Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

علي رضی الله عنه  مي‌گويد: رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست حسن و حسين رضي الله عنهما را گرفت و فرمود: (من أحبّني و أحبّ هذين و أباهما و أمّهما كان معي في درجتي يوم القيامة) يعني: «هر كس مرا و اين دو را و پدر و مادرشان را دوست بدارد، روز قيامت همراه من خواهد بود». ترمذي رحمه‌الله بدين‌ شكل روايت كرده كه در بهشت، با من خواهد بود.
  روايت احمد؛ ترمذي، اين حديث را روايت كرده و آن را حديثي غريب دانسته است. مسند احمد (1/77)؛ سند ترمذي، شماره‌ي 3734؛ سير أعلام النبلاء (3/254).

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>علوم قرآن>سوره نور > تفسیر سوره نور از تفسیر فی ظلال القرآن ترجمه مصطفی خرم دل

شماره مقاله : 809              تعداد مشاهده : 366             تاریخ افزودن مقاله : 10/7/1388

سوره ‌نور مدنی و 64 آيه است

این سوره نور است ... در این سوره‌، نور با واژه خودش متصل به ذات خدا ذکر می‌شود:

(اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ).

خدا روشنگر آسمانها و زمین است‌. (‌نور/٣٥)

در این سوره‌، نور و آثار و مظاهر نور در دلها و جانها ذکر می‌شود. این آثار و مظاهر در آداب و اخلاق جلوه گر می‌آید که ساختار این سوره بر آنها استوار و پایدار می‌گردد. این آداب و اخلاق هم آداب و اخلاق روانی و نفسانی و خانوادگی و اجتماعی هستند. دل را نورانی‌، و زندگی را نورانی می‌کنند. زندگی را بدان نور جهانی فراگیر و همه‌جانبه‌ا‌ی پیوند می‌دهد که نور در ارواح و جانها است‌، و تابندگی در قلوب و دلها است‌، و روشن در ضمایر و درونها است‌، و اینها هم همه از آن نور بزرگ استمدا‌د می‌طلبند و سرچشمه می گیرند.

این سوره می‌آعازد با اعلان نیرومند و قدرتمندی درباره سخن این سوره و وجوب این سوره و هرآنچه که در آن از حدود و تکالیف و آداب و اخلاق است‌:

(سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).

(‌این‌) سوره مهمی است چه ما آن را وحی کرده‌ایم و (‌احکام) آن را واجب نموده‌ایم و آیه‌های واضحی (‌و دلائل روشنی که دال بر قدرت و یگانگی یزدان‌، و آسمانی بودن قرآنند) در آن فرو فرستاده‌ایم‌، تا این که پند گیرید.

این سرآعاز شگفت و باارج‌، بیانگر توجه قرآن به اخلاق در زندگی است‌، و اندازه ژرفای اخلاق و اصالت اخلاق را در عقیده اسلامی می‌رساند، و بیان میدارد که اخلاق چه اندازه در اندیشه اسلام درباره زندگی انسانی مهم و مقصود است.

محوری که همه سوره بر گرد آن دور میزند، محور تربیت است‌، تربیتی که تا پله حدود در وسائل حصول آن سختگیری می‌شود، و تا بدانجا نرم و لطیف می‌گردد که به پله پسوده‌های خوشایند و مهربانانه وجدانی می‌رسد، پسوده‌هایی که دل را با نور خدا و با آیات و نشانه‌های او آشنا می‌سازد، آیات و نشانه‌هائی که پخش و پراکنده در گوشه و کنار جهان و در لابلاها و پیچ و خمهای زندگی است. هدف هم چه در شدت و چه در نرمش یکی است‌، و آن تربیت دلها و درونها، و به جوش و خروش انداختن احساسات و عواطف‌، و بالا بردن و ارزش بخشیدن به معیارها و مقیاسهای اخلاقی در زندگی است‌، تا بدانجاکه اخلاق لطیف و ظریف می‌شود و بال و پر می‌گیرد و با نور خدا پیوند پیدا می‌کند ... آداب روانی و روحانی فردی‌، و آداب خانه و خانواده‌، و آداب عمومی و رهبری، تداخل پیدا می‌کنند و درهم می‌تنند. چه همه جوشیده از آن سرچشمه یگانه‌ای هستندکه عقیده و باور به خدا است‌. همه و همه به نور یگانه‌ای می‌پیوندند که نور خدا است‌. این آداب و اخلاق در اصل خود نور و روشنائی‌، و درخشش و پاکی هستند. تربیت عناصر آداب و اخلاق از منبع نخستین نور است‌که در آسمانها و زمین است‌. نور خدائی است که تاریکیها در پرتو آن رخشان و درخشان گردیده‌اند. این نور در آسمانها و زمین‌، و در دلها و درونها، و در جانها و روانها است‌.

*

روند قرآنی سوره‌، پیرامون محور اصیل خود، در پنج مرحله ساری و جاری می‌گردد:

ا- مرحله اول دربردارنده اعلان قاطعانه‌ای است که سوره با آن می‌آغازد، و به دنبال آن حد زنا، و رسوا کردن این کار، و قطع پیوند میان زناکاران وگروه مسلمانان قرار می‌گیرد، وگروه مسلمانان از جماعت زناکاران‌، و جماعت زناکاران ازگروه مسلمانان شمار نمی‌آیند. آن‌گاه حد تهمت زنا و علت سختگیری در آن بیان می‌شود، و همسران از این حد مستثنی می‌گردند و با قانون لعن و نفرین‌، یعنی ملاعنه از یکدیگر جدا می‌گردند و هریک سر خود می‌گیرد و به راه خود می‌رود. سپس داستان افک ذکر می‌گردد ... این مرحله با بیان همگونی و همسوئی مردان ناپاک با زنان ناپاک‌، و همگونی و همسوئی مردان پاک با زنان پاک‌، و با عشق و علاقه‌ای‌که اینان را با آنان پیوند می‌دهد، پایان می‌پذیرد.

٢- مرحله دوم به ذکر وسیله‌ها و راه‌های پیشگیری از گناه می‌پردازد، و بیان می‌دارد که چگونه خویشتن را باید از اسباب و علل فریبکاری وگمراهسازی به دور داشت و به دام نفس امّاره و اهریمن مکاره نیفتاد. این مرحله آغاز می‌گردد با ذکر آداب و رسوم خانه و خانواده‌، و اجازه گرفتن برای ورود به منازل دیگران‌، و دستور به دوری از نظرکردن و نگریستن به نامحرمان‌، و نهی‌کردن از پدیدار ساختن زینت بدن در حضور نامحرمان‌، و تشویق و ترغیب‌کردن به شوهر دادن بیوه زنان‌، و برحذر داشتن از وادارکردن دختران به زناکاری و فاحشه‌گری ... همه اینها اسباب و علل پیشگیری است و پاکی و پاکدامنی را در جهان درون و احساس و شعور، تضمین می‌کند، و انگیزه‌هائی را از میان می‌برد که امیال حیوانی را به تکان و هیجان درمی‌آورد، و بر اعصاب کسانی فشار وارد می‌آورد که پاکی و پرهیزگاری می‌کنند، بدان‌گاه‌که با عوامل تحریک و گمراهی وگمراهسازی مقاومت می‌ورزند و می‌رزمند.

٣-‌ مرحله سوم در وسط مجموعه آداب و رسومی قرار می‌گیردکه این سوره آنها را دربر می‌گیرد، و آنها را به نور خدا مربوط می‌سازد. از پاک‌ترین خانه‌هائی صحبت می‌کند که مومنان آنها را تعمیر و آبادان می‌سازند. دراصل همچون خانه‌هائی با آداب و رسوم اسلامی آباد می‌گردد و رونق می‌گیرد ... در سوی دیگری کسانی هستندکه کفر را برگزیده‌اند و اعمالشان به سرابی می‌ماند که درخشش دروغینی دارد، یا افعالشان به تاریکیهائی می‌ماند که تکه‌ها و قطعه‌های آن یکی بالای دیگری انباشته و اندوده گردیده است‌. سپس از الطاف و عنایاتی پرده برمی‌دارد که در پرتو نور یزدان در آفاق جهان است‌: در تسبیح و تقدیس همه موجود کیهان برای یزدان‌، در راندن ابرها، در پدید آوردن شب و روز و دگرگونی آنها، و در آفرینش هر موجود زنده‌ای از آب ... آن‌گاه اختلاف شکل و وظائف و انواع و اجناس آنها مطرح می‌شودکه در صفحات جهان به چشمان درونها و بیرونها نشان داده می‌شود.

٤- مرحله چهارم از مراعات نکردن ادب لازم منافقان با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم)‌ در اطاعت و داوری‌، صحبت می‌کند، و ادب مخلصانه و اطاعت بدون چون و چرای مومنان را به تصویر می‌کشد، و در برابر این ادب مخلصانه و اطاعت بدون چون و چرا، خلافت در زمین‌، و استقرار در دین‌، و پیروزی برکافران را بدیشان وعده می‌دهد.

٥- مرحله پنجم به آداب و رسوم اجازه‌گرفتن‌، و مهمانی نزدیکان و خویشاوندان و دوستان در منازل برمی‌گردد. درکنار آداب مهمانی به آداب جملگی‌گروه مسلمانان به عنوان یک خانواده با رئیس و مربی خود - پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) - می‌پردازد.

این سوره با اعلان مالکیت یزدان بر همه چیزهائی‌که در آسمانها و زمین است‌، و علم و آگاهی ایزد جهان بر واقعیت مردمان‌، و بر رازها و رمزهای نهان در زوایای وجودشان‌، و برگشت مردمان به سوی خداوند سبحان‌، و حساب و کتاب‌گرفتن از ایشان در تمام چیزهائی که از آنان می‌داند و سراغ دارد، و ایزد متعال بر همه چیز آگاه و مطلع است ... به پایان می‌رسد.

اکنون به شرح و بسط می‌پردازیم‌:

*

(سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).

(‌این‌) سوره مهمّی است که ما آن را وحی کرده‌ایم و (‌احکام‌) آن را واجب نموده‌ایم و آیه‌های واضحی (‌و دلائل روشنی که دال بر قدرت و یگانگی یزدان‌، و آسمانی بودن قرآنند) در آن فرو فرستاده‌ایم‌، تا این که پند گیرید.

سرآغاز شگفت و شگرفی در سراسر قرآن است‌. واژه «‌فرضناها: آن را واجب نموده‌ایم‌» در این سرآغاز تازگی دارد. تا آنجاکه ما می‌دانیم مقصود از این واژه‌، تاکید بر دریافت و پذیرش همه چیزهائی است‌که در این سوره مذکور است و باید همه را یکسره و یکسان دریافت و پذیرفت‌. چه وجوب و لزوم آداب و اخلاق در سوره همچون وجوب و لزوم حدود و عقوبات است‌. این آداب و اخلاقی‌که در فطرت متمرکز و جایگزینند، و آداب و اخلاقی‌که مردمان تحت تاثیر فریبها و کجرویها آنها را فراموش می‌کنند و پشت‌گوش می‌اندازند، این آیه‌های روشن و روشنگر، آنها را بدیشان تذکر می‌دهد و یادآوری می‌کند، و آنان را به منطق روشن و آشکار فطرت برمی‌گرداند.

*

این سرآغاز نیرومند و روشن و قاطع‌، بیان حد زنا را دنبال می‌گیرد، و از رسوائی این عمل پلشت سخن می‌گوید، عمل پلشتی که پیوندها و ارتباطهای موجود میان کننده این کار زشت و میان ملت مسلمان را می‌گسلد:

(الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ. الزَّانِي لا يَنْكِحُ إلا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُهَا إِلا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ).

(‌از جمله احکام سوره‌، یکی این است که‌) هر یک از زن و مرد زناکار (‌مومن‌، عاقل‌، حر، و ازدواج ناکرده‌) را صد تازیانه بزنید و در (‌اجراء قوانین‌) دین خدا رافت (‌و رحمت کاذب‌) نسبت بدیشان نداشته باشید، اگر به روز قیامت ایمان دارید، و باید گروهی از مومنان بر (‌اجراء حکم ناظر، و به هنگام زدن تازیانه‌ها و) شکنجه ایشان حاضر باشند. مرد زناکار (‌پیش از دست کشیدن از کار پلشت زنا، و توبه کردن از آلوده دامانی‌) حق ندارد جز با زن زناکار (‌فاحشه‌ای که از عمل زشت فاحشه‌گری دست نکشیده و از آلوده دامانی توبه نکرده باشد) و یا با زن مشرک (‌و کافری که هنوز بر شرک و کفر ماندگار باشد) ازدواح کند، همانگونه هم زن زناکار (‌پیش از دست کشیدن از کار پلشت زنا و توبه از آلوده‌دامانی‌) حق ندارد جز با مرد زناپیشه (‌ماندگار بر زناکاری و توبه ناکرده از آلوده دامانی‌) و یا با مرد مشرک (‌و کافری که هنوز شرک و کفر را رها نکرده باشد) ازدواج کند. چرا که چنین (‌ازدواجی‌) بر مومنان حرام شده است‌.

حد زناکاران در ابتدای اسلام چیزی بود که در سوره نساء آمده است‌:

(وَاللاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلا).

 

کسانی از زنان شما که مرتکب زنا می‌شوند، چهار نفر از (‌مردان عادل‌) خودتان را به عنوان شاهد بر آنان به گواهی طلبید، پس اگر گواهی دادند، آنان را در خانه‌های (‌خود برای حفظ ایشان و دفع هرگونه شر و فسادی‌) نگاه دارید تا مرگشان فرا می‌رسد یا این که خداوند راهی را برای (‌زندگی پاک و درست‌، یا عقوبت‌) آنان (‌با ازدواج یا توبه‌، یا وضع حکم دیگری‌) باز می‏‎کند. (‌نساء/‌١٥)

تعزیر زن‌، زندانی‌کردن در منزل‌، و شکنجه با تهدید و توبیخ و عیبجوئی نمودن از او بود. و تعزیر مرد اذیت و آزار او با تهدید و توبیخ و عیبجوئی نمودن از او بود. سپس خداوند تعزیر زنا را در سوره نور نازل فرمود. این همان «‌سبیل‌: راه‌» است‌که آیه پانزدهم سوره نساء بدان اشاره کرده است‌.

تازیانه زدن‌، تعزیر پسر و دختری است که ازدواج نکرده‌اند و با ازدواج خویشتن را به دژ عفت و پاکدامنی نینداخته‌اند. اگر چنین پسری یا دختری مسلمان و بالغ و عاقل و حر باشند تعزیر می‌شوند و تازیانه می‌خورند. ولی مردی یا زنی که ازدواج کرده‌اند و با ازدواج شرعی خویشتن را به دژ عفت و پاکدامنی انداخته‌اند، و نزدیکی زناشوئی را هم انجام داده‌اند و مسلمان و حر و عاقل و بالغ نیز هستند، اگر مرتکب زنا گردند، تعزیر آنان سنگسار است‌.

سنگسارکردن با سنت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ثابت گردیده است‌، و تازیانه زدن با قرآن به اثبات رسیده است‌. از آنجاکه نص قرآنی مجمل و عام است‌، و پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) زن و مرد ازدواج‌کرده زناکاری را سنگسار کرده است‌، از این امر، روشن می‌گرددکه تازیانه زدن ویژه پسری و دختری است‌که ازدواج نکرده است‌. در اینجا اختلاف فقهی است پیرامون جمع آوردن تازیانه زدن و سنگسار کردن مرد و زن ازدواج کرده‌. جمهور معتقدندکه جمع آوردن تازیانه زدن و سنگسار کردن صحیح نیست‌. اختلاف فقهی دیگری در میان است پیرامون جمع آوردن تبعید کردن و به غربت کشاندن پسری و دختری‌که ازدواج نکرده‌اند با تازیانه زدن بدیشان. و همچنین اختلاف در میان است پیرامون زناکاری که حر نباشد ... این هم اختلافات زیادی است و نمی‌خواهیم در اینجا وارد همچون تفصیلاتی بشویم‌. باید این اختلافات طولانی را درکتابهای فقهی مطالعه و بررسی‌کرد ... ما تنها با حکمت و فلسفه این قانون و قانون‌گذاری به پیش می‌رویم‌. می‌بینیم تعزیر پسر و دختر تازیانه زدن است‌، و تعزیر مرد و زن سنگسار است‌. این بدان خاطر است کسی که مسلمان و عاقل و بالغ و حر است و ازدواج‌کرده است و با ازدواج صحیح نزدیکی زناشوئی را انجام داده است‌، راه درست و پاک را شناخته است و آزموده است‌. عدول از این راه و دچار آمدن به زنا، اشاره به تباهی و انحراف فطرت او دارد این است که او سزاوار شدت عقوبت است‌. برخلاف پسر یا دختری‌که غافل و گول خورده است و تحت فشار میل جنسی به اشتباه می‌افتد و سکندری میخورد ... فرق دیگری در سرشت عمل پلشت زنا است‌. مرد یا زن دارای تجربه نزدیکی زناشوئی است و این تجربه را مزه می‌کند و بدان بیشتر و ژرف‌تر پاسخ می‌گوید تا پسر یا دختری‌که ازدواج نکرده است و این عمل را نیازموده است‌. از این لحاظ هم مرد یا زن باید عقوبت شدیدتری را ببیند.

قرآن در اینجا تنها تعزیر پسر یا دختر را -‌همان گونه که گذشت - بیان میکند، و در آن سختگیری می‌نماید، و نرمش وگذشتی نمی‌شناسد:

(الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).

(‌از جمله احکام سوره‌، یکی این است که‌) هریک از زن و مرد زناکار (‌مومن‌، عاقل‌، حر، و ازدواج ناکرده‌) را صد تازیانه بزنید و در (‌اجراء قوانین‌) دین خدا رافت (‌و رحمت کاذب‌) نسبت بدیشان نداشته باشید، اگر به روز قیامت ایمان دارید، و باید گروهی از مومنان بر (‌اجراء حکم ناظر، و به هنگام زدن تازیانه‌ها و) شکنجه ایشان حاضر باشند.

این قاطعیت است در اقامه حد و اجراء تعزیر، و مهر و عطوفت نداشتن در گرفتار ساختن زناکاران و رساندن آنان به‌کیفر بزه وگناهشان‌. نباید به زناکاران ترحم نمود و حد و تعزیر را لغو و تعطیل کرد، و نباید در اقامه حد و اجراء تعزیر نرمش کرد و کار را سبک و سرسری گرفت‌، و نباید در دین خدا و حق خدا سستی ورزید و تنبلی‌کرد. اقامه حد و اجراء تعزیر باید در ملأ عام و با حضور گروهی از مومنان باشد. تا بر درد بیفزاید، و تاثیر بیشتری در دلهای مرتکبان زنا و در دلهای بینندگان داشته باشد.

آن‌گاه روند قرآنی بر رسوائی این‌کار ناجور و بر پلشتی این عمل نابهنجار می‌افزاید. بدین منظور میان مرتکبان زنا و میان گروه مسلمانان پیوندها و رابطه‌ها را قطع می‌کند:

(الزَّانِي لا يَنْكِحُ إلا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُهَا إِلا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ).

مرد زناکار (‌پیش از دست کشیدن از کار پلشت زنا، و توبه کردن از آلوده دامانی‌) حق ندارد جز با زن زناکار (‌فاحشه‌ای که از عمل زشت فاحشه‌گری دست نکشیده و از آلوده دامانی توبه نکرده باشد) و یا با زن مشرک (‌و کافری که هنوز بر شرک و کفر ماندگار باشد) ازدواج کند، همانگونه هم زن زناکار (‌پیش از دست کشیدن از کار پلشت زنا و توبه از آلوده‌دامانی‌) حق ندارد جز با مرد زناپیشه (‌ماندگار بر زناکاری و توبه ناکرده از آلوده‌دامانی‌) و یا با مرد مشرک (‌و کافری که هنوز شرک و کفر را رها نکرده باشد) ازدواج کند. چرا که چنین (‌ازدواجی‌) بر مومنان حرام شده است‌.

در این صورت‌، کسانی‌که مرتکب این کار پلشت می‌گردند، در وقت ارتکاب مومن بشمار نمی‌آیند. بلکه در یک حالت روانی بسر می‌برندکه دور از ایمان و از عواطف ایمانند. پس از ارتکاب این‌کار پلشت‌، انسان مومن راضی نمی‌شودکه پیوند ازدواج با انسانی ببنددکه با مرتکب شدن همچون عمل زشتی از ایمان به در رفته است‌. چراکه از همچون پیوندی متنفر و بیزار است‌. تا آنجاکه امام احمد معتقد است پیوند زناشوئی مرد زناکار با زن عفیف و پاکدامن‌، و پیوند زناشوئی مرد عفیف و پاکدامن با زن زناکار، حرام است‌، مگر این که توبه‌کنند و توبه آن آلودگی چندش‌آور را پاکیزه دارد. به هر حال این آیه می‌رساند که سرشت مرد مومن از ازدواج با زن زناکار بیزار، و سرشت زن مومنه از ازدواج با مرد زناکار گریزان است و نفرت دارد. بعید شمردن وقوع همچون پیوندی با واژه «‌حرم: حرام شده است‌» دال بر شدت بعید بودن است‌:

(وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ).

چنین ازدواجی بر مومنان حرام شده است‌.

بدین وسیله پیوندهائی که این صنف کثیف از مردمان‌، با گروه مسلمانان پاک و پاکیزه می‌بندند،‌گسیخته و بریده می‌گردد.

درباره سبب نزول این آیه آمده است‌:

مردی‌که بدو مرثد پسر ابومرثد می‌گفتند، اسیران را از مکه به مدینه با خود می‌برد.[1] زن زناکار فاحشه‌ای در مکه که عناق نام داشت‌، دوست مرثد بود. مرثد با مردی از اسیران مکه وعده داشت‌که او را بردارد و با خود ببرد. مرثد گفته است‌: به سوی میعادگاه حرکت کردم تا به زیر سایه دیواری از دیوارهای مکه در یک شب مهتابی رسیدم‌. عناق بدانجا آمد. سیاهی‌کسی را در زیر دیوار دید. به سوی او آمد. وقتی‌که بدانجا رسید مرا شناخت‌. گفت‌: آیا مرثد هستی‌؟ گفتم‌: مرثد است‌. گفت‌: مرحبا! خوش آمدی‌! بیا امشب در پیش ما شب را بسر ببر. گفتم‌: ای عناق خدا زنا را حرام فرموده است‌. گفت‌: آهای ساکنان چادرها! این مرد اسیران شما را برمی‏دارد و با خود می‏‎برد. مرثدگوید: هشت مرد مرا دنبال‌کردند. من خود را به باغی رساندم‌، و به داخل غاری خزیدم‌. آن هشت مرد آمدند تا بد‌انجاکه بالای سر من ایستادند، و شاشیدند. ادرارشان بر سرم می‌ریخت‌. ولی خدا آنان را نسبت به من‌کورکرده بود. مرثدگوید: سپس آنان برگشتند و من هم به سوی مردی برگشتم‌که با او وعده داشتم‌. او مرد سنگینی بود تا اذخر رسیدم‌. ریسمانها را از او گشودم‌، و او را برداشتم. او مرا کمک می‌کرد، تا او را به مدینه رساندم‌. به خدمت پیغسر خدا (صلی الله علیه و سلم) آمدم‌. بدو عرض کردم‌: ای پیغمبر خدا! آیا با عناق ازدواج کنم‌؟ دوبار این سخن را تکرار کردم‌. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هیچ‌گونه پاسخی به من نداد، تا نازل شد:

(الزَّانِي لا يَنْكِحُ إلا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُهَا إِلا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ).

مرد زناکار (‌پیش از دست کشیدن از کار پلشت زنا، و توبه کردن از آلوده دامانی‌) حق ندارد جز با زن زناکار (‌فاحشه‌ای که از عمل زشت فاحشه‌گری دست نکشیده و از آلوده دامانی توبه نکرده باشد) و یا با زن مشرک (‌و کافری که هنوز بر شرک و کفر ماندگار باشد) ازدواج کند، همانگونه هم زن زناکار (‌پیش از دست کشیدن از کار پلشت زنا و توبه از آلوده‌دامانی‌) حق ندارد جز با مرد زناپیشه (‌ماندگار بر زناکاری و توبه ناکرده از آلوده‌دامانی‌) و یا با مرد مشرک (‌و کافری که هنوز شرک و کفر را رها نکرده باشد) ازدواج کند. چرا که چنین (‌ازدواجی‌) بر مومنان حرام شده است‌.

پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(يا مرثد . الزاني لا ينكح إلا زانية أو مشركة . فلا تنكحها).[2]

ای مرثد! مرد زناکار حق ندارد جز با زن زناکار، و یا با زن مشرک ازدواج کند. با او ازدواج مکن‌.

این روایت بیانگر تحریم ازدواج مرد مومن با زن زناکار است مادام‌که توبه نکرده باشد. و بیانگر تحربم ازدواج زن مومن با مرد زناکار است مادام‌که توبه نکرده باشد ... این نظریه‌ای است که امام احمد بر آن است‌. ولی رای دیگران جدای از رای او است‌. این مساله یکی از مسائل مورد اختلاف است و باید آن را درکتابهای فقهی بررسی و پژوهش کرد. به هر حال زنا عملی است‌که زناکار را ازگروه مسلمانان می‌گسلد، و رواط میان او و میان گروه مسلمانان را قطع می‌کند. این هم خودش به تنهائی یک عقوبت اجتماعی دردناکی بسان تازیانه زدن یا سخت‌تر، و دارای تاثیر بیشتری است‌.

اسلام در همان وقت که این تعزیرها و شکنجه‌های قاطعانه و برنده را برای این عمل زشت و ننگین تعیین می‌کند، انگیزه‌های سرشتی را نیز فراموش نمی‌کند یا با آنها نمی‌جنگد. چه اسلام حساب این را داردکه انسان هیچ‌گونه چاره‌ای و راهی برای دفع این آرزوها و گرایشها ندارد، و سرکوبی این آرزوها وگرایشها یا کشتن و نابودکردن آنها اصلا خیر و خوبی برای او در بر ندارد. اسلام تلاش نمی‌کند وظائف سرشتی‌ای را متوقف سازد که یزدان آنها را در وجود انسانها سرشته است و آمیزه ترکیب‌بند هستی آنان کرده است‌، و آنها را جزئی از قانون بزرگ زندگی نموده است‌، جزئی‌که وظیفه خود را انجام می‌دهد که امتداد زندگی‌، و آباد کردن زمینی است‌که انسانها در آن جایگزین و جانشین گردیده‌اند.

بلکه اسلام می‌خواهد با حیوانیتی بجنگد که فرق این تن و آن تن را نمی‌کند، یا هدف آن پابرجائی و برقراری خانه و کاشانه‌، و ساختن لانه و آشیانه نیست‌، و نمی‌خواهد زندگی مشترکی را تشکیل دهدکه با پایان گرفتن یک لحظه بدنی ناجور و نامبارکی پایان نمی‌گیرد. اسلام میخواهد روابط جنسی را براساس عواطف و احساسات والای انسانیتی استوار و پایدار نماید که از دو بدن‌، دو نفس و دو قلب و دو روح را می‌سازد. به عبارت دقیق‌تر و فراگیرتر، به همدیگر رسیدن دو انسان را فراهم می‌آوردکه زندگی مشترک‌، و آرزوها و امیدهای مشترک‌، و دردها و رنجهای مشترک‌، و آینده مشترکی داشته باشند، آینده مشترکی که فرزندانی را به خود ببیندکه انتظار آنان را می‌کشد، و با نسل جدیدی رویاروی شود که در لانه و آشیانه مشترکی پیدا و پرورده می‌گردند که پدر و مادر پاسبان و نگاهبان آنجا می‌مانند و از یکدیگر جدا نمی‌شوند. بدین خاطر است که اسلام در تعزیر و شکنجه زنا سختگیری می‌کند، و آن را واژگونی و سرنگونی حیوانی می‌نامد، واژگونی و سرنگونی حیوانی‌ای که همه این مفاهیم و معانی را از میان می‌برد، و همه این اهداف و مقاصد را نابود می‌گرداند، و انسان را مسخ می‌کند، و از او حیوانی را می‌سازد که این ماده و آن ماده را فرق نمی‌گذارد، و میان این نر و آن نر جدائی نمی‌اندازد. این انسان به گونه‌ای مسخ می‌شود که همه تلاش وکوشش او سیراب کردن عطش‌گوشت و خون در یک لحظه گذرائی می‌گردد. تازه اگر هم فرق بگذارد و از همدیگر جدا سازد، در فراسوی لذت‌، ساختن و پرداختن در زندگی‌، و آباد کردن و تولید کردن‌، و حتی اراده تولید کردن در زمین در مد نظر نیست‌. بلکه در فراسوی آن لذت‌، عاطفه حقیقی مترقیانه‌ای هم وجود ندارد، چون عاطفه قالب دوام و استمرار را با خود حمل می‌کند. این‌کار هم همچون لذتی را از انفعال تنها وگسیخته‌ای جدا می‌گرداند که بسیاری گمان می‌برند این کار عاطفه است و آن را زمزمه می‌کنند و به آواز می‌خوانند. بلکه این کار انفعال حیوانی است و جامه عاطفه انسانی در برخی از مواقع به تن می‌کند!

اسلام قطعاً با انگیزه‌های فطری نمی‌جنگد و آنها را زشت و پلشت نمی‌داند. بلکه انگیزه‌های فطری را نظم و نظام می‌بخشد و پاک و پاکیزه می‌دارد، و آنها را از سطح حیوانی بالا می‌برد، و این‌ گرایش سرشتی را از همه بلندپروازیهای روحی‌، و از شوقها و شورهای آسمانی‌، و از همه آداب و رسومی می‌پیراید و لخت می‌نمایدکه پیرامون جنس در تاریخ دور و دراز بشری گرد می‌آید، و این میل فطری را بی‌پرده و زمخت و خشن و زشت و پلشت نشان می‌دهد، بدان‌گونه‌که در حیوان است‌. بلکه زمخت‌تر و خشن‌تر از حیوان آن را می‌نمایاند. زیرا بسیاری از زوجهای حیوانات و پرندگان در زندگی زوجیت منظمی‌، ملازم یکدیگر می‌مانند، و از هرج و مرج جنسی دوری می‌گزینند، هرج و مرجی‌که زنا -‌و به‌ویژه فاحشه‌گری -‌در برخی از محیطهای انسانها آن را شائع و پخش و پراکنده می‌دارد.

برای دفع این واژگونی و سرنگونی انسان‌، اسلام در تعزیر و شکنجه زنا این‌گونه سختگیری می‌کند ... گذشته از این‌، زیانهای اجتماعی‌ای که مردمان بدانها خوی گرفته‌اند و عادتشان بر این رفته است که این زیانها را به هنگام سخن از این‌گناه و بزه ذکر کنند، از قبیل: آمیزه همدیگر شدن نسبها و حسبها، و برانگیختن کینه‌ها وکینه‌توزیها، و تهدید کردن خانه‌های آرام و پر امن و امان ... هریک از این اسباب و علل‌، برای سختگیری‌کردن و شدت به‌کار بردن در تعزیر و عقونت، به تنهائی بسنده است‌. ولی نخستین سبب و اولین علت‌، دفع واژگونی و سرنگونی حیوانی از فطرت بشری‌، و حفظ آداب و رسوم انسانی‌ای است‌که پیرامون جنس گرد می‌آیند. همچنین محافظت از اهداف و مقاصد زندگی زوجیت مشترکی است‌که براساس دوام و امتداد، استوار و پایدار می‌گردد ... این سبب و این علت به عقیده من مهم‌ترین سبب و ارزشمندترین علت است‌، و جامع همه اسباب و علل فرعی دیگر است‌.

باید توجه داشت‌که اسلام این شدت و حدت را در تعزیر و شکنجه مراعات نمی‌دارد، مگر وقتی‌که تضمینهای پیشگیری مانع از وقوع این‌کار زشت و پلشت را تحقق بخشد، و نگذارد تعزیر وقوع پیدا کند مگر در حالتهای ثابتی که شک و شبهه‌ای در آنها نباشد. زیرا اسلام برنامه‌کامل زندگی است و بر عقوبت و تعزیر استوار نمی‌گردد بلکه بر افزایش اسباب و علل زندگی پاک پابرجا می‌شود. آن‌گاه است که به تنبیه و تعزیرکسی می‌پردازد که این اسباب و علل سهل و ساده را رها می‌سازد و در لجنزار و گل و لا، به دلخواه خود و بدون اضطرار، می‌لولد و غلت می‌خورد. در این سوره نمونه‌هائی از این تضمینهای فراوان پیشگیری است‌، و در جای مناسب خود از روند قرآنی‌، خو‌اهد آمد.

هرگاه بعد از همه اینها هم این بزه پلشت و کار زشت صورت گرفت‌، مادام راه‌گریزی وگزیری و عذر و بهانه‌ای برای حذف حد یافته شود، حد اجراء نمی‌گردد. چه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرموده است‌:

(ادرأوا الحدود عن المسلمين ما استطعتم فإن كان له مخرج فخلوا سبيله فإن الإمام أن يخطى ء في العفو خير من أن يخطى ء في العقوبة).[3]

حدود و تعزیرات را از مسلمانان بزدائید مادام که می‌توانید. اگر بیرون شو و گریزگاهی برای شخص بزهکار پیدا گردید او را آزاد و رها کنید. چه پیشوا که در عفو و گذشت به اشتباه رود، بهتر است از این که در تعزیر و عقوبت دچار اشتباه شود.

بدین خاطر است اسلام گواهی چهار نفر عادل را می‌طلبد که اعتراف کنند آن عمل پلشت را دیده‌اند، یا اقراری صورت بگیردکه شک و شبهه‌ای در صحت و درستی آن نماند.

گاهی‌گمان می‌رودکه در این صورت تعزیر و عقوبت وهم وگمانی بیش نیست‌، وکسی را بازنمی‌دارد، زیرا تعزیر و عقوبت قابل پیاده شدن و تحقق یافتن نیست‌. ولی اسلام - همان‌گونه که‌گفتیم – ساختار کارش را بر تعزیر و عقوبت بنا و استوار نمی‌سازد. بلکه ساختار کارش را بر پیشگیری و محافظت از اسباب و عللی بنا و استوار می‌سازدکه به بزه و گناه می‌کشانند، و بر تهذیب نفسها برقرار، و بر پاکسازی درونها پایدار، و بر حساسیتی پابرجا می‌داردکه آن را در دلها برمی‌انگیزد، و درنتیجه دلها را از اقدام به بزه و گناهی به دور و برکنار می‌داردکه میان مرتکب آن و میان گروه مسلمانان هرگونه پیوند و رابطه‌ای را می‌گسلد. تعزیر و عقوبت نمی‌گردد مگر آن‌ کسانی ‌که به‌گناه و بزه زنا می‌نازند و می‌بالند. آن کسانی‌که مرتکب گناه و بزه زنا می‌شوند به شیوه رسواگرانه بیشرمانه‌ای که گواهان آن را می‌بینند و مشاهده می‌کنند. یا کسانی‌که دلشان می‌خواهد تعزیر و عقوبت ببینند تا بدین وسیله پاک شوند. در این کار هم الحاح و اصرار می‌ورزند، همان‌گونه‌که برای ماعز و رفیق او، یک زن غامدیه نام‌، روی داده است‌. هریک از آن دو نفر به خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) آمدند و از او درخواست کردندکه با اقامه حد و اجراء تعزیر آنان را پاک دارد. در این باره اصرار و پافشاری می‌کردند، هر چند که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بارها روگردان شد، تا اقرار ایشان به چهار مرتبه رسید. دیگر چاره‌ای از اقامه حد و اجراء تعزیر نماند، چون کارشان به صورت یقین به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ‌رسید و شک و شبهه‌ای در آن نماند. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) می‌فرمود:

(تعافوا الحدود فيما بينكم فما بلغني من حد فقد وجب).[4]

حدود و تعزیرات را در میان خود مورد عفو قرار دهید و آن را به من نرسانید. چه اگر مساله حد و تعزیری به من برسد، واجب خواهد شد (‌که آن را اقامه و اجراء کنم‌)‌.

وقتی‌که یقین حاصل شد، و کار به حاکم رسید، اقامه حد و اجراء تعزیر واجب می‌گردد و نرمش و سازشی نمی‌ماند، و در اجراء قوانین و مقررات دین خدا مهر و عطوفتی وجود ندارد. چه مهر و عطوفت با زناکاران جنایتکار بدین هنگام سنگدلی باگروه مردمان‌، و بازی با آداب و رسوم بشریت، و بدرفتاری با دل و درون انسانها است‌. این چنین ترحم و مهری‌، رافت و عطوفت ساختگی و نادرستی است‌. زیرا خدا مهربان‌ترین مهربانان نسبت به بندگان خود است‌. خدا حد و تعزیر را برای ایشان مقرر داشته است‌، و برای آنان برگزیده است و د‌استه است‌. هیچ مرد و زن مومنی اختیاری از خود ندارد، وقتی‌که خدا و رسول خدا درباره کاری قضاوت‌کرده باشند و فرمانی را صادر نموده باشند. خدا از مصالح بندگان مطلع‌تر و آگاه‌تر است‌، و سرشت ایشان را بهتر از دیگران می‌شناسد. لذا هیچ فرد یاوه‌گوئی حق ندارد درباره سنگدلی و سنگینی ظاهری عقوبت و تعزیر اسلامی سخن بگوید. عقوبت و تعزیر اسلامی بسی مهربانانه‌تر از چیزی است‌که در انتظارگروهی است که زنا در میانشان پخش می‌شود، و فطرت در میانشان تباهی می‌گیرد، و سرنگون به لجنزار فرو می‌افتد، و به نخستین پله حیوانی واژگون می‌شود.

سختگیری و درشتی در عقوبت زنا به تنهایی سودی برای محافظت زندگی عمومی مردمان ندارد، و فضائی را پاکیزه نمی‌داردکه مردمان در آن می‌زیند. اسلام در ایجاد زندگی پاک بر عقوبت تکیه نمی‌کند -‌همان‌گونه که‌گفتیم -‌ بلکه بر تضمینهای پیشگیرانه و بر پاکسازی سراسر فضای زندگی از بوی گند گناه تکیه می‌کند. این است‌که بر حد زنا پیروی می‌زند با عزل زناکار از پیکره ملت مسلمان‌. سپس‌گام دیگری را به جلو برمی‌دارد و شبح بزه زنا را از فضای عامّه مسلمانان دور می‌نماید، و در برابر تهمت زدن زنا به زنان عفیف و پاکدامن‌، و متهم‌کردن ایشان بدون دلیل محکم و موکد، تنبیه و تعزیر می‌کند:

(وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ) .

کسانی که به زنان پاکدامن نسبت زنا می‌دهند، سپس چهار گواه (‌بر ادعای خود، حاضر) نمی‌آورند، بدیشان هشتاد تازیانه بزنید، و هرگز گواهی دادن آنان را (‌در طول عمر بر هیچ کاری‌) نپذیرید، و چنین کسانی فاسق (‌و متمرد از فرمان خدا) هستند.

زبان‌ها را آزادگذاشتند تا هرچه می‌خواهند بگویند و تهمتها به زنان پاکدامن و آزاده بیوه یا دختر بزنند، بدون این‌که دلیل قاطعی و حجت محکمی داشته باشند، میدان را باز می‌گذارند برای هر که بخواهد زن بیگناهی یا مرد بیگناهی را با همچون تهمت زشت و پلشتی متهم سازد، و خودش در امن و امان بیاید و برود و تنبیه و تعزیر نشود. آن وقت مردمان شب و روز آبرویشان در خطر باشد، و بترسند که ناموسشان لکه‌دار و حیثیتشان آلوده‌، و نام نیکشان بر باد نرود. هر فردی در جامعه متهم یا تهدید به اتهام شود، و هر شوهری از همسر خود بنالد و شکوه‌کند، و هر مردی در آن از مادر خود ناله و افغان داشته باشد، و هر خانه و خانواده‌ای در همچون جامعه‌ای به فروپاشی و سقوط تهدیدگردد ... این هم حالت و وضعی از شک و پریشانی و دودلی است‌که قابل تحمّل نیست‌.

این بجای خود، درکنار این آشفتگی و پریشان‌حالی‌، پیاپی شنیدن تهمتها به دلها و درونهای بیگناه وگریزان ازگناه پیام می‌دهدکه فضای جامعه یکسره آلوده است‌، و این‌کار زشت و پلشت زنا در آن شائع است‌. لذا کسی‌که از بزه وگناه دوری می‌گزیده است و از ارتکاب بدین‌کار پلشت‌گریزان بوده است‌، خود را به گناه می‌آلاید، و به زنا اقدام می‌نماید، و بر اثرکثرت تکرار نام زنا زشتی و پلشتی آن در ذهن و احساس او سبک می‌نماید، و چنین بدو تفهیم می‌شودکه غیر از او بسیاری از مردمان همچون عملی را انجام می‌دهند! بدین خاطر، عقوبت و تعزیر برای جلوگیری از زنا سودی نمی‏‎بخشد، در حالی‌که شب و روز مردمان در همچون فضای‌کثیف و آلوده نفس می‌کشند، فضای ناپاکی‌که به ارتکاب زنا پیام می‌دهد و اشاره می‌کند! بدین سبب، و برای حفظ ناموسها از تاختها و یورشها، و برای حمایت و جانبداری از افراد با ناموس‌، و پائیدن ایشان از دردها و رنجهای ناگواری که بر سرشان می‌آورند و بدانان می‌رسانند، قرآن مجید در عقوبت و تعزیر تهمت زدن ناموسی این همه سختگیری می‌کند و شدت و حدت دارد، و تهمت ناموسی را به عقوبت و تعزیر زنا نزدیک می‌نماید ... و آن هشتاد تازیانه است ...گذشته از عدم پذیرش گواهی‌، و ننگین‌کردن و رخنه گرفتن با واژگان دال بر فسق و فجور ... عقوبت و تعزیر اول بدنی است‌، و عقوبت و تعزیر دوم اخلاقی است و در میان جمع مردمان اجراء می‌گردد. این عذاب و عقاب کافی است‌که سخن تهمت زننده ناموسی از اعتبار ساقط می‌گردد وگواهی و شهادتی از او پذیرفته نمی‌شود. اعتبار او از دیدگان مردمان زدوده می‌گردد و بر باد هوا می‌رود، و در میانشان می‌آید و می‌رود ولی متهم قلمداد می‌شود و به سخنانشان اعتبار و توجهی نمی‌شود! سومین عقوبت و تعزیر، دینی و آئینی است‌. او منحرف از ایمان‌، و خارج از راه راست است ...کار بدین شکل و بر این روال است مگر این‌که تهمت‌زننده چهار نفر گواه را حاضر بیاوردکه گواهی بدهند این عمل را دیده‌اند، و یا سه نفر را بیاورد و با خود او گواهی بدهد، اگر خودش هم آن عمل را مشاهده‌کرده است‌. در این صورت‌گفتارش دارای اعتبار است و صحیح و درست بشمار است‌.

جامعه اسلامی با سکوت کردن از تهمت غیر محقق و ثابت نشده آن اندازه زیانبار و زیانمند نمی‌شود که با پراکنده‌کردن و پخش نمودن اتهام‌، سهل و ساده‌گرفتن آن‌، تشویق و ترغیب بسیاری ازکسانی‌که از ارتکاب همچون عمل پلشتی دوری می‌گزیده‌اند و تقوا در پیش می‌گرفته‌اند و آن را زشت وکثیف می‌دانسته‌اند، و آن را ممنوع در جامعه یا کمیاب می‌شمرده‌اند، زیانبار و زیانمند می‌شود ... تازه این‌،‌گذشته از دردها و رنجهای ناگواری است که‌گریبانگیر خانمهای شریف و آزادگان بزرگواری می‌گردد، وگذشته از آثار سوئی است‌که در زندگانی مردمان و در آرامش خاطر دیگران و در اطمینان خانه‌ها و خانواده‌ها دارد.

شمشیر عقوبتها و شکنجه‌ها، پس از اجراء حد، همیشه بالای سر تهمت‌زننده ناموسی آهیخته و برکشیده باقی می‌ماند، مگر این که توبه کند:

(إِلا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

مگر کسانی که (‌قبل از حد) توبه کنند، (‌و پشیمانی خود را اظهار نمایند و دیگر تهمت نزنند، که خداوند از ایشان صرف نظر می‌فرماید)‌. چرا که خداوند آمرزگار و مهربان است‌.

فقهاء درباره این استثناء دارای اختلاف رای و نظرند: آیا این استثناء تنها شامل واپسین عقوبت و تعزیر است‌، و درنتیجه وصف فسق از او زدوده و برطرف می‌گردد، وگواهی او مردود است‌؟ یا این‌که‌گواهی او نیز با توبه مقبول و پذیرفتنی است‌؟‌.. امامان مالک و احمد و شافعی نظرشان این است وقتی‌که همچون کسی توبه بکند،‌گواهی او پذیرفته می‌گردد، و حکم فسق و فجور از او برداشته می‌شود. امام ابوحنیفه گفته است‌: استثناء متوجه جمله واپسین است‌. با توبه حکم فسق و فجور از همچون کسی برداشته می‌شود، ولی گواهی او نامقبول می‌ماند و پذیرفتنی نیست‌. شعبی و ضحاک گفته‌اند: گواهی همچون کسی پذیرفته نمی‌شود، اگر هم توبه کند، مگر این‌که خودش اعتراف نماید که در تهمتی که زده است دروغ‌گفته است‌. بدین هنگام گواهی او پذیرفته می‌گردد.

من خودم این حکم اخیر را برمی‌گزینم‌، چون افزون بر توبه کردن‌، اعلان نمودن بیگناهی کسی نیز در میان است که بدو تهمت زده شده است‌، آن هم اعلانی که تهمت‌زننده خودش آن را بیان دارد. بدین‌گونه آخرین اثر تهمت زدوده می‌شود، و دیگرگفته نمی‌شود: حد و تعزیر بر تهمت‌زننده اجراء‌گردیده است به سبب این‌که ادله‌کافی در دست نبوده است‌! و به دل کسی از کسانی که اتهام را شنیده‌اند نگذردکه چه‌بسا این تهمت راست بوده است ولی تهمت‌زننده بقیه گواهان را نیافته است ... بدین وسیله ناموس تهمت‌زده شده به تمام وکمال پاک و بی‌آلایش می‌ماند، و آبرو و اعتبار پیشین خود را بازمی‌یابد و از لحاظ روانی اعتبار خود را پیدا می‌کند، همان‌گونه‌که پش از این از لحاظ شرعی اعتبار خویش را بازیافته بود و تبرئه گردیده بود. دیگر انگیزه‌ای هم برای زدودن آبرو و بر باد دادن اعتبار تهمت‌زننده‌ای هم در میان نمی‌ماندکه حد و تعزیر خود را دیده است و توبه‌کرده است و به تهمتی‌که زده است اعتراف نموده است‌.

این قانون تهمت زدن ناموسی همگانی است‌. ولی جدای از این‌، تهمت زدن دیگری در میان است که عمومی نیست و خصوصی است‌. شوهری به همسر خود تهمت ناموسی می‌زند. اگر از او خواسته شود چهار نفرگواه حاضر آورد، به رنج انداختن و درخواست‌کار ناشدنی و خارج از توان است‌. به فرض اگر شوهر سخنی‌که درباره زن خود می‌گوید راست باشد و دروغ نباشد، همین بس که او با این‌کار ناموس خود را شهره مردمان می‌سازد و با شرافت وکرامت فرزندان خویش بازی می‌کند. به همین خاطر برای این نوع تهمت ناموسی حکم ویژه‌ای ترتیب داده شده است‌:

(وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ. وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ. وَيَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ. وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِنْ كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ. وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ).

کسانی که همسران خود را متهم (‌به عمل منافی عفت‌) می‌کنند، و جز خودشان گواهانی ندارند (‌که بر صدق اتهامشان گواهی دهند، از آنان خواسته می‌شود که برای این که هشتاد تازیانه نخورند و عقوبت نبینند) هریک از ایشان باید چهار مرتبه خدای را به شهادت بطلبد که (‌در این نسبت زنا که به همسر دادم‌) راستگو هستم‌. در پنجمین مرتبه (‌باید بگوید:‌) نفرین خدا بر او باد اگر دروغگو باشد! اگر زن چهار بار خدا را به شهادت بطلبد (‌و سوگند بخورد) که شوهرش (‌در اتهامی که بدو می‌زند) دروغگو است (‌چنین شهادتی‌) عذاب (‌رجم‌) را از او دفع می‌نماید و در مرتبه پنجم (‌باید بگوید که‌:‌) نفرین خدا بر او باد اگر شوهرش راست بگوید! (‌در این که من مرتکب زنا شده باشم‌)‌. اگر بزرگواری و مرحمت خدا شامل حال شما نمی‌شد، و او بس توبه‌پذیر (‌از بندگان خود) و حکیم (‌در افعال خویش‌) نبود (‌دچار رنج زیادی می‌شدید، و با احکام و حدود الهی آشنا نمی‌گشتید)‌.

در این نصوص قرآنی‌، بر شوهران و همسران آسان گرفته می‌شود، آسان‌گرفتنی‌که مناسب نازکی حالت و تنگی موقعیت است‌. این وقتی است‌که شوهر بر نابکاری همسر خود مطلع می‌شود، و شاهدی هم جز خود ندارد. بدین هنگام شوهر چهار بار سوگند می‌خورد، او در ادعای زناکاری همسرش راستگو است‌. بار پنجم سوگند می‌خورد نفرین خدا و او باد اگر از زمره دروغگویان باشد. این سوگندها را گواهیها می‌نامند، به اعتبار این‌که شوهر، یگانه گواه مساله است‌. هرگاه این‌کار را کرد مهریه همسر را آن اندازه که هست می‌پردازد، و زن طلاق بائنه می‌گردد و برای همیشه بر این شوهر حرام می‌شود. حد و تعزیر در حق زن اجراء می‌گردد که رجم است‌، اگر از اجراء برنامه لعان سرباز زند. امّا اگر برای دفع اتهام از خود چهار بار به خدا سوگند بخوردکه شوهرش دروغگو است و بدو تهمت می‌زند، و بار پنجم سوگند بخورد و بگوید: خدا بر او خشمگین باشد اگر شوهرش راستگو و خودش دروغگو باشد، حد و تعزیر بر او اجراء نمی‌گردد، و از شوهر‌ش با لعان برای همیشه جدا می‌شود. اگر حامله هم باشد فرزند بدو منسوب می‌گردد نه به شوهرش‌. وکودک دور انداخته نمی‌شود. هرکس او را دور بیندازد حد و تعزیر بر او اجراء می‌گردد و تنبیه می‌شود.[5]

روند سوره بر این تخفیف و آسانگیری‌، و بر این مراعات احوال و شرائط و ظروف‌، چنین پیرو می‌زند:

(وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ).

اگر بزرگواری و مرحمت خدا شامل حال شما نمی‌شد، و او بس توبه‌پذیر (‌از بندگان خود) و حکیم (‌در افعال خویش‌) نبود (‌دچار رنج زیاد می‌شدید، و با احکام و حدود الهی آشنا نمی‌گشتید)‌.

روشن نفرموده است اگر بزرگواری و مرحمت خدا شامل حال شما نمی‌شد، با همچون آسانگیریها، و با پذیرش توبه بعد از مرتکب شدن‌گناهان‌، چه چیز روی می‌داد و چه می‌شد ... آن را روشن نفرموده است تا مختصر و هراس‌انگیز بماند، و پرهیزگاران از آن بپرهیزند. نص قرآنی اشاره دارد به این‌که چیزی‌که می‌شد شر و بلای بزرگی بود.

روایتهای صحیحی درباره سبب نزول این حکم نقل گردیده است‌:

امام احمد با اسنادی که دارد از ابن‌عباس روایت کرده است که‌گفته است‌: هنگامی‌که این آیه نازل‌گردید:

(وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ).

کسانی که به زنان پاکدامن نسبت زنا می‌دهند، سپس چهار گواه (‌بر ادعای خود، حاضر) نمی‌آورند، بدیشان هشتاد تازیانه بزنید، و هرگز گواهی دادن آنان را (‌در طول عمر بر هیچ کاری‌) نپذیرید، و چنین کسانی فاسق (‌و متمرد از فرمان خدا) هستند.

سعد پسر عباده (رضی الله عنه) رئیس انصارگفت‌: ای پیغمبر خدا آیا بدین‌گونه نازل گردیده است‌؟

پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(يا معشر الأنصار ألا تسمعون ما يقول سيدكم ؟).

ای گروه انصار آیا نمی‌شنوید چیزی را که رئیس شما می‌گوید؟‌.

انصارگفتند: ای پیغمبر خدا او را سرزنش مکن‌، چه او مرد غیرتمندی است‌. به خدا سوگند او هرگز با زنی جز دوشیزه ازدواج نکرده است‌، و هرگز زنی را طلاق نداده است و مردی از ما جرات کرده باشد با مطلقه او ازدواج کند، از شدت غیرتی‌که او دارد ... سعدگفت‌: به خدا سوگند ای پیغمبر خدا من می‌دانم‌که این آیه حق است و قطعاً از سوی یزدان نازل‌گردیده است‌. ولیکن من اگر مردگولی را ببینم‌که ران در ران همسر من گذاشته است من حق نداشته باشم او را به تکان و هیجان اندازم‌، و بلکه بروم و چهار نفر گواه را بیاورم‌!!! به خدا سوگند من هرگز این چهار نفر را نمی‌آورم و او را به خود رها نمی‌کنم ناکام دل خود را برآورده کند ... ابن ‌عباس گفته است‌: چیزی نگذشت‌که هلال پسر امیه‌[6] آمد. او شب هنگام‌که از مزرعه خو‌د برمیگردد، درکنار همسرش مردی را می‌یابد. با چشمان خود او را دید، و با گوشهای خود صدای او را شنید. ولی در حق اوکاری نکرد. صبح که شد بامدادان به خدمت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) رسید و بدو عرض کرد: ای پیغمبر خدا من شامگاهان به پیش زنم گشتم‌. مردی را پیش او یافتم‌.

با چشم خود دیدم و باگوش خود شنیدم ... پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) این خبر را نپسندید و سخت بر او توپید. انصار دور او گرد آمدند و گفتند: به همان چیزی‌گرفتار آمدیم‌که سعد پسر عباده گفت‌. مگر این‌که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هلال پسر امیه را تازیانه بزند، وگواهی او را در میان مردمان مردود و نامقبول دارد. هلال گفت‌: به خدا سوگند، من امیدوارم که یزدان راه چاره‌ای را برای این‌کار پیدا کند. به ییغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) عرض کرد: ای پیغمبر خدا! چنین می‏بینم از خبری‌که با خود آورده‌ام سخت پریشان و ناراحت شده‌ای‌، خدا می‌داند که من راست هستم ... به خدا سوگند پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) می‌خواست دستور دهد هلال پسر امیه را تازیانه بزنند وگواهی او را در میان مردم باطل اعلام کند که خدا بر پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) وحی نازل‌کرد ... وقتی که بر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) وحی نازل می‌گردید، آن را از دگرگونی چهره‌اش دریافت و برداشت می‌کردند ... از او دست کشیدند تا پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) از دریافت وحی فارغ شد. پس آن‌گاه چنین نازل‌گردید:

(وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ).

کسانی که همسران خود را متهم (‌به عمل منافی عفت‌) می‌کنند، و جز خودشان گواهانی ندارند (‌که بر صدق اتهامشان گواهی دهند، از آنان خواسته می‌شود که برای این که هشتاد تازیانه نخورند و عقوبت نبینند)

هریک از ایشان باید چهار مرتبه خدای را به شهادت بطلبد.

پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) مسرورگردید و فرمود:

(أبشر يا هلال فقد جعل الله لك فرجا ومخرجا).

ای هلال‌! مژده باد تو را که خدا برای تو گشایشی و راه چاره‌ای ترتیب داد.

هلال عرض‌کرد: من‌که از پروردگار بزرگوار خود همین امید را داشتم و انتظار می‌کشیدم‌. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(أرسلوا إليها).

کسی را دنبال آن زن بفرستید تا او را بیاورد.

کسی را دنبال او فرستادند و او را آوردند. وقتی که حاضر آمد، پیغمبر خدا آیه را بر هلال و زنش تلاوت کرد، و آن دو را بدان یادآوری کرد، و بدیشان گوشزد فرمود که عذاب آخرت شدیدتر و سخت‌تر از عذاب دنیا است‌. هلال گفت‌: به خدا سوگند آنچه درباره او ای پیغمبر خدا گفته‌ام راست است‌. زن گفت‌: دروغ گفته است‌. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(لاعنوا بينهما).

قانون لعان را میانشان اجراء کنید.

به هلال‌گفته شد: گواهی بده ... او چهار بار به خدا سوگند خوردکه از زمره راستگویان است‌. برای گواهی پنجم بدو گفته شد: ای هلال از خدا بترس‌. چه عذاب دنیا سبک‌تر و ناچیزتر از عذاب آخرت است‌. این سوگند پنجم موجب (‌اجراء حد زنای طرف مقابل، و در صورت دروغ بودن موجب‌) عذاب آخرت تو می‌گردد. گفت‌: به خدا سوگندکه خدا مرا در مقابل این سوگند عذاب نمی‌دهد همان‌گونه که مرا در مقابل آن تازیانه نزد. پس‌گواهی را نیز اداء‌ کرد و گفت‌: نفرین خدا بر او باد اگر از زمره دروغگویان باشد ... سپس به زن گفته شد: چهار بار به خدا سوگند بخورکه او از زمره دروغگویان است‌. در مرتبه پنجم بدو گفته شد: از خدا بترس‌! چه عذاب دنیا سبک‌تر و ناچیزتر از عذاب آخرت است‌. این سوگند پنجم موجب (‌اجراء حد تهمت زدن طرف مقابل، و در صورت دروغ بودن موجب‌) عذاب آخرت تو می‌گردد. مدتی دچار لکنت زبان و منگ‌منگ شد و تصمیم گرفت اعتراف‌کند. سپس‌گفت‌: به خدا سوگند قوم و قبیله خود را رسوا نمی‌کنم‌. برای بار پنجم گواهی داد که خشم خدا گریبانگیر او باد! اگر شوهرش از راستگویان باشد ...

پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میان آن دو نفر جدائی انداخت‌. و دستور فرمودکه او فرزند خود را به پدری نسبت ندهد، و او را حرامزاده نگوید. هرکس‌که فرزند خود را حرامزاده بگوید بر او حد اجراء می‌گردد. دستور هم فرمود: حق ماندن در خانه را ندارد، و نفقه هم ندارد. چون آنان بدون طلاق‌، و بدون وفات شوهر از یکدیگر جدا می‌گردند. و فرمود:

(إن جاءت به , أصهيب[7] أريسح[8] حمش الساقين[9] فهو لهلال . . وإن جاءت به أورق[10] جعدا[11] جماليا[12] خدلج الساقين[13] سابغ الأليتين[14] فهو الذي رميت به).

اگر زن کودک را زائید و کودک موهای قرمزی‌، و باسنهای کم‌گوشتی‌، و ساقهای باریکی داشت‌، متعلق به هلال خواهد بود ... و اگر زن کودک را زائید و کودک گندمگون و خوش‌تیپ و دارای اندامهای برازنده و موهای مجعد و آراسته‌، و تنومند و درشت‌اندام و دارای ساقهای بزرگ و باسنهای کلفت بود، متعلق بدان کسی است که از او آبستن شده است‌.

هنگامی که کودک را زائید، کودک گندمگون و خوش‌تیپ و دارای اندامهای برازنده و موهای مجعد و آراسته‌، و تنومند و درشت‌اندام و دارای ساقهای بزرگ و باسنهای‌کلفت بود ... پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(لولا الأيمان لكان لي ولها شأن).

اگر سوگندها(‌ی آیات لعان‌) نبود (‌که حد را برطرف می‌کنند) مرا با او کاری بود (‌یعنی حد را بر او اجراء می‌کردم‌، چون فرزندی را به دنیا آورده است که شبیه کسی است که او متهم به زنا با وی است‌)‌.

این شریعت این چنین آمده است تا با حالت واقعیتی رویاروی شودکه عملا بوده است‌، و برای چاره‌سازی موقعیتی آمده است‌که برای خود صاحب حادثه‌، و برای مسلمانان‌، سخت بوده است‌، و برای پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) مایه دردسر و دشواری گردیده است و گریزی و گزیری از آن نیافته است‌. تا آنجاکه به هلال پسر امیه - همان‌گونه‌که در روایت بخاری آمده است - می‌فرموده است‌:

(البينة أو حد في ظهرك).

یا باید دلیل و حجت بیاوری‌، یا حد بر پشت تو آشنا می‌شود.

هلال نیز می‌گفته است‌:

ای پیغمبر خدا! وقتی‌که کسی از ما مردی را سوار بر زن خود ببیند، باید برود و دلیل و حجت بجوید؟

چه‌بسا کسی بگوید: آیا خداوند سبحان نمی‌دانسته است‌که همچون حالتی با قانون همگانی تهمت ناموسی‌، برخورد پیدا می‌کند؟ پس چرا استثناء را ذکر نفرموده است مگر بعد از وقوع آن موقعیت تنگ و ناجور؟

پاسخ این چنین است‌: بلی که خداوند سبحان این را می‌دانسته است‌، و لیکن حکمت او مقتضی این بوده است‌که قانون هنگام احساس نیاز بدان نازل گردد، تا مردمان با حرص و ولع پذیره آن‌گردند، و حکمتی و رحمتی را دریافت دارندکه در آن است‌. بدین سبب است‌که همچون پیروی را بر آن می‌زند:

(وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ).

اگر بزرگواری و مرحمت خدا شامل حال شما نمی‌شد، و او بس توبه‌پذیر (‌از بندگان خود) و حکیم (‌در افعال خویش‌) نبود (‌دچار رنج زیاد می‌شدید، و با احکام و حدود الهی آشنا نمی‌گشتید)‌.

اندکی در برابر این واقعه می‌ایستیم‌، تا ببینیم اسلام با این قرآن مردمان را چگونه ساخته است‌، و تربیت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) با این قرآن‌، مردمان را چگونه ساخته است ... این قرآن درونهای غیرتمند عربهائی را چگونه ساخته است‌، درونهای غیرتمندی را که چه زود منقلب و متاثر می‌گردد و تنوره می‌زند و رزم را می‌آغازد، و پیش از منقلب گردیدن و متاثر شدن هم چندان نمی‌اندیشد. این حکمی است که برای عقوبت تهمت نامو‌سی نازل می‌گردد. برای مردمان سخت و دشوار جلوه‌گر می‌آید. آن اندازه سخت و دشوار جلوه‌گر می‌آیدکه سعد پسر عباده از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) می‌پرسد: آیا این‌گونه نازل شده است ای پیغمبر خدا؟‌! این سوال را می‌پرسد، در حالی‌که یقین دارد به همین صورت نازل گردیده است‌. ولیکن با این سوال از دشواری و مشقتی می‌پرسدکه آن را در درون خود می‌یابد بدان هنگام‌که در برابر این حکم سر فرود می‌آورد و کرنش می‌برد، در آن حالت ویژه‌ای که به فرض در رختخواب او پیش بیاید! او ناگواری و تلخی این تصور را چنین به رشته سخن خود می‌کشد: به خدا سوگند ای پیغمر خدا من می‌دانم‌که این آیه حق است و قطعا از سوی یزدان نازل گردیده است‌. ولیکن من اگر مرد گولی را ببینم‌که ران در ران همسر من گذاشته است من حق نداشته باشم او را به تکان و هیجان اندازم‌، و بلکه بروم و چهار نفر گواه را بیاورم‌!!! به خدا سوگند من هرگز این چهار نفر را نمی‌آورم و او را به خود رها نمی‌کنم ناکام دل خود را براورده‌کند!

این تور تلخی‌که سعد پسر عباده توان آن را ندارد و نمی‌تواند همچون تصوری را به ذهن خود راه دهد، هرچه زودتر حاصل می‌آید و تحقق پیدا میکند ... این مردی است که با چشمان خود می‌بیند، و با گوشهای خود می‌شنود، ولی میان نفس خود قرآن را سد و مانع می‌بیند. وقتی‌که فرمان قرآن را مانع هر اقدامی می بیند، بر احساسات و عواطف خود چیره می‌گردد. بر موروثات خویشتن غالب می‌آید. بر منطق محیط عربی چیره می‌شود، منطقی‌که تند و خشن است و ریشه در ژرفاها دارد. جوشش خون خود را، و فوران احساسات و عواطف خویش را، و پرش و جهش اعصاب خویشتن را کنترل و سرکوب می‌کند ... و همه اینها را به انتظار حکم خدا و حکم پیغمبرخدا (صلی الله علیه و سلم) ربط و پیوند می‌دهد. این هم تلاش سخت و کوشش طاقت‌فرسائی است‌. ولیکن تربیت اسلامی‌، دلها و درونها را آماده ساخته است تا همچون مشقت و محنتی را تحمّل‌کنند تا حکمی جز برای خدا در حق خود دلها و درونها، و درباره حیات و زندگی نماند.

این امر چگونه ممکن‌گردید که روی بدهد؟ این امر روی داد، چون آنان احساس می‌کردندکه یزدان با ایشان است‌، و آنان در کف حمایت او هستند، و خدا ایشان را می‌پاید و مشمول عنایت و رعایت خود می‌نماید، و ایزد سبحان ایشان را وادار به رنج و درد بیرون از توان نمی‌نماید. وقتی هم‌کار فراتر از توان ایشان گردد خدا آنان را وانمی‌گذارد و به ترک ایشان نمی‌گوید، و هرگز بدیشان ستم نمی‌کند. آنان همیشه در سایه لطف خدا می‌زیند. از نسیم الطاف و عنایات خدا تنفس می‌کنند. پیوسته به خدا چشم می‌دوزند، همان‌گونه که‌کودکان به سرپرست نان‌آور مهربان خانه چشم می‌دوزند ... هان‌! این هلال پسر امیه است که با چشمان خود می‌بیند و باگوشهای خود می‌شنود، و او تنهای تنها است‌. شکایت درد و رنج خود را به پیشگاه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) می‌برد. امّا پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هم راه چاره وگریزی از اجراء حد خدا پیدا نمی‌کند. این است بدو می‌فرماید:

(البينة أو حد في ظهرك).

یا باید دلیل و حجت بیاوری‌، یا حد بر پشت تو آشنا می‌شود.

ولی هلال پسر امیه تصور نمی‌کندکه خدا او را به دست حد بسپارد، در حالی‌که او در ادعای خود صادق است‌. ناگهان خدا چنان استثنائی را درباره وضع شوهران و همسران فرو می‌فرستد. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هلال را بدان مژده می‌دهد. هلال بسان‌کسی‌که به خود مطمئن بوده و یقین‌کامل داشته باشد، می‌گوید: من از پروردگار بزرگوار خویش به این امیدوار بودم ... این‌، اطمینان به رحمت و رعایت و عدالت خدا است‌. اطمینان بیشتر ایشان به این بود که خدا با ایشان است‌، و آنان به خودشان رها نشده‌اند. بلکه ایشان در پیشگاه اویند، تحت کفالت و ضمانت او هستند ... این است ایمانی‌که ایشان را تمرین داده است بر اطاعت‌کردن و عبادت نمودن و تسلیم شدن و راضی به مقتضای الهی گردیدن‌.

*

قرآن پس از تمام شدن از بیان حکم تهمت زدن ناموسی‌، نمونه‌ای از تهمت ناموسی را ذکر می‌کند. در آن از پلشتی و زشتی گناه پرده برمی‌دارد. این تهمت متوجه خانه پاک و بزرگوار نبوت است‌! متوجه ناموس پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بزرگوارترین انسانها در پیشگاه خدا است‌! متوجه ناموس دوستش ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) بزرگوارترین انسانها در پیشگاه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) است‌! متوجه مردی از اصحاب، صفوان پسر معطل (رضی الله عنه) است‌! آن‌کسی‌که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) ‌گواهی می‌دهدکه از او جز خوبی را ندیده است و سراغ نداشته است ... این تهمت‌، یک ماه در مدینه مسلمانان را به خود مشغول می‌دارد.

این تهمت ناموسی‌، داستان مساله افک است‌، مساله‌ای که بدان مرتبه والای بالا سر می‌کشد:

(إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالإفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الإثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ. لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ. لَوْلا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ. وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ. إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ. وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ. يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ. إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ. وَلا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ. إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ. يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ. الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ).

کسانی که این تهمت بزرگ را (‌درباره عائشه‌، ام‌المومنین‌) پرداخته و سر هم کرده‌اند، گروهی از خود شما هستند، اما گمان مبرید که این حادثه برایتان بد است‌، بلکه این مساله برایتان خوب است (‌و خیر شما در آن است‌. چرا که : منافقان کوردل از مومنان مخلص جدا، و کرامت بیگناهان را پیدا، و عظمت رنجدیدگان را هویدا می‌کند، برخی از مسلمانان ساده‌لوح را به خود می‌آورد. آنانی که دست به چنین گناهی زده‌اند، هریک به اندازه شرکت در آن اتهام‌، سهم حود را از مسؤولیت و مجازات آن خواهد داشت و) هر کدام از آنان به گناه کاری که کرده است گرفتار می‌آید، و کسی که (‌سردسته آنان در این توطئه بوده و) بخش عظیمی از آن را به عهده داشته است‌، عذاب بزرگ و مجازات سنگینی دارد. چرا هنگامی که این تهمت را می‌شنیدید، نمی‌بایست مردان و زنان مومن نسبت به خود گمان نیک بودن (‌و پاکدامنی و پاکی‌) را نیندیشند و نگویند: این تهمت بزرگ آشکار و روشنی است‌؟ چرا نمی‌بایست آنان (‌موظف شوند) چهار شاهد را حاضر بیاورند تا بر سخن ایشان گواهی دهند؟ اگر چنین گواهانی را حاضر نمی‌آوردند، آنان برابر حکم خدا دروغگو (‌و مستحق تازیانه خوردن‌) بودند. اگر تفضل و مرحمت خدا در دنیا (‌با عدم تعجیل عقوبت‌) و در آخرت (‌با مغفرت‌) شامل حال شما نمی‌شد، هرآینه به سبب خوض و فرو رفتنتان در کار تهمت‌، عذاب سخت و بزرگی گریبانگیرتان می‌گردید. (‌عذاب گریبانگیرتان می‌شد) در آن زمانی که به استقبال این شائعه می‌رفتید و آن را از زبان یکدیگر می‌قاپیدید، و با دهان چیزی پخش می‌کردید که علم و اطلاعی از آن نداشتید، و گمان می‌بردید این‌، مساله ساده و کوچکی است‌، در حالی که در پیش خدا بزرگ بوده (‌و مجازات سختی به دنبال دارد)‌. چرا نمی‌بایستی وقتی که آن را می‌شنیدید، می‌گفتید: ما را نسزد که زبان بدین تهمت بگشائیم، سبحان‌الله‌! این بهتان بزرگی است‌! خداوند نصیحتتان می‌کند، این که اگر مومنید، نکند هرگز چنین کاری را تکرار کنید (‌و خویشتن را آلوده چنین معصیتی سازید. چرا که ایمان راستین با تهمت دروغین سر سازگاری ندارد)‌. خداوند آیات (‌احکام واضح و روشن خود) را برای شما بیان می‌دارد، و خدا بس آگاه (‌است و از نیازهای شما و عوامل بدی و خوبی زندگیتان باخبر است‌) و حکیم است (‌و به مقتضای حکمتش احکام و قوانین را برایتان وضع می‌کند)‌. بی‏گمان کسانی که دوست می‌دارند گناهان بزرگی (‌همچون زنا) در میان مومنان پخش گردد، ایشان در دنیا و آخرت‌، شکنجه و عذاب دردناکی دارند. خداوند می‌داند (‌عواقب شوم و آثار مرگبار اشاعه فحشاء را) و شما نمی‌دانید (‌ابعاد مختلف پخش گناهان و پلشتیها را)‌. اگر فضل و رحمت الهی شامل حال شما نمی‌شد، و اگر خداوند (‌نسبت به شما) مهر و محبت نمی‌داشت (‌آن چنان مجازات بزرگ و کمرشکنی در برابر تهمت زنا به ام‌المومنین برایتان در دنیا تعیین می‌کرد که زندگیتان را تباه می‌کرد)‌. ای مومنان‌! گام به گام شیطان‌، راه نروید و به دنبال او راه نیفتید، چون هرکس گام به گام شیطان راه برود و دنبال او راه بیفتد (‌مرتکب پلشتیها و زشتیها می‌گردد)‌. چرا که شیطان تنها به زشتیها و پلشتیها (‌فرا می‌خواند و) فرمان می‌راند. اگر تفضل و مرحمت الهی شامل شما نمی‌شد هرگز فردی از شما (‌از کثافت گناه، با آب توبه‌) پاک نمی‌گردید، ولی خداوند هرکه را بخواهد (‌از کثافات سیئات‌، با توفیق در حسنات‌، و با پذیرش توبه از او) پاک می‏‎گرداند، و خدا شنوای (‌هر سخنی‌، و) آگاه (‌از هر عملی‌) است‌. کسانی که از شما اهل فضیلت و فراخی نعمتند، نباید سوگند بخورند این که بذل و بخشش خود را از نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا باز می‏‎گیرند (‌به علت این که در ماجرای افک دست داشته و بدان دامن زده‌اند)‌. باید عفو کنند و گذشت نمایند، مگر دوست نمی‌دارید که خداوند شما را بیامرزد؟ (‌همان‌گونه که دوست دارید خدا از لغزشهایتان چشم‌پوشی فرماید، شما نیز اشتباهات دیگران را نادیده بگرید و به اینگونه کارهای خیر ادامه دهید)‌، و خدا آمرزگار و مهربان است (‌پس خویشتن را متادب و متصف به آداب و اوصاف آفریدگارتان سازید)‌. کسانی که زنان پاکدامن بی‌خبر (‌از هرگونه آلودگی و) ایماندار را به زنا متهم می‌سارند، در دنیا و آخرت از رحمت خدا دور و عذاب عظیمی دارند (‌اگر توبه نکنند. آنان عذاب عظیمی دارند) درآن روزی که علیه آنان زبان و دست و پای ایشان بر کارهائی که کرده‌اند گواهی می‌دهند. در آن روز خداوند جزای واقعی آنان را بیکم و کاست بدیشان می‌دهد، و آگاه می‏‎گرداند که خداوند حق آشکار است (‌و روز قیامت در حقانیت پروردگار شک و تردیدی برای سرسخت‌ترین لجوجان هم نمی‌ماند)‌. زنان ناپاک‌، ازآن مردان ناپاکند، و مردان ناپاک‌، ازآن زنان ناپاکند و زنان پاک متعلق به مردان پاکند، و مردان پاک متعلق به زنان پاکند. (‌پس چگونه تهمت می‌زنید به عائشه عفیفه رزین‌، همسر محمّد امین‌، فرستاده رب‌العالمین‌؟‌!) آنان از نسبتهای ناموسی ناروائی که بدانان داده می‌شود مبرا و منزه هستند، (‌و به همین دلیل‌) ایشان از مغفرت الهی برخوردارند و دارای روزی ارزشمندند (‌که بهشت جاویدان و نعمتهای غیرقابل تصور آن است‌)‌.

واقعه این است‌، واقعه افک‌. این حادثه پاک‌ترین نفسهای سراسر تاریخ بشریت را به درد آورد، و دردها و رنجهای طاقت‌فرسائی را بدو تحمیل‌کرد، و ملت مسلمان را مکلف به چشیدن تجربه‌ای نمودکه سخت‌ترین تجربه از تجارب تاریخ دور و دراز بشریت بود. یک ماه تمام دل پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) را و دل عائشه همسر او راکه دوستش می‌داشت‌، و دل صفوان پسر معطل را دچار شک و تردید و اضطر‌اب و پریشانی و درد و رنج طاقت‌فرسا کرد.

بگذاریم عائشه - رضی‌الله‌عنها - داستان این درد و غم جانکاه را روایت‌کند، و از راز این آیات پرده بردارد: زهری از عروه و دیگران‌، و او و آنان از عائشه - رضی‌الله‌ عنها - روایت کرده‌اند، که گفته است‌:

پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) وقتی‌که می‌خواست به سفری برود، میان زنان خود قرعه می‌کشید. قرعه به نام هریک از ایشان بیرون می‌آمد، او را با خود می‏‎برد. در غزوه‌ای قرعه به نام من بیرون آمد.[15] آیه‌های حجاب نازل گردیده بود. من با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) راهی سفر شدم‌. مرا در کجاوه‌ای جای می‌دادند و برمی‌داشتند. راه رفتیم تا پیغمبر از آن غزوه بپرداخت و برگشت‌. به مدینه نزدیک شدیم‌. اعلان فرمود شبی بار سفر بربندیم و برویم‌. وقتی‌که اعلام کوچ شد پا شدم و از لشکر بیرون رفتم‌. وقتی‌که قضای حاجت را انجام دادم به سوی کاروان برگشتم‌. به سینه‌ام دست زدم‌. گردن‌بندی که از مهره‌های اظفار داشتم پاره شده بود. به محل قضای حاجت برگشتم و آن را جستجو کردم‌. جستجوی آن مدتی مرا به خود مشغول داشت‌. در این وقت کسانی که ازکاروانیان مسؤول برداشتن کجاوه من و کوچ آن بودند، به سوی کجاوه می‌آیند و آن را برمی‏دارند و بر پشت شتر من می‌گذارند و می‌برند. گمان می‌کنند که من درکجاوه هستم‌. در آن روز و روزگار زنان سبک بودند و هنوز چاق و سنگین نشده بودند. ما زنان خوراکیهای فرعی و بخور نمیری داشتیم‌، و آن اندازه نداشتیم که بخوریم و چاق شویم‌. آن افراد وقتی که کجاوه را برمی‏دارند از سبکی آن تعجب نمی‌کنند. کجاوه را برمی‌دارند و می‌روند. من زن کم سن و سالی بودم‌. شتران را برمی‌انگیزند و بار سفر برمی‌بندند و می‌روند. من گردن‌بندم را پیداکردم‌، بعد از آن که سپاه حرکت کرده بود به جایگاه آنان برگشتم‌. کسی در آنجا نمانده بود. همان جائی را پیدا کردم‌که کجاوه من در آنجا بود. گمان بردم آنان دنبال من می‌گردند، و وقتی‌که مرا نخواهند یافت برمی‌گردند مرا با خود خواهند برد. در جای خود نشسته بودم‌. خواب بر چشمان من چیره شد. به خواب رفتم‌. صفوان پسر معطل سلمی ذکوانی‌، موظف بوده است در منزلگاه اتراق شبانه سپاه بماند و بعد از روشن شدن هوا، آنجا را نگاه کند و اسباب و اثاثیه بجا مانده را جمع و به صاحبانش مسترد دارد. بامدادان به انجام وظیفه خود برمی‌خیزد و در جایگاه من سیاهی انسانی را می‌یابدکه خوابیده است‌. به پیش من می‌آید و مرا می‌شناسد. پیش از نزول آیات حجاب مرا دیده بود. باگفتن «انا لله و انا الیه راجعون» او از خواب پریدم‌. به سویم آمد و شتر خود را خواباند. بر دو دست شتر پای گذاشت‌. من سوار شتر شدم‌. زمام شتر را گرفت و حرکت‌کرد. وقتی که سپاه در معرسین فرود آمده بود، ما به سپاه رسیدیم ... آن که درباره‌کار من هلاک گردید، هلاک گردید. کسی که بیشتر به شایعه دامن زد عبدالله پسر ابی پسر سلول بود. به مدینه رسیدیم‌. یک ماه تمام در آنجا بیمار و زار و نزار شدم‌. مردمان درباره سخنان تهمت‌زنندگان افک سخنها می‌گفته‌اند و من متوجه نبوده‌ام‌. چیزی که بر درد من می‌افزود این بود لطفی راکه از پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) هنگام بیماری می‌دیدم این بار نمی‌دیدم‌. به خانه می‌آمد و سلام می‌کرد و می‌فرمود: دخترتان چگونه است‌؟ بعد برمی‌گشت و می‌رفت‌. این امر مرا درباره او به شک و تردید انداخت‌. از این شر و بلا بی‌خبر بودم‌. وقتی که اندکی بهبودی یافتم‌. با حال زاری که داشتم همراه ام مسطح به سوی مناصع که توالت ما بود بیرون رفتم‌. ما زنان تنها شبها بیرون می‌رفتیم‌. من و ام مسطح - او دختر ابوزهم پسر مطلب پسر عبد مناف بود. مادرش دختر صخر پسر عامر خاله ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) بود. پسرش مسطح پسر اثاثه پسر عباد پسر مطلب بود - پس از انجام کارمان قدم‌زنان برگشتیم‌. ام مسطح پایش در پیراهنش ‌گیر کرد و فرو افتاد. گفت مرگ بر مسطح! بدو گفتم‌: سخن بسیار بدی گفتی‌. آیا به مردی دشنام می‌دهی که در جنگ بدر شرکت کرده است‌؟ گفت‌: بیچاره نشنیده‌ای که چه گفته است‌؟ گفتم‌: چه گفته است‌؟ مرا از سخنان اهل افک بیاگاهانید. بیماری جدیدی بر بیماریم افزود! هنگامی که به خانه‌ام برگشتم‌، پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) تشریف آورد و فرمود: دخترتان چگونه است‌؟ گفتم‌: اجازه بده به پیش پدر و مادرم برگردم. من در این وقت می‌خواستم از جانب پدر و مادرم کسب خبر کنم و خبر را چنان‌که هست بشنوم‌. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به من اجازه فرمود. به پیش پدر و مادرم برگشتم‌. به مادرم‌گفتم‌: مادر عزیز مردمان درباره این خبر چه می‌گویند؟ گفت‌: ای دخترک گرامیم‌کار را بر خود آسان بگیر. به خدا سوگندکمتر زن زیبائی بوده است که شوهرش او را دوست داشته باشد و هووهائی هم داشته باشد، مگر این که هووها سخنان بسیاری را پشت سرش‌گفته‌اند و شائعه‌سازیها کرده‌اند. گفتم‌: سبحان الله‌! آیا مردمان این سخن را بر زبان رانده‌اند و برای یکدیگر روایت کرده‌اند؟‌! عائشه گفته است‌: آن شب تا دم صبح‌گریستم‌. اشکهایم بند نمی‌آمدند. حتی برای یک لحظه هم چشمانم به خواب نرفتند. صبح نیز گریه می‌کردم‌. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) علی پسر ابوطالب‌، و اسامه پسر زید - رضی‌الله‌عنهما - را فراخواند. این وقتی بودکه وحی بند آمده بود و چیزی نازل نمی‌گردید. درباره فراق اهل و عیالش با ایشان مشورت فرمود. عائشه گفته است‌: اسامه اشاره به پاکی و بیگناهی اهل و عیال پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ‌کرد، و آنچه از محبت و مودت ایشان در خود سراغ داشت ذکر نمود. اسامه‌گفت‌: آنان اهل و عیال تو هستند ای پیغمبر خدا، و ما جز خیر و خوبی از آنان چیزی نمی‌دانیم‌. ولی علی پسر ابوطالب گفت‌: ای پیغمبر خدا، خدا بر تو تنگ نگرفته است‌. زنان دیگری جز او زیادند. از کنیز بپرس او به تو اطلاع می‌دهد. عائشه گفته است‌: پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بریره‌[16] را فراخواند، و بدو فرمود: ای بریره‌، آیا از او چیزی دیده‌ای‌که تو را به شک اندازد؟ گفت‌: نه‌، سوگند به‌کسی‌که تو را به حق پیغمبرکرده است‌. من چیزی از او را ندیده‌ام‌که آن را مایه ننگ او بدانم‌، جز این‌که او زن کم سن و سالی بوده است و از خمیر خانواده‌اش به خواب غفلت میرفته است‌. گوسفند می‌آمده است و آن را می‌خورده است‌. عائشه گفته است‌: پیغمیر خدا (صلی الله علیه و سلم) همان روز برخاست و خواست با عبدالله پسر ابی پسر سلول تصفیه حساب‌کند. زمانی که بالای منبر بود برخاست و گفت‌: چه‌کسی داد مرا از مردی می‌گیرد که اذیت و آزار او به اهل و عیال من رسیده است و مرا به درد آورده است‌؟ به خدا سوگند که من از اهل و عیال خود جز خیر و خوبی ندیده‌ام‌. از مردی به بدی یاد کرده‌اندکه جز خیر و خوبی از او مشاهده نکرده‌ام‌، و به پیش اهل و عیال من نرفته است مگر با خود من‌. عائشه‌گفته است‌: سعد پسر معاذ (رضی الله عنه)[17] برخاست وگفت‌: من به خدا سوگند داد دل تو را از او می‌گیرم‌. اگر از قبیله اوس باشد گردنش را می‌زنیم‌، و اگر از میان برادرانمان قبیله خزرج باشد به ما دستور خواهی فرمود و ما دستور تو را در حق او اجراء می‌کنیم‌. سعد پسر عباده (رضی الله عنه) برخاست که رئیس قبیله خزرج بود، و مرد صالحی بود، ولی حمیت و غیرت او را گرفته بود، به سعد پسر معاذ گفت‌: به خدا سوگند دروغ می‌گوئی‌. نه او را خواهی‌کشت و نه توان این کار را داری‌. اسید پسر حضیر (رضی الله عنه) برخاست‌که پسر عموی سعد پسر معاذ بود. به سعد پسر عباده‌گفت‌: به خدا سوگند دروغ می‌گویی‌، ما قطعا او را خواهیم کشت‌. تو مرد منافقی هستی و از منافقان جانبداری و دفاع می‌کنی‌. دو قبیله اوس و خزرج به هیجان و تکان درآمدند، تا بدانجا که خواستند همدیگر را بکشند، در حالی‌که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بالای منبر بود. ایشان را مرتب به آرامش دعوت می‌فرمود، تا ساکت شدند، و او از منبر پایین آمد ... آن روز نیز پیاپی‌گریستم و اشکهایم بند نمی‌آمد، و خوابم نمی‌برد و چشمانم به خواب نمی‌رفت‌. پدر و مادرم تا دم صبح در پیش من ماندند و نخوابیدند. دو شب و یک روز گریستم‌، تا آنجاکه گمان بردم گریه جگرم را پاره کرده است‌. هنگامی که پدر و مادرم نزد من بودند و من می‌گریستم‌، زنی از انصار آمد و اجازه ورود خواست‌. بدو اجازه دادم‌. او هم نشست و با من‌ گریستن آغاز کرد. هنگامی ‌که ما این چنین به شیون و زاری مشغول بودیم، ناگهان پیغمبرخدا وارد شد و نشست‌. تا آن روزپیش من ننشسته بود، از آن زمان‌که آنچه نمی‌بایست درباره من‌گفته بودند. یک ماه بود بدو درباره من چیزی وحی نشده بود. هنگامی‌که نشست شهادت لا اله‌الاالله را بر زبان جاری‌کرد. آن‌گاه فرمود:

(أما بعد فإنه بلغني عنك كذا وكذا . فإن كنت بريئة فسيبرئك الله تعالى , وإن كنت ألممت بذنب فاستغفري الله تعالى وتوبي إليه , فإن العبد إذا اعترف بذنبه ثم تاب تاب الله تعالى عليه).

و امّا ... درباره تو چنین و چنان به من رسیده است‌. اگر بیگناه هستی خدای بزرگوار پاکی تو را اعلام خواهد فرمود. و اگر به گناهی نزدیک گردیده‌ای از خدای بزرگوار درخواست آمرزش کن و توبه نما و به سوی او برگرد، چه وقتی که بنده به گناه خود اقرار کند و آنگاه توبه کند، خدای بزرگوار توبه او را می‌پذیرد.

هنگامی‌که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) ‌گفتارش را به پایان رسانید، اشکهایم از ریختن باز ایستاد تا آنجاکه احساس نکردم‌که قطره‌ای فرو ریزد. به پدرم‌گفتم‌: به جای من به فرموده‌های پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پاسخ بده. گفت‌: به خدا سوگند نمی‌دانم چه پاسخی به پیغمبر خدا بدهم و بدو چه عرض‌کنم‌. به مادرم‌گفتم‌: تو به جای من به فرموده‌های پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پاسخ بده‌. گفت‌: به خدا سوگند نمی‌دانم چه پاسخی به پیغمبر خدا بدهم و بدو چه عرض کنم ... عائشه‌گفته است‌: من زن کم سن و سالی بودم، خیلی قرآن را نخوانده بودم. پس گفتم‌: به خدا سوگند من می‌دانم شما سخنی را شنیده‌اید که مردمان به یکدیگرگفته‌اند و برای همدیگر نقل نموده‌اند. این سخن بر دل شما نشسته است و استقرار پذیرفته است‌، و آن را راست پنداشته‌اید و بدان باور کرده‌اید. اگر به شما بگویم‌: من قطعاً پاک و بیگناهم‌، سخن مرا تصدیق نمی‌کنید و بدان باور ندارید. و اگر برای شما اقرار به‌گناه‌کنم و خدا هم می‌داندکه من از آن پاک و دورم‌، به من باور می‌کنید و مرا تصدیق می‌نمائید! به خدا سوگند برای خود و برای شما مثالی را نمی‌یابم مگر مثال پدر یوسف را، بدان‌گاه‌که گفت‌:

(فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ).

 

 

(‌و اما کار من‌) صبر جمیل است‌، (‌صبری که جزع و فزع‌، زیبائی آن را نیالاید، و ناشکری و ناسپاسی اجر آن را نزداید و به گناه تبدیل ننماید.) و تنها خدا است که پاید از او یاری خواست در برابر یاوه رسواگرانه‌ای که میگوئید. (یوسف/18)

سپس‌کنار کشیدم و در رختخواب خود دراز کشیدم‌. بدین هنگام می‌دانستم‌که من به خدا سوگند پاک و گناهم، و خداوند بزرگوار پاکی و بیگناهی مرا اعلام می‌دارد. ولیکن گمان نمی‌بردم که خدای بزرگوار درباره من وحی نازل فرماید بدان‌گونه‌که قرائت و تلاوت شود‌. چه‌کار خود را آن اندازه حقیر می‌دیدم و خویشتن را زبون می‌یافتم‌که آن را درخور وحی و شایسته این نمی‌دیدم‌که خدای بزرگوار راجع به من سخن‌گوید و به صورتی مطرح‌شود که قرائت و تلاوت شود. ولی امیدوار بودم‌که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) خواب ببیند و خدا در آن پاکی و بیگناهی مرا بدو بنماید. به خدا سوگند پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هنوز از جای خود تکان نخورده بود، وکسی از اهل خانواده بیرون نرفته بودکه خداوند بزرگوار بر پیغمبرخود (صلی الله علیه و سلم) وحی نازل‌کرد. شدت و حدت وحی‌که او را فرا می‌گرفت‌، او را فراگرفت‌. سپس به حال خود درآمد و سنگینی وحی زدود، در حالی‌که می‌خندید. نخستین واژه‌ای‌که فرمود به من گفت‌: ای عائشه خداوند بزرگوار را حمد و سپاس بگو‌. مادرم به من‌گفت‌: بلند شو و به سوی پیغمبرخدا (صلی الله علیه و سلم) ‌برو. گفتم‌: به خدا سوگند بلند نمی‌شوم و به سوی او نمی‌روم‌، وکسی را جز خدای بزرگوار حمد و سپاس نمی‌گویم‌. او است‌که وحی بر پاکی و بیگناهی من نازل فرموده است ... خداوند بزرگوار این چنین وحی نازل فرمود:

(إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالإفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ ...).

کسانی که این تهمت بزرگ را (‌درباره عائشه‌، ام‌المومنین‌) پرداخته و سر هم کرده‌اند، گروهی از خود شما هستند ... ... تا ده آیه ...

وقتی‌که خداوند متعال این آیات را درباره پاکی و بیگناهیم نازل فرمو‌د، ابو‌بکر صدیق (رضی الله عنه) که به مسطح پسر اثاثه به سبب خویشاوندی او، و تنگدست بودن او، بذل و بخشش می‌کرد، گفت‌: به خدا سوگند هرگز به مسطح چیزی نخواهم داد به علت سخنانی‌که درباره عائشه – رضی الله ‌عنها -‌ گفته است‌. خداوند بزرگوار نازل فرمود:

(وَلا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ ...).

کسانی که از شما اهل فضیلت و فراخی نعمتند، نباید سوگند بخورند ....

تا می‌رسد به این فرموده‌:

(وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

و خدا آمرزگار و مهربان است‌.

پس ابوبکر (رضی الله عنه) گفت‌: بلی به خدا سوگند، من دوست می‌دارم‌که خدا مرا ببخشاید. نفقه و مخارجی راکه برای مسطح تعیین کرده بود دوباره بدو بازگرداند و بدو بخشید، وگفت‌: به خدا سوگند هرگز آن را از او قطع نمی‌کنم و نمی‌برم‌. عائشه -‌رضی‌الله‌عنها -‌گفته است‌: پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) درباره من از زینب دختر جحش سوال‌کرده و فرموده بود:

(يا زينب . ما علمت وما رأيت؟).

ای زینب‌! چه چیز را دانسته‌ای و چه چیز را دیده‌ای‌؟‌.

گفته بود: ای پیغمبر خدا گوش و چشم خود را می‌پایم و مصون می‌نمایم از این‌که چیزی راکه نشنیده‌اند و ندیده اند بدانها نسبت دهم‌. من‌گوش و چشم خود را از عذاب به دور می‌دارم و دروغی را بدانها نسبت نمی‌دهم‌. به خدا سوگند از عایشه جز خیر و خوبی را ندیده و ندانسته‌ام‌. زینب کسی بودکه در میان همسران پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) با من در نزدیک شدن و محبت پیدا کردن در خدمت او مسابقه داشت و خواست بر من برتری‌گیرد. خدا‌ی بزرگوار او را به سبب پرهیزگاری مصون و محفوظ داشت‌. عائشه گفته است‌: خواهرش حمنه با او در این باره دعوا می‌کرد. حمنه از زمره کسانی بو‌دکه در مساله افک به هلاک افتاده‌اند.[18] پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و اهل بیت او، و ابوبکر (رضی الله عنه) و خانواده‌اش‌، و صفوان پسر معطل‌، و مسلمانان همه‌، یک ماه تمام در همچون فضای خفقان‌آور و خفه‌کننده‌ای زندگی را بسر بردند، و در سایه همچون دردها و رنجهای وحشتناک مساله افک طی‌کردند، افکی که این آیات درباره آن نازل گردیده است‌.

انسان وقتی‌که می‌ایستد در برابر تصویر زشت و هراس‌انگیز این دوره دردناک زندگی پبغمبر (صلی الله علیه و سلم) و در برابر دردها و رنجای ژرف و گزنده عائشه همسر محبوب پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بدانگاه که زن جوان شانزده ساله‌ای بیش نبوده است‌، سن و سالی‌که لبریز از حساسیت کمرشکن و بلندپروا‌زیهای لطیف و ظریف است‌، بر خود می‌پیچد و به تب و تاب می‌افتد.

هان‌! این عائشه پاک و پاکیزه است‌. هان‌! این او است که در پاکی و پاکیزگی و دل‌پاکی و روشن‌ضمیری و باک‌اندیشی و تصورات زیبای خود، جلوه‌گر است‌. هان‌! این عائشه است‌که تهمت زده می‌شود به والاتر‌ین چیزی‌که بدان می‌بالد. تهمت زده می‌شود به والاترین چیزی‌که بدان می‌بالد. تهمت زده می‌شود به شرافت و ناموسش‌!!! اوکه دختر صدیق است و در خانه وکاشانه پاک و والائی پرورش یافته است و تربیت دیده است‌. به امانت او تهمت زده میشود! اوکه همسر محمّد پسر عبدالله است و از خاندان بنی‏هاشم است‌! اوکه محبوبه نازدار و عزیز دردانه آن دل بزرگ است ... گذشته از همه چیز به ایمان او تهمت زده می‌شود! او که مسلمان نوخاسته و نوجوان پرورده در دامان اسلام است‌! اوکه از روز نخست چشمانش در دامان اسلام بر روی زندگی باز شده است و بر روی جهان لبخند زده است‌! اوکه همسر پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) است‌.

آهای این او است‌که تهمت زده میشود! اوکه پاک و بیگناه و بی‌خبر از هر آلایشی و دور از هرگندنائی است‌. اوکه غافل ازگندکاریهای این و آن است و کم‌ترین احتیاطی ندارد، و انتظار چیزی را هم نمی‌کشد. اوکه منتظر چیزی نیست‌که پاکی و پاکدامنی او را اعلام دارد. انتظار او از آستانه خدا است‌. به آستانه خدا چشم دوخته است و انتظار دارد پیغمر خدا (صلی الله علیه و سلم) خواب ببیند. در خواب بدو نموده شود که او پاک و پاکدامن است و مبرا و مطهر از تهمتی است که بدو زده می‌شود. ولیکن وحی به درنگ می‌افتد. درنگ وحی برای حکمت و فلسفه‌ای است‌که خدا آن را اراده می‌فرماید. یک ماه کامل وحی به تاخیر می‌افتد، در حالی‌که او در همچون عذاب و عقابی می‌سوزد و می‌گدازد.

ای خدا! او چه خبری را از ام مسطح می‌شنود! او از بیماری زار و نزار می‌افتد و درهم شکسته می‌گردد! تبها و لرزها هر دم به سراغش می‌آیند و داغ و تافته‌اش می‌نمایند! غمگین و آشفته به مادرش می‌گوید: سبحان‌الله‌! مردمان این را به یکدیگر می‌گفته‌اند؟‌.. در روایت دیگری آمده است‌که می‌پرسد: آیا پدرم هم از این خبر اطلاع داشته است‌؟ مادرش بدو پاسخ می‌دهد: بلی! باز هم می‌پرسد: آیا پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) نیز آگاه شده است‌؟ مادرش دوباره می‌گوید: بلی او هم میدانسته است‌!

ای وای من‌! ای خدای من‌! پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پیغمبر او که بدو ایمان آورده است و شوهر او است و دوستش می‌دارد، او است که بدو میفرماید:

(أما بعد فإنه بلغني عنك كذا وكذا . فإن كنت بريئة فسيبرئك الله تعالى , وإن كنت ألممت بذنب فاستغفري الله تعالى وتوبي إليه , فإن العبد إذا اعترف بذنبه ثم تاب تاب الله تعالى عليه).

و امّا ... درباره تو چنین و چنان به من رسیده است‌. اگر بیگناه هستی خدای بزرگوار پاکی تو را اعلام خواهد فرمود. و اگر به گناهی نزدیک گردیده‌ای از خدای بزرگوار درخواست آمرزش کن و توبه نما و به سوی او برگرد، چه وقتی که بنده به گناه خود اقرار کند و آنگاه توبه کند، خدای بزرگوار توبه او را می‌پذیرد.

او می‌داندکه شوهرش از وی می‌نالد وگلایه دارد، و به پاکی و بیگناهی او یقین ندارد، و بر تهمت او نیز داوری نمی‌نماید و رای صادر نمی‌فرماید. چون هنوز که هنوز است پروردگارش بدو خبر ند‌اده است‌، و از پاکی و بیگناهی‌ای که عائشه از خود سراغ دارد تاکنون پرده برنیفتاده است‌، ولیکن عائشه نمی‌تواند پاکی و بیگناهی خود را اثبات‌کند. این است‌که شبها و روزها را بسر می‌برد در حالی‌که در آن دل بزرگی‌که دوستش می‌دارد و وی را به ژرفای دل خود راه داده است‌، هنوز متهم است‌!

آهای‌! این ابوبکر صدیق است‌که باوقار و حساس و پاکدل است و درد و رنج او را نیش می‌زند. چرا که به ناموس او تهمت زده می‌شود. به دخترش تهمت زده می‌شودکه همسر محمّد (صلی الله علیه و سلم) است‌! محمّدکه رفیق او است‌، رفیقی‌که دوستش می‌دارد و درکنارش می‌آرامد و بدو یقین و اطمینان دارد. پیغمبر او است‌، پیغمبری‌که بدو ایمان دارد و تصدیقش می‌نماید، تصدیقی که از دل به خدا رسیده برمی‌خیزد، و هیچ‌گونه دلیلی بر حقانیت او جز از خودش نمی‌طلبد ... ناگهان درد و رنج بر زبانش روان می‌گردد، و این‌گونه بر آن می‌دود و می‌گوید: به خدا سوگند در جاهلیت نیز همچون تهمتی را به ما نزده‌اند. آیا در اسلام به همچون تهمتی خشنود می‌گردیم‌؟ این سخن پیدا است‌که چه اندازه تلخی و سختی با خویشتن همراه دارد. حتی وقتی‌که دختر بیمار رنجدیده‌اش بدو می‌گوید: بجای من پاسخ پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) را بده‌. با درد و رنج بسیار و ناله‌های خفه شده درگلو می‌گوید: به خدا سوگند نمی‌دانم چه چیز به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) عرض نمایم‌!

ام رومان - همسر صدیق - رضی‌الله‌‌عنهما -‌که خویشتن را در نزد دختر دردمند و بلازده خود از هر لحاظ شکیبا و خویشتندار نشان می‌داد، دختر بیماری که گریه می‌کند تا آنجاکه گمان می‌برد که گریه جگرش را بدو نیم می‌گرداند، به دخترش می‌گوید: دخترک گرامیم کار را بر خود آسان بگیر. به خدا سوگندکمتر زن زیبائی بوده است که شوهری داشته باشد و شوهرش او را دوست بدارد، و هووهائی هم داشته باشد، مگر این که هووها چیزهای زیادی درباره او خواهند گفت ... ولی این شکیبائی و خویشتنداری از میان برمی‌خیزد. عائشه بدو می‌گوید: به جای من به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پاسخ بده‌. مادرش همان سخنی را می‌گویدکه جلوتر شوهرش گفته است‌: به خدا سوگند نمی‌دانم چه چیز به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) عرض نمایم‌!

و امّا مسلمان پاک و پاکدامن و مجاهد در راه خدا، صفوان پسر معطل‌، متهم می‌شود به خیانت‌کردن به پیغمبرش‌! متهم می‌گرددکه به همسر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خیانت‌کرده است‌! این است که به اسلام او، و به شرافت او، و به جوانمردی او، تهمت زده می‌شود! بدو تهمت زده می‌شود در هر آنچه بدان این صحابی بزرگ افتخار می‌کند و بدان می‌بالد! او هم از همه این تهمتها پاک و بیگناه است‌. او متهم به اتهام ستمگرانه‌ای می‌گردد، اتهامی‌که دلش آن را تصور هم نمی‌کند و به خیالش نیز نمی‌گذرد. این است که می‌گوید: سبحان‌الله‌! به خدا سوگند هرگز دوش زنی را لخت نکرده‌ام‌. او میداندکه حسان پسر ثابت این دروغ شاخدار افک را درباره او پخش‌کرده است‌. خود را نمی‌تواند نگاه دارد. به سوی او می‌رود و با شمشیر بر سرش می‌زند، ضربه‌ای بدو می‌زندکه اندکی میماند او را هلاک‌کند. چیزی که او را برآن می‌دارد که بر روی شخص مسلمانی شمشیر بکشد -‌کاری‌که حرام است و از آن نهی شده است -‌ درد و رنجی است‌که فراتر از تحمّل و بالاتر از توان او است‌. درد و رنج او بدانجا رسیدکه نتواند زمام دل مجروح و درون زخمی خود را نگه دارد!

گذشته از او، این پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) است‌. اوکه پیغمبر خدا است‌، و فردی از اوج خاندان بنی‌هاشم است ... او که آن جایگاه او است به همسرش تهمت زده می‌شود! به چه‌کسی‌؟ به عائشه‌ای‌که جای دختر و همسر و محبوبه او را دارد. هان‌! این او است‌که به پاکی فراش او تهمت زده می‌شود. اوکه پاک است و پاکی از سراپای وجودش ریزان است‌. هان‌! این او است که به حفاظت و صیانت حرمت او تهمت زده می‌شود. به کسی تهمت زده می‌شود که او قیوم و سرپرست زنان امّت خود است‌. هان! این او است‌که بدو تهمت زده می‌شود، در حالی‌که او در پناه حفاظت و صیانت خدا است‌، و او پیغمبر است و مصون و محفوظ از هر نوع بدی و پلشتی‌.

هان‌! این پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ‌که به همه چیز او تهمت زده می‌شود، وقتی‌که به عائشه - رضی‌الله‌‌عنها - تهمت زده می‌شود. به فراش و ناموس و دل و رسالت او تهمت زده می‌شود. تهمت زده می‌شود به هر چیزی‌که یک شخص عرب بدان می‌نازد و می‌بالد، و به هر چیزی‌که پیغمبری بدان می‌نازد و می‌بالد ... هان‌! این او است‌که به همه این چیزهای او تهمت زده می‌شود. مردمان یک ماه‌کامل در مدینه آن را برای یکدیگر روایت می‌کنند و دهان به دهان می‌گردانند، و او نمی‌تواند سر راه آن را بگیرد. خدا به خاطر حکمت و فلسفه‌ای که خودش مصلحت می‌داند یک ماه کامل به ترک این کار می‌گوید و چیزی در روشنگری آن نمی‌گوید. محمّد (صلی الله علیه و سلم) انسان است و همه دردها و رنجهائی را می‌چشد که انسان در همچون موقعیت دردناک و رنج‌آوری می‌چشد. درد و رنج ننگ و عار را می‌چشد. درد دل و نیش قلب را می‌چشد. بالاتر از اینها تنهائی و هراسی را می‌چشد که شبها خواب از دیدگان او می‌رباید. تنهائی و بی‌بهره‌مند از نور یزدان جهان را می‌چشد، نوری که الفت و عادت داشته است که پرتو آن‌، راه را برایش روشن نماید ... شک و تردید در دلش دست‌اندرکار و در گشت و گذار است‌. هرچند که قرائن و نشانه‌های زیادی بر پاکی و پاکدامنی اهل و عیالش در دست است‌، ولی درنهایت بدیق قرائن و نشانه‌ها اطمینان ندارد. این تهمت در مدینه بوی بد خود را می‌پراکند. دل بشری او هم‌که عاشق همسر کوچک خود است با شک و تردید عذاب می‌بیند. او هم نمی‌تواند شک و تردید را از دل براند. چراکه هرکه هست انسان است‌، و از همین واکنشهای بشری متاثر و منفعل می‌شود. شوهری است‌که نمی‌تواند ببیند فراش او مورد طعنه قرار می‌گیرد و تهمت آن را می‌پساید. مردی است‌که وقتی دانه شک و تردید در دلش جای می‌گیرد، بزرگ می‌شود و می‌آماسد، وکندن جوانه آن بدون دلیل و برهان قاطعانه‌، برای او سخت و دشوار است‌.

هان‌! این او است‌که دشواریها و سختیها بر اوکه تنهای تنها است سنگینی می‌کند. این است که کسی را به پیش اسامه پسر زید می‌فرستد، اسامه پسر زیدکه خویشاوند و محبوب دل او است ... کسی را هم به پیش علی پسر ابوطالب می‌فرستد،‌که پسر عموی او و تکیه‌گاه او است‌. از آن دو نفر رایزنی می‌کند و درباره کار ویژه خودش با ایشان مشورت مینماید. علی‌که از خویشاوندان نزدیک محمّد (صلی الله علیه و سلم) بود، و بدین خاطر درباره این موقعیت بسیار حساس بود، وگذشته از اینها بسی نگران درد و رنجی بودکه دل محمّد (صلی الله علیه و سلم) را فشار می‌داد، و پسر عموی او بود و خویشتن را ضامن سلامت او می‌دید، بدو پیشنهادکردکه خدا بر او سخت نگرفته است و می‌تواند با زن دیگری ازدواج‌کند. در عین حال عائشه را نگاه دارد. تا بدین وسیله دل پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بیارامد و پریشان نشود. ولی اسامه می‌دانست که چه محبت و مودتی در دل پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) راجع به اهل و عیال خود است‌، و چه درد و رنجی از فراق او بدو دست خواهد داد، این است اشاره به طهارت و پاکی‌ای می‌کندکه از ام‌ا‌لمومنین سراغ دارد، و تهمت‌زنندگان را دروغگو می‌نامد. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) غم و اندوه انسان را دارد، و به پریشانی و نگرانی انسان‌گرفتار است‌. از سخن اسامه‌، و ازگواهی‌کنیز توان و نیروئی به هم می‌رساند، و از این سخن و از آن‌گواه استمداد می‌جوید و آنها را در مسجد به مردمان می‌گوید. داد دل میخواهد ازکسانی که ناموس او را مورد تاخت و تاز قرار داده‌اند، و به اهل و عیال او تهمت زده‌اند، و به مردی تهمت زده‌اند که یکی از بزرگان بافضیلت مسلمانان است وکسی از او بدی و پلشتی ندیده است ... درنتیجه‌کشمکش و درگیری میان اوس و خزرج درمی‌گیرد. آنان در مسجد پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و در خدمت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) مانور می‌روند وکمی می‌ماند به سوی یکدیگر بپرند. این کار می‌رساند چه فضای شگفتی بر سرگروه مسلمانان در این دوره و زمان سایه انداخته است‌، و چگونه پاکی و والائی رهبری خدشه‌دارگردیده است‌، و چگونه این امر درون پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را نیش می‌زده است و آزار می‌داده است‌. بدان هنگام که نوری‌که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) عادت داشته است آن را یار و مددکار خود ببیند، هم اینک راه را برای او روشن نمی‌گرداند! ناگهان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) برمی‌خیزد و به پیش خود عائشه می‌رود و آشکارا چیزی را با او در میان می‌نهد که مردمان می‌گویند، و از او می‌خواهد بیان‌کافی و شافی در این باره بگوید و دل را راحت‌کند!

هنگامی‌که دردها و رنجها بدین‌گونه به اوج خود می‌رسد، پروردگارش بدو مهر و عطوفت می‌فرماید. قرآن نازل می‌شود و پاکی و پاکدامنی عائشه صدیقه طاهره را، و بیگناهی بیت نبوت پاک والا را اعلان می‌فرماید، و پرده از منافقانی برمی‏دارد که همچون تهمت بزرگ و دروغ شاخدار افک را سر هم آورده‌اند و به هم بافته‌اند و روایت نموده‌اند‌. و راه راست را برای گروه مسلمانان در رویاروی شدن با همچون کار بزرگی ترسیم می‌نماید.

عائشه درباره این قرآنی‌که نازل می‌گردد،‌گفته است‌: ‌من آن وقت به خدا سوگند می‌دانستم‌که بیگناهم‌، و خداوند بزرگوار مرا تبرئه می‌فرماید و پاکی مرا اعلام می‌فرماید، ولی من گمان نمی‌بردم که خدای بزرگوار درباره‌کار و بار من وحی نازل‌کندکه قرائت و تلاوت شود. من خود را بسی‌کوچکتر و ناچیزتر از آن می‌دیدم‌که یزدان درباره من به‌گونه‌ای صحبت فرماید که قرائت و تلاوت گردد. امّا من امیدوار بودم‌که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) خواب ببیند و در آن‌، یزدان بیگناهی مرا بدو نماید».

امّاکار - همان‌گونه‌که در عرضه آیات پدیدار می‌آید - تنها مربوط به عائشه – رضی الله‌ ‌عنها -‌نبوده است و تنها به شخص او محدود نگردیده است‌. بلکه از او فراتر رفته است و به شخص پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به وظیفه او در میان مردمان در آن روز و روزگار رسیده است‌. و بلکه از این هم تجاوز کرده است و به پیوند او با پروردگارش و به جملگی رسالتش‌گره خورده است و ارتباط پیدا کرده است‌. داستان افک تنها متوجه عائشه نبوده است و بس‌. بلکه تیر تهمتی بوده است‌که به سوی عقیده به شخص پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و بنیانگذار عقیده‌، نشانه‌روی شده است و پرتاب‌گردیده است ... به خاطر همین‌، یزدان قرآن را نازل فرموده است تا قضیه از خود درآورده شده را شرح و بسط دهد، و نیرنگی را برگرداندکه از پیش ساخته شده است و توطئه آ‌ن چیده شده است‌، و عهده‌دار اداره پیکاری شود که بر ضد اسلام و بر ضد پیغمبر اسلام تهیه دیده شده است‌، و پرده از حکمت والائی برداردکه در فراسوی همه اینها قرار دارد، و جز خدا از آن آگاه نیست‌:

(إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالإفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الإثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ).

کسانی که این تهمت بزرگ را (‌درباره عائشه‌، ام‌المومنین‌) پرداخته و سر هم کرده‌اند، گروهی از خود شما هستند، امّا گمان مبرید که این حادثه برایتان بد است‌، بلکه این مساله برایتان خوب است (‌و خیر شما در آن است‌. چرا که‌: مناققان کوردل از مومنان مخلص جدا، و کرامت بیگناهان را پیدا، و عظمت رنجدیدگان را هویدا می‌کند، برخی از مسلمانان ساده‌لوح را به خود می‌آورد. آنانی که دست به چنین گناهی زده‌اند، هریک به اندازه شرکت در این اتهام، سهم خود را از مسئولیت و مجازات آن خواهد داشت و) هر کدام از آنان به گناه کاری که کرده است گرفتار می‌آید، و کسی که (‌سردسته آنان در این توطئه بوده و) بخش عظیمی از آن را به عهده داشته است‌، عذاب بزرگ و مجازات سنگینی دارد.

آنان نه فر‌دند و نه افرادند. بلکه آنان «‌عصبه‌: گروه، دسته‌» و مجموعه‌ای هستندکه دارای هدف یگانه‌ای می‏‎باشند. عبدالله پسر ابی پسر سلول‌، تنها کسی نبود که این رخداد افک را به راه انداخته است‌. بلکه او کسی است‌که قسمت اعظم این حادثه را عهده‌دار گردیده است و آن را به راه انداخته است‌. او نماینده گروهی از یهودیان یا منافقان است‌، آن یهودیان و منافقانی‌که از جنگ آشکار با اسلام ناتوان و درمانده بوده‌اند، و در پس پرده اسلام خویشتن را پنهان داشته‌اند تا نهانی بر ضد اسلام به مکر وکید بنشینند. حادثه افک یکی از نیرنگهای کشنده ایشان بود. سپس مسلمانان گول آن را خوردند، وکسانی از ایشان در این قضیه فرورفتند و به گرداب آن درافتادند، از قبیله حمنه دختر جحش‌، و حسان پسر ثابت، و مسطح پسر اثاثه‌. امّا اصل تدبیر افک از سوی آن‌گروه بوده است و ابن‌سلول سردستگی ایشان را داشته است‌، ابن سلولی که پنهانکار و نیرنگبازی بوده است‌که در پیکار شخص خود را نشان نداده است‌، و آشکارا چیزی نگفته است که بدان‌گرفتار آید و به سوی حد رانده شود. بلکه مساله را درگوشی میان اطرافیان خودگفته است و آن را نهانی با کسانی در میان نهاده است که بدیشان اطمینان داشته است‌، و دانسته است که بر او گواهی نمی‌دهند. تدبیرکار به گونه‌ای ماهرانه وکثیف بود که توانست یک ماه‌کامل مدینه را به زلزله و تب و تاب اندازد، و زبان‌ها در پاک‌ترین و پرهیزگارترین محیطها و مکانها آن را بگو‌یند و نقل مجالس‌کنند!

روند قرآنی به بیان چنین حقیقتی می‌پردازد تا بزرگی حادثه را بنماید، و ژرفی ریشه‌ها را نشان دهد، و گروهی را آشکار سازد که در فراسوی این حادثه چمباتمه زده‌اند و به مکر وکید دقیق و ژرف و پستی با اسلام و مسلمین نشسته‌اند.

آن‌گاه روند قرآنی با شتاب به اطمینان بخشیدن مسلمانان از سرانجام این مکر وکید می‌پردازد:

(لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ).

گمان مبرید که این حادثه برایتان بد است‌، بلکه این مساله برایتان خوب (‌و خیر شما در آن است‌)‌.

این حادثه برایتان خوب است‌. چه پرده برمی‌دارد از نیرنگبازانی‌که به اسلام نیرنگ می‌زنند. با تهمت زدن به شخص پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ‌و به اهل بیت او. این حادثه برای مسلمانان روشن می‌سازد که لازم است تهمت ناموسی تحریم‌گردد، و تهمت‌زنندگان دستگیر شوند و بدیشان حدی زده شود که یزدان واجب گردانده است‌. اندازه خطرهائی را هم تعیین می‌کند که گروه مسلمانان را احاطه می‌کند اگر زبانها آزاد شوند به تهمت زدن به زنان پاکدامن بی‏خبر از هرجا و دور از هرگناه و مومن بپردازند. اگر زبانها در این مسیر آزادگردند، دیگر در حدود و ثغوری نمی‌ایستند و مرزی نمی‌شناسند. بلکه بالاتر و فراتر می‌روند تا به والاترین و شریف‌ترین مقامها نیز برسند، و به سوی بالاترین سرها نیزگردن بیفرازند، و آن وقت مردمان هرگونه حفاظتی و هر نوع صیانتی و هر جور تقوائی و هر قسم شرم و حیائی را از دست می‌دهند.

این حادثه خیر است‌، چون یزدان سبحان بدین مناسبت برای گروه مسلمانان پرده از برنامه راست و درستی را برمی‌داردکه باید در مقابله و رویاروئی با همچون کار بزرگی درپیش گرفت‌.

امّا دردها و رنجهائی‌که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و اهل بیت او، وگروه مسلمانان همگی چشیدند و دیدند، بهای تجربه‌ای بود که آموختند، و مالیات امتحانی بود که دارند، و واجب بود که آن را بپردازند!

کسانی‌که در مساله افک فرورفتند و به‌گناه آن‌گرفتار آمدند، هریک از آنان به اندازه سهمی‌که در این گناه داشته است به عذاب دچار می‌آید:

(لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الإثْمِ).

هر کدام از آنان به گناه کاری که کرده است گرفتار می آید.

هریک از ایشان نصیب و بهره‌ای از سرانجام بد در پیشگاه خدا دارد. آنان بدترین چیز را به دست آورده‌اند که گناه است و در دنیا و در آخرت عقاب و عذاب آن را می‌بینند:

(وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ).

و کسی که (‌سردسته آنان در این توطئه بوده و) بخش عظیمی از آن را به عهده داشته است‌، عذاب بزرگ و مجازات سنگینی دارد.

عذاب عظیمی دارد به اندازه نصیب و بهره‌ای‌که از آن جرم عظیم مرتکب شده است‌. آن کسی که بخش عظیمی از آن را به عهده داشته است‌، و رهبری حمله را عهده‌دار بوده است‌، و نصیب زیادی از این جرم و جنایت را برده است‌، عبدالله پسر ابی پسر سلول است که سردسته منافقان‌، و بردارنده پرچم مکر وکید بوده است‌. او دانسته است چگونه جایگاه کشش را برگزیند و ازکجا نشانه رود. اگر خدا او را احاطه نمی‌فرمود و نگهدار دین خود و نگهبان پیغمبر خویش نمی‌بود و گروه مسلمانان را نمی‌پائید، آنچه اندر وهم ناید آن می‌شد ... روایت شده است وقتی‌که صفوان پسر معطل کجاوه ام‌ا‌لمومنین را می‌برد، ابن‌سلول که در میان اشراف قوم خود نشسته بود، گفت‌: این چه کسی است‌؟ گفتند: عائشه - رضی‌الله‌‌عنها - ... گفت‌: به خدا سوگند عائشه از صفوان‌، و صفوان از عائشه سالم به در نرفته است‌. سپس‌گفت‌: زن پیغمبرتان با مردی شب را تا صبح به سر برده است‌، آن‌گاه آن مردکجاوه او را می‌برد!

این سخن زشت و پلشتی بودکه‌گفت‌، و آن را به وسیله گروه نفاق‌، و با وسائل‌کجروانه پخش و شائع کرد. آن اندازه خبیث وکثیف کار کرد که مدینه طنین‌انداز از تهمت ناروائی شدکه باور ناکردنی بود و همه قرائن و علائم آن را تکذیب می‌کردند. حتی بر زبانهای مسلمانان می‌رفت بدون این که خویشتنداری و پرهیزگاری‌کنند! و یک ماه‌کامل موضوع سخنها و صحبتهایشان‌گردید! این تهمت آن اندازه روشن بودکه می‌بایست همین شنیده می‌شد نفی می‌گردید و بعید شمرده می‌شد.

انسان امروزه که می‌شنود تعجب می‌کند و به هراس می‌افتد که چگونه همچون تهمت نابجا و ناروائی در فضای آن روزی گروه مسلمانان رواج پیدا می‌کند! و به گونه‌ای درمی‌آید که همچون آثار سوء بزرگ و سترگ را در پیکره‌گروه مسلمانان پدید آورد، و مایه این همه دردها و رنجهای تو‌انفرسا در دل پاک‌ترین و بزرگ‌ترین افراد گردد.

پیکار آن اندازه فراخ بوده است‌که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) درگیر آن گردیده است‌، وگروه مسلمانان آن روزی بدان فرو رفته‌اند، و اسلام درگیر آن شده است‌. پیکار بزرگی بوده است‌. چه‌بسا بزرگ‌ترین پیکارهائی بوده است که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) درگیر آن گردیده ا‌ست‌، و از آن پیروزمندانه بیرون آمده است با فرو خوردن دردها و رنجهای بزرگی‌که داشته است‌، و با حفظ وقار و عظمت دل و صبر جمیلی‌که بهره‌مند از آنها بوده و درپیش‌گرفته است‌. یک‌کلمه هم از او نقل نشده است که دال بر نماندن شکیبائی او، و دال بر ضعف تحمّل او باشد. در حالی‌که دردها و رنجهائی پیاپی او را هدف تیرهای خودگرفته‌اند و به سویش نشانه رفته‌اندکه چه‌بسا بزرگ‌ترین دردها و رنجهائی بوده‌اند که در زندگانیش گریبانگیرش گردیده‌اند. خطری هم که از ناحیه این تهمت نابجا و ناروا متوجه اسلام شده است‌، از زمره شدیدترین و سخت‌ترین خطرهائی بوده است که در تاریخ اسلام به وقوع پیوسته است‌.

اگر هر مسلمانی آن روز درباره همچون مساله‌ای با دل خود رایزنی می‌کرد، دلش برایش رای و نظر صادر می‌کرد، و اگر هر مسلمانی آن روز به منطق فطرت رجوع می‌کرد، منطق فطرت او را رهنمود و رهنمون می‌نمود. قرآن مجید مسلمانان را بدین برنامه در رویاروئی با امور متوجه می‌سازد، و آن را نخستین‌گام در حکم برکارها و قضاوت درکارها می‌داند:

(لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ).

چرا هنگامی که این تهمت را می‌شنیدید، نمی‌بایست مردان و زنان مومن نسبت به خود گمان نیک بودن (‌و پاکدامنی و پاکی‌) را نیندیشند و نگویند: این تهمت بزرگ آشکار و روشنی است‌؟‌.

بلی بهتر و پسندیده‌تر این بودکه مردان و زنان مومن نسبت به خودگمان نیک بودن را داشته باشند، و سقوط بدین‌گندنا و بدین لجنزار را بعید می‌شمردند ... زن پاک و پاکدامن پیغمبرشان‌، و برادرشان صحابی مجاهد، هر دو از خودشان بودند. پس گمان نیک بودن بدیشان بردن بهتر و پسندیده‌تر بود. چه چیزی که سزاوار خودشان نبود، سزاوار همسر پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و سزاوار رفیقش‌که از او جز خیر و خوبی ندیده بود، نبود ... ابو ایوب پسر زید ا‌نصاری و همسرش - رضی‌الله‌عنهما - این چنین کرده‌اند، همان‌گونه که امام محمّد پسر اسحاق روایت نموده است‌: ابوایوب زنش ام ایوب بدو گفت‌: ای ابو ایوب آیا می‌شنوی مردمان درباره عائشه رضی‌الله‌عنها - چه می‌گویند؟ گفت‌: بلی ... دروغ می‌گویند. ای ام ایوب آیا تو این کار را می‌کردی‌؟ گفت‌: به خدا سوگند، این کار را نمی‌کردم‌. گفت‌: عائشه به خدا سوگند ا‌ز تو بهتر و نیک‌تر است ... امام محمود پسر عمر زمخشری در تفسیر خود «‌کشاف‌» نقل کرده است‌: ابوایوب انصاری به ام ایوب گفت‌: آیا می‌بینی‌که چه چیزگفته می‌شود؟‌ گفت‌: آیا اگر تو به جای صفوان بودی آیا نسبت به حرم پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بدی می‌کردی‌؟ گفت‌: نه‌. ام‌ا‌یوب گفت‌: اگر من به جای عائشه - رضی‌الله‌عنها -‌بودم به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) خیانت نمی‌کردم‌. عائشه‌که خوبتر و بهتر از من است‌، و صفوان نیز خوبتر و بهتر از تو است ...

هر دوی این روایتها بر این دلالت دارندکه برخی از مسلمانان به دل خود رجوع‌کردند و از دل خود رای و نظر خواستند. بعید دیدندکه چیزی روی دهدکه به عائشه نسبت داده می‌شود، و به مردی از مسلمانان نسبت داده می‌شود، و آن نافرمانی از خدا و خیانت به پیغمبر او، و سرنگون فرو افتادن به لجنزار زنا است‌! همچون تهمتی را تنها به خاطر شبهه‌ای‌که قابل دفاع نیست و ارزش بحث و بررسی را ندارد، باید زد؟! این نخستین گام است در برنامه‌ای که قرآن آن را در رویاروئی با امور لازم و واجب می‌شمارد، نخستین گامی که دلیل نهانی وجدانی است‌. و امّا گام دوم‌، درخواست دلیل خارجی و برهان واقعی است‌:

(لَوْلا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ).

چرا نمی‌بایست آنان (‌موظف شوند) چهار شاهد را حاضر بیاورند تا بر سخن ایشان گواهی دهند؟ اگر چنین گواهانی را حاضر نمی‌آوردند، آنان برابر حکم خدا دروغگو (‌و مستحق تازیانه خوردن‌) بودند.

این تهمت بزرگی‌که به والاترین مقامات‌، و به پاک‌ترین ناموسها، زده می‌شود، شایسته نیست این‌گونه سهل و ساده ازکنار آن گذشت‌، و گذاشت این‌گونه غیرمنصفانه و بدون دلیل و برهان پخش و پراکنده‌گردد، و زبان‌ها آن را بقاپند و دهانها آن را بجوند بدون این که گواه و دلیلی در میان باشد:

(لَوْلا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ).

چرا نمی‌بایست آنان (‌موظف شوند) چهار شاهد را حاضر بیاورند تا بر سخن ایشان گواهی دهند؟‌!.

آنان که چنین کاری را نمی‌توانستند بکنند، در این صورت دروغگو قلمداد می‌شدند. در پیشگاه خدا دروغگو قلمداد می‌شدند، خدائی که سخن او ثابت و تغییرناپذیر است‌، و حکم او دگرگون نمی‌شود، و قرار و مدار او تغییر و تبدیل نمی‌شناسد. این تهمت‌، ننگ ثابت و صادق و دائمی است برای ایشان‌، و از این ننگ به در نمی‌آیند و پاک نمی‌گردند، و نجات و رهائی از عذاب و عقاب آن برایشان میسر نیست‌.

این دوگام است‌: گامی عرضه‌کردن‌کار به دل و رای و نظر خواستن از دل است‌. وگامی ثبوت مساله با دلیل و بر‌هان است ... در حادثه افک‌، مومنان از این‌کام غافل گردیدند، وگذاشتند که فروروندگان در لجنزار دروغ شاخدار، به ناموس پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) تهمت زنند و هردم بیشتر گویند و بیشتر روند! این هم‌کار بسیار بزرگ و خطرناکی بود، اگر لطف و عنایت خدا نبود، بلا و مصیبت بزرگی همه مردمان را فرامی‌گرفت‌. خدا ایشان را برحذر می‌فرماید از این که هرگز پس از این درس دردناک به سوی همچون‌کاری برگردند:

(وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ).

اگر تفضل و مرحمت خدا در دنیا (‌با عدم تعجیل عقوبت‌) و در آخرت (‌با مغفرت‌) شامل حال شما نمی‌شد، هرآینه به سبب خوض و فرو رفتنتان در کار تهمت‌، عذاب سخت و بزرگی گریبانگیرتان می‌گردید. خداوند آن تهمت را درس سنگینی و سختی برای گروه مسلمانان نوخاسته بشمار آورده است‌، و ایشان را با تفضل و مرحمت خود دریافته است و عقاب و عذاب خود را بدیشان نرسانده است‌. چه این تهمت سزاوار عذاب بزرگ و درخور عقاب سترگ بود، عذاب و عقابی‌که متناسب با عذاب و عقابی باشدکه سبب رسیدن آن به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و همسرش و دوست صحابی او بوده‌اند، دوست صحابی اوکه جز خیر و خوبی از او سراغ نداشته است‌. عذاب و عقابی‌که متناسب با شری باشدکه در میان‌گروه مسلمانان پخش و پراکنده و شائع‌گردید، و همه مقدساتی را پسودکه زندگی گروه مسلمانان بر آنها استوار و برقرار بود. عذاب و عقابی‌که متناسب با خباثت وکثافت مکر و کیدی باشدکه گروه منافقان آن را بر ضد عقیده راه انداخته بودند و توطئه آن را چیده بودند و می‌خواستند با همچون مکر وکید ناپاکی و با همچون توطئه اهریمنانه‌ای عقیده را از ریشه برکنند، وقتی‌که اعتماد و یقین مومنان به پروردگارشان و پیغمبرشان و خودشان در مدت یک ماه‌کامل‌، سست و لرزان شود، ماه‌کاملی که لبریز از پریشانی و سرگردانی بود و راه به جائی نمی‌بردند و به یقین و اطمینانی دسترسی پیدا نمی‌کردند! ولیکن تفضل خداگروه مسلمانان نوپا و نوخاسته را درمی‌یابد، و مرحمت او شامل خطاکاران می‌شود، پس از آن درس سخت و سنگینی‌که به همچون مسلمانانی داده می‌شود.

قرآن تصویری از این دوره را ترسیم می‌کند، دوره‌ای که زمان آن از دست به در رفته است‌، و معیارها و مقیاسها در آن مختل‌گردیده است‌، و ارزشها پریشان شده است‌، و اصول و ارکان در آن هدر رفته است‌:

(إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ).

(‌عذاب گریبانگیرتان می‌شد) در آن زمانی که به استقبال این شائعه می‌رفتید و آن را از زبان یکدیگر می‌قاپیدید، و با دهان چیزی پخش می‌کردید که علم و اطلاعی از آن نداشتید، و گمان می‌بردید این‌، مساله ساده و کوچکی است‌، در حالی که در پیش خدا بزرگ بوده (‌و مجازات سختی به دنبال دارد)‌.

این تصویری است‌که در آن سبکسری و بیشرمی و ناپرهیزگاری است‌. در آن رخنه گرفتن از بزرگ‌ترین امور و عیبجوئی کردن از والاترین‌کارها بدون هرگونه توجه و اهمیتی است‌:

(إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ).

آن زمانی که به استقبال این شائعه می‌رفتید و آن را از زبان یکدیگر می‌قاپیدید.

زبانی آن را از زبانی دریافت می‌داشت‌، بدون هرگونه تدبر و تفکری و جستجو و پژوهشی‌، و بدون هر نوع دقت و نگرشی ... حتی انگار سخنها به‌گوشها نمی‌رسد، و سرها سخنها را ورانداز نمی‌کند، و دلها به اندیشیدن درباره سخنها اهمّیت نمی‌دهد!

(وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ).

و با دهانهایتان چیزی (‌پخش می‌کردید و) می‏‏گفتید که علم و اطلاعی از آن نداشتید.

چیزی را با دهانهایتان می‏‏گفتید، نه از روی عقل و شعورتان می‌گفتید، و چیزی را با دهانهایتان می‌گفتیدکه از دلها برنمی‌خاست‌. بلکه واژه‌هائی بود که از دهانها می‌پرید، پیش از این‌که در مغز و ذهن مستقرگردد، و عقلها و خردها آن را دریافت و وارسی‌کنند.

(وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا).

و گمان می‌بردید که این‌، مساله ساده و کوچکی است‌. گمان می‌بردیدکه تهمت زدن به ناموس پیغمبر خدا، به درد آوردن دل پیغمبر، دل همسرش و اهل و عیالش‌، آلوده‌کردن و پلید نمودن خانه صدیقی‌که در جاهلیت نیز تهمت بدان زده نشده است‌، متهم‌کردن صحابی مجاهد در راه خدا، پسودن عصمت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پسودن پیوند او با پروردگارش، و پسودن حفاظت و رعایت یزدان از او ... اینها همه سهل و ساده است‌!!!

(وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا).

و گمان می‌بردید که این‌، مساله ساده و کوچکی است‌.

(وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ).

در حالی که در پیش خدا بزرگ بوده (‌و مجازات سختی به دنبال دارد)‌.

در پیشگاه خدا جز چیزی هم بزرگ بشمار نمی‌آیدکه واقعاً بزرگ و سترگ باشد، آن اندازه بزرگ و سترگ که‌کوه‌های استوار از آن به لرزش و جنبش درآیند، و زمین و آسمان از آن به افغان و ناله افتد.

شایسته بودکه دلها حتی از شنیدن آن تهمت هم برمد، و حتی ازگفتن آن دوری ورزد، و نپسنددکه همچون تهمتی موضوع‌گفتگو قرارگیرد، و به خدا رو کند و خدا را والاتر و بالاتر از آن بداندکه پیغمبرش را به دست همچون‌کاری سپارد، و لازم بو‌د این تهمت را بسی ا‌ز آن فضای پاک بزرگوار دور گرداند و دور بیندازد:

(وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ).

چرا نمی‌بایستی وقتی که آن را می‌شنیدید، می‌گفتید: ما را نسزد که زبان بدین تهمت بگشائیم، سبحان‌الله‌! این بهتان بزرگی است‌.

هنگامی‌که این پسوده به ژرفاهای دلها می‌رسد و آنها را سخت به لرزش و جنبش درمی‌اندازد، در آن حال‌که دلها را بر بزرگی جنایتی و بر زشتی قباحتی مطلع می‌گرداند که مرتکب آن گردیده است‌، بدین هنگام بیدارباش و هوشیارباش درمی‌رسد و برحذر داشته می‌شود از ا‌ین‌که به همچون‌کار بزرگی برگشت بشود:

(يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

خداوند نصیحتتان می‌کند، این که اگر مومنید، نکند هرگز چنین کاری را تکرار کنید (‌و خویشتن را آلوده چنین معصیتی سازید. چرا که ایمان راستین با تهمت دروغین سر سازگاری ندارد )‌.

»‌یعظکم‌: پندتان می‌دهد. شما را بازمی‌دارد» ... شیوه تربیتی موثری است‌. در مناسب‌ترین شرائط و ظروف شنیدن و اطاعت نمودن و پند گرفتن‌، ذکر شده است‌. واژه‌، برحذر داشتن از برگشتن به همچون‌کاری را دربر دارد که شده است‌:

(يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا).

خداوند نصیحتتان می‌کند، این که نکند هرگز چنین کاری را تکرار کنید.

(إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

اگر مومن هستید.

چه مومنان ممکن نیست زشتی و پلشتی عملی همچون این عمل برایشان روشن و آشکار گردانده شود، و از آن این چنین برحذر داشته شوند، باز هم آنان به سوی همچون‌کاری برگردند، در حالی که مومن هم باشند:

(وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ).

خداونذ آیات (‌احکام واضح و روشن خود) را برای شما بیان می‌دارد.

خداوند آیات خود را برایتان روشن و بیان می‌دارد، بدان‌گونه که در داستان افک روشن و بیان داشت‌، و مکر وکیدی را برملا کرد که در فراسوی آن نهان بوده‌، و خطاها و لغزشها را نیز آشکار نمود:

(وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).

و خدا بس آگاه (‌است و از نیازهای شما و عوامل بدی و خوبی زندگیتان باخبر است‌) و حکیم است (‌و به مقتضای حکمتش احکام و قوانین را برایتان وضع می‌کند )‌.

خدا آگاه است و انگیزه‌ها و رازها و هدفها و مقصودها را می‌داند، و مطلع از پیچ و خمهای دلها، و آشنا با سوراخ سنبه‌های درونها است‌. او در مداوای دلها، و اداره امور آنها، و وضع مقررات و قوانین و حدودی‌که مایه اصلاح حال می‌گردند، حکیم وکاربجا است‌.

*

آن‌گاه روند قرآنی در پیرو زدن بر داستان افک‌، و آثاری که از آن برجای مانده است به پیش می‌رود، و بارها و بارها از دچار آمدن به همچون چیزی برحذر می‌دارد، و فضل و لطف و مرحمت و مهربانی خدا را تذکر می‌دهد، وکسانی را تهدید می‌کند که زنان پاکدامن بی‌خبر ازگناهان را متهم به زنا می‌سازند، آنان را به عذاب آخرت تهدید می‌کند و از آن می‌ترساند. همراه با این تهدید، درونها را از آثار همچون پیکاری پاک می‌گرداند، و درونها را از شرائط و ظروف زمین رها می‌نماید، و صفا و نور را بدانها برمی‌گرداند ... همان‌گونه که این امر جلوه‌گر می‌آید در موقعیتی که ابوبکر (رضی الله عنه) با خویشاوند خود مسطح پسر اثاثه درپیش گرفت بدان خاطرکه در داستان افک با کسانی سهیم شدکه بدین داستان فرو رفته بودند و به آتش این فتنه دامن می‌زدند:

(إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

بی‏گمان کسانی که دوست می‌دارند گناهان بزرگی (‌همچون زنا) در میان مومنان پخش گردد، ایشان در دنیا و آخرت‌، شکنجه و عذاب دردناکی دارند. خداوند می‌داند (‌عواقب شوم و آثار مرگبار اشاعه فحشاء را) و شما  نمی‌دانید  (‌ابعاد  مختلف  پخش  گناهان  و  پلشتیها  را).

کسانی ‌که  زنان  پاکدامن  را  به  زنا  متّهم  می‌سازند،  به  ‌ویژه  آن  کسانی‌ که  جسارت  کردند  و  بیت  بزرگوار  نبوّت  را  تهمت  زدند،  آنان  ‌کار  می‌کنند  تا  اعتماد  مردمان  مؤمن  را  به  خیر  و  عفّت  و  پاکی  مـتزلزل  ‌کنند،  و  پرهیز  از  ارتکاب  زنا  را  بردارند  و  برجای  نگذارند. آنان  این  کارها  را از  راه  اشاره  به  شیوع  زنا  در  میان  ‌گروه  مؤمنان  انجام  می‌دهند  ...  بدین  وسیله  زنا  در  درونهای  مردمان  سبک  جلوه  می‌کند  و  بعد  از  آن‌ کار  زنـا  از  درون  به  بیرون  سرایت  می‌کند  و  در  واقعیّت  زنـدگی  مردمان  پخش  می‌شود.

بدین  جهت  خدا  کسانی  را  که  به  زنان  پاکدامن  تهمت  می‌زنند  چنین  معرّفی  فرموده  است ‌که  آنـان  دوست  می‌دارند که  زنا  در  میان  مؤمنان  پخش‌  گردد،  و  ایشان  را  به  عذاب  دردناک  دنیا  و  آخرت  تهدید  کرده  است‌.

این  گوشه‌ای  از  برنامۀ  تربیت  است‌،  و  مقرّراتی  از  میان  مقرّرات  پیشگیری  است‌،  این  مقرّرات  هم  با  توجّه  بـه  آگاهی  از  نفس  بشری‌،  و  از  روی  شناخت  شیوۀ  دگرگونی  احسـاسات  و  عواطف  و  رویکردها  و  جهتگیریها  است  ...  بدین  خاطر  است‌ که  این  چنین  پیرو می زند:

(وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) (١٩)

خداوند  می‌داند  (‌عواقب  شوم  و  آثار  مرگبار  اشاعۀ  فحشاء  را)  و  شما  نمی‌دانید  (‌ابعاد  مختلف  پخش  گناهان  و  پلشتیها  را(.

آیا  چه  کسی‌ کار  و  بار  این  نفس  را  می‌داند  مگر  آن  کسی ‌که  او  را  آفریده  است‌؟ چه  کسی  کار  و  بار  ایـن  نفس  بشری  را  اداره  می‏‎کند  و  می‌گرداند  مگر  آن  کسی  که  او  را  خلقت  و  آفرینش  بخشیده  است‌؟  چه ‌کسی  است  که  ظاهر  و  باطن  و  پیدا  و  ناپیدا  را  ببیند،  و  چیزی  از  علم  او  پنهان  و  نهان  نماند،  مگر  آن  خدائی‌ که  بسی  مطّلع  و  بسی  آگاه  است‌؟

دیگر  باره  مؤمنان  را  تذکّر  می‌دهد  به  فضل  و  لطف  و  مرحمت  و  مهربانی  خدا  بدیشان‌:

(وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ) (٢٠)

اگر  فضل  و  رحمت  الهی  شامل  حال  شما  نمی‌شد،  و  اگر  خداوند  (‌نسبت  به  شما)  مهر  و  محبّت  نمی‌داشت  (‌آن  چنان  مجازات  بزرگ  و  کمرشکنی  در  برابر  تهمت  زنا  به  امّ المؤمنین  برایتان  در  دنیا  تعیین  می‌کرد  که  زندگیتان  را  تباه  می‌کرد(.

حادثۀ‌  بزرگی  است‌.  اشتباه  بزرگی  است‌.  شرّی  ‌که  در  کمین  است  سزاوار  است  هر چه  زودتر  به  همۀ  مسلمانان  برسد  و  همگان  را  گرفتار  بدی  و  بلا  گرداند.  و لیکن  فضل  و  لطف  و  مرحمت  و  مهربانی  خدا  در  میان  است‌.  رأفت  و  عنایت  او  وجود  دارد  ...  این  چیزی  است  ‌کـه  مؤمنان  را  از  مصیبت  و  بلا  به  دور  داشته  است  ...  این  است  دیگر  باره  ایشان  را  تذکّر  می‌دهد  و  یادآور  می‌کند.  یزدان  مؤمنان  را  با  ایـن  آزمون  بـزرگی  ‌که  زندگی  مسلمانان  را  فراگرفته  است  تربیت  و  پرورده  می‌کند.  وقتی  ‌که  آن  شرّ  عظیم  برایشان  به  تصویر  می‌کشد  و  پیش  چشمانشان  می‌دارد  که  نزدیک  بود  هر چه  زودتر  همگان  را  فراگیرد،  اگر  فضل  و  لطف  و  مرحمت  و  مهربانی  او  نمی‏بود،  عمل  ایشان  را  هم  برایشان  به  تصویر  می‌کشد که  پیروی  از  گامهای  شیطان  بوده  است‌.  سزاوار  آنان  نبود که  از گامهای  دشمن  خود  و  دشمن  قدیم  پدرشان  پیروی  کنند.  ایشان  را  برحذر  می‌دارد  از  این‌ که  اهریمن  آنان  را  به  سوی  همچون  شرّ  فراگیری  بکشاند:

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ) (٢١)

ای  مؤمنان‌!  گام  به  گام  شیطان‌،  راه  نروید  و  به  دنبال  او  راه  نیفتید،  چون  هر  کس  گام  به  گام  شیطان  راه  برود  و  دنبال  او  راه  بیفتد  (‌مرتکب  پلشتیها  و  زشتیها  می‌گردد).

چرا  که  شیطان  تنها  به  زشتیها  و  پلشتیها  (‌فرا  می‌خواند  و)  فرمان  می‌راند.  اگر  تفضّل  و  مرحمت  الهی  شامل  شما  نمی‌شد  هرگز  فردی  از  شما  (‌از  کثافت  گناه،  با  آب  توبه‌)  پاک  نمی‌گردید،  ولی  خـداوند  هـر کـه  را  بـخواهد (‌از  کثافات  سیّئات‌،  با  توفیق  در  حسنات‌،  و  با  پذیرش  توبه  از  او)  پاک  می‏‎گرداند،  و  خدا  شنوای  (‌هر  سخنی،  و)  آگاه  ‌(از  هر  عملی‌)  است‌.

تصویر  بسیار  زشتی  است  این ‌که  ا‌هریمن  گام  بردارد  و  مؤمنان  پا  به  پای  او  بروند.  در  صورتی  ‌که  شایسته‌ترین  مردمان  برای ‌گریز  از  شیطان  و  رفتن  به  راهی  جدای  از  راه  بدبیار  و  منحوس  او،  مؤمنانند.  این  تصویر  بسیار  زشتی  است  و  سرشت  مؤمن  از  آن  به  چندش  و گریز  می‌افتد،  و  وجدان  مؤمن  از  آن  بر  خود  می‌لرزد،  و  خیال  مؤمن  از  آن  به  لرزه  و  تب  و  تاب  می‌افتد.  ترسیم  این  تصویر  و  رویاروی  گرداندن  مؤمنان  با  آن‌،  در  درونهای  مؤمنان  بیداری  و  برحذر  شد‌ن  و  حسّاس  ‌گـردین  را  برمی‌انگیزد:

(وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ ).

هر کس  گام  به  گام  شیطان  راه  برود  و  دنبال  او  راه  بیفتد  (‌مرتکب  پلشتیها  و  زشتیها  می‌گردد)‌،  چرا  که  شیطان  تنها  بـه  پلشتیها  و  زشتیها  (‌فرا  مــی‌حواند  و)  فرمان  می‌راند.

داستان  افک  نمونه‌ای  از این  پلشتیها  و  زشتیهائی  است  که  اهریمن  مؤمنانی  را  به  سوی  آن  سوق  داد  و  کشاند که  بدان  فرو  رفتند  و  دچار  همچون  دروغ  شاخداری  شدند.  افک  نمونۀ  نفرت‌انگیز  و  پلشتی  بود.

انسان  واقعاً  ضعیف  است‌.  در  معرض  کششها  و  جذبه‌ها  قرار  دارد.  بر  سر  راه  او  آلودگیها  و  پلیدیها  است‌.  اگر  فضل  و  لطف  و  مرحمت  و  مهربانی  خدا  او  را  نپاید  بسی  ضعیف  است‌،  و  کششها  و  جذبه‌ها  او  را  درمی‌رباید،  و  آلودگیها  و  پلیدیها  او  را  می‌آلاید  و  ناپاک  می‌نماید.  امّا  وقتی ‌که  انسان  رو  به  یزدا‌ن  می‌کند  و  رو  به  خدا  می‌رود،  و  برنامۀ  او  را  پیاده  می‌نماید،  و  در  مسیر  شریعت  ا‌و  گام  برمی‏دارد،  نیرومند  و  پاک  مـی‌ماند  و  مصـون  و  محفوظ  از  ضعفها  و  سستیها  می‌شود.

(وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ).

اگر  تفضّل  و  مرحمت  الهی  شامل  شما  نمی‌شد  هرگز  فردی  از  شما  (‌از  کثافت  گناه،  با  آب  توبه‌)  پاک  نمی‌گردید،  ولی  خداوند  هر که  را  بخواهد  (‌از  کثافات  سیّئات‌،  با  توفیـق  در  حسنات‌،  و  با  پذیرش  توبه  از  او)  پاک  می‏‎گرداند.

نور  خدا  است ‌که  در  دل  می‌درخشد  و  آن  را  پاک  و  تمییز  می‌گرداند.  اگر  تفضّل  و  مرحمت  الهی  شامل  شما  نمی‌شد،  هرگز  فردی  از  شما  پاک  نمی‌گردید  و  پاکیزه  نمی‌شد.  خداوند  می‌شنود  و  می‌داند.  در نتیجه  خدا  هر که  را  سزاوار  پاکی  و  پاکیزگی  باشد  پاک  و  پاکیزه  می‌گرداند،  و  هر که  را که  خیر  و  خوبی  و  ا‌سـتعداد  و  آمادگی  در  او  سراغ  داشته  باشد،  پاکیزه  می‌دارد  و  تمیز  می‌گرداند.

(وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ) (٢١)

و  خدا  شنوای  (‌هر  سخنی‌،  و)  آگاه  (‌از  هر  عملی‌)  است‌.  به  دنبال  تزکیه  و  طهارت‌،  دعوت  به  عفو  و  آمرزش  بعضی  از  مؤمنان  از  بعضی  از  مؤمنان  به  میان  می‌آید.  چرا  که  آنانند که  آمرزش  خدا  را  می‌خواهند  و  عفو  او  را  از  خطاها  و گناهانی  خواستار  می‌گردند  که  مرتکب  آنها  می‌شوند:

(وَلا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ )(٢٢)

کسانی  که  از  شما  اهل  فضیلت  و  فراخی  نعمتند،  نباید  سوگند  بخورند  این  که  بذل  و  بخشش  خود  را  از  نزدیکان  و  مسـتمندان  و  مهاجران  در  راه  خدا  بار  می‏‎گیرند  (‌به  علّت  این  که  در  ماجرای  افک  دست  داشته  و  بدان  دامن  زده‌اند)‌.  باید  عفو  کنند  و  گذ‌شت  نمایند.  مگر  دوست  نمی‌دارید  که  خداوند  شما  را  بیامرزد؟  ‌(هـمان ‌گونه  که  دوست  دارید  خدا  از  لغزشهایتان  چشم‌پوشی  فرماید،  شما  نیز  اشتباهات  دیگران  را  نادیده  بگیرید  و  به  اینگونه  کارهای  خیر  ادامه  دهید)‌،  و  خدا  آمرزگار  و  مهربان  است  (‌پس  خویشتن  را  متأدّب  و  متّصف  به  آداب  و  اوصاف  آفریدگارتان  سازید).

این  آیه  درباره  ابوبکر  رضی الله عنه  نازل  گردیده  است‌،  پس  از  آن ‌که  قرآن  دربارۀ  عائشۀ  صدّیقه  نازل  گردیده  بود.  ا‌بوبکر  دانست ‌که  مسطّح  پسر  اثاثه  از  زمرۀ کسانی  بوده  است ‌که  در  مسألۀ  افک  دست  داشته‌اند  و  بدان  فرو  رفته‌اند.  مسطح  پسر  اثاثه  خویشاوند  او  است‌،  و  یکی  از فقراء  مهاجرین  است‌.  ابوبکر  رضی الله عنه بدو  بذل  و  بخشش  می‌کرد.  سوگند  خورد  که  هرگز  سودی  به  مسطح  نرساند.  این  آیه  نازل  شد  و  به  ابوبکر  تذکّر  می‌دهد،  و  به  مؤمنان  تذکّر  می‌دهد  که  آنان  دچار  خطا  و  اشتباه  می‌شوند،  و  سپس  دوست  می‌دارند که  خدا  ایشان  را  بیامرزد  و  مورد  عفو  قرار  دهد.  پس  خویشتن  را  به  همین  صفتی  بیارایند  که  دوست  می‌دارند.  لذا  برخی  بعضی  را  ببخشایند  و  از  یکدیگر گذشت  نمایند،  و  سوگند  نخورند  که  نـیکی  و  خوبی  را  از  مستحقّان  نیکی  و  خوبی  بازدارند،  هر  وقت  که  مستحقّان  به  خطا  روند  و  بدی  کنند .در  اینجا  به  افق  والائی  از  افقهای  نفسهای  پاک  خـیره  می‌شویم‌،  نفسهای  پاکی‌ که  با  نور  خدا  پاک  می‌گردند.  آن  افق‌،  افق  نفس  ابوبکر  صدّیق رضی الله عنه  است‌.  ابوبکری ‌که  داستان  افک  ژرفاهای  دل  او  را  پسوده  است  و  زخمی  کـرده  است‌،  و  تلخی  تهمت  زدن  به  خانواده‌اش  و  به  ناموسش  را  چشیده  است‌.  ابوبکر  هـمین‌ که  دعوت  پروردگار  خود  را  به  عفو  و گذشت  می‌شنود،  و  همین که  آن  پرسش  الهامگرانه  وجدانش  را  مـی‌پساید  و  آن  را  لمس  می‌نماید  که  می‌فرماید:

) ألا تحبون أن يغفر الله لكم ).

مگر  دوست  نمی‌دارید  که  خداوند  شما  را  بیامرزد؟‌.  بر  دردها  و  رنجها،  و  بر  احساسها  و  عاطفه‌های  بشری،  و  بر  منطق  محیط‌،  فائق  می‌آید  و  اوج  می‌گیرد،  و  روح  او  شفاف  می‌شود  و  بال  و  پر  می‏‎كشد  و  با  نور  خدا  درخشان  و  رخشان  می‌گردد.  هرچه  زودتر  دعوت ‌کنندۀ  یزدان  را  با  آرامش  خاطر  و  با  صدق‌  گفتار  پاسخ  می‌گوید:  بلی  به  خدا  سوگند  من  دوست  می‌دارم ‌که  خدا  مرا  ببخشاید.  نفقه  و  مخارج  را  دوباره  به  سوی  مسطح  برگشت  می‌دهد  و  آنچه  را  بدو  می‌داده  است  می‌دهد،  و  سوگند  می‌خورد:  به  خدا  سوگند  هرگز  بذل  و  بخشش  را  از  او  قطع  نمی‌کنم  و  نمی برم‌.  این  هم  در  برابر  سوگندی  بود که  بدین  شکل  خورده  بود:  به  خدا  سوگند  هرگز  سودی  بدو  نمی‌رسانم‌!

بدین  وسیله  خدا  دردها  و  رنجهای  آن  دل  بزرگ  را  برطرف  می‌کند  و  می‌زداید،  و  آن  را  از  آلودگیها  و  کثافتهای  پیکار،  پاک  و  تمییز  می‌گرداند،  تا  برای  همیشه  باک  و  تمییز  و  درخشان  با  نور  یزدان  بماند.

*

این  است  آمرزشی‌ که  خدا  مؤمنان  را  بدان  تذکّر  می‌دهد  و  یادآوری  می‌کند.  این  آمرزش  شامل  کسی  می‌شود که  از  خطا  و  اشتباه  تهمت  زدن  به  زنان  پاکدامن‌،  و  از  پخش  کردن  زنا  و گناهان  ‌کبـیرۀ  دیگر  در  میان  مؤمنان‌،  توبه  کند  و  دست  بردارد.  ولی  کسانی ‌که  همچون  ابن ابی  از  روی  ناپاکی  درون‌،  به  زنان  پاکدامن  تهمت  می‌زنند  و  در  این  امر  پافشاری  می‌کنند،  هیج‌گونه  عفو  و  بخششی  شـامل  ایشان  نمی‌گردد.  اگر  هم  در  دنیا  از اجراء  حدّ  خویشتن  را  پنهان ‌کنند  و  از  آن  بگریزند،  بدان  علّت  که  ‌گواهان  بر  او  گواهی  نمی‌دهند،  قطعاً  عذاب  خدا  در  آخرت  منتظر  و  چشم  به  راه  ایشان  است‌.  دیگر  در  آن  روز  نیازی  به  گواهان  نیست‌:

(إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (٢٣)َوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (٢٤يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ) (٢٥)

کسانی  که  زنان  پاکدامن  بی‌خبر  (‌از  هرگونه  آلودگی  و( ايماندار را به زنا متهم مي‌سازند، در دنيا و آخرت از رحمت خدا دور و عذاب عظيمي دارند (اگر توبه نكنند). (آنان عذاب عظيمي دارند) در آن روزي كه عليه آنان زبان و دست و پاي ايشان بر كارهايي كه كرده‌اند گواهي مي‌دهند. در آن روز خداوند جزاي واقعي آنان را بي‌كم و كاست بديشان مي‌دهد، و آگاه مي‌گردند كه خداوند حق آشكار است (و روز قيامت در حقانيت پروردگار شك و ترديدي براي سرسخت‌ترين لجوجان هم نمي‌ماند).

در این آیات خداوند متعال مجازات آنان را به تصویر کشیده و ناگواری آن را نمایان می سازد. این تصویر آنانی است که زنان پاکدامن و بی خبر و به رشک آورندگانی که اندیشه و نگرانی متهم شدن به زنا را نداشتند، چون بی گناه و پاک و مطمئن بودند و اندیشه ی چیزی نداشتند، چرا که اصولاً کاری نکرده بودند تا از آن اندیشه کنند! این مجازاتی است که زشتی و پستی از آن می بارد. از آن روی خداوند متعال آنان را که مرتکب آن گردند را به عقوبت لعنت و نفرین خویش گرفتار سازد. لعنت خداوند سزاوار ایشان است و از رحمت و مهر پروردگار در دنیا و آخرت محروم خواهند گشت. آنگاه منظر دهشتناک مزبور را این چنین توصیف می کند:

(يوم تشهد عليهم ألسنتهم وأيديهم وأرجلهم...)

در آن روزي كه عليه آنان زبان و دست و پاي ايشان بر كارهايي كه كرده‌اند گواهي مي‌دهند.

آنگاه که همدیگر را (به حقیقت) متهم می سازند، آخر آنان بودند که زنان پاکدامن و ایماندار را به دروغ متهم می کردند! این نمایشی از یک تلافی بجا و دردناک به شیوه و اسلوب هنری تصویرسازی قرآن کریم است.

(يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق). .

در آن روز خداوند جزاي واقعي آنان را بي‌كم و كاست بديشان مي‌دهد...

ويجزيهم جزاءهم العدل , ويؤدي لهم حسابهم الدقيق . ويومئذ يستيقنون مما كانوا يستريبون:

(ويعلمون أن الله هو الحق المبين). .

و آگاه مي‌گردند كه خداوند حق آشكار است (و روز قيامت در حقانيت پروردگار شك و ترديدي براي سرسخت‌ترين لجوجان هم نمي‌ماند).

 

درس ششم: 26 زنان صالح از آن مردان صالح و درستکار هستند، و برائت حضرت عایشه رضی الله عنها.

سخن خویش درباره ی واقعه ی افک را با بیان تساوی و تعادلی که خداوند در ذات آدمیان سرشته و میان آنان جاری ساخته است به پایان می برد؛ به این ترتیب که مردانی با روح پلید با زنانی که درونی پلید دارند پیوند یابند، و مردان پاک و نیکو با زنانی پاک و نیکو آمیزند. روابط میان زنان و مردان بر همین اساس پایه نهاده می شود. بنابراین محال است که حضرت عایشه رضي الله عنها با آن تهمتی که به وی زدند نصیب پاک و نیکوترین انسان بر روی این کره ی خاکی گردد:

الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (26)

زنان ناپاك، از آن مردان ناپاكند، و مردان ناپاك، از آن زنان ناپاكند، و زنان پاك، متعلق به مردان پاكند، و مردان پاك، متعلق به زنان پاكند. (پس چگونه تهمت مي‌زنيد به عائشه‌ي عفيفه‌ي رزين، همسر محمد امين، فرستاده‌ي رب العالمين؟!) آنان از نسبتهاي ناموسي ناروايي كه بدانان داده مي‌شود مبرّا و منزّه هستند، (و به همين دليل) ايشان از مغفرت الهي برخوردارند و داراي روزی  ارزشمندند  (‌که  بهشت  جاویدان  و  نعمتهای  غیرقایل  تصوّر  آن  است‌(.

نفس  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله وسلّم  ‌عائشه  را  سخت  دوست  می‌داشت‌.  ممکن  نیست ‌که  خدا  عـائشه  را  محبوب  پیغمبر  معصـوم  خودگرداند،  اگر  او  پاک  نبود  و  سزاوار  این  محبّت  بزرگ  نمی‏بود.

آن  مردان  پاک  و  زنان  پاک‌،  مبرّا  و  منزّه  از  چیزی  هستند که  تهمت‌زنندگان  می‌گویند:

( مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ).

 آنان  از  نسبتهای  ناموسی  ناروائی  که  بدانان  داده  می‌شود  مبرّا  و  منزّه  هستند.

آنان  دارای  فطرت  پاک  و  سرشت  پاکند،  و  چیزی  بدانان  نمی‌چـسبند  و  دامـنگیرشان  نـمی‌شود  از  آنچه  دربـارة  ایشان‌گفته  شده  است‌.
 (لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ) (٢٦)

ایشـان  از  مغفرت  الهی  برخـوردارند  و  دارای  روزی  ارزشمندنذ  (‌که  بهشت  جاویدان  و  نعمتهای  غیرقابل  تصوّر  آن  است).

مغفرت  شامل  لغزشها  و  اشتباه‌هائی  می‌شود که  می‌کنند.  روزی  والا  و  ارزشمندی  بهرۀ آنان  می‌گردد که  بیانگر  والائی  و  ارزشمندی  ایشان  در  پیشگاه  پروردگار  والا  و  بزرگوارشان  است‌.

با  این  سخن‌،  داستان  افک  به  پایان  می‌آید.  داستان  آن  حادثه‌ای  کـه  در  آن  گروه  مسلمانان  در  مـعرض  بزرگ‌ترین  غم  و  محنت  قرار گرفتند.  چه  این  غم  و  محنت‌،  غم  و  محنت  تاخت  بر  طهارت  بیت  رسول  بود.  به  حمایت  و  حفاظت  یزدان  از  ییغمبران  یورش  شده  بود.  چرا که  خدا  نمی‌بایستی  جز  عنصر  پاک  بزرگوار  را  به  خانۀ  پیغمبرش  راه  بدهد.  خدا  این  غم  و  محنت  را  نمایشگاهی  برای  تربیت  گـروه  مسلمانان  کرد.  خدا  خواست  با  این  غم  و  محنت‌،  گروه  مسلمانان  شـفّاف  گردند  و  سبکبال  به  پرواز  درآیند،  و  تا  آفاق  نور  اوج  گیرند  و  بالا  روند،  در  سوره‌ای ‌که  نور  نام  دارد.


 

[1] - چه‌بسا مراد از اسیران در اینجا مومنان ضعیفی است‌که نتوانسته‌اند هجرت‌کنند و مشرکان ایشان را در مکه نگاه داشته‌اند و بازداشت نموده‌اند.

[2] - ابوداوود و نسائی و ترمذی آن را روایت کرده‌اند.

[3] - ترمذی آن را از طریق عائشه - رضی‌الله عنها - استخراج و روایت کرده است‌.

[4] - ابوداوود آن را درکتاب حدود، باب عفو از حدود مادام‌که به حاکم نرسیده باشد، استخراج و روایت‌کرده است‌.

[5] - آیات ٦ تا ٩ برنامه قاعده «‌لعان‌» در فقه اسلامی است‌، و چهار حکم قطعی برای این نوع شوهر و همسر درپی خواهد داشت‌: الف -‌شوهر و همسر بدون هیچگونه مراسم طلاق‌، فورا از هم جدا می‌گردند و مهریه به زن داده می‌شود. ب - برای همیشه بر یکدیگر حرام و حق ازدواج مجدد را نخواهند داشت‌. ج - حد قذف از مرد و زن برداشته می‌شود. با این توضیح‌که اگر مرد از اجرای برنامه لعان سرباز زند تازیانه می‌خورد، و اگر زن خودداری کند، رجم می‌شود. د - ‌اگر زن در این ماجرا آبستن و فرزندی بزاید، متعلق به شوهر نخواهد بود و بلکه منتسب به همسر می‌گردد. (‌مترجم‌)

[6] - هلال پسر امیه یکی از سه نفری بودکه در جنگ تبوک واپس کشیده بود.

[7] - اُ‌صیهب‌: مصغر آضهب‌.کسی‌که موهای قرمزی داشته باشد.

[8] - اُ‌ریسح‌: مصغر ارسح‌. کسی‌که باسن‌های‌کم‌گوشتی داشته باشد.

[9] - حمش الساقین‌:‌کسی‌که ساقهای باریکی داشته باشد.

[10] - اورق‌: گندمگون.

[11] - جعد: کسی‌که خوش‌تیپ و دارای اندامهای برازنده باشد. کسی‌که دارای موهای مجعد و آراسته باشد نه پریشان‌مو و ژولیده ... این دو صفت برای مدح است ... کسی‌که کوتولو و دارای اندامهای چروکیده باشد.کسی که بخیل باشد ... این دو صفت برای نکوهش است‌.

[12] - جمالی‌:‌کسی‌که تنومند و درشت‌اندام و دارای ترکیب‌بندکامل باشد.

[13] - خدلّج الساقین‌:‌کسی‌که دارای ساقهای بزرگ باشد.

[14] - سابغ الالیتئن‌:‌کسی‌که دارای باسنهای‌کامل و بزرگی باشد.

[15] - ‌این غزوه‌، جنگ بنی‌مصطلق است‌که در سال پنجم هجری - بنا به ارجح اقوال -‌روی داده است‌.

[16] - امام شمس‌الدین ابوعبدالله ابن‌قیم جوزیه بررسی کرده است و ثابت نموده است‌که کنیزی‌که از او پرسش گردیده است بریره نبوده است‌. چون بریره به هنگام داستان افک پیش عائشه نبوده است و مدتها بعد از این‌، مکاتبه کرده است و خود را بازخرید نموده است‌. امام علی -‌کرم‌الله وجهه - فرمود: ازکنیز بپرس‌. برخی از راویان نام‌کنیز را بریره قلمداد کرده‌اند.

[17] - در روایت ابن‌اسحاق آمده است‌:‌کسی‌که این سخن را و آن سخن را گفته است اسید پسر حضیر بوده است‌. امام ابن‌قیم جوزیه در کتاب زادالمعاد بررسی و تحقیق‌کرده است‌که سعد پسر معاذ بعد از غزوه بنی‌قریظه پیش از داستان افک وفات‌کرده است‌. کسی‌که چیزی را ‌گفته است ‌که روایت کرده‌اند اسید پسر حضیر بوده است‌. امام ابن‌حزم نیز همچنین می‏‎گوید، و روایت عبیدالله پسر عبدالله پسر عتبه از عائشه را گواه می‌گیردکه در آن ذکری از سعد پسر معاذ نیست‌.

[18] - ابن‌شهاب گفته است‌: این آخرین چیزی است‌که درباره ا‌ین گروه اهل افک به ما رسیده است‌. بخاری و مسلم در صحیحین خود از زهری روایت کرده‌اند. همچنین ابن‌اسحاق آن را از زهری با اندکی اختلاف نقل‌کرده است.

 
برگرفته از: تفسیر فی ظلال القرآن سید قطب، ترجمه مصطفی خرم دل
  



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

خليفه راشد أبوبكر الصديق رضي الله عنه فرمودند: "اعلموا أنَّ أهم أمـركم عنـدي الصـلاة فمن ضيعها فهو لغيرها أضيع، واعلموا أنَّ لله عملاً في الليل لا يقبله في النهار، وعملاً في النهار لا يقبله في الليل" (مجموع فتاواى ابن تيمية40/22 )، يعنى: "بدانيد كه مهمترين أمور شما نزد من نماز است، و كسيكه نماز را ضايع كرده آنرا بجا نياورد، كارهاي ديگر را بطريق اولي انجام نخواهد داد، و بدانيد كه براي خداوند اعمالي در شب است كه انجام آن را در روز قبول نميكند، و اعمالي در روز است كه انجام آن را در شب قبول نميكند".

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 11271
دیروز : 3293
بازدید کل: 8246616

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010