Untitled Document
 
 
 
  2024 Oct 18

----

14/04/1446

----

27 مهر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: 
"من التمس رضا الله عنه بسخط الناس رضي الله عنه، وأرضى عنه الناس، ومن التمس رضا الناس بسخط الله، سخط الله عليه وأسخط عليه الناس" (روايت بيهقى) ، يعنى: "كسى كه خشنودى خداوند را در مقابل خشم مردم طلب كند، خداوند از او راضى ميشود و مردم را نيز از او راضى ميكند، و كسى كه خشنودى مردم را در مقابل خشم خداوند طلب كند، خداوند از او خشمگين ميشود و مردم را نيز بر او خشمگين ميكند".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > عمل شیعه به روایات فاقد سند

شماره مقاله : 3760              تعداد مشاهده : 291             تاریخ افزودن مقاله : 1/7/1389

عمل شیعه به روایات فاقد سند
 
مطلب اول
بیان موضوع: عمل شیعه به روایات فاقد سند

شیعه اثنی‎عشریه چندین فرقه و جهت گیری دارد. مهم‎ترین آنها دو فرقه هستند که عبارتند از: 1- اخباریون. 2- اصولیون.
گروه اول: اخباريان. این فرقه معتقدند که انتساب همه روایت منسوب به ائمه آنان و خصوصاً کتب اربعه که منابع اصلی روایات در نزد شیعیان اثنی عشری به حساب می آیند- و به همین دلیل آنان سند این کتابها را مورد بررسی و واکاوی قرار نمی‎دهند- صحیح است.
گروه دوم: اصولیان. این گروه در این باب که به همه روایات منسوب به ائمه اعتماد می‎شود از اخباریان تبعیت نمی‎کنند و ندای تبعیت روایات از نقد و جرح و تعدیل را سر می‎دهند و هرچه را این روش صحیح بداند، قبول می کند و آنچه را که این روش ضعیف بداند، ردّ می کنند.
البته این سخن آنان فقط نظری است و الا در واقع هر دو گروه همه روایاتی را که بیانگر عقیده آنان می‎باشند، می پذیرند و هر راوی را که روایاتی را روایت می کند که تقویت کننده مذهب آنان است، عادل می‎دانند. این موضوع قبلاً هم ذکر شد و در آینده نیز بیشتر بیان خواهد شد.
اصولیان تقریباً در قرن چهارم ایجاد شدند، اما آنان در قرن هفتم یا هشتم بود که قواعدی را برای تصحیح یا تضعیف روایات وضع کردند.
از آن وقت تا به حال آنان نتوانسته‎اند کتابی را بنویسند که مشتمل بر روایات صحیح باشد و کتاب دیگری را بنویسند که مشتمل بر روایات ضعیف باشد و کتابی را بنویسند که راویان ثقه را جمع آورد و کتابی را بنویسند که راویان ضعیف و جاعل را گردآوری نماید.
بهبودی از علمای معاصر آنان تلاش کرده که کتاب الکافی را از احادیث ضعیف پاک سازد و کتابی را به نام «صحیح الکافی» نوشته است، لکن وی با هجوم شدیدی از جانب علمای شیعه مواجه شد و به همین خاطر نتوانست کتاب خود را با این نام تجدید چاپ نماید، بلکه آن را با نام «زبدة الکافی» و بدون اجازه از بهبودی چاپ کردند[1] و بعضی از بابهای آن را که در مورد علم ائمه نسبت به عالم غیب سخن می‎گوید حذف کردند. یعنی اسم کتاب تغییر داده شد تا مختصری از کافی باشد نه تصحیح روایات آن.
فرق میان مختصر و تصحیح این است که مختصر بر این دلالت ندارد که روایات ترک شده ضعیف هستند، اما اگر گفته شود: «صحیح الکافی» این بدان معنی است که آن دسته از روایات وارده در کتاب الکافی که در این کتاب- یعنی صحیح الکافی- ذکر نشده‎اند، ضعیف هستند. البته بهبودی در چاپ اول کتاب هم چنین قصدی نداشت و نمی خواست بگوید که فقط این احادیث که وی در کتاب صحیح الکافی آورده است، صحیح می‎باشند، اما سرزنش یا تهدید شدیدی که متوجه وی شد- البته نمی دانیم سرزنش بوده یا تهدید- مانع از این شد که وی همان اسم را بر کتاب خود بگذارد. این موضوع بر اصرار شیعیان بر باقی ماندن کتاب‎های خود بدون بررسی شدن دلالت دارد.
از بزرگترین دلایل دال بر صحت این سخن، موضع دو گروه نسبت به روایاتی است که بدون ذکر سند و منبع در قرن چهارم به ظهور رسیدند و هر دو گروه بر آنها اعتماد دارند و آنها را صحیح می دانند.
پس کجاست روش مورد ادعا؟
 اصولیون ادعا می کنند که آنان روایاتی را که سند دارند بعد از آن می پذیرند که آنها را بر روش تصحیح و تضعیف عرضه نمایند، اما ما روایات فاقد سندی را می بینیم که تقریباً در قرن چهارم ظهور کرده‎اند و اصولیان آنها را صحیح می‎دانند. پس مصداق این مصطلح کجاست؟!
این روایات، همان روایاتی است که در کتاب نهج البلاغه وارد شده‎اند. کتابی که شریف رضی- م403 یا 406ﻫ- از شیعیان اثنی عشری آن را تألیف نموده و در آن خطبه‎های منسوب به علی‎بن‎أبی‎طالب را که در سال 40ﻫ شهید شد جمع آوری کرده است، یعنی میان او و علی بیشتر از سه قرن و نیم فاصله وجود دارد. وی در این کتاب سندی را ذکر نکرده و به مراجع مورد استفاده خود اشاره نکرده است و حتی کتابی قبل از آن یافت نمی شود که نصف آن خطبه‎ها را ذکر کرده باشد. پس رضی اینها را از کجا آورده است؟!
ابن تیمیه: می‎گوید: بلکه نویسنده نهج البلاغه و امثال وی بسیاری از کلام مردم را گرفته و به جای کلام علی قرار داده‎اند. برخی از این خطبه‎ها از علی نقل شده و گفته می‎شود که علی آنها را بیان کرده است. برخی از این خطبه‎ها سخنان حقی هستند که بیان آنها در شأن علی می باشد، اما به واقع کلام افرادی غیر از علی است. به همین دلیل در کتاب «البیان و التبیین» جاحظ و کتابهائی دیگر سخنانی به نقل از غیر علی یافت می شود که نویسنده نهج البلاغه آنها را کلام علی دانسته است و به نام علی نقل کرده است. خطبه‎هائی که در کتاب نهج البلاغه نقل شده‎اند اگر همه متعلق به علی می بودند، در کتابهای قبل از نهج البلاغه یافت می شد و با ذکر سند و موارد دیگر از علی نقل می شد. پس اگر افراد صاحب خبره به منقولات دریابند که بیشتر این خطبه‎ها و بلکه اکثر آنها قبل از آن شناخته شده نبوده‎اند، در می یابند که کذب هستند و الا باید ناقل این خطبه‎ها بیان دارد که این خطبه‎ها در چه کتابی ذکر شده است و چه کسی آنها را از علی نقل کرده است و سند آن چیست. و الا اگر صرف ادعا باشد باید بگوئیم که کسی از ادعا کردن عاجز نیست. کسی که به شناخت طریقه اهل حدیث و شناخت آثار و امور منقول با سند و تبیین صدق آن از کذب، مهارت داشته باشد، می داند که این افراد این خطبه‎ها را با واسطه افرادی بسیار دور از منقولات و تمییز میان صدق و کذب آن، از علی نقل کرده‎اند[2].
برخی از پژوهشگران معاصر- از اهل سنت- بررسی این کتاب و مقایسه آن با برخی از کتابهایی کرده‎اند که برخی از اقوال علی در آنها وارد شده است. نیز اسلوب و لغتی را که در این خطبه‎ها وارد شده است با اسلوب و لغت ابتدای اسلام مقایسه کرده‎اند و به این نتیجه رسیده‎اند که همه یا غالب این خطبه‎ها ساختگی هستند. در اینجا به بیان دو نص از آن بررسی اکتفا می کنیم. اولی از استاد عبدالسلام هارون و دومی از دکتر صبری ابراهیم است.
استاد عبدالسلام هارون در مقدمه خود بر چاپ سال 1406 نهج البلاغة می‎گوید: ما تا گذشته‎ای نزدیک، در دو شک قرار داشتیم. نخست اینکه سازنده کتاب چه کسی است؟ آیا شریف رضی است یا برادرش مرتضی؟..... وی سپس در مورد کتاب می‎گوید: سجع و صنایع لفظی بر خلاف عصر نبوت، در بسیاری از جاهای کتاب یافت می‎شود. می‎گویند: در آن دقت توصیف و شگفتی تصویر یافت می شود و چنین چیزی در آثار صدر اول اسلامی، معروف نمی باشد. همچنین در جوانب این کتاب اصطلاحاتی یافت می شود که مردم بعد از رواج یافتن علوم حکمت آنها را بکار می بردند، مانند أین و کیف....... امر دیگری که ما به آن شک داریم، این است که جمع آورنده این نصوص، در ابتدای کتاب یا در اثنای آن، چیزی از منابع توثیق و روایت را ذکر نکرده است.
دکتر صبری ابراهیم سید، محقق کتاب، بعد از بررسی کتاب و نصوص آن می‎گوید: این کتاب مشتمل بر پنج نوع نص است: 1- نصوصی که انتساب آنها به علی ثابت می باشد. 2- نصوصی که فقط شیعه آنها را روایت کرده‎اند. 3- نصوصی که کسی آنها را روایت نکرده است. 4- نصوصی که به علت اسباب خاصی، صحت انتساب آنها مشکوک می باشد. 5- نصوصی که انتساب آنها به غیر علی، ثابت شده است[3].
برغم همه اینها، محقق توانسته است برخی از موارد مذکور در کتاب را فقط به کتب ادب و تاریخ نسبت دهد و اینها کتابهائی هستند که در درجه‎ای قرار ندارند که بتوان در توثیق نصوص ادبی و تاریخی به آنها اعتماد کرد. پس چگونه می‎توان در اثبات کلامی که قضایای عقیدتی را بیان می کند، به آنها اعتماد کرد؟! همچنین محقق مقایسه‎ای میان نصوص نهج البلاغه و نصوص وارده در کتب ادب و تاریخ انجام داده است و نتیجه شگفتی یافته است. این نتیجه این است که برخی از نصوص وارده در آن کتاب‎ها از پنج سطر فراتر نمی روند، اما در نهج البلاغه یکصد و پنجاه سطر است، مانند خطبه اول کتاب نهج البلاغه.
دکتر صبری محقق کتاب، برای یافتن منبعی از کتب سابق برای این خطبه دست به تحقیق و پژوهش زده است و فقط توانسته است یک کتاب را بیابد که آن کتاب «العقد الفرید» تألیف ابن عبد ربه متوفای328ﻫ است. اما با این وجود نتوانسته است آن را به صورت کامل بیابد، بلکه تنها پنج سطر از خطبه را در آن یافته است، حال اینکه این خطبه در نهج البلاغه، متجاوز از صد و پنجاه سطر می باشد. سپس وی به بیان تفاوت‎های نصوص این کتابها با نهج البلاغه پرداخته است[4].
این نمونه‎ای از نصوص کتابی است که در آن وارد شده و منبعی برای آن یافت نمی شود. اما شیعیان بیان می کنند که همه مطالب وارده در این کتاب صحیح است. یکی از شیوخ معاصر شیعه می‎گوید: شیعه با وجود فرقه ها و اختلاف زیاد، اتفاق نظر دارند که موارد مطرح در نهج البلاغه همه کلام امیرالمؤمنین می باشد. این سخن بر اساس اعتماد به روایت و درایت و ثقه بودن شریف می باشد و حتی تقریباً انکار انتساب آن به علی بن ابی طالب، در نزد آنان، انکار ضروریات و امور بدیهی می باشد و فقط عده‎ای شاذ مخالف هستند و همه خطبه‎ها و نامه‎ها و وصایا و حکمتها و آداب وارده در این کتاب، حالتی مانند امور روایت شده از پیامبر صلی الله علیه و سلم را دارند[5].
در زیر نگاهی به مبحث عمل شیعه با روایات فاقد سند خواهیم داشت.
 


مطلب دوم
نگاهی به موضوع عمل شیعه به روایات فاقد سند

قبلاً بیان شد که شیعیان از حیث موضعی که در قبال نقد روایات دارند، به دو دسته تقسیم می شوند. گروه اول که اخباریان می باشند از اجرای روش نقد بر روایات منع می‎کنند با استدلال به اینکه همه روایات صحیح می باشند و این روایات تحت نظارت معصومین نوشته شده‎اند و تأکید می کنند که اجرای این روش بر روایات، مذهب را از بین می برد. این موضوع بعداً ذکر خواهد شد. گروه دوم اصولیان هستند. این گروه اظهار می دارند که بکارگیری روش نقد لازم است، زیرا روایات دچار دسیسه و کذب شده‎اند.
اما سوال این است که آیا این گروه در ادعای خود جدی می باشند؟ محل آزمایش آنان در موضع آنان نسبت به کتاب فاقد سند نهج البلاغه می‎باشد. آیا آنان این کتاب را می‎پذیرند یا اینکه آن را تابع روش نقد می‎دانند؟ کتاب نهج البلاغه که شیعیان اثنی عشری در تقریر عقائد خود به آن اعتماد دارند، هیچ سند و مرجعی ندارد و میان علی و مؤلف بیشتر از سیصد و پنجاه سال فاصله وجود دارد.
پس آیا ممکن است که مسلمانی که ترس خدا را در دل دارد در دین خود به کتابی اعتماد کند که فاقد سند و منبع است؟
آنان چنان که قبلاً در کلام کاشف الغطا از علمای اثنی عشری معاصر ذکر شد، ادعا می‎کنند که این کتاب را به خاطر اعتماد به روایت و درایت و ثقه بودن شریف رضی پذیرفته‎اند. حال سوال ما از آنان این است: آیا به شریف رضی وحی می شد؟ اگر گفتند: آری به وی وحی می شد، باید گفت که این ارتداد است، زیرا اعتقاد به اینکه به کسی غیر از انبیا وحی می شود، این به مانند اعتقاد به نبوت آنان می باشد و اعتقاد به نبوت کسی بعد از پیامبرمان محمدص، به اجماع مسلمانان کفر می باشد. اما ما یقین داریم که این افراد چنین چیزی را نمی‎گویند. اگر گفتند: به وی وحی نمی شود، بلکه او از خطا معصوم است. این ادعائی است که کمتر از ادعای سابق نیست، زیرا ادعای عصمت برای کسی غیر از انبیا- به اعتقاد اهل سنت- ادعائی کاذب است. به اعتقاد شیعیان اثنی عشری، ادعای عصمت برای غیر انبیا و غیر افرادی که برای آنان ادعای امامت دارند، ادعائی کاذب است. بنابراین قضیه دیگری باقی می‎ماند و آن اعتماد و ثقه است، یعنی آنچه که غیر صحیح باشد، به علی منسوب نمی کند. جواب ما این است: آیا دیگر علمای شیعه که روایات را روایت و کتابها را تصنیف کرده‎اند، به مانند نویسندگان کتب اربعه- الکافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب الأحکام و الإستبصار- نزد شما ثقه هستند یا خیر؟ اگر گفتند: ثقه هستند، جواب ما این است: آیا همه آنچه را که روایت کرده‎اند و به صحت آن جزم یافته‎اند، می پذیرید یا نمی‎پذیرید؟ اگر گفتند: آری همه آنچه را که روایت کرده‎اند می پذیریم، جواب ما این است: پس چرا اظهار می دارید که باید در روایاتی که آنان روایت کرده‎اند و در کتابهایشان بر آنها اعتماد کرده‎اند، از روش تصحیح و تضعیف در مورد آنها استفاده کرد، حال آنکه آنان به مانند شریف رضی که شما شهادت و صحت روایت او را پذیرفته‎اید، ثقه هستند؟! اگر گفتند: همه روایات آنان را نمی پذیریم؛ می گوئیم: پس چرا کتاب فاقد سند نهج البلاغه را می‎پذیرید، اما آنچه را که آنان در مصنفات خود ذکر کرده‎اند و به آن شهادت داده‎اند و به عنوان دین برای آنان پسندیده‎اند و در عصر شریف رضی مؤلف کتاب نهج البلاغه زیسته‎اند، نمی پذیرید؟ پس یا همه را بپذیرید یا اینکه همه را ردّ کنید یا اینکه همه را در معرض نقد قرار دهید و الا ادعای شما مبنی بر اجرای روش نقد بر روایات شما، ادعائی مورد طعن است. این اختلال در روش شیعه اثنی عشری، سبب شده که شیعیان اثنی عشری همه روایات مناسب با اعتقاد خود را می پذیرند گرچه فاقد سند هم باشند و همه روایات مخالف با اعتقاد خود را گرچه صحیح‎ترین سند را هم داشته باشد، رد می کنند.
استدلالی که شیعیان به برخی روایات وارده در کتب اهل سنت می کنند، روشن‎ترین دلیل برای این امر است. در کتب اهل سنت احادیث ضعیف یا جعلی وجود دارد که شیعیان آنها را گرفته و مورد استدلال قرار می دهند، حال آنکه این روایات صحیح نیستند، اما احادیثی را که در نزد آنان صحیح است ردّ می کنند به این دلیل که با عقائد آنان در تعارض است. اما روش اهل سنت یکی است، زیرا آنان احادیث صحیحی را که با سند صحیح وارد شده‎اند می پذیرند و احادیث ضعیف و کذب را ردّ می کنند. نیز شکر خدا در مورد چیزی از امور دینی خود، به روایات غیر صحیح استدلال نمی کنند و احادیثی را که فاقد مرجع و منبع باشد، هرچند که از علمای بزرگ باشد، نمی پذیرند و سپس حدیث او را تابع تصحیح و تضعیف می کنند. پس اگر حدیث با این روش صحیح دانسته شد، آن را می‎پذیرندو اگر آن را ضعیف دانست، آن را ردّ می کنند. این روشی است که آنان آن را می پذیرند چه به نفعشان باشد و چه به ضررشان. اما آیا شیعه اثنی عشری این روش را می پذیرند؟!
حال گوش فرادهید به شهادت ابراهیم بن ابراهیم وزیر، از علمای زیدیه قرن هشتم هجری که در بیان روش اهل سنت در روایت و حکم دادن در مورد اشخاص. وی بعد از بیان تعدادی از ادله، می گوید: هفتم: روایت استدلالهای دال بر امور خلاف مذهب آنان، مانند اثر عائشهل در نفی رؤیت- احتمالاً منظور رؤیت خدا است- و مانند احادیث و مناقب دال بر تفضیل امیرالمؤمنین علیس.
ذهبی در کتاب «طبقات القراء» علی را ذکر کرده و بیان داشته که جز خدیجهل کسی قبل از وی به اسلام نگروید و بیان داشته که این کتاب برای بیان مناقب وی کفایت نمی کند و این علی بود که قرآن عظیم را گردآورد و این موضوع را صحیح دانسته و پاسخ مخالفان این موضوع را داده است. وی سپس ذکر می کند که ابوبکر رضی الله عنه از دنیا رفت حال آنکه قرآن را ختم نکرده بود و عمر نیز همین وضعیت را داشت.
ابن وزیر در ادامه می گوید: اگر اهل سنت اهل دروغ و کذب می بودند، به خاطر فضلی که برای ابوبکر و عمرب قائل هستند، در مورد آن دروغ می گفتند و یا از نفی یا اثبات این موضوع خودداری می کردند و آن را به صورت مجمل باقی می گذاشتند و به ذکر آن و بیان اسناد صحیح آن اعتنا و توجه نمی کردند. برای این موضوع نظائر زیادی وجود دارد که اگر همه را ذکر کنم خود کتاب مستقلی می شود.
هشتم: احادیث ائمه خود را که در امور فرعی- فقهی- به آن استناد کرده‎اند، ضعیف دانسته‎اند. از جمله هر کس کتابهای «البدر المنیر» و خلاصه این کتاب و کتاب «الإرشاد» و «التلخیص» را در مورد احادیث مورد استدلال شافعی نگاه کند، پی به انصاف آنان می برد و در می یابد که آنان اهل تعصب نیستند، زیرا آنان در این کتابها بر ضعف قریب یک چهارم از دلایل وی اتفاق نظر کرده‎اند، حال آنکه اینان اصحاب شافعی و منتسبان به وی هستند.
محدثین حنفی نیز چنین عمل کرده‎اند و کتاب «أحادیث الهدایة» را در این مورد نوشته‎اند. مالکیه نیز به همین شکل عمل کرده‎اند.
دهم: آنان احادیث دال بر مذهبشان در باب تفضیل و دیگر موارد را ضعیف دانسته‎اند... سپس وی احادیثی را در مورد فضائل ابوبکر رضی الله عنه می‎آورد و سپس می‎گوید: آنان این احادیث را ذکر کرده و ضعیف دانسته‎اند. وی تضعیف راویان سنی و توثیق راویان شیعه توسط اهل سنت را بیان داشته و می‎گوید: عکس این نیز وجود دارد و آن اینکه هرگاه راویان ثقه چیزی مخالف مذهب آنان را روایت کنند، آن روایت را می‎پذیرند. وی سپس می‎گوید: ذهبی بیان داشته که احمد بن حنبل سلیمان بن قرم را که یک شیعه غالی بود ثقه می‎دانست. پس غلو سلیمان در تشیع، مانع از این نشده که آنان او را ثقه ندانند و نیز سبب این نشده که روایت توثیق وی توسط احمد بن حنبل را ترک نموده و روایت نکنند. ابن عدی می‎گوید: احادیث وی- یعنی سلیمان بن قرم-  حسن هستند. او- یعنی سلیمان بن قرم- بسیار بهتر از سلیمان بن أرقم است.
ابن وزیر می‎گوید: ابن ارقم شیعه نبوده است. منظور سخن ابن وزیر این است که ابن عدی یک فرد شیعه را از حیث ضبط حدیث بر یک فرد سنی برتری داده است به این خاطر که این برتری برای وی روشن شده است و مخالفت آنان با شیعه، سبب این نشده که از بیان حقیقت که به نفع این فرد شیعه می باشد خودداری نمایند.
یازدهم: آنان در کتب جرح و تعدیل به دنبال صدق هستند و با کسی مدارا و نرمی نمی‎کنند و جانب کسی را نمی‎گیرند. آنان حتی در مورد ضعیف بودن دوستان و نزدیکان خود سخن گفته‎اند، مانند نوح بن أبی مریم و ابن أبی داود و پدر علی بن مدینی. آنان حتی در مورد ضعف کسانی که آنان را بزرگ می‎دارند و شایسته تعظیم هستند، سخن گفته‎اند، مانند امام اعظم ابوحنیفه که برخی ایشان را از جهت حفظ حدیث ضعیف دانسته و این موضوع را در تصنیفات خود بیان کرده‎اند، حال آنکه شاهان حنفی مذهب در این دورانها در مصر و شام حکومت داشتند، اما با این وجود آنان به این تضعیف خود استمرار داده‎اند.
دوازدهم: دشمنان خود از غالیان رافضی را تعدیل کرده‎اند- یعنی عادل دانسته‎اند- و در صحیح بخاری و مسلم، نام بسیاری از افراد رافضی و غالی در رافضی‎گری را که سب صحابه را می کرده‎اند می‎بینیم و نام تعدادی از آنان قبلاً بیان شد. اهل سنت این کار را با وجود علم به رافضی بودن آنان انجام داده‎اند و مذهب این افراد را در کتب رجالی خود بیان می‎دارند و تصریح می‎کنند که این افراد ثقه و حجت بوده و در حدیث مورد اطمینان می باشند.
رعایت عدالت در مورد دشمن، بهترین و رساترین نشانه انصاف است.
سیزدهم: آنان روایات وارده در مورد فضائل علی و فضائل اهل بیت را در دوران بنی امیه روایت کرده‎اند....[6].
آیا دلائل دال بر انصاف اهل سنت را دیدید؟ یک فرد زیدی که از طریق ادله و شواهدی که خود بر آنها وقوف یافته و برخی از آنها را ذکر کرده است به شناخت حق هدایت شده است، و بر آن گواهی می دهد.
پس آیا ممکن است که روش این افراد- که در جستجوی حقیقت و صواب هستند- این باشد که میان اصحاب قائل به فرق شوند؟!
ابن تیمیه: بر این معنا تأکید کرده و می‎گوید: هر کس از اهل علم و دین، که جمهور- یعنی اهل سنت- را- و موضع و روش آنان را- تجربه کرده باشد می داند که آنان اهل کذب نیستند و به آن راضی نمی شوند، گرچه موافق با اغراض و اهداف آنان باشد. چه بسیار موارد که آنان احادیثی را در فضائل سه خلیفه و دیگران روایت می کنند که سند آنها بهتر از سند روایات شیعه است و این احادیث را افرادی مثل ابونعیم و ثعلبی و ابوبکر نقاش و اهوازی و ابن عساکر و امثال این افراد روایت می کنند، اما اهل حدیث چیزی از این احادیث را قبول نمی کنند، بلکه هنگامی که راوی در نزد آنان مجهول باشد از روایت آن توقف می کنند...[7].
اعتماد همه مسلمانان بر اين روش، عقائد را حفظ کرده و آنان را به حقیقت می رساند و اختلاف را از بین می برد.
این روش و منهج شیعه است که سبب شده همه عقائدی را که در آن منابع غیر مطمئن و غیر محفوظ وارد شده است بپذیرند و همین عامل سبب شده که آنان اعتقاداتی مخالف با عقیده اسلام داشته باشند.
پس آیا وقت آن نرسیده که این روایات، مورد بازبینی قرار گیرند و روشی برای کشف حقیقت و اتحاد امت بر قرن و سنت رسول خدا صلی الله علیه و سلم  تصحیح شود؟ این چیزی که ما امید آن را داریم و به همین دلیل این کتاب را نوشتیم، زیرا باور داریم که شیعیان به عمد سخن باطل را نگفته و آن را قبول نمی‎کنند، بلکه فریب خورده و آن را پذیرفته‎اند و قربانی روایاتی غیر صحیح شده‎اند، اما اگر خود بخواهند قادر به کشف این فریب می باشند.


[1]- حیدر حب الله در مقابله با بهبودی که مردی هفتاد یا هشتاد ساله است ، می گوید: مراجع فشار زیادی را به وی وارد کردند و بدون کسب اجازه از وی کتابش را چاپ کردند و نام آن را تغییر دادند. نک: نظري السنة في الفكر الإمامي الشيعي التكون والصيرورة، ص194.
[2]- منهاج السنة 8/44.
[3]- مقدمة تحقيق نهج البلاغة، دكتر صبري إبراهيم السيد 1/64.
[4]- نهج البلاغة، مقدمة محقق 1/65.
[5]- مستدرك نهج البلاغة، كاشف الغطاء ص:190-191.
[6]- العواصم والقواصم 2/377-400، اين از بزرگ ترین کتاب هائی است که یک فرد زیدی نوشته است و بیانگر انصاف اهل سنت می باشد.
[7]- منهاج السنة 7/417-418.


از کتاب:
منابع شیعه در میزان نقد علمی،  نویسنده: پروفسور احمد بن سعد حمدان الغامدی (استاد دانشگاه ام القری ـ دانشكده عقیده)
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام ابوالعباس قرطبی می گوید: "غناء با ادله وارده از کتاب و سنت ممنوع است."

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1701
دیروز : 3856
بازدید کل: 8517947

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010