كه شما موسي را كه عاقل‌ترين و عالم‌ترين مردم است به ديوانگي متهم كرديد، و اين در حقيقت بيماري است كه در خود شما وجود دارد. شما ديوانه هستيد و عقل‌هاي ناقصتان حكم مي‌كند روشن‌ترين موجودات را كه آفرينندة آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است انكار كنيد پس شما كه خدا را انكار مي‌كنيد چه چيزي را مي‌پذيريد؟ شما كه خدا را نمي‌شناسيد چه چيزي را مي‌شناسيد؟ و چنانچه به خدا و آياتش ايمان مي‌آوريد؟! سوگند به خدا ديوانه‌هايي كه به منزلة چهارپايان هستند از شما عاقل‌تر و هدايت يافته‌تراند.
وقتي موسي با دليل قاطعش فرعون را ساكت كرد و توانايي مقابله را از او سلب كرد، پس موسي را به قدرت و سلطنت خود تهديد كرد و گفت: لئنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ اگر معبودي غير از من برگزيني تو را از زمره‌ي زندانيان خواهم گرداند. فرعون- خداوند چهره‌اش را زشت بگرداند ادعا كرد كه اميدوار است موسي را منحرف گرداند و موسي غير از فرعون هيچ معبود ديگر را معبود خويش قرار ندهد. فرعون تنها به خاطر فريب دادن قومش اين سخن را گفت، و گر نه او خيلي خوب مي‌دانست كه موسي و پيروانش از روي علم و بصيرت اين راه را انتخاب كرده‌اند و هرگز امكان ندارد كه از اعتقادات خود دست بردارند. موسي به او گفت أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ آيا اگر من معجزة آشكاري به تو نشان دهم كه بر صحت آنچه آورده‌ام دلالت كند [باز هم مرا زنداني مي‌كني؟!]
آيه‌ي35-32:
فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ پس بناگاه اژدهاي آشكاري شد.
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ و دست خود را بيرون آورد، پس ناگهان بينندگان آن را سفيد و روشن مي‌ديدند.
قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ [فرعون] به اشراف و بزرگان دور و بر خود گفت: «بي‌گمان اين جادوگري داناست».
يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ مي‌خواهد با جادوي خود شما را از سرزمينتان بيرون كند، پس شما چه فرمان مي‌دهيد؟
موسي عصايش را انداخت و بناگاه تبديل به اژدهايي آشكار شد كه هر كس آن را مي‌ديد خيال و گماني در آن نمي‌يافت. وَنَزَعَ يَدَهُ و دستش را از گريبانش بيرون آورد، فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ و ناگهان بينندگان آن را سفيد و روشن ديدند كه داراي نوري بزرگ بود، و هر كس به آن نگاه مي‌كرد هيچ نقص و عيبي را در آن مشاهده نمي‌كرد.
فرعون در قالب مخالفت با حق و پيام‌آور حقيقت، به اشراف و بزرگان پيرامونش گفت:
إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ  يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ اين جادوگري بس آگاه و ماهر است كه مي‌خواهد با جادوي خود شما را از سرزمينتان بيرون كند.
فرعون مي‌دانست كه آنها كم‌عقل و بي‌خرد هستند، بنابراين آنان را فريب داد و گفت: چيزي كه موسي نشان مي‌دهد از نوع كارهايي است كه جادوگران انجام مي‌دهند، چون آنها اين را به طور مسلم مي‌دانستند كه جادوگران چيزهاي عجيبي نشان مي‌دهند كه ديگر مردم توانايي آن را ندارند. و فرعون آنها را ترساند كه هدف او از اين جادو اين است كه شما را از وطن خودتان بيرون كند، تا شما را آواره نمايد و از خانه و كاشانه و فرزندانتان دور كند و بدين ترتيب در دشمني و عداوت خود نسبت به شما جديت نشان دهد. پس گفت: فَمَاذَا تَأْمُرُونَ چه فرمان مي‌دهيد، و چكار كنم؟
آيه‌ي 42-36:
قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ گفتند: «او و برادرش را مهلت بده، و افرادي را به تمام شهرهاي [مصر] بفرست تا جادوگران را جمع‌آوري كنند.
يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ تا هر جادوگر ماهر و دانايي را به نزد تو بياورند.
فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ آنگاه جادوگران در ميعاد روزي معين گرد آورده شدند.
وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ و به مردم گفته شد: «آيا شما گرد مي‌آييد؟».
لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ تا اگر جادوگران پيروز شوند ما از آنان پيروي كنيم.
فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَوقتي كه جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: «اگر ما چيره شويم آيا پاداشي خواهيم داشت؟».
قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ [فرعون] گفت: «بله! و بي‌گمان شما آنگاه از مقربان خواهيد بود».
گفتند: موسي و برادرش را مهلت بده، و به تمام شهرهاي مصر افرادي را به همة شهرهايي كه محل دانش و مركز جادو هستند بفرست تا هر جادوگر زبردست و ماهري را جمع‌آوري نموده و به نزد تو بياورند، زيرا با جادوگر بايد از طريق جادو مبارزه كرد.
و اين لطف الهي بود كه خداوند خواست بندگانش باطل بودن آنچه فرعون نادان و گمراه مردم را بدان فريب داده بود مشاهده كنند. بنابراين آنها را واداشت تا جادوگران و ساحران ماهر را جمع‌آوري كنند و در حضور او مجلس بزرگي منعقد شود و در آنجا حق بر باطل چيره شده و اهل دانش و فن به صحت و درستي آنچه موسي آورده است اقرار نمايند. پس فرعون به رأي و نظر آنها عمل كرد، و افرادي را براي گردآوري جادوگران به شهرها فرستاد و او در اين كار با جديت عمل كرد.
فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ آنگاه جادوگران در ميعاد روزي معين گردآوري شدند. در روزي كه موسي به آنها وعده داده بود، و آ» روز جشن بود، و آنها از كارهايشان دست كشيده و بي‌كار بودند، جادوگران گرد آورده شدند. وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ يعني از عموم مردم خواسته شد تا در روز موعود گرد آيند. لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ تا اگر جادوگران پيروز شدند ما از آنان پيروي كنيم. يعني به مردم گفتند: جمع شويد تا پيروزي جادوگران را بر موسي مشاهده كنيد، و آنها در كار خود ماهرند، پس، از آنها پيروي مي‌كنيم، و آنان را گرامي و بزرگ مي‌داريم و ارزش دانش سحر را در خواهيم يافت. پس اگر آنان بر حق بودند، مي‌گفتند: تا ما از آنهايي كه در ميان آنان اهل حق هستند، پيروي نماييم و راه راست را بشناسيم. بنابراين رويارويي موسي و جادوگران و شكست ساحران براي آنها فايده‌اي نداشت جز اينكه حجت بر آنان اقامه گرديد.
فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ وقتي جادوگران آمدند و به نزد فرعون رسيدند به او گفتند: أَينَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ اگر ما موسي را شكست دهيم و بر او چيره شويم آيا پاداشي خواهيم داشت؟
قَالَ نَعَمْ فرعون گفت: آري! شما مزد و پاداش خواهيد داشت، وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ به علاوه، در صورت پيروزي بر او از مقربان دربارم خواهيد بود. فرعون به آنان وعدة پاداش و مقرب بودن را داد تا نشاط آنها بيشتر شود و تمام توانايي خود را براي مخالفت و مبارزه با موسي به كار گيرند.
وقتي در موعد مقرر آنها و موسي و مردم مصر جمع شدند، موسي آنان را اندرز داد و به آنان فرمود: ويلكم لا تفتروا علي الله كذبا فيسحتكم بعذاب و قد خاب من افتري واي بر شما! بر خداوند دروغ نبنديد، كه با عذابي [سخت] شما را نابود خواهد كرد. و هر كس به خدا دروغ نسبت دهد ناكام است. پس آنها با يكديگر به كشمكش و جروبحث پرداختند، سپس فرعون آنها را تشويق كرد، و خودشان نيز يكديگر را تشويق كردند.
آيه‌ي 48-43:
قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ موسي به آنان گفت: «آنچه را كه مي‌خواهيد بيفكنيد، بيفكنيد».
فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ پس آنان ريسمانها و عصاهايشان را افكندند و گفتند: «به بزرگي فرعون قسم! بي‌گمان ما چيره و پيروزيم».
فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ آنگاه موسي عصايش را انداخت، ناگهان [اژدهايي شد كه] ساخته‌هاي آنان را بلعيد.
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ پس جادوگران سجده‌كنان بر زمين افتادند.
قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ گفتند: «به پروردگار جهانيان ايمان آورده‌ايم».
رَبِّ مُوسَى وَهَارُون َپروردگار موسي و هارون.
موسي به جادوگران گفت: هر هنري كه داريد عرضه كنيد، و موسي آنها را مقيد به افكندن چيز مخصوص نكرد، چون يقين داشت چيزي كه آنها براي مبارزه و مخالفت با حق آورده‌اند باطل و پوچ است.
فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ جادوگران ريسمانها و عصاهايشان را به زمين انداختند، ناگهان به مارهايي تبديل شدند كه راه مي‌رفتند، و آنها با اين كار چشمان مردم را جادو كردند. وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ و گفتند: به ياري و كمك فرعون ما چيره و پيروزيم. پس آنها از قدرت بنده‌اي ضعيف و ناتوان كه فقط طغيان كرده و لشكرياني در اختيار داشت ياري جستند، و ابهت و شكوه ظاهري فرعون، جادوگران را فريب داد، و آنها حقيقت امر را نديدند و يا اينكه سوگند خوردند و گفتند: «به عزت فرعون سوگند! ما پيروزيم».
موسي عصاي خود را انداخت كه ناگهان تبديل به اژدهاي بزرگي گرديد و شروع به بلعيدن چيزهايي كرد كه با دروغ سرهم مي‌كردند. پس همة ريسمانها و چوب دستي‌هايي را كه انداخته بودند بلعيد چون همه دروغ و افترا و باطل بود، و باطل نمي‌تواند در برابر حق مقاومت كند.
وقتي جادوگران اين معجزة بزرگ را ديدند، يقين كردند كه اين جادو نيست، بلكه نشانه‌اي از نشانه‌هاي الهي، و معجزه‌اي است كه از صداقت و راستگويي موسي و صحت آنچه آورده است خبر مي‌دهد. بنابراين جادوگران سجده‌كنان بر زمين افتادند. و گفتند: ءآمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ رَبِّ مُوسَى وَهَارون به پروردگار جهانيان ايمان آورده‌ايم؛ پروردگار موسي و هارون.
پس باطل در اين صحنه نابود شد و شكست خورد، و سران باطل نيز به باطل بودنش اعتراف كردند، و حق روشن و آشكار گرديد تا جايي كه بينندگان آن را با چشمان خود مشاهده كردند.
آيه‌ي51-49:
قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ [فرعون] گفت: «آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ بي‌گمان او بزرگترتان است كه به شما جادو آموخته است. پس خواهيد دانست، حتماً دستها و پاهاي شما را برخلاف جهت همديگر قطع مي‌گردانم و همگي شما را به دار خواهم آويخت».
قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ گفتند: «باكي نيست، به درستي كه ما به سوي پروردگارمان باز مي‌گرديم».
إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ همانا ما اميدواريم كه پروردگارمان گناهانمان را از آن روي كه نخستين ايمان آورندگان بوده‌ايم بيامرزد.
اما فرعون جز سركشي و گمراهي را نپذيرفت و همچنان به عناد خود ادامه داد. بنابراين به جادوگران گفت:
ءآمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورده‌ايد؟ فرعون تعجب كرد و قومش نيز از جرأت جادوگران در برابر فرعون و اينكه بدون اجازة فرعون به موسي ايمان آوردند تعجب كردند. پس گفت: إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ بدون شك او بزرگ و استاد شماست كه به شما جادو آموخته است. اين را گفت در حالي كه جادوگران را گرد آورده بود، و اشراف و درباريانش به او پيشنهاد كرده بودند كه جادوگران را از تمام شهرها گرد بياورد. و مي‌دانستند كه جادوگران قبلاً موسي را نديده‌اند و آنها جادوهايي ارائه دادند كه بينندگان را شگفت‌زده كرد اما با اين وجود اين سخن را به دروغ در مورد آنها شايعه كرد با اينكه خودشان مي‌دانستند كه اين سخن، پوچ و بي‌معناست. پس افرادي كه داراي چنين عقلي هستند بعيد نيست به حقيقت آشكار و معجزات روشن ايمان نياورند، چون فرعون هر چيزي را به عنوان حقيقت و واقعيت به آنان معرفي كرد و آنان هم آن را تصديق مي كردند. سپس فرعون جادوگران را تهديد كرد و گفت: لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ حتماً دست‌ها و پاهاي شما را برخلاف جهت همديگر [= دست راست و پاي چپ و برعكس] قطع مي‌گردانم. همانطور كه با «مفسد در زمين» چنين مي‌شود. وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِين وهمة شما را به دار خواهم آويخت تا زجر و شكنجه بچشيد و خوار و ذليل شويد.
جادوگران وقتي شيريني ايمان را در يافتند و لذت آن را چشيدند، گفتند: لَا ضَيْرَ از آنچه ما را به آن تهديد مي‌كني باكي نداريم. إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلبونِ. إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا ما به سوي پروردگارمان باز مي‌گرديم، و ما اميدواريم پروردگارمان گناهاني از قبيل كفر و جادوگري و غيره را كه مرتكب شده‌ايم بيامرزد. أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ از آن رو كه ميان اين لشكريان، نخستين ايمان آورندگان به موسي بوده‌ايم. پس خداوند آنها را ثابت‌قدم گرداند و به آنان صبر و بردباري ارزاني نمود.
احتمال دارد فرعون تهديدش را عملي كرده باشد، چون در آن وقت فرعون قدرت و پادشاهي داشت. بنابراين احتمال دارد كه خداوند فرعون را از انجام آن كار باز داشته باشد. سپس فرعون و قومش همچنان به كفر خود ادامه مي‌دادند و موسي معجزات آشكار را براي آنها مي‌آورد، و هرگاه نشانه‌اي به نزد آنها مي‌آمد و به شدت آنها را در تنگنا قرار مي‌داد با موسي وعده مي‌كردند و پيمان مي‌بستند كه اگر خداوند اين بلا را از آنها دور نمايد قطعاً به او ايمان خواهند آورد، و بني اسرائيل را به همراه او خواهند فرستاد. پس خداوند عذاب را دور مي‌نمود، سپس آنها باز عهدشكني مي‌كردند.
آيه‌ي 59-52:
وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ و به موسي وحي كرديم كه بندگانم را شبانه ببر، شما حتماً تعقيب مي‌شويد.
فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ آنگاه فرعون گردآورندگان را به شهرها فرستاد.
إِنَّ هَؤُلَاء لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ [و به مأموران دستور داد كه به اهالي شهرها بگويند:] همانا اينها گروه اندك و ناچيزي هستند.
وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ و به راستي كه آنان ما را به خشم آورده‌اند.
وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ و ما گروهي محتاط هستيم.
فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ و ما آنان را از ميان باغها و چشمه‌ها بيرون كرديم.
وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ و [ايشان را] از ميان گنجها و منزلگاههاي نيك بدر كرديم.
كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اين چنين [آنها را به عذاب خود گرفتار ساختيم] و آنها را ميراث بني‌اسرائيل نموديم.
وقتي موسي از ايمان آوردن آنها نااميد گرديد و آمدن عذاب بر آنها قطعي شد و زمان آن فرا رسيد كه خداوند بني‌اسرائيل را از اسارت و بندگي نجات دهد، و به آنها در زمين قدرت و ثروت ببخشد، خداوند به موسي وحي كرد كه أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي در اول شب بني‌اسرائيل را كوچ بده تا آهسته به راهشان ادامه دهند، إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ و حتماً فرعون و لشكريانش شما را تعقيب خواهند كرد.
و همانطور كه خداوند خبر داد اتفاق افتاد.آنها وقتي صبح كردند ديدند كه همة بني‌اسرائيل شبانگاه به همراه موسي رفته‌اند، فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ پس فرعون مأموراني را به شهرها فرستاد تا مردم را جكع كنند و بر بني‌اسرائيل هجوم برند و بلايي بر سرشان بياورند. فرعون قومش را تشويق مي‌كرد و مي‌گفت: إِنَّ هَؤُلَاء لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ اين بني‌اسرائيلي‌ها گروه اندك و ناچيزي هستند. وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ و آنها ما را به خشم آورده‌اند و ما بايد خشم خود را در مورد اين بردگان كه از نزد ما فرار كرده‌اند به اجرا در آوريم. وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ يعني همة ما بايد از آنها برحذر باشيم، چرا كه دشمن ما هستند، و نابودي آنها به نفع همة ما است. پس فرعون و لشكريانش بيرون آمدند و از همه خواسته شد كه شركت كنند. و هيچ‌كس باز نماند، مگر افراد معذوري كه توانايي نداشتند.
خداوند متعال مي‌فرمايد: فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ و آنها را از باغهاي خوب مصر و چشمه‌ساران و كشت‌زارهاي آن كه زمين‌هايشان را پوشانده و شهرها و بيابان‌ها را آباد كرده بود بيرون كرديم وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ و آنها را از ميان گنج‌ها و كاخ‌ها مجلل بيرون رانديم كه بينندگان را شگفت‌زده مي‌كرد، و هر كس را كه به آن مي‌انديشيد فريب مي‌داد؟ گنج‌ها و جايگاه‌هايي كه مدت زماني طولاني از آن بهره‌مند شده و با غرق در لذت‌ها و شهوت‌ها، عمري طولاني در كفر و فساد و تباهي و تكبر بر بندگان و سرگرداني سپري كرده بودند.
كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اين چنين باغها و چشمه‌سارها و كشتزارها و جايگاه نيك را به بني اسرائيل ميراث داديم. بني‌اسرائيلي كه فرعونيان آنها را بردگان خود قرار داده بودند و آنها را كارهاي سخت و طاقت‌فرسا به كار مي‌گرفتند. پس پاك است خداوندي كه فرمانراوايي را به هر كس كه بخواهد مي‌دهد، و از هر كس كه بخواهد، مي‌دهد، و از هر كس كه بخواهد مي‌گيرد؟ و هر كس را كه بخواهد به سبب فرمانبرداري‌اش غزت مي‌بخشد، و هر كس را كه بخواهد به سبب نافرماني‌اش خوار مي‌گرداند.
آيه‌ي 68-60:
فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ آنگاه به هنگام طلوع آفتاب آنان را تعقيب كردند.
فَلَمَّا تَرَاءى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ پس هنگامي كه هر دو گروه همديگر را ديدند، ياران موسي گفتند: «قطعاً ما گرفتار مي‌شويم».
قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ [موسي] گفت: «چنين نيست، پروردگارم با من است، و رهنمودم خواهد كرد».
فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ پس به موسي وحي كرديم كه عصاي خود را به دريا بزن، آنگاه [دريا] شكافت و هر بخشي مانند كوه بزرگي گرديد.
وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِينَ و ديگران را [نيز] در آنجا نزديك آورديم.
وَأَنجَيْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ و موسي و همة همراهانش را نجات داديم.
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ سپس ديگران را غرق كرديم.
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بي‌گمان در اين [ماجرا] نشانه‌اي است، و بيشترشان مؤمن نبودند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ  و بي‌گمان پروردگارت توانا و مهربان است.
قوم فرعون به هنگام طلوع خورشيد به تعقيب قوم موسي پرداختند، در حاليكه خشمگين بودند و با قدرت و توانايي به دنبال آنها را افتادند. تَرَاءى الْجَمْعَانِ وقتي كه هر دو گروه يكديگر را ديدند. قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى ياران موسي به او شكايت بردند و با اندوه به وي گفتند: إِنَّا لَمُدْرَكُونَ بي‌گمان آنها به ما رسيده و ما گرفتار مي‌گرديم. موسي آنها را دلداري داد و گفت: ثابت قدم باشيد، و آنها را از وعدة راستين پروردگارش آگاه كرد. پس گفت كلا آن طور نيست كه شما گفتيد، و ما گرفتار نمي‌شويم إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ چرا كه پروردگارم با من است، و به راهي كه ماية نجات من و شماست رهنمودم خواهد كرد. پس به موسي وحي كرديم كه عصاي خود را به دريا بزن، و او و عصايش را به دريا زد، آن‌گاه دريا از هم شكافت و دوازده راه در آن باز شد، و هر بخشي مانند كوه بزرگي بود. پس موسي و قومش از همين راهها وارد دريا شدند. و فرعون و قومش را به اين مكان نزديك كرديم، و آنها را در اين راه كه موسي و قومش از آن رفته بودند وارد نموديم. آنها همه از دريا عبور كردند و نجات يافتند و هيچ كسي باز نماند. و از لشكريان فرعون هيچ‌كس نجات نيافت بلكه همه غرق شدند.
بي‌گمان ماجراي نجات مؤمنان و غرق شدن كافران نشانه‌اي است بزرگ كه بر راست بودن آنچه موسي آورده است و بر بطلان باور و عقيدة فرعونو قومش دلالت مي‌كند وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ اما با وجود اين نشانه‌هاي بزرگ كه سبب ايمان مي‌گردد آنها ايمان نياوردند چرا كه دلهايشان فاسد بود. وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بي‌گمان پروردگارت توانا و قادر است، را هلاك و نابود ساخت، و با رحمت خويش موسي و كساني را كه همراه او بودند نجات داد.
آيه‌ي 82-69:
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ و خبر ابراهيم را براي آنان بخوان.
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ هنگامي كه به پدر و قومش گفت: «چه مي‌پرستيد؟». عبادتشان ماندگار مي‌مانيم».
قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ گفتند: «بت‌هايي را مي‌پرستيم، و هميشه بر عبادتشان ماندگار مي‌مانيم».
قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ گفت: «آيا هنگامي كه آنها را به كمك مي‌خوانيد صداي شما را مي‌شنوند؟».
أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ يا به شما سود مي‌بخشند، يا زيان مي‌رسانند؟
قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ گفتند: «نه، اما پدران و نياكان خود را ديده‌ايم كه چنين مي‌كرده‌اند».
قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ گفت: «آيا مي‌بينيد كه چه چيزي را مي‌پرستيد؟».
أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ شما و پدران پيشين شما.
فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ بدون شك همة آنها دشمن من هستند، به جز پروردگار جهانيان.
الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ آن ذاتي كه مرا آفريده است و هم او مرا هدايت مي‌كند.
وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ آن خداوندي كه مرا غذا مي‌دهد، و [آشاميدني] مي‌نوشاند.
وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ و چون بيمار شوم اوست كه مرا شفا مي‌دهد.
وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ و آن خداوندي كه مرا مي‌ميراند، سپس زنده‌ام مي‌گرداند.
وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ وخداوندي كه اميدوارم گناهانم را در روز جزا بيامرزد.
اي محمد (ص) سرگذشت و حكايت ابراهيم خليل را براي مردم بخوان و ماجراي او را در اين وضعيت خاص بيان كن. او ماجراهاي زيادي دارد، اما شگفت‌ترين اخبار و بهترين سرگذشت او خبري است كه رسالت او را در بر دارد كه از دعوت كردن قومش و مجادله كردن با آنها و باطل نمودن باورهايشان سخن مي‌گويد. بنابراين آن‌را مقيد به ظرف زمان كرد و فرمود: و به يادآور زماني را كه ابراهيم به پدرش و قومش گفت: چه چيزي را مي‌پرستيد؟ آنها با افتخار پاسخ دادند: نَعْبُدُ أَصْنَامًا بت‌هايي را پرستش مي‌كنيم كه آنها را با دست‌هاي خود مي‌تراشيم فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ و در بيشتر اوقات به عبادت و پرستش آنها مي‌پردازيم.
ابراهيم با بيان اينكه بت‌ها سزاوار پرستش و عبادت نيستند، گفت: هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ آيا هنگامي كه بت‌ها را به كمك مي‌خوانيد، صداي شما را مي‌شنوند تا دعايتان را پاسخ دهند، و مشكلات شما را حل نمايند، و هر امر ناگواري را از شما دور كنند؟
أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ يا به شما سود مي‌بخشند و يا زيان مي‌رسانند؟! پس آنها اقرار كردند كه بت‌ها هيچ يك از اين كارها را نمي‌توانند انجام دهند؛ صدايي نمي‌شنوند و سود و زياني نمي‌رسانند. بنابراين وقتي ابراهيم بت‌ها را شكست، گفت: بل فعله كبيرهم هذا فسئلوهم إن كانوا ينطقون بلكه بزرگترشان چنين كرده است. پس، از آنها بپرسيد اگر حرف مي‌زنند كافران گفتند: لقد علمت ما هولاء ينطقون تو نيك مي‌داني كه اينها حرف نمي‌زنند. يعني ثابت و بديهي است [كه بت‌ها چنين كارهايي را انجام نمي‌دهند].
پس به تقليد از پدران و نياكان گمراهشان پناه بردند و گفتند: بَلْ وَجَدْنَا آبَاءنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ  آنها چيزي از اين كارها را نمي‌توانند بكنند، فقط ما پدران و نياكان خود را ديده‌ايم كه چنين مي‌كرده‌اند، و ما از آنها پيروي نموده و راهشان در پيش گرفته و به عادت و سنت‌هاي آنان عمل نموده و آن را زنده نگاه داشته‌ايم. ابراهيم به آنها گفت: شما و پدرانتان همه در اشتباه هستيد، و شما و پدرانتان در گمراهي برابرند.
أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي آيا در آنچه مي‌پرستيد انديشيده‌ايد؟! شما و پدران پيشين شما؟! بدون شك همة چيزهايي كه معبود خود مي‌دانيد دشمن من هستند. پس اگر مي‌توانند كوچكترين زياني به من برسانند و عليه من چاره‌انديشي و توطئه كنند، و دريغ نورزند! اما توانايي اين را ندارند. إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ به جز پروردگار جهانيان؛ ذاتي كه مرا آفريده است، و همو مرا راهنمايي مي‌كند، و فقط او نعمت آفرينش، و رهنمود كردن به سوي منافع ديني و دنيوي را ارزاني مي‌نمايد.
سپس برخي از نيازها را به طور ويژه بيان كرد و گفت: وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ وَإِذَا َرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ پس فقط خداوند اين كارها را مي‌كند، بنابراين فقط بايد او پرستش شود، و از او اطاعت گردد، و پرستش اين بت‌ها را ترك كرد، بت‌هايي كه چيزي را نمي‌آفرينند، و هدايت نمي‌كنند، و نمي‌توانند كسي را بيمار نموده و يا بهبود ببخشند. و به كسي غذا نمي‌دهند، و آشاميدني نمي‌نوشانند، و زنده نمي‌كنند، و نمي‌ميرانند، و به عبادت كنندگان خود سودي نمي‌بخشند؛ رنجهايشان را از آنان دور نكرده و گناهانشان را نمي‌آمرزند. پس بسيار روشن است كه شما و پدرانتان توانايي مخالفت با اين دلايل روشن را نداريد. و معلوم است كه شما و آنان در گمراهي و ترك گفتن راه هدايت يكسان هستيد. خداوند متعال مي‌فرمايد: و حاجه قومه قال اتحجوني في الله و قد هدئن و قومش با او به جر و بحث و مجادله پرداختند، گفت: آيا در بارة خدا با من مجادله مي‌كنيد، حال آنكه او مرا هدايت كرده است؟!
آيه‌ي 89-83:
رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ پروردگارا! به من حكمت ببخش، و مرا از زمرة شايستگان بگردان.
وَاجْعَل لِّي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ و براي من نام نيك در ميان آيندگان برجاي بگذار.
وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ و مرا از وارثان بهشت پرناز و نعمت بگردان.
وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ و پدرم را بيامرز، بي‌گمان او از گمراهان بود.
وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ و مرا رسوا مكن روزي كه برانگيخته مي‌شوند.
يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ روزي كه اموال و اولاد [هيچ] سودي نمي‌رسانند.
إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ بلكه تنها كسي [نجات مي‌يابد و سود مي‌بيند] كه با دلي پاك نزد خداوند بيايد.
سپس ابراهيم- عليه‌السلام- پروردگارش را فراخواند و گفت رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا پروردگارا! به من دانش زيادي عطا كن كه به وسيلة آن حلال و حرام را بدانم، و در ميان مردم داوري كنم، وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ و مرا به شايستگان از قبيل پيامبران ملحق بگردان.
و نام نيك و آوازه نيكو را براي هميشه در ميان آيندگان براي من برجاي بدار. پس خداوند دعايش را پذيرفت و به او دانش و حكمت بخشيد كه به سبب آن از برترين پيامبران گرديد، و به برادران پيامبرش پيوست. و خداوند ابراهيم را دوست داشتني و مقبول گردانيد، به گونه‌اي كه در ميان همة ملت‌ها و در همة اوقات مورد بزرگداشت و ستايش قرار مي‌گيرد. خداوند متعال فرموده و براي او در [ميان] آيندگان [آوازه نيك] بر جاي گذاشتيم. سلام بر ابراهيم اين چنين نيكوكاران را پاداش مي‌دهيم. همانا او از بندگان با ايمان ما بود.
وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ و مرا از زمرة كساني بگردان كه خداوند آنها را وارث بهشت مي‌گرداند. پس خداوند دعايش را پذيرفت و مقامش را در باغهاي پرناز و نعمت بهشت بالا برد.
وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ و پدرم را بيامرز، بي‌گمان او از گمراهان بود. و اين دعا به سبب وعده‌اي بود كه او به پدرش داده بود، آنگاه كه گفت ساستعفر لك ربي انه كان بي‌حفيابه زودي از پروردگارم براي تو طلب آمرزش مي‌نمايم، بي‌گمان او نسبت به من مهربان است. و خداوند متعال فرموده است: ماكان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعده وعدها اياه فلما تبين له عدو لله تبرا منه ان ابراهيم لاوه حليم و طلب آمرزش ابراهيم براي پدرش فقط به خاطر وعده‌اي بود كه به او داده بود، پس .وقتي براي ابراهيم آشكار شد كه پدرش دشمن خداست از او بيزاري جست. همانا ابراهيم بردبار و بازگشت كننده [به سوي خدا] است.
وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ و در روز قيامت كه مردم برانگيخته مي‌شوند، با توبيخ نمودنم به خاطر ارتكاب برخي از گناهان، و كيفردادن و خوار نمودنم، مرا رسوا مكن.
بلكه مرا در آن روز خوشبخت گردان، كه لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ اموال و اولاد سودي نمي‌رسانند، و تنها كسي نجات مي‌يابد و سود مي‌برد كه با دلي پاك به نزد خدا آمده باشد. و تنها به وسيلة قلب پاك آدمي از كيفر و سزا نجات مي‌يابد و سزاوار پاداش فراوان مي‌گردد. دل سالم يعني دلي كه از شرك و شك و محبت غيرخدا، و اصرار ورزيدن بر بدعت و گناهان به دور باشد. و بايد ضمن سالم بودن از امور مذكور، به اخلاص و علم يقين و محبت او تابع آنچه باشد كه خدا مي‌خواهد، و چيزي را پيروي نمايد كه از سوي خدا آمده است.
آيه‌ي 104-90:
وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ و [در آن هنگام] بهشت براي پرهيزگاران نزديك گردانده مي‌شود.
وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ و دوزخ براي گمراهان آشكار مي‌گردد.
وَقِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ و به آنها گفته مي‌شود: «كجا هستند معبوداني كه [آنها را] پيوسته عبادت مي‌كرديد؟».
مِن دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنصُرُونَكُمْ أَوْ يَنتَصِرُونَ [معبودهايي] غير از خدا، آيا شما را ياري مي‌كنند يا خويشتن‌را ياري مي‌دهند؟».
فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ پس، آنان و گمراهان پياپي در آن [جهنم] افكنده مي‌شوند.
وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ و [نيز] لشكريان شيطان همگي [به دوزخ افكنده مي‌شوند].
قَالُوا وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ آنان در آنجا به كشمكش مي‌پردازند و مي‌گويند:
تَاللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ «سوگند به خدا ما در گمراهي آشكاري بوديم».
إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مي‌ساختيم.
وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ و ما را جز گناهكاران گمراه نكرده‌اند.
فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ [اينك] ما هيچ شفاعت كننده‌اي نداريم.
وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ و هيچ دوست صميمي و دلسوزي [نداريم].
فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ كاش [به دنيا] بر مي‌گشتيم تا از زمرة مؤمنان مي‌شديم.
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بي‌گمان در اين نشانه‌اي است، و بيشترشان مؤمن نيستند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و قطعاً پروردگارت توانا و مهربان است.
به همين جهت از حالات آن روز بزرگ، و پاداش و سزاي آن سخن به ميان آورده و فرمود: وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ بهشت براي كساني كه از پروردگارشان پروا داشته‌اند نزديك است؛ كساني كه دستورات خداوند را به جاي آورده، و از آنچه او نهي كرده دوري نموده، و از ناخشنودي و عذاب وي پرهيز كرده‌اند.
وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ و جهنم براي گمراهان آشكار مي‌شود، و با همة عذابي كه در آن وجود دارد برايشان آماده مي‌گردد. لِلْغَاوِينَ كساني كه از فرمان الهي سرپيچي كرده و مرتكب كارهاي حرام شده و پيامبرانش را تكذيب كرده و حقي را كه پيامبران آورده‌اند رد مي‌كنند. و به آنان گفته مي‌شود: أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنصُرُونَكُمْ أَوْ يَنتَصِرُونَ كجايند معبوداني كه به جاي خدا پرستش مي‌كرديد، آيا شما را كمك مي‌كنند، يا خود را ياري مي‌دهند؟! يعني نمي‌توانند هيچ يك از اين كارها را بكنند، و دروغ و رسوايي آنها آشكار مي‌شود، و زيانمندي و ضرر و خواري و رسوايي و پشيماني‌شان آشكار مي‌گردد، و تلاش آنها بيهوده و بي‌نتيجه مي‌ماند. پس معبوداني كه عبادت مي‌شدند و گمراهاني كه آنها را عبادت مي‌كردند همه در جهنم انداخته مي‌شوند.
ولشكريان شيطان از قبيل انسان‌ها و جن‌هايي كه شيطان آنها را به سوي گناهان و شرك ورزيدن و ايمان نياوردن مي‌كشاند و بر آنها مسلط مي‌گردد و در نتيجه از دعوتگران راه شيطان مي‌شوند و در راستاي خشنودي شيطان تلاش مي‌نمايند و مردم را به اطاعت از شيطان فرا مي‌خوانند و ديگران از آنان تقليد مي‌كنند، قالُوا لشكريان گمراه شيطان به بت‌هايي كه عبادت مي‌كردند، مي‌گويند:‌تَاللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ سوگند به خدا كه ما در گمراهي آشكاري بوديم، چرا كه شما را در عبادت و محبت و ترس و اميد با خدا برابر مي‌داشتيم، و همانطور كه خدا را مي‌خوانديم، شما را هم به فرياد مي‌طلبيديم. پس در اين هنگام گمراهي‌اشان براي آنها آشكار مي‌گردد، و به گناه خود اعتراف مي‌كنند. و خداوند در كيفر آنان عادلانه رفتار مي‌كند، و كيفر و سزاي آنها به جاست. و آنها معبودان و بت‌ها را فقط در عبادت و پرستش با خداوند برابر مي‌دانستند نه در آفرينش، چون مي‌گويند: برب‌العلمين با پروردگار جهانيان پس آنها اقرار مي‌نمايند كه خداوند پروردگار همة جهانيان است، كه بت‌هايشان نيز از زمرة جهانيان‌اند.
وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ يعني گناهكاران و پيشوايان گمراهي ما را گمراه كردند و به فساد و تباهي كشاندند و مردم را به سوي آتش جهنم فرا خواندند.
فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ اينك ما هيچ شفاعت كننده‌اي نداريم كه براي ما شفاعت كند و ما را از عذاب خدا نجات بدهد.
وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ و هيچ دوست نزديك و مهربان و صميمي نداريم كه كوچكترين فايده‌اي به ما برساند، آن‌طور كه در دنيا دوستان صميمي آديم را ياري مي‌كنند. پس آنها از هر خيري نااميد شده، و به سزاي كارهايي كه انجام داده‌اند گرفتار مي‌شوند، آرزو مي‌كنند كه به دنيا بازگردند تا كارهاي شايسته انجام دهند.
فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً اي كاش يك بار به دنيا برگردانده مي‌شديم! فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ تا از زمرة مؤمنان گشته و از عذاب نجات يافته و سزاوار پاداش شويم. اما بعيد است، و آنها راهي به آنچه مي‌خواهند ندارند، و هر دري به روي آنان بسته شده است. إِنَّ فِي ذَلِكَ بي‌گمان در آنچه براي شما بيان و توصيف نموديم، لَآيَةً نشانه و پندي است براي شما وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ اما با وجود آمدن نشانه‌هاي فراوان بيشترشان ايمان نياوردند.
آيه‌ي110-105:
كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ  قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند.
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ چون برادرشان نوح به آنان گفت: «آيا پروا نمي‌داريد؟»
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ همانا من برايتان رسولي امين هستم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ من در مقابل اين دعوت هيچ مزدي از شما نمي‌خواهم مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس از خداوند بترسيد و از من اطاعت كنيد.
خداوند متعال با اشاره به تكذيب شدن نوح از سوي قومش، و جوابي كه نوح به آنان داد، و نيز با بيان سرنوشت همگي آنان فرمود: كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ قوم نوح همة پيامبران را تكذيب كردند، چون تكذيب نوح به مثابة تكذيب همة پيامبران است، زيرا همة پيامبران بر يك دعوت هستند و خبر واحدي را مي‌رسانند. پس تكذيب يكي از پيامبران به معني تكذيب حقيقتي است كه آنها آورده‌اند إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ و برادر نسبي خود به نوح را تكذيب كردند، وقتي كه به آنها گفت: أَلَا تَتَّقُونَ آيا از خدا نمي‌ترسيد تا بر اثر ترس و پرواي الهي بت‌پرستي را رها كرده و خالصانه خدا را بپرستيد؟!
خداوند پيامبري را به ميان هر قومي مبعوث كرده باشد، آن را از ميان همان قوم انتخاب كرده است. يعني آن پيامبر فردي از همان قوم بوده است، تا براي آنان سخت و ناخوشايند نباشد كه از وي تبعيت نمايند. نيز تا اصل و نسبت ايشان را بشناسند و نيازي به اين نداشته باشند كه در مورد اصل و نسب وي تحقيق نمايند.پس نوح بسيار با مهرباني- همانطور كه شيوة همة پيامبران است- خطاب به آنها گفت: آيا از خدا پروا نمي‌داريد؟إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ همانا من برايتان رسولي امين هستم. و چون او به طور مخصوص به سوي آنها فرستاده شده بود، مي‌بايست آنچه را كه آورده بود بپذيرند، و به آن ايمان بياورند، و سپاس خداوند را به جاي آورند كه اين پيامبر بزرگوار را به آنان اختصاص داده است.
امين بودن او اقتضا مي‌نمايد كه چيز ناحقي را به خدا نسبت ندهد، و وحي الهي را اضافه يا كم نكند. نيز امين بودنش ايجاب مي‌كند كه آنها خبرش را تصديق نمايند، و از دستورش اطاعت كنند.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس از خدا بترسيد و در آنچه شما را بدان فرمان دهد و يا از آن نهي مي‌كند از او اطاعت كنيد، چرا كه او پيامبري امين است، در نتيجه بايد از وي اطاعت نماييد. بنابراين با فاي سببيه آن را ذكر كرد، و سببي را كه موجب اطاعت است بيان نمود.سپس عدم وجود مانع را بيان كرد و فرمود: وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ و در مقابل اين دعوت هيچ مزدي از شما نمي‌خواهم، مبادا كه همچون تاواني بر شما سنگيني كند. إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست. من با اين دعوت اميدوارم كه به او نزديك شوم وپاداش فراوان به دست آورم. من خيرخواه شما هستم و چيزي كه از شما مي‌خواهم اين است كه راه راست را در پيش بگيريد.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ نوح-عليه‌السلام- اين را تكرار نمود و بارها و قومش را دعوت كرد و تا مدتي طولاني در ميان آنها ماند. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاماً او نهصد و پنجاه سال در ميان قومش باقي ماند. و قال رب اني دعوت قومي ليلا و نهاراً  فلم يزدهم دعا ي و الا فرارا گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز دعوت كردم، اما دعوت كردن آنها از سوي من جز گريز چيزي به آنها نيافزود. قوم نوح براي رد كردن دعوت او و مخالفت نمودن با وي بهانه‌اي را علم كردند كه صلاحيت ندارد بدان تمسك جست. پس گفتند:
آيه‌ي 122-111:
قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ گفتند: «آيا به تو ايمان بياوريم حال آنكه فرومايگان از تو پيروي كرده‌اند؟».
قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ گفت: «من چه مي‌دانم آنان چه مي‌كرده‌اند؟».
إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ حساب ايشان- اگر مي‌دانيد- جز بر عهدة پروردگار نيست.
وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ و من مؤمنان را طرد نخواهم كرد.
إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ من جز بيم دهنده‌اي آشكار نيستم.
قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ گفتند: «اي نوح! اگر پايان ندهي سنگسار خواهي شد».
قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ گفت: «پروردگارا! بي‌گمان قومم مرا تكذيب كردند».
فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ پس ميان من و آنان داوري كن، و من كساني از مؤمنان را كه با من هستند نجات بده.
فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ پس او و كساني را كه با وي بودند در كشتي انباشته نجات داديم.
ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ و بعد از اين بازماندگان را غرق كرديم.
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بي‌گمان در اين نشانه‌اي است، و بيشترشان مؤمن نبودند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بي‌گمان پروردگارت توانا و مهربان است.
چگونه ما از تو پيروي كنيم در حالي كه جز افراد فرومايه و بي‌ارزش را در كنارت نمي‌بينيم! با اين تكبر و عدم پذيرش حق، خود بزرگ‌بيني و جهالتشان نسبت به حقايق شناخته مي‌شود، زيرا اگر هدف آنها پيروي از حق بود، ولي اشكال و شكي در دعوت او موجود بود، مي‌گفتند: درستي و صحت آنچه را كه آورده‌اي به طرقي كه آدمي را به صحت آن مي‌رساند، براي ما بيان كن.
و اگر آنها واقعاً مي‌انديشيدند، مي‌دانستند كه پيروان نوح برگزيدگان و خردمندان و افرادي داراي اخلاق و رفتار خوب هستند، و فرومايه كسي است كه عقلش سلب شده و پرستش سنگ‌ها را نيك دانسته و راضي شده است تا براي آن سجده ببرد، و آن را صدا بزند، و از پذيرفتن دعوت پيامبران خودداري كند. و به محض اينكه يكي از دو متخاصمين سخن باطل را بر زبان آورد- قطع نظر از درست بودن دعوي طرفش- فاسد و پوچ‌بودن سخنش شناخته مي‌شود. پس قوم نوح كه در پاسخ به دعوت وي گفتند أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ آيا به تو ايمان بياوريم، حال آنكه فرومايگان از تو پيروي كرده‌اند، اين سخن را اصل و پايه‌اي براي رد كردن دعوت او قرار دادند، و همه كس باطل بودن اين سخن را مي‌داند، پس مي‌دانيم كه آنها گمراه و در اشتباه بوده‌اند، گر چه ما معجزات نوح و دعوت بزرگش را نديده‌ام كه موجب يقين و باور قطعي به راستگويي و صحت آنچه آورده است مي‌باشد.
نوح عليه‌السلام گفت: وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ من نمي‌دانم آنان چه مي‌كرده‌اند. يعني اعمال و حسابشان با خداست، و وظيفة من فقط تبليغ و رساندن پيام الهي است. و شما آنها را بگذاريد، و كاري به آنها نداشته باشيد. اگر آنچه من برايتان آورده‌ام حق اوست از آن پيروي كنيد و عمل هر كس براي خودش مي‌باشد.
آنها از روي تكبر و سركشي از نوح خواستند كه مؤمنان را از خود براند و دور كند، تا آنها ايمان بياورند.
پس نوح گفت: وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ من هرگز مؤمنان را طرد نخواهم كرد، چون آنها سزاوار طرد و توهين نيستند، بلكه آنها سزاوار آنند كه با سخن و عمل به خوبي به آنها رفتار شود، و مورد بزرگداشت قرار گيرند. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: و اذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم كتب ربكم علي نفسه الرحمه و چون كساني به نزد تو آمدند كه به آيات ما ايمان مي‌آورند، پس بگو: «درودتان باد! پروردگارتان رحمت و مهرباني را بر خود مقرر نموده است».
إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ من فقط بيم دهنده‌اي هستم كه پيام الهي را مي‌رسانم، و براي خير و صلاح‌بندگان مي‌كوشم، و اختياري از خود ندارم، و همة كارها در دست خداست.
نوح- عليه‌السلام- شب و روز به طور سري و علني به دعوت دادن آنها ادامه داد. اما دعوت دادن آنها چيزي جز تنفر و بي‌زاري بر آنان نيافزود. قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ گفتند: «اي نوح! اگر از دعوت دادن ما به سوي خدا يگانه دست بر نداري لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ قطعاً سنگسار خواهي شد». يعني به بدترين صورت تو را با سنگ خواهيم كشت، همانطور كه سگ كشته مي‌شود.
هلاكشان باد! چه عكسي‌العمل بدي از خود نشان دادند! آنها به اندرزگوي امين كه از خودشان نسبت به آنها مهربان‌تر و دلسوزتر بود بدترين پاداش را دادند. و چون ستم آنها به اوج رسيد، و كفرشان شدت گرفت، پيامبرشان آنان را نفرين كرد، نفريني كه همه را فرا گرفت. پس گفت رب لا تذر علي الارض من الكفرين ديارا پروردگارا! از كافران هيچ كسي را بر روي زمين باقي مگذار...
و در اينجا نوح گفت: رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا «پروردگارا! همانا قومم مرا تكذيب كردند، پس ميان من و آنان چنان كه بايد كار را يكسره كن». يعني هر كدام از ما را كه متجاوز است هلاك و نابود گردان. و او مي‌دانست كه قومش متجاوز و ستمگرند، بنابراين فرمود: وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ و من و مؤمناني را كه با من هستند نجات بده.
فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ او و همراهانشرا در كشتي پر از انسان‌ها و حيوان‌ها نجات داديم.
ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ و به جز نوح و مؤمناني كه همراه او بودند، بقية قوم را هلاك و غرق كرديم. إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً بي‌گمان در نجات يافتن نوح و پيروانش و هلاك ساختن كساني كه او را تكذيب كردند نشانه‌اي است كه بر راستگويي پيامبران و صحت آنچه آورده‌اند، و باطل بودن آنچه دشمنان تكذيب كننده بر آن هستند دلالت مي‌نمايد.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ پروردگارت تواناست و دشمنان را با قدرت خود مغلوب ساخت و با طوفان و سيل هلاكشان كرد. الرحيمْ و پروردگارت نسبت به دوستانش مهربان است و نوح و همراهان مؤمن او را نجات داد.
آيه‌ي 140-123:
كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ [قوم] عاد پيامبران را تكذيب كردند.
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ آنگاه كه برادرشان هود بديشان گفت: «آيا پروا نمي‌داريد؟».
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ همانا من برايتان پيامبر اميني هستم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ و در مقابل دعوت خود مزدي از شما نمي‌خواهم و مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست.
أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ آيا بيهوده بر هر بلندي و تپه‌اي بنايي مي‌سازيد كه [در آن] دست به بيهوده‌كاري زنيد؟
وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ و قصرها و دژهايي استوار مي‌سازيد، به اميد آنكه جاودانه بمانيد؟
وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ و چون به كيفر دست مي‌گشاييد، ستمگرانه دست مي‌گشاييد.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خداوند پروا بداريد و از من اطاعت كنيد.
وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ و از خدايي بپرهيزيد كه شما را با نعمت‌هايي كه مي‌دانيد ياري داده است.
أَمَدَّكُم بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ شما را با چهارپايان و فرزندان ياري داده است.
وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ و باغها و چشمه‌ساران [به شما بخشيده است].
إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ به راستي من از عذاب روزي بزرگ بر شما بيمناكم.
قَالُوا سَوَاء عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ گفتند: «بر ما يكسان است، خواه پنددهي يا از اندرزگويان نباشي».
إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ اين جز شيوة پيشينيان نيست.
وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ  و ما عذاب داده نمي‌شويم.
فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ قوم عاد، هود را تكذيب كردند، در نتيجه آنان را هلاك ساختيم. بدون شك در اين نشانه‌اي است، و اكثرشان مؤمن نبودند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و به راستي پروردگارت توانا و مهربان است.
قبيله‌اي كه عاد ناميده مي‌شد پيامبرشان هود عليه‌السلام را تكذيب كردند، و تكذيب او به مثابه تكذيب ديگر پيامبران است، چون دعوت همة پيامبران يكي است. برادرشان هود كه از خاندان آنها بود با مهرباني به آنان گفت: أَلَا تَتَّقُونَ آيا از خدا نمي‌ترسيد و شرك ورزي و عبادت غير خدا را ترك نمي‌كنيد؟!
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ خداوند از آنجا كه نسبت به شما مهربان و به شما عنايت دارد، مرا به سوي شما فرستاده است، و من امين هستم و شما هم اين واقعيت را مي‌دانيد. به دنبال اين فرمود: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ يعني حق الهي را ادا نماييد. و حق الهي تقوي و پرهيزگاري است. و حق مرا ادا كنيد، و حق من اين است كه در آنچه به شما امر مي‌كنم و از آنچه شما را باز مي‌دارم از من اطاعت كنيد.و حقيقت چنين ايجاب مي‌نمايد كه از من اطاعت كنيد، زيرا مانعي وجود ندارد كه شما را از ايمان آوردن منع نمايد.
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ پس من در امر تبليغ و اندرز گفتنم پاداشي از شما نمي‌خواهم كه اين تاوان را گران احساس كنيد. إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ پاداش من جز بر پرروردگار جهانيان نيست؛ خداوندي كه جهانيان را با نعمت‌هايش پرورش داده، و فضل و كرم خويش را به آنها ارزاني نموده است، به ويژه آنچه كه دوستان و پيامبرانش را با آن پرورش داده است.
أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ آيا در ميان كوهها و بر بلندي هر مكان مرتفعي كاخي بنا مي‌نهيد؟ و اين كار را بدون اينكه فايده‌اي براي دنيا با آخرت شما داشته باشد انجام مي‌دهيد؟!
وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ يعني بركه‌ها و گودال‌هايي براي آب مي‌سازيد، به اميد اينكه جاودانه بمانيد، در حالي كه هيچ كس راهي براي جاودانه ماندن ندارد.
وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ و چون به كيفر و مجازات مردم دست بگشاييد همچون ستمگران كيفر مي‌دهيد، و مردم را مي‌كشيد و مي‌زنيد، و مالهايشان را از دستشان مي‌گيريد. خداوند به آنها قدرت بزرگي داده بود، و بر آنها لازم بود كه قدرت و توانايي خود را در راه اطاعت و فرمانبرداري خدا بكار گيرند، اما آنها تكبر ورزيدند و خود را بزرگ پنداشتند و گفتند: من اشد منا قوه چه كسي از ما قدرت و زور بيشتري دارد؟! و آنها قدرت خود را در راه نافرماني خدا و بيهودگي و بي‌خردي بكار بردند. بنابراين پيامبرشان آنها را از اين نهي كرد.
و فرمود: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ از خدا بترسيد و شرك‌ورزي و فساد را ترك كنيد. و از من اطاعت نماييد، زيرا مي‌دانيد كه من فرستاده و پيامبر خدا به سوي شما هستم و امين و خيرخواهتان مي‌باشم.
وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ و از خداوند بپرهيزيد كه به شما نعمت‌هاي فراواني بخشيده است. نعمت‌هايي به شما داده است كه قابل انكار نيست.
أَمَدَّكُم بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ شما را با چهارپاياني از قبيل گاو شتر و گوسفند و فرزندان فراوان ياري داده است. مالها و فرزندانتان را زياد نموده، به ويژه به شما فرزندان پسران زيادي داده كه از دختر بهتر است.
در اينجا نعمت‌هايي را يادآور شده كه خداوند به آنان عطا كرده است. سپس آنها را به فرارسيدن عذاب خدا هشدار داد و گفت إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ يعني- از آن‌جاكه نسبت به شما دلسوز و مهربانم- مي‌ترسم عذاب روز بزرگ بر شما فرود بيايد، و هر گاه بيايد برگردانده نمي‌شود، و آن زماني است كه شما به كفر و تجاوز خود ادامه دهيد.
آنها در حالي كه با حق مخالفت نموده و پيامبرشان را تكذيب مي‌كردند، گفتند: سَوَاء عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ اندرز گفتن و اندرز نگفتن تو براي ما يكسان است و اين نهايت سركشي است، زيرا قومي كه وجود و عدم موعظة الهي كه كوه‌هاي سرسخت در برابر آن ذوب مي‌شود و دل‌هاي خردمندان از آن پاره پاره مي‌گردد برايشان يكسان است، قومي هستند كه ستمگري و شقاوت و بدبختي‌اشان به آخرين حد رسيده، و اميدي براي هدايت آنها نيست.
بنابراين گفتند: إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ اين حالت و برخورداري از اين نعمت‌ها، عادت و شيوة گذشتگان است، كه گاه ثروتمند مي‌شوندو گاه نادار مي‌گردند. و اين شيوة روزگار است، و به درستي كه اين بلاها و نعمت‌ها بخشش‌هايي از سوي خداوند متعال است و آزمايشي است كه بندگان را با آن مي‌آزمايد.
وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ آنها با اين سخن، زنده شدن پس از مرگ، و معاد را انكار كردند. و يا با اين گفته پيامبرشان را تحقير نموده و مورد توهين قرار دادند، و انگار مي‌گفتند: به فرض اينكه رستاخيزي در كار باشد و پس از مرگ زنده شويم، همانطور كه در اين دنيا از نعمت‌ها برخوردار خواهيم بود.
فَكَذَّبُوهُ قوم عاد، هود را تكذيب كردند. يعني تكذيب عادت و اخلاق آنها گرديد، و هيچ چيزي آنها را از اين منع نمي‌كرد. فَأَهْلَكْنَاهُمْ پس آنان را هلاك نموديم، بريح صرصر عاتيه سخرها عليهم سبع ليال و ثمنيه ايام حسوما فتري القوم فيها صرعي كانهم اعجاز نخل خاويه و آنان را به وسيلة تندباد سركش و پر سر و صدا و ويرانگر نابود كرديم. خداوند چنين تندبادي را هفت شب و هشت روز پياپي بر انان مسلط كرد. پس مردمان را مي‌ديدي كه روي زمين افتاده‌اند و انگار تنه‌هاي پوك و تو خالي درختان خرمايند.
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً همانا اين نشانه‌اي است بر راستگويي پيامبر ما هود (ع) و صحت آنچه آورده است و باطل بودن شرك و سركشي قومش وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ و با وجود اين همه آيات كه مقتضي ايمان آوردن آنان بود، بيشترشان ايمان نياوردند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ و به راستي پروردگارت تواناست، همان خدايي كه با قدرت خويش قوم هود را با وجود قدرت و زورمندي‌شان هلاك و نابود ساخت. الرَّحِيمُ و پروردگارت نسبت به پيامبرش هود مهربان است؛ چرا كه او مؤمناني را كه همراهش بودند نجات داد.
آيه‌ي 152-141:
كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ [قوم] ثمود نيز پيامبران را تكذيب كردند.
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ آنگاه كه برادرشان صالح بديشان گفت: «آيا پروا نمي‌داريد؟».
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ بي‌گمان من برايتان پيامبري امين هستم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ و بر آن [تبليغ] اجر و پاداشي از شما درخواست نمي‌كنم، پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست.
أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ  آيا در آنچه اينجاست ايمن رها مي‌شويد؟
فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ در ميان باغها و چشمه‌سارها؟
وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ و كشتزارها و نخلستانهايي كه ميوه و شكوفه‌هايشان تر و تازه است؟
وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ و ماهرانه در دل كوه‌ها خانه‌هايي مي‌تراشيد.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.
وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ و از فرمان اسراف كنندگان اطاعت مكنيد.
الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ آن كساني كه در زمين تباهي مي‌نمايند و اصلاح نمي‌كنند.
ثمود آن قبيلة معروف كه در سرزمين «حجر» زندگي مي‌كردند، پيامبران را تكذيب نمودند.آنها صالح عليه‌السلام را كه پيام‌آور توحيد بود، توحيدي كه همة پيامبران به آن دعوت داده‌اند، تكذيب كردند. و با تكذيب صالح همة پيامبران را تكذيب كردند.
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ هنگامي كه برادرشان صالح كه از خودشان بود با مهرباني و نرمي به آنها گفت: «آيا از خدا نمي‌ترسيد و شرك و گناهان را رها نمي‌كنيد؟».
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ  من از جانب پروردگارتان به سوي شما فرستاده شده‌ام، و از آنجا كه خداوند نسبت به شما لطف داشته مرا به عنوان پيامبر به سويتان فرستاده است. پس رحمت الهي را بپذيريد، و به آن يقين و باور بداريد. و بدانيد كه من فرد اميني هستم، و شما امانتداري مرا مي‌دانيد، و اين بر شما لازم مي‌دارد كه به من و آنچه آورده‌ام ايمان بياوريد.
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ و در قبال تبليغ دعوت مزد و پاداشي از شما درخواست نمي‌كنم، تا مبادا بگوييد آنچه ما را از پيروي و اطاعت تو باز مي‌دارد اين است كه مي‌خواهي اموال ما را به دست آوري إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ اجر و پاداش را جز از پروردگار جهانيان نمي‌خواهم.
أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ آيا گمان مي‌بريد كه در ميان ناز و نعمت و خيرات فراوان و در نهايت امنيت و آسايش رها مي‌شويد تا از نعمت‌ها لذت ببريد؟ و همانگونه كه حيوانات از نعمت‌ها استفاده كرده و رها شده و به چيزي امر و نهي نمي‌شوند همينطور شما هم رها مي‌شويد تا از نعمت‌هاي خدا در راستاي نافرماني او كمك گيريد؟!
وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ يعني مهارت و سرمستي شما به حدي رسيده است كه در دل كوههاي سخت و محكم براي خود خانه‌ها درست مي‌كنيد.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ پس از خداوند بترسيد و از من اطاعت كنيد، و از اسرافكاراني اطاعت ننمايد كه از حد تجاوز كرده‌اند. كساني كه تباهي و فساد تبديل به ويژگي آنها شده است و با انجام گناهان و دعوت كردن مردم به سوي آن در زمين فساد و تباهي انجام مي‌دهند، و در اصلاح امور نمي‌كوشند به زيانبارترين مرض و آفت مبتلا شده‌اند.
و در ميان قوم ثمود افرادي بودند كه با پيامبرشان مخالفت مي‌كردند و وظيفه‌اشان دعوت به گمراهي بود. پس صالح مردم را بر حذر داشت كه فريب آنها را نخورند. و شايد آنها كساني بودند كه خداوند درباره آنان فرموده است: و كان في المدينه تسعه رهط يفسدون في الارض ولا يصلحون و در شهر نه نفر بودند كه در زمين فساد مي‌كردند و به اصلاح نمي‌پرداختند.
اين نهي و موعظه فايده‌اي نداشت، پس آنها به صالح گفتند:
آيه‌ي 159-153:
قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ گفتند: «بي‌گمان تو از زمرة جادوشدگان هستي».
مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِآيَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ تو انساني همچون ما بيش نيستي، پس اگر از راستگوياني معجزه‌اي را به ما بنما.
قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ گفت: «اين ماده شتري است كه يك نوبت آب خوردن او راست، و شما [نيز] نوبت روزي معين داريد».
وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ و كمترين آزاري به آن نرسانيد، [در آن صورت] عذاب روزي بزرگ شما را فرا مي‌گيرد.
فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ پس آن را پي كردند آنگاه پشيمان شدند.
فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ سپس عذاب آنان را فرا گرفت. مسلماً در اين نشانه‌اي است. و [لي] بيشترشان مؤمن نبودند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بي‌گمان پروردگارت توانا و مهربان است.
قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ يعني تو جادو شده‌اي و هذيان و ياوه‌مي‌گويي. مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا تو انساني همچون ما بيش نيستي، پس چه برتري و فضيلتي داري كه از ما بالاتر باشي و ما را دعوت كني و از ما بخواهي تا از تو پيروي كنيم؟! فَأْتِ بِآيَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ پس اگر از راستگوياني، معجزه‌اي براي ما بياور آنها اين طور مي‌گفتند، در حالي كه انديشيدن در وضعيت صالح و آنچه مردم را به سوي آن دعوت مي‌كرد بزرگترين نشانه و معجزه بود كه بر صحت و درستي آنچه آورده بود دلالت مي‌كرد. و بزرگترين معجزه و نشانة راستگويي‌اش بود، اما آنها از آنجا كه سنگدل بودند خود معجزاتي را پيشنهاد كردند كه هر كس آن را درخواست نمايد  كامياب نمي‌شود، چون خواستن آن از روي سركشي و مخالفت است، و هدف از آن هدايت و راهيابي نيست.
هَذِهِ نَاقَةٌ صالح گفت: اين ماده شتري است كه از صخره سنگ سرسختي بيرون آورده شده است- در اين مورد از بسياري از مفسرين پيروي نموده‌ايم و مانعي ندارد- كه همة شما آن را مشاهده مي‌كنيد. لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ يك روز سهم آب متعلق به آن است، و روز جداگانة ديگري سهم آب متعلق به شماست. يعني يك روز اين شتر آب چاه را مي‌نوشد، و شما شير آن را مي‌نوشيد، و روز ديگر شما آب چاه را بنوشيد.
وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ و با پي زدن و كشتنش به آن گزندي نرسانيد، فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ كه اگر چنين بكنيد عذاب روزي بزرگ شما را فرا خواهد گرفت. شتر از سنگ بيرون آمد، و روزي آب را شتر مي‌خورد و روزي آنها مي‌نوشيدند. اما آنها ايمان نياوردند و به سركشي خود ادامه دادند.
فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ آنها شتر را پي زدند و كشتند، پس عذاب آنان را فرا گرفت، و آن صداي تندي بود كه بر آنها فرو آمد، و همة آنان را نابود كرد. إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً بدون شك اين نشانه‌اي بر راستگويي و صحت پيام پيامبران و دليلي بر بطلان گفتة مخالفان آنهاست.
آيه‌ي175-160:
كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ قوم لوط پيامبران را دروغگو انگاشتند.
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ آنگه كه برادرشان لوط بديشان گفت: «آيا پروا نمي‌داريد؟».
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ بي‌گمان من پيامبر اميني براي شما هستم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ و در برابر آن [تبليغ] از شما پاداشي نمي‌طلبم، پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست.
أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ آيا از ميان جهانيان [از روي شهوت] به سراغ مردان مي‌رويد.
وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ و همسراني را كه پروردگارتان براي شما آفريده است رها مي‌سازيد؟ بلكه اصلاً‌شما قومي هستيد كه از حد مي‌گذريد.
قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ گفتند: «اي لوط! اگر دست برنداري بي‌گمان از بيرون راندگان خواهي بود».
قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ [لوط] گفت: «من از دشمنان [اين] كارتان هستم».
رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ «پروردگارا! مرا و خانواده‌ام را از آنچه مي‌كنند رهايي بخش».
فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ پس او و خانواده‌اش را همگي نجات داديم.
إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ مگر پيرزني كه از بازماندگان  [در آتش] بود.
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ سپس ديگران را نابود كرديم.
وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ و بر سرشان باران بارانديم، و چه باران بدي بود [كه گروه] هشدار يافتگان را [فرو گرفت].
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ حقا كه در اين [ماجرا] نشانه‌ايست، و بيشترشان مؤمن نبودند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بي‌گمان پروردگار تو چيره و مهربان است.
لوط به قوم خود همان سخناني را گفت كه ديگر پيامبران به اقوامشان گفته بودند. و قوم او نيز همان پاسخي را دادند كه اقوام پيشين دادند، زيرا دلهايشان در كفرورزي شبيه هم بود. بنابراين گفته‌هايش نيز مانند يكديگر بود. قوم لوط علي‌رغم شرك ورزيدنشان به عمل زشتي دست مي‌زدند، كه پيش از آنها هيچ كسي از جهانيان به آن اقدام نكرده بود. آنها مردان را براي شهوت‌راني انتخاب نموده، و همسرانشان را كه خداوند براي آنها آفريده بود رها مي‌كردند. و اين كار را از روي اسراف و تجاوز وسركشي انجام مي‌دادند. و لوط همواره آنها را از كارشان نهي مي‌كرد، تا اينكه به وي گفتند لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ اگر از اين سخنان خود دست نكشي تو را از شهر و آبادي بيرون خواهيم كرد. وقتي لوط ديد كه آنها به كار خود ادامه مي‌دهند، گفت إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ همانا من از كار شما متنفر و بيزارم.
رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ لوط گفت: خدايا مرا و خانواده‌ام را از عاقبت آنچه آنها مي‌كنند، و از كيفر كارشان نجات بده خداوند دعاي لوط را پذيرفت.
فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ ما لوط و خانواده‌اش را نجات داديم، إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ.به جز پيرزني كه در عذاب باقي ماند، و بدان گرفتار شد، و آن پيرزن همسر لوط بود.
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا سپس ديگران را نابود كرديم و بر آنها باران سنگ بارانديم، و چه باران بدي بود كه بر سر اين هشدار يافتگان باريد! و خداوند همة آنها را هلاك و نابود ساخت.
ماجراي قوم لوط درس عبرت و نشانة بزرگي براي هوشياران است، ولي بيشتر آن قوم ايمان نياوردند، و سزاي عمل زشت خود را ديدند.
آيه‌ي184-176:
كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ «اصحاب ايكه» پيامبران را تكذيب كردند.
إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ آنگاه كه شعيب به آنها گفت: «آيا پروا نمي‌داريد».
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ به درستي كه من برايتان پيامبري امين هستم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ و من در برابر دعوت خود هيچ‌گونه پاداشي از شما نمي‌طلبم، و پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست.
أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ پيمانه را به تمام و كمال بپردازيد و از كم فروشان مباشيد.
وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ و با ترازوي درست وزن كنيد.
وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ و از ارزش اموال مردم نكاهيد، و در زمين تباهي مكنيد.
وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ و بترسيد از خداوندي كه شما و نسل‌هاي گذشته را آفريده است.
اصحاب «ايكه» يعني صاحبان باغهاي پر درخت و آنها اهالي «مدين» بودند. آنان پيامبرشان شعيب را كه پيام ديگر پيامبران را آورده بود، تكذيب كردند. آنگاه كه شعيب به آنها گفت: آيا پروا نمي‌داريد؟ هان از خدا بترسيد، و آنچه را كه موجب ناخشنودي خداوند است از قبيل كفر و گناهان، رها كنيد. من برايتان پيامبر اميني هستم، و بايد از خدا بترسيد، و از من اطاعت كنيد. آنها ضمن اينكه شرك مي‌ورزيدند، وزن و پيمانه را نيز كم مي‌دادند. بنابراين شعيب به آنها گفت أَوْفُوا الْكَيْلَ پيمانه را به تمام و كمال بدهيد، وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ و از زمرة كساني مباشيد كه به مردم جنس كم مي‌دهند و از اموالشان مي‌كاهند، و با كم‌دادن پيمانه و ترازو اموالشان را از دست آنها مي‌‌گيرند. وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ يعني با ترازوي درست و برابر وزن كنيد، و به مردم كالاهايشان ار كم ندهيد.
وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ بترسيد از خدايي كه شما و آفريدگان نخستين را آفريد پس همانطور كه شما را آفريده است نيز به تنهايي گذشتگان را آفريده، بدون اينكه در آفرينش آنان كسي با او مشاركتي داشته باشد. پس فقط او را بپرستيد. و چون با آفريدن و پديد آوردنتان بر شما منت گذارده و نعمت داده است، سپاس و شكر او را به جاي آوريد.
آيه‌ي 191-185:
قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ گفتند: «تو قطعاً از جملة جادوشدگاني».
وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ و تو جز بشري مانند ما نيستي، و به راستي تو را از دروغگويان مي‌پنداريم.
فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِّنَ السَّمَاء إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ پس اگر از راستگوياني پاره‌هايي از آسمان را بر ما فروريز.
قَالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ [شعيب] گفت: «پروردگارم به آنچه مي‌كنيد داناتر است».
فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ پس او را تكذيب كردند و عذاب روز ابر آنان را فرو گرفت، كه آن عذاب روزي بزرگ بود.
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بي‌گمان در اين نشانه‌ايست و بيشترشان مؤمن نبودند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُو بي‌گمان پروردگار تو توانا و مهربان است.
آنها با تكذيب و رد نمودن گفته‌اش به او گفتند: إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ تو از زمرة جادوشدگان و ديوانگاني. پس تو هذيان و ياوه مي‌گويي، و سخن فرد جادو شده و ديوانه را بر زبان مي‌آوري و معلوم است كه چنين فردي بر سخنش مؤاخذه نمي‌شود. وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا و تو جز انساني مانند ما نيستي. پس هيچ فضيلت و برتري بر ما نداري كه ويژه تو باشد و به سبب آن از ما برتر باشي تا ما را به پيروي از خودت فرا بخواني.
و اين مانند گفته‌هاي اقوام قبل و بعد از آنها بود؛ اقوامي كه به وسيلة اين شبهه با پيامبران به مخالفت پرداختند؛ شبهه‌اي كه تاكنون نيز آن را دست به دست كرده و بر آن متفق هستند، چون بر كفرورزي متفق مي‌باشند، و دلهايشان شبيه هم است. پيامبران در پاسخ اين شبهه گفتند: اِن نحن الا بشرّ مثلكم و لكن الله يمن علي من يشاء من عباده ما جز انسانهايي همانند شما نيستيم، ولي خداوند بر هر كس از بندگانش كه بخواهد منت مي‌گذارد.
وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ و به راستي تو را از دروغگويان مي‌پنداريم و اين جسارت و ستمگري و سخني دروغ بود كه بر زبان آوردند، و آنها مي‌دانستند كه دروغ است.
تمام پيامبران اقوام خود را دعوت كرده‌اند، ولي با آنها مجادله نموده‌اند، و خداوند بر دست هر يك از پيامبران معجزاتي را آشكار كرده كه آنها به سبب آن به صداقت و امانتداري پيامبران يقيقن حاصل كرده‌اند. به خصوص شعيب عليه‌السلام كه سخنران پيامبران شمرده مي‌شود، چون او بسيار نيك با قومش به گفتگو مي‌پرداخت و با بهترين شيوه با آنها مجادله مي‌كرد. قومش به راستگويي او يقين داشتند و مي‌دانستند كه آنچه او آورده است حق و راست است، اما به دروغ گفتند: ما تو را دروغگو مي‌پنداريم.
فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِّنَ السَّمَاء إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ پس اگر تو راست مي‌گويي تكه‌هايي از عذاب را بر ما بيفكن كه ما را ريشه‌كن و نابود كند، همانطور كه اقوام سركش ديگر چنين مي‌گفتند: و اِذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فأمطر علينا حجاره من‌السماء أو ائتنا بعذاب أليم و آنگاه كه گفتند: بار خدايا! اگر اين حق، و از جانب تو است، از آسمان بر ما سنگ ببار، يا عذاب دردناكي را بر ما فرود بياور. و يا آنها معجزاتي را پيشنهاد كردند كه اگر چنين معجزاتي به وقوع مي‌پيوست به معني تمام شدن خواستة درخواست‌كنندگان آن نبود.
شعيب- عليه‌السلام- گفت: رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ پروردگارم به آنچه مي‌كنيد داناتر است. يعني نازل شدن عذاب، و به وقوع پيوستن معجزات پيشنهادي از سوي شما را بهتر مي‌داند، و در اختيار من نيست كه آن را بياورم، و بر شما فرود بياورم. وظيفة من جز رساندن و اندرزگويي شما نيست، و اين كار را كرده‌ام، كسي كه عذاب و معجزات را مي‌آورد پروردگار من است كه اعمال و حالات شما را مي‌داند و شما را مجازات خواهد كرد.
فَكَذَّبُوهُ آنها شعيب را تكذيب كردند. يعني تكذيب و كفرورزي تبديل به خوي و عادتشان گرديد، طوري كه معجزات برايشان سودمند نبود، و چاره‌اي نماند جز اين كه عذاب بر آنها فرود بيايد.
فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ پس، عذاب روز ابر آنها را فرو گرفت. ابري بر آنها سايه گستراند و آنان زير ساية ابر جمع شدند، و از سايه ناگوارش لذت مي‌بردند. پس ناگهان خداوند آنان را به وسيلة عذاب سوزاند، و نابود كرد، و زير آن سايه خشكيدند، و از خانه‌هايشان جدا شده و وارد سراي بدبختي و عذاب شدند. إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ همانا آن، عذاب روزي بزرگ بود. و آنها بار ديگر به دنيا نخواهند آمد كه از نو عمل كنند. و يك لحظه از عذابشان كاسته نشده، و فرصتي ديگر به آنان داده نمي‌شود.
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً اين ماجرا نشانه‌ايست بر راستگويي شعيب و صحت آنچه كه به سوي آن دعوت مي‌كرد. و دليلي است بر باطل بودن پاسخ قومش. وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ و با وجود ديدن معجزات و نشانه‌ها بيشترشان ايمان نياوردند، چون خرد و هوشياري نداشتند، و خيري در آنها نبود. و ما اكثر الناس و لو حرصت بمؤمنين و هر چند حريص باشي بيشتر مردم ايمان نمي‌آورند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ و قطعاً پروردگارت تواناست و هيچ كس نمي‌تواند او را دريابد، و او بر هر مخلوقي چيره است. الرَّحِيمُ مهربان است و مهرباني و رحمت، صفت اوست، و همة خوبيهاي دنيا و آخرت از زماني كه جهان را آفريده است از آثار رحمت او است. و از مظاهر قدرت او اين است كه دشمنانش را بدانگاه كه پيامبرانش را تكذيب كردند، هلاك و نابود ساخت و دوستانش، و مؤمناني را كه همراه آنها بودند نجات داد.
آيه‌ي 203-192:
وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ و همانا اين [قرآن] فرو فرستاده پروردگار جهانيان است.
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ روح‌الامين آن را فرود آورده است.
عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ [آن را] بر دل تو [نازل كرده است] تا از بيم‌دهندگان باشي.
بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ به زبان عربي روشن.
وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ و [وصف] آن در كتاب‌هاي پيشينيان موجود است.
أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ آيا برايشان نشانه‌اي نيست كه علماي بني‌اسرائيل آن را بدانند؟
وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ و اگر آن را بر برخي از غير عرب‌ها نازل مي‌كرديم.
فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَو آن را برايشان مي‌خواند، به آن ايمان نمي‌آوردند.
كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ما اين‌گونه آن را در دل‌هاي گناهكاران در آورديم.
لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ به آن ايمان نمي‌آورند تا عذاب دردناك را ببينند.
فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ پس عذاب به طور ناگهاني در حالي كه بي‌خبرند گريبانگيرشان مي‌شود.
فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ پس مي‌گويند: «آيا به ما مهلتي داده مي‌شود؟!».
پس از آنكه داستان پيامبران و امت‌هايشان و شيوة دعوت آنها را بيان نمود، و اينكه امت‌هايشان دعوت پيامبران را رد كردند، و اينكه خداوند دشمنان پيامبران را هلاك كرد، و سرانجام از آن پيامبران گرديد، از پيامبر بزرگوار و برگزيدة اسلام و كتابي كه از سوي پروردگارش آورده و ماية هدايت خردمندان است، ذكر به ميان آورد و فرمود: وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ خداوندي كه اين قرآن را نازل كرده است آفرينندة آسمانها و زمين و پروردگار و مربي جهان بالا و پايين است. و همان‌طور كه خداوند با هدايت كردن آنان به سوي منافع دنيايي جسم‌هايشان را پرورش داده است نيز آنان را با رهنمون كردن به سوي منافع دين و آخرتشان مورد عنايت قرار داده است. و يكي از بزرگترين چيزهايي كه خداوند آنان را به وسيلة آن پرورش داد نازل كردن اين كتاب مبارك است. و رهنمودهايي در اين كتاب است كه آدمي را به منافع هر دو جهان و اخلاق فاضله هدايت مي‌نمايد، به گونه‌اي كه چنين چيزهايي در غير اين كتاب به اين اندازه وجود ندارد. و انه لتنزيل رب العالمين چرا كه اين كتاب از سوي پروردگار جهانيان نازل شده است.
يكي از عوامل بزرگداشت قرآن و توجه به آن، اين است كه از سوي خدا نازل شده است، و هدف از نزول آن بهره‌مند شدن شما و هدايت يافتنشان مي‌باشد.
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ روح‌الامين، جبريل – عليه‌السلام- كه برترين و قوي‌ترين فرشتگان مي‌باشد آن را فرود آورده است. و امين است، زيرا قرآن را اضافه يا كم نكرده است.
عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ جبرئيل آن را بر قلب تو اي محمد (ع) فرو آورد تا از بيم‌دهندگان باشي، و به وسيلة آن مردم را به راه هدايت رهنمون گرداني و از انحراف و گمراهي برحذر داري.
بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ قرآن به زبان عربي كه بهترين زبانهاست نازل شده است و به زبان كساني نازل شده كه پيامبر به سوي آنها فرستاده شده و به طور مستقيم به دعوت آنها پرداخته است؛ زبان عربي كه زباني روشن و واضح است. بيانديشيد و ببينيد كه چگونه اين فضايل ارزشمند در اين كتاب بزرگ جمع شده‌اند. به راستي كه آن بهترين كتاب است و برترين فرشته آن را بر برترين انسان، و بر ارزشمندترين بخش از وي كه قلبش است، و بر بهترين مردم و با شيواترين و گسترده‌ترين زبان كه عربي روشن است نازل كرده است.
وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ يعني كتابهاي پيشين به آمدن قرآن مژده داده و آن را تصديق كرده‌اند. قرآن بر طبق آنچه كه كتاب‌هاي گذشته درباره‌اش خبر داده بودند، اين كتاب‌ها را تصديق نمود، بلكه حق را اورد و فرستاده شدگان را تصديق نمود.
أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ آيا اينكه علماي بني اسرائيل به خوبي آن را مي‌دانند نشانه‌اي بر صحت آن، و دليلي بر اينكه از سوي خدا نازل شده نيست؟! علمايي كه سرآمد دانش هستند و از همة مردم آگاه‌ترند و اهل علم مي‌باشند. زيرا هر چيزي كه در آن ترديدي وجود داشته باشد، به اهل دانش برگردانده مي‌شود و گفته آنها براي ديگران حجت است. همان‌طور كه جادوگران كه در دانش جادو ماهر بودند راستي معجزة موسي را شناختند و دانستند كه جادو نيست. پس سخن جاهلان قابل توجه و داراي ارزش نيست.
وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ و اگر قرآن را بر يكي از غير عرب‌ها نازل مي‌كرديم كه زبان آنها را نمي‌فهميد و به گونه شايسته نمِ‌توانست از آن تعبير نمايد، فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم و او قرآن را برايشان مي‌خواند،مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ به آن ايمان نياورده و مي‌گفتند: ما نمي‌فهميم كه چه مي‌گويد؟ و نمي‌دانيم كه به چه چيزي دعوت مي‌دهد؟ پس آنان بايد پروردگارشان را ستايش كنند كه قرآن را بر زبان شيواترين انسان‌ها و تواناترينشان و با مفاهيم و عبارت‌هاي روشن براي انها فرستاده است. پس بايد به تصديق و تأييد قرآن بشتابند و آن را بپذيرند.
اما تكذيب كردن قرآن از سوي آنها، بدون اينكه شبهه‌اي جز كفر و عناد محض داشته باشند، دنبالة همان روندي است كه امت‌هاي تكذيب‌كننده در پيش گرفته‌اند. بنابراين فرمود: كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ پس همان‌گونه كه تكذيب و دروغ انگاشتن را در دل‌هاي مشركين پيشين وارد كرديم، تكذيب و دروغ انگاشتن قرآن را در دل‌هاي مشركين قريش [نيز] قرار داديم. همان‌طور كه نخ وارد سوراخ سوزن مي‌شود، پس دل‌هايشان با تكذيب آميخته شد و تبديل به صفت و خوي آنها گرديد.
و اين به خاطر ستمگري و گناهكاري آنان بود، به همين خاطر لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ به آن ايمان نمي‌آورند، تا- به كيفر دروغ انگاشتن آن- عذاب دردناك را ببينند.
عذاب زماني آنها را فرا مي‌گيرد كه غافل هستند، و نمي‌فهمند كه عذاب بر آنان فرود مي‌آيد. و اين به خاطر آن است تا كيفر و شكنجه شدنشان بيشتر باشد.
در آن وقت مي‌گويند: هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ آيا به ما فرصت و مهلتي داده مي‌شود؟ يعني در خواست مي‌كنند تا به آنها فرصت و مهلت داده شود، حال آنكه وقت گذشته، و عذاب آنها را فرا مي‌گيرد، عذابي كه از آنها دور نشده، و يك لحظه از شدت آن كاسته نمي‌شود.
آيه‌ي 207-204:
أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ آيا عذاب ما را به شتاب مي‌طلبند؟
أَفَرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ مگر نمي‌داني كه اگر سال‌ها بهره‌مندشان سازيم.
ثُمَّ جَاءهُم مَّا كَانُوا يُوعَدُونَ سپس عذابي كه به آنان وعده داده مي‌شود دامن‌گيرشان گردد.
مَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يُمَتَّعُونَ [اين بهره‌مندي در دنيا] چه چيزي از آنان دور مي‌كند؟
خداوند مي‌فرمايد: آيا عذاب ما را كه بزرگ و دردناك است – و اصولاً نبايد ناچيز شمرده شود – به شتاب مي‌جويند؟! چه چيزي آنها را فريب داده است؟ آيا قدرت و توانايي آن را دارند كه در برابر آن عذاب شكيبا باشند؟ يا قدرت و توانايي آن را دارند كه به هنگام نزول عذاب آن را از خود دور نمايند؟ يا اينكه مي‌خواهند ما را ناتوان گردانند؟! يا گمان مي‌برند كه ما بر نازل كردن عذاب توانايي نداريم؟!
أَفَرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ يعني اگر ما زود بر اينها عذاب فرود نياوريم و چندين سال بديشان مهلت بدهيم و در دنيا بهره‌مند‌شان گردانيم، سپس عذابي كه به ايشان وعده داده شده است آنها را فرا بگيرد، لذت و شهوت‌هايي كه از آن بهره‌مند شده‌اند چه چيزي را از آنها دور مي‌نمايد؟ و چه فايده‌اي به هنگام آمدن عذاب براي آنها خواهد داشت؟ حال آنكه لذت‌ها از بين رفته‌اند، و در نتيجة آن لذت‌ها به كفر مبتلا شده، و به خاطر طولاني بودن مدت بهره‌منديشان، عذابشان دو چندان شده است. منظور اين است كه آنها بايد از وقوع عذاب بپرهيزند، و از اينكه مستحق عذاب شوند برحذر باشند، اما زود يا دير آمدن عذاب اهميت و فايده‌اي ندارد.
آيه‌ي 212-208:
وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ  و [اهل] هيچ شهري را نابود نكرده‌ايم مگر اينكه بيم‌دهندگاني براي آن بوده‌اند.
ذِكْرَى وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ براي پند دادن، و ما ستمكاران نبوديم.
وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ و شيطانها آن را فرود نياورده‌اند.
وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ و سزاوار آن نيستند، و نمي‌توانند [آن را نازل كنند].
إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ قطعاً ايشان از شنيدن دور [و محروم‌]اند.
خداوند متعال از كمال عدل و دادگري‌اش در مورد نابود كردن تكذيب كنندگان خبر داده و مي‌فرمايد؛ اهالي هيچ شهري و آبادي را هلاك نكرده‌ايم مگر اينكه براي آنها عذري باقي تگذاشته، و در ميان آنها بيم‌دهندگاني با آيات روشن فرستاده است تا مردم را به سوي هدايت فرا خوانند، و از كار بد باز دارند، و آيات الهي را به آنها يادآوري نمايند، و آنان را به هنگام برخورداري از نعمت‌ها و مبتلا شدن به رنج‌ها از عذاب خدا بر حذر دارند.
ذِكْرَى تا پندي باشد براي آنها و حجت بر آنان اقامه گردد. وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ و ما ستمكار نبوديم، زيرا اهالي آبادي‌ها و شهرها را قبل از آنكه آنها را بيم دهيم هلاك و نابود نكرديم و آنها را در حالي عذاب نداديم كه از هشدار دهندگان غافل و بي‌خبرند. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا و ما عذاب دهنده نبوده‌ايم مگر اينكه پيامبري را فرستاده‌ايم. رسلاً مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس علي الله حجه بعد الرسول پيامبراني كه مژده دهنده و بيم دهنده بودند، تا مردم بعد از [آمدن] پيامبران حجت و دليلي بر خدا نداشته باشند.
وقتي خداوند كمال و شكوه قرآن را بيان كرد نيز آن را از هر نقص و كمبودي منزه و پاك قرار داد و آن را- به هنگام نازل شدن و بعد از آن- از شر شيطان‌هاي انسي و جني محافظت كرد. پس فرمود: وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ شيطانها اين قرآن را فرود نياورده‌اند و سزاوار هم نيستند كه آن را نازل كنند. وَمَا يَسْتَطِيعُونَ و نمي‌توانند اين كار را بكنند.
آنها از شنيدن و گوش فرا دادن به فرشتگان محروم شده و شهاب‌هاي آسماني براي راندن آنها آماده‌اند. قرآن را جبرئيل نازل كرده است كه از همة فرشتگان نيرومندتر است و هيچ شيطاني نمي‌تواند به او نزديك شود. اين آيه مانند ان فرمودة الهي است كه مي‌فرمايد: انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحفظون همانا ما قرآن را نازل كرده‌ايم، و بي‌گمان ما آن را حفاظت مي‌كنيم.
آيه‌ي216-231:
فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ پس همراه با خدا معبود ديگري را به فرياد مخوان كه از عذاب شدگا خواهي بود.
وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ و خويشاوندان نزديك خود را بترسان.
وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ و بال مهرباني خود را براي مؤمناني كه از تو پيروي مي‌كنند، بگستران.
فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ پس اگر از تو سرپيچي كردند، بگو: «همانا من از آنچه مي‌كنيد بيزارم».
خداوند پيامبرش را از به فرياد خواندن معبودي به جز خدا نهي مي‌كند، و به تبع وي امتش نيز نهي شده است. و خداوند مي‌فرمايد: كمك خواستن و عبادت غير الله باعث عذاب و كيفر هميشگي مي‌شود، زيرا چنين كاري شرك است: من يشرك بالله فقد حرام الله عليه الجنه ومأوئهْ النارْ هر كس براي خدا شريك قايل شود خداوند بهشت را بر او حرام كرده و جايگاهش آتش دوزخ است. و نهي كردن از چيزي، دستور دادن به ضد آن است. پس نهي از شرك، فرمان به انجام عبادت خالصانه براي خداوندي است كه شريكي ندارد، پس فقط بايد محبت او را داشت، و از او ترسيد، و به او اميد داشت و براي او كرنش برد، و بازگشت همه به سوي اوست.
خداوند پيامبر را به چيزي دستور داد كه باعث كمال او بود. پس او را فرمان داد تا به كامل كردن ديگران نيز بپردازد، و فرمود: وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ و خويشاوندان نزديك خود را بترسان! كساني كه از ديگر مردم به تو نزديك‌تراند، و بيش از ديگران مستحق احسان ديني و دنيوي تو هستند. و اين با آنچه كه خداوند او را فرمان داد تا همة مردم را بيم دهد تضادي ندارد. مانند اينكه انسان به صورت كلي به نيكوكاري فرمان داده شود، سپس به او گفته شود: «به خويشاوندان خود نيكي كن». پس اين سفارش مخصوص، بر تاكيد و تشويق بيشتر دلالت مي‌نمايد. و پيامبر (ص) اين دستور را اطاعت نمود و همة تيره‌هاي قريش را فرا خواند پس او به طور عموم و خصوص همه را بانگ داد و آنها را اندرز گفت، و موعظه كرد، و تا آنجا كه توانايي داشت به نصيحت و هدايت آنها پرداخت. پس بعضي هدايت يافتند و برخي روي‌گرداني كردند.
وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وبا نرم خويي و يا محبت واخلاق خوب و نيكو رفتار كن و بال مهرباني و فروتني را برايشان بگستران. و پيامبر (ص) چنين كرد، همانطور كه خداوند متعال فرموده است: فيما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك فاعف عنهم و اتسغفر لهم و شاورهم في‌الامر پس به سبب رحمتي از جانب خدا برايشان مهربان شده‌اي، و اگر تندخو و سنگدل بودي آنان از اطراف تو پراكنده و متفرق مي‌شدند. پس آنان را ببخش، و برايشان طلب آمرزش كن، و در كارها با آنان مشورت نما.
و اين اخلاق پيامبر (ص) بود، كه كامل‌ترين اخلاق مي‌باشد. و با برخورداري از اين اخلاق منافع بزرگي به دست مي‌آيد، و زيانهاي زيادي از آدمي دور مي‌شود. پس آيا كسي كه به خدا و پيامبرش ايمان دارد و ادعاي پيروي از پيامبر را مي‌نمايد شايسته است كه سربار مسلمانان باشد، و اخلاقش تند و درشت، و سنگدل باشد، و سخنان زشت و نفرت‌انگيز بر زبان براند؟! و اگر معصيت و گناهي از مسلماني سر بزند يا نوعي بي‌ادبي بكند، با وي طع رابطه نمايد، و از او متنفر شود و هيچ نرمش و ادبي نداشته باشد؟!
و از اين طرز رفتار مفاسد، زيادي به وجود آمدهو منافعي كثيري از بين رفته است كه خدا مي‌داند! با وجود اين كساني يافت مي‌شوند كه هر كس را كه متصف به صفت‌هاي پيامبر باشد تحقير مي‌كنند و بسا او را به نفاق و سازش متهم نموده و خودشان را والا مقام جلوه داده و از كار خود راضي، و دچار خودپسندي مي‌شوند.
آيا اين چيزي جز جهالت و ناداني آنان به حساب مي‌آيد؟! چرا كه شيطان گناه را براي آنان آراسته و فريبشان داده است. بنابراين خداون به پيامبرش فرمود: فَإِنْ عَصَوْكَ پس اگر مؤمنان در يكي از كارها از فرمان تو سرپيچي كردند، از آنها بيزا مشو، و مهرباني و رفتار محبت‌آميز را با آنها ترك مكن، بلكه از كارشان متنفر و بيزار باش، و آنها را موعظه كن و اندرزشان بده، و توانايي خود را در برگرداندن آنها از گناه وتوبه‌كردنشان مبذول دار.دراينجا با توجه به معني آية وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ شايد كسي گمان برد تا زماني كه آنها مؤمن هستند از همة كارهايي كه از آنان سر مي‌زند بايد راضي بود، پس اين توهم دفع گرديد. والله أعلم.
آيه‌ي 220-217:
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ و بر خداي توانا و مهربان توكل كن.
الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ خداوندي كه چون برمي‌خيزد تو را مي‌بيند.
وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ و [همچنين مي‌بيند] حركت [قيام و ركوع و نشست و برخاست] تو را در ميان سجده‌كنندگان.
إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ بي‌گمان او شنواي داناست.
بزرگترين كمك و ياور بنده در انجام دادن چيزي كه به آن فرمان داده شده است تكيه بر پروردگار و ياري خواستن از خداوند است تا به او توفيق دهد آنچه را به آن فرمان داده شده است انجام بدهد. بنابراين خداوند دستور داده است تا بندگانش بر او توكل كنند. پس فرمود وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ توكل يعني اعتماد و تكيه كردن قلب بر خدا براي به دست آوردن منافع و دور كردن زيانها با اطمينان به اينكه آنچه را مي‌جويد به دست خواهد آورد، زيرا خداوند توانا و مهربان است و با توانايي و قدرتش مي‌تواند خير كثيري را به بنده‌اش برساند و شر را از او دور نمايد. و از آنجا كه خداوند نسبت به بنده‌اش مهربان است با او چنين رفتار مي‌نمايد.
سپس پيامبر را يادآور شد كه همواره نزديك بودن خداوند را به خاطر داشته و در جايگاه احسان قرار بگيرد. بنابراين فرمود: الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ خداوند تو را در انجام اين عبادت بزرگ كه نماز است به هنگامي كه ايستاده‌اي و وقتي كه به ركوع و سجده مي‌روي، مي‌بيند.
اين عبادت را به طور ويژه بيان كرد، چون داراي فضيلت و شرافت زياد است، و هر كس در نماز نزديك بودن پروردگارش را به خاطر داشته باشد آن را با فروتني به جاي آورده و كامل ادا مي‌كند، و هر گاه نماز به صورت كامل انجام گردد همة اعمال به صورت كامل انجام مي‌شوند، و فرد مي‌تواند با انجام دادن نماز به طور صحيح براي همة كارهايش از خدا كمك بگيرد.
إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ بي‌گمان خداوند شنواست و تمام صداهاي پراكنده و گوناگون را مي‌شنود. الْعَلِيمُ و آگاه و داناست؛ خداوندي كه ظاهر و باطن و پيدا و پنهان را احاطه كرده است. پس اگر بنده در همة حالاتش به خاطر داشته باشد كه خداوند او را مي‌بيند و گفتارش را مي‌شنود و هر اراده و تصميم و نيتي را كه در دلش پنهان كند، مي‌داند، چنين احساسي او را كمك مي‌كند تا به منزل و مقام احسان برسد.
آيه‌ي 227-221:
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ آيا به شما خبر دهم كه شياطين بر چه كسي نازل مي‌شوند؟
تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ بر هر دروغگوي گناهكاري نازل مي‌شوند.
يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ گوش فرا مي‌دهند و بيشترشان دروغگويند.
وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ و شاعران را گمراهان پيروي مي‌كنند.
أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ مگر نمي‌بيني كه آنان در هر واديي سرگردانند؟
وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ و اينكه آنان چيزهايي مي‌گويند كه انجام نمي‌دهند.
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ مگر آنان كه ايمان آورده، و كارهاي شايسته انجام داده، و خدا را بسيار ياد نموده، و پس از آنكه ستم ديده‌اند ياري خواسته‌اند. و ستمكاران خواهند دانست به كدامين بازگشتگاه باز خواهند گشت.
اين پاسخ آن دسته از تكذيب كنندگان پيامبر است كه مي‌گفتند: شيطاني بر محمد نازل مي‌شود.و پاسخ كساني است كه مي‌گفتند: او (ص) شاعر است. پس فرمود هَلْ أُنَبِّئُكُمْ آيا خبر حقيقي و واقعي كه هيچ شك و شبهه‌اي در آن نيست به شما بدهم كه شياطين بر چه كسي نازل مي‌شوند؟ يعني آيا ويژگي كساني را كه شيطان‌ها بر آنان نازل مي‌شوند به اطلاع شما برسانم؟
تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ بر هر دروغگويي كه زياد دروغ مي‌گويد و سخن ناحق به هم مي‌بافد أَثِيمٍ و گناهكار است، و زياد مرتكب گناه مي‌شود. شيطان‌ها بر چنين كسي نازل مي‌شوند، و حالت او مناسب با حالت شياطين است.
يُلْقُونَ السَّمْعَ شنيده‌هاي خود را كه از آسمان استراق كرده‌اند به فرد دروغگوي گناه پيشه القا مي‌كنند. وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ و بيشتر آنچه القا مي‌كنند دروغ است. پس يك سخن راست و صد تا دروغ را با هم در مي‌آميزند. پس حق با باطل آميخته مي‌شود؟ و از آنجا كه حق و راست اندك است، و او هم نمي‌داند كه كدام حق است، حق و راستي از بين مي‌رود. پس اين صفت اشخاصي است كه شيطانها بر آنان نازل مي‌شوند، و اينگونه به آنها وحي مي‌كنند. اما حالت محمد (ص) بسيار متفاوت است چون او راستگوي امين است، و نيكو هدايت يافته است؛ دلي نيكو و زباني راستگو دارد، و كارهاي پاك و حلال انجام مي‌دهد. وحي كه بر او نازل مي‌شود از جانب خدا است و فرشتگان آن را از هر گزندي حفاظت مي‌كنند، و راستي بزرگ را در بر دارد و هيچ شك و ترديدي در آن نيست. پس اي خردمندان! آيا رهنمود محمد دروغ‌پردازي آنها برابر است؟! و آيا اين دو چيز جز بر ديوانه‌اي كه هيچ چيزي را تشخيص نمي‌دهد مشتبه مي‌شود؟
وقتي پاكي پيامبر را از اينكه شيطانها بر او نازل شوند بيان كرد، و او را از شعرسرايي نيز مبرا نمود و فرمود وَالشُّعَرَاء يعني آيا شما را از حالت شاعران و ويژگي هميشگي آن‌ها خبر دهم؟ پس بدانيد يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ كساني از شاعران پيروي مي‌كنند كه از راه هدايت منحرف گشته و به گمراهي و ذلت روي آورده‌اند. پس شاعران خودشان گمراه و سرگشته هستند، بنابراين آدمهاي گمراه و فاسد از شاعران پيروي مي‌كنند و آنها را دوست مي‌دارند.
أَلَمْ تَرَ آيا گمراهي و شدت ضلالت آنها را نمي‌بيني كه أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ در هر دره‌اي از دره‌هاي شعر سرگردانند؛ گاهي به ستايش و تمجيد مي‌پردازند، گاهي به انتقاد و عيب‌جويي مشغول مي‌شوند، و گاه غزل‌سرايي و گاه مسخره مي‌كنند. و گاه شادمان و خوشحال‌اند، و گاهي اندوهگين و ناراحت هستند پس آنها قرار و ثبات ندارند و بر يك حالت نخواهند بود.
وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ اين صفت شاعران است كه گفته‌هايشان مخالف كارهايشان است. پس شاعر كه اشعار غم‌انگيز مي‌سرايد و به غزل خواني مي‌پردازد، گويي از همة مردم عاشق‌تر و دلباخته‌تر است، حال آنكه دل او خالي از اين است. وچون كسي را ستايش يا مذمت مي‌كند، گويي سخن وي راست است، و غير آن دروغ، و گاه خودش را با كارهايي ستايش و تمجيد مي‌كند كه آن‌ها را انجام نداده است، و خود را با ترك نمودن چيزهايي تمجيد مي‌كند كه از آن‌ها دوري نگزيده است. و خود را به سخاوت و بخششي مي‌ستايد حال آنكه سخاوت اصلاً در زندگي او جايي ندارد. و گاه چنان شجاعت و دليري‌اش به تصوير مي‌كشد كه خود را از همة قهرمانان و شهسواران بالاتر قرار مي‌دهد، در حالي كه او بزدل‌ترين افراد است. اين است صفت شاعران.
پس بنگر آيا حالت پاك و درست پيامبر (ص) مطابق با حالت اين شاعران است؟ پيامبري كه هر انسان راه يافته‌اي كه بر هدايت استوار باشد، و از زشتي‌ها دوري گزيند و تضادي در كارش نباشد از او پيروي مي‌نمايد.
پس پيامبر (ص) جز به خير و خوبي فرمان نمي‌دهد، و جز به شر و بدي نهي نمي‌كند، و از هيچ چيزي خبر نداده مگر اينكه راست گفته است، و به هر چيزي كه دستور داده خود قبل از همه آن را انجام داده است. و از چيزي نهي نكرده مگر اينكه او اولين ترك كنندگان آن بوده است. پس آيا حالت پيامبر (ص) مشابه حالت شاعران است، و وضع او با وضعيت آنها تطابق دارد؟ يا اينكه از هر جهت با حالت آنها مخالف و متضاد است. پس درود و سلام جاويدان خدا بر اين پيامبر كه از همه كامل‌تر است، و از همه برتر مي‌باشد؛ پيامبري كه شاعر، جادوگر و ديوانه نبوده، و سزاوار برخورداري از هر كمال و برتري است.
وقتي حالت و اوصاف شاعران را بيان كرد آن دسته از آنان را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده و خدا را بسيار ياد كرده، و از دشمنان خداوند كه بر آنها ستم كرده انتقام گرفته‌اند، استثنا كرد. پس شعر اين دسته از شعرا از اعمال شايستة آنها و از ايمانشان سرچشمه گرفته است، چون آنها در شعر خود به دفاع از اسلام برخاسته و مؤمنان را ستايش كرده، و از مشركين و كفار انتقام گرفته و از دين خدا دفاع نموده‌اند، و شعرهاي آنان دانش‌هاي مفيدي را در بردارد و به اخلاق نيك تشويق مي‌نمايد. پس فرمود إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ مگر شاعران مؤمني كه كارهاي شايسته انجام داده، و بسيار خدا را ياد مي‌كنند، و اشعارشان مردم را به ياد خدا مي‌اندازد، و هنگامي كه مورد ستم قرار مي‌گيرند به وسيلة شعر خود از مؤمنان دفاع مي‌كنند، و از ستمگران انتقام مي‌گيرند. و ستمكاران خواهند دانست كه بازگشتشان به كجا، و سرنوشت آنها چگونه خواهد بود؟ بازگشت آنها به محل حساب و كتاب است، كه هر گناهي كوچك و بزرگي در آنجا شمرده شده و هر حقي از آنها گرفته مي‌شود.
والحمدالله رب العالمين
پايان تفسير سوره‌ي شعراء


تفسير سوره‌ي نمل
مكي و 93 آيه است
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه‌ي 6-1:
طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ طا. سين. اين آيه‌هاي قرآن و كتاب روشنگر است.
هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ هدايت و بشارتي براي مؤمنان است.
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ كساني  كه نماز را برپاي مي‌دارند، و زكات را مي‌پردازند، و آنان به آخرت يقين دارند.
إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ بي‌گمان كساني كه به آخرت ايمان نمي‌آورند كارهايشان را برايشان آراسته‌ايم، پس آنان سرگشته مي‌شوند.
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ آنان كساني هستند كه عذاب بدي دارند، و ايشان در آخرت زيانكارترين [مردم] مي‌باشند.س
وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ و همانا تو قرآن را از سوي خداوند حكيم و دانا دريافت مي‌داري.
خداوند متعال عظمت و بزرگي قرآن را به بندگانش يادآور شده و مي‌فرمايد: تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ اين آيات، بالاترين نشانه‌ها، و قوي‌ترين معجزات و واضح‌ترين دلايل و رهنمود مي‌باشند، و مطالب بزرگ و مقاصد برتر و كارهاي خوب و اخلاق پسنديده را بيان مي‌كنند. آياتي كه بر خبرهاي راستين و فرمان‌هاي نيكو و نهي از هر عمل نادرست واخلاق زشت دلالت مي‌نمايند؛ آياتي كه چنان روشن و واضح هستند كه صاحبان بينش‌هاي روشن آن را مانند خورشيد درخشان مي‌بينند. آياتي كه ما را رهنمايي كرده و به سوي ايمان فرا خوانده، و از امور غيبي گذشته و آينده خبر مي‌دهند. آياتي كه آدمي را به سوي شناخت پروردگار بزرگ از طريق نام‌هاي نيكو و صفت‌هاي والا و كارهاي كاملش فرا مي‌خوانند و پيامبران و اولياي خدا را به ما معرفي كرده و آنها را چنان براي ما توصيف مي‌كنند كه انگار آنها را با چشم‌هاي خود مي‌بينيم. اما با وجود اين بسياري از جهانيان از اين آيات قرآني بهره‌مند نشده، و همة مخالفان با آن هدايت نيافته‌اند.
و اين بدان جهت است تا اين آيات از شر كساني در امان باشند كه خير و صلاحي در آنها نيست و دلشان غافل است. و فقط كساني به وسيلة اين آيات هدايت و راهياب مي‌شوند كه خداوند ايمان را به آنها ارزاني نموده، و دل‌هايشان با نور ايمان روشن شده، و درونشان را صفاي ايمان فرا گرفته است.
بنابر اين فرمود: هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ  آيات قرآن، مؤمنان را به راه راست هدايت مي‌كند و آنچه را كه شايسته است انجام دهند يا ترك كنند برايشان بيان مي‌نمايد، و آنها را به پاداش الهي كه نتيجة هدايت شدن به اين راه است، مژده مي‌دهد.
ممكن است گفته شود: كسان زيادي ادعاي ايمان مي‌كنند، آيا اين ادعا از هر كسي پذيرفته مي‌شود؟‌يا بايد براي آن دليلي داشته باشند؟ آنگاه ادعاي آنان درست خواهد بود. بنابراين خداوند متعال صفت مؤمنان را بيان كرد و فرمود: الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ آن كساني كه نماز را بر پاي مي‌دارند و فرض و نقل آن را مي‌خوانند، و افعال ظاهري نماز از قبيل اركان و شرايط و واجبات و مستحبات آن را انجام مي‌دهند. و آنها به مفاهيم نماز مي‌انديشند و به هنگام برپاي داشتن آن خدا را حاضر و شاهد مي‌بينند، و نماز را با فروتني مي‌گزارند.
وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ و زكاتي را كه فرض است به مستحقان پرداخت مي‌كنند، وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ و آنان به قيامت يقين دارند. يعني ايمان آنها به درجة يقين رسيده است، و آن آگاهي كامل و علم قطعي است كه به قلب واصل شده و آدمي را به عمل وا مي‌دارد. و از آنجا كه به آخرت يقين دارند تمام تلاش و كوشش خود را براي آخرت مبذول مي‌دارند. سپس خداوند بندگان را از اسباب عذاب عوامل كيفر برحذر داشت، كه آن اصل و پاية هر كار خير و خوبي است.
إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ همانا كساني كه به آخرت ايمان ندارند و آن را تكذيب مي‌كنند، و هر كس آن را اثبات نمايد او را دروغگو مي‌انگارند، زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ ما اعمالشان را در نظرشان مي‌آراييم، و ايشان سرگردان حيران به سر مي‌برند به گونه‌اي كه خشم و ناخشنودي خداوند را بر رضاي او ترجيح مي‌دهند و حقايق را وارونه مي‌بينند. پس آنان باطل ار حق و حق را باطل مي‌بينند. أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ اينان كساني هستند كه از بدترين و سخت‌ترين و بزرگترين عذاب برخوردار مي‌شوند. وَهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ و آن‌ها در آخرت همان زيانكارانند: زيان را منحصراً براي آنها قرارداد، چون آنها خود و خانواده‌شان را در روز قيامت مي‌بازند، و ايماني را كه پيامبران به آن دعوت مي‌كنند از دست مي‌دهند.
وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ و اين قرآن كه بر تو نازل مي‌شود و آن را فرا مي‌گيري، و از سوي خداوند حكيم نازل مي‌شود كه هر چيزي را در جاي مناسبش قرار مي‌دهد؛ خداوندي كه اسرار و حالات درون و برون‌را مي‌داند. و چون قرآن از سوي خداوند حكيم و دانا نازل مي‌شود براي بندگان سراسر حكمت و منافع است؛ خداوندي كه منافع بندگان را از خودشان بهتر مي‌داند.
آيه‌ي 14-7:
إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ نَارًا سَآتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ به ياد آور آنگاه كه موسي به خانواده‌اش گفت:«من آتشي ديدم، [هر چه زودتر] خبري يا پاره آتشي از آن برايتان مي‌آورم تا خويشتن را گرم كنيد.
فَلَمَّا جَاءهَا نُودِيَ أَن بُورِكَ مَن فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ هنگامي كه به آن آتش رسيد، ندا داده شد: «مبارك باد آن كه در آتش است، و آن كه پيرامون آن است، و خدا كه پروردگار جهانيان است پاك و منزه مي‌باشد».
يَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ اي موسي! بدان كه من خداوند تواناي فرزنه‌ام.
وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ و عصاي خود را بيانداز و هنگامي كه ديد به حركت در آند انگار كه ماري است، به سرعت مي‌خزد پا به فرار نهاد و بازگشت. [فرموديم] اي موسي! نترس، كه پيامبران در پيشگاه من هراسي ندارند.
إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنًا بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ مگر كسي كه ستم كند، سپس بدي را به نيكي تبديل نمايد، [پس بداند كه] همانا من آمرزندة مهربانم.
وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ و دست خود را به گريبان خويش فرو بب تا سفيد بي‌عيب بيرون آيد.[اين] از جمله نه نشانه‌اي [است كه به تو خواهيم داد] به سوي فرعون و قوم او [برو]، كه آنان قومي نافرمانند.
فَلَمَّا جَاءتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ پس چون آيات ما به روشني به آنان رسيد، گفتند: «اين جادوي آشكار است».
وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ و معجزات را در حالي كه دل‌هايشان آن را بارور داشت از روي ستم و سركشي انكار كردند. بنگر كه سرانجام تباهكاران چگونه شد؟
إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ يعني آن حالت مهم و خوب موسي بن عمران را به يادآورد كه سرآغاز نزول وحي برايشان و سرآغاز برگزيده شدن او به پيامبري و سخن گفتن با خداوند بود. او بعد از چند سال زندگي در مدين به همراه خانواده‌اش به سوي مصر حركت نمود و در اين ميان راه را گم كرد. شب تاريك و سردي بود. پس او به خانواده‌اش گفت: إِنِّي آنَسْتُ نَارًا من از دور آتشي مي‌بينم. سَآتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ هر چه زودتر از انجا خبري درباره راه براي شما خواهم آورد. أَوْ آتِيكُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ ويا شعله‌اي از آتش برايتان مي‌آورم تا خود را گرم كنيد. و اين بيانگر آن است كه او سرگردان بوده وهمراه با خانواده‌اش به شدت احساس سرما مي‌كردند.
فَلَمَّا جَاءهَا نُودِيَ أَن بُورِكَ مَن فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا هنگامي كه به نزديك آتش رسيد، خداوند او را ندا زد و به وي خبري داد كه اين محل مقدس و مباركي است و از جملة بركات‌هايش اين است كه خداوند آن را جاي براي سخن گفتن با موسي و فرستادن او به عنوان پيامبر قرار داده است. وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ و خداوند كه پروردگار جهانيان است منزه از آن است كه داراي كمبود باشد، بلكه او در وصف و كارش كامل است.
يَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ خداوند به وي خبر داد كه خداوند است و شايسته است تنها او پرستش شود. همانطور كه در آيه‌ي ديگر آمده است: انني انا الله لا اله الا انا فاعبدوني و أقم الصلوه لذكري من خداوند هستم [كه] هيچ معبود به حقي جز من نيست، پس مرا بپرست، و نماز را به خاطر ياد من برپاي دار. الْعَزِيزُ تواناست و بر همة چيزها غالب مي‌باشد، و همة مخلوقات در برابر او سر تسليم فرود آورده‌اند. الْحَكِيمُ و در اوامر و آفرينش خود حكيم و فرزانه است. از جملة حكمت‌هاي او اين است كه بنده‌اش موسي بن عمران را به عنوان پيامبر فرستاد، چون خداوند مي‌دانست كه موسي صلاحيت برخورداري از رسالت و وحي را دارد. نيز شايستگي آن را دارد كه خداوند با او سخن بگويد.
و آنقدر توانا و با قدرت است كه بايد بر او توكل نمايي و از تنهايي خود و كثرت و قدرت دشمنانت وحشت نكني، چون پيشاني دشمنان در دست خداوند است و حركت و سكون آنها به تدبير الهي انجام مي‌شود.
وَأَلْقِ عَصَاكَ و اي موسي! عصاي خود را بيانداز و موسي عصايش را انداخت، فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ پس هنگامي كه عصا را ديد كه تبديل به اژدهايي شده است و حركت مي‌كند، جَانٌّ يعني مارهاي نر كه تند و سريع حركت مي‌كنند، وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ به اقتضاي طبيعت و سرشت انساني از ترس ماري كه ديده بود پا به فرار گذاشت، و پشت سر خود را نگاه نكرد، و بازنگشت. پس خداوند به او فرمود: يَا مُوسَى لَا تَخَفْ اي موسي! مترس و در آيه‌اي ديگر فرموده است: أقبل و لا تخلف انك من الامنين برگرد و نترس، بي‌گمان كه تو از ايمن شدگاني. إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ و پيامبران در پيشگاه من نمي‌ترسند، چون همة خطرها در تقدير و قضاي الهي درج وثبت شده‌اند، و با فرمان و عمل او انجام مي‌شوند. پس كساني كه خداوند آنها را براي رسالت و وحي خود انتخاب كرده است شايسته نيست از چيزي جز خداوند بترسند، به خصوص هنگامي كه خيلي به او نزديك باشند و از سخن گفتن با او بهره‌مند شوند.
إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنًا بَعْدَ سُوءٍ اما كسي كه ستم كرده و مرتكب جرم و جنايت شده باشد، بايد بترسد. ولي پيامبران براي چه ترس و هراس داشته باشند؟ پس هر كس كه با ارتكاب گناهان بر خويشتن ستم كند، سپس توبه نمايد و به سوي خدا باز گردد، و بدي‌هايش را به نيكي، و گناهانش را به طاعت تبديل نمايد، خداوند آمرزنده و مهربان است. پس هيچ كس از رحمت و مغفرت او نااميد نباشد، زيرا او همة گناهان را مي‌بخشد و نسبت به بندگانش از مادر مهربان‌تر است.
وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ و اي موسي! دست خود را به گريبان خويش فرو ببر، ببين كه سفيد و درخشان به در مي‌آيد، بدون اينكه عيبي در آن وجود داشته، و به بيماري برص و غيره مبتلا شده باشد، بلكه سفيدي و درخشش آن حاضران ار به شگفتي وا مي‌دارد. فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ اين دو معجزه؛ تبديل شدن عصا بهع مار و بيرون آوردن دست درخشان از جمله نه معجزه‌اي است كه آنها را به فرعون و قومش نشان خواهي داد، و فرعون و قومش را با آن دعوت مي‌دهي. إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ بي‌گمان آنها جماعت و قومي نافرمانند. و آنها با شرك‌ورزي و سركشي و برتري جويي بر بندگان خدا و استكبار در زمين، فسق كرده و جنايت و گناه شده‌اند.
پس موسي به سوي فرعون و اشراف و سران دربار او رفت، و آنها را به سوي خدا دعوت كرد، و معجزات را به آنها نشان داد.
فَلَمَّا جَاءتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً پس هنگامي كه معجزات ما به روشني بديشان رسيد كه بطور واضح بر حق دلالت مي‌كرد، همانطور كه خورشيد با چشم ديده مي‌شود، قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ گفتند: اين جادوي آشكار است. آنها به اين اكتفا نكردند كه بگويند جادو است، بلكه گفتند جادويي است كه براي همه روشن و آشكار است. و اين بسي جاي شگفت است! چرا كه معجزات روشن و انوار درخشان را خرافات و جادو قرار دادند. آيا اين جز عناد و سركشي و سفسطه چيزي ديگر ناميده مي‌شود؟!
وَجَحَدُوا بِهَا و به نشانه و معجزات خداوند كفر ورزيدند، و آنها را انكار كردند، وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ و انكارش بر اساس شك و ترديد نبود،‌بلكه با آنكه يقين داشتند كه اينها معجزات الهي هستند آن را انكار كردند، ظُلْمًا وَعُلُوًّا و انكار آنها از روي ستم و سركشي بود، و حق پروردگارشان و حق خود را ضايع كردند، و در برابر حقيقت و بندگان خدا و اطاعت از پيامبر سركشي و استكبار ورزيدند. فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ پس بنگر كه سرانجام فسادكاران چگونه شد؟! سرانجام آنها بدترين سرانجام بود؛ خداوند آنها را نابود كرد، و در دريا غرقشان نمود و رسوايشان كرد، و بندگان مستضعف خود را در مساكن آنها جايگزين كرد.
آيه‌ي 44-15:
وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ و به راستي كه به داود و سليمان دانش عطا كرديم، و آن دو گفتند: ستايش خداوندي را كه ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري داد».
وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ و سليمان وارث داود شد، و گفت: «اي مردم! به ما زبان پرندگان آموخته شده، و از همة نعمت‌ها به ما داده شده است. بي‌گمان اين فضيلت آشكاري است.
وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ و براي سليمان لشكريانش از جن و انس و مرغان گرد آورده شدند، و [از پراكندگي] باز داشته شدند.
حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِي النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ تا اينكه به دره مورچگان رسيدند، مورچه‌اي گفت: «اي مورچگان! به لانه‌هاي خود برويد تا سليمان و لشكريانش نادانسته شما را پايمال نكنند».
فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ سليمان از سخن آن مورچه خنديد و گفت: «پروردگار! به من الهام كن كه سپاسگزار نعمت‌هايي باشم كه به من و پدرم ارزاني داشته‌اي، و مرا [توفيق بده] تا كردار شايسته‌اي انجام دهم كه از آن خشنود گردي، و مرا به رحمت خود از زمرة بندگان شايسته‌ات بگردان».
وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ و [سليمان] از حال مرغان پرس و جو كرد و گفت: «چرا شانه‌بسر ار نمي‌بينم؛ يا اينكه غايب است؟».
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ حتماً‌او را سخت كيفر خواهم داد، يا او را سر مي‌برم، يا [بايد] دليلي آشكار براي من بياورد.
فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ چندان طول نكشيد [كه هدهد برگشت] و گفت: «من بر چيزي آگاهي يافته‌ام كه تو از آن آگاه نيستي، و از [قبيلة] سبأ برايت خبري يقيني آورده‌ام».
إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ من زني را يافته‌ام كه بر آنان فرمانروايي مي‌كند و همه چيز بدو داده شده و تختي بزرگ دارد.
وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ من او و قومش را ديدم كه به غير از خدا براي خورشيد سجده مي‌برند، و شيطان كارهايشان را برايشان آراسته، و آنان را از راه بازداشته است. پس آنان راهياب نمي‌گردند.
أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ [آنان را از راه بدر كرده است] تا براي خداوندي كه نهان آسمانها و زمين را آشكار مي‌كند، و به آنچه پنهان مي‌داريد و به آنچه آشكار مي‌سازيد آگاه است سجده نكنند.
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ جز خدا كه صاحب عرش عظيم است هيچ معبود بحقي وجود ندارد.
قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ سليمان گفت: «خواهيم ديد كه آيا راست گفته‌اي يا از دروغگوياني».
اذْهَب بِّكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ  «اين نامه را ببر و آن را به سوي آنان بيانداز، سپس از ايشان دور شو، و بنگر كه چه [پاسخي] مي‌دهند؟».
قَالَتْ يَا أَيُّهَا المَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ [ملكه] گفت: «اي بزرگان! به راستي نامه‌اي گرانقدر به من رسيده است».
إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ آن نامه از سوي سليمان است و [سرآغاز] آن چنين است: «بنام خداون بخشندة مهربان».
أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ كه من بر سركشي نكنيد و تسليم شده به نزد من آييد.
قَالَتْ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ گفت: «اي سران قوم! در كارم به من نظر دهيد، كه من هيچ كاري را بدون حضور و نظر شما انجام نداده‌ام».
قَالُوا نَحْنُ أُوْلُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ گفتند:‌«ما توانمند و جنگاوريم. كار در دست تواست. بنگر كه چه فرمان مي‌دهي».
قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ گفت: «بي‌گمان پادشاهان وقتي وارد شهري شوند آن را به تباهي و ويراني مي‌كشانند، و عزيزترين مردمانش را خوارترين مي‌گردانند، و اين گونه مي‌كنند».
وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ و من هديه‌اي به آنان خواهم فرستاد تا ببينم فرستادگان چه خبري با خود مي‌آوردند.
فَلَمَّا جَاء سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِّمَّا آتَاكُم بَلْ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ پس هنگامي كه [فرستاده] به نزد سليمان آمد، [سليمان به او] گفت: «آيا مرا به مال مدد مي‌رسانيد؟‌آنچه خدا به من عطا كرده است از آنچه به شما داده بهتر است، بلكه اين شماييد كه به هديه خود شادمان و خوشحال مي‌شويد».
ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ به نزد آنان بازگرد، ما با لشكرهايي به سراغ آنان خواهيم آمد كه آنان توان مقابلة با آن را ندارند، و ايشان را از آنجا با حالتي رسواييو خواري بيرون خواهيم راند.
قَالَ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ [سليمان] گفت: «اي بزرگان! كداميك از شما تخت او را پيش از آنكه فرمانبردار به نزد من آيند- برايم مي‌آورد؟».
قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ عفريتي از جن گفت: «من آن را پيش از آنكه از جايت برخيزي برايت مي‌آورم، و من بر آن [كار] تواناي امين هستم».
قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ كسي كه علم و دانشي از كتاب داشت، گفت: «من قبل از چشم به هم زدنت آن را نزد تو مي‌آورم». هنگامي كه [سليمان] تخت را پيش خود مستقر ديد، گفت:‌«اين از فضل پروردگار من است، تا مرا بيازمايد كه آيا سپاس مي‌گذارم يا ناسپاسي مي‌كنم؟ و هر كس سپاس گذارد تنها براي خود سپاسگذاري مي‌كند، و هر كس كفران [نعمت] كند، پس بدون شك پروردگارم بي‌نياز بخشنده است».
قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ [سليمان] گفت: «تخت او را دگرگون سازيد تا ببينيم متوجه مي‌شوند يا از آنان مي‌گردد كه راه نمي‌يابند؟!».
فَلَمَّا جَاءتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ هنگامي كه او بدانجا رسيد، گفته شد: «آيا تخت تو اين چنين است؟». گفت: «انگار اين همان است، و ما پيش از اين آگاهي يافته و فرمانبرداريم».
وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَافِرِينَ و معبودهايي را كه به غير از خدا پرستش مي‌كرد او را [از عبادت خدا] بازداشته بود، همانا او از زمرة قوم كافر بود.
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ به آن [زن] گفته شد: «به قصر وارد شو»، هنگامي كه آن را ديد گمان برد كه استخر عميقي است، و دامن از ساقهايش برگرفت». [سليمان] گفت: «اين قصري ساده از آبگينه‌هاست». گفت: «پروردگارا! من به خود ستم كرده‌ام و اينك همراه با سليمان تسليم پروردگار جهانيانم».
در اينجا خداوند منت و احسان خود را بر داود و فرزندش سليمان كه به آنها دانش فراوان داد، يادآور مي‌شود. و آمدن كلمة «علم» به صورت نكره بر فراوان بودن آن دلالت مي‌نمايد. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: و داوود و سليمن اذ يحكمان في الحرث اذ نفشت فيه غنم القوم و كنا لحكم شهدين ففهمنها سليمن وكلا اتينا حكما و علما و داود و سليمان را [به ياد آر]، آنگاه كه در مورد كشتزاري كه گوسفندان قوم، شب هنگام در آن چرا كرده بودند، داوري مي‌كردند و ما گواه قضاوت آنها بوديم. پس داوري حق را به سليمان تفهيم كرديم، و هر يك [از آن دو] را فرزانگي و دانش [بسياري] عطا كرديم.
وَقَالَا داود و سليمان در حالي كه به خاطر منت بزرگ خداوند كه به آنها دانش عطا كرده بود سپاس پروردگارشان را به جاي مي‌آوردند، گفتند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ ستايش خدايي است كه ما را بر بسياري از بندگانش مؤمنش برتري داده است. آنها خدا را ستايش گفتند كه آنان را از زمرة مؤمنان سعادتمند و از دوستان ويژه خود گردانيده است. و شكي نيست كه مؤمنان چهار درجه و مقام دارند؛ صالحان، و برتر از آنها شهيدان، و بالاتر از آنها صديقان و بالاتر از آنها پيامبرانند.
داود و سليمان از پيامبران والا مقام بودند. گر چه آنها مقامشان از مقام پنج پيامبر اولوالعزم پايين‌تر است اما از جملة پيامبران برتر و بزرگوار مي‌باشند؛ كساني كه خداوند آنها را ياد كرده و در كتاب خود ستوده، و ستايش بزرگي از آنها بعمل آورده است. بنابراين سليمان و داود خدا را ستايش گفتند كه آنها را به اين مقام رساند. و اين نشانة سعادت بنده است كه شكر نعمت‌هاي ديني و دنيوي خداوند را به جا آورد، و همة نعمت‌ها را از جانب پروردگارش بداند، پس به خود نبالد، بلكه بر اين باور باشد كه اين نعمت‌ها شكر زيادي را بر او واجب مي‌دارند.
وقتي هر دو را ستايش نمود سليمان را به صورت ويژه بيان كرد، چون خداوند به سليمان پادشاهي بزرگي داده بود، وكارهايي به وسيلة او انجام مي‌شد كه پدرش آن را انجام نمي‌داد. پس فرمود: وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ و سليمان علم و پيامبري را از پدرش داود به ارث برد، پس علم پدرش به علم و دانش او اضافه شد. شايد او به اضافة دانشي كه در زمان پدرش داشت دانش پدرش را نيز آموخته بود، همانطور كه گذشت وَقَالَ و سليمان با به جاي آوردن شكر خدا و باليدن به احسان او و بيان نعمت پروردگار را مي‌فهميد، همانگونه كه با هدهد گفتگو كرد و گفتار مورچه را كه خطاب به مورچگان كرد، فهميد، و چندي بعد به ان خواهيم پرداخت. و اين امتياز را غير از سليمان كسي نداشته است. وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ و خداوند نعمت‌ها و اسباب پادشاهي و سلطنت و قدرت را به ما بخشيده و آن را به هيچ يك از انسانها نداده است. بنابراين پروردگارش را به فرياد خواند و گفت: وهب لي ملكا لا ينبغي لاحد من بعدي پروردگارا! به من نوعي از پادشاهي بده كه بعد از من آن را به هيچ كس ندهي. پس خداوند جن‌ها را براي او مسخر و رام كرد،‌و هر كاري را كه مي‌خواست و غير از جن كسي توانايي انجام آن را نداشت براي او انجام مي‌دادند. و خداوند باد را براي او مسخر و رام كرد كه مسير دو ماه را در صبحگاه و شامگاهي مي‌پيمود.
إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ بي‌گمان چيزي كه خداوند به ما بخشيده و آن را به ما اختصاص داده، و ما را بدان برتري داده است فضيلت واضح و آشكاري است. پس او به كامل‌ترين صورت به نعمت خداوند متعال اعتراف كرد.
وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ لشكريان زياد و گوناگون سليمان از قبيل انسان‌ها و جن‌ها و شيطانها و پرندگان براي او گردآوري، و در كنار يكديگر نگاه داشته شدند، و حركت و توقف آنان به گونه‌اي بسيار منظم سامان داده شد. و همة اين لشكريان گوش به فرمان او بودند و توانايي نافرماني را نداشتند، و از دستور او سرپيچي نمي‌كردند. همانگونه كه خداوند متعال فرموده است: هذا عطاونا فأمن أو أمسك بغير حسابٍ اين بخشش ماست، پس بدون حساب ببخش و با دست نگاه دار. و سليمان در يكي از سفرهايش اين لشكر بزرگ را به حركت در آورد.
حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِي النَّمْلِ و حركت كردند تا اينكه به دره مورچگان رسيدند و مورچه‌اي در حالي كه دوستان و هم‌نوعان خود را آگاه مي‌كرد، گفت: يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ اي مورچه‌ها! وارد لانه‌هاي خود شويد تا سليمان و لشكريانش نادانسته شما را پايمال نكنند. اين مورچه هم‌كيشان خود را نصيحت كرد و به ديگر مورچه‌ها شنواند، زيرا خداوند شنوايي خارق‌العاده‌اي به مورچگان داده است، چون آگاه شدن مورچه‌هايي كه دره را پر كرده بودند با صداي يك مورچه از شگفت‌ترين شگفتي‌هاست. يا اينكه آن مورچه به مورچه‌هايي كه اطراف او بودند خبر داد و سپس خبر از بعضي به بعضي ديگر رسيد تا اينكه به همه رسيد و آن مورچه ديگر مورچه‌ها را دستور داد كه احتياط كنند و وارد لانه‌هايشان شوند، به همين طريق خبر در بين تمام مورچه‌ها پخش شد و همگي از حضور سليمان و لشكريانش مطلع شدند. و آن مورچه حالت سليمان و لشكريانش و عظمت پادشاهي او را دانست، و اين عذر را براي دوستانش بيان كرد كه اگر آنها شما را پايمال كنند اين كا را آگاهانه و از روي قصد نمي‌كنند. سليمان سخن آن مورچه را شنيد.
فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا و از آن‌جا كه اندرز مورچه براي هم كيشانش، و خيرخواهي و تعبير زيبايش مورد پسند سليمان قرار گرفت، سليمان تبسم كرد و خنديد. و اين حالت پيامبران- عليهم الصلاه و السلام- است، كه داراي ادب كامل و نعجب و خندة به جا بوده‌اند، و خنده‌اشان از حد تبسم فراتر نرفته است. همانطور كه بزرگترين خندة پيامبر (ص) تبسم بوده است. زيرا قهقهه بر كم عقلي و بي‌ادبي دلالت مي‌كند. همچنانكه لبخند نزدن وتعجب نكردن به خاطر چيزي كه باعث تعجب مي‌شود بر بداخلاقي و درشت خويي دلالت مي‌نمايد و پيامبران از اين پاك و منزه هستند.
و سليمان با بيان شكر خداوند كه او را به اينجا رسانده است، فرمود: رَبِّ أَوْزِعْنِي پروردگارا! به من الهام كن مرا توفيق بده، أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ تا نعمتي را كه بر من و پدرم ارزاني داشته‌اي سپاس گذار باشم، زيرا نعمت بر پدر و. مادر نعمت بر فرزند است. پس سليمان از پروردگارش خواست كه به او توفيق بدهد تا شكر نعمت‌هاي ديني و دنيوي كه به او و پدر و مادرش بخشيده است به جاي آورد. وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ و مرا توفيق بده تا كردار شايسته‌اي انجام دهم كه آن را بپسندي و عمل صالحي كه با دستورات تو موافق باشد، وآن را خالصانه براي تو انجام دهم، و عمل و كردارم را از آنچه كه آن را فاسد و ناقص مي‌كند سالم بدار. وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ و مرا به رحمت خود- كه از جملة آن بهشت است- در زمرة بندگان صالح خويش بگردان كه برحسب عمل صالحشان مقام‌هاي متفاوتي دارند.
اين نمونه‌اي از حالت سليمان بود و بدانگاه كه صداي مورچه را شنيد، و خداوند آن حالت را براي ما بازگو كرده است.
سپس نمونه‌اي ديگر از سخن گفتن سليمان با پرندگان را بيان كرد و فرمود: وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ و سليمان از حال مرغان و پرندگان پرس وجو كرد. اين بر كمال عزم و قاطعيت و دورانديشي و سامان دادن لشكريانش و پرداختن به كارهاي كوچك و بزرگ دلالت مي‌نمايد. او حتي اين كار را از ياد نبرد، و آن جستجوي احوال پرندگان بود. و اينكه آيا همه حاضرند يا برخي از آنها غايب هستند؟ اين است معني آيه و هر كس بگويد: سليمان به جستجوي مرغان پرداخت تا هدهد گمان برده‌اند كه آب را در لايه‌هاي تحتاني زمين مي‌بينند، و اين گفته هم دليلي ندارد، بلكه دليل عقلي و لفظي بر باطل بودن اين سخن وجود دارد.
اما دليل عقلي: با تجربه و مشاهدات ثابت شده است كه هيچ يك از اين حيوانات به صورت خارق‌العاده نمي‌توانند آب را در اعماق زمين مشاهده كنند، و اگر چنين بود خداوند آن را بيان مي‌كرد، چون اين بزرگترين آيه و نشانه است.
و اما دليل لفظي: اگر اين معني از آيه مراد باشد اين طور مي‌گفت: «هدهد را خواست تا ببيند آب هست يا نه، وقتي ديد هدهد نيست چنان گفت». و يا به جاي كلمه تفَقََّد مي‌گفت (فتش أو بُحُثَ عنهْ): به دنبال هدهد گشت، و عبارتي مانند اين.
و از احوال پرندگان پرس وجو كرد تا ببيند كدام حاضر است و كدام غائب، و تا ببيند كه آنها در مراكز و جاهايي كه برايشان تعيين كرده است حضور دارند يا نه.
و نيز سليمان- عليه‌السلام- نيازي به آب نداشت و چنان اضطرار نيفتاده بود كه به مهندسي هدهد نياز داشته باشد. چون سليمان شياطين و جن‌هاي بزرگي را در اختيار داشت كه هر چند عمق آب زياد بود چاه را كنده و آب را استخراج مي‌كردند. و نيز خداوند باد را براي او مسخر كرده بود كه در يك صبحگاه مسير يك ماه را طي مي‌كرد و در يك شامگاه مسير يك ماه را مي‌پيمود. پس با وجود اين، چگونه به هدهد نياز پيدا مي‌كند؟!
و اين‌گونه تفسيرها كه موجود هستند و سخناني كه به وسيله‌ي آنها مشهور و معروف مي‌گردند، و مردم غير از آن بلد نيستند، اين گفته‌ها را از بني‌اسرائيل نقل مي‌كنند، تا اينكه گمان برده مي‌شود حق و درست هستند. در نتيجه سخناني بي‌پايه و زشت در كتابهاي تفسير ديده مي‌شوند.
فرد خردمند و هوشيار مي‌داند قرآن كريم به زبان عربي و روشن نازل شده است و خداوند به وسيلة آن عالم و جاهل را مورد خطاب قرار داده و آنها را فرمان داده است تا در معاني و مفاهيم آن بيانديشند، و مفاهيم و معالم آن را بر كلمات عرب كه معاني و اعراب آن معروف است و اعراب اصيل آن را به طور واضح مي‌دانند، تطبيق بدهند. و هر گاه گفته‌هايي يافت دش كه پيامبر آن را نقل نكرده بود آن را به اين اصل برگردانند. پس اگر با آن موافق بود، آن را بپذيرند، چرا كه لفظ بر آن دلالت مي‌نمايد، و اگر در لفظ و معني با آن مخالف بود، آن را نپذيرد، و به باطل بودن آن يقين حاصل نمايد، چون او يك اصل معمولي دارد كه با اين لفظ يا معني متضاد است، و آن چيزي است كه از معني و مدلول لفظ شناخته مي‌شود.
و پرس و جوي سليمان عليه‌اسلام از پرندگا و نيافتن هدهد، بر كمال قاطعيت و پرداختن وي به كارها و كمال هوشياري او دلالت مي‌كند، كه او به پرس و جو از احوال اين پرندة كوچك پرداخت و گفت: مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ آيا من كه هدهد را نمي‌بينم بدان خاطر است كه در ميان اين خيل عظيم جانداران موجود كوچكي است؟ يا اينكه او بدون اجازه و دستور من غايب شده است؟
در اين هنگام سليمان بر هدهد خشمگين شد و او را تهديد كرد و گفت: لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا او را سخت كيفر خواهم داد. أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ يا او را سر مي‌برم، يا اينكه بايد براي من دليل روشني بياورد. پس بايد حجت و دليل واضحي براي غيبت خود ارائه بدهد. و اين از كمال پرهيزگاري و دادگري سليمان بود كه اوقسم نخورد حتماً او را كيفر بدهد يا بكشد، چون كيفردادن يا كشتن فقط در صورتي انجام مي‌شود كه گناهي سر زده باشد. اما احتمال داشت كه از روي عذر باشد بنابراين سليمان به سبب پرهيزگاري و هوشياري‌اش موجه بودن غيبت او را استثنا كرد.
فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ چندان طول نكشيد كه هدهد آمد. و اين بر هيبت و هراس لشكريانش از او، و شدت پايبند بودنشان به فرمان وي دلالت مي‌نمايد. و چنان از او اطاعت مي‌كردند كه هدهد علي‌رغم اينكه عذر روشني براي حاضر نبودنش داشت نتوانست زمان زيادي غيبت كند، فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ هدهد به سليمان گفت: من بر چيزي آگاهي يافته‌ام كه تو با وجود آن دانش زياد و مقام بلندت از آن آگاه نيستي، وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ و از قبيلة سبأ كه قبيله‌اي معروف در يمن است، برايت خبري يقيني آورده‌ام.
سپس هدهد اين خبر را توضيح داد و گفت: إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ من زني را يافته‌ام كه بر قبيلة سبا حكمراني مي‌كند، وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ و از مال و ملك و سلاح و لشكريان وقلعه و دژهايي كه پادشان دارند برخوردار است. وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ و تخت پادشاهي بزرگي دارد، كه بر آن مي‌نشيند. و بزرگي تخت‌ها بر بزرگي و عظمت پادشاهي و قدرت و سلطنت و كثرت مردان مشاور دلالت مي‌كند.
وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ يعني آنها مشرك هستند و خورشيد را مي‌پرستند، وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ و شيطان كارهايشان را براي آنان آراسته است و آنچه را كه بر آن هستند حق مي‌دانند. فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ و آنان را از راه منحرف كرده است، پس هدايت نمي‌گردند، چون كسي كه راهش را حق مي‌بيند اميدي به هدايت او نيست، مگر اينكه عقيده‌اش تغيير كند.
سپس گفت أَلَّا چرا نبايد يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ براي خداوندي سجده كنند كه نهان آسمانها و لايه‌هاي دروني زمين و مخلوقات كوچك و بذر گياهاني كه در دل زمين مستور است، و آنچه را دلها پنهان مي‌دارند، مي‌داند؟! و نهاني‌هاي زمين و آسمان را با باراندن باران و روياندن گياهان بيرون مي‌آورد؟! و به هنگام دميده شدن صور و بيرون آوردن مردگان از قبرهايشان گنجينه‌هاي پنهان زمين را بيرون مي‌آورد، تا آنان را طبق اعمالشان سزا و جزا بدهد؟! وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ و مي‌داند آنچه را كه پنهان مي‌داريد و آنچه را كه آشكار مي‌سازيد.
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يعني عبادت و انابت و سجده و محبت جز براي الله شايسته نيست، چون او معبود است و داراي صفات كامل و نعمت‌هايي است كه ايجاب مي‌كند فقط او معبود باشد رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ پروردگار عرش بزرگ است. عرش سقف همة مخلوقات، و گسترده‌تر از آسمانها و زمين و آنها را احاطه كرده است. پس جز به درگاه اين پادشاه كه پادشاهي و شكوهش بزرگ است نبايد كرنش و فروتني و ركوع و سجده كرد.
وقتي هدهد اين خبر مهم را به اطلاع سليمان رساند، از تنبيه شدن ايمن ماند. سليمان تعجب كرد كه چگونه اين ماجرا از نگاه او پنهان مانده و از چنين موضوعي خبر ندارد؟!
سليمان با اثبات كمال عقل و هوشياري‌اش گفت سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ
اذْهَب بِّكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ خواهيم ديد كه آيا راست گفته‌اي يا از دروغگوياني اين نامه را ببر [كه به زودي در آيات بعدي، متن آن خواهد آمد] و آن را به سوي آنان بيانداز، سپس از ايشان دور شو و كمي آن طرف مراقب باش، و نگاه كن كه به يكديگر چه مي‌گويند و واكنش آنها چه خواهد بود؟
هدهد نامه را برد و بر آن زن پادشاه انداخت. او به قومش گفت: إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ همانا نامه‌اي گرانقدر از طرف بزرگترين پادشاه زمين به سوي من رسيده است.
سپس مضمون و محتواي نامه را بيان كرد و گفت: إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ اين نامه از سوي سليمان است و سرآغاز آن چنين مي‌باشد: «به نام خداوند بخشنده مهربان». اين نامه را فرستادم تا در برابر من برتري‌جويي نكنيد. يعني بالاتر از من قرار نگيريد بلكه تحت فرمانم باشيد، و دستوارتم را اطاعت نماييد، و تسليم شده به سوي من بياييد. اين نامه‌اي متضمن آن بود كه آنها در برابر او برتري‌جويي نكنند، و بر همان حالت خود باقي بمانند، و تسليم فرمان سليمان شوند. و تحت فرمان او در آمده و به سوي او بيايند. و در نامه به سوي اسلام نيز دعوت شده بودند. و نيز اشاره به اين است كه مستحب است نامه با بسم‌الله الرحمن الرحيم آغاز شود، و در اول نامه نام خدا نوشته شود.
از دورانديشي و خردمندي ملكه‌ي سبا اين بود كه بزرگان دولت و مملكتش را جمع كرد و گفت: يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَفْتُونِي اي بزرگان و صاحب‌نظران! مرا خبر دهيد و به من بگوييد كه ما پاسخ او را چه بدهيم؟ آيا زير فرمان او برويم و تسليم شويم؟ مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ من هيچگاه بدون رأي و مشورت شما كاري نكرده‌ام.
قَالُوا نَحْنُ أُوْلُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ گفتند: چنانچه سخن او را نپذيري، و زير فرمان او نروي، [بدان كه] ما براي جنگيدن قوي و نيرومند هستيم. گويا آنها گرايش به همين رأي داشتند، كه اگر چنين تصميمي گرفته مي‌شد، نابود مي‌شدند. اما بر اين رأي ثابت نماندند، بلكه گفتند: وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ و نظر، نظر تواست چون آنها عقل و دورانديشي و خيرخواهي پادشاه را مي‌دانستند فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ  پس ببين كه چه فرمان مي‌دهي.
بلقيس- در حالي كه آنها را قانع مي‌كرد تا از رأي خود برگردند، و سرانجام بد جنگ را بيان مي‌كرد- به آنها گفت: إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا پادشاهان وقتي وارد شهري شوند با كشتن و اسير كردن مردم و با چپاول و تخريب، تباهي و ويراني مي‌كنند. وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً و سران و اشراف را خوار و پست مي‌گردانند. پس ابتدا جنگ درست نيست، اما قبل از چاره‌انديشي، و فرستادن كسي كه از وضعيت او خبري برايمان بياورد از وي اطاعت نمي‌كنم. وقتي كه كاملاً‌از وضعيت او مطلع شديم مي‌دانيم چكار كنيم.
ملكه گفت : وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ و من هديه‌اي به سوي آنها مي‌فرستم، و مي‌نگرم كه فرستادگان چه خبري از او مي‌آورند، آيا بر نظر و گفته‌اش باقي مي‌ماند؟ يا اينكه هديه او را فريب مي‌دهد و فكرش را عوض مي‌كند؟ و نيز مطلع مي‌شويم كه وضعيت او و لشكريانش چگونه است؟
پس ملكه هديه‌اي را به همراه فرستادگاني از خردمندان و صاحب‌نظران قومش به سوي سليمان فرستاد. فَلَمَّا جَاء سُلَيْمَانَ پس هنگامي كه فرستادگان به همراه هديه به نزد سليمان آمدند، قَالَ سليمان با اعتراض بر آنها و در حالي كه از اينكه به خواستة او تن در نداده بودند خشمگين بود، گفت: أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِّمَّا آتَاكُم آيا مي‌خواهيد به وسيلة مال و دارايي مرا كمك كنيد؟! بدانيد كه دارايي و اموال نزد من جايگاه و ارزشي ندارد، و با آن شاد و خوشحال نمي‌شوم، خداوند مرا از آ‌ن بي‌نياز كرده، و نعمت‌هاي فراواني را به من داده است. بَلْ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ بلكه اين شما هستيد كه چون دنيا را دوست داريد و اموالتان نسبت به آنچه خداوند به من داده است اندك مي‌باشد، هديه خود شادمان و خوشحاليد.
سپس فرستاده را بدون اينكه نامه‌اي به وي بدهد، شفاهي سفارش كرد- چون مي‌دانست كه او عاقل است و سخنش را به طور دقيق نقل خواهد كرد- و گفت: ارْجِعْ إِلَيْهِمْ به همراه هديه‌ات به سوي آنان بازگرد، فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا قطعاً با لشكرياني به سوي آنان خواهيم آمد كه توان مقابلة با آن را ندارند. وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ و ايشان را از آنجا با حقارت بيرون خواهيم راند.
فرستاده به سوي آنها بازگشت و آنچه را سليمان گفته بود به آنان رسانيد، پس براي رفتن به سوي سليمان آماده شدند، وسليمان دانست كه حتماً آنها به سويش خواهند آمد. بنابراين به جن و انسان‌هايي كه نزد او بودند، گفت:
أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ كداميك از شما مي‌تواند تخت او را پيش من بياورد، قبل از اينكه آنان نزد من بيايند و تسليم شوند؟ يعني تا قبل از اينكه آنها تسليم شوند آن را دستكاري كنيم، زيرا وقتي تسليم شوند اموالشان محترم و مصون خواهد ماند قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ عفريتي از جن [يان] گفت،
«عفريت» يعني قوي و بسيار چالاك پس يكي از جن‌هاي بزرگ و قوي گفت: أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ من آن را پيش از اينكه از جايت برخيزي برايت مي‌آورم. ظاهراً در آن وقت سليمان در شام به سر مي‌برده است. پس ميان او و سرزمين سبا چهارماه فاصله بود؛ دو ماه رفت و دو ماه برگشت. اما با وجود آن عفريت مي‌گويد: با اينكه بزرگ و سنگين و دور است اما من متعهد مي‌شوم قبل از اينكه از جايت برخيزي آن را بياورم. و معمولا مجالس طولاني، بخشي از چاشتگاه و نهايتاً يك سوم روز را به خود اختصاص مي‌دهد. و اين ممكن است زمان بيشتري يا كمتري را نيز اشغال كند.
اين است فرمانروايي بزرگ! چرا كه افراد تحت رعيت او داراي چنين قوت و قدرتي بودند. و بالاتر از اين قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ آنكه دانشي از كتاب داشت، گفت: قبل از يكچشم به هم زدن تخت را مي‌آورم. مفسرين گفته‌اند: او مرد عالم و صالحي نزد سليمان بود، كه به وي [أعظم] خداوند را مي‌دانست؛ همان اسم كه هرگاه خداوند با آن خوانده شود، جواب مي‌دهد، و هر گاه با آن از او چيزي خواسته شود، مي‌دهد.
او گفت أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ من قبل از يك چشم بر هم زدن آن را برايت مي‌آورم ، چرا كه او خداوند را با اسم اعظم فرا مي‌خواند و آنگاه تخت حاضر مي‌شد. پس او دعا كرد و از خداوند خواست و تخت آورده شد. البته خداوند بهتر مي‌داند كه آيا منظور همين است يا اينكه او دانشي از كتاب داشت كه به وسيلة آن مي‌توانست چيزي دور را بياورد، و هر آنچه سخت و مشكل بود انجام دهد. فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ وقتي سليمان ديد كه تخت نزد او مستقر است، خداوند را بر قدرت و پادشاهي‌اش كه به او داده و كارها را برايش آسان كرده بود، ستايش كرد، قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ گفت: اين از فضل و لطف پروردگار است تا مرا به وسيلة آن بيازمايد  كه آيا سپاس مي‌گذارم يا ناسپاسي مي‌كنم؟ پس سليمان- عليه‌السلام- فريب پادشاهي و سلطنت و قدرتش ار نخورد؛ آن‌گونه كه پادشاهان جاهل چنين هستند، و گول پادشاهي خود را مي‌خورند. بلكه سليمان دانست كه اين آزمايش از سوي پروردگارش مي‌باشد. پس ترسيد كه مبادا شكر اين نعمت را به جاي نياورده باشد.
سپس بيان كرد كه از شكرگذاري بندة، فايده‌اي به خداوند نمي‌رسد، بلكه فايده‌اش به شكرگذار بر مي‌گردد، پس گفت: وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ و هر كس شكر گذارد به سود و نفع خودش شكرمي‌گذارد، و هر كس ناسپاسي كند بداند كه پروردگارم بي‌نياز بخشنده است. از كارها و اعمالش بي‌نياز بخشنده است. از كارها و اعمالش بي‌نياز است و بخشنده است كه خير او فراوان است و خير و نعمت او سپاسگذار و ناسپاس را در مي‌يابد. اما شكر نعمت‌هاي او سبب مي‌شود تا نعمت بيشتري بدهد، وناشكري نعمت‌ها سبب از بين رفتن آنها مي‌گردد.
سپس سليمان به كساني كه نزد ا. بودند، گفت: َ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا تخت او را تغيير بدهيد، و چيزهايي را به آن بيافزايد و چيزهايي را از آن كم كنيد و ما در اين مورد نَنظُرْ نگاه مي‌كنيم و عقل و خرد او را مي‌آزماييم، أَتَهْتَدِي كه آيا متوجه مي‌شود، و داراي هوشياري است و شايسته پادشاهي مي‌باشد، أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ يا از آنان است كه راه نمي‌يابند و متوجه نمي‌شوند؟!
فَلَمَّا جَاءتْ وقتي بلقيس به نزد سليمان آمد، تختش بر او عرضه شد، و او تصور مي‌كرد كه تختش در شهرش است، قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ يعني ما مي‌دانيم كه تو تخت بزرگي داري، آيا   تخت تو مانند تختي است كه ما برايت آورده‌ايم؟ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ گفت: «گويي اين همان است». و اين از هوشياري او بود كه نگفت: اين همان تخت است، چون در آن تعبيري صورت گرفته بود. و اين را هم نفي نكرد كه آن نيست، چون آن را شناخت. بنابراين كلمه‌اي گفت كه احتمال دو چيز را داشت و هر دو حال راست بودند. سليمان با تعجب از هدايت و عقل او، و با به جا آوردن شكر الهي كه به او برگتر از اين را داده است، گفت: وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا ما پيش از اين زن از هدايت و عقل و دور انديشي برخوردار شده، وَكُنَّا مُسْلِمِينَ و مسلمان و فرمانبردار بوده‌ايم.
و احتمال دارد كه اين، گفته ملكه سبا باشد آنگاه گفت: «ما پيش از آنكه قدرت سليمان را در حاضر آوردن تخت پادشاهي‌ام از آن مسافت دور مشاهده كنيم، اطلاع داشتيم كه او داراي سلطنت و اقتدار فراواني است. پس به حقانيت او يقين كرده، و تسليم شده به نزد او آمده، و در برابر قدرت او سر تسليم فرود آورده‌ايم».
خداوند متعال فرمود: وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ و آنچه به جاي خدا مي‌پرستيد او را از اسلام بازداشته بود، وگرنه او داراي چنان هوشياري بود كه به وسيله آـن حق و باطل را تشخيص مي‌داد، ولي عقايد و باورهاي باطل بينش قلب را از بين مي‌برد. إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَافِرِينَ همانا او از زمرة قوم كافر بود. پس بر دين آنها باقي مانده و آن را ادامه مي‌داد. و بسيار كم اتفاق مي‌افتد كه در بين قومي يك نفر – تنها با استاد به عقل و تشخيص خود- از گمراهي و اشتباهات و آداب و رسوم متداول آيين قوم خود كناره‌گيري كند. بنابراين باقي مانده او بر كفر عجيب نيست. سپس سليمان خواست تا او از پادشاهي و سلطنتش چيزهايي را ببيند كه عقل‌ها را حيران مي‌نمايد. بنابراين او را فرمان داد تا وارد كاخ و آن جايگاه بلند و وسيع شود؛ نشيمنگاه شيشه‌اي كه رودها زير آن روان بود.
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً به آن زن گفته شد: وارد كاخ شو، هنگامي كه آن را ديد گمان برد كه آب عميقي است چون شيشه‌ها شفاف و صاف بودند، و آب از زير آن ديده مي‌شد و انگار در حال جريان بود. وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا و دامن از دو ساق خود بالا زد تا وارد آب شود. و اين نيز از عقل و ادب او بود، زيرا از وارد شدن به محلي كه دستور به وارد شدنش داده شده بود امتناع نورزيد، چون مي‌دانست كه جز براي بزرگداشت به آنجا دعوت نشده است و مي‌دانست كه پادشاهي سليمان و ترتيب كارهايش بر اساس فرزانگي و حكمت است. و در دل او كوچكترين شك و ترديدي باقي نماند.
وقتي براي وارد شدن آماده گرديد، به او گفته شد: إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ اين صحني صاف از بلور است، پس نيازي نيست كه دامن از دو ساق خود بالا بزني.
هنگامي كه به سليمان رسيد، و آنچه كه بود مشاهده كرد، و نبوت و رسالت او را دانست، توبه نمود و از كفرش بازگشت و قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ گفت: «پروردگارا! من برخود ستم كرده‌ام، و همراه با سليمان تسليم پروردگار جهانيانم».
اين اصل داستاني است كه خداون از ملكة سبا و آنچه كه در رابطه با سليمان برايش اتفاق افتاده بود. براي ما بيان فرموده است. و غير از اين هر چه كه باشد ساختگي و از داستان‌هاي اسراييلي است كه به تفسير كلام خدا ربطي ندارد. آنچه گفتيم از اموري است كه بايد به آن يقين كرد، زيرا از طريق وحي به ما رسيده است.
و آنچه در اين مورد نقل شده است همه، يا بيشتر آن چنين نيست، پس بهتر است كه از داستان‌هاي بي‌اساس دوري شود، و در تفاسير وارد نگردند. والله اعلم.
آيه‌ي 53-45:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ و به راستي به سوي قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم، كه خدا را بپرستيد. اما آنان به دو گروه تقسيم شدند كه با هم ستيزه مي‌كردند.
قَالَ يَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ [صالح] گفت: «اي قوم من! چرا با شتاب گناه و بدي را پيش از نيكي مي‌جوئيد؟ چرا از خداوندآمرزش نمي‌خواهيد تا مورد رحمت قرار گيريد؟!».
قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ قَالَ طَائِرُكُمْ عِندَ اللَّهِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ گفتند: «ما تو و كساني را كه با تو هستند به فال بد گرفته‌ايم». گفت: «فال بدتان نزد خداوند است، بلكه شما گروهي هستيد كه آزموده مي‌شويد».
وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ و در آن شهر نه نفر بودند كه در زمين فساد مي‌كردند و در اصلاح [آن] نمي‌كوشيدند.
قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ گفتند: «براي همديگر سوگند بخوريد كه بر صالح و خانواده‌اش شبيخون مي‌زنيم، سپس به وارثش مي‌گوييم: هنگام هلاكت خانواده‌اش حاضر نبوده‌ايم و ما راستگوييم».
وَمَكَرُوا مَكْرًا وَمَكَرْنَا مَكْرًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ و نقشه كشيدند، و ما هم چاره‌انديشي كرديم، در حالي كه آنان خبر نداشتند.
فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ پس بنگر سرانجام حيله‌ورزي آنان چگونه بود! ما آنان و قومشان را همگي نابود كرديم.
فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ پس اين خانه‌هاي آنان است كه به سزاي آنكه ستم كردند فرو تپيده است. بي‌گمان در اين [ماجرا] براي گروهي كه مي‌دانند نشانه‌اي هست.
وَأَنجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ و كساني را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند، نجات داديم.
خداوند متعال خبر مي‌دهد كه صالح را به سوي قبيلة معروف ثمود فرستاد كه از نسل و خاندان آنها بود. او آنها را فرمان داد كه فقط خداي را بپرستيد و انبازان و بت‌ها را رها كنند. فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ اما آنان به دو گروه تقسيم شدند؛ برخي مؤمن و برخي كافر شدند كه بيشترشان كافر بودند، و اي دو گروه با هم ستيز و كشمكش پرداختند.
قَالَ يَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ صالح گفت: چرا قبل از انجام نيكي‌ها كه به سبب آن احوال شما سامان مي‌يابد، و امور ديني و دنيايي‌تان بهبود مي‌يابد، در انجام بدي‌ها شتاب مي‌ورزيد و به آن علاقه‌منديد؟‌حال آنكه دليلي وجود ندارد كه كارهاي بد را انجام دهيد؟ لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ چرا از خداوند آمرزش نمي‌خواهيد و از شرك‌ورزي و گناهانتان توبه نكرده، و دعا نمي‌كنيد تا آمرزيده شويد؟ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ باشد كه مورد رحمت قرار گيريد، زيرا رحمت خداوند به نيكوكاران نزديك است، و هر كس از گناهان توبه نمايد از نيكوكاران است.
قَالُوا آنها با تكذيب و مخالفت به پيامبرشان صالح گفتند: اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ ما تو و كساني را كه با تو هستند به فال بد گرفته‌ايم. آنها صالح و مؤمناني را كه همراه او بودند عامل به دست نياوردن خواسته‌هاي دنيوي خود مي‌دانستند. صالح به آنها گفت: طَائِرُكُمْ عِندَ اللَّهِ آنچه خداوند شما را به آن گرفتار نموده است به سبب گناهانتان مي‌باشد. بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ بلكه شما قومي هستيد كه با نعمت و شادي و زيان و سود و خير و شر آزموده مي‌شويد تا معلوم شود كه آيا از گناهان دست مي‌كشيد و توبه مي‌كنيد يا نه؟پس شيوه و عادت آنها در تكذيب كردن پيامبرشان و روبرو شدن با وي اينگونه بود.
وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ و در شهر بزرگي كه قوم صالح در آن زندگي مي‌كرد و صالح نيز در آن به سر مي‌برد، تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ نه نفر بودند كه فساد و تباهي نمودن در زمين تبديل به ويژگي آنان شده بود و آنها در صدد اصلاح نبودند، لكه دايماً‌آمادة دشمني ورزيدن با صالح و عيب جويي از دينش، و دعوت كردن قوم خود به سوي مبارزه با وي بودند. همانطور كه خداوند متعال فرموده است« فاتقواالله وأطيعون و لا تطيعوا امر المسرفين الذين يفسدون في الارض و لا يصلحون پس، از خدا بترسيد، و از من اطاعت نكنيد، آنهايي كه در زمين فساد و تباهي مي‌كنند، و به اصلاح نمي‌كوشند.
آنها پيوسته در اين حالت زشت بودند تا جايي كه دشمني آنها با صالح به جايي رسيد كه تَقَاسَمُوا با يكديگر قسم خوردند، و هر يك براي ديگري سوگند ياد كرد، لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ كه شبانه بر صالح و خانواده‌اش حمله مي‌كنيم، و آنها را به قتل مي‌رسانيم، ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ و وقتي كه ولي و وارث او عليه ما بپا خاست و ادعا كرد كه ما او و خانواده‌اش را كشته‌ايم، اين قضيه را نفي مي‌كنيم، سوگند مي‌خوريم، مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ كه ما هنگام هلاكت خانواده‌اش حاضر نبوده‌ايم، و ما راستگوييم آنها بر اين مسئله با هم اتفاق كردند.
وَمَكَرُوا مَكْرًا و آنها براي كشتن صالح و خانواده‌اش به صورت پنهاني نقشه كشيدند، و به خاطر ترس از اولياي صالح اين نقشه را از قومشان پنهان داشتند. وَمَكَرْنَا مَكْرًا و ما هم براي ياري كردن پيامبرمان صالح عليه‌السلام و آسان نمودن كارهايش، و هلاك كردن قوم تكذيب كننده‌اش نقشه كشيديم، وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ در حالي كه آنها نمي‌فهميدند.
فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ پس بنگر سرانجام حيله‌ورزي آنان چگونه شد! آيا به هدفشان دست يافتند؟ و با اين حيله‌ورزي به خواستة خود رسيدند؟ يا نقشه‌هايشان نقش بر آب شد؟! بنابراين فرمود: أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ ما آنها و قومشان را نابود كرديم، و آنها را ريشه كن نموديم. پس صداي تند عذاب آنها را فرا گرفت و همه هلاك و نابود شدند.
فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً اين خانه‌ها آنان است كه سقف‌هايش بر ديوارهاي آن منهدم شده، و از ساكنان خالي گرديده است و ديگر كسي آن اقامت ندارد. بِمَا ظَلَمُوا اين، سرانجام ستم و شرك ورزيدن آنها به خدا، و فسادشان در زمين است.
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ بي‌گمان در اين ماجرا براي گروهي كه حقايق را مي‌دانند، و در عملكرد خدا دربارة دوستان و دشمنانش مي‌انديشند، نشانه‌و عبرتي است كه از آن درس عبرت مي‌گيرند، و مي‌دانند كه سرانجام ستم، نابودي و هلاكت، و سرانجام ايمان و عدالت، نجات و موفقيت است.
بنابراين فرمود: وَأَنجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ و كساني را نجات داديم كه به خدا و فرشتگان و كتابها و پيامبران و روز قيامت و تقدير خير و شر ايمان آوردند، و از شرك و گناهان پرهيز كردند و از خدا و پيامبرانش اطاعت نمودند.
آيه‌ي 59-54:
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ و لوط [را به يادآور] وقتي كه به قوم خود گفت: «آيا كار ناشايست انجام مي‌دهيد در حالي كه مي‌دانيد؟!».
أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ آيا شما از روي شهوت به جاي زنان به سراغ مردان مي‌رويد؟ بلكه شما گروهي نادان هستيد.
فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ آنگاه پاسخ قومش جز آن نبود كه گفتند: «خانوادة لوط را از شهر و ديار خود بيرون كنيد كه آنان مردماني پاكدامن، و بيزار از ناپاكي‌ها هستند».
فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ پس او و خانواده‌اش را نجات داديم، مگر همسرش كه او را از بازماندگان [در عذاب] به حساب آورديم.
وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ و سخت بر آنان باران [بلا] بارانديم، پس چه بد است باران بيم داده شدگان.
قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ  بگو:‌«ستايش خدا را است، و سلام بر آن بندگانش كه [آنان را] برگزيده است. آيا خدا بهتر است يا چيزهايي كه انباز خدا مي‌سازند؟!».
پيامبر ما لوط را ياد كن، آنگاه كه قومش را به سوي خدا دعوت كرد و خيرخواهشان بود و به آنان گفت: أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ آيا كار زشت را انجام مي‌دهيد؛‌كاري كه از نظر عقل و سرشت آدمي زشت است، و آيين‌ها آن را زشت مي‌دانند؟ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ و شما اين را مي‌بينيد، و زشتي آن را مي‌دانيد، اما مخالفت و عناد ورزيده و از روي ستمگري و جسارت مرتكب اين كار مي‌شويد؟!
سپس اين زشتي را توضيح داده و گفت: أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء يعني چگونه شما به اين حالت و وضعيت رسيديد، و شهوت شما به مردان متمايل شد و به عقب آنان كه محل خروج مدفوع و كثافت است گراييديد، و زناني را كه خدا برايتان آفريده است ترك نموديد و محل‌هاي پاكي را كه در آنها موجود است و فطرت آدمي بر گرايش به آن سرشته شده است كنار نهاديد، و كار بر شما دگرگون گشت، به گونه‌اي كه زشت را نيكو انگاشتيد و نيكو را زشت بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ بلكه شما قومي نادان هستيد كه از حدود الهي تجاوز نموده و پا را فراتر گذاشته، و بر هتك محارم الهي گستاخ شده‌ايد.
فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ قومش سخنان او را نپذيرفتند، و باز نيامدند و پند نپذيرفتند، بلكه آنان مخالفت نمودند و پيامبر دلسوز و اندرزگو و امانتدارشان را تهديد كردند كه او را از وطنش بيرون خواهند راند، و از شهرش آواره خواهند كرد. پس جوابشان جز اين نبود كه گفتند: إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ خانوادة لوط را از شهر و سرزمين خود بيرون كنيد. گويا گفته شد: گناه آنها چيست كه باعث شده آنها را بيرون كنيد؟! گفتند إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ آنان مردماني هستند كه از لواط و هم‌جنس‌بازي خود را دور و پاك مي‌دارند. خداوند آن قوم زشت بگرداند! بهترين خوبيها را به منزلة بدترين بديها قرار داده بودند. آنها به نافرماني پيامرشان اكتفا نكردند، و به جايي رسيدند كه او را بيرون كنند و بلا در گرو نحوه‌ي سخن گفتن است. پس آنها گفتند: أخرجهم من قريتكم إنهم أناس يتطهرون آنان را بيرون كنيد، چرا كه مردماني پاكدامن و دور از ناپاكي‌ها هستند. و مفهوم اين سخن چنين است: و شما مردماني آلوده هستيد و كار زشتتان اقتضا مي‌كند كه عذاب خدا بر آبادي و شهرتان نازل شود و هر كس از آن بيرون رود نجات مي‌يابد.
بنابراين خداوند متعال فرمود: فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ او و خانواده‌اش را نجات داديم، مگر زنش را كه خواستيم جزو باقي ماندگان باشد. ماجرا به اين صورت بود كه وقتي فرشتگان به صورت مهمان به نزد لوط آمدند، و قومش از آمدن آنها با خبر شدند، به سوي آنها آمدند، و قومش از آمدن آنها باخبر شدند، به سوي آنها آمدند و خواستند كه با آنان كار زشت انجام دهند. لوط در را به روي آنها بست، و بسيار بر او دشوار آمد، سپس ملائكه او را از اهميت وضعيت خبر داده و گفتند: ما آمده‌ايم تا تو را از ميان آنان نجات دهيم، و گفتند: ما مي‌خواهيم اين قوم را هلاك كنيم، و زمان نابودي‌اشان صبح است. و لوط را دستور دادند تا به هنگام شب حركت كند، به جز زنش كه عذاب قومش او را نيز فرا گرفت. پس لوط به همراه خانواده‌اش شبانه از شهر بيرون رفت، و آنان نجات پيدا كردند. و به هنگام صبح عذاب خدا قومش را فرا گرفت، خداوند خانه‌هايشان را زيرورو كرد، و آنان را سنگباران نمود؛ سنگ‌هايي كه نزد خداوند نشانه‌گذاري شده بودند.
بنابراين در اينجا گفت: وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ و بر آنان باران سنگ بارانديم و باران بيم داده شدگان چه بد باراني است، و عذابشان چه بد عذابي است! و چون آنها بيم داده شدند، اما باز نيامدند، پس خداوند عذاب سخت خود را بر آنان فرود آورد.
قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى بگو: ستايش و مدح و تعريف است، چرا كه صفت‌هاي او كامل است و خوبي‌ها و بخشودگي‌ها و عدالت، و حكمت او در كيفر دادن تكذيب كنندگان و ستمگران زيبا و به جاست. نيز بر بندگان خدا سلام و درود بفرست؛ بندگاني كه خداوند آنان را در ميان جهانيان برگزيده است، و آنها پيامبران و برگزيدگان پروردگار جهانيان‌اند. بر آنها سلام بگو تا يادشان گرامي داشته و جايگاه و ارزش آنها خاطرنشان شود، چون آنان از هر شر و آلودگي سالم بوده، و پروردگارشان را از هر نقص و عيبي بدور دانسته‌اند.
آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ اين استفهامي است كه جوابش معلوم است. يعني آيا خداوند بزرگ كه صفت‌هايش كامل و الطافش بيكران مي‌باشد، بهتر است يا بت‌هايي كه به همراه خدا پرستش مي‌كنيد؟! حال آنكه اين بت‌ها از هر جهت ناقص‌اند و فايده و زياني به كسي نمي‌رسانند، و به اندازة ذره‌اي نمي‌توانند به خودشان و به عبادت كنندگان خود سود و زيان برسانند پس خدا بهتر است از چيزهايي كه شريك وي مي‌سازند.
آيه‌ي 64-60:
أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَاء مَاء فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا كَانَ لَكُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ [آيا طاغوت‌ها قدرتمندترين] يا خداوندي كه آسمانها و زمين را آفريده، و از آسمان آبي برايتان فرو فرستاده است، پس با آن باغهاي زيبا رويانديم كه شما نمي‌توانستيد درختانش را بروبانيد. آيا معبودي با خدا هست؟ در حقيقت آنها گروهي كجرو هستند.
أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِيَ وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ [آيا بت‌ها بهترند] يا خداوندي كه زمين را قرارگاه گردانده، و در ميان آن رودخانه‌ها پديد آورده، و برايش كوههاي پابرجا و استوار آفريده است؟ آيا همراه با خداوند معبودي هست؟ بلكه بيشترشا نمي‌دانند.
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ [آيا بت‌ها بهترند] يا خداوندي كه به فرياد درمانده مي‌رسد هر گاه او را به كمك بخواهند، و سختي‌ها را دور مي‌كند، شما را جانشين مي‌سازد. آيا با خداوند معبود به حقي هست؟! شما بسيار كم پند مي‌پذيريد.
أَمَّن يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ [آيا بت‌ها بهترند] يا خداوندي كه شما را در تاريكي‌هاي بيابان و دريا رهنمود مي‌كند، و خداوندي كه پيش از [باران] رحمتش بادها را مژده‌رسان مي‌فرستد. آيا معبودي ديگر با خدا هست؟ خداوند از آنچه شريك وي مي‌سازيد برتر است.
أَمَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاء وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ چه كسي آفرينش را آغاز مي‌كند، سپس آن را باز مي‌گرداند؟! و چه كسي آفرينش را آغاز مي‌كند، سپس آن را باز مي‌گرداند؟! وچه كسي شما را از آسمان و زمين روزي مي‌دهد؟ آيا معبودي با خدا هست؟! بگو: «دليل و برهان خود را بياوريد اگر راست مي‌گوييد».
سپس چيزهايي را كه به وسيلة آنها مي‌توان دريافت كه خداواند معبود به حق است، و پرستش او حق، و پرستش غير او باطل است به تفضيل بيان كرد و فرمود: أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ آيا خداوندي كه آسمان‌ها و ماه و خورشيد و ستارگاني كه در آن هستند و فرشتگان و زمين و كوهها و درياها و رودها و درختاني كه در زمين هستند و ديگر چيزها را آفريده است، وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَاء مَاء فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ و به خاطر شما از آسمان باراني فرو فرستاده است كه با آن باغهاي زيبا و ميوه‌هاي لذيذ و متنوع رويانده‌ايم، آيا چنين خداوندي بهتر است، يا آنچه كه شريكش مي‌سازند؟!
مَّا كَانَ لَكُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا و اگر منت خدا بر شما نبود و باران را بر شما نازل نمي‌كرد، نمي‌توانستيد درختان آن را برويانيد. أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ آيا خدايي به همراه خداوند وجود دارد كه اين كارها را انجام دهد تا سزاوار آن باشد. به همراه خداوند عبادت و پرستش شود؟! بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ نه! بلكه آنها قومي هستند كه چيزهاي ديگر را با خدا برابر قرار مي‌دهند، با اينكه مي‌دانند او يكتا و يگانه است، و جهان بالا و پايين را آفريده است، و اوست كه روزي را فرو مي‌فرستد.
آيا بت‌ها بهترند كه از هر جهت ناقص‌اند و كاري نمي‌توانند انجام دهند، و روزي و فايده‌اي نمي‌توانند برسانند، يا خداوند كه جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا زمين را قرارگاهي گردانده تا بندگان بر آن مستقر شوند، و در آن سكني گزينند و كشاورزي كنند و خانه بسازند و رفت و آمد نمايند؟! وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا و در سطح زمين رودخانه‌هايي پديد آورده است كه بندگان در آبياري كشتزارها و درختان خود از آن استفاده مي‌كنند. وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِيَ و كوههايي براي زمين آفريده است كه آن را محكم و پابرجا دارند، و اين كوهها ميخ‌هايي براي زمين هستند و آن را از تكان خوردن باز مي‌دارند. وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا و ميان دو درياي شيرين و شور مانعي قرار داده است كه نمي‌گذارد با هم مخلوط شوند، چون اگر آب شور و شيرين مخلوط گردند منفعتي كه از هر يك از اين آب‌ها مورد نظر است از دست مي‌رود، بلكه خداوند مانعي را در ميان آن دو قرار داده است. و محل جاري شدن رودخانه‌ها در زمين را دور از درياها قرار داده است، بنابراين مقاصد و منافعي كه مورد نظر است به دست مي‌آيد.
أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ آيا معبودي با خداوند هست كه اين كارها را انجام دهد تا با خدا برابر قرار داده شده و شريك خدا قرار داده شود؟!
بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ نه! چنين نيست، بلكه بيشتر آنان نمي‌دانند، بنابراين به تقليد از سران خود چيزهايي را شريك خداوند مي‌سازند، و چنانچه درك وشعوري داشتند چيزي را شريك خدا نمي‌خواستند.
چه كسي جز خداوند يگانه به فرياد درمانده‌اي مي‌رسد كه رنج‌ها و سختي‌ها او را پريشان كرده، و دستيابي به خواسته‌هايش براي او مشكل است، و چاره‌اي براي رهايي از آنچه به آن گرفتار شده است ندارد؟! و چه كسي جز خداوند يگانه بلا و شر و مشكل را دور مي‌سازد؟ وچه كسي شما را جاشنيان در زمين قرار مي‌دهد و به شما قدرت و ثروت مي‌بخشد، و روزي به شما ارزاني مي‌دارد و نعمت‌هايش را به شما مي‌رساند؟! و بدانيد كه جانشين كساني مي‌شويد كه پيش از شما بوده‌اند. همانطور كه به زودي شما را از جهان خواهد برد، و قومي ديگر را بعد از شما مي‌آورد. آيا همراه با خداوند كه اين كارها را مي‌كند معبودي هست؟!
خير، هيچ كس نيست كه در انجام اين كارها همراه خدا باشد، حتي شما مشركان اعتراف مي‌كنيد كه اين كارها را فقط خداوند انجام مي‌دهد. بنابراين هر گاه زباني به آنها مي‌رسيد خالصانه خدا را به فرياد مي‌خواندند، چون مي‌دانستند كه تنها او مي‌تواند اين زيان و مشكل را دور نمايد. قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ اما بسيار كم اندرز مي‌گيريد، وكم در امور مي‌انديشيد، اموري كه اگر آنها را به ياد آوريد متذكر شده و هدايت مي‌شويد. اما غفلت و روي‌گرداني، شما را فرا گرفته استو بنابراين پشيمان نمي‌شويد و توبه نمي‌كنيد و هدايت نمي‌يابيد.
چه كسي شما را هدايت مي‌كند آنگاه كه در ميان تاريكي‌هاي خشكي و دريا قرار مي‌گيريد، آن‌جا كه راهنما و نشانه‌اي وجود ندارد و جز هدايت و راهنمايي خداوند وسيله‌اي براي نجات شما نيست، و فقط او راه را برايتان هموار و آسان مي‌نمايد. خداوندي كه اسباب و وسايلي را برايتان فراهم آورده است كه به وسيلة آن راهياب مي‌شويد.
وَمَن يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ خداوندي كه پيش از باران بادهايي را به عنوان مژده‌رسان مي‌فرستد. بادها را مي‌فرستد تا ابرها را پراكنده نمايند، سپس ابرها را به هم پيوند داده، وجمع مي‌كنند، سپس باران را از خلال آن فرو مي‌فرستد و بندگان قبل از آمدن باران به وسيلة اين بادها شادمان مي‌شوند. أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ آيا معبودي با خداوند هست كه اين كارها را بكند؟ يا اينكه او تنها و يگانه اين كارها را انجام مي‌دهد؟! پس وقتي كه او به تنهايي اين كارها را انجام مي‌دهد چرا چيزهايي ديگر را شريك او مي‌سازيد و غير او را پرستش مي‌كنيد؟!
تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ پاك و برتر است خداونداز شرك آنها، و از اينكه غير از او را با وي برابر قرار دهند.
چه كسي آفرينش را آغاز مي‌كند، و مخلوقات را پديد مي‌آورد، و سپس روز قيامت آنها را باز مي‌آفريند؟! و چه كسي از آسمان و زمين به وسيلة‌باران و گياهان به شما روزي مي‌دهد؟ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ آيا معبودي هست كه به همراه خدا اين كارها را بكند و توانايي انجام دادن آن را داشته باشد؟! قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ بگو: اگر راستگوييد دليل و حجت خود را بياوريد.
و اگر فرض را بر آن بگيريم كه آنچه شما مي‌گوييد صحت دارد، و آن معبودان باطل در يكي از اين چيزها با خداوند مشاركت دارند، اين فقط يك دعاست كه بدون دليل آن را تصديق كرده‌ايد، و بايد بدانيد كه شما بر باطل هستيد و دليلي بر صحت گفتة خود نداريد. پس براساس دلايل يقيني و حجت‌هاي قاطع، خداوند يگانه همه كارها را انجام مي‌دهد، و يكتاست، و او سزاوار است كه همة عبادت‌ها براي او انجام شود.
آيه‌ي 66-65:
قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ بگو: «تمامي آن‌هايي در آسمانها و زمين است جز خدا غيب را نمي‌دانند، و نمي‌دانند كي برانگيخته مي‌شومد».
بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ بلكه دانش و آگاهي ايشان دربارة آخرت نارسا است، بلكه آنان از [وقوع] آن در شك هستند، بلكه آنان نسبت بدان كورند.
خداوند متعال خبر مي‌دهد كه فقط او غيب آسمانها و زمين را مي‌داند. مانند فرمودة الهي كه مي‌فرمايد: و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو و يعلم ما في البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا يعلمها و لا حبه ظلمت الارض و لا رطب و لا يابس الا في كتب مبين و كليدهاي غيب نزد او [=خداوند] است، جز او كسي آن را نمي‌داند، و آنچه در خشكي و درياست خداوند آن را مي‌داند، و هيچ برگي فرو نمي‌افتد مگر اينكه او آن را مي‌داند، و هيچ دانه‌اي در تاريكي‌هاي زمين نيست، و هيچ‌تر و خشكي وجود ندارد مگر اينكه در كتابي روشن ثبت شده است. ان الله عنده علم الساعه و ينزل الغيب و يعلم ما في الارحام بي‌گمان علم زمان فرا رسيدن قيامت نزد خداوند است، و او باران را نازل مي‌كند، و آنچه را در رحم‌هاست مي‌داند.
پس اين غيب‌ها و امور پنهان و امثال آن را فقط خداوند مي‌داند، و هيچ فرشته‌اي مقرب، و هيچ پيامبري آن را نمي‌داند. پس وقتي تنها او به اين چيزها آگاهي دارد و علم و آگاهي او پنهان و پوشيده‌ها را در برگرفته است، هموست خداوندي كه عبادت جز براي او شايستة كسي نيست. سپس خداون از ناتواني و ضعف علم و آگاهي تكذيب كنندگان قيامت خبر داد كه آنها نمي‌دانند قيامت كي فرا خواهد رسيد. و در اينجا خداوند به مطلبي پرداخت كه رساتر است، پس فرمود: وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ و آنها نمي‌دانند زنده شدن پس از مرگ و رستاخيز كي خواهد بود. بنابراين خود را براي چنين روزي آماده نكرده‌اند.
بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بلكه آگاهي و دانش آنان دربارة قيامت بسيار ضعيف است و يقين بخش نمي‌باشد. آنها از آگاهي و دانش قوي برخوردار نبودند، و آگاهي ضعيفي هم نداشتند. بلكه هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا آنان دربارة قيامت شك و ترديد داشتند و شك، علم و آگاهي را از بين مي‌برد،‌و آگاهي با شك جمع نمي‌شود. بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ  بلكه آنها در مورد آخرت كور و نابينا هستند، و چشمهايشان آن را نمي‌بيند، و در دلهايشان آگاهي و دانشي در مورد وقوع قيامت و احتمال آمدن آن وجود ندارد، بلكه آنان قيامت را انكار كرده و آن را بعيد دانسته و مي‌دانند.
آيه‌ي 70-67:
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَئِذَا كُنَّا تُرَابًا وَآبَاؤُنَا أَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ  و كافران گفتند: «آيا چون ما و پدرانمان به خاك تبديل شديم، آيا بيرون آورده مي‌شويم؟».
لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ به راستي  كه اين را به ما و پيش از ما به پدرانمان وعده داده‌اند، اين جز افسانه‌هاي گذشتگان نيست.
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ بگو: «در زمين بگرديد، آنگاه بنگريد كه سرانجام گناهكاران چگونه بوده است؟».
وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُن فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ و بر آنان اندوه مخور، و از آنچه حيله مي‌ورزند تنگدل مباش.
بنابراين فرمود: وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَئِذَا كُنَّا تُرَابًا وَآبَاؤُنَا أَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ آيا زماني كه ما و پدرانمان به خاك تبديل شديم، زنده مي‌گرديم، و از قبر بيرون آورده مي‌شويم؟ يعني اين بعيد و غير ممكن است. آنها قدرت خداوند توانا را با قدرت ضعيف خود مقايسه مي‌كردند. لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِن قَبْلُ به ما و پيش از ما به پدرانمان وعدة آمدن قيامت داده شده است، اگر اين امر راست بود، مي‌آمد، ولي هنوز به نزد ما نيامده و از آن چيزي را نديده‌ايم . إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اين جز افسانه و داستان‌هاي پيشينيان كه با آن وقت‌گذراني مي‌شود، چيزي بيش نيست و اصل و اساسي ندارد.
خداوند با بيان احوال تكذيب كنندگان، به اين مطلب پرداخت كه آنها نمي‌دانند قيامت كي خواهد آمد. سپس خبر داد كه آگاهي آنها در مورد قيامت ضعيف و كم است. سپس خبر داد كه آنها دربارة قيامت شك و ترديد دارند. سپس خبر داد كه آنها كور هستند، و پس از آن فرمود آنها قيامت را انكار مي‌كنند و آن را بعيد مي‌دانند. يعني به سبب حالت‌هايي كه دارند ترس از آخرت از دل‌هاي آنان رخت بربسته و در نتيجه اقدام به انجام گناهان كرده، و تكذيب حق و تصديق باطل برايشان آسان گشته است، و تبعيت از شهوت‌ها را به جاي پرداختن به عبادت قرار داده، و دين و دنيا را از دست داده‌اند.
سپس خداوند متعال آنها را به تصديق آنچه كه پيامبران از آن خبر داده‌اند سفارش كرد و فرمود: قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ و در زمين بگرديد و بنگريد كه سرانجام گناهكارن چگونه بوده است؟! پس اگر بگرديد و بنگريد هيچ مجرم و گناهكاري را نمي‌يابيد مگر اينكه سرانجام بدي داشته، و خداوند او را به سزا و عذابي گرفتار كرده كه سزاوار حال او بوده است.
پس اي محمد! براي اين تكذيب كنندگان و ايمان نياوردنشان غم مخور و اندوهگين مباش، زيرا اگر از شر و بدي آنها اطلاع حاصل نمايي، و اين را بداني كه آنها صلاحيت برخورداري از هيچ خير و خوبي را ندارند، تأسف نمي‌خوري و غمگين نمي‌شوي. و از مكرورزي آنها تنگدل و آشفته نباش. زيرا سرانجام مكر آنها به خودشان بر مي‌گردد. يمكرون و يمكرالله و الله خير المكرين و مكر مي‌ورزند و خداوند براي مكر آنها چاره ‌انديشي مي‌كند، و خداوند بهترين چاره‌انديشان است.
آيه‌ي75-71:
وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ و مي‌گويند: «اگر راست مي‌گوييد اين وعده كي خواهد بود؟».
قُلْ عَسَى أَن يَكُونَ رَدِفَ لَكُم بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ بگو: «شايد برخي از آنچه كه در فرا رسيدنش شتاب داريد به شما نزديك شده باشد.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَشْكُرُونَ و همانا پروردگارت بر مردمان داراي فضل [فراواني] است ولي بيشتر آنان سپاسگذاري نمي‌كنند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ و حقاً كه پروردگارت مي‌داند آنچه را در دل‌هايشان نهان مي‌دارند و آنچه را كه آشكار مي‌سازند.
وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ و هيچ نهفته‌اي در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتابي روشن [درج شده] است.
آنان معاد و حقي را كه پيامبر آورده است تكذيب مي‌كنند، و در آمدن عذاب شتاب مي‌ورزند و مي‌گويند: مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ اگر راست مي‌گوييد اين وعده كي خواهد بود؟ اين از بي‌خردي و جهالت آنهاست، چون واقع شدن و زمان آن را خداوند مقرر كرده، و با تقدير خويش آن را مقدر نموده است. پس اين كه روز قيامت زود تحقق پيدا نمي‌كند بر صحت ادعاي آنان دلالت نمي‌كند.
اما- با وجود اين- خداوند متعال آنها را از واقع شدن آنچه در آمدن و رسيدنش شتاب مي‌ورزند، برحذر داشت و فرمود: قُلْ عَسَى أَن يَكُونَ رَدِفَ لَكُم بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ بگو: چه بسا بخشي از عذابي كه در فرا رسيدن آن شتاب مي‌ورزيد به شما نزديك شده است و به زودي شما را فرا مي‌گيرد.
خداوند بندگانش را يادآور مي‌شود كه بخشش او فراوان والطافش بيكران است و آنها را بر به جاي آوردن شكر آن تشويق مي‌كند، با وجود اين بيشتر مردم از شكرگذاري روي برتافته و با مشغول شدن به نعمت‌ها، نعمت دهنده را فراموش كرده‌اند.
وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ پروردگارت آنچه را كه در دلهايشان نهان مي‌دارند و آنچه را كه آشكار مي‌كنند، مي‌داند. پس بايد بهراسند از داتي كه به نهان‌ها و آشكارها آگاهي دارد، و بايد همواره او را مد نظر داشته باشند. وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاء وَالْأَرْضِ و هيچ ‌چيز نهفته و پوشيده و رازي از رازهاي جهان بالا و پايين نيست، إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ مگر اينكه در كتابي روشن ثبت و ضبط شده است. و اين كتاب همة آنچه را كه تاكنون به وقوع پيوسته و آنچه كه تا روز قيامت به وقوع خواهد پيوست در بر دارد. پس هر حادثة بزرگ و كوچكي كه اتفاق مي‌افتد مطابق با چيزي است كه در لوح محفوظ نوشته شده است.
آيه‌ي77-76:
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ بي‌گمان اين قرآن براي بني‌اسرائيل بيشتر آنچه را كه در آن اختلاف دارند بيان مي‌كند.
وَإِنَّهُ لَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ و قطعاً‌اين قرآن براي مؤمنان هدايت و رحمت است.
در اينجا خداوند خبر مي‌دهد كه قرآن كتاب‌هاي گذشته را توضيح مي‌دهد، چون در كتاب‌هاي گذشته چيزهايي هست كه باعث اختلاف ميان بني‌اسرائيل شده و بر ايشان مشتبه شده است، پس قرآن اين موارد را به گونه‌اي حكايت كرده كه اشكال را برطرف كرده است. و در مسائلي كه مورد اختلاف است راه درست را روشن نموده است. و چون چنين روشن و واضح است اختلاف را رفع مي‌نمايد، و هر مشكلي را حل مي‌كند، پس بزرگترين نعمت خداست كه به بندگان ارزاني نموده است اما همه در مقابل نعمت شكر و سپاس نمي‌گذارند. و بيان كرد كه فايده و نور هدايت قرآن ويژه و مختص مؤمنان است و فرمود: وَإِنَّهُ لَهُدًى و قرآن رهنمودي است كه آدمي را از گمراهي و سركشي و شبهات دور نموده، و به راه درست هدايت مي‌نمايد. وَرَحْمَةٌ و رحمتي است كه با آن دل‌هاي مؤمنان آرامش يافته، و امور ديني و دنيويشان سامان مي‌يابد .لِّلْمُؤْمِنِينَ [اين فضيلت] براي مؤمناني است كه آن را تصديق مي‌كنند، و آن را مي‌پذيرند، و به انديشيدن در آن روي مي‌آورند، و در معاني و مفاهيم آن تدبر مي‌كنند. پس مؤمنان به وسيلة قرآن به راه راست هدايت مي‌شوند، و به رحمتي دست مي‌يابند كه سعادت و كاميابي [هر دو جهان] را در بر دارد.
آيه‌ي 78:
إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُم بِحُكْمِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ بي‌گمان پروردگارت به حكم خود در ميان آنها داوري خواهد كرد، و او توانا و آگاه است.
خداوند ميان آنهايي كه با هم ستيز و كشمكش هستند داوري خواهد كرد، و با حكم عادلانه و قضاوت دادگرانه‌اش ميان اختلاف كنندگان قضاوت و داوري خواهد كرد. پس چنانچه به خاطر پنهان بودن دليل و به خاطر مسايلي كه ميان افراد متخاصم وجود دارد، در صدور حكم اشتباهي صورت گيرد، در روز قيامت كه خداوند دربارة آنان داوري مي‌نمايد حق و حقيقت روشن خواهد شد.
وَهُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ و تواناست خداوندي كه بر خلايق چيره است و مخلوقات منقاد اويند، و به همه چيز آگاه است و گفته‌هاي مختلف و لهجه‌هاي متفاوت را مي‌داند، و نيز اهداف و مقاصد آنچه را كه بر زبان نمي‌رانند، مي‌داند و هر يك را طبق عملي كه انجام مي‌دهد مجازات خواهد كرد.
آيه‌ي 81-79:
فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ پس بر خدا توكل كن، بي‌گمان تو بر حق آشكار هستي.
إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ بي‌گمان تو نمي‌داني به مردگان بشنواني، و به كران آواز بشنواني هنگامي كه پشت كنان روي بگردانند.
وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ و تو نمي‌داني كوران را از گمراهيشان بازگرداني، و به سوي حق هدايتشان كني، تو تنها كساني را مي‌تواني بشنواني كه به آيات ما ايمان مي‌آورند، پس اينان فرمانبردارند.
[اي پيامبر] در به دست آوردن منافع و دفع مضار و به منظور رساندن رسالت خدا، و اقامة دين، و جهاد با دشمنان، بر خدا توكل كن، كه إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ بي‌گمان تو بر حق واضح و روشن هستي، و كسي كه بر حق است و به سوي حق دعوت كرده و آن را ياري مي‌كند، سزاوار است كه از ديگران بيشتر بر خدا توكل كند، چون براي كاري تلاش مي‌نمايد كه قطعي است، و راست بودن آن مشخص است و شك و ترديدي در آن وجود ندارد. نيز آن حق است و در نهايت روشني قرار دارد، و پوشيدگي در آن نيست و بر مرد مشتبه نمي‌باشد. و هر گاه آنچه را كه بر دوش تو گذاشته شده است انجام دهي و در اين راستا بر خداوند توكل نمايي، گمراهي گمراهان زياني به تو نمي‌رساند، و هدايت شدن آنها بر عهدة تو نيست. بنابراين فرمود:
إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء بي‌گمان تو نمي‌داني مردگان را بشنواني، آنگاه كه آنها را فرا مي‌خواني و صدا مي‌زني. خصوصاً وقتي كه إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ به تو پشت كنند و از تو روي بگردانند، چون اين باعث مي‌شود كه آنها بشتر نشنوند، و نتواني آنها را بشنواني.
وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ و تو نمي‌تواني كوران را از گمراهيشان باز گرداني و هدايتشان نمايي. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: انك  لا تهدي من احببت و لكن الله يهدي من يشاء همانا تو نمي‌تواني كسي را كه دوست داري هدايت كني، بلكه خداوند هر كس را كه بخواهد هدايت مي‌نمايد.
إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ تنها كساني را مي‌تواني بشنواني كه به آيات ما ايمان مي‌آوردند، و اينان فرمانبردارند. پس آنهايي كه از تو اطاعت مي‌كنند كساني هستند كه به آيات ما ايمان دارند و با اعمال خود و تسليم شدنشان، از خدا فرمان مي‌برند. همانگونه كه خداوند متعال فرموده است: انما يستحب الذين يسمعون و الموتي يبعثم الله ثم اليه يرجعون تنها كساني اجابت مي‌كنند كه مي‌شنوند، و مردگان را خداوند بر مي‌انگيزد، سپس به سوي او باز مي‌گردند.
آيه‌ي 82:
وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ و هنگامي كه فرمان [عذاب] بر آنان تحقق يابد، جانوري را از زمين براي مردمان بيرون مي‌آوريم كه با ايشان سخن مي‌گويد، چرا كه مردم با نشانه‌هاي ما يقين نداشتند.
هر گاه آنچه را كه خداوند قطعي نموده و وقت آن را تعيين كرده است فرا برسد، أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ جانوري را از زمين براي مردم بيرون مي‌آوريم. يا منظور آن است كه جانور مذكور از جانوران زمين بوده و از آسمان فرود نمي‌آيد. و اين جانور تُكَلِّمُهُمْ با مردم سخن مي‌گويد؛ مردمي كه به آيات ما ايمان نمي‌آوردند. أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ در آن زمان آگاهي و يقين مردم نسبت به آيات خداوند ضعيف مي‌شود و خداوند اين جانور را كه يكي از آيات و نشانه‌هاي عجيب اوست آشكار مي‌سازد تا آنچه را كه مردم در آن ترديد دارند بيان مي‌كند. و اين جانور در آخر زمان بيرون مي‌آيد، و آمدن آن از علامت‌هاي قيامت است. همانطور كه در احاديث بسياري از آمدن آن سخن گفته شده است، اما خدا و پيامبرش براي ما بيا نكرده‌اند كه چگونه جانوري است. بلكه فقط آثار و نشانه‌ها و مقصود از آمدن آن را برايمان بيان كرده‌اند، و اينكه آن جانور از آيات خداوند است كه به طور خارق‌العاده با مردم سخن مي‌گويد، آنگاه كه فرمان الهي مبني بر عذاب مردم تحقق مي‌يابد، و مردم در آيات خدا شك مي‌كنند. پس در چنين هنگامي اين جانور حجت و دليلي براي مؤمنان است و حجتي عليه مخالفان.
آيه‌ي 85-83:
وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ و روزي كه از هر امتي گروهي از آنان را گرد مي‌آوريم كه آيات ما را تكذيب مي‌كردند، پس آنان نگاه داشته مي‌شوند تا به يكديگر ملحق گردند.
حَتَّى إِذَا جَاؤُوا قَالَ أَكَذَّبْتُم بِآيَاتِي وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْمًا أَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ تا هنگامي كه مي‌آيند [خدا] مي‌فرمايد: «آيا آيات مرا تكذيب كرديد در حالي كه از آن به طور كامل آگاهي نداشتيد؟ و [در مدت حيات خود] چه مي‌كرديد؟».
وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُوا فَهُمْ لَا يَنطِقُونَ و به سبب ستمي كه كردند فرمان [عذاب] بر آنان تحقق يافت، پس آنان [نمي‌توانند] سخن بگويند.
خداوند متعال از حالت تكذيب كنندگان در روز قيامت خبر مي‌دهد و اينكه آنها را گرد مي‌آورد، و از هر امتي گروهي را جمع مي‌كند، مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ كه آيات ما را تكذيب مي‌كردند. آنان به يكديگر ملحق شده و در كنار همديگر نگاه داشته مي‌شون تا از همه پرسيده شود وهمه مورد نكوهش و سرزنش قرار بگيرند.
حَتَّى إِذَا جَاؤُوا تا اينكه مي‌آيند و حاضر مي‌شوند خداون با توبيخ و سرزنش به آنها مي‌فرمايد: أَكَذَّبْتُم بِآيَاتِي وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْمًا آيا آيات مرا تكذيب كرديد بدون اينكه كاملاً از آنها آگاهي پيدا كرده باشيد؟ يعني بر شما لازم بود كه در رنگ و تأمل كنيد تا حق برايتان روشن شود، و مي‌بايست بدون آگاهي سخن نگوييد. پس چگونه چيزي را تكذيب كرديد كه به آن آگاهي نداشتيد و كاملاً به آن احاطه پيدا نكرده بوديد؟! أَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ خداوند آنها را از علم و دانش و عملشان مي‌پرسد، پس مي‌بيند كه علم و دانش و آگاهي آنها فقط دروغ انگاشتن حق، و عملشان براي غير خدا و برخلاف سنت و شيوه پيامبر بوده است.
وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُوا و به سبب ستمشان حجت بر آنها اقامه شد و عذاب خدا بر آنان واقع گرديد فَهُمْ لَا يَنطِقُونَ پس آنان لب به سخن نمي‌گشايند. چون دليل و حجتي ندارند.
آيه‌ي 86:
أَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ آيا نديده‌اند كه ما شب را مقرر داشته‌ايم تا در آن بيارامند، و روز را روشن نموده‌ايم؟ بي‌گمان در اين براي قومي كه ايمان مي‌آورند نشانه‌هايي است.
مگر نشانه‌هاي بزرگ و نعمت بيكران خدا را مشاهده نكرده‌اند؟! و آن اين است كه شب و روز را براي آنها مسخر نموده است؛ شب را تاريك نموده است تا در آن آرام گيرند، و از خستگي بياسايند و براي كار و فعاليت مجدد آماده شوند و روز را روشن گردانده تا در پي زندگي و كارهايشان باشند. إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ بي‌گمان در اين نشانه‌هايي است براي قومي كه به يگانگي خداوند و فراگير بودن نعمت‌هاي او ايمان مي‌آورند.
آيه‌ي 90-87:
وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ  و روزي [خواه آمد] كه در صور دميده مي‌شود، آنگاه كساني كه در آسمانها و زمين‌اند وحشت زده وهراسناك شوند، مگر كسي كه خداوند بخواهد، و هر يك فروتنانه در پيشگاه او [حاضر] مي‌آيند.
وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ و كوهها را مي‌بيني [و] آنها را ساكن و بي‌حركت مي‌پنداري، حال آنكه مانند ابرها در سير و حركت هستند. آفرينش آن خدايي است كه همه چيز را در كمال استواري پديد آورده است. بي‌گمان او به آنچه مي‌كنيد آگاه است.
مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ هر كس كه به نيكي در ميان آورد پاداش بهتر از آن خواهد داشت و آنان از پريشاني آن روز ايمن‌اند.
وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ و هر كس بدي در ميان آورد به رو در آتش افكنده مي‌شود. آيا سزايي جز آنچه مي‌كرديد به شما داده مي‌شود؟
خداوند بندگانش را از روز قيامت و سختي‌هايي كه در آن است و دل‌ها را به وحشت مي‌انداز بر حذر داشته و مي‌فرمايد: وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ روزي كه در صور دميده مي‌شود، به سبب دميده شدن در آن كساني كه در آسمان‌ها و زمين هستند وحشت‌زده و هراسان مي‌شوند، و از ترس آنچه كه پس از دميده شدن در صور اتفاق مي‌افتد هراسان و وحشت زده روي هم انباشته مي‌شوند.إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ مگر كسي كه خدا بخواهد؛ آناني كه مورد تكريم خداوند قرار گرفته و آنها را ثابت قدم نموده، و از ترس و هراس آن روز حفظ كرده است. وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ  و به هنگام دميده شدن در صور همة خلايق خوار و ذليل و فروتنانه در پيشگاه خداوند حاضر و آماده مي‌گردند. همانطور كه خداون متعال فرموده است: ان كان من في السموات و الارض الا اتي الرحمن عبدا همة آنچه كه در آسمان‌ها و زمين هستند با بندگي و كرنش به نزد خداوند رحمان مي‌آيند. پس در اين روز رؤسا و رعايا در مقابل عظمت و جبروت خداوند هستي بخش با زيردستان خود در خواري و فروتني برابرند.
وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وحشت قيامت به گونه‌اي است كه كوهها را ساكن و بي‌حركت مي‌پنداري، و هيچ يك از آنها را از نظر پنهان نمي‌داري، وگمان مي‌بري كه بر همان حالت معمولي خود هستند، حال آنكه در نهايت هراس و وحشت قرار دارند، و از هم پاشيده‌اند و سپس از بين مي‌روند، و به گرد و غبار تبديل مي‌شوند. بنابراين فرمود: وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ و از بس كه سبك هستند، و از شدت هراس قيامت مانند ابرها حركت مي‌كنند. و اين صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ آفرينش خدايي است كه همه چيز را در كمال استواري آفريده است، و او به آنچه مي‌كنيد آگاه است، و شما را طبق اعمالتان سزا و جزا مي‌دهد.
سپس كيفيت پاداش يا سزا دادنش را بيان كرد و فرمود: مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ هر كس كه كار نيك انجام دهد، و اين شامل نيكي در قول و نيكي در عمل و نيكي قلبي مي‌شود، فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا او پاداش بهتر و والاتري از آن خواهد داشت، و اين حداقل پاداش الهي است. وَهُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ و آنان از چيزي كه مردم را پريشان مي‌كند و در امن و امان به سر مي‌برند، گر چه به همراه آنها احساس وحشت مي‌نمايند. وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ و كساني كه كارهاي ناپسند انجام مي‌دهند،‌[«سيئه» اسم جنس است و شامل هر بدي است]، فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ بر چهره‌هايشان در آتش افكنده شده، و به آنها گفته مي‌شود: هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ آيا سزايي جز آنچه مي‌كرديد به شما داده مي‌شود؟
آيه‌ي93-91:
إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ من تنها فرمان يافته‌ام كه پروردگار اين شهر [مكه] را بپرستم؛ پروردگاري كه آن حرمت بخشيده و همه چيز از آن اوست. وبه من فرمان داده شده كه زمرة تسليم شدگان باشم.
وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِينَ و اينكه قرآن را بخوانم، پس هر كس راه يابد جز اين نيست كه به سود خودش راه مي‌يابد، و هر كس گمراه گردد، بگو: «من فقط از بيم دهندگان مي‌باشم».
وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ و بگو: «ستايش خداي راست، او آياتش را به شما نشان خواهد داد، پس آنها را خواهيد شناخت، و پروردگارت از آنچه مي‌كنيد غافل نيست».
اي محمد! به آنها بگو: إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ من فرمان يافته‌ام كه پروردگار اين شهر را بپرستم. منظور شهر مكه است. الَّذِي حَرَّمَهَا خداوندي كه به مكه حرمت و به اهالي آن نعمت بخشيده است. پس بايد آنها در برابر اين نعمت شكر خدا را به جاي آورند وَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ و همة آنچه در بالا و پايين است از آن او و در اختيار اوست.اين را بيان كرد تا گمان نرود كه او فقط پروردگار خانة كعبه است. وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ و فرمان يافته‌ام تا از تسليم‌شدگان باشم. يعني شتابان به اسلام روي بياورم. و پيامبر (ص) چنين كرد. پس او اولين شخص است كه اسلام آورد و در برابر خداوند تسليم شد، و فروتني او در برابر خدا از همة افراد اين امت بيشتر است.
وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ و نيز فرمان داده شده‌ام كه قرآن را برايتان بخوانم تا به وسيلة آن هدايت شويد، و به آن اقتدا كنيد، و كلمات و معاني آن را دريابيد. اين وظيفة من است و من آن‌را انجام داده‌ام. فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ پس هر كس راهياب شود، سود و نتيجه هدايت و راهياب شدنش به خودش بر مي‌گردد. وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِينَ و هر كس گمراه گردد، بگو: من فقط از بيم‌دهندگانم، و چيزي از هدايت در دست من نيست.
وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ و بگو: ستايش خدا را سزاست و هميشه و همه وقت ستايش از آن اوست، همه خلايق او را ستايش مي‌كنند، به خصوص بندگان برگزيده‌اش و حمد و ستايشي كه ديگران براي پروردگار انجام مي‌دهند بيشتر است، چون مقام آنها بالاست و در نهايت نزديكي به او قرار دارند و خيرات و خوبيهاي فراواني به آنان ارزاني كرده است. سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا آيات خود را به شما نشان مي‌دهد، به گونه‌اي كه آنها را خواهيد شناخت؛ شناختي كه شما را به حق و باطل راهنمايي مي نمايد. پس بايد از آيات خويش به شما نشان دهد تا به وسيلة آن در تاريكي راهياب شويد. ليهلك من هللك عن بيته و يحيي من حي بينه تا هر كس كه هلاك مي‌شود از روي دليل هلاك گردد و هر كس كه زنده مي‌ماند از روي دليل زنده بماند.
وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ بلكه به درستي مي‌داند آنچه را از اعمال و احوال كه شما بر آن هستيد، واندازه‌اي پاداش آن اعمال را مي‌داند، و در آينده ميان شما حكم خواهد كرد، حكمي كه بر آن ستايش مي‌شود و براي شما- به هيچ وجهي- حجتي نخواهد بود.
پايان تفسير سوره‌ي نمل


تفسير سوره‌ي قصص
مكي و 88 آيه است
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه‌ي 6-1:
طسم طا، سين، ميم
تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ اين است آيه‌هاي كتاب روشنگر
نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ از خبر موسي و فرعون براي گروهي كه باور دارند، به حق بر تو مي‌خوانيم.
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ بي‌گمان فرعون در آن سرزمين تكبر ورزيد، و مردمان آن جا را به گروههاي و دسته‌هاي مختلف تبديل كرد، گروهي از ايشان را ضعيف و ناتوان مي‌كرد؛ پسرانشان را سر مي‌بريد، و زنانشان را زنده نگاه مي‌داشت، بي‌گمان او از تباهكاران بود.
وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ و مي‌خواهيم بر آنان كه در زمين ضعيف و ناتوان قرار داده شده‌اند منت نهيم و ايشان را پيشوايان سازيم و آنها را وارثان [حكومت و قدرت] گردانيم.
وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ و ايشان را در زمين مستقر گردانيم، و سلطه و حكومتشان دهيم، و به فرعون وهامان و لشكريانشان آنچه را كه از آن مي‌ترسيدند، بنمايانيم.
اين آيات كه مستحق و سزاوار بزرگداشت و تعظيم‌اند، آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ آيه‌هاي كتاب روشنگرند، كه هر آنچه بندگان به آن نياز دارند، از قبيل شناخت پروردگارشان، و شناخت حقوق او، و شناخت دوستان و دشمنان او، و دانستن وقايع و روزهاي خدا، و شناخت پاداش و جزاي اعمال را در بر دارند.پس اين قرآن همة اين مطالب را در نهايت روشني بيان كرده و آن را براي بندگان توضيح داده است.
و از جمله چيزهايي كه توضيح داده است داستان موسي و فرعون مي‌باشد كه در چند جا تكرار كرده، و در اين جا به صورت مفصل بيان نموده است.پس فرمود: نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ زيرا خبر و حكايت فرعون وموسي بسيار شگفت‌انگيز است، لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ براي قومي كه ايمان مي‌آورند. آنها مورد خطاب‌اند و با آنان سخن گفته مي‌شود، چون ايمان دارند و به وسيلة ايمان خود به انديشيدن در آن روي مي‌آورند، او از عبرت‌هاي آن پند مي‌‌گيرند و هدايت مي‌شوند، و بر ايمان و يقين و نيكي‌هايشان افزوده مي‌گردد. و جز مؤمنان از قرآن استفاده نمي‌كنند. بلكه قرآن فقط حجت را بر كفار اقامه مي‌گرداند. و خداوند قرآن را از شر آنها مصون داشته وميان آنها و قرآن مانعي قرار داده است كه آن را نمي‌فهمند.
داستان چنين است إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ همانا فرعون سلطه و قدرت و لشكريان فراوان داشت كه دست به سركشي و استكبار و سلطه‌گري زد، وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا و مردم آن جا را به گروهها و دسته‌هاي مختلف تقسيم كرد و طبق خواسته وهواي نفس خود هر كاري كه مي‌خواست با آنها مي‌كرد، و قدرت خود را بر آنان تحميل مي‌نمود. يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ و گروهي از آنان را- كه بني‌اسرائيل بودند و خداوند آنها را بر جهانيان برتري داده بود و فرعون مي‌بايست آنان را اكرام نمايد- ضعيف و ناتوان مي‌كرد، چون مي‌ديد كه آنان قدرتي ندارند كه آنها را از آنچه فرعون مي خواهد با ايشان انجام دهد مصون بدارد.
بنابراين فرعون به آنها اهميت نمي‌داد. و وضعيت آنها به جايي رسيده بود كه فرعون يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ فرزندان پسر آنها را سر مي‌بريد و زنانشان را زنده نگاه مي‌داشت. هدف او از اين كار اين بود كه جمعيت آنها زياد نشود، و نتواند به فرعون حمله‌ور شوند و قدرت را از دست او بگيرند.
إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ بي‌گمان فرعون از تباهكاران بود؛ آنهايي كه در پي بهبودي وضعيت ديني و دنيوي خود نيستند. و اين ناشي از فسادكاري و تباهكاري او بود.
وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ و مي‌خواهيم با دور كردن اسباب استضعاف كساني كه ضعيف قرار داده شده‌اند بر آنان منت بگذاريم، و كساني را كه در برابرشان مقاومت مي‌ورزند نابود كنيم، و دشمنانشان را خوار و ذليل گردانيم. وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً و آنان را پيشوايان دين قرار دهيم، و اين با استضعاف و ناتواني انجام نمي‌پذيرد، بلكه براي اين كار بايد در زمين قدرت كامل داشته باشند. وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ومي‌خواهيم آنان را وارث حكومت زمين بگردانيم و آنان در دنيا و آخرت سرانجام نيك دارند.
وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ و آنان را در زمين قدرت و حكومت بدهيم، و همة اين كارها به حكم و ارادة الهي انجام شد. وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا و همچنين مي‌خواهيم به فرعون و هامان و لشكريانشان كه به وسيلة آن يورش مي‌بردند و سركشي مي‌كردند، مِنْهُم از سوي اين گروه مستضعف و ناتوان مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ چيزي را بنمايانيم كه از آن ترس داشتند. اين بود كه مستضعفان، آنها را بالاخره از سرزمينشان بيرون كردند. بنابراين براي نابود كردن قدرتشان، و كشتن فرزندانشان كه قدرت آيندة آنها را تشكيل مي‌داد تلاش كردند. و همه اينها طبق خواسته خدا بود. و هر گاه خداوند كاري را بخواهد، اسباب آن را فراهم مي‌نمايد، و راههايش را هموار مي‌كند. و خداوند اسبابي را فراهم نمود كه آنان را به اين هدف رساند.
اولين سبب اين بود كه وقتي خداوند پيامبرش موسي را پديد آورد، رهايي ملت بني‌اسرائيل را به او واگذار كرد، و در آن موقع فرزندان پسر را مي‌كشتند. موسي در زمان خطرناكي به دنيا آمد وخداوند به مادرش الهام كرد كه به او شير دهد و فرزند را نزد خودش نگهداري كند.
آيه‌ي 13-7:
وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ و به مادر موسي الهام كرديم كه «به او شير بده، و هنگامي كه بر او ترسيدي، او را به دريا بيانداز، و مترس و اندوهگين مباش، به يقين ما او را نزد تو باز خواهيم گرداند، و او را زمرة پيامبران مي‌گردانيم».
فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ آنگاه خانوادة فرعون او را برگرفتند تا سرانجام دشمن آنان و ماية اندوهشان گردد. بي‌گمان فرعون و هامان و لشكريانش خطاكار بودند.
وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ و همسر فرعون گفت: «[او] براي من و براي تو چشم روشني است، او را نكشيد، شايد به ما سود بخشد، و يا او را به فرزندي بگيريم» و آنان نمي‌دانستند [كه سرانجام دشمنشان خواهد شد].
َأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ و دل مادر موسي تهي [از صبر و قرار] شد، و اگر دل او را استوار نمي‌داشتيم تا از زمرة باورمندان باشد نزديك بود او را آشكار سازد.
وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ و به خواهرش گفت: «به دنبالش برو، و او را از دور مي‌ديد، بدون اينكه آنان بدانند».
وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ و شير همة دايگان را از قبل بر او حرام ساختيم، آنگاه [خواهرش] گفت: آيا شما را به خانواده‌اي رهنمود كنم كه سرپرستي او را برايتان به عهده بگيرد در حالي كه خيرخواه او باشند؟».
فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ پس موسي را به مادرش باز گردانديم تا چشمش روشن شود، و غمگين نگردد، و بداند كه وعدة خداوند حق است. ولي بيشترشان نمي‌دانند.
فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ هنگامي كه بر او ترسيدي و احساس كردي كسي مي‌خواهد او را به نزد فرعونيان ببرد، فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ او را در داخل صندوق بسته‌اي قرار بده و به رودخانه‌ي نيل بيانداز وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ پس خداوند مادر موسي را مژده داد كه به زودي فرزندش را باز مي‌گرداند، و اين فرزند بزرگ مي‌شود و از توطئه آنها در امان مي‌ماند، و خداوند او را به پيامبري بر خواهد گزيد.
و اين از بزرگترين مژده‌ها بود. اين مژده بدان جهت به مادر موسي داده شد تا دلش آرام بگيرد، و ترس واضطراب او فروكش شود. چرا كه مادر موسي بر فرزندانش ترسيد. و آنچه را كه بدان امر شده بود انجام داد، و او را به دريا انداخت، و خداوند او را مورد حمايت خود قرار داد.
فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ پس خاندان فرعون او را از رودخانه برگرفتند، و آنها بودند كه او را يافتند، لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا تا سرانجام موسي دشمن آنها و ماية اندوهشان شود، چرا كه پرهيز و احتياط، انسان را از تقدير خدا نجات نمي‌دهد. و خداوند چينن تقدير كرد كه- آنچه فرعون و خاندانش از ناحيه‌ي بني‌اسرائيل از آن ترس داشتند كه بدان گرفتار شوند- تبديل به فرمانده‌ي بني ‌اسرائيل شود و تحت نظر و كفالت آنان تأمين معاش شود و رشد نمايد.
اگر تدبير و تأمل شود مي‌بينيم كه اين امر منافع زيادي براي بني‌اسرائيل داشت، و بسياري از امور ناگوار را از آنها دور كرد، و موسي قبل از رسالتش از بسياري تجاوزات جلوگيري كرد، چون از بزرگان خاندان سلطنت بود. و طبيعي است كه او از حقوق ملت خود دفاع كند حال آنكه او داراي همتي بلند و غيرتي جوشان بود. پس وضعيت اين ملت مستضعف- كه خداوند برخي از موارد ذلت آنها را براي ما حكايت كرده است- به جايي رسيد كه برخي از افرادش، با مردم قدرتمند سرزمين فرعون به كشمكش و ستيز بپردازند. همانطور كه به زودي بيان خواهد شد. و اين مقدمة پيروزي بود، زيرا يكي از سنت‌هاي الهي اين است كه كارها به تدريج پيش مي‌رود و يك دفعه به انجام نمي‌رسد.
إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ بدون شك فرعون و هامان و لشكريانشان گناهكار و مجرم بودند. پس ما خواستيم آنان را مجازات كنيم، و در برابر توطئه و مكرشان عليه آنها چاره‌انديشي ورزيم.
وقتي خاندان فرعون او را از دريا برگرفتند، خداوند زن فرعون را كه زني بزرگوار و با ايمان بود، براي موسي مهربان كرد. زن فرعون آسية دختر مزاحم بود. وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ پس زن فرعون گفت: اين بچه را نكشيد، و آن را زنده بگذاريد، تا ماية چشم‌روشني و شادي زندگي ما شود. عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا شايد به ما سود بخشد و يا او را به فرزندي بگيريم. يعني يا به مانند خدمتگزاري كه در راستاي سود رساندن به ما و خدمت نمودنمان عمل مي‌كند او را بكار مي‌گيريم، و يا منزلتي بالاتر از اين به او مي‌دهيم و او را فرزند خود قرار مي‌دهيم و وي را مورد تكريم و گراميداشت قرار مي‌دهيم. پس خداوند مقدر كرد كه زن فرعون سودمند شود، همان زني كه اين سخن را گفت. و موسي ماية روشني چشم او گرديد، و آسية او را به شدت دوست مي‌داشت. بنابراين همواره موسي به منزله‌ي فرزند مهربان او بود، تا اين كه بزرگ شد و خداوند او را به پيامبري برگزيد. در اين وقت آسيه شتابان مسلمان شد و به موسي ايمان آورد. خداوند از آسيه راضي و خشنود باد و او را خشنود گرداند!
پروردگار متعال اين گفتگوها را در مورد موسي بيان كرد، در حالي كه وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ آنها نمي‌داستند كه تقدير و قلم الهي به چه چيز رقم خورده، و اينكه موسي به رسالت و قدرت مي‌رسد. و اين از لطف الهي بود، چون اگر آنها مي‌دانستند، برخورد ديگري با موسي مي‌كردند.
وقتي مادر موسي،‌موسي را از دست داد، بر مقتضاي حالت انساني به شدت غمگين شد و از شدت پريشاني و آشفتگي دلش از صبر و قرار تهي گشت، با اين كه خداوند او را از غم و اندوه و ترس برحذر داشت و وعده داد كه فرزندش را به او باز مي‌گرداند. إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ و نزديك بود آن چه در دل داشت آشكار كند، لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا اگر دل او را استوار و پابرجا نمي‌كرديم. پس شكيبايي ورزيد و آن را آشكار ننمود. لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ تا به وسيلة اين صبر و پايداري از زمرة مؤمنان باشد. زيرا هر گاه مصيبتي به بنده برسد و صبر و پايداري ورزد، ايمانش افزوده مي‌گردد. و اين بيانگر آن است كه بي‌صبري نشانة ضعف ايمان است.
وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ و مادر موسي به خواهر موسي گفت: به دنبال برادرت برو، و او را جستجو كن، بدون اينكه كسي متوجه تو شود، يا منظور تو را بفهمد. خواهر موسي به دنبال او رفت و قضيه را پي‌گيري كرد. فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ پس خواهر موسي او را از دور مي‌پاييد بدون اينكه منظور او را بفهمند. و اين كمال دورانديشي و احتياط است، زيرا اگر او را نگاه مي‌كرد و به سوي آنها مي‌آمد، گمان مي‌كردندكه او اين پسر بچه را به دريا انداخته است. و ممكن بود تصميم به كشتن و سربريدن او بگيرند تا خانواده‌اش را كيفر دهند.
و از لطف خداوند به موسي و مادرش اين بود كه او را از گرفتن پستان هر زني بازداشت. فرعونيان از آنجا كه نسبت به او مهربان بودند وي را به بازار بردند تا شايد كسي او را بخواهد. پس خواهرش در حالي كه موسي در چنين وضعيتي قرار داشت، آمد و فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ گفت: آيا شما را به خانواده‌اي رهنمود كنم كه سرپرستي او را به عهده بگيرند و آنان خيرخواه او باشند؟ و اين چيزي بود كه آنها مي‌خواستند، زيرا به شدت موسي را دوست داشتند، و خداوند او را از دايگان بازداشت، پس آنها ترسيدند كه مباد بميرد. وقتي خواهر موسي اين سخن را گفت- ضمن اينكه آنها را تشويق كرد كه اين خانواده به طور كامل او را سرپرستي خواهند كرد و خيرخواه او هستند- بلافاصله سخنش را پذيرفتند. پس آنها را از اين خانواده خبر داد و آنها را به اين خانواده راهنمايي نمود. فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ پس همانطور كه به مادر موسي وعده داده بوديم فرزندش را به او بازگردانديم تا چشمش روشن گردد و اندوهگين نشود. و موسي نزد مادرش پرورش يافت به صورتي كه مادرش امنيت و آرامش داشت و از ديدن فرزندش خوشحال بود، و مزد فراواني براي پرورش او دريافت مي‌كرد. وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ و تا بداند كه وعدة خدا حق است. پس ما برخي از آنچه را كه به او وعده داده بوديم آشكارا به وي نشان داديم تا دلش آرام گيرد، و ايمانش افزوده شود، و بداند كه وعدة الهي در خصوص اينكه او را محافظت نمايد و پيامبرش گرداند، محقق خواهد شد. وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ولي بيشترشان نمي‌دانند، پس هر گاه ببينند كه سبب دچار تشويش شود اين امر ايمان آنها را مشوش مي‌گرداند، چون به طور كامل نمي‌دانند كه خداوند سختي‌ها و موانع دشوار را در راه رسيدن به امور بلند و خواست‌هاي برتر قرار داده است.
موسي هم‌چنان نزد خاندان فرعون پرورش مي‌يافت و در دربار آن‌ها رشد مي‌كرد. سواري‌هايشان را سوار مي‌شد و لباسهايي را مي‌پوشيد كه آنان مي‌پوشيدند. مادرش از مشاهدة اين وضعيت موسي احساس آرامش مي‌كرد، و چنين جا افتاده بود كه او مادر رضاعي موسي است. و همواره پيش او مي‌رفت و با او مهربان بود، و اين چيز غريب و قابل اعتراضي نبود. پس در اين لطف الهي بيانديش كه موسي را از دروغ گفتن در سخنان خود حفاظت كرد و اسباب ارتباط موسي با مادرش را آسان نمود، چرا كه مردم چنين مي‌پنداشتند كه او مادر رضاعي موسي است و چون به موسي شير داده بود مادر موسي ناميده مي‌شد. پس سخن او و ديگران در اين مورد كه آن زن مادر موسي است، راست و حقيقت بود.
آيه‌ي 19-14:
لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ و زماني كه موسي به كمال رشد خود رسيد و تكامل پيدا كرد، و به او فرزانگي و دانش داديم. و اينگونه به نيكوكارن پاداش مي‌دهيم.
وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ و روزي كه مردمان شهر غافل بودند وارد آن شد و ديد كه دو مرد مي‌جنگند؛ يكي از قوم او، و آن ديگري از دشمنانش بود. آن كه از گروهش بود، از موسي در برابر دشمنش كمك خواست، و [موسي] مشتي بدو زد و او را كشت. گفت اين از كار شيطان است، بي‌گمان او دشمن گمراه كنندة آشكاري است.
قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ گفت: «پروردگارا! من به خود ستم كرده‌ام، پس مرا ببخش». و او را بخشيد، بي‌گمان او آمرزندة مهربان است.
قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ گفت: «پروردگارا! به پاس نعمت‌هايي كه به من داده‌اي من هرگز پشتيبان گناهكاران نخواهم بود».
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ وشب را ترسان و نگران در شهر به روز آورد كه ناگهان [ديد] همان كسي كه ديروز از او ياري خواسته بود، او را به فرياد مي‌خواند. موسي بدو گفت: «بي‌گمان تو گمراه آشكاري».
فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ پس چون [موسي] خواست به شخصي كه دشمن هر دوي آنان بود حمله‌ور شود، گفت: «آيا مي‌خواهي مرا بكشي، همانگونه كه ديروز كسي را كشتي؟ فقط مي‌خواهي در زمين ستمگر باشي، و نمي‌خواهي از نيكوكاران باشي».
و لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ و هنگامي كه موسي از نظر قدرت و عقل و خرد به حد كمال رسيد. و اغلب در چهل ‌سالگي آدمي به حد كمال مي‌رسد، وَاسْتَوَى و سامان يافت و تكامل پيدا كرد. يعني اين امور در او به حد كمال رسيد، آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا بدو حكمت و فرزانگي بخشيديم كه به وسيلة آن احكام شرعي را مي‌دانست و با آن ميان مردم داوري مي‌كرد. و به او علم و دانش فراوان داديم. وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ و خداوند به آنان كه عبادت الهي را به خوبي انجام مي‌دهند و با خلق خدا نيكي مي‌كنند به اندازة احسانشان به آنها علم و فرزانگي مي‌دهد. و اين بر كمال احسان موسي دلالت مي‌نمايد.
وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا و هنگامي كه اهل شهر غافل بودند- يا وقت خواب نيمروز آنان بود، و يا وقتي بود كه در آن بيرون نمي‌آمدند- وارد آن شهر شد. فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ پس در آنجا دو مرد را ديد كه با يكديگر مي‌جنگند، و همديگر را مي‌زنند . هَذَا مِن شِيعَتِهِ اين يكي از قوم او يعني از بني‌اسرائيل بود، وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ و اين يكي از دشمنانش يعني از قبطي‌ها بود. فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ پس آنكه از قومش بود از او عليه دشمنش كمك خواست. چون مشهور بود و مردم مي‌دانستند كه موسي از بني‌اسرائيل است، وكمك خواستن او از موسي بيانگر ان است كه موسي به جايي رسيده بود كه از او مي‌ترسيدند و به خاندان سلطنت چشم اميد داشتند.
فَوَكَزَهُ مُوسَى موسي در پاسخ به كمك خواستن مرد اسرائيلي، به مردي كه از دشمناشن بود مشتي زد، فَقَضَى عَلَيْهِ و او را كشت. چون مشت شديدي بود، و موسي مردي قدرتمند بود.
موسي از آنچه كه از وي سر زد، پشيمان شد، قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ و گفت: اين از كار شيطان است. يعني بر اثر وسوسه و زيبا جلوه دادن شيطان دشمن گمراه كنندة‌آشكاري است. بنابراين آنچه اتفاق افتاد به علت دشمني آشكار شيطان و تلاش او براي گمراه ساختن بود.
سپس موسي از پروردگارش طلب آمرزش نمود. قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ . گفت:‌پروردگارا! من به خود ستم كرده‌ام مرا ببخش. و خداوند او را بخشيد زيرا خداند آمرزنده‌ي مهربان است، به خصوص كساني را كه به سويش باز مي‌گردند و بلافاصله توبه مي‌نمايند مي‌آمرزد.
قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ موسي گفت: «پروردگارا! به خاطر اين كه [توفيق] توبه وآمرزش، و نعمت‌هاي زيادي به من ارزاني داشته‌اي، فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ از اين پس هرگز ياور و پشتيبان گناهكاران نخواهم بود. يعني هيچ‌كس را بر انجام گناهي كمك نخواهم كرد.
و اين پيماني بود كه موسي- عليه‌السلام- به سبب نعماتي كه خدا به وي داده بود با او بست، و قول داد كه هيچ مجرم و گناهكاري را كمك نكند، آن طور كه در كشتن قبطي چنين كرد.  و اين بيانگر آن است كه نعمت‌ها بر بنده واجب مي‌دارند كه كار خير انجام دهد و از كار بد دوري گزيند.
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ پس به خاطر كشتن فردي از دشمنانش، ترسان و لرزان و در حالي كه چشم به راه گرفتاري و مجازات خويش بود، و مراقب آن بود كه آيا خاندان فرعون متوجه او مي‌شوند يا نه، شب را به روز آورد. و اين گونه شب را به صبح رساند، چون معلوم بود كه جز موسي هيچ كس از بني‌اسرائيل جرأت ندارد چنين كاري را بكند. او در اين حالت قرار داشت كه، فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ ناگهان كسي كه ديروز عليه دشمنش از او ياري و كمك خواسته بود، او را به فرياد خواند و از او عليه قبطي ديگري كمك خواست. قَالَ لَهُ مُوسَى موسي با توبيخ و سرزنش به او گفت إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ همانا تو شديداً گمراه هستي و بسيار گستاخ.
فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا وقتي موسي خواست به سوي دشمن مشتركشان حمله برد و دست بگشاييد. يعني قبطي و اسرائيلي به زد و خورد مشغول بودند، و اسراييلي از موسي كمك خواست و تعصب موسي را فرا گرفت، تا اين كه خواست به قبطي حمله‌ور شود. قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ مرد قبطي او را از كشتن خود باز داشت و گفت: اي موسي! آيا مي‌خواهي مرا بكشي، همان‌گونه كه ديروز كسي را كشتي؟ تو مي‌خواهي ستمگر باشي، چون بزرگ‌ترين ويژگي ستمگر كشتن مردم به ناحق است.
وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ و تو نمي‌خواهي از اصلاحگران باشي، و چنان‌چه اصلاحگر بودي من و او را از هم جدا مي‌كردي، بدون اين كه كسي را بكشي. پس موسي از كشتن وي منصرف شد، و اندرزگويي آن مرد وي را از ارتكاب قتل بازداشت. و آن‌چه از موسي در اين دو قضيه سر زده بود شايع گرديد تا اين كه سران و درباريان فرعون و خود فرعون تصميم كشتن موسي را گرفتند و در اين زمينه با هم به مشاوره پرداختند. پس خداوند آن مرد خيرخواه را برانگيخت و او شتابان به نزد موسي رفت، و او را از تصميم سران قوم فرعون آگاه كرد.
آيه‌ي 21-20:
وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ و مردي از نقطة دوردست شهر شتابان آمد، گفت: «اي موسي! درباريان و سران دربارة‌تو مشورت مي‌كنند تا تو را بكشند، پس بيرون برو، مسلماً‌من از خيرخواهان تو هستم».
فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ پس موسي از شهر خارج شد، در حالي كه ترسان و چشم به راه بود. گفت:‌«پروردگارا! مرا از گروه ستمكار نجات بده».
پس فرمود: وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى مردي از نقطة دور دست شهر شتابان و در حالي كه مي‌دويد- چون خيرخواه  موسي بود و مي‌ترسيد كه آن‌ها قبل از اينكه خود متوجه باشد به او بلايي برسانند_ آمد وگفت: يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ اي موسي! سران دربارة كشتن تو مشورت مي‌كنند، فَاخْرُجْ از شهر بيرون برو، إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ  همانا من از خيرخواهان تو هستم.
پس موسي نصيحت او را گوش كرد فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ و در حالي كه ترسان و نگران بود و منتظر بود كه هر لحظه اتفاقي رخ دهد و او را بكشند، از شهر بيرون آمد و دعا كرد و خداوند را فرا خواند و قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ  گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمكار نجات بده و از گناهش و كاري كه از روي خشم كرده بود- بدون اينكه قصد كشتن را داشته باشد- توبه كرد. پس اينكه او را تهديد كردند از سر ستم و جسارت بود، [چرا كه موسي نيت پليدي نداشت].
آيه‌ي 28-22:
لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاء السَّبِيلِ و هنگامي كه رو به جانب مدين كرد، گفت: «اميد است كه پروردگارم مرا به راه راست هدايت نمايد».
وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ و هنگامي كه به آب مدين رسيد، بر آن گروهي از مردم را ديد كه به [حيوانات] آب مي‌دادند، و آن طرف ديگر دو زن را يافت كه گوسفندان خويش را دور مي‌كردند. گفت: «منظورتان از اين كار چيست؟ «گفتند: «ما [گوسفندان خود را] آب نمي‌دهيم تا اينكه چوپانان [گوسفندانشان را] باز گردانند، و پدر ما پيرمرد كهنسالي است».
فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ آنگاه گوسفندان ايشان را سيراب كرد، سپس به سايه روي آورد و گفت: «پروردگارا! من به هر خيري كه بسويم بفرستي نيازمندم».
فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ آنگاه يكي از آن دو در حالي كه با نهايت حيا گام بر مي‌داشت به نزد آو آمد [و] گفت: «پدرم تو را دعوت مي‌كند، تا تو را پاداش آب دادن [گوسفندانمان] مزد دهد.» هنگامي كه موسي به نزد او آمد و داستان را براي او حكايت كرد، گفت: «نترس كه از مردمان ستمگر رهايي يافته‌اي».
قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ يكي از آن دو [دختر] گفت: «اي پدر من! او را استخدام كن، بي‌گمان بهترين كسي است كه استخدام مي‌كني: هم نيرومند [و هم] درستكار و امين است.
قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ [پدر آن دختر] گفت: «من مي‌خواهم يكي از اين دو دخترانم را به نكاح تو در آورم، در برابر اينكه هشت سال براي من كار كني، پس اگر ده سال را تمام گرداني اختيار با تو است. من نمي‌خواهم بر تو سخت بگيرم. اگر خدا بخواهد مرا از زمرة نيكان خواهي يافت.
قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ [موسي] گفت: «اين قراردادي ميان من و تواست، البته هر كدام از اين دو مدت را بر آوردم نبايد تجاوزي در حق من صورت بگيرد، و خداوند بر آنچه مي‌گويم گواه است».
لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْيَنَ وقتي كه موسي به قصد شهر مدين رو به آن سوي كرد مدين در جنوب فلسطين قرار داشت، و فرعون در آن جا حكم‌فرمايي و پادشاهي نداشت. قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاء السَّبِيلِ گفت: اميد است كه پروردگارم مرا به راه راست هدايت نمايد. سَوَاء السَّبِيلِ راه راست و كوتاه كه به راحتي و آساني آدمي را به مقصد مي‌رساند. پس خداوند او را به راه راست هدايت كرد و به مدين رسيد.
وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ و هنگامي كه به آب مدين رسيد گروهي از مردم را ديد كه گوسفندان خود را آب مي‌دادند. و مردم مدين گوسفندان زيادي داشتند. وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ و پايين‌تر از آنان، امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ دو زن را ديد كه گوسفندان خود را از چاه‌هاي آب كه مردم براي گوسفندان خود آماده كرده بودند، باز مي‌دارند. چون آنها توانايي فشار آوردن و رقابت با مردان را نداشتند. و آن مردم بخيل بودند و جوانمردي نداشتند كه به گوسفندان ان دو زن آب بدهند.
قال مَا خَطْبُكُمَا موسي به آنها گفت: شما دو نفر چه كار مي‌كنيد؟ قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء گفتند: ما به گوسفندان خود آب نمي‌دهيم تا چوپانان همگي گوسفندان خود را برگردانند. يعني عادت بر اين است كه ما نمي‌توانيم گوسفندان خود را آب بدهيم، مگر بعد از آنكه چوپانها گوسفندانشان را از آب برگردانند و بيرون كنند پس آنگاه كه محيط براي ما خالي شد به گوسفندان خود آب مي‌دهيم. وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ و پدر ما پيرمرد كهنسالي است كه قدرت و توانايي آب دادن را ندارد. پس ما نه قدرتي داريم و نه مرداني داريم كه در ميان فشار چوپانها بتوانند گوسفندانمان را آب دهند.
موسي عليه‌السلام دلش به حال آنان سوخت، فَسَقَى لَهُمَا و بدون اينكه مزدي از آنها بخواهد گوسفندانشان را آب داد. او از اين كار هدفي جز رضاي خدا نداشت. زماني كه گوسفندان آنها را آب داد هوا بسيار گرم و نيمة روز بود. چون خداوند فرمود: ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ سپس به سايه رفت تا بعد از اين خستگي استراحت نمايد. فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ و او در اين حالت از پروردگارش روزي خواست و گفت: پروردگارا! من به هر خيري كه به سويم بفرستي و برايم فراهم كني نيازمند هستم. و در اينجا او با بيان حالت خويش از خداوند خواست، و خواستن با زبان حال رساتر از خواستن با زبان قال است. و او همچنان در اين حالت بود و به درگاه پروردگارش دعا مي‌كرد و زاري مي‌نمود.
و اما آن دو زن به نزد پدرشان رفتند و او را از آنچه اتفاق افتاده بود خبر دادند. پس پدرشان يكي را به نزد موسي فرستاد، تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء او در حالي كه با نهايت شرم و حيا گام بر مي‌داشت به نزد موسي آمد. و اين بر بزرگواري سرشت و اخلاق خوب آن زن دلالت مي‌نمايد، زيرا حيا از اخلاق فاضله است، به خصوص براي زنان.
نيز دلالت مي‌نمايد كاري كه موسي كرده بود به قصد مزد و پاداش انجام نداده بود، كه معمولاً از خادم و مزدور شرم نمي‌شود، بلكه موسي مستغني بود و عزت نفس داشت. و رفتار خوب و فضايل اخلاقي موسي باعث شد تا آن زن از او شرم كند.
قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا آن زن به موسي گفت: پدرم تو را دعوت مي‌كند تا پاداش آب دادن گوسفندان ما را به تو بدهد. يعني بر ما منت نمي‌گذارد، بلكه ابتدا شما با ما نيكي كردي، و پدرم مي‌خواهد نيكي تو را جبران نمايد. موسي دعوت او را پذيرفت. فَلَمَّا جَاءهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ وقتي به نزد او آمد و داستان را تعريف كرد و بيان نمود كه چه چيز باعث شده تا او فرار كند و به اينجا برسد، قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ به موسي دلداري داد و گفت: نترس، كه از قوم ستمكار رهايي يافته‌اي يعني ديگر نبايد ترس و هراس داشته باشي، چون خداوند تو را از آنها نجات داده، و به اينجا رسانده است و آنها بر اينجا سلطه‌اي ندارند، و از قلمرو سلطنت آنها بيرون است.
قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ يكي از دو دختر او گفت: پدرجان! او ار نزد خود استخدام كن كه گوسفندان را بچراند و آب دهد، إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ همانا موسي بهترين كسي است كه استخدام مي‌كني، چون هم قدرت و نيرو دارد، و هم امانتدار است. و بهترين كارگر كسي است كه هم برانجام كاري كه به وي واگذار مي‌شود قدرت و توانايي داشته باشد و هم امين باشد و در آن خيانت نورزد و هر كسي كه براي انسان كاري را انجام مي‌دهد بايد اين دو صفت را داشته باشد، و اگر اين دو صفت وجود نداشته باشد، يا يكي نباشد خلل و نقص در كار مي‌آيد. اما اگر هر دو باشد كار به صورت كامل و تمام انجام مي‌گيرد.
آن دختر اين سخن را گفت چون او قدرت و چابكي موسي را به هنگامي كه گوسفندانشان را آب داد، مشاهده كرد و امانتداري و ديانت او را در دلسوزي وي نسبت به خو مشاهده نمودند، در حالي كه اميد سودي از آن دو زن نداشت، و هدف موسي از كمك كردن به آنها فقط جلب رضاي خداوند بود.
پدر آن دختر و مرد مديني به موسي گفت: إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ من مي‌خواهم يك از اين دو دختر را به نكاح شما در بياورم در برابر اين كه هشت سال براي من كار كني، و اگر ده سال را تمام گرداني اين از جانب شما تبرع و احسان است، و بيش از هشت سال چيزي بر شما نيست، و من نمي‌خواهم بر تو سخت‌گيري كنم كه حتماً ده سال را كامل گرداني، و يا نمي‌خواهم شما را به انجام كارهاي آسان و ساده شما را به كار مي‌گيرم. سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ  پس او را تشويق كرد كه كار آسان است، و به خوبي با او رفتار مي‌شود. و اين دلالت مي‌نمايد كه مرد صالح و درستكار تا آن جا كه مي‌تواند بايد رفتار و اخلاق خوبي داشته باشد.
موسي خواستة او را پذيرفت و گفت ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ شرطي را كه ذكر نمودي قبول دارم و بر اين شرط با تو قرارداد مي‌بندم. أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ هر كدام از اين دو مدت را برآوردم خواه هشت سال را تمام كردم يا اينكه احسان نمودم و بر آن افزودم، نبايد به من ستم شود. وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ و خداوند بر آنچه مي‌گوييم گواه است، و ما را مي‌بيند و آنچه را كه بر آن قرارداد بسته‌ايم مي‌داند. اين مرد كه پدر آن دو دختر كه اهل مدين بود، شعيب آن پيامبر معروف نيست، چنان كه بسياري مردم مي‌پندارند او شعيب بوده است، در صورتي كه چنين نيست زيرا دليلي بر صحت اين گفته وجود ندارد. نهايت اين است كه سرزمين و شهر شعيب عليه‌السلام مدين بوده، و اين قضيه در مدين اتفاق افتاده است. پس، از كجا مي‌توان ثابت كرد كه آن مرد حتماً شعيب بوده است؟ و اين دو قضيه چگونه با هم ملازمت دارند؟
نيز معلوم نيست كه آيا موسي زمان شعيب را دريافته است يا نه؟ پس چگونه مشخص است كه خود شعيب را ديده است؟! و اگر آن مرد شعيب بود خداوند از او نام مي‌برد، و آن دو دختر اسم او را مي‌گفتند نيز خداوند قوم شعيب- عليه‌‌الصلاه‌‌والسلام- را هلاك كرد، چون آنها شعيب را تكذيب كردند و جز كساني كه به شعيب ايمان آورده بودند باقي نمانده بودند.
و مؤمنان چنين نبوده‌اند كه راضي شوند دختران پيامبرشان در آن حالت باشند، و آنها را از آب باز دارند و نگذارند گوسفندانشان را آب بدهند و مرد ناآشنايي بيايد و به دختران پيامبر نيكي كند و گوسفندانشان را آب بدهد.
و شعيب اين را نمي‌پسنديد كه موسي نزد او چوپان شود و خدمت‌گذار او گردد، حال آنكه موسي از شعيب برتر است، و مقامش از او بالاتر مي‌باشد. مگر اينكه گفته شود: اين قضيه قبل از نبوت موسي اتفاق افتاده است، پس در اين صورت تضادي وجود ندارد. به هر حال نمي‌توان مطمئن بود كه آن مرد شعيب پيامبر بوده است، بدون اينكه در اين مورد روايت صحيحي از پيامبر (ص) آمده باشد. والله اعلم.
آيه‌ي 35-29:
فَلَمَّا قَضَى مُوسَىالْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ و چون موسي آن مدت را به پايان رساند و همراه خانواده‌اش حركت كرد، از سوي [كوه] طور آتشي ديد. به خانواده‌اش گفت: «بايستيد كه من آتشي را ديده‌ام، اميدوارم از آنجا خبري يا شعله‌اي از آتش برايتان بياورم تا خود را بدان گرم كنيد».
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ و هنگامي كه به كنار آتش آمد، از كرانة راست دره، در جايگاه خجسته از درخت آواز داده شد: «اي موسي! من خداوند، پروردگار جهانيانم».
وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ و عصاي خود را بيانداز، پس چون آن را ديد كه حركت مي‌كند گويي كه ماري است مي‌جنبد، موسي پشت كرد و بازنگشت. [گفتيم] برگرد و نترس، كه تو از زمرة افرادي هستي كه در امانند.
اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ دستت را به گريبانت فرو ببر تا سفيد [و] بي‌عيب بيرون آيد. و براي زدودن اين ترس دست‌هايت را به سوي خود جمع كن اين دو دليل از سوي پروردگارت براي فرعون و اشراف [قوم] اوست. بي‌گمان آنان گروهي گناهكار مي‌باشند.
قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ [موسي] گفت: «پروردگارا! من از آنان كسي را كشته‌ام، پس مي‌ترسم كه مرا بكشند».
وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ و برادرم هارون از من زبان‌آورتر است، پس او را با من بفرست تا ياور من باشد و مرا تصديق نمايد. من مي‌ترسم از آنكه مرا تكذيب كنند».
قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ فرمود: «ما بازوان تو را به وسيلة برادرت [هارون] تقويت و نيرومند خواهيم كرد، و به شما سلطه و برتري خواهيم داد. پس به سبب معجزات ما آنان به شما دسترسي پيدا نمي‌كنند. شما و كساني كه از شما پيروي مي‌كنند پيروز خواهيد شد.
فَلَمَّا قَضَى مُوسَىالْأَجَلَ و هنگامي كه موسي آن مدت را به پايان رساند. احتمال دارد كه مدت واجب را به پايان رسانده باشد، واحتمال دارد كه مدت اضافه را گذرانده باشد، چرا كه از موسي و وفاداري‌اش همين گمان مي‌رود. پس از گذراندن مدت، موسي مشتاق ديدار خانواده و مادر و قبيله و وطن خود گرديد و گمان برد كه به علت گذشت زمان زياد، آنچه را كه از او سرزده است فراموش كرده‌اند. وَسَارَ بِأَهْلِهِ و به همراه خانواده‌اش به قصد مصر حركت كرد، آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ از سوي كوه طور آتشي ديد، پس به خانواده‌اش گفت: بايستيد كه من آتشي را ديده‌ام، اميدوارم از آنجا خبري يا شعله‌اي از آتش برايتان بياورم تا خود را گرم كنيد. آنها را سرما فرا گرفته بود و راه را گم كرده بودند.
وقتي كه موسي به آتش نزديك شد، از كنارة راست وادي، جايگاه خجسته و مبارك از درخت آواز داده شد كه اي موسي! من خداوند، پروردگار جهانيانم. پس خداوند از ربوبيت و الوهيت خود خبر داد. و اين بيانگر آن است كه خداوند متعال موسي را به عبادت خود فرمان داد. همانطور كه در آيه‌هاي ديگر تصريح كرده است: فاعبدني وأقم الصلوه لذكري پس مرا بپرست، و نماز را به ياد من برپاي دار.
وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ و عصايت را بيانداز، و موسي عصايش را انداخت. وقتي ديد كه به سرعت حركت مي‌كند و صورت وحشتناكي دارد و انگار مار نر بزرگي است، وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ پا به فرار گذاشت و برگشت، چون ترس و وحشت دل او را فراگرفته بود بنابراين خداوند به او فرمود: يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ اي موسي! برگرد و نترس، كه تو در اماني و اين پيام در ايجاد امنيت در موسي و فروريختن ديوار ترس در او بسيار مفيد واقع شد.
أَقْبِلْ برگرد او را دستور داد كه برگردد، و بايد از دستور فرمان ببرد. اما احتمالاً موسي همچنان ترسي داشته است. پس فرمود: وَلَا تَخَفْ نترس او را به دو چيز دستور داد: يكي اينكه برگردد؛ و اينكه در دلش ترسي نداشته باشد. اما اين احتمال باقي مي‌ماند كه او برگشته باشد در حالي كه هنوز مي‌ترسيده و از امر ناگوار در امان نبوده باشد. بنابراين به او فرمود: إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ تو در اماني پس در اين وقت آنچه از آن پرهيز مي‌شد از هر جهت دور گرديد. پس موسي بدون ترس برگشت، بلكه با اطمينان خاطر و اعتماد به پروردگارش برگشت، و ايمانش افزوده شد و يقين او كامل گشت. پس اين يك معجزه بود كه خداوند قبل از رفتن او به سوي فرعون به وي نشان داد تا بر يقين كامل باشد، و اين معجزه به او جرأت بيشتري دهد و قوي‌تر و استوارتر گردد.
سپس معجزة ديگري را به او نشان داد و فرمود: اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ دست خود را به گريبانت فرو ببر كه سفيد و درخشان و بدون اينكه عيب و نقصي داشته باشد بيرون مي‌آيد. پس موسي همانطور كه خداوند فرمود دستش را به گريبانش فرو برد و بيرون آورد.
وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ و بازويت را به سوي خود جمع كن تا ترس و خوف از تو دور شود. فَذَانِكَ تبديل شدن عصا به مار، و بيرون آمدن دست سفيد و درخشان بدون آنكه عيب و بيماري داشته باشد، بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ دو دليل و حجت قاطع از سوي پروردگارت هستند، إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ براي فرعون و اشراف دربار او بي‌گمان آنها قومي گناهكار بودند. پس فقط بيم دادن و دستور پيامبر براي آنان بسنده نمي‌كند، بلكه بايد معجزات آشكاري به همراه داشته باشد، چنانچه مفيد واقع شود.
قَالَ پس موسي- عليه‌السلام- با عذر خواستن از پروردگارش و درخواست اينكه او را در آنجام آنچه كه بر دوشش گذاشته است كمك نمايد، و با بيان موانعي كه بر سر اين راه قرار دارد از پروردگارش طلب نمود تا آنچه را كه از آن حذر دارد برايش برطرف نمايد گفت:‌رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ  پروردگارا! من از آنها كسي را كشته‌ام، بنابراين مي‌ترسم مرا بكشند. و برادرم هارون از من زبان فصيح‌تر و شيواتري دارد، پس او را با من بفرست تا ياور و كمك من باشد و مرا تصديق نمايد، چون اين كار حق را تقويت مي‌نمايد، چرا كه من مي‌ترسم آنها مرا دروغگو بنامند. پس خداوند خواستة او را پذيرفت و فرمود: سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا تو را ه وسيلة برادرت ياري خواهيم كرد و به شما توان خواهيم بخشيد. سپس مشكل قتل را برايش برطرف نمود، و فرمود: وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا يعني سلطه و حجت و تمكن و ابهتي الهي در دعوت نمودن دشمنانتان به شما مي‌بخشم فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا پس به سبب معجزات ما و حقي كه بر آن دلالت مي‌كند، به شما دسترسي پيدا نمي‌كنند. چون هر كس به آنها بنگرد احساس ترس مي‌نمايد. پس اين معجزات هستند كه به شما سلطه و برتري مي‌دهند ومكر دشمن را از شما دور مي‌سازند و از لشكرهاي پرساز و بزرگ و فراوان برايتان كارسازترند أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ شما و كساني كه از شما پيروي مي‌كنند پيروز خواهيد شد و اين وعده‌اي بود كه در آن وقت خداوند به موسي داد. او در آن وقت تنها بود و در حال برگشتن به شهري بود كه از آن آواره شده بود. پس همچنان اوضاع متحول مي‌شد، تا اينكه خداوند وعده‌اش را محقق نمود، و موسي را بر بندگان و شهرها مسلط كرد، و او و پيروانش پيروز و چيره گشتند.
آيه‌ي42-36:
فَلَمَّا جَاءهُم مُّوسَى بِآيَاتِنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًى وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ پس هنگامي كه موسي با معجزات روشن ما به نزد آنان آمد، گفتند: «اين چيزي جز جادوي به هم بافته نيست، و در ميان نياكان نخستين خود اين را نشنيده‌ايم».
وَقَالَ مُوسَى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَن جَاء بِالْهُدَى مِنْ عِندِهِ وَمَن تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ و موسي گفت: «پروردگار من بهتر مي‌داند كه چه كسي هدايت را از سوي او آورده است، و سراي آخرت از آن چه كسي است، بي‌گمان ستمكاران رستگار نمي‌شوند».
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ و فرعون گفت: «اي سران و بزرگان قوم! من جز خودم خدايي را براي شما سراغ ندارم! پس اي هامان! براي من بر گل آتش افروز [و آجر ببند] آنگاه براي من كاخ بزرگي بساز، شايد من به خداي موسي پي ببرم. و به راستي من او را از دروغگويان مي‌پندارم».
وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ و فرعون و سپاهيانش به ناحق تكبر ورزيدند و پنداشتند كه آنان به سوي ما بازگردانده نمي‌شوند.
فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ پس ما او و سپاهيانش را گرفتيم، آنگاه آنان را به دريا افكنديم. پس بنگر سرانجام ستمكاران چگونه بود؟!
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ و آنان را پيشواياني گردانديم كه به سوي آتش [دوزخ] فرا مي‌خواندند، و روز قيامت ياري نمي‌شوند.
وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ و در اين دنيا لعنتي بدرقة راهشان كرديم،‌و در روز قيامت از زمرة دور داشتگان هستند.
فَلَمَّا جَاءهُم مُّوسَى بِآيَاتِنَا بَيِّنَاتٍ موسي كه رسالت پروردگارش را دريافت كرده بود و همراه با معجزات روشن كه به وضوح بر آنچه به آنها مي‌گفت دلالت مي‌كرد، و هيچ كمبود و غموضي در آن نبود، به سراغ آنها رفت و چون موسي به نزد آنها آمد، قَالُوا از روي ستمگري و تكبر و عناد گفتند مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًى اين چيزي جز جادوي به هم بافته نيست. و فرعون آنگاه كه حق آشكار گرديد و باطل نابود شد، و رؤسا و سراني كه حقايق امور را مي‌دانستند در برابر حق سر تسليم فرود آوردند، گفت: انه لكبيركم الذي علمكم السحر همانا موسي بزرگ و استاد شماست كه جادو را به شما آموخته است. فرعون آدم هوشيار و ناپاكي بود و مكرورزي و نيرنگ و حيله‌گري او را به جايي رساند كه چنين گفت، حال آنكه مي‌دانست، ما انزل هولاء الا رب السموات و الارض كه اينها را جز پروردگار آسمانها و زمين نازل نكرده است، اما بدبختي و شقاوت بر وي غالب آمد.
وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ و ما نشنيده‌ايم كه چنين چيزي در ميان نياكان ما بوده باشد. آنها در اين باره دروغ مي‌گفتند، زيرا خداوند يوسف را قبل از موسي فرستاده بود. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: و به راستي كه پيش از اين يوسف با معجزات [فراواني] به نزد شما آمد ولي شما از آنچه او آورده بود در شك و ترديد بوديد تا اينكه درگذشت، و شما گفتيد: بعد از او هرگز خداوند پيامبري را مبعوث نخواهد كرد. اينگونه خداوند هر كس را كه اسرافكار و متردد باشد گمراه مي‌نمايد.
آنها گمان بردند كه آنچه موسي آورده است جادو و گمراهي مي‌باشد و آنچه آنها بر آن هستند هدايت است. پس موسي گفت: رَبِّي أَعْلَمُ بِمَن جَاء بِالْهُدَى مِنْ عِندِهِ وَمَن تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ يعني گفتگو با شما فايده‌اي ندارد، و روشنگري معجزات در مورد شما مفيد واقع نمي‌گردد، و شما جز ادامه دادن به گمراهي و لجاجت و اصرار بر كفرتان چيزي را نمي‌پذيريد. بنابراين خداوند متعال بهتر مي‌داند كه راهيافته و گمراه كيست، و سرانجام نيك سراي آخرت از آن چه كسي مي‌باشد؟! إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ بي‌گمان ستمكاران رستگار نمي‌شوند. پس سرانجام نيك از آن موسي و پيروانش گرديد، و آن‌ها رستگار و كامياب شدند، و فرعون و اطرافيانش به سرانجام بدي گرفتار آمدند.
وَقَالَ فِرْعَوْنُ و فرعون با جسارت در محضر پروردگارش، و گول زدن قوم نادان خود گفت: يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي يعني فقط من خدا و معبود شما هستم! و اگر خداي ديگري بود از حال وي باخبر مي‌شدم. به دورانديشي و احتياط كامل فرعون بنگريد كه او نگفت: «شما غير از من خداي ديگري نداريد». بلكه گفت: «خداي ديگري را نمي‌شناسم»، چون فرعون نزد قومش دانا و برتر شمرده مي‌شد و هر چه مي‌گفت آن را حق و درست مي‌پنداشتند، و به هر چه دستور مي‌داد از او اطاعت مي‌كردند. پس وقتي سخني را گفت كه از آن احتمال را نفي كند. پس به هامان گفت: فأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ اي هامان! آتشي بر گل بيافروز، و خشت‌ها و آجرهاي محكم بساز، فَاجْعَل لِّي صَرْحًا و براي من كاخ بلندي درست كن، لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ شايد خداي موسي را ببينم. و به راستي من او را از دروغگويان مي‌‌پندارم، اما اين گمان را ثابت مي‌كنيم، و دروغ موسي را به شما نشان مي‌دهيم. پس نگاه كن به جسارت بزرگ فرعون بر خدا كه هيچ انساني چنين جسارتي نكرده است! فرعون موسي را تكذيب كرد و ادعا نمود كه او خداست، و گفت:‌خدايي ديگر غير از خودش را نمي‌شناسد. و اسبابي را فراهم كرد تا به خداي موسي برسد، و همة اين كارها را براي فريب و گول‌زدن انجام داد. اما شگفتا سران و بزرگاني كه گمان مي‌بردند آنها بزرگان حكومت و سلطنت هستند و كارهاي آن را سامان مي‌دهند چگونه فرعون عقل‌هايشان را به بازي، و آنها را به تمسخر و ناداني گرفت. و اين به خاطر فسق و تباهكاري‌شان بود، چرا كه فسق و فجور تبديل به صفت و ويژگي‌آنها شده، و در وجودشان ريشه دوانده بود.
دينشان فاسد گرديد و به دنبال آن عقل‌هايشان نيز فاسد شد. بار خدايا! پايداري بر مسير ايمان را از تو مي‌خواهيم، و از تو مي‌طلبيم بعد از اينكه ما را هدايت نمودي دلهاي ما را منحرف مگردان، و از جانب خويش رحمتي به ما عطا كن. بي‌گمان تو بسيار بخشنده هستي.
خداوند متعال مي‌فرمايد: وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ فرعون و لشكريانش در زمين بر بندگان خدا استكبار ورزيدند، و بدترين شكنجه و عذاب را به آنها رساندند، و در برابر پيامبران و معجزاتي كه آورده بودند استكبار ورزيدند، و آن معجزات را تكذيب كردند و ادعا نمودند كه آنچه بر آن هستند از نشانه‌هايي كه پيامبران آورده‌اند بهتر و برتر است، وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ و گمان بردند كه آنها به سوي ما بازگردانده نمي‌شوند و به همين خاطر اين چنين جسارت نمودند. و اگر مي‌دانستند كه آنها به سوي خدا باز مي‌گردند كارهايي را كه از آنها سر مي‌زد،‌انجام نمي‌دادند.
فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ پس وقتي كه عناد و سركشي آنها ادامه يافت، او و لشكريانش را فرو گرفتيم، فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ و آنان را به دريا افكنديم. بنگر كه سرانجام ستمگران چگونه شد؟! سرانجام آنها بدترين سرانجامي بود، كه عقوبت هميشگي دنيا را به دنبال داشت و به عقوبت اخروي متصل شد.
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ و فرعون و سران دربار او را از پيشواياني گردانديم كه به انها اقتدا مي‌شود و مردماني به دنبال آنها به سوي سراي خواري و شقاوت گام بر مي‌دارند. وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ و روز قيامت از عذاب خدا نجات داده نمي‌شوند. پس آنها بسيار ناتوان‌تر از آن هستند كه عذاب را از خود دور نمايند، و به جاي خدا ياور و مددكاري ندارند.
وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً و اضافه بر عقوبت و رسوايي‌شان، لعنتي در اين دنيا در عقبشان فرستاديم؛ نفرين مي‌شوند و مردم از آنها به بدي ياد مي‌كنند و آنان را مورد مذمت و نكوهش قرار مي‌دهند و اين چيزي است كه مشاهده مي‌شود. پس آنها پيشوايان و سران نفرين شدگان دنيا هستند. وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ و روز قيامت از دور داشتگان هستند و كارهايشان زشت شمرده مي‌شود، و هم خداوند بر آنها خشمگين است، و مردم نيز از آنها متنفرند و خودشان نيز از خويشتن بيزارند.
آيه‌‌ي 48-43:
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ مِن بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ و ما به راستي بر موسي كتاب آسماني نازل كرديم بعد از آنكه اقوام روزگاران پيشين را نابود نموديم، تا براي مردم ماية بينش و وسيله هدايت و رحمت باشد و تا ايشان پند پذيرند.
وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ [اي محمد] و تو در جانب غربي [كوه طور] نبودي، در آن دم كه فرمان نبوت را به موسي ابلاغ كرديم، و تو حضور نداشتي.
وَلَكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ در حقيقت ما نسل‌هايي را پديد آورديم، آنگاه عمرشان طولاني شد. و تو در ميان اهل مدين نبودي تا آيات ما را بر آنان بخواني ولي اين ما هستيم كه تو را فرستاده‌ايم.
وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ و تو در كنار كوه طور نبودي بدانگاه كه ما ندا داديم،‌ولي [وحي] از روي رحمتي از سوي پروردگارت [آمد] تا گروهي را بيم دهي كه قبل از تو بيم دهنده‌اي پيش ايشان نيامده است، شايد آنان پند پذيرند.
وَلَوْلَا أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اگر [پيش از فرستادن پيامبر] بلا و عذابي به خاطر اعمالشان گريبانگيرشان مي‌گرديد، مي‌گفتند: «پروردگارا! چرا به سوي ما پيامبري نفرستادي تا از آيات تو پيروي كنيم و از مؤمنان باشيم؟!
فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ پس چون حق از سوي ما برايشان آمد، گفتند:‌«چرا مانند آنچه كه به موسي داده شده بود بدو داده نشده است؟». آيا به آنچه پيش از اين به موسي داده شده كفر نورزيده‌اند؟ گفتند: «اين دو جادو هستند كه يكديگر را پشتيباني مي‌كنند». و گفتند: «ما همه را انكار مي‌كنيم».
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ و همانا موسي كتاب تورات داديم، مِن بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى پس از آنكه اقوام روزگاران پيشين را نابود كرديم، كه آخرين آنها فرعون و لشكريانش بودند. و اين دليلي است بر اين كه بعد از نازل شدن تورات مردم به صورت دسته‌جمعي هلاك نشده‌اند، و جهاد با شمشير مشروع شد. بَصَائِرَ لِلنَّاسِ كتابي كه خداوند بر موسي نازل كرد در آن چيزهايي بود كه مردم در پرتو آن آنچه را كه به آنها فايده مي‌داد و آنچه را كه به آنها زيان مي‌رساند مي‌ديدند. پس حجت بر گناهكار اقامه مي‌گردد، و مؤمن از آن بهره‌مند مي‌شود، و رحمتي براي او و ماية هدايتش به راه راست است. بنابراين فمرود: وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ و مايه هدايت و رحمت است، باشد كه پند پذيرند.
پس از آنكه خداوند اين داستانهاي‌غيبي را براي پيامبرش حكايت كرد، بندگان را آگاه نمود. كه اينها اخبار غيبي هستند كه پيامبر جز از طريق وحي راهي براي دانستنشان ندارد. بنابراين فرمود: وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ اي پيامبر! تو در جانب غربي كوه طور نبودي، إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ آنگاه كه فرمان نبوت را به موسي داديم، و تو را در آنجا حضور نداشتي تا گفته شود از اين طريق اين خبر به او رسيده است.
وَلَكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ و ما اقوام و نسل‌هايي را پديد آورديم و زمان‌هاي طولاني بر آنان گذشت، پس علم از بين رفت و نشانه‌هاي آنان فراموش شد. پس زماني كه به شدت به تو و به آنچه ما به تو وحي كرده‌ايم نياز بود، تو را فرستاديم، وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا و تو در ميان اهل مدين اقامت نداشتي تا به آنان بياموزي و از آنان يادبگيري، تا گفته شود آنچه در مورد موسي گفته‌اي از آن‌جا به تو رسيده است. وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ ولي خبري كه در مورد موسي آورده‌اي اثري از آثار نبوت و رسالت تو مي‌باشد. و اگر اين وحي را نفرستيم راهي براي آگاه شدن از آن نداري.
 وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا و تو در كنار كوه طور نبودي بدانگاه كه ما موسي را ندا داديم و به او دستور داديم تا به نزد قوم ستمگر برود و رسالت و پيام ما را به آنان برساند، و نشانه‌ها و معجزات ما را به آنها نشان بدهد؛ نشانه‌هايي كه براي تو حكايت كرديم. منظور اين است ماجراهايي كه براي موسي عليه‌السلام در اين اماكن اتفاق افتاد و ما آن را بدون كم و زياد و آن‌گونه كه بودند براي تو حكايت نموديم از دو حال خالي نيستند:
يا اينكه تو در آنجا حضور داشته‌اي، يا به محل وقوع آن رفته و آن را از اهل آن ديار ياد گرفته‌اي. پس اگر چنين باشد اين بدان معني است كه تو پيامبر خدا نيستي، چون كارهايي كه انسان مي‌بيند و مي‌خواند و از آن خبر مي‌دهد، امور مشتركي هستند كه ويژه پيامبران نمي‌باشد. اما معلوم است كه چنين نمي‌باشد و تو در آن‌جا نبوده‌اي، و دشمنان تو اين را نيك مي‌دانند.
پس امر دوم مقرر مي‌گردد، و آن اينكه اين اخبار از جانب خداوند و به وسيلة‌وحي به تو رسيده است. پس صحت رسالت تو با دليل قطعي ثابت شد، و خداوند با فرستادن تو بر بندگان رحم نمود، بنابراين فرمود: وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ ولي از روي رحمتي از سوي پروردگارت وحي و رسالت به سوي تو آمد، تا گروهي را بيم دهي كه پيش از تو بيم دهنده‌اي به نزد ايشان نيامده است. يعني عرب و قريش كه قبل از آمدن پيامبر رسالت و پيامبري در ميان آنها نبوده است.
لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ باشد كه خير و خوبي‌را به ياد آورند و آن را انجام دهند، و شر را بشناسند و رهايش كنند. پس بر اساس جايگاهي كه تو داري، بر آنها لازم بود كه بي‌درنگ به تو ايمان آورند و شكر اين نعمت را به جاي آورند كه مقدار و اندازة آن را نمي‌توان تعيين كرد و شكر حقيقي آن را نمي‌توان ادا نمود. و بيم دادن عرب‌ها از سوي پيامبر به اين معني نيست كه او به سوي غيرعرب فرستاده نشده است. او عرب بود و قرآني كه بر وي نازل شد به زبان عربي است، و اولين كساني كه دعوت او را پديرفتند عرب بودند. پس در اصل او به سوي آنها فرستاده شده، اما دعوت او ديگران را نيز در بر مي‌گيرد. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: أكان للناس عجباً أن أوحينا إلي رجلٍ منهم أن أنذر الناس ايا براي مردم شگفت‌آور است كه به مردي از آنها وحي نموديم كه مردم را بترساند. قل يا ايها الناس اني رسول الله اليكم جميعاً بگو: «اي مردم! من فرستادة خدا به سوي همة شما هستم».
وَلَوْلَا أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ و اگر پيش از فرستادن پيامبر، عذابي به خاطر كفر و گناهانش گريبانگيرشان مي‌گرديد، مي‌گفتند:‌«پروردگارا! چرا به سوي ما پيامبري نفرستادي تا از آيات تو پيروي كنيم؟ يعني اي محمد! تو را فرستاديم تا دليل و سخني نداشته باشند.
فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا پس چون حقي كه در آن هيچ شك و ترديدي نيست از سوي ما برايشان آمد، و آن حق قرآن است كه آن را بر تو وحي نموديم، قَالُوا آنها با تكذيب كردن و با اعتراض بي‌جا گفتند: لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى چرا همانند آنچه كه به موسي داده شده به او داده نشده است؟! يعني چرا يك دفعه كتابي بر او نازل نشده است؟‌[آن‌ها مي‌گفتند:] چون اين كتاب به صورت پراكنده نازل مي‌شود پس از جانب خدا نيست آنان چه دليلي بر صحت اين گفته دارند؟‌و چه شبهه‌اي ايجاد مي‌شود مبني بر اينكه چون به صورت متفرق نازل شده است از جانب خدا نيست؟!
اينگونه نيست كه شما تصور مي‌كنيد، بلكه از ان‌جا كه اين قرآن بسي كامل است و خداوند به رسول خود توجه و عنايت فراواني دارد، آن را به صورت متفرق و جدا جدا نازل كرده است تا دل پيامبرش را با آن استوار بدارد و بر ايمان مؤمنان بيفزايد. ولا ياتونك بمثل الا جئنك بالحق واحسن تفسيراً و آنان براي تو هيچ مثلي نمي‌آورند مگر اينكه ما حق را برايت آورده‌ايم و بهترين تفسير و توضيح را از آن ارائه داده‌ايم.
و آن‌ها كه قرآن را با كتاب موسي مقايسه مي‌كنند، خودشان اين قياس را نقض كرده‌اند. آنها چگونه قرآن را با كتابي مقايسه مي‌كنند كه به آن كفر ورزيده و به آن ايمان نياورده‌اند؟ بنابراين فرمود: أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا آيا به آنچه پيش از اين به موسي داده شده است كفر نورزيده‌اند؟ و گفتند: قرآن و تورات دو [نسخه از] جادو هستند كه در جادو و گمراه كردن مردم همديگر را پشتيباني و ياري مي‌كنند. وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ و گفتند: ما هيچكدام را قبول نداريم. پس ثابت شد كه اين قوم مي‌خواهند حق را بدون دليل باطل كنند، و حق را با چيزي نقض نمايند كه با آن نقض نمي‌شود. و سخنان متضاد و متناقضي مي‌گويند، و اين حالت هر كافري است. بنابراين تصريح كرد كه آنها به هر دو كتاب و هر دو پيامبر كفر ورزيده‌اند، وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ ما به هر دو كافر هستيم. ولي آيا كفر ورزيدنشان به اين دو كتاب به خاطر طلب حق و پيروي كردن از چيزي است كه نزد آنهاست و از قرآن و تورات بهتر است؟! يا فقط از روي هوي‌پرستي چنين مي‌كنند؟!
آيه‌ي 51-49:
قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ بگو: «اگر راست مي‌گوييد از نزد خداوند كتابي هدايتگرتر از اين دو [كتاب] بياوريد تا من از آن پيروي كنم».
فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ پس اگر سخن تو را نپذيرفتند، بدان كه تنها از خواسته‌هاي خود پيروي مي‌كنند، و كيست گمراه‌تر از كسي كه بدون راهنمايي از [سوي] خداوند از هوي و هوس خود پيروي مي‌كند؟! بي‌گمان خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمي‌كند.
وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ و همانا [اين] سخن را براي آنان پياپي در ميان آورديم تا پند پذيرند.
خداوند آنها را در تنگنا قرارداد و فرمود: قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا بگو: شما از نزد خداوند كتابي بياوريد كه از قرآن و تورات هدايت بخش‌تر باشد، أَتَّبِعْهُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ تا من از آن پيروي كنم. اگر شما راست مي‌گوييد. ولي آنها و ديگران راهي براي آوردن كتابي همانند تورات و قرآن ندارند، زيرا از زماني كه خداوند جهان را آفريده است از نظر علم و هدايت و رحمت براي مردم كتابي همانند اين دو كتاب نفرستاده است. و اين نهايت انصاف دعوتگر است، چرا كه مي‌گويد: هدف من [بيان] حق و هدايت و راهنمايي است، و من اين كتاب را برايتان آورده‌ام كه مشتمل بر حق و هدايت و راهيابي است، و مطابق با كتاب موسي مي‌باشد.
پس بر همة ما لازم است كه به اين دو كتاب باور بداريم، و از آن‌ها پيروي كنيم، چون عين هدايت و حقيقت هستند. پس اگر شما از طرف خداوند براي من كتابي بياوريد كه از تورات و قرآن هدايتگرتر باشد من از آن پيروي مي‌كنم، و گر نه، حق و هدايتي را كه شناخته‌ام براي چيزي كه هدايت و حق نيست ترك نمي‌كنم.
فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ و اگر پيشنهاد تو را نپذيرفتند و كتابي هدايت بخش‌تر از قرآن و تورات نياوردند، فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ بدان كه آنها از هوي و هوس خود پيروي مي‌كنند. يعني بدان كه پيروي نكردن آنها از تو به اين معني نيست كه آنها به سوي حقي مي‌روند كه آن را مي‌شناسند، و به سوي هدايت گام بر نمي‌دارند، بلكه آنها فقط از خواسته‌‌هاي نفس خود پيروي مي‌كنند. وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ و كيست گمراه‌تر از كسي كه از هوي و هوس خود پيروي كند، بدون اينكه از جانب خدا بدان رهنمود شده باشد؟! پس اين از گمراه‌ترين مردم است، چرا كه هدايت و راه راست كه انسان را به خدا و سراي بهشت مي‌رساند به او عرضه شد، اما بدان توجه نكرد و به آن روي نياورد، و هوي و هوسش او را به در پيش گرفتن راهي كه انسان را به هلاكت و بدبختي مي‌رساند فرا خواند، و از آن پيروي كرد، و هدايت را رها نمود. پس آيا گمراه‌تر از چنين كسي وجود دارد؟! اما ستمگري و تجاوز و تنفر از حق او را بر آن داشت تا بر گمراهي‌اش باقي بماند، و خداوند او را هدايت نكند. بنابراين فرمود: إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ بي‌گمان خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمي‌كند يعني آنها كه ستمگري و عناد تبديل به صفت و ويژگي‌شان شده است، هدايت برايشان آمد ولي آن را دور انداختند، و هوي و هوس به آنها عرضه شد پس از آن پيروي كردند. درهاي هدايت را به روي خود گشودند. پس آنان در گمراهي و ستمگري‌شان سرگشته‌اند و در هلاكت و بدبختي خود سرگردانند.
و اين كه فرمود: فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ دليلي است بر اينكه هر كس سخن پيامبر را قبول نكند و به گفته‌اي روي بياورد كه با سخن پيامبر مخالف باشد، به هدايت روي نياورده بلكه به سوي هوي و هوس رفته است.
وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ و ما سخنان قرآن را پياپي و به تدريج نازل كرديم چون به آنها لطف داشتيم، و [نسبت به آنان] مهربان بوديم. لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ باشد كه آنها بدانگاه كه آيات قرآن برايشان تكرار مي‌شود؟ و دلايل آن به هنگام نياز بر آنها نازل مي‌گردد پند پذيرند.
پس نازل شدن قرآن به صورت متفرق و جدا جدا براي آنها ماية رحمت بود. پس چرا به منافع خود معترضند؟!
فوايد و درس‌هايي كه در اين داستان شگف‌انگيز وجود دارد:
1-فقط مؤمنان از نشانه‌هاي خدا و عبرت‌هاي او و حوادثي كه در ميان امت‌هاي گذشته پديد آورده است استفاده مي‌نمايند. پس بنده به اندازة ايماني كه دارد، عبرت مي‌آموزد. و خداوند به خاطر مؤمنان اين داستان‌ها را ذكر مي‌كند، و به ديگران توجهي نمي‌نمايند، و اصولاً آن‌ها از اين داستان‌ها نور و هدايتي به دست نمي‌آورند.
2- هر گاه خداوند متعال چيزي را بخواهد، اسباب آن را فراهم مي‌كند، و آن را كم كم و به تدريج مي‌آورد، نه اينكه آن را يكباره بياورد.
3- امت‌هاي مستضعف گر چه در اوج ناتواني و ضعف قرار داشته باشند، نبايد در رابطه با گرفتن حق خود تنبلي كنند. ونبايد نااميد شوند، به خصوص وقتي كه مورد ستم و ظلم قرار گرفتند. همانطور كه خداوند بني‌اسرائيل را كه امت ضعيفي بودند از بند اسارت فرعون، و سران قوم او نجات داد، و آنها را در زمين قدرت و ثروت بخشيد، و آنها را مالك و صاحب شهرهايشان گردانيد.
4- هر ملتي كه خوار و ذليل باشد و حق خود را نگيرد و از آن دفاع نكند دين و دنيايش سامان نمي‌يابد، و نمي‌تواند امور ديني و دنيوي خود را رهبري كند.
5- خداوند نسبت به مادر موسي لطف كرد، و مژده داد كه فرزندش را به او باز مي‌گرداند، و او را از زمرة پيامبران خواهد گرداند، و از اين طريق مصيبت را برايش آسان نمود.
6- خداوند برخي سختي‌ها را براي بنده‌اش مقدر مي‌نمايد تا در پس آن به شادي برسد، شادي‌هايي كه بزرگتر از اين رنج‌هاست، و يا شر و بلاي بزرگتري را از او دور مي‌نمايد. همانطور كه غم شديد و اندوه بزرگي را براي مادر موسي مقدر كرد، و آن وسيله‌اي شد براي اينكه فرزندش به او برگردد، به صورتي كه آرامش يابد و ماية روشني چشم او باشد، و هر چه بيشتر اسباب شادي او را فراهم بكند.
7- داشتن ترس از مردم با ايمان تضادي ندارد، و ايمان را از ميان نمي‌برد. همانطور كه براي مادر موسي و خود موسي چنين هراس‌هايي پيش آمد.
8- ايمان اضافه و كم مي‌شود، و يكي از بزرگترين چيزهايي كه ايمان را اضافه مي‌گرداند، و يقين به وسيلة آن كامل مي‌شود، شكيبايي و صبر نمودن به هنگام پريشاني‌هاست. و اين خداوند اس كه به هنگام اضطراب و آشفتگي او را پايدار و استوار مي‌گرداند. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: لولا أن ربطنا علي قلبها لتكون من المؤمنين اگر دلش را استوار نمي‌ساختيم تا از باورداشتگان باشد نزديك بود آن را آشكار سازد. يعني تا ايمانش با آن بيشتر گردد و قلبش آرام بگيرد.
9- بزرگترين نعمت خدا بر بنده‌اش، و بزرگترين كمك خدا به او اين است كه به هنگام خطرها وهراس‌ها دلش را استوار و پايدار بگرداند، چون اگر دلش استوار و پابرجا باشد مي‌تواند سخن درست بگويد و كار درست انجام دهد. به خلاف كسي كه همواره در اضطراب و ترس قرار دارد و فكر و عقلش را از دست مي‌دهد و در چنين حالتي نمي‌تواند از وجود خويش استفاده نمايد.
10- اگر بنده بداند كه قضا و تقدير و وعدة الهي نافذ است، و حتماً انجام خواهد شد، اتخاذ اسبابي را ترك نمي‌كند كه به بكارگيري آن دستور داده شده است، زيرا استفادة‌از اسباب با ايمان و اعتقاد ديني تضادي ندارد. خداوند به مادر موسي وعده داد كه فرزندش را به او باز مي‌گرداند،‌با وجود اين او براي بازگرداندن فرزندش تلاش كرد و خواهرش را فرستاد تا او را بجويد.
11- زن مي‌تواند براي تأمين نيازهاي خود از خانه بيرون برود، و مي‌تواند در اين زمينه با مردان سخن بگويد، البته به شرطي كه ترس روي دادن امر غيرشرعي وجود نداشته باشد. همانطور كه خواهر موسي و دو دختر مديني چنين كردند.
12- جايز است در مقابل سرپرستي نمودن، و شيردادن و راهنمايي كردن، به كسي كه سرپرستي مي‌نمايد و شير مي‌دهد مزد داد.
13- يكي از رحمت‌هاي خداوند نسبت به بندة ضعيفش كه مي‌خواهد او را مورد تكريم قرار دهد اين است كه معجزات خود را به او نشان دهد، و او را از دلايل خويش آگاه بگرداند تا ايمانش افزوده گردد. همانطور كه خداوند موسي را به مادرش بازگرداند تا بداند كه وعدة او حق است.
14- كشتن كافري كه پيمان بسته است، يا بر اساس عرف موجود در جامعه [خون و آبرويش] مصون است، جايز نيست، زيرا موسي كشتن قبطي كافر را گناه شمرد و به خاطر اين گناه از خداوند آمرزش خواست.
15- هر كس مردم را به ناحق بكشد، از ستمگران به حساب مي‌آيد؛ آن‌هايي كه در زمين فساد و تباهي مي‌كنند.
16- هر كس مردم را به ناحق بكشد و گمان برد كه او مي‌خواهد در زمين اصلاح كند و گناهكاران را بترساند، دروغ مي‌گويد، و او فسادكار و تباهكار است. همانطور كه خداوند سخن قبطي را حكايت كرده است: ان تريد الا أن تكون جباراً في الارض و ما تريد أن تكون من المصلحين تو در زمين جز اين نمي‌خواهي كه ستمگر باشي، و نمي‌خواهي از اصلاحگران باشي. كه خداوند سخن قبطي را تاييد نمود، و آن را به صورت انكار بيان نكرده است.
17- اگر كسي فردي را از آنچه كه در مورد او گفته شده است خبر دهد، به قصد اينكه او را از بلايي نجات بدهد، اين امر سخن‌چيني محسوب نمي‌شود، بلكه انجام چنين كاري واجب است. همانطور كه آن مرد، موسي را خبر داد، چون خيرخواه موسي بود و مي‌خواست وي را نجات دهد.
18- هر گاه انسان ترس آن را داشت كه در صورت اقامت در جايي كشته يا متضرر شود، نبايد خودش را به هلاكت بياندازد، بلكه بايد از آن جا برود. همانطور كه موسي چنين كرد.
19- در صورتي كه دو فساد وجود داشته باشند، وچاره‌اي نباشد جز اين كه انسان مرتكب يكي شود، بايد مرتكب فساد كوچك‌تر شود.همانگونه كه موسي وقتي در ميان اين دو راه قرار گرفت:‌يا در مصر بماند و كشته شود و يا به يكي از شهرهاي دور دست برود كه راه آن را بلد نبود و راهنمايي جز خدا نداشت- اما در اين گزينه بيشتر اميد سلامتي وي مي‌رفت- موسي همين كار را كرد.
20- كسي كه داراي علم و دانش است و در مواردي بايد اظهار رأي نمايد، اگر از ميان دو قول هيچ يك از ديدگاه او ارجح نبود بايد از پروردگارش بخواهد تا او را راهنمايي كند، و از او بخواهد تا او را به آنچه كه درست است هدايت كند. اين در حالي است كه هدفش حق باشد و براي رسيدن به آن تلاش نمايد، زيرا هر كس چنين باشد خداوند او را ناكام نمي‌گرداند. همانطور كه موسي به طرف «مدين» رفت و گفت عسي ربي أن يهديني سوآء السبيل اميد است كه پروردگار مرا به راستاي راه هدايت كند.
21- مهرورزي با مردم، و نيكي كردن با آشنا وناآشنا از اخلاق پيامبران است. و يكي از انواع نيكوكاري آب دادن به گوسفندان وكمك كردن به افراد ناتوان است.
22- مستحب است انسان وقتي كه دعا مي‌كند حالت خود را توضيح دهد، گر چه خداوندحالت او را مي‌داند، چون خداوند متعال تضرع و اظهار ذلت و بينوايي بنده‌اش را دوست دارد. همانگونه كه موسي گفت رب اني لما انزلت الي من خير فقيرٍ خدايا! به هر خيري كه به سوي من بفرستي نيازمندم.
23- حيا و آزرم_ به خصوص براي بزرگان از اخلاق‌هاي پسنديده است.
24- نيكي‌كردن در برابر نيكي ديگران همواره عادت و شيوة امت‌هاي گذشته بوده است.
25- هر گاه انسان كاري را براي رضاي خدا انجام بدهد، سپس در مقابل آن با او نيكي شود، بدون اينكه او چنين هدفي داشته باشد، به سبب اينكه نيكي‌اش جبران شده است مورد سرزنش قرار نمي‌گيرد. همانطور كه موسي پاداش نيك مرد اهل مدين را پذيرفت، بدون اينكه خودش به دنبال مزدي باشد. چرا كه در دلش چشم داشت پاداشي نداشت.
26- جايز است كسي را به كار گرفت و به وي مزد داد، و مي‌توان كسي را اجير كرد تا گوسفندان را بچراند، يا كارهايي را انجام دهد كه خودش نمي‌تواند آنها را انجام بدهد، و مزد آن طبق عرف وعادت معين مي‌گردد.
27- اشكالي ندارد كسي به ديگري بگويد: يكي از اين دختران من را به اختيار خودت- به عنوان همسر- انتخاب كن.
28- گرفتن اجازه در مقابل منفعت جايز است، گر چه آن منفعت ازدواج هم باشد.
29- بهترين كارگر آن است كه نيرومند وامانتدار باشد.
30- يكي از فضايل اخلاقي اين است كه انسان برخورد خود را با خدمتگذارش نيك بگرداند، و در كار كشيدن از او بر وي سخت نگيرد. چرا كه خداوند متعال مي‌فرمايد: و مآ أريد أن أشق عليك ستجدني إن شاء الله من الصلحين نمي‌خواهم بر تو سخت‌گيري كنم، اگر خدا بخواهد مرا از شايستگان خواهي يافت.
31- بستن عقد اجاره و ديگر عقدها بدون گرفتن شاهد و گواه جايز است، چون فرمود:‌والله علي ما نقول وكيل و خداوند بر آنچه مي‌گوييم گواه است.
32- يكي از نشانه‌هاي آشكار، ومعجزات روشن خدا تبديل كردن عصا به مار، و سفيد و درخشان نمودن دست موسي بود، بدون اينكه بر اثر عيبي باشد. نيز مصون داشتن موسي و هارون از شر فرعون، و از غرق شدن از ديگر معجزا آشكار خداوند است كه در اين حكايت بيان شده‌اند.
33- از بزرگ‌ترين گناهان اين است كه انسان پيشوا و رهبر شر و بدي باشد، و اين بر حسب مخالفت او با آيات و نشانه‌هاي خداست. همانطور كه بزرگترين نعمتي كه خداوند به بنده‌اش ارزاني كرده اين است كه راهنما و رهبر خير باشد.
34- اين داستان بر صحت رسالت محمد (ص) دلالت مي‌نمايد، كه به صورت مفصل و مطابق با واقعيت به آن پراخته و آن را حكايت كرده، و پيامبران را با آن تصديق كرده، و حق آشكار را به وسيلة اين اخبار تاييد نموده است، بدون اينكه پيامبر در زمان يكي از اين رخدادها حضور داشته باشد، و يا آن محل را مشاهده كرده باشد، و درسي را نيز نخوانده بود كه به بحث و بررسي پيرامون اين چيزها بپردازد، و با يكي از اهل علم نيز همنشيني نكرده بود. و اينها فقط پيام و رسالت خداوند بخشنده و مهربان مي‌باشند؛ وحي و پيام آسماني است كه خداوند بزرگوار و بخشنده بر او نازل كرده است تا قومي را كه جاهل، و از هشدارها و پيامبران غافل بودند، بيم دهد.
پس درود و سلام خدا بر كسي باد كه تا سخن برآورد معلوم شد او پيامبر خداست، و كساني كه عقلهاي روشن دارند، معترفند كه امر و نهي او از جانب خدا است. و شريعتي كه او آورده از سوي پروردگار جهانيان است، و اخلاق خوبي كه خوي اوست جز از برترين انسان‌ها سر نمي‌‍زند. دين او و امت او به پيروزي آشكاري دست يافتند تا جايي كه دينش به تمام جهانيان رسيد، و امت از بزرگترين شهرها را با شمشير فتح كردند و دل‌هاي اهالي آن جا را با دانش و ايمان به دست آوردند.
به همين جهت كه ملت‌ها‌ي مخالف و پادشاهان كافر همواره از يك كمان به آن شليك مي‌كنند و براييش توطئه‌چيني مي‌نمايند و در صدد خاموش كردن و از بين بردن آن از روي زمين هستند، حال آنكه خداوند چراغ آن را برافروخته است و همواره در حال رشد و نورافشاني است، و نشانه‌ها و دلايل آن آشكارتر و چيره‌تر مي‌گردد. و در هر مقطع زماني چيزهايي از آيت و نشانة خدا آشكار مي‌شود كه مايه عبرت و هدايت جهانيان است، و نور و بينشي است براي آنهايي كه به دقت مي‌نگرند.
آيه‌ي 55-52:
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ كساني كه پيش از اين [قرآن] به آنان كتاب داده‌ايم به آن ايمان مي‌آورند.
وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ و چون [قرآن] بر آنان خوانده شود، مي‌گويند: «به آن ايمان آورديم، چرا كه آن حق مي‌باشد و از سوي پروردگار ماست. ما پيش از [نزول] آن فرمان‌بردار بوديم».
أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ اينانند كه به پاس آنكه بردباري ورزيدند پاداششان دو بار به آنان داده مي‌شود، و بدي را با نيكي از ميان بر مي‌دارند، و از آنچه به آنان روزي داده‌ايم مي‌بخشد.
وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ و هنگامي كه سخن بيهوده بشنوند، از آن روي مي‌گردانند و مي‌گويند: «اعمال ما از آن ما، و اعمال شما از آن شماست. سلام بر شما ما خواهان [همنشيني با] نادانان نيستيم».
خداوند متعال عظمت قرآن و راستي و حقانيت آن را بيان داشته و مي‌فرمايد عالمان حقيقي آن را مي‌شناسند و به آن ايمان مي‌آورند، و اقرار مي‌كنند كه آن حق است. الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِن قَبْلِهِ كساني كه پيش از نزول قرآن به آنها كتاب داديم. و آنها اهل تورات و انجيل هستند و اين كتاب‌ها را تعيير نداده و تحريف نكرده‌اند. هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ آنها به اين قرآن و كسي كه آن را آورده است ايمان مي‌آورند.
وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ و چون قرآن بر آنها خوانده شود، آن را مي‌شنوند و به آن يقين مي‌كنند قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا و مي‌گويند: به آن ايمان آورده‌ايم، بي‌گمان آن حق و از جانب پروردگار ماست، چون با آنچه پيامبران آورده‌اند موافق، و با آنچه در كتاب‌ها ذكر دشه مطابق است، و اخبار صادق و راستيني را در بر دارد، و مشتمل بر اوامر و نواهيي است كه در نهايت حكمت مي‌باشند.
گفته و شهادت اين گروه مفيد است، چون آنها آنچه را كه مي‌گويند از روي دانش و بينش است، زيرا آنها آگاه و اهل كتاب هستند، و ديگران كه آن را رد مي‌نمايند، مخالفتشان هيچ شبهه‌اي را ايجاد نمي‌كند، و مخالفت آنها بي‌دليل است، چون برخي از آنها نادان هستند و برخي خود را به ناداني مي‌زنند و با حق مخالف مي‌باشند.
خداوند متعال فرموده است قل امنوا اولا تومنوا ان الذين اوتوا العلم من قبله اذا يتلي عليهم يخزون للاذقان سجدا بگو: به آن ايمان بياوريد يا ايمان نياوريد ‍[سود يا ضرري به خدا نمي‌رسد] همانا كساني كه قبل از نزول قرآن به آنها دانش داده شده است، هنگامي كه قرآن بر آنها خوانده شود به سجده مي‌افتند.
إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ همانا ما پيش از آن فرمانبردار بوديم. بنابراين ما بر ايمان و اسلامي كه خداوند به ما ارزاني نمود ثابت و پابرجا مانده، و اين قرآن را تصديق نموده و به كتاب اول و آخر ايمان آورده‌ايم.
و ديگران كه اين كتاب را تكذيب مي‌كنند اين كارشان ايمان آنها را به كتاب اول [=تورات] نقض‌ها مي‌كند.
أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ كساني كه به دو كتاب قرآن و تورات ايمان آورده‌اند دو بار اجر و پاداششان داده مي‌شود؛ يك بار به خاطر ايمان به كتاب‌هاي پيشين و يك بار به خاطر ايمان به قرآن مزد و پاداش داده مي‌شوند. بِمَا صَبَرُوا به سبب اينكه بر ايمان شكيبايي ورزيدند و بر عمل پابرجا ماندند و هيچ شبهه‌اي آنها را از ايمان و عمل متزلزل نكرد، و هيچ رياست و شهرتي آنها را از ايمان دور نداشت. وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ و يكي از ويژگي‌هاي خوب آنان- كه از اثار ايمان درست آنهاست- اين است كه با هر كس نيكي مي‌كنند، حتي با كسي كه به آنها بدي كرده است. پس با سخن و عمل زيبا با او نيكي مي‌كنند، و در مقابل بدي او سخن پسنديده و كار زيبا انجام مي‌دهند، چون آنها به مقام رفيع صاحب اين فضيلت و اخلاق بزرگ واقفند. و كسي جز فرد خوشبخت و سعادتمند به اين مهم دست نمي‌يابد.
وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ و چون و چون سخت بيهوده از فرد جاهلي بشنوند از او روي بر مي‌تابند، وَقَالُوا و سخن بنده‌هاي خردمند خداوند بخشنده را بر زبان مي‌آورند و مي‌گويند: لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ هر كس از ما طبق عمل خودش مجازات خواهد شد، و گناه كسي بر دوش ديگري گذاشته نمي‌شود. و از اين لازم مي‌آيد كه آنها از سخن لغو و باطل و بي‌فايده‌اي كه جاهلان بر زبان مي‌رانند بيزاري مي‌جويند سَلَامٌ عَلَيْكُمْ جز خير و خوبي از ما نمي‌شنويد، و ما به اقتضاي جهالتتان شما را مورد خطاب قرار نمي‌دهيم شما گر چه براي خودتان اين چراگاه زشت را پسنديده‌ايد ولي ما خود را از آن پاك و بدور مي‌داريم، و خويشتن را از فرو رفتن در آن حفظ مي‌كنيم لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ و ما همنشيني با جاهلان را نمي‌پسنديم.
آيه‌ي56:
إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ [اي پيامبر!] تو نمي‌داني كسي را كه دوست داري هدايت كني، بلكه خداوند هر كس را كه بخواهد هدايت مي‌كند، و او به هدايت شدگان داناتر است.
خداوند متعال مي‌فرمايد: تو اي محمد! – و ديگران به طريق- اولي- نمي‌تواني كسي را هدايت كني، گر چه آن فرد را بيش از همة‌مردم دوست داشته باشي، چون اين كاري است كه مردم نمي‌توانند آن را انجام دهند، و براي آنها مقدور نيست كه به كسي توفيق هدايت بدهند و ايمان را در قلب وي بيافرينند، بلكه اين كار در دست خداست، و هر كس را كه بخواهد هدايت مي‌كند، و او بهتر مي‌داند كه چه كسي صلاحيت هدايت را دارد،، پس او هدايت مي‌نمايد. و او مي‌داند كه چه كسي شايستة هدايت نيست، پس او را بر گمراهي‌اش باقي مي‌گذارد.
و اما اين كه خداوند به پيامبرش فرموده است: إِنَّكَ لَتَهْدِي الي صراط مستقيم و بي‌گمان تو به راه راست هدايت مي‌كني، منظور از هدايت در اينجا تبيين و راهنمايي است. پس پيامبر (ص) راه راست را بيان مي‌دارد و مردم را به در پيش گرفتن آن تشويق مي‌كند، و آنچه را در توان دارد صرف مي‌نمايد تا مردم راه راست را در پيش بگيرند. اما اينكه پيامبر هدايت را در دل‌هاي مردم بيافريند و آنها را توفيق دهد تا هدايت شوند، هرگز چنين در دست وي نيست.
بنابراين اگر پيامبر توانايي اين كار را داشت عمويش ابوطالب را كه به او نيكي كرد و او را ياري داد و از قومش حفاظت كرد و از پيامبر دفاع نمود، هدايت مي‌كرد. اما پيامبر اين احسان را به او كرد كه وي را به دين دعوت داد و كاملاً دلسوز و خيرخواه او بود و در اي راه بسيار كوشيد. اما هدايت به دست خداست.
آيه‌ي 59-57:
وَقَالُوا إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّن لَّهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقًا مِن لَّدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ و گفتند: «اگر همراه تو از هدايت پيروي كنيم از سرزمين خود ربوده مي‌شويم». آيا آنان را در «حرم امن» جاي نداده‌ايم، كه فرآورده‌هاي هر چيزي براي روزي [آنان] از نزد ما به سوي آن سرازير مي‌شود؟ بلكه بيشترشان نمي‌دانند.
وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ و چه بسيار شهرها را نابود ساختيم كه [اهالي آنها] در زندگي خود مست و مغرور شده و سركشي كرده بودند. اين خانه‌هاي ايشان است كه بعد از آنان جز مدت اندكي مورد سكونت قرار نگرفته است و ما خودمان مالك و صاحب [ديار آنان] شديم.
وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ و پروردگارت هرگز نابود كنندة شهرها نيست، مگر اينكه در كانون آن پيامبري بفرستد كه آيات ما را بر آنان بخواند و ما نابود كنندة شهر و دياري نيستيم مگر اينكه ساكنان آن جا ستمكار باشند.
خداوند متعال خبر مي‌دهد كه آن دسته از قريش و اهل مكه كه حقيقت را تكذيب مي‌كردند به پيامبر مي‌گفتند: إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا اگر همراه تو هدايت را بپذيريم، و از آن پيروي كنيم- با كشته شدن و اسارت و غارت شدن اموالمان- از سرزمين خود ربوده مي‌شويم. چون مردم با تو دشمني و مخالفت مي‌كنند، پس اگر از تو پيروي كنيم ما را در معرض دشمني با همة مردم را نخواهيم داشت. اين سخن آنها بر بدگماني به خداوند، و اينكه پروردگار دينش را ياري نمي‌كند، و آن را تعالي نمي‌بخشد، دلالت مي‌نمايد. و اينكه خداوند مردم را بر پيروان دينش مسلط مي‌گرداند و بدترين عذاب را به آنان مي‌چشانند. و گمان بردند كه باطل بر حق چيره و مسلط مي‌شود. خداوند با بيان حالتي كه به آنها اختصاص داده است، فرمود: أَوَلَمْ نُمَكِّن لَّهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقًا مِن لَّدُنَّا آيا آنان را در حرمي پر امن و امان جاي نداديم، كه فرآورده‌هاي هر چيزي براي روزي آنان از نزد ما به سوي آن سرازير مي‌شود.
يعني آيا آنها را قدرت و ثروت نبخشيديم و در حرم جاي نداديم به گونه‌اي كه افراد زيادي به قصد [زيارت] آن مي‌آيند و مردمان دور و نزديك حرم را احترام مي‌گذارند، و بر اهالي حرم يورش و هجومي صورت نمي‌گيرد و در هيچ چيزي كمبود ندارند؟!
حال آنكه ترس از همه سو اماكني را كه در اطرافشان هست فراگرفته، و اهالي آن جا در امنيت و آرامش قرار ندارند. پس آنها بايد پروردگارشان را به خاطر اين امنيت كامل كه ديگران از آن برخوردار نيستند، و براي اين روزي فراوان از قبيل ميوه‌ها و خوراكي‌ها و كالاها كه ماية روزي و رفاه آنهاست و از هر جا برايشان آورده مي‌شود ستايش كنند و خدا را شكر نمايند. وبايد از اين پيامبر بزرگوار پيروي كنند تا از امنيت و آسايش كامل برخوردار شوند.
آنها بايد از تكذيب پيامبر و مغرور شدن و سركشي كردن به خاطر نعمت خدا پرهيز نمايند و بترسند از اينكه امنيت آنها به ناامني و ترس مبدل شود، و بعد از عزتي كه دارند خوار و ذليل گردند. و بعد از آنكه ثروتمند و توانگر هستند فقير و نادار شوند. بنابراين خداوند آنها را از آنچه كه نسبت به امت‌هاي گذشته انجام گرفت هشدار داده و فرمود: وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا و چه مردمان زيادي را نابود ساخته‌ايم كه به زندگي خود مغرور شده، و رفاه و نعمت‌هاي زندگي، آنها را غافل كرده بود! و آنها به پيامبران ايمان نياوردند و از آنان غافل و رويگردان شدند. پس خداوند آنان را نابود كرد و نعمت‌ها را از آنها گرفت، و آنان را به عذاب و بلا گرفتار نمود فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا اين خانه‌هاي ايشان است كه بعد از آنان متروك گشته و روي آبادي به خود نديده، و جز اندكي مورد سكونت واقع نشده است. وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ و ما وارث بندگانيم؛ آنها را مي‌ميرانيم، سپس همة نعمت‌هايي را كه آنان را از آن برخودار كرديم به ما بر مي‌گردد، سپس بندگان را به سوي خود باز مي‌گردانيم و آنان را طبق اعمالشان مجازات مي‌كنيم.
و از حكمت و رحمت الهي اين است كه امت‌ها را به محض كفر ورزيدنشان و قبل از آنكه با فرستادن پيامبران حجت بر آنها اقامه شود، عذاب نمي‌دهد. بنابراين فرمود: وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا و پروردگارت به سبب كفر و ظلم اهالي شهرها و هلاك كننده‌ي آنها نبوده است تا اينكه پيامبري رابه مركز و پايتخت آنان نفرستد كه در آن رفت و آمد مي‌كنند و كارهايشان را در آنجام مي‌دهند و اخبار آن از آنان پوشيده نيست. كه آيات ما را بر آنها بخواند؛ آياتي كه بر صحت آنچه آورده است و راست بودن آنچه كه آنها را به سوي آن فرا مي‌خواند دلالت مي‌نمايد. پس سخن او به همة ساكنان آن شهر و آبادي‌هاي دور دست و گوشه و كنار كه گمان مي‌رود رسالت و پيام او از آنان پوشيده بماند. اما شهرهاي مركزي كه محل آمد و رفت مردم است و غالباً اخبار و موضوعات سريعاً ميان آنها انتشار پيدا مي‌كند، از ديگران جفاي كمتري دارند.
وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ و ما نابود كنندة هيچ شهر و دياري نيستيم مگر اينكه ساكنان آن جا با كفر ورزيدن و ارتكاب گناهان، ستمكار و مستحق كيفر باشند.
حاصل مطلب اينكه خداوند هيچ‌كس را جز به خاطر ستمش و اقامه شدن حجت بر او عذاب نمي‌دهد.
آيه‌ي 61-60:
َمَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُونَ و آنچه كه به شما داده شده است بهرة اين جهان و زينت آن است، و آنچه كه نزد خداوند است بهتر و پاينده‌تر است. آيا خرد نمي‌ورزيد؟!
أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِيهِ كَمَن مَّتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ آيا كسي كه او را به وعده‌اي نيك وعده داده‌ايم و بدان خواهد رسيد، همانند كسي است كه كالاي زندگي اين جهان را بدو داده‌ايم آنگاه او روز قيامت از احضار شدگان خواهد بود؟!
در اينجا خداوند بندگانش را به دل نبستن به دنيا و فريب نخوردن به آن، و به دل بستن به آخرت تشويق نموده و مي‌فرمايد بايد آخرت مقصود و مطلوب بنده باشد، و آنها را خبر مي‌دهد كه همه طلا و نقره و اغنام و احشام و كالاها و زنان و فرزندان و خوردني‌ها و نوشيدني‌ها و لذت‌هايي كه به مردم داده شده است بهره و كالاي زندگي دنيا و زينت آن است، و در مدت كوتاهي از آن بهره‌مند مي‌شوند؛ برخورداري‌اي كوتاه كه سرشار از ناگواري‌ها، و آميخته با رنجهاست، و انسان مدت اندكي به قصد تفاخر خود را بدان مي‌آرايد، سپس به سرعت اين زينت و تجمل ظاهري از بين رفته و نابود مي‌شود و صاحبش جز حسرت و پشيماني و ناكامي و محروميت استفاده‌اي از آن نمي‌برد.
وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى و نعمت‌هاي پايدار و زندگي سالمي كه نزد خداست از لحاظ كيفيت و كميت بهتر بوده و هميشگي و جاودانه است. أَفَلَا تَعْقِلُونَ آيا خرد نمي‌ورزيد؟ يعني آيا شما عقل نداريد كه اين دو كار را با هم مقايسه كنيد تا در يابيد كه كدام يك قابل ترجيح است، و كدام سرا سزاوارتر است تا براي آن كار فعاليت شود؟!
پس اين دلالت مي‌نمايد كه بر اساس خرد  وعقل، بنده آخرت را بر دنيا ترجيح مي‌دهد، و هيچ كس جز آنان كه عقل و انديشه‌اي ناقص دارند دنيا را ترجيح نداده‌اند.
بنابراين صاحبان خرد را يادآور شد كه اوضاع و احوال ترجيح دهندگان آخرت را با ترجيح دهندگان دنيا مقايسه كنند، و فرمود: أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِيهِ پس مؤمني كه براي آخرت و وعده‌اي كه خدا به او داده است مبني بر اين كه پاداش نيك و بهشت و نعمت‌هاي بزرگ آن به او مي‌دهد، تلاش مي‌نمايد و بدون شك به آن خواهد رسيد و ترديدي در آن نيست، چون اين وعدة خداوند بزرگوار است كه وعده‌اش راستين است، و با بنده‌اي كه در راه خشنودي او گام برداشته و از مواردي كه وي را ناراضي مي‌كند، دوري گزيده است، خلاف وعده نمي‌كند.
كَمَن مَّتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا [آيا چنين كسي] مانند شخصي است كه كالاي زندگي دنيا را به او داده‌ايم، و او آن را مي‌گيرد، و مي‌خورد، و مي‌نوشد، و آن طور كه چهارپايان از آن بهره مي‌برند، وي نيز به همان شيوه از آن استفاده مي‌نمايد، و به دنيا مشغول شده و آخرتش را فراموش كرده، و هدايت الهي را نپذيرفته و از پيامبران پيروي نكرده است؟!
پس اين وضعيت هميشگي اوست و توشه‌اي جز زبان و هلاكت از دنيا نخواهد داشت. ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ سپس او روز قيامت از احضارشدگان براي حساب است. و او مي‌داند كه هيچ خيري و نيكي براي خود از پيش نفرستاده است، بلكه فقط چيزهايي را از پيش فرستاده است كه به او زبان مي‌رساند. و به سرايي منتقل مي‌گردد كه انسان در آن بر اعمال خود مجازات مي‌شود. پس به گمان شما چه سرنوشتي خواهد داشت؟! و پندار شما در رابطه با او چيست؟! پس فرد عاقل بايد چيزي را براي خودش انتخاب نمايد كه اولي‌تر  وبيشتر سزاوار ترجيح است.
آيه‌ي66-62:
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ و روزي [فرا خواهد رسيد] كه [خداوند] آنان را ندا داده و مي‌فرمايد:‌كجايند انبازهايي كه آنها را گما مي‌برديد؟!
قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هَؤُلَاء الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَيْكَ مَا كَانُوا إِيَّانَا يَعْبُدُونَ كساني كه فرمان عذاب بر آنها تحقق يافته است مي‌گويند: «پروردگارا! اينانند كه گمراهشان كرديم، آنان را چنانكه خود گمراه شديم گمراه نبوديم. ما از اينان در پيشگاه تو بيزاري مي‌جوييم؛ ما را عبادت نمي‌كردند‍[بلكه دنباله‌رو پندار خود بودند]».
وَقِيلَ ادْعُوا شُرَكَاءكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَرَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا يَهْتَدُونَ و گفته مي‌شود: «انبازهاي خود را به ياري بخوانيد، آنگاه آنها را فرا مي‌خوانند اما [نداي] آنان را پاسخ نمي‌دهند». و عذاب را مي‌بينند، و اگر هدايت مي‌شدند آنچه كه برايشان پيش آمده است پيش نمي‌آمد.
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ و روزي كه [خداوند] آنها را ندا مي‌دهد و مي‌فرمايد: «چه پاسخي به پيامبران داديد؟».
فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنبَاء يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لَا يَتَسَاءلُونَ آنگاه خبرها در آن روز بر آنان مشتبه گشته و نمي‌توانند چيزي را از يكديگر بپرسند.
در اينجا خداوند خبر مي‌دهد كه در روز قيامت از مردم سؤال مي‌كند و از مسايل اصولي از آنها مي‌پرسد، و از آنان در رابطه با عبادت خداوند و اجابت پيامبرانشان سؤال مي‌كند. پس فرمود: وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ و روزي خواهد آمد كه خداوند كساني را كه از انبازهايي را با او شريك ساخته و آنها را پرستش كرده بودند، و اميدوار بودند كه زياني را از آنها دفع نمايند،‌صدا مي‌زند تا ناتوان بودن انبازها وگمراهي‌شان را برايشان بيان نمايد.
فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ پس مي‌فرمايد: شريكا و انبازهاي من كجايند؟! البته كه خداوند شريكي ندارد، اما اينجا برحسب گمان و دروغ آنها از آنان مي‌پرسد. بنابراين فرمود: الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ كساني كه گمان مي‌برديد [شريكان خداوند مي‌باشند] كجا هستند؟ و آيا مي‌توانند فايده‌اي برسانند و زياني را دور كنند؟! در آن حالت براي آنها مشخص مي‌گردد كه آنچه را عبادت كرده و به آن اميد داشته‌اند باطل بوده است و خود آنان واميدي كه از آنها داشته‌اند چيزي عبث بوده است. پس به گمراهي و سركشي خود حكم مي‌كنند. بنابراين قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ سران و رهبران كفر و شر كه فرمان عذاب دربارة آنان محقق شده است به گمراه بودن خود و گمراه كردن ديگران اعتراف مي‌كنند و مي‌گويند: رَبَّنَا هَؤُلَاء الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا پروردگارا! اين پيروان ما هستند كه گمراهشان كرديم، چنان كه خو گمراه شديم. يعني همة ما در گمراهي مشترك هستيم و فمران عذاب دربارة همه ما محقق است.
تَبَرَّأْنَا إِلَيْكَ در پيشگاه تو از عبادتشان بيزاري مي‌جوييم. يعني ما از آنها و عملشان بيزار هستيم. مَا كَانُوا إِيَّانَا يَعْبُدُونَ آنها ما را نمي‌پرستيدند، بلكه شيطان‌ها را عبادت مي‌كردند.
وَقِيلَ ادْعُوا شُرَكَاءكُمْ و به آنها گفته مي‌شود: آنچه را كه با خدا شريك مي‌ساختيد،‌به فرياد بخوانيد، چون از آنها اميد نفع و سود داشتيد. پس آنها در آن وقت دشوار كه عبادت كننده به آنچه عبادت كرده است نياز دارد، فرمان داده مي‌شوند تا آنها را بخوانند.
فَدَعَوْهُمْ پس آنان را ندا مي‌دهند تا به آنها فايده برسانند و يا چيزي از عذاب خدا را از آنان دور سازند. فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ ولي پاسخي به آنان نمي‌دهند، و كافران مي‌دانند كه آنها دروغگو بوده‌اند و سزاوار عقوبت و كيفر هستند. وَرَأَوُا الْعَذَابَ و عذابي را كه آشكارا و به زودي آنها را فرا خواهد گرفت با شچم خود مي‌بينند، بعد از اينكه آن را تكذيب و انكار كردند.
لَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا يَهْتَدُونَ و اگر هدايت مي‌شدند، آنچه كه برايشان پيش آمده است، پيش نمي‌آمد، و به راه بهشت هدايت مي‌شدند. همانطور كه در دنيا هدايت يافتند، امان آنها هدايت نشدند.
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ و روزي كه خداوند مشركان را ندا مي‌دهد كه به پيامبران چه پاسخي داديد، آيا آنها را تصديق كرديد و از آنان پيروي نموديد، يا اينكه آنها را تكذيب كرديد و با آنان مخالف ورزيديد؟!
فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنبَاء يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لَا يَتَسَاءلُونَ آنان پاسخي براي اين سؤال ندارند، و به راه راست رهنمود نمي‌شوند. و معلوم است كه در اينجا جز پاسخ درستي كه مطابق با حقيقت باشد مبني بر اين كه ايمان آورده‌ايم و از پيامبران اطاعت كرده‌ايم، مفيد نخواهد بود. اما از آن‌جا كه مي‌دانند پيامبران را تكذيب كرده‌اند و با دستورشان مخالفت ورزيده‌اند، چيزي نمي‌گويند، و نمي‌توانند از همديگر بپرسند كه چه پاسخي بدهند، گر چه آن پاسخ دروغ باشد.
آيه‌ي67:
فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَعَسَى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ و اما كسي كه توبه كرده و ايمان آورده و كار شايستة انجام داده باشد اميد است كه از زمرة رستگاران گردد.
وقتي خداوند اين را بيان كرد كه از بندگان در مورد معبودشان و در مورد پيامبرانشان سؤال خواهد شد، راهي را بيان كرد كه با آن بنده از عذاب خداوند متعال نجات مي‌يابد و فرمود: نجاتي نيست مگر براي كسي كه اهل توبه باشد و از شرك ‌ورزي و گناهان دوري ورزد و به خدا ايمان آورد و او را عبادت نمايد، و از پيامبرانش اطاعت كند و آنها را تصديق نمايد و كار شايسته انجام دهد و در اين راستا از پيامبرانش پيروي نمايد.
فَعَسَى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ پس اميد است كسي كه اين خصلت‌ها را داشته باشد از زمرة رستگاران گردد؛ آنهايي كه به مطلوب دست مي‌يابند و از امر ناگوار نجات پيدا مي‌كنند. پس براي رستگار شدن راهي جز اين وجود ندارد.
آيه‌ي 70-68:
وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ پروردگار تو هر آنچه را بخواهد مي‌آفريند، و [هر كس را بخواهد] بر مي‌گزيند، و آنان اختياري ندارند. خداوند بسي منزه‌تر و بالاتر از آن است كه برايش شريك قرار مي‌دهند.
وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ و پروردگارت آنچه دل‌هايشان پنهان مي‌دارد و آنچه كه آشكار مي‌سازد، مي‌داند.
وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ و اوست «الله» معبود به حق ديگري جز او نيست، و فرمانروايي از آن اوست و به سوي او بازگردانده مي‌شويد.
در اين آيات خداوند بيان مي‌دارد كه او همة مخلوقات را آفريده و مشيت و ارادة او در همة آفريده‌ها نافذ است، و هر كس را كه بخواهد بر مي‌گزيند و هر فرمان و زمان و مكاني را كه بخواهد انتخاب مي‌كند، و هيچ‌كس ديگري حق انتخاب ندارد.
و خداوند از داشتن شريك و پشتيبان و فرزند و همسر و هر آنچه شريك او قرار مي‌دهند پاك و منزه است. و به آنچه كه دل‌هايشان پنهان مي‌دارد و آنچه كه آشكار مي‌سازند آگاه است. و فقط او معبود ستايش شده در دنيا و آخرت است، و به خاطر برخورداري از صفت‌هاي جلال و جمال، و به خاطر احساني كه به بندگانش نموده مورد ستايش قرار مي‌گيرد. و او در هر دو جهان حاكم است؛ در دنيا به حكم و فرمان تقديري حكم مي‌نمايد كه مصداق آن همة چيزهايي است كه آفريده و پديد آورده است. و حكم ديني نيز از آن اوست كه مصداق آن مجموعة شريعت‌ها و اوامر و نواهي است. و در آخرت به حكم تقديري و جزايي خود حكم مي‌كند. بنابراين فرمود: وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ وبه سوي او بازگردانده مي‌شويد؛ پس هر يك از شما را به خاطر عمل خوب و بدش جزا و سزا مي‌دهد.
آيه‌ي 73-71:
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاء أَفَلَا تَسْمَعُونَ بگو: «به من بگوييد اگر خداوند شب را بر شما تا روز قيامت پيوسته بگرداند، كيست معبودي غير از خداوند كه برايتان روشني بياورد؟ آيا نمي‌شنويد؟!».
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ بگو: «به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما ماندگار كند، به جز خدا كدام معبود است كه بتواند براي شما شبي را بياورد تا در آن آرام گيريد؟‌آيا نمي‌بينيد؟».
وَمِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ و از رحمت خود شب و روز را برايتان مقرر داشت تا در آن بياراميد و فضل خدا را بجوئيد و باشد كه سپاس بگزاريد.
اين منتي از جانب خدا بر بندگانش است كه آنها را به ادا كردن شكر و انجام بندگي و به جاي آوردن حق خدا فرا مي‌خواند. آري! منت و فضل خداست كه از سر لطف و رحمت خويش روز را براي آنها آفريده است تا فضل خدا را بجويند، و براي طلب روزي‌هاي خود و زندگي‌شان در روشنايي روز به اينجا و آنجا بروند، و پخش شوند. و شب را آفريده است تا در آن آرام بگيرند و روح و جسم آنها از خستگي كار و فعاليت روزانه بياسايد.
پس اين از فضل و رحمت خدا نسبت به بندگانش مي‌باشد، و آيا كسي مي‌تواند اين چيزها را به وجود بياورد؟! إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاء أَفَلَا تَسْمَعُونَ اگر خداوند شب را تا روز قيامت ماندگار كند به جز خدا كيست كه بتواند براي شما روشني بياورد؟‌آيا مواعظ خدا و آيات را نمي‌شنويدو نمي‌فهميد؟! إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ و اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما ماندگار كند به جز خدا كدام معبود است كه بتواند شبي را برايتان بياورد تا در آن آرام گيريد؟ آيا عبرت نمي‌گيريد و نشانه‌ها و آيات خدا را نمي‌بينيد تا بينش شما روشن گردد و راه راست را در پيش گيريد؟!
در مبحث شب فرمود: أَفَلَا تُبْصِرُونَ آيا نمي‌بينيد، چون قوة شنيدن در شب از قوة بينايي قوي‌تر است و در روز قوة بينايي از شنوايي قوي‌تر مي‌باشد.
و از آيات چنين بر مي‌آيد كه بنده بايد در نعمت‌هاي خداوند بيانديشد و به دقت در آن بنگرد و عدم و وجو آن را با هم مقايسه كند. زيرا اگر وجود نعمت با عدم آن مقايسه شود عقل انسان متوجه منت و احسان خدا مي‌گردد. به خلاف كسي كه به داشتن چيزهايي عادت كرده و چنين فكر مي‌كند كه اين نعمات هميشه بوده‌اند و همواره ادامه خواهند داشت، پس خداوند را بر نعمت‌هايش ستايش نمي‌كند و از ابراز نياز به درگاه خداوند ابا مي‌ورزد. چنين كسي به كوري قلب دچار شده است و فكر شكرگزاردن و ذكر خداوند به ذهنش هم خطور نمي‌كند.
 
آيه‌ي 75-74:
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ و روزي كه آنان را ندا مي‌دهد، آنگاه مي‌گويد: «كجايند آن شريكانم كه شما مي‌پنداشتيد؟!».
وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ و [در آن روز] از هر امتي گواهي بيرون مي‌كشيم، آنگاه مي‌گوييم: «دليل خود را بياوريد». پس مي‌دانند كه حق با خداوند است، وآنچه كه به هم مي‌بافتند از ايشان گم و ناپديد مي‌شود.
روزي [خواهد آمد] كه خداوند كساني را ندا مي‌دهد كه چيزهايي را براي او شريك قرار مي‌دادند، و غير او را با وي برابر دانسته و ادعا مي‌كردند كه خداوند شريكاني دارد كه سزاوار عبادت هستند، و فايده مي‌دهند و ضرر مي‌رسانند. پس وقتي كه روز قيامت فرا برسد، خداوند مي‌خواهد جسارت و افترايي كه در سر مي‌پروراندند، و دروغگويي آنان را آشكار سازد، يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ آنان را ندا مي‌دهد و مي‌گويد كجايند انبازهايي كه براي من گمان مي‌برديد. كجاست آنچه آنها به گمان خود شريك خدا قرار مي‌دادند، و فقط گمان آنها بود نه واقعيت همانطور كه فرموده است:  ما يتبع الذين يدعون من دون الله شركاء أن يتبعون إلا الظن و آنها كه غير خدا را شريك او تلقي مي‌كنند [از برهاني روشن] پيروي نمي‌كنند، [بلكه] فقط پيرو گمانند.
پس هرگاه آنها ومعبودانشان حاضر شدند، خداوند از ميان امت‌هاي دروغگو گواهاني را بيرون مي‌آورد كه بر شرك ورزيدن و باور فاسدشان در دنيا گواهي مي‌دهند و اينها به منزلة كانديداهاي آنان هستند. وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا يعني از ميان سران تكذيب كنندگان كساني را انتخاب مي‌كنيم تا از برادرانشان دفاع كنند، حال آن كه هر دو گروه بر يك راه هستند. پس وقتي براي محاكمه آورده شوند، فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ مي‌گوييم: حجت و دليل خود را بر صحت و درستي شرك خويش بياوريد. آيا ما شما را به آن فرمان داده‌ايم؟ آيا پيامبران من شما را به آن دستور داده‌اند؟ آيا اين را در يكي از كتاب‌هاي من ديده‌ايد؟ آيا در ميان معبودان شما كسي هست كه سزاوار چيزي از الوهيت و خدايي باشد؟‌آيا به شما مي‌توانند فايده برسانند، يا مي‌توانند شما را از عذاب خدا نجات دهند؟! پس اگر شايستگي دارند اين كارها را انجام دهند و اگر قدرتي دارند بايد آن را به شما بنماياند.
فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ پس در اين هنگام باطل و فاسد بودن گفتة خود را مي‌دانند، و مي‌فهمند كه حق از آن خداوند است. آن‌ها دليلي ندارند، و مجادله و گفتگو به ضرر آنها تمام مي‌شود، و حجت خدا قاطع و والا است.
وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ و دروغ و تهمتي كه به هم مي‌بافتند نابود و متلاشي مي‌شود و مي‌دانند كه خداوند دربارة آنها به عدل رفتار مي‌نمايد چون كيفر و عذاب را جز به كسي كه سزاوار آن است نمي‌دهد.
آيه‌ي 82-76:
إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ همانا قارون از قوم موسي بود، پس بر آنان سركشي كرد، و از گنج‌ها اندازه‌اي به او داده بوديم كه كليدهاي آن بر گروهي توانمند سنگيني مي‌كرد. آنگاه كه قومش بدو گفتند: «شادماني مكن، همانا خدا شاد شوندگان [به مال] را دوست نمي‌دارد».
وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ و در آنچه خداوند به تو داده است سراي آخرت را بجوي، و بهرة خود را از دنيا فراموش مكن، و چنانكه خداوند به تو نيكي كرده است [با ديگران] نيكي كن، و در زمين در پي فساد مباش كه خداون فسادكاران را دوست نمي‌دارد.
قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلَا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ قارون گفت: «تنها در نتيجة علم و دانشي كه دارم آن [مال] به من داده شده است. آيا ندانست كه خداوند پيش از او نسل‌هاي [گذشته] كساني را كه از او توانمندتر و مال اندوزتر بودند هلاك كرد؟ و گناهكاران از گناهشان پرسيده نمي‌شوند.
فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ پس [قارون] آراسته به زيورهاي خود ميان قومش ظاهر شد كساني كه زندگاني دنيا را مي‌خواستند گفتند: «اي كاش! ما نيز مانند آنچه به قارون داده شده است مي‌داشتيم، به راستي او از بهره‌اي بزرگ برخوردار است».
وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ و كساني كه دانش وآگاهي داشتند، گفتند: «واي بر شما! پاداش خداوند براي كسي كه ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد، بهتر است و اين را جز شكيبايان نمي‌پذيرند».
فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ پس او و خانه‌اش را به زمين فرو برديم، و هيچ گروهي نداشت كه او را در برابر خداوند ياري دهند، و خود نيز نتوانست خود را كمك كند.
وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلَا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ آنان كه ديروز آرزو مي‌كردند به جاي او باشند، گفتند: «واي! انگار خدا روزي را براي هر كس از بندگانش كه بخواهد فراخ مي‌گرداند، و براي هر كس كه بخواهد روزي را تنگ و كم مي‌گرداند. و اگر خداوند بر ما منت ننهاده بود بي‌گمان ما را فرو مي‌برد. واي! انگار كافران رستگار نمي‌گردند».
خداوند از حالت قارون و آنچه كه انجام داد و موعظه و نصيحتي كه بدو شد خبر داده و مي‌فرمايد: إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى همانا قارون از قوم موسي بود. يعني از بني‌اسرائيل بود؛ آنهايي كه خداوند در آن زمان بر جهانيان برترشان داده بود، و خداوند نعمت‌هاي فراواني به آنان بخشيده بود. پس حالت آنها چنين اقتضا مي‌كرد كه بر دين استقامت داشته باشند. اما قارون از راه قومش منحرف شد، فَبَغَى عَلَيْهِمْ و به خاطر نعمت‌هاي فراواني كه به او داده شده بود سركشي و فخرفروشي كرد.
وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ و گنج‌ها و خزانه‌هاي زيادي به او داده بوديم كه كليدهاي آن بر گروه قدرتمندي سنگيني مي‌كرد، كلمة «عْصبه» بر گروه ده، نه و هفت نفري اطاق مي‌شود. يعني كليدهاي گنجينه و خزانه‌هاي اموال او چنان زياد بود كه گروه قدرتمندي به هنگام حمل آن كليدها احساس سنگيني مي‌كردند. پس در مورد خود گنج‌ها چه فكر مي‌كني؟
إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ وقتي كه قومش در حالي كه او را نصيحت مي‌كردند و او را از طغيان و سركشي برحذر مي‌داشتند به او گفتند: به اين دنيا و ثروت فراوان خود شاد مباش، و به آن افتخار مورز كه آن تو را از آخرت غافل مي‌گرداند. زيرا خداوند كساني را كه به مال دنيا شاد مي‌شوند و شيفته و غرق محبت آن مي‌گردند دوست ندارد.
وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ تو اموال و دارايي‌هايي داري كه وسيله‌اي براي به دست آوردن آخرت است. حال آنكه ديگران اين وسيله را ندارند. پس به وسيلة اين مال‌ها آخرت را بجوي و از آن صدقه بده. و به اين بسنده نكن كه ثروت خود را در به دست آوردن لذت‌ها به كار بگيري. وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا يعني ما به تو نمي‌گوييم كه همة اموال و دارايي‌ات را صدقه كن و آن را ضايع نما، بلكه براي آخرت خود انفاق كن، و از دنياي خود چنان بهره‌برداري كن كه در دين تو خلل ايجاد نشود و به آخرت تو زيان نرسد.
َحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ و با بندگان خدا نيكي كن، همانطور كه خداوند با دادن اين مالها به تو نيكي كرده است، وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ و با تكبر و انجام دادن گناهان و مشغول شدن به نعمت‌ها و فراموش كردن كسي كه نعمت‌ها را داده است در زمين به دنبال فساد و تباهي‌مباش، إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ همانا خداوند تباهكاران و فساد پيشگان را دوست نمي‌دارد، بلكه آنها را به كيفر تباهكاري‌شان به شدت مجازات خواهد كرد.
قارون نصيحت آنها را نپذيرفت و به نعمت پروردگارش كفر ورزيد و گفت: إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي من اين مالها را به وسيلة تلاش خود و شناختي كه از راههاي كسب و معامله داشتم، و به سبب مهارت خويش به دست آورده‌ام، و يا از آنجا كه خداوند مي‌دانست من لايق اين اموال هستم آن را به من داده است. پس چرا شما مرا بر نحوة استفاده از چيزي نصيحت مي‌كنيد كه خداوند به من بخشيده است؟
خداوند متعال با بيان اينكه دادن و بخشيدن وي بيانگر خوب بودن حالت كسي نيست كه به او بخشيده است، فرمود: أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا آيا نمي‌داند كه خداوند پيش از او از ميان نسل‌هاي گذشته كساني را كه از او توانمندتر و مال‌اندوز تر بودند هلاك كرده است؟! پس چه مانعي وجود دارد كه خداوند نسل‌هاي ديگري را نيز هلاك كند؟ با اينكه سنت ما اين است كه هر كس مانند آنها يا بيشتر از آنها قدرت و ثروت داشته باشد و كارهايي را انجام دهد كه موجب هلاكت و نابودي است او را هلاك خواهيم كرد. وَلَا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ و گناهكاران از گناهانشان پرسيده نمي‌شوند، بلكه خداوند آنها را كيفر مي‌دهد، و چون حالت آنها را مي‌داند آنان را عذاب مي‌دهد. پس آنان گر چه براي خود حالتي نيكو تجسم كنند، و خود را نجات يافته تلقي نمايند سخن آنها مورد قبول نيست، و چيزي از عذاب خدا را از آنها دور نمي‌كند. چون گناهانشان پوشيده نيست. پس انكار كردن آنها بي‌جاست. قارون همچنان به عناد و سركشي خود و نپذيرفتن نصيحت و اندرز قومش با سرمستي و غرور و در حالي كه به خود پسندي گرفتار آمده بود ادامه مي‌داد.
فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ و روزي با زيباترين و بهترين وضعيت خود بيرون آمد. او اموال فراواني داشت و تا آخرين حد كه مي‌توانست خود را آماده و آراسته كرده بود. و معمولاً امثال قارون بسيار خود را آراسته مي‌كنند ومانور مي‌دهند، و قارون هر آنچه كه از آرايش و تجمل و فخر و ناز قابل تصور بود جمع كرده بود.
در اين حالت چشم‌ها به قارون دوخته شد، لباسش دل‌ها را مجذوب، و آرايش و خود آرايي‌اش مردم را به سوي خود جلب كرده بود. تماشاگران در مورد قارون به دو گروه تقسيم شده بودند و هر يك بر حسب خواست و علاقة خودش سخن مي‌گفت، قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنيَا كساني كه زندگاني دنيا را مي‌خواستند و به آن دل بسته بودند و دنيا آخرين مقصدشان بود، و خواسته‌هاي جز آن نداشتند، گفتند: يَلَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ كاش دنيا و كالا و زيبايي آن به ما هم داده مي‌شد، همانطور كه به قارون داده شده است! إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ بي‌گمان او از بهره‌اي بزرگ برخوردار است. البته اگر كار به آنچه كه آنها مي‌خواستند تمام مي‌شد، و دنيايي ديگر وجود نداشت و آخرتي در كار نبود آنها راست مي‌گفتند كه قارون از بهرة بزرگي برخوردار است، چون به او امكانات و اموال چنان زيادي داده شده بود كه مي‌توانست هر طور كه بخواهد از نعمت‌هاي دنيا استفاده كند و او با اين اموال و ثروت مي‌توانست همة آنچه را كه مي‌خواست به دست بياورد. و بسياري از مردم برخورداري از چنين وضعيتي را عين سعادتمندي به حساب مي‌آورند. ولي در واقع هر كس كه دنيا و زخارف آن را آخرين هدف خود قرار دهد به راستي كه پست‌ترين انسان است و هرگز به خواسته‌هاي عالي و مطالب گرانبها راه نمي‌يابد.
وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ و كساني كه دانش و آگاهي داشتند و حقايق اشيا را مي‌دانستند و به باطن دنيا نگاه نمي‌كردند، در آن وقت كه آن دسته از مردم به ظاهر قارون مي‌نگريستند، در حالي كه از آنچه آنها براي خود آرزو كرده بودند ناراحت و دردمند شده بودند، و از وضعيت آنها تأسف مي‌خوردند و سخنشان را قبول نداشتند، گفتند: وَيْلَكُمْ واي بر شما ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا پاداش خدا در اين دنيا كه عبارت است از لذت عبادت، و دوست داشتن آن، وبازگشتن به سوي خدا، و روي آوردن به او، و پاداشي كه در آن دنيا مي‌دهد كه بهشت و نعمت‌هايي است كه در آن وجود دارد، و چشم‌ها از ديدن آن لذت مي‌برند، براي كسي كه ايمان بياورد و كار شايسته انجام دهد بهتر از چيزي است كه شما آرزو كرده و به آن علاقه‌مند شده‌ايد. پس اين است حقيقت امر اما اين طور نيست كه هر كس اين را بداند به آن روي بياورد، بلكه اين را فرا نمي‌گيرند و توفيق دست يافتن به آن را ندارند، إِلَّا الصَّابِرُونَ مگر كساني كه شكيبايي مي‌ورزند؛ آنهايي كه بر طاعت خداوند صبر مي‌ورزند و خود را از گناه ونافرماني خدا باز مي‌دارند و به هنگام تقديرهاي دردناك خداوندي صبر و بردباري پيشه مي‌كنند و جذابيت‌هاي دنيا و لذايذشان آن‌ها را از ياد پروردگارشان غافل نمي‌كند و ميان او و آنچه كه براي آن آفريده شده‌اند مانعي ايجاد نمي‌نمايند. پس چنين كساني پاداش خدا را بر دنياي فاني ترجيح مي‌دهند.
وقتي فخر فروشي و سركشي قارون به اوج رسيده و دنيايش نزد او زيبا جلوه نمود، و بسيار به آن دلباخته شد، ناگهان عذاب خدا او را فرا گرفت، فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ پس او و خانه‌اش را به زمين فرو برديم، و سزاي او از نوع عملش بود. پس همانطور كه خودش را از بندگان خدا بالاتر قرار داد خداوند نيز او را در پايين‌ترين مكان جاي داد. و او و خانه‌اش به همراه اثاثيه وكالاهايش كه ماية فريب او شده بودند به دل زمين فرو رفتند. فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ و او را گروه و خدمتگزاران و لشكرياني نبود كه در برابر خداوند ياري‌اش كنند. پس عذاب خدا او را فرا گرفت، و كسي او را ياري نداد و خودش هم نتوانست كاري بكند.
وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ و كساني كه ديروز آرزو مي‌كردند به جاي او باشند. يعني زندگاني دنيا را مي‌خواستند؛ كساني كه مي‌گفتند: كاش مانند آنچه به قارون داده شده است به ما هم داده مي‌شد، آنها پس از به زمين فرو رفتن قارون، در حالي كه ناراحت بودند و عبرت گرفته و مي‌ترسيدند كه عذاب خدا آنها را نيز فرو بگيرد، گفتند: وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ واي! انگار خداوند روزي را براي هر كس از بندگان خود كه بخواهد گسترده مي‌گرداند، و براي هر كس كه بخواهد آن را تنگ و كم مي‌گرداند، پس اكنون دانستيم خداوند كه روزي فراواني به قارون داده است دليل بر اين نيست كه در او خير و خوبي وجود دارد، و ما در اين سخن خود كه گفتيم انه لذ و حظ عظيمٍ واقعاً قارون داراي بهرة بزرگي است، اشتباه كرده‌ايم.
لَوْلَا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا اگر خداوند بر ما منت نمي‌نهاد، ما را بر آنچه كه گفتيم كيفر مي‌داد، پس اگر فضل و منت او نبود، ما را به زمين فرو مي‌برد. پس هلاكت شدن قارون كيفر وسزايي بود براي او وعبرت و پندي بود براي ديگران، حتي كساني كه به او رشك مي‌بردند پشيمان شدند و فكرشان تغيير كرد. وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ يعني كافران در دنيا و آخرت رستگار نمي‌گردند.
آيه‌ي 83:
تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ اين سراي آخرت است كه آن را براي كساني كه در زمين به دنبال استكبار و فساد نيستند مقرر مي‌كنيم، و عاقبت از آن پرهيزگاران است.
وقتي خداوند ماجراي قارون و دنيايي كه به او داده شده بود و سرانجام او را بيان كرد، و به گفتة اهل دانش نيز اشاره كرد كه گفتند: «پاداش خداوند براي كسي كه ايمان بياورد و كار شايسته انجام دهد بهتر است»، مردم را به جهان آخرت تشويق كرد و سبب و عاملي كه انسان را به بهشت مي‌رساند بيان نمود و فرمود: تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ آنچه خداوند كه در كتاب‌هايش بيان نموده و پيامبرانش از آن خبر داده‌اند سراي آخرت است كه همة نعمت‌ها را در بر گرفته و هر امر ناگوار وناخوشايندي از آن دور شده است. نَجْعَلُهَا و آن را سرا و مقري قرار مي‌دهيم، لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا براي كساني كه در زمين به دنبال تكبر و فساد نيستند. يعني آنهايي كه قصد فساد و تكبر را ندارند، گذشته از اينكه در زمين كارهايي انجام دهند كه به وسيلة آن خود را بر بندگان خدا برتر قرار دهند، و بر آنها و در برابر حق تكبر ورزند.
و فساد شامل همة گناهان است. پس وقتي آنها تكبر و فساد در زمين را نمي‌خواهند، از اين لازم مي‌آيد كه خواست و ارادة آنها به سوي خدا، و قصد و هدفشان سراي آخرت،  و حالت آنها تواضع و فروتني كردن با بندگانن خدا و اطاعت از حق و انجام عمل صالح باشد. و اينها پرهيزگارنند كه سرانجام نيك دارند. بنابراين فرمود: وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ و رستگاري و كاميابي پايدار و جاودان از آن كسي است كه از خدا بترسد و تقوا پيشه نمايد.
و ديگران- گرچه به برخي موفقيت‌ها و آسايش‌ها دست يابند- اما مسلماً اين موفقيت و راحتي به طول نمي‌انجامد و به زودي از بين مي‌رود. و از اينكه در آية كريمه عاقبت نيك منحصراً براي پرهيزگاران قرار داده شده است دانسته مي‌شود كساني كه مي‌خواهند در زمين تكبر يا فساد كنند، در جهان آخرت بهره و نصيبي ندارند.
آيه‌ي 84:
مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ هر كس كار نيكي انجام دهد پاداش بهتري از آن دارد، و هر كس بدي به ميان آورد [بداند] كساني كه مرتكب بدي‌ها مي‌شوند جز آنچه مي‌كنند جزا نمي‌يابند.
خداوند از چند برابر بودن لطف خويش و عدالت كامل خبر داده و مي‌فرمايد: مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ هر كس كار نيكي انجام دهد، و آن را پيش بياورد. شرط گذاشت كه انجام دهندة نيكي، آن را بياورد، چون گاهي [آدمي] نيكي را انجام مي‌دهد اما چيزي را با آن همراه مي‌كند كه پذيرفته نمي‌شود، و يا نيكي را باطل مي‌نمايد. بنابراين او نيكي را انجام داده ولي با خود نياورده است. و «حسنه» اسم جنس است و شامل همة اقوال و افعال ظاهري و باطني است كه مربوط به حقوق خدا و بندگان مي‌باشد و خدا و پيامبرش به آن دستور داده‌اند. فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا پس او پاداش بزرگتري از آن خواهد داشت. و در آيه‌ي ديگر آمده است كه فله عشر أمثالها ده برابر آن نيكي به او پاداش داده مي‌شود.
اين چند برابر كردن نيكي حتماً آنجام مي‌شود، و گاهي اسبابي با آن همراه مي‌شود كه به وسيلة آن چند برابر شدن افزوده‌تر و بيشتر مي‌گردد. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: والله يضعف لمن يشاء الله واسع عليم و خداون براي هر كس كه بخواد پاداش را چند برابر مي‌نمايد، و خداوند گشايشگر داناست يعني بر حسب حالت انجام دهنده و عملش، و فايده و جا و مكان عملش، به پاداش آن مي‌افزايد.
 وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ و هر كس بدي را انجام مي‌دهند جز آنچه مي‌كردند جزا نمي‌يابند. و بدي هر آن چيزي است كه شارع از آن نهي نموده و آن را حرام كرده باشد. و اين آيه همانند فرموده‌ي خداوند متعال است كه مي‌فرمايد: و من جاء بالسيئه فلا يجزي إلا مثلها و هم يضلمون.
 
آيه‌ي 88-85:
إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاء بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ به راستي خداوندي كه اين قرآن را بر تو واجب كرد يقيناً تو را به بازگشتگاهي باز خواهد گرداند. بگ.: «پروردگار من بهتر مي‌داند كه چه كسي هدايت را از سوي او آورده است، و چه كسي در گمراهي آشكار به سر مي‌برد».
وَمَا كُنتَ تَرْجُو أَن يُلْقَى إِلَيْكَ الْكِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيرًا لِّلْكَافِرِينَ و اميدي نداشتي كه كتاب بر تو فرود آورده شود، بلكه به رحمتي از سوي پروردگارت [اين كار انجام شد] پس هرگز پشتيبان كافران مباش.
وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَيْكَ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ و هرگز كافران تو را از آيات خداوند باز ندارند، پس از آنكه [قرآن] بر تو نازل شده است. و به سوي پروردگارت فراخوان، و هرگز از مشركان مباش.
وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ و با خداوند معبود ديگري را فرامخوان، جز او معبود به حقي نيست، هر چيزي هلاك شونده است جز ذات او، فرمانروايي از آن اوست، و همگي شما به سوي او برگردانده مي‌شويد.
خداوند متعال مي‌فرمايد: إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ همانا خداوندي كه قرآن را بر تو نازل كرد و احكام را در آن واجب گرداند و حلال و حرام را در آن بيان كرد، و تو را دستور داد تا آن را به جهانيان برساني و همة مكلفين را به سوي احكام آن دعوت كني، شايستة حكمت او نيست كه زندگي فقط در همين دنيا منحصر گردد و بندگان به خاطر كارهاي نيك خود پاداش داده نشوند، و به خاطر كارهاي بد كيفر نيابند، بلكه حتماً تو را به بازگشتگاهي بر مي‌گرداند كه در آن نيكوكاران را به سبب نيكوكاريشان پاداش مي‌هد، و بدكاران را به خاطر گناهشان كيفر مي‌دهد.
و هدايت و برنامة الهي را براي آنها بيان كرده‌اي، پس اگر از تو پيروي كنند اين بهره و سعادت آنهاست. و اگر نافرماني كنند و به هدايتي كه آورده‌اي اعتراض نمايند و باطل را بر حق ترجيح بدهند، پس جايي براي مجادله باقي نمي‌ماند و چيزي جز مجازات اعمال از سوي خداي دانا به پيدا و پنهان و دانا به اهل حق و اهل باطل باقي نمي‌ماند. و خداوند چيزي را ثابت و چيزي را باطل و پوچ مي‌گرداند. بنابراين گفت: قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاء بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ بگو: «پروردگارم بهتر مي‌داند كه چه كسي هدايت را آورده است، و چه كسي در گمراهي آشكار به سر مي‌برد».و دانسته شد كه پيامبر خدا را يافته و هدايت كننده است، و دشمنان او گمراه و گمراه كننده‌اند.
وَمَا كُنتَ تَرْجُو أَن يُلْقَى إِلَيْكَ الْكِتَابُ و تو به نازل شدن اين كتاب فكر نمي‌كردي و براي ان آمادگي نداشتي و [قبلاً] به اين امر نپرداخته بودي، إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ بلكه رحمت و لطفي كه خداوند نسبت به تو و بندگان داشت سبب شد كه خداوند تو را به همراه اين كتاب كه مايه رحمت جهانيان است بفرستد، و به تو چيزهايي را بياموزد كه آنها نمي‌دانستند. و آنان را تزكيه نمود و كتاب و حكمت را به آنها آموخت گر چه قبل از آن در گمراهي آشكاري به سر مي‌برند.
پس وقتي كه دانستي اين كتاب رحمت خداست كه بر تو نازل شده است، بدان كه همة انچه به آن امر نموده و از آن نهي كرده است، رحمت و لطفي از جانب اوست. پس هرگز به دلت خطور نكند كه مخالفت با آن به صلاح تو و سودمندتر است.
 
فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيرًا لِّلْكَافِرِينَ و هرگز پشتيبان كافران مباش. يعني آنها را بر كفرشان ياري مكن. و از جملة پشتيباني آنها اين است كه در مورد يكي از دستورات قرآن گفته شود: اين خلاف حكمت و منفعت و مصلحت است.
 
وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَيْكَ آيات خدا را تبليغ كن و به مكر و حيلة كافران توجه مكن، و مبادا تو را از رساندن آن باز دارند. و از هوي و هوس آنها پيروي مكن، وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ بلكه مردم را به سوي پروردگارت دعوت  كن. پس هر آنچه با اين مخالف باشد از قبيل ربا و شهرت‌طلبي يا موافقت با خواسته‌هاي اهل باطل، آن را دور بيانداز، چون چنين چيزهايي سبب مي‌شود تا انسان با كافران باشد و آنها را بر كارشان ياري نمايد. بنابراسن وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ و هرگز از مشركان مباش يعني نه در دايرة شرك آنها قرار بگير، و نه در فروغ و شعبه‌هاي آن كه همه گناه است.
 
وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ و با خداوند معبود ديگري را مخوان، بلكه عبادت خود را خالصانه براي «الله» انجام بده، زيرا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ معبود به حقي جز او نيست. پس جز خداي ابدي و جاويد هيچ كس شايسته نيست كه معبود و خدا قرار داده شود، و مورد محبت و دوستي و پرستش قرار بگيرد كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ هر چيزي جز او هلاك شونده و رفتني است پس عبادت كردن براي موجود هلاك شونده باطل است، زيرا سرانجام و نهايت آن بطلان است. لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ فرمانروايي در دنيا و آخرت از آن اوست، و به سوي او- نه به سوي كسي ديگر- برگردانده مي‌شويد. پس وقتي هر چيزي غير از خدا هلاك شونده و باطل است، و خداوند باقي و ماندگار است، خداوندي كه جز او معبود به حقي نيست و فرمانروايي در دنيا و آخرت از آن اوست، و همة خلائق به سوي او باز مي‌گردند تا آنها را طبق اعمالشان مجازات كند، بر كسي كه عقل دارد مقرر مي‌گردد كه تنها خداوند بي‌شريك را عبادت كند، و كارهايي را انجام دهد كه او را به خدا نزديك مي‌نمايد، و وي را از ناخشنودي و عذاب او دور مي‌كند. و بايد بپرهيزد از اينكه در حالي به نزد پروردگارش برود كه توبه نكرده، و از گناه و اشتباه خود دست نكشيده است.
پايان تفسير سوره‌ي قصص


تفسیر راستین (ترجمه تیسیر الکریم الرحمن)، تألیف:علامه شیخ عبدالرحمن بن ناصر السعدی «رحمه الله» متوفای 1376 هجری قمری (1334هجری شمسی)، ترجمه: محمد گل گمشادزهی
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی

islamwebpedia.com




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

قال عمر رضي الله عنه: «إن الناس ليؤدون إلى الإمام ما أدى الإمام إلى الله، وإن الإمام إذا رتع رتعت الرعية». "موسوعة فقه عمر بن الخطاب" د. محمد قلعجي؛ ص 146.‏ امیرالمؤمنین عمر بن خطاب رضی الله عنه فرمودند: «مردم به همان اندازه از رهبر و پیشوای خود حرف شنوی خواهند داشت که او از خدای خود داشته باشد و اگر حاکم رفاه طلب باشد، رعیت نیز رفاه طلب خواهد شد».

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 6719
دیروز : 3293
بازدید کل: 8242064

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010