Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

از ابن مسعود روايت است که پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمود: "الربا ثلاثة و سبعون بابا أيسرها مثل أن ينکح الرجل أمه" (روايت طبراني در الأوسط، و ألباني در صحيح الجامع 3537)، يعنى: "ربا هفتاد و سه دروازه است، ساده‌ترين صورت آن مانند اين است که مرد با مادرش زنا کند".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>علوم قرآن>سوره توبه > تفسیر سوره توبه از تفسیر فی ظلال القرآن ترجمه مصطفی خرمدل

شماره مقاله : 752              تعداد مشاهده : 360             تاریخ افزودن مقاله : 2/7/1388

سوره توبه  

مدني و 129 آيه است  

اين سوره مدني است و جزو واپسين بخشهائي است‌ كه از قرآن نازل ‌گرديده است - اگر هم اين سوره واپسين سوره‌اي نباشد كه از قرآن نازل شده است‌ [1] بدين سبب است ‌كه ايـن سوره در بر گيرندۀ احكام نـهائي دربارۀ ارتباطات موجود در ميان ملّت مسلمان و ميان ملّتهاي ديگر كرۀ زمين است‌. همچنين متضمّن احكام نهائي دربارۀ تشكيل خود جـامعۀ اسلامي‌، و تـعيين معيارها و ارزشها و مقامات و مراتب آن‌، و مرزبندي اوضاع و احوال هر طلائفه‌اي و هر طبقه‌اي از طوائف و طبقات آن است‌. [2] اين سوره همچنين واقعيّت‌ كلّي اين چنين جامعه‌اي را و واقعيّت هـر طــائفه و طـبقه‌اي از طوائف و طبقات جامعۀ اسلامي را كاملاً وصف و بيان مي‌كند و روشن و دقيق به تصوير مي‌كشد.

اين سوره - بدين اعتبار - داراي اهمّيّت ويژه‌اي در بيان سرشت برنامۀ حركتي اسلام و مراحل و گامهاي آن است‌. اين امر وقتي روشن مي‌گردد كه به احكام نهائي موجود در اين سوره‌، و به احكام مرحله‌اي سورۀ پيش از اين سوره‌، مراجعه گردد. مراجعه بدان سوره و بدين سوره پرده از نرمش و همچنين از قاطعيّت برنامۀ اسلامي برمي‏دارد. بدون چنين مراجعه و پـژوهشي جهان‌بينيها و احكام و قواعد، آميزۀ يكديگر مي‌شود. بدان‌گونه ‌كه اشتباه و آميزش روي مي‌دهد هر وقت‌ كه آياتي جداگانه بررسي‌ گردد كه دربرگيرندۀ احكام مرحله‌اي هستند ولي احكام نهائي بشمار آمده‌انـد، و بعد مجبور شده‌اند آيـاتي را كه در برگيرندۀ احكام نهائي هستند به ‌گونه‌اي تفسير و تأويل‌ كنند كه با اين احكام مرحله‌اي بخوانند و سازگار باشند، به ويـژه آياتي كه دربارۀ موضوع جـهاد اسلامی، و روابط جامعۀ اسلامي با جامعه‌هاي ديگرند. اميدواريم خداوند ما را موفّق فرمايد در اين ديباچه و در لابلاي بررسي نصوص قرآني اين سوره بتوانبم با مراجعه و مقايسۀ لازم توضيح ‌كافي و بيان شافي در اين زمـينه داشته باشيم.

*

از مراجعۀ به نصوص اين سوره به‌ گونۀ موضوعي‌، و از مراجعۀ به چيزهائي‌ كه در روايتهاي منقول دربارۀ اسباب نزول و شرائط و ظروف نزول‌، و هـمچنين از مراجعۀ به رخدادهاي تـاريخ زندگاني پـبغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم روشن مي‌گردد كه اين سوره جملگي در سـال نـهم هجري نازل گـرديده است‌، ولي يكـباره نـازل نشـده است‌... هر چند كه ما قاطعانه نمي‌توانيم اوقاف دقـيق نزول آيات اين سوره را در طول سال نهم هجري مشخّص‌ كنيم‌، امّا به‌ گونۀ ترجيح ممكن است بگوئيم‌ كه آيات اين سوره در سه مرحله نازل‌ گرديده است‌... مرحلۀ نخستين پيش از جنگ تبوك در ماه رجب همين سال بوده است‌... مرحلۀ دوم در لابلاي تـداركـات و آمادگي براي همين جنگ و بعد از آن در خلال جنگ صورت‌ گرفته است‌. مرحلۀ سوم پس از بـرگشت از جنگ تبوك انجام پذيرفته است‌. و امّا مقدّمات سوره از آغاز تا آخر آيۀ ٢٨ سوره آياتي هستند كه متأخّرتر از آيات ديگر سوره در آخر سال نهم، پيش از مرا‌سم حجّ در ماه ذي‌ا‌لقعده يا در ماه ذي‌الحجّه نـازل شـده ا‌ست‌... اين - به گونۀ چكيده - چيزي ا‌ست كه می‌توان آن را ترجيح داد و بدان اطمينان داشت‌.

*

‌اين سوره در بخش نخست خود، از آغاز سوره تا پايان آيۀ ٢٨ احكام نهائي ارتباطات اردوگاه اسلامی، را بـا مشركان به طور عام در جزيرةالعرب معيّن مي‌دارد، و به همرا‌ه آ‌ن ا‌سباب و علل واقعی و تاريخي و عقيدتي را برمي‌شمرد، اسبا‌ب و عللي كه ا‌ين تعيين و تبيين بر مبناي آنها است‌، آن هم به شيوۀ قـرآنـي الهـامگرانـۀ مؤثّر، و با تعبيراتي كه دا‌راي آ‌هنگ نيرومند، و مفهوم قاطعانه‌، و تأثير ژرفي است‌. ايـن نـمونه‌هائي از آ‌ن است:

(بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (١)فَسِيحُوا فِي الأرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَأَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ (٢)وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (٣)إِلا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (٤)فَإِذَا انْسَلَخَ الأشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (٥)وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ (٦)كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ إِلا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (٧)كَيْفَ وَإِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلا وَلا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ (٨)اشْتَرَوْا بِآيَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلا فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (٩)لا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلا وَلا ذِمَّةً وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (١٠)فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (١١)وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ (١٢)أَلا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (١٣)قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ (١٤)وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (١٥)أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلا رَسُولِهِ وَلا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ) (١٦)

 (‌اين‌، اعلام‌) بيزاري خداوند بر پيغمبرش از مشـركاني است كه شما (‌مؤمنان توسّط فرستادۀ خدا، فرمانده كلّ قوا) با آنان پيمان بسته‌ايد (‌و ايشــان آن را بـه دلخواه شكسته‌اند و به دشمنان اسـلام پيوسته‌اند. بـه آنـان چهار ماه فرصت داده مي‌شود كه در اين فاصله يا بـه اسلام بگروند، يا سرزمين عربستان را ترك كنند، و يا اين كه آمادۀ نبرد با مسلمانان شوند)‌. پس (‌اي مؤمنان به كافران بگوئيد:‌) آزادانه چهار ماه در زمين بگرديد (‌و از آغاز عيد قربان سـال نـهم هـجري‌، يـعني روز دهـم ذي‌الحجّۀ همان سال‌، تا روز دهم ماه ربيـع الآخر سال بعدي‌، يعني سال دهم هجري‌، به هر كجا كه مي‌خواهيد برويد و بگرديد) و بدانيد كه شما (‌در همه حال و همه آن‌، مــغلوب قدرت خدائيد و از دست او نـجات پـيدا نمي‌كنيد و) هرگز نمي‌توانيد خدا را درمـانده كـنيد، و بيگمان خداوند كافران را خوار و رسوا مـي‌سازد. ايـن اعلامي است از سوي خدا و پيغمبرش به همۀ مردم (‌كه در اجتماع سالانۀ ايشان در مكّـه‌) در روز بزرگ‌ترين حجّ (‌يعني عيد قربان‌، توسّط امـيرمؤمنان علي‌بن ابـي طالب و بـه امـير الحاجي ابوبكر صـدّيق‌، بـر همگان خــوانـده مـي‌شود) كه خدا و پـيغمبرش از مشـركان بيزارند و (‌عهد و پپمان كافران خائن را ارج نمي‏‎گذارند. پس اي مشركان عهدشكن بدانيد كه‌) اگر توبه كرديد (‌و از شرك قائل شدن براي خدا برگشتيد) اين براي شما بهتر است‌، و اگر سرپيچي كرديد (‌و بر كفر و شـرك خود ماندگار مانديد) بدانيد كه شما نمي‌توانيد خداي را درمـانده داريــد و (‌خـويشتن را از قـلمرو قـدرت و فرماندهي او بيرون سازيد. اي پپغمبر! همۀ‌) كافران را به عذاب عظيم و سخت دردناكي مژده بده‌. امّا كسـاني كه از مشركان با آنان پيمان بسته‌ايد و ايشان چيزي از آن فروگذار نكـرده‌انـد (‌و پـيمان را كـاملاً رعـايت نموده‌اند) و از كسي بر ضدّ شما پشتيباني نكرده (‌و او را ياري نداده‌اند) پيمان آنان را تا پايان مدّت زماني كه تعيين كرده‌اند محترم شماريد و بدان وفا كنيد. بيگمان خداوند پرهيزگاران (‌وفا كننده بـه عـهد) را دوست مي‌دارد. هنگامي كه ماه‌هاي حرام (‌كه مدّت چهار ماهۀ امان است‌) پايان گرفت، مشركان (‌عهدشكن‌) را هر كجا بــيابيد بكشـيد و بگيريد و مـحاصره كـنيد و در همۀ كمينگاه‌ها براي (‌به دام انداختن‌) آنان بنشينيد. اگر توبه كردند و (‌از كفر برگشتند و به اسلام گرويدند و براي نشان دادن آن‌) نماز خواندند و زكـات دادند (‌ديكر از زمرۀ شمايند و ايشان را رها سازيد و) راه را بـر آنــان بازگذاريد. بيگمان خداوند داراي مغفرت فراوان (‌بـراي توبه كنندگان از گناهان‌،‌) و رحمت گسترده (‌براي هـمۀ بـندگان‌) است‌. (‌اي پـيغمبر!) اگر يكـي از مشـركان (‌و كافراني كه به شما دستور جنگ با آنان داده شده است‌) از تو پناهندگي طلبيد، او را پناه بده تا كلام خدا (‌يـعني آيات قرآن‌) را بشنود (‌و از دين آگاه شود و راجع بدان بينديشد. اگر آئين اسـلام را پذيرفت‌، از زمرۀ شما است‌، و اگر اسلام را نپذيرفت‌) پس از آن او را به محلّ امن (‌و مأوي و منزل قوم‌) خودش بـرسان (‌تـا از خطرات راه برهد و بدون هيچ گونه اذيّت و آزاري بــه ميان اهـل و عيال خويشتن رود)‌. اين (‌پناه دادن‌) بدان خاطر است كه مشركان مردمان نادان (‌و ناآگاه از حقيقت اسـلام‌) هستند (‌و چه بسا در پرتو آشنائي با اسلام‌، نور ايمان در دلهايشان روشن گردد)‌. چگونه براي مشركاني (‌كه بارها پــيمان خـود را شكسـته‌اند) در پـيش خدا و پيغمبرش عهد و پيماني محترم شمرده مي‌شود؟ مگر عــهد و پــيمان كســـاني (‌از قبائل عـرب‌) كه در كنار مسجدالحرام با ايشان پيمان بستيد (‌و آنـان بر پـيمان خود ماندگار ماندند)‌. مادام كه ايشـان در بـرابـر شما راست و وفادار باشند، شما نيز نسبت بديشان راست و وفادار باشيد و عهد خود را نگاه داريد. بيگمان حداوند پــرهيزگـاران (‌وفـا كننده بـه عهد و پيمان‌) را دوست مــي‌دارد. چگونه (‌عـهد و پـيمان بـا شـما را مـراعــات مي‌دارند؟ هرگز! بلكه‌) اگر بـر شـما پيروز شـوند، نـه حويشاوندي را در نظر مي‏‎گيرند و نه عهدي را مراعات مي‌دارند (‌و در نابودي شـما هـمۀ تـوان خود را بكـار مي‏‎گيرند. اگر پيروزي با شما بـاشد) آنـان بـا سخنان (‌زيبا و شيرين‌) خود شما را راضي و خشنود مي‌دارند. ولي دلهايشان (‌بــا زبـانهايشان هـمآوا نـيست و اندرونشان از كينۀ شما لبريز است و از اذعان و اقـرار بدانچه مي‌گويند) ابا دارد. بيشتر آنان نـافرمانبردارنـد (‌و عهد و پيمان را نگاه نمي‌دارند)‌. آنان آيات (‌خواندني قرآن و ديدني جهان‌) خدا را به بهاي اندك (‌كالا و مـتاع دنيوي‌) فروخته‌اند و از راه خدا بازمانده‌اند و ديگران را نيز بازداشته‌اند. آنان كار بسيار بدي كرده‌اند. آنان (‌نه تنـها دربارۀ شما، بلكه‌) دربارۀ هيچ فرد باايماني رعايت خـويشاوندي و پـيمان را نـمي‌كنند و ايشـان تـجاوز پيشه‌اند (‌و عهدشكني و تـعدّي‌، بـيماري مـزمني بـراي آنـان گشته است‌)‌. اگر آنان (‌از كفر) توبه كردند و (‌احكام اسلام را مـراعـات داشتند، و از جمله‌) نماز را خواندند و زكات دادند (‌دست از آنان بداريد، چرا كـه‌) در اين صورت برادران ديني شـما هسـتند (‌و سـزاوار هـمان چيزهائي بـوده كه شـما سزاواريد، و همان چيزهـائي كه بر شما واجب است‌، بر آنـان هـم واجب است‌)‌. ما آيات خود را براي اهل دانش و مـعرفت بـيان مي‌كنيـم و شرح مي‌دهيم‌. و اگر پيمانهائي را كه بسته‌اند و مؤكّد نموده‌اند شكستند، و آئين شما را مورد طعن و تمسـخر قرار دادند (‌اينان سردستگان كفر و ضلالند و) با سردستگان كفر و ضلال بجنگيد، چرا كه پيمانهاي ايشان كمترين ارزشي ندارد. شايد (‌در پرتو باز بودن درگاه توبۀ خدا و شدّت عمل شما، پشيمان شـوند و) دست بردارند. آيا با مردماني نمي‌جنگيد كه پيمانهاي خود را (‌مكرّراً) شكسته‌انـد و (‌هـم ايشان بـودند كه‌) نخستـن بار (‌اذيّت و آزار و تجاور و تعدّي به جـان و مال‌) شما را آغاز كر‌ده‌اند؟ آيا از ايشان مي‌ترسيد (‌و به جنگ آنان نمي‌رويد؟‌)‌. در صورتي كـه سزاوارتـر آن است كه از خدا بترسيد (‌و از كيفر نافرمـاني او بهراسيد) اگر واقعاً ايمان داريد (‌و مؤمنان راسـتين هستيد. اي مؤمنان‌) با آن كافران بجنگيد تـا خدا آنان را بـا دست شما عذاب كند و خوارشـان دارد و شـما را بـر ايشـان پيروز گرداند و (‌با فتح و پيروزي مؤمنان بر كافران‌) سينه‌هاي اهل ايمان را شفا بخشد (‌و بر دلهـاي زخمي ايشان مرهم نهد و درد ديـرينۀ اذيّت و آزار كفار را از درون آنان بزدايد)‌. و كينه را از دلهـايشان بردارد (‌و شادي پيروزي را جايگزين آن گرداند. همه بايد بدانـند كه‌) خداوند تـوبۀ هـر كس را بخواهـد (‌و شـايسته‌اش بداند) مي‌پذيرد (‌و لذا كافران مـي‌توانند تـا ديـر نشـده است از كفر دست بكشند و به سـوي خدا برگردند و اسلام را بپذيرند)‌. خداوند آگاه (‌از كار و بار بندگان، و در قانونگذاريها) داراي حكمت فراوان است‌. آيـا گمان مي‌بريد كه به حال خود رها مي‌شويد (‌و مورد آزمايش به وسيلۀ جهاد و غيره قرار نـمي‌گيريد) و خداونـد بـه مــردم نمي‌شناساند كساني از شـما را كه بـه جهاد برخاسته‌اند و به غـير از خدا و پـيغمبرش و مـؤمنان‌، دوست نزديكي و محرم اسراري براي خود نگرفته‌اند؟ خداوند از همۀ اعمالتان آگاه آست (‌و پـاداش رفتار و كردارتان را به تمام و كمال مي‌دهد)‌.(‌توبه / 1-16)

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الإيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (٢٣)قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ) (٢٤)

اي مؤمنـان‌! پدران و برادران (‌و همسران و فررندان و هر يك از خويشاوندان ديگر) را ياوران خود نگيريد (‌و تكيه‌گاه و دوست خود ندانيد) اگر كفر را بـر ايـمان ترجيح دهند (‌و بي‌ديني از دينداري در نزدشان عزيزتر و گرامي‌تر باشد)‌. كساني كه از شما ايشـان را ياور و مددكار خـود كنند مسلّماً ستمگرند. بگــو: اگر پـدران و مادران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و قبيلۀ شما، و اموالي كه فراچنگش آورده‌ايـد، و بازرگاني و تجارتي كه از بي‌بازاري و بــي‌رونقي آن مـي‌ترسيد، و منارلي كه مورد علاقۀ شـما است‌، ايـنها در نـظرتان از خدا و پيغمبرش و جهاد در راه او محبوب‌تر بـاشد، در انتظار باشيد كه خداوند كار خود را مـي‌كند (‌و عذاب خويشتن را فرو مي‌فرستد)‌. خداوند كسـان نافرمانبردار را (‌به راه سعادت‌) هدايت نمي‌نمايد.(‌توبه / ٢٣و 24) 

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ) (٢٨)

اي كساني كه ايمان آورده‌ايـد، بيگمان مشـركان (‌بـه سبب كفر و شركشان، از لحاظ عقيده‌) پليدند، لذا نبايد پس از امسال (‌كه نهم هجري است‌) بـه مسـجدالحـرام وارد شوند. اگر (‌بر اثر قطع تجارت آنان با شما) از فقر مي‌ترسيد، (‌نترسيد كه‌) خداوند اگر بخواهد شما را بـه فضل و رحمت خود (‌از خلق و از مشـركان‌) بـي‌نياز مـي‌گردانـد؛ چرا كه خدا آگاه (‌از كار شـما و براي گرداندن آن‌) داراي كمال عنايت و حكمت است‌. (‌توبه/ ٢٨) 

 از شيوۀ قرآني در آياتي ‌كه در ا‌‌ينجا گلچين‌ كرديم‌، و شيوۀ قرآني در آيات همۀ بخشها و بندها، و از شدّت وحدّت در ترغيب و تشـويق و بـرانگـيختن بـه جـنگ مشركان‌، و قطع رابطۀ با ايشـان‌، انـدازۀ پـريشاني و آشفتگي دروني گروه مسلمانان - يا دست كم دسته‌اي از آنان كه داراي جايگاه و پايگاهي بـودند - پـيدا و هويدا است‌، و امـواج نگـرانـي و هـول و هـراس از برداشتن اين گام قاطلعانه در چـنين بـرهه‌اي از زمـان ايشان را سرگردان مي‌كرد. اين دلهره و پريشان حالي به سبب عوامل گوناگوني بود. اميدواريم ما بتوانيم در اين ديباچه و در لابلاي بررسي نصوص قرآني‌، هر چه زود پرده از اين عوامل به ‌كنار زنيم‌.

و امّا بخش و بند دوم در اين سـوره‌، مـتضمّن تـعيين حدود و ثغور نهائي ارتباطات مـوجود مـيان جـامعۀ اسلامي و ميان اهل ‌كتاب به طور كلّي است‌. البتّه با ذكر اسباب و علل عقيدتي و تاريخي و واقـعيّتي ‌كـه ايـن تعيين حدود و ثغو‌ر را مي‌طلبد و قطعي مي‌گرداند. اين بخش همچنين سرشت اسلام و حقيقت مستقلّ آن را نيز روشن مي‌كند، و انحراف اهل ‌كـتاب را در بـاور و در رفتار از آئين درست يزدان معلوم مي‌نمايد، انحرافي ‌كه آنان را از ديدگاه اسلامي از آئين خدا خارج مي‌گرداند! آئيني ‌كه خدا آن را براي ايشان نازل فـرموده است‌، و در پرتو آن اهل ‌كتاب شده‌اند:

(قَاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (٢٩)وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (٣٠)اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لا إِلَهَ إِلا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (٣١)يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (٣٢)هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ) (٣٣)

 

با كساني (‌از اهل كتاب‌) كه نه به خدا، و نه بـه روز جزا (‌چنان كه شايد و بايد) ايمان دارند، و نـه چيزي را كه خدا (‌در قرآن‌) و فرستاده‌اش (‌در سـنّت خود) تحريـم كرده‌اند حرام مي‌دانند، و نـه آئـين حقّ را مـي‌پذيرند، پـيكار و كارزار كنيد تـا زمـاني كـه (‌اسـلام را گردن مي‌نهند، و يا اين كه‌) خاضعانه به انذازۀ توانائي‌، جزيه را مي‌پردازند (‌كه يك نـوع مـاليات سـرانـه است و از اقليّتهاي مذهبي بـه خـاطر معاف بـودن از شـركت در جهاد، و تأمين امنيّت جان و مال آنان گرفته مـي‌شود)‌. يهوديان مي‌گويند: عُزَيْر پسر خدا است (‌چرا كه آنان را بعد از يك قرن خواري و زبوني از بند اسارت رهانيد و تورات را كه از حفظ داشت دوباره براي ايشان نگاشت و در دسـترسشان گذاشت‌)‌. و تـرسايان مي‌گويند: مسيح پسر خدا است (‌چرا كه او بي‌پدر از مـادر بـزاد)‌. اين‌، سخني است كه آنان به زبان مي‏‎گويند (‌و ادّعـائي بيش نيست و مبني بر دليل و برهاني نمي‌باشد)‌. نه هيچ پيغميري آن را گفته است و نه در هيچ كتاب آسماني از سوي خدا آمده است‌. اين گفتار) آنان به گفتار كافرائي مي‌ماند كه پيش از آنان همچنين مي‌گفتند (‌و مثلاً معتقد به حلول خدا در برخي از مخلوقات بودند و يا ايـن كـه فرشتگان را دختران خدا مي‌دانستند)‌. خداونـد كـافران را نفرين و نابود كند چگونه (‌دروغ مي‌گويند و چگونه از حقّ با وجود ايـن هـمه روشني بدور مـي‌گردند و) بازداشـته مـي‌شوند؟‌! يـهوديان و تـرسايان عـلاوه از خدا، علماء ديـني و پـارسايان خود را هـم بـه خدائـي پذيرفته‌اند (‌چرا كـه علماء و پـارسايان‌، حـلال خدا را حـرام‌، و حرام خدا را حـلال مـي‌كنند، و خودسرانـه قانونگذاري مي‌نمايند، و ديگران هـم از ايشـان فرمان مي‌برند و سخنان آنان را دين مي‌دانند و كوركورانه به دنـبالشان روان مـي‌گردند. ترسايان افزون بـر آن‌) مسيح پسر مريم را نيز خدا مي‌شمارند. (‌در صورتي كه در همۀ كتابهاي آسماني و از سوي همۀ پيغمبران الهي‌) بديشان جز اين دستور داده نشده است كه‌: تنها خداي يگانه را بپرستند و بس‌... جز خدا معبودي نـيست و او پاك و منزّه از شرك‌ورزي و چيزهائي است كه ايشان آنها را انباز قرار مي‌دهند. آنان مي‌خواهند نور خدا را با (‌گمانهاي باطل و سخنان نارواي‌) دهان خود خاموش گردانند (‌و از گسترش ايـن نـور كـه اسـلام است جلوگيري كنند) ولي خداوند جز اين نمي‌خواهد كه نور خود را به كمال رساند (‌و پيوسته با پيروزي اين آئين‌، آن را گسترده‏تر گردانـد) هر چند كـه كـافران دوست نداشته باشند‌. (‌توبه /29-33) 

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الأحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (٣٤)يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لأنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ) (٣٥)

اي مؤمنان‌! بسياري از علماء ديني يهودي و مسيحي‌، اموال مردم را به نـاحقّ مـي‌خورند، و ديگران را از راه خدا بازمي‌دارند (‌و از اطمينان مردمان بـه خـود سـوء استفاده مي‏‎كنند و از پذيرش اسلام ممانعت مـي‌نمايند. اي مؤمنان شمـا همچون ايشان نشويد و مواظب علماء بدكردار و عرفاء ناپرهيزگار خود باشيد و بدانيد اسم و رسـم‌، دنـياپرستان مـال انـدوز را تـغيير نمي‌دهد) و كساني كه طلا و نقره را اندوخته مي‌كنند و آن را در راه خدا خرج نمي‌نمايند، آنـان را بـه عذاب بس بزرگ و بسيار دردناكي مژده بده‌. روزي (‌فرا خواهد رسيد كه‌) اين سكّه‌ها در آتش دوزخ‌، تافته مي‌شود و پيشانيها و پهلوها و پشتهاي ايشان با آنها داغ مي‏‎گردد (‌و بـراي توبيخ‌) بديشان گفته مي‌شود: اين همان چيزي است كه براي خويشتن انـدوختـه مـي‌كرديد، پس ايـنك بـچشيد چيزي را كـه مي‌اندوختيد.(‌توبه /34و35) 

 ا‌ز شيوۀ قرآني در اين بخش هم پيدا است‌ كه در درون مسلمانان در آن روزگار هول و هراس و شكّ و دودلي از روياروئي با اهل‌ كتاب به طور عام - يا با مردمان زيادي از ايشان - وجود داشته است‌. آن هم روياروئي با اين شيوه و نوعي ‌كه آيۀ نخسين در اين بخش راجع به ارتباطات با ايشان بيان مي‌دارد... در حقيقت پيش از هر چيز مقصود روياروئي با روميها و همپيمانان ايشان‌، يعني مسيحيان عرب شام و فراتر از آن بوده است‌. اين خود به تنهائي بس بود كه مسلمانان به شكّ و ترديد و هول و هـراس افـتند. زيـرا رومـيها قـدرت و آ‌وازۀ تاريخي در ميان مردمان جزيرة‌العرب دا‌شتند... و ليكن نصّ قرآني همگاني است و شامل هـمۀ اهل‌ كـتاب مي‌گردد، اهل‌ كتابي‌ كه صفات و خصال وارده در آيه بر ايشان منطبق مي‌شود، همان‌ گونه كه - اگر خدا بخواهد - هنگام روبرو شدن با نصوص شرح مي‌دهيـم‌.

در بخش سوم، واويلا به حال كساني سر داده مي‌شود كـه چسب زمـين مـي‌شوند و از جـاي خـود تكـان نمي‌خورند هنگامي ‌كه آنان را بـه آمـاد‌ه شـدن براي جنگ فرا مي‌خوانند. محكم به زمـين مـي‌چسبند و از همراهي با سپاهيان سستي و تنبلي مي‌كنند... همۀ اينان از زمرۀ منافقان نيـستند، همان ‌گونه كه روشن خـواهـد شد. امّا اين ‌گام را برداشتن با سختيها و دشواريها همراه است‌، و اين جنگ دردسـرها و گرفتاري‏ها دارد. گـام نهادن بدين راه و رزم در اين برهه بنا به عـللي بـراي دلها و درونها بسي سخت و ناگوار است‌. اميدواريـم ا‌سباب و علل آن را بتوانيم شرح دهيم و خدا يار باشد در وقت خود مسأله را باز كنيم و در حدّ توان بگشائيم‌: 

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلا قَلِيلٌ (٣٨)إِلا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلا تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (٣٩)إِلا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (٤٠)انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (٤١)

اي مؤمنان‌! چرا هنگامي كه به شما گفته مي‌شود: (‌براي جهاد) در راه خدا حركت كنيد، سستي مي‏كنيد و دل به دنيا مي‌دهيد؟ آيا به زندگي اين جهان به جاي زندگي آن جهان خشنوديد؟ (‌و فاني را بر باقي ترجيح مــي‌دهيد؟ آيا سزد كه چنين كنيد؟‌) تمتّع و كـالاي ايـن جـهان در برابر تمتـّع و كالاي آن جهان‌، چيز كمي بيش نيست‌. اگر براي جهاد بيرون نرويد، خداونـد شما را (‌در دنـيا بـا استيلاء دشمنان و در آخرت بـا آتش سوزان‌) عذاب دردناكي مي‌دهد و (‌شـما را نـابود مـي‌كند و) قومي را جايگزينتان مي‌سازد كه جداي از شمايند (‌و پاسخگوي فــرمان خدايـند و در اسـرع وقت دسـتور او را اجـراء مي‌نمايند. شما بـدانـيد كه بـا نـافرمـاني خـود تنها بـه خــويشتن زيـان مي‌رسانيد) و هيچ زيـاني بـه خدا نـمي‌رسانيد (‌چرا كه خدا بـي‌نياز از همگان و داراي قدرت فراوان است‌) و خدا بر هر چيزي توانا است (‌و از جمله بدون شما هم مي‌تواند اسلام را پيروز گرداند، و همچنين شما را از بـين بـبرد و دسـتۀ فرمانبرداري را جانشين شما كند)‌. اگر پيغمبر را ياري نكنيد (‌خدا او را ياري مي‌كند، همانگونه كه قبلاً) خدا او را يـاري كـرد، بدان گاه كـه كــافران او را (‌از مكّـه‌) بيرون كــردند، در حالي كه (‌دو نفر بيشتر نبودند و) او دومين نفر بود (‌و تنها يك نفر به همراه داشت كه رفيق دلسوزش ابوبكر بود)‌. هنگامي كه آن دو در غار (‌ثور جاي گزيدند و در آن سه روز ماندگار) شدند (‌ابوبكر ترسيد كه از سوي قريشيان به جان پيغمبر گزندي رسـد) در اين هنگام خطاب به رفيقش گفت‌: غم مخور خدا با ما است (‌و ما را حفظ مــي‌نمايد و كـمك مـي‌كند و از دست قريشيان مي‌رهاند و به عزّت و شوكت مـي‌رساند. در ايـن وقت بود كـه‌) خداونـد آرامش خود را بهرۀ او سـاخت (‌و ابوبكر از اين پرتو الطاف‌، آرام گرفت‌) و پـيغمبر را بـا سپاهياني (‌از فرشتگان در همان زمان و همچنين بعدها در جنگ بـدر و حـنين‌) يــاري داد كـه شـما آنـان را نمي‌ديديد، و سرانجام سخن كافران را فرو كشـيد (‌و شوكت و آئين آنان را از هم گسيخت) و سخن الهي پيوسته بالا بوده است (‌و نـور توحيد بر ظلمت كـفر چيره شده است و مكتب آسماني‌، مكتبهاي زميني را از ميان برده است‌) و خدا بـا عـزّت است (‌و هـر كــاري را مي‌تواند بكند و) حكيم است (‌و كارها را بـجا و از روي حكمت انجام مي‌دهد. اي مؤمنان‌! هرگاه منادي جـهاد، شما را به جهاد ندا در داد فوراً) به سوي جهاد حركت كنيد، سبكبار يا سـنگين‌ بار، (‌جوان يا پـير، مـجرّد يـا متأهّل‌، كم عائله يا پرعائله‌، غني يا فقير، فـارغ‌البـال يـا گرفتار، مسـلّح بـه اسلحۀ سبك يـا سنگين، پـياده يـا سواره‌، و ... در هر صـورت و در هر حال‌،‌) و بـا مـال و جان در راه خدا جـهاد و پـيكار كنيد. اگر دانـا بـاشيد مي‌دانيد كه اين به نفع خود شما است .(‌توبه / ٣٨- 41)

  از ساختارهاي واژگاني تنبيه و تهديد و تأكيدهاي پياپي در اين بخش‌، و از يادآوري ‌كردن مؤمنان به ياري و مدد خدا در حقّ پيغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم بدان هنگام‌ كه كافران او را از مكّه بيرون كردند، آن ياري و مددي ‌كه كسي از انسانها در آن شـركت و دسـتي نـداشت‌، و از فرمان قاطعانه دادن به مؤمنان به اين كه سبكبار يا سنگين‌بار فوراً براي حركت و نبرد بيرون روند... از همۀ اينها پيدا است‌ كه در چنين موقعيّتي چه رنـجها و دشـواريـها و واپس‌كشيدنيها و سستيها و تنبليها و هول و هراسها و درنگها و دودليهائي در ميان بوده است‌ كـه ايـن هـمه تهديدها و تأكيدها و يادآوريها و فرمانهاي تند و خشن را مي‌طلبيده است‌.

آن گاه بخش چهارم در روند سوره سـر مـي‌رسد كـه طولاني‌ترين بخشهاي اين سوره است و بيش از نيمۀ سوره را در بر مي‌گيرد. در اين بخش سخن مي‌رود از رسوائي مـنافقان و دسيسه‌ها و نـيرنگهاي ايشان در جامعۀ اسلامی، و بيان احوال رواني و كـردارشـان‌، و موقعيّتهائي كه در جنگ تبوك و پيش از آن و پس از آن داشتند، و پرده برانداختن از حقيقت اسرارشـان و حيله‌ها و دوز و كلكهايشان و معذرتها و پوزشهائي كه براي نرفتن به جهاد مي‌آوردند، و پخش ضعف و فتنه و تــفرقه افكــني در صف مسلمانان‌، و اذيّت و آزار رساندن به پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم و به مـؤمنان خـالص و مخلص‌. همراه با اين پرده برافكني و كشف احـوال و شؤون دروني و بيروني منافقان‌، آشكارا مؤمنان خالص و مخلص نيز برحذر مي‌گردند از نيرنگ منافقان‌. مرز روابط ميان ا‌ينان و آ‌نان تعيين مي‌شود. از جدا‌گانگي هر دو دسته‌، و دور بودن هـر يك از آن دو گـروه از يكديگر به سبب صفات و اعـمال ويـژۀ خود، سخن مي‌رود... اين بخش در حقيقت پبكرۀ سوره را تشكـيل مي‌دهد. از لابلاي آن روشـن و هـويدا مـي‌گردد كـه چگونه نفاق پس از فتح مكّه ديگر باره سر بر مي‌زند و شدّت مي‌گيرد، پس از آن‌ كه اندكي پيش از فتح مكّـه نزديك بود نـفاق از جامعۀ اسـلامي رخت بربندد و متلاشي شود، بدا‌ن‌گونه‌ كه در بخش آينده از اسباب و علل آن سخن خواهيم گفت و روشن خواهيم كـرد. در اينجا نمي‌توانيم اين بخش را با طول و عرضي ‌كه دارد بررسي‌ كنيم‌، لذا بـه بندها و نكته‌هائي از آن بسـنده مي‌كنيم‌ كه دالّ بر سرشت اين بخش باشد:

(لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ) (٤٢)

 (‌منا‌فقان‌) اگر غنائمي نزديك (‌و در دسترس‌) و سـفري سهل و آسان باشد (‌به طمع دنيا) از تو پيروي مي‌كنند و به دنبال تو مي‌آيند، ولي راه دور و پردرد سر (‌همچون تبوك‌) براي ايشان نـاشدني و نـارفتني است‌. به خدا سوگند مي‌خورند كه اگر مي‌توانستيم بـا شـما حركت مي‌كرديـم آنان (‌در واقع با ايـن عملها و ايـن دروغـها) خويشتن را تباه و هـلاك مـي‌كنند، و خدا مـي‌دانـد كـه ايشان دروغگويند. (‌توبه / 42)  

(وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لأعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ (٤٦)لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلا خَبَالا وَلأوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (٤٧)لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الأمُورَ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ (٤٨)وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ (٤٩)إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِنْ قَبْلُ وَيَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ) (٥٠)

اگر (‌ايــن مـنافقان نـيّت پــاك و درسـتي داشتند و) مي‌خواستند (‌براي جهاد) بيرون روند، توشه و ساز و برگ آن را آماده مي‌كردند و مسلّح و مجهّز در خدمت رسول راه مي‌افتادند. امّا خدا (‌مي‌دانست كه اگر بـراي جهاد بيرون مي‌آمدند جز زيان و ضرر نداشـتند. ايـن بود كه‌) بيرون شدن و حركت كردن آنان را (‌به سـوي ميدان نبرد) نپسنديد و ايشان را از (‌اين كار) باز داشت‌. و بديشان گفته شد: با نشسـتگان (‌عـاجز و ناتوان‌، از قبيل‌: بـيماران و پـيران و كـودكان‌، در خانه‌) بنشينيد (‌چرا كه شايستگي آن را نداريد كه در كارهاي بزرگ و راه سترگ خدا گام برداريد)‌. اگر آنان همراه شما (‌براي جهاد) بيرون مي‌آمدند، چيزي جز شرّ و فساد بر شـما نـمي‌افـزودند، و بــه سـرعت در ميان شـما حـركت مي‏‎كردند و مشغول آشفتن و گول زدن و برگرداندنتان از دين مي‌شدند. در ميانتان هم كساني هستند كه سخن ايشــان را بشنوند (‌و دعوت تـفرقه‌آميز و فتنه‌انگيز ايشـــان را بــپذيرند)‌. خـداونـد ستمگران را خـوب مي‌شناسد (‌و از فاسق و فاجر ايشان آگاه و از رفتار آشكار و نهانشان باخبر است‌. اين گروه منافقان‌) پيش از اين هم به فتنه‌گري و ايجاد فسـاد (‌در مـيان شـما) پرداخته‌اند و (‌در جنگ احد و ديگر مـوارد) بر ضـدّ شخص پپغمبر (‌و برخي از مؤمنان و خود آئين اسـلام تـوطئه‌ها چيده‌انـد و) نـقشه‌ها كشيده‌انـد و رايـزنيها نموده‌اند و نيرنگها ورزيده‌اند (‌براي اين كه جلو اسلام را بگيرند و كار را بر تو تباه كنند) تا زماني كه -‌ علي‌رغم خواست منافقان (‌و به كوري چشـم ايشان‌)‌ - ياري خدا فرا رسيد و آئين اسلام آشكار و پيروز گرديد (‌و دسته دسته مردمان بدان گرويدند و مزۀ ايمان را چشيدند و بــه حســاب مـنافقان رسـيدند)‌. بــعضي از مـنافقان مي‌گويند: به ما اجازه بده (‌تا در جهاد با روميان شركت نكنيم‌) و مـا را دچـار فتنه و فسـاد (‌جمال ماهرويان رومي‌) مساز. هان‌! هم اينك ايشان (‌با مخالفت فرمان خدا) به خود فتنه و فساد افتاده‌اند و (‌دچار معصيت و گناه شـده‌اند و در روز قيامت‌) آتش دوزخ‌، كــافران (‌چون ايشان‌) را فرا مي‏‎گيرد. اگر نيكي بـه تو رسـد (‌و پيروزي و غنيمت يابي‌، اين تـوفيق‌) ايشـان را نـاراحت مي‌كند، و اگر مصيبتي به تو دست دهد (‌و مثلاً كشته‌ها و زخميهائي داشته باشي‌، شادي مي‌كنند و) مي‌گويند: ما كه تصميم خود را از پيش گرفته‌ايم (‌و قبلاً خويشتن را برحذر از اين بلا داشته‌ايم‌) و شادان بر مي‏‎گردند و مي‌روند. (‌توبه / ‌‌46- 50)

(وَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَمَا هُمْ مِنْكُمْ وَلَكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ (٥٦)لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلا لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ (٥٧)وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ (٥٨)وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ) (٥٩)

به خدا سوگند مي‌خورند كه آنان از شمايند (‌و مؤمن و مسـلمانند) در حـالي كـه از شـما نـيستند (‌و مـؤمن و مسلمان نمي‌باشند) و مردمان ترسوئي هستند (‌و چون از شـــما وحشت دارنـــد، دروغ مي‌گويند و نـفاق مي‌ورزند)‌. اگر پناهگاهي يا غـارهائي يـا دهليزي پـيدا كنند شتابان بدانجا مي‌روند و به سرعت بدان مي‌خزند. در ميان آنان كساني هسـتند كـه در تقسيم زكات از تو عيبجوئي مي‌كنند و ايراد مي‏‎گيرند (‌و نسبت بي‌عدالتـي را به تو مي‌دهند! اينان جز به فكر حطام دنيا در انديشۀ چيز ديگري نيستند، و لذا) اگر بدانــان چـيزي از غنائم داده شود خشنود مي‌شوند، و اگر چيزي از آن بديشان داده نشود هر چه زودتر خشم مي‏‎گيرند (‌و اخم و تخم مي‌كنند)‌. اگر آنان بدانچه خدا و پپغمبرش بديشان داده است (و قسمت ايشان كرده است) راضي مي‌شدند و مي‌گفتند: (‌دستور) خدا ما را بسنده است و خداوند از فضل و احسان خود به ما مي‌دهد و پيغمبرش (‌بيش از آنچه به ما داده است اين بار به ما عطاء مي‌كند) و ما (‌به فضل و بخشايش پروردگار خود چشم دوخته و) تنها رضاي خـدا را مــي‌جوئيم‌، (‌اگر چنين مي‏‎گفتند و مي‌كردند، به سود آنان بود)‌.(توبه / 56- 59) 

(وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (٦١)يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ كَانُوا مُؤْمِنِينَ (٦٢)أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحَادِدِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ (٦٣)يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ (٦٤)وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ (٦٥)لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طَائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ (٦٦)الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (٦٧)وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ) (٦٨)

در ميان منافقان كساني هستند كـه پيغمبر را مي آزارنـد و مي‌گويند: او سراپـا گـوش است (‌و راست و دروغ را مي‌شنود و همه چيز را باور مي‌كند)‌. بگو: (‌او در نهايت لطف و محبّت به سـخنان خوب و بد گوش فرامـي‌دهد، ولي به سخن خوب عمل مي‏‎كند و سـخن بـد را نـاديده مي‏‎گيرد و بدان عمل نمي‌كند، و اين‌) سراپا گوش بـودن او به نفع شما است‌. او بـه خدا ايـمان دارد (‌و هـر چـه بگويند باور مـي‌كند، چـون معتقد بـه اخلاص ايشان است‌) و او بـراي كسـاني از شـما كـه ايـمان آورده‌اند رحمت است (‌زيرا ايشـان را بـه راسـتاي خداشـناسي آورده است و راه بهشت را بدانان نموده است‌)‌. كساني كه فرستادۀ خدا را مي‌آزار‌ند، عذاب دردنـاكـي دارند. براي شما، بـه خدا سوگندها مــي‌خورند (‌كه دربـارۀ پيغمبر چيز بدي نگفته‌اند و به دروغ از شركت در جهاد واپس نكشيده‌اند) تا با سوگندهاي خود شما را راضي كـنند. در حـالی كه شـايسته‌تر ايـن است كـه خدا و پيغمبرش را (‌با عبادت و طاعت و فرمانبرداري‌) راضي كنند، اگر واقعاً ايمان دارند. آيا ندانسته‌اند كه هر كس با خدا و پيغمبرش دشمني و مخالفت كند، سـزاي او آتش دوزخ است و جـاودانه در آن مـي‌ماند؟ ايـن (‌گرفتار آمــدن بــه دوزخ‌) رسوائي و خواري بزرگي است‌. (‌منافقان‌، خدا و آيات و پيغمبر او را در ميان خود بـه مسخره مي‏‎گيرند و) مـي‌ترسند كه سـوره‌اي دربـارۀ ايشان نازل شود (‌و علاوه از آنچه مـي‌گويند) آنـچه را (‌هم كه‌) در دل دارند به رويشـان بـياورد و آشكـارش سازد. بگو: هر انذازه مي‌خواهيد مسخره كنيد، بيگمان خداوند آنچه را كه از آن بيم داريد (‌و در پنهان داشتنش مـي‌كوشيد) آشكــار و هويدا مـي‌سازد. اگر از آنـان (‌دربارۀ سخنان ناروا و كردارهاي نـاهنجارشـان‌) بـاز خواست كني‌، مي‌گويند: (‌مراد ما طعن و مسخره نبوده و بلكه با همديگر) بازي و شو‌خي مي‌كرديم‌. بكو: آيا به خدا و آيـات او و پيغمبرش مـي‌توان پـازي و شـوخي كرد؟‌! (‌بگو: با چنين معذرتهاي بـيهوده‌) عذرخواهـي نكنيد. شما پس از ايمان آوردن‌، كافر شده‌ايد. اگر هــم برخي از شما را (‌به سبب توبۀ مجدّد و انجام كـارهاي شايسته‌) بـبخشيم‌، بـرخـي ديگر را نـمي‌بخشيم‌. زيـرا آنان (‌بر كفر و نفاق خود ماندگارند و در حقّ پيغمبر و مؤمنان‌) به بزهكاري خود ادامه مي‌دهند. مردان منافق و زنان مناقق همه از يك گـروه (‌و يك قماش‌) هسـتند. آ‌نان همديگر را به كار رشت فـرا مـي‌خوانـند و از كار خوب باز مي‌دارند و (‌از بذل و بـخشش در راه خير) دست مي‌كشند. خدا را فراموش كرده‌اند (‌و از پرستش او روي گردان شده‌اند)‌، خد‌ا هـم ايشـان را فرامـوش كرده است (‌و رحمت خود را از ايشان بـريده و هـدايت خويش را از آنـان دريـغ داشـته است‌)‌. واقعاً مـنافقان فرمان ناپذير (‌و سركش و گناهكار) هستند. خداوند به مردان و زنا‌ن منافق، و به همۀ كافران وعدۀ آتش دوزخ داده كه جاودانه در آن مي‌مانند، و دوزخ براي (‌عقاب و عذاب‌) ايشان كافي است‌. (‌عـلاوه از آن‌) خدا آنـان را نفرين و از رحمت خود بدور داشـته و داراي عذاب هميشگي خواهند بود. (‌توبه/61-68)

(يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (٧٣)يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْرًا لَهُمْ وَإِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الأرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَلا نَصِيرٍ (٧٤)وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ (٧٥)فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ (٧٦)فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (٧٧)أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلامُ الْغُيُوبِ (٧٨)الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لا يَجِدُونَ إِلا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (٧٩)اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ (٨٠)فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَكَرِهُوا أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ (٨١)فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (٨٢)فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلَى طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَدًا وَلَنْ تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ (٨٣)وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ (٨٤)وَلا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ) (٨٥)

اي پيغمبر! با كافران و مـنافقان جـهاد و پـيكار كن (‌تـا ايشان را از كفر و نفاق برگرداني‌) و بر آنان سخت بگير و (‌با ايشان خشن باش‌. اين مجارات كنوني ايشان است و در آخــرت‌) جــايگاهشان دوزخ است و چه بـد سرنوشت و چه زشت جايگاهي است‌)‌. مناققان به خدا سوگند مي‌خورند كه (‌سخنـان زنـنده‌اي‌) نگفته‌انـد، در حالي كـه قطعاً سخنان كفرآميز گفته‌اند و پس از ايمان آوردن‌، به كفر برگشته‌اند و قصد انجام كاري كرده‌اند كـه بـدان نرسيده‌اند (‌و آن كشـتن پـيغمبر بـه هنگام مراجعه از جنگ تبوك بود)‌. چيزي كه اين منافقان را بر سر خشم آورد و سبب انتقام گرفتن آنان شود وجود ندارد، مگر اين كه خدا و پيغمبرش به فضل و كرم خود آنان را (‌با اعطاء غنائم كه هدف ايشان در زندگي است‌) بي‌نياز كردانده‌اند (‌و اين هم نبايد مايۀ خشـم و انتقام ايشان شود)‌. اگر آنان توبه كنند، (‌خداوند توبۀ ايشـان را مي‌پذيرد و) اين برايشان بهتر خواهـد بـود، و اگر روي بگردانند، خدا آنان را در دنيا و آخرت بـه عذاب بسيار دردناكي كيفر مي‌دهد، و در سراسر روي زمين نــه دوســتي و نــه يـاوري خواهند داشت‌. در مـيان (‌منافقان‌) كساني هستند كه (‌سوگند مي‌خورند و) با حدا پيمان مي‌بندند كه اگر از فضل خود مـا را بي‌نياز كند (‌و بـه نعمت و نـوائـي بـرساند) بدون شكّ بـه صدقه و احسان مي‌پردازيم و از زمرۀ شايستگان (‌درگاه يزدان و نيكوكاران مردمان‌) خواهيـم بود. امّا هنگامي كه خدا از فضل خود (‌ثروت و دارائـي‌) بـدانـان بـخشيد، بخل ورزيدند (‌و چيزي نبخشيدند و به عهد خود وفا نكردند، و هم از خدا و هم از خيرات‌) سـرپيچي كردند و روي گرداندند. خداوند نفاق را در دلهايشان پديدار و پايدار ساخت تا آن روزي كه خدا را در آن مـلاقات مـي‌كنند. ايـن بـه خـاطر آن است كه پيمان خـدا را شكسـتند و همچنين دروغ گفتند. مگر آنان نمي‌دانستند كه خداونـد راز و نجواي ايشان را مي‌داند و خدا بس آگاه از نهانيها و پـنهانيها است‌؟ (‌و لذا نــقض عـهد و نيرنگ ايشـان دربارۀ مـؤمنان از خـدا مـخفي نـمي‌ماند)‌. كسـاني كه خيرات و صدقات مي‌پردازند، و مؤمنان (‌فقيري‌) را كه (‌بــا وجــود تـنگدستي‌) بـه كـمكهاي مختصري دست می يازند، مورد تمسخر قرار می دهند، خداوند ايشان را با كشف رسوائيها و پـلشتيهايشان در پـيش مردم‌) مورد تمسخر قرار مـي‌دهد و عذاب بسيار دردنـاكـي خواهند داشت‌. چه براي آنان طلب آمرزش كني و چـه نكني‌، حتّي اگر هفتاد بار (‌و دفعات بسـيار) بـراي آنان طلب آمرزش كني‌، هرگز خداوند آنان را نمي‌آمرزد! اين بدان خاطر است كه به خدا و پيغمبرش ايمان ندارند (‌و سر از بند شريعت و ربقۀ اطاعت برتافته‌اند) و خداوند گروه بيرون روندگان از فرمان يزدان (‌و آئين آسماني‌) را (‌به راه سعادت‌) هدايت نمي‌كند. (‌منافقاني كه از رفتن بـه جنگ تبوك سـرباز زده‌انـد و در خانه‌هاي خود گرفته‌اند و نشسته‌اند، اين‌) خانه‌نشينان (‌منافق‌) از اين كـه از رسـول خـدا واپس كشـيده‌انـد شـادمانند، و نخواستند با مال و جان در راه يزدان جهاد و پيكار كنند (‌و دين خدا را ياري دهند. تا مي‌توانند ديگران را از جنگ مي‌ترسانند و به نشستن با خود تشـويق مـي‌نمايند) و مي‏‎گويند در گرماي (‌سوزان تابستان به سوي مـيدان نبرد) حركت نكنيد. (‌اي پيغمبر! بدانان‌) بگـو: اگر دانـا بـودند مــي‌فهميدند كه آتش دوزخ بسـيار گرمتر و سوزان‌تر (‌از گرماي تابستان و از همۀ آتشهاي جهان‌) است‌. (‌بگــذار در ايــن جهان بـر اثر مسـخره كـردن مؤمنان‌) اندكي بخندند و (‌امّا لازم است بدانند كـه بـايد در آن جهان‌) بسيار گـريه كنند، ايـن جـزاي كــارهائي است كه مي‏‎كنند. هر گاه خداوند تو را (‌از جنگ تبوك‌) به سوي گروهي از آنان باز گرداند و ايشان از تو اجـازه خواستند كه در ركاب تو به سوي جهاد حركت كنند، بگو: هيچ‌گاه با من به جهاد نحواهـيد آمـد و هـيچ وقت همراه من با هيچ دشمني نخواهيد جنگيد (‌و اين افتخار نصيبتان نخواهد شد) چرا كـه شما نـخستين بـار بـه كناره‌گيري و خـانه‌نشيني خشـنود شديد، پس بـا كناره‌گيران و خانه‌نشينان بنشينيد (‌و با پيره مـردان و زنان و بيماران و كودكان باشيد)‌. هرگاه يكـي از آنـان مرد اصلاً بر او نماز مخوان و بر سر گورش (‌براي دعا و طلب آمرزش و دفن او) مايست‌، چرا كه آنان به خدا و پيغمبرش باور نداشته‌اند و در حالي مرده‌اند كه از دين خدا و فرمان الله خارج بوده‌اند. اموال و اولادشان تو را به شگفت نيندازد. خداوند مي‌خواهـد آنـان را با آن در دنيا (‌با رنـجها و بــلاهائي كه در جمع‌آوري امــوال‌، و غـمها و انـدوه‌هائي كـه در پـرورش اطفال مـتحمّل مي‌شوند) شكنـجه دهد، (‌و به سبب اشتغال به اموال و اولاد از آخرت غافل بشوند) و جانشان برآيد در حالي كه كافر بـاشند (‌و در نـتيجه دنـيا و آخرت را از دست بدهند )‌. (توبه/73-85)

و آيه‌هاي ديگري‌...

ا‌ين يورش درا‌ز آهـنگ و تـاخت طولاني روشنگر، اشاره به تلاشها و كوششهاي زيادي دارد كه منافقان از خود نشان مي‌دادند براي اذيّت و آزار گروه مسلمانان و برگرداندن آنان از دين و غافل ‌كردن ايشان با فتنه‌ها و نيرنگبازيها و دروغگوئيها از مسير و هدفي‌ كه در مدّ نظر داشتند. از ديگر سو بيانگر اين واقعيّت است‌ كه در همان زمـان حـالتي از تـزلزل و نـاهماهنگي در مـيان اندامان پيكرۀ جامعۀ اسلامي در ا‌ين دوره بوده است‌ كه اين فرمودۀ خدا‌وند بزرگوا‌ر بدان اشاره مي‌فرمايد:  

(وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ).

در مــيانتان هــم كسـاني هستند كـه سخن ايشـان را بشــنوند (‌و دعوت تفرقه‌آميز و فتنه‌انگيز ايشـان را بپذيرند)‌. (‌توبه / 47) 

 سخت باز داشتن پيغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم از طلب آمرزش بـراي منافقان يا نماز خواندن بر آنان نيز بدين حالت اشـاره دارد... اين حالت ا‌ز دخول گروه‌هاي بيشماري به اسلام پديد آمده بود كه پس از فتح مكّه اسلام را پذيرفتند، ولي ا‌يمان در دلهايشان ثابت و استوار نگرديده بود، و با قالب نوين اسلامي هم قالب‌ريزي نشده بودند و ساخته و پرداخته نگر‌ديده بودند. در اين زمينه پس از ذكر دسته‌بندي قرآنـي‌ كه در ايـن سوره راجـع به گروه‌هاي گوناگوني كه جامعۀ اسلامي در اين دوره از آنان فراهم گرديده است‌، بيشتر صحبت خواهيم كرد. بخش پنجم در روند سوره‌، همان بخشي است ‌كه از اين تقسيم و دسته‌بندي صحبت مـي‌كند. ا‌ز ايـنجا مـتوجّه مي‌گرديم‌ كه در كنار مهاجران و انصار پيشتاز مخلص - آن مسلماناني كه پايۀ محكم و استوار جامعۀ اسلامي را تشكيل مي‌دادند - ‌گروه‌هاي ديگري هم بـوده‌انـد... عربهائي بوده‌اند كـه در مـيان آنـان افـراد مـخلص و اشخاص منافق و كساني وجود داشته‌اند كه شادابي ايمان آميزۀ دلهايشان نشده بود. منافقان اهل مدينه بودند. كسان ديگري هم بودند كه كارهاي خوب را با كارهاي بد آميزۀ همديگر مـي‌كردند، و سـرشتهايشان چنان‌ كه بايد به قالب اسلامي درنيامده بود، و در بوتۀ آزمايش اسلام به طور تام و تمام ذوب نگرديده بود. دسته ديگري هم بودند. ناشناخته‌. نـه حـالشان و نـه فرجامشان روشن بود‌. كار و بارشان به خدا واگذار بود. تنها خدا احوال درونـي و اوضـاع بـيروني ايشـان را مي‌دانست‌. گروه ديگري نيز بودند كه با يكديگر رايزني و سر و سرّي داشتند و خويشتن را در زير واژۀ دين پنهان مي‌نمودند! نـصوص قـرآنـي از هـمۀ ايـن دسته‌ها و گروه‌ها بـه‌ گونۀ چكيدۀ سـودمندي سخن مي‌گويد، و بيان مي‌دارد كه در جامعۀ مسلمان به چـه شكلي با ايشان رفتار مي‌شود، و پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم و مسلمانان مخلص را رهنمود مي‌كند كه چگونه بـا هر يك از آن دسته‌ها و گروه‌ها رفتار گردد:

(الأعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (٩٧)وَمِنَ الأعْرَابِ مَنْ يَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ مَغْرَمًا وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (٩٨)وَمِنَ الأعْرَابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (٩٩)وَالسَّابِقُونَ الأوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (١٠٠)وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الأعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ (١٠١)وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (١٠٢)خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ) (١٠٣)

باديه‌نشينان عـرب‌، كفر و نـفاقشان شـديدتر است از (‌كـفر و نــفاق شـهرنشينان عرب‌. زيـرا سـنگدل‌تر و جفاپيشه‌ترند و با اهل خير و صلاح نشست و برخاست كمتري دارند) و آنان بيشتر سزاوارند كه از مقرّرات و قوانين چيزي بي‌خبر باشند كه خداونـد بر پـيغمبرش نازل كرده است‌. خداوند آگاه (‌از احوال بندگان، اعم از مؤمنان و كافران و منافقان‌، و) حكيم (‌در كار خود، از جمله تـعيين سـزا و جزاي مـردمان‌) است‌. بـرخـي از باديه‌نشينان (‌منافق‌) عرب‌، چيزي را كه (‌در راه خدا) صرف مي‌كنند، زيان مـي‌دانـند ( چرا كـه بـه ثـواب آن ايمان ندارند)‌. و چشم به راه (‌حوادث دردناك و) بلايا و مصائب (‌خوفناكي‌) هستند كه شما را از هر سو احاطه دهند ( و له و لوردتان كنند) -‌ بلاها و مصيبتها گريبانگير  

خودشان باد -‌ (‌چون مردمان بد خواه و تنگ چشـم و منافقي هستند، تيره روزيها و ناكاميها و بدبختيها تنها به سراغ آنان مي‌رود)‌. خداوند شنوا و دانـا است (‌و لذا نيّات و اقوال و افعال ايشان را مي‌دانـد و مـي‌شنود. در ميان عربهاي باديه‌نشين‌، كساني هم هستند كه به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند و چيزي را كه (‌در راه خدا) صرف مـي‌كنـد مـايۀ نزديكي بـه خدا و سـبب دعاي پيغمبر (‌در حقّ خود) مي‌دانند (‌و دعـاي پيغمبر مـايۀ سعادت محسنان و خير و بركت عمر و روزي ايشـان است‌)‌. هان‌! بيگمان صرف پول (‌در راه خدا، و دعاهاي رسول‌) مايۀ تقرّب آنان (‌در پيشگاه خداوند) است‌. ( به طور قطع‌) خداوند آنان را غرق رحمت خود خواهـد كرد، چـرا كه خداوند آمرزندۀ (‌گـناهان و) مـهربان (‌در حـقّ بـندگان‌) است‌. پيشگامان نـخستين مـهاجران و انصار، و كسـاني كه بـه نـيكي روش آنـان را در پيش گرفتند و راه ايشان را به خوبي پـيمودند، خداونـد از آنان خشنود است و ايشـان هـم از خدا خشنودند، و خداوند براي آنان بهشت را آماده سـاخته است كه در زير (‌درختان و كاخهاي‌) آن رودخانه‌ها جـاري است و جاودانه در آنجا مي‌مانند. اين است پـيروزي بزرگ و رستگاري سترگ. در ميان عربهاي باديه‌نشين اطراف (‌شهر) شما، و در ميان خود اهل مدينه‌، منافقاني هستند كه تمرين نفاق كرده‌اند و در آن مهارت پيدا نموده‌انـد. تو ايشان را نمي‌شناسي و بلكه ما آنان را مـي‌شناسيم‌. ايشان را (‌در همين دنيا) دو بار شكنجه مـي‌دهيم (‌: يك بـار بـا پـيروزي شما بـر دشـمنـانتان كه مـايۀ درد و حسرت و خشم و كين آنان مي‏‎گردد، و بار دوم با رسوا كردن ايشان به وسيلۀ پرده‌برداري از نفاقشان‌)‌. سپس (‌در آخرت‌) روانۀ عذاب بزرگي مـي‌كردند (‌و بـه دوزخ گرفتار مي‌آيند)‌. مردمان ديگري هم هسـتند كـه (‌نه از پيشگامان نخستين‌، و نـه از منافقين بشــمارند و) بـه گناهان خود اعتراف مي‌كنند، و كار خوبي را با كار بدي مي‌آميزند (‌و گاهي به حسنات و زماني به سيّئات دست مي‌يازند) اميد است كه خداوند توبۀ آنان را بـپذيرد (‌و احساس شرمندگي چنين كساني از گناه، و هراس آنان از عقاب و عذاب‌، و تصميـم ايشان بر اين كه بـه سـوي گناه نروند، سبب گردد كه ديگر دچار معصيت نشوند و مشمول مـغفرت و مـرحمت شـوند. چرا كـه‌) بيگمان خداوند داراي مـغفرت فراوان و رحمت بيكران است‌. (‌اي پيغمبر!) از اموال آنان (‌كـه بـه گناه خود اعتراف دارنـد و در صــدد كاهش بـديها و افزايش نيكيهاي خويش مي‌باشند) زكات بگير تا بدين وسيله ايشان را (‌از رذائل اخلاقي‌، و گناهان، و تنگچشمي‌) پاك داري‌، و (‌در دل آنان نيروي خيرات و حسـنات را رشـد دهـي و درجات‌) ايشان را بـالابري‌، و بـراي آنـان دعـا و طلب آمرزش كن كه قطعاً دعا و طلب آمرزش تو مايۀ آرامش (‌دل و جان‌) ايشان مي‌شود (‌و سبب اطمينان و اعتقاد بـيشترشان مــي‌گردد) و خـداوند شــنواي (‌دعـاي مخلصان و) آگاه (‌از نيّات همگان‌) است‌. (‌توبه‌/ 97-103 ) 

(وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (١٠٦)وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (١٠٧)لا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ) (١٠٨)

گروه ديگري (‌از متخلّفان از جهاد) هستند كه به فرمان خدا واگذار گرديده‌اند (‌و مردم بايد در انتظار بمانند تا ببينند كه دستور خدا دربارۀ اين دسته كه بدون عذر از جهاد باز پس مانده‌اند چه بـاشد) يا خدا ايشان را به گناه خود مي‏‎گيرد و يا بر آنان مي‌بخشايد. خداوند آگاه (‌از احوال و نيّات آنان بوده و) حكيم است (‌و برابر حكمت خود، بندگان را ثـواب يـا عقاب مـي‌دهد)‌. و (‌از مـيان منافقان‌) كسـاني هسـتند كه مسـجدي را بنا كـردند و منظورشان از آن‌، زيان (‌به مؤمنان‌) و كـفر ورزي (‌در آن‌) و تـفرقه انـدازي مـيان مؤمنان (‌و درهـم‌ كوبيدن صفوف مسلمانان‌) و كمينگاه ساختن براي كسـي بود كه قبلاً با خدا و پيغمبرش جنگيده بـود و (‌علم طـغيان برافراشته بود) سوگند هـم مـي‌خورند كـه نـظري جز نيكي نداشته‌اند (‌و تنها مرادشان خدمت بـه مـردمان و اقامۀ نماز در آن بوده و بس‌)‌. امّا خداوند گواهي مي‌دهد كه آنان (‌در سوگند خود) دروغ مي‌گويند. (‌اي پيغمبر!) هرگز در آن (‌مسـجد ضـرار) مـايست و نماز مگذار. مسجدي (‌مانند مسجد قباء‌) كه از روز نخست بر پـايۀ تقوا بنا گرديده است (‌و مراد سازندگان آن تنها رضاي الله بوده است‌) سزاوار آن است كه در آن بر پاي ايستي و نماز بگزاري. در آنجا كساني هستند كه مـي‌خواهـند (‌جسم و روح‌) خود را (‌با اداي عبادت درست‌) پـاكـيزه دارند و خداوند هم پاكيزگان را دوست مي‌دارد. (‌توبه / 106-108)  

و آيه‌هاي ديگري كه در اين زمينه است‌...

از شماره‌هاي دسته‌ها و گروه‌ها و طبقه‌ها و سـطحهاي ايماني در جامعۀ اسلامي - آن‌ گونه كه چنين آيـه‌هائي مي‌رسانند - ‌پيدا است‌ كه پس از فتح مكّه يا نزديك به فتح مكّـه چـه انـدازه پـراكـندگي و آشـفتگي بـه راه انداخته‌اند و چيزهائي انجام داده‌اند كه جامعۀ اسلامي از آنها پاك و دور بوده است‌، همان‌ گونه ‌كه خواهد آمد. بخش ششم در روند سوره دربرگيرندۀ بـيان سـرشت بيعت اسلامي با خدا بـراي جـهاد در راه او، و بـيان سرشت اين چنين جهادي و حدود و ثغو‌ر آن‌، و وظيفۀ جهادگرانۀ اهل مدينه و كسـاني از عـربهاي پـيرامـون مدينه است‌. بيان مي‌گردد كـه آنـان درست نيست از جهاد دوري ‌گزينند و از پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم عقب بمانند و خويشتن را از او عزيزتر بدانند. بيان مـي‌شود كـه دوري از مشركان و منافقان ضرورت دارد... در لابلاي اين بخش هم حكم خدا دربارۀ برخي از كسـاني بـيان مي‌گردد كه از جنگ دوري گزيده‌اند و مخلص بوده و منافق نيستند. همچنين سخن مي‌رود از نشانۀ برخي از احـوال مـنافقان و مـوضعگيريهاي ايشـان در برابر آيه‌هائي ‌كه از قرآن مجيد نازل مي‌گردد:

(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) (١١١)

بيگمان خداوند (‌كالاي‌) جان و مال مؤمنان را به (‌بهاي‌) بهشت خريداري مي‌كند. (‌آنان بايد) در راه خدا بجنگند و بكشند و كشته شوند. اين وعده‌اي است كه خداونـد آن را در كتابهاي آسماني‌) تورات و انجيل و قرآن (‌بـه عنوان سند معتبري ثبت كرده است‌) و وعدۀ راسـتين آن را داده است‌، و چه كسي از خدا بـه عـهد خود وفـا كننده‌تر است‌؟ پس به معامله‌اي كه كرده‌ايد شاد باشيد، و اين پيروزي بزرگ و رستگاري سترگي است‌. (‌توبه /111) 

(مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ (١١٣)وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لأبِيهِ إِلا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لأوَّاهٌ حَلِيمٌ) (١١٤)

پـيغمبر و مـؤمنان را نسـزد كـه بـراي مشـركان طلب آمرزش كنند، هر چند كه خويشاوند باشند، هنگامي كه براي آنان روشـن شـود كـه (‌بـا كـفر و شـرك از دنـيا رفته‌اند، و) مشركان اهل دوزخند. طلب آمرزش ابراهيم براي پدرش‌، به خاطر وعده‌اي بود كـه بدو داده بود، ولي هنگامي كه براي او روشن شد كه پـدرش (‌در قيد حيات بر كفر اصرار مي‌ورزد و برابر وحي آسماني دار فاني را با كفر وداع مي‏‎گويد، دانست كه او) دشمن خدا است‌، از او بيزاري جست (‌و ترك طلب آمـرزش بـراي وي گفت‌)‌. واقعاً ابراهيم بسيار مهربان و دست بـدعا و فروتن و شكيبا بود. (‌توبه/113-114) 

(لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (١١٧)وَعَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ) (١١٨)

خداوند توبۀ پيغمبر (‌از اجازه دادن منافقان بـه عدم شــركت در جـهاد) و تـوبۀ مــهاجران و انـصار (‌از لغزشهاي جنگ تـبوك‌، مـثل كُندي و سسـتي اراده و انديشۀ بد به دل راه دادن و آهنگ بازگشت از نيمۀ راه جهاد) را پذيرفت‌. مهاجرين و انصاري كه در روزگار سختي (‌با وجود گرماي زياد، كمي وسـيلۀ سواري و زاد، فـصل درو و چـيدن مـحصول خود) از پـيغمبر پپروي كردند (‌و همراه او رهسپار جنگ تبوك شـدند) بعد از آن كه دلهاي دسته‌اي از آنان اندكي مانده بود كه (‌از حقّ به سوي باطل‌) منحرف شود. (‌در اين حال‌) باز هم خداونـد تـوبۀ آنـان را پـذيرفت‌، چرا كه او بسـيار رؤوف و مهربان است‌. خداوند توبۀ آن سـه نفري را هم مي‌پذيرد كه (‌بي هيچ حكمي به آينده‌) واگذار شـدند (‌و پيغمبر و مؤمنان و خانواده‌هـاي خودشان با ايشـان سخن نگفتند و از آنــان دوري جسـتند) تـا بـدانـجا كـه (‌ناراحتي ايشان به حدّي رسيد كه‌) زمين با همۀ فراخي، بر آنان تنگ شد، و دلشان به هم آمد و (‌جانشان به لب رسيد. هم مردم از آنان بيزار و هـم خودشان از خود بيزار شـدند. بـالأخره‌) دانسـتند كه هـيچ پناهگاهي از (‌دست خشم‌) خدا جز برگشت به خدا (‌با استغفار از او و پناه بردن بدو) وجود ندارد (‌چرا كه پناه بي‌پناهان او است و بس‌)‌. آن گاه خدا (‌به نـظر مـرحـمت در ايشـان نگريست و) بديشان پيغام توبه داد تا توبه كنند (‌و آنان هـم تـوبه كردند و خدا هـم توبۀ ايشـان را پـذيرفت‌)‌، بيگمان خدا بسيار توبه پذير و مهربان است‌.(‌توبه /117-118)  

(مَا كَانَ لأهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الأعْرَابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلا نَصَبٌ وَلا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلا إِلا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (١٢٠)وَلا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلا كَبِيرَةً وَلا يَقْطَعُونَ وَادِيًا إِلا كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (١٢١)وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (١٢٢)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ) (١٢٣)

درست نيست كه اهل مدينه و باديه نشـينان دور و بـر آنان، از پيغمبر خدا جا بمانند (‌و در ركاب او بـه جـهاد نروند، و در راه همان چيزي جان نبازند كه او در راه آن جان مي‌بازد) و جان خود را از جان پيغمبر دوست‌تـر داشته باشند. چرا كه هيچ تشنگي و خستگي و گرسنگي در راه خـدا بـه آنــان نـمي‌رسد، و گــامي بــه جــلو برنمي‌دارند كه موجب خشم كافران شود، و به دشمنان دســتبردي نـمي‌زنند (‌و ضــرب و قتل و جـرحـي نمي‌چشانند و اسير و غنيمتي نمي‌گيرند) مگر اين كه به واسطۀ آن‌، كار نيكوئي براي آنان نـوشتـه مـي‌شود (‌و پاداش نيكوئي بدانان داده مي‌شود)‌. بيگمان خداونـد پاداش نيكوكاران را (‌بـي‌مزد نمي‏گذارد و آن را) هـدر نمي‌دهد. (‌همچنين مجاهدان راه حقّ‌) هيچ خرجي خواه كم خواه زياد نمي‌كنند، و هيچ سرزميني را (‌در رفت و برگشت از جهاد) نمي‌سپرند، مگر اين كه (‌پـاداش آن‌) برايشان نوشته مي‌شود، تا (‌از اين راه‌) خداوند پاداشي نيكوتر از كاري كـه مـي‌كنند بـديشان دهـد. مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا (‌خويشتن را از عقاب و عذاب خدا برحذر دارند و از بطالت و ضـلالت‌) خودداري كنند. اي مؤمنان‌! با كافرانـي بجنگيد كه بـه شما نزديكترند، و بايد كه (‌در جنگ‌) از شـما شـدّت و حدّت (‌و جرأت و شهامت‌) ببينند. و بدانيد كـه خداونـد (‌ياري و لطفش‌) با پرهـزگاران است‌.(‌توبه/ 120 -‌١٢٣)  

(وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ) (١٢٧)

هر گاه آنان (‌در مجلس پيغمبر باشند و) سوره‌اي نازل گردد، برخي به برخي مي‏نگرند (‌و با اشاره به همديگر مي‌فهمانند كه‌) آيا كسي شـمـا را مـي‌بيند (‌و مـتوجّه مـا مي‌باشد؟ همين كه اطمينان يافتند مؤمنان بـه سخنان پيغمبر سرگرم و سراپا گـوشند) آن وقت (‌از مجلس‌) بيرون مي‌روند (‌و نداي هدايت را نـمي‌شنوند. چرا كه تـحمّل شـنيدن پـيام آسـماني را نـدارنـد و از ايـمان و ايمانداران بيزارند)‌. از آنجا كه قوم بـي‌دانش و نـفهمي هســتند، خــداونــد دلهـايشان را (‌از حقّ‌) بگردانيده است‌. (‌تو‌به / ١٢٧)  

سرانجام‌، سوره با وصف پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم و رهنمود او از سوي پروردگارش به توكّل بر خداوند يگـانه‌، و بس ‌كردن به نگاهداري و نگاهباني يزدا‌ن سبحان‌، پايان مي‌پذيرد:

(لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (١٢٨)فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ) (١٢٩)

بيگمان پيغمبري (‌محمّد نام‌)‌، از خود شما (‌انسانها) به سويتان آمده است‌. هرگونه درد و رنج و بلا و مصيبتي كه به شما برسد، بر او سخت و گران مـي‌آيد. بـه شما عشــق مـي‌ورزد و اصرار بـر هـدايت شـما را دارد، و نسبت به مؤمنان داراي محبّت و لطف فراوان و بسـيار مهربان است‌. اگر آنان (‌از ايمان به تو) روي بگردانند (‌باكي نداشته باش و) بگو: خدا مرا كافي و بسنده است‌. جز او معبودي نيست‌. به او دلبسته‌ام و كارهايم را بدو واگذار كرده‌ام‌، و او صاحب پـادشاهي بزرگ (‌جـهان ملكوت آسمان‌) است‌. (‌توبه/128و129)  

*  

اين‌ كه پيش از روبرو شدن با آيه‌هاي اين سوره به طور مشروح‌، به‌ گلچين آياتي از سوره در اين چكيده پرداخته‌ايم‌، قصد و هدفي داشته‌ايم‌! و آن اين است كه روند سوره از جامعۀ اسلامي در دورۀ پس از فتح مكّه شكل و سيماي‌ كاملي به تصوير مـي‌زند، و هسـتي اندامي آن را بيان مي‌كند... در اين شكل و سيما نوعي لرزش و گسست‌، و كمبود هماهنگي و همآوائي ميان سطوح ايماني‌، به چشم مي‌خورد. همچنين نمودها و نماهائي از حرص و آز بر جان و مال جلوه‌گر است‌. نفاق و ضعف خودنمائي مـي‌كند. سستي و درنگ در انجام وظائف و تكاليف ديده مي‌شود. ديدگاه روابـط ميان اردوگاه اسلامي و ميان اردوگاه‌هاي ديگر كاملاً روشن به نظر نمي‌رسد، و چه بسا به هم مـي‌آميزد، و نگسيختن‌ كامل از آن اردوگاهها بر اساس عقيده مبهم است - هر چند هيچ يك از اينها با قاعدۀ محكم و امين و خالص و يكدست موجود در ميان مهاجرين و انصار، تعارض و برخورداري ندارد -‌ اينها چيزهائي بود كه حمله‌هاي‌ گوناگون و طولاني و ملّي را مي‌طلبيد تا در آنها از مسائلي ‌كه مورد نياز جامعه بود سخن رود و روشنگري شود و ابهامي در ميان نماند.

قبلاً چكيده‌وار اشاره كرديم كه سبب پـيدايش چـنين حالتي اين بود كه گروه‌هاي بسياري و گـوناگـوني از مردمان پس از فتح مكّه آئين اسلام را پذيرفتند، ولي هنوز تربيت آنان ‌كامل نگرديده بود و با قالب اصـيل اسلامي قالبگيري و ساخته و پرداخـته نشـده بودند. اعتراف بايد كرد كه اين اشارۀ ‌كوتاه‌، روشن و آشكـار درك و فهم نمي‌گردد مگر با مراجعۀ به واقعيّت تاريخ نهضت و حركت اسلامي پيش از فتح مكـّه و بعد از آن‌... پيش از اين‌ كه مـعني ايـن واقعيّت تـاريخي و حاصل آن را توضيح دهيم‌، و معاني نـصوص قـرآنـي وارده در روند اين سوره را نـيز بيان داريـم‌، تلاش خواهيم‌ كرد در اينجا در كمال اختصار مـمكن‌، بدين واقعيّت تاريخي بپردازيم‌.

*

نهضت اسلامي در مكّه در سخت‌ترين شـرائط پيدا گرديد. جاهليّت -‌ كه در قريش مجسّم بود -‌ خطر حقيقي را احساس مي‌كرد، خطري كه دعـوت‌: ‌(‌لا اله ‌ا‌لا الله‌‌و محمّدٌ رسولُ ‌الله‌) آن را تـهديد مـي‌كرد. جاهليّت مي‌دانست‌ كه اين دعوت انقلابي است بر ضدّ هرگونه سلطه و قدرت زميني‌، سلطه و قدرتي ‌كه از سلطه و قدرت يزدان ياري و كمك نمي‌گيرد. كاملاً متوجّه بود كه دعوت به معني سركشي ‌كاملي است از فرمانبرداري هر طاغوتي در زمين‌، و گـريز از او به سوي خـدا. جاهليّت احساس خطر جدّي مـي‌كرد از ايـن همايش جنبشي و مجموعۀ جديد پويائي‌ كه اين دعوت تحت فرماندهی پيغمبر خد! صلّی الله عليه وآله وسلّم ‌آن را پديد آورده است و همچون اعضاء يك پـيكر كــرده است‌. ايـن مـجموعۀ تلاشگر بشري از روز نخست ايمان به اطاعت از خدا و پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم ‌دارد، و فقط از خدا و پيغمبر فرمان مي‏‎برد، و بر هرگونه رهبري جاهليّت مجسّم در قريش‌، و پيدا در اوضاع و شرائط حاكم بر اين جاهليّت‌، بر مي‌شورد و سركشي مي‌كند.

جاهليّت -‌ كه نخستين بار در قريش مجسّم بود -‌ همين كــه ايـن خطر و آن خـطر را احسـاس‌ كرد، جنگ كوركورانۀ سختي را بر ضدّ دعوت جديد، و بر ضدّ همايش مجموعۀ جديد، و عليه رهبري جديد، آغاز كرد، و حتّي هر تيري ‌كـه از اذيّت و آزار و مكـر و كيد و نيرنگ و بلا در تيردان داشت به سوي دعوت و مجموعه و رهبري جديد نشانه رفت‌.

جمع جاهليان به جنب و جوش در آمدند تا خطري را از خود دفع‌ كنند كه هستي آنان را تهديد مي‌كرد. به دفع خطر كوشيدند بسان موجود زنده‌اي كه با همۀ وسائل و ابزار و تلاش و كوشش ممكن براي دفـاع از خود و نجات خويش از مرگ به حـركت و تلاش و پـيكار درافتد... اين هـم يك امر طبيعي است و گريزي و گزيري از آن نيست‌، هر زمان ‌كه دعوتي آغاز گرديده است و مردمان را به سوي ربوبيّت يزدان براي جهانيان فرياد داشته است در جامعۀ جاهلي ‌كه بر اساس ربوبيّت بندگان براي بندگان استوار است‌، و هر زمان‌ كه دعوت جديد در بك مجموعۀ پوياي جديد جلوه‌گر آمده است‌، مجموعه‌اي‌ كه از رهبري جـديد پـيروي نـموده است و با مجموعۀ جاهلي‌ كهن روياروي شده است و ضدّ با ضدّ درافتاده است‌، جمع جاهليان به تكان و فرياد در آيند و در دفع خطر بكوشند و بخروشند. [3]

در اين هنگام بود كـه هر فـردي از مـجموعۀ جـديد اسلامي در معرض اذيّت و آزار و انواع و اقسام فتنه و بلا قرار گرفت‌، تا بدانجا كه در بسياري از اوقات كار به خونريزي مي‌كشيد... در آن وقت كسي براي گواهي دادن لا الــه الّا الله ‌و محمّد رسـول الله گــام پـيش نمي‌گذاشت‌، و به مجموعۀ نوپاي اسلامي نمي‌پيوست‌، و از رهبري جديد فرمان نمي‏برد، مگر آن كساني كـه جان خود را نذر خدا كرده بودند، و خويشتن را براي تحمّل اذيّت و آزار و فتنه و بلا و گرسنگي و غربت و شكنجه و مرگ آن هم به بدترين شكلي در بعضي از اوقات‌، آماده كرده بودند.  

بدين منوال هستۀ بنيادين اسلام از عناصري فراهم آمد كه سخت استوار و پايدار بودند بدان ‌گونه ‌كـه كسـي چون ايشان ايسـتا و شكـيبا در جـامعۀ عربي وجـود نداشت‌. و امّا افرادي ‌كه نتوانستند تاب اين ‌گونه فشارها را بياورند از دين اسـلام بـرگشتند و ديگـر بـاره بـه جاهليّت رو كردند. ا‌ين نوع مردمان بسيار كم بـودند. چرا كه كار پيشاپيش براي همگان روشن بود. از آغاز كسي از جاهليّت بـه اسـلام نـمي‌كوچيد و بـدان گــام نمي‌نهاد، و راه خطرناك پر از خار مغيلان و هراسناك را در پـيش نـمي‌گرفت‌، مگـر آن افـراد بـرگزيدۀ برجسته‌اي كـه تـافتۀ جـدا بــافته بـودند و سـرشت شگفت‌انگيزي داشتند.

خداوند از ميان مهاجران پيشتاز كساني را برگزيد كه عناصر منحصر و كمياب و نژاده و آزاده‌اي بوده‌اند، تا بنياد استوار اين آئين در مكّه باشند، و پس از آن نيز همراه با انصار پيشتاز بنياد استوار اين آئين در مـدينه گردند، انصار پيشتازي ‌كه هر چند در آغاز كار با آتش اين آئين خـود را گـرم نكـرده بـودند بدان ‌گـونه‌ كـه مهاجرين خود را با آن‌ گرم نموده بودند، امّا بيعت آنان با پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم يعني بيعت عقبه‌، دالّ بر اين است كه عناصر نژاده‌اي و سـازگار بـا سـرشت اين آئــين بودند... ابن‌كثير در تفسير گفته است‌: (‌‌محمّد پسر كعب قرظي و جز او گفته‌اند: عبدالله پسر رواحه رضی الله عنهُ در شب عقبه به پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم عـرض كرد: آنچه براي پروردگارت و براي خودت مي‌خواهي شرط كـن و در عهد و پيمان بگنجان. پيغمبر فرمود:

(أشترط لربي أن تعبدوه ولا تشركوا به شيئا , وأشترط لنفسي أن تمنعوني مما تمنعون منه أنفسكم وأموالكم). 

براي پروردگارم شرط مي‌كنـم كه او را پرستش كنيد و چيزي را اصلاً شريك او نكنيد، و بـراي خودم شـرط مي‌كنم كه مرا از چيزي محفوظ و مصون كنيد كه جان و مال خود را از آن مي‌پائيد و نگاهداري مي‌نمائيد. گفتند: اگر اين ‌كار را بكنيم‌، به ما چه مي‌رسد و پاداش ما چيست‌؟ فرمود:

(الجنة). 

بهشت‌.  

گفتند: معاملۀ سودمندي ا‌ست‌. نه آن را به هم مي‌زنيم و نه درخواست به هم زدن آن را مي‌كنيم‌)‌.

اين ‌گونه ‌كساني‌ كه با پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم اين جور بيعت مي‌كنند، و ا‌ز ا‌ين بيعت چشم‌دا‌شتي جز بهشت ندارند، و اين پيمان را استوار مي‌بندند و اعلان مي‌دارند كـه آنان نمي‌پذيرند كه خودشان از اين پـيمان بـرگردند و نمي‌خواهد كه پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم از اين پيمان برگردد، خوب مي‌دانند كه ايشان بر سر كار ساده و آساني پيمان نمي‌بندند. بلكه يقين و اطمينان داشتند كـه فـريش در فراسوي آ‌نان و روياروي با ايشان است‌. عربها هم همه به سوي ايشان نشانه مي‌روند و تيراندازي مي‌كنند، و آنان از اين به بعد نمي‌توانند با جاهليّت در صلح و ساز بسر ببرند و در امن و امان بزيند، جاهليّتي‌ كه در جزيرةالعرب و در ميان خودشان در مدينه ريشه دوانده است و همه جا را فراگرفته است‌.

ابن كثير در كتاب خود (‌البدايه و النهايه‌) روايت كرده است‌: (‌امام احمد گفته است‌: عبدالرزاق نقل كرده است كه معمّر پسر خيثم از ابوزبير، و او از جـابر روايت نموده است‌ كه پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم ده سال در مكّه ماند. در آنجا به خانه‌ها سر مـي‌زد و بـه پـيش خـانواده‌هـا مي‌رفت‌... در بازارهاي عكاظ و مجنّه‌، و در مواسم و مرا‌سم ديگـر خـود را بـه مـردم مـي‌نمود، و بـديشان مي‌فرمود:  

(من يؤويني ? من ينصرني ? حتى أبلغ رسالة ربي وله الجنة). 

چه كسي مرا پناه مي‌دهد؟ چه كسـي مرا كمـك مي‌كند؟ تا رســالت و پـيام پـروردگارم را (‌بـه گوش جهانيان‌) برسانم و بهشت از آن او شود.

كسي را نمي‌يافت‌ كه او را پناه و ياري دهد. كار بدانجا كشيده بود كه مردي از يمن يا از مصر بيرون مي‌آمد - دربارۀ او همين را گفته است - قوم و خويشان نزد او مـي‌آمدند و مـي‌گفتند: خويشتن را از جـوان قـريش برحذر دار و مواظلب باش‌ كه تو را از آئين و باور خود برنگرداند. پيغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم وقـتي كـه از مـيان مـردمان مي‌گذشت‌، آنان او را به همديگر نشان مي‌دادند و بـا دست به سويش اشاره مي‌كردند، تا اين‌ كه خدا ما را از يثرب به پيش او فرستاد. بدو پناه و منزل و مأوي داديم و او را تصديق ‌كـرديم‌. كسـي ‌كـه از مـا بـه خـدمت پيغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم مي‌رفت و بدو ايمان مي‌آورد، قـرآن را بر او مي‌خواند. چون به ميان خانواده‌اش برمي‌گشت با مسلمان شدن او همۀ اعضاء خانواده مسلمان مي‌شدند. تا آنجا كه خانه‌اي از خانه‌هاي انصار باقي نماند مگــر اين ‌كه در آن‌ گروهي از مسلمانان بـودند و از اسـلام پشتيباني مي‌كردند. بعد از آن همگي رايـزني كـرديم‌. گفتيم‌: تا كي پيغمبر خدا صلّی ا‌لله ‌عليه وآله وسلّم را رها كنيم به پيش اينان و آنان برود و در ميان كـوه‌هاي مكّه راند‌ه شـود و بترسد؟ هفتاد مرد [4]در موسم حجّ به مكّه رفتند و به خدمت او رسيدند. با او درّۀ عقبه را وعده‌ گـذاشـتيم‌. يك يك و دو دو بدانجا رفتيم تـا هـمگان در آنجا گرد آمديم‌. گفتيم‌: اي پيغمبر خدا بر چه چيز با تو بيعت كنيم‌؟ فرمود: 

(تبايعوني على السمع والطاعة في النشاط والكسل , والنفقة في العسر واليسر , وعلى الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر , وأن تقولوا في الله لا تخافوا في الله لومة لائم , وعلى أن تنصروني فتمنعوني إذا قدمت عليكم مما تمنعون منه أنفسكم وأزواجكم وأبناءكم , ولكم الجنة ).

با من بيعت مي‌كنيد بر شنيدن و اطاعت كردن در آنچه دوست داريد انجام بدهيد و در آنـچه دوست نداريـد انجام بدهيد، و خرج كردن دارائي در وقت تنگدستي و نداشتن و در وقت گشايش و داشتن‌، و دستور دادن به كار نيك و باز داشتن از كار بـد، و در راه خدا سـخن بگوئيد و در راه كسب خشـــــودي او از سـرزنش سرزنش كننده‌اي باكي نداشته باشيد، و وقتي كه بـه پيش شما آمـدم مـرا كـمك و يـاري دهـيد و مـصون و محفوظ كنيد از چيزي كه خودتان را و اهـل و عـيال و فرزندان خودتان را از آن مصون و محفوظ مي‌داريد. و اگر چنين كنيد بهشت از آن شما خواهد بود.

برخاستيم و به سوي پيغمبر رفتيم‌. اسعد پسـر زراره - كه از همه‌ كوچك‌تر بود -‌در روايت بيهقي -‌ او از تمام هفتاد نفر كم سن و سـال‌تر بـود -‌ مگر از مـن‌، دست پيغمبر را گرفت و گفت‌: اي اهل يثرب آرام بگـيريد و آهسته باشيد. ما سينه‌هاي شتران را به سـوي پـيغمبر نزده‌ايم و آنها را به تاخت در نياورده‌ايم مگر اين كـه مي‌دانستيم‌ كه او فرستادۀ يزدان است‌. امروز كـه او را بيرون مي‌آوريد، همين بيرون آوردن دشمني با جملگي عـربها است‌. كشتن بـرگزيدگان شـما را در پـي دارد. شمشيرها شما را لت و پار مي‌كنند... اگر شفا بر ايـن كارها شكيبائي مـي‌ورزيد، او را بـپذيريد و با خـود برگيريد و پاداش شما با خدا است‌. ‌اما اگر شما مردماني هستيد كه بر خود مي‌ترسيد و هراس داريد، به ترك او بگوئيد و او را رها ‌كنيد، و اين‌ كار را آشكار و روشن بگوئيد كه چنين امري در پيشگاه يزدان داراي معذرت بهتري است‌... گفتند: ا‌ي سعد آرام باش‌! به خدا سوگند اين معامله را رها نمي‌سازيم‌، و هـرگز آن را از خـود سلب نمي‌كنيم‌! جابر گفته است‌: پس برخاستيم و بـا او بيعت‌ كرديم‌. تعهّدهائي از ما گـرفت و شروطي را در ميان گذاشت‌، و در برابر آن بهشت را به ما وعده داد)‌. (‌امام احمد و بيهقي از راه داود پسر عبدالرحمن عطّار - بيهقي حاكـم را نيز افزوده است - با اسنادي ‌كه داشـته است و از يحيي پسر سليم ‌كه هر دو نفر از عبدالله پسر عثمان پسر خيثم‌، و او از ابوادريس با همان اسناد روايت نموده‌اند. اين اسناد خوبي با شرط مسلّم است هر چند آن را استخرا‌ج نكرده‌اند. بزّاز گفته است‌: غـير از ابن خيثم ديگران نيز آن را نقل كرده‌اند، امّا از جابر جز بدين شيوه اطّلاع نداريم ‌كه روايت شده باشد)‌.  

در اين صورت انصار ا‌ز روي يقين مي‌دا‌نستند و كاملاً بر ايشان روشن بود كه وظائف و تكاليف و سختيها و دشواريهاي اين بيعت چيست‌. آنان مي‌دانستند كـه در برابر انعام اين وظائف و تكاليف‌، و در مقابل تـحمّل اين سختيها و دشواريها چـيزي در ايـن دنــيا بديشان وعده داده نشده است - ‌حتّي وعدۀ پيروزي و چيره شدن - در برابر ان بديشان جز وعدۀ بهشت داده نشده است‌... امّا با وجود اين فهم و آگاهي‌، تا اين اندازه بر اين بيعت حرص و جوش داشتند... اين است‌ كه آنان با پــيشتازا‌ن مـهاجرين هـمسان و همرديف مـي‌شوند، مهاجريني‌ كه اين ‌كاخ اسلام نام را ساختند و اين چنين خود را آمادۀ جانبازي كردند و جزو سنگهاي زير بناي استوار جامعۀ اسلامي در نخستين روزهـاي حكومت اسلامي در مدينه گرديدند.

ليكن جامعۀ مدينه هميشه بر اين خلوص و پـاكـي نماند... اسلام ظاهر گرديد و در مدينه پخش و آ‌شكار شد. اشخاص زيادي كه بيشترشان بـزرگان قوم خود بودند مجبور گرديدند براي حفظ جاه و مقام خويش با قوم خود همراه و همگام بشوند و به ظـاهر اسـلام را بپذيرند... هنگامي‌ كه جنگ بدر پيش آمد، بزرگ اين چنين اشخاصي عبدالله پسر أبيّ پسر سلول گفت‌: ايـن كاري است‌ كه روي آورده اسـت‌! ا‌ز روي نفاق مسلمان شد. قطعاً بايد بسياري از افراد را امواج زمان همراه با ديگران به سوي اسلام برده باشد و با تـقليد از آنـان مسلمان شده باشند. هر چند كه اينان منافق نبوده‌اند، ولي از اسلام سر در نياورده‌اند و آگاهي چنداني پيدا نكرده‌اند و با قالب اسلامي قالبريزي و ساخته و پرداخته نشده‌اند... اين هم مـايۀ تـزلزل بـناي جـامعۀ نوبنياد مدينه شده بود، و اختلاف سطح ايمان در ميان مسلمانان‌، رخنه در كار ايشان ايجاد نموده بود.

در اينجا بود كه برنامۀ تربيتي مـمتاز قرآنـي‌، تـحت رهبري پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم ‌شروع‌ كرد به ‌كار كـردن بـر روي ايـن عناصر تـازه‌، و دست‌اند‌ر كار برگشت همنوائي و هماوائي و سازگاري و همطرازي سطحهاي عقيده و خلق و خوي و رفتار و كردار عناصر گوناگوني گرديد كه به پيكرۀ جامعۀ نو‌پا و نوخاسته داخل شـده بودند.  

وقتي‌ كه به سوره‌هاي مدني -‌ به ترتيب تقريبي نزول آنها -‌ مراجعه مي‌كنيم‌، ما متوجّه‌ كوشش و پويش فراواني مي‌گرديم كـه بـذل كـار ذوب مـجدّد عـناصر گوناگوني شده است ‌كه به جامعۀ اسلامي در آمده‌اند. مخصوصاً اين عناصر پـيوسته و پـياپي بدين جـامعه درآمده‌اند، با وجود اين ‌كه قريش به دشـمني خـود و برانگيختن همۀ جزيرةالعرب ادامه داده است‌، و يهوديان نابكار نيز مـوضع زشت و پـلشتي بـه خـود گرفته‌اند و به تحريك عناصر دشمن و بدسگال آئــين جـديد و مجموعۀ جد‌يد كـوشيده‌انـد. كـار ذوب و هماهنگي بخشدن‌، پيوسته ادامه يافته ا‌ست‌، و لحظه‌ا‌ي سستي و غفلت نورزيده است‌.

با وجود همۀ اين تلاشها پيوسته در زمانهاي مختلف - به ويژه در اوقات سختي و دشواري -‌ بيماريهاي ضعف و نفاق و شكّ و ترديد و بخل جان و مال و تــرس از روياروئي با خطرها پديدار و نمودار گرديده است‌... مخصوصاً چنين بيماريهائي پيدا و هو‌يدا شد، - اثـر روشن نبودن عقيده‌اي‌ كـه رابطۀ ميان مسـلمان و خويشاوندان اهل جاهليّت او را قاطعانه بيان‌ كند و توضيح دهد... نصوص قرآنـي در سوره هاي پـياپي‌، برايمان پرده از بيماريهائي به كنار مي‌زند كـه بـرنامۀ قرآني به شكلها و شيوه‌هاي‌ گوناگون ممتاز يزداني به مداواي آنها مي‌پردازد و در معالجۀ آنها كمال كوشش را مـبذول مـي‌دارد... براي نمونه از ايـن نـصوص بخشهائي را ذكر مي‌كنيم‌:

(كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ (٥)يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَمَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ (٦)وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ (٧)لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ) (٨)

 (‌ناخشنودي بعضي از شما از چگونگي تـقسيم غنائم بدر) همانند آن است كه خداونـد تـو را از خـانه‌ات (‌در مدينه‌، به سوي ميدان بدر) به حقّ بـيرون فرستاد، در حالي كـه جمعي ار مـؤمنان (‌چون آمادگي جنگ را نداشتند، از اين امر) ناخشنود بودند (‌ولي برخلاف ديد محدود آنان دربارۀ احكام الهي‌، سرانجام بدر پيروزي چشمگيري بود. اين گروه از مؤمنان‌) با تو دربارۀ حقّ (‌يعني بيرون رفتن جـهت جنگ بـا مشـركان‌) مـجادله مـي‌كنند، پس از آن كـه روشـن شـده است (‌كــه بـرابـر وعده‌اي كه بديشان داده‌اي در جنگ پيروز مي‌شوند)‌. انگار كه به سوي مرگ رانده مي‌شوند و صحنۀ مرگ خويشتن را بـا چشـمان خود) مي‏نگرند. (‌اي مـؤمنان به‌ ياد آوريد) آن گاه را كه خداوند پيروزي بر يكي از دو دسته را به شما وعده داده (‌پيروزي بر كاروان تجاري قـريش بـه سـرپرستي ابوسفيان‌، و يـا پـيروزي بـر لشكري كه از مكّه تدارك شـده بـود و بـه سـرپرستي ابوجهل براي نجات كـاروان آمده بود)‌. شـما دوست مي‌داشتيد دسته‌اي نصيب شـما گردد كه از قدرت و قوّت چنداني برخوردار نيست (‌كه كـاروان بـود،‌) ولي خدا مي‌خواست حقّ را با سخنان خود (‌كه بيانگر اراده و قدرت يزدانند، براي مردم‌) ظاهر و استوار گرداند و كـافران را (‌از سـرزمين عـرب بـا پـيروزي مـؤمنان‌) ريشـه‌كن كند (‌لذا شما را با لشكر قريش درگير كرد)‌. تا بدين وسيله حقّ را (‌كه اسلام است‌) پابرجـا و بـاطل را (‌كه شرك است‌) تباه گرداند، هر چند كه بزهكاران (‌كافر و طغيانگر، آن را) نپسندند. (انفال/5-8)  

(هو الذي أنزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن أم الكتاب وأخر متشابهات . فأما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأويله , وما يعلم تأويله إلا الله , والراسخون في العلم يقولون:آمنا به , كل من عند ربنا , وما يذكر إلا أولو الألباب . ربنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمة إنك أنت الوهاب . ربنا إنك جامع الناس ليوم لا ريب فيه , إن الله لا يخلف الميعاد).

  او است كه كتاب (‌قـرآن‌) را بر تـو نازل كـرده است‌؛ بخشي از آن‌، آيــه‌هاي مـحكمات است (‌و مــعاني مشخّصي و اهداف روشني دارند و) آنها اصل و اساس اين كتاب هسـتند، و بـخشي از آن آيـه‌هاي مـتشابهات است‌، (‌و معاني دقيقي دارند و احتمالات مختلفي در آنها مي‌رود)‌. و امّا كساني كـه در دلهـايشان كـژي است (‌و گريز از حقّ‌، زواياي وجودشان را فراگرفته است‌) بــراي فـتنه‌انگـيزي و تأويــل (‌نــادرست‌) بـه دنـبال متشابهات مي‌افتند. در حالي كه تأويل (‌درست‌) آنها را جز خداوند و كساني نمي‌دانند كــه راسـخان (‌و ثـابت قـدمان‌) در دانش هســتند. (‌ايـن چـين وارستگان و فرزانگاني‌) مي‌گويند: ما به همۀ آنها ايمان داريـم (‌و در پرتو دانش مي‌دانيم كه محكمات و متشابهات‌) هـمه از سـوي خداي ما است‌. و (‌ايـن را) جز صـاحبان عقل (‌سليمي كه از هوا و هوس فرمان نمي‌برند، نمي‌دانند و) مـــتذكّر نـمي‌شوند. (‌چـنين فرزانگان خـردمندي مي‌گويند:‌) پروردگارا! دلهاي ما را (‌از راه حقّ‌) منخرف مگردان بعد از آن كه ما را (‌حلاوت هدايت چشانده و به سـوي حقيقت‌) رهنمود نموده‌اي‌، و از جانب خود رحمتي به ما عطاء كن‌. بيگمان بخشايشگر توئي تـو. پروردگارا! تو مردمان را در روزي كه تـرديدي در آن نيست جمع خواهي كرد (‌تا همگان را در برابر كارشان پاداش دهي و بدين امـر وعده داده‌اي و) بيگمان خدا خلاف وعده نمي‌كند. (‌آل عمر‌ان / 7-9)

(ألم تر إلى الذين نافقوا يقولون لإخوانهم الذين كفروا من أهل الكتاب:لئن أخرجتم لنخرجن معكم ولا نطيع فيكم أحدا أبدا , وإن قوتلتم لننصرنكم , والله يشهد إنهم لكاذبون . لئن أخرجوا لا يخرجون معهم , ولئن قوتلوا لا ينصرونهم ولئن نصروهم ليولن الأدبار ثم لا ينصرون . لأنتم أشد رهبة في صدورهم من الله , ذلك بأنهم قوم لا يفقهون).

 آيا منافقاني را نديده‌اي كه پيوسته به برادران كافر اهل كتاب خود مي‌گويند: هرگاه شما را بيرون كنند، ما هم با شما بيرون خواهيم آمد، و هرگز به زيان شما از سخن كسي فرمانبرداري نخواهيم كرد، و اگر با شما جنگ و پيكار شود، قطعاً به كمكتان شتافتـه و ياريتان خواهيم كرد. خدا گواهي مي‌دهد كه آنان دروغ مي‌گويند (‌و بـه عهد خود وفا نمي‌كنند)‌. هرگاه بيرون كـرده شـوند، بـا آنان بيرون نمي‌روند، و اگر بـا ايشــان جنگ و پيكار شود، به كمكشان نمي‌شتابند و يـاريشان نـمي‌دهند، و اگر هم (‌فرضاً) به كمك و ياريشان روند، پشت مي‌كنند و مي‌گريزند، و ديگر كمك و ياري نخـواهند شد (‌و خدا ايشان را هلاك مي‌گرداند)‌. هـراس شما در سـينه‌هاي ايشان‌، بيش از هراس آنان از خدا است‌! اين بدان خاطر است كه ايشان مردمان نفهم و ناداني هستند (‌و عظمت خداي را درك نمي‌كنـد)‌.(‌حـشر /11-13) 

(يا أيها الذين آمنوا اذكروا نعمة الله عليكم إذ جاءتكم جنود فأرسلنا عليهم ريحا وجنودا لم تروها , وكان الله بما تعملون بصيرا . إذ جاءوكم من فوقكم ومن أسفل منكم , وإذ زاغت الأبصار وبلغت القلوب الحناجر , وتظنون بالله الظنونا , هنالك ابتلي المؤمنون وزلزلوا زلزالا شديدا . وإذ يقول المنافقون والذين في قلوبهم مرض:ما وعدنا الله ورسوله إلا غرورا . وإذ قالت طائفة منهم:يا أهل يثرب لا مقام لكمفارجعوا , ويستأذن فريق منهم النبي يقولون:إن بيوتنا عورة - وما هي بعورة - إن يريدون إلا فرارا . ولو دخلت عليهم من أقطارها ثم سئلوا الفتنة لآتوها وما تلبثوا بها إلا يسيرا ...).

اي مــؤمنان‌! بــه يـاد آوريـد نـعمت خداي را در حـقّ خودتان‌، بدان گاه كه لشكرها به سراغ شما آمـدند (‌تـا كار اسلام را براي هميشه يكسره كنند. يعني پيغمبر را بكشند و مسلمانان را در هم بكـوبند و مـدينه را غـارت كنند، و بالأخره چراغ اسلام را خاموش سازند)‌. ولی ما تند باد (‌سخت سردي‌) را بر آنان گماشتيم و لشكرهائي (‌از فرشتگان‌) را به سويشان روانه كرديم كه شما آنان را نمي‌ديديد. (‌فرشتگان رعب و هراس را به دلهـايشان انداختند و طوفان باد خيمه و خرگاه ايشـان را بـازيچه قرار داد و بدين وسيله آنان را درهم‌ كوبيديم‌)‌. خداونـد مي‌ديد كارهائي را كـه مي‌كرديد. (‌بـه خـاطر بياوريد) زماني را كه دشمنان از طرف بالا و پائين (‌شهر) شـما، به سوي شما آمدند (‌و مـدينه را مـحاصره كردند)‌، و زماني را كه چشمها (‌از شدّت وحشت‌) خيره شده بود، و جانها به لب رسيده بو‌د، و گمانهاي گوناگوني دربارۀ (‌وعدۀ) خدا داشتيد (‌قوي الايمان به وعدۀ الهي مطمئن، و ضعيف الايمان نامطمئن بود)‌. در ايـن وقت مـؤمنان (‌در كورۀ داغ حوادث جنگ و مبارزه و هلاك و هراس‌) آزمايش شدند و سخت به اضطراب افتادند. و (‌بـه يـاد آوريد) زماني را كه مـنافقان و آنـان كه در دلهـايشان بــيماري (‌نـفاق‌) بود مـي‌گفتند: خدا و پـيغمبرش جـز وعده‌هاي دروغين به مـا نـداده‌انـد. و (‌بـه يـاد آوريـد) زماني را كه گروهي از آنان (‌كه منافق و ضعيف الايمان بودند) گفتند: اي اهل يثرب‌! ايـنجا (‌كنار خندق‌) جاي ماندگاري شما نيست (‌و ايستادگي در كارزار، همگان را زيانبار مي‌سازد)‌، لذا (‌بـه مـنازل خود) برگرديد ... دسته‌اي از ايشـان هـم از پـيغمبر اجـازۀ (‌بـازگشت بـه خانه‌هاي خود را) خواستند و گفتند: واقعاً خانه‌هاي ما بدون حفاظ و نااستوار است (‌و بايد بـراي نگهباني از آنها برگرديـم‌)‌. در حالي كه بدون حفاظ و نااستوار نبود و مرادشان جز فرار (‌از جنگ‌) نبود. (‌آنـان آن انـداره سست اراده و ايمانند كه نه آمادۀ پيكار با دشـمن و نـه پذيراي شهادتند) و اگر احزاب از جوانب مدينه وارد آن شوند (‌و شهر را اشغال كنند) و بديشان پيشنهاد نمايند كه از دين برگرديد (‌و بت‌پرستي و شرك را بپذيريد) به سرعت مي‌پذيرند و جر مدّت كمي بـراي انتخاب ايـن پيشنهاد درنگ نخواهند كرد!. (‌احز‌اب / 9-14)  

(يا أيها الذين أمنوا خذوا حذركم , فانفروا ثبات أو انفروا جميعا . وإن منكم لمن ليبطئن , فإن أصابتكم مصيبة قال:قد أنعم الله علي إذ لم أكن معهم شهيدا . ولئن أصابكم فضل من الله ليقولن - كأن لم تكن بينكم وبينه مودة -:يا ليتني كنت معهم فأفوز فوزا عظيما ).

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، احتياط نمائيد و آمادگي خود را (‌براي مقابلۀ با دشـمنان‌) حفظ كنيد، و (‌بـراي تاكتيك زمان و مكان‌) دسته دسته يا همگي بـا هــم (‌بـه سوي جنگ‌) بيرون رويد. در ميان شما گروهي هستند كه (‌منافقند و خويشتن را جزو شما قلمداد مـي‌نمايند و به جهاد نمي‌روند و) سستي مـي‌كنند و ديگـران را نـير سست مـي‌نمايند و از جنگ بــازمي‌دارنـد. پس اگر مـصيبتي بـه شما رسيد (‌طـعنه زنـان‌) مـي‌گويند: بـه راستي خداوند به ما لطف فـرمود كه جزو آنان (‌در جنگ‌) شركت نداشتيم. و اگر رحمت خدا در برتان گرفت (‌و پيروزي و غنيمتي به شـما دست داد) درست مثل اين كه هرگز ميان شما و ايشان مودّت و دوسـتي نبوده‌، مي‌گويند: كاش ما هم با آنان مي‌بوديم و (‌از اين پـيروزي و دسـتاورد فـراوان غـنيمت‌) بسـي بـهره مي‌برديم‌.(‌نساء / ‌71-73) 

(ألم تر إلى الذين قيل لهم:كفوا أيديكم وأقيموا الصلاة وآتوا الزكاة , فلما كتب عليهم القتال إذا فريق منهم يخشون الناس كخشية الله أو أشد خشية , وقالوا:ربنا لم كتبت علينا القتال ? لولا أخرتنا إلى أجل قريب ! قل:متاع الدنيا قليل , والآخرة خير لمن اتقى , ولا تظلمون فتيلا . أينما تكونوا يدرككم الموت ولو كنتم في بروج مشيدة , وإن تصبهم حسنة يقولوا:هذه من عند الله , وإن تصبهم سيئة يقولوا:هذه من عندك . قل:كل من عند الله , فمال هؤلاء القوم لا يكادون يفقهون حديثا . . . ).

آيا نمي‌بيني (‌اي محمّد و تعجّب نمي‌كني از) كساني كـه (‌پيش از آن كه اجازۀ جنگ صادر شود، نسبت به جنگ علاقه نشان مي‌دادند و هر چند) بديشان گفته مـي‌شد: (‌وقت جهاد فرا نرسيده است‌) دست از جنگ بـداريـد و نماز را بر پا داريـد و زكات مـال بدر كـنيد (‌در ظـاهر شتاب مي‌كردند و گوششان به كسي بدهكار نبود)‌. امّا وقتي كه جنگ بر آنان واجب گرديد (‌و فرمان جهاد داده شد) بدين هنگام دسته‌اي از ايشـان از مردم همانگونه ترسيدند و هراس برداشتند كه از خدا تـرس و هـراس داشتند! و بلكه بيشتر هم دچار خوف و وحشت شدند) و گفتند: پروردگارا! چرا (‌بـدين زودي‌) جنگ را بر مـا واجب كردي‌؟ چه مي‌شد اگر بـه مـا فرصت بـيشتري مي‌دادي (‌تا از لذائذ دنيا بهره مي‌گرفتيم‌؟‌)‌. بگو: كـالاي دنيا اندك است و آخرت براي كسي كه پرهيزگار پاشد بهتر است‌، (‌و جزاي شما داده شود) و كمترين سـتمي به شما نشود. هر كجا باشيد، مرگ شما را درمـي‌يابد، اگر چه در برجهاي محكم و اسـتوار جايگزين بـاشيد. (‌ايـن تـرسويان منافق‌) اگر خير و خوبي (‌از قبيل پـيروزي و غنيمت‌) بـديشان رسـد، مي‌گويند: ايـن از سـوي خـدا است‌؛ و اگر بــدي و مـصيبتي (‌از قبيل خشكسالي و شكست‌) بديشان رسد، مي‌گويند: ايـن از (‌شوم و نامباركي‌) تو است‌! (‌بدانان‌) بگو: همۀ (‌آنچه از خوبي و بدي به شما مـي‌رسد) از سـوي خدا است (‌و برابر قضا و قدر حقّ تـعالي و بـر پـايۀ علّت و مـعلول انجام مي‌پذيرد)‌. اين مردمان را چه شده است كه سخن نمي‌فهمند) (‌و منطق سرشان نمي‌شود؟‌)‌.(‌نساء / 77-٧٨) 

(إنما الحياة الدنيا لعب ولهو , وإن تؤمنوا وتتقوا يؤتكم أجوركم ولا يسألكم أموالكم . إن يسألكموها فيحفكم تبخلوا ويخرج أضغانكم . ها أنتم هؤلاء تدعون لتنفقوا في سبيل الله . فمنكم من يبخل , ومن يبخل فإنما يبخل عن نفسه , والله الغني وأنتم الفقراء , وإن تتولوا يستبدل قوما غيركم ثم لا يكونوا أمثالكم).

زندگي دنيا بازي و سرگرمي بيش نيست‌، و اگر ايـمان بياوريد و پرهيزگاري كنيد، خداوند پاداش شما را بـه نحو كامل مي‌دهد و دارائي شمـا را هم نمي‌خواهـد. اگر خداونـد از شـما امـوالتـان را درخواست كـند، و حتّي اصرار هم بورزد، شما (‌به خاطر دلبستگي شديد و مال دوستي سرشتي انسـان‌) بـخل نشـان خواهيد داد و تـنگچشمي خواهيد كرد، و بـاعث بـروز كينه‌هايتان مي‌شود. (‌پس خدا كه شما را مي‌شناسد، چنين كاري را نمي‌كند)‌. آگاه باشيد كه شما (‌از سـوي آفريدگارتان‌) دعوت به انفاق در راه خدا مـي‌شويد. بـعضی از شـما بخل مي‌ورزند. هر كس هم بخل بورزد، در حقّ خـود بخل مي‌ورزد (‌و زيان آن مـتوجّه خودش می‌گردد)‌. زيرا خدا بي‌نياز است و شما نيازمنديد... اگر شما (‌از فرمان خدا سرپيچي كنيد و) روي بـرتابيد، مردمان ديگري را جايگزين شما مي‏‎گرداند (‌و اين مأوريّت را به گروه ديگري مـي‌سپارد) كه هرگز هـمسان شـما نخواهند بود (‌و از ايثار و فداكـاري و بـذل جـان و مـال خودداري خواهند كرد و از فرمان يزدان روی گردان نخواهند شد)‌.(‌محمّد / 36-38)  

(ألم تر إلى الذين تولوا قوما غضب الله عليهم , ما هم منكم ولا منهم , ويحلفون على الكذب وهم يعلمون . أعد الله لهم عذابا شديدا , إنهم ساء ما كانوا يعملون . اتخذوا أيمانهم جنة فصدوا عن سبيل الله فلهم عذاب مهين . لن تغني عنهم أموالهم ولا أولادهم من الله شيئا , أولئك أصحاب النار هم فيها خالدون . يوم يبعثهم الله جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم ويحسبون أنهم على شيء , ألا إنهم هم الكاذبون . استحوذ عليهم الشيطان فأنساهم ذكر الله , أولئك حزب الشيطان , ألا إن حزب الشيطان هم الخاسرون . إن الذين يحادون الله ورسوله أولئك في الأذلين , كتب الله لأغلبن أنا ورسلي , إن الله قوي عزيز . لا تجد قوما يؤمنون بالله واليوم الآخر يوادون من حاد الله ورسوله , ولو كانوا آباءهم أو أبناءهم أو إخوانهم أو عشيرتهم , أولئك كتب في قلوبهم الإيمان وأيدهم بروح منه , ويدخلهم جنات تجري من تحتها الأنهار خالدين فيها , رضي الله عنهم ورضوا عنه , أولئك حزب الله , ألا إن حزب الله هم المفلحون). 

آيا آگاهي از كساني كه گروهي را به دوستي مي‏‎گيرند كه خدا بر آنان خشمگين است‌. ايـنان (‌مـنافقاني بـيش نبوده و) نه از شمايند و نه از آنانند. چنين كسـاني بـه گونۀ آگاهانه سوگند دروغ ياد مي‌كنند! خداونـد عذاب سختي را براي ايشان آماده كرده و تـهيّه ديـده است‌. آنـان چـه كـار بـدي مـي‌كنند! آنـان سـوگندهايشان را سپري (‌براي حفظ جان و مال خود) ساخته‌اند و بـدين وسيله مردمان را از راه يزدان بازداشته‌اند، و لذا عذاب خواركننده‌اي دارند. امـوالشــان و اولادشـان‌، بـه هـيچ وجه ايشان را از دست خدا مصون و محفوظ نمي‌دارد. اينان دوزخيانند و در دوزخ جاودانـه مـي‌مانند. روزي خداوند همۀ آنان را زنده مي‏‎گرداند. آن روز براي خدا (‌به دروغ‌) سوگند مي‌خورند همانگونه كه (‌امـروز بـه دروغ‌) براي شما سوگند مي‌خورند، و گمان مي‌برند كـه ايشان داراي چيزي (‌از هوش و زرنگي‌) هسـتنذ! (‌و با اين سوگندهاي دروغ‌، خويشتن را مي‌رهانند و به جائي مي‌رسانند)‌. هان‌! ايشان دروغگويانند (‌و گرفتار خشم و عذاب يزدانند)‌. اهريمن بر آنان چيره گشته است (‌و با وسوسه‌هاي خود ايشان را از راستاي راه به در كرده است‌) و ياد خدا را از خاطرشان برده است‌. اينان حزب اهريمن هستند. هـان‌! قطعاً حزب اهـريمن زيـانكار و زيانبارند. مسلّماً كساني كه با خدا و پيغمبرش دشمني مي‌كنند، از زمـرۀ پست‌تـرين و خوارتـرين (‌مـردمان‌) خواهند بود. خداوند چنين مقدّر كرده است كـه من و پــيغمبرانـم قطعاً پـيروز مـي‌گرديم‌. بيگمان خداوند نيرومند چيره است‌. مردماني را نخواهي يـافت كه بـه خدا و روز قيامت ايمان داشته باشند، ولي كساني را به دوستی بگيرند كه با خدا و پيغمبرش دشمنی ورزيده باشند، هر چند كه آنان پدران‌، يا پسران‌، يا بـرادران‌، و يا قوم و قبيلۀ ايشان باشند. چرا كـه مؤمنان‌، خدا بـر دلهايشان رقم ايمان زده است‌، و با نفخۀ ربّـاني خود ياريشان داده است و تقويتشان كرده است‌، و ايشان را به باغهاي بهشتي داخل مي‏‎گرداند كه از زير (‌كاخها و درختان‌) آنها رودبارها روان است‌، و جاودانه در آنجا می‌مانند. خدا از آنـان خشـنود، و ايشان هـم از خدا خشنودند. اينان حزب يزدانند. هان‌! حزب يزدان‌، قطعاً پيروز و رستگار است‌.(‌مجادله /14-22)

(يا أيها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود والنصارى أولياء , بعضهم أولياء بعض , ومن يتولهم منكم فإنه منهم , إن الله لا يهدي القوم الظالمين . فترى الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم , يقولون:نخشى أن تصيبنا دائرة , فعسى الله أن يأتي بالفتح أو أمر من عنده , فيصبحوا على ما أسروا في أنفسهم نادمين . ويقول الذين آمنوا:أهؤلاء الذين أقسموا بالله جهد أيمانهم إنهم لمعكم ? حبطت أعمالهم فأصبحوا خاسرين). 

اي مؤمنان‌! يهوديان و مسيحيان را به دوستي نگيريد (‌و به طريق اولي آنان را به سرپرستي نپذيريد)‌. ايشان برخـي دوست بـرخي ديگرند (‌و در دشمني با شما يكسان و برابرند)‌. هر كس از شما بـا ايشـان دوسـتي ورزد (‌و آنان را بـه سـرپرستي بـپذيرد) بيگمان او از زمرۀ ايشان بشمار است‌. و شكّ نيست كه خداوند افراد ستمگر را (‌به سـوي ايمان‌) هـدايت نمي‏‎كند. مـي‌بيني كساني كه بيماري (‌ضعف و شكّ و نقاق‌) به دل دارند، (‌در دوستي و ياري با يهوديان و مسيحيان‌) بر يكديگر سبقت مي‏‎گيرند و مـي‌گويند: مـي‌ترسيم كـه (‌روزگـار برگردد و) بلائي بر سر ما آيد (‌و به كمك ايشان نيازمند شويم‌)‌. اميد است كه خداوند فتح (‌مكّه‌) را پيش بياورد يا از جانب خود كاري كند (‌و دشمنان اسلام را نابود و منافقان را رسوا نمايد) و اين دسته از آنـچه در دل پنهان داشته‌اند پشيمان گردند (‌و بـر ضـعف و شكّ و نـفاق خود افسوس خورند. بدانگاه كـه فتح و پـيروزي فرا رسد) مؤمنان مي‌گويند: آيا اينان همان كساني هستند كه با شدّت و با حدّت بـه خدا سوگند مـي‌خوردند و مي‏‎گفتند ما (‌بر آئين شمائيم و همچون شما مسـلمانيم و) با شما هستيم‌! (‌دروغ گفتند و) كردارشان بيهوده و تباه گشت (‌و رنجشان بـر بـاد رفت و تـلاششان هـدر گرديد) و زيانكار شدند (‌و هم ايمان و هم ياري مؤمنان را از دست دادند)‌. (‌مائده /51-53)  

(يا أيها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوي وعدوكم أولياء تلقون إليهم بالمودة وقد كفروا بما جاءكم من الحق , يخرجون الرسول وإياكم أن تؤمنوا بالله ربكم , إن كنتم خرجتم جهادا في سبيلي وابتغاء مرضاتي , تسرون إليهم بالمودة , وأنا أعلم بما أخفيتم وما أعلنتم , ومن يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل . إن يثقفوكم يكونوا لكم أعداء , ويبسطوا إليكم أيديهم وألسنتهم بالسوء وودوا لو تكفرون . لن تنفعكم أرحامكم ولا أولادكم ,يوم القيامة يفصل بينكم , والله بما تعملون بصير . قد كانت لكم أسوة حسنة في إبراهيم والذين معه , إذ قالوا لقومهم:إنا برآء منكم ومما تعبدون من دون الله , كفرنا بكم وبدا بيننا وبينكم العداوة والبغضاء أبدا حتى تؤمنوا بالله وحده . إلا قول إبراهيم لأبيه:لأستغفرن لك وما أملك لك من الله من شيء , ربنا عليك توكلنا وإليك أنبنا وإليك المصير). 

اي مـؤمنان‌! دشـمنان مــن و دشـمنان خويش را بـه دوستي نگيريد. شما نسبت بديشان مـحبّت مـي‌كنيد و مودّت مي‌ورزيد، در حالي كه آنان بـه حقّ و حقيقتي ايمان ندارند كه براي شما آمده است‌. پيغمبر و شـما را به خاطر ايمان آوردن به خدا كه پروردگارتان است (‌از شهر و ديارتان‌) بيرون مي‌رانند. اگر شما بـراي جـهاد در راه مـن و طـلب خشـنوديم (‌هجرت كرده‌ايـد و از زادگاه خويشتن‌) بيرون آمـده‌ايـد (‌بـا ايشـان پيوند دوسـتي برقرار نسـازيد)‌. در نهان بـا آنـان دوستي مي‌كنيد، در حالي كه من نسبت به هر چه پنـهان مي‌داريد يا آشكار مي‌سازيد (‌از همگان‌) مطّلع‌تر و آگاه تر هستم‌. هـر كس از شـما چنين كاري را بكند، از راستاي راه منحرف گشته است‌. اگر بر شـما دست يـابند دشـمنان شما مي‌گردند، و دست تعدّي به سويتان دراز مي‏كنند، و زبــان را در حقّ شما بـه بدي مـي‌گشايند، و آرزو مي‏‎كنند كه كاش مي‌شد كافر شويد. هرگز خـو يشاوندان و فرزندانتـان سودي به حـالتان نـخواهند داشت‌. روز قيامت‌، خدا در ميانتان قضاوت و داوري خوا‌هد كرد خدا مي‌بيند هـر كـاري را كه خـواهـيد كرد. (‌رفتار و كردار) ابراهيم و كساني كه بدو گرويده بودند، الگوي خوبي براي شما است‌، بدان گاه كه به قوم خود گفتند: ما از شما و از چيزهائي كــه بـغير از خـدا می پرستيد، بيزار و گريزانيم‌، و شما را قبول نداريم و در حقّ شـما بي‌اعتنـائيم‌، و دشمنانگي و كينه‌توزي هميشگي ميان ما و شما پديدار آمده است‌، تا زماني كه بـه خداي يگانه ايمان مي‌آوريد و او را به يگانگي مي‌پرستيد. (‌كردار و رفتار ابراهيم و گروندگان بدو، سرمشق خوبي بـراي شما است‌) مگر سخني كه ابراهيم به پدر خود گفت‌: من قطعاً براي تو طلب آمرزش مي‌كنم‌، و در عين حال براي تو در پيشگاه خدا هيچ كار ديگري نمي‌توانم بكنم‌. (‌اين سخن‌، چيزي نيست كه بدان اقتداء كنيد)‌... پروردگارا! به تو توكّل مي‌كنيم‌، و به تو روي مي‌آوريم‌، و بازگشت به سوي تو است (‌و همۀ راه‌ها سر به جانب تـو دارد و به تو منتهي مي‌گردد)‌. (‌ممتحنه/1-4)

  اين نمونه‌هاي دهگانه از سوره‌هاي‌ گوناگون ما را بس است براي دليل بر بيماريهائي كه در جامعۀ اسلامي پيدا مي‌گرديد... بيماريهائي كه نتيجۀ طبيعی و قـطعي داخل شدن پياپي عناصر جديد به آن بود، عناصري كه نمي‌توانند ذوب گـردند و بـا اركـان پـديدار بنيادين يكدست و يكرنگ هماوا و همساز شوند، مگر پس از گذشت دوره‌اي از زمـان و تـلاش بـيشمار و تـربيت مستمرّ چنين عناصري‌.

امّا بنياد جامعۀ اسلامي از آن جهت در مدينه سالم و در امان ماند چون اركان مخلص آن در اصل بر پـايۀ استواري برجا و بـرپا بود كـه از مـهاجرين و انـصار تشكيل و فراهم آمده بود، پايه‌اي ‌كه به سبب استحكام و ارتباط لازم ميان بخشها و قسمتهاي تشكيل دهـندۀ ساختار آن‌، مي‌توانست تاب مقاومت در برابر همۀ بيماريها و ناگواريها و پديده‌ها و آشفتگيهائي را بياورد كه چه بسا روي مي‌داد و آن را در معرض خـطرهائي مي‌انداخت كه عناصري را مي‌نماياند كـه هـنوز ذوب نگرديده‌انـد و پخته و رسـيده نشـده‌انـد و پـيوند و همبستگی پيدا نكرده‌اند.

اين چنين عناصري هم‌ كم‌كم ذوب مي‌گرديدند و پاكيزه و پالوده مي‌شدند و با پايۀ اصيل و بنيادين‌، هماهنگي و همبستگي پيدا مي‌كردند، و گريزپايان و نافرماياني كه از سست دلان و مـنافقان‌، و همچنين از مـتردّدان و ترسويان‌، و از كساني فراهم آمده بودند كه هنوز پرتو عقيده در درونشـان فـروزان و تـابان نگـرديده بود، عقيده‌اي ‌كه همۀ روابط و ارتباطات خود را با ديگران بر اساس آن برجا و برپا مي‌داشـتند... اين وضـع تـا اندكي پيش از فتح مكّه ادامه داشت‌. آن زمان بود كه جامعۀ اسلامي تا انـدازۀ زيـادي هـماهنگي كـامل بـا بنيانگذاران مخلص را پيدا كرد، و مي‌توان گفت تا حدّ زيادي به جامعۀ نمونه‌اي تبديل ‌گرديد كه برنامۀ تربيتي ممتاز الهي هدفش فراهم آمدن آن است و براي تشكيل آن مي‌كوشد.

بلي هميشه در اين جامعه مراتب متفاوتي بوده است ‌كه خود حركت اسلامي آن مراتب را پـديدار كـرده است‌. مجموعه‌هائي از مؤمنان مراتب ممتازي پيدا كرده‌اند به اندازۀ تلاشي كه داشته‌اند و زحماتي‌ كه كشـيده‌انـد و دليري و شهامتي كه در جنبش و پيشتازي و استواري از خود نشان داده‌اند... پيشتازان نخستين مـهاجرين و انصار، و اهل بدر، و اصحاب بيعة الرّضوان در حديبيه‌، امتيازات و درجاتي بوده است‌ كـه به تـرتيب نـصيب گروه‌هائي از مؤمنان راسـتين شـده است‌. سـپس به صورت همگاني كساني ممتاز بوده‌اند كه پيش از فتح مكّه اموال خود را انفاق و هزينه ‌كرده‌اند و در راه خدا جنگيده‌اند. نصوص قرآني، و احاديث نبوي، و اوضاع عملي در جامعۀ اسلامي‌، اين مراتب و منازل عالي را تأكيد مي‌كنند، درجات و امتيازاتي كه جنبش عقيده آنها را پديدار كرده است و بر آنها صراحت دارد:

(والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان رضي الله عنهم ورضوا عنه وأعد لهم جنات تجري من تحتها الأنهار , خالدين فيها أبدا , ذلك الفوز العظيم ).

پيشگامان نخستين مهاجران و انصار، و كساني كه بـه نيكي روش آنان را در پيش گرفتند و راه ايشـان را بـه خوبي پيمودند، خداوند از آنان خشنود است و ايشـان هـم از خدا خشنودند، و خداونـد بـراي آنان بهشت را آماده ساخته است كه در زير (‌درختان و كاخهاي‌) آن رودخانه‌ها جاري است و جاودانـه در آنـجا مـي‌مانند. اين است پيروزي بزرگ و رستگاري سترگ. (‌توبه /100) 

(لعل الله اطلع إلى أهل بدر فقال:اعملوا ما شئتم , فقد وجبت لكم الجنة ).

چه بسا خداوند از بـالا بـر اهل بـدر نگريسته است و فرموده است‌: هر كاري را كه مي‌خواهيد بكنيد، بـهشت كه براي شما واجب گرديده است‌. (‌حديث نبوي است و بخاري آن را استخراج كرده است‌)

اين حديث پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم پاسخي به عمر رضی الله عنهُ است كه از پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم اجازه خواست تا گردن حاطب پسر ابوبلتعه را بزند. چرا كه در لحظه‌اي از ضعف ‌كسي را پنهاني به پيش قريش فرستاده بـود و ايشـان را از آماده شدن پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم براي فتح مكّه آگاه كرده بود.

 (لقد رضي الله عن المؤمنين إذ يبايعونك تحت الشجرة , فعلم ما في قلوبهم , فأنزل السكينة عليهم وأثابهم فتحا قريبا , ومغانم كثيرة يأخذونها وكان الله عزيزا حكيما).

خداوند از مؤمنان راضی گرديد همان دم كه در زير درخت با تو بيعت كردند. خدا می دانست آنچه را كه در درون دلهـايشان (‌از صـداقت و ايـمان و اخلاص و وفاداري به اسلام) نهفته بود؛ لذا اطمينان خاطري به دلهـايشان داد، و فـتح نـزديكي را (‌گـذشته از نـعمت سرمدي آخرت‌) پاداششان كـرد. همراه بـا غنيمتهاي بسياري كه آن را به دست خواهند آورد. خداوند چيرۀ شكست ناپذير و فرزانه‌اي است كه كارهايش بر اساس حكمت است‌. (‌فتح /18و19)

(لا يستوي منكم من أنفق من قبل الفتح وقاتل , أولئك أعظم درجة من الذين أنفقوا من بعد وقاتلوا وكلا وعد الله الحسنى , والله بما تعملون خبير). 

كساني از شما كه پيش از فتح (‌مكّه‌، به سپاه اسلام كمك كرده‌اند و از اموال خود) بـخشيده‌انـد و (‌در راه خدا) جنگيده‌اند، (‌با ديگران‌) بـرابـر و يكسـان نـيستند. آنـان درجه و مقامشان فراتر و برتر از درجه و مقام كساني است كه بعد از فتح (‌مكّه‌، در راه اسلام‌) بذل و بخشش نموده‌اند و جنگيده‌اند... امّا به هر حال‌، خداوند به همه‌، وعدۀ پاداش نيكو مي‌دهد، و او آگاه از هـر آن چيزي است كه مي‌كنيد. (‌حديد /10) 

(مهلا يا خالد , دع عنك أصحابي فوالله لو كان لك أحد ذهبا , ثم أنفقته في سبيل الله ما أدركتغدوة رجل من أصحابي ولا روحة). 

اي خالد! آهسته باش و بس كن‌! دست از اصـحاب مـن بدار. به خدا سوگند اگر تو به اندازۀ كوه احد طلا داشته باشي و آن را در راه خدا خرج كني‌، به اجر يك بامداد يا يك شامگاه مردي از اصحاب دسترسي پيدا نمي‌كني‌.  

(‌ابن قيّم آن را در زاد المعاد ذكر كرده است‌. اين حديث پاسخ پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم به خالد پسر وليد است‌. بدان هنگام‌ كه خالد پسر وليد با عبدالرحمن پسـر عـوف - رضــي الله عـنه -‌ بـه نـفرين و دشنام و سـرزنش و كينه‌توزي يكديگر پرداختند! معلوم است خالد ملقّب به سيف الله به معني شمشير خدا از جانب پـيغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم است‌. و امّا عبدالرحمن پسر عوف از سابقين اوّلين‌، به معني پيشتازان نخستين است‌. پيغمبر خـدا صلّی الله عليه وآله وسلّم به خالد فرمود:

(دع عنك أصحابي).

 دست از اصحاب من بدار.  

مراد او اين دسته و طبقۀ ويژۀ والامقام ممتاز در ميان جامعۀ اسلامي مدينه است‌.

امّا اين طبقه‌ها و دسته‌هائي‌ كه با منزلت و درجۀ‌ ايماني خود ممتاز مي‌گرديدند و آن منازل و درجـات‌، را هـم حركت اسلامي پديدار گردانده بود، مانع اين نمي‌شد سطحهاي ايماني به يكديگر نزديك شوند و در جامعۀ مدينه پيش از فتح مكّه هماهنگ و هـمساز گر‌دند، و بسياري از عـوارض تـزلزل در صـف مسلمانان، و بسياري از پديده‌هاي ضعف‌، و شكّ و دودلي‌، و بخل جاني و مالي‌، و روشن نبودن پرتو عقيدتي‌، و نفاق‌، و... از آن جامعه رخت بربندد و ناپديد گردد. به گونه‌اي‌ كه مي‌توان جامعۀ مـدينه را رويهمرفته بنياد اسلامي بشمار آورد.

ولي فتح مكّه در سال هشتم هجري، و تسـليم شـدن هوازن و ثقيف در طائف‌ كه پيامد فتح مكّه بود، هوازن و ثقيفي‌ كه پس از قريش دو نيروي بزرگ د‌ر جـزيرة العرب بودند، ديگر باره گروه‌هاي تازۀ فراوانی را بـه جامعۀ اسلامي سرازير كرد و آئين اسلام را پذيرفتند و با تفاوتهاي گوناگون سطحهاي ايماني مسلما‌ن شدند. در ميان آنان منافقاني وجود داشتند كه از اسلا‌م بيزار بودند. كسان ديگري هم وجود داشتند كه به سوی اسلام چيرۀ توانا رانده شده بودند. در ميان آنان افراا مؤلفة القلوب نيز بودند، يعني‌ كساني‌ كه لازم بود با خوبي و نيكي و اخلاق شايسته دل ايشان به دست آورده شود. اين چنين اشخاصي‌، با حقائق اصلي اسـلام سرشته و قالبگيري نشده بودند، و روح حقيقي اسلام با خـميرۀ ذات آنان نياميخته بود.

ايستادگي ‌كينه‌توزانه و دژخيمانۀ دراز مدّت قريش در برابر اسلام‌، سدّ ستبر و مانع نيرومندي بر سر ر‌اه روان شدن اسلام به سراسر جزيرة العرب و تصرّف آن بود. قريش گذشته از نفوذ اقتصادي و سـياسي و ادبـي در جزيرة العرب، دربارۀ امور ديني حرف اول را مي‌زد و سخن والاي پذيرفته‌اي داشت‌، و ايستادگي قـريش در مقابل دين جديد، بدين شكل‌ كينه‌توزانه و دژخيمانه‌، سبب‌ گرديد عربها در نواحي جزيرة العرب از پذيرش آئين اسلام دوري ‌گزينند، يا دست كم باعث گرديد كه مردمان آنجا در پذيرش آئين اسلام درنگ‌ كنند و در انتظار بمانند و ببينند پيكار ميان قريش و اين پيغمبر به كجا مي‌كشد كه از فرزندان خودشان است‌!.. وقتي ‌كه به سبب فتح مكّه قريش تسليم‌ گرديد و مسـلمان شـد، و پس از آن هوازن و ثقيف نيز در طائف تسليـم‌ گرديدند و مسلمان شدند، قبائل نيرومند سه‌گـانۀ يـهوديان در مدينه سرانجام شكست خوردند و بال و پرشان كـنده شد. بنوقينقاع و بنونضير به شام تبعيد شدند. بنوقريظه نابود گرديد و از بيخ و بن بركنده شد، و خـيبر كـاملاً تسليم و تصرّف‌ گرديد... اينها همه بيانگر ورود مردمان دسته دسته به دين خدا بود، و اسلام در مدّت تنها يك سال به نواحي جزيرة العرب رسـيد و آن را به زيــر فرمان خود كشيد.

امّا اين‌ گسترش افقي در سرزمين اسلام‌، با خود هـمۀ عوارض و ظواهري را به جامعۀ اسلامي برگرداند كـه در جامعۀ اسلامي پس از پيروزي بدر پديدار و نمودار گرديده بود - امّا در گسترۀ فراخ‌تر و فراتر از پـيش - پس از آن‌ كه جامعۀ اسلامي در پرتو تربيت دراز مدّت و تأثير پياپي آن در فاصلۀ هفت سالي ‌كه از بدر بزرگ گذشت نزديك بود از اين عوارض و ظواهر پاك‌ گردد و بزدايد! اگر جامعۀ مدينه جملگي به پايگاه محكم و مخلص اين عقيده تبديل نمي‌شد، و اسـاس اسـتوار و پايۀ پايدار اين جامعه نمي‌گرديد، خطر بزرگي از ايـن گسترش افقي سريع در گسترۀ اسلام در جزيرة العرب پديد مي‌آمد. و ليكن خـداونـدگاري كـه ايـن كـار را بــرمي‌گردانــد و مي‌پايد، مجموعه‌اي از پـيشتازان نخستين مهاجران و انصار را آماده و فراهم كرده بود كه پس از توسعۀ نسبي‌اي‌ كه پيروزي بدر آن را به همراه آورده بود پايگاه اميني براي اين آئين گـردند. هـمين خداوندگار بزرگوار، جامعۀ مدينه را نيز پايگاه امـيني براي اين آئين ‌كرد، پس از توسعۀ شديد و سريعي‌ كه فتح مكّه به همراه آورد... خدا خودش بهتر مـي‌دانـد رسالت خود را در كجا قرار می دهد و به چه‌ كسي حوالت مي‌دارد.

نخستين چيزي‌ كه از اين توسعۀ شديد و سريع پديدار گرديد جنگ حنين بود، جنگي كه در اين سورۀ (‌توبه‌) نام از آن سخن رفته است‌:

(لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ (٢٥)ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ) (٢٦)

خداوند شما را در مواقع و موارد زيادي يـاري كرد و (‌به سبب نيروي ايمان بر دشمنان پيروز گرداند، و از جمله‌) در جنگ حنين (‌كه در روز شنبه‌، شانزدهم شوال سال هشتم هجري‌، ميان شما كه ١٢٠٠٠ نفر بـوديد، و ميان قبائل ثقيف و هوازن مشرك كه 4000 نفر بـودند درگرفت، و شما به كثرت خود و قلّت دشمنان مـغرور شديد و خداوند شما را در اوائل امر به خود رها كرد و دشـمنان بـر شـما چيره شـدند) بـدان‌گـاه كـه فزوني خودتان شما را به اعجاب انداخت (‌و فريفته و مـغرور انبوه لشكر شديد) ولي آن لشكريان فراوان اصـلاً بـه كار شما نيامدند (‌و گره از كارتان نگشادند) و زمين با همۀ وسعتش بر شما تنگ شد، و از آن پس پشت كرديد و پاي به فرار نهـاديد. سپس (‌عنايت خدا دربرتان گرفت و) خداوند آرامش خود را نصيب پـيغمبرش و مؤمنان گرداند و لشكرهائي را (‌از فرشتگان براي تـقويت قلب مسلمانان‌) فرو فرستاد كه شما ايشان را نمي‌ديديد، و (‌پــيروز شـديد و دشـمنان شكست خوردند، و بـدين وسيله‌) كافران را مجازات كرد، و اين است كيفر كافران (‌در اين جهان‌، و عذاب آخرت هم بـه جـاي خود بـاقي است‌)‌.(توبه/25و26)

 از جملۀ اسباب و علل ظاهري اين شكست در آغاز كار اين بود كه 2000 نفر از (طُلَقاء‌) يعني آزاد شدگان در فتح مكّه‌، آن‌ كساني ‌كه روز فتح مكّه مسلمان شدند، با ١٠٠0٠ نفر از سپاهيان مدينه‌، آن‌ كساني كه مكّه را فتح‌ كرده بودند، براي نبرد با ثقيف و هوازن بيرون آمده بودند. از يك سو اين اختلال توازن و عدم هماهنگي در صف مسلمانان‌، و از ديگر سو تاخت ناگهاني هوازن بر سر ايشان‌، شكست به بار آورد. چرا كه سپاه اسلام همه از آن پايگاه پايدار و مخلصي نبودند كه تربيت و هماوائي و همنوائي آنان در مدّت زمان طولاني مـيان بدر و فتح مكّه انجام پذيرفته بود.

همچنين عوارض و ظواهر ناگواري‌ كه در لابلاي جنگ تبوك پديد آمد، ثمرۀ طبيعي اين‌ گسترش افقي تند و سريع‌، و نتيجۀ سرشتي ورود دسته‌ها و گروه‌هاي تازه به دائرۀ اسلام بود. اين دسته‌ها و گروه‌ها هم داراي سطحهاي ايماني مختلف و نظم و نظام آشفته و گسسته بودند... اين همان عوارض و ظواهري است كه سورۀ توبه از آنها سخن‌ گفته است‌، و سزاوار اين همه تاخت و تازهاي مطوّل و مفصّل با شيوه‌هاي جوراجور و روشهاي ‌گوناگوني‌ گرديده است ‌كه ما در گلچينهائي‌ كه از بخشهاي سوره داشتيم بدانها اشاره كرديم‌.

هم اينك ما مي‌توانيم دنبالۀ سـخن را بگيريم تـا با گامهاي واقعيّت تاريخي جامعۀ اسلامي پس از دو سال كه از فتح مكّه مي‌گذرد به پيش رويم‌. بدان هنگام‌ كه پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم وفات فرمود و جزيرة العرب همه مرتدّ شدند و از دين اسلام برگشتـد، و بجز جامعۀ مدينه -‌ همان پايگاه پايدار و مخلص -‌ كسي ثابت قدم و استوار بر جاي نماند.

اين پديده را مي‌توان هم اينك تفسير و تعبير كرد... دو سال نخستين‌، پس از فتح مكّه‌، براي اسـتقرار حـقيقت اسلام در درونهاي اين دسته‌ها و گروه‌هاي بيشماري ‌كه پس از فتح مكّه آئين اسلام را پذيرفته بودند، و داراي سطوح مختلف ايماني متزلزل و سستي بودند،‌ كافي نبود. هنگامي ‌كه پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم ‌وفات يافت‌، جزيرة ا‌لعرب آ‌شفته و آشوب زده به تكان در آ‌مد، و پايگاه پايدار جامعۀ بنيادين مدينه راست و استوار ايستادند، و توانستند با پايداري و پايمردي و خلوص و يكرنگي و همآوائي و هماهنگي خـود در برابر امـواج حـوادث بايستند، و سيلاب توفنده و جاروب‌كننده را از مسير خودش برگردانند، و ديگر بـاره بـه پشت سدّ اسـلام هدايت‌، و آميزۀ پيكرۀ آن گردانند.

نگريستن بدين حقيقت - آن هم بر اين روال و بـدين منوال -‌ كافي و بسنده است براي نشان دادن تـقدير و تدبير يزدان‌ كاربجا در محنت و زحمت و درد و رنجي كه اين دعوت در مكّه در ابـتداي كـار بـا آن روبر‌و گرديد، و حكمت و فلسفۀ خدا را در مسلّط گردانـدن طاغوتها بر گروه مسلماني ‌كه طاغوتها بـه شكـنجه و آزارشــان مــي‌پرداخــتند و آنــان را از آئــينشان برمي‌گرداندند، و خونهايشان را مي‌ريختند، و بلاها و مـصيبتها گــريبانگيرشان مـي‌كردند. يـزدان سـبحان مي‌دانست‌ كه اين‌، برنامۀ راست و درست و برجـا و پايائي براي ‌گروه نخستين و تشكيل هستۀ بارگاه پايدار و پايمرد اين عقيده است‌، و بدون اين دردها و رنجها و اذيّت و آزارها چوبهاي تنۀ وجودشان سخت و آبديده نمي‌گردد، و در برابر فشارها تاب نـمي‌آورد و پـايدار نمي‌ماند، و تنها اين درجۀ سختي و سفتي و خلوص و يكرنگي و فداكاري و جان‌نثاري و پافشاری‌، و حركت در راه خدا با وجود همۀ اذيّت و آزارها و شكنجه‌ها و كشتنها و غلها و زنجيرها و فراري دادنها و تـبعيدها و گرسنگيها، و كمي تعداد، و نبودن يار و مددكـار زميني‌، و... بود كه اين هستۀ پايگاه اصيل استوار را به هنگام نخستين حركت‌، ساخته و پـرداخـته مـي‌كرد و مـهيّا و مجهّز مي‌نمود.

ايـن هسـتۀ بـنيادين سـفت و سختي ‌كـه از نـخستين مهاجرين فراهم آمده بود، پيشتازان انصار نيز بـدانـان پيوستند، تا پايۀ استوار - پيش از بدر - ‌هستۀ مركزي باشند، و آنان نگهبانان نـيرومند و تـوانمند در دورۀ تزلزل و پريشاني ‌گردند، دوره‌اي‌ كه پيروزی بدر را به بار آورد. چنين تـزلزل و پــريشاني بـر اثر گسـترش افقي‌اي بود كه تعداد تازه‌اي را با خود آورد كه هـنوز پخته نشده بودند، و با پـايگاهي هـماهنگ و هـمساز نشده بودند و به سطح ايماني و سر و ساماندهي هستۀ مركزي مدينه نرسيده بودند.

در پايان بايد گفت‌: اين هستۀ بنيادين سخت و سفتي‌ كه اندكي پيش از فتح مكّه ابعاد آن‌ گسترش پيدا كرده بود، تا آنجا كه در جامعۀ مدينه بطور كلّي جلوه‌گر آمده بود، همين جامعۀ اسلام را نگاهداري و نگاهباني‌ كرد و آن را از تكانها و جنبشهاي پس از فتح مكّه‌، و از آن بـه بعد آن را از تكان سترگي و جنبش بزرگ حفظ‌ كرد كه به دنـبال فـوت پـيغمبر خـدا صلّی الله عليه وآله وسلّم و مرتدّ شـدن و برگشتن از اسلام در جزيرة العرب روي داد.

اين حقيقت - همان‌ گونه كه تــدبير و تـقدير خد‌اوند كـاربجا را در محنت طولاني و درازي كـه دعـوت اسلامي در مكّه بدان روبرو گرديد، و هراسها و سختيها و خطرهائي را كـه جامعۀ اسلامي در مـدينه پس از حديبيه بدانها گرفتار آمد، به ما نشان مي‌دهد -‌ گذشته از اينها براي ما پرده از سرشت برنامۀ پويا و كـوشاي حركت جديد اسلامي در هر زماني و در هر مكاني بر مي‌دارد.

پيش از هر چيز لازم است ‌كاملاً فكـر و ذكـر خـود را متوجّه هستۀ بنيادين سخت و سـفتي‌ گـردانيم كـه از مؤمنان مخلص و فداكاري فراهم مي‌آيد كه مـحنت و رنج‌، ايشان را ذوب مي‌گردانـد و آنــان در بـرابــر آن استوار و پايدار مي‌مانند. اين هستۀ بـنيادين مـقاوم و پايدار را بايد با تربيت ژرف ايماني تربيت كرد، تربيتي كه بر استواري و توانائي و فهم و شعورشان بيفزايد و هر چه بيشتر ايشان را محكم و آبديده نمايد. البتّه در اين تربيت بايد كاملاً هوشيار و بيدار بود و از گسترش افقي‌، پيش از اطمينان از پـابرجـائي و اسـتحكام اين هستۀ بنيادين پايا و برجا و مخلص و آگاه و روشن‌، جدّاً خودداري‌ كرد. چه گسترش افـقي پـيش از پـيدايش و پابرجائي اين هستۀ بنيادين‌، خطري است ‌كه و‌جود هـر نوع حـركت و جنبشي را نـابود مـي‌سازد، حركت و جنبشي‌ كه راه دعوت نخستين را در اين سو و در اين جهت طي نمي‌كند، و سرشت برنامۀ حـركت و جـنبش خدائي و نبوي را مراعات نمي‌دارد، برنامه‌اي كه گروه نخسـين آن را در پيش ‌گرفتند و راستاي آن را پيمودند. اين را هم بايد پيش چشم داشت ‌كه يزدان سبحان ايـن دعوت را مي‌پايد و پيشرفت آن را نظارت مـي‌نمايد! هر گاه بخواهد كه اين دعوت حـركت صـحيحي داشـته باشد، پيشگامان و پـيشاهنگان آن را بـه درد و بلا و محنت و زحمت طولاني گرفتار مي‌فرمايد، و پيروزي ا‌يشان را به تأخير مي‌انـدازد، و آ‌نان را كـم و انـدك مي‌گرداند، و پيروي مردمان از ايشان را آهسته و كند مي‌سازد، تا آن زمان فرا مي‌رسد كه بـراي او روشـن شود كه آنان شكيبائي مي‌ورزند و استوار مي‌مانند، و آمادگي و شايستگي پيدا كرده‌انـد كـه هسـتۀ بـنيادين محكم و مخلص و فهميده و امين گـردند... در ايـنجا است‌ كه يزدان سبحان ‌گامهايشان را به جلو مي‌كشاند و آنان را به پيش مي‌را‌ند... خدا بر كار خود توانا ا‌ست‌، و ليكن بيشتر مردمان نمي‌دانند.

هم اينك بـه مـوضوعهاي اصـلي سـوره‌، چكـيده‌وار مي‌پردازيم‌. به ويژه از احكام نهائي سخن مي‌گوئيم‌ كه سوره در بارۀ ارتـباطات اردوگـاه اسـلامي با سـائر اردوگاه‌هاي پيرامون خود دربر دارد... چه احكامي كـه در اين سوره - به عنوان واپسـين احكـامي‌ كـه نـازل گرديده‌اند - آمده‌اند بـيانگر والاتـرين خـطّ بـرنامۀ ا‌سلامي هستند.

در اينجا دوست داريم چيزي را تكرار كنيم ‌كه در جزء نهم -‌ در ديباچۀ سوره انفال -‌دربارۀ سرشت اين برنامه گفته‌ايم‌، تا در پرتو آن اين واپسين احكـام را فـهم و درك ‌كنيم كه هم ‌اينك ذكر می‌گردد. هر چند كه دوباره سخن گفتن از آنها در كتاب في ‌ظلال القـرآن تكـراري باشد. امّا در كنار هم بودن اين بخشها و بندها در اينجا براي سرزندگي روند قرآ‌ني ضروري است‌:

(امام ابن القيّم روند جهاد در اسلام را در كتاب‌: (‌زاد ا‌لمعاد) خلاصه ‌كرده است و در فصلي از آن بيان داشته است‌، تحت عنوان‌: (‌فصلي در تـرتيب روال رهـنمود پيغمبر صلّی ا‌لله ‌عليه و آله وسلّم و شيوۀ رفتارش با كافران و مـنافقان‌، از آن زمان‌ كه مبعوث شده است تا آن زمان‌ كـه وفـات فرموده است و به پيشگاه خداي بزرگوار رسيده است‌)‌. نخستين چيزي كه پروردگار بـزرگوارش بدو وحـي فرمود اين بود: به نام پروردگارش بخو‌اند، پروردگاري كه جهان را آفريده است‌. ا‌ين‌، سرآغاز نبوّت وي بود. يزدان جهان بدو دستور داد كه براي خـود بـخواند‌، و بدان هنگام بدو دستور نداد كه آن را به ديگران برساند و كار تبليغ را بياغازد. سپس بر او نازل فرمود:  

(يا أيها المدثر قم فأنذر).

اي جامه بـر سـر كشيده (‌و در بسـتر خواب آرمـيده‌)‌، برخيز و (‌مردمان را از عذاب يزدان‌) بترسان‌. (‌المدّثّر/1و2)

  او را با (‌اقْرَأْ) [‌بخوان‌] باخبر كرد، و با (‌يا ايُّها المدّثّر) [اي جامه بر سر كشيده‌] روانه ‌گرداند. سپس بدو دستور داد نــزديكان قــوم و خــاندان خـود را بـيم دهـد. پيغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم ‌ اوّل قوم خود را بيم داد. سپس عربهاي دور و بر خويش را ترساند. بعد همۀ عربها، و بعد از آن همۀ جهانيان را از خشم و عذاب يزدان برحذر داشت‌. حدو‌د ده سال پس از نبوّت خويش تنها به ‌كار دعوت و بيم دادن پرداخت بدون اين‌ كه جنگي و جـزيه‌اي در ميان باشد. در ا‌ين مدّت بدو دستور دا‌ده مـي‌شود كه خويشتنداري و شكيبائي و گذشت داشته بـاشد و به جنگ دست نيازد. آن‌ گاه بدو اجازه داده مي‌شود هجرت كند و بجنگد. بعد از آن خدا بدو فرمان مي‌دهد كه با كساني بجنگد كه با او مي‌جنگند، و رها كند كساني را كه او را رها كرده‌اند و با او نـمي‌جنگند. سپس بدو فرمان مي‌دهد كه با مشركان بجنگد تا آئين خدا حاكم شود و تنها از خدا اطاعت گردد و بس‌... كافران در قبال پيغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم از لحاظ جهاد سه گروه بودند: اهل صلح و صفا، و اهل جنگ‌، و اهل ذمّه‌... خدا بدو دستور داد با اهل صلح و صفائي ‌كه با وي عهد و پيمان داشتند، عهد و پيمان را مراعات دارد و به سر ببرد، و تا زماني‌ كـه وفادار به عهد و پيمان بمانند، وفادار به عهد و پيمان بماند، و اگر خوف و هراس از خيانت ايشان به مـيان آيد، عهد و پيمانشان را بشكند، ولي با ايشان نجنگد تا زماني‌ كه نقض عهد و پيمان را بديشان خبر نـدهد و آنان را نياگاهاند... زماني كه سورۀ برائت نازل گرديد، احكام اين سه گروه را توضيح داد: خدا بـدو دسـتور فرمود با دشمـان اهل‌ كتاب خود بجنگد تا آن زمان كه جزيه را مي‌پردازند يـا اسـلام را مي‌پذيرند و ايـمان مي‌آورند. در اين سوره بدو فرمان داد بـا كـافران و منافقان بجنگند و بر ايشان سخت بگيرد. لذا با كافران با اسلحه جنگيد، و با منافقان با دليل و برهان به پـيكار پرداخت‌. در همين سوره بدو دستور فرمود انز عهدها و ييمانهاي‌ كافران بيزاري جويد و به تـرك معاهده‌ها و قراردادهايشان بگويد... در اين راستا نيز طرف عهدها و پيمانها را سه‌ گروه نمود: بدو دستور فرمود با گروهي از ايشان بجنـگد. آنان كساني بودند كه عـهد و پيمان پــيغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم ‌را شكســتند و با او راست و درست نماندند. اين بود كه پيغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم با ايشان جنگيد و بر آنان پيروز گرديد. گروه ديگري كه با او عهد و پيمان موقّتي داشتند و آن را نشكستند و بر ضدّ وی ‌كسي را پشتيباني نكردند و بر او نشوريدند. خدا بدو فرمان داد عهد و پيمان چنين‌ كساني را تا سر رسيد آن به تمام و كمال مراعات‌ كند. گروه سوم كساني بودند كه نـه با پيغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم عهد و پيماني داشتند و نه با او جنگيدند، و يا اين‌ كه با او عـهد و پـيمان مطلق و نامحدودي داشتند. بدو دستور فرمود: چهار ماه ايشـان را مهلت بدهد. پس از گذشت آن مدّت با ايشان بجنگد... ايـن بود كه پيغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم با عهدشكنان ايشان جنگيد. براي كساني‌ كه عهد و پيماني با او نداشـتند، و يا عـهد و پيمان مطلق و نامحدود داشتند، مدّت چهار ماه را تعيين كرد. بدو دستور داد كاملاً با كساني بر سر عهد و پيمان بماند كه عهد و پيمان نمي‌شكنند تا مـدّت مـعاهده و قرارداد به سر مي‌رسد. اينان جملگي اسلام ر‌ا پذيرفتند و تا سررسيد عهد و پيمان بر كفر پايدار نماندند. براي اهل ذمّه، جزيه تعيين فرمود... بدين وسيله پس از نزول سورۀ بـرائت‌، ‌كفّار نسبت بدو سه ‌گـروه گشتند: جنگندگان با او، و عهد و پـيمانداران‌، و اهل ذمّه‌. جنگندگان با او، از وي مي‌ترسيدند. لذا مردمان روي زمين در برابر او سه دسته گرديد. مسلماني كـه بــدو ايمان داشت‌. داراي عهد و پيماني ‌كه با او در صلح و صفا بسر مي‌برد و از او باكي نداشت‌، و جنگ طلبي ‌كه از او هراسناك و بيمناك بود... امّا رفتار و شيوه‌اي‌ كه با منافقان در پيش گرفت اين بود كه يزدان جهان بدو دستور فرمود ظاهرشان را بپذيرد، و باطنشان را به خدا حوالت‌ كند، و با علم و دانش و دليل و برهان به رزم و پيكارشان رود. بدو دسور داد از ايشان صرف نظر كند و با آنان شدّت و حدّت بكار برد و بر ايشـان سخت بگيرد، و با سخناني با آنان به ‌گـفتگو بـنشيند كـه بـه ژرفاهاي دلهايشان رخنه كند و ايشان را تـحت تأثـير قرار دهد. او را نهي ‌كرد و باز داشت از ايـن‌ كه بر مردگانشان نماز بگزارد يا بر گورهايشان بايستد. بدو خبر داد كه اگر براي ايشان طلب آمرزش‌ كند، هرگز خدا ايشان را نخواهد بخشيد... اين شيوۀ ‌كار و نحوۀ رفتار پيغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم نسبت بـه دشـمنان و كـافران و مـنافقان بود)‌.  

از اين چكيدۀ خوب مراحل جهاد در اسلام‌، نشانه‌هاي بنيادين و ژرف برنامۀ حركت و شيوۀ نهضت اين آئين‌، جلوه‌گر و نمايان مي‌شود، و سزاوار اين است در برابر چـنين نشـانه‌هائي مـدّت مـديدي بايستيم و خـيلي بينديشيم‌. امّا ما در في‌ ظلال القرآن نمي‌توانيم بدانها جز اشاره‌هاي مختصري داشته باشيم‌:

1- نخستين نشانه‌، واقعيّت جدّي موجود در برنامۀ اين آئين است‌... برنامۀ اين آئين‌، حركت و جنبشي است‌ كه با واقعيّت بشري روياروي مي‌شود. با وسائل و ابزاري با آن روياروي مي‌گردد كه كاملاً فراخور و همخوان با وجود واقـعيّت انسـانها بـاشد... حـركت اسـلامي بـا جاهليّتي‌ روياروي مي‌گردد كه از لحاظ ايـدئولوژي و بـاور و جـهان‌بيني جاهليّت است و بر سـيستمها و دستگاه‌هاي واقعي و عملي استوار است‌، و سـلطه‌ها و قدرتهائي از آن پشتيباني مي‌كنند كه صاحب قدرت و قوّت مادي هستند... لذا حركت اسلامي با ايـن چـنين واقعيّتي بطور كلّي با اسلحه و ابزاري روياروي مي‌گردد كه فراخور و همخوان با آن باشد... حركت اسلامي بـا هـمچو‌ن واقـعيّتي‌، با دعـوت و بـيان بــراي تصحيح معتقدات و جهان‌بينيها، و با قدرت و جهاد براي از ميان بردن سيستمها و دسـتگاه‌ها و سـلطه‌ها و قـدرتهائي مي‌جنگد و مي‌رزمد كه ميان عموم مردمان و تصحيح معتقدات و جهان‌بينيهاي ايشان با بيان دليل و بـرهان‌، حائل و مانع مي‌شوند و آنـان را بـا زور و قـلدري و گمراهـبازي و نيرنگبازي فرمانبردار خود مـي‌كنند، و ايشان را بندۀ غير خداي بزرگوارشــان مـي‌گردانند... حركت اسلامي بدين بسنده نمي‌كند كه تنها با اظـهار دليل و برهان به پيكار سلطه و قــدرت مـادي رود. از ديگر سو از قدرت و زور مادي هم براي تسخير دلهاي مردمان سود نمي‌جويد... بلي حركت اسلامي قدرت و سلطۀ مادي را با اسلحه و ابزار مادي پاسخ مي‌گويد، و قدرت و سلطۀ معنوي را با اسلحه و ا‌بزار دليل و برهان جواب مي‌دهد. برنامۀ اين آئين در هر دو بخش يكسان براي بيرون آوردن مردمان از بندگي بندگان به سـوي بندگي يزدان جهان به تلاش مي‌ايستد، همان‌ گونه كـه خواهد آمد.

٢ - نشانۀ دوم در برنامۀ اين آئـين‌، واقـعيّت حـركتي است‌. اين برنامه‌، حركتي با مراحل و منازل ويژۀ خود است‌. هر مرحـله و منزلي داراي وسـائل فـراخور و همخو‌ان با مـقتضيات و نـيازمنديهاي واقـعي خـويش است‌. هر مرحـله و منزلي هـم به مـرحله و مـنزلي مي‌پيوندد كه پس از آن مي‌آيد. اين آئين با مراحل و منازل اين واقعيّت با نظريّه‌هاي صرف‌، و همچنين با وسائل خشك و بي‏جان روياروي نمي‌گردد... كسـاني كه آيات قرآني را براي‌ گواه بـرنامۀ ايـن آئـين در جهاد ذكر كنند، و اين نشانه را در آن پـيش چشم  

مي‌دا‌رند، و سرشت مراحل و منا‌زلي را ‌نمي‌شناسند كه ا‌ين برنا‌مه آن را پشت سر گا‌شته ا‌ست‌، و ا‌ز پيوند آيات سبا ـون ب هر مرحـه و متزبي «‌ر مراحل و مت‌رل برنامه (‌ين انين بي‌خبرند، چتـن گوناگون با هر مرحله و منزلی از مراحل و منازل برنامۀ اين آئين بی خبرند، چنين كسانی كار را آشفته می‌سا‌زند و آ‌ن را سخت به هم می آميزند. و برنامۀ ا‌ين دين را به كژراهه مي‌كشند، و قواعد و مقرّرات نهائي را بر آيات قرآني تحميل مي‌كنند، چيزي كه آ‌يات قرآ‌ني بردا‌شت آ‌ن را ندارد. آنان هر آ‌يه‌اي را به عنوان يك نصّ نهائي بشمار مي‌آ‌ورند و انگار ا‌ين نصّ در اين آئين قوا‌نين و مقرّرا‌ت نهائي را بيان مي‌دارد. اين چنين كسانی كه بر اثر فشـار وا‌قعيّت نوميدا‌نۀ فـرزندا‌ن مسلماناني كه ا‌ز اسلام جز عنوا‌ن چيزي برايشا‌ن نمانده ا‌ست و دچا‌ر شكست روحی و روانی گشته‌ا‌ند، می‌گويند: اسلام جز براي دفاع جـهاد نمی كند! آنـان گمان مي‏‎برند به ا‌ين آئين كمك مي‌كنند اگر اسلا‌م را از برنامۀ ا‌سلام دور گردانند، برنامه‌ا‌ي كه نابودن كردن جملگي طاغوتها ا‌ز كرۀ زمين‌، و بنده گرداندن مـردمان تنها براي يزدان يگانۀ جهان‌، و بيرون كشاندن ايشان از بندگي بندگا‌ن و كشاندن آنان به بندگی ‌ پروردگار مردمان‌، در دستور كار آن است‌. آن هم نه با وادار كردن ايشان به پذيرش عقيدۀ اسلام، بلكه با بـاز كردن راه ميان ا‌يشان و مـيان عقيده، و آ‌زا‌د گـذا‌ردن آنـان در پذيرش يا عدم پذيرش آ‌ن‌... ا‌لبتّه ا‌ين كار وقتي ممكن ا‌ست كه سيستمهای سياسی حاكم در هم شكسته شوند، يا وا‌دار گرددند جزيه را بپردا‌زنـد و تسليم شوند و بگذا‌رند همگي مردمان بدين عقيده دسترسی داشـته باشند، و بتوانند با آزادي كامل خود آ‌ن را بپذيرند يـا نپذيرند.

3- نشانۀ سوم اين است كه حركت و پيشرفت دائمی زمان‌، و وسا‌ئل نوين آ‌ن‌، ا‌يـن آ‌ئين را از قـوا‌نين و مقرّرا‌ت و اركا‌ن و ا‌صول معيّن خود بيرون نمی كند، و از اهدا‌ف و مقاصد مشخّص خويش منصرف و منحرف نمي‌گردا‌ند. چه ا‌ين آ‌ئين از روز نخست، بدا‌ن‌ گاه كه خويشان نزديك را مخاطب قرا‌ر داده است‌، يا قريش را فرياد داشته است‌، يا جملگي عربها را نـداء در داده است‌، و يا اين‌ كه همگي جهانيان را مخاطب سـاخته است‌، ايشان را با يك اساس بنيادين و بر يك منوال و روال استوار فرياد داشـته است و مخاطب قرار داده است و از آ‌نان خواسته ا‌ست به سوي هدف واحـدي برگردند كه اخلاص عبوديّت و يك رنگي بندگي برا‌ي يزدان جهان‌، و بيرون آمدن از بندگي بندگان است‌... در اين اساس بنيادين هيچ‌گونه سازشي و هيچ‌گونه نرمشي نبوده و نيست‌. پس از آن به سوي پياده كردن هـدف واحدي‌ گام برداشته است‌، آن هم برابر نقشۀ ترسيم شده و معلومي ‌كه داراي مراحل و منازل معيّني است‌،‌، و هر مرحله و منزلي هم برخوردار از وسائل نوين ويژۀ خود است‌، بدان‌ گونه كه در بخش پيشين بيان كرديم‌.

 

٤ - نشانۀ چهارم عبارت است از رعايت دقيق قوانين ارتباطات ميان جامعۀ اسلامي و ميان سائر جامعه‌هاي ديگر، بدان نـحو و بـر آن مـنوال و روالي كـه در آن چكيدۀ خوب ملاحظه گرديد، چكيدۀ خوبي كه از (‌زاد المعاد) نقل كرديم‌. و پابرجائي اين قوانين ارتباطات بر اساس اين‌ كه تسليم خدا شدن يك اصل جهاني است و بر همۀ انسانها واجب است ‌كه بدان برگردند و اگر آن پابرجا باشد، و يا با آن صلح و ساز كنند و به هيچ وجه حائل و مانعي فرا راه دعوت اسلام ندارند، و از دعوت آن با نظام سياسي و يا قدرت مادي و غيره جلو‌گيري نكنند، و بگذارند هر كسي آزادانه و با اختيار كامل‌، خود اسلام را بپذيرد يا نپذيرد. به هيچ وجه نبايد در برابر اسلام مقاومت ‌كنند و يا اين ‌كه با آن برزمند. اگر كسي چنين‌ كند، بر اسلام واجب است با او بجنگد تا ’وي را مي‌كشد، مگر وقتي‌ كه تسليم خود را اعلان‌ كند و منقاد گردد.

*

در پرتو اين بيان مي‌توانيم بفهميم كه چرا اين احكـام‌، واپسين احكام است و در اين سوره نازل‌ گرديده است. از جمله‌: بيزاري خدا و رسول از پيمانهاي مشركان‌، مهلت دادن به همپيمانان پـيمانهاي داراي زمـانهاي محدود و معيّن‌، آن كساني كه با مسلمانان عهدشكني نكرده‌اند و كسـي را بر ضـدّ مسلمانان پشـتيباني ننموده‌اند. به عهد و پيمان چنين ا‌فرادي تا سـر رسـيد عهد و پيماني‌ كه بسته‌اند وفا مي‌شود. به همپيماناني‌ كه داراي عهد و پيمان نامحدود و غير زمان بـندي شـده هستند چهار ماه مهلت داده مي‌شود، اگر با مسسلمانان عهدشكني نكرده باشند و كسي را بر ضـدّ مسـلمانان پشتيباني ننموده باشند. با افراد مشـركي هم همچون ا‌يشان رفـتار مـي‌شود كـه اصـلاً عـهد و پـيماني بـا مسلمانان نداشته‌اند. كساني هم كه عهدشكني كرده‌اند عهد و پيمانشان مردود مي‌گردد، و بديشان چهار مـاه مهلت داده مي‌شود كه چهار ماه در امن و امان در زمين بگردند. ولي هنگامي‌ كه چهار ماه گذشت هر كجا يافته شوند گرفته مـي‌شوند و كشته مـي‌شوند و محاصره مي‌گردند، و در امن و امان از كوچيدن بدينجا و آنجا بازداشته مي‌شوند... همچنين در اين سوره احكامي را مي آموزيم ‌كه دربارۀ جنگ با اهل ‌كتاب منحرف از دين صحيح خدا است‌. بايد با آ‌نان جـنگيد تـا زمـاني ‌كـه حقيرانه جزيه مي‌دهند... آن‌ گاه احكامي در اين سوره راجع به جهاد با منافقان و با كافران به ميان مـي‌آيد و خواسته مي‌شود با شدّت و حدّت هر چه بيشتر با ا‌يشان جهاد شود، و بر مردگانشان نماز خواند‌ه نشـود و بـر گورهايشان نايستند... همۀ اينها احكامي بشمارند كـه احكام مرحله‌اي را اصـلاح مي‏كنند، احكـامي‌ كـه در سوره‌هاي ديگري آمده‌اند كه پيش از سورۀ توبه نازل گرديده‌اند. اين هم تعديلي است كه گمان مي‌رود هـم اينك براي ما در پرتو اين سخن مفهوم و روشن شده است‌.

در اينجا فرصت به درازا كشـاندن گفتار دربـارۀ ايـن احكام واپسين نيست‌، و از احكام مرحله‌اي نيز مشروح سخن نمي‌گوئيم‌، و موضوعات ديگر سوره را هم شرح و بسط نمي‌دهيم‌. چه همۀ اينها را مفصّلاً - اگـر خـدا بخواهد - توضيح خواهيم داد، بدان هنگام ‌كه نـصوص قرآني را در روند سوره به تفصيل پيش مي‌كشيم‌.

امّا شتاب مي‌ورزيم و تنها خواهيم گفت‌: ايـن احكـام مرحله‌اي منسوخ نيستند. بدان‌ گونه كه در هيچ يك از ظروف و شرائطي كه براي ملّت هسلمان پيش مـي‌آيد نتو‌ان بدانها عمل‌ كرد، پس از آن‌ كه واپسين احكام در سورۀ توبه نازل ‌گرديده است‌. چرا كه حركت و واقعيّتي كه ملّت مسلمان در ظروف و شرائط‌ گـوناگـون و در مكا‌نها و زمانهاي جداگانه با آنها برخورد پيدا مي‌كند، اين چنين ظروف و شرائط و امكنه و ازمنه است‌ كه - از راه اجتهاد مطلق - مقرّر مي‌دارد و معيّن مي‌كند كـه كدام يك از احكام مناسب‌تر است ‌كه در اين ظرف از ظروف و در اين شرط از شروط‌، و در اين مكـان از امكنه‌، و در اين زمان از ازمـنه‌، بـدان عـمل ‌گـردد و مطابق با آن رفتار شود. البتّه نبايد فراموش‌ كرد كه بايد واپسين احكام در مـدّ نظر بـاشد و واجب است كـار بدانها بينجامد، هر زمان‌ كه ملّت مسـلمان در حـال و وضعي باشد كه بتواند اين احكام را اجراء و تنفيذ كند. بدان ‌گونه ‌كه حال و وضع ملّت مسلمان در وقت نزول ا‌ين احكام بر آن بود، و پس از آن نـيز در روزگـاران فتوحات اسلامي همچون حال و وضع موجود بود و ملّت مسلمان اين واپسين احكام نهائي را اجراء مي‌كرد، و برابر دستور آنها رفتار مي‌نمود، چه با مشركان و چه با اهل‌ كتاب‌.

در اين زمان شكست‌خوردگاني كه واقعيّت زنـدگاني تأسّف‌بار و غم‌انگيز فرزندان مسلمانان را در برابر ديدگان خود مي‏بينند - فرزندان مسلماناني ‌كه از اسلام فقط عنوان آن برايشان مانده است -‌ و تـاخت و تاز خاورشناسان نيرنگاز را در بارۀ اصل جهاد در اسلام مي‌خوانند، و در برابر هر دو چـيز، يـعني بيچارگي و درمـاندگي زادگـان مسـلمانان‌، و يورش و سركوب خاورشناسان‌، شكست خورده مي‌شوند و خـويشتن را مــي‌بازند، تـلاش مـي‌كنند در نصوص مـرحـله‌اي گريزگاهي پيدا كنند و رهائي يابند از دست حقيقتي‌ كه حركت اسلامي در پيش دارد و بر آن استوار است‌. اين حقيقت چنين است‌: اسلام در زمين به راه مـي‌افتد و مي‌كوشد جملگي انسانها را از بندگي بندگان برهاند، و همگي ايشان را به بندگي يزدان يگانۀ جهان بكشاند. و طاغوتها و نظامها و نيروهائي را در هم شكند و نابود گرداند كه انسانها را وادار به بندگي چيزي و كسي جز يزدان مي‌سازند، و مجبورشان مي‌كنند در برابر سلطه و قدرتي جز سلطه و قدرت يزدان كرنش برند، و داوري را به پيشگاه شرعي سواي شرع خدا بكشانند!

بدين خاطر است كــه ايشـان را مي‏‎بينيم براي مـثال مي‌گويند: يزدان سبحان مي‌فرمايد:

(وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ).

 اگر آنان به صلح گرايش نشان دادند، تو نيز بدان بگراي (‌و در پيشنهاد صـلح ترديد و دودلي مكـن و شـرائـط منطقي و عاقلانه و عادلانه را بپذير) و بر خداي تـوكّل كن‌. (‌انفال / 61‌) 

 و مي‌فرمايد:

(لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الدين ولم يخرجوكم من دياركم أن تبروهم وتقسطوا إليهم). 

خداوند شما را باز نمي‏دارد از اين كه نيكي و بـخشش بكنيد به كساني كه به سبب دين با شما نجنگيده‌اند و از شهر و ديارتان شما را بيرون نرانده‌اند.(‌ممتحنه / ٨)

 (وقاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم ولا تعتدوا إن الله لا يحب المعتدين). 

و در راه خدا بجنگيد با كساني كه با شما مي‌جنگند. و تجاوز و تعدّي نكنيد. (‌شـما جنگ افروزي نكنيد و بيگناهان و بي‌خبران و زناني كه نمي‌جنگند، و كودكان و پــيرمردان و بيماران و امـان خواهان را نكشـيد و خانه‌ها و كشتزارها را ويـران نسـازيد)‌. زيـرا خدآونـد تجاوزگران را دوست نمي‌دارد.(بقره/ 190) 

 و دربارۀ اهل ‌كتاب مي‌فرمايد:

 (قل:يا أهل الكتاب تعالوا إلى كلمة سواء بيننا وبينكم ألا نعبد إلا الله ولا نشرك به شيئا ولا يتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله . فإن تولوا فقولوا:اشهدوا بأنا مسلمون).

بگو: اي اهل كتاب‌، بيائيد به سوي سخن دادگرانه‌اي كه ميان ما و شما مشـترك است (‌و همه آن رآ در زبـان مي‌رانيم‌، بـيائيد بـدان عمل كنيم‌، و آن ايـن‌) كـه جز خداوند يگانه را نپرستيم‌، و چيزي را شريك او نكنيم‌، و برخي از ما برخي ديگر را، بجاي خداونـد يگانه‌، بـه خدائي نپذيرد. پس هر گاه (‌از اين دعوت‌) سـر بر‌تابند، بگوئيد: گواه باشيد كه ما منقاد (‌اوامـر و نواهی خدا) هستيم‌. (آل عمران/64)  

پس اسلام در اين صورت جز با كساني نمي‌جنگد‌ ‌كه با اهالي دارالاسلام‌، يعني سرزمين مسـلمانان‌، در داخل آن مي‌جنگند! يا كساني كه دارالاسلام را از بيرون تهديد مي‌كنند! پيغمبر صلّی الله عليه وآله وسلّم ‌براي نمونه صلح حـديبيه را با مشركان داشته است‌، و با يهوديان مـدينه و مشركان آنجا عهد و پيمان بسته است‌! معني اين كار - البتّه به تصوّر شكست‌خوردگان - اين ا‌ست كه اسلام در ايــن صورت كاري به انسانهاي ديگـر در اقطار و اكناف زمين ندارد! به اسلام چه مربوط كه آنان جداي از خدا چه چيزي و چه كسي را مي‌پرستند. گناهي بر اسلام نيست ‌كه مردمان چه چيزي و چـه‌ كسي را پـرستش مي‌كنند، و اين ‌كه برخي بعضي را بجاي خـدا ربّ و خداوندگار خويش در همه جاي زمين مي‌گيرند، مادام كه اسلام در داخل حدود و ثغو‌ر اقليمي مملكت خود ايمن بسر مي‏‎برد! اين چنين انديشه و برداشتي سوء‌ظنّ دربارۀ اسلام و سوء‌ظن دربارۀ يزدان سبحان است‌! ا‌ين انديشه و برداشت را شكست خوردن در برابر واقعيّت تأسّــــف‌بار و غـم‌انگـيزي ديكـته مـي كند كـه شكست‌خوردگان با آن روياروي مي‌شوند، و شكست خوردن در برابر نـيروهاي جهاني تجاوزگري آن را ديكته مي‌كند كه در حال حاضر آن شكسـت‌خـوردگان تاب و توان نبرد با آنها را ندارند!

كار ساده بود اگر چنين شكست‌خوردگاني وقتي ‌كه در برابر اين نيروها شكست روحی مـي‌خوردند، شكست خويش را به خـود اسلام نسبت نـمي‌دادند‌، و اين شكست رواني را بر ضعف واقعيّت زندگيشان حمل نـمي‌كردند، واقـعيّتي‌ كـه در حـقيقت نـاشي از دوري خودشان از اسلام است‌... امّا ا‌ين شكست‌خوردگان جز اين نمي‌پذيرند و جز اين نمي‌جويند كه ضعف خود را و شكست خود را به دين نيرومند و توانمند يزدان نسبت دهند!

اين نصوصي‌ كه شكست خوردگان آنـها را مـتمسّك خود قرار مـي‌دهند، نصوص مـرحله‌اي هسـتند و با واقعيّت معيّني روياروي مـي‌گرد‌ند و در شـرائـط و ظروف مشخّصي اجراء مي‌گردند. اين واقعيّت معيّن و اين شرائط و ظروف مشخّص چه بسا در زندگاني ملّت مسـلمان بارها روي دهد و بارها تكرار گـردد. در ايـن چنين اوضاع و احوالي اين نـصوص مـرحـله‌اي پـياده مي‌شود و مورد بهره‌برداري قرار مي‌گيرد، زيرا واقعيّت زندگاني مـلّت مسـلمان ‌گـوياي ايـن است‌ كـه ملّت مسلمان به مرحله‌اي از زمان و مكان افتاده است ‌كـه همسان مرحله‌اي است ‌كه اين نصوص با ايـن احكـام مرحله‌اي به چاره‌جوئي آن پرداخـته‌انـد و هـمچون احكامي را براي آن تجويز نموده‌اند. و ليكن معني آن اين چنين نيست ‌كه اين احكام آخرين احكام و هـدف نـهائي هسـتند، و ايـنها واپسين گامهاي ايـن آئين بشمارند... بلكه تنها معني آن اين است ‌كـه بـر مـلّت مسلمان واجب است به پيش برود و شرائط و ظروف را زيبا و زيبنده‌ گرداند، و بكوشد سدّها و مانعها را از سر راه خود بردارد، تا سرانجام بتواند اين احكام نهائي را پياده گرداند كه در سورۀ اخير آمده‌اند، احكامي كه با واقعيّتي روبرو گرديده‌اند كه جداي از واقعيّتي است كه اين نصوص مرحله‌اي با آن روياروي شده‌اند.

اين نصو‌ص واپسين دربارۀ مشركين‌، مي‌گويد:

(بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (١)فَسِيحُوا فِي الأرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَأَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ (٢)أَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (٣)إِلا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (٤)فَإِذَا انْسَلَخَ الأشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (٥)وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ) (٦)

 (‌اين‌، اعلام‌) بيزاري خداوند و پـيغمبرش از مشركاني است كه شما (‌مؤمنـان توسّط فرستادۀ خدا، فرمانده كلّ قوا) با آنان پيمان بسته‌ايد (‌و ايشـان آن را به دلخواه شكسته‌اند و به دشمنان اسـلام پيوسته‌انـد. بـه آنـان چهار ماه فرصت داده مي‌شود كه در اين فاصله يا بـه اسلام بگروند، يا سرزمين عربستان را ترك كنند، و يا اين كه آمادۀ نبرد با مسلمانان شوند)‌. پس (‌اي مؤمنان به كافران بگوئيد:‌) آزادانه چهار مـاه در زمين بگرديد (‌و از آغاز عيد قربان سـال نهم هجري‌، يـعني روز دهـم ذي‌الحجّۀ همان سال‌، تا روز دهم ماه ربيع الآخر سال بعدي‌، يعني سال دهم هجري‌، به هر كجا كه مي‌خواهيد برويد و بگرديد) و بدانيد كه شما (‌در همه حال و همه آن‌، مـغلوب قدرت خدائـيد و از دست او نجات پـيدا نمي‌كنيد و) هرگز نمي‌توانـيد خدا را درمــانده كنيد، و بيگمان خداوند كافران را خوار و رسوا مـي‌سازد. اين اعلامي است از سوي خدا و پيغمبرش به همـۀ مردم (‌كـه در اجتماع سالانۀ ايشان در مكّه‌) در روز بزرگترين حجّ (‌يعني عيد قربان‌، توسّط اميرمؤمنان علي‌بن ابي‌طالب و به امـير الحـاجي ابوبكر صدّ‌يق‌، بـر همگان خوانـده مي‌شود) كه خدا و پيغمبرش از مشركان بيزارند و (‌عهد و پيمان كافران خائن را ارج نمي‏‎گذارند. پس اي مشركان عهدشكن بدانـيد كه‌) اگر توبه كـرديد (‌و از شرك قائل شدن براي خـدا برگشتيد) اين بـراي شما بهتر است‌، و اگر سرپيچي كرديد (‌و بـر كفر و شرك خود ماندگار مانديد) بدانيد كه شما نمي‌توانيد خداي را درمـانده داريــد و (‌خـويشتن را از قـلمرو قدرت و فرماندهي او بيرون سـازيد. اي پيغمبر! همۀ‌) كـافران را به عذاب عظيم و سخت دردناكي مژده بده‌. امّا كسـاني كه از مشركان با آنان پيمان بسته‌ايد و ايشان چيزي از آن فروگذار نكرده‌اند (‌و پيمان را كـاملاً رعـايت نموده‌اند) و از كسي بر ضدّ شما پشتيباني نكرده (‌و او را ياري نداده‌اند)‌، پيمان آنان را تا پايان مدّت زماني كه تعيين كرده‌اند محترم شماريد و بدان وفا كنيد. بيگمان خـداوند پـرهيزگاران (‌وفا كننده بـه عهد) را دوست مي‌دارد. هنگامي كه ماه‌هاي حرام (‌كه مدّت چهار ماهۀ امان است‌) پايان گرفت، مشركان (‌عهدشكن‌) را هر كجا بـيابيد بكشـيد و بگيريد و مـحاصره كنيد و در هـمۀ كمينگاه‌ها براي (‌به دام انداختن‌) آنان بنشينيد. اگر توبه كردند و (‌از كفر برگشتند و به اسلام گرويدند و بـراي نشان دادن آن‌) نمار خواندند و زكات دادند، (‌ديگر از زمرۀ شمايند و ايشان را رها سازيد و) راه را بر آنان باز گذاريد. بيگمان خداوند داراي مغفرت فراوان (‌بـراي توبه كنندگان از گناهان‌،‌) و رحمت گسترده (‌براي هـمۀ بـندگان‌) است‌. (‌اي پيغمبر!) اگر يكـي از مشـركان (‌و كافراني كه به شما دستور جنگ با آنان داده شده است‌) از تو پناهندگي طلبيد، او را پناه بده تا كلام خدا (‌يعني آيات قرآن‌) را بشنود (‌و از دين آگاه شود و راجع بدان بينديشد. اگر آئين اسلام را پذيرفت، از زمرۀ شما است‌، و اگر اسلام را نپذيرفت‌) پس از آن او را به محلّ امن (‌و مأوي و منزل قوم‌) خودش برسان (‌تـا از خطرات راه برهد و بدون هيچ گونه اذيّت و آزاري به مـيان اهـل و عيال خويشتن رود)‌. اين (‌پناه دادن‌) بدان خـاطر است كه مشركان مردمان نادان (‌و ناآگاه از حقيقت اسـلام‌) هستند (‌و چه بسا در پرتو آشنائي با اسلام‌، نور ايمان در دلهايشان روشن گردد)‌. (‌توبه/1 - 6)  

و در مورد اهل‌ كتاب مي‌فرمايد:

(قَاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ) (٢٩)

با كساني (‌از اهل كتاب‌) كه نه به خدا، و نه به روز جزا (‌چنان كه شايد و بايد) ايمان دارند، و نـه چيزي را كه خدا (‌در قرآن‌) و فرستاده‌اش (‌در سنّت خود) تحريم كرده‌اند حرام مي‌دانند، و نــه آئين حقّ را مي‌پذ‌يرند، پـيكار و كــارزار كنيد تـا زمـاني كـه (‌اسـلام را گردن مي‌نهند، و يا اين كه‌) خاضعانه به اندازۀ توانائي‌، جزيه را مي‌پردازنـد (‌كـه يك نـوع مـاليات سـرانـه است و از اقلّيّتهاي مذهبي بـه خاطر مـعاف بـودن ار شــركت در جهاد، و تأمين امنيّت جان و مال آنان گرفته مي‌شود)‌. (توبه/29)  

اگر امروز مسلمانان نـمي‌توانند بـه سبب واقعيّت زندگانيشان اين احكام را پياده‌ كنند، آنان - هم اينك به طور موقّت - ‌مكلّف نيستند كه اين احكام را پياده ‌كنند، چون :

(ولا يكلف الله نفسا إلا وسعها ).

خداوند به هيچ كس جـز بـه اند‌ازۀ تـوانائيش تكلّف نمي‌كند (‌و هيچگاه بـالاتر از ميزان قدرت شخصي از او وظائف و تكاليف نمي‌خواهد )‌. (بقره/286) 

 مسلمانان مي‌توانند از اين احكام مرحله‌اي استفاده ‌كنند و اندك اندك در پرتو آنها فراتر و جلوتر روند تا اين كه به اجراء اين احكام نهائي موفّق مي‌گردند و حال و وضعي را پيدا مي‌كنند كه مي‌توانند در آن اين احكا‌م واپسين را تنفيذ و فقط بـدانـها عـمل‌ كـنند... و ليكن متوجّه باشند گردنهاي نصوص نهائي را براي توافق با احكام نصوص مرحله‌اي پيچ ندهند، و ضعف مـوجود خود را حمل بر دين نيرومند و توانمند خدا نكـنند، ، بايد از خدا بترسند و بپايند كه آئـين خـدا را زشت و دگرگون ننمايند و ناتواني و نارسائي را بدان نسبت ندهند به دليل اين كه اسلام آئين صـلح و سـاز است‌) قطعاً اسلام عملاً آئين صلح و ساز است‌، ولي صلح و سازي‌ كه بر اساس نجات جملگي انسانها از بندگي غير خدا، و بر اساس رساندن جملگي انسانها بـه صـلح و صفاي تامّ و عامّ استوار باشد... اين برنامۀ يزداني است  

و همان برنامه‌اي است ‌كه از انسانها خواسته مـي‌شود بدان برگردند و به بلنداي آن اوج‌ گيرند و از خوبيهاي آن بهره‌مند شوند. اين برنامه نـه بـرنامۀ بـنده‌اي از بندگان‌، و نه مكتبي از تراوش انديشۀ انـديشمندي از انسانها است‌، تا دعوت‌ كنندگان به سـوي آن خـجالت بكشند از اين ‌كه اعلان ‌كنند هدف نهائي آنان درهـم كوبيدن و درهم شكستن همۀ نيروها و قدرتهائي است كه بر سر راه اسلام بايستند و نگذارند اسلام آزادي را به ميان مردمان برد و به يكايك آنان حقّ انتخاب اين آئين را ارمغان دارد.

*

هنگامی كه مكتبها و مـذهبهائي كه مردمان از آنـها پيروي مي‌كنند ساخته و پرداختۀ بندگان باشد، و وقتي كه نظامها و سيستمها و شريعتهائي ‌كه زندگي انسانها را مي‌چرخاند و اداره مي‌گردانـد نـيز سـاخت و سـاختار بندگان باشد، در اين حالت وضع فـرق مـي‌كند و هـر مكتب و مذهبي و هر نظام و سـيستمي حقّ دارد در داخل ميهن و خاك خود ايمن زندگي‌ كند، مادام ‌كه به حدود و ثغو‌ر ديگران تجاوز ننمايد، و حقّ اين مكتبها و مذهبها و نظامها و سيستمهاي ‌گوناگون اين خواهد بود كه با همديگر زندگي مسالمت‌آميزي داشـته بـاشند و يكي از آنها نكوشد ديگري را از ميان بردارد.

امّا هنگامي ‌كه يك برنامۀ الهي و يك شريعت ربّاني در ميان باشد، و بندگي در آن خاص يزدان يگانۀ جهان باشد و بس‌، و در كنار اين برنامه و اين شريعت و اين يكتاپرستي‌، برنامه‌ها و مكتبها و مذ‌هبها و اوضـاع و احوال ساخته و پرداختۀ انسانها باشد و در آنها مردمان پرستش و بندگي بندگان‌، به جاي خداوند سبحان‌ كنند، كار كاملاً فرق مي‌كند. در اينجا حقّ برنامۀ الهي است كه از سدّها و مانعهاي بشري بگذرد، و انسانها را از پرستش و بندگي بندگان رها كند، و آن‌ گاه ايشان را در گزينش عقيده آزاد بگـذارد، و آنان در سـايۀ آئين يگانه‌پرستي اسلام هر عـقيده‌اي را كـه مـي‌خواهـند آزادانه اختيار كنند.

شكست خوردگاني‌ كه مي‌كوشند گردنهاي نـصوص را كاملاً پيچ دهند تا از تنگنائي بيرون بـيايند كـه‌ گـمان مي‌برند، و چنين مي‌انگـارند كـه اسـلام براي آزادي انسانها از پرستش و بندگي سواي يـزدان در سـراسـر جـهان‌، از حـدود و ثغور مـملكت خـود گـام فـراتـر نمي‌گذارد، اين حقيقت بزرگ را فراموش مـي‌كنند كـه يك برنامۀ ربّاني در ميان است و در آن تـنها خـداي يكتا پرستش و بندگي مي‌گردد، و اين برنامه با هـمۀ برنامه‌هاي بشري ‌كه در آنها پرستش و بندگي بندگان روا است‌، به مقابله مي‌پردازد و به پيكار مي‌خيزد.

جهاد مطلق و بي‌قيد و بند در اين آئين داراي اسباب و عللي است‌ كـه از خود برنامۀ الهـي بـرمي‌خيزند و سرچشمه مي‌گيرند. آن اشخاص شكست خورده‌اي كه شكست و ناتواني خويش را حمل بر اين آئين مي‌كنند، بدان اسباب و عـلل مـراجـعه كـنند.[5] امـيد است كـه خداوند سبحان از جانب خود بديشان تـاب و توانـي دهد، و بدانان فرقاني -‌ يعني بينشي‌ كه با آن بتوان حقّ را از باطل‌، و خوب را از بد تشخيص داد - ارمغان دارد كه آن را به بندگان پرهيزگار خود وعده داده است‌.

در پايان لازم به تذكّر است‌ كه اين سوره در سرآغـاز آن همچون سائر سوره‌ها در مـصحف عـثمان رضی الله عنهُ كـه اصل مصحفها است‌، جملۀ‌: بـِسْم الله الرّحَمن الرّحيم نوشته نشده ا‌ست‌.

ترمذي برابر اسنادي كه در دست دا‌شته است‌، از ابـن عبّاس - رضي الله عنه -‌روايت نموده ‌كه ‌گفته است‌: (‌به عثمان پسر عفّان ‌گفتم‌: چه چيز شما را بر آن داشت كه سـورۀ (انـفال‌) را بـا آن ‌كـه از زمـرۀ سـوره‌هاي (مثاني‌) ‌[6]و سورۀ (‌برائت‌) را كه از جملۀ (‌‌مئين‌) ‌[7]است‌، به دنبال هم آورديد و جملۀ (‌بسم ا‌لله الرحـمن الرحيم‌) را در ميان آنـها ننوشتيد و آن را در رديـف (‌سبع طوال‌) ‌[8] قرار داديد؟ چه چيز شما را بدين امـر واداشت‌؟ عثمان گفت‌: با گذشت زمان‌، سـوره‌هائي بـا آيه‌هاي فراوان‌، بر رسول خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم نازل مي‌شد و او به هنگام نزول‌، يكي از كساني را كه نوشتن مي‌دانست‌، فرامي‌خواند و بدو مي‌گفت‌: ايـن آيـه را در سـوره‌اي بنويس ‌كه در آن فلان چيز و فـلان چـيز آمـده است‌. سورۀ ‌(‌انفال‌) هـم از نخستين چيزهائي است ‌كه در مدينه فرو فرستاده شده است‌، و سورۀ (‌بـرائت‌) جـزو آخرين بخشهائي است ‌كه از قرآن نازل شـده است و داستان (‌انفال‌) همانند داستان (‌برائت‌) است و گمان بردم ‌كه شايد اين سوره جزو (‌انفال‌) است‌. رسول خدا هم وفات فرمود و براي ما روشن نكرد كـه (‌برئت‌) جزو انفال است يا خـير. از ايـن رو، آن دو را در پـي يكديگر آوردم و ميان آنها جـمله (بسم الله الرحمن الرحيم‌) را ننوشتم و آن را جـزو (‌سـبع طـوال‌) قر‌ار دادم‌).

اين روايت نزديك‌ترين روايات به عقل براي ديـباچۀ تفسير پسنديده‌اي است كه دربارۀ پياپي آ‌مدن اين دو سوره بدين روال و فاصله نينداختن ميان آنها با جملۀ‌: بسم الله الرحمن الرحـيم است‌. همچنين ايـن روايت بيانگر اين است كه قرار دادن آيات در هر سوره‌اي‌، و ترتيب هر سوره‌اي در جاي مناسب خـود، به فرمان پيغمبر خدا صلّی الله عليه وآله وسلّم در زمـان حـيات مـبارك او انـجام مي‌گرفته است‌. و سوره‌هاي متعدّدي در يك زمان باز مانده است و بسته نشده است‌. لذا وقتي كه آيه‌اي يـا آيه‌هائي به مناسبتي از مناسبات موجود نازل مي‌گـرديد، يا حكمي را تكميل يا تـعديل مـي‌كرد، برابر بـرنامۀ حركت و جنبش واقعی اين آئين، پيغمبر خـدا صلّی الله عليه وآله وسلّم دستور مي‌فرمود كه در جاي خود در فلان سوره قـرار داده شود... بـدين وسـيله حكـمت مـعيّن و فـلسفۀ مشخّصي ايجاب مي‌كرد كه هر سوره‌اي در بربگيرد آياتي را كه در برگرفته است‌، و هر سوره‌اي در جائي باشد كه هسـت‌.

همان‌گونه ‌كـه در مـعرّفي سوره‌ها بارها نوشته‌ايـم‌، مي‌بينيم كه هر سوره‌اي (‌شـخصيّت‌) ويـژه‌اي دارد، و نشانه‌هاي معيّني دارد كه سيماهاي ايـن شخصيّت را مقرّر و مشخّص مي‌نمايد. همچنين هر سوره‌ا‌ي فضاي معيّني و سايه روشنهاي مشخّصي دارد. گذشته از اينها تعبيرات خاصّي در هر سوره است ‌كه ايـن سيماها را تأكيد مي‌نمايد، و اين شخصيّت را برجسته می گرداند. ...
 


--------------------------------------------------------------------------------

[1] روايت راجح اين است ‌كه سورۀ نصر آخـرين سـوره‌اي است‌ كـه نازل شده است‌.

[2] طبقاتي ‌كه‌ مراد ما در جامعۀ اسلامي است طبقات اجتماعي در معني كوچك ‌و ناچيزي نيست‌ كه امروزه از طبقات برداشت می شود بلكه مقصود ما از طبقات‌، دسته‌ها و گروه‌هائي است ‌كه بر ارزشها و معيارهاي اسلامي خالص استوار و برجا هستند، از قبيل‌: سابقين مهاجر و انصار، اهل‌بدر، اصحاب بيعة الرضوان، ‌كساني ‌كه پيش از فتح مكّه دارائي‌ و اموال خرج ‌و هزينه ‌كردند و جنگيدند، افرادي‌ كه پس از فتح مكّه دارائي و اموال خرج و هزينه‌ كردند و جنگيدند، قاعدين‌ و نشستگان‌، منافقان ...و غيره. 

[3] مراجعه شود به همين جزء‌، تفسير واپسين آيات سورۀ انفال‌.  

[4] محقّق است‌ كه آنان هفتاد و دو نفر بودند، ولي در بيشتر اوقات عـربها شمارۀ ‌كـم را حذف مي‌كـنند. 

[5] مراجعه شود به ديـباچۀ سـورۀ انـفال در جزء نهم‌، در آنـجا مـي‌توان اسباب و علـل جهاد اسلامي را مطالعه‌ كرد.

[6] سوره‌اي ‌كه آيات آن به صـد نـرسد و از سـوره‌هاي ‌كـوتاه نيز نــباشد. (‌مؤلف‌)

[7] سوره‌هاي درازي ‌كه آيات آن بيش از صد آيه است‌. (‌مترجم‌)  

[8] هفت سورۀ دراز قرآن ‌كه عــبارتند از: بـقره‌، آل عـمران‌، نساء‌، مائده‌، ا‌نعام‌، اعراف‌، توبه‌. (‌مترجم‌)

 

برگرفته از: ترجمه تفسیر فی ظلال القرآن سیدقطب، ترجمه مصطفی خرمدل  

 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام احمد بن حنبل رحمه الله فرموده اند: " من رد حديث رسول الله صلى الله عليه وسلم فهو على شفا هلكة" (ابن الجوزي در "المناقب" ( ص 182) يعنى: "كسى كه حديث پيامبر صلى الله عليه و سلم را رد كند پس او نزديك است كه هلاك شود".

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 6215
دیروز : 3293
بازدید کل: 8241560

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010