Untitled Document
 
 
 
  2024 Oct 18

----

14/04/1446

----

27 مهر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: "من يسر على معسر يسر الله عليه في الدنيا والآخرة" (روايت مسلم)
«كسى كه بر تنگدستى آسانگير باشد، خداوند در دنيا و آخرت بر او آسان ميگيرد».

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>امام حسین رضی الله عنه > خیانت‌های شیعیان به اهل بیت

شماره مقاله : 8166              تعداد مشاهده : 340             تاریخ افزودن مقاله : 15/9/1389

 خیانت‌های شیعیان به اهل بیت
 

وقتی زندگی سیدنا علی  رضی الله عنه  را بررسی مي‌كنیم مي‌بینیم كه از شیعیانش(اهل كوفه) شكایت و گلایه دارد و مي‌گوید: همه ملتها از ظلم و ستم حاكمانشان در هراس هستند اما من از رعیتم بیم دارم! از شما خواستم به جهاد بروید نرفتید! به سخنان شما گوش دادم اما شما به سخنانم توجه نكردید! شما را اشكارا و پنهان دعوت دادم، ولی شما نپذیرفتید! شما را نصیحت كردم قبول نكردید! شما همانند حاضرانی هستید كه غایب هستند و بردگانی هستید كه تصور مي‌كنند، اربابند؟! حكمتها به شما گفتم كه از آنها ابراز تنفر كردید و شما را با پندها و موعظه‌های رسا نصیحت كردم، از آنها دوری گزیدید! و هنگامی‌که شما را به جهاد با سركشان تشویق وتحریك كردم، هنوز به پایان سخنم نرسیده بودم كه با شتاب پراكنده شدید؟ و به مجالس خودتان مي‌روید و از موضع‌تان عقب نشینی مي‌كنید! بامدادان شما را راست مي‌كردم، شبانگاهان همانند پشت مار به حال خودتان بر مي‌گشتید، تا جایی كه راست كننده ناتوان مانده و آن كس كه باید راست مي‌شد همچنان منحرف است.
ای كسانی كه جسدهایتان حاضر و عقلهایتان غایب و هوا و هوسهایتان پراكنده و منحرف است، امیرانتان به شما آزمایش و مبتلاء شده است و حاكمانتان مطیع و فرمانبردار خداست و شما خدا را نافرمانی ‌مي‌كنید!!
سوگند بخدا كه دوست دارم و آرزو مي‌كنم كه ای كاش معاویه رضی الله عنه  با من همچون معامله‌ی دینار و درهم مي‌كرد و 20 نفرتان را به یك نفر از طرف‌دارانش عوض مي‌كردم؟!
ای اهل كوفه! آرزو داشتم كه كاش شما از سه بیماری اساسی یكی را مي‌داشتید! اما شما كرانِ شنوا، گنگان سخنگو و كوران بینایید! شما آزادگانِ راستین در هنگام رو در رویی و برادران مورد اطمینان در مشكلات نیستید.
ای كوفیان شما همانند شترانی هستید كه ساربان آنها را گم كرده و از هر طرف كه آنها را جمع مي‌كند، از طرفی دیگر پراكنده مي‌شوید، دستهایتان خاك آلود باد([1]).
دكتر احمد راسم نفیس(شیعی) موضعگیری دیگری از رسواییهای كسانی را كه بظاهر طرفدار علی رضی الله عنه  و در واقع ایشان را آزار مي‌دادند، را برای ما نقل مي‌كند. وی مي‌گوید: نصر بن مزاحم روایت مي‌كند كه علی رضی الله عنه  روز و شب ناظر صحنه‌ی جنگ و میدان مبارزه بود تا این كه بر سپاه معاویه رضی الله عنه  تسلط پیدا كردیم و نزدیك بود آنها را شكست دهیم كه فرستاده‌ی امام نزد من آمد و گفت: امام از تو مي‌خواهد كه نزدش بیایی، گفتم: این وقتی است كه شایسته نیست مرا از موضعم كه امیدوارم پیروز شویم؛ جدا كنید.
گوید: یزید بن هانی رفت و امام را در جریان گذاشت. هنوز بار دوم نیامده بود كه غبار و سر و صداها از سمت مالك اشتر بلند شد كه بیانگر پیروزی و غلبه‌ی سپاه عراق و شكست و خواری سپاه شام بود. در همین حال طرفداران(شیعیان) و اطرافیان علی رضی الله عنه  به او گفتند: بخدا سوگند تو دستور دادی كه مالك اشتر آتش جنگ را شعله ور كند!
گفت: مگر ندیدید كه در حضورتان نماینده‌ام را بدنبالش فرستادم؟!
مگر نه این است كه در حضورتان آشكارا با او حرف زدم و شما مي‌شنیدید؟!
گفتند: اگر چنین است پس كسی را بفرست كه بیاید، سوگند به خدا در غیر این صورت تو را تنها مي‌گذاریم! امیرالمؤمنین گفت: وای بر تو ای یزید! برو به او بگو بیاید كه فتنه برپاست، او بنزد اشتر رفت و پیام امام را به او رساند.
 مالك اشتر گفت: آیا این قرآن‌ها را كه بلند كرده‌اند مي‌بینی؟
یزیدبن هانی گفت: آری
مالك گفت: تو را بخدا مگر نمي‌بینی كه پیروزی نزدیك است؟!
و آنها با چه چیز روبرویند و خداوند چه پیروزی نصیب ما كرده است؟
آیا شایسته است این موقعیت را رها كنیم و از آن باز آییم؟!
یزید گفت: آیا دوست داری تو در اینجا پیروز شوی و امیرمومنان در آنجایی كه هست تسلیم دشمنانش(همانهایی كه ادعای طرفداری و دوستی علی را داشتند) شود؟!
مالك گفت سوگند بخدا این را دوست ندارم.
گفت: پس بدان كه آنها امام را تهدید كردند و سوگند خوردند كه یا بفرست مالك اشتر از صحنه‌ی جنگ بیاید یا همانند عثمان، تو را با شمشیرهایمان خواهیم كشت!([2]) و یا تسلیم دشمنت مي‌كنیم.
 گوید: اشتر برگشت و نزد آنان آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین صفها را مرتب كن كه سپاه شام دارد از پا در مي‌آید. پس از آن داد و فریاد راه انداختند كه امیرالمؤمنین حاكمیت را پذیرفته‌ است و به حكم قرآن رضایت داده است، اشتر گفت: اگر امیرالمومنین قبول كرده، من هم قبول مي‌كنم.
 مردم گفتند: امیرالمؤمنین راضی شده، امیرالمؤمنین قبول كرده، امام در این حالت ساكت و سرش پایین بود و به زمین نگاه مي‌كرد و چیزی نمي‌گفت، سپس بلند شد و همه‌ی مردم ساكت شدند.
گفت: همواره با شما بر رفتاری پسندیده داشتم تا اینكه از شما پیمان جنگ گرفتم، سوگند بخدا من از شما پیمان گرفتم اما شما مرا تنها گذاشتید. و دشمن بر علیه من پیمان گرفت و تنها نماند، و عهد و پیمان در میان شما بي‌ارزش است، بدانید كه من دیروز امیرالمومنین بودم و امروز شما به من دستور مي‌دهید و دیروز من نهی مي‌كردم و امروز مرا نهی مي‌كنید و شما زنده ماندن را مي‌پسندید و در شرایطی نیستم كه شما را بر چیزی كه ناپسند مي‌دارید وادار كنم و سپس نشست([3]).
آری! مسئله به اینجا ختم نمي‌شود، بلكه امام را متهم به دروغگویی هم كردند.
 شریف رضی از امیرالمومنین علی رضی الله عنه  روایت مي‌كند كه گفت:
 اما بعد، ای اهل عراق! شما همانند زنی هستید كه حامله شده و وضع حمل كرده و سرپرستش وفات كرده و مدتی طولانی بیوه بوده است و دورترین وارثش او را به ارث برده، سوگند به خدا! من نزد شما به اختیار خودم نیامدم، بلكه شما مرا آوردید و به من خبر رسیده كه شما مي‌گویید، دروغ مي‌گویم، خداوند شما و دروغگو را بكشد.!!([4]).
به همین علت امام به شیعیانش گفت: خداوند شما را بكشد كه دلم را پرخون و سینه‌ام را سرشار از خشم و كینه كردید، چنان بر من فشار وارد كردید كه نفسهایم همچون جرعه‌ی آب در حنجره‌ام فرو مي‌رود و نظرم را با عصیان و تنها گذاشتن، خراب كردید([5]).
این است حال آنانی كه ادعا مي‌كردند، از امام اول و معصوم - به گمان خودشان - پیروی مي‌كنند و در اطرافش بودند.
 شگفتا! كه آنان همواره روایتی جعلی و بی اساسی را كه به شرح زیر است مي‌خوانند:
ای علی! تو و شیعیانت در حالی خدا را ملاقات مي‌كنید كه خدا از شما راضی و نیزشما از خدا راضی هستید و دشمنانت باسیه رویی و غضب الهی او را ملاقات مي‌كنند!!!
حال سوال ما این است كه آیا براستی كسانی كه خدا از آنان و آنان از خدا راضی هستند، همین‌هایند؟!!
پس از این ببینیم با حسن بن علی رضی الله عنه  چه كردند؟
دكتر احمد نفیس درباره‌ی امام حسن رضی الله عنه  و آنانی كه به ادعای دوستی و پیروی(شیعیان) اطرافش را گرفتند و برای جنگیدن آماده شده بودند؛ مي‌نویسد: امام حسن؛ برای آنان سخنرانی كرد و گفت: اما بعد، خداوند جهاد را بر بندگانش فرض كرده و آن را ناخوشایند نامیده و سپس خطاب به مجاهدانِ مومن فرموده: «اصبروا إن الله مع الصابرین»: (صبر كنید كه خداوند با صابران است).
ای مردم! به چیزهایی كه دوست دارید بدون تحمل ناخوشایندیها نمي‌رسید، خداوند به شما رحم كند به اردویتان -در نخیله- بروید. تا ببینیم چه مي‌شود؟
راوی مي‌گوید او در حالی كه سخنرانی مي‌كرد، بیم داشت مردم او را تنها بگذارند!
و مي‌گوید: همه سكوت كردند و كسی از آنان حرفی نزد و به امام پاسخی نداد، وقتی عدی بن حاتم وضعیت را بدین صورت دید، بر خواست و گفت: من ابن حاتم هستم، سبحان الله! این جا چه جای زشتی است! چرا پاسخ امام و فرزند دختر پیامبرتان را نمي‌دهید؟!
سخنرانان قبیله مضر كه زبانشان همچون شمشیرها برنده و كار آمد است، كجایند؟ و چون قضیه جدی شود، همچون روباهان فرار مي‌كنند، آیا از غضب و خشم خدا نمي‌ترسید؟
آیا از ننگ و عار این كارتان نمي‌هراسید؟!!([6]).
همین داستان را نیز ادریس حسینی شیعی در كتاب «لقد شیعنی الحسین/274-275» نقل كرده است.
دكتر احمد راسم نفیس در تعلیقش بر این سخنرانی امیر المومنین امام حسن  رضی الله عنه  مي‌نویسد: آنان به شكست روانی حادی مبتلاء شده بودند؛ لذا رغبتی به جهاد، انفاق و جان فدایی در وجودشان نمانده بود، چون دنیا و لذت آن را تجربه كرده بودند و به دلیل این كه خواهان دنیا بودند و خواسته‌یشان در جنگ بدست نمي‌آمد، بویژه تا زمانی كه سرهایشان زیر سایه‌ی عدالت بود؛ لذا قانع شده بودند كه آینده و رهبریشان را به بنی امیه بسپارند…([7]).
و نیز واقعه‌ی خیانت و طعنه‌ی اطرافیان امام حسین به وی را نقل مي‌كند.
و مي‌گوید: «سپس اعلان كرد كه آهنگ اردوی جنگ را دارد، آنگاه قیس بن سعد بن عباده و معقل بن قیس ریاحی برخواستند و و سخنانی شبیه سخنان عدی بن حاتم گفتند و به طرف اردویشان حركت كردند و مردم هم پشت سرشان رفتند، امام حسن رضی الله عنه  و مردم هم پشت سرشان رفتند، امام حسن رضی الله عنه  رو به مردم كرد و سخنرانی نمود..‌. مردم به یكدیگر نگاه كردند و گفتند: او را چگونه مي‌بینید و هدفش از این حرفها چیست؟
گفتند: گمان مي‌كنیم، مي‌خواهد با معاویه صلح كند و حاكمیت را به او بسپارد، سوگند به خدا این مرد كافر شده است !! آنگاه به خیمه‌اش حمله و آن را غارت كردند، حتی جانمازیی كه رویش نشسته بود، برداشتند.
آنگاه عبدالرحمن بن عبدالله ابن جعال ازدی به او حمله كرد و چادرش را از گردش كشید لذا بدون چادر در حالی كه شمشیرش در غلاف بود، نشست، پس از این دستور داد اسبش را آوردند و سوار شد..‌. و چون به تاریك راه ساباط رسید، مردی از بنی اسد راه را بر او بست و لگام اسبش را گرفت و گفت: الله اكبر! ای حسن رضی الله عنه  پدرت مشرك شد و سپس تو شرك كردی و با كلنگ به رانش زد تا جایی كه استخوانش نمایان شد و امام حسن رضی الله عنه  را بر روی تختی به مدائن بردند»([8]).
یكی دیگر از شیعیان متعصب به نام ادریس حسینی خیانتهای اطرافیان امام حسن را نقل كرده و مي‌گوید: «امام حسن؛ در آستانه‌ی ترور برخی عناصر سپاهش قرار گرفت، یك بار جراح بن سنان از بنی اسد آمد و لگام قاطرش را گرفت و ضربه‌ای به امام زد و آن حضرت گلوی او را گرفت و هر دو به زمین افتادند تا اینكه عبدالله بن حنظل طائی آمد و با كلنگ جلوی او را گرفت و بار دیگر امام در اثنای نماز ضربه خورد»([9]).
مرجع شیعی محسن امین عاملی مي‌گوید: «با فرزند امام علی بیعت شد و برایش عهد و پیمان گرفتند و سپس به او خیانت كردند تسلیم شد و عراقیها به او یورش بردند تا جایی كه با خنجر به پهلویش زدند»([10]).
تیجانی سماوی مي‌گوید: «همان طور كه برخی جاهلان امام حسن را به دلیل صلحی كه با معاویه كرد، متهم مي‌كنند كه مؤمنان را ذلیل كرده است در حالی كه صلح او به خاطر حفظ خون مسلمانان مخلص بود»([11]).
باید توجه داشت كه برخی طرفداران و شیعیان امام حسن او را متهم كردند، امّا تیجانی با تعبیر برخی جاهلان تلبیس نموده تا خوانندگان را فریب دهد.( و این عادت تیجانی در تمام نوشته هایش است)!
آیت الله حسین فضل الله مي‌گوید: «برخی ازافراد سپاه سپاهیان امام حسن از خوارجی بودند كه ناخواسته با او آمده بودند، چون مي‌خواستند با هر وسیله‌ای ممكن با معاویه بجنگند و در میان سپاهش افرادی بودند كه به خاطر كسب مال غنیمت آمده بودند و كسانی نیز وجود داشت كه با تعصب طائفه‌ای زندگی مي‌كردند و پیروی از بزرگان طوائفشان كه در پی كسب مال و مقام بودند و مي‌خواستند سپاه امام را نابود كنند، آمده بودند و در میان سپاه و افراد تحت رهبري‌اش كسانی از خویشاوندانش بودند كه معاویه براي‌شان مال فراوانی فرستاده بود كه تنها سپاهش را رها كرده بودند، امّا هنوز تحت رهبري‌اش بودند. و نامه‌های زیادی به معاویه فرستاده مي‌شد، مبنی بر اینكه: «ای معاویه! اگر مي‌خواهی، حسن را زنده یا مرده تسلیم تو مي‌كنیم»!
و معاویه این نامه‌ها را به امام حسن مي‌فرستاد، لذا امام حسن؛ سپاهش را آزمایش كرد و متوجه شد كه چگونه تلاش مي‌كنند، آن حضرت را به قتل برسانند([12]).
به همین علتها و دلایل بود كه امام حسن؛ آن‌طور كه ابومنصور طبرسی روایت كرده است، فرمود: «سوگند به خدا، مي‌بینم كه معاویه از این‌هایی كه ادعای طرفداری ما را دارند و شیعه‌ی من هستند، بهتر است؛ این ها مي‌خواستند مرا بكشند بر من یورش آوردند و مالم را غارت كردند، به خدا سوگند! اگر معاویه از من عهدی بگیرد كه خونم حفظ شود و خانواده‌ام در امان باشد، برایم بهتر از این است كه این‌ها مرا بكشند و خانواده و اهل بیتم را نابود كنند، اگر من با معاویه بجنگم، قطعاً اینها گردنم را مي‌گیرند و مرا تسلیم او كنند([13]).
امیر محمد كاظم قزوینی شیعی، مي‌گوید: «طبق روایات صحیح تاریخی برای ما ثابت شده است آنانی كه با امام حسن بودند، اگر چه تعدادشان زیاد بودند؛ امّا خیانتها و پیمان‌شكني‌شان تا جایی بود كه به معاویه نوشتند: «اگر مي‌خواهی، حسن را تسلیم تو مي‌كنیم». و یكی از آنان كلنگش را برداشت و به ران امام ضربه زد تا به استخوان رسید و به امام حرفهایی زد كه به زبان آوردن آن‌ها، درست نیست؛ به همین دلیل ائمه مي‌گفتند: «شیعیان ما برای ما شرایطی بوجود آوردند كه ما به این روزگار افتادیم».
و یكی به امام حسن علیه السلام  گفت: ای حسن علیه السلام  شرك ورزیدی همان‌طور كه پدرت پیش از این شرك ورزیده بود. و آنگاه كه وقتی امام حسن متوجه پیمان‌شكنی و خیانت آن‌ها شد، با معاویه صلح و سازش كرد تا خون مسلمانان حفظ شود و خودش هم از ترور در امان بماند و اهل بیتش از نابودی حفظ شود كه سود نابودی آنها به دشمنان اسلام و مسلمانان نرسد([14]).
ادریس حسینی مي‌گوید: «امام حسن؛ به شیعیانش گفت: ای اهل عراق! جانم از شما سه چیز تجربه كرده است پدرم را كشتید، مرا ضربه زدید، مال و وسایلم را به یغما بردید»([15]).
و سپس زمان آن فرا رسید كه تاریخ رفتار مدعیان طرفدارائمه‌ای را كه پس از علی رضی الله عنه  و حسن و حسین بوده‌اند، ثبت كند. امام جعفر صادق نیز به آنچه اجدادش مبتلا شده بودند و از مدعیان طرفداریشن دیده بودند، مبتلا شد و همان را تجربه كرد، مردی به نام «زراره ابن اعین» از كسانی است كه عبدالحسین موسوی در «المراجعات به نا حق از او دفاع كرده و مي‌بینیم كه این فرد، بدگویی امام جعفر را مي‌كند و مي‌گوید: «خداوند ابوجعفر را رحمت كند اما از جعفر در دلم كینه و تنفر است([16]).
و آن گاه كه امام جعفر بدعتش را انكار كرد آن را به امام نسبت داد و گفت: «به خدا سوگند! كه خودش به من گفت این كار را بكن و حالا نمي‌فهمد»([17]).
وقتی «زرارة» اجازه‌ی ورود خواست، امام صادق اجازه نداد و گفت: «به او اجازه‌ی ورود نده، به او اجازه‌ی ورود نده، به او اجازه‌ی ورود نده، چون زراره، علی رغم اینكه ادعا مي‌كند پیرو من است، از من مي‌خواهدكه «قدری» مذهب شوم در حالی كه این از دین من و پدرانم نیست»([18]).
متأسفانه دیگر افرادی كه اطراف ائمه را گرفته بودند، از این قاعده مستثنی نیستند، افرادی چون ابوبصیر، جابر جعفی، هشام بن حكم و كسان دیگری كه مولف كتاب المراجعات از آن‌ها دفاع كرده است([19]).
امام جعفر صادق كسانی را كه ادعای طرفداری وی و شیعه بودن را مي‌كردند، را این‌گونه توصیف مي‌كند: «خداوند هیچ آیه‌ای در مورد منافقین از آیات عذاب را نازل نكرده مگر اینكه آن درباره‌ی كسانی است كه ادعای شیعه بودن مي‌كنند»([20]).
 در روایتی دیگر مي‌گوید: «اگر امام زمان ظهوركند، كارش را از كشتن شیعیان دروغ‌گوی ما شروع مي‌كند و آنان را مي‌كشد»([21]).
امام كاظم رضی الله عنه  مي‌گوید: «اگر شیعیانم مشخص و جدا شوند، مي‌بینم ‌كه عوض شده‌اند. و اگر آن‌ها را آزمایش كنم، قطعاٌ مرتد شده‌اند. و اگر آنها را آزمایش كنم از هزار نفر، یكی نجات نمي‌یابد»([22]).
 امام رضا علیه السلام  مي‌گوید: «و از آنانی كه ادعای دوستی ما اهل بیت را مي‌كنند، كسانی هستند كه فتنه‌ي‌شان بر شیعیان ما از دجال بدتر و خطرناكتر است»([23]).


([1])-نهج البلاغه 1/187-189
([2])-باید توجه داشت كه اینان قاتلان عثمانند كه علی را هم تهدید به قتل مي‌كنند؟؟ آیا رافضی بودن چیزی جز فتنه است؟!
([3]) - علی خطی الحسین 35-34
([4]) - نهج البلاغه 1/119-118  و1/20
([5]) نهج البلاغه 1/70.
([6])-علی خطی الحسین/38
([7])- علی خطی الحسین/39
([8]) - علی خطی الحسین 39-40
([9]) - لقد شیعینی الحسین 279
([10]) - اعیان الشیعه 1/26
([11]) - كل الحول عند آل الرسول 123-122
([12]) - الندوة 3/208 و فی رحاب اهل بیت/ 270
([13]) - الاحتجاج طبرسی 2/10 و این عین عبارتی است كه حسن مغنیه در ص20 آداب المنابر آورده است.
([14]) - محاوره عقایدیه 123-122
([15]) - لقد شیعنی الحسین هامش الصفحه/ 283
([16]) - رجال الكشی 131
([17]) - رجال الكشی 134
([18]) - رجال الكشی 142
([19]) - برای آگاهی بیشتر از زتدگی نامه‌ی این افراد به كتب رجالی شیعه رجوع شود.
([20]) - رجال الكشی 254
([21]) - رجال الكشی 253
([22]) - الكافی 8/228 و مجموعه ورام 2/152
([23]) - وسائل الشیعه 1/441

از کتاب:
استشهاد حسین رضی الله عنه، (ترجمه‌ی كتاب: من قتل الحسین؟)، تألیف: عبدالله بن عبدالعزیز، ترجمه: اسحاق دبیری (رحمه الله)، چاپ اول 1388/1430هـ، انتشارات حقیقت.
 
مصدر:
سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com
 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حسن رضی الله عنه  شب‌ها را به قیام و عبادت الله سبحانه و تعالی  سپری می‌کرد. وی، ابتدای شب را به عبادت می‌پرداخت و برادرش حسین رضی الله عنه  بخش پایانی شب، بر می‌خاست و عبادت می‌نمود.[ الزهد از ابن ‌حنبل، ص171؛ رهبان الليل از عفاني (1/403)]

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1512
دیروز : 3856
بازدید کل: 8517758

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010