|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > اعتقاد به بداء
شماره مقاله : 8046 تعداد مشاهده : 301 تاریخ افزودن مقاله : 26/8/1389
|
بداء
دلیل اعتقاد به بداء قویترین آیهای که در این زمینه بدان استدلال مینمایند عبارت از آیهی: { يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ (٣٩) }(الرعد/39) «خداوند هرچه را كه بخواهد (و مصلحت بداند، از نشانههاي كتاب ديدني جهاني و از آيههاي كتاب خواندني آسماني) از ميان برميدارد، و هرچه را (از قوانين هستي و از شرائع الهي كه حكمتش اقتضاء كند و مناسب با زمان باشد) برجاي ميدارد و (جايگزين ميسازد. و همه اينها) در علم خدا ثابت و مقرّر است».
ابطال آن عقیده باید اذعان داشت که آیه راجع به نسخ احکام شرعی نه تغییر در اخبار اعتقادی بحث رانده است؛ زیرا محو و تغییر در احکام شرعی جایز است، همانگونه که خداوند عزوجل میفرماید: { مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا }(البقرة/106) «هر آيهاي را كه رها سازيم (و به دست فراموشي سپاريم)، و يا اين كه (اثر معجزهاي را از آئينه دل مردمان بزدائيم و) فراموشش گردانيم، بهتر از آن يا همسان آن را ميآوريم و جايگزينش ميسازيم». از آن جمله نسخ مباح بودن خمر میباشد که به آیه زیر نسخ شده است: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأنْصَابُ وَالأزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (٩٠) }(المائدة/90) «اي مؤمنان! ميخوارگي و قماربازي و بتان (سنگيي كه در كنار آنها قرباني ميكنيد) و تيرها (و سنگها و اوراقي كه براي بختآزمائي و غيبگوئي به كار ميبريد، همه و همه از لحاظ معنوي) پليدند و (ناشي از تزيين و تلقين) عمل شيطان ميباشند. پس از (اين كارهاي) پليد دوري كنيد تا اين كه رستگار شويد». که بعد از این آیه نازل میشود ه خداوند عزوجل میفرماید: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ }(النساء/43) «اي كساني كه ايمان آوردهايد! در حالي كه مست هستيد به نماز نايستيد تا آن گاه كه ميدانيد چه ميگوئيد». و از جمله، نسخ رویی نمودن به بیت المقدس در نماز است که با فرمان رویی آوردن به مسجد الحرام نسخ شد، این همان احکامی هستند که در معرض نسخ میباشند؛ و همه اينها در لوح المحفوظ ثابت و مقرّر است که همان محکماتی میباشند که نسخ ناپذیر هستند و منسوخات را بدانها ارجاع میدهیم، زیرا منسوخات از زیر مجموعهی متشابهات میباشد، همانگونه که خداوند عزوجل میفرماید: { مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ }(آل عمران/7) «بخشي از آن، آيههاي « مُحْكَمَات » است (و معاني مشخّص و اهداف روشني دارند و) آنها اصل و اساس اين كتاب هستند، و بخشي از آن آيههاي « مُتَشَابِهَات » است، (و معاني دقيقي دارند و احتمالات مختلفي در آنها ميرود)». پس اعتقاد به بداء باطل و بیاساس، بلکه کفر نیز میباشد، زیرا مساوی است با اینکه محو و تغییر در اخباریات الهی جایز باشد و خلاف وعده و اخبار رسیده از جانب خداوند عزوجل واقع شوند، بنابر این به دلخواه خود پارهای از اخبار و وعدههایش را محو مینماید و پارهای دیگر را نیز باقی میگذارد، چنین رفتاری شایسته انسان راستگو نیز نمیباشد چه رسد به خداوند عزوجل که صادقترین گوینده است! با توجه به اینکه خلاف وعده از صفات منافقین میباشد، چگونه جایز است که پروردگار جهانیان بدان توصیف شود؟ مگر او چنین نفرموده است: { إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ }(آل عمران/9) «بيگمان خدا خلاف وعده نميكند». و فرموده است:{ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلا لا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (١١٥) } (الأنعام/115) «فرمان پروردگار تو صادقانه و دادگرانه انجام ميپذيرد. هيچ كسي نميتواند فرمانهاي او را دگرگونه كند (و جلو دستورات او را بگيرد). خدا شنوا (ي سخن آنان) و دانا (ي كردار ايشان) است». و فرموده است:{ مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ } (ق/29) «سخن من (مبني بر عذاب دادن كافران و نعمت رساندن به مؤمنان) تغييرناپذير است و دگرگون نميشود». و فرموده است:{ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ }(البقرة/255) «ميداند آنچه را كه در پيش روي مردمان است و آنچه را كه در پشت سر آنان است». و فرموده است: { عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ }(الحشر/22) «آگاه از جهان نهان و آشكار است (و ناپيدا و پيدا در برابر دانشش يكسان است)». چگونه خداوند عزوجل خبری دروغ را اعلام میدارد؟! و وعدهای میدهد و سپس خلاف آن عمل مینماید؟ } سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبِيراً { اعتقاد به اینکه آیهی فوق بر بداء دلالت میکند تفاوتی با سخن مجوسیان ندارد که میگفتند آیهی: { وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِي الأرْضِ إِلَهٌ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (٨٤)}(الزخرف:84) «خدا آن كسي است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود، و او حكيم و عليم است». بر وجود دو خداوند دلالت دارد؛ زیرا هر کدام از این دو استدلال، روی مواردی واقع شدهاند که از نظر دین و قرآن فاسد میباشند و هر انسان مسلمانی اعم از دانا و نادان به طور ضروری از چنین چیزی اطلاع دارد. باید گفت که چنین استدلالی بیشتر از بازی به قرآن آسمانی و استهزاء به آیات آن نمیباشد، از اینرو تبری از آن بر هر کسی واجب است که برخوردار از ذرهای از ایمان باشد. ممکن است کسی بپرسد: چه چیزی انسان را به آن درجه رسانده که به چنین سخنان و استدلالهایی دهان بگشاید؟ پاسخ اینکه امامیه در تاریخ خود بیش از چندین مرتبه در مقابل تنگناهای اعتقادی قرار گرفتهاند و به ناچار بدان رویی آوردهاند. آنان در آغاز امر میگفتند: واجب است که فرزند بزرگ به عنوان امام قرار داده شود، بنابر این امات اسماعیل بن جعفر را اعلام داشتند، چون ایشان فرزند ارشد پدرشان بودند، اما ناگهان در قید حیات پدرش جان به جان آفرین تسلیم کرد! پس چهکار باید انجام دهند؟ آنان –چنانکه بیان داشتیم- به چند دسته تقسیم شدند؛ فرقهی کیسانیه که به امامت محمد بن حنفیه ایمان آورده بودند، مبدأ و اصل «بداء» را بیان داشتند که مختار بن ابیعبید ثقفی جهت نجات آنان از تنگناهایی به وجود آمده، اختراع کرده بود، سپس سایر فرقههای امامیه نیز همین مبدأ را از کیسانیه دریافت نمودند و برای نجات از باتلاقهای سرنوشت بدان رویی میآوردند، تا بدین وسیله امامت را از اسماعیل دوم به برادرش عبدالله افطح انتقال دهند، اما عبدالله نیز قبل از التیام یافتن مصیبت نخست و بعد از گذشت هفتاد روز از فوت پدرش دار فانی را وداع گفت بدون اینکه فرزندی را جا بگذارد! پس با باتلاقی دیگر روبرو گشتند که کمتر از قبلی نبود! از اینرو به همان وسیلههی قبلی (بداء) رویی آوردند و برای بار سوم امامت را به برادر کوچکش موسی بن جعفر منتقل نمودند! گفتنی است که همین باتلاق برای حسن عسکری و برادرش محمد تکرار شد و نمایش با تمام جزئیاتش برای بار دیگر به صحنه درآمد! محمد بن علی هادی فرزند ارشد خانواده محسوب میشد، از اینرو امامیه، امامت وی را اعلام داشتند، اما متأسفانه در قید حیات پدرش جان سپارد، پس با استفاده از مبدأ «بداء» امامت را به برادر دومش (حسن عسکری) انتقال دادند؛ پس از مدتی حسن نیز بدون فرزندی جان میسپارد، پس برخی از امامیه امامت را به برادر کوچکش (جعفر) منتقل نمودند و برخی دیگر نیز همان عمل فطحیه با عبدالله افطح را تکرار کردند، زیرا مدعی شدند که حسن عسکری فرزندی به نام محمد را دارد که غیب شده و ایشان امام و جانشین پدرشان میباشد! کلینی به سند خویش از ابوالحسن (علی هادی) روایت کرده که گفت: خداوند عزوجل بعد از ابو جعفر (محمد فرزند ارشد خانواده) در خصوص ابومحمد (حسن عسکری) به مسایلی اطلاع پیدا کرد که قبلا چنین آگاهیای نداشت، همانگونه که خداوند بعد از گذشت اسماعیل به مسایلی در خصوص موسی پی برد که از حال وی خبر میداد. این را گفتم اگر چه باطل گرایان را ناخوش آید[1]. سپس به تعظیم و بزرگداشت این عقیده پرداختند و آنرا به ائمه نسبت دادند تا بدون انکار و مناقشه پذیرفته شود؛ کلینی به سند خود از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده که گفت: خدواند عزوجل هیچ چیزی را به مانند «بداء» بزرگ نداشته است[2]. و از ابوجعفر علیه السلام روایت کرده که گفت: هرگاه سخنی را برای شما نقل کردیم و مطابق سخنان گزارش شدهی قبلی بود، بگویید: خداوند راست گفته است. و در صورتی که خلاف سخنان قبلی، سخنی را برای شما نقل کردیم، باز بگویید: خداوند راست گفته است، زیرا در این صورت به دو پاداش نایل میآیید.[3] در این سخن بیاندیش که میگوید: (خلاف سخنان قبلی، سخنی را برای شما نقل کردیم) یعنی خداوند سبحان در اخبار و گزارشهایش دروغ رانده است! خدا بس بالاتر از آن است که آنان میگویند! آیا اینگونه خداوند عزوجل را بزرگ میدارید؟! براستی که این بزرگداشتی نمونه است!! آیا با کفران وی و نسبت دروغ به ایشان، چگونه میتوان پروردگار عزوجل را بزرگداشت!! دیگر اینکه چنین اعتقادی غیر از نجات و رهایی از تنگناها و رویی آوردن به تنگنایی سختتر چه فایدهی دیگری را در بر دارد؟! یعنی به خاطر اینکه دروغِ دروغگو نمایان نگردد، دروغ و خبر را به خداوند متعال نسبت میدهند! و در هر حال بگو: (خداوند راست گفته است، زیرا در این صورت به دو پاداش نایل میآیید). اعطای دو پاداش جز قرار دادن رشوهای پیشاپیش عقل چیز دیگری نیست، زیرا میخواهند با این عمل خود، عقل را جامد و میرا قرار بدهند تا هرگز اعتراض نگیرد و فکری مخالف را ارائه ندهد. بعد از این گفته میشود: اصول دین به وسیلهی عقل ثابت میگردد! اما این چه عقلی است که چنین چیزی را ثابت میکند؟! (پنا بر خدا از ناهمواری و بیثباتیای که دچار عقلها میگردد). باید اذعان داشت که عقیده، تونل و گذرگاههایی نیست که به هر قیمتی برای نجات از تنگناها و باتلاقها از آن استفاده شود!
[1] أصول الكافي1/327. [2] همان 1/146. [3] همانً1/369
از کتاب: استدلال های باطل شیعه از قرآن و بیان بطلان آن، مؤلف: دکتر طه حامد دلیمی مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|