Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ميفرمايد: "لا يحل لمسلم أن يهجر أخاه فوق ثلاث، يلتقيان يصد هذا ويصد هذا، وخيرهما الذي يبدأ بالسلام ". (ابوداوود 4911)
يعنى: "براى يك مسلمان حلال نيست كه با برادر دينى اش بيشتر از 3 روز قهر كند، و هنگاميكه با هم ديدار ميكنند هم اين و هم او از هم دورى ميكند، و بهترين آنها كسى است كه شروع به سلام كند (و آشتى را براه اندازد)."

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>علوم قرآن>سوره فرقان > تفسیر سوره فرقان از تفسیر فی ظلال القرآن ترجمه مصطفی خرمدل

شماره مقاله : 818              تعداد مشاهده : 590             تاریخ افزودن مقاله : 10/7/1388

سورۀ فرقان مکی و 77 آیه است
این سورۀ مکّی‌، سراسر آن به گونه‌ای جلوه‌گر می‌آید که انگـار پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را ناز می‌کند و از او غمزدائی مـی‌نماید، و او را اطمینان می‌دهد و نیرو می‏بخشد، در آن حال ‌که با مشرکان قریش رویاروی گردیده است‌، و با دشمنانگی‌، گردنکشی‌، اذیّت و آزار، و ستیزه ‌گری نادرست ایشان روبرو شده است‌، و دیده است‌ که آنان بر سر راه هدایت ایستاده‌اند و سد و مانع فرا راه هدایت داشته‌اند.

این سوره در نگاه گذرای دیگـری انس و الفت دادن لطیف و ظریفی را به تصویر می‌کشد که خدا بنده و پیغمـرش صلّی الله علیه و آله و سلّم را با آن احاطه می‌کند. انگـار آرام آرام بر دردهایش مرهم می‌نهد، و رنجهایش را دست می‌کشد و می‌زداید، و دلـش را نوازش می دهد، و بر آن باران یقین و اطمینان ریزان‌، و از نسیمهای عـنایت و رعایت و لطف و محبت وزان می‌کند.

این سوره در نگاه‌ گذرای دیگری پیکار سختی را به تصویر می‏‎كشد ، پیکار سختی با انسـانهای گمراه و خدانشناس و دشمن خدا و پیغمبر. آن انسـانهایی‌ که سخت به ستیره‌گری می‌پردازند، و سرکشی و چموشی می‌آغازند، و ستــگرانه اذیّت و آزا‌ر می‌رسانند، و از هدایت واضح و روشن و روشنگر کناره ‌گیری می‌کنند و می‌گریزند.

اینان انـسانهائی هـستند که درباره این قرآن بزرگ می‌گویند:

(إن هذا إلا إفك افتراه وأعانه عليه قوم آخرون).

این (‌قرآن‌) دروغی بپش نیست که خود (‌محمّد) آن را از پیش خود به هم بافته است و گروهی او را در این کار یاری داده‌اند. (‌فرقان‌/4‌)

یا اینکه می گویند:

(أساطير الأولين اكتتبها فهي تملى عليه بكرة وأصيلا)

افسانه‌های پیشینیان است که (‌از دیگران‌) خواسته است آن را بـرایش بنویسند، و چنین افسـانه‌هایی سحرگاهان و شامگاهان بر او خوانده می‌شود (‌تا آنها را حفظ کشد و په خاطر سپارد)‌. (فرقان/5)

اینان انسانهائی هستند که درباره محمّد پیغـمبر بزرگوار خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌گویند:

(إن تتبعون إلا رجلا مسحورا).

شما جز از یک انسان دیوانه پیروی نمی‌کنید. (فرقان/8)

یا تمسخرکنان می‌گویند:

(أهذا الذي بعث الله رسولا ?!).

این است آن کسی که خدا او را به عنوان پیغمبر فرستاده !ست‌؟!(فرقان/41)

اینان‌ کسانیند که بدین گمراهی بسنده نمی‌کنند. بلکه دربارۀ پروردگار بزرگوارشان نیز پررویی و بی‌ادبی و فسق و فجور می‌کنند!:

(وإذا قيل لهم:اسجدوا للرحمن قالوا:وما الرحمن ? أنسجد لما تأمرنا ? وزادهم نفورا).

هنگامی که به کافران گفته می‌شود: برای خداوند رحمان (‌که سراسر وجود شما غـرق رحـمت او است‌، کرنش ببرید و ) سجده کنید، (‌از روی کبر و غرور و از سر استهزاء و تمسخـر) می‌گویند: رحمان چه چیز است‌؟ (‌ما که او را نمی‌شناسیم تا برایش سجده برده و پـرستش کنیم‌)‌. آیا ما برای چیزی سجده کنیم (‌و پرستش نمائیم‌) که تو به ما دستور می‌دهی‌؟ (‌مگر مـا به سخن تو گوش فرا می‌دهیم و فرمان تو را می‌پذیریم‌؟‌! امر به سجده در آن بیماردلان اثر معکوس می‌گذارد) و بر نفرت و گریز ایشان (‌از پذیرش ایمان‌) می‌افـزاید.(فرقان/60)

یا این ‌که زحـمت خود می‌دهند و بر رنج دیگران می‌افزایند:

( لولا أنزل علينا الملائكة أو نرى ربنا).

چرا فرشتگان به پیش ما نمی‌آیند (‌تابر صدق رسالت تو گواهی دهند؟‌) یا چرا پروردگار خود را نمی‌بینیم (‌تا خودش در برابرمان ظاهر و به مـا بگوید که او تو را فرستاده است‌؟‌.(فرقان/21)

اینان بسان همان کسانیند کـه از قدیم بوده‌اند و از روزگار نوح تا خاتم الانبیاء با پیغمبر خود همچون موضعگیری‌ای را داشته‌اند و همین کژراهه‌ای را در پیش گرفته‌اند... هـمچون مـردمانی بر انسان بودن پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز اعتراض داشته‌اند وگفته‌اند:

(ما لهذا الرسول يأكل الطعام ويمشي في الأسواق ? لولا أنزل إليه ملك فيكون معه نذيرا !).

این چه چیزی است‌؟‌! او غذا مـی‌خورد، و در بازار راه می‌رود، (‌نه شیوۀ فرشتگان دارد، و نه روش شاهان‌. او امتیازی بر دیگران ندارد، چر! که همچون افـراد عـادی

نیاز به تغذیه دارد، در بازارها برای کسب و تجارت و خرید نیازمندیهای خود رفت و آمد می‌کند)‌. چرا لااقل فرشته‌ای به سوی او فرستاده نشده است تا (‌به عنوان گواه صدق دعوتش‌) همراه او مردم را بیم بدهد (‌و در امر تبلیغ رسالت او را یاری نماید و ما هـم ایـمان بیاوریم‌؟‌!. (‌فرقان‌/‌٧)

بر اموال و دارایی کم او نیز اعتراض دارند و می‌گویند:

(أو يلقى إليه كنز أو تكون له جنة يأكل منها).

یا این که گنجی (‌از آسمان‌) په سوی او انداخته شود(‌تا از آن خرج و انفاق کند) و یا این که باغی داشته باشد که آز (‌میوه‌های‌) آن بخورد (‌و امرار معاش کند)‌. (فرقان/8)

اینها بر شیوۀ نزول تدریجی قرآن نیز اعتراض دارند و می‌گویند:

(لولا نزل عليه القرآن جملة واحدة !).

چرا قرآن بر او یکجا نازل نمی‌شود؟ (‌و چرا آیات آن تدریجاً و با فواصل مختلف زمانی نازل می‌گردد؟!). ‌فرقان‌/32)

تازه این سخنان نابخودانه‌، افزون بر دروغ نامیدن و تمسخرکردن و جفا نمودن و تهمت زدن بزهکارانه است.

پیغمبر یلّی الله علیه و آله و سلّم در مقابل این همه‌ گفتارها و کردارها ایستادگی و شکیبائی‌ کرد، در حالی‌ که هیج جاه و مقام و ثروف و اموالی نداشت‌. در برابر پروردگارش بای از گلیم خود درازتر نکرد و چیزی را بدو پیشنهاد ننمود. جز این چیزی نکرد که رو به خدایند و خشنودی او را بخواهد، و به چیزی جز این توجه ننماید و اهمّیّت ندهد:

(رب إلا يكن بك علي غضب فلا أبالي . لك العتبى حتى ترضى).

پروردگارا! اگر تو بر من خشم نگیری، هر چه شود مهمّ نیست و نسبت بدان بی‌مبالات خواهم بـود. شکایت خویش را تنها بـه آستانۀ تو می‌آورم تا آن گاه که خشنود خواهی شد.[1]

در اینجا و درهمین سوره‌، پروردگارش او را در پناه خود می‌دارد، و بر دردها و رنجهایش مرهم می‌نهد و او را ناز می‌کند و غمهایش را می‌زداید، و سختی‌ها و گرفتاریهایی را بر او سبک می‌دارد که از سوی قوم و خویشانش بدو می‌رسد و از سوء ادب و ازگرنکشی ایشان می‏‎بیند، و مشاهده می‌کند که آنان بر آفریدگارشان و روزی ‌رسانشان و خالق کـل جهان و اداره کننده و راه برندۀ سراسر کیهان گردنکشی و سرکشی می‌کنند!‌.. هر چیزی از اینها را که بر سر او بیاورند هیچ‌ گونه ‌گناهی متوجّه او نبوده و وی مقصّر نیست‌.

(ويعبدون من دون الله مالا ينفعهم ولا يضرهم وكان الكافر على ربه ظهيرا).

مشرکان معبودهابی جز خدا را پرستش می‌کنند که نه سودی به آنان می‌رسانند و نه زیانی‌. کافران پـیوسته در راه سرکشی از پروردگارشان همدیگر را پشتیبانی می‌کنند. (‌فرقان/‌55)

(واتخذوا من دونه آلهة لا يخلقون شيئا وهم يخلقون , ولا يملكون لأنفسهم ضرا ولا نفعا ولا يملكون موتا ولا حياة ولا نشورا).

(مشرکان‌) سوای خدا، معبودهایی را برگرفته‌اند (‌و به پرستش اصنام و کواکب و اشخاصی پرداخته‌اند) که چیزی را نمی‌آفرییند و بلکه خودشان آقریده‌هایی بیش نیستند، و مالک سود و زیانی برای خود نبوده‌، و بر مرگ و زندگی و رستاخیز اختیار و توانائی ندارند. (فرقان/3)

(وإذا قيل لهم:اسجدوا للرحمن قالوا:وما الرحمن ?).

هنگامی که به کافران گفته می‌شود: بـرای خداوند رحمان (‌که سراسر وجود شما غـرق رحمت او است‌، کرنش ببرید و )‌سجده کنید. (‌از روی کبر و غرور و از سر استهزاء و تمسخر) می‌گویند: رحمان چه چیز است‌؟ (‌مـا که او را نمی‌شناسیم تا برایش سجده برده و پرستش کنیم‌)‌. (‌فرقان/60‌)

خداوند پیغمبرش صلّی الله علیه و آله و سلّم را دلداری می‌دهد، و با به تصویرکشیدن سطح پائین و پستی‌ که تمسخرکنندگان در آن غلت می‌خورند، از او دلنوازی و غمزدائی می‌کند:

(أرأيت من اتخذ إلهه هواه أفأنت تكون عليه وكيلا ? أم تحسب أن أكثرهم يسمعون أو يعقلون ? إن هم إلا كالأنعام , بل هم أضل سبيلا !).

به من بگو، آیا کسـی که هوا و هوس خود را معبود خویش می‌کند (‌و آرزو پرستی را جایگزین خداپرستی می‌سازد، تا آنجا که سنگهای بی‌جانی ر! بر می‏‎گزیند و به دلخواه می‌پرستد) آیا تو وکیل او خواهـی بود؟ (‌و می‌توانی او را از هواپرستی به خداپرستی برگردانی‌، و از ضلالت به هدایت بکشانی‌؟‌!) آیا گمان می‌بری که بیشتر آنان (‌چنـان که باید) می‌شنوند یا می‌فهمند؟ (‌نه‌! آنان تفکّر و تعقّل بدارند)‌، ایشـان همچون چهارپایان هستند، و بلکه گمراه ‌تر.(فرقان/43و44).

خدا به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم وعدۀ ‌کمک و یاری در پیکار و مجادله و مباحثه می‌دهد:

(ولا يأتونك بمثل إلا جئناك بالحق وأحسن تفسيرا).

) این کافران‌) هیچ مثالی را (‌به عنوان اعتراض از قرآن و رخنه از رسالت و دعوت تو) به میان نمی‌کشند، مگر این که ما پاسخ راست و درست را، و بهترین وجه و زیباترین تبیین و تفسیر را به تو می‌نمایانیم (‌و بدین وسیله اعتراضات واهی ایشان را پاسخ داده وباطل می‌گردانیم‌)‌. (‌فرقا‌ن‌/33)

در پایان پیکار، کشتارگاه‌ها و جایگاه‌های نابودی تکذیب‌کنندگان پیشین را بدو نشان می‌دهد.از حفله به اقوام موسی‌، نوح‌، عاد، ثمود، اصحاب الرّسّ‌، و اقوام دیگری‌ که در قرون مختلف در فاصلۀ میان آنان بوده‌اند و نابود گردیده‌اند و به دیار نیستی رفته‌اند.

در پایان ذکر این اقوام‌، فرجام نابهنجار و ناگوار ایشان را در زنجیره‌ای از صحنه‌های قیامت نشان می‌دهد:

(الذين يحشرون على وجوههم إلى جهنم أولئك شر مكانا وأضل سبيلا).

کسانی که کشـان‌ کشان بر رخسـاره به سوی دوزخ

برده می‌شوند و در آن گرد آورده می‌شوند، آنان بدترین جایگاه و منحرف‌ترین راه را دارند) .فرقان/34(‌

(بل كذبوا بالساعة وأعتدنا لمن كذب بالساعة سعيرا . إذا رأتهم من مكان بعيد سمعوا لها تغيظا وزفيرا . وإذا ألقوا منها مكانا ضيقا مقرنين دعوا هنالك ثبورا . لا تدعوا اليوم ثبورا واحدا ادعوا ثبورا كثيرا).

این حرفهائی را کـه می‌زنند همه بهانه است‌)‌. واقع قضیّه این است که آنان قیامت را دروغ می‌دانند، و مـا برای کسی که قیامت را دروغ بداند آتش شعله‌ور و سوزانی را آماده کرده‌ایم‌. هنگامی که (‌این آتش فروزان دوزخ‌) ایشـان را از دور مـی‌بیند (‌و آنان چشمشان بدان می‌افتد) صدای خشم آلود و جوش و خروش آن را می‌شنوند. هنگامی که ایشان‌، با غل و زنجیر، به مکان تنگی از آتش دوزخ افکنده می‌شوند، در آنجا (‌واویلا سر می‌دهند و ) مرگ را به فریاد می‌خوانند (‌و آرزوی نابودی میکنند ‌کنند)‌. امروز یک بارنه‌، بلکه بارها و بارها مرگ را به آرزو بخواهید و فریادش دارید (‌ولی بدانید که دیگر مرگی وجود ندارد، و خلاص از عذاب و نجات از عقابی که پیوسته رو به افزایش است‌، غیر ممکن است ). (‌فرقان/11-14)

(ويوم يعض الظالم على يديه يقول:يا ليتني اتخذت مع الرسول سبيلا . يا ويلتا ! ليتني لم أتخذ فلانا خليلا).

و در آن روز ستمکار (‌کفر پیشه‌) هر دو دست خویش را (‌از شدّت حسرت و ندامت‌) بـه دندان می گزد و می‌گوید: ای کاش‌! با رسـول خدا راه (‌بهشت را) بـرمی‌گزیدم (‌و با قافلۀ انبیاء به سوی خوشبختی جاویدان و رضای یزدان سبحان حرکت می‌کردم‌. ای وای من‌! من‌، بر خود چه کردم‌؟‌) ای کاش‌! من فلانی را به دوستی نمی‌گرفتم‌!. (‌فرقان‌/27و28)

خداوند پیغمبر را دلداری می‌دهد به این‌ که صفت او بسان صفت همۀ پیغـبران پیش از خود است‌:

(وما أرسلنا قبلك من المرسلين إلا إنهم ليأكلون الطعام ويمشون في الأسواق).

ما هیح یک از پیغمبران را پیش از تو نفرستاده‌ایم مگر این که (‌همۀ آنان از جنس بشر بوده‌اند و) غذا می خورده اند و در بازارها (برای معامله و تهیّه نیازمندیهای خود )راه می رفته اند. (فرقان/20)

(وكذلك جعلنا لكل نبي عدوا من المجرمين . وكفى بربك هاديا ونصيرا).

این گونه (که تو ای پیغمبر! با موضعگیری و عداوت سرسختانۀ این گروه روبرو شده ای همۀ پیغمبران در چنین شرائطی قرار داشته اند، و )برای هر پیغمبری گروهی از بزهکاران را دشمن ساخته ایم (که با او به مبارزه پرداخته و با مکتب و دعوتش مخالفت ورزیده اند امّا بدان که حقّ همیشه پیروز است، و تو هم تنها و بدون یاور نیستی، و خدا تو را به راه پیروزی بر آنان راهنمائی می کند و یاریت می دهد ) و همین بس که خدای تو راهنما و یاور باشد. (فرقان/31

خدا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را مکلّف و مو ظّف می فرماید که شکیبائی و پایداری کند، و با قرآنی که با خود دارد به جهاد کافران بپردازد، قرآنی که دارای دلائل روشن و براهین نیرومند و مؤثّر در ژرفای وجدان است:

(فلا تطع الكافرين وجاهدهم به جهادا كبيرا).

(در تبلیغ رسالت و دعوت به حقّ، استوار و کوشا باش و ) از کافران اطاعت مکن (و به دنبال هوسها و خرافات ایشان مرو ) وبا ( اسلحۀ ) قرآن با آنان جهاد بزرگ ( و همه جانبۀ تبلیغاتی )را بیاغاز.(فرقان/52)

خدا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را تشویق می کند و بر تحمّل سختیهای جهاد بر می انگیزد و از او می خواهد بر سرور خود توکّل داشته باشد:

(وتوكل علي الحي الذي لا يموت وسبح بحمده , وكفى به بذنوب عباده خبيرا ).

و ( در همۀ امور بر خداوندی تکیه کن که همیشه زنده است و هرگز نمی میرد و حمد و ثنای او را به جای بیاور (و بدان تو عهده دار ایمان یا کفر مردمان نیستی و خدا همگان را می پاید ) و همین کافی است که خداوند از بندگانش آگاه است (و هیچ گونه گناهی از دید او مخفی نم ماند).(فرقان/58)

بدین منوال و بر این روال این سوره به جلو می‌رود: در پرتوی از آن‌، انس و الفت بخشیدن و دلداری و غمزدائی ‌کردن است و خدا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خود را در پناه خویش می‌گیرد. در پرتوی از آن‌، رنجها و دردسرهای مشرکان به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم یزدان‌، نابود ساختن و عذاب رساندن غافلان از سوی یزدان بزرگوار سبحان است‌. تا آن‌ گاه ‌که سوره به پایان خود می‌رسد. ناگهان باد ملایمی وزان می‌گردد و خوشی و خوشبوئی و گل و ریحان‌، و آرامش و آمرزش ایزد جهان در می‌رسد... و چهرۀ بندگان خداوند مهربان پدیدار می‌گردد:

(عباد الرحمن). . (الذين يمشون على الأرض هونا , وإذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما . . .)

بندگان (‌خوب خدای‌) رحمان کسانیند که آرام (‌و بدون غرور و تکبّر) روی زمین راه می روند (‌و تواضع در حرکات و سکنات ایشان و حتّی در راه‌ رفتن آنان آشکار است‌)‌، و هنگامی که نادانان ایشان را مخاطب (‌دشنامها و بد و بیراه‌های خود) قرار می‌دهند، از آنان روی می‏‎گرداند و به ترک ایشان می‌گویید...

انگار کار زار جهاد چکیدۀ دسترنج ایشان است‌، و نبرد سخت ایشان با انسانهای منکر و گمراه و ستیزه‌گر و کینه‌توز است که جهاد را پدیدار و نمودار می‌سازد. انگار آنان میوۀ شـیرین و خوشمزۀ خیر و خوبی نهان در درخت پرخار بشریّت هستند.

این سوره با به تصویر کشیدن حقارت انسانها در پیشگاه یزدان پایان می‌پذیرد، مگر آن انسانهائی که دارای آن چنان دلهای مؤمنی هستند، دلهای مؤمنی که به خدا پناه می برند و او را به فریاد می خوانند:

(قل:ما يعبأ بكم ربي لولا دعاؤكم . فقد كذبتم فسوف يكون لزاما).

بگو: اگر عبادت و دعاهایتان نباشد، پروردگار من اعتنائی به شما ندارد (‌و برایتان کوچک ترین ارزشی قائل نیست‌. چرا که نعمتهای والای بهشت را بندگان خوب خدا در پرتو پرستش او به دست خواهند آورد)‌. امّا شما (‌کفّار، رسالت آسمانی را) تکذیب مـی‌کنید و (‌نتیجۀ بد) آن ملازم شما خواهد شد (‌و سزای کفر و عصیان خود را خواهید دید)‌. (فرقان/77)

*

اینها سایه‌ روشنهای سوره است‌. آن هم محوری ا‌ست که سوره پیرامونش می‌چرخد، و موضوع سوره است‌، موضوعی‌ که سوره بدان می‏‎پردازد. این هم وحدتی است‌ که ناگسیختنی است و مشکل است بتوان بخشی را از بخشی جدا کرد و برید. ولی میتوان آان را به چهار مرحله در پرداختن به این موضوع تقسیم ‌کرد.

مرحلۀ نخست از این چهار مرحله می‌آغازد با تسبیح و تقدیس خدا و حمد و سپاس ا‌و در برابر فرو فرستادن این قرآن بر بنده‌اش تا بیم‌ دهندۀ جهانیان گردد و با به یگانگی پرستیدن خدایی‌ که مالک هر آن چیزی است که در آسمانها و زمین است‌، و جهان را با حکمت و تدبیر خود اداره می‌کند و کار و بار آن را می‌گرداند، و با نفی فرزند و انباز از خدا ... آن گاه می‌پردازد به این که مشرکان با وجود این‌، آلهه و بتهائی را با خدا می‌پرستند، إلهه و بتهائی ‌که چیزی را نمی‌آفرینند، و بلکه خودشان آفریده می‌شوند .. همۀ اینها پیش از آن ذکر می‌شود که سخنان آزار دهندۀ ایشان را‌جع به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ‌ ذکر گردد، از قبیل تکذیب چیزی ‌که برای آنان با خود به ارمغان آورده است‌، و ایشان ادعا می‌کردند که قرآن را از پیش خود سـاخته است و به دروغ به خـدا نسبت داده است‌، و قـرآن افسـانه‌های گذشتگان است و از دیگران خواسته است آن را برایش رونویسی و بازنویسی ‌کنند! همچنین پیش از این ‌که اعتراضات آ‌نان دربارۀ آدمیزا‌دگی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و نیاز او به خوراک‌، و راه رفتن او در بازارها گردد، و قبل از این که پیشنهادهایشان بیان شود که می‌گفتند: فرشته‌ای به نزدش فرود آید، یا گنجی بدو داده شود، ویا باغی داشته باشد که از آن امرار معاش ‌کند، و پیش از این‌ که پررویی و سنگدلی ایشان بدانجا رسد که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را مرد دیـوانه‌ای و جادو شده‌ای بنامند ... انگار پیشاپیش یزدان سخنان کفر آمیزشان را بیان می‌فرماید و انکار کردن پروردگارشان را ذکر می‌نماید تا سخنان نابهنجار و ناروایشان را دربارۀ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و درباره رسالت او بر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم سبک دارد و از درد نیش سخنانشان بر دل و جانش تا اندازه‌ای بکاهد ... آن گاه گمراهی ایشان را اعلان شکند و بیان می‌دارد که آنان قیامت را دروغ می‌نامند. آنـان را از عذب دوزخی می‌ترساند که آن را برای ایشان آماده کرده است‌، و با غل و زنجیر به‌ گوشۀ تنگی از آن افکنده می‌شوند. در مقابل اینان صفحۀ دیگری را نشان می‌دهد که چهرۀ مؤمنان در آن پیدا و هویدا می‌گردد، مؤمنانی ‌که به بهشت نائل شده‌اند:

(لهم فيها ما يشاءون خالدين).

(همان بهشتی که‌) هر چه بخواهند، در آنجا موجود و برای آنان فراهم است‌، و برای همیشه در آنجا خواهند ماند. (فرقان/16)

روند سوره در نشان دادن صحنۀ آنان در قیامت بـه ییش می‌رود. در این صحنه ایشان را روبرو می‌گرداند با کسانی‌ که بجز خدا می‌پرستیدند. این کـسان هـم شریک و انباز ساختن خود را تکذیب می‌کنند و ادّعای پرستشگران خو‌یش را ناروا و نابجا می‌شمارند ... این مرحله با دلداری و دلنوازی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پایان می‌پذیرد. بدو گفته می‌شود که جملگی پیغمبران‌، همچون او انسان بوده‌اند، و خوراک می‌خورده‌اند و در بازارها راه می‌رفته‌اند.

مرحلۀ دوم آغاز می‌گردد باگردن افرازی کسانی بر خدا که ملاقات ‌با خدا را تکذیب می‌کنند و می‌گویند:

(لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا).

چرا فرشتگان به پیش ما نمی‌آیند (‌تا بر صدق رسـالت تو گواهی دهند؟‌) یا چرا پروردگار را نـمی‌بینیم (‌تا خودش در برابرمان ظاهر و به ما بگوید که او تو را فرستاده است؟!) (فرقان/21)

روند سوره‌، صحنۀ روزی را که در آن فرشتگان را می‏بینند، تند و سریع پیش چشمانشان می‌دارد:

(وكان يوما على الكافرين عسيرا ).

آن روز برای کافران روز سختی خواهد بود.

(ويوم يعض الظالم على يديه , يقول:يا ليتني اتخذت مع الرسول سبيلا ).

و در آن روز ستمکار (‌کفر پیشه‌) هر دو دست خویش را (‌از شدّت حسرت و ندامت‌) به دندان می‏‎گزد و می‌گوید: آی کاش‌! با رسول خدا راه (‌بهشت را) برمی‌گزیدم (‌و بـا قافلۀ انبیاء به سوی خوشبختی جاویدان و رضای یزدان سبحان حرکت می‌کردم‌. ای وای من‌! بر خود چه کردم‌؟‌)‌. (فرقان/27)

این کار بدان خاطر است که مایۀ دلداری و دلنـوازی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ‌شود، و از این ‌که به ترک قرآن می‌ گویند ناراحت نگردد، و شکایت این ترک قرآن را به پـیش خدای خود ببرد و بس‌. آنان بر شیوۀ فرو فرستادن تدریجی قرآن ایراد می‌گیرند و می‌گویند:

(لو لا نزل عليه القرآن جملة واحدة).

چرا قرآن بر او یکجا نازل نمی‌شود؟‌!. (‌فرقان/32)

بر این اعتراض ایشان پیرو می‌زند با صحنه‌ای از ایشان در روز قیامت ‌که بر رخساره ‌هایشان‌ کشان کشان کشیده می‌شوند، روز قیامتی ‌که آن را دروغ می‌گفتند و تکذیب می‌کردند. فرجـام تکذ‌یب‌ کنندگان پیش از ایشان را نیز به تصویر می‌کشد، از قبیل‌: قوم موسی‌، قوم نوح‌، قوم عاد، ثمود، اصحاب الرّس و نسلهای زیادی ‌که در فاصلۀ زمانی میان آنان بوده‌اند. از کار و بارشان اظهار شگفت می‌شود که چرا بر ویرانه‌های شهر و دیار قوم لوط می‌گذرند و درس عبرت نمی‌گیرند! روند سوره بدین وسیله از تأثیر سرکشی و گردن افرازی ایشان بر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌کاهد، بدان گاه که می‌گفتند:

(أهذا الذي بعث الله رسولا ?)

ایـن است آن کسی که خدا او را به عنوان پیغمبر فرستاده است‌؟‌!. (فرقان/41)

(إن هم إلا كالأنعام بل هم أضل سبيلا).

ایشان جز همچون چهارپایان نیستند، و بلکه گمراه ‌تر هستند. (فرقان/44)

مرحله سوم چرخشی و گردشی در میان صحنه‌های هستی است‌. این صحنه با صحنۀ سایه آغاز می‌گردد، و با پیاپی آمدن شب و روز، و بادهای مژده دهندۀ آب حیات بخش، و آفرینش انسان از آب، ادامه و استمرار پیدا می‌کند، و بیان می‌شود که آنان با وجود این‌، بجز خدا چیزهایی را می‌پرستند که نه بدیشان سود می‌رسانند و نه بدیشان زیان مـی‌رسانند، و آنان بر خداوندگار و آفریدگار خود می‌شورند، و سنگدلانه و نامهربانانه سرکشی و گردن افرازی می آغازند وقتی ‌که به پرستش خدای راستین دعوت می‌گردند:

(وإذا قيل لهم:اسجدوا للرحمن قالوا:وما الرحمن ?).

هنگامی که به کافران گفته می شود: برای خداوند رحمان (‌که سراسر وجود شما غرق رحمت او است‌، کرنش ببرید و) سجده کنید، (‌از روی کبر و غرور و از سر استهزاء و تمسخر) می‌گویند: رحمان چه چیز است‌؟ (‌ما که او را نمی‌شناسیم تا برایش سجده برده و پرستش کنیم‌)‌. (فرقان/60)

خداوند مهربان آن کسی است ‌که‌:

(جعل في السماء بروجا وجعل فيها سراجا وقمرامنيرا . وهو الذي جعل الليل والنهار خلفة لمن أراد أن يذكر أو أراد شكورا).

در آسمان بر جهائی را به وجود آورده است‌، و در آن‌، چراغ (‌فروزان خورشید) و ماه تابان را ایجاد نموده است‌. خدای رحمان کسی است که شب و روز را (‌به طور متناوب‌) جایگزین یکدیگر می‌سازد، برای (‌عبرت) انسانی که بـخـواهد به یاد خدا باشد (‌و فطرت خداشناسی را در خود بیدار نگاه دارد) یا بخواهـد (‌نعمتهای بیشمار آفریدگارش را) سپاسگزاری کند (‌و با زنده نگاه داشتن روح شکرگزاری، بر الطاف و انعام خدا در حق خود بیفزاید)‌.

ولی آنان نه یاد آور می‌شوند و پند و اندرز می‌گیرند، و نه سپاسگزاری مـی‌کنند و شکر نعمت به جای می آ ورند.

سپس واپسین مرحله در می‌رسد و «‌عباد الرحمن‌» را به تصویر می‌کشد. بندگان خوب خدای رحمان ‌کسانیند که برای خدا سجده می‌برند و او را پرستش می‌کنند. آن گاه روند سوره ا ‌رکان و اصولی را می‌نگارد که بندگان خوب خدای رحمان در پرتو آنها سزاوار همچون صفت والائی شده‌اند. سپس درگاه توبه را باز می‌گذارد برای کسانی‌ که مشتاق باشند راه و روش بندگان خوب خدای رحمان را در پیش ‌گیرند و در خطّ سیر ایشان حرکت‌ کنند. بعد جزا و سزای شکیبائی ایشـان را در برابر وظائف و تکالیف و سختی‌ها و دشواریهای ایمان و عبادت به تـصویر می‌کشد:

(أولئك يجزون الغرفة بما صبروا ويلقون فيها تحية وسلاما).

به اینان بالاترین درجات و عالی ترین منزلگاه‌های بهشت داده می‌شود در برابر صبر و استقامتشان (‌بر انجام طاعات و دوری از منکرات‌)‌، و در آن (‌جایگاه ‌های والای بهشت‌، از هر سو) بر آنان درود و سلام گفته می شود . (‌فرقان /‌٧٥)

سپس سوره با بیان ناچیزی انسانها در پـیشگاه خدا پایان می‌پذیرد، مگر اسانهائی‌ که دارای همچون دلهای فرمانبردار و پاسخگو و آشنای با خدا هستند و در میان این‌ گّلۀ ‌گریخته و گمراه تکذیب ‌کنندگان و خدانشناسان بسر می‏‎برند.

این ناچیزی و حقارت‌، دردهـا و رنجهائی را تخفیف می دهد که پیغمبر خـدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از تکـذیب ‌کنندگان و خدانشناسان می‌بیند و می‌چشد. این هم هماهنگ و سازگار با سایه روشن این سوره و فضای آن‌، و با موضوع این سوره و اهداف آن است‌، و شیوۀ هماهنگی هنری در قران ا‌ست‌.

اکنون به طور مفصّل به مرحلۀ نخستین می‌پردازیم‌.

(تبارك الذي نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا . الذي له ملك السماوات والأرض , ولم يتخذ ولدا , ولم يكن له شريك في الملك , وخلق كل شيء فقدره تقديرا . واتخذوا من دونه آلهة لا يخلقون شيئا وهم يخلقون , ولا يملكون لأنفسهم ضرا ولا نفعا , ولا يملكون موتا ولا حياة ولا نشورا ).

والامقام و جاوید کسی است که فرقان‌، (‌یعنی جداسازندۀ حق از باطل‌) را بر بندۀ خود (‌محمّد) نازل کرده است‌، تا این که جهانیان را (‌بدان‌) بیم دهد (‌و آن را به کوش ایشان برساند)‌. آن کسی که حکومت و مالکیت آسمانها و زمین از آن او است‌، و فرزندی برای خود برنگزیده است‌، و در حکومت و مالکیّت انبازی نداشته است‌، و همه چیز را آفریده است و آن را دقیقاً اندازه‌گیری و کاملا برآورده کرده است‌. (‌مشرکان‌) سوای خدا، معبودهائی را برگرفته‌اند (‌و به پـرستش اصنام و صواکب و اشخاصی پرداخته‌اند) که چیزی را نمی‌آفرینند و بلکه خودشان آفریده‌هائی بیش نیستند، و مالک سود و زیانی برای خود نبوده‌، و بر مرگ و زندگی و رستاخیر اختیار و توانی ندارند.

این سرآغازی است ‌که به موضوع اصلی سوره اشاره می‌نماید: قرآن از جـانب یزدان اندک اندک نـازل می‌گردد. رسالت اسلام برای جملگی مردمان ا‌ست‌. خدا یگانه و یکتا است‌. خدا فرزند و انباز ندارد. خدا مالک سراسر این جهان هستی است‌. این جهان هستی با حکمت و تدبیر و تقدیر او اداره می‌شود... با وجود همۀ اینها مشرکان شرک می‌ورزند، و افراد مفتری افتراء می‌زنند، و ستیزه گران به ستیزه‌گری می‌پردازند، و گردن افرازان گردن می‌افرازند!

)تبارك الذي نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا). .

والامقام و جاوید کسی است که فرقان‌، (‌یعنی جداسازندۀ حق از باطل‌) را بر بندۀ خود (‌محمّد) نازل کرده است‌، تا این که جهانیان را (‌بدان‌) بیم دهد (‌و آن را به گوش ایشان برساند

«تبارگ‌» از باب تفاعل برکت است‌. بیانگر کثرت و زیادت برکت و رفعت و والائی آن است‌. روند قرآنی واژۀ بزرگوار خدا را ذکر نکرد٥ است‌، و بلکه به اسـم موصول بسنده نموده است‌:

(الذي نزل الفرقان).

آن کسی که فرقان را نازل کرده است‌.

این کار برای اظهار صله و آشکارا نشـان دادن آن در این مقام است‌. زیرا موضوع مورد مجادلۀ سوره، صدق رسالت و نزول قرآن است‌.

روند سـوره قرآن را فرقان نامیده است‌، یعنی جدا سازندۀ حق از باطل، زیرا قرآن جداسازندۀ حق از باطل‌، و هدایت از ضلالت‌، و برنامه‌ای از برنامه‌ای در زنـدگی‌، و میان دوره‌ای از دوره‌ای در روزگا‌ران بشریّت است‌. قرآن برنامۀ روشنی را برای سـراسـر زندگی ترسیم می‌کند، بدان گونه‌ که در دل و درون مستقر است‌، و بدان‌ گونه که در واقعیّت مجسّم است‌. برنامه‌ای را ترسیم مـی‌کند که با هیچ بـرنامه‌ای از برنامه‌های پیشین بشریّت مخلوط و ممزوج نمی‌گردد، و روزگار تازه‌ای را برای بشریّت پدید می‌آورد که از لحاظ احساسات و از نظر واقعیّت برای بشریّت تازه است و با هیچ روزگاری ا‌ز روزگاران پیش از خود مخلوط و ممزوج نمی‌گردد. قرآن فرقان با این معنی فراخ و بزرگ است‌. با فرقان روزگار کودکی به پایان می‌آید و روزگار رشد و نموّ می‌آغازد. با آن روزگار معجزات مادی به پایان می‌آید، و دوران معجزات عقلی فرا سرسد. با آن روزگار رسالتهای محلی و موقّت به آخـر مـی‌رسد، و دوران رسالت همگانی و فر‌اگیر فرا می‌رسد:

(ليكون للعالمين نذيرا).

تا این که جهانیان را (‌بدان‌) بیم دهد.

در مقام تعظیم و تکریم پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ‌این چنین او به عبودیّت و بندگی توصیف می‌کند:

(على عبده).

بر بندۀ خود....

در مقام سفر زمینی و آسمانی معراج نیز در سورۀ اسراء چش او را توصیف‌ کرده است‌:

(سبحان الذي أسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى).

تسبیح و تقدیس خدائی را سـزا است که بندۀ خود (‌محمّد پسر عبدالله‌) را در شبی از مسجد الحرام (‌مکّه‌) به مسجد الاقصی (‌بیت المقدس‌) برد)‌.(‌اسراء/1)

در مقام دعا و مناجاتش او را در سورۀ جن’ بـه همین صفت عبودیّت و بندگی می‌ستاید:

(وأنه لما قام عبد الله يدعوه . . .)

(به من وحی شده است که ) چون بندۀ خدا (‌محمّد) بر پای ایستاد (‌و شروع به نـماز و خواندن قرآن در آن کرد) و به پرستش خداوند پرداخت .... (‌جنّ/١٩)

همچنین او را در اینجا و در مقام فرو فرستادن فرقان بر او با همین صفت عبودیّت و بندگی می‌ستاید، همان گونه ‌که او را در همین مقام در سورۀ کهف ستوده است‌:

)الحمد لله الذي أنزل على عبده الكتاب ولم يجعل له عوجا . . .).

حمد و سپاس خدائی را سزا است که بر بندۀ خود (‌محمّد) کتاب (‌قرآن‌) را فرو فرستاده است و در آن هیچ گونه انحراف و کژی قرار نداده است .... (کهف/‌١)

توصیف با عبودیّت و بندگی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در این موارد، دارای معنی خاصّ و دلالت ویژۀ خود است و د‌الّ بر والائی این مقام است‌. این مقام بالاترین مقامی است که آدمیزادی از آدمیزادگان می‌تواند به سوی آن اوج بگیرد و بـدان برسد. همچنین در این وصف یادآوری نهانی بدین امر است‌ که مقام بشریّت زمانی که به اوج خود می‌رسد فراتر از این نمی‌رود که به مقام عبودیّت و بندگی خدا برسد. یا به عبارت دیگر مقامی والاتر برای انسان از مقام عبودیّت و بندگی یزدان یافته نمی‌شود. مقام عبودیّت والاترین مقام انسان است‌، و مقام الوهیّت خاصّ یزدان است و منحصر به ایزد سبحان است و پاک و زدوده از هرگونه شبهۀ شرک یا شبهۀ مشابهت است‌. نه انبازی برای خدا است و نه گهمونی او را است‌. مقام سفر زمینی و آسمانی معراج، یا مقام دعا و مناجات‌، و یا مقام وس و دریافت ییام آسمانی‌، جایگاه لغزش برخی از پیروان پیشین پیغمبران بوده است‌، و افسانه‌های فرزند خدا بودن، و یا پیوندهای استوار بر غـیر الوهیّت و عبودیّت، از هـین مقام برخاسته است و در ذهن بـعضی‌ها جایگزین ‌گردیده است‌. بدین خاطر است قرآن با حرص و آز فراوان‌، در این مقام بر صفت عبودیّت تکیه و تأکید می‌کند، و مقام عـبودیّت را بلندترین افقی مـعرّفی می‌نماید کـه برگزیدگان آدمیزاد بدان نائل می‌گردند.

روند قرآنی هدف از نازل‌کردن تدریجی فرقان بر بندۀ یزدان را ترسیم کند:

( لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً).

تا این که جهانیان را (‌بدان‌) بیم دهد (‌و آن را به گـوش ایشان برساند).

این نصّ قرآنی مکّی ا‌ست‌، و دالّ بر اثبات جهانی بودن این رسالت از همان روزهای نخسـین است‌. نه این‌ که همان گونه باشد که برخی از «‌مـورّخان‌» غیرمسلمان می‌گویند، و بیان می‌دا‌رند که دعوت اسلامی یک دعوت محلّی بوده است‌، سپس بعد از وسعت ییداکردن دائرۀ فتوحات، چشم طمع به جهانی شدن آن دوخته ا‌ست و هوس جهان شمولی ‌کرد٥ است‌!‌.. هدف دعوت اسلامی این است‌ که این بشریّت را از روزگاری به روزگاری کوچ دهد، و از برنامه‌ای به برنامه‌ای ببرد، از راه ا‌ین فرقانی ‌که خدا آ‌ن را بر بندۀ خود نـازل‌کرده است تا بدان جهانیان را بیم دهـد و آن را به ‌گوش همگان برساند.

این دعوت‌، یک دعوت جـهانی است و برای همه جهانیان است‌.این مطلب وقتی ابلاغ و اعلام گردیده است ‌که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هنوز در مکّه بـا تکـذیب و مقاومت و انکار روبرو می‌گردیده ا‌ست‌.

والامقام و جاوید کسی است ‌که فرقان را بر بنده خود نازل کرده است

)الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً).

آن کسی که حکومت و مالکیّت آسمانها و زمین از آن او است .و فرزندی (‌بـرای خود) برنگزیده است‌، و در حکومت و مالکیّت انبازی نداشته است‌، و هـمه چیز را آفریده است و آن را دقیقاً اندازه‌گیری و کاملاً بـرآورد کرده است‌.

بار دیگر روند سوره واژۀ بزرگوار خدا را ذکر نمی‌کند. بلکه اسم موصول را به ‌کار می‏‎برد، تا ارتباط و ییوندی را اظهار دا‌رد که دا‌لّ بر صفاتی است ‌که مراد از آنها در این مقام‌، تأکید چنان ارتباط و ییوندی است‌:

(الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ).

آن کسی که حکومت و مالکیّت آسمانها و زمین از آن او است.

خدا است‌ که سلطه و سیطرۀ مطلق بر آسمانها و زمین دارد، سلطه و سیطرۀ مالکیّت و حکومت‌، و سلطه و سیطرۀ اداره ‌کردن و گرداندن‌، و سلطه و سیطرۀ تبدیل و تغییر.

(وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً).

و فرزندی (‌برای خود) برنگزیده است‌.

آخر تولید نسل قانونی از قوانینی است ‌که خدا آنها را برای ادامۀ حیات آفریده است‌. خداونـد سبحان که جاویدان است و بر باد فنا نـمی‌رود. او نادر مـتعالی است ‌که به چیزی نیازی پیدا نمی‌کند.

(وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ).

و در حکومت و مالکیّت انبازی نداشته است‌. هر چیزی ‌که در آسمانها و زمین است گواه بر وحدت طرح و نقشه‌، و بر وحدت قانون‌، و بر وحدت اداره کردن و گرداندن جهان است‌.

(وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً).

و همه چیز را آفریده است و آن را دقیقاً اندازه‌گیری و کاملاً برآورد کرده است‌.

اندازه‌گیری و برآورد کرده است حجم و شکل و وظیفه وعمل هر چیزی را! اندازه‌گیری و برآورد کرده است زمان و مکان هر چیزی را! هماهنگی و همآوائی هر چیزی را با چیزهای غیر خود ‌که درگسترۀ این جهان بزرگ است انداز٥گیری و برآورد کرده است‌.

ترکیب بند ا‌ین جهان‌، و ترکیب بند هر چیزی در آن‌، به گونه و به نحوی است‌که واقعاً انسـان را به دهشت می‌اندازد و حیران و ویلان شکند، و اندیشۀ تصادف را قاطعانه نفی می‌نماید و بر آن قلـم بطلان می‌کشد. اندازه‌گیری و برآورد دقیقی که انسانها از پیگیری مظاهر و نمادهای آن تنها در گوشه‌ای از گوشه‌های این جهان بزرگ درمانده و ناتوان می‌گردد. هر زمـان که دانش بشری پیشرفت کرده است و پرده از برخی از گوشه‌های هماهنگی و همآوائی شگفتی برداشـته است که در قوانین جهان و در نسبت‏ها و در یکایک اشیاء آن وجود دارد، د‌ائرۀ تصوّر انسان درباره معنی این نـصّ سترگ قرآنی وسعت پیدا کرده است‌:

(وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً).

و همه چیز را آفریده است و آن را دقیقاً اندازه‌گیری و کاملاً برآورد کرده است‌

«آ.کـریسی مـوریسون‌» رئیس آکادیمی علوم در نیویورک‌، درکتاب خود تحت عنوان : «‌انسان به تنهائی بر جای نمی‌ماند» می‌گوید:[2]

) از جملۀ چیزهائی ‌که مایۀ شگفتی است تنظیم طبیعت بدین شکـل است‌، تنظیمی که دارای بالاترین دقّت ممکن است‌. برای مثال‌:

اگر قشر زمین چند قدم بیشتر از ضخامت فعلی آن می‏بود، دی‌اکسید کربن و اکسیژن‌، مکیده می‌گردید، و وجود حیات گیاهان ناممکن می‌شد.

اگر ارتفاع آتمسفر کمتر از آنچه هست می‌بود، میلیونها شهابی ‌کـه هـم اینک در سـطح خارجی اتمسفر می‌سوزند، به همۀ گوشه و کنار زمین می‌افتادند و همۀ چیزهای قابل سوختن را شعله ور می‌ساختند. این شهابها با سرعتی میان شش مایل و چهل مایل در ثانیه در حرکت هستند. اگر شهابها با کندی گـلولۀ تـفنگی حـرکت می‌کردند، همۀ آنها به داخل زمین فرو می‌رفتند و عاقبت آن هولناک می‌بود. اگر شهاب ناچیزی که با سرعتی بیش ار هفتاد برابر گلولۀ تفنگ حرکت می‌کند به انسان برخورد کند، تنها بر اثر حرارت عبور آن شهاب‌، اندامهای انسان تکّه تکّه می‌گردد!

آتمسفر زمین دقـیقاً بدان اندازه ضخامت دارد کـه اشعه‌های مؤثرّ در فعل و انفعالات شیمیائی مورد نیاز کشت و زرع بتوانند از لابلای آن عبور کنند و به زمین برسند و میکروبها را بکشند و ویتامینها را تولید کنند! بدون این که به انسان زیان برسانند! مگر این که انسان بیش از اندازۀ لازم خود را در معرض آن اشعه‌ها قرار دهدبا وجود این که در طول روزگـاران ‌گازها پیوسته از زمین برمی‌خیزند و بالا می‌روند و بیبثـتر آنها سمّی و زهرآگین می‌باشند، آتمسفر زمین باقی و پایدار مانده است بدون این‌که واقعاً کثیف و آلوده شود! و بدون این ‌که موازنۀ نسبت لازم آن برای انسان‌، به هم بخورد و مختل‌ گردد! موتور این موازنۀ بزرگ، انبار وسیع آبها یعنی اقیانوس است‌ که زندگی‌، خوراک، باران، آب و هوای معتدل و گیاهان در سایۀ وجود آن برقرار است‌. گذشته از اینها خود انسان نیز در سایه وجود اقیانوس ماندگار است …»

در فصل دیگری از این‌ کتاب می‌گوید:

اگر اکسیژن هوا به جای بیست و یک درصد، ینجاه درصد یا بیشتر می‌گردید، همۀ مواد سوختنی زمین آتش می ‌گرفت و مشتعل می‌شد. مثلاً اگر جرقه‌ای از آذرخش آسمان به درختی اصابت می‌کرد، به ناچار سراسر جنگلها آتش می‌گرفت و می‌سوخت و چه بسا منفجر می‌شد. اگر هم اکسیژن هوا ده درصد یا کمتر می‌گردید، زندگی چه بسا خود را در طول روزگاران با آن تطبیق می‌داد،‌ و لیک در این حالت اندکی از عناصر تمدّنی ‌که انسان با آن خوی ‌گرفته است و سر و کار پیدا کرده است وجود می‌داشت و در دسترس او می‌بود. برای مثال چه بسا انسان آتش نمی‌داشت‌».

در فصل دیگری از این‌ کتاب می‌گوید:

«ضوا‌بط و موازناتی ‌که برقرار ا‌ست و نمی‌گذارد هیچ حیوانی - هر چند که درّنده یا تنومند یا نیرنگباز باشد بر جهان تسلّط و سیطره پیدا کند از عصر یخبندان تا کنون‌، بسی شگفت انگیز است‌! امّا این انسان است‌ که این ضوابط و موازنات را تغییر و دگرگون می‌سازد با بردن ‌گیاهان و کوچ دادن حیوانات از منطقه‌ای به منطقۀ دیگری‌. هر چه زودتر هم جزای سخت این‌ کار را دیده است‌، و سزای او در آفات حیوا‌نات و حشرات و نباتات نمودا‌ر گردیده است‌.

واقعۀ زیر مثال برجسته‏ای بر اهمّیّت این ضـوابـط و موازناتی است ‌که به وجود انسان مربوط می‌گردد: نوعی از بوته‌های خاردار وجود دارد که از آن به عنوان پرچین مزارع استفاده می شود. این بوته خاردار را به استرالیا بردند و در آنجا به عنوان پرچین محافظتی کاشتند. مایۀ بلای عظیمی شد. زیرا به صورت وسیع و سر سام آوری زمینها را فرا گرفت‌. مساحتی را در برگرفت تقریباً به اندازۀ مسـاحت انگلستان‌. باعث مزا‌حمت اهالی شهرها و روستاها شد‌، و زمـینهای کشاورزی آنان را تلف ‌کرد، و جلو کشت و زرع ایشان را گرفت‌. اهالی آنجا نتوانستند جـلو این فـاجعه را بگیرند و از رشد و پیشرفت آن جلوگیری ‌کنند. استرالیا در خطر فراگیری این لشکر ساکت و آرام قرار گرفت‌. این سپاه‌ گیاهی بدون هـر گونه سدّ و مانعی پیش می‌رفت‌!

دانشمندان حشره‌شناس در نواحـی جـهان به گشت و گذا‌ر پرداختند. سرانجام حشره‌ای را پـیدا کردند که زندگی آن تنها بر روی این نوع خاربن میسّر بود و بس‌، و جز از این خاربن تغذیه نمی‌کرد. این حشره را به استرالیا بردند. این حشره با سرعت زاد و ولد می‌کرد و منتشر می‌گردید. دشمنی هم در استرالیا نداشت ‌که جلو آن را بگیرد. چنین حشره‌ای دست اندر کار شـد و از پای نایستاد تا بر این خاربن چیره ‌گردید. جالب این‌ که چنین خاربنی به صورت مناسبی درآمد. شگفت آ‌ورتر این ‌که این حشره این نوع خاربن را ریشه‌ کن نساخت‌. بلکه خاربن را بدا‌ن اندازه ‌که برای پرچین سودمند باشد باقی گذاشت‌، و برای همیشه جلو انتشار آن را گرفت‌.

بدین صورت ضوابط و موازنات پدیدار گردیده است‌، و میان همه چیز تعادل و توازن مراعات شده است‌، و همیشه هم مفید و سودمند بوده است‌.

راستی چرا پشّۀ مالاریا بر جهان چیره نگردیده است بدان اندازه‌ که نیاکان ما مثلاً به سبب آن مـی‌مردند و منقرض می‌شدند؟ یا این‌ که انسانها در برابر پشّۀ مالاریا مقاوم می‌گردیدند و مصونیّت پیدا می‌کردند و برای همیشه ازگزند آن در امان می‌ماندند؟ همچون سخنی را میتوان در بارۀ پشّۀ تب زرد نیز گفت‌. پشّۀ تب زرد در یکی از فصلها در ناحیۀ شمالی پیشروی کرد تا بدانجا که به نیویورک رسید.

همچنین پشّه‌های دیگر در منطقۀ خشک فراوانند. چرا مگس «‌تسه‌تسه‌» تحـوّل پیدا ننموده است‌. بدا‌ن انداز٥ که در غیر مناطق‌ گرم نیز زندگی ‌کند، و نژا‌د آدمیزادگان را نابود و منقرض سازد؟ برای مثال انسان می‌تواند بیماری وبا و انواع وباها و میکروبهای کشنده‌ای را ذکر کند که تا چندی قبل راه پیشگیری و دفاع در برابر آنها نبود. همچنین می‌توان به این مسأ‌له اشاره کرد که انسانها دربارۀ حـفظ سلامت و حصول مقاومت و مصونیّت در برابر بیماریها و ییشگیری و جلوگیـری از انواع و ا‌قسام امراض‌، کاملاً ناآگاه و بی‌خبر بودند ... با وجود همۀ ا‌ینها ماندگاری نژاد آدمیزادگـان در جهان واقعاً جای شگفت است‌!

حشرات د‌ارای دو ریه نیستند، همان گونه که انسان که دارای دو تا ریه است‌. بلکه حشرات از راه لوله‌هائی تنفّس می‌کنند. زمانی‌ که حشرات رشد و نمو می‏کشند و بزرگ می‌شوند، این لوله‌ها با نسبت افزایش حجم حشرات نمی‌توانند همگام و همساز شوند. بدین خاطر هرگز حشره‌ای یافته نشده است‌ که از چند سانتیمتر درازتر باشد. بالهای حشرات هم چندان دراز نمی‌گردد. به سبب دستگاه وجودی حشرات و شیوۀ تنفّس آبها حشرات درشت و تنومند پدید نیامده‌اند. رشد و نمو این اندازۀ حشرات‌، باعث گردیده است سرکشی و طغیان آنها را سرکوب و مهار کند، و نگذارد بر جهان غالب آیند و چیره شوند. اگر این قاعده و قانون سرشتی نبود، ماندن و دوام انسان بر روی زمین ممکن نمی‌گردید. کافی است تو تصوّر کنی اگر زنـبوری به اندازۀ شیر تنومند می‌گردید، یا عنکوتی بدین حجم و اندازه می‌بود!

جز مـقدار انـدکی از نـظم و نظام موجود در زیست‌شناسی حیوانات ذکر نگردیده است‌، نطم و نظامی‌ که بدون آن هیج جانداری - بلکه هیچ ‌گیاهی ـ ممکن نبود درگسترۀ زمین بر جـای بماند .. و الی آخر...».

بدین منوال و بر این روال روز به روز چیزی از اندازه‌ گیری و اندازه نگاهداری شگـفت خـدا در آفریده‌ها و ساختارهایش‌، و اداره کردن دقیق و سر وسامان بخشیدن عجیب جهان توسّط یزدان برای دانش انسان‌، پدیدار و نمودار می‌گردد، و آدمیزادگان چیزی را از مدلولها و مفهومهای فرموده او در فرقان ‌که آن را بر بندۀ خود نازل ‌کرده است‌، درک و فهم می‌کنند:

(وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً).

و همه چیز را آفریده است و آن را دقیقاً اندازه‌گیری و کاملاً برآورد کرده است‌.

با این وجود، آن چنان مشرکانی چیزی از همۀ اینها را نمی‌فهمیدند.

وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلَا نَفْعاً وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُوراً (3)

)مشرکان‌) سوای خدا، معبودهایی را برگرفته‌اند (‌و به پرستش اصنام و کواکب و اشخاصی پرداخته‌اند) که چیزی را نمی آفرینند و بلکه خودشان آفریده‌هایی بیش نیستند، و مالک سود و زیانی برای خود نبوده‌، و بر مرگ و زندگی و رستاخیز اختیار و توانی ندارند.‌ (فرقان/3)

به همین منوال معبودهای ادّعائی ایشان را از همۀ ویژگیهای الوهیّت لغت و بی‌بهره می‌کند. چه معبودهای آنان‌:

(لَّا يَخْلُقُونَ شَيْئاً).

چیزی را نمی‌ آفرینند..

بلکه خدا است‌ که همه چیز را آفریده است‌.

(وَهُمْ يُخْلَقُونَ).

و بلکه خودشان آفریده‌هائی بیـش نیستند.

پرستش ‌کنندگان معبودها خودشان معبودهایشان را می‌سازند و می‌تراشند، اگر معبودهایشان بتهای سنگی یا چوبی باشد. و خدا معبودهایشان را می آفریند، به معنی ایجادشان می‌کند، معـودهایشان چه فرشتگان یا پریان یا انسان یا درخت و یا سنگ باشد...

(وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ)

و مالک (‌سود و زیانی‌) برای خود نیستند.

چه رسد به این ‌که برای پرستشگران خود «‌ضَرّاً وَلَا نَفْعاً :زیانی و سودی » داشته باشند .کسی‌ که و چیزی‌ که نتواند به خود سودی برساند، اغلب زیان رسیدن بدو سهل و ساده است‌. امّا این معبودها نمی‌توانند به خودشان هم زیانی برسانند. بدین خـاطر این وصف در تعبیر قرآنی مقدم ‌گردیده است چون سهل‌تر و ساده‌تر از اوصاف دیگری است‌که پس ا‌ز ان به رشتۀ سخن ‌کشیده می‌شود و جز خدا کسی و چیزی بر آنها توانانی ندارد:



وَلَايَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُوراً (3)

و بر مرگ و زندگی و رستاخیز اختیار و توانی ندارند. نه می‌توانند زنده‌ای را بمیرانند، و نه می‌توانند زنده‌ای را پدید آورند و حیات بخشند، و نه برای ایشان مقدور است که جان به تن مرده‌ای برگردانند. گذشته از اینها چه ویژگیهای الوهیّتی می‌ماند که آنها داشته باشند؟ اصلاً شبهۀ مشرکان در برگرفتن انبازها چیست‌؟‌!

هان‌! این انحراف مطلق و کجروی کـامل است که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ‌را بعد از این به وصفی جز پیامبر بخوانند و بدانند، و جای شگفت است چیزی را که با خود ا‌ز سوی خدا برایشان بـه ارمغان آورده است‌، دروغ یا ساحتار انسان لقب دهند. بزرگتر و زشت‌تر از ادعاهائی که دربارۀ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دارنـد، ادعاهائی است که دربارۀ خدا دارند. آیا زشت‌تر از این ادعای انسان دربارۀ یزدان ادّعـایی یافته می‌شود؟ یزدانی که آفریدگار انسان و آفریدگار هر چیزی است‌. یزدانی که گرداننده و اداره کنندۀ جـهان و اندازه گیرنده و برآورده‌ کنندۀ همه چیز آن است‌. آ‌یا ا‌گر ا‌نسان بیاید و برای یزدا‌ن انباز قرار دهد بدتر و زشت‌تر از این‌ کار و از این ادّعاء وجود دارد؟

از پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سؤال شد: کدام گناه بزرگ‌ترین گناه است‌؟ فرمود:

(أن تجعل لله أندادا وهو خلقك . ..).[3]

این که برای خدا انپازها و همگونهائی قرار دهی‌، در حالی که او تو را آفریده است‌...

*

پس از بیان این گردن افـرازی بر مقام آفریدگار بزرگوار، روند سوره‌گردن افرازی ایشان را بر پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ‌عرضه می‌دارد، و آن گـاه بـدان پاسخی می‌دهد که یاوگی و دروغ بودن آن را نشان می‌دهد:

(وقال الذين كفروا:إن هذا إلا إفك افتراه وأعانه عليه قوم آخرون . فقد جاءوا ظلما وزورا . وقالوا:أساطير الأولين اكتتبها فهي تملى عليه بكرة وأصيلا . قل:أنزله الذي يعلم السر في السماوات والأرض , إنه كان غفورا رحيما ).

کافران می‌گویند: این (‌قرآن‌) دروغی بیش نـیست که خود (‌محمّد) آن را از پیش خود بـه هم بافته است و گروهی او را در این کار یاری داده‌اند. آنان واقعاً (‌با بیان این سخن‌) ستـم و بهتان بزرگی را مرتکب شده‌اند. (‌دربارۀ قرآن نیز) می‌گویند: افسانه‌های پیشینیان است که (‌از دیگران‌) خواسته است آن را برایش بنویسند، و چنین افسـانه‌هائی سحرگاهان و شامگاهان بـر او خـوانـده می‌شود (‌تا آنـها را حفظ کند و به خاطر بسپارد)‌. بگو: قرآن را کسی فرو فرستاده است که راز آسمانها و زمین را می‌داند (‌و گوشه‌ای از این راز را به عنوان معجزه در قرآن گنجانده است تا دلیل بر وحی الهی باشد و انسانها نتوانند حتّی سوره‌ای همحون سوره‌های قرآن را بسازند و ارائه دهند)‌، بی‏گمان خدا آمرزگار و مهربان است‌(‌و سرکشان و بزهکارانی را می‌بـخشد که برگردند و از دروغگوئیها و پلشتیها دست بکشند(.

دروغ آمیزترین چیز این است ‌که کفّار قریش هـمچون سخنی را بگویند، در حالی‌ که در دل خود می‌دانستند این تهمتی است ‌که بر اساس و پایه‌ای استوار نیست و کلام بی‌اساسی است‌. غیر ممکن است بزرگان آنان همچون سخنی را بدیشان یاد بدهند و متوجّه نشوند ایی قرآنی ‌که محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم برآنـان تلاوت و قرائت می‌کند کلامی است جدای از کلام انسانها.ایـشان این امر را با ذوقی ‌که در سخن ‌شناسی داشتند احساس می‌کردند، و نمی‌توانستند خویشتن را از جاذبۀ تأثیر قرآن برهانند و نگذارند این سخن به‌گوش جانشان فرو برود و ایشان را به سوی خود بکشد. گذشته از این‌، آنان پیش از بعثت‌، محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را می‌شناختند و می‌دانستند که او صادق امینی است که دروغ نمی‌گوید و خیانت نمی‌کند. وقتی که او بـا دیگران دروغ نمی‌گوید، چگونه ممکن است با یزدان دروغ بگوید؟ و چگونه ممکن است سخنی را به خدای سبحان نسبت دهد که آن را نفرموده است‌؟

امّا همچون سخنانی را مـی‌گفتند و شائعه پـراکنی می‌کردند چون بر مقامات اجتماعی خود مـی‌ترسیدند، مقاماتی ‌که از ریاست دینی ایشـان نشأت مـی‌گرفت‌. همین امر بود که ایشان را بدین مانور رفتنها و

نیرنگبازیها در میان عامّۀ عرب می‌کشانید، آن مردمان عربی ‌که چه بسا میان سخنان جدائی نمی‌انداختند، و پله‌ها و مرتبه‌های کلام را نمی‌شناختند:

(إن هذا إلا إفك افتراه وأعانه عليه قوم آخرون ).

این (‌قرآن‌) دروغی بیش نیست که خود (‌محمّد) آن را از پیش خود به هم بافته است و گروهی او را در این کار یاری داده‌اند.

گویند که مرادشان از این سخن سه بنده یا بیشتر بود که غیر عرب بودند. این هـم سخن یاوه‌ای است و در برابر بحث و گفتگو تاب مقاومت ندارد. سخنی است واهی‌، نمی‌ارزد به کاهی! اگر انسانی بتواند همچون قرآنی را با کمک دیگران بسازد، چرا ایستاده‌اند و همچون این قرآن را نمی‌سازند و به میان نـمی‌آورند؟ بگذار از دیگران آنان هم‌ کمک بگیرند و حجّت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را پوچ و باطل بکنند! مگر نه این است ‌که او ایشان را به مبارزه می‌طلبد که بسان این قرآن را بسازند و به میدان بیاورند، ولی آنان عاجز و درمانده‌اند و از این کار سخت حیران و ویلان مانده‌اند؟‌!

بدین خاطر روند قرآنی در اینجا با ایشان دربارۀ این سخن یاوه به مجادله و مباحثه نمی‌پردازد؛ بلکه ایشان را با صفت برجسـتۀ ماندگاری‌، سرکوب می‌کند و سرکوفت می‌زند:

(فقد جاءوا ظلما وزورا (.

آنان واقعاً (‌با بیان این سخن‌) ستم و بهتان بزرگی را مرتکب شده‌اند.

نسبت به حقّ و حقیقت ستم ورزیده‌اند. به محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم ظلم ‌کرده‌اند. به خویشش نیز ظلم و ستم نموده‌اند. بهتانی روا داشته‌اند کاملاً دروغ بودن آن روشن‌، و پوچ بودن آن پیدای پیدا است‌.

آن‌گاه روند سوره به پیش می‌رود و سخنان ایشان را درباره پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و قرآ‌ن بیان می‌دارد:

(وقالوا:أساطير الأولين اكتتبها فهي تملى عليه بكرة وأصيلا ).

(دربارۀ قرآن نیز) می‌گویند: افسانه‌های پپشینیان است که (‌از دیگران‌) خواسته است آن را برایش بنویسند، و چنین افسانه‌هائی سحرگاهان و شامگاهان بر او خوانده می‌شود (‌تا آنها را حفظ کند و به خاطر از آنجا که داستانهای پیشینیانی را در قرآن می‌یافتند که برای عبرت و پند، و برای تربیت و راهنمائی آمده‌اند، دربارۀ همچون داستانهای واقعی و درستی می‌گفتند:

(أساطير الأولين).

افسانه‌های پپشینان است‌.

گمان هم می‏بردند که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم درخواست کرده است آنها را برایش بنویسند و رونویسی‌کنند، تا بامدادان و شامگاهان بر مردم خوانده شوند - چرا کـه خودش امّی و بیسواد بود و نمی‌توانست بخواند و نمی‌توانست بـویسد -‌اینها ادامۀ سخنانشان است‌، و از زمرۀ ادّعاهای واهی و بی اساس آنان است‌، و ارزش بررسی و پژوهش را نداشته و در برابر دلیل و حجت تاب مقاومت ندارد. روند داستانها در قران بدین شیوه، هم از نظر عرضه ‌کردن داستانها، و هم از لحاظ هماهنگی بین داستانها و بین موضوعهائی ‌که در آنـها مطرح می‌شوند، و هم از دیدگاه استشهاد با داستانها بر موضوعها، آن هم با این تناسب موجود میان هدفهای داستانها و هدفهای روند قرآنی در سورۀ واحدی‌، همۀ اینها گواهی می‌دهند بر قصد و اراده و چرخاندن و اداره کردن دقیق و ژرفی‌ که در داستانهای پراکنده‌ای موجود نیست ‌کـه اندیشه آنها را گرد نمی‌آورد، و قصد و اراده‌ای آنها را گرد نمی‌آورد، و قصد و اراده‌ای آنها را جهت نمی‌دهد و رهنمون نمی‌کند، بلکه هـمچون ا‌فسانه‌هائی برای سرگرمی و پـر کردن خلأ گـفته می‌شود.[4]

در گفتار ایشان که می‌گویند قرآن افسانه‌های پیشینیان است‌، اشاره به فاصله‌های طـولانی و بعد زمانی داستانهای قرآنی است‌. محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم آنها را نمی‌داند. بلکه ا‌ز سوی حافظان ا‌فسانه‌ها بر ا‌و دیکته می‌شود، آن کسانی‌ که نسلی پس از نسلی آنها را نقل و روایت می‌کنند. بدین سبب بدیشان پاسخ داده می‌شود آن کسی‌ که چنان داستانهائی را بر محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم ‌دیکته می‌کند از هر فرزانه‌ای فرزانه‌تر است‌. آن کسی است که همۀ اسرار و رموز را می‌داند، و خبری از پیشینیان و پسینیان بر او نهان نمی‌ماند:

(قل:أنزله الذي يعلم السر في السماوات والأرض).

بگو: قرآن را کسی فرو فرستاده است که راز آسمانها و زمین را مـی‌داند (‌و گوشه‌ای از این راز را به عنوان معجزه در قران گنجانده است تا دلیل بر وحی الهی باشد و انسانها نـتوانند حتّی سوره‌ای همچون سوره‌های قرآن را بسازند و ارائه دهند(.

دانش و آگاهی حافظان و راویان افسانه‌ها کجا و دانش و آگاهی فراگیر یزدان ‌کجا؟‌! افسانه‌های پیشینیان ‌کجا و راز آسمانها و زمین‌کجا؟‌! نقطۀ ‌کوچکی کجا و دریای مواج بی‌ساحل و بی‌کران ‌کجا؟‌!

هان‌! بدانید که آنان مرتکب‌ گناه بزرگی می‌شوند، وقتی که چنین ادّعای بیهوده و سراپا یاوه‌ای را دربـارۀ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دارند. مهمّ تر از این برای خدا انباز قرار می‌دهند، خدائی‌ که ایشان را آفریده است .... ولیکن با وجود این‌، درگاه توبه و بازگشت باز است‌، و دست برداشتن از گناه مـن و میسّر است‌. خدائی که راز آسمانها و زمین را می‌داند، و آ‌گاه از دروغ و ا‌فترائی ا‌ست ‌که می‌ورزند، و مطّلع از نیرنگی ا‌ست‌ که توطئۀ آن را می‌چینند، بسی بخشنده و بسی مهربان است‌:

( إنه كان غفورا رحيما)

بیگمان خدا آمرزگار و مهربان است‌(‌و سـرکشان و بزهکارانی را می‏بخشد که برگردند و از دروغگوئیها و پلشتیها دست بکشند(.

*

سپس روند قرآنی در عرضه ‌کردن سخنانشان راجع به پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و راجع به اعتراضـهایشان دربارۀ انسان بودن او، و راجع به پیشنهادهای نامعقول و رنج افزایشان درباره رسالت‌، به پیش میرود:

(وقالوا:ما لهذا الرسول يأكل الطعام ويمشي في الأسواق ? لولا أنزل إليه ملك فيكون معه نذيرا ! أو يلقى إليه كنز , أو تكون له جنة يأكل منها . وقال الظالمون:إن تتبعون إلا رجلا مسحورا . انظر كيف ضربوا لك الأمثال فضلوا فلا يستطيعون سبيلا . تبارك الذي إن شاء جعل لك خيرا من ذلك:جنات تجري من تحتها الأنهار , ويجعل لك قصورا(.

)محمّد را نیز مسخره می‌کنند) و می‌گویند: این چه پیغمپری است‌؟‌! او غذا می‌خورد، و در بازارهـا راه می‌رود، (‌نه شیوۀ فرشتگان دارد، و نه روش شاهان‌. او امتیازی بر دیگران ندارد، چرا که همچون افراد عادی نیاز به تغذیه دارد، و در بازارها برای کسب و تجارت و خرید نیازمندیهای خود رفت و آمد می‌کند)‌. چرا لااقلّ فرشته‌ای به سوی او فرستاده نشده است تا (‌به عنوان گواه صدق دعوتش‌) همراه او مردم را بیـم بدهد (‌و در امر تبلیغ رسالت او را یـاری نماید و ما هـم ایمان بیاوریم‌)‌. یا این که گنجی (‌از آسـمان‌) به سوی او انداخته شود (‌تا از آن خرج و انفاق کند) و یا این که باغی داشته باشد که از (‌میوه‌های‌) آن بخورد (‌و امرار معاش کند)‌. ستمگران (‌کفر پیشه‌) می‌گویند: شما جز از یک انسان دیوانه پپروی نمی‌کنید. (‌ای پـیغمبر!) ببین چگونه برای تو مثلها می‌زنند (‌و گاهی تو را جادو شده‌، و گاهی دیوانه‌، و زمانی دروغگو، و وقتی تعلیم دیـدۀ بیگانگان غیر عرب می‌نامند، و بـدین وسیله از راه راست و طریقۀ مباحثات و محاجات درست به در می‌روند) و گمراه می‌شوند و نمی‌توانند (‌په سوی جادۀ حقیقت و بیان حجّت‌) راهی ییدا کنند (‌و پر یک سخن ماندگار بمانند، و هر زمان قولی و هر لحظه نقلی دارند(.

بزرگوار خداوندی است که اگر بخواهد برای تو بهتر از آن (‌چـیزهائی که آنـان پیشنهاد می‌کنند) می‌سازد، باغهائی را (‌در دنیا برایت پدیدار می‌نماید) که در زیر (‌قصر و قصور و درختان‌) آنها رودبارها و جویبارها روان باشد، و برای تو کاخهای مجلّلی می‌سازد (‌و در اختیارت قرار می‌دهد کـه ایشان در خواب هم ندیده باشند).

این پیغمبر را چه شده است ‌که غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟ آیا او انسانی است و همچون انسانها به امور و شـؤون آدمیزاد می‌پردازد؟ این اعتراضی است کـه در هر دوره‌ای از ادوار، مردمان دربارۀ همۀ پیغمبران آن را تکرار و بازگو کرده‌اند و گفته‌اند: چگونه ممکن است فلان پسر فلان‌ که او را می‌شناسیم و در زندگی خود با ما انس و الفت و سر و کار داشته است‌، و بسان ما غذا می‌خورد و همچون ما زندگی می‌کند، پیغمبری از سوی خدا شود و بدو وحی گردد؟ چگونه ممکن است که او با جهان دیگری تماس بگیرد و از آن وحی دریافت ‌کند، جهانی ‌که جدای از این کرۀ زمین است‌؟ او که همچون ما دارای گوشت و خون است‌، ولی به ما وحی نمی‌شود، و بدو وحـی می‌شود.

بدانان وحی نمی‌شود، و چیزی از آن جهانی نمی‌دانند که از آنجا به یکی از ایشان وس می‌شود، آن ‌کسی ‌که در چیزی با ایشان فرقی ندارد.

مسأله از این زاویه‌، عجیب و دور از خـرد به نظر می‌رسد. ولیکن از زاویۀ دیگری سرشتی و پذیرفتنی جلوه‌گر می‌آید... یزدان ا‌ز روح متعلّق به خود بدین انسان دمیده است‌. با این نفخۀ الهی از سائر موجودات دیگر جدا شده است و انسان ‌گردیده است و در زمین به خلافت و جانشینی نائل آمده است‌. انسان دارای علم و دانش ناقص‌، و تجربه‌ها و آزموده‌های محدود، و وسایل و ابزا‌ر ضعیف است‌. خدا او را بدون ‌کمک و یاری خود تنها نمی‏گذارد، و وی را بدون هدایت‌ کردن و رهنمود نمودنی‌ که راه را برای او روشن بدارد، رها نمی‌سازد. یزدان جهان در انسان استعدادی برای پیوند با خود به ودیعت نهاده است و آن را از راه همان نفخۀ آسمانی بدو بخشیده است‌، نفغه‌ای کـه انسـان را از چیزهای دیگر جدا و ممتاز کرده است‌. پس جای تعجّب نیست‌ که ایزد سبحان یکی از این آدمیان را برگزیند، کسی که دارای استعداد روحی جهت دریافت وحی است‌، و بدو چیزی را وحی ‌کند که دوستان و برادرانش را بدان به راستای راه آورد هر زمان ‌که راه مه آلود و تاریک شود و جاده را گم بکنند. و چیزی را بدو وحی کندکه بدان ‌کمک و یاری یزدا‌ن را بدیشان برساند، هر زمان ‌که به ‌کمـک و یاری او نیاز پیدا کنند.

این بزرگداشت یزدان در حقّ انسان است‌. از برخی از زوایا شگفت‌انگیز به نظر می‌رسد، و از برخی از زوایا طبیعی و سرشتی است‌. ولیکن کسانی ‌که ارزش این آفریده انسان نام را نمی‌دانند، و به حقیقت بزرگداشتی پی نمی‌برند که ایزد منّان برای انسان اراده فرموده است و خواسته است‌، منکر این می‌شوند که انسانی از راه وحی با خدا تماس پیدایند، و منکر این می‌شوندکه یکی از اثسانها پیامبری از سوی خدا شود. فرشتگان را از آدمیان سزاوارتر و شایان‌تر برای نبوّت و رسالت می‌دانند:

(لولا أنزل إليه ملك فيكون معه نذيرا).

چرا لااقلّ فرشته‌ای به سوی او فرستاده نشده است تا (‌به عنوان گواه صدق دعوتش‌) همراه او مردم را بیم بدهد (‌و در امر تبلیغ رسالت او را یاری نماید و ما هم ایمان بیاوریم‌(.

خدا فرشتگان را در برابر انسان سجده انداخته است به سبب ویژگیهای برجسته و والائی ‌که در انسان به ودیعت نهاده است‌، ویژگیهائی ‌که از نفخۀ بزرگوار و ارجمند آسمانی نشأت ‌گرفته است‌.

این هم حکمت الهی است‌ که در رسالت فردی از انسانها برای انسانها جلوه‌گر می‌آید. فردی که از جنس آدمیان است و همچون ایشان احساس می‌کند، و ذائقه و جشش ایشان را دارد، و رنج تجربه‌ها و آزمونهای آنان را می‏‎بیند، و دردها و زحمتها و آرزوها و خواستهای آنان را درک و فهم می‌کند، و جاذبه‌ها و شوقها و انگیزه‌ها وکششهای ایشان را می‌شناسد، و نیازمندیها و دشواریهای آنان را می داند... بدین خاطر به ضعف و نقص ایشان عطف توجّه دارد، و به کمی و کاستی آنان می‌نگرد، و نیرومندی و پیشروی و ترقّی و والائی ایشان را می‌خواهد، و گام به گام ایشان را به جلو حرکت می دهد، در حالی‌ که انگیزه‌ها و متأثّر شدنها و پاسخگوئیهایشان را می‌فهمد و اندازۀ آنها را در نظر می‌دارد، چون در نهایت خودش یکی از آنان است‌، و آنان را با خود به سوی خدا رهسپار می‌سازد، و در پرتو وحی و یاری خدا سختیها و دشواریهای راه را پشت سرمی‌گذارد!

مردمان هم به نوبۀ خود او را الگوئی می‌یابند که میتوان از او تقلید کرد و روش و منش او را در پیش گرفت‌، چون او انسانی از زمرۀ خودشان است‌. او آنان را آهسته و آ‌رام بالاتر و فراتر می‌برد، و با اخلاق و اعمال‌، و با وظائف و تکالیفی‌ که آنها را بدیشان ابلاغ می‌دارد و بدانان می‌رساند که خدا آنها را بر ایشان واجب گردانده است و از آنان خواسته است‌. او هم وجودش مترجم زنده‌ای از عقیده‌ای خواهد بود که با خود برایشان به ارمغان آورده است‌، و زندگی و حرکات و اعمال او صفحۀ ‌گشوده‌ای برایشان خواهد شد که آنان سـطر به سطر آن را مـی‌خوانند و روا‌یت می‌نمایند، و نفسهایشان به تقلید از آن مشتاق می‌گـردد، چون آ‌ن عقیده را در انسانی مجسّم می‏بینند. اگر پیغمبر فرشته‌ای می‌شد، دربارۀ کار او نمی‌اندیشیدند، و تلاش نمی‌کردند از او تقلید کنند. زیرا از همان آغـاز کار می‌فهمیدند که سرشت فرشته جدای از سرشت ایشان است‌. پس به ناچار روش او جدای از روش آنان است‌، و امیدی به تقلید از او نمی‌داشتند، و شوق و علاقه‌ای به پـیاده ‌کـردن و تحقّق بخشیدن شکل زندگی او نمی‌ورزیدند!

این حکمت خدا است‌، خدائی که همه چیز را آفریده است و هر چیزی را به اندازۀ لازم و جهت‌ کـاری به جهان ‌گسیل داشته است‌. حکمت فراخ و همه جا گستر یزدان است ‌که انسانی را پیغمبر کرده است تا نقش خود را در رهبری انسانها اداء کند. اعتراض‌ گرفتن بر انسان بودن پیغمبر،‌ گذشته از ناآگاهی از بزرگداشت یزدان در حقّ انسان‌، ناآگاهی از این حکمت است‌! از جملۀ اعتراضهای ساده لوحانه و جاهلانه ایشان یکی هم این بود که می‌گفتند این بیغمبر برای ‌کسب روزی خود در بازارها راه می‌رود. چرا خدا نیاز او را برآورده نکرده است‌، و ثروت و دارائی فراوانی را بدون رنج و زحمت بدو عطاء نکرده است‌؟‌:

(أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا).

یا این که گنجی (‌از آسمان‌) به سوی او انداخته شود (‌تا از آن خرج و انفاق کند) و یا این که باغی داشته باشد که از (‌میوه‌های‌) آن بخورد (‌و امرار معاش کند(.

خدا اراد٥ نـرموده است ‌که پیغمبرش صلّی الله علیه و آله و سلّم ‌گنجی یا باغی داشته باشد. چه خدا خواسته است ‌که او الگوی کاملی برای ملّت خود گردد. تکالیف و وظایف بزرگ و سنگین رسالت خود را اداء ‌کند. در عین حال برای رزق و روزی خویش سعی و کوشش نماید همان‌ گونه ‌که فردی از ملّت او باید چنین ‌کند و چنین رود. هم وظیفۀ دینی خود را انجام دهد، و هم برای کسب معاش به تـلاش ایستد. دیگر کسی از مـلّت او نگوید که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای‌ کسب معاش به تلاش نایستاده است و برای به دست آوردن رزق و روزی رنج نکشیده است‌. پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نیازمندیهایش برآورده گردیده است و با مشکلات کسب روزی رویـاروی نشده است و دست و پنجه نرم نکـرده است‌. تـنها به تبلیغ عقیده و رسالت و تکالیف و وظائف خود پرداخته است و بس، و سدّ و مانعی بر سر راه نداشته است و رنجی را که من می برم او نبرده ا‌ست و گرفتاریهای مرا نداشته است ... امّا نه چنین است. هان‌! ایـن پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌ که ‌کار می‌کند تا زندگی نماید، و برای رسالت خود سعی می‌ورزد و رنج می‌کشد. دست‌کم هر فردی از ملت پیغمـر صلّی الله علیه و آله و سلّم بـاید سهم اندکی از مشکلات و مشقّات این رسالت را بر دوش ‌کشد و به وظائف و تکالیف آن عمل ‌کند. مگر نه این است که الگوی او در جلو دیدگان او است و به ‌کار معاش و معاد مشغول است ؟‌.. بعدها دارائی و اموال به سوی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم سرازیر شد تا تجربه و آ‌زمون از دیگـر سو نیز تکمیل شود و الگو به تمام و کـمال نـمودار و پدیدار گردد، پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نگذاشت این دارائی و اموال او را به خود مشغول دارد، یا او را بیکاره و بی مایه و عاطل و باطل ‌کند. او در بخشندگی بسان باد وزان پر نعمت بهاران‌ گردید، و نسیم بخشش او مشام جان بینوایان را خوشبو کرد. این بدان جهت بود که بر آزمایش دارائی و آزمون اموال فائق آید، و از ارج و ارزش آن در درون دلها و جانها بکاهد، و هم بدان خاطر که بعد از آن‌ کسی نگوید: محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم توانست به وظایف و تکالیف رسالت خود برخیزد چون فقیر بود و دارایی و اموالی او را به خود مشغول نمی‌داشت‌. امـا هان‌! این محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌ که دارائی و اموال به‌ گونۀ فراوان به سویش سرازیر می‌گردد و به دستش می‌رسد، ولیکن باز هم در تبلیغ دعـوت خود پیش می‌رود. درست بدان شکلی و بدان روشی عمل می‌کند که در ایام فقر و فاقۀ خود عمل می‌کرد. روز ثروتمندی همان است‌ که روز مستمندی بود!

دارائی و اموال چیست‌؟ ‌گنجها و خزینه‌ها چیست‌؟ باغها چیست؟ در آن زمان که انسان ضعیف فانی با خدای قوی باقی تماس پیدا می‌کند. این زمین و آنچه در این زمین است چیست‌؟ حتّی این جهان هستی ‌که سراسر آن آفریدۀ یـزدان سبحان است‌، پس از تماس با خدای آفریدگار هر چـیزی‌، و بخشنده زیـاد و کـم دنیوی‌، چیست‌؟ ولی آن روز مردمان این را درک و فهم نمی‌کردند!

(وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً).

ستمگران (‌کفرپیشه‌) می‌گویید: شما جز از یک انسـان دیوانه پیروی نمی کنید.

این سخن ستمگرانۀ آشکاری است ‌که روند قرآنی آن را در اینجا از ایشان روایت کرده است‌، و در سـورۀ اسراء نیز آن را از ایشان نقل نموده است‌،‌[5] و هـم در اینجا و هم در آنجا پاسخ یگانه‌ای بدیشان داد است‌:

(انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً).

بنگر چگونه برای تو مثلها می‌زنند و (‌گاه کاهن‌، گاه مجنون‌، وقتی شاعر، و زمانی ساحرت می‌گویند) از این رو آنان گمراه کشته و نمی‌توانند راهی (‌به سوی حقّ‌) پیدا کنند.

هر دو سوره موضوع نزدیک به همی را چـاره‌جوئی می‌کنند، و آن را در فضای همانندی در اینجا و در آنجا وارسی می‌نمایند ... مرادشان از این گفتار بی‌ادبی نسبت به خود پیغمبر خدا صلّی الله و آله و سلّم ‌و پائین آوردن مقام او بود چرا که او را همسان و همگون‌ کسی بشمار می‌آوردند که خرد او را جادو و جنبل‌ کرده بـاشند. در نتیجه سخنان عجیب و غریبی را بگوید، سخنان پریشان و نابسامانی را بگوید که مردمان طبیعی و معمولی و دارای عقل سالم آنها را بر زبان نرانند! ‌گفتار ناروا و نابجای همچون ‌کافرانی در عین حال ‌که بیانگر فـهم و شعور کینه‌ توزانه و ستمگرانۀ ایشان است‌، بیانگر این واقعیّت نیز هست‌ که آنچه پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ‌می‌فرماید فراتر از کلام انسانها و بالاتر از سطح ‌گفتـار مأنوس و مألوف آنان است ... در ضمن پاسخ بدیشان‌، اشاره به شگفت از کارشان می‌شود:

(انظر كيف ضربوا لك الأمثال).

بنگر چگونه برای تو مثلها می‌زنند؟‌!

گاهی تو را به جادو و جنبل شدگان همسان و همگون می‌کنند! ‌گاهی هم تو را به تهمت ‌زدن به خدا متّهم می‌نمایند! زمانی نیز تو را همطراز و همردیف راویان افسانه‌ها می‌سازند! .. همۀ اینها گمراهی بو‌ده و دوری از درک و فهم حقّ و حقیقت است‌:

(فضلوا).

از این رو آنان گمراه گشته‌اند.

از همۀ راه‌های حقّ گمراه شده‌اند، و از همه راه‌هـای هدایت به کژراهه افتاده‌اند:

(فلا يستطيعون سبيلا).

از این رو آنان نمی‌توانند راهی (‌به سوی حقّ و هدایت)‌ پیدا کنند.

این مجادله به پایان می‌رسد با بیان حقارت و بی‌ارجی چیزی‌ که پیشنهاد می‌کنند، و چیزی که از کـالاها و متاعهای زودگذر زندگی دنیا تـصوّر مـی‌نمایند، آن چیزهائی که آنها را ارزشمند و گرانبها می‌انگـارند، و آنها را والاتر و برتر از آن می‌شمارند که خدا آنها را به پیغمبر خود صلّی الله علیه و آله و سلّم عطاء فرماید، هر چند هم واقعاً او پیامبر خدا باشد، از قبیل : گنجی بدو داده شـود، و یا باغی داشته باشد که از آن بخورد و امرار معاش کند؛ البتّه اگر خدا می‌خواست بزرگتر و سترگ ‌تر ا‌ز این چیزهای پیسنهادی را بدو عطاء می‌کرد:

(تَبَارَكَ الَّذِي إِن شَاء جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِّن ذَلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُوراً).

بزرگوار خداوندی است که اگر بخواهد برای تو بهتر از آن (‌چیزهائی که آنـان پیشنهاد می‌کنند) می‌سازد، باغهائی را (‌در دنیا برایت پدیدار می‌نماید) که در زیر (‌قصر و قصور و درختان‌) آنها رودبارها و جویبارها روان باشد، و برای تو کاخهای مجلّلی می‌سازد (‌و در اختیارت قرار می‌دهد که ایشان در خواب هم ندیده باشند).

امّا خدا خواست برای ا‌و بهتر از باغها و کاخها را بسازد. تماس با دهندۀ باغها و کاخها را برای او ترتیب داد. بدو احساس و شعوری داد که رعایت و عنایت و محافظت و مراقبت خدا از خود را بـدان درک و فـهم بکند، و رهنمود و رهنمون و توفیق و هدایت خدا را ببیند و لمس کند... و مزۀ حلاوت آن تماس و پیوندی را بچشد که هیچ نعمتی از نعمتهای خدا با آن برابری نمی‌کند و به پای آن نمی‌رسد، و هیچ ‌کالا و مـتاعی همگون و همردیف آ‌ن نمی‌شود، چه ‌کوچک باشد و چه بزرگ. میان این نعمتها و آن نعمتها فاصله از زمین تا آسمان اسب‌، اگر آن را درک‌کنند و بفهمند یا بچشند و مزمزه کنند!

*

پس از بیان این اندازه از گفتارهای ستمگرانه ایشان درباره خدا و دربارۀ پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روند قرآنـی پرده از انـدازۀ دیگـری از اندازه‌هـای کـفرشان و گمراهیشان برمی‌دارد. آنان قیامت را دروغ می‌پندارند، و بدین لحاظ از هیچ‌ گونه ظـلم و ستمی و ا‌فتراء و تهمتی باک ندارند و دوری نـمی‌گزینند، و از روزی نمی‌ترسند که در آن با آفریدگار جهان روبرو می‌گردند و ایشان را در برابر ظللم و ستمی‌ که ‌کرده‌اند و افتراء و تهمتی که زده‌اند، محاسبه و دادگاهی می‌فرماید. روند قرآنی آنان را در صحنه‌ای از صحنه‌های قـیامت به تصویر می‌کشد، صحنه‌ای‌ که دلهای سخت را به لرزش و تکان می‌اندازد، و احساسات و عواطف خاموش شدۀ ایشان را به تپش و جنبش می‌افکند، و آنان را بر هول و هراسی مطّلع می‌گرداند که در آنجا چشم به راه ایشان است‌، و آنان را بر خوبی و زیبائی چیزی مطّلع می‌سازد که در هنگامۀ آن هول و هراس بزرگ در انتظار مؤمنان است‌:

)بل كذبوا بالساعة وأعتدنا لمن كذب بالساعة سعيرا , إذا رأتهم من مكان بعيد سمعوا لها تغيظا وزفيرا , وإذا ألقوا منها مكانا ضيقا مقرنين دعوا هنالك ثبورا . لا تدعوا اليوم ثبورا واحدا وادعوا ثبورا كثيرا)! قل:أذلك خير أم جنة الخلد التي وعد المتقون كانت لهم جزاء ومصيرا , لهم فيها ما يشاءون خالدين , كان على ربك وعدا مسؤلا ).

(این حـرفهائی را که می‌زنند هـمه بهانه است‌)‌. واقـع قضیّه این است که آنان قیامت را دروغ می‏‎دانند و مــا برای کسی که قیامت را دروغ بداند آتش شعله‌ور و سوزانی را آمـاده کرده‌ایم‌. هنگامی که (‌این آتش فروزان دوزخ‌) ایشـان را از دور می‌بیید (‌و آنان چشمشان بدان می‌افتد) صدای خشـم آلود و جوش و خروش آن رآ می‌شنوند. هنگامی که ایشان‌، بـا غـل و زنجیر، به مکان تنگی از آتش دوزخ افکنده می‌شوند، در آنجا (‌واویلا سر می‌دهند و) مرگ را به فریاد می‌خوانند (‌و آرزوی نابودی می‌کنند)‌. امروز یک بار نه‌، بلکه بارها و بارها مرگ را به آرزو بـخواهید و فریادش دارید (‌ولی بدانید که دیگر مرگی وجود ندارد، و خلاص از عذاب و نجات از عقابی که پیوسته رو به افزایش است‌، غیر ممکن است‌. ای پیغمبر! بدیشان‌) بگو: آیا این سرنوشت دردناک‌) بهتر است‌، یا بهشت جاویدانی که به پرهیزکاران وعده داده شده است‌؟ (‌بهشتی که برابر وعدۀ الهی توسّط انبیاء‌) هم پاداش (‌اعمال دنیوی‌) آنان است و هم جایگاه و قرارگاه (‌سرمدی‌) ایشان‌. (‌همان بهشتی که‌) هر چه بخواهند، در آنجا مـوجود و برای آنان فراهـم است‌، و همیشه در آنجا خواهند ماند. این نعمتها وعدۀ خدا بوده است‌، وعده‌ای که (‌مؤمنان برابر رهنمود یزدان در کتابهای آسمانی‌) تحقّق آن را از خدا خواسته‌اند.

واقع قضیّه این است که آنان قیامت را دروغ می‌دانند ... بدان مرزی از کفر و ضلال رسیده‌اند - آن مرزی‌ که تعبیر قرآنی آن را دراز و فراخ به تصویر می‌کشد -‌که قرآن از همۀ چیزهای پـیش از آن روی می‌گرداند تا ا‌ین مرز کفر و ضلال را برجسته و نمودار مجسّم و پدیدار سازد:

(بل كذبوا بالساعة).

واقع قضیّه این است که آنان قیامت را دروغ می‌دانند.

آن‌گاه پرده را به ‌کنار می‌زند از روی هول و هراسی ‌که منتظر انجام دهندگان این چنین کار زشتی است‌. آنچه برای ایشان تهیّه و آماده است آتش مشتعل و فروزان دوزخ است:

(وأعتدنا لمن كذب بالساعة سعيرا).

ما برای کسی که قیامت را دروغ بداند آتش شعله‌ور و سوزانی را آماده کرده‌ایم‌.

مشخّص و برجسته نشان دادن‌، هنری در قرآن است‌. قرآن با این هنر شکلها و صحنه‌هائی را که نشان می‌دهد تا مرز اعجاز بالا می‌برد و اوج می‌دهد، به گونه‌ای که انگار عنصر حیات را به پیکر شکل‌ها و صحنه‌ها و حالتهای روانی می‌دمد . مراد ما این است که خلعت حیات را به تن اشیاء معانی می‌کند، اشیاء و معانی‌ای‌ که حیات مجسّمی ندارند.[6]

ما در اینجا در برابر صحنۀ آتش شعله ور و فروزانی هستیم‌، آتشی که جان به پیکر آن دمیده شده است‌! ناگهان می‏‎بینیم این آتش می‌نگرد و آن کسـانی را می‏‎بیند که قیامت را دروغ می‌دانند. آنان را دورادور می بیند! یکهو بر سر خشم می‌آید و می‌غرّد. صدای غرّش آن را و فریاد خشم آن را می‌شنوند! برمی‌افروزد! از خشم بر سر ایشان غرّشها سر می‌دهد و تندتر فریاد می‌کشد. برای انتقام گرفتن از آنان ا‌ز هم می‌ترکد و اخگرهایش لت و پار می‌شود، بدان گاه‌ که ایشان هنوز در راه رسیدن و فرو افتادن بدان هستند! .. صحنۀ هراس انگیزی است‌، آن اندازه هراس انگیز است که پاها و دلها را به لرزه می‌اندازد!

آهای‌! آنان دارند بدان می‌رسند. هیچ کسی از ایشان از این غول رها نگردیده است‌! همه به سویـش آمده‌اند! با این آ‌تش درگیر شده‌اند! امّا بر ایشان چیره مـی‌آید و آنان را نقش زمین می‌نماید! می‌خواهند از دست این آ‌تش بگریزند و کناره ‌گیری‌ کنند! ولی مغلوب و منکوبشان می‌کند! و بلکه همه بدان ا‌فکنده می‌شوند! آنان با غل و زنجیر بدان افکنده شده‌اند. دستهایشان با زنجیرها به پاهایشان بسته شده است‌. در جای تنگی از آن افکنده شده‌اند. این مکان تنگ بر غم و دلتنگی ایشان می افزاید، و کاری می‌کند که نتوانند بگریزند یا خویشتن را از این پهلو بدان پهلو بچرخانند ... آن گاه‌،

آهای‌! ایشان ناامید از خلاص و نجات گردیده‌اند! و غمناک و اندوهگین در آتش گرفتار آمده‌اند! شروم می‌کنند به فریاد زدن مرگ! می خـواهند مرگ ایشان را دریابد و از این بلا آنان را برهاند!

(وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُوراً .(

هنگامی که ایشان‌، با غل و زنجیر، به مکان تنگی از آتش دوزخ افکنده می‌شوند، در آنجا (‌واویلا سر می‌دهند و) مرگ را به فریاد می‌خوانند (‌و آرزوی نابودی می‌کنند)‌. امروز نابود شدن آرزوی ارزومند است‌، و یگانه راه گریز و راه نجات از این غم و اندوه توانفرسا است‌... آن گاه آنان این پاسخ را می‌شنوند، پاسخ ریشخندآمیز و تلخ و ناگواری را:

) لَا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَادْعُوا ثُبُوراً كَثِيرا).ً

امروز یک بار نه‌، بلکه بارها و بارها مرگ را بـه آرزو بخواهید و فریادش دارید (‌ولی بدانید که دیگر مرگی وجود ندارد، و خلاص از عذاب و نجات از عقابی که پیوسته رو به افزایش است‌، غیر ممکن است‌(.

یک بار هلاک و نابود شدن هیچ فایده‌ای ندارد و هیچ سودی نمی‌بخشد، و به هیچ وجه بسنده نیست‌!

در این جایگاه غم ا‌نگیـز و هولناک‌، آنچه به پرهیزگاران وعده داده شده است عرضه می‌گردد، پرهیزگارانی که از پروردگارشان می‌ترسند، و ملاقات او را چشم می‌دارند، و به قیامت ایمان دارند. این بخش هم با اسلوب تمسخرآمیزی عرضه می‌گردد:

) قُلْ أَذَلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاء وَمَصِيراً (15) لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ خَالِدِينَ كَانَ عَلَى رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُولا).ً

ای پپغمبر! بدیشان‌) بگو: آیا این (‌سرنوشت دردناک‌( بهتر است‌، یا بهشت جاویدانی که به یرهیزگاران وعده داده شده است‌؟ (‌بهشتی که برابر وعدۀ الهـی تـوسّط انبیاء‌) هـم پاداش (‌اعمال دنیوی‌) آنان است و هـم جایگاه و قرارگاه (‌سرمدی‌) ایشان‌.

آیا آن غم و اندوه زشت و رسوانه ‌گرانه بهتر است‌؟ یا بهشت جاویدانی که خدا آن را به پرهیزگاران وعده داده است‌، و حقّ درخواست آنجا را بدیشان واگذار نموده است‌، و حقّ طلب محقّق شدن وعده‌ا‌ی را بدانان داده ا‌ست ‌که تخلّف ناپذیر است‌، و بدانان اجازه فوموده است‌ که در آنجا هر چیزی را که می‌خواهند درخواست کنند؟ آیا این دو گروه را می‌توان با یکدیگر سنجید و قابل مقایسه دید؟ هرگز! ولیکن مسخره ‌کردن ‌کسانی در مـیان است که بر پیغمبر بـزرگوار گردن افرازی می کردند.

آن گاه روند قرآنی به پیش می‌رود و به عرضه کردن صحنۀ دیگری از صحنه‌های قیامتی ادامه می‌دهد که تکذیب کنندگان آن را دروغ دانسته‌اند. ا‌ین صحنه‌، صحنۀ آن مشرکانی است ‌که با انبازها و خدا گونه‌هائی گرد آورده شده‌اند و از آنان سوال می‌شود و ایشان پاسخ می‌دهند!

)ويوم يحشرهم وما يعبدون من دون الله , فيقول:أأنتم أضللتم عبادي هؤلاء , أم هم ضلوا السبيل ? قالوا:سبحانك ! ما كان ينبغي لنا أن نتخذ من دونك من أولياء . ولكن متعتهم وآباءهم حتى نسوا الذكر , وكانوا قوما بورا . . فقد كذبوكم بما تقولون , فما تستطيعون صرفا ولا نصرا . ومن يظلم منكم نذقه عذابا كبيرا).

)برای اندرز مردمان یادآور شو) روزی را که خداوند همۀ مشرکان را (‌برای حساب و کتاب‌) به همراه همۀ کسانی که (‌همچون عیسی و عزیر و فرشتگان، در دنیا) بـجـز خدا مـی‌پرستیدند، گرد می‌آورد و (‌به پرستش شدگان‌) می‌گوید: آیا شما این بندگان مـرا گمراه کرده‌اید (‌و بدیشان دستور داده‌اید که شما را پرستش نمایند) یا این که خودشان گمراه گشتـه‌اند (‌و به اختیار خود شما را پرستش نموده‌اند؟‌) آنان (‌در پاسخ‌) می‌گویند: تو منزّه و بدور (‌از آن چیزهائی‌) هستی (‌که مشرکان به تو نسبت می‌دهنذ)‌. ما (‌انسانها) را نرسد که جز تو سرپرستانی برای خود برگزینیم (‌و سوای تو را بپرستیم‌)‌، ولیکن (‌سبب کفر و انحرافشان این است که‌) آنان و پدران و نیاکانشـان را (‌از نعمتها و لذائذ دنیا) برخوردار نموده‌ای‌، تا آنجا که یاد (‌تو و سپاس تو) را فراموش کرده‌اند (‌و به جای شکر نعمت‌، در شهوات و کامجوئیها فرو رفته اند) و مردمان تباهی شده‌اند و هـلاک گشته‌اند. به پرستش ‌کنندگان مشرک گفته می‌شود: شما که می‏‏گفتید اینان شما را از راه منحرف و گمراه کرده‌اند و به عبادت خود خوانده‌اند! هم اینک‌) ایشان سخنان شما را تکذیب می‏‎کنند و نادرست می‌دانند. لذا نه می‌توانید (‌عذاب الهی را) از خود بـدور دارید، و نه می‌توانید (‌خویشتن را) یاری دهید و (‌یا از دیگران‌) یاری ببینید. (‌بندگان جملگی باید بدانند که‌) هر کس از شما (‌با کفر و عصیان‌، هـچون اینان‌) ستم کند، عذاب بزرگی را بدو می‌چشانیم .

آنچه را که بجز خدا می‌پرستید چه بسا بتها باشند. و چه بسا فرشتگان و پریان باشند، و هر چیز دیگری بجز خدا معبود گرفته شود. خدا قطعاً می‌داند چه چیزهائی را پرستیده‌اند و خدا گونه‌اش انگاشته‌اند. ولیکن درخواست پاسخ در گسترۀ بزرگ قیامت بدین شکـل انجام می‏‎پذیرد. از مشرکان پاسخ خواسته می‌شود در آن حال و احوالی که جملگی آنان در میعادگاه محشر گرد آورده شده‌اند. درخواست همچون پاسخی ایشان را رسوا و تنبیه می‌کند، و خودش عذاب هولناک و هراس‌انگـیزی است‌! پاسخ‌، توبه و برگشت از این «‌الهه‌» است‌! به درگاه خدا می‌نالند و اظهار پشیمانی می‌نمایند و با ناله و افغان رو به آستان یزدان یگانۀ سحان می‌کنند و او را به یگانگی می‌ستایند و منزّه و پاک از این تهمت شرک و انباز می‌نمایند، و خویشتن را نه تنها از ادّعای ‌گزینش خدا گونه‌ها تبرئه می‌دارند و از آ‌نها بیزاری می‌جویند، بلکه از این ‌که بجز خدا اولیائی برای خویش برگزیده باشند خویشتن را تبرئه می‌دارند و نمی‌پذیرند که چنین کرده باشند!.. ننگ بر آن منکران نادان باد!:

(قالوا:سبحانك ! ما كان ينبغي لنا أن نتخذ من دونك من أولياء . ولكن متعتهم وآباءهم حتى نسوا الذكر , وكانوا قوما بورا).

آنان (‌در پاسخ‌) می‌گویند: تو منزّه و بدور (‌از آن چیزهائی‌) هستی (‌که مشرکان به تو نسبت می‌دهند)‌. ما (‌انسانها) را نرسد که جز تو سرپرستانی برای خود برگزینیم (‌و سوای تو را بپرستیم‌)‌، ولیکن (‌سبب کفر و انحرافشان این است که ) آنان و پدران و نیاکانشان را (‌از نعمتها و لذائذ دنیا) برخوردار نموده‌ای‌، تا آنجا که یاد (‌تو و سپاس تو) را فراموش کرده‌اند (‌و بـه جای شکر نعمت‌، در شهوات و کامجوئیها فرو رفته‌اند) و مردمان تباهی شده‌اثد و هلاک گشته‌اند.

این برخورداری دور و دراز ارثی از نعمتهای زندگی‌، بدون این که دهندۀ نعمتها را بشناسند و روبدو کنند و شکر او گویند، ایشان را غافل و بی‌خبر کرده است و یاد پروردگار را از دلهایشان زدوده است‌، و ذکر بخشایندۀ نعمتها را از یادشان برده است‌. این است که دلهایسان بیفائده و بی‌ثمر گردیده است و فاسد و تباه شده است‌. بسان زمین خشکیده و تباهی ‌که حیاتی در آن نباشد و کشت و زرع و محصول و ثمری ندهد. «‌بوار» که واژۀ «‌بور» از آن است به معنی هلاک است‌. ولی این واژه افزون بر این معنی به خشکی و بی‌حاصلی نیز اشارت دارد: خشکی دلها، و بی‌حاصلی زندگی‌. بـدین هنگام روند قرآنی بدان بندگان نادان رو می‌کند، و با سخنان خوارکننده و رسواگـرانه‌ای ایشـان را مخاطب قـرار می‌دهد:

(فقد كذبوكم بما تقولون , فما تستطيعون صرفا ولا نصرا).

به پرستش کنندگان مشرک گفته می‌شود شما که می‏‏گفتید اینان شما را از راه منحرف و گمراه کرده‌اند و به عبادت خود خوانده‌اند! هم اینک ایشان سخنان شمـا را تکذیب می‌کنند و نادرست می‌دانند. لذا نه می‌توانید (‌عذاب الهی را) از خود بـه دور دارید و نه می‌توانید (‌خویشتن را) یاری دهید و (‌یا از دیگران‌) یاری ببینید. نه می‌توانید عذاب را دفع ‌کنید و بازگردانید، و نه می‌توانید خویشتن را کمک و یاری دهـید، و نـه می‌توانید از دیگران کمک و یاری دریافت نمائید... در حالی ‌که صحنه در آخرت و در روز همایش همگان است‌، روند قرآنی ناگهانی به سوی تکذیب‌کنندگان برمی‌گردد، در حالی‌ که هنوز آنان در زمین هستند:

(ومن يظلم منكم نذقه عذابا كبيرا).

(بندگان جملگی باید بدانند که‌) هر کس از شما (‌با کفر و عصیان‌، همچون اینان‌) ستم کند، عذاب بزرگی را بدو می‌چشانیم‌.

این هم شیوۀ قرآن در پسودن دلها ا‌ست‌، در آن لحظه‌ای که برای پاسخگوئی آماده می‌گردند، و متاثر از همچون صحنه هراسناکی هـستند!

*

هم اینک‌ که آنان و پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرجام تهمت زدن و تکذیب کردن و تمسخر نمودن را دیده‌اند‌، و فرجام اعتراض‌ کردن بر انسان بودن پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و خوراک خوردن و در بازارها راه رفتن او را مشاهده نموده‌اند، روند قرآن به سوی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برمی‏گردد و او را دلداری می‌دهد و از او غمخواری می‌کند. برای این منظور بدو می‌گوید که او در میان پیغمبران بی‌سابقه و نوظهور نیست‌. همۀ پیغمبران به طور کـلی راه رفته‌اند (‌و خوراک خورده‌اند و سـائر ویژگیهای انسانی را داشته‌ اند):

(وَ ما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيراً (20)

ما هیچ یک از پیغمبران را پپش از تو نفرستاده‌ایم مگر ایـن که (‌همۀ آنان از جنس پشر بوده‌اند و) غذا می‌خورده‌انـد و در بـازارها (‌برای معامله و تهیّۀ نیازمندیهای خود) راه می‌رفته‌اند. ما برخی از شما را وسیلۀ امتحان برخی دیگر کرده‌ایم (‌و اغنیاء را پا فقراء‌، تندرستان را با بـیماران‌، پیغمبران را بـا کافران و مشرکان‌، و برعکس می‌آزمائیم‌)‌. آیا شکیبائی می‌ورزید؟ (‌تا از عهدۀ امتحان الهی به ‌در آئید و پاداش بزرگ او را دریـافت نمائید؟ شکیبائی کنید، چرا کـه شکیبائی رکن اصلی پیروزی است‌)‌. خدای تو بینا است (‌و همه چیز را می‌بیند و همگان را در برابر اعمالشان پاداش می‌دهد(.

اگر اعتراضی در میان بوده باشد، اعتراض از شخص پیغمبر نبوده است‌. بلکه اعتراض از قانون و سنتی از قوانین و سنن خدا است‌، قانون و سنتّی ‌که مقدّر و مقرّر گردیده است و دارای پایان هدفدار و معلوم ا‌ست‌:

(وجعلنا بعضكم لبعض فتنة).

ما برخی از شما را وسیلۀ امتحان برخی دیگر کرده‌ایم (و اغنیاء با فقراء‌، تندرستان را با بیماران‌، پیغمبران را با کافران و مشرکان‌، و برعکس می‌آزمائیم‌(.

تا کسانی ‌که حکمت خدا و تدبیر و تقدیر او را درک و فهم نمی‌کنند اعتراض کنند، و کسانی ‌که به خدا و حکمت و کمک و یاری او اعـتماد و اطمینان دارند شکیبائی بکنند، و دعوت برزمد، و با وسائل آدمی و از راه‌های آدمی چیره بشود، و کسانی ثابت قدم بمانند که می‌توانند در برابر این آزمایش و آزمون ثابت قدم بمانند:

( أتصبرون ?).

آیا شکیبائی می‌ورزید؟ (‌تا از عهدۀ امتحان الهی بـه ‌درآئید و پاداش بزرگ !و را دریافت نمائید؟ شکیبائی کنید، چرا که شکیبائی رکن اصلی پیروزی است‌(.

(وكان ربك بصيرا).

خدای تو بینا است (‌و همه حیز را می‌بیند و همگان را در برابر اعمالشان پاداش می‌دهد(.

خدا بینای سرشتها و دلها و سرنوشتها و فرجامها است‌. این اضافه در اینجا: ‌«‌ربک‌: پروردگارت‌» دارای الهام و سایه روشن‌، و نسیم دلپذیر و خوشبوئی است‌ که در مقام پیروی‌کردن و دلداری و پناه دادن و نزدیک گرداندن به میان می‌آید... خدا رازها و رمزهای نهفته در لابلای دلها را می‏‎بیند.





--------------------------------------------------------------------------------

[1] بخـشی از مناجاتی است که اندکی بعد از اذیت و آزاری ‌که در طائف دیده است سر داده است ... (‌مؤلف‌)‌. مراجعه شود به جلد اول فی ظلال القرآن‌، صفحۀ ٥٨ .. (‌مترجم‌(.

[2] ترجمۀ عربی محمود صالح فلکی‌، به نام : «‌العلم یدعو الی الایمان‌».

[3] بخـاری و مسلم آ‌ن را ا‌‌ستخراج کرده‌ا‌ند.

[4] برای اطّلاع بیبشتر مراجعه شود به کتاب : «‌التصویر الفنی فی القرآن‌» فصل : قصه در قرآن‌.

[5] نگا: اسراء /47.(مترجم)

[6] مراجعه شود به کتاب «‌‌التصویر الفـنی فی القرآن‌»‌ فصل‌«‌التخیل الحسی و التجسیم‌».


 

برگرفته از: تفسیر فی ظلال القرآن سید قطب، ترجمه مصطفی خرم دل



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام ابو حنيفه رحمه الله فرموده اند: "لا يحل لأحد أن يأخذ بقولنا ما لم يعلم من أين أخذناه" (روايت ابن عابدين در حاشيه كتاب "البحر الرائق " 6/293) يعنى: "حلال نميباشد براى كسى كه قول ما را بگيرد ولى نداند كه آنرا از كجا (و چه منبعى) گرفته ايم"، و در روايتى ديگر ميگويد: "حرام على من لم يعرف دليلي أن يفتي بكلامي" يعنى: "حرام است بر كسى كه دليل مرا نداند و با اقوال من فتوى بدهد".

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 8660
دیروز : 3293
بازدید کل: 8244005

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010