Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در مورد ارکان ایمان فرموده‌اند: 

« أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ، وَمَلائِكَتِهِ، وَكِتَابِهِ، وَلِقَائِهِ، وَرُسُلِهِ، وَتُؤْمِنَ بِالْبَعْثِ، وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ كُلِّهِ » 
متفق عليه.
ايمان عبارت است ايمان داشتن به وحدانيت الله، و بر وجود فرشتگان، و به ديدار با الله در روز قيامت، و به حقانيت پيامبران، و حقانيت معاد (زنده شدن پس از مرگ)، و ايمان داشتن به تمامى قضا و قدر.

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>ام المومنین عایشه صدیقه > در حوزه اندیشه و حرکت

شماره مقاله : 3663              تعداد مشاهده : 302             تاریخ افزودن مقاله : 28/6/1389

در حوزه اندیشه و حرکت
 
شکوه عایشه
در مورد خصوصیات ظاهری عایشه آن چه به صورت قطع می‌دانیم، این که وی زیبا و سفیدپوست بوده؛ چون پیامبر صلی الله علیه و سلم او را به «حمیراء» ملقب نموده بود. از نظر قد متوسط و چهارشانه و اندکی متمایل به درازی بوده است. چون به کسانی که کوتاه‌قد بودند، خرده می‌گرفت ـ هم‌چنان که در واقعه صفیه ـ در کودکی، لاغراندام و تکیده بود. حتی کسانی که هودج وی را خالی حمل می‌نمودند، خیال می‌کردند او در آن قرار دارد. چندسال بعد اندکی گوشت گرفت و چاق شد.
از لابه‌لای سخنان خود او پی می‌بریم که او یک مرتبه بیمار شده، به گونه‌ای که موهایش ریزش نمودند. از ماجرای جمل نیز به این نکته پی می‌بریم که او دارای صدایی بم و بلند بوده، تا جایی که از هودج خود به سپاه خطاب می‌نموده و مردم هم به راحتی صدایش را می‌شنیده‌اند. دارای طبیعتی زیبا و شاد و جسمی بانشاط و فعال بوده است. پدرش نیز دارای چنین طبیعتی بود. [1]
هم‌چنین اندامی زیبا و متناسب داشته است. لباسی که می‌پوشیده به زیبایی او می‌افزوده است. گهگاه نیز لباس نو و زیبا می‌پوشید. در بخاری آمده که ایمن می‌گوید:
نزد عایشه رفتم. پیراهنی پنبه‌ای و درشت به قیمت پنج درهم پوشیده بود. به من می‌گفت: «چشمت را به کنیزک بینداز و نگاهش کن. از این که آن پیراهن را در خانه بپوشد به خود می‌بالد. من در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم پیراهنی داشتم که هرگاه زنی را برای عروسی می‌آراستند، دنبالش می‌فرستادند و از من عاریه می‌گرفتند».[2]
* * *
بخشی از صفات مهم و اساسی عایشه را که او به آنها متصف بوده و خداوند با لطف و کرم خویش به او ارزانی داشته، یادآور شدیم. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم نیز به بزرگی و عظمت عایشه رضی الله عنه ارج می‌نهاد. بدین جهت او را در قلب خود جای داده بود. کسی دیگر منزلت عایشه را نزد پیامبر نداشت. خداوند نیز به سبب او خیرات و برکات بی‌شماری به مسلمانان عنایت نمود.
خود او نقل می‌کند: گردنبندی که از اسماء به عاریه گرفته بودم، در راه بازگشت از سفری که همراه پیامبر صلی الله علیه و سلم رفته بود، در محلی به نام «ابواء» گم شد. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم چند نفر از اصحاب خود را برای پیدا کردن آن فرستاد. سپاه نیز از حرکت خود باز ایستاد، تا آنان بازگردند.
توقف سپاه طولانی گشته، آب تمام شده و وقت نماز نیز فرا رسید. گردنبند هنوز پیدا نشده بود. مردم از خستگی و درماندگی خود به ابوبکر صدیق رضی الله عنه شکایت نمودند.
ابوبکر صدیق نزد عایشه رفت و او را سرزنش نمود و از بس از دست او و گردنبندش خشمناک بود، تلنگری به او زد. عایشه هم‌چنان ساکت بود و هیچ حرکتی از خود نشان نمی‌داد؛ چون پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم خواب بود و سرش را روی پای او گذاشته بود.
دیری نگذشت که پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم بیدار گردید. او تنگنایی را که سپاه در اثر کمبود آب با آن روبه‌رو بود دید. بی‌درنگ راه‌حل موضوع از آسمان نازل گردید. آیه جواز تیمم نازل شد. مسلمانان بسیار شاد و خوشحال شدند و به حکمت موضوع پی بردند. اُسَید بن حُضَیر از کنار عایشه رد شد و گفت: این نخستین برکت شما نیست ای آل ابوبکر! خداوند به شما جزای خیر دهد. به خدا سوگند، هیچ موضوعی برای تو پیش نیامده، مگر این که خداوند برای آن راه‌حلی در نظر گرفته و آن را برای مسلمانان مبارک نموده است. [3]
سرانجام سپاه آهنگ حرکت نمود. شتر عایشه برخاست. به ناگاه دیدند گردنبند زیر پای شتر است. تعیین این حکم خدایی نعمت بزرگی از سوی خدا بود و در حق عایشه و خانواده ابوبکر، یک لطف بزرگ به شمار می‌آمد.
او بر همسالان خود فخر می‌فروخت و می‌گفت: به ده چیز بر دیگران برتری داده شده‌ام[4] : «جبرئیل عکسم را در کف دست خود نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم آورد تا او را نگاه کند. با دوشیزه‌ای جز من ازدواج ننموده است. هیچ زنی به جز من پدر و مادرش مهاجر نیستند. خداوند برائتم را از فراز آسمان نازل کرده است. زمانی که پیامبر صلی الله علیه و سلم با من بود، وحی بر او نازل می‌شد. من و او از یک ظرف غسل می‌کردیم. در حالی که من جلوی او دراز کشیده بودم، نماز می‌خواند. پیامبر روی سینه من در خانه من و در شب نوبت من درگذشت و سرانجام در خانه من به خاک سپرده شد».
این ده خصلتی است که عایشه در آنها بر دیگر زنان برتری دارد. اما او فضیلتی بزرگ‌تر از این ده خصلت دارد. این فضیلت به علم و دانش فراوان و کوشش‌های مداوم و خستگی ناپذیرش در راه دین اسلام برمی‌گردد.
این دانش فراوان و بی‌کران او را سزاوار لقب بزرگ‌ترین زن محدث در عصر خود به گواهی اصحاب و تابعین بزرگ نموده است. مسروق گفته است: «شیوخ بزرگ اصحاب محمد را می‌دیدم که در مورد فرایض از او سئوال می‌کردند».[5]
مسروق هرگاه از او روایت می‌کرد، می‌گفت:«به من حدیث گفت، صدیقه دختر صدیق، محبوبه رسول خدا صلی الله علیه و سلم که از فراز هفت آسمان به عقد او درآمده است».
عایشه صدیقه خود نقل می‌کند که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «ای عایشه! این جبرئیل است که به تو سلام می‌گوید. من گفتم: بر او نیز سلام و رحمت و برکات خداوند باد. اما (ای پیامبر!) چیزهایی می‌بینی که من نمی‌بینم».[6]
در طبقات ابن سعد آمده که عایشه یک بار جبرئیل را دیده و به خاطر همین بر دیگر زنان مباهات می نمود. [7] عروه می‌گوید: کسی را که به قرآن، احکام قرآن، حلال و حرام، شعر، رویدادهای عرب و انساب از عایشه داناتر باشد، ندیده‌ام. [8]
تابعی بزرگ، عطاء بن رباح در مورد او گفته است: عایشه، فقیه‌ترین و عالم‌ترین مردم بود و در مورد مسائل عمومی از همه نظر بهتری داشت. [9]
امام زرکشی نیز در «المعتبر» گفته است: عمر بن خطاب و علی بن ابی‌طالب ـ ك ـ در مورد مسائل گوناگون فقهی از او سئوال می‌کردند. [10]
در فتح الباری نیز آمده: «عایشه بی‌نهایت فقیه بود. حتی گفته شده: ربع احکام شرعی از او نقل شده است».[11]
ذهبی نیز می‌گوید: عایشه، فقیه‌ترین زن امت است. او فضیلت جهاد در راه خدا را نیز کسب کرده است. در غزوات با پیامبر صلی الله علیه و سلم همراه می‌شد و در برخی جنگ‌ها خود شرکت می‌کرد. در جنگ احد چون مسلمانان شکست خوردند، انس نقل می‌کند که: عایشه و ام سلیم (مادر انس) را دیدم که دامن را بالا زده بودند، به گونه ای که خلخال پاهایشان دیده می‌شد، آنان مشک‌ها را بر پشت خود حمل می‌کردند و می‌آوردند و آب را در دهان مردم (مجروحین) می‌ریختند. پس از آن دوباره برمی‌گشتند، مشک‌ها را از آب پر می‌کردند و می‌آوردند و در دهان مردم (مجروحین) می‌ریختند. [12]
او زندگی خود را در راه کوشش و تحقیق و جستن سپری نمود. حافظ «مزی» گفته است: «او (عایشه) هرگاه چیزی می‌شنید که آن را نمی‌دانست، برمی‌گشت و تحقیق می‌کرد تا آن را یاد بگیرد. چون یاد می‌گرفت، برمی‌خاست و به مردم ابلاغ می‌نمود و در راه نشر آن می‌کوشید».
او (عایشه) زندگی خود را صرف عبادت، تهجد و روزه‌داری می‌نمود. مدام روزه می‌گرفت. به جز روزهای عیدفطر و عید قربان، روزه نمی‌خورد. شب را به نماز می‌ایستاد و آن را در راز و نیاز و نیایش با خدای خویش سپری می‌نمود. او از خداوند هیچ چیز دنیوی نمی‌خواست. بزرگ‌ترین آرزوی او این بود که خداوند او را بیامرزد. می‌گفت: «اگر شب قدر را بیابم، به جز گذشت و سلامتی چیزی نمی‌خواهم».
عروه نقل می‌کند که روزی نزد عایشه رفت. ناگاه دید که به نماز ایستاده، تسبیح می‌گوید، می‌خواند، نیایش می‌کند و اشک می‌ریزد. عروه ایستاد، تا این‌که سرانجام از ایستادن خسته شد. در پی کاری که داشت به بازار رفت و دوباره برگشت. باز دید که عایشه هم‌چنان به نماز ایستاده و می‌گرید.
عایشه صدیقه رضی الله عنه صدقه بسیار می‌داد. نسبت به فقیران و بینوایان مهربان و دلسوز بود. یتیم‌ها را پرورش می داد و برایشان انفاق می‌نمود. او، بانو صمیمه لیثی را در دامن خود تربیت نموده بود که بعدها یکی از راویان حدیث گردید. [13] بریره[14] و سلمیه بنت مالک (ام قرفه الصغری)[15] را آزاد نموده بود.
روزی سوگند خورد که با خواهرزاده‌اش عبدالله بن زبیر حرف نزند. چون جدایی میان آنان طولانی گردید، عبدالله از مسور و عبدالرحمن خواست میان او و عایشه میانجی‌گری کنند. این دو نفر آن‌قدر اصرار کردند، تا این‌که سرانجام عایشه رضی الله عنه با عبدالله حرف زد و برای نذر خود چهل برده را آزاد ساخت. بعدها او از این نذر خود یاد می‌کرد و می‌گریست. [16]
سخاوت، بخشندگی و صدقه دادن مداوم او به جایی رسیده بود که روزی عبدالله بن زبیر در زمان امارت خود، صدهزار درهم برایش فرستاد. عایشه که در آن روز روزه بود، یک سینی خواست و درهم‌ها را میان مردم توزیع نمود. چون شب فرا رسید به کنیزش، ام ذره، گفت: «کنیز! افطاری‌ام را بیاور».
ام ذره گفت: ای ام‌المؤمنین! مگر نمی‌توانستی به وسیله یک درهم از پول‌هایی که انفاق نمودی مقدار گوشت بخری تا با آن افطار کنی؟
عایشه رضی الله عنه گفت: با من تندی مکن. اگر به یادم می‌آوردی این کار را می‌کردم. [17]
 
عایشه در عرصه پزشکی
ابن عبدالبر می‌گوید: عایشه رضی الله عنه در عرصه علم پزشکی، یگانه روزگارش بود. عروه می‌گوید: «مادرم! از فقاهت تو تعجب نمی‌کنم؛ چون با خودم می‌گویم: همسر پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم و دختر ابوبکر است. از آگاهی‌ات نسبت به شعر و رویدادهای عرب نیز تعجب نمی‌کنم؛ چون با خودم می‌گویم: او دختر ابوبکر است که از همه مردم در این زمینه آگاه‌تر بود. ولی چیزی که مرا به تعجب وا می‌دارد، آگاهی تو از علم طلب است. آخر چگونه و از کجا؟»
عایشه رضی الله عنه روی شانه عروه زد و گفت: ابوعریه! پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم در اواخر عمر خود بیمار می‌شد. هیأت‌های عرب از هر طرف نزد او می‌آمدند و برای او نسخه‌های گوناگون تجویز می‌کردند. و من نیز او را درمان کردم. از این‌جا نسبت به طبابت آگاهی پیدا کرده‌ام. [18]
او با هوشیاری و استعداد سرشار و حافظه نیرومندش، داروها و گیاهانی را که عرب‌ها برای پیامبر تجویز می‌کردند، به خاطر می‌سپرد. چیزهایی را که پیامبر صلی الله علیه و سلم در زمینه درمان می‌گفت ـ که بعدها طب النبی نامیده شد ـ نیز حفظ می‌کرد و بدین‌سان او در زمینه پزشکی دانشمند گردید.
عبدالله بن زبیر، خواهرزاده عایشه افسوس می‌خورد که مبادا عایشه از دنیا برود و مردم این علم او را کسب نکنند. می‌گوید: مردم نزد عایشه می‌رفتند تا در مورد فقه از او سئوال کنند. اشتغال به این موضوع سبب می‌شد که در زمینه طبابت از او سئوال نکنند. از جمله احادیثی که او در زمینه طب روایت نموده، این است که می‌گوید: از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم شنیدم که می‌فرمود: «سیاه دانه (شونیز = الحبه السوداء)، به جز مرگ، درمان هر دردی است».[19]
 
عایشه در عرصه شعر
در زمینه شعر، او از همه مردم آگاه‌تر بود. هرچند او خود شاعری نبود که شعر بسراید، ولی شعر بسیار حفظ می‌کرد و نقل می‌نمود. هر حادثه‌ای که برایش رخ می‌داد به مناسبت آن شعری می‌گفت. [20]
محمد بن عمر می‌گوید: گهگاه، عایشه یک چکامه را که از شصت یا صد بیت تشکیل می‌شد، می‌خواند. [21]
مقداد بن اسود نیز می‌گوید: کسی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و سلم را که در زمینه شعر و احکام از عایشه داناتر باشد، نمی‌شناسم. [22]
خودش می‌گفت: به فرزندانتان شعر بیاموزید، تا زبانشان شیرین شود. [23]
فضایل عایشه رضی الله عنه بی‌نهایت فراوانند. شاید بزرگ‌ترین شهادت در مورد فضیلت او، این سخن پیامبر باشد: «از میان مردان، کسان زیادی کامل شدند، اما از زنان به جز مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و آسیه زن فرعون، کسی دیگر کمال نیافت. ولی فضل و برتری عایشه بر دیگر زنان، هم‌چون برتری غذای ترید بر دیگر خوراک‌ها است».[24] ترید، غذایی است که از گوشت و نان تشکیل شده و در آن زمان فاخرترین خوراک عرب‌ها بود.
با همین حدیث، بسیاری از عالمان، بر فضیلت عایشه بر خدیجه و دیگر زنان استدلال نموده‌اند. به این مطلب باید علم و دانش فراوان او را ـ که از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم آموخته بود و در طول زندگی خویش به دیگران می‌آموخت ـ نیز افزود.
در حالی که گروهی دیگر از عالمان بر این باورند که خدیجه بر عایشه فضیلت دارد، چون امام احمد روایت نموده که عایشه رضی الله عنه نسبت به خدیجه رضی الله عنه دچار غیرت گردید، و به پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم گفت: خداوند در عوض او کسی بهتر را به تو داده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: خداوند در عوض او کسی بهتر را به من نداده است.
در هر صورت این دو زن (خدیجه و عایشه)، جایگاهی بزرگ و نقشی مهم در دعوت اسلامی داشته‌اند. آنان هر دو از زبان جبرئیل، مژده بهشت را دریافت نموده‌اند، ولی نمی‌توانیم به طور قطع بیان کنیم که یکی از دیگری برتر و بهتر است. چون هر یک از آنان دارای فضایل بی‌شماری می‌باشند و تنها خداوند در این مورد آگاه است.
اگر می‌بینیم که بانو عایشه در طول نسل‌ها به گسترش و روایت علومی پرداخته که خدیجه ننموده، برای آن است که عایشه پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم زندگی طولانی نموده، در حالی که بانو خدیجه در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و سلم درگذشته است. اما که می‌داند؟ شاید اگر خدیجه به اندازه عایشه می‌زیست، به اندازه او یا شاید بیشتر از او، حدیث روایت می‌نمود... .
 
تعهدات اخلاقی زن مسئول
عایشه صدیقه، پیش از آن که وارد خانه پیامبر صلی الله علیه و سلم شود، عشق خداوند در قلب او جای گرفته بود؛ ایمانش مستحکم و ریشه‌دار شده بود. حقیقت در برابر چشم بصیرتش روشن گشته بود و یقین کرده بود که خداوند مردمان را برای هدفی بزرگ و متعالی آفریده است؛ آبادانی زمین با خیرات و خوبی‌ها و اموری که برای بشر سودمند هستند و آنان را اصلاح می‌کند. این آبادانی زمین، به طور عموم باید در اطاعت و فرمانبرداری از خداوند، تجلی یابد.
او برای جستن و یافتن الگو و آموزگار خویش، رنج زیادی متحمل نگشت؛ چون این الگو از همه به او نزدیک‌تر بود و در قلبش از همه محبوب‌تر. بنابراین به جستجوی آموزه‌های او و عملی ساختن دستوراتش پرداخت ... . آخر چگونه این چنین نباشد. او که همسر عزیزش و فرستاده خداوند بود. عایشه صدیقه از پیامبر شنیده بود: «عالم باش یا متعلم».[25]
بنابراین در حیات پیامبر صلی الله علیه و سلم زندگانی خویش را به فراگیری و پس از درگذشت او، به آموزش دیگران متمرکز نمود. او در هر یک از ادوار زندگی خود، از رهبران بارز میدان فکر و اندیشه به شمار می‌رفت. و در اوج دعوت اسلامی قرار داشت. تا می‌توانست همه توان خود را در راه فراگیری دین، بیان حقایق و آموزش مردم صرف می‌نمود.
پیش از آن‌که به شیوه دعوت ام‌المؤمنین عایشه بپردازیم، ناگزیر باید مطالبی درباره اخلاق دعوتگران درج کنیم. نخستین خصلتی که انسان دعوتگر باید دارای آن باشد، اخلاق خوب یا خوش اخلاقی است؛ چون می‌توان گفت که دین اسلام در دو موضوع تجلی می‌یابد؛ یکم، رابطه خوب با خداوند: یعنی عبادت و خلوص نیت به خداوند. دوم، رابطه خوب با مردم: یعنی برخورد نیک با بندگان خدا.
کسی که مردم را به سوی دین اسلام فرا می‌خواند، مادام که این دو خصلت در او تجلی نیافته باشند و در تمام زندگی‌اش به صورت دو شاخص جدانشدنی و لاینفک در نیامده باشند، نمی‌تواند یک دعوتگر واقعی باشد.
عایشه صدیقه، آن بانوی با ایمانی که از زمان کودکی و نوجوانی در سایه اطاعت و بندگی خداوند، رشد کرده و بالیده بود، شایستگی آن را دارد که از خصلت رابطه خوب با خداوند برخوردار باشد. او به این طریق، محبوب‌ترین مخلوق خداوند به شمار می‌رفت. هم‌چنان که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده بود: «از جمله محبوب‌ترین مخلوقات خداوند، جوانی است کم‌سن و سال و دارای صورتی زیبا، که جوانی و زیبایی خود را به خداوند و طاعت او اختصاص داده است».
عایشه صدیقه، در خانه بهترین صحابه: یعنی ابوبکر از پله‌های ایمان و عبادت بالا رفت. پس از آن به خانه بهترین انسان : یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و سلم منتقل شد. هیچ‌گاه لوث کفر و شرک او را آلوده نساخت. ایمانش به خداوند، زلال و شفاف بود و رابطه‌اش نیز با او مدام عمیق، نیرومند و ریشه‌دار بود.
او همواره به عبادت و شب‌زنده‌داری و روزه‌داری می‌پرداخت. پیش از این گفتیم که او پیوسته روزه می‌گرفت. به نماز که می‌ایستاد، مدت‌ها ایستاده می‌ماند، مرتب می‌گریست و نیایش می‌کرد. همه اموالی را که به دستش می‌رسید، صدقه می‌نمود. عروه می‌گوید: «عایشه را دیدم که هفتاد هزار صدقه می‌نمود».
معاویه پسر ابوسفیان، زمانی که خلیفه بود یک سینی طلا که مشتمل بر یک جوهر به ارزش صدهزار بود، برای عایشه فرستاد. صدیقه همه آنها را میان همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم توزیع نمود. او از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیده بود که خطاب به زنان فرموده بود: «جهادکن الحج» :
«جهادتان حج است».[26]
بنابراین به طور تقریبی همه ساله حج می‌گزارد. عبادات مداوم عایشه صدیقه، دلالت بر رابطه عمیق او با خداوند دارد. برای همین پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم او را شاد نموده و به او مژده بهشت داده است:
«انه لیهون علی انی رأی بیاض کف عائشه فی الجنة»
«از این که سفیدی کف دست عایشه را در بهشت دیده‌ام، مرگ بر من آسان شده است».[27]
دومین خصلت، رابطه خوب با مردم است. ام‌المؤمنین عایشه درست مانند پدر خود، همزیستی و معاشرت شیرینی داشت و از روح بزرگوارانه‌ای برخوردار بود.
نخستین جایی که این خصلت در آن تجلی یافت، اطاعت از شوهر، عشق ورزیدن به او و اظهار شادمانی کردن نزد وی بود. پس از آن این خصلت در تماس برقرار نمودن با خویشاوندان ظهور یافت. او از هر کسی که نزد وی می‌آمد، به گرمی استقبال می‌نمود. وظیفه میزبانی را انجام می‌داد و فضل هیچ کسی را انکار نمی‌کرد.
او با وسواس و امانت‌داری ویژه دعوتگران سخن می‌گفت. از اقوام و خویشاوندان شوهرش ستایش می‌کرد و به فضل و برتری آنان گواهی می‌داد. در مورد فاطمه، دختر هوویش خدیجهب که بارها نسبت به او دچار غیرت و حسادت شده بود، می‌گفت: «ما رأیت قط افضل من فاطمه غیر أبیها»
«هرگز کسی بهتر از فاطمه به جز پدرش ندیده‌ام».[28]
می‌بینیم او به فاطمه پس از پیامبر صلی الله علیه و سلم در فضیلت و برتری، جایگاه نخست را به فاطمه اختصاص می‌دهد. گذشته از این، او در مورد ام‌المؤمنین خدیجه نیز سخن گفته و مطالبی در فضیلت و محبت پیامبر صلی الله علیه و سلم نسبت به او نقل نموده که دیگران نقل نکرده‌اند. با این که او نخستین هووی عایشه بوده و بارها نسبت به عشق پیامبر صلی الله علیه و سلم به خدیجه دچار غیرت و حسادت شده است و تا می‌توانسته کوشیده است قلب پیامبر صلی الله علیه و سلم را از خدیجه منصف کند و مجذوب زیبایی و جوانی خود گرداند.
عایشه صدیقه اعتراف می‌کند که خدیجه از او بهتر بوده است. او این موضوع را ـ هرچند برایش دردناک است ـ خود از زبان پیامبر صلی الله علیه و سلم نقل نموده است، اما امانتداری و ایمان زن مسئول، نزد او جایگاهی برای هوس‌ها و کشش‌های نفس، باقی نمی‌گذارد. ام‌المؤمنین عایشه مطلبی را که پیامبر صلی الله علیه و سلم در مورد خدیجه گفته روایت می‌کند: «به خدا، خداوند کسی بهتر از او را جایگزین وی ننموده است. زمانی که مردم کفر ورزیدند او ایمان آورد. هنگامی که تکذیبم کردند، او باورم نمود و چون مردم محرومم ساختند، او با سرمایه‌اش با من همدردی کرد و خداوند از میان همسرانم تنها از او به من فرزند داده است».
عایشه صدیقه زمانی که این حدیث را روایت می‌کند، گویی برای عموم چنین اعلام می‌کند: درست است که من نسبت به خدیجه دچار غیرت و حسادت می‌شوم، اما این غیرت و حسادت مرا از گفتن این حقیقت که او از من بهتر است و مال و جان خود را فدای پیامبر صلی الله علیه و سلم نموده، او را تصدیق کرده و با او همدردی نموده باز نمی‌دارد.
عظمت روح عایشه و اخلاق خوب او، در روابطش با هووهای وی تجلی می‌یابد. دوست دارم اندکی این‌جا درنگ کنم تا روان و اخلاق عایشه را از نظرگاه خودمان ـ نظرگاه ما زنان ـ بکاوم. این عمل را برای آن انجام می‌دهم تا ادعاهای خاورشناسان و دیگر نویسندگانی را که پا به پای آنان حرکت می‌کنند، رد کنم؛ چون این گروه عایشه را به صورت زنی ترسیم نموده‌اند، که صرفاً دنبال هوس‌های خود است. غیرت و حسادت او را به نارو و نیرنگ زدن به هووهایش و خرده گرفتن بر آنان و ضایع نمودن حقوق‌شان وا می‌دارد. تمام چیزی که در زندگی او وجود دارد و تمام هم و غم او همین است و بس.
من هرگز منکر این حقیقت نیستم که او دچار غیرت و حسادت شده است؛ چرا که غیرت و حسادت، قلب جوان و عاشق او را می‌فشرد و می‌گزید. این یک پدیده طبیعی و بدیهی برای دختران حوا می‌باشد: دخترانی هم‌چون عایشه که دارای عاطفه‌ای سرشار، احساساتی لطیف و لبریز از نشاط، طراوت و سرزندگی می‌باشند. گهگاه همین حسادت و عشق نسبت به پیامبر صلی الله علیه و سلم او را به ارتکاب اشتباه وا می‌داشت.
یک بار با ام‌المؤمنین حفصه هماهنگ نمود تا پیامبر صلی الله علیه و سلم را از نوشیدن عسل نزد زینب ـ هوو و رقیب عایشه ـ باز بدارند، تا بیش از دیگران نزد زینب نماند. [29]
اما به راستی، آیا در زندگی و همراهی طولانی این دو همسر پیامبر صلی الله علیه و سلم به جز داستان عسل، چیز دیگری نمی‌یابیم؟ اگر عایشه صدیقه رضی الله عنه یکی دو روز پیامبر را از نوشیدن عسل نزد زینب محروم نموده، ولی بارها و بارها به فضیلت زینب گواهی داده است، در مورد او گفته است:
«هرگز زنی دین‌دارتر، باتقواتر و راستگوتر از زینب و هم‌چنین کسی که از او بیشتر رابطه خویشاوندی را برقرار نماید، امانت‌دارتر باشد و بیشتر صدقه دهد، ندیده‌ام».[30]
در مورد او هم‌چنین روایت نموده است: «پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده است: از میان شما کسی زودتر به من می‌پیوندد که دستش درازتر باشد». پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و سلم هرگاه در خانه یکی کنار هم جمع می‌شدیم، دست‌هایمان را پای دیوار دراز می‌کردیم، تا درازی آنها را مشخص کنیم. ما مدام این کار را می‌کردیم تا این که زینب درگذشت. او زنی کوتاه‌قد بود و از ما درازتر نبود. در این زمان دانستیم که منظور پیامبر صلی الله علیه و سلم از دراز بودن دست، صدقه دادن است. او زنی صالح بود. مدام روزه می‌گرفت. شب‌ها بیدار می‌ماند، صنایع دستی می‌ساخت. پوست‌ها را دباغی می‌کرد و مشک می‌ساخت و سپس همه آنها را در راه خدا صدقه می‌نمود. [31]
بنابراین ام‌المؤمنین عایشه صدیقه در تصویر احساسات و عواطف و ابراز غیرت خویش نسبت به زینب که با او همدوشی می‌کرد و در بهره‌مندی از پیامبر صلی الله علیه و سلم با او رقابت می‌نمود، کاملاً صادق است.
او، هم‌چنین در حق زینب صادق بود و زمانی، پس از مرگ وی (زینب) به فضیلت و تقوای او اعتراف نمود: «آن کسی که مورد ستایش مردم بود، مدام به عبادت می‌پرداخت، و پناهگاه یتیمان و بیوگان بود، رفت ...».
از این‌رو ما حق نداریم قصه غیرت و حسادت را ذکر کنیم و رشته سخن را در مورد آن به درازا بکشیم و در کنار آن از ستایش‌های عایشه نسبت به هووی خویش، چشم بپوشیم.
با هر زنی، آتش غیرت و حسادت مشتعل شده از عشق خالصانه و پاک و زلال نسبت به شوهر بزرگ به کشمکش می‌پردازد. اما او با اخلاق ایمانی و داعیانه خود، به هر صاحب حقی، حقش را می‌دهد. او نسبت به هووی خود دچار غیرت و حسادت می‌شود، اما دیری نمی‌گذرد که در قلبش را برای او می‌گشاید و برایش به منزله یک خواهر و یک همراز جلوه‌گر می‌شود. با وجود تداوم یافتن غیرت و حسادت، خوش اخلاقی و پابه‌پای آن حرکت نمودن نیز تداوم می‌یابد و بدین‌سان به منادی ایمان، تزکیه، تطهیر و تعالی روح، لبیک می‌گوید.
هرگاه غیرت و حسادت او را از راستای راه خارج می‌نمود، بی‌درنگ توبه می‌کرد و آمرزش می‌خواست. از پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌شنید که مدام صفیه را می‌ستود. روزی گفت: در مورد صفیه همین تو را بس که قدکوتاه است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم خشمناک شد و فرمود: «عایشه! سخنی گفتی که اگر در دریا انداخته شود، آن را آلوده و بدبو می‌کند».[32]
عایشه گفت: ای پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم! من چیزی گفتم که در او وجود دارد!
پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: اگر چیزی می‌گفتی که در او وجود نداشت، در واقع به او تهمت زده بودی.
عایشه صدیقه گفت: ای رسول خدا! من توبه می‌کنم. برایم آمرزش بخواه.
پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌دانست که غیرت و حسادت عایشه، چیزی نیرومندتر از اراده او است. بنابراین او را معذور به شمار می‌آورد؛ چون خداوند طبیعت او را بر همین اساس، سرشته است.
روایت شده که: شبی پیامبر صلی الله علیه و سلم از خانه عایشه خارج شد و به بقیع برای زیارت قبرها رفت. عایشه صدیقه گمان کرد که پیامبر صلی الله علیه و سلم نزد یکی دیگر از همسران خود رفته است. بنابراین او را دنبال نمود. چون پیامبر را کنار قبرستان بقیع دید از گمان نادرست خود نسبت به پیامبر صلی الله علیه و سلم پشیمان شد و گفت: «ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم! پدر و مادرم فدایت، من دنبال حاجت خودم هستم و تو در پی خواسته پروردگارت هستی».
در همین حال یکی از اصحاب او را دید و رو به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: «این عایشه است».
پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم گفت: وای بر او! اگر می‌توانست این کار را نمی‌کرد. [33]
این جمله، نوعی تأیید است از سوی پیامبر صلی الله علیه و سلم مبتنی بر این که غیرتی که به طور ناگهانی در قلب عایشه موج می‌زند، با قصد و اراده خود او نیست، بلکه چیزی فراتر از اراده او است که خداوند در فطرت او نهاده و بنابراین او نمی‌تواند آن را پس بزند و از خود دور کند.
این تعادل شخصیت عایشه از یک سو میان غیرت و حسادت و از سوی دیگر میان ستایش و اعتراف به فضیلت دیگران، صرفاً در خصوص زینب نبود، بلکه نسبت به دیگر زنان پیامبر صلی الله علیه و سلم جریان داشت.
به عنوان نمونه، جویریه بنت حارث بزرگ بانوی «بنی مصطلق» خود را به پیامبر صلی الله علیه و سلم نزدیک می‌کند، تا از او کمک مالی دریافت نماید و خود را از اسارت بردگی آزاد سازد. اما تا عایشه او را می‌بیند غیرت به او دست می‌دهد و از این بانوی زیبا و عزیز، نسبت به پیامبر صلی الله علیه و سلم دوست عزیز و گرانبهای خود دچار ترس و دلهره می‌شود. درباره جویریه می گوید: «او زنی ملیح و شیرین بود. تا کسی او را می‌دید، شیفته‌اش می‌شد. روزی نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم آمد، تا از او برای فدیه خود کمک بخواهد. به خدا سوگند تا او را دم در اتاقم دیدم، از او چندشم آمد. چون دانستم پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم در وجود او همان چیزی را خواهد دید که من دیده‌ام».[34]
این سخن ام‌المؤمنین عایشه، بیانگر اوج و نهایت اظهار تعادل در روحیه او است؛ چون اولاً او را می‌ستاید و با بیانی بدیع و دل‌انگیز، زیبایی‌اش را توصیف می‌کند. بدین‌سان صداقت خود را در حق جویریه نشان می‌دهد. ثانیاً احساسات و عواطف خود را نسبت به او نیز بیان می‌کند و اظهار می‌دارد که در غم و اندوه این که مبادا پیامبر صلی الله علیه و سلم او را بر عایشه ترجیح دهد، از جویریه متنفر شده است. بنابراین در حق خود نیز صداقت دارد، و روراست است. اما دیری نمی‌گذرد که برای عموم مردم فضیلت و برکات جویریه را اعلام می‌کند و می‌گوید: «چون پیامبر با او ازدواج نمود ـ او از بین مصطلق بود ـ مردم اسیرانی را که از این قبیله در دست داشتند، آزاد نمودند. خداوند به وسیله جویریه صد خانواده را آزاد نمود. هیچ زنی را نمی‌شناسم که برای قوم و قبیله‌اش از او بابرکت‌تر باشد».[35]
زنان پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز منزلت و جایگاهی را که عایشه نزد پیامبر داشت، دریافته بودند. بدین جهت برخی به خاطر عشق و علاقه و احترامی که نسبت به پیامبر صلی الله علیه و سلم داشتند و برخی دیگر از روی اطاعت و فرمانبرداری، به این قضیه تن در داده بودند.
به عنوان مثال، ام‌المؤمنین سوده بنت زمعه، هنگامی که سالخورده شد و سنش بالا رفت، شب خود را تنها به عایشه بخشید نه به دیگران. عایشه خود نیز از روحی متعالی و بزرگ برخوردار بود. نسبت به محبت و دوستی سوده سپاسگزار بود و به این کار خوب او اعتراف می‌نمود و مدام می‌گفت: «دوست ندارم روز قیامت در پوست کسی باشم (یعنی هنگام حساب در کنار او باشم) به جز سوده».[36]
روزی صفیه پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم را عصبانی می‌کند. بنابراین دست به دامن عایشه می‌شود و به او پناه می‌برد و می‌گوید: «ممکن است پیامبر را از من راضی کنی و در عوض روزم (نوبتم) مال تو باشد؟»
عایشه صدیقه می‌گوید: بله. و پس از آن شاد و خوشحال راه می‌افتد و با دوست خود پیامبر روبه‌رو می‌شود تا این شب را با او خوش باشد. ولی فراموش نمی‌کند که از پیامبر بخواهد از صفیه گذشت کند و پیامبر هم جواب مثبت می‌دهد. [37]
اکنون ام‌المؤمنین ام حبیبه را می‌بینیم که در بستر مرگ قرار دارد. برای واپسین دیدار و آخرین وداع، عایشه صدیقه را می‌خواهد. عایشه خود می‌گوید: «ام حبیبه در لحظه مرگ مرا فرا خواند و گفت: ممکن است مسائلی که معمولاً بین هووها اتفاق می‌افتد میان ما هم اتفاق افتاده باشد. بنابراین حلالم کن. من حلالش کردم و برایش آمرزش خواستم. به من گفت: شادم کردی. خدا شادت کند! پس از آن برای همین منظور دنبال ام سلمه فرستاد».
بنابراین می‌بینیم که عایشه این طور نبوده که در زندگی هم و غمی جز حسادت نداشته باشد. او در عشق ورزیدن خود، در احساسات و عواطف خود و در غیرت و حسادت خود یک زن تمام‌عیار بود و با هووهای خود یک خانواده را تشکیل می‌داد.
خود او نقل می‌کند که همه زنان پیامبر صلی الله علیه و سلم نزدیکی جمع می‌شدند و در کنار پیامبر با هم به شب‌نشینی می‌پرداختند. پس از آن همه به خانه‌هایشان می‌رفتند و پیامبر در کنار کسی که شب نوبت او بود، باقی می‌ماند.
آنان، همه زنانی نیک، عابد و پرهیزگار بودند. گاه غیرت و حسادت آنان را به حرکت وامی‌داشت و گاه نیز مصالح دین و دعوت آنان را به جستجو تحریک می‌نمود. از این‌رو بود که گهگاه همه در مورد روایتی یک نظر می‌دادند و گهگاه نیز سخنان و روایات همدیگر را تصحیح می‌نمودند.
روایت شده که: عبدالله بن زبیر پس از نماز عصر دو رکعت نماز می‌خواند. از او در این مورد سئوال شد، گفت: «عایشه برایم روایت نموده که پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم این کار را انجام داده است». کسانی که از عبدالله بن زبیر سئوال نموده بودند نزد عایشه رفتند و از او پرسیدند. عایشه در جواب گفت: ام سلمه همین‌طور برایم روایت نمده است، ولی به خدا من هیچ‌وقت ندیده‌ام پیامبر این دو رکعت را خوانده باشد. بنابراین نزد ام سلمه رفتند و از او پرسیدند. ام سلمه چنین پاسخ داد: خدا به عایشه رحم کند! من به او گفته‌ام که پیامبر در آغاز این دو رکعت را می‌خواند، اما بعداً مردم را از آن منع نمود».
بدین سال عایشه رضی الله عنه با خصلت‌های زیبایی که شخصیت او برخوردار بود، کانون توجه همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم بود. آنان دیافتند که چرا پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم در قلب خود چنین جایگاه بلندی به او اختصاص داده است.
صحابه رضی الله عنه نیز فضیلت، اخلاق و رسایی و زیبایی سخن او را شناختند. به همین خاطر، ترجیح می‌دادند هدایای خود را در نوبت عایشه برای پیامبر صلی الله علیه و سلم بیاورند. بیشتر کسانی که دوست داشتند در مورد برخی از مسائل از پیامبر صلی الله علیه و سلم سئوال کنند؛ چه مرد، چه زن، به جای دیگران، به اتاق عایشه صدیقه می‌آمدند. آنان اگر پیامبر را نمی‌یافتند، مشکل خود را با عایشه در میان می‌گذاشتند و او با پاسخ آن را می‌دانست و جواب می‌داد یا این که می‌گفت: منتظر باشید تا پیامبر بیاید... .
از آن‌جا که او همسر پیامبر بود و زندگی شیرینی داشت، در همه مناسبات میان زنان جایگاه خاصی داشت و یا شاید جایگاه نخست به او اختصاص داشت. می‌بینیم او در عروسی فارعه بن أبی امامه (اسعد بن زراره) بر خانواده عروس مقدم است. می‌گوید » «دختر یتیمی از انصار را به خانه شوهر بردیم. چون بازگشتیم پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم گفت: چه گفتید؟
گفتم: او را تحویل دادیم و برگشتیم.
پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: انصار، مردمانی شیفته سرگرمی و غزل هستند. عایشه! چرا نگفتی (چرا ابیات زیر را نخواندی؟)
أتیناکم أتیناکم
فحیونا نحییکم
لولا الذهب الأحمر
ما حلت بوادیکم
ولولا الحنطه السمراء
ما سنت عذرایکم[38]
بدین سان می‌بینیم که عایشه همزمان هم رابطه‌اش با خداوند خوب و عمیق است و هم رابطه‌اش با مردم خوب و دوستانه است. بنابراین او تجسم کامل یک زن مسئول است که با اعمال و اخلاق خود به مردم آموزش می‌دهد ... .
 
عایشه در عرصه دعوت و فعالیت دینی
عایشه صدیقه، پیامبر صلی الله علیه و سلم را بی‌نهایت دوست داشت. دعوت مردم به سوی دین خدا که به وسیله پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم انجام می‌گرفت، برای او بسی دوست‌داشتنی بود. از این‌رو آن را اساس زندگی خود قرار داد و در راه ابلاغ و رساندن آن به مردم، تمام کوشش خود را صرف نمود. دعوت در زندگانی عایشه صدیقه به دو مرحله تقسیم می‌شود:
مرحله یکم: در حیات پیامبر صلی الله علیه و سلم.
مرحله دوم: پس از درگذشت او.
هر یک از این دو مرحله از شاخص‌ها و خصوصیات ویژه‌ای برخوردار است.
 
مرحله نخست: در حیات پیامبر صلی الله علیه و سلم
این مرحله با کسب علم از پیامبر صلی الله علیه و سلم نسبت به مرحله بعد متمایز می‌شود. علم و دانش نه تنها توشه، بلکه عنصر اصلی دعوت را تشکیل می‌دهد. بدین جهت عایشه صدیقه از چندین کالا به کسب علم می‌پرداخت:
 
1- حفظ نمودن
او یک دانش‌آموز زیرک و زرنگ بود! هرچه پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌گفت، انجام می‌داد، حفظ می‌کرد و به خاطر خود می‌سپرد. تا جایی که هرگاه مسأله‌ای پیش می‌آمد، بی‌درنگ سخن یا عمل پیامبر را به یاد می‌آورد. او بعدها چیزهای زیادی را از حفظ روایت می‌نمود. از پیامبر صلی الله علیه و سلم (2210) حدیث روایت کرده است. در مورد قرآن گفته است: «چون یک آیه در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم نازل می‌شد، حلال و حرام و امر و نهی آن را حفظ می‌کردیم و خود آن آیه را حفظ نمی‌کردیم».[39]
از این سخن او روشن می‌شود که الفاظ و کلمات همه آیات را حفظ نمی‌کرده، بکله مفاهیم اساسی آیات و اهداف موردنظر آنها و نیز احکام و دستوراتی را که از آنها به دست می‌آمده، حفظ می‌نموده است.
 
2- پرسش و ژرف‌نگری در کسب علم
ام‌المؤمنین عایشه در مورد مطلبی که برایش پوشیده مانده بود، مرتب می‌پرسید. بنابراین هرگاه چیزی را نمی‌دانست از جستن و پرسیدن کوتاهی نمی‌کرد. عشق به علم و دانش او را شیفته خود نموده بود. مدام در پی کسب میزان بیشتری از علم بود. روایت می‌کند: رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: کسی که در روز قیامت محاسبه شود، هلاک می‌گردد.
عایشه صدیقه می‌گوید: من گفتم:
«ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم! مگر نه این است که خداوند می‌فرماید: انسان به زودی به آسانی محاسبه خواهد شد».
پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: عایشه! این عرضه (ی اعمال و گناهان) است، اما کسی که در حساب مورد مناقشه قرار گیرد، بی‌تردید هلاک می‌شود. [40]
او می‌دانست که جستن و پرسیدن چیزهایی که انسان نمی‌داند، از جمله خصلت‌های زیبا و نیکوی انسان مسئول است. جهالت و نادانی نیز یک عیب زشت محسوب می‌شود که انسان می‌تواند با جستن و فراگیری آن را از خود بزداید و پاک کند. او هم‌چنین می‌دانست که زشت‌ترین عیب، این است که انسان از جستن و پرسیدن، خجالت بکشد و بدین جهت در برابر جهالت و نادانی خود در بزرگ غرو و تکبر را ببندد و هم‌چنان جاهل و نادان بماند، تا این‌که روزی جهالت او برای مردم برملا شود. در اثر نیز آمده: آدم خجول و متکبر نمی‌تواند علم حاصل کند. به خاطر همین زنان انصار را می‌ستود و می‌گفت:
خدا رحمت کند زنان انصار را. حیا و شرم، آنان را از تفقه در دین باز نمی‌داشت.
عایشه صدیقه رضی الله عنه در زمان نوجوانی به خانه پیامبر صلی الله علیه و سلم داخل شد. او در این زمان، هم از نظر سنی کوچک بود و هم از نظر علمی در سطح پایینی قرار داشت. نُه سال با پیامبر به سر برد. با این که در این نُه سال از نظر سنی کوچک بود، باز هم چیزهای زیادی به خاطر سپرد و حفظ نمود و از آن مهم‌تر، به فهم و درک آنها کوشید. پس از آن به لطف هوشیاری و آگاهی سرسختانه خود و جستن‌ها و جست‌وجوگری‌های پی‌گیر و مداومش نسبت به مطالبی که نمی‌دانست همه آن‌چه را که پیامبر صلی الله علیه و سلم گفته بود یا جلوی او انجام داده بود،به دیگران منتقل نمود.
می‌گوید: زنی سالخورده به نام حسانه مزنی نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد، پیامبر به او گفت: تو که هستی؟
گفت: من جثامه مزنی‌ام.
پیامبر گفت: نه، تو حسانه‌ای. چطوری؟ پس از ما چطور بودید؟
زن گفت: خوبیم. پدر و مادرم فدایت! ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم!
چون زن خارج شد به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفتم: چرا به یک عجوزه این همه توجه می‌کنی؟
پیامبر گفت: زمان خدیجه او نزد من می‌آمد. دوستی با آشنایان قدیمی جزو ایمان است. [41]
هم‌چنین روایت می‌کند که: مردی اجازه ورود خواست، پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: اجازه دهید بیاید. آدم بسیار بدی است. شخص چون وارد شد پیامبر به نرمی با او صحبت کرد. چون رفت، من به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفتم: ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم! ابتدا آن حرف‌ها را در مورد او زدی و پس از آن با این نرمی با او صحبت کردی!
پیامبر فرمود: عایشه! کسی که مردم او را از ترس بدزبانی اش رها کرده باشند، نزد خداوند بدترین جایگاه را دارد. [42]
او در مورد تفسیر قرآن نیز از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم سئوال می‌کرد. روزی گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم! در این آیه:
{ وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ }(مؤمنون / 60)
«آنانی که می‌دهند، آن‌چه را می‌دهند، در حالی که دلهایشان لرزان و هراسان است از این که به سوی پروردگارشان باز می‌گردند».
ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم! آیا منظور همان شخصی است که دزدی می‌کند، زنا می‌کند شراب می‌خورد، در حالی که از خدا می‌ترسد؟
فرمود: «نه، دختر ابوبکر صدیق! او همان شخصی است که نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد و باز هم از خداوند ـ عزوجل ـ می‌ترسد».[43]
 
3- حضور در مجالس علمی پیامبر همراه با سایر زنان
ام‌المؤمنین عایشه همراه با سایر زنان به مجالس علمی پیامبر صلی الله علیه و سلم حاضر می‌شد. از پرسش‌هایشان استفاده می‌کرد و با پاسخ‌های پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم به فهم خود، عمق بیشتری می‌بخشید. می‌گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم زنان مؤمنی را که به سوی او مهاجرت می‌کردند، با این آیه مورد آزمایش قرار می‌داد:
{ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلا يَسْرِقْنَ وَلا يَزْنِينَ وَلا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَلا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (١٢) }(ممتحنه / 12)
«ای پیامبر! هرگاه زنان مؤمن نزد تو آمدند تا با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا نسازند و دزدی نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و به دروغ فرزنید را به خود و شوهر خود نسبت ندهند و در کار نیکی از تو نافرمانی نکنند، پس با آنان بیعت کن و برایشان از خدا آمرزش بخواه که خدا آمرزنده مهربان است».
عایشه صدیقه می‌گوید: هریک از زنان مؤمن که به این شرایط اعتراف می‌کرد، پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم به او می‌فرمود: با تو بیعت کردم. این عمل صرفاً به وسیله سخن صورت می‌گرفت، اما به خدا سوگند که، هیچ‌وقت در هنگام بیعت گرفتن دست پیامبر با دست زنی برخورد نکرده است. پیامبر صلی الله علیه و سلم تنها با این سخن خود با آنان بیعت می‌نمود: «بر این چیز با تو بیعت کردم».[44]
ام‌المؤمنین هم‌چنین روایت می‌کند که: هند دختر عتبه زن ابوسفیان نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: «ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم! ابوسفیان آدم بخیلی است. آن‌قدر خرجی به من نمی‌دهد که من و فرزندانم را کفایت کند. اگر بدون اطلاع او مقداری از پول او را بردارم، آیا گناهکار می‌شوم؟
پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: آن‌قدر که تو و فرزندانت را کافی باشد، از مال او بردار. [45]
سیده عایشه به حکم زن بودن خود، در خصوص شناخت احکام مخصوص زنان که به ندرت ممکن است جلوی مردان از پیامبر صلی الله علیه و سلم در مورد آنها سئوال شود، به نسبت سایر صحابه از موقعیت برتر و نزدیک‌تری برخوردار بود. زنان به خانه عایشه رضی الله عنه می‌آمدند و در مورد احکام حیض و نفاس از پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌پرسیدند. عایشه به هنگام پرسیدن حضور داشت. بنابراین پاسخ را به خاطر می‌سپرد. روایت می‌کند که: روزی فاطمه بنت أبی حبیش از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم پرسید:
من زنی هستم که استحاضه می‌شوم و بنابراین پاک نمی‌شوم. آیا نماز خواندن را رها کنم؟
پیامبر فرمود: این خونریزی (در اثر پارگی یک رگ) به وجود می‌آید. بنابراین چیزی جدای از خود حیض است. هرگاه زمان عادت ماهیانه فرا رسید، نماز مخوان و چون به مقدار آن، مدت زمان سپری گردید، خونها را شستشو بده و نماز بخوان. [46]
گاه شرم به پیامبر صلی الله علیه و سلم اجازه نمی‌داد با زنان به جزئیات این قبیل مسائل بپردازد. این‌جا بود که سیده عایشه به صحنه می‌آمد، مهار سخن را به دست می‌گرفت و مطلبی راکه خودش با هوش و استعداد زیرکانه خود از سخنان پیامبر صلی الله علیه و سلم دریافته بود، به صورت مفصل برای زن توضیح می‌داد.
زنی نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد و در مورد قاعدگی از او پرسید: چگونه بعد از قاعدگی غسل کند؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: یک قطعه پشم یا پنبه بازدارنده بگیر و با آن وضو بگیر.
زن گفت: ای رسول خداص، چگونه با آن وضو بگیرم؟
فرمود: با آن وضو بگیر.
زن دوباره گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم چگونه با آن وضو بگیرم؟
پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: با آن وضو بگیر.
عایشه صدیقه می‌گوید: من به مقصود پیامبر پی بردم، بنابراین آن زن را به سوی خود کشیدم و به او یاد دادم. [47]
خانه ام‌المؤمنین عایشه رضی الله عنه هیچ‌گاه از زنانی که می‌آمدند و از پیامبر صلی الله علیه و سلم سئوال می‌کردند، خالی نبود. بی‌تردید، این قضیه به جایگاه خاص عایشه نزد زنان دلالت دارد؛ چون به جای سایر همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم اغلب به خانه او می‌آمدند. عایشه نیز از زنان استقبال می‌نمود. حتی گاه سرگرم آلت ریسندگی یا کار دیگری بود. با این وجود، مشغولیت او را از پی بردن به سئوال یا حفظ پاسخ پیامبر صلی الله علیه و سلم به آن شخص، باز نمی‌داشت. روایت می‌کند که خوله دختر ثعلبه زن اوس بن صامت به خانه پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد. عایشه مشغول شستن یک قسمت سر پیامبر صلی الله علیه و سلم بود. زن با فرزندان خود آمد و گفت: ای رسول خداص، شوهر من نابینا و فقیر است. چیزی ندارد. پس از آن به شکوه و گلایه از شوهرش پرداخت و این که با او ظهار نموده است. [48] در این لحظه عایشه چرخید و به شستن قسمت دیگر سر پیامبر مشغول شد. خوله نیز چرخشی زد و داستان خود را دوباره از سر گرفت. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم سر خود را بلند کرد و گفت: من تنها این را می‌دانم که بر او حرام شده‌ای.
زن گفت: از فاجعه‌ای که به من و فرزندانم رخ داده است به خداوند شکایت می‌کنم.
در این زمان عایشه مشاهده نمود که چهره پیامبر دگرگون شد و به زن گفت: برو عقب، برو عقب.
زن دور شد. پیامبر مدتی در بی‌حالی و بی‌هوشی به سر برد. چون وحی به پایان رسید، گفت: عایشه، زن کجاست؟
عایشه زن را صدا زد. پیامبر این آیه را بر او خواند:
{ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (١) }(مجادله / 1)
«محققاً خداوند سخن آن زن را شنید که با تو درباره شوهرش مجادله می‌کند و به خدا شکایت می‌نماید و خداوند گفتگوی شما را می‌شنود. خداوند شنوا و بیناست».
سیده عایشه در مجالس پیامبر صلی الله علیه و سلم به زنان تأکید می‌کرد و آنان را تذکر می‌داد که مطالبی را که از پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌شنوند، حفظ کنند و بفهمند. حبیبه دختر ابوسفیان[49] روایت می‌کند که: نزد عایشه بودم؛ پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد و فرمود: هر زن و مرد مسلمانی که سه کودک از آنان بمیرد، به کودکان گفته می‌شود: به بهشت وارد شوید. می‌گویند: باید پدر و مادرمان داخل شوند. در مرتبه سوم یا چهارم گفته می‌شود: شما و پدرانتان داخل شوید. عایشه صدیقه به من گفت: شنیدی؟
گفتم: بله.
گفت: پس آن را حفظ کن. [50]
 
4- حضور در مناسبت‌های عمومی
خانه ام‌المؤمنین عایشه در مدینه، مجاور مسجد و چسبیده به آن بود. از منبر پیامبر صلی الله علیه و سلم فاصله چندانی نداشت. این پدیده سبب شده بود از بیشتر رویدادها و حوادث جاری به آسانی آگاهی و شناخت کسب کند؛ چون مسجد پیامبر صلی الله علیه و سلم در آن روزگار، صحنه کلیه رویدادها به شمار می‌رفت؛ قانونگذاری و صدور حکم در آن‌جا صورت می‌گرفت. قرآن در آن‌جا نازل می‌شد. هیأت‌ها و نمایندگان قبایل به آن‌جا می‌آمدند. همه این مسائل در برابر دیدگاه عایشه قرار داشتند. نزدیکی خانه‌اش با مسجد، استقرار خود او در خانه به حکم حجاب، فرود آمدن جبرئیل غالباً در خانه او ـ به گونه‌ای که خانه‌اش مهبط وحی نامیده می‌شد ـ همه و همه این‌ها به او کمک کرد، تا بیشترین مقدار از علم و دانش را از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم دریافت کند. حتی که بعدها نسبت به همه صحابه از پیامبر صلی الله علیه و سلم مقدار بیشتری از علم دریافت نموده بود، چون برخی از صحابه به گونه‌ای بودند که از بقیه علم کسب می‌کردند، و روایت می‌نمودند. اما عایشه به ندرت دست به چنین کاری می‌زد.
در خصوص رویدادهایی که خارج از مدینه اتفاق می‌افتادند، باید گفت که عایشه در بسیاری از سفرها و جنگ‌ها اگر قرعه به نام او بلند می‌شد، با پیامبر صلی الله علیه و سلم همراه می‌شد. به همین جهت او شاهد فتح مکه، حجه الوداع و سایر حوادث بزرگ بوده است.
بنابراین می‌بینیم که عایشه صدیقه پا به پای کلیه رویدادهای دعوت، حرکت می‌کرده است. او، یا عملاً در حوادث نقش‌آفرینی می‌کرد، هم‌چون غزوه احد و حجه‌الوداع، یا این که از دور ناظر بر امور بود، هم‌چون غزوه خندق و[51] یا این‌که حداقل گزارش‌های حوادثی که از آنها فاصله داشت، به او می‌رسید، هم‌چون غزوات بدر، مؤته و خیبر.
 
5- امر به معروف و نهی از منکر
عایشه صدیقه رضی الله عنه در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و سلم به مقوله امر به معروف و نهی از منکر دست می‌یازید. او کلیه لوازم از قبیل احکام حلال و حرام و نیکی و بدی را می‌دانست و می‌شناخت. به همین جهت با خود عهد نموده بود، که آنها را به مردم برساند.
او اگر منکری می‌دید، هیچ‌گاه آرام نمی‌گرفت و ساکت نمی‌نشست. بلکه شتابان و سریع به آن فرد تذکر می‌داد و او از کارش باز می‌داشت. روایت است که: یک بار همراه با ام مسطح بیرون رفت. ام مسلح لغزید و گفت: مرگ بر مسطح!
عایشه صدیقه رضی الله عنه گفت: حرف بدی زدی. مردی را که در جنگ بدر حاضر بوده، دشنام می‌دهی![52]
روزی خنساء، شاعره معروف با موهایی که از جلو، سرزده و ظاهر شده بودند، نزد عایشه رضی الله عنه آمد. عایشه به او گفت:
ای خنساء، رسول خدا صلی الله علیه و سلم از این چیز نهی نموده است. [53]
هم‌چنان که پیش از این گذشت، به حبیبه دستور می‌داد که احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم را حفظ نماید. راستی، چه معروفی سودمندتر از حفظ احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم و عمل به آنها است؟
 
6- اجتهاد
گاه ام‌المؤمنین در حضور پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم با استناد به مطلبی که از او فراگرفته بود، به اجتهاد می‌پرداخت. او می‌دانست که وظیفه زن در قبال شوهر، آرایش خویشتن است. بنابراین، اگر زنی شوهر ندارد، می‌تواند تزیین و آرایش خود را ترک دهد. روایت می‌کند:
روزی خویله بنت حکیم به خانه آمد. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: شکل و قیافه خویله چقدر نامرتب و ژولیده است؟
گفتم: زنی است بی‌شوهر. روزها روزه می‌گیرد و شب‌ها به نماز می‌پردازد. بنابراین او هم‌چون پارچه‌ای کهنه و مندرس است. [54]
امام بخاری از ام‌المؤمنین عایشه نقل می‌کند:
رسول خدا صلی الله علیه و سلم به خانه آمد، دیگی روی آتش بود. مقداری نان و خورشت به او تقدیم شد (یعنی غیر از گوشتی که در دیگ می‌جوشید). فرمود: مگر در دیگ گوشت نبود؟
سیده عایشه گفت: مقداری گوشت، کسی به بریره صدقه داده و سپس او آنها را به ما هدیه داده است. تو هم که صدقه نمی‌خوری.
فرمود: برای او صدقه و برای ما هدیه است. [55]
ام‌المؤمنین می‌دانست که گوشت به بریره صدقه شده است، پیامبر صلی الله علیه و سلم هم صدقه نمی‌خورد. بنابراین گوشت را تقدیم پیامبر صلی الله علیه و سلم ننمود؛ چون گمان می‌کرد، گوشت کاملاً و برای همه صدقه است.
زنان، نزد ام‌المؤمنین عایشه صدیقه می‌آمدند و مشکلات خود را با او در میان می‌گذاشتند. متقابلاً او اگر خودش به موضوع آگاهی داشت، مشکل آن را حل و فصل می‌نمود وگرنه منتظر پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم می‌شد. روزی حولاء به خانه آمد و گفت:
ای ام‌المؤمنین! من هر شب از خوشبویی استفاده می‌کنم و هم‌چون عروسی که به خانه شوهر فرستاده می‌شود، خودم را آرایش می‌کنم. می‌آیم و داخل بستر شوهرم می‌شوم. با این کار، خواهان خشنودی پروردگارم هستم. اما او چهره‌اش را از من می‌گرداند. من به جلوی او می‌روم و او از من روی می‌گرداند. فکر می‌کنم او از من نفرت و کینه دارد».
عایشه صدیقه پاسخ داد: سر جایت بمان تا پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم بیابد.
پیامبر صلی الله علیه و سلم به محض آمدن فرمود: من بوی حولاء را حس می‌کنم. این‌جا آمده است؟ از او چیزی خریده‌اید؟ [56]
عایشه صدیقه گفت: نه، ولی او آمده، تا از شوهرش شکایت کند.
پیامبر صلی الله علیه و سلم به او گفت: چه شده حولاء؟
مطالبی را که با عایشه صدیقه در میان گذاشته بود، برای پیامبر صلی الله علیه و سلم تکرار کرد. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: برو زن، به حرف شوهرت گوش کن و از او اطاعت نما.
حولاء گفت: آیا پاداشی به من تعلق می‌‌گیرد؟
پیامبر صلی الله علیه و سلم مطالبی درباره حقوق شوهر بر زن و حقوق زن بر شوهر و پاداشی که به خاطر بارداری، زایمان و گرفتن کودک از شیر، به او تعلق می‌گیرد بیان نمود. [57]
بدین سان عایشه صدیقه با توسل به همه راه‌ها، می‌کوشید فرا بگیرد و آن‌چه را از آموزگار نخستین خود، محمد حبیب خدا، فرا گرفته بود، به دیگران بیاموزد.
 
مرحله دوم: پس از پیامبر صلی الله علیه و سلم
عایشه صدیقه در این مرحله از زندگی خود، نقش خویش را در عرصه دعوت، نشان داد. او کعبه آمال و میعادگاه جویندگانی بود که برای کسب علم از هر گوشه‌ای سرازیر می‌شدند. اما او خود، هیچ‌گاه علم را کتمان نمی‌نمود. حافظه قوی و نیرومندش، در امر یادآوری مطالبی که او از تصمیم‌گیری‌های مناسب پیامبر ص به خاطر سپرده بود او را یاری می‌داد. راستی، او از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم چه مطالبی را روایت می‌کرد؟
طبعاً نمی‌توانیم کلیه احادیثی را که او روایت نموده، یا به مردم آموخته، در این‌جا ذکر کنیم. البته این قدر می‌توانیم از درخت تنومند مجموعه روایات او، خوشه‌هایی برچینیم: خوشه‌هایی که فرزانگی، آگاهی و خلوص او را در راه گسترش دعوت اسلامی، آن‌چنان که از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم آموخته بود، متبلور می‌سازد.
 
1- تشریح اصول عبادات
او با بیان چگونگی عمل پیامبر صلی الله علیه و سلم روش عبادات را به مردم می‌آموخت. در مورد نماز، احادیث بی‌شماری روایت نموده، از جمله:
«پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم نماز را با الله اکبر گفتن و خواندن الحمد الله رب العالمین ... آغاز می‌نمود. هرگاه به رکوع می‌رفت، سرش را نه زیاد بالا می‌برد و نه زیاد پایین، بلکه معتدل بود. چون سرش را از رکوع بلند می‌نمود، تا هنگامی که راست نایستاده بود (به طور کامل قیام نمی‌نمود) به سجده نمی‌رفت . بعد از هر دو رکعت، تشهد می‌خوند. دوست نداشت بازوان خود را هم‌چون درندگان بگستراند. پای چپ خود را می‌گستراند و پای راستش را نصب می‌نمود. از نشستن روی پاشنه پا (به گونه‌ای که در تشهد روی انگشتان پا بنشیند و در حدیث به عقب شیطان تعبیر شده است)، منع می‌نمود. نماز را با سلام گفتن به پایان می‌رساند».[58]
در خصوص روزه، عایشه صدیقه ثابت نموده که برای روزه نفلی (مستحب)، نیت کردن در شب لزومی ندارد و فردی که روزه نفلی (مستحب) دارد، هر وقت که بخواهد می‌تواند آن را بخورد. می‌گوید: روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم به خانه‌ام آمد و فرمود: آیا نزد شما چیزی (خوردنی) هست؟
گفتیم: نه.
فرمود: در این صورت من روزه‌ام.
روزی دیگر نزد ما آمد، گفتیم: ای رسول خداص، مقداری خرمای روغنی به ما هدیه شده، مقداری از آن را برای تو نگه داشته‌ایم.
فرمود: آن را نزدیک کن (برای خوردن). صبح نیت روزه کرده بودم. بنابراین از آن خورد. [59]
در زمینه حج با روایت عملکرد رسول خدا صلی الله علیه و سلم و حضور خود وی در صحنه به مردم مناسک را می‌آموخت. می‌گفت: در حالی که احرام بسته بودیم، با پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم خارج شدیم. [60]
احادیث بی‌شمار دیگری در این زمینه و زمینه‌های دیگر روایت نموده است. هر کسی نزد او می‌آمد، اعم از تابعین یا صحابه و زن و مرد، برایشان حدیث روایت می‌کرد.
2- ادبیات
عایشه یک ادیب کامل بود. به ندرت شعر می‌سرود، اما در حافظه خود، گنجینه‌ای از شعر داشت. این اشعار متعلق به شاعران بزرگ دوران جاهلیت بود. تسلط کامل وی بر شعر، در سخنوری به او استعداد خاصی داده بود. هنگامی که به سخن گفتن می‌پرداخت، بزرگ‌ترین شاعران و ادیبان عصر، خود را در برابرش کوچک می‌دیدند. البته، این امر شگفت نیست، چون بستر زندگی عایشه را در مراحل مختلف، ادیبان بزرگ شکل می‌داده‌اند. نخست در خانه پدر، همه زمینه‌های ادبی را کسب نمود. پدر در اعراب یک تبارشناس کامل بود. بر تاریخ عرب تسلط خاصی داشت. این ویژگی‌های ادبی پدر، به طور کامل به دختر منتقل شدند. پس از آن که پا به خانه محمد صلی الله علیه و سلم گذاشت، این حرکت ادبی تداوم یافت. حضرت محمد صلی الله علیه و سلم خود یک ادیب کامل بود. هرچند شعر نمی‌گفت، اما زبانی رسا و بلیغ داشت. در جملاتی کوتاه، مفاهیم بلند را بیان می‌نمود (جوامع کلم). عایشه رضی الله عنه در خانه شوهر، خود را آماج یک حرکت ادبی می‌دید. وانگهی، قرآن، کلام خداوند، صبحگاهان و شامگاهان، در خانه و در بستر او فرود می‌امد. کلامی که بزرگ‌ترین ادیبان در برابرش به کرنش می‌افتادند و ناچار به عظمت و اعجاز آن اعتراف می‌نمودند. گذشته از این، خانه وی مرکز تجمعات و رفت و آمدها بود. هیأت‌های اعراب از گوشه و کنار عربستان به مدینه می‌آمدند. مسجد نیز کنار خانه‌اش بود و او به راحتی می‌توانست سخنانی را که در مسجد رد و بدل م‌شد، بشنود و به خاطر بسپارد. این هیأت‌ها هنگامی که به مدینه می‌آمدند، برای دیدار حضرت محمد صلی الله علیه و سلم به مسجد می‌شتافتند. مسلماً در آغاز، سخنوران توانای آنان به سخن گفتن می‌پرداخته‌اند و میزان خلوص و فرمانبرداری خود را نسبت به پیامبر در قالب سخنانی شورانگیز و رسا بیان می‌نموده‌اند. عایشه نیز با حساسیت فراوان به این سخنان گوش فرا می‌داده و آنها را به خاطر می‌سپرده است.
باید دانست، که عایشه رضی الله عنه در یک فرهنگ شفاهی می‌زیسته است بدین معنی که کتابت و خواندن در آن فرهنگ، قرب و منزلتی نداشته و افراد باسواد از وجهه اجتماعی خاصی برخوردار نبوده‌اند. در چنین فرهنگی، مغز مردم برای انتقال گفت‌وگوها و مکالمات روزمره به حافظه، از قدرت شایانی برخوردار است. عایشه نیز در این سنت، گوی سبقت را از همه ربوده است. به ندرت از حافظه نیرومندش، مطلبی گم می‌شد، یا موضوعی فراموش می‌گردید.
نبوغ و توانایی او در زمینه زبان و بلاغت و احاطه بر سبک‌های بیانی مختلف و تسلط بر ادبیات دوران جاهلیت در ‌عرصه‌های گوناگون شعر، نثر، خطابه و امثال آن از او یک ادیب صاحب سبک ساخته بود. او زبانی رسا و گفتاری نافذ و بلیغ داشت. هرگاه سخنرانی می‌نمود، توجه مردم را به خود جلب می‌کرد. بر دل‌ها چنگ می‌انداخت. چشم‌ها خیره می‌شدند. دل‌ها می‌تپیدند و اندیشه‌ها به جولان می‌افتادند. احنف بن قیس یک ادیب مشهور است. او می‌گوید:
«سخنرانی ابوبکر، عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، علی بن ابی‌طالب و سایر خلفا را تا به امروز شنیده‌ام، اما سخن هیچ مخلوقی گیراتر، رساتر و زیباتر از سخنی نیست که از زبان عایشه خارج می‌شد».[61]
هنگامی که معاویه پسر ابوسفیان در زمان خلافت خود نزد وی آمد، برخاست. خداوند را ستود. از رسول خدا صلی الله علیه و سلم و ابوبکر و عمر یاد نمود و سپس از معاویه خواست که به آنان اقتدا کند و پا به پای آنان حرکت نماید. پس از آن خاموش شد، اما معاویه پسر ابوسفیان از ترس این که مبادا نتواند هم‌چون او سخن بگوید، از سخنرانی کردن خودداری نمود، بلکه فی‌البداهه و به صورت ارتجالی، به سخن گفتن پرداخت. چون از خانه خارج شد گفت: به خدا سوگند پس از رسول خدا صلی الله علیه و سلم تا به امروز سخنرانی رساتر و بلیغ‌تر از عایشه ندیده‌ام. [62]
زیاد بن ابیه از سخنوران مشهور بود. روزی معاویه با تأکید از او پرسید: زیاد، زبان چه کسی از همه مردم بلیغ‌تر و رساتر است؟
زیاد گفت: یا امیر! حالا که سوگندم داده‌ای، پس بدان که زبان ام‌المؤمنین عایشه دختر ابوبکر از همه بلیغ‌تر و رساتر است.
معاویه به عنوان تأیید نظر زیاد افزود: درست است، به خدا هر دری را که می‌گشود، اگر می‌خواست آن را ببندد می‌بست. و هر دری را که می‌بست اگر می‌خواست آن را بگشاید، می‌گشود. [63]
این سخنوری عایشه، به ویژه در ماجرای شهادت عثمان به خوبی قابل مشاهده است. ردپای این پدیده در صدای بم و بلند وی دیده می‌شود. عایشه در فاجعه قتل عثمان، از این امتیاز خدادادی، به خوبی بهره‌برداری نمود. سخنرانی‌های وی در اماکن و شرایط مختلف، در شنوندگان هیجانی گرم پدید می‌آورد. اما رد این سخنوری را در جاهای دیگر نیز می‌توانیم بگیریم. در جایی پدرش را چنین توصیف نموده است:
پدر! خدا به تو رحم کند! اگر دیگران به دنیا پرداخته‌اند، تو دین را استوار نموده‌ای. به خصوص زمانی که پایه‌های دین سست شد، شکاف‌هایش فراخ گردید و کناره‌هایش لرزید و تکان خورد. از آن‌چه دیگران بدان متمایل شدند، تو خودداری نمودی و به سوی آن چه دیگران سستی و درماندگی نشان دادند، آستین بالا زدی. از دنیا آن چه را که آنان بزرگ شمردند، تو کوچک شمردی. دینت را بر دیگر چیزها ترجیح دادی. آنان به سوی مهار امور سرکشیدند و تو بر مرکب احتیاط نشستی. بنابراین دینت را نشکستی و فراموش ننمودی. این بود که در مسابقه، تیر قمار تو برنده شد. تو از آن چه دیگران احساس سنگینی می‌کردند، سبک دوش شدی.[64]
باری دیگر کنار قبر پدر ایستاد و گفت:
«خدا تازه رویت کند و کوشش‌های نیکت را بپذیرد! تو با روی برتافتن از دنیا، آن را خوار نمودی و با اقبال خویش به آخرت، به آن عزت دادی. اگر پس از رسول خداص، در برابر بزرگ‌ترین رویدادها وجود نداری و در برابر بزرگ‌ترین مصیبت‌ها نیستی، اما بدون تردید، کتاب خداوند مایه تسلی ما و جایگزین خوب تو خواهد بود. من با شکیبایی نمودن در فقدان تو، از خداوند صمیمانه می‌خواهم وعده‌اش را عملی نماید و با دعا نمودن برای تو از او جایگزینی برایت می‌طلبک. بی‌تردید ما از آن خداییم و به سوی خدا خواهیم رفت. سلام و رحمت خداوند بر تو باد! ما به خاطر از دست دادن تو هیچ نفرتی نداریم و تقدیر را به خاطر فقدانت سرزنش نمی‌کنیم».[65]
عایشه انبوهی از واژگان را با خود به همراه داشت. این گنجینه لغوی به او امکان می‌داد، سخنرانی‌های خود را به هر صورت که می‌خواهد، شکل دهد. به خاطر این بود که در برخی مواقع سخنانش سخت هیجان‌انگیز و شورانگیز و در برخی مواقع آرام و روان می‌نمایند. در پدید آمدن این گنجینه لغوی، اشعار شاعران پیش از وی نقش عمده‌ای داشتند. از لبید حدود هزار بیت شعر حفظ داشت. لبید تقریباً معاصر وی بود. از شاعران قبل از لبید نیز اشعار فراوانی در حافظه داشت. خواهرزاده‌اش عروه می‌گوید: هر اتفاقی که می‌افتاد، عایشه درباره‌اش شعر می‌گفت.
به مردم نیز سفارش می‌کرد به فرزندان خود شعر بیاموزند، تا زبانشان شیرین بشود. این نکته را نیز باید در نظر داشت، که او در یک جامعه انقلابی و سراپا هیجان می‌زیسته است. در این جامعه یک جنگ روانی مداوم وجود داشته است؛ دشمنان پیامبر صلی الله علیه و سلم مرتب در هجو او شعر می‌سرودند. این دشمنان از بزرگ‌ترین ادیبان زمان خود بودند. از طرفی پیامبر در مقابل آنان، شاعران به نامی داشت که از وی دفاع می‌کردند. خود پیامبر صلی الله علیه و سلم در مسجد می‌نشست و این شاعران و به خصوص حسان بن ثابت در کنار وی می‌ایستادند و مشرکان را هجو می‌نمودند. مسلماً عایشه از این موقعیت بهترین بهره را برده است. این نکته را نیز باید افزود‌ که در زبان عربی، وی از لهجه قریش برخوردار بوده: لهجه‌ای که قرآن به آن نازل شده است.
 
3- تفسیر قرآن
از جمله اصول مهم و کلیدی تفسیر قرآن، آشنایی با ادبیات عرب و برخورداری از میزان قابل توجهی از واژگان این زبان می‌باشد. عایشه، آشنایی عمیقی با ادبیات عرب داشت. در حافظه خود نیز انبوهی از واژگان زبان عربی را پنهان ساخته بود. این آشنایی با ادبیات عرب و سخنوری ماهرانه، به عایشه در فهم و تفسیر آیات قرآن کمک می‌رساند. از او در مورد این آیه پرسیدند:
{ وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاءِ }(نساء / 127)
«و از تو در مورد زنان می‌پرسند».
روایت شده که گفت:
«منظور دختر یتیمی است که تحت کفالت مردی قرار دارد. این دختر در اموال آن شخص شریک شده است. فرد که ولی او نیز هست، می‌خواهد بدون این که مهریه‌اش را بپردازد، با او ازدواج نماید. خداوند چنین کسانی را از ازدواج با چنین دخترانی، جز از طریق عدالت، منع نموده است».[66]
در مورد این آیه:
{ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا }(نور / 31)
«زنان زینت‌هایشان را آشکار نکنند، جز آن چه خود آشکار است».
گفته است: منظور (از آن‌چه خود آشکار است) چهره و دو دست است. [67]
عموماً عایشه صدیقه مورد سئوال قرار می‌گرفت. پاسخ‌هایی که او می‌داد، استنباط شده از قرآن بودند. نخست پاسخ می‌داد. سپس منبع استنباط پاسخ را ذکر می‌نمود. این استنباط با مهارت خاصی که مخصوص خود عایشه بود، از آیه‌های گوناگون قرآن صورت می‌گرفت. روزی شخصی به نام سعد بن هشام نزد وی آمد و گفت: می‌خواهم از تو در مورد اخته کردن بپرسم. نظرت در این باره چیست؟
عایشه صدیقه بی‌درنگ پاسخ داد: این کار را مکن. مگر سخن خداوند را نشنیده‌ای؟
{ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلا مِنْ قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّيَّةً}(رعد / 38)
«پیش از تو پیامبرانی فرستاده‌ایم و برای آنان، همسران و فرزندانی قرار داده‌ایم».
پس اخته مکن. [68]
منظور وی این است که اگر اخته کردن جایز می‌بود، پیامبران دست به این کار می‌زدند؛ چون اخته کردن با هدف پرهیز از تشکل خانواده و تقبل مسئولیت خانوادگی و پرداختن مداوم به عبادت خداوند صورت می‌گیرد. در این میان پیامبران از همه بیشتر به این کار علاقه‌مند بوده اند. با این وجود مطابق فرموده قرآنی دست به این کار نزده‌اند. پس استنباط می‌شود که این عمل درست نیست.
{ وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ } (نساء/ 6)
«یتیمان را بیازمایید. تا این‌که پا به سن ازدواج گذاشتند، اگر در آنان رشد و آگاهی را احساس کردید، اموالشان را به آنان واگذار کنید».
عایشه صدیقه گفته است: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: قلم از سه نفر برداشته شده است: کودک تا به سن بلوغ برسد، یا پانزده سال او تکمیل شود. فرد خوابیده تا بیدار شود و دیوانه تا هوشیار شود».[69]
عایشه در تفسیر قرآن از یک ویژگی مهم برخوردار بود؛ وی در صحنه گرم حوادث و نزول مداوم قرآن حضور داشت. بدین جهت او از علت نزول آیات (شأن نزول) به خوبی آگاهی داشت. از جمله اصول مهم تفسیر قرآن یکی همین است. بر این اساس می‌بینیم که وی در مورد زمان و مکان نزول آیات، از آگاهی منحصر به فردی برخوردار است. این آگاهی از جو نزول قرآن، به او در فهم آیات و برداشت درست از آنها کمک شایان توجهی می‌نمود. در مورد این آیه:
{ إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الأبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ}(احزاب/ 10)
«به یاد آورید آن زمان را (که دشمنان) از فراز و نشیب‌تان آمدند. چشم‌ها خیره شدند و دل‌ها به گلو رسیدند».
گفته است: این امر در جنگ خندق به وجود آمد.
به این آیه نیز دقت کنید:
{ وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا}(نساء/ 128)
«اگر زنی از شوهرش ترسید که به او جفا کند یا از او اعراض نماید».
عایشه صدیقه در مورد این آیه گفته است: این آیه در مورد زنی نازل شده که در کنار مردی بوده است. همراهی این زن با شوهر به درازا می‌کشد. بنابراین مرد می‌خواهد او را طلاق دهد. زن می‌گوید طلاقم مده و نگاهم بدار. تو از ناحیه من حلالی. بنابراین، این آیه نازل شد. [70]
با این که وی از نظر سنی کوچک بود، اما آیاتی که زمان کودکی وی در مکه نازل می‌شدند، نیز در حافظه وی وجود داشتند. او می‌دانست که چه زمانی و در چه شرایطی نازل شده می‌گوید:
در مکه زمانی که من دختری کوچک بودم و بازی می‌کردم، بر محمد صلی الله علیه و سلم این آیات نازل شد:
{ بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ (٤٦) }(قمر / 46)
«بلکه قیامت میعادگاه آنان است و قیامت سخت‌تر و تلخ‌تر است».
با این که ابن عباس به ترجمان قرآن مشهور است، اما در مواردی که عایشه درباره آیات اظهارنظر کرده، از دقت و عمق ویژه‌ای برخوردار است. او در خانه پیامبر بود و از نزدیک حوادث را می‌دید. در حالی که ابن عباس در تفسیر، از دیگر صحابه می‌پرسید؛ چون زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم وی از نظر سنی کوچک بود، اما عایشه خود ناظر صحنه بود و در حوادث نقش داشت.
 
4- ناسخ و منسوخ
عایشه صدیقه رضی الله عنه به مطالبی که در قرآن و سنت نسخ شده‌اند، توجه خاصی نموده است. می‌گوید: عاشورا (دهم محرم)، روزی بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم در زمان جاهلیت آن روز را روزه می‌گرفت. قریش نیز در زمان جاهلیت در آن روز، روزه می‌گرفتند؛ چون پیامبر صلی الله علیه و سلم به مدینه آمد، در این روز، روزه می‌گرفت و به مردم امر می‌نمود تا روزه بگیرند. اما چون حکم ماه رمضان نازل گردید، ماه رمضان به عنوان فریضه تلقی گردید و روزه عاشورا ترک داده شد. [71]
 
5- تاریخ
عایشه صدیقه در زمینه تاریخ دعوت اسلامی و دوران جاهلیت با این که خود، در پاره‌ای موارد شاهد صحنه نبوده، مطالب فراوانی نقل نموده است. او بدین وسیله نقش اسلام را در یکپارچه و منسجم نمودن اعراب زیر سایه یک پرچم تبیین کرده است. اعراب پیش از این مجموعه قبایل متخاصمی بودند که جنگ آنها را از پا درآورده بود. می‌گوید:
«خداوند چنین مقدر نموده بود که جنگ بعاث پیش از رسول خداص، صورت بگیرد. زمانی پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم به مدینه آمد که تجمع انصار از هم پاشیده بود و سرانشان کشته و زخمی شده بودند. خداوند مقررا نموده بود، تا بعاث پیش از آمدن رسول خدا صلی الله علیه و سلم صورت بگیرد و به این شکل سبب دخول آنان در اسلام بشود».[72]
آشنایی عایشه با تاریخ یک امر مسلم است. او نه تنها از گذشته اعراب آگاهی داشت، بلکه با تاریخ سایر سرزمین‌ها نیز آشنا بود. او این آشنایی و آگاهی خود را مدیون حافظه و موقعیت خاصی بود که خداوند به او داده بود. هم از نبوغ سرشاری برخوردار بود و هم خانه پیامبر زمینه‌ای قوی برای آگاهی او از تاریخ و رویدادهای دور و نزدیک جهان بود.
 
6- اصلاح خطاهای صحابه (استدراکات)
گاه می‌شد که او از یکی از صحابه مطلبی می‌شنید، که از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم نقل می‌کرد، اما نسبت به موضوع برداشت نادرستی ارائه می‌نمود. عایشه صدیقه بی‌درنگ به تصحیح و اصلاح آن می‌پرداخت.
امام احمد در مسند خود از ابن عمر رضی الله عنه نقل نموده که: میت در اثر گریستن زندگان بر او، عذاب می‌بیند. عایشه صدیقه رضی الله عنه گفته است:
«ابوعبدالرحمن (کنیه ابن عمر) دچار توهم شده، هم‌چنان که در مورد چاه کهنه بدر دچار توهم شده بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم در واقع چنین فرموده است: آن شخص عذاب می‌بیند، در حالی که خانواده‌اش بر او می‌گریند. منظور او شخص کافر بود».[73]
هم‌چنین گفته است: فرود آمدن در محصب (اسم جایی در مکه) سنت نیست. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم برای این در آن‌جا فرود آمد تا بیرون شدن از آن‌جا برایش آسان‌تر باشد. [74]


[1]- ر. ک: الصدیقه بنت الصدیق، صص86-185 در المجموعه الکامله. عباس محمود عقاد.
[2]- بخاری، کتاب الهبه و فضلها.
[3]- صحیح بخاری، ج 2، صص 291-308.
[4]- صحیح بخاری، ج 3، ص 94 ـ سیره ابن هشام، ج 2، ص 655 ـ منتخب کنزالعمال، ج 5، ص 117 ـ الاصابه ـ الاستیعاب.
[5]- اعلام النساء، ج 3، ص 105.
[6]- مسند امام احمد بن حنبل.
[7]- الطبقات الکبری از ابن سعد ج 8، ص 67 ـ کنز العمال، ج 5، ص 119.
[8]- اعلام النساء، ج 3، ص 105.
[9]- همان، ص 106.
[10]- همان.
[11]- اعلام النساء، ج 3، ص 106.
[12]- اعلام النساء، ج 3، ص 127.
[13]- الاصابه، ج 4، ص 351.
[14]- الاصابه؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 474.
[15]- الاصابه، ج 4، ص 332.
[16]- اعلام النساء، ج 3، ص 126.
[17]- اعلام النساء، ج 3، ص 361 و ج 3، ص 126.
[18]- اعلام النساء، ج 3، ص 105.
[19]- صحیح بخاری، ج 4، ص 10.
[20]- الاصابه، ج 4، ص 360.
[21]- اعلام النساء، ج 3، ص 106.
[22]- همان.
[23]- اعلام النساء، ج 3، ص 120.
[24]- صحیح بخاری، ج 2، ص 308 ـ منتخب کنزالعمال ج 5، ص 117 ـ الاصابه، ج 4، ص 360.
[25]- روایت دارمی.
[26]- اعلام النساء، ج 3، ص 127.
[27]- مسند امام احمد بن حنبل؛ البدایه و النهایه، ج 8، صص 93-92.
[28]- الاصابه، ج 4، ص 318.
[29]- صحیح البخاری، ج 3، ص 205؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 387.
[30]- الطبقات الکبری، ج 8، ص 108؛ البدایه و النهایه، چ 10، ص 104.
[31]- الطبقات الکبری، ج 8، ص 108.
[32]- روایت ابوداود و ترمذی.
[33]- مسند امام احمد بن حنبل.
[34]- تراجم سیدات بیت النبوه، ص 355.
[35]- الاستیعاب فی معرفه الاصحاب؛ الاصابه؛ سیره ابن هشام.
[36]- الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج 4، ص 324. منظور عایشه این است که سلوک و رفتار سوده را داشته باشد، به گونه‌ای که گویی در پوست او قرار دارد.
[37]- منتخب کنز العمال، ج 5، ص 121.
[38]- صحیح بخاری، ج 3، ص 253؛ الاصابه، ج 4، ص 374؛ بیت دوم و سوم را طبرانی در «الاوسط» آورده است.
[39]- اعلام النساء، ج 3ريال ص 106.
[40]- مسند امام احمد بن حنبل، ج 6، صص 206-108.
[41]- منتخب کنزالعمال، ج 5، ص 116؛ الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج 4، ص 279.
[42]- مسند امام محمد بن حنبل، ج 6، ص 159.
[43]- مسند امام احمد بن حنبل، ج 6، ص 159.
[44]- تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 353 از ابن کثیر؛ صحیح بخاری، ج 3، ص 220؛ سیره ابن کثیر، ج 3، ص 604.
[45]- سیره ابن کثیر، ج ، ص 604، البخاری، ج 2، ص 316.
[46]- صحیح بخاری، ج 1، ص 65.
[47]- صحیح بخاری، ج 4، ص 270.
[48]- ظهار، این است که شخص به زن خود می‌گوید: تو بر من مانند پشت مادرم حرام هستی. بنابراین با تو مقاربت نمی‌کنم.
[49]- این ابوسفیان غیر از ابوسفیان بن حرب است. دخترش حبیبه نیز غیر از ام‌المؤمنین ام حبیبه است. این حبیبه خدمتکار سیده عایشه بوده است.
[50]- الاصابه، ج 4، ص 270.
[51]- تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 480.
[52]- الاصابه، ج 4، ص 496.
[53]- الاصابه، ج 4، ص 289؛ البته داستان از این قرار است که : چون ام‌المؤمنین عایشه به او این سخن را گفت، پاسخ داد که نمی‌دانستم. اما این عمل سرگذشتی دارد. پدرم مرا به عقد مردی درآورد که هرچه داشت تلف می‌کرد و بر باد می‌داد. دارایی‌اش تمام شد. نزد برادرم صخر آمدم. او پول‌هایش را به دو قسمت تقسیم نمود و قسمت بهتر را به من داد. باری دیگر شوهرم پول را به همان سرنوشت همیشگی دچار نمود. دوباره برادرم پول‌هایش را با من قسمت نمود و قسمت بهتر را به من داد. زنش به او گفت: این بس نیست که نصف پولت را به او بدهی که قسمت بهتر را می‌دهی؟ صخر گفت:
ولالله لا امنحها شرارها      و هی التی ادحض عنی عارها
و لو هلکت خرقت خمارها   واتخذت من شعر صدارها
به خدا قسمت بدتر را به او نمی‌دهم، در حالی که او لکه ننگ مال را از من شسته است. اگر تباه شوم او خمار خویش را پاره می‌کند و قسمتی از موهایش را جلو نگه می‌دارد (به علامت عزا).
بنابراین او به خاطر عزای برادرش، موهای سر خود را از جلو ظاهر نموده بود. (مترجم)
[54]- الاصابه، ج 4، ص 291.
[55]- صحیح بخاری، ج 3، ص 243؛ مسلم، ج 10-9، صص 402-401 با شرح نووی.
[56]- حولاء، زنی مشکل فروش (عطار) بود.
[57]- الاصابه، ج 4، ص 278.
[58]- مسند امام احمد، ج 6، ص 194.
[59]- مسند امام احمد بن حنبل، ج 6، ص 207.
[60]- مسند امام احمد بن حنبل، ج 6، ص 207.
[61]- اعلام النساء، ج 3، ص 112.
[62]- اعلام النساء، ج 3، ص 123.
[63]- صفه الصفوه، به نقل از نساء اهل البیت، ص 159.
[64]- عباس محد عقاد، الصدیقه، بن الصدیق در المجموعه الکامله، ج 3، ص 194.
[65]- عباس محد عقاد، الصدیقه، بن الصدیق در المجموعه الکامله، ج 3، ص 195.
[66]- صحیح بخاری، ج 3، ص 249؛ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 450.
[67]- تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 283.
[68]- سنن نسائی، شماره 3212.
[69]- ابن کثیر در تفسیر، ج 1، ص 451.
[70]- صحیح مسلم با شرح نووی، ج 18-17، ص 364.
[71]- مسند امام احمد بن حنبل، ج 6، ص 162.
[72]- طبری؛ صحیح بخاری، ج 2، صص 32-309؛ بعاث، نقطه‌ای است در اطراف مدینه، آخرین و مشهرترین جنگ میان اوس و خزرج در آنجا رخ داد. این جنگ به تحریک یهودیان صورت گرفت. چهل روز قبل از جنگ به تهیه و تدارک سلاح پرداختند. آن‌گاه  جنگ شروع شد. ابتدا ابتکار عمل به دست خزرج بود،اما سپس اوس بر آنان چیره شدند. بسیاری از آنان را کشتند و خانه‌هایشان را سوزاندند. این جنگ پنج سال قبل از هجرت صورت گرفت. (مترجم)
[73]- المسند، ج 6، صص 209-107.
[74]- المسند، ج 6، ص 107.


عایشه همسر، همراه و همراز پیامبر، تأليف: رفیده الحبش، ترجمه و نگارش: داود نارویی
 
مصدر:
سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com
 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

أبا الوليد بن أبي الجارود يقول: قال الشافعي: «إذا صح الحديث عن رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقلت قولا فأنا راجع عن قولي وقائل بذلك». و ابو ولید بن ابی جارود می گوید: شافعی فرمود: «هرگاه حدیث صحیحی از رسول خدا صلی الله علیه وسلم ثابت گشت و من (قبلا) سخنی گفته باشم، پس از سخن خود بازمی گردم و به حدیث عمل می کنم». منبع: "حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" حافظ أبو نعيم اصفهاني.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 7702
دیروز : 3293
بازدید کل: 8243047

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010