Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .



 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>مسائل و عقايد اسلامي>استخاره

شماره مقاله : 4136              تعداد مشاهده : 293             تاریخ افزودن مقاله : 12/7/1389

استخاره
 
يكى از خرافاتى كه در جامعه­ى ما ايران، به اسم اسلام رايج است و در واقع برخلاف اسلام مى­باشد، استخاره است؛ چه بسا از افرادى كه در اثر استخاره نمودن با قرآن و يا تسبيح و خوب و يا بد آمدن، راهى را به پيروى استخاره پيموده­اند كه به زيان خودشان و خانواده و جامعه­شان بوده است.
در گوشه­ى مسجدى فرادا نماز مى­خواندم و عده­اى در آن طرف مسجد در حال خواندن نماز جماعت بودند. بعد از تمام شدن نماز جماعت شنيدم خادم مسجد با صداى بلند به پيش نماز گفت: «خانمى مى­خواهد برايش استخاره كنيد» پيش­نماز هم قرآن را باز نمود و بعد از مدتى گفت: «خير است انشاءالله».
در ايران روزانه هزارها استخاره انجام مى­شود و برخى كه معتقد به استخاره هستند راه زندگيشان را به گمان خود به وسيله استخاره پيدا مى­كنند. در صورتى كه خداوند در هيچ جاى قرآن نفرموده است كه راه زندگى خود را با فال­زدن به قرآن و يا تسبيح و نظاير آن معلوم كنيد، بلكه فرموده كه مؤمنين در كارها عقل خود را به كار اندازند و با يكديگر مشورت نمايند.
خداوند در قرآن يكى از صفات مؤمنين را مشورت نمودن با يكديگر بيان نموده است. و در سوره شورى، آيه 38 مى­فرمايد:
{ وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (٣٨)}
يعنى: «مؤمنين كه قبول نمودند فرمان پروردگار خود را و بر پا داشتند نماز را، كارشان ميانشان با مشورت انجام شود و از آن چه ايشان را روزى داديم انفاق نمايند».
خداوند در قرآن انسان­ها را به تعقل و تفكر امر نموده است و در بيش از پنجاه آيه از قرآن سفارش به تعقل و تفكر وجود دارد و حتى در آيه 100 سوره  يونس كسانى را كه تعقل   نمى­كنند پليد ناميده است و مى­فرمايد:
{ ... وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ }
يعنى: «... (خداوند) پليدى را بركسانى كه تعقل نمى­كنند قرار مى­دهد». و در آيه 22 سوره انفال مى­فرمايد:
{ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ (٢٢)}
يعنى: «همانا بدترين جنبندگان در نظر خدا آن كر و لال­هايى هستند كه عقل خود را به كار نمى­اندازند».
از اين آيات و برخى ديگر از آيات قرآن به دست مى­آيد كه مؤمنين بايد در كارها تعقل نمايند و با يكديگر مشورت نيز بنمايند.
ديگر اين كه خداوند در آيه 90 سوره مائده به «ازلام» اشاره نموده است و فرموده «ازلام» از عمل شيطان است از آن دورى نماييد و همچنين در آيه 3 سوره مائده نيز از «ازلام» به بدى ياد نموده است و در تفسير مجمع البيان كه از تفاسير شيعى است و در تفسير طبرى و برخى ديگر از تفاسير در ذيل آيه 3 سوره مائده گفته­اند: « (ازلام) تيرهايى بوده كه مشركين دوران جاهليت بر روى بعضى از آنها نوشته بودند «امر ربى» (پروردگارم امر نمود) و بر روى برخى از  تيرها نوشته بودند «نهانى ربى» (پروردگارم نهى نمود) و بر روى بقيه آن تيرها چيزى نمى­نوشتند و تيرها را در قدحى ريخته و هنگامى كه  مى­خواستند به مسافرت بروند و يا كار مهمى را انجام دهند قدح را تكان مى­دادند و تيرها را مخلوط مى­كردند و دستشان را داخل قدح مى­بردند اگر تيرى بيرون مى­آمد كه بر روى آن نوشته شده بود «امر ربى» آن كار را انجام مى­دادند مثلاً اگر  مى­خواستند به مسافرت بروند به مسافرت مى­رفتند و اگر بر روى تيرى كه از قدح بيرون مى­آوردند نوشته شده بود «نهانى ربى» آن كار را انجام نمى­دادند و اگر بر روى تيرى كه از قدح بيرون مى­آوردند چيزى نوشته نشده بود مخیر بودند كه آن كار را انجام دهند و يا انجام ندهند و يا در برخى از مواقع آن تيرى را كه روى آن چيزى نوشته نشده بود دوباره به قدح            مى­انداختند و استخاره مى­نمودند» و در آيه 90 سوره مائده مشاهده مى­نماييم كه خداوند اين عمل مشركين را نيز عمل شيطانى دانسته است و مى­فرمايد:
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأنْصَابُ وَالأزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (٩٠)}
يعنى: «اى كسانی که ايمان آورده­ايد همانا شراب و قمار و بت­ها و«ازلام» پليد است و از عمل شيطان است پس ازآنها اجتناب كنيد شايد كه رستگار گردید».
در اصول كافى باب «فضل قرآن» از حضرت صادق روايت كرده است «لا تتفال بالقرآن». يعنى: «تفأل به قرآن نزن». يعنى: «قرآن را كتاب فال قرار مده». يعنى: «با قرآن استخاره نكن».
متأسفانه در زمان ما، نه تنها با قرآن استخاره مى­كنند بلكه با تسبيح نيز استخاره مى­نمايند.
 
 
داستان جالب از استخاره
آقاى دستغيب يكى از علماى شيعه دركتاب استعاذه (پناهندگى به خدا) در صفحات 147 و 148، داستانى نقل كرده كه آن را در اينجا مى­آوريم:
«در اصفهان يكى از اعلام به مرض حصبه مبتلا شد، پس از مداوا و اوان پرهيز بود كه بايد مخصوصاً از زياده­روى در خوراک پرهيز كند وگرنه حصبه عود مى­كند.
يكى از اعيان اصفهان از علما از آن جمله ايشان دعوت   مى­كند سفره رنگين را پهن مى­كنند در آن انواع خوراكى­ها موجود بود. در اين حال اين بزرگوار مردد مى­شود چه كند؟ اگر نخورد به خودش سخت مى­گذرد و هم به صاحب­خانه برمى­خورد و اگر بخورد خوف ضرر است. بالاخره با قرآن مجيد استخاره كرد آيه شريفه «ثم كلى من كل الثمرات...» آمد كه مضمونش آن است كه وحى تكوينى به زنبور عسل رسيد كه « از هر ميوه بخور...» اين بزرگوار هم فوراً آستينش را بالا زد و از انواع خوردنی­ها مشغول شد، خوردنى آن هم چه خوردنی، كسى كه چند روز در پرهيز بود حالا به چنين سفره رنگينى رسيده اجمالاً در همان مجلس نعش­كش آوردند و او را بيرون بردند و آخرش همان سفره به قيمت جانش تمام شد».
 
استخاره نمودن علامه طباطبایی
سيد محمّد حسين حسينى تهرانى، معروف به علامه حسينى كه يكى از شاگردان علامه طباطبايى، صاحب تفسيرالميزان است دركتاب «مهر تابان» از انتشارات باقرالعلوم در صفحات 60 و 61 درباره استخاره علامه طباطبايى مى­نويسد:
«و به همين علت مهاجرت علامه طباطبايى به قم و تحمل اين همه مشكلات و دورى از وطن مألوف براى احياى امر معنويت و اداى رسالت الهى در نشر و تبليغ دين و رشد افكار طللاب و تصحيح عقايد حقه نشان دادن راه مستقيم تهذيب نفس و تزكيه و اخلاق و طهارت و تشرف به لقاءالله و ربط با عالم معنى    مى­باشد. چنان چه آن فقيد سعيد فرمودند: وقتى از تبريز به قم آمدم و درس اسفار را شروع كردم و طلاب بر درس گرد آمدند و قريب به يک­صد نفر در مجلس حضور پيدا كردند حضرت آيت الله بروجردى رحمـp الله عليه اولاً دستور دادند شهريه طلابى را كه به درس اسفار مى­آمدند قطع کنند بر همين اساس چون خبر آن به من رسيد متحير شدم كه خدايا چه كنم؟ اگر شهريه طلاب قطع شود اين افراد بى­بضاعت كه از شهرهاى دورآمده­اند و فقط ممر معاش آنها شهريه است چه كنند؟ و اگر به خاطر شهريه، اسفار را ترك كنم لطمه به سطح علمى و عقيدتی طلاب وارد مى­آيد. من همين طور در تحير به سر    مى­بردم تا بالاخره يك روز كه به حال تحير بودم و در اتاق منزل از دور كرسى مى­خواستم برگردم چشمم به ديوان حافظ افتاد كه روى كرسى اتاق بود آن را برداشتم و تفأل زدم كه چه كنم؟ آيا تدریس اسفار را ترک كنم يا نه؟ اين غزل آمد:
من نه آن رندم كه ترک شاهد و ساغركنم
محتسب داند كه من اين كارها كمتر كنم
من كه عيب توبه­كاران كرده باشم بارها
توبه از مى وقت گل ديوانه باشم گركنم
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست
كج دلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر كنم
عشق دردانه است و من غواص و دریا ميكده
سر فرو بردم در آنجا تا كجا بر سر كنم
لاله ساغرگير و نرگس مست و بر ما نام فسق
داورى دارم بسى يا رب كه را داور كنم
بارى، ديدم عجيب غزلى است اين غزل مى­فهماند كه تدریس اسفار لازم و ترک آن در حكم كفر سلوكى است».
خواننده گرامى، علامه طباطبايى براى اين كه ببيند كتاب اسفار را درس بدهد و يا درس ندهد به كتاب حافظ تفأل زده و غزلى آمده و نتيجه گرفته است كه بايد كتاب اسفار را درس بدهد. آخر دركجاى قرآن گفته شده كه براى پيدا نمودن راه به كتاب حافظ تفأل بزنيد؟ در قرآن فال زدن به قرآن نهى شده است چه برسد به ديوان حافظ با آن غزل­هايش. قرآن را بايد مطالعه نمود و معنى آن را فهميد و در زندگى به كار برد. باز نمودن قرآن و آيه­اى آمدن و از آن نتيجه گرفتن كه خوب است يا بد، عملى شيطانى و توهين و بازى گرفتن آيات قرآن است و دروغ بستن به خداست كه از بزرگ­ترين گناهان است؛ چه برسد به ديوان حافظ كه شاعرى آن را نوشته است.
چون در جامعه ما ايران، برخى از افراد معتقد به فال حافظ هستند و علاقه­اى به اشعار حافظ دارند بد نيست مختصرى درباره حافظ و ديوانش سخن برانيم.
حافظ با اين كه حافظ قرآن بوده و حفظ داشتن قرآن خوب است، ولى متأسفانه عامل به قرآن نبوده است و به بى­راهه رفته است كه اين گمراهى­ها در اشعارش پيداست. درباره توبه    مى­گويد:
به قصد توبه سحر گفتم استخاره كنم
بهار توبه شكن مى­رسد چه چاره كنم؟
گمراهى حافظ در اين شعر نمايان است و احتياج به توضيح ندارد. حافظ يك انسان سرگردانى بوده كه نان را به نرخ روز مى­خورده گاهى خود را مسلمان نشان مى­داده گاهى منكر دين مى­شده. به قضا و قدر معتقد بوده و مداح پادشاهان ظالم بوده و هدفش از مداحى نمودن، گرفتن پول از پادشاهان بوده است.
حافظ مى­گويد:
بدين شعر تر شيرين ز شاهنشه عجب دارم
كه سر تا پاى حافظ را چرا در زر نمى­گيرد
حافظ درباره سلطان اويس مى­گويد:
من از جان بنده سلطان اويسم
اگر چه یادش از چاکر نباشد
حافظ درباره سلطان منصور مى­گويد:
شاه منصور واقف است كه ما
روی همت به هر که بنهیم
دشمنان را ز خون كفن سازيم
دوستان را قباى فتح دهيم
وام حافظ بگو كه باز دهند
كرده­اى اعتراف و ما گُوَهيم
حافظ از تيمور كه كشنده شاه منصور بود در ديوانش تجليل كرده در صورتى كه مى­دانيم كه تيمور چقدر بى­رحم و خونخوار بود.
خلاصه اين كه حافظ در ديوانش از بيش از بيست شاه و وزير تعريف نموده است. حافظ نه تنها از پادشاهان زمان خود تعريف نموده بلكه از گبرانى كه در زمان او نبوده­اند تعريف نموده است؟ مثلاً خسرو پرويز كه نامه پيغمبر را پاره نمود و از ايران براى دستگيرى و كشتن آن حضرت مأمور فرستاد.
حافظ در مدح خسرو پرويز مى­گويد:
بده ساقى آن مى كه عكسش ز جام
به كيخسرو و جم فرستد پيام
روان بزرگان ز خود شاد كن
ز پرويز و از باربُد ياد كن
اين شعر نه تنها تعريف از كفار زمان پيغمبر يعنى خسرو پرويز و گبرانى چون كيخسرو و جم است بلكه در شعر گفته است «روان بزرگان زخود شاد كن، ز پرويز و از باربد ياد كن».
و ما در فصل اول اين كتاب ثابت نموديم كه كسانى كه از اين جهان مى­روند بعد از مرگشان از دنيا غافلند و روحشان از كارهايى كه در اين جهان انجام مى­شود آگاه نيست.
حافظ در تعريف از «مى» مى­گويد:
ساقيا برخيز و در ده جام را
خاک بر سر كن غم ايام را
ساغر مى بر كفم نه تازه بر
بر كشم اين دلق ازرق فام را
برخى مى­گويند منظور از «مى»، در ديوان حافظ «مى معنوى» است نه «مى انگورى»، در جواب مى­گوييم حافظ در ديوانش مى­گويد:
بر سر آنم كه ننوشم مى و گنه نكنم
اگر موافق تدبير من شود اين تقدير
اگر منظور از «مى»، «مى معنوى» بود، پس چرا حافظ تصميم گرفت كه آن «مى» را ننوشد؟ ديگر اين كه «مى معنوى» گناهى ندارد كه حافظ تصميم داشته آن را ننوشد.
حافظ در ديوانش آخرت را به مسخره گرفته و گفته است:
من كه امروزم بهشت نقد حاصل مى­شود
وعده فرداى زاهد را چرا باور كنم
حافظ ماه رمضان را به مسخره گرفته و گفته است:
ساقى بيار باده كه ماه صيام رفت
در ده قدح كه موسم ناموس و نام رفت
عمر عزيز برفت بيا تا قضا كنيم
عمرى كه بى­حضور صراحى و جام رفت
حافظ، قائل به جبر بوده و بد نامى خود را از قضا و قدر  مى­داند و مى­گويد:
در كوى نيک نامى ما را گذر ندادند
گر تو نمى­پسندى تغيير ده قضا را
اى خواننده­ عزيز، آيا ديوان حافظ با آن همه مداحى و تعريفى كه از پادشاهان ستمگر و «مى» و يار و غيره كه در آن است بايد كتاب فال علامه طباطبايى قرار بگيرد و راه زندگيش را از ديوان حافظ به دست آورد؟
آيا خداوند چنين فرمانى داده؟ و چنان­چه مشاهده نموديد تفأل به قرآن حرام است و خداوند در هيج جا نفرموده كه راه زندگيتان را با تفأل زدن به قرآن به دست آوريد بلكه به ما دستور داده كه قرآن را مطالعه كنيم و معنى آن را بفهميم و در زندگى به كار ببريم، ولى متأسفانه مشاهده مى­نماييم در   جامعه­ى ما ايران، استخاره رايج است و با قرآن و تسبيح و نظاير آن استخاره مى­كنند و از آن بدتر تفألى است كه علامه طباطبايى با ديوان حافظ زده كه آيا اسفار را درس بدهد و يا درس ندهد.
در نقد غزليات حافظ، نويسندگانى چون «محمّدجواد خراسانى» در كتاب «البدعه و التحرف» و «علامه برقعى» در كتاب «حافظ شكن» و «ملا محمّدطاهر قمى» در كتاب «تحفة الاخيار» نوشتارى دارند. همچنين برخى ديگر از نويسندگان كه برای اختصار از ذكر نام و كتب آنها خوددارى مى­نمائيم.
 
نظر علامه فريد تنكابنى درباره استخاره
علامه فريد تنكابنى در كتاب «اسلام چنان كه بود» در صفحه 194 درباره استخاره مى­نويسد:
«اعتقاد به اين گونه امور که استخاره نيز در عداد آنها است چون مايه ضعف نفس و تزلزل عزم و اراده است در آيينى همچون اسلام كه آيين كار و كوشش است و قوت ايمان و ثبات عزم و اراده مورد توجه مخصوص مى­باشد هيچگاه روا نباشد و قهراً مجاز نشده چنان كه پيغمبر اكرم تفأل با قرآن را كه جز استخاره چيزى نيست نهى فرموده و دستور داده مانند يهوديان كتاب خدا را مورد تفأل قرار ندهيد. احاديثى كه متضمن استخاره است در صورت صحت آنها حتماً منظورش معنى لغوى آن است. يعنى در اقدام به هر كارى از خدا طلب خير بكن.
چنان كه ابن ادریس پس از اين كه روايات استخاره را به مناسبت اين كه رواتش فطحى مذهب بودند رد مى­كند   مى­گويد: «در صورت صحت آنها منظور آنها دعا و طلب خير از خداوند در موقع شروع به كار است».
شيخ طريحى نيز در كتابش (مجمع البحرين) استخاره را عبارت از دعا و طلب خير از خدا مى­داند و گرنه با استقسام با «ازلام» كه اعراب در جاهليت هنگامى كه در انجام يكى از دو امر متحير بودند معمول بود و در قرآن اكيداً از آن نهى شده چه فرق دارد چه اين هم نوعى استقسام است منتهى با قرآن يا تسبيح».
نظر علامه تنكابنى را درباره استخاره مشاهده نموديم.
 
نظر آقاى دستغيب درباره استخاره:
ما، در چند صفحه قبل داستانى از كتاب «استعاذه»  نوشته­ى آقای دستغيب كه از علماى شيعه است را درباره استخاره آورديم. همچنين وى در صفحه 146 كتابش درباره استخاره نوشته است:
«چقدر عادت زشتى مسلمانان پيدا كرده­اند؟ فلانی       مى­خواهد معامله بكند استخاره مى­كند كه اگر منفعت فراوانی مى­برد خوب بيايد. اين كه استخاره نشد».
در صفحه150 كتاب استعاذه نوشته است:
«بعضى از استخاره­ها و فال گرفتن­ها به قرآن غلط است اينها آتيه­بينى است مثلاً زنى مى­خواهد دخترش را شوهر دهد استخاره مى­كند ببيند پيش آمدش چه مى­شود؟ درب خانه فلان آقا مى­رود مى­گويد بد است دلش آرام نمى­گيرد جاى ديگر مى­رود مى­گويد خوب است آن وقت مى­گويد اين چه جور مى­شود يكى مى­گويد خوب، ديگرى مى­گويد بد؟ اصلاً كدام روايت به تو دستور داده كه اين كار را بكنى؟».
در صفحه 158 نوشته است:
«آنچه در زمان ما مرسوم است كه بالاى قرآن­ها خوب و يا بد مى­نويسند و يا نزد عالمى مى­آيند كه براى ما استخاره كن، علامه مجلسى می­فرمايد: «براى نمونه ما يک روايتى نداريم كه يک نفر از شيعيان خدمت امام آمده باشد كه آقا براى من با قرآن استخاره كنيد، اصلاً بنا نبوده اين كار را بكنند».
آقاى دستغيب در صفحه 70  نوشته است:
«هنگام امتحان مدارس كه مى­شود مكرر جوان­هايى   مى­آيند كه آقا يک استخاره بگيريد ببينيد قبول مى­شويم يا نه؟ اجمالاً آنچه در شرع است مى­گويم شما هم به غائبين برسانيد اين راه غلط را ترک كنيد و دين را با خرافات آلوده نكنيد».
نمونه­هايى از نوشته آقاى دستغيب در كتاب «استعاذه» را مشاهده نموديد. متأسفانه آقاى دستغيب در كتاب «استعاذه» به نقد صحيح استخاره نپرداخته و به اصطلاح يكى به نعل زده يكى به ميخ، كه ما، در اين نوشتار آن قسمت از نوشته او را كه صحيح بود آورديم.
 
 
قرعه­كشـى
به نظر مى­رسد كه قرعه­كشى شرعاً اشكالى نداشته باشد و برخلاف عقل نيز نمى­باشد. فرض بفرماييد فروشنده­اى صد عدد كيف داشته باشد و هم زمان دويست نفر مشترى. اگر قرعه­كشى كند و به آن صد نفرى كه قرعه به نامشان افتاده كيف­ها را بفروشد ظاهراً اشكالى ندارد البته آن  قرعه­كشى كه در زمان طاغوت رایج بود كه دو تومان   مى­دادند و بليط بخت­آزمايى مى­خريدند و احياناً مبلغى برنده مى­شدند قمار بود و گناه بزرگى بود.
حال، اين سؤال مطرح مى­شود كه آيا در قرعه­كشى، خداوند مى­تواند قرعه را به نام شخص معينى قرار دهد؟
جواب اين است كه خداوند بر هر كارى قادر است و در آيه 44 سوره آل­عمران مشاهده مى­نمایيم كه در قرعه­اى كه براى تعيين كفيل براى مريم انداختند خداوند اراده نموده كه قرعه به نام زكريا بيفتد.
همچنين در آيه 141 سوره الصافات مشاهده مى­نماييم كه در قرعه­اى كه يونس در كشتى مى­اندازد قرعه به نام او مى­افتد و يقيناً افتادن قرعه به نام او به خواست خداوند بوده است زيرا او بايد تنبيه مى­شده و مدتى در شكم ماهى     مى­مانده است. ولى در قرعه و يا استخاره نمى­توانيم بگوييم كه چون خدا بر هر چيزى قادر است ما هم دعا مى­كنيم كه قرعه و يا استخاره با قرآن و يا تسبيح و نظاير آن را آن گونه بياورد كه صلاح ما، در آن است زيرا خداوند در هيچ جا نفرموده كه اگر راه زندگيتان را از اين طريق بخواهيد به دست آوريد شما را يارى مى­كنم بلكه مشاهده نموديم كه «ازلام» كه يک نوع استخاره در زمان جاهليت بوده در قرآن نهى شده است. حضرت موسى عصايش را انداخت و به اذن خدا اژدها شد، حال ما نمى­توانيم ادعا كنيم كه با درخواست از خدا مى­خواهيم كه اگر عصايمان را بيندازيم اژدها شود.
محمّد (ص)، در جنگ بدر، مشتى خاک به سوى دشمن پرتاب نمود در نتيجه به اذن خداوند گرد و غبار عظيمى ايجاد شد. ما نمى­توانيم ادعا نماييم كه اگر خاكى را به سوى دشمن پرتاب نماييم گرد و غبار عظيمى ايجاد      مى­شود. و به وجود آمدن گرد و غبار به وسيله پرتاب خاک به سوى دشمن يک بار انجام شده كه خداوند در قرآن در اين­باره مى­فرمايد:
{ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللّهَ رَمَى }
پس ما نمى­توانيم بگوييم كه چون اراده خدا تعلق گرفته است بر اين که قرعه به نام زكريا كه پيامبر است بيفتد و يا قرعه به نام يونس كه پيامبر است بيفتد پس ما هم اگر دعا كنيم و استخاره كنيم خداوند راه را به ما نشان مى­دهد، مضاعف بر اين كه در هيچ آيه از قرآن گفته نشده كه به وسيله استخاره با قرآن و يا تسبيح و نظاير آن خدا راه را به شما نشان مى­دهد بلكه چنان چه مشاهده نموديد در قرآن از استخاره نمودن (ازلام) نهى نموده و آن را عملى شيطانى دانسته است.
 
استخاره مورد تأييد خداوند، چگونه است؟
چنانچه گفته شد دعا نمودن و طلب خيركردن از خدا كارى است خداپسندانه و دعاهاى قرآن دليل بر اين مدعا است. همچنين آنچه در صحيفه سجاديه در دعاى 33 و در كتب  اهل­سنت من­جمله صحيح البخارى آمده است دعايى است كه دعا كننده در آن از خدا مى­خواهد كه اگر تصميم من خير است مرا در اين كار موفق بدار و اگر برايم خير نيست مرا موفق مدار.
البته دعا بايد بعد از مشورت و تحقيق و تفكر و جوانب شرعى كار را در نظر گرفتن بعد از تصميم نهايى با توكل به خدا انجام شود البته دعا به زبان غير عربى نيز اشكال ندارد و اصل اين است كه دعا كننده بداند چه مى­گويد و معنى دعا را بداند و از صميم قلب و خالصانه باشد و آن دعا اين است:
«اللهم انی استخيرک بعلمک و استقدرک بقدرتک و اسالک من فضلک العظيم فانک تقدر و لا اقدر و تعلم و لا اعلم و انت علام الغيوب اللهم ان كنت تعلم هذا الامر و تسميه خيراً لى فى دينى و معاشى و عاقبة امرى فاقدره لی و يسره لى و بارک لی فيه و ان كنت تعلم انه شر لى فى دينى و معاشى و عاقبة امرى فاصرفه عنى و اصرفنى عنه و اقدر لى الخير حيث ما كان رضى به».
يعنى: «خدايا، من از تو به دانائيت خير و نيكى درخواست      مى­كنم و به توانائيت مى­خواهم كه خير را بهره من گردانی و احسان بزرگ تو را مى­طلبم زيرا تو توانايى و من نيستم تو       مى­دانى و من نمى­دانم تو به نهان­ها دانايى.
خدايا، اگر اين را برايم خير مى­دانی و برايم خير در دين و دنيا قرار داده­اى پس برايم آسان و برايم در آن مبارک گردان و اگر مى­دانی آن در دين و زندگى و پايان كارم برايم شر و بدى است پس آن را از من دور گردان و آنچه خير من است برايم مقدر كن و مرا به آن خشنود نما».
از اين دعا به دست مى­آيد كه مؤمن بعد از مشورت و تحقيق و تفكر وقتى مى­خواهد وارد عمل بشود با توكل به خدا بهتر است اين دعا و يا نظير اين دعا را بنماید که اين گونه دعا طلب خير (استخاره) از خداوند مى­باشد.
 
نمونه­اى تاريخى از استخاره
در كتاب «رستم التواريخ» آورده­اند كه هنگامى كه اصفهان در محاصره محمود افغان بود. سلطان حسين علما را جمع نمود كه نظر دهند چه كند؟
عده­اى استخاره كرده و گفتند ملک شما زوال­ناپذير است و تا ظهور مهدى ادامه دارد نترسيد. عده­اى از منجمين مى­آمدند و  مى­گفتند كه ستاره اصفهان مشترى است اقتران يافته و وبال افتاده و از وبال بيرون خواهد آمد و مقارنه نحسين شده بود بعد مقارنه سعدين مى­شود و ناگاه دشمنانت مانند بنات النعش متفرق و پراكنده مى­شوند و خداى تعالى اين اساس را بر پا نموده كه قوت طالع تو را بر عالميان ظاهرگرداند.
بعضى از علما مى­آمدند و به خدمتش مى­گفتند كه عريضه بنويسيد به خدمت امام غايب و آن را به مشمع نهيد در آب روان نهيد و روز و شب به قدر هزار عريضه اهل حريم پادشاهى نوشتند و به آب جارى انداختند.
مشاهده مى­نماييم كه هيچ يک از اين خرافات و اكاذيب سودى نداشته و حكومت سلطان حسين به دست محمود افغان سرنگون  مى­شود.
برخى از افراد اعتقاد چندانى هم به استخاره ندارند ولى با گفتارشان مروج استخاره مى­شوند؛ مثلاً براى دخترى خواستگار  مى­آيد او را نمى­پسندند پيغام مى­دهند كه استخاره كرديم بد آمد. اين گفتار نه تنها دروغ است بلكه تأييد استخاره و باعث ترويج آن نيز مى­شود.
چه بسا از افرادى كه در اثر خوب آمدن استخاره كار غلطى را انجام داده­اند و بعداً به رنج و هلاكت افتاده­اند و چه بسا افرادى كه در اثر بد آمدن استخاره فرصت­هاى خوبى را از دست داده­اند و بعداً پشيمان شده­اند.
استخاره نمودن گناهى است بزرگ و عملى است شيطانى.

 
از کتاب:
اسلام ناب، م ـ عبداللهي
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com





 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

سخن ايوب سختياني رحمه الله چه زيبا است که می‌گوید:«هر كس ابوبكر را دوست داشته باشد، دين را اقامه كرده‌ است و هر كس عمر را دوست داشته باشد آشكارا راهش را پيدا كرده ‌است، هر كس عثمان را دوست داشته باشد، دلش با نور خداوند روشني ‌يافته ‌است و هر كس علي را دوست داشته باشد به دستگيره‌اي محكم چنگ زده ‌است، هر كس درباره‌ اصحاب محمد صلی الله علیه و سلم عقيده و نظر خوبي داشته باشد، از نفاق پاك و بري است» (الشريعة 4/1772 – 1773.)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 10035
دیروز : 3293
بازدید کل: 8245380

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010