Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: "ما تركت بعدي في أمتي فتنة أضر على الرجال من النساء" (متفق عليه)، يعنى: "پس از خودم در امتم چيزى خطرناكتر از فتته زنان براى مردان ترك نكردم".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>مسائل قرآنی و حدیث>قرآن > دیدگاه شیعه نسبت تفاسیر یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم

شماره مقاله : 3774              تعداد مشاهده : 360             تاریخ افزودن مقاله : 3/7/1389

دیدگاه شیعه نسبت تفاسیر یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم
 
داناترين مردم به قرآن:
تفسير اصحاب بعد از تفسير پيامبر در درجه­ي دوم قرار گرفته‌‌اند، آنها داناترين مردم به قرآن هستند؛ قرآن به لغت آنها كه فصيح­ترين عرب هستند و اسباب نزول را مشاهده مي­كردند نازل شد پس ظاهر قرآن را مي­دانستند و احكام را ياد مي­گرفتند و تطبيق مي­كردند.
احاديث موقوف و مرفوع:
و بسياري از تفاسير ماثور از اصحاب هر چند كه مرفوع نيستند ولي اعتبار مرفوع را دارند، و قبلاً به سخن ابن حجر اشاره كرديم كه كتاب «التفسير» صحيح بخاري شامل 548 حديث مرفوع و 85 اثر از آثار اصحاب كه حكم مرفوع را ندارد مي­باشد. پس آنچه به اصحاب مي­رسد بعضي به عنوان مرفوع و بعضي به عنوان موقوف معتبر است.
و اما مسلم با بخاری در مرفوع قرار دادن بسیاری از احادیث موافقت نکرده است، زیرا به نظر ایشان در مرفوع بودن ظاهر نيستند و هر دو بر این متفق هستند كه تفسير صحابي اگر مربوط به سبب نزول و یا شبيه آن باشد حكم مرفوع را دارد، چون اين چيزي است كه تنها از پيامبر صلی الله علیه و سلم اخذ مي­شود و راي هيچ گونه مجالي در آن ندارد. و حاكم در علوم­الحديث و ابن صلاح و ديگران نيز با شيخين بر آن نظريه متفق هستند.[1]
بعضي از تفاسير اصحاب كه از نظر سند صحيح هستند:
جهت مشاهده كردن صورتي از تفاسير اصحاب  رضی الله عنه  به بعضي از آنچه در کتابهای تفسير ذكر كرده اند اشاره می‌کنیم.
1ـ "4495" ـ عبدالله بن يوسف از مالك از هشام بن عروه از پدرش  رضی الله عنه  روايت مي­كند كه گفت: نوجوان بودم، به عائشه همسر پيامبر گفتم: قول خداوند متعال را ديده­ايد كه مي­گويد: ﴿ إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾(البقرة: 158) = بي گمان صفا و مروه از نشانه­هاي خدا و عبادت الله است، پس هر كه حج بيت­ يا عمره را به جاي آورد بر او گناهي نخواهد بود كه آن دو كوه را بارها طواف كند) پس گناهي بر هيچ كس نمي­بينم اگر طواف آن را ترك كند!
عائشه گفت: نه خير، اگر چنان بود كه مي­گوئيد: اينگونه مي­بود (فلا جناح عليه ان لا يطوف بهما) بر او گناهي نخواهد بود كه آن را طواف نكند، اين آيه در مورد انصار نازل گشت، آنها براي منات كه مقابل قدير بود طواف مي­كردند و بعد از اسلام آوردن طواف ميان صفا و مروه بر آنها سخت آمد و به اين سبب از پيامبر در اين مورد سوال كردند.
پس خداوند اين آيه را نازل كرد (إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ...)[2]
2ـ 4489 "-حميدي از سفيان از عمره از مجاهد از ابن عباس روايت مي­كند گفت: ميان بني اسرائيل قصاص وجود داشت، اما ديه موجود نبود، خداوند به اين امت گفت: ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ)(البقرة:178) = درباره­ي كشتگان قصاص بر شما فرض شده است: آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن است. پس اگر بر كسي از ناحيه­ي برادر خود گذشتي شد (گذشت در قتل عمد بايد همراه با قبول ديه باشد) ﴿ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ...﴾(البقرة:178) = بايد نيك رفتاري شود و پرداخت با نيكي انجام گيرد). ﴿..ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ..﴾ = اين تخفيف و رحمتي است از سوي پروردگارتان) نسبت به امتهاي قبل از شما ﴿..فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ...﴾= پس اگر كسي بعد از آن تجاوز كند او را عذاب دردناكي خواهد بود) بعد از قبول ديه كشته نخواهد شد.
3ـ 4505" اسحاق از روح از ذكريابن اسحاق از عمروبن دينار از عطاء روايت مي­كند كه از ابن عباس شنيد اين آيه را مي­خواند (و علي الذين يطيقونه فديه طعام مسكين = و بر كساني كه توانايي انجام آن را ندارند لازم است كفاره بدهند) و گفت: اين آيه منسوخ نيست بلكه راجع به زن و مرد پيري است كه نمي­توانند روزه بگيرند پس در برابر هر روز مسكيني را سير كنند.
4ـ 4506 "عياش بن وليد از عبدالاعلي از عبدالله از نافع از ابن عمر روايت مي­كنند كه آيه­ي ﴿.. فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ..﴾ را منسوخ اعلام كرد.
5ـ 4507 " قتيبه از بكربن معز از عمروبن حارث از بكيربن عبدالله از يزيد مولاي سلمه بن اکوع از سلمه كه گفت:
وقتي اين آيه نازل شد ﴿...وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ...﴾ چنان بود که هر کس می­خواست روزه نباشد از آن خودداری می­کرد و در برابر فدیه می­داد تا اینکه آیه­ی بعدی نازل گشت و این آیه را نسخ کرد.
 6ـ 4512 "عبیدالله بن موسی از اسرائیل از ابو اسحاق از براء که گفته: انصار قبل از اسلام عادت داشتند وقتي كه حج مي­كردند و به خانه بر مي­گشتند از بالاي بام وارد خانه مي­شدند، پس خداوند اين آيه را نازل كرد ﴿ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا..﴾(البقرة:189) = نيكي و احسان نیست كه از پشت بامها وارد خانه­ها شويد، بلكه از در خانه‌ها وارد شويد).
7ـ 4521 "محمدبن ابوبكر از فضيل بن سليمان از موسي بن عقبه از كريب از ابن عباس روايت مي­كند: كه گفت: فرد در حالت طواف بيت­الحرام بدون احرام مي­باشد تا آنکه كه ايام حج فرا مي­رسد، و وقتي كه به عرفه رفت هر آنچه در توانش بود از شتر و گاو و گوسفند آن را قرباني كند ولي نمي­تواند هر يك از آنها را كه برايش ميسر بود به خواست خود انتخاب كند، اگر اين برايش ميسر نبود بايد سه روز را قبل از برگشتن روزه بگيرد و اگر آخرين روز از ايام روزه، يوم العرفه بود گناهي بر او نيست، بعداً براي وقوف به عرفه از نماز عصر تا ابتداي شب وقت دارد اگر تصميم رفتن را كردند خود را به آن جمعي كه ظاهر شده­اند ملحق مي­كنند و زياد ذكر خداوند را مي­كنند يا تكبير و تهليل را تا قبل از نماز صبح اين كار را به كثرت  به جاي مي­آورند و خداوند مي­گويد ﴿ ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ (البقرة:199) = سپس از همانجا كه مردم روان مي­شوند روان شويد و از خداوند آمرزش بخواهید بي گمان خداوند آمرزنده و مهربان است.) تا هنگام رمي جمره.
8ـ 4528 "ابو نعيم از سفيان از ابن المكند مي­گفت: از جابر  رضی الله عنه  شنيدم گفت: يهود مي­گفتند: هر كس از عقب با همسر خود همبستر شود فرزندش دوبين به دنيا مي­آيد پس آيه نازل گشت ﴿ نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ..﴾(البقرة: 223)
9ـ 4568 " ابراهيم بن موسي از هشام از ابن جريج از ابن ابي مليكه از علقمه بن وقاص خبر داد كه مروان به دربان خويش گفت: اي رافع نزد ابن عباس برو و بگو: اگر هر كس به آنچه به او داده شده شاد شود، و دوست داشته باشد كه ديگران از او را شكرگذاري كنند، مورد عذاب الهی قرار می‌گیرد، پس ما همه معذب خواهيم بود.
ابن عباس گفت: اين چه ربطي به شما دارد؟ پيامبر يهود را ندا زد و از آنها در مورد چيزي سوال كرد و آنها آن را از پيامبر مخفي كردند و چيز ديگري را به پيامبر خبر دادند و با اين حال خواستار آن بودند كه در برابر جوابي كه به پيامبر داده‌اند مورد شكر قرار گيرند و به آن مخفي كاري خويش خوشحال شدند. بعد ابن عباس اين آيه را خواند ﴿ وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ..﴾(آل عمران:187) تا ﴿.. يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَيُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا..﴾(آل عمران:188)= از كارهاي كه انجام مي­دهند خوشحال مي­شوند و دوست مي­دارند كه در برابر كارهاي كه انجام نداده­اند ستايش شوند.)
10ـ 4573 عبدالعزيزبن عبدالله از ابراهيم­بن سعد از صالح بن كيسان از ابن شهاب؛ گفت: عروه بن زبير از عائشه درباره آيه 3 سوره نساء سوال كرد كه مي­فرمايد: اگر بيم داشتيد در مورد دخترهاي صغيره و یتيمه كه نمي­توانيد عدالت را مراعات كنيد، يك يا دو یا سه يا چهار زن پاك ديگر غير یتيمه را نكاح نماييد، عروه گفت: منظور از يتامي چيست؟
عائشه گفت: اي خواهرزاده من! منظور دخترهاي یتيمه­اي است كه در منزل فاميلان و نزديكان خودشان هستند و تحت سرپرستي آنان قرار دارند و با ايشان شريك المال مي­باشند، اين نوع فاميلان به خاطر زيبايي و مال اينگونه دخترها به آنان علاقه­مند مي­شوند و با آنان ازدواج مي­نمايند ولي در تعيين مهر آنان عدالت را مراعات نمي­كنند و مهریه­ای را كه به زنان ديگر مي­دهند به اين دخترها نمي­دهند، لذا از جانب خداوند از نكاح كردن اين يتيمه­ها منع شدند مگر اينكه در تعيين مهريه آنان عدالت را رعايت شوند و بالاترين مهري كه در بين زنان عادت و متداول است به اين يتيمه­ها بدهند و به اين گونه فاميلان دستور داده شده كه با زنان پاك غير يتيمه نكاح كنند.
عائشه مي­گويد: بعد از نزول آيه­ي فوق مردم درباره­ي حقوق زنان از پيامبرغ فتوي خواستند خداوند آيه 127 سوره­ي نساء را نازل فرمود ﴿ وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاءِ﴾(النساء:127) از تو درباره زنان سوال مي­كنند. عائشه مي­گويد: خداوند كه در آيه­ي 127 سوره‌ي نساء مي­فرمايد: ﴿..وَتَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ..﴾ منظور اين است عده­اي كه سرپرستي دختران بدون مال و بدون زيبايي را به عهده داشتند از ازدواج با آنها خودداري مي­كردند، ولي براي ازدواج با دخترهاي يتيمه تحت سرپرستي خود كه صاحب مال و جمال بودند (به خاطر نفع مادي) علاقه و رغبت فراوان نشان مي­دادند، به خاطر اين تبعيض و سودجويي خداوند متعال آنان را از ازدواج با يتيمه­هايي كه داراي پول و جمال بودند مادام كه رعايت عدالت ننمايند منع نمود.
11ـ 4590  " آدم بن ابو اياس از شعبه از مغيره بن نعمان مي­گويد: از سعيدبن جبير شنيدم مي­گفت: در مورد حكم آيه‌ا­ي اهل كوفه اختلاف پيدا كرده­اند لذا به خاطر آن به سوي ابن عباس مسافرت نمودم و درباره­ي آن از ابن عباس پرسيدم، فرمود: آيه­ي سوره­ي نساء ﴿ وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ..﴾(النساء:93) = كسي كه شخص ايمان داري را بكشد تنها جزاي او جهنم است) كه درباره­ي حكم آن اختلاف داريد آخرين آيات نازل شده است و هيچ چيزي آن را نسخ نكرده است.
12ـ 4601"  محمدبن مقاتل از هشام بن عروه از پدرش از عائشه روايت مي­كند كه عائشه گفت: ﴿ وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً..﴾ (النساء:128) = اگر زني بيم داشت كه شوهرش به خاطر پيري و يا نداشتن جمال و زيبايي از او دوري كند و به او روي خوش نشان ندهد...) اين آيه هنگامي نازل شد كه عده­اي از مردان به واسطه پيري و عدم زيبايي زنان خود را دوست نداشتند و از آنان دوري مي­كردند و زنهايشان به خاطر اينكه طلاق داده نشوند به شوهران خود مي­گفتند: ما شما را در مورد خودمان آزاد مي­كنيم و حلال باشيد، ما نسبت به حقي كه به عهده شما داريم ادعايي نداريم و شما هم ما را طلاق ندهيد.
13ـ 4613 " علي بن سلمه از مالك بن سعيد از هشام از پدرش از عائشه روايت مي­كند كه گفت: اين آيه نازل شد ﴿ لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ..﴾(البقرة:225) در مورد كسي كه مي­گويد: نه به خدا، و بله به خدا.
14ـ 4682 "ابراهيم بن موسي از هشام از ابن جريج از محمدبن عباد بن جعفر روايت شده كه ابن عباس اين آيه را قرائت كرد ] أَلا إِنَّهُمْ تَثْنُونىَ صُدُورَهُمْ[  = هان آنان كينه و دشمني را به دل مي­گيرند) گفتم: اي ابن عباس! «ما تثنونى صدورهم ؟» مي­خوانيد؟ گفت: مرد با زنش همبستر مي­شد، پس از او شرم و حيا مي­كرد و اين آيه نازل شد. ﴿..أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ..﴾(هود:5).
15ـ 4683 " حميد از سفيان از عمر روايت مي­كند كه گفت: ابن عباس اين آيه را خواند: ] أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُواْ مِنْهُ أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ [ و گفت: « يَسْتَغْشُونَ » سر خود را مي­پوشانند «سِيءَ بِهِمْ» گمان بد به قوم خويش داشت، «وَضَاقَ بِهِمْ» به مهمانان خويش، «بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ» در تاريكي، «وَإِلَيْهِ أُنِيبُ»(هود:88) به سوي او برمي­گردیم.
16ـ 4695" عبدالعزيز بن عبدالله از ابراهيم بن سعد از صالح ابن شهاب گفت: عروه بن زبیر به من خبر داد كه از عائشه در مورد اين آيه سوال كرد ﴿حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا..﴾(يوسف:110) = تا آنجا كه پيامبران نا اميد گشته­اند و گمان برده­اند كه تكذيب شده­اند) گفتم: تكذيب شده­اند يا اينكه تكذيب كرده­اند؟ گفت: تكذيب شده­اند. گفتم: آنها كه يقين داشتند قومشان آنها را تكذيب كرده­اند و گماني در اين نداشتند. گفت: آري به خدا قسم، به آن يقين داشتند. گفتم: پس چرا گمان برده­اند؟ گفت: پناه بر خدا، پيامبران اين گماني را به خداوند نداشتند. گفتم: پس اين آيه چيست؟ گفت: آن پيامبران هستند كه به خدا ايمان آورده­اند و پيامبران را تصديق كرده­اند، پس امتحان بر آنها طول كشيد و پيروزي از آنها متاخر شد تا آنجا كه پيامبران از تكذيب كنندگان كافر مايوس شدند و گمان بردند كه پيروانشان نيز آنها را تكذيب كرده­اند، در آن هنگام ياري خدا به سوي آنها آمد.
17ـ 4700" علي بن عبدالله از سفيان از عمرو از عطاء كه از عباس شنيد در تفسير اين آيه مي­گويد: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ﴾(ابراهيم:28) آنها كافران مكه هستند.
18ـ 4705 يعقوب بن ابراهيم از ميثم از ابو بشر از سعيدبن جبير از ابن عباس در تفسير آيه­ي ﴿ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ﴾ گفت: آنها اهل كتاب هستند كه كتاب را قطعه­قطعه كردند و به بعضي ايمان آوردند و به بعضي كفر ورزيدند.
19ـ 4706 " عبيدالله بن موسي از اعمش از ابو ظبيان از ابن عباس روايت مي­كنند كه در مورد اين آيه ﴿ كَمَا أَنزَلْنَا عَلَى المُقْتَسِمِينَ ﴾ گفت: آنهايي كه به بعضي ايمان آوردند و به بعضي كفر ورزيدند يهود و نصاري هستند.
20ـ 4714 " عمروبن علي از يحيي از سفيان از سليمان از ابراهيم از ابو معمر از عبدالله بن مسعود در تفسير آيه ﴿يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ﴾(الاسراء:57) = وسيله­اي براي نزديك­تر شدن به خدا مي­طلبند) گفت: درباره­ي عده­اي از جن و عده­اي از انسانهايي كه كافر بودند و جنها را پرستش مي­كردند نازل شد. بعداً جنها مسلمان شدند ولي انسانها به حالت كفر و شرك باقي ماندند .
21ـ 4716 "علي بن عبدالله از سفيان بن عمرو از عكرمه از ابن عباس روايت مي­كنند كه در تفسير آيه­ي ﴿ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ﴾ (الاسراء:60) = ما ديداري كه براي تو ميسر كرديم جز وسيله­ي آزمايش مردمان قرار نداده­ايم) گفت: آن ديدار مربوط به شب روي پيامبر است و در تفسير ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ﴾(الاسراء:60) گفت: درخت زقوم است.
22ـ 4722 "يعقوب بن ابراهيم از ميثم از ابو بشر از سعيدبن جبير از ابن عباس روايت مي­كند در مورد آيه­ي ﴿وَلا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَلا تُخَافِتْ بِهَا﴾ (الاسراء:110) گفت: اين آيه وقتي نازل شد كه پيامبر در مكه مخفي بود و نماز را با صداي بلند مي­خواند، و هنگامي كه مشركين آن را مي­شنيدند به قرآن و فرستنده  آن دشنام مي­دادند خداوند به پيامبر فرمود (وَلا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ) يعني قرائت را به صورتي نخوان كه مشركان آن را بشنوند و به آن دشنام بدهند (وَلا تُخَافِتْ بِهَا) و آن را از اصحاب مخفي مگردان كه آن را نشنوند ﴿وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً﴾ و به صورتي ميانه آن را بخوان.
23ـ 4732 "حميدي از سفيان از اعمش از ابو ضحي از مسروق كه گفت: از خباب شنيدم گفت: نزد عاص بن وائل رفتم، از او تقاضا كردم دَينم را پس بدهد  ، گفت: آن را به شما پس نمي­دهم مگر اينكه به محمد كفر ورزيد. گفتم: اين كار را نمي­كنم حتی اگر بمیری و زنده شوی. گفت: يعني من مرده مي­شوم و سپس زنده مي­گردم؟ گفتم: آري. گفت: من در آنجا دارايي و فرزنداني دارم كه در آنجا به شما پس مي­دهم، پس اين آيه نازل گشت ﴿ أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالاً وَوَلَداً﴾ (مريم:77) = آيا در شگفت نيستي از آن كسي كه آيات ما را انكار كرده و مي­گويد: بدون شك دارايي فراوان و فرزندان زيادي به من داده خواهد شد). ثوري، شعبه، خمص، ابو معاويه و وكيع از اعمش روايت كرده است.
24ـ 4753 "محمدبن مثني از يحيي از عمروبن سعيد از ابي حسبن از ابن مليكه كه گفت: ابن عباس در مريضي مرگ عائشه از ايشان اجازه­ي ورود خواست، عائشه گفت: مي­ترسم كه مرا تمجيد كند، به او گفتند: عموزاده­ي پيامبر، از بزرگان مسلمين است، عائشه گفت: به او اجازه بدهيد. ابن عباس وارد شد و گفت: حالت چطور است؟ گفت: اگر متقي حساب شوم خوب هستم. ابن عباس گفت: ان شاءلله خوب هستيد، زيرا شما بكر پيامبر هستيد، و پاكدامني شما از آسمان نازل گشت.
25ـ 4806 محمدبن بشار از غندر از شعبه از عوام كه گفت: از مجاهد در مورد سجده­ي سوره­ي ص سوال كردم گفت: از ابن عباس سوال شد در جواب گفت: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾(الأنعام:90) و ابن عباس در آنجا سجده مي­برد.
ويژگيهاي تفسير آنها :
اين بعضي از تفاسير اصحاب بود كه بيان داشتيم ، و به آن اكتفاء مي كنيم ؛ زيرا با اين اندازه مي توانيم نشانه هاي تفاسير آنها را درك كنيم .
و در اينجا نكات زير را ملاحظه مي كنيم:
1- اصحاب بزرگوار آيات قرآن را به طور كامل (آيه به آيه) تفسير نكرده‌اند، بلكه بعضي از آيات را تفسير كرده اند كه تمام مسلمانان ان را نمي فهميدند .
2- اگر آنها – رضي الله عنهم – تمام آيات را تفسير نكرده اند اما بسياري از كلمات قرآن را تفسير كرده اند، و هر كس كتاب تفسير از صحيح بخاري را مطالعه كند بسيار واضح و روشن به اين نكته پي مي برد .
3- از اسباب نزول حرف زده اند، و ما علاقه ي ميان سبب نزول ومعني مراد را مي فهميم. و اشاره کردیم كه اين گونه تفسير در حكم حديث مرفوع مي باشد.
4- از ناسخ و منسوخ حرف زده اند .
5- اصحاب در فهم و درك معاني قرآن مساوي نيستند ، بلكه در ميان آنها كساني يافت مي شود كه به مفسر شهرت يافته اند از جمله : خلفاي چهارگانه، ابن عباس ، ابن مسعود ، ابي بن كعب ، زيد بن ثابت و ...
6- بعضي اوقات اختلافي و تعارضي جزئي را در ميان تفاسير صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم درك مي كنيم ، اما اين نوع اختلاف بسيار اندك مي باشد .
تدوين:
آنچه مشخص مي باشد اين است كه اصحاب تفسير را تدوين نمي كردند مگر اينكه برخی از آنها در مصحف مربوط به خود در كنار آيه تفسيري را مي نوشتند، و حقيقتا اين خود بسيار اندك است ، حتي بعضي از متأخرين گمان مي بردند كه آن تفسير آنها از قرآن نازل شده مي باشد .
و گفته مي شود كه ابن عباس كتابي در تفسير دارد، اما اين كتاب به ما نرسيده است ، احتمالا اين سخني صحيح باشد ، اما آن كتاب به ما نرسيده است ، و از هيچ صحابه ي ديگر كتاب تفسيری به ما نرسيده است، پس تفسير اصحاب چگونه به ما رسيده است؟
تفسير اصحاب از طريق رجال حديث و از طريق علمای تفسيري كه توجهي عميق به تفسير به مأثور مي دادند به ما رسيده است   .
و  در كنار اينكه ما اصحاب را با فهمترین و با درکترین مردم نسبت به فهم قرآن مي دانيم ، رجال حديث بعضي از تفاسير اصحاب را در حكم حديث مرفوع قرار مي دهند ، چنانكه قبلا نيز بدان اشاره كرديم.
اما رجال تفسير خود مي دانند كه تفسير ثابت از پيامبر صلی الله علیه و سلم بسيار اندك مي باشد، تنها اميدي كه دارند اين است كه تفسير منسوب به اصحاب را بيابند .
كتاب تنوير المقباس
و كتاب «تنوير المقباس من تفسير ابن عباس» نوشته ي ابو طاهر محمد بن يعقوب فيروز آبادي صاحب قاموس را در دست داريم ، كه تمام قرآن را تفسير كرده است، اما آيا واقعا حقيقت دارد كه تفسير تمام قرآن از ابن عباس به ما رسيده است؟
قبل از هر چيز بعضي از آن تفسير را با هم مي خوانيم .
قرائت كتاب:
در سوره ي فاتحه بسمله را اين گونه تفسير كرده است :
"باء" مصيبت و بركت خداوند است ، و همچنين ابتداي نام « بارئ » است .
"سين" بلند مرتبه بودن خداوند است ، و همچنين ابتداي نام « سميع » است .
"ميم" ملك و مجد و منت خداوند بر بندگانش مي باشد كه آنها را به راه ايمان هدايت داده است ، و ابتداي نام « مجيد » است .
"الله" مردم در هنگام نياز و هنگامي رودر روي با مشكلات به سوي او زاري مي‌كنند و او را همانند اله مي پذيرند .
"رحمن" اينكه نسبت به نيكوكار و بدكار مهربان است و به هر كدام از آنها روزي مي دهد و از آنها دفع بلا مي كند .
"رحيم" مخصوص مؤمنين است و اينكه از آنها چشم پوشي مي كند و آنها را وارد بهشت مي كند ، و معني آن اين است كه در دنيا گناهان آنها را مي پوشاند، و در آخرت آنها را وارد بهشت مي كند.[3]
نتيجه ي قرائت
اين بعضي از تفسير منسوب به ابن عباس بود ، و در آن نكات زير را ملاحظه مي كنيم :
1- قبل از هر چيز نكته اي كه آن را درك مي كنيم اين است كه تفسير منسوب به ابن عباس بيشتر از صد حديث نمي باشد – چنانكه شافعي نيز آن را بيان داشته است – در حالي كه این تفسير شامل تمامي آيات قران كريم مي باشد !
2- در آن تفسير – چنانكه مشاهده مي شود – نكاتي يافت مي شود كه از ابن عباس و ساير مفسرين اصحاب و هيچ يك از راسخين في العلم صادر نشده است و جايز نيست كه به آنها نسبت بدهيم، بلكه بعضي از آنها از تفسير باطني و اشاري كه مستند به هيچ دليلي نمي باشد و بر هيچ علم صحيحي پايه گذاري نشده است بسيار نزديك تر مي باشد . و بعضي ديگر در آن يافت مي شود كه اصلا قابل قبول نمي باشد، مانند اينكه مي گويد: احتمالا سوره‌ي بقره مكي باشد، و اينكه مراد از (ذَلِكَ الْكِتَابُ ) چيزي غير از قرآن مي باشد!!
3 - حافظ ابن كثير در فضل (بسم الله الرحمن الرحيم) مي­گويد: حافظ ابن مردويه از دو طريق از اسماعيل بن عياش از اسماعيل بن يحيي از مسعر از عطيه از ابو سعيد روايت مي­كند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: عيسي پسر مريم مادرش او را به مدرسه فرستاد، معلم به او گفت: بنويس. عيسي گفت: چه را بنويسم؟ معلم گفت: «بسم­الله» عيسي گفت: بسم­الله چيست؟ معلم گفت: نمي­دانم عيسي به معلم گفت: «باء» شكوه خداوند «سين» تابندگي خداوند، و «ميم» مملكت خداوند، «الله» خداي خداوندها، «رحمن» مهربان دنيا و آخرت، «رحيم» مهربان آخرت.
و همين روايت ابن جرير از ابراهيم بن علاء ملقب به ابن زبريق، از اسماعيل بن عباس، از اسماعيل بن يحيي، از ابن مليكه از كسي كه از ابن مسعود و مسعر گفته از عطيه از ابي سعيد روايت شده كه پيامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: روايت فوق را بیان کرد .
و ابن كثير در نهايت مي­گويد: و اين حقيقتاً غريب است و قرار دادن آن به عنوان سخن غير از پيامبر احتمال صحت را مي­دهد و شايد از اسرائيليات باشد و یا اينكه از موضوعات باشد.[4]
و ابن كثير در سوره بقره در تفسير آيه ﴿ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ...﴾(البقرة:2) مي­گويد: ابن جرير از ابن عباس روايت مي­كند كه گفت: « ذَلِكَ الْكِتَابُ » يعني اين كتاب ، و مجاهد و عكرمه و سعيدبن جبير و سدي و مقاتل بن حبان و زيدبن اسلم و ابن جريج نيز همينگونه گفته­اند.
بعد مي­گويد: بعضي از مفسرين از جمله قرطبي و كساني ديگر مي­گويد: «ذلك» اشاره به قرآني است كه به پيامبر وعده­ي انزال آن داده شده، يا اشاره به انجيل، يا تورات، يا شبيه اينها كه ده قول در اين مورد ذكر شده و بسياري از علماء آن را تضعيف كرده­اند و خدا مي­داند.
منظور از «الكتاب» قرآن است، و هر كس بگويد كه «الكتاب» اشاره به تورات و انجيل است چنانكه ابن جرير و كساني ديگر گفته­اند، تحقيقات را دور انداخته و در منازعه غرق شده و در چيزهايي كه به آن آگاهي ندارند سخن رانده‌اند.[5]
و سيوطي در كتاب «الدر المنثور في التفسير بالمأثور» مي­گويد: ابن جرير و ابن عدي در الكامل و اين مردويه و ابو نعيم در الحليه، و ابن عساكر در تاريخ دمشق و ثعلبي به سندي واقعاً ضعيف از ابو سعيد خدري روايت مي­كنند: پيامبرغ فرمود: عيسي مادرش او را به مدرسه فرستاد و.. حديث قبلي را ذكر مي­كند.[6]
و اين روايت كه ابن كثير و سيوطي آن را رد كردند عطيه بن سعيدبن جناده آن را از ابي سعيد خدري روايت مي­كند.
و امام احمد بن حنبل در مورد عطيه و آن روايت كه از ابو سعيد روايت مي­كند مي­گويد: عطيه ضعيف الحديث است و ثوري و هيثم نيز روايت او را ضعيف تلقي مي­كردند و مي­گويد: عطيه نزد كلبي كه او را ابو سعيد نامگذاري كرده بود مي­رفت و تفسير را از ايشان ياد مي­گرفت، بعد مي­گفت: ابو سعيد گفت، و گمان مي­رفت كه ابو سعيد خدري مراد عطيه است.
و ابن حبان مي­گويد: عطيه از ابو سعيد خدري احاديث شنيد و بعد از اينكه خدري فوت كرد نزد كلبي رفت و وقتي كلبي گفت: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم كذا، عطيه آن را حفظ مي­كرد و او را ابو سعيد كنيه داده بودند و از او روايت مي­كرد و وقتي به او گفته مي­شد: از چه كسي روايت مي­كنيد؟ مي­گفت: ابو سعيد، و گمان مي­رفت كه ابو سعيد خدري مراد عطيه است، در حالي كه مراد او كلبي بوده است.[7]
و كلبي تفسير تنوير المقباس را روايت مي­كند و بعيد است كه این خبر از ابو سعيد خدري باشد و آنچه سخن را تاييد مي­كند اين است كه عطيه از كلبي كه او را ابو سعيد كنيه داده بود روايت مي­كرد تا گمان برده شود كه ابو سعيد خدري است.
و در تفسير طبري آن تفسيري كه علامه محمود شاكر آن را تحقيق و حاشيه­گذاري كرد و برادر بزرگش آن را مراجعه و احاديث آن را تخريج كرده اين حديث متعلق به بسمله را مي­يابيم و در حاشيه آن مي بينيم كه در تخريج آن گفته: اين حديث موضوع و بي اصل است، بعد ابن كثير و سيوطي به عنوان تعليق و اشاره و توضيح براي موضوع بودن آن بيان مي­كند.[8]
پس با قاطعيت مي­گوييم كه بعضي از آنچه در كتاب « تنوير المقباس » آمده به كلي ساقط است.
و نسبت دادن آن به دانشمند اين امت و ترجمان القرآن عبدالله بن عباس  رضی الله عنه  به هيچ وجه جايز نيست و بعضي از آن را به می‌توان واسطه­ي تفاسيري كه از طريق صحيح به ابن عباس مي­رسد مورد نقد و بررسی قرار داد.
فيروزآبادي تفسير را به سند خويش از محمدبن مروان از كلبي از ابي صالح از ابن عباس روايت مي­كند: و هنگامي كه به اين سند نگاه مي­كنيم، جايگاه دروغ بر صحابي بزرگوار عبدالله بن عباس را مي­يابيم.
محمدبن مروان، سدي اصغر و كوفي است:
عبدالسلام بن حازم از جريربن عبدالحميد در مورد سدي اصغر روايت مي­كند كه گفت: كذاب است.
دوري از ابن معين روايت مي­كند كه گفت: ليس بثقه = معتبر نيست.
ابن سمير مي­گويد: ليس بشيء: به عنوان راوي قبول نيست.
يعقوب بن سفيان مي­گويد: ضعيف است و حديث را وضع مي­كرد.
و ابو حاتم مي­گويد: ذاهب الحديث و متروك الحديث است و حديث او قطعاً نوشته نمي­شود.
و ابن عدي مي­گويد: ضعف در رواياتش مشخص است.
و جرجاني مي­گويد: ذاهب است.
و ابن حبان مي­گويد: كتابهاي حديث ايشان تنها به خاطر پند و عبرت باز مي­شود و اصلاً به آن استدلال نمي­شود.
و ابو جعفر طبري مي­گويد: به احاديث او استدلال نمي­شود.
وعبدالله بن نمير مي­گويد: سدي كذاب و دورغگو است و ابن شاهين او را از جمله ضعیفان شمرده است.
و ساجي مي­گويد: حديثهاي او نوشته نمي­شود.
اين قسمتي از شرح حال ايشان بود (993ـ 41)[9] و اختلافي جهت معتبر نبودن او وجود ندارد و اينگونه جايگاهي براي روايتهايي كه از طريق خويش گزارش مي­دهد وجود ندارد، پس نظر شما در مورد آنچه از كلبي روايت مي­كند چيست؟
و كلبي؛ محمدبن سائب بن بشربن عمروبن عبدالحارث بن عبدالعزي و ملقب به ابو نضر كوفي است.
معتبرترين اهل نقل متفق هستند كه در احكام و فروع از او روايت قبول نيست.
امام احمد مي­گويد: نگاه كردن به تفسير كلبي حلال نيست.
و حاكم ابو عبدالله مي­گويد: از ابو صالح روايت قبول نيست.
و جاني مي­گويد: كذاب و دروغگو است و معتبر نمي­باشد.
و ابن حبان مي­گويد: دروغ به صورتي آشكار در آن نمايان است و نيازي به وصف آن نيست، تفسير را از ابو صالح روايت مي­كند و ابو صالح از ابن عباس چيزي را نشنيده است.
استدلال به آن حلال نيست
و ابو صالح مي­گويد: چيزي از تفسير را بر ابو صالح نخوانده­ام! و كلبي مثل اينكه خود نيز به عظمت گناه خويش پي مي­برد و به همين خاطر است كه سفيان ثوري از او روايت مي­كند: كلبي مي­گويد: آنچه از ابو صالح روايت كرده­ام دروغ است، و آن را روايت نكنيد.
و ليث بن ابي مسلم مي­گويد: دو كذاب و دروغگو در كوفه بودند: يكي كلبي[10]، و ديگري السدي!
پس سلسله­ي[11] دروغ در سند اين تفسير كه بارها چاپ شده و ميان مسلمين نشر يافته جمع می­شود و اما استاد بزرگوار محمد حسين ذهبي ـ رحمه­الله ـ قبلاً آن را اعلام و دروغ را بيان كرده بودند.[12]
در هر حال نسبت دادن اين كتاب به ابن عباس جائز نيست و هيچ تفسيري در عصر صحابه ترسيم نمي­شود.


ديدگاه شيعه راجع به تفسير شاگردان پیامبر اکرمغ:
اينجا لازم است كه بگوييم منزلت و جایگاه تفسيري كه از اصحاب ثابت باشد نزد جمهور شناختيم و اشاره كرديم كه بعضي از آن تفاسير حكم مرفوع را به خود مي­گيرد.
اما ديدگاه شيعه با جمهور همخواني ندارد؛  
زيرا تفسير اصحاب و ائمه دوازده گانه نزد آنها همانند تفسير پيامبر است و هيچ گونه تفاوتي با هم ندارند، زيرا آنها هم همانند پيامبر معصوم هستند و آنچه از تفاسير ائمه مانده نزد جعفريه در مفهوم سنت وارد مي­شود.
و اين ديدگاه تنها سه صحابه را در برمی‌گیرد: علي بن ابي طالب و تنها دو تا از فرزندانش؛ حسن و حسين  رضی الله عنه  و در اين سه نفر ميان جعفريه هيچگونه اختلافي نيست و بر آن اجماع دارند و اما اختلاف آنها نسبت به ائمه­ي ديگر پابرجاست.
بعضي از مفسرين نظريات اصحاب را ذكر مي­كنند و از آنها روايت مي­كنند، ولي اينها بسيار اندك هستند و بيشتر مفسرين جعفري به اصحاب كرام بدگويي مي­كنند، بلكه اصلاً آنها را كه خداوند از آنها راضي و آنها نيز از خداوند راضي هستند تكفير مي­كنند  و در اينجا خواستيم قبل از اتمام سخن از تفسير صحابه تنها اشاره­اي سريع بدان ارائه بدهيم، و شايد اين هنگامي كه از جرح و تعديل نزد جعفريه سخن مي­رانيم روشنتر گردد، به عنوان نمونه: وقتي كه به كتاب «تنقيح المقال في احوال الرجال» نگاه مي­كنيم، كه يكي از مشهورترين كتاب جرح و تعديل نزد آنها است و نويسنده آن عبدالله مامقاني داراي منزلتي بسيار والا است! وقتي به اين كتاب نگاه مي­كنيم با مصايب زير روبرو مي­شويم:
عثمان بن عفان اموي خليفه­ي عامه ـ عموم مسلمين غير از خودشان ـ ضعيف است!!
عبدالله بن عمربن خطاب: خبيث و ضعيف است.
عبدالرحمن بن عوف: از ضعيفترين ضعيفها مي­باشد.
مغيره بن شعبه: در نهايت ضعف است.
معاويه ابن ابي سفيان: زنديق بودنش از كفر ابليس مشهورتر است.
نعمان بن بشيرالاسدي: از ضعيف­ترين ضعيفها مي­باشد.
خالدبن وليد: صحابي ملعون است.
و سلسله لعن و نفرین یاران رسول اکرم صلی الله علیه و سلم و دست پروردگان مدرسه نبوت بر همین منوال ادامه دارد!![13]


[1] . تدريب الراوي 1/192 ، الاتقان 1/31
[2] . فتح الباري چاپ المطبعه السلفيه، جزء هشتم، كتاب التفسير
[3] . صفحه ي دوم از تفسير ابن عباس
[4] . تفسير ابن كثير 1/17.
[5] . همان مرجع 1/39.
[6] . الدار المنثور 1/8
[7] . به شرح حال عطيه در تهذيب، و ميزان الاعتدال، و آنچه از عطيه در فصل سوم نوشته مراجعه شود
[8] . همان مرجع 1/121ـ 122
(993ـ 41) تهذيب 9/436 ، ترجمه شماره 719 و سدي نسبت به سده مسجد كوفه است و از راويان سدي بزرگ اسماعيل بن عبدالرحمن بن ابي كريمه است: كه حال بهتري از سدي صغير ندارد، بعضي آن را معتبر و بعضي آن را ضعيف دانسته­اند.
[10] . شرح حال كلبي در تهذيب التهذيب، ميزان الاعتدال و وضيات الاعيان 4/ 309 ـ 311 ، و طبقات المفسرين داودي شرح حال شماره 491.
و در شرح حال او آمده كه از پيروان عبدالله بن سبا بوده كه گفتند علي نمرده و به دنيا بر مي­گردد و جور و ستم آن را به عدل تبديل مي­كند و هنگامي كه ابري را مي­ديدند مي­گفتند علي در آن ابر است!
[11] . سيوطي از بهترين طريق از ابن عباس سخن گفته است (الاتقان 2/189
[12] . التفسير و المفسرين 1/82.
[13] . شرح حال اينها و ديگران را در كتاب مذكور نگاه كنيد.



پژوهشي پيرامون اصول و فروع شيعه دوازده امامي(2)، (مبحث تفسیر)، تأليف: دكتر علي سالوس
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امیر مومنان علی رضی الله عنه مي‌فرمود: بي گمان پيروي از اموري كه ‌از طریق شريعت واجب شده و استقامت بر آنها بهترين اعمال است و بدعتها برترين گناهان‌اند، هر نو پيدايي بدعت است و تمام نوپديدآورندگان مبتدع‌اند، هر كسي بدعت بوجود بياورد قطعاً دينش را ضايع كرده و هيچ بدعتگزاری نيست كه بدعتي را بوجود بیاورد مگر اینكه با به وجود آوردن آن بدعت سنتي را ترك ‌كند. ( البدايه و النهايه 7/319)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 7270
دیروز : 3293
بازدید کل: 8242615

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010