Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه و آله وسلم قَالَ: «فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ وَالِدِهِ وَوَلَدِهِ». (بخارى:14)
ترجمه: از ابو هريره رضي الله عنه روايت است كه رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:«سوگند به ذاتي كه جانم در دست اوست، كسي از شما نمي تواند مؤمن باشد، تا زماني كه من (پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم ) نزد او از پدر و فرزندش محبوب تر نباشم».

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > تقیه

شماره مقاله : 8119              تعداد مشاهده : 305             تاریخ افزودن مقاله : 2/9/1389

تقیه

تقیه از نظر شیعه یکی از ارکان دین است:
شیعه بر این باورند که «تقیه» مانند نماز یکی از ارکان دین است و دست کشیدن از آن تا قیام «مهدی» یعنی تا روز قیامت جایز نیست!
ابن بابویه قمی و دیگران از امام جعفر صادق روایت کرده اند که او گفت: «لو قلت أن تارک التقیة کتارک الصلاة لکنت صادقاً»[1]: «اگر می‏گفتم که تارک تقیه همانند تارک نماز است، راست گفتم».
از باقر روایت است که می‏گوید: «إن تسعة أعشار الدین التقیة. و لا دین لمن لا تقیة له»[2]. «همانا نه دهم دین، تقیه است و هر کس تقیه نکند، بی دین است».
ابن بابویه قمی‏در کتاب «الإعتقادات» می‏گوید: «اعتقاد ما، شیعیان بر این است که تقیه واجب است و هر کس آن را ترک کند، همانند آن است که نماز را ترک کرده باشد».
او در ادامه می‏افزاید: «تقیه واجب است و برداشتن آن تا زمان خروج قائم (مهدی) جایز نیست. پس هر کس قبل از خروج مهدی آن را ترک کند، قطعاً از دین خداوند متعال و از عقیده امامیه خارج شده و با خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم و ائمه مخالفت نموده است»[3].
از بین رفتن دین به سبب «تقیه»:
وقتی دانستیم که مضمون تقیه در نزد شیعه، بدون آنکه ضرورتی در میان باشد، کذب محض و دروغ آشکار است و این دروغ – همچنان که بر عامه مردم واجب است – بر شخص امام نیز واجب است، به این نتیجه می‏رسیم که وقتی بیان دین و شناخت آن به امام بستگی دارد و امام بدون ضرورت به حق و باطل فتوا می‏دهد، آن وقت حق، بر مردم مشتبه می‏شود و مردم نمی‏دانند کدام حکم، حق است و بیان دین هم حاصل نمی‏شود و امکان شناخت چهره دینِ حق و راستین از دین باطل، منتفی می‏شود.
امام به میل خود فتوا می‏دهد:
شیعه صلاحیت کامل را به امام داده اند در اینکه به میل خود حق بگوید یا باطل. همچنان که کلینی با سند خود از ابوعبدالله  علیه السلام  روایت کرده که عبدالله بن سلیمان گوید: از ابوعبدالله پرسیدم: آیا خداوند، امام را مخیر کرده همچنان که حضرت سلیمان پسر داود را مخیّر کرده بود؟ گفت: بله. چون مردی قضیه ای را از امام پرسید و امام جوابش را داد و مرد دیگری همان قضیه را از او پرسید و او جواب دیگری غیر از جواب اول را به او داد. سپس مرد دیگری آمد و درباره همان قضیه از او سؤال کرد و امام جوابی غیر از دو جواب قبلی را به او داد، سپس گفت: (هذا عطاؤنا فامنن أو «أعط» بغیر حساب): (این عطاء و بخشش ماست، پس به هر کس که می‏خواهی بدون هیچ گونه حساب و کتابی ببخش). در قرائت حضرت علی (ع)، این آیه به همین صورت آمده است[4].
همچنین کلینی از زراره بن أعین از ابوجعفر  علیه السلام  روایت کرده که زراره گفت: از ابوجعفر  علیه السلام  راجع به مسأله ای پرسیدم و جواب مرا داد. سپس مردی نزد وی آمد و راجع به همان مسأله از او پرسید، او جوابی برخلاف جواب من، را به او داد. سپس مرد دیگری آمد و همان مسأله را از وی پرسید، امام برخلاف جواب من و جواب مرد قبلی، به او جواب داد. هنگامی‏که آن دو مرد رفتند، گفتم: ای پسر رسول الله (ص)، این دو مرد اهل عراق و از پیروان شما آمدند و راجع به یک مسأله از تو پرسیدند، تو به هر یک از آنان جواب مختلفی دادی. گفت: ای زراره، همانا این امر برای ما بهتر است و برای ما و شما جاودانه تر. و اگر شما بر یک امر اتفاق می‏کردید، مردم به زیان ما شما را تصدیق می‏کردند ولی این بقای ما و شما را کمتر می‏گرداند...
زراره گوید: سپس به ابوعبدالله  علیه السلام  گفتم: اینان پیروان شمایند؛ اگر آنها را به برگرفتن نیزه امر کنید و یا بر علیه مردم بشورانید. مطیع فرمانتان خواهند بود. و حال از نزد شما در حالی منصرف می‌شوند که باهم اختلاف دارند. راوی گوید: ابوعبدالله مانند پدرش جواب داد[5].
همچنین کلینی از موسی بن أشیم روایت کرده که گوید: نزد ابوعبدالله  علیه السلام  بودم که مردی راجع به آیه ای از قرآن از وی سؤال کرد ابوعبدالله جوابش را داد. سپس شخصی دیگری داخل شد و راجع به همان آیه از او سؤال کرد. ابوعبدالله برخلاف جواب مرد اول، به او جواب داد. بر اثر آن چنان شدم که انگار قلبم به وسیله چاقو تکه تکه می‏شود... در حالی که در همان حال و وضعیت بودم ناگهان شخص دیگری داخل شد و راجع به همان آیه از ابوعبدالله پرسید، او برخلاف جواب من و جواب دیگری، به او جواب داد. آنگاه درونم آرام گرفت و دانستم که آن به خاطر تقیه از امام سرزده است. سپس امام رو به من کرد و گفت: ای ابن أشیم، همانا خداوند – عزوجل – حضرت سلیمان پسر داود را مخیر کرده و فرمود:{ هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ (٣٩) }[6] «(ما بدو وحی کردیم که)
این (چیزهایی که به تو داده ایم) عطاء ما است، پس (به هر کسی که می‏خواهی) ببخش یا (آن را از هر کس که می‏خواهی) باز دار، بدون هیچ گونه حساب و کتابی (که در برابر دادن یا ندادن، از تو کشیده شود)». و امور دین را به پیامبر صتفویض کرده و فرموده:{وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا }[7] «چیزهایی را که پیغمبر صبرای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهایی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید». پس خداوند هر چیزی را که به رسول الله صسپرده، به ما هم سپرده است[8].
یوسف بحرانی می‏گوید: همانا ائمه برای هر یک از قضایا و مسائل، احکام مختلفی بیان کرده اند اگر چه هیچ یک از مخالفین در حضور آنان نبوده باشد. می‏بینی که آنان برای یک مسأله جوابهای متعدد و مختلفی داده اند اگر چه حتی یکی از مخالفان قائل به آن نبوده باشد.[9]
بنابراین، «امام» با اختیار خود و بدون هیچ ضرورتی به «تقیه» یا دروغ و سخن باطل تمایل پیدا می‏کند.
پیامبران – علیهم السلام – هیچ گاه به «تقیه» عمل نکردند:
وقتی دانستیم که شیعه معتقدند که «امام» به منزله یک پیامبر و بلکه بالاتر از پیامبر است و وقتی به قرآن کریم مراجعه می‏کنیم، حتی یک پیامبر – از نوح و هود و صالح و لوط و موسی و شعیب و عیسی و دیگر پیامبران علیهم السلام تا حضرت محمد  صلی الله علیه و سلم  – نمی یابیم که به تقیه پناه برده باشد و آیات خداوند را کتمان نماید و از ترس جان خود یا با اختیار و بدون هیچ ترسی، آن را ابلاغ ننماید در حالی که اغلب آنان از جانب قوم خود به استضعاف کشیده شده و مورد ظلم و ستم قرار گرفتند. اگر چنین می‏بود و آنان به تقیه پناه می‏بردند، آن وقت هدف از پیامبری و بعثت وی منتفی می‏شد. چرا مبعوث شود و به عنوان پیامبر برگزیده شود در حالی که پیام الهی را ابلاغ نمی‏نماید؟ یا خیر پیام الهی را ابلاغ نماید اما به گونه‏ای که به موافق خواسته ها و آرزوهای کافران سرکش باشد؟ آیا هیچ عاقلی – صرف نظر از اینکه مسلمان هم باشد – این را می‏گوید؟[10]
بسیاری از احکام شرعی در فقه جعفری بر اساس این قاعده باطل بنا شده اند. و اقوال صحیح ائمه به خاطر حمل بر تقیه باطل اعلام شده اند؛ از آن جمله روایتی است که طوسی از محمد باقر نقل کرده که او گفت: «پدرم در خانه اش برای نماز اذان گفت و در اذانش عبارت «الصلاة خیرٌ من النوم»: «نماز بهتر از خواب است» بر زبان جاری ساخت». طوسی می‏گوید: این قول امام، بر تقیه حمل می‏شود، چون علمای امامیه بر عمل نکردن به آن، اتفاق نظر دارند[11].
به نظر ما شیعه به اختراع «تقیه» پناه برده اند تا راهی را بیابند تا از طریق آن از روایات زیادی از ائمه ای که آنان ادعای پیروی شان را دارند و موافق آراء و عقاید اهل سنت است، فرار کنند. به همین خاطر شیعه تمام روایاتی که با آراء و عقاید اهل سنت موافقت و سازگاری دارند، بر تقیه حمل نموده اند. اما آنان دچار امر بدتری شده اند؛ آنان همانند کسی هستند که از گرمای سوزان به آتش پناه می‏برد؛ چون «تقیه» به دو دلیل، اطمینان به روایت نقل شده از ائمه را بعید می‏گرداند:
اول: جایز بودن کذب ناقل در آنچه که از «معصوم» نقل می‏کند، چون کسی که دروغ را بر امامش جایز می‏داند، به طریق اولی، کذّاب و دروغگوست.
دوم: اگر به فرض تمامی ‏آنچه که از «امام» نقل شده، صحیح هم باشد، ولی ما نمی‏دانیم که مقصود اصلی امام از سخنی که به او نسبت داده شده کدام است؟ آیا منظور حقیقی امام همان است که گفته، یا خیر آنچه گفته، از روی تقیه بوده و منظور اصلی امام نبوده است؟ و این به طور کلی منجر به برداشته شدن ثقه و اطمینان از فقه امامیه می‏شود حتی اگر ما صحت نقل روایات از امام را به فرض بگیریم؛ چون آنان بنا به قاعده «تقیه» تنها هنگام تبدیل و تحریف روایات نقل شده از ائمه عمل می‏نمایند.
تازه این، در صورتی است که قول نقل شده از امام در مسأله ای، تنها یک قول باشد؛ پس اگر اقوال نقل شده در یک مسأله مختلف و متعدد باشد، وضعیت چگونه است؟ همچنان که واقعیت عملی فقه امامیه چنین است که اقوال نقل شده از ائمه در یک مسأله، مختلف و متعدد است.
علمای شیعه در چگونگی تطبیق «تقیه» متحیر اند و نمی‏دانند چه کار کنند:
شگفت تر آنکه هنگامی‏که به طور مفصل بر مسائل فقهی شیعه اطلاع یابی، می‏بینی که فقهای شیعه در تعیین اینکه کدام یک از اقوال منسوب به امام از روی تقیه بوده و کدام یک، قول حقیقی امام بوده، در میان خود به شدت اختلاف نظر دارند!! علمای گذشته و حال شیعه، پیش از دیگران از این امر رنج برده و اعتراض کرده اند. این جعفر شاخوری است که می‏گوید: «همانا ما علمای بزرگ شیعه را می‏بینیم که در تعیین و تشخیص اینکه کدام یک از روایات صادره از ائمه از روی تقیه بوده و کدام یک به خاطر بیان حکم واقعی از ائمه سر زده، اختلاف نظر دارند؛ به عنوان مثال نجاست خمر را در نظر بگیر: بسیاری از علمای شیعه از جمله شیخ طوسی به نجاست آن فتوا داده اند، چون آنان روایت وارده درباره طهارت خمر را بر تقیه حمل کرده اند. اما با این حال می‏بینیم که عده ای از فقهاء از جمله «مقدس اردبیلی» به طهارت آن فتوا داده اند، چون آنان به عکس، روایات وارده درباره نجاست خمر را بر تقیه حمل نموده اند. و این امر، سردرگمی متقدمین را در به کارگیری تقیه و کیفیت تطبیق آن را نشان می‏دهد».
در جای دیگری می‏گوید: «اگر بخواهیم غیر از آن ده ها مثال را بیاوریم، کتاب خاصی را تألیف می‏کردیم که آشفتگی و بی نظمی‏تعیین موارد تقیه را مؤکد می‏ساخت؛ چیزی که شبیه آشفتگی و بی نظمی ‏ادعای اجماع در مسائل فقهی است، که این آشفتگی در تعیین موارد تقیه منجر به اختلاف زیادی در فتوای علماء شده که این اختلاف بر اثر تعیین و تشخیص اینکه کدام یک از روایات صادره از ائمه از روی تقیه بوده و کدام یک از روی تقیه نبوده، ایجاد شده است»[12].
 
این چنین فقه و مذهب جعفر صادق : از بین رفت:
این چنین فقه و مذهب جعفر صادق : از بین رفت. و این تنها نتیجه مسلّمی‏که ما به مقتضای دلیل مستند به علم و تحقیق و استدلال گفته باشیم، نبوده است و بس؛ بلکه چیزی است که علمای بزرگ امامیه بدان اعتراف نموده اند. این یوسف بحرانی است که بدون هیچ تردیدی صراحتاً می‏گوید: «هیچ حکم از احکام یقینی و قطعی دین جز احکام اندکی معلوم و مشخص نیست، به خاطر اینکه احادیث دینی با روایات تقیه در آمیخته است»[13].
 
چرا شیعه به «تقیه» روی آورده اند؟
هنگامی‏که علل گرایش و روی آوردن شیعه به اساس «تقیه» را مورد بررسی قرار می‏دهیم، می‏بینیم که این موضوع تنها و تنها به خاطر فرار از تنگناهایی بوده که دائماً با آن مواجه بوده اند. این تنگناها بر دو قسم اند:
1-     تنگناهایی که در روایات وارده از «ائمه» که مخالف مذهب شیعه و موافق مذاهب اهل سنت، وجود دارند.
2-     تنگناهایی که سبب اختلافات شدید میان بسیاری از روایات نقل شده از «ائمه»، به وجود آمده اند.
 
«امام» دین را ضایع و تباه ساخته تا خودش را حفظ نماید:
اما در حقیقت شیعه از یک چاله فرار کرده اند تا در چاله ای عمیق تر بیافتند. آنان به وسیله «تقیه» شناخت چهره مذهب حق را بر خود از بین برده اند. در حالی که می‏بینیم امامیه ادعا می‏کنند که خداوند متعال برای مردم امام معصومی‏را منصوب کرده تا دینشان را از نابودی و اختلاف حفظ کند و آنان را از تفرق و چند دستگی منع نماید، امّا می‏بینیم «که امام – با به کارگیری تقیه – خودش را حفظ نموده و دین را ضایع و تباه ساخته است»[14].
پس از فقه جعفر صادق چه چیزی مانده است؟


[1] - من لا یحضره الفقیه، ابن بابویه، 2/80.
[2] - اصول الکافی، کلینی، 2/217.
[3] - الإعتقادات، ابن بابویه قمی، صص114-115.
[4] - اصول الکافی، کلینی، 1/438. در کتاب خداوند، ﴿فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِك...﴾ آمده و «فامنن أو أعط» نیامده است، آیا نزد علی کتابی غیر از کتاب خداوند وجود داشته است؟
[5] - اصول الکافی، کلینی، 1/65.
[6] - ص/39.
[7] - حشر/7.
[8] - اصول الکافی، کلینی، 1/265-266.
[9] - الحدائق الناضرة، یوسف بحرانی، 1/5.
[10] - یکی از بزرگان شیعه کتابی نوشته که در آخر آن آمده است: «... پاسخ راستگویان آل محمد – سلام و درود خداوند  بر او و سایر پیامبران باد! – در اینکه اگر فردا در پیشگاه پروردگار بلند مرتبه از ما بپرسند که هنگام ظهور فتنه و بدعت و خرافات چه کار کردیم از ترس اینکه مبادا لعنت خداوند شامل حالمان گردد؛ لعنتی که خداوند آن را به عالمانی که هنگام پیدایش بدعتها و خرافات، علم خود را آشکار نمی‏کنند، وعده داده است». (عصمة المعصوم علیه السلام وفق المعطیات القرآنیة، جلال الدین علی الصغیر، چاپ دوم، بغداد، سال 2003 میلادی (1424هـ ق)، ص427).
ما نمی‏دانیم آیا بیان حق و آشکار نمودن آن هنگام پیدایش بدعتها و خرافات تنها مختص به علماست و شامل حال ائمه نمی‏شود؟ بنابراین، نقش ائمه چیست؟ یا در زمان ائمه حق آشکار بوده و بدعتها و خرافات وجود نداشته اند؟ پس در این صورت علت تمایل آنان به  بکارگیری «تقیه» چیست؟! تقیه ای که هیچ هدف و نتیجه ای ندارد جز منصرف کردن مردم از حقی که با باطل آمیخته شده و آنان نمی‏دانند کدام حق است و کدام باطل؟!  پس آیا نقش و وظیفه امام در حیات، این است که مردم را از حق منع کند و برایشان دامی قرار دهد تا عمداً آنان را در باطل غوطه ور سازد؟ یا اصلاً نقش و وظیفه امام در دین چیست؟
[11] - تهذیب الأحکام، طوسی، 1/151.
[12] - حرکیة العقل الاجتهادی لدی فقهاء الشیعة الإمامیة، جعفر شاخوری، ص72-75.
[13] - الحدائق، یوسف بحرانی، 1/5.
[14] - الشهادة الثالثة فی الأذان، علاء الدین بصیر، نسخه خطی.

از کتاب: افسانه مذهب جعفری، ترجمه کتاب: أسطورة المذهب الجعفري، مولف: دکتر طه حامد دلیمی
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام ذهبي رحمه الله درکتاب "التمسك بالسنن والتحذير من البدع" گفته است: "أما مشابهة الذِّمة في الميلاد، و الخميس، و النيروز، فبدعة وحشة"، يعنى: "شباهت با کفار در عيد ميلاد وپنچ شنبه (که از عيد نصاري محسوب مي شود) وعيد نوروز از جمله ي بدعتها دور از اسلام بشمار ميرود".

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 14658
دیروز : 3293
بازدید کل: 8250003

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010