Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

در حديث صحيح وارد شده است كه پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند:
«إن‌ الله‌ تعالي‌ ينزل‌ كل‌ ليلة إلي‌ السماء الدنيا، حتي‌ يبقي‌ ثلث‌ الليل‌ الأخير، فيقول: هل‌ من‌ تائب‌ فأتوب‌ عليه‌؟ هل‌ من‌ مستغفر فأغفر له‌؟ هل‌ من‌ سائل‌ فيعطي ‌سؤاله‌؟ حتي‌ يطلع‌ الفجر»
" خداوند متعال‌، در هر شب‌ به‌ سوي‌ آسمان‌ دنيا فرود مي‌آيد تا آن‌كه‌ چون‌ يك‌ سوم‌ اخير شب‌ باقي‌ مي‌ماند، مي‌گويد: آيا توبه‌ كاري ‌هست‌ تا بر وي‌ توبه‌ بپذيرم‌؟ آيا آمرزش‌خواهي‌ هست‌ تا بر وي‌ بيامرزم‌؟ آيا درخواست‌كننده‌اي‌ هست‌ كه‌ خواسته‌ وي‌ داده‌ شود؟ تا آن‌گاه‌ كه‌ بامداد طلوع ‌مي‌كند»


 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > رد بر ابطال نمودن دلایل اهل سنت در مورد امامت ابوبکر صدیق از جانب رافضی و پاسخ به آن

شماره مقاله : 4746              تعداد مشاهده : 293             تاریخ افزودن مقاله : 20/7/1389

رد بر ابطال نمودن دلایل اهل سنت در مورد امامت ابوبکر صدیق از جانب رافضی و پاسخ به آن
 
رافضی گفته است: (فصل ششم: ابطال دلیل آنها بر امامت ابوبکر، از چند جهت استدلال نموده‌اند، دلیل اوّل اجماع: جواب: ادّعای اجماع صحیح نیست، چون عدّه‌ای از بنی هاشم و تعدادی از بزرگان صحابه مانند: سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار، حذیفه، سعد بن عباده، زید بن ارقم، اسامه بن زید، خالد بن سعید بن العاص و ابن عباس موافق امامت او نبودند. حتّی پدر ابوبکر نیز آن را انکار نمود، گفت: کی بر مردم خلیفه شده است؟ گفتند: پسرت. گفت: این بیچاره‌ها چکار می‌کنند؟ اشاره به علی و عبّاس داشت، گفتند: مشغول تجهیز رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم هستند، و پسر شما را از جهت سنی بزرگتر دانسته‌اند، گفت: من از او بزرگترم.
بنو حنیفه عموماً به ابوبکر زکات ندادند، به همین سبب آنها را اهل ردّه خواند و با آنها جنگید و آنها را به بردگی گرفت، عمر از او اعتراض داشت و در دوران خلافتش آنها را آزاد نمود.
جواب: بعد از اینکه گفته شود: سپاس خداوندی را که آشکار نمود آنچه که برادری رافضه را با مرتدین نزد خاص و عام ثابت می‌کند، و اسرارشان را کشف نمود، و اسرارشان را با زبان خودشان از بیخ درآورد، بدرستی که خداوند همیشه بر خائنین‌شان آگاه است، عداوتشان با خدا و رسول خدا و بندگان برگزیده و دوستان خدا و متّقین روشن شد، کسی را که خداوند در فتنه قرار دهد هرگز از جانب خداوند چیزی ندارد.
پس می‌گوییم: کسیکه کمترین آگاهی از علم سیره داشته و این کلام را شنیده باشد، به یکی از دو امر پایین اذعان می‌نماید، گویندة همچنین سخنی یا جاهلترین مردم نسبت به اخبار صحابه است، و یا دروغگوترین فرد در بین مردم است، به گمان من این نویسنده و امثالش از آخوندهای رافضه آنچه در کتب گذشتگانشان دارند، بدون در نظر گرفتن آن مسائل و بدون دقّت کردن در اخبار اسلام و کتابهای نوشته شده در آن زمینه، نقل می‌کنند، و در نتیجه در تاریکی جهل و نادانی معقولات و منقولات باقی می‌مانند. بدون شك در بین آخوندهای رافضه دروغگویان فراوانی وجود دارند، اغلب آنها جاهل و تابع هوی و هوس هستند، هرکس مطابق میل و هوس آنها چیزی بگوید تصدیقش می‌کنند، و به صدق و کذب آن توجهی ندارند، سهم فراوانی از قول خداوند دارند آنجا که می‌فرماید:{فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ (٣٢) } (الزمر: 32).
«پس چه كسى ستمكارتر است از آن كسى كه بر خدا دروغ ببندد و سخن راست را هنگامى كه به سراغ او آمده تكذیب كند».
همچنانکه اهل علم و دین نصیب فراوانی از قول خداوند دارند، آنجا که می‌فرماید:{وَالَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (٣٣) } (الزمر: 33). «اما كسى كه سخن راست بیاورد و كسى كه آن را تصدیق كند، آنان پرهیزگارانند».
بزرگترین جهل و گمراهی که در این کلام موجود است قرار دادن بنی‌حنیفه به جای اجماع است؛ آنها چون با ابوبکر بیعت ننمودند و به ایشان زکات ندادند آنها را اهل ردّه نام نهاد، و با آنها جنگید و به برده گرفت، توضیح آن در کلام او گفته شد، خاص و عام می‌دانند که بنوحنیفه به مسیلمه آنکه در یمامه ادّعای نبوّت می‌کرد ایمان آوردند، مسیلمه ادّعا می‌کرد که در رسالت با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم شریک است، در روزهای آخر حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ادّعای نبوّت می‌کرده، موضوع مسیلمه و ادّعای نبوّتش و تبعیّت بنی‌حنیفه آشکارتر از آن است که پوشیده شود، مگر نزد کسانیکه از هر کسی دورتر از علم و معرفت هستند. از بزرگترین فضایل ابوبکر، نزد همه امت اسلامی، جنگ ایشان با مرتدّین است، و مرتدّترین مردم بنوحنیفه هستند، جنگ ابوبکر با آنها بخاطر منع زکات نبود بلکه به خاطر ایمان آوردنشان به مسیلمه کذّاب بوده، و آنها از جمله کسانی بودند که گفته می‌شود حدود یکصد هزار نفر بودند.
الحنفیه مادر محمّد بن الحنفیه کنیز علی بود از بنی‌حنیفه، و به همین استدلال جواز جاریه از مرتدینی که با مسلمانان می‌جنگند شده است، اگر آنها مسلمان و معصوم بوده‌اند چگونه علی اجازه به خود داده از زنان آنها کنیز بگیرد و از آن اولاد داشته باشد؟
و امّا سخن رافضی: که عمر منکر جنگ با اهل ردّه بوده. از بزرگترین دروغ و افترائاتی است که بر عمر بسته‌اند، چون اصحاب همگی بر جنگ با مسیلمه و یارانش اتّفاق داشتند، امّا عدّه‌ای دیگر بودند که به مسلمان بودن خود اقرار می‌کردند امّا از دادن زکات خودداری می‌کردند، در مورد آنها ابتدا عمر در جنگ با آنها شبه داشت، حتّی ابوبکر صدّیق با او مناظره نمود و برایش توضیح داد که جنگ با آنها واجب است، سپس عمر از رأی خود به سوی آنها برگشت و ... قصّه مشهور است. اگر طعنه زدن به ابوبکر و عمر جایز باشد، چون به خاطر مال جنگیده‌اند این طعنه بر دیگران بیشتر رواست، و اگر دفاع از علی و عثمان واجب باشد از ابوبکر و عمر واجب‌تر است.
علی به خاطر اینکه اطاعت شود و در نفس و مال دیگران تصرّف داشته باشد جنگید، چگونه این جنگ به خاطر دین محسوب شود؟ و ابوبکر با کسانی جنگید که از اسلام برگشته و آنچه خداوند بر آنها واجب نموده ترک کرده‌اند، ابوبکر جنگید تا از خدا و رسولش اطاعت شود، چگونه این جنگ به خاطر دین نیست؟
و امّا کسانی كه این رافضی از بزرگان صحابه برشمرد از بیعت با ابوبکر تخلف نموده‌اند، این نیز دروغ بر آنها است، به استثنای سعد بن عباده، چون بیعت آنها با ابوبکر و عمر مشهورتر از آنست که انکار شود، این از مواردی است که اهل علم در حدیث و سیره و مقولات، و علمای دیگر علوم مختلفه خلف از سلف بر آن اتفاق دارند. اسامه بن زید با لشکر خارج نشد تا با ابوبکر بیعت نمود و به همین خاطر به او گفت: (یا خلیفة رسول اللّه، یعنی: ای جانشین رسول اللّه) و همچنین تمام آنهایی را که نام برده با ابوبکر بیعت نمودند، امّا خالد بن سعید، هنگامیکه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فوت نمود جانشین پیغمبر بود، به همین سبب گفت: (لا أكون نائباً لغیره) یعنی: جانشین هیچ کس دیگری نمی‌شوم.) ایشان نیز ولایت را ترک نمودند وإلاَّ به خلافت ابوبکر صدّیق اقرار داشتند، بصورت متواتر دانسته شده که غیر سعد بن عباده هیچ فردی از بیعت با ابوبکر تخلف نداشته است. امّا علی و بنوهاشم کلاً با ابوبکر بیعت نمودند و قبل از بیعت با ابوبکر هیچ فردی از آنان فوت ننمود. امّا گفته شده که علی بیعت خود را با ابوبکر تا شش ماه به تأخیر انداخت، و بعضی گفته‌اند که در روز دوّم با ابوبکر بیعت نمود، به هر حال بدون هیچگونه اکراه و اجباری همگی با ابوبکر بیعت نمودند.
سپس تمام مردم با عمر بیعت نمودند به غیر از سعد بن عباده، و هیچ فردی از بیعت با عمر تخلف ننمود، نه بنی‌هاشم و نه غیر بنی‌هاشم. و امّا بیعت عثمان عموماً مردم بر بیعت با او متفق بودند.
و آنچه را از ابوقحافه ذکر نموده، بر دروغ بودنش اتفاق هست. ابوقحافه پیرمردی مسنى در مکّه بود و در سال فتح مسلمان شد، ابوبکر او را نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم آورد در حالیکه سر و ریشش مثل پنبه سفید بود، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: (لو أقررت الشیخ مكانه لأتیناه[1]). یعنی اگر شیخ را می‌گذاشتی در جای خودش باشد ما نزد او می‌آمدیم) پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم این را به خاطر احترام ابوبکر فرمود.
و قول او: (آنها به ابوقحافه گفتند: پسر تو در میان اصحاب مسن‌تر است) دروغی است آشکار، چون در میان اصحاب افراد زیادی از ابوبکر مسن‌تر وجود داشت مثل : عبّاس، چون عبّاس سه سال از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بزرگتر بود و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از ابوبکر مسن‌تر بود.
و حالا جواب در مورد امتناع ابوبکر از اجماع از چند جهت: اوّل: آنهایی را که او ذکر نمود تخلف ننمودند مگر سعد بن عباده، بقیّه به اتفاق اهل روایت همگی بیعت نمودند، و گفته شده که عدّه‌ای از بنی‌هاشم ابتدا از بیعت خودداری کردند سپس بعد از شش ماه بدون هیچ خوف و هراس و یا امید و چشمداشتی با او بیعت نمودند. و بدون شك یک نفر و یا دو نفر تعداد اندکی هستند كه به اجماع معتبر در امامت خللی وارد نمی‌آورند، چون اگر یک نفر و دو نفر به اجماع خللی وارد کند ممکن نیست اجماعی بر امامت منعقد گردد، امامت امری است تعیین شده، بعضی موقع فردی از روی هوی از آن تخلف می‌نماید و نمی‌داند، مانند تخلف سعد، چون او در آستانة قرار گرفتن بر سند امامت از جانب انصار بود، که برایش حاصل نشد، بعد از آن بر هوای خویش باقی ماند، کسیکه به خاطر هوی چیزی را ترک نماید ترک آن هیچ تأثیری ندارد.
دوّم: اگر فرض کنیم تعداد کسانی را که برشمرده و دو برابر آنها نیز بیعت نکرده باشند باز به ثبوت خلافت خدشه‌ای وارد نمی‌شود، چون در خلافت به غیر از اتفاق بزرگواران و جمهور مردم آنهایی که چیزهایى توسط آنها اقامه می‌شود بصورتی که مقاصد امامت توسط آنها اجرا شود شرط نیست، به همین سبب است که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرموده: (علیكم بالجماعة فإنَّ ید اللّهِ مع الجماعة)[2].
یعنی بر شماست که با جماعت باشید چون دست خدا با جماعت است).
سوّم: اینکه گفته شود: اجماع امّت اسلامی بر خلافت ابوبکر بزرگتر از اجماع بر بیعت با علی بود؛ چون یک سوّم امت، و یا بیشتر یا کمتر با علی بیعت نکردند، حتّی با او جنگیدند: و یک سوّم دیگر با او نجنگیدند، در بین آنها کسانی بوده‌اند که با علی بیعت نکردند، از آنهایی که با او بیعت نکرده‌اند کسانی بودند که با او جنگیده‌اند و بعضی از آنها نجنگیده‌اند، اگر روا باشد بر امامت طعنه وارد شود به سبب تخلف بعضی از أمّت، طعنه‌زدن در امامت علی اولویت بیشتری دارد. هیچ روشی نیست که بتوان با آن استحقاق علی را بر امامت ثابت نمود، إلاَّ با همان روش، استحقاق ابوبکر نیز بر امامت ثابت می‌شود، حتّی اینکه ابوبکر در امامت از علی و غیر علی برتر بوده است، حال که اینطور است اجماع لازم نیست، نه در اوّل و نه در دوّم، اگرچه اجماع حاصل شده است.


[1] نگا: المسند (3/160).
[2] نگا: سنن ترمذی (3/316).

به نقل از:
مختصر منهاج السنة، تالیف: شیخ الإسلام ابو العباس احمد بن تیمیه، اختصار : الشیخ عبدالله بن محمد الغنیمان (استاد تحصیلات عالی دانشگاه اسلامی مدینه منوره)، و مدرس در مسجد نبوی شریف، ترجمه: إسحاق دبیرى

مصدر:
سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام ابو حنيفه رحمه الله فرموده اند: "لا يحل لأحد أن يأخذ بقولنا ما لم يعلم من أين أخذناه" (روايت ابن عابدين در حاشيه كتاب "البحر الرائق " 6/293) يعنى: "حلال نميباشد براى كسى كه قول ما را بگيرد ولى نداند كه آنرا از كجا (و چه منبعى) گرفته ايم"، و در روايتى ديگر ميگويد: "حرام على من لم يعرف دليلي أن يفتي بكلامي" يعنى: "حرام است بر كسى كه دليل مرا نداند و با اقوال من فتوى بدهد".

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 8573
دیروز : 3293
بازدید کل: 8243918

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010