Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

از پيامبر صلى الله عليه و سلم وارد شده است كه: "كان صلى الله عليه وسلم يضع يده اليمنى على اليسرى" (روايت مسلم 401)، يعنى: "پيامبر صلى الله عليه و سلم (هنگام نماز) دست راستش را روى دست چپش قرار ميداد".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>تفسیر قرآن>سوره توبه > تفسیر سوره توبه از تفسیر راستین ترجمه تیسیر الکریم الرحمن

شماره مقاله : 9210              تعداد مشاهده : 317             تاریخ افزودن مقاله : 14/1/1390

تفسیر سوره توبه


مدنی و 129 آیه است.
آیه ی 2-1:
بَرَاءةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ؛ خدا و پيامبرش  بيزارند از مشرکانی  که  با آنها پيمان  بسته  ايد.
فَسِيحُواْ فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ؛ پس  چهار، ماه  به  شما مهلت  داده  شد که  در اين  سرزمين  سير کنيد ، و  بدانيد که  از خدا نتوانيد گريخت  ، و اوست  که  کافران  را رسوا می  سازد.
این اعلام بیزاری خداوند و پیامبرش از همه مشرکانی است که با مسلمان معاهده ای دارند، و آنها آزادند چهار ماه در زمین بگردند و از جانب مومنان در امان هستند، و بعد از چهارماه هیچ معاهده و پیمانی با مسلمانان ندارند. و این در مورد کسانی است که دارای پیمان مطلق، یا پیمانی به  مدت چهارماه یا کمتر باشند. اما کسی که دارای پیمانی با مسلمین است که مدت آن بیش از چهار ماه، و زمان آن مشخص  است نباید تا پایان مدت پیمانش به وی کاری داشت، این در صورتی است که بیم خیانتی از جانب وی نباشد، و خودش به شکست پیمان مبادرت نکند.
سپس خداوند متعال مشرکینی را که دارای پیمان هستند برحذر داشت که آنها گرچه در امان هستند اما نمی توانند خداوند را ناتوان کرده و از دست او در روند، و هرکس به شرک خود ادامه دهد، حتما خداوند او را رسوا و ذلیل می گرداند. پس این تهدید آنها را به سوی اسلام متمایل ساخت، مگر آن دسته که کینه توزی نموده و بر شرک اصرار ورزیدند، و به وعید و هشدار الهی مبالات نکردند.
آیه ی 3:
وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ؛ در روز حج  بزرگ  از جانب  خدا و پيامبرش  به  مردم  اعلام  می  شود که  خدا، وپيامبرش  از مشرکان  بيزارند  پس  اگر توبه  کنيد برايتان  بهتر است  ،  ولی اگر سرپيچی  کنيد بدانيد که  از خدا نتوانيد گريخت   و کافران  را به   عذابی  دردآور بشارت  ده.
این همان مژده ای است که خداوند به مومنان داده است، که دینش را یاری می دهد، و آن را پیروز می گرداند، و دشمنانش را رسوا می کند، همانهایی که پیامبر و اصحاب را از بیت الحرام و از مناطقی در حجاز که زیر سلطه آنها بود، آواره کردند.
خداوند پیامبر و مومنان را یاری کرد، به گونه ای که مکه فتح شد، و مشرکین ذلیل گشتند و حکمرانی آن سرزمین از آن مسلمین گردید . پس در روز حج اکبر که روز عید قربان بود و مسلمانان و کافران از تمام جزیره عرب جمع شده بودند، پیامبر(ص) منادی را دستور داد تا اعلام نماید که خدا و پیامبرش از مشرکان بیزارند، و نزد او عهد و پیمانی ندارد، و هرجا یافت گردند کشته می شوند، و از این به بعد نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند. و آن سال، سال نهم هجری بود.
و ابوبکر صدیق(رضی الله عنه) حج را همراه با مردم انجام داد و پسر عموی پیامبر(ص) علی بن ابی طالب (رضی الله عنه) در روز عید قربان برائتی را از مشرکین  کرد.
سپس خداوند متعال مشرکین را بر توبه کردن تشویق نمود، و آنها را از ادامه دادن به شرک بر حذر داشت و فرمود:« فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ» اگر توبه کنید، برایتان بهتر است و اگر روی بگردانید پس بدانید که شما هرگز نمی توانید خدا را ناتوان و درمانده کنید و از دست او  فرار نمایید، بلکه تحت تصرف او هستید، و او می تواند بندگان مومنش را بر شما مسلط بگرداند.
« وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» و کافران را در دنیا به عذابی دردناک از قبیل کشته شدن، و اسیر گشتن، و آواره شدن، و در آخرت به عذاب جهنم که بد جایگاهی است مژده بده.
آیه ی 4:
إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُواْ عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ؛ مگر آن  گروه  از مشرکان  که  با ايشان  پيمان  بسته  ايد و در پيمان  خود  کاستی نياورده  اند و با هيچ  کس  بر ضد شما همدست  نشده  اند  با اينان  به  پيمان  خويش  تا پايان  مدتش  وفا کنيد ، زيرا خدا پرهيزگاران  را دوست   دارد.
این بیزاری و برائت کامل و مطلق از همه مشرکان است. « إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ» مگر مشرکانی که با آنان پیمان بسته اید، و آنها پیمانشان را ادامه داده اند و چیزی از آنان سرنزده است که موجب نقض پیمان شود، پس آنها چیزی از آن نکاسته و هیچ کس را علیه شما یاری نکرده اند. بنابراین باید پیمان آنها را تا وقتی که مدت آن به پایان می رسد، تمام کنید، خواه زمان آن کم باشد یا زیاد، چون اسلام به خیانت کردن دستور نمی دهد، بلکه به وفا نمودن فرمان می دهد. « إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ» بی گمان خداوند پرهیزگاران را دوست دارد، کسانی که آنچه را بدان دستور داده شده اند، انجام داده و از شرک و خیانت و دیگر گناهان پرهیز می نماید.
آیه ی 5:
فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ و چون  ماههای  حرام  به  پايان  رسيد ، هر جا که  مشرکان  را يافتيد بکشيد و، بگيريد و به  حبس  افکنيد و در همه  جا به  کمينشان  نشينيد  اما اگر توبه   کردند و نماز خواندند و زکات  دادند ، از آنها دست  برداريد ، زيرا خدا  آمرزنده  و مهربان  است.
خداوند متعال می فرماید:« فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ» و چون ماههایی که خداوند جنگیدن با مشرکانِ دارای پیمان را در آن حرام نموده است به پایان رسید، و آن ماهها عبارتند از چهارماهی که در آن به مشرکان مهلت داده شده است به رفت و آمد بپردازند. نیز عبارت است از  مدت زمانی که بیشتر از چهارماه می باشد؛ و آن برای مشرکانی است که مهلت بیشتری به آنان داده شده است پس آن گاه عهد و پیمانی برگردن مسلمانان  نخواهد داشت.
« فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ» پس مشرکان را هر زمان و در هر مکانی یافتید، بکشید.« وَخُذُوهُمْ» و آنها را به اسارت بگیرید. « وَاحْصُرُوهُمْ» و آنها را در تنگنا قرار دهید، و نگذارید در سرزمین خدا که آن را برای عبادت قرار داده است در آسایش به سر ببرند، ایشان صلاحتی سکنی گزیدن در آن را ندارند و مستحق برخورداری از یک وجب از زمین خدا نمی باشند، زیرا زمین، زمین خداست، و آنها دشمنان خدا هستند و با خدا و پیامبرش می جنگند و می خواهند زمین از دین خدا خالی باشد، و خداوند نمی پذیرد مگر اینکه  نورش را کامل بگرداند، گرچه کافران این را نپسندند.
« وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ» و در هر گذرگاه و محلی که از آن می گذرند به کمین آنها بنشینید، و  به جهاد با آنان بپردازید، و آنچه در توان دارید در این راه مبذول دارید، و همواره این کار را ادامه بدهید تا آنها از شرک خود دست بردارند. بنابراین فرمود:« فَإِن تَابُواْ» اگر از شرک خود توبه کردند، « وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ» و نماز را با رعایت آداب و حقوق کامل برپا داشتند، « وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ» و زکات را به مستحقان آن پرداختند، « فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ» راه را بر آنان باز بگذارید . یعنی رهایشان کنید و آنها باید مانند شما زندگی  کنند؛ آنچه برای شماست برای آنان هم هست، و آنچه بر شماست بر آنان هم خواهد بود.
« إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» بی گمان خداوند آمرزنده و مهربان است؛ کسانی که توبه نمایند شرک و گناهان کوچکترشان را می آمرزد، و با توفیق دادنشان برای توبه کردن و سپس پذیرفتن آن ، به آنان رحم می فرماید. و این آیه بیانگر آن است که هرکس از ادا کردن نماز یا زکات  امتناع ورزد با  او جنگ خواهد شد تا اینکه نماز و زکات را ادا کند. همانطور که ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) در جنگ با کسانی که پس از فوت پیامبر(ص) از پرداختن زکات امتناع ورزیدند به این آیه استدلال نمود.
آیه ی 6:
وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ؛ و هر گاه  يکی  از مشرکان  به  تو پناه  آورد ، پناهش  ده  تا کلام  خدا را  بشنود ، سپس  به  مکانی  امنش  برسان  ، زيرا اينان  مردمی  نادانند.
آنچه که پیشتر در آیه « فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ» پس وقتی که ماههای حرام به پایان رسید، مشرکان را هرکجا یافتید، بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در هر کمین گاهی به  کمین آنان بنشینید، گذشت یک دستور کلی برای همه حالات و در مورد هر شخصی از مشرکین بود.
اما در اینجا خداوند متعال بیان می کند که اگر مصلحت اکتفا نمود، جایز بلکه واجب است برخی از آنان نزدیک گردانده شوند. « وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ » و اگر یکی از مشرکان از تو خواست که به او پناه بدهید و او را از ضرر و زیان مصون داری تا کلام خدا را بشنود و در اسلام تامل کند. « فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ» پس او را پناه بده تا کلام خداوند را بشنود. سپس اگر مسلمان شد که چه بهتر، وگرنه او را به محلی برسان که در آن از امنیت برخوردار گردد، چرا که کافران گروهی نادان هستند و ممکن است که استمرار آنها بر کفر به خاطر جهلشان باشد، و  هنگامی که جهل و نادانی آنان دور شود اسلام را برگزیدن، بنابراین  خداوند پیامبرش را دستور داد و  امتش نیز در  اجرای احکام با او برابرند که هرکس خواست کلام خدا را بشنود باید او را پناه بدهند. و این دلیلی صریح بر صحت مذهب اهل سنت و جماعت است که می گویند: قرآن کلام خدا است و مخلوق نمی باشد، چون خداوند آن را گفته است و به خود نسبت داده است، به مانند نسبت دادن صفت به موصوفش. و نیز دلیلی بر باطل بودن مذهب معتزله و کسانی است که از آنها پیروی  کرده و می گویند: قرآن مخلوق است. و چه بسیار است دلایلی که بر باطل بودن این گفته دلالت می نماید، اما در اینجا مجالی برای بیان آن نیست.
آیه ی 7:
كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ؛ چگونه  مشرکان  را با خدا و پيامبر او پيمانی  باشد ? مگر آنهايی  که  نزد، مسجدالحرام  با ايشان  پيمان  بستيد  اگر بر سر پيمانشان  ايستادند ، بر سر پيمانتان  بايستيد  خدا پرهيزگاران  را دوست  دارد.
این بیان حکمتی است که ایجاب می نماید تا خدا و پیامبرش از مشرکین بیزار باشند، پس فرمود:« كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ» چگونه مشرکان نزد خدا و پیامبرش عهد و پیمانی داشته باشند؟ آیا فریضه ایمان را انجام دادند یا از اذیت و آزار پیامبر خدا و مومنان دست کشیده اند؟ مگر آنان به جنگ با حق نپرداختند و باطل را یاری ننمودند؟!
مگر آنان فساد را در زمین به راه نیانداختند؟! آری همه ی این کارها را کردند. پس سزاوار است که خداوند از آنها اعلام برائت و بیزاری نماید و نزد خدا و پیامبرش عهد و پیمانی نداشته باشند. « إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» مگر مشرکینی که با آنان در کنار مسجدالحرام پیمان بسته اید. پس پیمان آنها به خصوص در آن مکانِ محترم دارای حرمت است و باید رعایت شود. «  فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ» پس تا زمانی که در برابر عهد و پیمانی که با شما بسته اند راست و وفادار باشند شما نیز نسبت بدیشان راست و وفادار باشید . همانا خداوند پرهیزگاران را دوست می دارد.
آیه ی 11-8:
كَيْفَ وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لاَ يَرْقُبُواْ فِيكُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً يُرْضُونَكُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ؛ چگونه  پيمانی  باشد که  اگر بر شما پيروز شوند به  هيچ  عهد و سوگند و، خويشاوندی  وفا نکنند ? به  زبان  خشنودتان  می  سازند و در دل  سر می  پيچند و بيشترين  عصيانگرانند.
اشْتَرَوْاْ بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ آيات  خدا را به  بهای  اندک  فروختند و از راه  خدا اعراض  کردند و  بدکاری کردند.
لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ؛ عهد و سوگند و خويشاوندی  هيچ  مؤمنی  را رعايت  نمی  کنند و مردمی   تجاوزکارند.
فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ؛ پس  اگر توبه  کردند و نماز به  جای  آوردند و زکات  دادند ، برادران   دينی شما هستند  ما آيات  خدا را برای  مردمی  که  از دانايی  برخوردارند  تفصيل  می  دهيم.
«کَیفَ» چگونه مشرکان نزد خدا عهد و پیمانی نداشته باشند! « وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ» حال آنکه اگر بر شما سلطه یابند و غالب شوند، به شما رحم نمی کنند، « لاَ يَرْقُبُواْ فِيكُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً» و هیچ حق خویشاوندی و پیمانی را درباره شما رعایت نمی کنند، و از خدا نمی ترسند و بدترین عذاب را به شما می رسانند. پس آنان اگر پیروز شوند این گونه با شما برخورد خواهند کرد. بنابراین رفتاری که به هنگام ترس از شما در پیش می گیرند شما را فریب ندهد، زیرا آنان « يُرْضُونَكُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ» شما را با زبانهایشان خشنود می کنند، اما دلهایشان محبت و گرایشی نسبت به شما ندارد، بلکه آنان دشمنان حقیقی اندو به راستی از شما نفرت دارند« وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ» و بیشتر آنان فاسقند؛ نه دین دارند و نه جوانمردی. « اشْتَرَوْاْ بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً» بهره ناچیز و فرومایه دنیا را بر ایمان آوردن به خدا و پیامبرش، و فرمان بردن از آیات خدا ترجیح دادند، « فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» پس خودشان از راه خدا باز ماندند و دیگران را نیز از راه او باز داشتند، و به راستی آنان کار بسیار بدی می کردند. « لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً» و به خاطر دشمنی شان با ایمان و مومنان هیچ خویشاوندی و پیمانی را در مورد مومنان رعایت نمی کنند.
پس آنچه باعث شده است که آنها با شما دشمنی ورزند و نسبت به شما نفرت داشته باشند، ایمان است. پس ، از دینتان دفاع کنید و آن را یاری نمایید، و هرکس که با دینتان دشمنی کند او را دشمن بگیرید. و هرکس آن را یاری نماید او را دوست خود بدانید . و محور  دوستی و دشمنی را دوستی و دشمنی با دین قرار دهید، و دوستی و دشمنی را یک امر طبیعی به حساب نیاورید که هرجا دلتان خواست دوستی کنید با دشمنی نمایید. و از هوای نفس که به بدی فرمان می دهد. پیروی نکنید. بنابراین فرمود: « فَإِن تَابُواْ» اگر آنان از شرک خود توبه  کردند و به ایمان بازگشتند، « وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ» و نماز را برپاداشتند و زکات را پرداختند، پس برادران دینی شما مشرک بودنشان با آنان داشتید به فراموشی بسپارید، و بندگان مخلص خدا باشید. و با این کار بنده حقیقی خدا می شوید.
پس از آنکه خداوند احکام مهمی را بیان نمود، و حکمت ها و فرمانهایی را بیان داشت، فرمود: « وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ» و آیات را توضیح می دهیم و مشخص می کنیم، « لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» برای گروهی که می دانند. پس خطاب خدا متوجه دانایان است، چرا که آیات و احکام دین اسلام و قوانین آن توسط علما شناخته می شود. بار خدایا! در سایه رحمت و بخشش و کرم و احسان خود ما را از گروهی بگردان که می دانند و به آنچه می دانند عمل می کنند.
آیه ی 15-12:
وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ؛ اگر پس  از بستن  پيمان  ، سوگند خود شکستند و در دين  شما طعن  زدند ، با، پيشوايان  کفر قتال  کنيد که  ايشان  را رسم  سوگند نگه  داشتن  نيست  ، باشد  که  از کردار خود باز ايستند.
أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِينَ ؛ آيا با مردمی  که  سوگند خود را شکستند و آهنگ  اخراج  پيامبر کردند و  آنهابر ضد شما دشمنی  آغاز کردند ، نمی  جنگيد ? آيا از آنها می  ترسيد ، و  حال آنکه  اگر ايمان  آورده  باشيد سزاوارتر است  که  از خدا بترسيد و بس  ?
قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ؛ با آنها بجنگيد  خدا به  دست  شما عذابشان  می  کند و خوارشان  می  سازد و، شما را پيروزی  می  دهد و دلهای  مؤمنان  را خنک  می  گرداند.
وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَيَتُوبُ اللّهُ عَلَى مَن يَشَاء وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ و کينه  از دلهايشان  بزدايد و توبه  هر که  را که  بخواهد می  پذيرد  اوست دانا و حکيم.
خداوند متعال بعد از اینکه فرمود: اگر مشرکانی که با شما پیمان بسته اند بر پیمان خود وفادار ماندند، شما هم در برابر آنان راست و وفادار باشید ، فرمود:« وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ» و اگر با شما جنگیدند و پیمان خود را شکستند ، یا دیگران را  برای جنگیدن با شما یاری کردند، و یا آسیبی به شما رساندند، « وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ» و دینتان را مورد طعنه قرار دادند و آن را مسخره کردند. و این شامل همه انواع طعن و تمسخری است که در مورد دین  یا قرآن روا داشتند.
« فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ» پس با پیشوایان و رهبران کفر و روسایی که دین خدا را به تمسخر می گیرند، و یاور دین شیطان هستند، بجنگید. و سران را به طور ویژه ذکر کرد، زیرا جنایتشان بزرگ است، و دیگران پیرو آنها هستند. نیز تا دلالت نماید که هرکس دین را به تمسخر بگیرد و در صدد رد کردن آن باشد، از پیشوایان کفر است.« إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ» همانا آنان عهد و پیمانی ندارند که به آن پایبند باشند، بلکه همواره خیانت و عهدشکنی می کنند، و نمی توان به آنها اعتماد کرد، « لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ» شاید وقتی که با آنها جنگیدید از طعنه زدن به دینتان دست بردارند، و وارد دین اسلام شوند. سپس با بیان صفت هایی که این دشمنان دارند، مومنان را بر جنگیدن با آنها تحریک نمود، و فرمود:« أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ» آیا با گروهی نمی جنگید که سوگندهایشان را شکستند و آهنگ بیرون کردن پیامبر را از مکه کردند؟ پیامبری که احترام و بزرگداشت او واجب بود؟ اما آنان خواستند او را از وطنش بیرون کنند، و آنچه را در  توان داشتند برای این هدف به کار بردند، « وَهُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» و ایشان نخستین بار آغازگر جنگ بودند و پیمان را شکستند. و دیگران را علیه شما یاری کردند. این زمانی بود که قریش با اینکه با مسلمین پیمان داشتند قبیله بنی بکر را که هم پیمانشان بودند علیه قبیله خزاعه که از هم پیمانان پیامبر (ص) بودند، کمک کردند، و همراه با بنی بکر علیه خزاعه جنگیدند. همانطور که این موضوع به طور مشروح در سیره بیان شده است. « أَتَخْشَوْنَهُمْ» آیا از آنها می ترسید و با آنها نمی جنگید؟!« فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِينَ »پس اگر مومن هستید خداوند سزاوارتر است که از او بترسید. خداوند شما را دستور داده تا با آنها بجنگید و بر این موضوع بسیار تاکید کرده است. پس اگر شما مومن هستید از فرمان خدا اطاعت کنید. و از آنها نترسید و به سبب ترس از آنها دستور خدا را ترک ننمایید.
سپس به جنگیدن با آنها دستور داد، و فواید جنگ با آنها را بیان نمود. و این در واقع به مثابه تشویق و تحریک کردن مومنان برای جنگیدن با آنها است. پس فرمود:« قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ» با آنان بجنگید تا  خداوند آنان را با دستان شما و به وسیله کشته شدنشان عذاب دهد. « وَيُخْزِهِمْ» و شما را بر آنان پیروز نماید، و آنان را خوار بگرداند. آنها دشمنان شما هستند و باید خوار شوند و برای رسیدن به این هدف باید تلاش نمود.
« وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ» و شما را بر آنان پیروز می گرداند. و این وعده و مژده ای از جانب خدا بود که به آن وفا نمود. « وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ» و دلهای گروه مومنان را شفا بخشد، و خشم دلهایشان را از بین ببرد، زیرا آنها چنان خشم و کینه ای از آنان در دل داشتند که پیکار با آنان شفابخش آن غمّ و غصه ای خواهد بود که در دلهای مومنان است، زیرا دشمنان با خدا و پیامبرش می جنگند و برای خاموش کردن نور خدا تلاش می کنند. پس پیکار با آنها کینه و خشمی را که در دلهایشان است از بین می برد، و این بر محبت و دوستی خداوند نسبت به مومنان و توجه  خداوند به حالات آنها دلالت می نماید، تا جایی که خداوند شفا دادن دلهای مومنان و از بین بردن خشمشان را از جمله اهداف و مقاصد شریعت قرار داده است.
سپس فرمود:« وَيَتُوبُ اللّهُ عَلَى مَن يَشَاء» و خداوند برحسب مشیت و خواست خویش، توبه هرکدام از آنهایی را که آنان را برای داخل شدن به اسلام توفیق داده، و  اسلام را در دل هایشان زیبا جلوه می دهد و کفر و فسق و نافرمانی را در انظار آنان ناپسند می گرداند. « وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» و خداوند دانا و حکیم است و هرچیزی را در جای مناسب قرار می دهد و هرکس را که شایسته ایمان آوردن باشد هدایت می نماید، و هرکس را که شایسته ایمان آوردن نباشد در گمراهی و عناد خودش باقی می گذارد.
آیه ی 16:
أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُواْ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ؛ آيا پنداشته  ايد که  شما را به  حال  خود واگذاشته  اند بی  آنکه  خدا کسانی ، از شما را که  جهاد می  کنند و جز خدا و پيامبرش  و مؤمنان  را به  همرازی  نمی گزينند ، معلوم  دارد ? هر چند به  هر کاری  که  می  کنيد آگاه  است.
خداوند متعال پس از اینکه بندگان مومنش را به جهاد فرمان داد، فرمود:« أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُواْ» آیا پنداشته اید که به حال خودتان واگذار می شوید، بدون اینکه آزمایش و امتحان شوید، راستگو و دروغگو مشخص گردد؟ « وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ» در حالی که هنوز خداوند کسانی را از شما که جهاد کرده اند ندانسته است؟ دانستنی که از حالت نهانی بالقوه به سوی خارج بالفعل بیرون آید تا پاداش و سزا بر آن تحقق یابد. و کسانی را که بداند که در راه او جهاد کرده اند.
« وَلَمْ يَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً» و به غیر از خدا و پیامبر و مومنان و دوست نزدیک و محرم اسراری برای خود نگرفته اند. یعنی کسی را از کافران به دوستی نگرفته اند، بلکه خدا و پیامبر و مومنان را به دوستی می گیرند. پس خداوند جهاد را مشروع نمود تا بدین وسیله هدف و مقصود بزرگ به دست بیاید، و آن این است که راستگویانی را که جز در راه خدا حرکت نمی کنند، از دروغگویانی که ادعا می کنند  ایمان دارند، در حالیکه کسانی غیر از خدا و پیامبر و مومنان را به دوستی می گیرند، مشخص نماید. « وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» و خداوند به آنچه از شما سر می زند آگاه است ، پس شما را می آزماید تا آنچه که بر آن هستید روشن گردد، و شما را طبق اعمال نیک و بدتان جزا و سزا دهد.
آیه ی 18-17:
مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِينَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ ؛ مشرکان  را نرسد که  در حالی  که  به  کفر خود اقرار می  کنند مسجدهای  خدا  را عمارت  کنند اعمال  آنها ناچيز شده  و در آتش  جاويدانند.
إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَى أُوْلَـئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ ؛ مسجدهای  خدا را کسانی  عمارت  می  کنند که  به  خدا و روز قيامت  ايمان   آورده ، اند و نماز می  گزارند و زکات  می  دهند و جز از خدا نمی  ترسند  اميد است  که  اينان  از هدايت  يافتگان  باشند.
خداوند متعال می فرماید:« مَا کَانَ» شایسته و مناسب نیست، « لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله» برای مشرکان که مساجد خدا را با عبادت و نماز وغیره آباد کنند، حال آنکه خودشان بر کفر خود گواهی می دهند، چون حالت و خوی آنها بر این حقیقت گواهی می دهد، و بسیاری از آنان می دانند که بر کفر و باطل قرار دارند، پس وقتی که « شَاهِدِينَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ» به کفر، و عدم  ایمان خویش که شرط قبول اعمال است، گواهی می دهند، چگونه ادعا می کنند که آباد کنندگان مساجد خدا هستند، در حالی که کارهایشان از اصل و اساس باطل  است؟ بنابراین فرمود:« أُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ» آنان اعمالشان ضایع و تباه است. « وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ » و در آتش جهنم جاودانه اند.
سپس بیان کرد که آباد کنندگان مساجد خدا چه کسانی هستند. پس فرمود:« إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ» تنها کسی مساجد را آباد می سازد که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد، و نمازهای واجب و مستحب را به صورت شایسته برپا دارد، « وَآتَى الزَّكَاةَ» و زکات را به مستحقان بپردازد، « وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ» و از کسی جز خدا نترسد. یعنی ترس او فقط از خدا باشد، و از آنچه خدا حرام نموده است دست نگاه دارد، و در  انجام حقوق و واجبات الهی کوتاهی ورزد.
پس خداوند آنان را به داشتن ایمان مفید، و انجام دادن کارهای شایسته که اساس همه کارهای شایسته نماز و زکات است و به ترس از خدا که اساس هر کار خیری است متصف نمود. بنابراین اینها آبادکنندگان حقیقی مساجد هستند، و تنها آنان مساجد را آباد می کنند. « فَعَسَى أُوْلَـئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ » پس امید است که ایشان از راه یافتگان باشند. « عسی» به معنی  امید است اما وقتی از جانب خدا باشد حتما تحقق پیدا می کند. اما هرکس به خدا و روز قیامت ایمان نیاورد، و از خدا نترسد پس او از آبادکنندگان مساجد نیست، و شایستگی آن را ندارد که به آباد کردن مسجد مبادرت ورزد، گرچه ادعا کند او مسجد را آباد می نماید.
آیه ی 22-19:
أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ؛ آيا آب  دادن  به  حاجيان  و عمارت  مسجدالحرام  را با ايمان  به  خدا و روز  قيامت  و جهاد در راه  خدا برابر می  دانيد ? نه  ، نزد خدا برابر نيستند و  خدا ستمکاران  را هدايت  نمی  کند.
الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ؛ آنان  که  ايمان  آوردند و مهاجرت  کردند و در راه  خدا به  مال  و جان   خويش جهاد کردند ، در نزد خدا درجتی  عظيم  تر دارند و کاميافتگانند.
يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ؛ پروردگارشان  به  رحمت  و خشنودی  خود و به  بهشتی  که  در آن  نعمتهای  جاويد، باشد ، بشارتشان  می  دهد.
خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ؛ در آن  بهشت  جاويدان  بمانند ، زيرا اجر و مزد بزرگ  در نزد خداوند است.
هنگامی که برخی از مسلمانان در رابطه با آباد کردن مسجدالحرام از طریق ساختن آن، و اقامه نماز و سایر عبادت در آن، و آب دادن به حاجیان، و در رابطه با فضیلت و برتری به حاجیان، و در رابطه با فضیلت و برتری این اعمال بر ایمان آوردن به خدا و جهاد در راه او با یکدیگر، و یا با مشرکان اختلاف کردند، خداوند خبر داد که این دو کار با هم تفاوت دارد. پس فرمود:« أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ» آیا آب دادن حاجیان را از آب زمزم[1]، « وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ» و آباد کردن مسجدالحرام را همسان کار کسی قرار داده اید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟! این دو کار در نزد خداوند برابر نیستند. پس جهاد، و ایمان آوردن، از آب دادن به حاجیان و آباد کردن مسجدالحرام به مراتب برتر و بهتر است، چون ایمان اصل و اساس دین است و به وسیله ایمان اعمال پذیرفته شده و کارها پاکیزه می شود.
و اما جهاد در راه خدا قله بلند دین است و با جهاد است که دین اسلام حفظ می شود و قلمرو آن گسترش می یابد، و حق پیروز شده و باطل خوار می گردد. اما آباد کردن مسجدالحرام و آب دادن به حاجیان گرچه کارهای شایسته ای هستند اما پذیرفته شدن آنها مشروط به داشتنِ ایمان است. و منافعی که ایمان و جهاد دارند این اعمال ندارند. بنابراین فرمود:« لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» نزد خداوند برابر نیستند، و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی کند. یعنی کسانی که ستمگری تبدیل به صفت آنان گشته و صلاحیت پذیرفتن چیزی از خیر و خوبی را ندارند بلکه جز شر و بدی سزاوار آنان نیست.
سپس برتری این دسته را به صراحت بیان کرد و فرمود:« الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ» کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند و با خرج کردن مالهایشان برای جهاد و آماده کردن جنگجویان، جهاد نمودند، « وَأنفُسِهِم» و با جان هایشان جهاد کردند و برای جهاد بیرون رفتند،« أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ» اینان دارای منزلت والاتر و بزرگتری در پیشگاه خداوند و همچنان رستگارانند. یعنی جز کسی که به صفات آنان متصف و به اخلاق آنان آراسته باشد، به مقصود نمی رسد و از ترس و هراس رهایی نمی یابد.
« يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم» پروردگارشان به خاطر مهربانی و عطوفت و توجه و محبتی که نسبت بدانان دارد، آنها را « بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ» به رحمتی از سوی خود مژده می دهد، به وسیله ی آن هر شرّی را از آنان دور ساخت و هر خیری را به آنان رساند، « وَرِضوَنِ» و آنان را به خشنودی از جانب خود که بزرگترین نعمت موجود در بهشت است مژده می دهد، پس خداوند از آنان خشنود است و هرگز از آنان خشمگین نخواهد شد.
« وَجَنَّاتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ» و آنان را به باغهایی که در آن نعمت هایی پایدار دارند مژده میدهد، نعمت هایی که دلها در آرزوی آنند و چشم ها از دیدن آن لذت می برند. نعمت هایی که کیفیت و اندازه آن را جز خداوند کسی نمی داند. از جمله این نعمت ها یکی این است که خداوند برای مجاهدان صد درجه آماده کرده است که میان هر دو درجه به اندازه زمین و آسمان فاصله وجود دارد، و اگر تمام آفریدگان در یک مقام و درجه جمع شوند همه در آن جای می گیرند.
« خَالًِدِينَ فِيهَا أَبَدا» برای همیشه در آن جاودانند، و به جای دیگری برده نمی شوند، و نمی  خواهند که به جای آن چیز دیگری به آنها داده شود« إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ» بی گمان در پیشگاه خداوند پاداش بسیار بزرگی موجود است، کثرت و فراوانی این پاداش نسبت به فضل و بزرگواری خدا امری غریب نمی باشد، و چنین  عظمت و حسنی از کسی که به هر چیزی بگوید:« بشو»، « می شود» عجیب نمی باشد.
آیه ی 24-23:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْكُفْرَ عَلَى الإِيمَانِ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، اگر پدر يا برادرتان  دوست  دارند که   کفررا به  جای  ايمان  برگزينند ، آنها را به  دوستی  مگيريد و هر کس  از شما  دوستشان  بدارد از ستمکاران  خواهد بود.
قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ؛ بگو : اگر پدرانتان  و فرزندانتان  و برادرانتان  و زنانتان  و، خويشاوندانتان  و اموالی  که  اندوخته  ايد و تجارتی  که  از کساد آن  بيم   داريد ، و خانه  هايی  که  بدان  دلخوش  هستيد برای  شما از خدا و پيامبرش  و  جهاد کردن  در راه او دوست  داشتنی  تر است  ، منتظر باشيد تا خدا فرمان   خويش  بياورد  و خدا نافرمانان  را دوست  ندارد.
خداوند متعال می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ» ای کسانی که ایمان آورده اید! به مقتضای ایمان عمل کنید، به گونه ای که هر کس ایمان آورد او را به دوستی بگیرید، و هرکس ایمان نیاورد با او دشمنی کنید. « لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْكُفْرَ عَلَى الإِيمَانِ» و پدران و برادرانتان را که نزدیکترین مردم به شما هستند اگر از روی خشنودی و محبت ، کفر را بر ایمان برگزیدند به دوستی نگیرید. و دیگران را به طریق اولی اگر کفر را بر ایمان برگزیدند به دوستی نگیرید.
« وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ » و هرکس از مشا که آنان را به دوستی بگیرد پس ایشان ستمگرانند، چون آنها بر نافرمانی خدا جرات کرده، و دشمنان خدا را دوستان خود قرار داده اند. و اصل و اساس ولایت، محبت و یاری کردن است. و این بدان خاطر است که دوست  قرار دادن آنان باعث می شود تا اطاعت از آنها بر اطاعت خدا ،  و محبت آنها بر محبت خدا و پیامبرش مقدم شود. به همین جهت علت منع  این کار را بیان کرد، و آن این است که محبت خدا و پیامبرش باید بر محبت و دوستی هر چیزی مقدم داشته شود، و هر چیزی باید تابع محبت خدا و پیامبر باشد. بنابراین فرمود:« قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا»بگو: اگر پدرانتان و مادرانتان و برادران نَسَبی و سَبَبی تان و همسرانتان، و به طور کلی همه خویشاوندانتان و مالهایی را که به دست آورده اید، و در راه به دست آوردن آن رنج کشیده اید[2]، « وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا» و تجارتی که از بی رونقی و بی بازاری و کساد شدن آن می ترسید. و این تمام تجارت ها و درآمدها و کالاهای تجارتی از قبیل پول، ظروف، اسلحه ، غلات، کشتزارها و چهارپایان تجارتی و غیره را شامل می شود. « وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا» و خانه هایی که زیبا و آراسته و مطابق با میل شما هستند و آنها را می پسندید. پس اگر این چیزها « أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ» در نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد کردن در راه او محبوب تر باشد ، شما فاسق و ستمگر هستید.
« فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ» و در انتظار عذابی باشید که بر شما فرود خواهد آمد. و منتظر باشید که خداوند کار خود را می کند و دستور او رد نمی شود. « وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» و خداوند کسانی را که از دایره اطاعت او بیرون رفته و یکی از امور مذکور را  بر محبت وی مقدم داشته اند هدایت نمی کند. این آیه شریفه بزرگترین دلیل بر وجوب مقدم داشتن محبت خدا و پیامبرش بر محبت هر چیز دیگری است، و دلیلی است بر اینکه این وعید شدید متوجه کسی خواهد بود که یکی از امور مذکور به نزد خدا و پیامبرش و جهاد کردن باشد. و نشانه ی محبوبیت هریک از این امور ذکر شده این است که هرگاه دو امر بر وی عرضه شدند؛ که یکی از آن دو را خدا ورسولش دوست می داشت، و هوای نفس او در آن نبود، و دیگری را خودش دوست داشت و به آن علاقمند بود و  انجام دادن آن منجر به از دست رفتن چیزی می شد که خدا و پیامبرش آن را دوست داشتند، و یا آن را ناقص می گرداند، پس در این حالت اگر آنچه را که خود دوست می دارد بر آنچه که خدا و رسولش دوست می دارند مقد داشت، این بیانگر آن است که او ستمگر می باشد و آنچه را که بر او واجب است ترک نموده است.
آیه ی 27-25:
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ ؛ خدا شما را در بسياری  از جايها ياری  کرد  و نيز در روز حنين  ، آنگاه ، که انبوهی  لشکرتان  شما را به  شگفت  آورده  بود ولی  برای  شما سودی  نداشت  و  زمين  با همه  فراخيش  بر شما تنگ  شد و بازگشتيد و به  دشمن  پشت  کرديد.
ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ؛ آنگاه  خدا آرامش  خويش  را بر پيامبرش  و بر مؤمنان  نازل  کرد و  لشکريانی که  آنها را نمی  ديديد فرو فرستاد و کافران  را عذاب  کرد ، و اين   است  کيفر کافران.
ثُمَّ يَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذَلِكَ عَلَى مَن يَشَاء وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ از آن  پس  خدا توبه  هر کس  را که  بخواهد می  پذيرد ، که  آمرزنده  و، مهربان است.
 خداوند بر بندگان مومنین خود منت می نهد که آنها را در بسیاری از مواقع و به هنگام رویارویی با دشمن یاری کرده است ، بویژه در جنگ حنین که با بحران سختی مواجه شدند و سست گردیدند، و پا به فرار گذاشتند، و زمین با وجود وسعت و فراخی اش بر آنها تنگ آمد. ماجرا از این قرار بودکه پیامبر (ص) وقتی مکه را فتح نمود، شنید که قبیله هوازن برای جنگیدن با او جمع شده  اند، پیامبر (ص) همراه با یارانی که در فتح مکه شرکت کرده بودند، و همراه با کسانی که پس از فتح مکه اسلام آورده بودند به سوی آنها حرکت  کردند.
تعدادشان دوازده هزار نفر بود، و مشرکین چهار هزار نفر بودند. به همین جهت برخی از مسلمین از زیاد بودنشان به شگفت آمده و گفتند: امروز به خاطر کمبود افراد شکست نخواهیم خورد، اما وقتی که آنها با قبیله هوازن روبرو شدند، هوازن یکباره بر مسلمین شکست خوردند، و همه پا به قرار نهادند و جز صد نفر کسی با پیامبر باقی نماند، اما این افراد در کنار پیامبر باقی نماند، اما این افراد در کنار پیامبر ایستادند و با مشرکین جنگیدند. و پیامبر سوار بر شتری به سوی مشرکین می  تاخت و می گفت:« من پیامبر هستم و دروغ نمی گوییم، من پسر عبدالمطلب هستم.» وقتی که پیامبر (ص) حالت مسلمین را مشاهده کرد به عباس بن عبدالمطلب دستور داد تا انصار و بقیه مسلمین را صدا بزند، عباس صدای رسا و بلندی داشت و آنها را صدا زد: ای اهل سمره! ای اهل سوره بقره! مسلمین وقتی که این صدا را شنیدند همه بلافاصله روی آوردند، و با مشرکین درگیر شدند و خداوند شکست فاحشی را نصب کفار کرد.
و مسلمین اردوگاه آنان را تصرف کردند و زنان و مالهایشان را به غنیمت گرفتند. و فرموده الهی « لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ» اشاره به این ماجراست، حنین جایی است که در این مکه و طایف قرار دارد و این واقعه در آنجا روی داد. « إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا» بدانگاه که فزونی تان شما را به شگفت آورد، ولی آن لشکریان فراوان هیچ فایده ای نه زیاد و نه کم به شما نرساندند، « وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الأَرْضُ» و وقتی که شکست خوردید به خاطر اندوه و غمی که به شما دست داد، زمین « بِمَا رَحُبَتْ» با همه فراخی اش بر شما تنگ شد. « ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ» سپس پشت کردید و شکست خورده پا به فرار نهادید. « ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ» سپس خداوند آرامش خویش را بر پیامبرش و بر مومنان نازل کرد. و آرامش همان اطمینان خاطری است که هنگام اضطراب و آشفتگی و اتفاق افتادن حوادث هولناک، خداوند آن را در دلها قرار می دهد و دلها را به ثبات و آرامش و اطمینان می رساند. و این از نعمت های بزرگ خدا بر بندگان است. « وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا» و لشکرهایی را فرو فرستاد که شما ایشان را نمی دیدید، و آنها فرشتگان بودند که خداوند آنان را در روز حنین به کمک مسلمین  فرستاد تا آنها را پابرجا نمایند و به یاری و نصرت خدا مژده دهند. « وَعذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ» و کافران را از طریق شکست دادن و کشته شدن و غالب آمدن مسلمین بر زنان و فرزندان و مالهایشان عذاب داد. « وَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ» و این کیفر کافران است. خداوند در دنیا آنها را عذاب می دهد، سپس در آخرت آنها را به عذابی سخت گرفتار می کند.
« ثُمَّ يَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذَلِكَ عَلَى مَن يَشَاء» بعد از آن خداوند توبه هرکس را که بخواهد، می پذیرد. و خداوند  توبه بسیاری از کسانی را که با مسلمانان جنگیدند، اما در نهایت توبه  کردند و سلام آوردند و نزد پیامبر آمدند، پذیرفت و پیامبر زنان و فرزندانشان را به آنان پس داد. « وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» و خداوند دارای مغفرت و گسترده و رحمت عام و فراگیر است, و گناهان بزرگ توبه  کنندگان را می آمرزد و  با توفیق دادنشان به توبه و  اطاعت ، نیز با چشم پوشی از جرایم آنان و پذیرش توبه شان، به آنان رحم می نماید. پس هیچ کس نباید از مغفرت و رحمت خداوند ناامید شود گرچه مرتکب گناه و خیانتی بزرگ شده باشد.
آیه ی 28:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، مشرکان  نجسند و از سال  بعد نبايد به   مسجدالحرام  نزديک  شوند  و اگر از بينوايی  می  ترسيد ، خدا اگر بخواهد  به  فضل خويش  بی  نيازتان  خواهد کرد  زيرا خدا دانا و حکيم  است.
خداوند متعال می فرماید:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ» ای مومنان! همانا کسانی که برای خدا شریک قرار داده و کسانی دیگر را همراه وی عبادت می  کنند. « نَجَسُ» پلیداند. یعنی عقاید و اعمالشان پلید است. و چه پلیدی بزرگتر از پلیدی کسی است که همراه خدا معبودانی را عبادت  کند که نمی توانند هیچ فایده یا زیانی به وی برسانند و چیزی را از او دور کنند و کارشان مبارزه با خدا و بازداشتن مردم از راه خدا و یاری کردن باطل، و رد کردن حق، و  ایجاد فساد و تباهی در زمین است؟! پس بر شما لازم است تا پاکترین و شریفترین خانه را از لوث اینها پاک بدارید. « فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا» بنابراین نباید بعد از امسال به مسجدالحرام نزدیک شوند. و آن سال نهم هجری بود؛ سالی که ابوبکر صدیق مدیریت انجام مناسک حج را به عهده داشت و پیامر (ص) پسر عمویش علی را فرستاد تا در روز حج اکبر از مشرکان اعلام برائت نماید، پس علی ندا داد که بعد از امسال هیچ مشرکی حق ندارد حج کند و هیچ فرد لختی نباید کعبه را طواف نماید. و منظور از پلیدی در اینجا آلودگی و پلیدی بدن نیست، زیرا کافر مانند  دیگران بدنش پاک است، به دلیل اینکه خداوند آمیزش و ازدواج با زنان اهل کتاب را جایز قرار داده، و دستور نداده است قسمت هایی از بدن که با بدن وی تماس حاصل می کند شسته شود.
ومسلمین همواره با کافر در ارتباط بوده اند و از آنان نقل نشده است که از تماس با کافر  خودداری کرده اند، آن چنانکه خود را از پلیدی دور نگه می داشتند. بلکه منظور از آن همان طور که گذشت پلیدی معنوی کافران است که به سبب شرکشان پلیدند. و  توحید و ایمان پاک است. پس شرک، نجاست و پلیدی است.
« وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً» و اگر شما مسلمین از فقر و نیازمندی می ترسید، و خوف آنرا دارید که اگر مشرکین را از نزدیک شدن به مسجدالحرام منع کنید فقیر و نیازمند شده و  اسباب و روابط دنیوی میان شما و آنها قطع می شود، « فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ » خداوند شما را از فضل خویش بی نیاز می گرداند، پس رزق و روزی فقط در یک محل یافت نمی شود، بلکه دری بسته نمی گردد مگر اینکه درهای زیاد دیگری گشوده می شود، زیرا فضل خداوند گسترده و بخشش  او بزرگ است ، به ویژه برای کسی که چیزی را برای رضای خداوند ترک نماید، زیرا خداوند بخشنده ترین ِ بخشایشگران است.
پس خداوند به وعده اش وفا نمود و مسلمین را از فضل خویش بی نیاز گرداند، و روزی های زیادی برای آنان گشود به نحوی که تبدیل به بزرگترین ثروتمندان و سرمایه داران شدند.« إِن شَاء» اگر بخواهد. خداوند ثروتمند شدن را معلق به مشیت و خواست خودش نموده است، زیرا ثروتمندی از لوازمات ایمان نبوده، و مبین آن نیست که خداوند ثروتمند را دوست دارد. بنابراین آن را به مشیت و خواست خودش مشروط نمود، چون خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود می بخشد اما ایمان ودین را جز به کسی که دوست دارد ، نمی دهد.
« إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» بی گمان دانش و آگاهی خداوند گسترده است و کسی را که شایسته و سزاوار ثروتمند شدن است، می شناسد، و به حال کسی که شایسته آن نیست آگاه می باشد و هر چیز را در جای آن قرار می دهد.
و آیه کریمه « فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا» دلالت می نماید مشرکین که سردمدار خانه کعبه بودند پس از فتح  مکه آن جایگاه را از دست دادند و پیامبر (ص) و مومنان این جایگاه را در دست گرفتند، و مشرکان هرچند که در جوار کعبه اقامت داشتند اما هیچ حکم و تصرفی در آن نداشتند. سپس این آیه نازل شد. و هنگامی که پیامبر (ص) درگذشت و در واپسین لحظات عمر خود دستور داد تا مشرکین از سرزمین حجاز اخراج شوند تا دو دین در آن نباشد. و همه  اینها به خاطر دور شدن کفار از مسجدالحرام بود، و این حکم در آیه « فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا» داخل است.
آیه ی 29:
قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ؛ با کسانی  از اهل  کتاب  که  به  خدا و روز قيامت  ايمان  نمی  آورند و  چيزهايی ، را که  خدا و پيامبرش  حرام  کرده  است  بر خود حرام  نمی  کنند و  دين  حق  رانمی  پذيرند جنگ  کنيد ، تا آنگاه  که  به  دست  خود در عين  مذلت   جزيه  بدهند.
این آیه به پیکار با کافران یهودی و نصرانی دستور می دهد: کسانی که به خدا وروز قیامت ایمان نمی آورند، ایمانی درست که آن را با کار و اعمالشان تصدیق نمایند، « وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ»  و آنچه را که خدا و پیامبرش حرام نموده اند حرام نمی شمارند، پس در حرام شمردن آنچه که حرام است از شریعت خدا پیروی نمی کنند.« وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ» و به دین حق در نمی آیند، گرچه ادعا می کنند که آنها بر دینی هستند، زیرا آن دین، حق نیست، چون آن یا دینی تغییر یافته  است و خداوند اصلا آن را مشروع نکرده است، و یا دینی منسوخ می باشد که خداوند قبلا آن را مشروع نموده است اما به وسیله شریعت محمد (ص) آن را تغییر داده است، پس بعد از منسوخ شدن، تمسک به آن جایز نیست. بنابراین به پیکار کردن با آنان دستور داد، و بر این کار تشویق نمود چون آنها مردم را به پیروی از آنچه که بر آن هستند فرا می  خوانند. و از جانب آنها زیانی بزرگ به مردم می رسد چون آنها اهل کتاب هستند و مردم از آنها می پذیرند. و این پیکار را تا وقتی که جزیه بپردازند مقرر نموده است:« حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ» باید مالی را به عنوان فدیه بپردازند تا مسلمین با آنها بجنگند و جان و مالشان در میان مسلمین در امان باشد. این جزیه هر سال از ثروتمند و فقیر و متوسطِ آنان برحسب توانگریشان گرفته می شود ، همانطوری که  عمر بن خطاب (رضی الله عنه) و دیگر امرای مسلمانان چنین عمل نمودند. « عَن یَدِ» یعنی باید با ذلت و خواری و یا دستهای خودشان بپردازند، و نباید آن را توسط خادم و کسی دیگر بفرستند، بلکه جز از دستان خودشان پذیرفته نمی شود.
« وَهُمْ صَاغِرُونَ» در حالی که ذلیل و خوارند. پس وقتی که به این حالت افتادند و از مسلمین خواستند تا آنها را با گرفتن فدیه در مملکتشان بپذیرند، و تحت احکام و قدرت آنان باشند، و از شر و فتنه دست بردارند، و طبق شرایطی را که مسلمین در نظر گرفتند، پذیرفتند، شرایطی که قدرت و تکبر آنها را از بین می برد و باعث ذلت و خواری شان می گردد، بر امام یا جانشینش واجب است که پیمان جزیه گرفتن را با آنها منعقد کند. اگر چنین نباشد، به این صورت که به پیمان خود وفا نکنند، و جزیه را با دستهای خود، و خوار و ذلیل نپردازند، جزیه گرفتن از آنان جایز نیست، بلکه باید به جنگ آنها رفت تا مسلمان شوند.
جمهور علما که می گویند:« جز از اهل کتاب جزیه گرفته نمی شود، چون خداوند فقط گفته است از اهل کتاب جزیه بگیرید». به این آیه استدلال کرده اند. اما غیر از اهل کتاب در موردشان چیزی جز جنگ بیان نشده است. پس باید با آنان جنگید  تا مسلمان شوند. در رابطه با گرفتن جزیه و استقرار اهل  کتاب در سرزمین مسلمین، آتش پرستان نیز در زمره آنان قرار دارند. چون پیامبر (ص) از مجوس هُجُر جزیه گرفت، و امیرالمومنین عمر نیز از ایرانیان آتش پرست جزیه گرفت.
و گفته شده است که جزیه از همه کفار اعم از اهل کتاب و دیگران گرفته میشود، چون این آیه بعد از فارغ شدن از جنگ با مشرکین عرب و شروعِ پیکار با اهل کتاب و امثالشان نازل شده است. پس این قید خبر دادن از واقعیتِ موجود در آن زمان است نه بیان مفهوم آن.
و دلیل این گفته آن است که از آتش پرستان جزیه گرفته شده است، حال آنکه آنها اهل کتاب نبودند. و از اصحاب و  تابعین نیز به تواتر ثابت شده است که آنها با هرکس می جنگیدند او را به یکی از این سه چیز فرا می خواندند: اسلام، پرداختن جزیه، جنگ. بدون  اینکه میان فردی که اهل کتاب است و میان دیگری فرقی بگذارند.
آیه ی 33-30:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ؛ يهود گفتند که  عزير پسر خداست  ، و نصاری  گفتند که  عيسی  پسر خداست   اين ، سخن  که  می  گويند همانند گفتار کسانی  است  که  پيش  از اين  کافر بودند  خدا بکشدشان   به  کجا باز می  گردند ?
اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَـهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ ؛ حبرها و راهبان  خويش  و مسيح  پسر مريم  را به  جای  الله  به  خدايی  گرفتند  وحال  آنکه  مامور بودند که  تنها يک  خدا را بپرستند ، که  هيچ  خدايی  جز  اونيست   منزه  است  از آنچه  شريکش  می  سازند.
یُُرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ؛ می  خواهند نور خدا را با دهان  خود خاموش  کنند ، و خدا جز به  کمال ، رساندن  نور خود نمی  خواهد  هر چند کافران  را خوش  نيايد.
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ او کسی  است  که  پيامبر خود را برای  هدايت  مردم  فرستاد ، با دينی  درست و  بر حق  ، تا او را بر همه  دينها پيروز گرداند ، هر چند مشرکان  را خوش   نيايد.
پس از آنکه خداوند متعال به پیکار کردن با اهل کتاب دستور داد به برخی از گفته ها و سخنان پلیدشان اشاره نمود تا مومنانی را که به خاطر پروردگار و دینشان غیرتشان به جوش می آید تحریک شوند و با آنها  بجنگند و آنچه را در توان دارند در راه مبارزه با آنها مبذول نمایند. پس فرمود:« وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ» و یهودیان گفتند: عزیر، پسر خدا است، و این گفتار و عقیده همه آنها نبود، ولی دسته ای از آنان چنین اعتقادی را داشتند. پس این بر پلیدی و بدی یهودیان دلالت می نماید ، به نحوی که آنها در این زمینه به ساحت مقدس خدا جرات کرده و شکوه و بزرگی او را مورد طعنه قرار دادند. و گفته شده است که علت اینکه آنها می گفتند:« عزیر پسر خدا است» این بودکه وقتی پادشاهان بر بنی اسرائیل مسلط شدند و آنها را کاملا شکست دادند، و حاملان و علمای تورات را به قتل رساندند، بنی اسرائیل دریافتند که عزیر  تورات را کاملا حفظ نموده و از بردارد، و یا بیشتر آن را حفظ کرده است، و آن را بر آنان املا نمود و آنها برای خود نسخه نوشتند. به این خاطر چنین ادعای زشتی در مورد عزیر  کرده اند. « وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ» و نصارا گفتند: عیسی، پسر مریم پسر خداست. خداوند متعال فرمود:« ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ» این سخنی است باطل که آنها بر زبانشان می آورند، و دلیل و حجتی بر صحت آن ندارند، و کسی که به گفته های خود توجه نکند ، هرسخنی را بر زبان جاری می  کند ، چون او دین و عقلی ندارد که وی را از گفتاری که می خواهد باز دارد  . بنابراین فرمود:« يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ» این سخنان آنان مشابه سخن مشرکانی است که می گفتند: فرشتگان، دختران خدا هستند. گفتارشان مشابه سخن آنان است و در باطل بودن مانند یکدیگر است.« قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ» خداوند آنان را نابود کند، چگونه از حق روشن و آشکار به سوی سخن باطل آشکار برمی گردند!
و بعید به نظر می آید که امت بزرگی بر چنین سخنی اتفاق نظر پیدا  کنند، اما در این صورت نیز کمترین تفکر و تاملی، آدمی را به باطل بودن آن هدایت می نماید، چرا که آنها « اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ» علما و دیرنشینان خود را « أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ»  به جای خدا به الوهیت گرفتند و آنچه را که خدا برایشان حرام نموده بود برای آنان حلال کردند، پس آن را حلال شمردند، و آنچه را که خدا برایشان حلال نموده بود برای آنان حرام کردند، پس آن را حرام انگاشتند. و برای آنها آئین و گفتارهایی که با دین پیامبران متضاد بود مشروع نمودند، و براین اساس از آنان پیروی کردند. نیز آنها در مورد مشایخ و دیرنشینان خود زیاده روی کردند و آنها را تعظیم نمودند و قبور آنان را همچون بت برگرفتند که  به پرستش آن اقدام می کردند و ذبایح خود را در پای آنها سر می بریدند و دعا و فریاد طلبی های خود را به محضر آنها عرضه می داشتند.
« وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ» و عیسی پسر مریم را به جای خدا به خدایی گرفتند، و با دستوری که خدا توسط پیامبرانش به آنها داده بود مخالفت  کردند. خداوند متعال می فرماید:« وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَـهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ» حال آنکه بدیشان جز این دستور داده نشده بود که تنها خدای یگانه را بپرستند و بس، زیرا جز خدا معبودی به حق نیست، پس دستور داده شده بودند تا عبادت و اطاعت را خالصانه برای خدا انجام دهند و فقط نسبت به او  محبت بورزند، و او را به فریاد بخوانند، اما آنها دستور خدا را کنار نهادند و چیزهایی را شریک خدا ساختند که هیچ دلیلی بر روا بودن آنها فرو نفرستاده بود.
« سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ» پاک و منزه است از آنچه آنها با او شریک می سازند، و بر او دروغ می بندند، زیرا آنان با این کار به ساحت مقدس خداوند متعرّض شده و او را به چیزی متصّف می کنند که شایسته شکوه و بزرگی اش نیست، و خداوند متعال در اوصاف و افعال خود برتر از هر چیزی است که بدو نسبت داده می شود و با کمال والای او منافی می باشد.
وقتی روشن شد که یهود و نصاری دلیلی بر صحت گفته های خود ندارند، بلکه فقط دروغ و اراجیف به هم می بافند، خداوند متعال خبر داد که آنها « يُرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ» هدف آنان از این کار این است که می خواهند نور خدا را با سخنان خود خاموش گردانند.
و نور خدا ، همان دینی است که پیامبران را  برای تبلیغ آن فرستاده و کتابها را در تایید آن نازل  کرده ا ست. و خداوند دین را نور نامیده است، چون  تاریکی ها و جهالت و  ادیان باطل به وسیله آن روشن می شود. پس این دین حق است و عمل کردن به آن عمل کردن به حق و حقیقت است، و غیر از آن هرچه هست باطل و عمل به باطل است. پس یهودیان و نصارا، و مشرکانی که مانند آنها می باشند، می خواهند با گفته هایشان که هیچ دلیی بر صحت آن ندارند نور خدا را خاموش گردانند، « وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ» و خداوند نمی پذیرد مگر اینکه نورش را کامل بگرداند، چون آن نور آشکار و درخشان است و اگر تمام مردم برای خاموش کردن آن جمع شوند، نمی توانند آن را خاموش کنند، زیرا کسی که این نورا را فرو فرستاده است همه بندگان تحت اختیار او هستند، و خداوند این نور را از شر هرکسی که نسبت به آن قصد بدی داشته باشد مصون می دارد. بنابراین فرمود:« وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ» و خداوند نمی پذیرد مگر اینکه نورش را کامل بگرداند، « وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ» گرچه کافران خشنود نباشند، و برای نابود کردن آن  تلاش کنند، زیرا تلاش آنها نمی تواند هیچ زیانی برساند.
سپس خداوند متعال به تبیین نوری پرداخت که متعّهد شده است آن را حفظ نماید و به  اتمام برساند، پس فرمود:« هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ» خداوند کسی است که پیامبرش را هدایت، که همانا علم  مفید است، و همراه با دین راستین که عبارت از عمل صالح است، روانه کرده است. پس آنچه خداوند محمد (ص) را با آن فرستاده است شامل بیان حق، و مشخص کردن آن از باطل در رابطه با نامهای خدا و صفات و کارها و  احکام و اخبار وی می باشد.
همچنانکه این دین به هر مصلحتی که دلها و ارواح و جسم ها را سود بخشد از قبیل خالص گرداندن دین برای خدای یگانه، و داشتن محبت خدا و پرستش او فرمان می دهد و به نیکی ها و اخلاق و عادت و اعمال صالح و آداب مفید دستور می دهد، و از هر آنچه که برخلاف این است از قبیل اخلاق و کارهای زشت که برای قلب و جسم و دنیا و آخرت مضر است نهی می  کند.
پس خداوند پیامبرش را همراه با هدایت و دین حق روانه کرده است، « لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» تا آن را با حجت و دلیل و شمشیر بر سایر ادیان برتری بخشد گرچه مشرکان این را نپسندند، و در پی از بین بردن آن باشند و برای آن نقشه و دسیسه بکشند، زیرا نقشه و حیله بد جز به صاحبش زیان نمی رساند، و خداوند وعده خود را حتما کامل می گرداند و آنچه را که متعهد شده است باید انجام پذیرد.
آیه ی 35-34:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، بسياری  از حبرها و راهبان  اموال  مردم ، رابه  ناشايست  می  خورند و ديگران  را از راه  خدا باز می  دارند  و کسانی   راکه  از زر و سيم  می  اندوزند و در راه  خدا انفاقش  نمی  کنند ، به  عذابی   دردآور بشارت  ده .
يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَـذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ ؛ روزی  که  در آتش  جهنم  گداخته  شود و پيشانی  و پهلو و پشتشان  را با آن ، داغ کنند  اين  است  آن  چيزی  که  برای  خود اندوخته  بوديد  حال  طعم   اندوخته  خويش  را بچشيد.
در اینجا خداوند بندگان مومن خویش را از بسیاری از علما و دیرنشینان اهل کتاب برحذر می دارد. که اموال مردم را به ناحق می خورند و مردم را از راه خدا باز میدارند. آنان اگر حقوقی از اموال مردم دریافت می دارند، و یا مردم از اموال خود به آنها می بخشند به خاطر علم و عبادتشان است، و اینکه آنها اهل علم و  دانش هستند و مردم را به راه راست هدایت می نمایند. اما اگر اموال مردم را بخورند و مردم را از راه خدا باز دارند، پس گرفتن اموال به این صورت حرام و ستم  است، زیرا مردم مالهای خود را بدانان نمی بخشند مگر به خاطر اینکه آنان را به راه راست راهنمایی کنند.
و از جمله خوردن و گرفتن اموال مردم به ناحق این است که مردم به آنان پول بدهند تا  به نفع آنها فتوا صادر کنند، یا برای آنان به غیر از آنچه خدا نازل فرموده است حکم نمایند. پس باید از دو حالتِ علما و دیرنشینان برحذر بود؛ یکی اینکه اموال مردم را به ناحق می خورند ، دوم  اینکه  مردم را از راه خدا باز می دارند.
« وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ» و کسانی که طلا و نقره می اندوزند. و آن را نگاه می دارند، « وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ» و آن را در راههای خیر که انسان را به خدا می رساند خرج نمی کنند. اندوخته و دارایی حرام آن است که انسان نفقه واجب را از آن نپردازد، مانند اینکه زکات آن را نپردازد، یا مخارج واجب همسران یا خویشاوندان را ندهد، یا از خرج کردن آن در راه خدا هرگاه که واجب باشد امتناع ورزد. « فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» پس ایشان را به عذابی دردناک مژده بده.
سپس آن عذاب را تفسیر نمود و فرمود:« يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ» روزی که اموالشان در آتش جهنم گداخته می شود، پس هر درهم و دیناری جدا گداخته می شود. « فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ» و در روز قیامت پیشانی و پهلو و پشت های ایشان با آن داغ می گردد، هر وقت سرد شوند دوباره داغ می شوند، در روزی که مدت آن به اندازه پنجاه هزار سال است. و از روی توبیخ و سرزنش به آنها گفته می شود:« هَـذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ » این همان چیزی است که برای خود اندوختید، پس اینک بچشید سزای آنچه را که می اندوختید، پس خدا بر شما ستم نکرده است، بلکه شما خود بر  خویشتن ستم کردید وخود را با این اموال اندوخته شده عذاب دادید. خداوند در این دو آیه بیان می دارد که انسان در دوران ثروتمندی اش به یکی از این دو صورت منحرف می شود؛ یا اینکه مالش را در راه باطل خرج می نماید که جز ضرر محض هیچ سودی به او نمی رساند، مانند صرف کردن اموال در راه گناه و شهوت هایی که انسان را از طاعت خدا باز می دارد، و صرف کردن آن برای بازداشتن مردم از راه خدا، یا اینکه مخارج واجب و دادنی های لازم را از مال خود نمی پردازد. و نهی از چیزی در واقع امر به ضدّ آن است.
آیه ی 36:
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلاَ تَظْلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمْ وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ؛ شمار ماهها در نزد خدا ، در کتاب  خدا از آن  روز که  آسمانها و زمين  را  بيافريده  ، دوازده  است   چهار ماه  ، ماههای  حرامند  اين  است  شيوه  درست  در آن  ماهها بر خويشتن  ستم  مکنيد  و همچنان  که  مشرکان  همگی  به   جنگ  شما برخاستند ، همگی  به  جنگ  ايشان  برخيزيد  و بدانيد که  خدا با  پرهيزگاران  است.
خداوند متعال می فرماید:« إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ» همانا تعداد ماه ها در تقدیر و قضای الهی، « اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا» دوازده ماه است، و آن همین  ماه های معروف می باشند. « فِي كِتَابِ اللّهِ» در حکم قَدَری او، « يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» در روزی که آسمانها و زمین را آفرید و شب و روز را جاری کرد و  اوقات آن را معین ن مود. پس اوقات و شب و روز را بر این ماههای دوازده گانه تقسیم کرد. این است دین راست و درست. « مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» چهارماه از آن حرام است، و آن عبارتند از رجب، ذوالقعده، ذوالحجه، و محرم. و این ماه ها به خاطر حرمتی که دارند، و نیز به خاطر اینکه پیکار و جنگ در آنها حرام است ماه حرام نامیده شده اند.
« فَلاَ تَظْلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمْ» پس در این ماهها بر خویشتن ستم نکنید. احتمال دارد که ضمیر « فیهن» به « اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا» برگردد. و خداوند بیان نموده که اینها جدولهای زمانی مشخصی برای بندگان هستند که با طاعت خدا آباد می شوند سپاس  بگویند. و باید خداوند را سپاس بگویند که با آن تعیین جداول زمانی و معیّن کردنشان در راستای مصالح بندگان بر آنان  منت نهاده است. پس باید از ستم ورزیدن بر خویش در این  اوقات برحذر شوند.
و احتمال دارد که ضمیر به چهار  ماه حرام برگردد که معنی آیه چنین می باشد: خداوند شما را به طور ویژه از ستم کردن در این چهار ماه برحذر داشته است، به خاطر اینکه ستم در این ماه ها حرمت بیشتری دارد و ستم کردن در این ماه ها از ستم کردن در دیگر ماه ها کیفر سخت تری دارد.
یکی از مصادیق ستم نکردن، نهی از جنگ در این ماهها است، بنابر قول کسی که گفته است: حرمت جنگ و پیکار در ماههای حرام مورد تحریم پیکار در این ماه ها وارد شده است و باید به آنها عمل شود. برخی گفته اند: تحریم پیکار در این ماهها  منسوخ است و این از عموم آیاتی مانند:« وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّةً» استنباط می شود. یعنی با همه مشرکین و کسانی که به پروردگار جهانیان کافراند بجنگید. نه اینکه با یکی بجنگید و با یکی نجنگید، بلکه همه را دشمنان خویش قرار بدهید، همان طور که آنها نیز نسبت به شما چنین  اند، و همه اهل ایمان را دشمن خود قرار داده و هیچ شری را از مسلمین دریغ نمی دارند. و احتمال دارد که « کَآفَّةَ» حال باشد برای «واو» در « قَتِلوُا» پس معنی چنین می شود: همه شما با مشرکین پیکار کنید. پس در  این حالت خیزش عمومی برای جنگ بر همه مومنان واجب می شود. اما چنین برداشت و تصوری حسب آیه « وَمَا  کَانَ المُومِنُونَ لِیَنفِرُوا کَآفَّة...» و شایسته نیست که  مومنان همگی برای جهاد خارج شوند منسوخ است.
« وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ» و بدانید که یاری و کمک خداوند همراه با پرهیزگاران است. پس باید در نهان و آشکار پرهیزگاری کنید و برای انجام دادن طاعت الهی تلاش نمایید، به ویژه به هنگام جنگیدن با کافران، زیرا در این حال ممکن است مومن،  تقوا و پرهیزگاری را در رفتار با کافران حربی ترک نماید.
آیه ی 37:
إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُحِلِّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِّيُوَاطِؤُواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللّهُ فَيُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ؛ به  تاخير افکندن  ماههای  حرام  ، افزونی  در کفر است  و موجب  گمراهی   کافران ، آنان  يک  سال  آن  ماه  را حلال  می  شمردند و يک  سال  حرام  ، تا با  آن  شمار که  خدا حرام  کرده  است  توافق  يابند  پس  آنچه  را که  خدا حرام   کرده  حلال می  شمارند کردار ناپسندشان  در نظرشان  آراسته  گرديده  و خدا  کافران  را هدايت  نمی  کند.
«النَّسِیءُ» مراد به تاخیر انداختن می باشد که اهل جاهلیت در ماههای حرام انجام می دادند، و از جمله بدعت های باطلشان این بود که آنها وقتی نیاز پیدا می کردند که در برخی از ماههای حرام بجنگند اما در عین حال می خواستند تعداد ماههای حرام که خداوند جنگ در آنها را حرام نموده است رعایت کنند، برخی از ماههای حرام را به تاخیر یا تقدیم انداخته و یکی از ماههای حلال را به دلخواه خودشان به جای آن قرار می دادند، پس در این حالت جنگ را در آن حلال می شمردند و ماه  حلال را  حرام قرار می دادند.
این کار همانطور که خداوند متعال از آنها خبر داده است موجب فزونی در کفر و گمراهیشان است، چون  اشکال هایی را در بردارد، از آن جمله اینکه آنها آن را از انزد خود ساختند و به منزله ی شرع و  دین خدا قرار دادند، حال آنکه خدا و رسولش از آن مبّرا هستند. و از آن جمله اینکه آنها دین را تغییر دادند، پس حلال را حرام ساختند و حرام را حلال نمودند. دیگر اینکه آنها به گمان خود خداوند و بندگانش را گول زدند و دین بندگان را بر آنان مشتبه کردند، و نیرنگ و حیله را در دین خدا به کار گرفتند. و اینکه اگر همچنان بر عادت های مخالف با شریعت مداومت نمایند زشتی این کار از دل دور می شود، و انجام دهنده آن گمان می برد که کار خوبی انجام می دهد، پس دچار اشتباه و گمراهی می گردد. بنابراین فرمود:« يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُحِلِّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِّيُوَاطِؤُواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللّهُ» کافران با آن گمراه می شوند، تا با تعداد ماههایی که خدا حرام نموده است  مطابقت برقرار کنند و آنچه را که خدا حرام نموده است حلال کنند.
« زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ» شیطان کارهای بد را برای آنا آراسته است و به سبب باور و عقیده آراسته شده ای که در دلهایشان است آن را خوب می دانند. « وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» و خداوند گروه کافران را هدایت نمی نماید؛  کسانی که دلهایشان آغشته به کفر و تکذیب  است، و هر نشانه ای برایشان آورده شود ایمان نمی آورند.
آیه ی 39-38:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، چيست  که  چون  به  شما گويند که  برای   جنگ در، راه  خدا بسيج  شويد ، گويی  به  زمين  می  چسبيد ? آيا به  جای  زندگی   اخروی به  زندگی  دنيا راضی  شده  ايد ? متاع  اين  دنيا در برابر متاع  آن  دنيا  جز اندکی  هيچ  نيست.
إِلاَّ تَنفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ اگر به  جنگ  بسيج  نشويد خدا شما را به  شکنجه  ای  دردناک  عذاب  می  کند  وقوم  ديگری  را به  جای  شما بر می  گزيند و به  خدا نيز زيانی  نمی  رسانيد که  بر هر کاری  تواناست.
بدان که بسیاری از آیات این سوره کریمه در رابطه با غزه تبوک نازل شده است ، آنگاه که پیامبر (ص) مسلمانان را برای جنگ با روم فراخواند و هوا گرم بود، و توشه کم و زندگی سخت بود، و مسلمانان در تنگدستی به سر می بردند. بنابراین برخی از مسلمین سست شدند و دل را به دنیا نهادند و بدین سبب خداوند آنان را سرزنش نمود، و آنان را برای جهاد تحریک کرد و فرمود:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ» ای مومنان! آیا به مقتضای ایمان و یقین عمل نمی کنید؟! یعنی و برای انجام دستور خدا و تحصیل خشنودی وی و جهاد با دشمنانش و یاری دادن دینتان نمی شتابید؟ « مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ» چرا هنگامی که به شما گفته می شود: در راه خدا برای جهاد حرکت کنید، تنبلی  نموده و به ماندن در خانه هایتان گرایش پیدا می کنید؟ « أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ» آیا به زندگانی دنیا خشنود گشته اید؟  یعنی حالت شما مانند کسی است که به زندگی دنیا خشنود گشته است و برای آن تلاش می نماید و به آخرت توجه نمی کند، انگار به آخرت ایمان نیاورده است.
« فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» پس زندگی دنیا که شما به آن گرایش پیدا نموده و بر آخرت مقدم داشته اید، « إِلَّا قَلِیلُ» چیز کمی بیش نیست. آیا خداوند به شما عقل نداده است تا کارها را با آن مقایسه  کنید و دریابید که کدام یک سزاوار ترجیح است؟ آیا دنیا نسبت به آخرت کالای ارزشمندی محسوب می شود؟! مگر عمر  انسان چقدر است که دنیا را آخرین هدف خویش قرار دهد و سعی و تلاش و زحمت او از دایره زندگی کوتاه دنیا که آکنده از کدورت ها و مملو از خطرهاست فراتر نرود؟! پس برچه اساسی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهید؟! پس برچه اساسی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهید؟ آخرتی که همه نعمتها را در بردارد، و در آن هرچه دل بخواهد و چشم لذت ببرد وجود دارد و شما در آن جاودانه می مانید. سوگند به خدا هرکس ایمان در دل داشته، و دارای فکری درست باشد دنیا را بر آخرت ترجیح نخواهد داد.
سپس خداوند آنها را در صورت عدم حرکت و نرفتن به جهاد تهدید کرد و فرمود:« إِلاَّ تَنفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا» اگر برای جهاد حرکت  نکنید خداوند شما را در دنیا و آخرت عذاب دردناکی می دهد، زیرا بیرون نرفتن برای جهاد در حالتی که از شما خواسته می شود به منظور جهاد بیرون روید از گناهان کبیره است و باعث سخت ترین عذاب می گردد، زیرا نرفتن  به جهاد زیان های فراوانی را در بردارد، و کسی که به جهاد نرود از فرمان خدا سرپیچی نموده و مرتکب کاری شده که  خداوند از آن نهی کرده است، و او دین خدا را کمک نکرده و از  کتاب خدا و شریعت او دفاع ننموده است، و برادران مسلمانش را علیه دشمنشان که درصدد ریشه کنی آنان و دینشان می باشد یاری نکرده است . و چه بسا کسانی دیگر که ایمانشان ضعیف است به او  اقتدا کنند، و نیز کسانی که برای جهاد بپاخاسته اند سست شوند، بنابراین چنین کسی سزاوار است که  خداوند عذاب سختی را به او نوید دهد. پس فرمود:« يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئًا» اگر برای جهاد حرکت نکنید شما را عذاب دردناکی می دهد و گروهی غیر از شما را جایگزینتان می سازد، سپس مثل شما نخواهند بود و هیچ زیانی به او نمی رسانید، زیرا خداوند متعال یاری کردن دینش، و برتر قرار دادن سخنش را تضمین کرده است، پس فرق نمی کند چه دستور خدا را فرمان برید یا  اینکه آن را به پشت سرتان بیاندازید.« وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» و خداوند بر هر چیزی توانا است؛ هرعملی را که بخواهد می تواند  انجام دهد و هیچ کس نمی تواند او را شکست دهد.
آیه ی 40:
إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ؛ اگر شما ياريش  نکنيد ، آنگاه  که  کافران  بيرونش  کردند ، خدا ياريش   کرد،، يکی  از آن  دو به  هنگامی  که  در غار بودند به  رفيقش  می  گفت  :  اندوهگين مباش  ، خدا با ماست   خدا به  دلش  آرامش  بخشيد و با لشکرهايی   که  شماآن  را نمی  ديديد تاييدش  کرد  و کلام  کافران  را پست  گردانيد ،  زيرا کلام خدا بالاست  و خدا پيروزمند و حکيم  است.
اگر پیامبر خدا، محمد (ص) را یاری نکنید، خداوند به شما نیازی ندارد و شما به او زیانی نمی رسانید، زیرا هنگامی که ایشان در سخت ترین شرایط بود خداوند کمکش  کرد، « إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ» بدانگاه که کافران او را از مکه بیرون کردند و خواستند او را بکشند، و در این مورد  تلاش کردند و به شدت برای کشتن او حریص بودند، و او را مجبور  کردند تا از شهر مکه بیرون رود. « ثَانِيَ اثْنَيْنِ» در حالی که یکی  از دو تن بود، پیامبر (ص) و ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) بودند. « إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ» هنگامی که آن دو در غار بودند. یعنی وقتی که از  مکه بیرون رفتند در جنوب مکه به غار ثور پناه بردند، و در آن ماندند تا کفار از دنبال کردن آنان دست بردارند. پس آن دو در حالت سخت و مشقت باری بودند، زیرا دشمنان از هر طرف بیرون آمده بودند و آنها را می جستند تا آنان را نصیب آنان نمود که به هیچ دلی راه نمی یابد. «  ِإِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ» آنگاه که پیامبر (ص) خطاب به همراهش ابوبکر صدیق که غمگین و مضطرب بود، فرمود:« لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا» غم مخور، یاری و کمک خداوند با ماست. « فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ» پس خداوند ثبات و آرامش و سکونتی که دل را آرام می نماید بر او نازل نمود. بنابراین وقتی که همراهش پریشان شد او را به آرامش دعوت کرد و فرمود:« لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ» غم مخور، خدا با ماست. « وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا» و او را با سپاهیانی یاری کرد که شما آنان را نمی دیدید، و آنها فرشتگان بزرگوار بودند که  خداوند آنها را نگهبانان پیامبر قرار داد. « وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى» و سخن کافران را فروتر، افتاده وشکست خورده قرار داد، چون کافران خشمگین بودند و گمان می بردند می توانند پیامبر (ص) را دستگیر کنند و بکشند. پس تمام توان خود را برای این منظور به کار بردند و خداوند آنها را رسوا کرد و به هدفشان نرسیدند. و پیامبرش را با دور کردن کافران از وی یاری کرد، و این همان نصر و کمکی است که در این جا ذکر شده است، زیرا یاری خدا بر دو نوع است: اول، یاری کردن مسلمین و آن زمانی است که در صدد حمله به دشمن باشند، به  این صورت که خداوند آنچه را که در پی آنند برایشان محقق می نماید و بر دشمن پیروز و چیره می شوند. دو، یاری کردن مستضعف و ناتوانی که دشمنِ توانا به او چشم طمع دوخته است، پس یاری خداوند نسبت به او  این است که دشمنش را از او دور نماید و از وی دفاع  کند. چه بسا این کمک و یاری، مفیدترینِ دو کمک و یاری باشد. و یاری خداوند نسبت به پیامبرش بدانگاه که کافران او و همسرش را از مکه بیرون کردند از این نوع بود.
« وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا» و کلمات و سخنان قَدری و دینی خدا بر سخن دیگران برتری دارد. از جمله سخنان او این است :« وَکَانَ حَقّا عَلَینَا نَصرُ المُومِنینَ» و یاری کردن مومنان حقی  است بر ما، « إِنَّا لَنَصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ ءَامَنُوا فِی الحَیوةِ الدُّنیَا وَیَومَ یَقُومُ الأَشهَدُ» بی گمان ما پیامبران خود و مومنان را در زندگانی دنیا و در روزی که خلایق برای حساب به پا می ایستند یاری  می کنیم، « وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الغَلِبُونَ» و بی گمان لشکریان ما پیروزند. پس دین خدا به وسیله حجت های روشن و نشانه های آشکار و کمک و یاری پادشاه یاری دهنده بر همه ادیان پیروز می شود.
« وَاللّهُ عَزِيزٌ» خداوند  تواناست و هیچ کس نمی تواند او را شکست دهد، و هیچ کس نمی تواند از دست او فرار کند. « حَکِیمُ» و با حکمت است و هرچیزی را در جای آن قرار می دهد. و گاهی خداوند یاری کردن مومنان را بر حسب حکمت خویش به تاخیر می اندازد.
در این آیه به فضیلت آرامش نیز  اشاره شده است . بدون شک بزرگترین نعمت خدا بر بنده به هنگام سختی ها و ترس ها آرامش است، و این آرامش برحسب شناخت بنده نسبت به خدا و  اعتماد او به وعده راستین پروردگارش و برحسب ایمان و شجاعتش خواهد بود. در این آیه نیز اشاره شده است که گاهی اوقات بندگان خاص و صیدق خدا دچار غم و اندوه می شوند، هرچند که بهتر آن است هرگاه غم و اندوه سایه افکند تلاش نماید که آن را از خود دور کند، چون غم و اندوه دل را ضعیف نموده، و عزم و اراده را سست می گرداند.
آیه ی 42-41:
انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ؛ به  جنگ  برويد خواه  بر شما آسان  باشد خواه  دشوار ، و با مال  و جان ، خويش در راه  خدا جهاد کنيد  اگر بدانيد خير شما در اين  است.
لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لاَّتَّبَعُوكَ وَلَـكِن بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنفُسَهُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ؛ اگر متاعی  دست  يافتنی  بود يا سفری  بود نه  چندان  دراز ، از پی  تو می   آمدند ، ولی  اکنون  که  راه  دراز شده  است  پيمودنش  را دشوار می  انگارند  و به  خدا قسم  می  خورند که  اگر می  توانستند همراه  شما بيرون  می  آمدند  اينان تن  به  هلاکت  می  سپارند  خدا می  داند که  دروغ  می  گويند.
خداوند متعال با تحریک بندگانش برای حرکت به سوی جهاد در راه  او، به آنها می فرماید:« انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالاً» سبک بار و سنگین بار بیرون آیید. یعنی در سختی و آسانی، و در خوشی و ناخوشی و در گرما و سرما و در همه ی احوال، « وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ» یعنی تلاش خود را در این  مورد مبذول دارید، و آنچه از مال و جان در توان دارید برای جهاد به کار گیرید. و این بیانگر آن است همان طور که جهاد کردن با جان واجب است جهاد با مال نیز به هنگام نیاز واجب است. سپس فرمود:« ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» اگر بدانید جهاد با مال و جان از نشستن و نرفتن به جهاد برایتان بهتر است، چون در جهاد کردن با مال و جان رضای خدا حاصل می شود، و انسان در پیشگاه خدا به مقام های بلند دست می یابد، و دین خدا را یاری می کند و در زمره لشکریان خوب قرار می گیرد.
« لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا» اگر بیرون رفتن برای طلب کالای نزدیک و منافع دنیوی، « وَسَفَرًا قَاصِدًا» و برای سفری نزدیک و آسان بود « لاَّتَّبَعُوكَ» قطعا از تو پیروی می کردند ، به خاطر اینکه مشقت زیادی در آن نبود، « وَلَـكِن بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ» ولی مسافت بر آنان دور آمد و سفر برایشان مشکل شد، بنابراین از تو روی گرداندند و تنبلی کردند. این از نشانه های عبودیت نیست بلکه بنده حقیقی کسی است که در هر  حال بندگی پروردگارش را انجام دهد، و عبادت های سنگین و ساده را ادا کند، پس چنین کسی در هر حال بنده خداست. « وَسَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ» و به خدا سوگند می خورند آنها چون عذری داشته اند از آمدن به جنگ باز مانده اند. به گونه ای که نتوانسته اند برای جنگ بیرون آیند. « يُهْلِكُونَ أَنفُسَهُمْ» با نشستن و دروغ گفتن و خلاف اواقعیت گفتن ، خود را هلاک می نمایند« وَاللّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ» و خداوند می داند که آنان دروغ می گویند. این سرزنشِ منافقان است، کسانی که در غزوه تبوک از پیامبر (ص) بازماندند، و عذرهای دروغین را پیشه کردند. و پیامبر (ص) فقط به خاطر اینکه عذر آوردند از آنها درگذشت، بدون اینکه آنان را بیازماید تا راستگو و دروغگو برای او  مشخص گردد. بنابراین خداوند پیامبر را به خاطر اینکه بلافاصله عذر آنها را پذیرفت سرزنش نمود و فرمود:
آیه ی 45-43:
عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ؛ خدايت  عفو کند  چرا به  آنان  اذن  ماندن  دادی  ? می  بايست  آنها که   راست می ، گفتند آشکار شوند و تو دروغگويان  را هم  بشناسی.
لاَ يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَن يُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ؛ آنان  که  به  خدا و روز قيامت  ايمان  دارند هرگز برای  جهاد کردن  با مال   وجانشان  از تو رخصت  نمی  خواهند و خدا پرهيزگاران  را می  شناسد.
إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ؛ کسانی  که  به  خدا و روز قيامت  ايمان  ندارند و دلهايشان  را شک  فرا، گرفته است  و اين  شک  آنها را به  ترديد افکنده  است  ، از تو رخصت  می   خواهند.
خداوند متعال به پیامبرش (ص) می فرماید: « عَفَا اللّهُ عَنكَ» خداوند تو را ببخشاید و تو را به خاطر آنچه کردی بیامرزد. « لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ» چرا به آنان اجازه ماندن دادی؟« حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ» پیش از آنکه برای تو روشن گردد که  ایشان راستگویند یا بدانی چه  کسانی دروغگویند، روشن شدن این موضوع هم آن است که آنان را امتحان نمایی. تا برای  تو راستگو از دروغگو مشخص شود، آنگاه کسی را که عذری دارد معذور بدانی و آن کس را که عذری ندارد معذور ندانی. سپس خداوند خبر داد که کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان دارند برای ترک جهاد با مالها و جان هایشان از تو اجازه نمی خواهند، چون علاقه به خیر و ایمان که در آنها وجود دارد آنان را بر جهاد وادار می نماید، بدون اینکه تحریک  کننده ای آنان را بر این کار تحریک نماید. و آنان بدون عذر هرگز  برای نرفتن به جهاد از تو اجازه نمی خواهند.
« وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ» و خداوند به پرهیزگاران دانا است، پس بر آنچه از تقوا و پرهیزگاری که انجام داده اند پاداششان می دهد. و او خبر داده است که یکی از علامت های پرهیزگاران این است که برای ترک جهاد اجازه نمی خواهند.
« إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ» فقط آنان از تو اجازه می خواهند که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند،  و دلهایشان دچار شک و  تردید است. یعنی ایمانی کامل و یقینی راستین ندارند، بنابراین علاقه شان به کار خیرکم است ، و از پیکار و جنگیدن می ترسند و اجازه می خواهند که جنگ نکنند.« فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ» پس آنان همواره در شک و سرگردانی هستند.
آیه ی 48-46:
وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً وَلَـكِن كَرِهَ اللّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَاعِدِينَ؛ اگر می  خواستند که  به  جنگ  بيرون  شوند برای  خويش  ساز و برگی  آماده   کرده بودند ، ولی  خدا بسيج  آنان  را ناخوش  داشت  و از جنگشان  بازداشت  و  به  ايشان  گفته  شد که  همراه  کسانی  که  از جنگ  سر برتافته  اند در خانه   بنشينيد.
لَوْ خَرَجُواْ فِيكُم مَّا زَادُوكُمْ إِلاَّ خَبَالاً ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ؛ اگر با شما به  جنگ  بيرون  آمده  بودند ، جز فساد کاری  نمی  کردند ، و تا  فتنه  انگيزی  کنند و برای  دشمنان  به  سخن  چينی  پردازند در ميان  شما رخنه   می کردند ، و خدا به  ستمکاران  آگاه  است.
لَقَدِ ابْتَغَوُاْ الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُواْ لَكَ الأُمُورَ حَتَّى جَاء الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ؛ پيش  از اين  هم  فتنه  گری  می  کردند و کارها را برای  تو واژگونه  جلوه  می ، دادند تا آنگاه  که  حق  فراز آمد و فرمان  خداوند آشکار شد ، در حالی  که  از  آن  کراهت  داشتند.
خداوند متعال می فرماید: منافقانی که از رفتن به جهاد باز مانده اند قرینه های آشکاری وجود دارد مبنی بر این که آنها به طور کلی قصد بیرون رفتن برای جهاد را نداشته اند، و عذرهایی که می آورند باطل است، زیرا عذر مانعی است که آدمی را از رفتن باز می دارد. وقتی که بنده به اندازه توان خود تلاش نماید و برای فراهم کردن اسباب بیرون رفتن تلاش کند، سپس مانعی شرعی او را باز دارد، معذور به حساب می آید، ولی این منافقان، « وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً» اگر می خواستند اسبابی را که در توانشان بود برای رفتن به کار می گرفتند، اما چون برای رفتن به جهاد خود را آماده نکردند معلوم می شود که آنها قصد بیرون رفتن را نداشته اند.
« وَلَـكِن كَرِهَ اللّهُ انبِعَاثَهُم» ولی خداوند بیرون شدن و حرکت کردن آنها را تائید نکرد، و نپسندید که همراه با شما برای جنگ بیرون روند، « فَثَبَّطَهُمْ» پس خداوند در تقدیر و قضای خود آنان را از بیرون رفتن و حرکت باز داشت، گرچه آنها را به حرکت  کردن دستور داد، و آنان را برای جهاد تحریک نمود و به آنان توانایی بیرون رفتن را  داد، اما از روی حکمت خویش نخواست آنها را یاری کند، بلکه آنها را خوار نمود و از حرکت بازداشت. « وَقِيلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَاعِدِينَ» و گفته شد:« بنشینید با نشستگان، از قبیل زنان و کسانی که معذور هستند.»
سپس خداوند حکمت این کار را بیان کرد و فرمود:« لَوْ خَرَجُواْ فِيكُم مَّا زَادُوكُمْ إِلاَّ خَبَالاً» اگر آنان همراه با شما بیرون می آمدند چیزی جز کمبود به شما نمی افزودند. « ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَكُمْ» و برای فتنه انگیزی و ایجاد شرارت میان شما تلاش کرده و گروه متحد و یکپارچه شما را متفرق می کردند، « يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ» آنان به شدت علاقمند هستند تا شما را دچار فتنه کنند و میان شما دشمنی بیاندازند، « وَفِيكُمْ» و در میان شما مردمانی هستند که عقلشان ضعیف است و ، « سَمَّاعُونَ لَهُمْ» دعوت آنها را می پذیرند، و فریب آنان را می خورند. پس به شدت بر شکست خوردن و خواری تان و انداختن شر میان شما و بازداشتن شما از دشمنتان حریص اند، و در میان شما کسانی هستند که سخن آنها را می پذیرند، و از آنان می خواهند که ایشان را نصیحت نمایند، به همین جهت شری که از بیرون آمدن آنها به همراه مومنان پدید می آید بسیار بزرگ و خطرناک است. پس  حکمت است، که آنان را از بیرون رفتن با بندگان مومن خود بازداشت!
و این از روی رحمت و لطفی بود که نسبت به آنان داشت تا آنچه را که به آنان سود نمی رساند بلکه ضرر می رساند از آنها دور سازد. « وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» و خداوند به ستمگران داناست، پس بندگانش را یاد می دهد که چگونه از آنها بپرهیزند، و مفاسدی را که بر اثر اختلاط با آنها پدید می آید برایشان بیان می دارد. سپس بیان فرمود که آنها در شر و بدی سابقه طولانی دارند. پس فرمود:« لَقَدِ ابْتَغَوُاْ الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ» بی گمان پیش از این نیز فتنه جویی کردند. یعنی وقتی که شما به مدینه هجرت نمودید آنها برای ایجاد فتنه تلاش کردند.« وَقَلَّبُواْ لَكَ الأُمُورَ» و با رایزنی و به کار گرفتن حیله و اندیشیدن نیرنگ ها، درصدد باطل کردن دعوت شما و شکست دادن دینتان برآمدند، و در این باره کوتاهی نکردند. « حَتَّى جَاء الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ» تا آنکه یاری خدا فرا رسید و کار خدا با آنان نمی پسندیدند پیروز شد، پس نیرنگ و باطل آنها نابود گردید. بنابراین چنین کسانی سزاوارند تا خداوند بندگان مومن خود را از آنان برحذر دارد، و مومنان به بیرون نیامدن آنان برای جنگ مبالات نکنند.
آیه ی 49:
وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّي وَلاَ تَفْتِنِّي أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ؛ بعضی  از آنان  می  گويند : مرا رخصت  ده  و به  گناه  مينداز آگاه  باش   که اينان  خود در گناه  افتاده  اند و جهنم  بر کافران  احاطه  دارد.
« وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ» و در میان این منافقان کسی هست که برای نیامدن به جنگ اجازه می گیرد و عذر عجیب و غریب آورده و می گوید: « ائْذَن لِّي» به من اجازه بده تا بمانم، « وَلاَ تَفْتِنِّي» و مرا در بیرون رفتن دچار فتنه مکن ، زیرا اگر من بیرون بیایم و زنان «بنی اصفر» را ببینم نمی توانم خودم را کنترل کنم. همان طور که «جد بنی قیس» این را گفت، و سخنش خداوند او را در روز قیامت رسوا کند، چیزی جز ریا و نفاق نبود.
با زبان می گفت:« هدف خوبی دارم، زیرا بیرون رفتن من باعث فتنه و قرار گرفتن در معرض شر می شود، و بیرون نرفتنم باعث مصونیت از فتنه و دست نگاه داشتن از شر می گردد.» خداوند متعال با بیان اینکه این سخن دروغ است، فرمود:« أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ» آگاه باش که در فتنه افتاده اند. زیرا به فرض اینکه در هدفش صداقت داشته باشد، اما باز در اثر باز ماندن و نرفتن به جنگ، فساد و فتنه بزرگی پدید می آید، و آن  نافرمانی خدا و پیامبر و جرات کردن برای ارتکاب گناه بزرگ می باشد. اما بیرون رفتن و به فتنه مبتلا شدن نسبت به شرکت نکردن در جنگ فساد  کمتری دارد، و فقط گمان مبتلا شدن به آن می رود. با اینکه هدف این گوینده جز شرک نکردن در جنگ نبود. بنابراین خداوند به آنها هشدار داد و فرمود:« وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ» و به راستی که جهنم در برگیرنده کافران است و آنها راه فرار و گریزی از آن ندارند و از آن نجات پیدا نمی کنند.
آیه ی 51-50:
إِن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُواْ قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَيَتَوَلَّواْ وَّهُمْ فَرِحُونَ؛ اگر خيری  به  تو رسد اندوهگينشان  سازد ، و اگر به  تو مصيبتی  رسد می ، گويند: ما چاره  کار خويش  پيش  از اين  انديشيده  ايم   آنگاه  شادمان  باز  می  گردند.
قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلاَّ مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛ بگو : مصيبتی  جز آنچه  خدا برای  ما مقرر کرده  است  به  ما نخواهد رسيد  او مولای  ماست  و مؤمنان  بر خدا توکل  کنند.
خداوند متعال با بیان اینکه منافقان دشمنان حقیقی هستند و از دین متنفرند، می فرماید: « إِن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ» اگر نیکی به تو برسد، از قبیل پیروز شدن بر دشمن، « َسُؤْهُمْ» آنان را اندوهگین و غمگین می کند، « وَإِن تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ» و اگر  مصیبتی به شما دست دهد از قبیل پیروز شدن دشمن بر شما ،« يَقُولُواْ» با افتخار و بالیدن به سلامتی خود ، و اینکه همراه تو شرکت نجسته اند، می گویند:« قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ» ما پرهیز نمودیم و کارهایی کردیم که ما را از افتادن در چنین مصیبتی نجات داد. « وَيَتَوَلَّواْ وَّهُمْ فَرِحُونَ» و شادمان از مصیبتی که برای تو پیش آمده است، و از اینکه با تو مشارکت نکرده اند، بر می گردند. خداوند در حالی که سخنان آنان را رد می نماید، می فرماید:« قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلاَّ مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا» بگو:« هرگز به ما چیزی نمی رسد جز آنچه خداوند برایمان مقرر نموده»، و در لوح محفوظ قرار داده است. « هُوَ مَوْلاَنَا» او در امور دینی و دنیوی سرپرست و یاور ما است، پس باید به تقدیرات او راضی باشیم، و ما اختیاری نداریم وهیچ کاری در دست ما نیست. « وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» و مومنان  باید در جلب منافع و مصالح خود و دور کردن زیان هایشان بر خدا اعتماد و تکیه نمایند، و باید در به دست آوردن خواسته هایشان به او اعتماد نمایند، پس هرکس که بر او توکل نماید ناکام نمی گردد، ولی هرکس به غیر او توکل کند خوار می گردد و شکست می خورد و به آرزوهایش دست نمی یابد.
آیه ی 52:
قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَن يُصِيبَكُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَكُم مُّتَرَبِّصُونَ ؛ بگو : آيا جز يکی  از آن  دو نيکی  ، انتظار چيز ديگری  را برای  ما داريد، ?ولی  ما منتظريم  که  عذاب  خدا ، يا از جانب  او يا به  دست  ما به  شما  برسد پس  شما منتظر باشيد ما نيز منتظر می  مانيم.
به منافقان که چشم به راهند تا مصیبت هایی به شما برسد، بگو:« درباره ما منتظر چه چیزهایی هستید؟» شما در مورد ما جز چیزی که نهایتا به سود ماست انتظار نمی کشید، و آن، یکی از دو امر نیکو است: یا بر دشمنان پیروز می شویم و پاداش آخرت و دنیا را به دست می آوریم و یا اینکه شهید می شویم که شهادت بالاترین مقام در نزد خدا است. ولی ما درباره شما  منافقان انتظار داریم که خداوند به عذابی از جانب خویش گرفتارتان سازد که ما در آن دخالتی نداریم. یا اینکه شما را با دستان ما عذاب دهد، به این صورت که ما را بر شما مسلط نماید تا شما را به قتل برسانیم. « فَتَرَبَّصُواْ» پس برای ما چشم به راه خیر باشید، « إِنَّا مَعَكُم مُّتَرَبِّصُونَ» و ما برای شما  انتظار شر را داریم.
آیه ی 54-53:
قُلْ أَنفِقُواْ طَوْعًا أَوْ كَرْهًا لَّن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْمًا فَاسِقِينَ؛ بگو : خدا از شما نمی  پذيرد ، چه  از روی  رضا انفاق  کنيد چه  از روی   کراهت  ، زيرا مردمی  نافرمان  هستيد.
وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ كُسَالَى وَلاَ يُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ ؛ هيچ  چيز مانع  قبول  انفاقهايشان  نشده  مگر آنکه  به  خدا و پيامبرش  ايمان   نياورده  اند و جز با بی  ميلی  به  نماز حاضر نمی  شوند و جز به  کراهت   انفاق نمی  کنند.
خداوند متعال با بیان باطل بودن بخشش های منافقان و بیان علت باطل بودن آن می فرماید:« قُلْ أَنفِقُواْ طَوْعًا أَوْ كَرْهًا» به آنان بگو: چه از روی اختیار و چه از روی ناخوشی و اجبار انفاق کنید، « ن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ » هرگز چیزی از اعمالتان پذیرفته نمی شود. « إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْمًا فَاسِقِينَ» بی گمان شما گروهی نافرمان هستید، و از طاعت خدا بیرون رفته اید.
سپس خداوند صفت فسق و چگونگی کارهایشان را بیان کرده و می فرماید:« وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ» و هیچ چیز مانع پذیرفته شدن بخشش های آنان نشد جز اینکه به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند. و شرط پذیرفته شدن اعمال، ایمان است ، و ایشان نه ایمان دارند و نه عمل صالحی، حتی نماز که بهترین اعمال بدنی است هرگاه برای آن بپاخیزند با تنبلی و بی حالی می ایستند، و خداوند متعال این حالت آنان را چنین بیان کرده است« وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ كُسَالَى» و جز با بیحالی و تنبلی به نماز نمی آیند. و از بس که آن را سنگین و دشوار می دانند نزدیک است آن را انجام ندهند.
«  وَلاَ يُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ » و جز از روی ناچاری احسان و بخشش نمی کنند و از این عمل هیچ احساس آرامش و اطمینانی به آنان دست نمی دهد. در اینجا کسی که همانند آنان عمل نماید به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است. و شایسته است که بنده با اشتیاق و نشاط بدنی و قلبی به نماز بایستد. و با سینه ای فراخ و قلبی استوار انفاق کند و به پاداش و ذخیره شدن آن در نزد خدای یگانه امید داشته باشد، و خود را با منافقان مشابه نگرداند.
آیه ی 57-55:
فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ؛ دارايی  و فرزندانشان  تو را به  اعجاب  نيفکند  جز اين  نيست  که  خدا می ، خواهد به  آنها در اين  دنيا عذابشان  کند و در حالی  که  هنوز کافرند جانشان  برآيد.
وَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنكُمْ وَمَا هُم مِّنكُمْ وَلَـكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ؛ به  خدا سوگند می  خورند که  از شمايند و حال  آنکه  از شما نيستند ، اينان   از شما بيمناکند.
لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَّوَلَّوْاْ إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ؛ اگر پناهگاه  يا غار يا نهانگاهی  می  يافتند ، شتابان  بدان  جا روی  می   آوردند.
 خداوند متعال می فرماید: اموال این منافقان و فرزندانشان ترا به شگفت نیاندازد، چون نباید به اموال و فرزندان اینها رشک ورزید. اولین چیزی که از این اموال و فرزندان عاید آنها شد، این است که آن را بر خشنودی پروردگار مقدم داشتند، و از دستور خدا سرپیچی کردند.
« إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» همانا خداوند می خواهد آنان را در زندگی دنیا به وسیله مال و  فرزندانشان عذاب دهد. منظور از عذاب در اینجا مشقت و سختی و اندوه قلب و خستگی جسم است که در راه به دست آوردن اموال به آنها می رسد. پس اگر لذایذ آنان در این دنیا با مشقت هایشان مقایسه شود، چیزی به حساب نمی آید. پس این لذت ها که آنان را از یاد خدا غافل نمود در دنیا عذابی برای آنان گردیده است.
یکی از مصیت های خطرناکِ برخورداری آنان از نعمت دنیا این است که دلهایشان به آن وابسته شده است به گونه ای که اندیشه آنان از آن فراتر نمی رود،  پس لذایذ دنیا آخرین خواسته و آخرین چیز مورد علاقه ایشان است، به گونه ای که در دلهایشان بهره ای برای آخرت باقی نمانده است. پس این باعث می شود تا آنها از دنیا بروند، « وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ» و در حال کفر جانشان بیرون رود. پس چه سزایی بزرگتر از این وجود دارد، سزایی که باعث شقاوت و بدبختی همیشگی و حسرت پیوسته است؟!
« وَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنكُمْ وَمَا هُم مِّنكُمْ وَلَـكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ» و به خدا سوگند می خورند که آنان از شما هستند، در حالی که از شما نیستند، بلکه چیزی که در دلشان آنان را تحریک می نماید تا آن قسم را بخورند این است که از حوادث و پیشامدهای ناگوار می ترسند و در دلهایشان چنان شجاعتی وجود ندارد و حالات خود را بیان کنند. پس می ترسند که حالت خود را برای شما آشکار کنند و می ترسند که شما از آنها بیزاری و دوری بجویید، و آن گاه دشمن از هرطرف بر آنان یورش برند. کسی که شجاع و  استوار باشد، شجاعت و قوت قلب، او را وادار می نماید تا حالتش را چه خوب باشد چه بد بیان کند. اما منافقان خلعت بزدلی و ترسویی را پوشیده و با دروغ خود را آراسته اند.
سپس خداوند شدت بزدلی و ترسویی آنان را بیان کرد و فرمود:« لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً» اگر پناهنگاهی بیا بند که به هنگام سختی ها به آن پناه برند، « أَوْ مَغَارَاتٍ» یا غارهایی بیابند که وارد آن شوند و در آن مستقر گردند، « أَوْ مُدَّخَلاً» یا محلی را بیابند که در آن داخل شوند و در آنجا پناه بگیرند، « لَّوَلَّوْاْ إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ» شتابان به آن روی می آورند. پس آنان نیروی استقامت و پایداری را از دست داده اند.
آیه ی 59-58:
وَمِنْهُم مَّن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ يُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ؛ بعضی  از ايشان  تو را در تقسيم  صدقات  به  بيداد متهم  می  کنند ، اگر به ، آنها عطا کنند خشنود می  شوند و اگر عطا نکنند خشم  می  گيرند.
وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوْاْ مَا آتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ سَيُؤْتِينَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللّهِ رَاغِبُونَ؛ چه  می  شود اگر به  آنچه  خدا و پيامبرش  به  آنان  عطا می  کند خشنود باشند  وبگويند : خدا ما را بس  است  و خدا و پيامبرش  ما را از فضل  خويش  بی   نصيب  نخواهند گذاشت  و ما به  خدا رغبت  می  ورزيم  ?
از میان منافقان کسانی هستند که در نحوه ی تقسیم زکات از تو عیب می گیرند. و انتقاد و عیب گرفتن آنها نه به خاطر نیت درستشان است، و نه به خاطر داشتن دیدگاه برتر و بهتر، بلکه فقط منظورشان این است که زکات به آنها داده شود، « فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ يُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ» اگر از اموال زکات به آنان داده شود خشنود می گردند، و اگر چیزی از زکات به ایشان داده نشود آن گاه خشمگین می شوند. و شایسته نیست که خشم و خشنودی بنده پیرو هوی و میل دنیوی و قصد فاسدش باشد، بلکه باید پیرو خشنودی پروردگارش باشد، همان طور که پیامبر فرموده است:« لَا یُومِنُ أحَدُکُم حَتَّی یَکُونَ هَوَاهُ تَبَعا لَمِا جِئتُ  بِهِ» هیچ یک از شما مومن کامل نیست مگر اینکه هوی و خواست  او پیرو آنچه باشد که من آورده ام. « وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوْاْ مَا آتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ» و اگر آنان به کم و یا زیادی که پیامبر به آنان می داد راضی می شدند، « وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ» و می گفتند: خدا ما را کافی و بس است، پس به آنچه که قسمت ما نموده است راضی گشته و به فضل و احسان او  امیدوار شده و می گفتند:« سَيُؤْتِينَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللّهِ رَاغِبُونَ» خداوند از فضل خویش به ما خواهد داد و همچنین پیامبر او، و ما به خدا مشتاقیم، و برای جلب منافع و دفع زیانها از خود به درگاه خدا تضرع و زاری می کنیم. اگر چنین می کردند، از نفاق و منافقی در امان مانده و به ایمان و سعادت هر دو سرا راه می یافتند. سپس خداوند کیفیت تقسیم صدقات واجب یعنی زکات را بیان نمود و فرمود:
آیه ی 60:
إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ؛ صدقات  برای  فقيران  است  و مسکينان  و کارگزاران  جمع  آوری  آن   و نيز  برای ، به  دست  آوردن  دل  مخالفان  و آزاد کردن  بندگان  و قرضداران  و انفاق   در راه  خدا و مسافران  نيازمند و آن  فريضه  ای  است  از جانب  خدا  و خدا  دانا وحکيم  است.
منظور از «صدقات» در این آیه زکات های واجب است به دلیل اینکه صدقات مستحب به هرکس تعلق می گیرد و ویژه فرد خاصی نیست. پس فرمود: زکات ها مخصوص این دسته از افراد مذکور می باشد نه کسان دیگر؛ چون خداوند پرداخت زکات را فقط به این افراد اختصاص داده است، و آنها هشت گروه هستند: اول و دوم، فقرا و مساکین هستند، و آنها در اینجا دو گروه متفاوت می باشند، فقیر از مسکین نیازمندتر است، چون خداوند با آن آغاز نمود و ابتدا به آنچه که « مهم تر» است می پردازد سپس به « مهم» ، پس فقیر کسی است که هیچ چیزی ندارد، یا  اینکه قادر به تامین کمتر از نصف نیازهایش است. و مسکین کسی است که می تواند نصف نیازهایش یا بیشتر از آن را برآورده سازد و نمی تواند تمام آنها را برآورده کند، چون  اگر او تمام نیازهایش را برآورده نماید ثروتمند محسوب می گردد. پس به اینها مقداری از زکات داده می شود که به وسیله آن فقر و تنگدستی آنان رفع گردد.
گروه سوم، کارگزاران زکات می باشند. آنها کسانی هستند که به جمع آوری زکات و امور مربوط به آن می پردازند؛ برخی نگهبان آن بوده و برخی آن را از صاحبانش می گیرند، یا حفاظت و نگهبانی آن را برعهده دارند، و یا حامل زکات، یا نویسنده آن هستند ،و یا کارهایی از این قبیل را انجام می دهند، پس به خاطر کاری که انجام می دهند بخشی از زکات به آنان داده می شود و آنچه به آنان داده می شود مزد کارشان است.
گروه چهارم، دلجویی شوندگان می باشند. و دلجویی شونده، رئیس و سرداری است که قومش از او اطاعت می کنند و امید است اسلام بیاورد. و یا  اینکه به منظور مصون ماندن از شر او به وی زکات داده می شود، و یا با دادن زکات امید می رود که ایمانش قوی گردد، یا فردی مانند او اسلام بیاورد، و یا اینکه زکات را از کسی که آن را نمی دهد، می گیرد، پس چیزی به او داده می شود که سبب جلب  محبتش گردد یا مصلحتی به وسیله آن محقق شود.
گروه پنجم، بردگان می باشند، آنها بردگانِ مکاتبی هستند که خویشتن را از صاحبان خود خریداری کرده و برای بدست آوردن بهای آزادی خویش تلاش می نمایند، پس برای این امر از زکات به آنان کمک می شود . و آزاد کردن مسلمانی که در زندان کافران است در این داخل است، بلکه آزاد کردنش اولویت دارد. نیز جایز است که برده ها به طور مستقل با  اموال زکات آزاد شوند، چون این در « وَفِي الرِّقَابِ» داخل است.
گروه ششم، بدهکاران می باشند. آنها دو دسته هستند: اول، کسی که به خاطر صلح و آشتی دادنِ بین مردم بدهکار شده است، به این صورت که میان دو گروه مردم شر و فتنه ای باشد و مردی برای صلح آوردن و آشتی دادن آنها اقدام نموده و با پرداختن مال به یکی از دو گروه یا به همه، میانشان صلح برقرار نماید. پس برای چنین کسی بهره ای از زکات قرار داده می شود که فعالیتش را بیشتر نماید و تصمیم و اراده اش را تقویت گرداند. پس به چنین کسی حتی اگر توانگر هم باشد از زکات داده می شود.
دوم، کسی که برای رفع  نیازهای خویش وام گرفته، سپس تنگدست و نادار شده است، به چنین کسی به  اندازه ای از زکات داده می شود که وامش را به طور کامل بدهد. گروه هفتم، جنگجویان راه خدا. و آنان جنگجویان داوطلبی هستند که حقوقی نمی گیرند، پس به آنان از زکات داده می شود، تا بتوانند پول و اسلحه یا وسیله سواری یا نفقه و مخارج خود و خانواده تامین نمایند و به طور کامل به جهاد بپردازند و اطمینان خاطر داشته باشند، بسیاری از فقها گفته اند: اگر فردی توانایی کسب و کار داشته باشد ولی به طلب علم بپردازد ، از زکات به او داده می شود، چون علم در جهاد کردن راه زکات به فرد فقیری داده شود که می خواهد حج فرض را انجام دهد، و این جای تامل است.
گروه هشتم، مسافرِ در راه مانده می باشد. و او کسی است که در شهری دیگر مانده است. پس به  اندازه ای زکات به  او داده می شود که وی را به شهرش برساند. پس زکات تنها به این هشت گروه داده می شود. « فَرِيضَةً مِّنَ اللّهِ» این فریضه ای است از جانب خدا که آن را معین و مقدر نموده است و تابع علم و حکمت اوست، « وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» و خداوند دانا و با حکمت است.
بدان که این هشت گروه در دو دسته جای می گیرند: اول: کسی که به زکات نیاز دارد، یا به خاطر اینکه به او فایده ای برسد زکات به وی داده می شود؛ مانند فقیر و مسکین و امثالشان. دوم: کسی که مورد نیاز اسلام است و به وسیله او اسلام  بهره مند می گردد، زکات به او داده می شود، پس خ داوند این سهمیه را در اموال ثروتمندان به خاطر برطرف کردن نیازهای خاص و عام و کلی اسلام و مسلمین واجب گردانده است.
اگر ثروتمندان زکات اموالشان را به صورت شرعی بپردازند فقیری در جامعه اسلامی باقی نمی ماند، و اموالی به دست می آید که به وسیله آن کاستی ها برطرف می شود، و مجاهدان جهاد می نمایند، و همه مصالح دینی جامعه اسلامی تامین می گردد.
آیه ی 63-61:
وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ بعضی  از ايشان  پيامبر را می  آزارند و می  گويند که  او به  سخن  هر کس  گوش می  دهد  بگو : او برای  شما شنونده  سخن  خير است   به  خدا ايمان   دارد ومؤمنان  را باور دارد ، و رحمتی  است  برای  آنهايی  که  ايمان  آورده   اند  وآنان  که  رسول  خدا را بيازارند به  شکنجه  ای  دردآور گرفتار خواهند  شد.
يَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ إِن كَانُواْ مُؤْمِنِينَ؛ در برابر شما به  خدا سوگند می  خورند تا خشنودتان  سازند و حال  آنکه  اگر، ايمان  آورده  اند شايسته  تر است  که  خدا و رسولش  را خشنود سازند.
أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّهُ مَن يُحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ؛ آيا نمی  دانند که  هر کس  که  با خدا و پيامبرش  مخالفت  می  ورزد  جاودانه در آتش  جهنم  خواهد بود و اين  رسوايی  بزرگی  است  ?
از میان این منافقان کسانی هستند که « يُؤْذُونَ النَّبِيَّ» با سخنان زشت، و عیب گرفتن از پیامبر و دینش او را آزار می رسانند « وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» و می گویند: او خوش باور است . یعنی به اذیت و آزاری که متوجه پیامبر می نمایند بسنده نکرده و می گویند: وقتی که سخنان ما به گوش او رسید پیش او می آییم و عذر می طلبیم و او از ما می پذیرد، چون او خوش باور است و دروغگو و راستگو را تشخیص نمی دهد و آنها خداوند آنان را خوار بگرداند به  این کار اعتنا نکرده، و اهمیت نمی دادند ، چون می گفتند: اگر سخن ما به پیامبر نرسد این چیزی است که ما می خواهیم، و اگر به وی برسد فقط با عذر آوردن دروغین  اکتفا می کنیم. پس آنها از جهات بسیاری به ساحت پیامبر بی ادبی کردند. بزرگترین آن عبارت بود از اینکه آنها خودشان را که برای هدایت و بیرون کردنشان از شقاوت هلاکت به سوی هدایت و سعادت آمده بود، اذیت کردند، و این عمل خود را دست کم گرفته و با این کار بر اذیت و آزارشان افزودند.
آنان همچنین عقل و خرد پیامبر (ص) را زیر سوال برده و او را به نادانی و عدم تشخیص راستگو از دروغگو متهم می کردند، در حالی که او (ع) دارای عقلی کامل بود، و درک و دریافت بسیار بالایی داشت و از رای و بینشی نافذ برخوردار بود. بنابراین  خداوند متعال فرمود:« قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ» بگو: گوش خوبی برای شما است. یعنی هرکس که سخن نیک و راست بگوید از وی می پذیرد، اما روی گرداندن و برخورد کریمانه او نسبت به بسیاری از منافقان که عذرهای دروغین می آوردند به خاطر اخلاق بزرگ و والای اوست. و بدان خاطر است که به آنان اهمیت ندهد و از فرمان و دستور خدا تبعیت کند که می فرماید:« سَیَحلفُونَ بِاللَّهِ لَکُم إِذَا انَقَلَبتُم إِلَیهِم لِتُعرِضُوا عَنهُم فَأَعرِضُوا عَنهُم إِنَّهُم رِجسُ» وقتی که به سوی آنان برگردید برای شما به خدا سوگند می خورند، تا از آنها روی بگردانید. از آنان روی بگردانید همانا آنان پلیداند.
اما خداوند حقیقت آنچه که در قلب و نظر پیامبر است بیان می دارد:« يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» به خدا ایمان دارد و سخن مومنانِ راستگو و تصدیق کننده را باور می کند، و راستگو را از دروغگو تشخیص می دهد ،و از بسیاری از دروغگویان روی بر می تابد. « وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ» و برای مومنان رحمتی است . زیرا مومنان به وسیله او هدایت می شوند، و از  اخلاق او پیروی می کنند. اما کسانی که ایمان ندارند و این رحمت را نمی پذیرند، و آن را رد می کنند، دنیا و آخرتشان را تباه می نمایند. « وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ» و کسانی که با گفتار و کردار خویش پیامبر خدا را اذیت می کنند، « لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» در دنیا و آخرت عذاب دردناکی دارند. و از جمله عذاب دردناک آنها این است که اذیت کننده و ناسزا گوینده پیامبر (ص) حتما باید کشته شود.
« يَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ» برای شما به خدا سوگند می خورند تا شما را خشنود کنند، و خود را از اذیت و دیگر کارهایی که از آنان سر زده است تبرئه نمایند. هدفشان این است که شما از آنان خشنود شوید. « وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ إِن كَانُواْ مُؤْمِنِينَ» حال آنکه اگر مومن باشند خدا و پیامبرش سزاوارترند که خشنودشان سازند، چون مومن هیچ چیزی را بر رضایت و خشنودی پروردگارش مقدم نمی دارد. و این بیانگر عدم ایمان آنها می باشد، زیرا خشنودی غیر خدا و پیامبرش را مقدم داشته اند، زیرا خشنودی غیر خدا و پیامبرش را  مقدم داشته اند. و این مخالفت و دشمنی با خداست، و خداوند کسی را که با او مخالفت ورزد تهدید نموده و می فرماید:« أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّهُ مَن يُحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ» آیا ندانسته اند که هرکس با خدا و پیامبرش دشمنی و مخالفت ورزد، به این صورت که در سمت و سویی قرار گیرد که او را از خدا و پیامبرش دور نماید، و دستورات خدا را بی ارزش انگارد، و بر ارتکاب آنچه او حرام نموده است جرات کند، « فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ» سزای او آتش دوزخ است، و در آن جاودانه می ماند، و این رسوایی بزرگی است که هیچ رسوایی زشت تر و بدتر از آن وجود ندارد، چرا که نعمت پایدار و همیشگی را از دست داده، و به عذاب جهنم گرفتار شده است. از حالت آنان به خدا پناه می بریم.
آیه ی 66-64:
يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِم قُلِ اسْتَهْزِؤُواْ إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَّا تَحْذَرُونَ؛ منافقان  می  ترسند که  مباد از آسمان  در باره  آنها سوره  ای  نازل  شود و، ازآنچه  در دل  نهفته  اند با خبرشان  سازد  بگو : مسخره  کنيد ، که  خدا  آنچه  را که  از آن  می  ترسيد آشکار خواهد ساخت.
وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِؤُونَ؛ اگر از آنها بپرسی  که  چه  می  کرديد ? می  گويند : ما با هم  حرف  می  زديم   وبازی  می  کرديم   بگو : آيا خدا و و آيات  او و پيامبرش  را مسخره  می   کرديد ?
لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِن نَّعْفُ عَن طَآئِفَةٍ مِّنكُمْ نُعَذِّبْ طَآئِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُواْ مُجْرِمِينَ؛ عذر مياوريد  پس  از ايمان  ، کافر شده  ايد  اگر از تقصير گروهی  از  شمابگذريم  گروه  ديگر را که  مجرم  بوده  اند عذاب  خواهيم  کرد.
این سوره مبارکه«قاضحه» یعنی رسوا کننده نامیده می شود، چون اسرار منافقان را بیان می  کند و نقابشان را کنار می زند. و خداوند همواره در این سوره می فرماید: برخی از آنان، برخی از آنان. و صفت هایشان را بیان می کند، اما منافقان را معین و مشخص نکرد و این دو فایده دارد؛ یکی اینکه: خدا بسیار ستار و پوشاننده عیب است و دوست دارد عیب بندگانش را بپوشاند. دوم اینکه: هم منافقانی که دارای این صفت بودند و خطاب متوجه آنها بود، و هم کسانی که بعد از آنها آمده و به این صفت ها متصف می باشند مورد نکوهش و مذمت هستند. بنابراین بیان صفت، فراگیرتر و مناسب تر است ، و همین امر آنها را بیش از حد ترساند.
خداوند متعال می فرماید:« لَّئِن لَّم یَنتَهِ المُنَفِقُونَ وَالَّذیِنَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضُ وَالمُرجِفُونَ فِی المَدِینَةِ لَنُغرِیَنَّکَ بِهِم ثُمَّ لَا یُجَورُنَکَ فِیهَآ إِلَّا قَلِیلَاَ، مَّلعُونِینَ أینَمَا ثُقفُوِا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقِتیلَاَ» اگر منافقان و کسانی که در دلهایشان مرضی هست و شایعه افکنان در مدینه، از کارشان باز نایستند، تو را سخت برآنان مسلط می کنیم تا جز مدّتی اندک در همسایگی  تو نپایند. از رحمت خدا دور گردیده و هرکجا یافته شوند گرفته و سخت کشته خواهند شد.
و در اینجا فرمود:« يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِم» منافقان از آن می ترسند که سوره ای درباره آنان نازل شود که آنان را از مکنونات دلشان خبر دهد و رسوایشان کند تا امور پنهانشان برای بندگان خدا آشکار شود، و عبرتی برای عبرت گیرندگان گردند. « قُلِ اسْتَهْزِؤُواْ» بگو: به ریشخند تمسخر خود ادامه دهید، « إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَّا تَحْذَرُونَ» آیا به خدا، و آیات او و پیامبرش مسخره می کنید؟ عذر نیاورید، به راستی که شما پس از ایمانتان کافر شده اید. زیرا مسخره کردن خدا و پیامبرش کفر است، و انسان را از دین بیرون می کند، چون اصل و اساس دین بر پایه تعظیم و بزرگ داشت خدا و تعظیم دین و پیامبرش قرار دارد، و مسخره کردن به یکی از آنان با این اصل متضاد است و به شدت آن را نقض می کند. بنابراین وقتی پیش پیامبر آمدند و از او عذرخواهی کردند، پیامبر فقط فرمود:« أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِؤُونَ لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ» اگر گروهی از شما به خاطر توبه و پشیمانی و طلب مغفرت کردنشان ببخشیم، « نُعَذِّبْ طَآئِفَةً» حتما گروهی دیگر از شما را عذاب می دهیم، « بِأَنَّهُمْ» به سبب اینکه آنان، « كَانُواْ مُجْرِمِينَ» گناهکار و بر کفر و نفاق خود پایدار بودند.
و این آیات بیانگر آن است که هرکس پنهانی علیه دین خدا نیرنگ کند، و خدا و آیات او و پیامبرش را به یاد تمسخر بگیرد، خداوند آن راز را آشکار می نماید و صاحب آن را رسوا می کند و او را به شدت عذاب می دهد. نیز بیانگر آن است که هرکس چیزی از کتاب خدا و سنت پیامبر را به تمسخر بگیرد، یا آن را مورد طعنه و عیب جویی قرار دهد، یا پیامبر را عیب جویی و مسخره کند، او به خداوند بزرگ کفر ورزیده است. و نیز بیانگر آن است که توبه کردن از هر گناهی پذیرفته می شود گرچه آن گناه بزرگ باشد.
آیه ی 68-67:
الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُواْ اللّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ؛ مردان  منافق  و زنان  منافق  ، همه  همانند يکديگرند  به  کارهای  زشت ، فرمان می  دهند و از کارهای  نيک  جلو می  گيرند و مشت  خود را از انفاق  در  راه  خدا می  بندند  خدا را فراموش  کرده  اند  خدا نيز ايشان  را فراموش   کرده است  ، زيرا منافقان  نافرمانانند.
وَعَدَ الله الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ؛ خدا به  مردان  منافق  و زنان  منافق  و کافران  وعده  آتش  جهنم  داده  است   در آن  جاودانه  اند  همين  برايشان  بس  است   لعنت  خدا بر آنها باد و  به عذابی  پايدار گرفتار خواهند شد.
خداوند متعال می فرماید:« الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ» مردان منافق و زنان منافق از همدیگرند، و چون آنها در نفاق مشترکند، در اینکه برخی از آنان برخی دیگر را به دوستی بگیرند ، مشترک می باشند. و این بیانگر آن است که مومنان باید دوستی خود را با آنها قطع نمایند.
سپس صفت مشترک همه  منافقان را بیان کرد و فرمود:« يَأْمُرُونَ بِالْمُنكَرِ» به کار زشت که کفر و فسق و گناه است فرمان می دهند، « وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» و مردم را از کار خوب که ایمان و اخلاق خوب و اعمال صالح و آداب نیکو است باز می دارند، « وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ» و دست هایشان را از صدقه و بخشش و احسان بسته می دارند. پس خداوند آنها را به بخل توصیف نموده است. « نَسُوا اللَّهَ» خدا را فراموش کرده اند و او را جز اندکی یاد نمی کنند، « فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» پس خداوند هم آنها را فراموش نموده و رحمت خویش را از آنان دریغ داشته، و به آنان توفیق خیر نمی  دهد و آنان را وارد بهشت نمی کند، بلکه آنان را در پایین ترین طبقه جهنم باقی می گذارد، و در آن برای همیشه می مانند. « إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» بی گمان منافقان فاسق اند. « فسق» را در آنان منحصر گرداند، زیرا فسق آنان از فسق دیگران بزرگ تر است، به دلیل اینکه عذاب آنان از عذاب دیگران شدیدتر می باشد، و همانا خداوند مومنان را به وسیله ی آنان مورد آزمایش قرار داد، زیرا منافقان در میان آنان زندگی می کردند، و پرهیز از آنان امری سخت و دشوار است.
« وَعَدَ الله الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ » خداوند مردان منافق و زنان منافق و کافران را به آتش جهنم وعده داده است که در آن جاودانه می مانند و جهنم برایشان بس است. و خداوند آنان را نفرین کرده و از رحمت خویش بدور داشته است و دارای عذاب همیشگی خواهند بود. منافقان و کافران در آتش جهنم در کنار هم قرار دارند و لعنت و جاودانگیِ در جهنم برای آنان است، چون آنها در دنیا بر کفر و دشمنی با خدا و پیامبرش و کفر ورزیدن به آیات خدا متحد و یکپارچه بودند.
آیه ی 70-69:
كَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ كَانُواْ أَشَدَّ مِنكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالاً وَأَوْلاَدًا فَاسْتَمْتَعُواْ بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُم بِخَلاَقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ بِخَلاَقِهِمْ وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُواْ أُوْلَـئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الُّدنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ؛ همانند کسانی  که  پيش  از شما بودند ، با نيروی  بيشتر و دارايی  و، فرزندان بيشتر  ايشان  از نصيب  خويش  بهره  مند شدند  شما نيز از نصيب   خويش  بهره  مند شده  ايد ، همچنان  که  کسانی  که  پيش  از شما بوده  اند ، از  نصيب  خويش  بهره  مند شده  بودند  شما سخنان  ناپسند گفتيد ، همچنان  که   ايشان  سخن ناپسند می  گفتند  اعمال  آنان  در دنيا و آخرت  ناچيز گرديد و  زيانمند شدند.
أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وِأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ؛ آيا خبر کسانی  که  پيش  از آنها بوده  اند چون  قوم  نوح  و عاد و ثمود و، قوم ابراهيم  و اصحاب  مدين  و مؤتفکه  را نشنيده  اند که  پيامبرانشان  با  نشانه های  آشکار بر آنها مبعوث  شدند ? خدا به  آنها ستم  نمی  کرد ، آنان   خود برخود ستم  می  کردند.
خداوند متعال منافقان را از عذاب هایی که به امت های تکذیب  کننده رسیده است برحذر داشته و می فرماید:« قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وِأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ» قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و روستاهای زیرو رو شده قوم لوط، همه اینها« أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ» پیامبرانشان با حق واضح و آشکار نزدشان آمدند، اما آنان را تکذیب کردند و در نتیجه به سرانجامی گرفتار شدند که خداوند برای ما تعریف نموده است. پس اعمال شما به اعمال آنان شبیه است.
« فَاسْتَمْتَعُواْ بِخَلاقِهِمْ» و شما هم از نصیب خود در دنیا بهره مند شدید، و آن را در قالب لذت و شهوت به دست آوردید، و این نعمت ها را در جهت جلب رضای خدا بکار نبردید، بلکه آن را در راه نافرمانی خدا صرف نمودید، و همت و اراده شما  فقط صرف خوشگذرانی و لهو و لعت شد، همانطور کسانی که پیش از شما بودند چنین کردند. « وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُواْ» و شما در باطل و دروغ فرو رفتید، و در این زمینه به  مجادله پرداختید تا حق را در هم شکسته و نابود کنید. سپس این بود کردار و دانش آنها؛ بهره مندی از لذایذ دنیا، و فرو رفتن در باطل.
بنابراین سزاوار عقوبت و هلاکتی شدند تا کسانی که پیش از آنها بودند و کارهایی مانند کارهای آنان انجام دادند سزاوار آن گردیدند. و اما مومنان که از بهره و نعمت های دنیا  بهره مند می شوند این نعم ها را در مسیر طاعت خدا بکار می گیرند، و دانش آنان دانش پیامبران است و آن رسیدن به یقین در تمامی خواسته های عالی، و استفاده از «  مجادله ی حق» برای نابود کردن باطل است. « فَمَا كَانَ اللّهُ لِيَظْلِمَهُمْ» پس خداوند وقتی که عذاب خود را بر آنان فرود آورد برای این نبود که بر آنان ستم کند. « وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» بلکه آنان خودشان بر خویشتن ستم کردند و به خود جرات دادند که مرتکب گناهان شوند. و از پیامبران سرپیچی کردند و از فرمان هر سرکش کینه توزی اطاعت  نمودند.
آیه ی 72-71:
وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَـئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ؛ مردان  مؤمن  و زنان  مؤمن  دوستان  يکديگرند  به  نيکی  فرمان  می  دهند و از، ناشايست  باز می  دارند ، و نماز می  گزارند و زکات  می  دهند و از خدا و  پيامبرش  فرمانبرداری  می  کنند  خدا اينان  را رحمت  خواهد کرد ، خدا  پيروزمند و حکيم  است.
وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛ خدا به  مردان  مؤمن  و زنان  مؤمن  بهشتهايی  را وعده  داده  است  که  جويها درآن  جاری  است  ، و بهشتيان  همواره  در آنجايند و نيز خانه  هايی  نيکو در  بهشت  جاويد  ولی  خشنودی  خدا از همه  برتر است  که  پيروزی  بزرگ  ،  خشنودی  خداوند است.
وقتی بیان کرد که منافقان از یکدیگرند، بیان داشت مومنان نیز دوستان یکدیگرند، و آنها را به ضد آنچه که منافقان را به آن توصیف کرده بود توصیف نمود، و فرمود:« وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ» و مردان و زنان مومن، « بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ» دوستان و یاوران یکدیگرند. « يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» به کار خوب فرمان می دهند. «معروف» اسم جامعی است که همه عقاید نیکو و کارهای شایسته و اخلاق والا را در بر می گیرد. و آنان قبل از همه خویشتن را به معروف  امر می کنند. « وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» و از کار زشت باز می دارند. «منکر» هر آن چیزی است که با معروف مخالف و متضاد باشد، از قبیل عقاید باطل و کارهای زشت و ناشایست و اخلاق نادرست و بد. « وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ» و همواره به اطاعت از خدا و پیامبرش پایبند هستند.
« أُوْلَـئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ» ایشان کسانی هستند که خداوند رحمت خود را شامل حال آنان می نماید و آنان را مشمول احسان خویش می گرداند. « إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»  بی گمان خداوند قوی و نیازمند است و قدرت و توانایی اش آمیخته با حکمت است؛ هر چیزی را در جای مناسب آن قرار می دهد، خداوندی که بر «خلق» و « امر» {ش }ستایش می شود.
سپس پاداشی را که خداوند برای آنها آماده نموده است بیان کرد و فرمود:« وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ» خداوند بهشت را به مردان و زنان مومن وعده داده است که در زیر آن جویبارها روان است؛ هر شادی و نعمتی را در بر دارد و از هر رنج و اندوهی خالی و بدور است، و از زیر قصرها و خانه ها و درختان آن جویبارهای پرآب روان است و باغهای زیبا را  آبیری می نماید، باغهایی که خیرات و برکات آن را جز خداوند نمی داند. « خَالِدِينَ فِيهَا» در آن جاودانه می مانند و به جای آن چیزی دیگر را نمی جویند، « وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ» و نیز مسکن های پاکی در بهشت جاویدان به آنان وعده داده است که آراسته گشته و برای بندگان پرهیزگار خدا آماده شده اند، خانه هایی که دیدن آن و سکونت و خوابیدن در آن لذت بسیار بخش است، و به وسایلی بسیار مدرن تجهیز شده اند که آرزو کنندگان بالاتر از آن را نمی توانند آرزو نمایند. تا جایی که خداوند برای آنها اتاق هایی در نهایت صفا و جمال تهیه نموده است که بیرونش از داخلش دیده می شود، و  داخلش از بیرونش. انسان در این مسکن های شیک و زیبا آرام می گیرد و دلها و ارواح شیفته و مشتاق آن می شوند، زیرا این مسکن ها در باغهای بهشت جاویدان  قرار دارد که از آن به جایی دیگر برده نمی شود. « وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ» و خشنودی خداوند برای اهل بهشت از نعمت هایی که آنان در آن به سرمی برند بسی بزرگتر است. زیرا نعمت های آنان جز با دیدن پروردگارشان و خشنودی خداوند گوارا و لذت بخش نمی گردد، زیرا رویت و خشنودی خداوند بزرگترین هدفی است که عبادت کنندگان قصد آن را دارند، و خط پایانی است که دوستداران پروردگارِ آسمانها و زمین از نعمت ها و باغهای بهشت بزرگتر است. « ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» این همان پیروزی  بزرگ است، چرا که آنان به هر امر مطلوبی دست یافته اند، و هر  امر ناگواری از آنان دور شده است، و همه کارهایشان زیبا و گوارا و فرح بخش گشته است. از خداوند می خواهیم که با کرم و احسان خویش ما را از زمره آنان بگرداند.
آیه ی 74-73:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ؛ ای  پيامبر ، با کافران  و منافقان  بجنگ  و با آنان  به  شدت  رفتار کن  ،، جايگاهشان  جهنم  است  که  بد سرانجامی  است.
يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ يَنَالُواْ وَمَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن يَتُوبُواْ يَكُ خَيْرًا لَّهُمْ وَإِن يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الأَرْضِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ؛ به  خدا سوگند می  خورند که  نگفته  اند ، ولی  کلمه  کفر را بر زبان  رانده ، اند  و پس  از آنکه  اسلام  آورده  بودند کافر شده  اند  و قصد کاری  کردند  ، اما بدان  نايل  نشدند  عيبجوييشان  از آن  روست  که  خدا و پيامبرش  از  غنايم بی  نيازشان  کردند  پس  اگر توبه  کنند خيرشان  در آن  است  ، و اگر  رويگردان  شوند خدا به  عذاب  دردناکی  در دنيا و آخرت  معذبشان  خواهد کرد  و آنهارا در روی  زمين  نه  دوستداری  خواهد بود و نه  مددکاری.
خداوند متعال به پیامبرش (ص) می فرماید: « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ» ای پیامبر ! در جهاد کردن با کافران و منافقان مبالغه کن، « وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ» و هرجا که اقتضا نمود بر آنان فشار بیاور و بر آنان سخت بگیر.
این شامل جهاد با دست و دلیل و زبان است، پس هرکس از آنان به وسیله جنگ و کارزار با مومنان مبارزه کرد باید با دست و زبان و شمشیر با او جهاد کرد .  هرکس در برابر اسلام سر تسلیم فرود آورد به گونه ای که تحت سرپرستی آنها قرار گرفت، یا پیمان منعقد کرد، یا دلیل و برهان با او جهاد می شود؛ خوبی های اسلام برای او بیان شده و بدیهای شرک و ناسپاسی برای او تبیین می گردد، و این رفتاری است که در دنیا با آنها انجام می شود.
«وَ» و اما در آخرت، « وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ» جایگاهشان جهنم است که از آن بیرون نمی روند، « وَبِئْسَ الْمَصِيرُ» و چه بد جایگاهی است! « يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ» منافقان به خدا سوگند می خورند که سخن باطل نگفته اند در حالی که قطعا سخن کفر را گفته اند. مانند سخن کسی از آنها که گفت« لَیُخرِجَنَّ الأَعَزُّ الأَذَلَّ» کسانی که با عزت تراند آن که را که ذلیل تر است از مدینه بیرون خواهند کرد. و مانند سخنانی که در زمینه تمسخر به دین و به پیامبر بر زبان آوردند، سخن آنان آگاه شده است پیش پیامبر آمده و سوگند  خوردند که اینها را نگفته اند.
خداوند متعال آنها را تکذیب نموده و می فرماید:« وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ» قطعا سخن کفر را گفته و پس از اسلامشان کافر گشته اند. پس اسلام آوردنِ گذشته آنها گرچه ظاهرا آنان را از دایره کفر بیرون کرده است، اما سخن اخیرشان اسلامشان را نقض کرده و در کفر داخل می نماید. « وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ يَنَالُواْ» و قصد انجام کاری را کردند که به آن نرسیدند. و آن هنگامی بود که در جنگ تبوک قصد کشتن پیامبر (ص) را کردند. خداوند پیامبر را از کار آنها آگاه ساخت، و رسول خدا به کسی دستور داد که آنها را از انجام کاری که اراده آن را داشتند باز دارد.
«وَ» حال آن که، « َمَا نَقَمُواْ» آنها از پیامبر (ص) انتقاد نمی گرفتند، « إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ» مگر از آن روی که خداوند و پیامبرش آنان را از فضل خود توانگر ساختند، بعد از اینکه فقیر و تنگدست بودند. و این چیز بسیار عجیبی است که آنها به کسی توهین کنند که سبب بیرون آوردن آنها از تاریکی ها به سوی نور بود، و آنان را پس از فقر و تنگدستی توانگر ساخت.
آیا شایسته نبود که وی را تعظیم نمایند و به او ایمان بیاورند و  او را احترام کنند؟! پس انگیزه ی دینی و انگیزه ی انسانی با هم جمع شدند. سپس خداوند توبه را به آنان عرضه نمود و فرمود:« فَإِن يَتُوبُواْ يَكُ خَيْرًا لَّهُمْ» پس اگر توبه کننده برایشان بهتر است ، زیرا توبه اساس سعادت دنیا و آخرت است. « وَإِن يَتَوَلَّوْا» و اگر از توبه روی بگردانند، « يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ» خداوند آنان را از دنیا و آخرت به عذابی دردناک گرفتار می نماید؛ عذاب آنان در دنیا از این طریق است که خدا دینش را پیروز می گرداند ، نیز به واسطه ی اینکه خداوند ، پیامبرش را تایید و یاری می نماید غمگین می گردند. همچنین از اینکه به خواست ها و اهدافشان نمی رسند، در دنیا عذاب می بینند. و عذاب آنان در آخرت این است که در آتش برافروخته ماندگار می شوند. « وَمَا لَهُمْ فِي الأَرْضِ مِن وَلِيٍّ» و آنان در روی زمین هیچ کار ساز و یاوری ندارند که مصالحشان را تامین کند، « وَلاَ نَصِيرٍ» و مددکاری ندارند که امر ناگوار را از آنان دور نماید. و هنگامی که از ولایت و کارسازی خداوند محروم شوند به انواع بدی و زیان و بدبختی گرفتار می کردند.
آیه ی 78-75:
وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ؛ بعضی  از آنها با خدا پيمان  بستند که  اگر از فضل  خود مالی  نصيبمان  کند  ،زکات  می  دهيم  و در زمره  صالحان  در می  آييم.
فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ؛ چون  خدا از فضل  خود مالی  نصيبشان  کرد ، بخل  ورزيدند و به  اعراض   بازگشتند.
فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ؛ و از آن  پس  تا روزی  که  همراه  با آن  خلف  وعده  با خدا و آن  دروغها که ، می گفتند با او ملاقات  کنند ، دلهايشان  را جای  نفاق  ساخت.
أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ؛  آيا نمی  دانند که  خدا راز دل  ايشان  را می  داند و از پچ  پچ  کردنشان   آگاه است  ? زيرا اوست  که  دانای  نهانهاست.
از میان این منافقان کسانی هستند که با خدا پیمان بسته اند، « لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ» که اگر خداوند از فضل خویش از نعمت های دنیا به ما بدهد و آن را برای ما گسترده و فراوان نماید، « لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ» حتما صدقه می دهیم و از زمره شایستگان خواهیم بود. پس پیوند خویشاوندی را برقرار می سازیم و مهمان نوازی می کنیم و درماندگان را یاری کرده و  کارهای خوب و شایسته انجام می دهیم. « فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ» اما هنگامی که خداوند از فضل  خویش به آنان بچشد، به آنچه گفته بودند وفا نکردند. بلکه « بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ» بخل ورزیدند و از اطاعت و فرمانبرداری روی گرداندند، « وَّهُم مُّعْرِضُونَ» در حالی که به خیر توجهی نمی کردند.
و چون به آنچه به خدا وعده داده بودند وفا نکردند. خداوند آنها را مجازات کرد، « فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ» پس به سزای آن که با خداوند خلاف وعده کردند و به کیفر آن که دروغ می گفتند خداوند نیز تا روزی که او را ملاقات می کنند نفاق را در دلهایشان پایدار ساخت. پس  مومن باید از این صفت زشت بپرهیزد  و نباید با پروردگارش وعده  کند که اگر فلان منظورش را حاصل نماید چنین خواهد کرد، و پس از اینکه منظورش محقق شد به آن وفا نکند ، زیرا ممکن است خداوند او را به وسیله نفاق مجازات نماید، همانطور که ایشان را مجازات کرد. و پیامبر (ص) در حدیثی که در صحیحین آمده است ، می فرماید:« آیَةُ المُنَافِقِ ثَلَاثُ إذَا حَدَّثَ کَذبَ وَإذَا عَاهَد غَدَرَ وَإذَا وَعَدَ أخلَفَ » نشانه  منافق سه چیز است؛ هرگاه سخن بگوید دروغ می گوید، و چون پیمان ببندد پیمان را می شکند، و چون وعده نماید خلاف می کند. پس این منافق که به خدا وعده داد و با او پیمان بست که اگر وی را از فضل خویش بهره مند سازد صدقه خواهد کرد، و از صالحان و شایستگان خواهد شد، دروغ گفت و پیمان بست و آن را شکست، و وعده کرد و خلاف آن عمل نمود.
بنابراین خداوند متعال کسانی را که این کار از آنان سر زده است مورد تهدید قرار داده و می فرماید:« أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ» آیا ندانسته اند که خداوند نهان و اسرارشان را می داند و خداوند از نهانها و پنهانی ها بس آگاه است، و آنان را بر کارهایی که کرده اند  مجازات خواهد کرد؟! این آیات در مورد مردی از منافقان نازل شد که اسمش ثعلبه بود. او نزد پیامبر (ص) او نزد پیامبر (ص) آمد و از ایشان خواست تا برایش دعا کند که  خداوند از فضل خویش به او بدهد و گفت:« اگر خداوند به او مال بدهد حتما صدقه خواهد داد، و پیوند خویشاوندی را برقرار خواهد نمود، و در مصیبت ها مردم را یاری خواهد کرد». پس پیامبر (ص) برایش دعا کرد. او گوسفندانی داشت و روز به روز رشد کردند و زیاد شدند تا اینکه مجبور شد گوسفندان خود را از مدینه بیرون ببرد، به گونه ای که فقط برخی از نمازهای پنجگانه را پشت سر پیامبر می خواند، سپس دورتر رفت و جز روزهای جمعه به نماز نمی آمد. سپس گوسفندانش بیشتر شده و آنها را دورتر برد و دیگر نه به نماز جماعت می آمد و نه در نماز جمعه شرکت می کرد.
پیامبر (ص) او را نیافت ، اما وی را از حالتش آگاه ساختند، پس کسی را فرستاد که زکات را از صاحبانش بگیرد. گردآوردندگان زکات نزد ثعلبه رفتند و از او خواستند تا زکات را بدهد. ثعلبه گفت: چیزی که شما از من می خواهید جزیه است، و زکات را به آنان نداد. آنها برنگشتند و پیامبر (ص) را از ماجرا با خبر کردند ، پس فرمود: وای بر ثعلبه! « سه بار».
وقتی این آیه در مورد او و امثالش نازل شد یکی از افراد خانواده اش پیش او رفت و این آیه را به اطلاع او رسانید، و او زکات خود را آورد و پیامبر (ص) آن را نپذیرفت. پس از وفات پیامبر (ص) زکات را پیش ابوبکر آورد، و ابوبکر نیز آن را نپذیرفت. و بعد از ابوبکر زکات را پیش عمر آورد، و عمر هم آن را نپذیرفت. پس گفته می شودکه او در زمان عثمان هلاک شد.[3]
آیه ی 80-79:
الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ خداوند به  استهزا می  گيرد کسانی  را که  بر مؤمنانی  که  به  رغبت  صدقه  می   دهند و بيش  از استطاعت  خويش  چيزی  نمی  يابند ، عيب  می  گيرند و مسخره   شان  می  کنند  و ايشان  را عذابی  دردآور است.
اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ؛ می  خواهی  برايشان  آمرزش  بخواه  می  خواهی  آمرزش  نخواه  ، اگر هفتاد بار  هم ، برايشان  آمرزش  بخواهی  خدايشان  نخواهد آمرزيد ، زيرا به  خدا و  پيامبرش ايمان  ندارند و خدا مردم  نافرمان  را هدايت  نمی  کند.
این هم از رسوایی های منافقان است. آنان خداوند رسوایشان بگرداند در رابطه با همه  امور اسلام و مسلمین از روی سرکشی و دشمنی سخن می گفتند و از آن ایراد می گرفتند. و هنگامی که خداوند پیامبرش را به صدقه دادن تشویق کرد، مسلمین به این کار شتافتند و هریک به اندازه توانش اموال خود را صدقه داد. برخی زیاد صدقه می دادند مورد انتقاد قرار داده و می گفتند: هدفشان ریا و شهرت طلبی است. و به مسلمانان فقیری که کم صدقه می دادند، می گفتند: خداوند به صدقه آنان نیازی  ندارد. پس خداوند نازل کرد:« الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ» کسانی که مومنانی را که مشتاقانه و بیش از اندازه به صدقات و خیرات می پردازند عیب جویی و تمسخر قرار داده و می گویند: اینها ریاکارند و منظورشان فخرفروشی و ریا است، « وَالَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ» و از کسانی که در انفاق و صدقه دادن جز به اندازه توانشان نمی یابند، عیب می گیرند و می گویند: خداوند از صدقه هایشان بی نیاز است، « فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ» و آنان را به تمسخر می گیرند. پس خداوند هم بر مبنای کارهایی که انجام داده بودند با آنان مقابله کرد به این صورت که « سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» خداوند ایشان را مورد تمسخر قرار می دهد و عذاب دردناکی دارند، زیرا آنان در این سخنشان چند امر محذور و ممنوع را مرتکب شدند:
1- تتبع عوارت مومنان، و اینکه به دنبال بهانه ای بودند تا در مورد آنان سخن بگویند، حال آنکه خداوند می فرماید:« إِن الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشیِعَ الفَحِشَةُ فِی الَّذِینَ ءَامَنُوا لَهُم عَذَابُ أَلِیمُ » همانا کسانی که دوست دارند زشتی بین مومنان شایع گردد، عذاب دردناکی دارند.
2- از روی کفر ورزیدن به خدا و نفرت از دین به مومنان به خاطر ایمانشان طعنه می زدند.
3- عیب جویی، اگر در امور و کارهای دنیا از کسی عیب گرفته شود، از گناهان بزرگ محسوب می گردد، و اما عیب گرفتن در امر عبادت بسیار زشت تر است.
4- کسی که از خداوند اطاعت نماید و کار خیر را مشتاقانه انجام دهد، سزاوارتر است که بر این کارش تشویق شود. اما منافقان با سخنانی که در مورد آنها می گفتند و عیبی که از آنها می گرفتند، می خواستند آنان را از انجام کار خیر باز بدارند.
5- حکم کردن آنها در مورد کسی که مال زیادی انفاق می کرد به اینکه او ریا کار است اشتباهی بزرگ و حکم کردن بر غیب و حدس و گمان است. و چه شری بزرگتر از این وجود دارد؟!
6- آنها به کسی که مال کمی را صدقه می داد می گفتند:« خداوند نیازی به صدقه او ندارد». و معلوم است که این سخن باطل است، زیرا خداوند نه به صدقه زیاد نیاز دارد و نه به صدقه کم، بکله او اهل آسمانها و زمین بی نیاز است، اما بندگان را به چیزی دستور داده است که خودشان بدان نیاز دارند و گرچه خدا از آنان بی نیاز است اما آنان به خداوند نیازمندند. « فَمَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ خَیرَاَ یَرَهُ» پس هرکس به اندازه ذره ای کار خیر انجام دهد پاداش آن را می بیند.
و بسیار واضح است که آنان با ایراد چنین سخنانی می خواستند مردم را از انجام کار خیر بازدارند. بنابراین سزایشان این است که خداوند آنان را مورد تمسخر قرار دهد، و عذابی دردناک در پیش داشته باشند. « اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً» چه برای آنان آمرزش بخواهی و چه آمرزش نخواهی برابر است، حتی اگر هفتاد بار برای آنان آمرزش بخواهی. منظور از هفتاد بار کثرت و مبالغه است. « فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ» هرگز خداوند آنها را نمی آمرزد. همانطور که در آیه ای دیگر فرموده است:« سَوَآءُ عَلَیهِم أَستَغفَرتَ لَهُم أَم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن یَغفِر اللَّهُ لَهُم» بر ای آنان برابر است چه برایشان آمرزش بخواهی و چه آمرزش نخواهی، خداوند هرگز آنان را نمی آمرزد.
سپس خداوند سببی را که مانع آمرزش خداوند است، بیان کردو فرمود:« ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ» این بدان سبب است که آنها به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند، و تا زمانی که کافرند آمرزش خواستن برای آنان سودی ندارد ، نیز اعمال صالح به آنان فایده ای نمی رساند.
« وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» و خداوند گروه فاسقان را هدایت نمی کند. همان کسی که فسق و نافرمانی تبدیل به صفت آنها شده است، به صورتی که جز آن را  انتخاب نمی کنند، و به جای آن چیزی دیگر را نمی جویند. به گونه ای که حقِ روشن و آشکار پیش آنها می آید اما آن را رد می کنند. پس خداوند به کیفر این کارشان آنان را  به پذیرش حق توفیق نمی دهد.
آیه ی 83-81:
فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ وَكَرِهُواْ أَن يُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَالُواْ لاَ تَنفِرُواْ فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ ؛ آنان  که  در خانه  نشسته  اند و از همراهی  با رسول  خدا تخلف  ورزيده  اند، خوشحالند  جهاد با مال  و جان  خويش  را ، در راه  خدا ، ناخوش  شمردند و  گفتند : در هوای  گرم  به  جنگ  نرويد  اگر می  فهمند بگو : گرمای  آتش   جهنم  بيشتر است.
فَلْيَضْحَكُواْ قَلِيلاً وَلْيَبْكُواْ كَثِيرًا جَزَاء بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ؛ به  سزای  اعمالی  که  انجام  داده  اند بايد که  اندک  بخندند و فراوان  بگريند.
فَإِن رَّجَعَكَ اللّهُ إِلَى طَآئِفَةٍ مِّنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَّن تَخْرُجُواْ مَعِيَ أَبَدًا وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضِيتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُواْ مَعَ الْخَالِفِينَ ؛ اگر خدا تو را از جنگ  باز گردانيد و با گروهی  از ايشان  ديدار کردی  و ازتو خواستند که  برای  جنگ  ديگر بيرون  آيند ، بگو : شما هرگز با من  به   جنگ  بيرون  نخواهيد شد و همراه  من  با هيچ  دشمنی  نبرد نخواهيد کرد ، زيرا  شمااز نخست  به  نشستن  در خانه  خشنود بوده  ايد  پس  اکنون  هم  با آنان  که   ازفرمان  تخلف  کرده  اند در خانه  بمانيد.
خداوند متعال با بیان افتخار و شادی کردن منافقان به اینکه در جنگ شرکت نکرده اند، و با بیان بی توجهی آنها به این کار که برنداشتن ایمان و ترجیح دادن کفر دلالت می کند، می فرماید: « فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ» واپس ماندگان از اینکه پس از بیرون رفتن پیامبر  خدا در خانه هایشان نشسته اند شادمان هستند، و این گناهی افزون بر شرکت نکردن آنان در جنگ است، زیرا بازماندن و نرفتن به جنگ حرام است و خشنودی آنان به  انجام گناه و بالیدن  به آن، گناهی دیگر است .
« وَكَرِهُواْ أَن يُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ» و ناخوش داشتند ونمی پسندیدند که با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد کنند. بر خلاف مومنان که وقتی از شرکت در جنگ باز می ماندند حتی اگر عذری هم داشتند به خاطر نرفتن و بازماندن خود غمگین و به شدت متاسف می شدند. و مومنان دوست داشتند با مال و جانشان در راه خدا جهاد کنند، و این به خاطر ایمانی است که در دلهایشان است و اینکه به فضل و بخشش خداوند  امید دارند.
« وَقَالُوا» و منافقان گفتند: « لاَ تَنفِرُواْ فِي الْحَرِّ» در گرما حرکت نکنید، یعنی گفتند: حرکت کردن برای جهاد به خاطر گرمی هوا برای ما دشوار است، پس آنان آسایش کوتاه را بر راحتی همیشگی مقدم داشتند و از گرمایی خود را به دور داشتند که می توان با استفاده از سایه خود را از آن در  امان داشت، گرمایی که صبحگاه و شامگاه آن را از بین می برد. اما خود را در معرض گرمای سختی قرار دادند که قابل سنجش نیست و آن آتش گرم جهنم است.
بنابراین فرمود:« قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ» بگو: آتش جهنم بسیار گرمتر و سوزانتر است. و اگر می فهمیدند ، آنچه را که از بین می رود بر آنچه که همیشه باقی است ترجیح نمی دادند، و از مشقت و سختیِ پایان یافتنی به سوی مشقت و دشواری سخت و همیشگی فرار نمی کردند. خداوند متعال می فرماید:« فَلْيَضْحَكُواْ قَلِيلاً وَلْيَبْكُواْ كَثِيرًا» از این دنیای تمام شدنی بهره مند شوند و از لذت های آن شادمان گردند و با آن خود را سرگرم کنند، اما مطمئن باشند که آنها در عذاب دردناک بسیار گریه خواهند کرد. « جَزَاء بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» به سزای کارهایی که می کردند، از قبیل کفر و نفاق و اطاعت  نکردن از دستورات پروردگارشان.
« فَإِن رَّجَعَكَ اللّهُ إِلَى طَآئِفَةٍ مِّنْهُمْ» پس اگر خداوند تو را به سوی گروهی از آنان باز گرداند، و آنها کسانی هستند که بدون عذر از شرکت در جنگ تخلف ورزیدند و باز ماندند و بر نرفتن و ماندن خود غمگین نشدند، « فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ» و ایشان برای بیرون آمدن برای جنگی دیگر از تو اجازه خواستند، «فَقُل» به کیفر کارهایشان به آنان بگو:« لَّن تَخْرُجُواْ مَعِيَ أَبَدًا وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِيَ عَدُوًّا» هرگز با من برای جهاد بیرون نخواهید آمد، و هرگز همراه من با هیچ دشمنی نخواهید جنگید، و به زودی خداوند ما را از شما بی نیاز خواهد کرد.« إِنَّكُمْ رَضِيتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُواْ مَعَ الْخَالِفِينَ» بی گمان شما نخستین بار به نشستن خشنود شدید، پس با پس ماندگان و خانه نشینان بنشینید. و این مانند آن است که خداوند متعال فرموده است:« وَنُقَلِّبُ أَفئِدَتَهُم وَأبصَرَهُم کَمَا لَم یُومِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةِ» و دلها و چشمهایشان را دگرگون می کنیم همان گونه که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند. زیرا فردی که هرگاه فرصتی برایش پیش آمد از انجام دستور و فرمان تنبلی کند و شرکت نجوید،دیگر توفیق نمی یابد و میان او و کاری که بدان دستور داده شده است موانع زیادی حایل می گردند.
نیز این نوعی تنبیه و تعزیرِ آنهاست، چون وقتی برای مسلمین ثابت شد که این منافقان به خاطر گناه و نافرمانی شان از رفتن به جهاد منع شده اند، این سرزنش برای آنان است و عیب و ننگی علیه آنان به حساب می آید و از این طریق دچار عذاب می شوند و سبب می شود که کسی مبادرت به عملی همانند عملِ آنان ننماید.
آیه ی 84:
وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ؛ چون  بميرند ، بر هيچ  يک  از آنان  نماز مکن  و بر قبرشان  مايست   اينان   به ، خدا و رسولش  کافر شده  اند و نافرمان  مرده  اند.
خداوند متعال می فرماید:« وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا» و هرگز بر هیچ مرده ای از منافقان نماز مگزار، « وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ» و بعد از دفن شدن بر سر قبرش نایست تا برایش دعا کنی، زیرا نماز خواندن پیامبر بر آنها و ایستادنش بر قبرهایشان به  منزله شفاعت وی برای آنان است و شفاعت برای آنان سودی ندارد. « إِنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ» آنان به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند و در حالی مردند که از فرمان خدا بیرون رفته بودند. و هرکس کافر باشد و بر کفر بمیرد شفاعت ِ شفاعت کنندگان به او سودی نمی رساند، و این عبرت و درسی است برای دیگران. همچنین هرکس که دارای کفر و نفاق آشکاری باشد نباید بر او نماز خوانده شود. و این آیه دلیلی بر مشروعیت نماز خواندن بر مومنان، و ایستادن نزد قبرهایشان جهت دعا کردن برای آنان است ، همچنانکه پیامبر (ص) با مومنان چنین می کرد. زیرا مقید کردن نهی به منافقین بر این دلالت می کند که این حکم مخصوص مومنان است.
آیه ی 85:
وَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ؛ اموال  و اولادشان  به  اعجابت  نيفکند ، خدا می  خواهد به  سبب  آنها در  دنياعذابشان  کند و در عين  کفر جان  بسپارند.
اموال و فرزندانی که خداوند در دنیا به آنان داده است تو را شگفت زده نکند، این بدان خاطر نیست که ایشان نزد خداوند محترم اند، بلکه خداوند این نعمت ها را به آنان داده است تا آنان را خوار و رسوا کند. « إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الدُّنْيَا» خداوند می خواهد آنان را با این نعمت ها در دنیا عذاب دهد، بنابراین برای به دست آوردن آن خسته می شوند و همواره ترسِ از دست دادن این نعمات آنان را مضطرب کرده و نمی توانند آسوده خاطر از آن لذت ببرند.
بلکه همواره در سختی ها و مشقت رنج می برند و اموال و  فرزندانشان آنان را از یاد خدا و جهان آخرت غافل می نماید، تا جایی که در حالی از دنیا منتقل می شوند،« َتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ» جانهایشان بیرون می رود که کافر هستند و محبت فرزندان همه چیز را از آنها گرفته است، پس در حال مرگ دلهایشان به آنها وابسته بود و برای آنها می سوخت.
آیه ی 87-86:
وَإِذَآ أُنزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَجَاهِدُواْ مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُوْلُواْ الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُواْ ذَرْنَا نَكُن مَّعَ الْقَاعِدِينَ؛ چون  سوره  ای  نازل  شد که  به  خدا ايمان  بياوريد و با پيامبرش  به  جنگ   برويد ، توانگرانشان  از تو رخصت  خواستند و گفتند : ما را بگذار ، تا با آنهايی  که  بايد در خانه  نشينند در خانه  بنشينيم.
رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ؛ بدان  راضی  شده  اند که  قرين  خانه  نشينان  باشند ، بر دلهايشان  مهر نهاده ، شده  و نمی  فهمند.
خداوند متعال با بیان اینکه منافقان همواره در انجام عبادت تنبلی می ورزند و سوره ها و آیات در آنان اثر نمی گذارد، می فرماید:« وَإِذَآ أُنزِلَتْ سُورَةٌ» و هرگاه سوره ای نازل شود که در آن به ایمان آوردن به خدا و جهاد در راه وی دستور داده شوند، « اسْتَأْذَنَكَ أُوْلُواْ الطَّوْلِ مِنْهُمْ» توانگران و مالداران و کسانی که هیچ عذری ندارند و خداوند آنها را با اموال و فرزندان کمک کرده است از تو اجازه می خواهند. آیا نباید سپاس خدا را به جا بیاورند و او را ستایش کنند و آنچه را که بر آنان واجب نموده و انجام آن را برایشان آسان کرده است انجام دهند؟! ولی آنان جز اینکه سستی کنند و اجازه بخواهند که به آنان اجازه داده شود تا در خانه بنشینند چیز دیگری را نپذیرفتند، « وَقَالُواْ ذَرْنَا نَكُن مَّعَ الْقَاعِدِينَ» و گفتند: ما را بگذار با خانه نشینان باقی بمانیم.
خداوند متعال می فرماید:« رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ» خشنود شدند به اینکه با زنان خانه نشین باقی بمانند. چگونه برای خود پسندیدند که با زنانِ خانه نشین باشند و به جهاد نروند؟! آیا درک و عقلی دارند که آنان را بر این راهنمایی نماید؟ یا « وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ» بردلهایشان مهر زده شده است، پس دلهایشان خیر را در نمی یابد و اراده ای برای انجام آنچه که مایه خیر و رستگاری است ندارند؟ پس آنان منافع و مصلحت های خود را نمی فهمند، زیرا اگر واقعا می فهمیدند که چنین حالتی مقام و جایگاه مردانگی آنان را پایین می آورد برای خود نمی پسندیدند.
آیه ی 89-88:
لَـكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَأُوْلَـئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ ولی  پيامبر و کسانی  که  با او ايمان  آورده  اند با مال  و جان  خود در راه   خدا جهاد کردند  نيکيها از آن  آنهاست  و آنهايند که  رستگارانند.
أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛ خدا برايشان  بهشتهايی  که  جويها در آن  روان  است  و در آنجا جاويدانند ،  آماده  کرده  است   اين  است  رستگاری  بزرگ.
خداوند متعال می فرماید: هرگاه منافقان از رفتن به جهاد تخلف ورزند خداوند مومنان را از آنان بی نیاز می نماید، و خداوند بندگان و خواصی دارد که فضل خویش را به آنان اختصاص داده است، و آنان این کار را انجام می دهند. و آنان «الرَّسُولُ» محمد، پیامبر خدا(ص) « وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ» و کسانی که با او ایمان آوردند، با مال و جانشان بدون اینکه تنبلی و سستی نشان دهند، بلکه شادمان و سرحال جهاد کردند، « وَأُوْلَـئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ» و آنان کسانی هستند که خوبی های  فراوان در دنیا و آخرت برای ایشان است. « وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» و آنان کسانی اند که به بالاترین خواسته ها و کامل ترین آمال خویش دست می یابند. و اینان رستگارانند.
« أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» خداوند برای آنان باغهایی آماده نموده است که جویبارها از زیر کاخها و درختان آن روان است، و در آن جاودانه می مانند. این است کامیابی بزرگ، پس هلاک باد کسی که به آنچه ایشان بدان مشتاقند مشتاق نیست و دین و دنیا و آخرتش را به تباهی کشانده است. و این مانند فرموده الهی است که می فرماید:« قُل ءَامِنُوا بِهِ أَولَا تُومِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الِعلمَ مِن قَبلِهِ إِذا یُتلَی عَلَیهمِ یَحزِوُّنَ لِلأَذقِانِ سُجَّدَاَ» بگو: « به آن قرآن ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید فرق نمی کند، بی گمان کسانی که پیش از آن بدیشان علم داده شده است هنگامی که قرآن بر آنها خوانده شود به سجده می افتند.» و نیز فرموده الهی:« فَإِن یَکفُر بِهَا هَوُلاءِ فَقَد وَکَّلنَا بِهَا قَومَاَ لَّیسُوا بِهَا بِکَفِرینَ» پس اگر ایشان به آن کفر ورزیدند ما گروهی را بر آن گماشته ایم که به آن کافر نیستند.
آیه ی 93-90:
وَجَاء الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛ گروهی  از عربهای  باديه  نشين  آمدند و عذر آوردند تا آنها را رخصت  دهند، که  به  جنگ  نروند و آنهايی  که  به  خدا و پيامبرش  دروغ  گفته  بودند ، در  خانه  نشستند  زودا که  به  کافرانشان  عذابی  دردآور خواهد رسيد.
لَّيْسَ عَلَى الضُّعَفَاء وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى وَلاَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ بر ناتوانان  و بيماران  و آنان  که  هزينه  خويش  نمی  يابند ، هر گاه  در  عمل برای  خدا و پيامبرش  اخلاص  ورزند گناهی  نيست  اگر به  جنگ  نيايند ،  که  بر نيکوکاران  هيچ  گونه  عتابی  نيست  و خدا آمرزنده  و مهربان  است.
وَلاَ عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلاَّ يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ ؛ و نيز بر آنان  که  نزد تو آمدند تا ساز و برگ  نبردشان  دهی  و تو گفتی ، که ساز و برگی  ندارم  و آنها برای  خرج  کردن  هيچ  نيافتند و اشک  ريزان  و محزون بازگشتند ، گناهی  نيست.
إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاء رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ؛ خشم  و عذاب  خدا بر کسانی  است  که  در عين  توانگری  از تو رخصت  می   خواهندو بدان  خشنودند که  با خانه  نشينان  در خانه  بمانند  خدا دلهايشان   را مهربر نهاده  است  که  نمی  دانند.
خداوند متعال می فرماید:« وَجَاء الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ» برخی از بادیه نشینان که سستی کردند و از رفتن به جهاد کوتاهی ورزیدند، آمدند تا به آنها اجازه داده شود که به جهاد نروند، و به خاطر پُر رویی و بی حیایی اشان از عذر خواستن خود باکی نداشتند و به سبب ضعیف بودن ایمانشان این کار را انجام دادند. اما کسانی از آنان که با خدا و پیامبرش دروغ گفتند در خانه هایشان نشستند و حتی معذرت خواهی نکردند. و احتمال دارد که « الْمُعَذِّرُونَ» به معنی کسانی باشد که در حقیقت عذر داشتند و پیش پیامبر (ص) آمدند تا آنها را معذور بدارد، و عادت پیامبر چنین بود هرکس را که عذری داشت معذور می شود.
« وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ»  و کسانی را مورد تهدید قرار داد که در ادعای داشتن ایمان که مقتضی بیرون رفتن برای جهاد است به خدا و پیامبرش دروغ گفتند، در خانه نشستند، و نه برای عذرخواهی و نه برای جهاد بیرون نرفتند. سپس آنان را تهدید کرد و فرمود:« سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» به  کافرانشان در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهد رسید .
پس از آنکه از عذرآورندگان سخن به میان آورد، و آنها را به دو گروه تقسیم کرد؛ گروهی که در شریعت معذور شمرده می شوند، و گروهی که معذور قرار نمی گیرند، فرمود:« لَّيْسَ عَلَى الضُّعَفَاء» بر ناتوانان که ناتوانی جسمی و بینایی و قدرت بیرون رفتن برای پیکار را ندارند، گناهی نیست. « وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى» و بر بیماران نیز گناهی نیست . و این تمام انواع بیماریها را شامل می شود، بیماریی که فرد مبتلا به آن  توانایی حرکت و جهاد را ندارد، از قبیل لنگی و کوری و بیماری سینه پهلو و فلج و غیره . « وَلاَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ» نیز برکسانی که چیزی ندارند که آن را صرف جهاد کنند گناهی نیست. یعنی توشه و وسیله سواری ندارند که در سفر آنها را به جایی برساند.
پس بر آنان گناهی نیست به شرطی که برای خدا و پیامبرش اخلاص داشته باشند ، به این صورت که دارای ایمانی راستین باشند، و نیت و اراده آنان چنین باشد که اگر توانستند به جهاد بروند. و آنچه را که در توانایی دارند از قبیل تشویق و تحریک دیگران برای جهاد انجام دهند.
« مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ» و بر مومنان نیکوکار ایرادی نیست، زیرا آنان با نیکوکاری و ادای حقوق خدا و حقوق بندگان خدا سرزنش را از خود دور کرده اند، و وقتی بنده آنچه را که در توان دارد به خوبی انجام دهد مسئولیت از گردنش ساقط می شود.
و از این آیه یک قاعده به دست می آید، و آن این است که هرکس به شخص دیگری کمک جسمی یا مالی کرد سپس این عمل نیک او سبب نقصان یا ضایع شدن چیزی شد، او ضامن آن نیست ، چون نیکوکار است و بر نیکوکارانی که به هنگام نیکوکاری خود  موجب نقصان یا تباهی چیزی می شوند مسئولیت و سرزنشی نمی باشد. همانطور که دلالت می نماید بر غیر از نیکوکار و آن بدکار و متجاوز می باشد غرامت واجب است. « وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» و خداوند آمرزنده و مهربان است و از روی آمرزش و رحمت و مهربانی اش از ناتوانان در می گذرد، و آنان را به خاطر تصمیم قطعی شان پاداش کسانی عطا می کند که توانایی انجام کار را دارند.
« وَلاَ عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ» و همچنین ایراد و گناهی نیست بر کسانی که پیش تو آمدند تا آنان را بر مرکبی سوار کنی تا به سوی جهاد حرکت کنند، اما از قضا چیزی نزد  تو نیافتند، « قُلتَ» و تو با عرض معذرت به آنان گفتی:« لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلاَّ يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ » چیزی نمی یابم که شما را بر آن سوار کنم و ایشان برگشتند در حالی که به خاطر آنکه چیزی را نمی یافتند صرف جهاد کنند از چشمانشان اندک سرازیر بود. آنها ناتوانند و حاضرند خویشتن را فدا کنند و به خاطر اینکه نتوانستند در جهاد شرکت نمایند چنان اندوهگین و آشفته شدند که خداوند  حالت آنها را بیان کرد.
پس برایشان گناهی نیست. و هنگامی که گناه از کردن آنان ساقط شد مسئله به اصلش بر می گردد، و آن این است که هرکس نیت انجام خیر را کرد و همراه به نیت قطعی خود به اندازه توانش تلاش ن مود سپس نتوانست کار خیر را انجام دهد او به منزله کسی است که کار خیر را به طور کامل انجام داده است.
« إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ» سرزنش تنها متوجه کسانی است که « يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاء» از تو اجازه نمی خواهند در حالی که ثروتمندند و توانایی رفتن به جهاد را داشته و عذری ندارند، پس ایشان « رَضُوا» برای خود و دینشان پسندیدند که « بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ» با خانه نشینان مانند زنان و  کودکان و امثال آنها باقی بمانند. « وَ» و آنان به این حالت خشنود شدند چون، « َطَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ» خداوند بر دلهایشان مهر زد و هیچ خیری وارد دلهایشان نشد و مصالح دینی و دنیویِ خود را تشخیص ندادند. « فَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ» و این عقوبتی است برای آنچه که مرتکب شدند.
آیه ی 96-94:
يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُل لاَّ تَعْتَذِرُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ چون  شما بازگرديد ، می  آيند و عذر می  آورند  بگو : عذر مياوريد ،، گفتارتان  را باور نداريم  که  خدا ما را از اخبار شما آگاه  کرده  است   زودا که خدا و پيامبرش  به  اعمال  شما خواهند رسيد  آنگاه  شما را نزد آن   خداوندی که  دانای  نهان  و آشکار است  می  برند تا از نتيجه  اعمالتان   آگاهتان  سازد.
سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُواْ عَنْهُمْ فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاء بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ؛ چون  به  نزدشان  بازگرديد ، برايتان  سوگند می  خورند تا از خطايشان ، درگذريد از ايشان  اعراض  کنيد که  مردمی  پليدند و به  خاطر اعمالشان  جای   در جهنم دارند.
يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْاْ عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْاْ عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ؛ برايتان  سوگند می  خورند تا از آنان  خشنود شويد  اگر شما هم  خشنود شويد،  خدا از اين  مردم  نافرمان  خشنود نخواهد شد.
وقتی که از بازماندگان و نرفتن منافقانِ ثروتمند به جهاد سخن به میان آورد و فرمود آنها هیچ عذری ندارند، خبر داد که آنان « يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ» وقتی که پس از پایان جنگ پیش آنها برگردید نزدتان آمده و عذرخواهی خواهند کرد. « قُل لاَّ تَعْتَذِرُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ» به آنان بگو: عذرخواهی نکنید، ما شما را در عذرتراشی دروغینتان تصدیق نمی کنیم. « قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ» خداوند ما را از خبرهایتان آگاه ساخته، و او در سخنش راستگوست، پس عذرخواهی فایده ای ندارد، چون آنها به خلاف آنچه خداوند از آنان خبر داده است عذر می آورند، و محال است که آنها در آنچه که با سخن خدا مخالف باشد، راستگو باشند؛ خبری که در بالاترین مراتب راستی قرار دارد. « وَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ» و خداوند و پیامبرش عملتان را در دنیا خواهند دید، چون عمل، میزان و سنجش راستی و دروغ است، و سخن صرف بر راستی و صداقت آدمی دلالت نمی کند. « ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ» سپس به سوی دانای پنهان و پیدا بر گردندانده می شوید، آن ذاتی که هیچ چیز پوشیده  بر او پنهان نمی ماند، « فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» و شما را به آنچه از خوبی و بدی که انجام داده اید آگاه می سازد، و طبق عدالت خویش یا براساس فضل خود سزا و جزایتان می دهد، بدون اینکه به اندازه ذره ای بر شما ستم بکند.
و بدان که بدکارِ گناهکار سه حالت دارد: یا اینکه سخن و عذرش در ظاهر و باطن پذیرفته شده و مورد عفو قرار می گیرد به گونه ای که انگار گناهی نکرده است . یا اینکه به خاطر گناهش مورد عقوبت و تعزیر عملی قرار می گیرد، و یا اینکه از وی صرف نظر شده ودر مقابل کاری که کرده است مجازات عملی نمی شود. و در مورد منافقان خداوند به حالت سوم دستور داده است. بنابراین فرمود:« سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُواْ عَنْهُمْ» چون به سوی آنان باز گردید برای شما سوگند می خورند تا از آنها صرف نظر کنید، پس از آنان روی بگردانید. یعنی آنها را سززنش نکرده و شلاق نزنید و آنها را نکشید.
« إِنَّهُمْ رِجْسٌ» همانا آنان پلید و ناپاکند، و ارزش آن را ندارند که مورد توجه قرار گیرند. و سرزنش و مجازات در مورد آنها مفید نیست. « وَ» برایشان کافی است که « وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاء بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ » به کیفر کارهایی که کرده اند جایگاهشان جهنم باشد. « يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْاْ عَنْهُمْ» علاوه بر صرف نظر کردن، انتظار دارند که از آنها خشنود شوید.
انگار آنها هیچ کار بدی نکرده اند. «فَإِن تَرْضَوْاْ عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ» پس اگر شما از آنان خشنود شوید قطعا خداوند از گروه فاسقان خشنود نمی شود. یعنی برای شما مومنان شایسته نیست از کسی خشنود شوید که خداوند از او راضی نیست ، بلکه بر شماست که با پروردگارتان در خشنودی و ناخشنودیش همسو باشید. و بیاندیش که چگونه فرمود:« فَإِن تَرْضَوْاْ عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ» همانا خداوند از گروه فاسقان خشنود نمی شود، و نفرمود:« خداوند از آنها خشنود نمی شود» تا بر این دلالت نماید که دروازه توبه باز است و فاسقین و غیر آنان هر زمان توبه کنند خداوند توبه شان را می پذیرد و از آنها راضی می گردد.
اما تا وقتی که فاسق و نافرمان باشند خداوند از آنها راضی نخواهد شد، چون مانعِ خشنودی او وجود دارد و آن بیرون رفتن آنها از چیزی است که خدا برایشان پسندیده است از قبیل ایمان و اطاعت.
و به سوی چیزی بیرون رفتند که خداوند آن را نمی پسندد از قبیل شرک و نفاق و گناه.
خلاصه آنچه که خداوند ذکر کرده چنین است: منافقانی که بدون عذر از شرکت در جهاد تخلف ورزیده و به جهاد نرفتند، اگر برای مومنان عذر آوردند و ادّعا کردند که برای شرکت نکردنشان در جهاد عذرهایی داشته اند به درستی که منافقان می  خواهند شما از آنان صرف نظر کنید و از آنها راضی شوید و عذر آنها را بپذیرید اما شما هرگز نباید عذرشان را بپذیرید و از آنان خشنود شوید.
اما آیا از آنان اعراض شود یا نه؟ آری! مومنان باید از آنان اعراض نمایند، همچنانکه از  اعمال پست و نجس روی می گردانند.
در این آیات سخن گفتن برای خداوند متعال ثابت شده است. آن جا که می فرماید:« قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ» خداوند ما را از خبرهایتان آگاه ساخته است. و کارهای اختیاری که با مشیت و قدرت خدا به وقوع می پیوندد در این فرموده برای خداوند ثابت شده است، و همچنین در فرموده ی:« وَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ» خداوند خبر داده  است که او عمل شما را بعد از واقع شدن آن خواهد دید، و در این آیات نیز خشنودی خداوند از نیکوکاران و خشمگین بودن او از فاسقان ثابت شده است.
آیه ی 99-97:
الأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ عربهای  باديه  نشين  کافرتر و منافق  تر از ديگرانند و به  بی  خبری  از  احکامی  که  خدا بر پيامبرش  نازل  کرده  است  سزاوارترند  و خدا دانا و  حکيم  است.
وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَمًا وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَآئِرَةُ السَّوْءِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ؛ پاره  ای  از عربهای  باديه  نشين  آنچه  را که  خرج  می  کنند چون  غرامتی  می ، پندارند و منتظرند تا به  شما حوادثی  برسد  حوادث  بد بر خودشان  باد و  خدا شنوا و داناست.
وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ و پاره  ای  از عربهای  باديه  نشين  به  خدا و روز قيامت  ايمان  دارند و  آنچه را که  خرج  می  کنند برای  نزديک  شدن  به  خدا و به  خاطر دعای  پيامبر خرج  می کنند  بدانيد که  همين  سبب  نزديکيشان  به  خدا خواهد شد و خدا به   رحمت  خويش  داخلشان  خواهد کرد ، زيرا آمرزنده  و مهربان  است.
خداوند متعال می فرماید:« الأَعْرَابِ» بادیه نشینان، « أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا» کفر و نفاقشان از کفر و نفاق شهرنشینانی که کفر و نفاق در آنهاست بیشتر  است، و این علل زیادی دارد، از آن جمله این است که بادیه نشینان از شناخت مقررات دینی و  اعمال و احکام دورند. پس آنان سزاوارتر و شایسته ترند که « أَلاَّ يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى رَسُولِهِ» حدود و قوانین ایمان و احکام و نواهی و اوامری را که خدا بر پیامبرش نازل کرده است  ندانند. به خلاف شهرنشینان، زیرا آنها نزدیک ترند به اینکه حدود آنچه را بدانند که  خداوند بر پیامبرش نازل کرده است، پس به سبب این آگاهی برای آنان افکاری خوب و اراده هایی برای  انجام کار خیری که آن را می شناسند پدید می آید که در میان بادیه نشینان وجود ندارد.
و در آنان نرم خویی و فرمان بردن از دعوتگر به اندازه ای هست که در بادیه نشینان وجود ندارد، و آنها با مومنان همنشینی می نمایند و بیشتر از بادیه نشینان با آنها در می آمیزند. پس شهرنشینان از  اهل بادیه برای انجام  خیر سزاوارترند. اما هم در شهر کافر و منافق وجود دارد و هم در بادیه و بیابان، ولی منافقان و کافران بادیه نشین کفر و نفاقشان از کفر و نفاق شهرنشینان بیشتر و سخت تر است، به همین سبب بادیه نشینان بر اموال خود حریص تر و بخیل ترند.
از میان این بادیه نشینان کسانی هستند که « مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ» آنچه را از قبیل زکات و نفقه در راه خدا انفاق می کنند« مَغرَمَاَ» زیان و تاوان شمرده و از آن چشم داشت پاداش ندارند، و آن را برای رضای خدا نمی دهند و جز با ناخوشی و ناچاری نمی پردازند.
« وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ» و از آنجا که با مومنان دشمنی می ورزند و از آنها متنفرند چشم انتظار آنند که پیشامدهای ناگوار روزگار و مصیبت های زمانه بر آنان وارد شود، اما برعکس بر آنان خواهد آمد، « عَلَيْهِمْ دَآئِرَةُ السَّوْءِ» پیشامد ناگوار و مصیبت بر آنان باد و روزگار خوب و سرانجام نیکو و پیروزی بر دشمنان از آن مومنان خواهد  بود. « وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» و خداوند دانا و حکیم است؛ نیت بندگان و اخلاص و ریای آنان را می داند.
و همه بادیه نشینان مذموم و نکوهش شده نیستند بلکه از میان آنها کسانی هستند که « يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ» به خدا و روز  قیامت ایمان دارند، و از کفر و نفاق در امان و سالم مانده و به مقتضای ایمان عمل می کنند. « وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ» و از بخشش و انفاق خود چشم داشت پاداش الهی را دارند و هدفشان از آن رضای خدا و نزدیک شدن به اوست. «وَ» و بخشش خود را وسیله ای قرار می دهد برای « َصَلَوَاتِ الرَّسُولِ» دعای پیامبر و برکت خواستن او برای آنها. خداوند متعال با بیان مفید بودن دعای پیامبر می فرماید:« أَلا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ» هان! بی گمان آن مایه نزدیکیشان به خداست، و مالهایشان رشد می کند، و با برکت می شود. « سَيُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِي رَحْمَتِهِ» خداوند آنان را در زمره بندگان شایسته اش به رحمت خود در خواهد آورد. « إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» همانا خداوند آمرزنده و مهربان است.
پس گناهان بزرگ کسی را که به سوی او بازگردد و  توبه نماید می آمرزد، و بندگانش را مشمول رحمت گسترده اش می گرداند که همه چیز را فرا گرفته است. و بندگان مومنش را از رحمتی ویژه  برخوردار می کند و آنها را به انجام خوبی ها توفیق می دهد، و از بزهکاریها مصون می دارد، و انواع پاداشها را به صورت فراوان به آنان می دهد. این آیه بیانگر آن است که برخی از بادیه نشینان مانند شهرنشینان خوب هستند و برخی بد و قابل مذمت می باشند، پس خداوند آنها را فقط به خاطر بادیه نشینی مذمت و نکوهش نکرده است، بلکه به خاطر ترک دستوراتش مذمت نموده است. هرچند که بادیه نشین در مظان بد بودن می باشد.
این آیه همچنین بیانگر آن است که  کفر و نفاق کم و زیاد می شود، و برحسب شرایط حال و مقام غلظت و رقّت پیدا می کند. در این آیه همچنین  به فضیلت علم اشاره شده، و اینکه کسی که دانش ندارد از کسی که اهل دانش است  به شر نزدیک تر است ، چون خداوند بادیه نشینان را مذمت نمود و خبر داده که کفر و نفاقشان بیشتر و سخت تر است، و علت این امر را نیز بیان داشته است . و این که بادیه نشینان سزاوارترند که حدود آنچه را که خدا بر پیامبرش نازل کرده است ندانند. نیز از این آیه  بر می آید که مفیدترین علم؛ شناخت حدود ومقررات آیینی است که خدا بر پیامبرش نازل کرده است؛ از قبیل اصول و فروع دین، و شناخت حدود ایمان و اسلام و احسان، و پرهیزگاری و رستگاری و طاعت و نیکی و برقرار داشتن پیوند خویشاوندی و احسان. و شناخت حدود کفر و نفاق و فسق و گناه و زنا و شراب و ربا و امثال آن.
زیرا اگر انسان نسبت به این چیزها علم و آگاهی داشته باشد ، می تواند به شیوه ای نیکو آنها را انجام دهد چنانچه به او فرمان داده شده بود که آنها را انجام دهد و یا آنها را ترک نماید چنانچه جزو امور ممنوعه بودند. همچنین می تواند به شیوه ای نیکو مردم را فرا بخواند تا آنها را انجام دهند و یا ترک نمایند. از  این آیه همچنین  بر می آید که مومن شایسته است حقوقی را که بر اوست با شرح صدر و آرامش خاطر بپردازد و آن را توفیق و غنیمت بشمارد نه باج و خراج .
آیه ی 100:
وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛ از آن  گروه  نخستين  از مهاجرين  و انصار که  پيشقدم  شدند و آنان  که  به ، نيکی از پی  شان  رفتند ، خدا خشنود است  و ايشان  نيز از خدا خشنودند برايشان بهشتهايی  که  در آنها نهرها جاری  است  و هميشه  در آنجا خواهند بود  ، آماده  کرده  است   اين  است  کاميابی  بزرگ.
« وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ» و پیشگامان نخستین، آنها کسانی هستند که از میان این امت در ایمان و هجرت و جهاد و  اقامه دین خدا از دیگران پیشی گرفته اند.« مِنَ الْمُهَاجِرِينَ» از میان مهاجران، و آنها کسانی هستند که « أُخرِجُوا مِن دِیَرِهِم وَأَموَلِهِم یَبتَغُونَ فَضلَاَ مِّنَ اللَّهِ وَرِضوَنََاَ وَ یَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِکَ هُمُ الصَّدِقُونَ» از سرزمینشان اخراج شدند و مالهایشان از آنان گرفته شد، اما با این وجود فضل و خشنودی خدا را جستند، و خدا و پیامبرش را یاری  کردند. ایشان راستگویانند.
« وَالأَنصَارِ» و از انصار« وَالَّذِینَ تَبَوَّءُ وَالدَّارَ وَالإِیمَنَ مِن قَبلِهِم یُحِبُّونَ مَن هَاجَرَ إِلَیهِم وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِم حَاجَةَ مِّمَّا أُوتُوا وَیُوثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِم وَلَو کَانَ بِهِم خَصَاصَةُ» کسانی که ساکن مدینه بودند و قبل از هجرت مهاجرین ایمان آوردند؛ آنان مهاجران را دوست دارند و با اموال خود از آنان دلجویی به عمل می آورند، و در دل خود نسبت به اموال غنیمت و غیره ای که به آنان داده می شود حسادتی نمی یابند، و مهاجران و نیازمندان را بر خود مقدم می دارند هرچندکه فقیری و نیازمندی دامان آنان را گرفته باشد. « وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ» و کسانی که با نیکوکاری راه ایشان را همراه با داشتن اعتقادات پاک و گفتار و اعمال نیکو پیمودند، پس ایشان کسانی هستند که از مذمت و نکوهش به دورند و به ستایش فراوان و برترین بخشش ها از جانب خدا دست یافته اند. « رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ» خداوند از ایشان خشنود است، و خشنودی خدا بزرگترین نعمت های بهشت است.
« وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ» و آنان از او خشنودند و خداوند برای ایشان باغهایی آماده  کرده است که از زیر درختان آن رودها روان است، رودهای روانی که به سوی باغهای بهشت و باغچه های شکوفا و پرگل و زیبا جاری هستند.
« خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا» در آن جا همیشه جاودانند و نمی خواهند از آن جا به جایی دیگر برده شوند، و چیزی دیگر را به جای آن نمی جویند، چون آنها هر آنچه را که آرزو کرده اند به دست آورده اند و هر آنچه را که خواسته اند یافته اند.
« ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» این است کامیابی بزرگ، در آن جا هرآنچه که  برای انسان دوست داشتنی و برای ارواح لذت بخش است و مایه شادی دلها و جسم هاست برایش فراهم کرده اند. و هر امر محذوری از او دور شده است.
آیه ی 101:
وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ ؛ گروهی  از عربهای  باديه  نشين  که  گرد شما را گرفته  اند منافقند و گروهی ، ازشهر نشينان  نيز در نفاق  اصرار می  ورزند  تو آنها را نمی  شناسی  ، ما می شناسيمشان  و دوبار عذابشان  خواهيم  کرد و به  عذاب  بزرگ  گرفتار می   شوند.
خداوند متعال می فرماید: « وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ» از بادیه نشینانی که اطراف شما هستند افرادی منافق اند و برخی از اهل مدینه نیز منافق هستند، « مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ» که تمرین نفاق کرده و در آن مهارت پیدا نموده و سرکشی شان بیشتر شده است. « لاَ تَعْلَمُهُمْ» تو هریک از آنان را به طور مشخص نمی شناسی تا مجازاتشان کنی و یا به مقتضای نفاقشان با آنان رفتار نمایی، چون خداوند در این مورد حکمت آشکاری دارد.
« نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ» بلکه ما آنان را می شناسیم، دو بار آنان را عذاب خواهیم داد. احتمال دارد که منظور از « مَّرَّتَینِ» این باشد که یک عذاب را در دنیا می بینند و یک عذاب را در آخرت.
عذاب آنها در دنیا غم و اندوه و ناخوشی است که به سبب پیروزی و فتحی که نصیب مسلمین می شود به آنان دست می دهد، و عذابشان در آخرت آتش جهنم است که بد جایگاهی است. و احتمال دارد منظور از دو بار عذاب دادن این باشد که عذاب آنان را سخت می نماییم و آن را چندین برابر می کنیم ، و برایشان تکرار می نماییم.
آیه ی 103-102 :
وَآخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ و گروهی  ديگر به  گناه  خود اعتراف  کردند که  اعمال  نيکو را با کارهای  زشت  آميخته  اند  شايد خدا توبه  شان  را بپذيرد ، زيرا خدا آمرزنده  و مهربان است.
خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ از داراييهايشان  صدقه  بستان  تا آنان  را پاک  و منزه  سازی  و برايشان   دعاکن  ، زيرا دعای  تو مايه  آرامش  آنهاست  ، و خدا شنوا و داناست.
خداوند متعال می فرماید: « وَآخَرُونَ» و مردمانی دیگر که در مدینه و  اطراف آن، بلکه در سایر سرزمینهای اسلامی هستند، « اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ» به گناهانشان اعتراف کرده و از آن پشیمان شده اند، و بر بازگشتن از آن و پاک کردن خود از آلودگی ها تلاش می نمایند« خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا» و کار خوب را با کاری دیگر که بد است در آمیخته اند. و عمل صالح و خوب آن است که صاحبش اهل توحید و ایمان باشد و انسان را از کفر و شرک بیرون آورد، زیرا شرط پذیرفته شدن هر عمل صالحی توحید و ایمان است. پس ایشان اعمال صالحی را با اعمال بد از قبیل جرات کردن بر ارتکاب برخی کارهای حرام و کوتاهی ورزیدن در انجام برخی از واجبات درآمیخته بودند، و به این گناه اعتراف کردند اما با این حال امیدوار بودند که خداوند آنان را بیامرزد. پس« عَسَى اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ» امید است که خداوند توبه آنها را بپذیرد.
و خداوند به هر دو صورت توبه بنده را می پذیرد: اول اینکه او را برای توبه کردن توفیق می دهد. دوم اینکه: بعد از آنکه توبه نمود توبه اش را می پذیرد. « إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» بی گمان صفت خداوند آمرزیدن و مهربانی است، وهیچ مخلوقی نیست مگر اینکه مشمول مغفرت و رحمت  اوست، بلکه جهان بالا و پایین بر پایه این دو صفت وی ماندگارند. و اگر خداوند مردم را  به سبب ظلمشان مواخذه نماید هیچ جنبده ای را روی زمین نخواهد گذاشت. « إِنَّ اللَّه یُمسِکُ السمَّوَاتِ وَالأَرضِ أَن تَزوُلا وَلَئِن زَالَتَآ إِن أَمسَکَهُمَا مِن أَحَدِ مِّن بَعدِهِ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمَاً غَفُوراَ» همانا خداوند آسمان ها و زمین را نگاه می دارد تا نیفتند، و اگر بیفتند بعد از او هیچ کسی آنها را نگاه نمی دارد؛ همانا اوست بردبار آمرزنده. و از جمله مغفرت او این است که هرگاه کسانی که بر  خودشان زیاده روی کرده اند، و کسانی که عمر خود را با انجام کارهای بد گذرانده اند، توبه نمایند و به سوی او باز گردند، حتی اگر اندکی پیش از مرگشان در می گذرد. پس این آیه دلالت می نماید کسی که کار بد و نیک انجام داده و به گناهش اعتراف نموده و شیطان شده ولی توبه قطعی نکرده است، در دایره بیم و امید قرار دارد اما به سلامتی و نجات نزدیکتر است . و اما کسی که کار نیک و بد را با هم آمیخته است و به گناهش اعتراف نکرده و بر گذشته اش پشیمان نشده است، بلکه همواره بر گناه گذشته اصرار می ورزد، به شدت باید نگران آینده ی ا و بود.
خداوند متعال به پیامبرش، و نیز وارث و جانشین او فرمان می دهد تا مومنان را پاک کند و ایمانشان را کامل گرداند، « خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً» از اموال آنان زکات بگیر« تُطَهِّرُهُمْ» تا آنان را به وسیله آن از گناهان و اخلاق زشت پاک کنی، « وَتُزَكِّيهِم» و رشدشان بدهی، و بر اخلاق نیکو و کارهای شایسته شان بیافزایی و پاداش دنیوی و اخروی آنان را افزایش دهی، و اموالشان رشد کند. « وَصَلِّ عَلَيْهِمْ» وبرای مومنان هنگامی که زکات اموالشان را به تو می دهند به طور عام و خاص دعاکن.
« إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ» بدون شک دعای تو برای آنان مایه آرامش دلها و موجب خوشحالی آنان است. « وَاللّهُ سَمِيعٌ» و خداوند دعایت را می شنود و می پذیرد.« عَلِِیمُ» و به ح الات و نیت های بندگان داناست، پس هرکس را که عملی انجام دهد، طبق علم و آگاهی اش و به اندازه نیت او پاداش می دهد. و پیامبر (ص) دستور خدا را اطاعت  کرد و آنان را به دادن زکات دستور داد و کارگزاران خود را  برای جمع آوری و وصول آن فرستاد و چون پیش کسی می رفتند و زکات او را می گرفتند برای وی دعای خیر و برکت می نمودند.
پس این آیه بر واجب بودن زکات در همه اموال دلالت می نماید. اگر اموال تجاری باشد که زکات آن مشخص است، زیرا آن مالی است که رشد می کند و مولّد و درآمدزا است. پس انصاف و عدالت آن است که به وسیله پرداختن زکاتی که خداوند در آن واجب  کرده است با فقرا همدردی شود.
غیر از اموال تجاری، اگر قابل رشد و نمو باشد مانند غلّات و میوه ها و حیواناتی که برای پرورش و شیردهی و تولید مثل نگهداری می شوند، زکات در آن واجب است، در غیر این صورت زکات در آنها واجب نیست، چون اموالی که به قصد داد و ستد نگهداری می شود به منزله ی اموالی نیست که معمولا انسان برای خود نگهداری می نماید، و اهداف مالی از آن مدّ نظر دارد، زیرا هدف از نگهداری چنین اموالی استفاده شخصی است. پس اموال غیر تجاری که قابل رشد و نمو نیست زکات ندارد.
و این آیه دلالت می نماید که بنده نمی تواند خودش را پاک نماید، و اخلاق نیک و فضایلش را رشد دهد مگر اینکه زکات مالش را بپردازد، و هیچ چیز به اندازه پرداختن زکات در این خصوص مفید و موثر نیست.
زیرا رشد و پاکسازی منوط به پرداختن زکات است. و نیز  بر این دلالت می نماید که مستحب است امام یا جانشین او برای کسی که زکاتش را می پردازد  به خیر و برکت دعا کند. و مناسب است که این دعا با صدای بلند و طوری باشد که زکات دهنده بشنود، زیرا  او با شنیدن دعا آرامش می یابد.
و از مفهوم آن استنباط می شود که شایسته است با سخن نرم و دعای خیر برای مومن و با دیگر راه هایی که موجب آرامش قلب او شود، قلب او را شاد و مسرور گرداند.
آیه ی 104:
أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ؛ آيا هنوز ندانسته  اند که  خداست  که  توبه  بندگانش  را می  پذيرد و  صدقات را، می  ستاند ، و خداست  که  توبه  پذير و مهربان  است  ?
آیا گستردگی رحمت خدا و بخشش فراگیر ا و را در نیافته، و ندانسته اند که او « يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ» توبه بندگانِ توبه کننده اش را از تمامی گناهانشان می پذیرد، بلکه او از توبه بنده اش بسیار خوشحال می گردد.
« َيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ» و زکات و صدقه را از آنان قبول می نماید، و آن را با دست راستش می گیرد و پرورش می دهد تا جایی که یک خرما مانند کوه بزرگی می شود . پس زکات و صدقاتی که بیشتر از یک خرما باشد چگونه خواهد بود! « وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ» و خداوند بسیار پذیرنده ی توبه ی توبه کنندگان است ، پس هرکس به سوی خدا توبه کند توبه اش را می پذیرد. گرچه بارها گناه از آنان سرزده باشد. و خداوند از پذیرفتن توبه ی بندگانش خسته نمی شود تا وقتی که بندگان خودشان از توبه کردن خسته شوند و از درگاه او فرار نمایند و با دشمن خودشان دوستی کنند. « الرَّحِيمُ» مهربان است و رحمت  او همه چیز را در بر گرفته است و آن را  برای کسانی که پرهیزگاری می کنند و زکات می پردازند و به آیات او ایمان می آورند و از پیامبرش پیروی می نمایند مقرر داشته است.
آیه ی 105:
وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ بگو : عمل  کنيد ، خدا و پيامبرش  و مؤمنان  اعمال  شما را خواهند ديد و  شما را به  نزد دانای  نهان  و آشکارا خواهند برد و او از اعمالتان  آگاهتان   خواهد کرد.
خداوند متعال می فرماید:« وَقُل» و به این منافقان بگو:« اعمَلُوا» کارهایی را که می خواهید، انجام دهید و بر باطل خود مداوم باشید و گمان نبرید که این کارهایتان پنهان می ماند.« فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ» بلکه خداوند اعمال شما را می بیند و همچنین پیامبر و مومنان نیز اعمال شما را می بینند. یعنی اعمالتان روشن و آشکار می گردد. « وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ » و به سوی دانای پنهان و پیدا برگردانده می شوید و شما را به آنچه از خوبی و بدی می کردید آگاه می سازد.
این تهدید و وعید سختی است برای کسی که باطل و سرکشی و گمراهی و نافرمانی خود را ادامه می دهد. و احتمال دارد به این معنی باشد که شما هر زمان کار خوب یا بدی انجام دهید خداوند از آن اطلاع دارد، و پیامبرش و بندگان مومن خود را از کارهایتان گرچه پنهانی انجام شود آگاه خواهد ساخت.
آیه ی 106:
وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ و گروهی  ديگر به  مشيت  خداوند واگذاشته  شده  اند ، که  يا عذابشان  می   کنديا توبه  شان  را می  پذيرد  و خدا دانا و حکيم  است.
« وَآخَرُونَ» و کسانی دیگر که به جنگ نرفته اند، « مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ» به حکم و فرمان خدا واگذار شده اند، یا آنان را عذاب می دهد و یا توبه شان را می پذیرد. در این آیه کسانی که در جنگ شرکت نکرده اند به شدت مورد  تهدید واقع شده و بر توبه و پشیمان شدن تحریک شده اند. « وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» و خداوند دانا به احوال و نیات بندگان می باشد و با حکمت است و هرچیزی را در جایش قرار می دهد، پس اگر حکمت او مقتضی آن بود که گناهانشان را ببخشاید و تو به شان را قبول کند، این کار را می کند، و اگر حکمت او اقتضا نماید که آنان را خوار بگرداند و بر توبه  کردن توفیقشان ندهد چنین خواهد کرد.
آیه ی 110-107:
وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَى وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ؛ خدا شهادت  می  دهد : آنهايی  که  مسجدی  می  سازند تا به  مؤمنان  زيان ، رسانندو ميانشان  کفر و تفرقه  اندازند و تا برای  کسانی  که  می  خواهند با  خدا و پيامبرش  جنگ  کنند کمينگاهی  باشد ، آنگاه  سوگند می  خورند که  ما  را قصدی  جز نيکوکاری  نبوده  است  ، دروغ  می  گويند.
لاَ تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ ؛ هرگز در آن  مسجد نماز مگزار  مسجدی  که  از روز نخست  بر پرهيزگاری ، بنيان شده  شايسته  تر است  که  در آنجا نماز کنی   در آنجا مردانی  هستند که   دوست  دارند پاکيزه  باشند ، زيرا خدا پاکيزگان  را دوست  دارد.
أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ؛ آيا کسی  که  بنيان  مسجد را بر ترس  از خدا و خشنودی  او نهاده  بهتر است   ،يا آن  کسی  که  بنيان  مسجد را بر کناره  سيلگاهی  که  آب  زير آن  را شسته   باشد نهاده  است  تا با او در آتش  جهنم  سرنگون  گردد ? و خدا مردم  ستمگر  را هدايت  نمی  کند.
لاَ يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْاْ رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ آن  بنا که  بر آورده  اند همواره  مايه  تشويش  در دلشان  خواهد بود تا آن   هنگام  که  دلشان  پاره  پاره  گردد  و خداوند دانا و حکيم  است.
مردمانی از منافقان قبا مسجدی در کنار مسجد قبا ساختند و منظورشان از ساختن آن زیان وارد کردن به مومنان و اختلاف انداختن میان آنان بود، و آن را پناهگاه و سنگری برای کسانی قرار دادند که امیدوار بودند روزی با پیامبر خدا خواهند جنگید. و منظورشان این بودکه اگر نیازی به پناهگاری داشتند از این مسجد استفاده کنند. پس خداوند رسوایشان ساخت و راز آنها را آشکار کرد.
« وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا» و کسانی که برای زیان رساندن به مومنان و به مسجدشان که در آن جمع می شدند، مساجدی ساختند، « وَکُفرَاَ» و منظورشان کفر ورزی در آن بود، در حالی که دیگران منظورشان از ساختن مسجد رساندن به ایما و صداقت بود. « وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ» مسجد را ساختند تا مومنان دسته دسته و پراکنده شوند و اختلاف پیدا کنند. « وَإِرْصَادًا» و همچنین منظورشان کمینگاه ساختن، « لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ» برای کسی بود که از پیش با خدا و پیامبرش جنگیده بود. یعنی این مسجد را برای کمک کردن به کسانی ساختند که با خدا و پیامبر می جنگیدند، و پیشتر نیز جنگیده و دشمن سرسخت بودند مانند ابوعامر راهب که فردی از اهل مدینه بود و هنگامی که پیامبر (ص) به  مدینه هجرت نمود به وی کفر ورزید. او در جاهلیت وانمود می کرد که اهل عبادت است . پس به سوی مشرکین رفت تا از آنان برای جنگیدن  با پیامبر کمک بگیرد. و چون نزد مشرکین به خواسته اش دست نیافت به سوی قیصر رفت به گمان اینکه او را یاری کند. و این ملعون در راهی که به سوی قیصر می رفت هلاک شد در حالیکه با منافقان پیمان کمک و یاری بسته بود.
و مسجد ضرارا به این هدف بنا کردند، و خداوند وحی نازل نمود که آنها برای این هدف مسجد را ساخته اند. بنابراین پیامبر کسانی راکه سوی مسجد فرستاد تا آن را منهدم نمایند و بسوزانند. و آن مسجد منهدم و سوزانده شد و بعد از آن به زباله دانی تبدیل گردید. خداوند متعال بعد از اینکه اهداف و مقاصد فاسدشان را درباره ساختن مسجد بیان نمود، فرمود:« وَلَيَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا» و سوگند می خورند که در ساختن این مسجد منظوری« إِلاَّ الْحُسْنَى» جز نیکی  کردن به ضعیف و ناتوان و نابینا نداشته ایم. « وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ» و خداوند گواهی می دهد که آنان دروغگو هستند، پس گواهی دادن خدا بر آنها از سوگند خوردنشان راست تر است. « لاَ تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا» هرگز در آن مسجد که به منظور زیان رساندن به مومنان ساخته شده است نمازمگزار و خداوند تو را از آن بی نیاز می نماید، و تو ناچار به نمازگزاردن در آن نیستی.« لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ» مسجدی که از روز نخست که اسلام وارد قبا گردید و بر تقوا بنیان نهاده شد، و آن مسجد قبا است که بر پایه اخلاص دین و عبادت برای خدا و به منظور ذکر او و اقامه شعایر دینش بنیان نهاده شده است. و مسجد قبا در  این زمینه از قدمت و اصالت زیادی برخوردار است. و این مسجد شریف« أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ» سزاوارتر است که در آن بایستی، و خدا را در آن عبادت کنی، و به ذکر خدا بپردازی. پس این مسجد با شرافت است و اهالی آن شریف اند، بنابراین خداوند آنها را ستایش نمود و فرمود:« فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ» در آن مردانی هستند که دوست دارند خود را از گناهان پاک نمایند و از چرک ها و پلیدی ها و آلودگی ها پاکیزه بدارند.
 مشخص است که هرکس چیزی را دوست داشته باشد باید برای آن تلاش نماید و در راستای آن حرکت کند. و آنها چون پاکیزه بودن را دوست داشتند برای پاک کردن خود از گناهان و آلودگی ها و از مبطلات وضو و غسل تلاش می نمودند. بنابراین آنها از پیشگامان در اسلام بودند و نماز را برپا می داشتند و همواره همراه پیامبر جهاد می کردند و در اقامه شرایع دین جدی بودند، و از مخالفت ورزیدن با خدا و پیامبر(ص) پرهیز می کردند. و پیامبر (ص) بعد از اینکه این آیه نازل شد از آنان پرسید که چرا پاکیزگی شما مورد ستایش واقع شده است؟ پس به پیامبر خبر دارند که آنها بعد از استنجا با سنگ خودشان را با آب تمیز می کنند، و خداوند آنها را برکارشان ستود.
« وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ »و خداوند پاکیزگان را دوست می دارد؛ کسانی که طهارت و پاکی معنوی دارند از قبیل پرهیز کردن از شرک و اخلاق بد، نیز طهارت حسی دارند مانند دور کردن آلودگی ها و رفع مبطلات وضو و غسل. سپس برتری مساجد را برحسب مقاصد اهل آن و همسویی آن با رضای خدا بیان کرد و فرمود:« أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ» آیا کسی که شالوده مسجد را بر تقوای خدا و خشنودی او بنا نهاده است. یعنی بر اساس نیتی صالح و مخلصانه آن را بنا نهاده است، « وَرِضْوَانٍ» و بر پایه خشنودی خدا آن را بنا کرده است، به این صورت که آن را موافقِ دستور خدا بنا نموده، پس هم در کارش اخلاص داشته است و هم در انجام کار از دستور خدا پیروی نموده است.
« خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ » آیا چنین کسی بهتر است یا کسی که شالوده آن را بر لبه پرتگاهِ فرو ریخته ای بنیاد نهاده و با آن به آتش جهنم در می افتد؟! و خداوند گروه ستمگران را به سوی مصالح و منافع دینی و دنیوی شان هدایت نمی کند. « لاَ يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْاْ رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ» ساختمانی را که بنیان نهاده اند همواره در دلهایشان شک و تردید ایجاد می کند.
« إِلاَّ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ» مگر آنکه دلهایشان پاره پاره بگردد، به این صورت که بسیار پشیمان شوند و به سوی پروردگارشان باز گردند و توبه نمایند و بسیار از او بترسند. پس با این چیزها خداوند آنان را می بخشد، وگرنه بنایی که ساخته اند بر شک و تردید و نفاقشان می افزاید. « وَاللَّهَ عَلیِمُ» و خداوند به همه چیز به ظاهر و باطن و پوشیده و آشکار و آنچه بندگان پنهان می دارند و آنچه آشکار می کنند آگاه و داناست.
« حَکیِمُ» و با حکمت است و کاری را انجام نمی دهد و چیزی را نمی آفریند، و امر نمی کند و نهی نمی نماید مگر اینکه حکمت مقتضی آن باشد و بدان امر کند.
در این آیات فواید و مسایل زیادی نهفته است که به آنها اشاره می کنیم:
1- ساختن مسجدی که هدف از آن زیان رساندن به مسجدی دیگر باشد که در نزدیک آن است حرام می باشد، و منهدم کردن مسجدی که به قصد زیان رساندن ساخته شده، و اهداف سازندگانش نیز معلوم است، واجب می باشد.
2- کار گرچه درست و خوب باشد اما نیت، آن را دگرگون می نماید، و آن کار خوب را به کار ممنوع و حرام تبدیل می گرداند. همانطور که نیت سازندگان مسجد ضرار عمل آنها را تبدیل به چیزی کرد که خواندید.
3- هر حالتی که به سبب آن اختلاف و تفرقه میان مومنان به وجود آید گناه است و باید آن را ترک کرد و از بین برد .و کاری که به وسیله آن مومنان متحد و یکپارچه شوند باید آن را انجام و به آن دستور داد و دیگران را برای انجام آن تشویق نمود. زیرا خداوند علت ساختن مسجد  ضرار را تفرقه افکنی در میان مسلمانان و اشاعه کفر، و جنگ با خدا و پیامبر بیان کرد. به همین جهت از آن بازداشته شدند.
4- از نماز خواندن در جاههایی که گناه انجام می گیرد نهی شده است و باید از آن دور شد.
5- گناه در مکانها اثر می گذارد، همانطور که گناه و نافرمانی منافقان در مسجد ضرار اثر گذاشت و از نمازگزاردن در آن نهی شد. و همچنین اطاعت در مکان ها اثر می گذارد، همانطور که در مسجد قبا اثر گذاشت تا جایی که خداوند در مورد آن فرمود:« لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ» مسجدی که از روز نخست بر تقوا بنیان نهاده شده است سزاوارتر است که در آن بایستی و نماز بگزاری.
بنابراین مسجد قبا فضیلتی دارد که دیگر مساجد ندارند تا جایی که پیامبر (ص) هر شنبه به آنجا می رفت و در آن نماز می خواند و نماز خواندن در آن را تشویق کرده است.
6- از عللی که در این آیات بیان شده اند چهار قاعده مهم استنباط می گردد که عبارتند از هر عملی که موجب زیان رساندن به مسلمانی باشد، یا در آن نافرمانی خدا انجام بگیرد زیرا معاصی جزوِ فروع کفر هستند، یا موجب اختلاف و پراکندگی مسلمین شود، یا در عمل معاونت و مساعدت کسی باشد که با خدا و رسولش دشمنی می کند، و این کار ممنوع و حرام است. و عکس این قضیه نیز صادق است. یعنی چنانچه در کاری مساعدت و معاونت خدا و رسولش وجود داشته باشد آن کار جایز و روا می باشد.
7- چنانچه مسجد قبا بر پایه ی تقوا بنا نهاده شده باشد، مسجدالنبی(ع) که پیامبر با دستان مبارک خود آن را ساخته و خداوند آن را برای وی انتخاب نموده است به طریق اولی براساس تقوا بنا نهاده شده است.
8- عملی که براساس اخلاص و پیروی از کتاب و سنت انجام شود براساس تقوا بنا  نهاده شده است و صاحبش را به باغهای جاودان بهشت می رساند. و عملی که بر نیت پلید و براساس بدعت و گمراهی بنا نهاده شده باشد عملی است که شالوده آن بر لبه پرتگاه فروریخته ای قرار دارد که  انجام دهنده آن به عمق جهنم سقوط می نماید و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی کند.
آیه ی 111:
إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛ خدا از مؤمنان  جانها و مالهايشان  را خريد ، تا بهشت  از آنان  باشد، درراه  خدا جنگ  می  کنند ، چه  بکشند يا کشته  شوند وعده ای  که  خدا در  تورات  وانجيل  و قرآن  داده  است  به  حق  بر عهده  اوست   و چه  کسی  بهتر از  خدا به عهد خود وفا خواهد کرد ? بدين  خريد و فروخت  که  کرده  ايد شاد  باشيد که  کاميابی  بزرگی  است.
خداوند خبری راستین و وعده ای حق را در رابطه با داد و ستدی بزرگ می دهد و آن این است که « اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم» ذات بزرگوارش از مومنان جانهایشان و مالهایشان را خریده است، پس جان و مال مومنان کالاست« بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ» به بهای آنکه بهشت برای آنان باشد، بهشتی که هرچند دل بخواهد و چشم از آن لذت ببرد، و شادی ها و خوبی های فراوان و حوریان زیبا و مسکن های زیبا در آن وجود دارد. کیفیت معامله و داد و ستد این گونه است که مومنان مالهایشان را در جهاد با دشمنان خدا و اعتلای حکم او و آشکار کردن دینش صرف می نمایند و جانشان را در این راه فدا می کنند،« يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ» در راه خدا جنگ می کنند، پس می کشند و کشته می شوند. پس این معامله و خرید و فروش از جانب خدا با انواع تاکیدها موکد شده است.
« وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ» این وعده ایست که در تورات و انجیل و قرآن آمده است که شریف ترین و بالاترین و کامل ترین کتابها هستند، و کاملترین پیامبران اولوالعزم آنها را آورده اند. و همه اینها بر بیان این وعده راستین متفق اند. « وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ» و چه کسی از خدا به وعده خود وفا کننده تر است؟ پس ای مومنانی که با خدا معامله کرده اید! به معامله خود شاد باشید، و برخی از شما برخی دیگر را مژده دهید و یکدیگر را بر انجام آن تحریک  کنید. « وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» و این کامیابی ای بزرگی است، که هیچ کامیابی بزرگتر از آن وجود ندارد، چون ضامن سعادت همیشگی و نعمت جاودانگی و خشنودی خداست، که خشنودی خدا از نعمت های بهشت بسیار بزرگتر است. و اگر می خواهی ارزش معامله را بشناسی بنگر که مشتری چه کسی است ؟ مشتری خداوند جل جلاله است، و به کالا بنگر که بزرگترین کالاهاست، و آن باغهای بهشت است. و به قیمتی که برای بدست آوردن آن صرف می شود بنگر و آن جان و مال است که برای انسان از همه چیز دوست داشتنی تر است. و این عقد معامله به دست چه کسی اجرا شده است، کسی که این معامله را اجرا کرده است برترین پیامبران است. و بنگر که درچه دفترهایی نوشته شده است، در کتابهای بزرگ خدا که بر برترین انسانها نازل شده اند، و آن تورات و انجیل و قرآن است.
آیه ی 112:
التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ؛ توبه  کنندگانند ، پرستندگانند ، ستايندگانند ، روزه  دارانند ، رکوع ، کنندگانند ، سجده  کنندگانند ، امر کنندگان  به  معروف  و نهی  کنندگان  از منکرندو حافظان  حدود خدايند  و مؤمنان  را بشارت  ده.
پرسشی که در اینجا به نظر می رسد این است که خداوند چه مومنانی را به وارد شدن  به بهشت و بدست آوردن خوبی ها مژده داده است؟ پس  فرمود:« التَّائِبُونَ» آنان توبه کنندگانند. یعنی همواره و در همه  اوقات از تمام گناهانشان توبه می کنند. « الْعَابِدُونَ» پرستشگران که اطاعت او را از  قبیل ادای واجبات و مستحبات در هر وقتی انجام می دهند. پس با  انجام واجبات و مستحبات و ترک منکرات است که بنده پرستشگر می شود.
« الْحَامِدُونَ» سپاسگزاران ، که خدا را در خوشی و ناخوشی و توانگری و تنگدستی سپاس می گویند، و به نعمت های ظاهری و باطنی که خداوند به آنان ارزانی نموده است اعتراف می نمایند ، و با ذکر و یاد خدا در صبحگاهان و شامگاهان او را ستایش می کنند. « السَّائِحُونَ» سیاحت به روزه تفسیر شده است، یعنی روزه داران، یا به معنی سیاحت و گردش برای طلب علم است. و به سیاحت و گردش قلب در دریای شناخت خدا و محبت او و انایت و بازگشتن نیز تفسیر شده است. و صحیح این است که سیاحت به معنی سفر به قصد انجام عبادت است، مانند سفر برای حج و عمره و جهاد، و طلب علم و برقرار داشتن پیوند خویشاوندی و امثال آن.
« الرَّاكِعُونَ السَّاجِدونَ» آنان که بسیار نماز می خوانند؛ نمازی که مشتمل بر رکوع و سجود است. « الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» امرکنندگان به کار خوب. و همه ی واجبات و مستحبات در کار خوب داخل اند. « وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ» و بازدارندگان از کار زشت، و آن همه چیزهایی است که خدا و پیامبرش از آن نهی کرده اند. « وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ» و پاسداران حدود خدا، و آنها با یاد دادنِ آنچه که خدا بر پیامبرش نازل کرده است، و آنچه که در حیطه ی اوامر و نواهی و احکام داخل می باشد، و آنچه که در این حیطه داخل نیست از حیث انجام دادن و ترک نمودن پایبند هستند.
« وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» و مومنان را مژده بده. نفرمود که آنها را به چه چیز مژده بده،  تا همه آنچه از پاداش دنیا و دین و آخرت که به دنبال ایمان می آید فرا بگیرد. پس این مژده به هر مومنی خواهد رسید و آن را به دست خواهد آورد، ولی اندازه و کیفیت آن برحسب حالت مومنان و ضعف و قوت ایمانشان و میزان عمل آنها به مقتضای آن است.
آیه ی 114-113:
مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَن يَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُواْ أُوْلِي قُرْبَى مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ ؛ نبايد پيامبر و کسانی  که  ايمان  آورده  اند برای  مشرکان  هر چند از، خويشاوندان  باشند پس  از آنکه  دانستند که  به  جهنم  می  روند طلب  آمرزش   کنند.
وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لأوَّاهٌ حَلِيمٌ؛ آمرزش  خواستن  ابراهيم  برای  پدرش  ، نبود مگر به  خاطر وعده  ای  که  به  اوداده  بود  و چون  برای  او آشکار شد که  پدرش  دشمن  خداست  ، از او  بيزاری جست  زيرا ابراهيم  بسيار خدای  ترس  و بردبار بود.
 برای پیامبر و کسانی که به او ایمان دارند شایسته نیست که « أَن يَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِكِينَ» برای مشرکان، و کسانی که به خدا کفر ورزیده و همراه با خدا کسی دیگر را بندگی کرده اند، آمرزش بخواهند. « وَلَوْ كَانُواْ أُوْلِي قُرْبَى مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ» هرچند که خویشاوند باشند، پس از آنکه برایشان روشن شد که آنان اهل دوزخند.
زیرا آمرزش خواستن  برای آنها در این حالت اشتباه است، و فایده ای برای آنان ندارد. پس شایسته نیست که پیامبر و مومنان برای مشرکان آمرزش بخواهند، چون اگر آنها بر شرک بمیرند یا دانسته شود که بر آن می میرند عذاب بر آنان واجب می گردد و برای همیشه در جهنم می مانند، و شفاعتِ شفاعت کنندگان برای آنان فایده ای ندارد، و طلبِ آمرزش برای آنها مفید واقع نخواهد شد. نیز پیامبر و کسانی که همراه او  ایمان آورده اند باید خود را با خشنودی و خشم خدا همراه گردانند، و هرکس را که خدا دوست دارد دوست بدارند و با هرکس که دشمن خدا است دشمنی وزند و آمرزش خواستن آنها برای کسی که اهل دوزخ است با این اصل متضاد و مخالف است و آن را نقض می نماید.
و اگر ابراهیم  علیه السلام برای پدرش آمرزش خواست  این « عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا» از روی وعده ای بود که به او داده بود:« سَأَستَغفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ  کَانَ بِی حَفِِیّاً» برای تو از پروردگارم طلب آمرزش می نمایم، همانا او دعایم را می پذیرد. و این قبل از آن بود که سرانجام پدرش را بداند، و  هنگامی که برای ابراهیم روشن شد که پدرش دشمن خداست و بر کفر خواهد مرد و موعظه و اندرز در او تاثیری ندارد، « تَبَرَّأَ مِنْهُ» همانا ابراهیم در همه کارهایش بسیار به سوی خدا باز می گشت و بسیار ذکر و دعا می کرد و آمرزش می خواست و زیاد توبه می نمود.
« حَلِیمُ» و نسبت به مردم مهربان بود و از اشتباهات و لغزشهایی که نسبت به ا و داشتند گذشت می کرد. جهالت و  نادانی جاهلان او را بر نمی آشفت و کسی که بر او جنایتی می کرد با او به مقابله به مثل بر نمی خواست. پدرش به ا و گفت:« لَأَرجُمَنَّکَ» تو را سنگسار خواهم  کرد. و او به پدرش گفت:« سَلَمُ عَلَیکَ سَأَستَغفِرُ لَکَ رَبِّی» سلام برتو، از پروردگارم برایت طلب آمرزش خواهم  کرد. پس بر شما لازم است که به  او اقتدا  کنید . و در هر چیزی از آیین ابراهیم پیروی نمایید. « إِلَّا قَولَ إِبرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَستَغفِرَنَّ لَکَ» جز سخن ابراهیم که به پدرش گفت: برای تو طلب آمرزش خواهم کرد. همانطور که خداوند شما را از آن و از دیگر امور آگاه ساخته است. بنابراین فرمود:
آیه ی 116-115:
وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ خدا قومی  را که  هدايت  کرده  است  گمراه  نمی  خواهد ، تا برايشان  روشن   کندکه  از چه  چيز بايد بپرهيزند ، که  خدا بر هر چيزی  داناست.
إِنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يُحْيِـي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ ؛ فرمانروايی  آسمانها و زمين  از آن  خداست   زنده  می  کند و می  ميراند و، شما را جز خدا دوستدار و ياوری  نيست.
وقتی که خداوند هدایت را به قومی ارزانی نماید و آنها را به در پیش گرفتن راه راست دستور دهد، نعمت و احسان خویش را بر آنان کامل می گرداند، و همه آنچه را که به آن نیاز دارند برای آنان بیان می کند، پس آنان را گمراه باقی نمی گذارد، به گونه ای که امور دینشان را ندانند. و این دلیلی بر کمال رحمت اوست، و اینکه شریعت او همه اصول و فروع دین را که بندگان به آن نیاز دارند به طور کامل در بر دارد.
و احتمال دارد که منظور از آیه « وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَ» این باشد: خداوند هیچ وقت  قومی را پس از آنکه هدایتشان کرد گمراه نمی سازد تا زمانی که آنچه را باید از آن بپرهیزند برایشان روشن نماید، پس هرگاه آنچه را که باید از آن بپرهیزند برایشان بیان کرد ولی آنان تسلیم نشوند، به پاداش اینکه حق آشکار را رد کردند، خداوند آنان را گمراه می سازد. و معنی اول بهتر است. « إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» همانا خداوند مالک آسمانها و زمین است، و با زنده گرداندن و میراندن بندگانش، نیز با دیگر روش های الهی، « امور» آنان را تدبیر می نماید. پس وقتی که در تدبیر تقدیری او خللی وارد نمی شود چگونه در تدبیر دینی که متعلق به الوهیت اوست کاستی و خللی ایجاد می گردد و بندگانش را بیهوده رها می کند؟ یا آنها را گمراه و جاهل رها می سازد حال آنکه از بزرگترین کارساز بندگان است؟!
بنابراین فرمود:« وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِيٍّ» و جز خدا یاور و کارسازی ندارید که شما را سرپرستی نماید و منافعتان را تامین کند، « وَلاَ نَصِيرٍ» و مددکاری نیست که زیانها را از شما دور کند.
آیه ی 118-117:
لَقَد تَّابَ الله عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ؛ خدا ، توبه  پيامبر و مهاجرين  و انصار را که  در آن  ساعت  عسرت  همراه   اوبودند ، از آن  پس  که  نزديک  بود که  گروهی  را دل  از جنگ  بگردد ،  پذيرفت  توبه  شان  بپذيرفت  ، زيرا به  ايشان  رئوف  و مهربان  است.
وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ؛ و نيز خدا پذيرفت  توبه  آن  سه  تن  را که  از جنگ  تخلف  کرده  بودند ، تا، آنگاه  که  زمين  با همه  گشادگيش  بر آنها تنگ  شد و جان  در تنشان  نمی   گنجيدو خود دانستند که  جز خداوند هيچ  پناهگاهی  که  بدان  روی  آورند ندارند  پس خداوند توبه  آنان  بپذيرفت  تا به  او باز آيند ، که  توبه  پذير و  مهربان  است.
خداوند متعال خبر می دهد که او از سرِ لطف و احسان خویش« تَّابَ الله عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ» توبه پیامبر (ص) توبه مهاجرین و  انصارا را پذیرفت. پس، لغزشهای آنان را بخشید و نیکی ها را برای آنان فراوان نمود و آنان را به بالاترین مقامها رساند، و این به سبب انجام دادن کارهای مشکل و دشوار بود. بنابراین فرمود:« الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ» آنهایی که برای پیکار با دشمنان در جنگ تبوک همراه با پیامبر حرکت کردند. جنگ تبوک در گرمای شدید. و به هنگامی روی داد که مسلمانان از نظر توشه و سواری و کثرت دشمنان و وجودِ  عواملی که آنان را از جنگ باز می داشت در تنگنا قرار داشتند.
اما آنان از خداوند کمک گرفتند و این کار را انجام دادند، « مِن بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِّنْهُمْ» بعد از آنکه نزدیک بود دلهایشان دگرگون شود،و به نرفتن و نشستن گرایش یابد. اما خداوند آنان را ثابت قدم نمود و آنها را یاری کرد و بدانان نیرو بخشید. «زیغ قلب» یعنی منحرف شدن آن از راه راست، پس اگر انحراف در قوانین و شرائع آن باشد انحراف به اندازه قانونی خواهد بود که از آن منحرف شده یا در انجام آن کوتاهی ورزیده است، یا آن را به غیر از صورت شرعی انجام داده  است.
 « ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ» سپس توبه آنان را پذیرفت. « إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ» همانا خداوند نسبت به آنان رئوف و مهربان است. و از جمله مهربانی او این است که توبه کردن را به آنان ارزانی نمود، و آن را از آنان پذیرفت و آنها را بر آن ثابت قدم کرد.
و همچنین خداوند « َعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ» توبه آن سه کس را پذیرفت که از بیرون رفتن با مسلمین در آن جنگ بازماندند، و آن سه  نفر کعب بن مالک و دو نفر از دوستانش بودند که داستان آنها در صحاح و سُنن آمده است. « حَتَّى إِذَا» تا اینکه بسیار اندوهگین شدند و « َتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ» زمین با همه فراخی اش بر آنان تنگ شد، « وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ» و جانهایشان بر آنان تنگ شد، جانی که برای آنها از هر چیزی عزیزتر بود. پس فضای گسترده بر آنان تنگ شد، و جان محبوبی که هیچ وقت انسان از آن به تنگ نمی آید بر آنها تنگ شد و این جیز به خاطر کاری پریشان  کننده نیست که سختی و مشقت آن را نتوان تعبیر کرد، و این بدان خاطر بود که آنها خشنودی خدا و پیامبرش را بر هر چیزی ترجیح دادند. « وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ» و از وضعیت و حال خود دانستند و یقین حاصل نمودند که جز خدا هیچ کس آنان را از سختی ها نجات نمی دهد، و نمی  توان به هیچ کسی جز خداوند یکتا که شریکی ندارد پناه برد، پس رابطه و  تعلق آنها با مخلوق  قطع شد و خود را به پروردگارشان واگذار کردند و از خدا به سوی  او فرار کردند. آنها حدودا پنجاه شب را در این سختی سپری کردند. « ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ» سپس به آنان اجازه ی توبه داد و آنان را به انجام دادنش توفیق عطا کرد. « لِيَتُوبُواْ» تا توبه کنند، و توبه آنان را بپذیرد.
« إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ» همانا خداوند بسیار توبه را می پذیرد و بخشیدن و آمرزیدن و در گذشتن او از لغزش ها و کوتاهی ها بسیار است. « الرَّحِیمُ» و مهربان است و رحمت فراوان او همواره و در هر وقت و زمانی بر بندگان فرود می آید، و امور دینی و دنیوی شان بر آن استوار است.
از این آیات بر می آید که پذیرفتن توبه بنده از سوی خدا بزرگترین هدف و بالاترین مقصد است، چون خداوند آخرین هدف بندگان خاص خویش را این قرار داده که توبه شان پذیرفته شود، و خداوند با پذیرفتن توبه بندگان خاص خود بر آنان منت می نهد، و این زمانی است که کارهایی را انجام دهند که خداوند آن را دوست دارد و می پسندد.
با تامل در این آیات، نیز در می یابیم که لطف خدا همواره قرین و همراه مومنان است و ایمان آنان را به هنگام سختی ها و مصیبت های پریشان کننده استوار و پابرجا می دارد. نیز از این آیات بر می آید عبادتی که بر نفس دشوار است فضیلت و ویژگی خاصی را دارد که دیگر عبادت ها دارای آن نیستند، و هر اندازه مشقت بیشتر باشد پاداش بزرگتر خواهد بود. همچنین پذیرفتن توبه بنده از سوی خدا بر حسب پشیمانی و تاسف شدید اوست، و کسی که بر انجام گناه پروایی نداشته و هر گناهی را  انجام دهد ناراحت نگردد، توبه او بدون اراده انجام شده و بی محتواست گرچه او گمان بردت که توبه اش پذیرفته شده است.
با اندیشه کردن در این آیات در می یابیم که علامت خیر و دور شدن سخنی از بنده این است که دل به طور کامل به خدا وابسته شود و از مخلوق ببّرد. از جمله لطف خداوند نسبت به این سه نفر این است که صفتی را برای آنان بر شمرد که برای آنها عیب و عار محسوب نمی شود. پس فرمود:« خُلِّفُوا» بازداشته شدند. فعل به صورت مجهول آمده و اشاره به این نکته است که مومنان آنان را پشت سر گذاشتند. یا به این معنی است که آنان به تاخیر افتاده بودند از کسانی که درباره ی قول یا رد کردن عذرشان حکم قطعی صادر شده بود. علت بازماندن آنان از شرکت در جنگ این نبود که آنان به خیر علاقمند نبودند. بنابراین فرمود:تَخَلَّفُوا» از شرکت در جنگ تخلف ورزیدند و بازپس ماندند. نکته ای دیگری که از این آیات مستفاد می گردد این است که خداوند صداقت را به آنان ارزانی نمود. بنابراین دستور داد از آنان پیروی شود. پس فرمود:
آیه ی 119:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، از خدا بترسيد و با راستگويان  باشيد.
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ» ای کسانی که به پروردگار و به آنچه که خدا دستور داده است ایمان آورده اید! به مقتضای ایمان عمل کنید و آن رعایت تقوای الهی و پرهیز از چیزهایی است که  خداوند از آن نهی کرده است.
« وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ» و با کسانی باشید که در گفتار و کردار و حالاتشان راستگویند. کسانی که سخن و کردارشان راست است و حالات آنها جز بر راستی نبوده و خالی از تنبلی و سستی است و اهداف و نیات پلید ندارند. و حالاتشان مشتمل بر اخلاص و نیت شایسته می باشد، زیرا راستی و صداقت انسان را به سوی نیکی هدایت می کند، و نیکی انسان را به بهشت می برد.  خداوند متعال فرمود است:« هَذَا یَومُ یَنفَعُ الصَّدِقیِنَ صِدقُهُم » این روزی است که راستگویی ِ راستگویان به آنان فایده می دهد.
آیه ی 121-120:
مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ وَلاَ يَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لاَ يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَطَؤُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلاَ يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ؛ اهل  مدينه  و عربهای  باديه  نشين  اطراف  آن  را نرسد که  از همراهی  با، پيامبر خدا تخلف  ورزند و نبايد که  از او به  خود پردازند  زيرا هيچ   تشنگی  به آنها چيره  نشود يا به  رنج  نيفتند يا به  گرسنگی  دچار نگردند يا  قدمی  که  کافران  را خشمگين  سازد بر ندارند يا به  دشمن  دستبردی  نزنند ،  مگر آنکه  عمل صالحی  برايشان  نوشته  شود ، که  خدا پاداش  نيکوکاران  را تباه   نمی  سازد.
وَلاَ يُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً وَلاَ يَقْطَعُونَ وَادِيًا إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ و هيچ  مالی  چه  اندک  و چه  بسيار خرج  نکنند و از هيچ  واديی  نگذرند ،، مگرآنکه  به  حسابشان  نوشته  شود ، تا خدا پاداششان  دهد ، چون  پاداش  نيکوترين کاری  که  می  کرده  اند.
خداوند مهاجرین و  انصار و بادیه نشینانی را که در اطراف مدینه بوده و مسلمان شده و اسلامشان را نیکو گردانده بودند تحریک می نماید و می فرماید:« مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ» اهل مدینه و بادیه نشینان دوروبر آنان را نسزد که از پیامبر خدا باز بمانند. یعنی برای آنان شایسته و سزاوار نیست که اینگونه باشند. « وَلاَ يَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ» و برای اینکه باقی بمانند و راحت باشند جانهایشان را از جان عزیز و پاک پیامبر دوست تر داشته باشند. زیرا پیامبر مومنان را از خودشان عزیزتر می دارد، پس بر هر مسلمانی واجب است که جانش را فدای پیامبر (ص) نماید، و او را بر خویشتن مقدم بدارد. پس علامت بزرگداشت و تعظیم پیامبر (ص) و دوست داشتن او و ایمان کامل به وی  این است که از او باز نماند.
سپس پاداشی را بیان کرد که انسان را به بیرون رفتن برای جهاد وادار می نماید . پس فرمود:« ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ» این بدان جهت است که مجاهدان راه خدا، « لاَ يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ» هیچ تشنگی و رنج و خستگی و مشقت و گرسنگی در راه خدا به آنان نمی رسد ،« وَلاَ يَطَؤُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ» و همچنین گامی به جلو بر نمی دارند که کافران را به خشم آورد، از قبیل وارد شدن به شهرهایشان و چیره شدن بر سرزمینشان، « وَلاَ يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّيْلاً» و به دشمنان دستبردی نمی زنند از قبیل پیروز شدن لشکر مسلمین یا به غنیمت گرفتن اموال کفار، « إِلاَّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ» مگر آنکه به واسطه آن برایشان کردار شایسته ای نوشته می شود، چون اینها آثاری هستند که از اعمالشان پدید می آید، « إِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» همانا خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند؛ کسانی که مبادرت به انجام دستورات خدا کردند و حقوق خداوند و خلق او را که بر آنان بود به خوبی انجام دادند. پس این کارها آثار اعمالشان است.
سپس فرمود:« وَلاَ يُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً وَلاَ يَقْطَعُونَ وَادِيًا» و هیچ خرجی خواه اندک و خواه زیاد نمی کنند، و هیچ سرزمینی را در حرکت به سوی دشمن نمی پیمایند، « إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» مگر اینکه خداوند به واسطه آن، کار نیکویی برایشان می نویسد.
و از جمله این اعمال، همین کارها هستند اما به شرطی که آنها را مخلصانه انجام دهند و در آن خیرخواهی نمایند. در این آیات به شدت آدمی بر رفتن به جهاد در راه خدا، و اینکه به خاطر برخورداری از اجر الهی باید مشقات و سختی ها را در این راستا تحمل کند، تشویق و بیان شده است آثاری که بر عمل و رفتار بنده ی مومن مترتب می شود پاداش بزرگی برای وی در بر دارد.
آیه ی 122:
وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ؛ و نتوانند مؤمنان  که  همگی  به  سفر روند چرا از هر گروهی  دسته  ای  به   سفرنروند تا دانش  دين  خويش  را بياموزند و چون  بازگشتند مردم  خود را  هشداردهند ، باشد که  از زشتکاری  حذر کنند ?
خداوند متعال بندگانش را به انجام آنچه که  برای آنان شایسته است آگاه نموده و می فرماید: « وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً» و مومنان را نسزد که همگی آنان برای پیکار با دشمنشان بروند، چون اگر همه آنان بیرون بروند این کار باعث ایجاد مشقت و سختی برای آنان می شود، و بسیاری از مصالح و منافع را از دست می دهند. « فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ» بلکه باید از هر شهر و از هر قوم و قبیله ای از آنان، «طَائِفَةُ» گروهی برای جنگ بیرون روند که آن گروه  کفایت امر کند و هدف با آن حاصل شود. سپس تذکر داد که ماندن گروهی از آنان مصلحت هایی را در بردارد که اگر خارج می شدند آن را از دست می دادند.پس فرمود:« لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ» تا آنان که نشسته اند علم شرعی را بیاموزند و مفاهیم آن را یاد بگیرند و به اسرار آن آگاهی حاصل کنند و دیگران را بیاموزند و قومشان را وقتی که به سوی آنان بازگردند بیم دهند.
در این آیه فضیلت علم ثابت می شود، خصوصا علوم دین و اینکه آگاهی یافتن از مسایل دین مهمترین کار است و هرکس علمی آموخت بر اوست که آن را در میان بندگان منتشر نماید و آنها را نصیحت کند، زیرا انتشار علم از سوی عالم بخشی از برکت پاداش آن است که همواره رشد می کند.
اما اگر عالم فقط به  خودش اکتفا نماید و با حکمت و پند نیکو مردم را به راه خدا دعوت نکند، و تعلیم جاهلان را ترک نماید، پس او برای مسلمین چه سودی دارد؟ و چه نتیجه ای از علمش به دست می آید؟ زیرا سرانجام می میرد و علم وی و ثمره اش هم می میرد و این نهایت محرومیت است برای کسی که خداوند به او علم داده  و او را فهم و شعور بخشیده است.
همچنین در این آیه ارشاد لطیف و اشاره ی مهمی وجود دارد و آن این است که : باید مسلمانان برای هر مصلحتی از مصالح عمومی خودشان کسانی را آماده سازند تا تمام وقت خویش را به کار گرفته و با کوشش فراوان به انجام دادن آن مصلحت پرداخته و به چیزی دیگر نیاندیشند. تا منافع آنها تامین شود. و باید هدف نهایی همه آنان یکی باشد و آن تامین مصلحت دین و دنیایشان است، گرچه راهها و شیوه ها مختلف و متعدد باشند، زیرا معقول است که روش و متدها مختلف باشد اما هدف همه آنان باید یک چیز باشد. و این جزو حکمت  منافع و شامل در تمام امور است.
آیه ی 123:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ؛ ای  کسانی  که  ايمان  آورده  ايد ، با کافرانی  که  نزديک  شمايند جنگ  کنيد، تا در شما شدت  و درشتی  يابند ، و بدانيد که  خدا با پرهيزگاران  است.
بعد از اینکه آنها را راهنمایی کرد که چه کسانی باید برای جنگ بیرون بروند، آنان را راهنمایی نمود که جنگ را با نزدیکترین کافران آغاز کنند و در مقابل آنان خشونت و شدت و شجاعت و پایداری نشان دهند.
« وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ» و بدانید که کمک خدا بر حسب پرهیزگاری شما می آید، پس به تقوای الهی پایبند باشید، آن گاه شما را کمک می کند و در مقابل دشمنانتان شما را یاری می نماید. و فرموده الهی « قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ» یک امر کلی است و اگر مصلحت در این بود که با کافرانِ دور جنگ شود این حکم کلی  تخصیص داده خواهد شد.
آیه ی 126-124:
وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَـذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ؛ و چون  سوره  ای  نازل  شود ، بعضی  می  پرسند : اين  سوره  به  ايمان  کدام  يک   از شما در افزود ? آنان  که  ايمان  آورده  اند به  ايمانشان  افزوده  شود ، و  خود شادمانی  می  کنند.
وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ؛ اما آنان  که  در دلهايشان  مرضی  است  ، جز انکاری  بر انکارشان  نيفزود و، همچنان  کافر بمردند.
أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَ يَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ ؛ آيا نمی  بينند که  در هر سال  يک  يا دوبار مورد آزمايش  واقع  می  شوند ?  ولی  نه  توبه  می  کنند و نه  پند می  گيرند.
خداوند متعال با بیان حالت منافقان و مومنان به هنگام نازل شدن قرآن و تفاوتی که هر دو گروه با یکدیگر دارند، می فرماید:« وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ» و هنگامی که سوره ای نازل شود که در آن امر و نهی باشد، و خداوند در آن از ذات بزرگوار خود و از امور پنهانی و ناپیدا خبر داده و به جهاد تحریک نماید، « فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَـذِهِ إِيمَانًا» کسانی از آنان می گویند: این سوره ایمان کدام یک از شما را افزوده است؟ یعنی برای آنانی که ایمان آورده اند چنین سوالی به وجود می آید. خداوند متعال حالت پیش آمده را بیان داشته و می فرماید:« فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا» اما ایمان مومنان را می افزاید؛ آن را یاد می گیرند و می فهمند، و به آن اعتقاد پیدا می کنند و به آن  عمل می کنند، و به انجام دادن کار خیر علاقمند می شوند، و از  انجام کار بد دست بر می دارند.
« وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» و برخی، برخی دیگر را مژده می دهند، چرا که خداوند آیاتی را به آنها ارزانی داشت، و به آنان توفیق داده است تا آن را بفهمند و به آن عمل نمایند. و این بر شرح سینه آنها برای پذیرش آیات خدا و آرامش دلهایشان و سرعت فرمانبرداری آنان دلالت می نماید.
« وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» و اما کسانی که در دلهایشان شک و نفاق است، « فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ» بر پلیدی شان می افزاید. یعنی بیماری و شک و تردیدشان را می افزاید، به خاطر اینکه به آن کفر ورزیدند و با آن مخالفت کردند و از آن روی گرداندند. بنابراین بیماریشان بیشتر شد و آنان را به هلاکت انداخت، « وَ» بر  دلهایشان مهر زده شد تا اینکه « َمَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ» با کافری بودند. و این سزایی است برای آنان، چون به آیات خدا کفر ورزیدند، و از پیامبرش سرپیچی کردند، و به کیفر آن خداوند تا روز قیامت نفاق را در دلهایشان قرار داد.
خداوند متعال آنان را به خاطر کفر و نفاقی که بر آن هستند سرزنش نموده و می فرماید:« أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ» آیا نمی بینند که در هر سال یک یا دو بار به وسیله مصیبت ها و بیماری هایی که به آنان می رسد با اوامر مورد آزمایش قرار می گیرند. « ثُمَّ لاَ يَتُوبُونَ» و از شر و فسادی که بر آن هستند توبه نمی کنند، « وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ» و آنچه را که به سود آنهاست نمی پذیرند، و انجام نمی دهند و آنچه را که به زیان آنهاست ترک نمی کنند.
پس خداوند متعال طبق سنتی که در مورد سایر امت ها و ملت ها دارد، آنها را با خوشی ها و ناهمواریها و اوامر و نواهی آزمایش می نماید، تا به سوی او باز گردند. اما آنها توبه نمی کنند و پند نمی پذیرند.
و این آیات مبین آن هستند که ایمان کم و زیاد می گردد، و شایسته است که مومن ایمانش را مورد ارزیابی قرار دهد و مواظب آن باشد، و آن را تجدید نماید و رشد بدهد تا همواره ایمانش راه ترقی و تکامل را بپیماید.
آیه ی 127:
وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَّظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُم مِّنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُواْ صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُون؛ و چون  سوره  ای  نازل  شود ، بعضی  به  بعضی  ديگر نگاه  می  کنند : آيا کسی ، شمارا می  بيند ? و باز می  گردند  خدا دلهايشان  را از ايمان  منصرف   ساخته  ،زيرا مردمی  نافهمند.
منافقان که می ترسیدند سوره ای در رابطه با آنها نازل شود و آنچه را که در دلهایشان است فاش کند، « وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ» هرگاه سوره ای نازل شود تا به آن ایمان بیاورند و به مضون و محتوای آن عمل کنند، « نَّظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ» برخی به برخی دیگر می نگرند در حالی که تصمیم قطعی دارند که به آن عمل نکنند، و منتظر فرصت هستند تا از نگاه مومنان پنهان شوند، و می گویند:« هَلْ يَرَاكُم مِّنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُواْ» آیا کسی شما را می بیند؟ آنگاه دزدکی بیرون می روند، و در حالی که روی گردان هستند به عقب بر می گردند. پس خداوند آنها را با سزایی از نوع عملشان مجازت نمود، و همانطور که از عمل کردن به آن سوره برگشتند.
« صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُم» خداوند نیز دلهایشان را برگرداند. یعنی آن را از حق بازداشت و خوار نمود.« بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُون» چرا که آنان گروهی نادان ونفهم  هستند و دانش و علمی نافع به دست نیاورده  اند، زیرا اگر آنان فهم و شعوری داشتند، وقتی که سوره ای نازل می شد به آن ایمان می آوردند و از فرمان آن اطاعت می کردند. منظور بیان شدّت ِ نفرت آنها از جهاد و دیگر شرایع و قوانین ایمان است. همانطور که خداوند در مورد آنها فرموده است:« فَإِذَآ أُنزِلَت سُورَةُ مُّحکَمَةُ وَذُکِرَ فِیهَا القِتَالُ رَأَیتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضُ یَنظُرُونَ إِلَیکَ نَظَرَ المَغشِیِّ عَلَیهِ مِنَ المَوتِ» پس هرگاه سوره ای صریح نازل می شد و در آن از جنگ سخن به میان می آمد، می بینی کسانی که در دلهایشان مرضی هست، همچون کسی که به حال بیهوشی مرگ رسیده است به تو می نگرد.
آیه ی 129-128:
لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ؛ هر آينه  پيامبری  از خود شما بر شما مبعوث  شد ، هر آنچه  شما را رنج  می   دهد بر او گران  می  آيد  سخت  به  شما دلبسته  است  و با مؤمنان  رئوف  و  مهربان  است.
فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ؛ اگر بازگردند بگو : خدا برای  من  کافی  است  ، خدايی  جز او نيست  ، بر  اوتوکل  کردم  و اوست  پروردگار عرش  بزرگ.
خداوند متعال نعمت خود را بر بندگان  مومنش یادآور می شود مبنی بر اینکه پیامبر امّی را در میان آنان مبعوث گرداند، پیامبری که حالت او را می دانند و می توانند از او فرا بگیرند، و از فرمان بردن از او دچار مشقت نمی شوند، و او برای آنان بسیار خیرخواه  است و در راستای تامین منافعشان تلاش می نماید.
« عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ» و آنچه بر شما سخت باشد و شما را رنجور کند بر او گران و دشوار می آید.« حَرِيصٌ عَلَيْكُم» و به شما علاقمند است، پس خیر و صلاح شما را می خواهد، و به اندازه توان خود برای رساندن خیر به شما تلاش می نماید، و برای هدایت شما می کوشد، و شر را از شما دور می کند، و به اندازه توان خود برای رهانیدن شما از شر و بدی تلاش می نماید. « بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ» و بسیار مهربان است، یعنی بسیار زیاد نسبت به مومنان مهربان است، حتی از پدر و مادرشان نسبت به آنان مهربان تر است. بنابراین حق او بر سایر حقوق مقدم است و بر امت واجب است که به او ایمان آورند برایشان بهتر است و توفیق یافته اند، و اگر « تَوَلَّوْاْ» از ایمان آوردن و عمل کردن روی گرداندند ، تو به راه و به دعوت خویش همچنان ادامه بده و بگو: « حَسْبِيَ اللّهُ» خدا در همه چیز مرا کافی و بسنده است، « لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ» هیچ معبود بر حقی جز او وجود ندارد، « عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ» و برای جلب منافع و دفع مفاسد به او اعتماد نموده و  توکل کرده ام. « وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» و او پروردگار عرش بزرگ است، که بزرگترین مخلوقات می باشد. پس وقتی که او پروردگار عرش بزرگ است و عرش او همه  مخلوقات را در برگرفته است، به طریق اولی پروردگار دیگر مخلوقاتی است که از عرش کوچکترند.
پایان تفسیر سوره توبه


[1] معروف است که وقتی به طور مطلق از آب دادن حاجیان نام برده شود منظور آب زمزم است.
[2] اموالی را که با رنج و زحمت به دست می آید به طور ویژه بیان کرد، چون چنین مالهایی برای صاحبش ارزشمندتر و صاحبان آن بیشتر به آن علاقه دارند. اما کسانی که بدون خستگی و تلاش اموال فراوانی را به دست می آوردند چنین نیستند.
[3] تعداد زیادی از علمای حدیث، این حدیث را ضعیف دانسته اند.


تفسیر راستین (ترجمه تیسیر الکریم الرحمن)، تألیف:علامه شیخ عبدالرحمن بن ناصر السعدی «رحمه الله» متوفای 1376 هجری قمری (1334هجری شمسی)، ترجمه: محمد گل گمشادزهی
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

انس ابن مالک: شما مرتکب اعمالی می شويد که در نظرتان باريکتر از مو است با اينکه در عهد پيامبر صلی الله عليه وسلم ما آنرا از جمله‌ي مهلکات می شمرديم.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 6327
دیروز : 3293
بازدید کل: 8241672

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010