Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

از عبدالله بن عمر رضي الله عنهما روايت است كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم فرمودند: «مسلمان برادر مسلمان است و بر او ظلم نمي كند و تنهايش نمي گذارد ، و هركس به دنبال (برطرف كردن) نياز برادرش باشد خداوند نيز در پي بر طرف كردن نياز او خواهد بود و هر كس از مسلمان بلا و مصيبتي را رفع كند خداوند مصيبت روز قيامت را از او دور مي كند و هر كس (عيب) مسلماني را پنهان كند خداوند (عيوب و گناهان ) اورا در روز قيامت (از ديگران ) پنهان مي كند» (روايت از بخاري و مسلم).

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>شبهات>شیعه > پاسخ به طعن رافضی در مورد عثمان رضی الله عنه

شماره مقاله : 3558              تعداد مشاهده : 302             تاریخ افزودن مقاله : 24/6/1389

پاسخ به طعن رافضی در مورد عثمان رضی الله عنه 
 
ابن مطهر الحلى رافضی می گوید: «عثمان کسانی را والی امور مسلمانان کرد که صلاحیت ولایت نداشتند تا جایی که از پاره‌ای خروج از دین و از پاره‌ای دیگر خیانت‌ها نمایان شد. عثمان ولایت‌ها را در میان خویشاوندان خویش توزیع کرد و بخاطر این کار بارها نکوهش شد، اما فایده‌ای نداشت. او کسی چون ولید بن عقبه را به کار گماشت که از وی شرب خمر مشاهده شد، و در حال مستی برای مردم نماز گزارد. و کسی چون سعید بن عاص را بر کوفه گمارد که از وی اعمالی سر زد که منتهی به اخراج وی از کوفه بدست مردم شهر گردید. و کسی چون عبدالله بن سعد بن أبی السرح را والی مصر کرد که مردم مصر از دست وی تظلم کردند، ولی عثمان به او نامه‌ای محرمانه فرستاد که بر خلاف محتوای نامه سرگشاده‌اش در آن از وی خواسته بود به حکمرانی خود بر مصر ادامه دهد. عثمان فرمان به قتل محمد بن ابوبکر داد. و ولایت شام را به معاویه سپرد که خود از آن فتنه‌ها برخاست. و کسی چون عبدالله بن عامر را ولایت بصره داد که مرتکب منکرات فراوانی شد. و امور خویش را به مروان سپرد و زمام امورش را به او داد و مهر و خاتمش را در اختیارش گذارد که این خود باعث حدوث آن فتنه‌ها در میان امت و نهایتاً قتل خود عثمان گردید. عثمان همچنین اموال فراوانی از بیت المال را به اهل و خویشانش اختصاص می‌داد تا جایی که به چهار نفر از قریش که دخترهایش را به عقدشان در آورده بود، چهارصد هزار دینار پرداخت کرد. و به مروان هزار هزار (یک میلیون) دینار بخشید. و ابن مسعود از وی بد می‌گفت و تکفیرش می‌کرد، و چون عثمان به حکومت رسید چنان وی را کتک زد تا از دنیا رفت. و عمار را آنقدر کتک زد تا مبتلا به فتق گردید، همچنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درباره او گفته بود: عمار، پوست بین دو چشمانم، را گروه ستم پیشه به قتل می‌رساند، خداوند شفاعت من را در روز قیامت شامل آنان نکند!، و عمار همواره وی را سرزنش می‌کرد. و رسول  خدا صلی الله علیه و آله و سلم حکم بن ابی العاص عموی عثمان را به همراه پسرش مروان از مدینه تبعید و طرد کرده بود. او و پسرش همواره از زمان پیامبر  خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا پایان دوران خلافت ابوبکر و عمر نیز در تبعید بودند. چون عثمان به خلافت رسید وی را به مدینه باز گردانده بدانها پناه داد، و مروان را کاتب و کارگزار خویش نمود، با وجود اینکه خداوند متعال فرموده است:{ لا تَجِدُ قَوْمًا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ (٢٢) }.(المجادله: 22).
«هیچ گروهی را كه ایمان به خدا و روز قیامت دارند نمی‌یابی كه با دشمنان خدا و رسولش دوستی كنند، هرچند پدران یا فرزندان باشند».
ابوذر را به ربذه تبعید کرد و او را به شدت کتک زد با آن که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در حق وی فرموده بود: «هیچ سال کم باران و هیچ سال پر بارانی بر صادق‌تر از ابوذر حلول نکرده است». و نیز فرمود: خداوند به من وحی فرستاده که چهار تن از اصحاب مرا دوست می‌دارد و به من فرمان داد تا آنان را دوست بدارم، گفتند: ای رسول خدا آنان کیستند؟ فرمود: سرورشان علی و سلمان و مقداد و ابوذر. عثمان همچنین حدود الهی را نادیده گرفت چون عبیدالله ‌بن عمر را پس از آن که هرمزان غلام اسلام آورده‌ی امیر المؤمنین را به قتل رساند، قصاص نکرد، و چون امیر المؤمنین عبیدالله را برای اجرای حکم قصاص طلبید وی به معاویه پیوست. عثمان همچنین خواست که حد شرابخواری را درباره ولید بن عقبه تعطیل کند تا اینکه امیر المؤمنین حدش را اجرا نمود و فرمود: تا من زنده و حاضرم حد خداوند ضایع نمی‌شود. و اذان دوم را به اذان روز جمعه افزود که این بدعت بود و تا امروز به عنوان سنت باقی مانده است. و همه مسلمانان با وی مخالف بودند تا آنکه به قتل رسید. و بر اعمال وی ایرادها گرفتند و به او گفتند: در بدر غایب بودی، از جنگ احد گریختی، و در بیعت رضوان حاضر نشدی، و اخبار و روایات در این مورد غیرقابل شمارش است».
در پاسخ می‌گوئیم: کارگزاران و نمایندگان علی بسیار بیشتر از کارگزاران عثمان به خلیفه وقت خیانت و از وی سرپیچی و نافرمانی کردند. چنانکه کتاب‌هایی درباره کسانی تألیف شده که از سوی علی والی جایی شده، پس مالی ربوده و به وی خیانت کرده‌اند و یا درباره افرادی که جانب علی را رها و به معاویه پیوسته‌اند. حتی علی رضی الله عنه  زیاد بن ابی سفیان پدر عبیدالله بن زیاد قاتل حسین را به کار گماشت. و کسانی چون اشتر نخعی، محمد بن ابی بکر و امثال اینان را نیز ولایت داد.
هیچ فرد عاقلی تردید ندارد که معاویه بن ابی سفیان رضی الله عنه  از همه این افراد بهتر بود. و عجیب است که رافضیان چیزی را درباره عثمان عیب می‌شمارند که خود ادعا دارند علی بیشتر از عثمان درگیر آن بوده است. آنان می‌گویند: عثمان به خویشاوندان خود از بنی امیه امارت و ولایت داد. و برای همه معلوم است که علی نیز به نزدیکان خود از جانب پدری و مادری امارت‌ها داد: او امارت یمن را به عبیدالله بن عباس سپرد، و قثم بن عباس را بر مکه و طائف گمارد، در مورد مدینه گفته می‌شود که وی سهل بن حنیف و به روایتی ثمامه بن عباس را بر آن گماشت. او همچنین ولایت بصره را به عبدالله بن عباس و ولایت مصر را به محمد بن ابوبکر که او را در دامان خودش پرورده بود، بخشید.
علاوه بر اینها امامیه ادعا می‌کند که علی خلافتش را به فرزندان خود توصیه کرده و یا به یک فرزند خود سفارش و او نیز به فرزند خود و قس علی هذا.
واضح است که اگر امارت دادن به نزدیکان و خویشان ناپسند است، یقیناً بخشیدن منصب خطیر و عظمای خلافت مسلمانان بسیار گران‌تر از دادن امارت برخی مناطق و نواحی است، همچنین ولایت دادن به فرزندان بسیار ناپسندتر از ولایت دادن به پسر عموها می‌باشد. به همین دلیل است که وکیل یا ولی‌ای که حق خرید برای خود را ندارد، برای پسر خود نیز نمی‌توانـد (از مال دیگری یا موکلش) – طبق یکی از دو قول علما – خرید کند. چنانکه آن کسی هم که مالی به وی داده شده تا به هر کس بخواهد آن را ببخشد، نمی‌تواند آن مال را برای خود نگه دارد، و نیز نمی‌تواند – بنابر یکی از دو قول – آن را به فرزند خود ببخشد.
علما همچنین در خصوص خلافت و اینکه آیا خلیفه حق دارد آن را به پسر خود پیشنهاد بدهد؟ بنابر دو قول با هم اختلاف دارند. حتی شهادت دادن فرد برای پسرش از نظر اکثر علما غیرقابل قبول است. اما شهادت فرد به نفع پسر عموهایش‌ پذیرفتنی است. سایر احکام مشابه نیز به همین صورت است.
این بدان خاطر است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «تو و دارایی‌ات برای پدرت هستید»[1] و فرمود: «بخشنده حق ندارد از بخشش خود پشیمان شود و آن را پس بگیرد مگر در صورتی که آن بخشنده پدری باشد که به فرزند خود بخشش کرده است»[2].
اگر بگویند: که علی رضی الله عنه  آن کار را براساس نص انجام داده است.
می‌گوئیم: اولاً: ما معتقدیم که علی خلیفه‌ای راشد (خردمند و اهل تشخیص) است و عثمان هم همینطور. ولی پیش از آنکه دلیل‌های هر یک از این دو نفر را برای اقداماتشان بررسی کنیم، باید اشاره کنیم شکی نیست که ظنون و اتهامات وارده در خصوص کارهای علی وسیع‌تر از اتهامات و ظنون وارده درباره اعمال عثمان است.
و اگر کسی بگوید: علی برای هر کاری که انجام داده حجتی داشته است.
به وی می‌گوئیم: البته حجت عثمان برای آنچه انجام داده محکم‌تر است. و اگر برای علی اموری همچون عصمت و مانند آن ادعا شود که زبان طعنه‌زنندگان را قطع می‌کند، ما هم برای عثمان ادعای اجتهاد می‌کنیم که زبان طعنه‌زنندگان را قطع و به عرف معقولات و منقولات مأنوس‌تر است.
اصولاً رافضی به داوری اشخاصی می‌نشیند که بنابر اقوال صحیح و منطق صریح روشن شده است که شماری از آنان از نظر سیره و اخلاق و عملکرد کاملتر از شماری دیگر از آن اشخاص هستند. سپس آن دسته کاملتر را مذموم و مستحق ناسزاگویی دانسته، و دسته دیگر را معصوم و شایسته مدح و ستایش می‌شمارد؛ درست همانگونه که نصاری عمل می‌کردند: بدین صورت که در مورد پیامبران (صلوات الله علیهم) که خداوند برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده قضاوت می‌کردند بدین گونه که فاضلها را خدا، و افضل‌ها را ناقص می‌نامیدند (البته حواریونی که همراه مسیح بودند خارج از این مسأله‌اند). و به این ترتیب قلب حقایق می‌شد و شگفت‌انگیزتر از آن، می‌آمدند و حواریون را که پیامبر هم نبودند به اشتباه معصوم می‌شمردند و از پاره‌ای انبیا مانند سلیمان و غیره بدگویی می‌کردند.
و معلوم است که ابراهیم و محمد به دلایل فراوان از نفس مسیح (صلوات الله علیهم) و حتی از موسی برترند، پس چگونه افرادی که هم صحبت مسیح بودند از ابراهیم و محمد صلی الله علیه و آله وسلم برتر دانسته می‌شوند؟
آری این از نوع آن جهل و غلوی است که خداوند از آن نهی فرمود:{ یا أَهْلَ الْكِتَابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِكُمْ وَلا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیمَ وَرُوحٌ مِنْهُ (١٧١) }.(النساء: 171).
«اى اهل كتاب! در دین خود، غلو (و زیاده روى) نكنید! و در باره خدا، غیر از حق نگویید! مسیح عیسى بن مریم فقط فرستاده خدا، و كلمه (و مخلوق) اوست، كه او را به مریم القا نمود; و روحى (شایسته) از طرف او بود».
رافضه نیز نزد امت به مثال نصاری موصوف به غلوّ و زیاده‌روی شدید هستند، چرا که گروهى از آنان برای علی ادعای الوهیت می‌کند که اینان از آن نصاری هم بدترند. و گروهى از آنان برای وی ادعای پیغمبری دارد و هر کس بعد از محمد  صلی الله علیه  آله و سلم  سخن از پیغمبری بزند مانندی است برای دنباله روان مسیلمه کذاب و سایر مدعیان پیامبری، البته علی رضی الله عنه  از چنین ادعایی مبّرا است.
امامیه همچنین مدعی ثبوت امامت علی در نص کتاب خدا هستند و اینکه وی و بسیاری از فرزندان و نوادگانش معصوم‌اند و جماعت مسلمین به وی ستم كرده و حقش را غصب کرده‌اند.
این ادعای عصمت به مثابه مشارکت در نبوت است؛ چرا که پیروی از معصوم در هر آنچه بگوید واجب است، و جایز نیست که در هیچ چیز با وی مخالفت شود، و این امر مخصوص انبیاست و به همین جهت به ما دستور داده شده که به آنچه برایشان نازل گردیده ایمان بیاوریم، خداوند متعال فرمود:{ قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَینَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِی مُوسَى وَعِیسَى وَمَا أُوتِی النَّبِیونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (١٣٦) }.  (البقره: 136).
«بگویید: «ما به خدا ایمان آورده‏ایم; و به آنچه بر ما نازل شده; و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران از فرزندان او نازل گردید ، و (همچنین) آنچه به موسى و عیسى و پیامبران (دیگر) از طرف پروردگار داده شده است، و در میان هیچ یك از آنها جدایى قائل نمى‏شویم، و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم».
آری امر شده‌ایم که بگوئیم: به آنچه به پیامبران داده شده ایمان آورده‌ایم.
پس ایمان به آنچه پیامبران آورده‌اند از اموری است که باید بر زبان آورده و بدان باور داشته باشیم، و این از مسایل مورد اتفاق مسلمانان است که ایمان به همه انبیا واجب است و هر کس تنها یکی از انبیا را هم قبول نداشته باشد، کافر است، و هر کس پیامبری را دشنام دهد به اتفاق علما مهدور الدم خواهد بود.
اما غیر پیامبران چنین نیستند و فرقی نمی‌کند چه اولیا و ائمه خوانده شوند، و چه حکما و علما، یا هر نام دیگری که به آنان داده شود. و چنانچه بعد از پیغمبر خدا معتقد به معصومی باشیم که ایمان به همه گفته‌ها و اوامرش واجب باشد، در حقیقت به وی معنای نبوت داده‌ایم هر چند لفظ نبوت را بر او نگذارده باشیم.
ممکن است گفته شود: پس چه فرقی است میان این و میان انبیای بنی اسرائیل که مأمور به دنباله‌روی از شریعت تورات بودند؟
معلوم است که این قول هم در مخالفت با دین اسلام: از کتاب و سنت و اجماع سلف امت و پیشوایان آنان است چرا که خداوند متعال می‌فرماید:{ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ (٥٩) }. (النساء: 59).
«اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! اطاعت كنید خدا را! و اطاعت كنید پیامبر خدا و اولو الامر (علماء و حكام مسلمین) را! و هرگاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داورى بطلبید)».
پس خداوند ما را به عرضه اختلاف به کسی جز خداوند و پیغمبر او فرمان نداده است، لذا اگر کسی به وجود شخص معصومی غیر از پیغمبر قائل باشد، در حقیقت عرضه داشتن اختلاف به آن شخص را واجب شمرده، چون آن شخص از نظر وی همانند پیامبر جز حق نمی‌گوید و این خلاف قرآن است.
علاوه بر این معصوم کسی است که اطاعت مطلق و بدون قید و شرط از وی واجب و او مستحق تهدید الهی است و قرآن چنین حقی را تنها برای پیغمبر خدا مقرر کرده آنجا که خداوند متعال می‌فرماید:{ وَمَنْ یطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِیقًا (٦٩) }.(النساء: 69).
«و كسى كه خدا و پیامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخیز،) همنشین كسانى خواهد بود كه خدا، نعمت خود را بر آنان تمام كرده; از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان; و آنها رفیقهاى خوبى هستند».
و می‌فرماید:{وَمَنْ یعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا (٢٣) }.(الجن: 23).
«هر كس نافرمانی خدا و رسولش كند آتش دوزخ از آنِ اوست، و جاودانه در آن می‌ماند».
مشاهده می‌کنیم که قرآن در جاهای زیادی دلالت دارد که هر که از پیامبر اطاعت کند اهل سعادت است، و اطاعت از معصوم دیگری را شرط سعادت قرار نداده است.
هر کس از پیامبر نافرمانی کند از اهل شقاوت است، و اگر فرض شود که آن کس از فردی اطاعت کرده که به گمان او وی معصوم بوده است، باید یادآور شویم که این پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است که خداوند با معیار وی اهل بهشت و اهل دوزخ، نیکان و فاجران، حق و باطل و گمراهی و هدایت را از هم جدا و مشخص کرده است. و ایشان را معیار تقسیم بندگان به بندگان شقی و سعادتمند قرار داده است. چنانکه هر بنده‌ای از وی دنباله‌روی کند سعادتمند، و هر که با وی مخالفت نماید شقی خواهد بود، و این مرتبه جز پیامبر به کسی اختصاص ندارد.
از همین‌رو اهل دانش – اهل کتاب و سنت – بر این نکته اتفاق نظر دارند که سخنان و اوامر هر کس جز رسول خدا را هم می‌توان شنید و هم می‌توان نشنید. اما در مورد رسول  خدا صلی الله علیه و آله و سلم واجب است که همه سخنان و اقوالشان تصدیق و در همه اوامرشان اطاعت گردند. چرا که وی معصومی است که از روی هوا سخن نمی‌گوید و جز کلام وحی بر زبان نمی‌آورد، و او کسی است که در روز قیامت از مردم درباره‌اش سؤال و جواب می‌شود چنانکه خداوند متعال فرمود:{ فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ (٦) } . (الأعراف: 6).
«به یقین، (هم) از كسانى كه پیامبران به سوى آنها فرستاده شدند سؤال خواهیم كرد; (و هم) از پیامبران سؤال مى‏كنیم».
و اوست که مردم را در قبورشان درباره‌اش امتحان می‌شوند، چنانکه از هر فردى می‌پرسند پروردگارت کیست؟ دین تو کدام است؟ و پیامبرت چه کسی است؟ و گفته می‌شود: درباره این فردی که در میان شما مبعوث شده چه می‌گویی؟ سپس خداوند مومنان را با سخن ثابت استوار می‌کند، و پاسخ می‌دهند: او بنده خدا و فرستاده‌ی اوست، با دلایل آشکار و هدایت برای ما آمد و به وی ایمان آوردیم و از او دنباله‌روی نمودیم. و اگر به جای پیامبر کسی دیگری از اصحاب و امامان، یا تابعین و علما را ذکر کنند فایده‌ای برای‌شان نخواهد داشت، و در قبورشان به کسی غیر از رسول خدا امتحان نمی‌شوند.
مقصود ما در اینجا آن است که عذری که برای اعمال مورد مناقشه عثمان وجود دارد بسیار قوی‌تر از عذری است که برای اعمال مورد نزاع علی آورده می‌شود. علی بر سر حکومت جنگید. و به خاطر آن مردم بسیار و انبوهی کشته شدند. در دوران خلافتش نه جنگی با کفار صورت گرفت و نه سرزمینی از ایشان فتح گردید، مسلمین هم رونق و شکوفایی قابل ذکری نیافتند. نیروی بسیاری از نزدیکان خود را امارت داد که در این امر علی و عثمان با هم یکسانند. با این تفاوت که امرای عثمان از امرای علی مطیع‌تر و شر كمترى داشتند.
اما اموالی که عثمان در موردشان طبق صلاح دید خود عمل کرد، مانند خون‌هایی بود که علی به صلاح دید خویش درباره‌شان حکم کرد، با این فرق که قضیه خون‌ها جدی‌تر و خطیرتر بود.
ثانیاً: شما خود در نصی که ادعای وجودش را دارید چنان با هم اختلاف دارید که علم یقینی نتیجه می‌گیرد، شما سند محکمی نزد خود ندارید که بتوان به آن استناد و اعتماد کرد، بلکه هر فرقه‌ای از شما هر افترائی بخواهد عرضه می‌کند.
علاوه بر این: اهل سنت می‌گویند: ما به قطع و یقین و دانش قطعی و از طرق بسیار که در جای خود مبسوطند می‌دانیم که این نص دروغین و مجهول است.
ثالثاً: می‌گوئیم: اگر مسأله چنان است که ادعا می‌کنید ما هم می‌گوئیم که عثمان نیز حجت روشن داشت؛ چرا که عثمان می‌گفت: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در زمان حیاتشان از بنی امیه استفاده می‌کردند و بعد از ایشان کسانی که شبهه خویشاوندی با آنان نداشتند از آنان استفاده کردند که منظور ابوبکر صدیق و عمر م است. و قبیله‌ای از قبائل قریش غیر از بنی عبد شمس را سراغ نداریم که تا این اندازه کاردار و کارگزار برای رسول  خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آن برخاسته باشد، به دلیل اینکه عبد شمس قبیله بزرگی بود و پر از اشراف و سادات، چنانکه می‌بینیم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در دوره اوج عزت و اقتدار اسلام، عتاب بن أسید بن أبی العیص بن أمیه را بر برترین زمین یعنی بر شهر مکه می‌گمارد، و بر نجران ابو سفیان بن حرب بن اُمیه را، و خالد بن سعید بن العاص را بر صدقات بنی مذحج و بر صنعاء یمن گماشت که تا هنگام وفات رسول  خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر ولایت شهر باقی بود. همچنین ایشان عثمان بن سعید بن عاص را بر شهرهای تیماء، خیبر و قری عرینه حاکم کرد، و ابان بن سعید بن عاص را ابتدا فرمانده بعضى از سرایا، و بعد بر ولایت بحرین حاکم کرد، وی نیز پس از علاء بن حضرمی تا وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم والی بحرین بود. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همچنین ولید بن عقبه بن ابی معیط را به کار گماشت تا آنکه خداوند درباره‌اش چنین نازل فرمود:{ إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ (٦) }. (الحجرات: 6).
«اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق كنید، مبادا به گروهى از روى نادانى آسیب برسانید».
پس عثمان می‌تواند بگوید: من جز افراد و قبایلی را که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از آنان بهره گرفت و امارت داد، به ولایت سرزمین‌ها نگماشتم. ابوبکر و عمر نیز به همین منوال عمل نمودند. ابوبکر یزید بن ابی سفیان بن حرب را فرمانده فتوحات شام کرد، عمر نیز وی را ابقا و چندی بعد برادرش معاویه را ولایت داد.
روایت‌ها مربوط به استفاده پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از این اشخاص مسلم و مشهور و نزد علما متواتر و تواتر آنها نزد علمای ثقه موجود بوده و مورد قبول و رضای همه ایشان نیز هست.




([1]) به روایت ابن ماجه (2/769).
([2]) به روایت ابن داود (3/394) و ترمذی (3/299).



به نقل از:
مختصر منهاج السنة، تالیف: شیخ الإسلام ابو العباس احمد بن تیمیه، اختصار : الشیخ عبدالله بن محمد الغنیمان (استاد تحصیلات عالی دانشگاه اسلامی مدینه منوره)، و مدرس در مسجد نبوی شریف، ترجمه: إسحاق دبیرى
 
مصدر:
سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com
 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام شافعی رحمه الله فرموده است: «أجمع المسلمون علی أنّ من استبان له سنّة عن رسول‌الله صلي الله عليه و سلم لم یحلّ له أنّ یدعها لقول أحدٍ» (به اتفاق همه مسلمانان، برای کسی که در مسأله‌ای، سنت رسول‌الله صلي الله عليه و سلم روشن باشد، روا نیست که سخن پیامبر صلي الله عليه و سلم را ترک کند و سخن کسی دیگر را بپذیرد). ابن قیم (2/361) و فلانی (ص 8). 

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 10672
دیروز : 3293
بازدید کل: 8246017

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010