Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: "قد افلح من آمن و رزق كفافا و قنّعه الله مما آتاه"
 «قطعا هر كس‌ به‌ اسلام‌ راه‌ يافت‌ و معيشت‌ مادي‌ زندگي‌اش‌ در حد كفاف‌ بود و به‌ آن‌ حد قناعت‌ ورزيد، رستگار گشت‌».

IslamPP.Com 

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم > دعوت علنی

شماره مقاله : 8516              تعداد مشاهده : 358             تاریخ افزودن مقاله : 26/9/1389

دعوت علني
 
 نخستين فرمان انذار جمعي

همينکه در شهر مکه جامعة کوچکي از مسلمانان بر محور برادري و همياري تشکيل شد، و توانست بخشي از بار مسئوليت تبليغ رسالت اسلام و تثبيت و تحکيم آن را بر دوش بکشد، وحي الهي بر حضرت رسول اکرم -صلى الله عليه وسلم- نازل گرديد، و آن حضرت را به علني ساختن دعوت، و رويارويي شايسته با جبهة باطل موظف گردانيد.
نخستين فرماني که در اين ارتباط از جانب خداوند متعال صادر گرديد چنين بود:
﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[1]. «و اينک خويشاوندان نزديک خويش را انذار کن».
اين آيه در سياق آياتي جاي داده شده است که در آن مجموعة آيات، ابتدا داستان حضرت موسي -عليه السلام-، از آغاز پيامبري تا هجرت آن حضرت با بني‌اسرائيل، و داستان رهايي ايشان از چنگال فرعون و فرعونيان، و غرق شدن فرعونيان به همراه فرعون گزارش شده، و اين داستان تمامي مراحلي را که بر دعوت الهي و آسماني حضرت موسي -عليه السلام- در رويارويي با فرعون و فرعونيان گذشته، دربرگرفته است.
گويي، داستان موسي -عليه السلام- با اين طول و تفصيل در اينجا، در کنار فرمان خداوند به رسول‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- مبني بر آشکار ساختن دعوت الهي و آسماني خويش آورده شده است، تا نمودار مشخص و گويايي از انواع ستيز و تکذيب و فشارهاي گوناگون اجتماعي و اقتصادي که به هنگام علني کردن دعوت در انتظار داعيان الي‌الله است، فراروي آن حضرت و يارانشان بوده باشد، و از همان آغاز، نسبت به کار و بار خويش بصيرت و بينش لازم را داشته باشند.
از سوي ديگر، اين سوره علاوه بر گزارش سرگذشت فرعون و قوم فرعون مشتمل است بر ياد کرد سرانجام کار ديگر تکذيب کنندگان انبياء الهي: قوم نوح؛ قو عاد؛ قوم ثمود؛ قوم ابراهيم؛ قوم لوط؛ و اصحاب ايکه؛ تا آن کساني که در مقام تکذيب آخرين فرستادة خدا برمي‌آيند، بدانند که فرجام کارشان چيست، و در صورتي که به تکذيب و مخالفت خويش ادامه دهند، چگونه مورد بازخواست خداوند قرار مي‌گيرند، و اهل ايمان نيز بدانند که حسن عاقبت، و فرجام نيک و پيروزمندانه از آن ايشان است، نه از آن تکذيب کنندگان.

دعوت خويشاوندان
پس از نازل شدن اين آيه، رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- طايفة ‌بني هاشم را- که نزديک‌ترين خويشاوندان آن حضرت بودند- به خانة خويش فراخواندند. همگي آمدند؛ چندين تن از فرزندان مطلّب بن عبدمناف همراه آنان آمدند؛ همه با هم حدود چهل و پنج تن گرد آمدند. وقتي که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- خواستند صحبت کنند، ابولهب پيشدستي کرد و گفت: اينها همه عموزادگان تو هستند؛ سخن بگو، و دين گريزي را واگذار! اين را نيز بدان که قبيلة تو آن تاب و توان را ندارند که در برابر قاطبة قبايل عرب بايستند، و من سزاوارترين کس براي بازخواست از تو هستم! تو را فرزندان پدرت بس که مانع تو شوند؛ و اگر بر افکار و عقايدت پافشاري کردي، باز هم درگيري با تو براي بني‌هاشم قابل تحمل‌تر از آن است که همة طوايف قريش بر سر تو فرود آيند، و جملگي عرب آنان را مدد رسانند! تاکنون هيچکس را نديده‌ام که براي فرزندان پدرش بدتر از آن چيزي که تو آورده‌اي بياورد! رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- سکوت اختيار کردند، و در آن مجلس هيچ سخن نگفتند.
آنگاه، بار ديگر آنان را دعوت فرمودند و براي آنان چنين خطابه ايراد کردند:
(الحمدلله، أحمده وأستعينه وأومن به وأتوکل عليه، وأشهد أن لا إله إلا الله وحده، لا شريک له... إن الرائد لا يکذب أهله! والله الذي لا إله ‌إلا هو، أني رسول الله إليکم خاصة، وإلی الناس عامة؛ والله لتموتن کما تنامون، ولتبعثن کما تستيقظون، ولتحاسبن بما تعملون، وإنها الجنة أبداً أو النار أبداً).
«سپاس خداي يکتاي را است. او را سپاس مي‌گويم، و از او مدد مي جويم، و به او ايمان و بر او توکل کرده‌ام؛ و شهادت مي‌‌دهم بر اينکه خدايي نيست بجز خداي يکتا که تنهاست و شريک و همتايي ندارد... هيچگاه ديده‌بان به کاروانيان همراه خويش دروغ نمي‌گويد! سوگند به خداي يکتا که جز او خدايي نيست؛ من فرستاده خداي يکتا هستم به سوي شما به خصوص، و به سوي همه مردم جهان به طور عموم. به خدا سوگند، همگي شمايان خواهيد مرد، همانگونه که مي‌خوابيد؛ و همگي برانگيخته خواهيد شد، همانگونه که بيدار مي‌شويد؛ و در برابر هر آنچه مي‌کنيد، کيفر و پاداش خواهيد ديد؛ و سرانجام، يا بهشت ابدي است، و يا دوزخ ابدي».
ابوطالب گفت: بيش از اندازه، ما دوستدار همراهي و همدستي با توايم؛ از سخنان خيرخواهانة تو استقبال مي‌کنيم؛ و گفتار تو را باور مي‌کنيم. اينان همه فرزندان پدر تواند که فراهم آمده‌اند، و من نيز يکي از آنانم، جز آنکه از همگي اينان بيشتر و بيشتر به آنچه مطلوب توست اشتياق دارم. مأموريت الهي خويش را دنبال کن؛ که به خدا سوگند، پيوسته از تو حفاظت و حراست مي‌کنم؛ جز اينکه روح و روان من درجهت مفارقت از دين عبدالمطلب با من راه نمي‌آيد!
ابولهب گفت: به خدا سوگند اين رسوايي است! پيش از آنکه ديگران بر سر او بريزند شما خود مانع او بشويد! ابوطالب گفت: به خدا سوگند، تا دم آخر، از او پشتيباني خواهم کرد![2]

بر فراز کوه صفا
بعد از آنکه نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- از بابت پشتيباني و حمايت ابوطالب در راستاي تبليغ و دعوت خود خاطر جمع شدند، روزي بر کوه صفا فراز آمدند و بر روي برترين صخرة آن جاي گرفتند و فرياد برآوردند: يا صباحاه! در آن دوران اين کلمة انذار، هشدار و اخطاري بود مبني بر اينکه لشکري حمله کرده، و يا امري عظيم به وقوع پيوسته است.
آنگاه، يک به يک طوايف قريش را، قبيله به قبيله نام بردند: يا بني فهر؛ يا بني عدي، يا بني فلان؛ يا بني فلان؛ يا بني عبدمناف؛ يا بني عبدالمطلّب.
صداي پيامبر گرامي اسلام به گوش مردم مکه رسيد. با يکديگر گفتند: اين کيست که نداي «يا صباحاه» سرداده است؟ گفتند: محمد! جملگي بسوي آن حضرت شتافتند؛ حتي اگر کسي نمي‌توانست خودش بيايد، ديگري را مي‌فرستاد تا ببيند چه خبر است و براي او باز گويد. ابولهب آمد، و همة قريشيان آمدند.
وقتي همه گرد آمدند، رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- فرمودند:
(أرأيتکم لو أخبرتکم أن خيلاً بالوادي بسفح هذا الجبل تريد أن تغير عليکم؛ أکنتم مصدقي؟)
«بگوييد ببينم! اگر به شما بازگويم که لشگري آماده در اين بيابان، بر دامنه پشت اين کوه، قصد يورش به شما و قتل و غارت شما را دارد؛ شما سخن مرا باور مي‌کنيد؟
گفتند: آري؛ سابقه ندارد که از شما سخن دروغي شنيده باشيم! هرگاه هر سخني از شما شنيده‌ايم راست بوده است!»
فرمودند:
(فإني نذير لکم بين يدي عذاب شديد! إنما مثلي ومثلکم کمثل رجل رأی العدو فانطلق يربأ أهله فخشي أن يسبقوه فجعل ينادي: يا صباحاه!)
«حال که چنين است، من آمد‌ه‌ام به شما هشدار بدهم که عذابي سخت در انتظار شما است! مثل من و شما مثل کسي است که ديده‌باني کرده و دشمن را ديده، و به راه افتاده است تا قوم و قبيله‌اش را با خبر سازد؛ اما، ترسيده است که مبادا دشمن زودتر از وي برسد؛ و فرياد سر داده است: يا صباحاه!»
آنگاه همة حاضران را به سوي حق و حقيقت فرا خواندند، و نسبت به عذاب الهي هشدار دادند، و گاه خصوصي و گاه عمومي انذار فرمودند:
(يا معشر قريش، اشتروا أنفسکم من الله! أنقذوا أنفسکم من النار! فإني لا أملک لکم من الله ضراً ولا نفعاً!) (ولا أغني عنکم من الله شيئاً).
«اي جماعت قريش، خودتان را از خداوند باز خريد کنيد! خودتان را از آتش دوزخ‌ رها سازيد! که من در پيشگاه خداوند مالک هيچ سود و زياني براي شما نيستم، و در برابر خداوند هيچ‌گونه حمايتي از شما نمي‌توانم بکنم!»
(يا بني کعب بن لوي، أنقذوا أنفسکم من النار؛ فإني لا أملک لکم ضراً ولا نفعاً!
يا بني مرة بن کعب، أنقذوا أنفسکم من النار!
يا معشر بني قصي، أنقذوا أنفسکم من النار؛ فإني لا أملک لکم ضراً ولا نفعاً!
يا معشر بني عبدمناف، أنقذوا أنفسکم من النار؛ فإني لا أملک لکم من الله ضراً ولا نفعاً، ولا أغني عنکم من الله شيئا!
يا بني عبد شمس، أنقذوا أنفسکم من النار!
يا بني هاشم، أنقذوا أنفسکم من النار!
يا معشر بني عبدالمطلب، أنقذوا أنفسکم من النار؛ فاني لا أملک لکم ضراً ولا نفعا، ولا أغني عنکم من الله شيئا! سلوني من مالي ما شئتم؛ لا أملک لکم من الله شيئا!)
«اي جماعت بني عبدالمطلب، خودتان را از آتش دوزخ‌ها رها سازيد! که من براي شما مالک هيچ سود و زياني نيستم، و در برابر خداوند هيچ‌گونه حمايتي از شما نمي‌توانم بکنم! از دارايي شخصي من هرچه مي‌خواهيد درخواست کنيد؛ در پيشگاه خدا من براي شما مالک هيچ چيز نيستم!»
(يا عباس بن عبدالمطلب، لا أغني عنك من الله شيئا!)
«اي عباس بن عبدالمطلب، در برابر خداوند هيچ‌گونه حمايتي از تو نمي‌توانم بکنم!»
(يا صفية بنت عبدالمطلب، عمة رسول الله، لا أغني عنك من الله شيئاً!)
«اي صفيه بنت عبدالمطلب، عمه رسول خدا، در برابر خداوند هيچگونه حمايتي از شما نمي‌توانم بکنم!»
(يا فاطمة بنت محمد رسول‌الله، سليني ماشئت من مالي؛ أنقذي نفسک من النار؛ فإني لا أملک لك ضراً ولا نفعاً، ولا أغني عنک من الله شيئاً!)
«اي فاطمه دختر محمد رسول‌خدا، هر آنچه از دارايي شخصي من مي‌خواهي از من درخواست کن؛ اما، تو خود بايد خودت را از آتش دوزخ رها سازي، زيرا که من براي تو مالک هيچ سود و زياني نيستم و در برابر خداوند هيچگونه حمايتي از تو نمي‌توانم بکنم!»
(غير أن لکم رحماً سأبلها ببلالها).
«تنها حقي که شما بر من داريد، حق خويشاوندي است؛ که من نيز آن را رعايت مي‌کنم و حق صله رحم را ادا مي‌کنم!»
وقتي اين مجلس انذار به پايان رسيد، مردم از هم پاشيدند و پراکنده شدند، و هيچ عکس‌العملي از آنان در تاريخ ثبت نشده است؛ جز آنکه ابولهب روياروي پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- قرار گرفت و به آن حضرت پرخاش کرد و گفت: تباً لک سائر اليوم! الهذا جمعتنا؟ «تمام عمر و براي هميشه خشک و بي‌مصرف شوي؛ به خاطر همين حرف‌ها ما را در اينجا گردآوردي؟!»
خداوند نيز سورة مَسَد را نازل فرمود:
﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ...﴾[3].
«خشگيده باد دو دست ابولهب؛ خود او نيز خشکيده و بي‌مصرف باد!...»
اين فرياد بلند، نهايت اقدام در راستاي تبليغ و دعوت اسلام بود که طي آن، رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- براي نزديک‌‌ترين کسانشان روشن گردانيدند که تصديق و تأييد اين رسالت، شرط برقرار ماندن روابط خويشاوندي و قومي با ايشان است، و زنجيرة اصل و نسب و نژاد که فرهنگ قوم عرب بر محور آن بنيان گرفته بود، در حرارت اين انذار الهي رسالت آسماني ذوب گرديده است.
همچنان آواي اين دعوت در اطراف و اکناف مکه طنين‌انداز بود، که آيه شريفه:
﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ﴾[4]. نازل گرديد. رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- نيز از آن پس، در همة مجامع و محافل مشرکان مکه نداي دعوت خويش را بلند و بر آنان کتاب خدا را تلاوت مي‌کردند، و به آنان همان سخني را مي‌‌گفتند که هر يک از انبياء الهي به قوم و قبيله خود گفته بودند:
﴿يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ﴾[5].
«اي قوم من، خداي يکتا را بپرستيد؛ که جز او براي شما خدايي نيست!»
از سوي ديگر، از آن به بعد، در برابر ديدگان مشرکان و بت‌پرستان به عبادت خداوند متعال مي‌پرداختند؛ چنانکه در وسط روز، در ملاعام، در حريم کعبة معظمه به صورت علني به نماز مي‌ايستادند.
به تدريج، دعوت رسول‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- نزد مکّيان مزيد قبول يافت، و مردم مکه يکي پس از ديگري به دين خدا وارد شدند، و روابط خانوادگي و خويشاوندي ميان تازه مسلمانان و طوايف و قبايلشان دستخوش کدورت و تيرگي گرديد، و لجاجت و کينه ودشمني ميان طرفين بالا گرفت؛ و قريش از اين بابت سخت رنجيده خاطر شدند، و صحنه‌هايي که مي‌ديدند، سخت برايشان ناخوشايند بود.

نخستين رايزني قريش براي مبارزه با آئين جديد
در اين اثنا، مسئلة ديگري نيز قريش را تحت فشار قرار داد.و هنوز از آغاز دعوت علني اسلام روزها يا ماههايي چند نگاشته بود که موسم حج فرا رسيد، و قريش نگران آن شدند که دسته‌جات عرب يکي پس از ديگري در سرزمين مکه بر آنان وارد مي‌شوند، ناگزير بايد در پي آن برآيند سخني آماده و ساخته و پرداخته داشته باشند که به حاجيان عرب درباره محمد بازگويند، تا دعوت اسلام در جان و دل اعراب اثر نگذارد.
يکجا جمع شدند و به نزد وليدبن مغيره رفتند، و به رايزني با يکديگر پرداختند. وليدبن مغيره گفت: در اين خصوص، همگي اجماع کنيد و يک سخن شويد، و هر يک به راهي نرويد، تا درنتيجه ناخواسته يکديگر را تکذيب کنيد و در برابر آراء و نظرات يکديگر بايستيد! گفتند: تو خود بگوي که چه بايد گفت و چه بايد کرد! و براي ما يک نقطه‌نظر پديدآور که همه همان را بگوييم! گفت: بلکه بعکس؛ شما بگوييد تا من بشنوم! گفتند: مي‌گوييم: کاهن است! گفت، نه به خدا؛ او کاهن نيست! ما بسيار کاهنان را ديده‌ايم؛ اين با وردها و سجع‌هاي کاهنان بسيار متفاوت است! گفتند، مي‌گوييم: مجنون است! گفت: او مجنون نيست! ما جنون را فراوان مشاهده کرده‌ايم و نيک مي‌شناسيم که جنون چيست. هيچيک از علائم جنون از قبيل عوارض جسماني؛ درگيري‌هاي عاطفي و رواني، و حالات وسواس و نابساماني را در وجود او نمي‌يابيم! گفتند: مي‌گوييم: شاعر است! گفت: او شاعر نيست! ما انواع مختلف شعر: رجز و هزج و قريض و مقبوض و مبسوط را خوب مي‌شناسيم؛ اين شعر نيست! گفتند: ميگوييم: ساحر است! گفت: وي ساحر هم نيست! ما جادوگران و جادوهايشان را فراوان ديده‌ايم؛ نه دميدني در کار او هست، و نه گره‌زدني! گفتند: پس چه بگوييم؟ گفت: به خدا! سخنان وي شيرني خاصي دارد، و از آب و رنگي کم‌نظير برخوردار است، ريشه‌اي سترگ دارد، و شاخه‌هايي پربار؛ هر يک از اين سخنان را که شما بخواهيد مطرح کنيد بر همگان معلوم مي‌شود که باطل است؛ باز هم از همه بهتر همين است که بگوييد: ساحر است! گفتاري آورده است که سحر است؛ ميانة شخص را با پدرش، با برادرش، با همسرش و با خاندانش برهم مي‌زند! قريشيان همين رأي و نظر را از او گرفتند و پراکنده شدند [6].
برخي روايات حاکي از آن‌اند که وقتي وليد تمامي پيشنهادات قريشيان را رد کرد، گفتند: آن رأي و نظر بي‌حرف و سخن خودت را به ما ارائه کن! وليد گفت: مهلتي به من بدهيد تا در اين‌باره بيانديشم! مدتي انديشيد و انديشيد، تا سرانجام همان رأي و نظري را که اخيراً از او نقل کرديم، براي آنان ابراز کرد.
خداوند متعال نيز شانزده آيه از سورة مدّثّر (آيات 11 تا 26) [7] را در ارتباط با ماجراي رايزني قريش و اظهارنظر وليدبن مغيره نازل فرموده است که ضمناً بيانگر چگونگي بررسي و برخورد و موضعگيري وليد است:
﴿إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ * فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ نَظَرَ * ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ * ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ * فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ﴾[8].
«او بررسي و مطالعه و برآورد کرد. خدا بکشدش؛ چگونه برآورد کرد! باز هم، خدا بکشدش، چگونه برآورد کرد! آنگاه باز نگريست. آنگاه، چهره درهم کشيد و روي تُرش کرد. آنگاه روي گردانيد و استکبار ورزيد. سرانجام گفت: اين يک سحر و جادوي ممتاز و بي‌نظير است! اين، هرچه هست، گفتار بشر نيست!»
به هر حال، شوراي قريش به اين تصميم‌گيري انجاميد، و قريشيان در پي اجراي آن برآمدند. در موسم حج، سر راه مردم نشستند، و هرکس که بر آنان مي‌گذشت، او را از گرايش به آئين جديد برحذر مي‌داشتند، و قضية دعوت حضرت محمد -صلى الله عليه وسلم- را براي او مطرح مي‌کردند [9].
از سوي ديگر، رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- در مقام دعوت و تبليغ، هرجا که حاجيان و مسافران بار مي‌انداختند، و نيز در عکاظ و مجنّه و ذوالمجاز، مردم را به دين خدا دعوت مي‌کردند، و ابولهب از پشت سر آن حضرت مي‌آمد و مي‌گفت: که اين مرد از دين برگشته و دروغ‌ساز است![10]
نتيجه اين شد که آن سال، همة کساني که از قبائل مختلف عرب به حج رفته بودند، با اطلاع کافي از اخبار دعوت رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- از موسم حج بازگشتند، وصيت شهرت و دعوت حضرت محمدبن عبدالله -صلى الله عليه وسلم- سراسر بلاد عرب را درنَوَرديد.
 
زیرنویسها:
[1]- سوره شعراء، آیه 214.
[2]- الکامل، ابن اثیر، ج 1، ص 584-585.
[3]- صحیح البخاری، ح 2753، 3525-3527، 4771؛ فتح‌الباری، ج 5، ص 449، ج 6، ص 637، ج 8، ص 360؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 114؛ جامع الترمذی، تفسیر سورة الشعراء، ج 5، ص 316-317، ح 3184-3186؛ مولف، متون این منابع را گردآوری، و در قالب یک رساله جداگانه تالی و تدوین کرده است.
[4]- سوره حجر؛ آیه 94.
[5]- سوره اعراف، آیات 59، 65، 73، 85.
[6]- سیرةابن‌هشام، ج 1، ص 271؛ بیهقی و ابونعیم نیز در دلائل و دیگر آثارشان آورده‌اند.
[7]- ظاهرا آیات 11 تا 31- م.
[8]- سوره مدثّر، آیات 18-25.
[9]- سیرة ابن‌هشام، ج 1، ص 271.
[10]- این کار ابولهب را امام احمد در مسند خود روایت کرده است: ج 3، ص 492؛ ج 4، ص 341؛ نیز نک: البدایة و النهایة، ج 12، ص 449-450.


(به نقل از: خورشيد نبوّت، ترجمه فارسي «الرحيق المختوم» مؤلف: شيخ صفي الرحمن مبارکفوري، برگردان : دکتر محمدعلي لساني فشارکي)
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امیر المومنین، عمر رضي الله عنه می فرماید:« لاَ حَظَّ فِى الإِسْلاَمِ لِمَن تَرَکَ الصَّلاۀِ»( کسی که نماز را ترک دهد هیچ بهره ای در اسلام ندارد).

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 8843
دیروز : 3293
بازدید کل: 8244188

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010