Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: "شر الطعام طعام الوليمة، يمنعها من يأتيها، و يدعي إليها من يأباها، و من لم يجب الدعوة فقد عصي الله و رسوله" (متفق عليه)، يعنى: "بدترين عذا، غذاي وليمه‌اي است که فقراي نيازمند از آن منع و ثروتمندان بي‌نياز به آن دعوت شوند، وکسي که دعوت وليمه را اجابت نکند به راستي نافرماني خدا و رسول او را کرده است".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>مسائل قرآنی و حدیث>قرآن > تفسیر تابعین

شماره مقاله : 3775              تعداد مشاهده : 344             تاریخ افزودن مقاله : 3/7/1389

 تفسير تابعين
 

نياز تابعين به تفسير
تابعين ـ رض ـ پس از مدت زمانی بعد از نزول قرآن آمدند پس آنها بيشتر از كساني كه همگام با نزول قرآن مي­زيستند به تفسير قرآن نياز داشتند، زيرا در هنگام نزول قرآن پيامبر با آنها زندگي مي­كرد تا آنچه نازل مي­شد را براي آنها توضيح دهد.
پس بر تابعين لازم است كه از اصحاب آنچه از پيامبر ياد گرفته­اند، و اسباب نزولي كه مشاهده كرده­اند و آنچه از قرآن فهميده­اند و به آن عمل كرده­اند را بیاموزند.
و اصحاب بزرگوار نيز آنچه مي­دانستند مخفي نمي­كردند و در هر كجا مي­بودند براي مردم توضيح مي­دادند.
و تابعیان دور اصحاب مي­نشستند و از آنها توضيح آيات مي­خواستند حتي بعضي از آنها  لوحهايي را با خود حمل مي­كردند و هر آنچه به آن نياز داشتند از سوره­ي فاتحه گرفته تا نهايت قرآن را از اصحاب استفسار و نظرخواهي مي­كردند .[1]
مجاهدبن جبير مي­گويد: سه بار قرآن را با ابن عباس مراجعه کردم، سر هر آيه­اي مي­ايستادم، و از او مي­پرسيدم چگونه و در کجا و در چه موردی نازل شده است.[2]

مدرسه­هاي تفسير:
در آن عصر سه مدرسه­ مشهور بودند: يكي در مكه، دومي در مدينه و سومي در كوفه ؛ ابن تيميه مي­گويد: اهل مكه از همه به تفسير عالمتر بودند: زيرا اهل مكه از دانش­آموزان ابن عباس بودند؛ همانند: مجاهد، عطاءبن ابي رباح و عكرمه موسي بن عباس، طاووس، ابن شعشاع و سعيدبن جبير و كساني ديگر و امثال اينها؛ و اهل كوفه دانش­آموز ابن مسعود بودند در درجه­ی دوم قرار می­گیرند و بر دیگران امتیازهایی دارند، و دانشمندان اهل مدینه در تفسیر همانند زیدبن اسلم که مالک و عبدالرحمن فرزندش از ایشان تفسیر را یاد گرفته­اند.[3]
و مشهور بودن این مدرسه­ها به معنی این نیست که صحابی­های دیگر در تدریس و تعلیم شرکت نکرده باشند و یا اینکه تابعین نزد آنها نرفته و از آنها چیزی را یاد نگرفته­اند.

سرآغاز تدوین:
با وجود اینکه تفسیر صورت خواندن و روایت کردن را به خود گرفته بود، اما هسته‌ی تدوین در بعضی تلاشهای فردی خود را نمایان می­کرد از این جهت که بعضی از تابعین آنچه را می­شنیدند و از لغت می­فهمیدند و از روشهای سخن درک می­کردند را می نوشتند.
و تفسیرهای تابعین را در کتابهای تفسیر بعد از خودشان همانند تفسیر طبری و بعضی کتابهای سنت به فراوانی می­بینیم و چنان مشهور است که هر کدام از سعیدبن جبیر و مجاهدبن جبر تفسیر تدوین شده­ای دارند.[4] اما تا به حال به تفسیر سعید دسترسی پیدا نکرده­ایم، اما دستنویس تفسیر مجاهد از قرن ششم هجری نسخه­برداری شده و مورد بررسی قرار گرفته و به عنوان کتابی در دسترس مردم قرار گرفت.[5]
و با نگاهی به تفسیر مجاهد شکل واقعی تفسیر در عصر تابعین برای ما نمایان می­شود.
 
تفسیر مجاهد:
در بررسی تفسیر نكات زیر را ملاحظه می­کنیم:
اولاً: این تفسیر هر چند شامل بیشتر سوره­های قرآن می­باشد[6] اما تنها بعضی از آیات را تفسیر کرده و آن هم زیاد نیست، هر چند که نسبت به تفسير اصحاب از همه بيشتر مي باشد. و این هم در نتیجه­ی دور افتادن از عصر تنزیل است زیرا هر چه بیشتر از عصر تنزیل دور شویم بیشتر به تفسیر آیات نیازمند می­شویم.
ثانیاً: بیشتر آنچه در آن تفسیر دیده می­شود معانی کلمات است، و آن هم به این معنی است که آنان تفسیر آیات واضح و روشن را تفسیر نمی­کردند و به بحث در مورد آیاتی که به آن نیازمند بوده­اند تلاش و کوشش کرده­اند و تنها به معنی بعضی از کلمات که در فهم آیات موثر بود اکتفا می­کردند.
با این حال هنگامی که به آن تفسیر نگاه می­کنیم بعضی از کلمات تفسیر شده­ی قرآن را روشن­تر از کلمه­ی تفسیر می­یابیم! بطور مثال بدانچه در تفسیر سوره­ی ذاریات آمده است ملاحظه فرمائید:
مجاهد در تفسیر کلمه­ی «محروم» گفت: به معنی «محاوف» است.
و در مورد «فَجَاءَ بِعِجْلٍ» می­گوید: «بحسیل». 
به این نکته بر می­گردد که بعضی از کلمات در عصری شایع بوده و در عصر و زمانی دیگر نامأنوس می­باشد.
مانند دو کلمه­ی: محاوف و حسیل، که در عصر ما نامانوس و نا مفهوم هستند.
ثالثاً: در تفسیر و توضیح معنی بعضی از آیات سخن از اسباب النزول را می­یابیم، مثال آن مانند آنچه در تفسیر سوره­ی رعد چنین آمده: مجاهد می­گوید: کفار قریش گفتند: ای محمد: زمین بر اثر کوهها بر ما محدود شده کوهها را دور و زمین را وسیع گردان، شام را برای تجارت از ما نزدیک کن، پدرانمان را از قبرها بیرون آور تا با آنها صحبت رانیم، پس این آیه نازل شد: ﴿ وَلَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ..﴾(الرعد:31) تا آخر آیه.
مجاهد می­گوید: هنگامی که این آیه نازل شد ﴿..وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ..﴾(الرعد: من الآية38) قریش گفتند: ای محمد شما را مالک هیچ چیزی نمی­بینیم. پس آن آیه نازل شد: ﴿يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾ (الرعد:39) به عنوان تهدیدی برای آنها، یعنی اگر بخواهیم هر آنچه که دوست داشته باشیم برای او ایجاد می­کنیم و چیزها را محو و چیزهایی را نمایش می­دهیم.
رابعاً: بعضی مواقع اشاره به نسخ را در آن مشاهده می­کنیم: مثلاً در سوره­ی نساء می­گوید:  از مجاهد نقل شده که گفته شده: (فَآذُوهُمَا) یعنی سیّئاً، سپس توسط این آیه نسخ شده ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ (النور:2)
خامساً: در بعضی اوقات اختلافی میان مجاهد و استادش ابن عباس و یا میان مجاهد و بقیه­ی تابعین مشاهده می­کنیم.
سادساً: این تفسیر بعضی اوقات به بعضی از احکام فقهی می­پردازد، مثال آن مانند آنچه در تفسیر سوره­ی نساء در مورد صلاه الخوف آمده که می­گوید: ﴿..فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ ..﴾(النساء:101) این آیه هنگامی نازل شد که پیامبر در عسفان و دشمن در صحنه بود، پیامبر چهار رکعت ظهر را به صورت کامل همراه اصحاب به جای آورد، مشرکین تصمیم گرفتند که در موقع نماز عصر به اردوگاه و لشکر آنها حمله­ور شوند، پس خداوند این آیه را نازل کرد ﴿وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ..﴾ (النساء:102) تا آخر آیه، پیامبر اصحاب خویش را به دو صف تقسيم کرد و بعد الله اکبر احرام گفتند و صف اول همراه پیامبر سجده بردند و صف دوم بعد از آنها به سجده رفتند و در رکعت دوم صف دوم سجده بردند و صف اول بعد از آنها به سجده رفتند و نماز را به دو رکعت قصر به اتمام رسانیدند.
سابعاً: اسرائیلیات در آن تفسیر واضح و روشن است و بیشتر آن اسرائیلیات را به موسی و سلیمان بر می­گردانند.
این تمام چیزهایی بود که در تفسیر مجاهد مشاهده و درک کردم، و بعد از آن دوست بزرگوارم دکتر محمد عبدالسلام پایان نامه­ی دکترای خویش به نام «تفسیر مجاهدبن جبر» را به من هدیه کرد و در آن رساله باب دوم را مخصوص توضیح دادن روش مجاهد در تفسیر قرار داده است.
و در ابتدای آن باب به این اشاره می­کند که مفسرین صحابه تمام قرآن را تفسیر نکرده­اند و تنها به تفسیر قسمت کمی از آن توجه کرده‌اند و آن هم در توضیح معنای لغتی با لفظی کوتاه و استنباط احکام فقهی و ذکر سبب نزول و آوردن اقوال اهل کتاب در محدوده­ای مشخص خلاصه می­شود.
بعد می­گوید: و این روش بزرگترین صحابه­ی مفسر «ابن عباس»می­باشد، و ما هنگامی که به تفسیر دانش آموز ايشان نگاه می­کنیم آن را هم با همان سبک مشاهده می­کنیم، و این نکات را به روش استاد خویش اضافه می­کند:
1ـ اندازه­ای بیشتر در تفسیر احکام
2ـ بیشتر استنباط کردن احکام
3ـ پاشیدن نطفه­ی مذهبهای فقهی و کلامی، به همین خاطر شافعی در فقه خویش به مجاهد تکیه می­کند و معتزله هم در عدم روئیت خداوند در قیامت به مجاهد تکیه می­دهند.
4ـ گسترش دادن استفاده از اهل کتاب و سوال کردن از آنها.
می­گوید: و کسی که دقیق به تفسیر مجاهد نگاه کند می­بیند که از استاد خویش ـ ابن عباس ـ بسیار استفاده کرده است و با او در بسیاری از آیات موافق بوده هر چند که بعضی اوقات با او مخالفت می­ورزند، و بارزترین مخالفتهای ایشان با استاد خویش در تفسیر کردن بعضی آیات به رای و نظر می­باشد. روش اينگونه است:
توضیح معنای لغوی با عبارتی کوتاه و استنباط احکام فقهی و ذکر سبب نزول و آوردن اقوال اهل کتاب و اظهار نظر در حد توان خویش.
و تفسیر تابعین هر چند که منزلتی والا دارد اما به جز در مواقع اجماع به عنوان حجت محسوب نمی­باشد و در مسائل اختلافی اقوال بعضی از آنها بر بعضی دیگر و بر کسانی که بعد از آنها می­آیند حجت نمی­باشد.
و شیعه اثنی­عشریه برای دو تا از تابعین به نامهای: علی بن الحسین زین العابدین متوفی سال 95 و پسر ایشان محمد ابو جعفر باقر متوفی سال 114 عصمت قائل شده­اند و اما تفسیر بقیه­ی بزرگواران نزد شیعه ارزشی ندارد.
بعد از اینکه سخن در مورد تفسیر تابعین را به اتمام رساندیم و گفتیم که آنها از اسرائیلیات و تفسیر به رأی استفاده کرده­اند در اینجا بهترین روش تفسیر نزد بیشتر جمهور را ارائه می­دهیم:
و در اینجا بیانگر ارزش تفسیر ماثور از تابعین و اسرائیلیات و تفسیر به رای بعد از سخن در مورد تفسیر تابعین می­شویم و شاید سخن شیخ­الاسلام ابن تیمیه که حافظ ابن کثیر نیز در تفسیر خویش به آن ملتزم بوده در اینجا مناسب­ترین چیز باشد.
ابن تیمیه (رح) در مقدمه تفسیر در فتاوای خویش ص 363: 375 می­گوید: اگر کسی بگوید: بهترین روش تفسیر کدام است؟

تفسیر قرآن به قرآن و به سنت:
پس جواب او: بهترین روش این است که قرآن را به قرآن تفسیر ­کنیم، هر آنچه در جايی مجمل یا مختصر باشد در جای دیگر تفسیر شده و مبسوط و مفصل است. اگر نتوانستی آن را در قرآن بیابی سنت را پی­گیری کن زیرا سنت شرح و توضیح برای قرآن می­باشد؛ بلکه اصلا امام ابو عبدالله محمدبن ادریس شافعی می­گوید: هر آنچه پیامبر به آن حکم کرده چیزی است که از قرآن فهمیده است، خداوند می­فرماید: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيماً﴾ (النساء:105)  = ما کتاب به حق بر تو نازل کرده­ایم تا میان مردمان طبق انچه خدا به تو نشان داده است داوری کنی و مدافع خائنان مباش) ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ..﴾(النحل:44) = و قرآن را بر تو نازل کرده­ایم تا اینکه چیزی را برای مردم روشن کنی که برای آنان فرستاده شده است). و ﴿وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَهُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ (النحل:64) = ما کتاب را بر تو نازل کرده­ایم مگر بدان خاطر که چیزی را برای مردمان روشن نمایی که در آن اختلاف دارند...) به همین خاطر پیامبر فرمود: قرآن و شبیه آن (سنت) به من داده شده است.
و سنت هم همانند قرآن بر پیامبر نازل می­شد، اما مانند قرآن تلاوت نمی­شد، و امام شافعی و بزرگواران دیگری نیز در این موضوع ادله­های فراوانی را ذکر کرده­اند که در اینجا نمی­توانیم آن را بیان کنیم .
مراد و مقصد این است که شما تفسیر قرآن را با استفاده از قرآن بکنید اگر آن را نیافتید از سنت استفاده بکنید، چنانکه پیامبر هنگامی که معاذ را به یمن فرستاد گفت: چگونه حکم می­کنید؟ گفت: با استفاده از قرآن.
پرسید: اگر آن را در قرآن نیافتی؟ گفت: از سنت استفاده می­کنم و پرسید: اگر آن را در سنت نیز نیافتید چکار می­کنید؟ گفت: با فهمی که از قرآن و سنت گرفته­ام اجتهاد می­کنم. پیامبر صلی الله علیه و سلم دستی بر سینه­ی معاذ زد و گفت: سپاس خدایي را که فرستاده­ی فرستاده خویش را به آنچه رسول الله را راضی می­کند هدایت داد. این حدیث در مسانید و سنن با سندی جیّد ذکر شده است.

گفته‌های یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم:
و اگر در قرآن و سنت تفسیری را نیافتیم به گفته­های اصحاب مراجعه می­کنیم، آنها هم به خاطر اینکه شاهد نزول قرآن بوده­اند و ویژگیهای مخصوص آن را همراه با فهم کامل و علم صحیح و درست و عمل صالح درک کرده‌اند خصوصاً دانشمندان و بزرگان آنها، همانند: خلفای راشدین و بزرگانی مانند عبدالله بن مسعود، امام ابو جعفر مسعود که گفت: به خدا قسم هیچ آیه­ای در قرآن نیست مگر اینکه می­دانم در کجا و در مورد چه کسی نازل گشت، و اگر خبر کسی را به من می­دادند که آگاه به قرآن است حتماً نزد او می­رفتم ، و اعمش نیز از ابی وائل از ابن مسعود گفت: هیچ کدام از ما بعد از یادگیری ده آیه نمی­گذاشتیم مگر اینکه معانی و عمل به آن را انجام دهیم .
و یکی دیگر از آن بزرگواران، دانشمند شهیر (عبدالله بن عباس) پسر عموی پیامبر و ترجمان القرآن است و در حق ایشان اینچنین دعا فرمود: خداوندا  او را در دین آگاه و تاویل را به او یاد بده. و ابن جریر می­گوید: محمدبن بشار از وکیع از سفیان از اعمش از مسلم از مسروق از ابن مسعود که گفت: بهترین شارح قرآن ابن عباس است. و با سندی دیگری نیز اين عبارت از ابن مسعود روایت شده است، و ابن مسعود در سال 33 وفات نمود و ابن عباس 36 سال بعد از او زندگی کرد، حال در مورد علومی که بعد از ابن مسعود کسب کرد چه نظری دارید؟ اعمش از ابی وائل روایت می­کند که گفت: علی، عبدالله بن عباس را در موسم حج جانشین خویش کرد، و ایشان برای مردم سوره­ی بقره ـ و در روایتی دیگر سوره­ی نور ـ را تفسیر کرد و آن تفسیر آنچنان جالب بود که اگر روم و ترک و دیلم می­شنیدند مسلمان می­شدند.

اسرائیلیات:
و به این خاطر اسماعیل بن عبدالرحمان السدی بزرگ، بیشتر آنچه در تفسیر خویش روایت می­کند از آن دو بزرگوار ابن مسعود و ابن عباس می­باشد، و بعضی اوقات اقوال اهل کتاب را از آنها نقل می­کند که آن دو بزرگوار آن را ذکر کرده­اند، و پیامبر نیز آن را مباح گردانیده است چنانکه می­فرماید: و اگر آیه­ای هم از من می­دانید آن را ابلاغ کنید و از بنی اسرائیل نیز نقل کنید، و مبادا  اینکه بر من دروغ بگویید زیرا هر کس بر من دروغ بگوید جایگاه خود را در جهنم می­بیند» بخاری از عبدالله بن عمر روایت کرده.
و به این خاطر عبدالله بن عمرو هنگامی که در روز یرموک دو نفر از اهل کتاب با او همنشین می­شوند از آنها هر آنچه در توان دارد با استفاده از فهمی که در حدیث پیدا کرده روایت می­کند، البته باید دانست اسرائیلیات تنها برای استشهاد نه اعتقاد ذکر می­شود، و آن هم سه قسم دارد:
اولی: صحت آن را با استفاده از آنچه در دسترس داریم بیابیم.
و دومی: کذب آن را با استفاده از آنچه در دسترس داریم بیابیم.
و سومی: صحت و کذب آن پوشیده باشد، به آن ایمان نداشته و تکذیب نمی­شود و به این خاطر اهل کتاب و مفسرین در این گونه جایگاه بسیار با هم اختلاف دارند چنانکه در نامها و تعداد اصحاب کهف و رنگ آنها و همچنین عصای موسی از چه درختی بوده و نامهای پرندگانی که ابراهیم آنها را زنده کرد و نوع درختی که خداوند از درون آن با موسی صحبت کرد و چیزهای دیگری که هیچ گونه نفعی نه در دنیا و نه در آخرت عاید هیچ کس نمی­شود، با هم اختلاف دارند، ولی نقل و بازگویی آن اختلاف از آنها جائز است، چنانکه خداوند می­فرماید: ﴿سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا﴾ (الکهف:22) = به زودى خواهند گفت‏سه تن بودند [و] چهارمين آنها سگشان بود و مى‏گويند پنج تن بودند [و] ششمين آنها سگشان بود تير در تاريكى مى‏اندازند و [عده‏اى] مى‏گويند هفت تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود بگو پروردگارم به شماره آنها آگاه‏تر است جز اندكى [كسى شماره] آنها را نمى‏داند پس در باره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مكن و در مورد آنها از هيچ كس جويا مشو.
و این آیه در این مقام متضمن ادب و تعلیم چیزی که در این جا لازم است می­باشد، خداوند به وجود سه نظریه در مورد آنها خبر می­دهد، که دو نظر اول را رد مي كند و در مورد نظر سوم ساکت می­شود و این دلیل بر صحت آن می­باشد زیرا اگر باطل می­بود آن را نیز مانند دو نظر قبلی رد می­کرد و بعد به این اشاره می­کند که فائده­ای در دانستن تعداد آنها وجود ندارد، پس می­گوید: ﴿ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ﴾(الكهف:22) = بگو خداوند تعداد آنها را می­داند)تنها بعضی از مردم که خدا به آنها اطلاع داده تعداد آنها را می­دانند، و به این خاطر می­گوید: ﴿ فَلا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً ﴾(الكهف:22) = درباره اصحاب کهف جز مجادله­ی روشن پیش مگیر) یعنی: در چیزی که فائده ندارد تلاش نکن و از آنها مپرس زیرا آنها هم با ظن و گمان حرف می­زنند.
این بهترین روش نقل اختلاف است: اینکه تمامی اقوال را ذکر کند و صحیح را معین و باطل را باطل گرداند و فائده و ارزش اختلاف در آن مورد را بیان کند، تا اختلاف در مورد چیزی که فائده ندارد به درازا نکشد و از چیزهای مهمتر ما را دور کند، و اگر کسی اختلاف در مساله­ای را بیان کند ولی اقوال آنها را ذکر نکند یا اینکه اقوال را نیز بیان کند ولی صحیح را مشخص نکند در اشتباه قرار گرفته است زیرا شاید آن قولی که نیاورده صحیح باشد، و اگر عامدانه قول ضعیف را صحیح معرفی کرد در واقع دروغ گفته است. و اگر جاهلانه این کار را کرد اشتباه کرده است. و همچنین اگر اختلاف در مورد چیزی که فائده ندارد را نقل کرد و یا اینکه اقوالی متعدد که حاصل آنها به یک یا دو قول بر می­گشت را ذکر کرد ايشان در واقع وقتش را ضایع کرده و اشتباه می­کند.

اقوال تابعی‌ها:
و اگر تفسیر در قرآن و سنت و اقوال صحابه پیدا نکردید در این موارد بسیاری از ائمه به اقوال تابعین همانند «مجاهد بن جبر» مراجعه کرده­اند، زیرا آنها در تفسیر مهارت پیدا کرده­اند، محمدبن اسحاق می­گوید: ابان بن صالح از مجاهد روایت می­کند، گفت: سه مرتبه قرآن را از اول تا آخر نزد ابن عباس خواندم و در سر هر آیه­ای تفسیر آن را از او خواستم و بسیاری دیگر از این گونه روایات از مجاهد روايت شده است و به اين خاطر است كه سفيان ثوري مي­گويد: اگر تفسيري از مجاهد به تو رسيد دنبال تفسير ديگري مگرد و آن تو را كافي است.
و تابعين همانند سعيدبن جبير و عكرمه مولي ابن عباس و عطاءبن ابي رباح و حسن بصري و مسروق بن اجدع و سعيد بن مسيب، و ابي العاليه و ربيع بن انس و قتاده و ضحاك بن مزاحم و كساني ديگر همراه تابع تابعين نيز اقوالشان در تفسير آيه ذكر مي­شود، و در بعضي مواقع در تفسير بعضي آيات كساني كه آن را تضاد تلقي مي­كنند و آن را جداگانه نقل مي­كنند كه همه­ي آنها يكي است پس بايد اين گونه مواقع به دقت مورد بررسي واقع شود.
شعبه بن حجاج و ديگران مي­گويند: اقوال تابعين در فروع حجت نيست، پس چگونه در تفسير حجت مي­باشد؟
و اين سخن صحيح است، اما اگر در چيزي اجماع داشتند شكي در اين نيست كه آن مورد حجت است و در مواردي كه با هم اختلاف دارند قول بعضي از آنها بر بعضي ديگر و كساني كه بعد از آنها مي­آيند حجت نمي­باشد و در فهم آن به قرآن و سنت و اقوال صحابه و لغت عرب به طور عموم مراجعه مي­شود.

تفسير قرآن تنها با استفاده از راي و نظر حرام است!
اما تفسير قرآن تنها با استفاده از راي و نظر حرام است، مؤمل از سفيان از عبدالاعلي از سعيدبن جبير از ابن عباس روايت مي­كند كه پيامبر فرمود: هر كس بدون علم از قرآن سخن بگويد داخل جهنم مي­شود.
وكيع از سفيان از عبدالاعلي ثعلبي از سعيدبن جبير از ابن عباس نيز آن حديث پيامبر را روايت مي­كند و در روايت ديگري كه ترمذي آن را حسن و غريب معرفي مي­كند آمده كه: جندب از پيامبر روايت مي­كند، که ایشان فرمودند: هر كس از قرآن سخن بگويد و آن سخن درست هم باشد اشتباه كرده است.
و اهل علم از اصحاب پيامبر نيز در تفسير قرآن بدون علم سخت­گيري كرده­اند و آن تفاسيري كه از مجاهد و قتاده و ديگران روايت مي­شود تفسير قرآن به ظن و راي و بدون علم نمي­باشد، پس هر كس با راي و نظر خويش قرآن را تفسير كند در واقع در چيزي تلاش كرده كه به آن علم ندارد و به او دستور داده نشده است و اگر درست هم باشد باز اشتباه كرده است زيرا از راه صحيح وارد نشده و مانند كسي مي­ماند كه بدون علم ميان مردم قضاوت كند و پيامبر قضاوت بدون علم را هر چند قضاوت درستي هم باشد به آتش جهنم تهديد كرده است، و خداوند تهمت زنندگان را كاذب مي­نامد ﴿.. فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ﴾(النور:13) تهمت زننده دروغگو است زيرا در مورد چيزي كه به آن علم ندارد خبر داده است و خود را مكلف به چيزي كرده است كه به آن آگاهي ندارد و خدا مي­داند.
و به اين خاطر دسته­اي از سلف از تفسير بدون علم به شدت خودداري كرده­اند، چنانكه شعبه از سليمان از عبدالله بن مره از ابي معمر از ابوبكر صديق روايت مي­كند كه فرمود: كدام زميني مرا قبول مي­كند و كدام آسماني بر من سايه مي­افكند اگر در قرآن بدون علم سخن بگويم؟
و ابو عبيد قاسم بن سلام از محمودبن يزيد از عوام بن خوشب از ابراهيم تيمي فرمود: ﴿ وَفَاكِهَةً وَأَبّاً﴾ (عبس:31) از ابوبكر صديق پرسيده شد؟ در جواب گفت: كدام زمين مرا قبول مي­كند و كدام آسماني بر من سايه مي­افكند اگر در قرآن بدون علم سخن بگويم؟ اين حديث منقطع است.
و ابو عبيد دوباره از يزيد از حميد از انس روايت مي­كند: هنگامي كه عمربن خطاب اين آيه را بر منبر خواند گفت: فاكهه مشخص است ولي «أب» به چه معني است؟ بعد به خود گفت: اي عمر اين تكلف و خود را تحت فشار قرار دادن است! و اين روايت با سندي ديگر نيز گزارش شده است.
و اين در واقع به اين معني مي­­باشد كه آنها خواستار آگاهي بر كيفيت «أب» بوده­اند، زيرا مي­دانست كه «أب» گياهي است که از زمين خارج مي­شود، چون خداوند مي­فرمايد: ﴿فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبّاً* وَعِنَباً وَقَضْباً* وَزَيْتُوناً وَنَخْلاً* وَحَدَائِقَ غُلْباً﴾ (عبس:27-30) = (پس در آن دانه رويانيديم. و انگور و سبزى. و زيتون و درخت‏خرما . و باغهاى انبوه).
ابو عبيد از اسماعيل بن ابراهيم از ايوب از ابن ابي مليكه روايت مي­كند كه گفت: مردي از ابن عباس پرسيد: ﴿ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ..﴾(المعارج:4) به چه معني است؟ ابن عباس گفت شما در مورد ﴿ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ﴾(السجدة:5) چه مي­گوييد؟ آن مرد گفت: به خاطر آن از شما پرسيدم كه جواب را بدانم، ابن عباس گفت: آن دو روزي است كه خداوند در قرآن ذكر كرده است و خود مي­داند كه چه چيزي است، و دوست نداشت كه بدون علم از آن حرف بزند و اينگونه حرف از اصحاب و تابعين ديگري همانند جندب بن عبدالله و سعيدبن مسيب نيز روايت شده است.
ليث از يحيي بن سعيد روايت مي­كند كه در مورد سعيدبن مسيب گفت: او تنها در مورد آنچه از قرآن معلوم بود سخن مي­گفت و شعبه از عمروبن مروه روايت مي­كند، مردي از سعيدبن مسيب در مورد آيه­اي سوال كرد؟ در جواب گفت: در قرآن از من سوال مكن و از كسي ـ «عكرمه» ـ كه گمان مي­كند همه چيز را از قرآن مي­داند بپرس. و ابن شوذب از يزيدبن ابي يزيد روايت مي­كند گفت: در مورد حلال و حرام از سعيدبن مسيب سوال مي­كرديم، او را از همه كس آگاه­تر يافتيم، و اگر از تفسير آيه­اي از سعيد سوال مي­كرديم چنان ساكت مي­ماند كه گویا اصلاً نشنيده است.
ابن جرير از احمدبن عبده ضبي از حمادبن يزيد از عبيدالله بن عمرو روايت مي­كند كه گفت: به خدمت فقهاء مدينه رسيدم ديدم كه آنها سخن در تفسير را بزرگ جلوه مي­دهند كه سالم بن عبدالله و قاسم بن محمد و سعيدبن مسيب و نافع از آنها بودند و ابو عبيد از عبدالله بن صالح از ليث از هشام بن عروه روايت مي­كند، گفت: هيچ وقت پدرم را نديدم كه آيه­اي از قرآن را تاويل كند و ايوب و ابن عون و هشام دستوراتي از محمدبن سيرين روايت مي­كنند، گفت: از عبيده سليماني در مورد آيه­اي از قرآن پرسيدم گفت: آنها كه به قرآن آگاهي داشتند رفتند، از خدا بترس و سخن به جا بگو.
و ابو عبيد از ابن معاذ از ابن عبيدالله بن مسلم يسار از پدرش روايت مي­كند گفت: وقتي از خداوند گزارش داديد به جلو و عقب آن حتماً بايد نگاه كنيد. و از افرادي ديگر و با سندهاي ديگر این نوع حرف زياد روايت شده است.

 تفسير به راي و نظر البته همراه با علم و آگاهي:
آن آثار و اخباري كه از سلف گزارش داديم در مورد حرف زدن از قرآن بدون علم بود، اما اگر عالمی با علم و آگاهي بر لغت و شرع از آن حرف زد درست و صحيح مي­باشد، و به اين خاطر است كه اقوالي در تفسير از آنها روايت شده است و اختلافی در اين نيست؛ زيرا آنها در مورد آنچه مي­دانستند حرف مي­زدند و در مورد چيزي كه نمي­دانستند ساكت مي­ماندند، و اين بر هر كسي واجب است، زيرا چنانكه سكوت در چيزي كه نمي­داند واجب است، اظهار نظر در مورد چيزي كه مي­داند نيز واجب مي­باشد؛ زيرا خداوند مي­فرمايد: ﴿لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلا تَكْتُمُونَهُ﴾(آل عمران:187) = آن را بيان كن و مخفي نگه مدار) و در حديث نيز آمده كه پيامبر فرمود: اگر از كسي در مورد چيزي سوال بشود و او جواب را مخفي كند در روز قيامت با زنجير آتشین به زنجير کشیده مي­شود.
و ابن جرير از محمدبن بشار از مؤمل از سفيان از ابي زناد از ابن عباس روايت مي­كند گفت: تفسير چهارگونه است:
يكي آنکه عرب با استفاده از سخنان و زبان خويش آن را مي­فهمند، و دومي: همه آن را مي­دانند و بر هیچ كس مخفي نيست، و سومي: تنها علماء آن را مي‌دانند، و آخرين آنها: تفسيري است كه تنها خداوند مي­داند.
سخنان ابن تيميه در اينجا به پايان مي­رسد.


[1] . دقائق التفسير 1/81.
[2] الاتقان 2/189
[3] . دقائق التفسیر 1/57. مرحوم شیخ ذهبی این را ترجیح می­دهد که مدیر مدرسه­ی مدینه ابی ابن کعب باشد به کتاب ایشان (التفسیر و المفسرون 1/100ـ 127 ، مراجعه شود.)
[4] . و گفته می­شود که غیر از آنها کسانی دیگر نیز تفسیر داشته­اند همانند: رفیع بن مهران ابو العالیه الریاحی، و الضحاک ابن مزاحم و حسن بصری، و عطاءبن ابی رباح و ابو جعفر و تابعینی دیگر نیز در این رشته زحمتهایی کشیده­اند؛ به طبقات المفسرین (داودی) مراجعه شود.
[5] . استاد عبدالرحمن طاهربن محمد سورتی عضو مجمع بحثهای علمی در پاکستان بر آن تحقیق کرده است و همچنین استاد دکتور محمد عبدالسلام نیز بر آن تحقیق کرده است.
 
[6] . دکتور محمد عبدالسلام در توصیف آن نوشته می­گوید: تمام این تفسیر از مجاهد نیست بلکه بعضی از سوره­های مجاهد هیچگونه تفسیر در مورد آنها بیان نکرده است مانند: معارج، نوح، ملک، قیامه، الدهر، التکاثر، القارعه، فاتحه و کافرون

پژوهشي پيرامون اصول و فروع شيعه دوازده امامي(2)، (مبحث تفسیر)، تأليف: دكتر علي سالوس
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

قال عبد الله رضی الله عنه: «ويل لمن لا يعلم، ولو شاء الله لعلمه، وويل لمن يعلم، ثم لا يعمل». عبدالله بن مسعود رضی الله عنه فرمود: «وای بر کسی که نمی داند، و اگر خدا بخواهد وی را علم می دهد، و وای بر آنکس که علم دارد ولی به آن عمل نمی کند». "الحلية الأولیاء"؛ أبي نعيم اصفهانی.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 6235
دیروز : 3293
بازدید کل: 8241580

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010