Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

بيامبر صلى الله عليه و سلم فرموند: "لا يَخْلُوَنَّ أحدُكُمْ بِامْرأةٍ إلاَّ مَعَ ذِي مَحْرَمٍ" (متفقٌ عليه)
يعنى: "هيچ مردي با زني خلوت نکند، مگر به حضور کسي که محرم است".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم > بیماری و وفات

شماره مقاله : 3546              تعداد مشاهده : 352             تاریخ افزودن مقاله : 23/6/1389

بیماری و وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم 
 
اینکه می‌گویند: انسان‌های مومن با نور خدا می‌بینند، بدین معنا است که از بعضی اشاره و کنایه‌ها و حالت‌ها چیزی حدس می‌زنند و می‌فهمند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیز که در اوج ایمان و عقل و اندیشه قرار داشت، از همه در این میدان، گوی سبقت را ربوده بود[1]. بنابراین، پیامبر از اشاره بعضی از آیات درک نمود که اجلش نزدیک شده است؛ چنانکه مطالب در چند حدیث صحیح پرداخت که برخی از صحابه مانند ابوبکر، عباس و معاذ هدف پیامبر را دریافتند. بعضی از آیات نیز به بشر بودن پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و اینکه مانند سایر افراد مرگ را خواهد چشید، اشاره دارند.[2]
1- آیات و احادیثی که به وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم اشاره می‌نمایند:
الف – خداوند می‌فرماید:
{وَمَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئًا وَسَیجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرِینَ (١٤٤)}(آل‌عمران، 144)
«محمد، پیامبری بیش نیست که قبل از آن پیامبرانی گذاشته‌اند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به عقب بر می‌گردید. (کافر می‌شوید) و هر که به عقب بر گردد، به خدا ضرری نمی‌رساند و خدا به زودی پاداش سپاسگزاران را می‌دهد.»
قرطبی می‌گوید: خداوند در این آیه، به بیان این موضوع پرداخت که هیچ پیامبری عمر جاودانه ندارد، بنابراین، باید به آنچه پیامبران آورده‌اند، تمسک جست اگر چه خود آنها مرده و یا کشته شده باشند.[3]
ب – همچنین خداوند فرموده است:
 { إِنَّكَ مَیتٌ وَإِنَّهُمْ مَیتُونَ (٣٠)}(زمر : 30)
ابن کثیر می‌گوید: یعنی تو می‌میری و آنها نیز خواهند مرد این یکی از آیاتی است که ابوبکر پس از وفات پیامبر از آن به عنوان دلیلی بر وفات آن حضرت به آن استناد نمود.[4]
ج – خداوند می‌فرماید:
{ وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ (٣٤)}(انبیاء، 34)
«ما قبل از تو برای هیچ بشری زندگی جاودانه‌ای قرار نداده‌ایم. آیا اگر تو بمیری مگر آنان جاودانه باقی خواهند ماند.»
در آیه بعدی می‌فرماید:
{كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَه الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیرِ فِتْنَه وَإِلَینَا تُرْجَعُونَ (٣٥)} (انبیاء، 35)
«هر کسی طعم مرگ را می‌چشد و ما شما را با سود و زیان و بدی‌ها و خوبی‌ها می‌آزماییم و سرانجام به سوی ما بر گردانده می‌شوید.»
بدین صورت خاطر نشان ساخت که مرگ، مسئله‌ای حتمی و مقدر است. این آیات به صراحت موضوع مرگ را بیان نموده‌اند، اما آیات دیگری نیز وجود دارد که می‌توان براساس مضامین آن به این موضوع پی برد.
{وَلَلآخِرَه خَیرٌ لَكَ مِنَ الأولَى (٤)وَلَسَوْفَ یعْطِیكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى (٥)}(ضحی، 4-5)
«و آخرت برایت از دنیا بهتر است و پروردگارت به تو (پیروزی و نعمت) عطا خواهد کرد و تو خشنود خواهی شد.»
{كُلُّ مَنْ عَلَیهَا فَانٍ (٢٦)وَیبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَالإكْرَامِ (٢٧)}(رحمن، 26-27)
«همه آنچه بر روی زمین است، فنا شدنی‌اند و تنها ذات پروردگار با عظمت و ارجمند تو باقی می‌ماند.»
د –
{ كُلُّ شَیءٍ هَالِكٌ إِلا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَیهِ تُرْجَعُونَ (٨٨)}(قصص، 88)
«همه چیز نابود شدنی است. مگر خود او. دستور از آن او و بازگشت نیز به سوی او است.»
این آیات بیانگر آن است که هر آنچه غیر از خدا وجود دارد، تابع سنت الهی یعنی مرگ خواهند بود و هیچ کس از این قاعده مستثنی نیست مگر خود او.
ذ –
{الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإسْلامَ دِینًا (٣)} (مائده، 3)
«با شنیدن این آیه، عمر بن خطاب به گریه افتاد. پرسیدند: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: بعد از هر تکمیلی، نقصی پدید خواهد آمد و هدفش وفات پیامبر بود.»[5]
ه‍ -
{إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ (١)وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا (٢)فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا (٣)} (نصر، 1-3)
«وقتی که فتح و پیروزی از جانب خدا رسید و مردم را دیدی که در دین خدا، دسته‌دسته وارد می‌شوند، پروردگارت را به پاکی یاد کن و طلب آمرزش کن. همانا او پذیرنده توبه است.»
عمر رضی الله عنه از ابن عباس در مورد این سوره پرسید؟ ابن عباس گفت: اعلام فرا رسیدن اجل پیامبر بود. عمر گفت: من نیز همین را می‌دانم[6]. و در روایت طبرانی آمده است که ابن عباس می‌گوید: این سوره خبر فرا رسیدن مرگ پیامبر خدا را به ایشان داد. بنابراین، آن حضرت پس از آن، خود را برای سفر آخرت آماده نمود.[7]
2- احادیثی که اشاره به وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم دارند
الف – عایشه می‌گوید: در حالی که تمامی زنان پیامبر نزد ایشان جمع بودند، فاطمه آمد، راه رفتنش شبیه راه‌رفتن پدرش بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به او خوش آمد گفت و او را کنار خود نشاند و در گوشش نجوا کرد. فاطمه به گریه افتاد؛ سپس دوباره در گوشش نجوا کرد او خندید. من به فاطمه گفتم: پیامبر از میان این همه با تو نجوا کرد، آن گاه تو گریه می‌کنی؟ وقتی از آنجا برخاست من به او گفتم پیامبر با تو در مورد چه چیزی نجوا کرد؟ فاطمه گفت من راز رسول خدا را فاش نمی‌کنم. عایشه می‌گوید: پس از وفات پیامبر به فاطمه گفتم: به حقی که بر تو دارم مرا از نجوای پیامبر با خبر ساز گفت: اکنون اشکالی ندارد آن گاه گفت: پیامبر در نجوای اول به من گفت: جبرئیل در سال‌های گذشته یکبار قرآن را با من تکرار نمود و امسال دوبار آن را تکرار کرد، فکر می‌کنم اجلم نزدیک شده است؛ پس از خدا بترس و صبر را پیشه ساز. بنابراین، من گریه کردم؛ سپس در نجوای دوم فرمود: آیا دوست نداری که سردار زنان این امت شوی؟ بنابراین من خندیدم.[8]
این حدیث از نزدیک شدن زمان مرگ پیامبر خبر می‌داد. البته آن حضرت این راز را فقط با دختر خود در میان گذاشت و از این راز هیچ کسی از مسلمانان قبل از وفات پیامبر اطلاعی نداشت.[9]
ب – جابر می‌گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را در روز دهم ذیحجه سوار بر شترش دیدم که می‌فرمود: احکام حجتان را از من فرا گیرید، شاید دوباره به حج نیامدم.[10]
امام نووی می‌گوید: این حدیث اشاره به خداحافظی و نزدیک شدن وفات ایشان داشت تا صحابه فرصت را غنیمت بشمارند و امور دینی خود را با ملازمت بیشتری از ایشان فرا بگیرند و به خاطر همین است که این حج را حجه‌الوداع نامیده‌اند.[11]
ابن رجب نیز می‌گوید: آن حضرت در اواخر عمرش، همواره اشاراتی مبنی بر نزدیک شدن وفات خود داشت؛ چنانکه در خطبه‌های حجه‌الوداع فرمود: مناسک حجتان را از من بیاموزید، شاید بعد از امسال مرا نبینید و با مردم خداحافظی می‌کرد. از این‌رو حج آن سال را حجه الوداع نامیدند.[12]
ج – ابوسعید خدری می‌گوید: پیامبر در خطبه‌ای فرمود: خداوند، بنده‌ای را بین انتخاب دنیا و آنچه نزد خدا است، مختار گذاشت. آن بنده آنچه را نزد خدا است، ترجیح داد و ابوبکر با شنیدن این سخن به گریه افتاد. ابوسعید می‌گوید: ما از گریه ایشان تعجب نمودیم بعداً متوجه شدیم که ایشان از ما بهتر متوجه منظور پیامبر شده است.[13]
حافظ ابن حجر می‌گوید: ابوبکر هدف پیامبر را از این سخن با توجه به بیماری وفاتش متوجه گردید و دانست که زمان مرگ او فرا رسیده است بنابراین، به گریه افتاد.[14]
د – عباس ابن عبدالمطلب می‌گوید: در خواب دیدم که زمین به وسیله ریسمان‌های محکمی به سوی آسمان کشیده می‌شود. خوابم را برای پیامبر بازگو نمودم. فرمود: زمان مرگز برادرزاده‌ات نزدیک شده است.[15]
ه‍ - همچنین هنگامی که معاذ را برای اعزام به یمن بدرقه می‌کرد، فرمود: ای معاذ! شاید بعد از امسال مرا نبینی و گذرت از کنار قبر و مسجدم بیفتد. معاذ با شنیدن این سخن به گریه افتاد. پیامبر فرمود: گریه نکن؛ زیرا گریه از طرف شیطان است.[16]
بیماری پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم
1- ابتدای بیماری
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بعد از اینکه از حج برگشت، باقیمانده ماه ذیحجه و ماه محرم و صفر را در مدینه گذراند و در این فرصت، به تجهیز لشکر اسامه جهت اعزام به بلقاء و فلسطین پرداخت و فرماندهی این لشکر را که متشکل از مهاجران و انصار بود و حتی ابوبکر و عمر در آن حضور داشتند، به اسامه که جوانی هجده ساله بود، سپرد. برخی به خاطر کم سن و سال بودن او از پیامبر خواستند تا کسی دیگر را به عنوان فرمانده‌ی لشکر تعیین کند، اما پیامبر نپذیرفت[17] و فرمود کسانی که به امارت او اعتراض می‌کنند، قبل از این به امارت پدرش نیز اعتراض نموده‌اند. به خدا سوگند که او شایسته این امارت و همچون پدرش محبوب‌ترین فرد نزد من است.[18]
مردم آمادگی لازم را برای پیوستن به لشکر اسامه پیدا می‌نمودند که بیماری پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  به وفات ایشان انجامید، اما درفاصله ی بیماری تاوفاتشان حوادثی رخ داد که اکنون به ذکر حوادث این دوره می‌پردازیم:
الف – پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و زیارت قبور شهیدان احد در بقیع:
ابومویهبه، غلام آزاد شده پیامبر می‌گوید: پیامبر در نیمه شبی به من گفت: ای ابومویهبه! به من دستور داده شده است تا نزد اهل بقیع بروم و برای آنان طلب آمرزش نمایم؛ پس مرا همراهی کن و من همراه ایشان رفتم. هنگامی که در وسط قبرستان قرار گرفت، فرمود: سلام خدا بر شما قبرنشینان. آنچه شما در آن بسر می‌برید، بهتر از چیزی است که مردم در آن بسر می‌برند. فتنه‌ها چون پاره شب سیاه، یکی بعد از دیگری هجوم آورده‌اند و فتنه‌هایی که می‌آیند، بدتر از گذشته‌اند. ابومویهبه می‌گوید: آن گاه پیامبر رو به من کرد و گفت: به من در میان کلیدهای خزانه‌های دنیا و بهشت، حق انتخاب داده شد؛ پس من از میان دنیا، بهشت و ملاقات پروردگارم را انتخاب نمودم. سپس برای اهل بقیع استغفار نمود و برگشت. بعد از آن بیماری پیامبر که به وفاتش انجامید، شروع شد.[19]
همچنین عقبه بن عامر جهنی می‌گوید: پیامبر بعد ار هشت سال از شهادت کشته شدگان احد، بر آنان نماز خواند و حالتی داشت که گویا با مردگان و زندگان، خداحافظی می‌کرد؛ سپس بر منبر رفت و گفت: من پیشاپیش و گواه بر شما خواهم بود و وعده ما بر حوض است و افزود که من می‌دانم که شما مبتلا به شرک‌ورزی نمی‌شوید، اما ترس من این است که در دنیا طلبی با یکدیگر رقابت نمایید. عقبه می‌گوید: این آخرین مرتبه‌ای بود که من به آن حضرت می‌نگریستم.[20]
ب - سپری نمودن ایام بیماری در خانه عایشه به اجازه سایر همسران:
عایشه می‌گوید: هنگامی که بیماری پیامبر شدت گرفت با اجازه همسرانش در حالی که عباس و مردی دیگر زیر شانه‌هایش را گرفته بودند و توانایی راه‌رفتن را نداشت به خانه من آورده شد و در آنجا بستری گردید و در خانه من بیماری‌اش شدت گرفت. آن گاه فرمود: از آب هفت مشکیزه که هنوز باز نشده‌اند، بر من آب بریزید تا بتوانم با مردم ملاقات نمایم. عایشه می‌گوید: ما او را داخل تشت بزرگی که متعلق به حفصه بود نشاندیم و بر جسم ایشان آب ریختیم تا اینکه فرمود: بس است. آن گاه نزد مردم رفت و خطبه‌ای ایراد نمود و برای مردم نماز خواند.[21]
عایشه می‌گوید: من تا کنون کسی را ندیده بودم که بیماری این قدر بر او فشار بیاورد.[22]
ابن مسعود می‌گوید: نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رفتم و دستی بر جسمش کشیدم و متوجه شدم که دچار تب شدیدی شده است. گفتم ای رسول خدا! شما دچار تب شدیدی شده‌اید. فرمود: بلی. من دچار دو برابر تبی که شما دچار آن می‌شوید، می‌شوم. گفتم:آیا به خاطر اینکه به شما دو برابر پاداش می‌رسد؟ فرمود: بلی. سپس گفت: هر مسلمانی که دچار بیماری یا مصیبتی دیگر بشود، در مقابل آن گناهانش او از بین می‌روند، همانطور که برگ‌های درختان می‌ریزند.[23]
 
برخی از وصایای آن حضرت در ایام پایانی عمر
1- وصیت پیامبر در مورد انصار
عباس رضی الله عنه  از کنار گروهی از انصار گذشت که پس از شدت گرفتن بیماری پیامبر گریه می‌کردند. عباس گفت: چرا گریه می‌کنید؟ گفتند: به خاطر از دست دادن مجالس پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  آن گاه عباس نزد پیامبر رفت و ایشان را از آنچه دیده بود، مطلع ساخت. آن حضرت در حالی که پارچه سیاهی بر سرش پیچیده بود، بیرون شد و برای آخرین بار بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای خداوند فرمود: من شما را به رعایت حال انصار توصیه می‌کنم. آنها رازداران من هستند و حقی که بر عهده آنان بود، ادا نمودند و فقط حق خودشان مانده است؛ پس نیکی نیکوکارانشان را بپذیرید و از خطای خطاکارانشان بگذرید.[24]
این حدیث بیانگر میزان محبت انصار با پیامبر و بالعکس می‌باشد.[25]
1- دستور به اخراج مشرکان از شبه جزیره عربستان
بیماری پیامبر به تدریج شدت می‌گرفت تا جایی که در یک روز، چند بار دچار بیهوشی می‌گردید، اما با این وجود علاقه مند بود که از جانب امتش، اطمینان خاطر داشته باشد تا پس از مرگ ایشان دچار گمراهی نشوند بنابراین، خواست برای آنان نامه مفصلی بنویسد تا دچار اختلاف نشوند، اما به دلایلی از نوشتن آن صرف نظر نمود و آنچه را که می‌خواست بنویسد، به طور شفاهی به آنان توصیه نمود، از جمله اینکه فرمود: مشرکان را از شبه جزیره عربستان اخراج نمایید و به تجهیز و فرستادن لشکر اسامه بپردازید.[26]
3- نهی از اینکه قبرش به مسجدی تبدیل بشود
از آخرین وصیت‌های آن حضرت این بود که فرمود: خداوند یهود و نصارارا نابود سازد که قبور انبیای خود را به مساجد تبدیل کردند؛ سپس فرمود: دو دین با هم در سرزمین عرب باقی نخواهند ماند.[27]
4- گمان نیک داشتن در مورد خدا
جابر می‌گوید: سه روز قبل از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از ایشان شنیدم که فرمود: «گمانهایتان را نسبت به خدا نیک بگردانید.»[28]
5- وصیت در مورد نماز و بردگان
انس می‌گوید: وصیت پیامبر هنگام وفاتش این بود که فرمود «نماز و بردگانتان» تا جایی که صدایش در سینه حبس می‌شد و نمی‌توانست با زبان بگوید.[29]
6- خواب‌های نیک، بقایای نبوت هستند
عبدالله بن عباس می‌گوید: پیامبر در بیماری وفات، سرش را در حالی که بسته بود، از زیر لحاف در آورد و سه بار فرمود: بارالها! من پیامت را رساندم. سپس فرمود: چیزی از بشارت‌های نبوت باقی نمانده است مگر خواب‌های نیک که بندگان صالح می‌بینند؛ سپس گفت: آگاه باشید که من از قرائت در حال رکوع و سجده، منع شده‌ام پس وقتی به رکوع می‌روید، عظمت خدا را یاد کنید وهنگام سجده در دعا کردن بکوشید.[30]
7- توصیه به ابوبکر برای امامت نماز
هنگامی که بیماری رسول خدا شدت گرفت و وقت نماز فرا رسید و بلال اذان گفت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  به اطرافیان گفت به ابوبکر بگویید با مردم نماز بگزارد. گفتند: ابوبکر روحیه ایستادن در جایگاه شما و نماز گزاردن با مردم را ندارد، او دارای قلبی رئوف و مهربان است. پیامبر تا سه بار خواسته‌اش را تکرار نمود، آنها نیز پیشنهاد خود را تکرار نمودند. آن گاه پیامبر فرمود: شما مانند زنانی که با یوسف سر و کار داشتند، خلاف واقع را می‌گویید و فرمود: به ابوبکر بگویید که با مردم نماز بگذارد بالاخره ابوبکر امامت نماز را بر عهده گرفت. و نماز اقامه گردید. در آن اثنا پیامبر به کمک دو نفر در حالی که قادربه راه رفتن نبود، به مسجد آورده شد.
ابوبکر که متوجه قدوم پیامبر شد، خواست به عقب بیاید،پیامبر اشاره نمود که در جایت بایست و خود آن حضرت در کنار ابوبکر نشست. از اعمش پرسیدند:
آیا پیامبر نماز می‌خواند وابوبکر به نماز ایشان اقتدا نموده بود و مردم به ابوبکر اقتدا کرده بودند؟ اعمش با اشاره سر گفت: بلی.[31]
 
لحظه‌های پایانی زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم
1- روز دوشنبه در حالی که مردم صف بسته بودند و نماز فجر را پشت سر ابوبکر می‌خواندند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم پرده اتاقش را کنار زد و به مسلمانان نگریست چهره نورانی آن حضرت با دیدن یارانش که در مقابل پروردگار خویش ایستاده بودند، درخشنده‌تر شد، زیرا نتیجه دعوت و جهادش را نظاره‌گر بود و امتی را که تربیت کرده بود، مشاهده می‌کرد که چه در حضور پیامبر خود و چه در غیبت او به عبادت خدا مشغول هستند. این منظر بسیار جالب آسودگی خاطر پیامبر را به همراه داشت؛ زیرا ایشان موقعیتی را کسب نموده بود که کمتر پیامبران و داعیان قبل از ایشان به آن رسیده بودند و مطمئن گردید که ارتباط این امت با دین و عبادت خدا ارتباطی محکم و ناگسستنی است؛ پس جا داشت که قلب مهربان آن حضرت مملو از شادی گردد و چهره نورانی‌اش، نورانی‌تر گردد[32]؛ چنانکه برخی از حاضران می‌گویند: پیامبر پرده خانه عایشه را کنار زد و ایستاد و به ما نگاه کرد. چهره‌اش به صفحه مصحف می‌ماند و تبسمی بر لبانش نشسته بود و نزدیک بود از خوشحالی دچار فتنه شویم و گمان کردیم که پیامبر می‌خواهد به نماز ما بپیوندد، اما آن حضرت با دست اشاره نمود که نمازتان را تکمیل کنید؛ سپس به داخل حجره برگشت و پرده را انداخت.[33]
صحابه متفرق شدند، ابوبکر نیز نزد عایشه آمد و گفت: گویا حال پیامبر خوب شده است و امروز نوبت دختر خارجه است- همسر ابوبکر- و او در خارج از شهر در مکانی به نام «سنح» سکونت داشت.[34]
2- به سوی رفیق اعلی
سختی مرگ بر پیامبر فشار آورد، طوری که وقتی اسامه بر او وارد شد، نمی‌توانست سخن بگوید و فقط دستهایش را به سوی آسمان بلند می‌کرد و بعد بر اسامه می‌گذاشت و اسامه متوجه می‌گردید که برایش دعا می‌کند. عایشه، پیامبر را در آغوش گرفته بود. در این اثنا عبدالرحمن ابن ابوبکر در حالی وارد شد که مسواکی در دست داشت. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به مسواک او چشم دوخته بود. عایشه گفت: آن را برای شما بگیرم؟ با اشاره سر گفت: بلی. عایشه چوب مسواک را از برادرش گرفت و آن را جوید و نرم کرد و به پیامبر داد. ایشان مسواک را در دهان گرفت و مسواک زد و این جمله را تکرار نمود «فی الرفیق الاعلی»[35] یعنی دوست دارم به رفیق اعلی بپیوندم و دستش را مرتب در ظرف آبی که کنارش بود، فرو می‌برد و به چهره‌اش می‌مالید و می‌گفت: لا اله الا الله .... مرگ سختی‌هایی دارد تا اینکه چشم از دنیا فروبست و دستانش بی‌اختیار شدند[36]. و در روایتی آمده است که فرمود: بار الها! مرا در سختی‌های مرگ یاری نما.[37]
در روایت دیگری نیز آمده است که فاطمه در آن اثنا گفت: وای به درد و مصیبتی که دامنگیر پدرم شده است. پیامبر فرمود: پدرت بعد از امروز هیچ درد و مصیبتی نخواهد داشت. بنابراین، هنگامی که وفات نمود، فاطمه گفت: پدرم! دعوت حق را لبیک گفتی. بهشت فردوس جایگاه تو است. پدرم! خبر مرگ تو را به جبرئیل می‌دهیم ... و پس از تدفین به انس گفت: چگونه توانستید بر پیکر رسول خدا خاک بریزید.[38]
3- پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم چگونه دار فانی را وداع گفت؟
حاکم شبه جزیره عربستان و کسی که پادشاهان دنیا از او هراس داشتند و اطرافیان و رعیتش با کمال میل حاضر بودند تا جان‌ها، مال‌ها و فرزندان خود را فدای او سازند، در حالی چشم از دنیا فرو می‌بست که هنگام مرگ، حتی یک در هم و یک برده نیز نداشت و سرمایه‌اش در یک قاطر سفید رنگ و شمشیر و یک قطعه زمین خلاصه شد که آنها را نیز درراه خدا صدقه نمود[39]. و در حالی وفات نمود که هنوز زره وی در مقابل سی صاع جو، به دست مردی از یهود در گرو بود.[40]
بدین صورت آن حضرت در دوشنبه دوازدهم ربیع‌الاول سال یازدهم هجری بعد از زوال خورشید و در سن 63 سالگی دار فانی را وداع گفت[41] و این روز، روز بسیار وحشتناک و مصیبت باری برای مسلمانان محسوب می‌گردید[42]؛ چنانکه انس بن مالک می‌گوید: روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم وارد مدینه شد، روزی بسیار شاد و خوشحال کننده بود؛ اما روزی که وفات نمود، روزی بسیار ناخوشایند و تیره بود. ام أیمن که زنی از اصحاب رسول خدا است، گریه می‌کرد. گفتند: چرای برای پیامبر گریه می‌کنی؟ گفت: من می‌دانستم که روزی پیامبر خواهد مرد، اما من به خاطر اینکه دیگر از آسمان برای ما وحی نخواهد آمد، گریه می‌کنم.[43]
4- عمق فاجعه و موضع‌گیری ابوبکر
ابن رجب می‌گوید: با وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مسلمانان سخت پریشان و وحشت زده شدند. برخی بیهوش بر زمین افتادند و زبان عده‌ای لال شد و گروهی مرگ ایشان را انکار می‌کردند.[44]
قرطبی می‌گوید: بزرگ‌ترین مصیبت، مصیبت در دین است... پیامبر فرمود: هر گاه دچار مصیبتی می‌شوید، روز مردن مرا به خاطر بیاورید؛ چون مصیبتی بزرگ‌تر از آن وجود ندارد.[45]
حقا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم راست گفته‌اند؛ زیرا برای مسلمانان هیچ مصیبتی تا قیامت بزرگ‌تر از وفات پیامبر نخواهد بود و با وفات ایشان، وحی آسانی منقطع گردید؛ نبوت خاتمه یافت و مرتدان عرب سر بر آوردند.[46]
از جمله کسانی که مرگ پیامبر را انکار نمودند، عمر بن خطاب بود. او می‌گفت: رسول خدا نمرده است؛ بلکه مانند موسی نزد خدا رفته است و همان‌طور که موسی بعد از چهل روز برگشت پیامبر نیز باز خواهد گشت و کسانی را که معتقد به مرگ ایشان هستند، گردن خواهد زد.[47]
ابوبکر وقتی خبر وفات پیامبر را شنید، از «سنح» (بیرون شهر مدینه) با اسبش شتابان آمد و بدون اینکه با کسی سخن بگوید، بلافاصله به هجره عایشه رفت و روپوشی که چهره پیامبر با آن پوشیده بود را برداشت و بوسه‌ای بر صورتش زد و گریست؛ سپس گفت: پدر و مادرم فدایت باد؛ دو بار نخواهی مرد. مرگی که خدا در سرنوشت شما نوشته بود، همین است.[48]
آن گاه ابوبکر از حجره بیرون شد و عمر را با عصبانیت، مشغول گفتگو با مردم مشاهده کرد که مرگ پیامبر را انکار می‌نمود. ابوبکر گفت عمر! بنشین؛ سپس خود در میان مردم ایستاد و خطبه ایراد نمود و گفت: بدانید اگر کسی محمد را پرستش می‌کرده است، اکنون محمد مرد و از دنیا رفت و اگر خدا را پرستش می‌نموده‌اید، او زنده است و نخواهد مرد. آن گاه این آیه را تلاوت نمود.
{وَمَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئًا وَسَیجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرِینَ (١٤٤)} (آل‌عمران، 144)
عمر رضی الله عنه می‌گوید : وقتی ابوبکر این آیه را تلاوت نمود، پاهایم بی‌اختیار گردید و نقش زمین شدم و تازه یقین نمودم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم وفات نموده است.[49]
پس خداوند، صدیق اکبر را مشمول رحمت خویش قرار دهد که مصیبت‌های زیادی را از این امت، دفع نمود و آتش فتنه‌های زیادی را خاموش کرد به حل نمودن مشکلات فراوانی با ارائه دلیل براساس قرآن و سنت پرداخت بنابراین، صحابه نیز قدر زحمات صدیق را دانستند و حبیب پیامبر را محبوب داشتند؛ زیرا حب او ایمان و بغض با او نفاق است.[50]
5- بیعت با ابوبکر
در میان صحابه، کسی شایسته‌تر از ابوبکر برای جانشینی پیامبر نبود بنابراین، به اتفاق آرای صحابه، ابوبکر در سقیفه بنی ساعده به جانشینی پیامبراکرم صلی الله علیه و سلم تعیین گردید تا شیطان راهی برای نفوذ درمیان صفوف به هم پیوسته اصحاب پیامبر و ایجاد تفرقه میان آنان نیابد. بنابراین، هنوز کفن و دفن پیامبر را انجام نداده بودند که یاران پیامبر همبستگی و وحدت کلمه را با انتخاب ابوبکر تحکیم بخشیدند[51]. درمورد خلافت ایشان در سیره ابوبکر، به تفصیل سخن خواهیم گفت.
6- غسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم
عایشه می‌گوید: هنگامی که می‌خواستند پیامبر را غسل دهند، با یکدیگر گفتند: آیا لباسهایش را بیرون بیاوریم یا اینکه همین‌ طور او را غسل دهیم؟ در آن اثنا خوابی بر آنان مسلط شد و از ناحیه حجره صدایی شنیدند که گفت: پیامبر را با لباس‌هایش غسل دهید؛ چنانکه همین کار را کردند عایشه می‌گوید: اگر این اتفاق الان می‌افتاد، ما زنان رسول خدا، نمی‌گذاشتیم کسی دیگر او را غسل دهد.[52]
آن گاه پیامبر را در سه قطعه پارچه یمنی، کفن نمودند که در میان آنها قمیص و عمامه وجود نداشت[53] و مسلمانان بر جنازه‌اش نماز خواندند؛ چنانکه ابن عباس می‌گوید: نخست مردان به تنهایی آمدند و بدون جماعت بر پیامبر نماز خواندند؛ سپس زنان و بعد از آن، بچه‌ها و بعد از آنها بردگان آمدند و نماز خواندند.[54]
ابن کثیر می‌گوید: این خبر متفق علیه است که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نماز جنازه با جماعت خوانده نشد.[55]
7- محل دفن و کیفیت قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  
مسلمانان درمورد محل دفن پیامبر دچار اختلاف گردیدند. برخی گفتند: در جایی که منبرش قرار دارد، دفن گردد و برخی گفتند: در بقیع و عده‌ای می‌گفتند: در مصلا دفن گردد[56]؛ چنانکه عایشه و ابن عباس می‌گویند: هنگامی که پیامبر وفات یافت، مردم بعد از غسل و تکفین ایشان، در مورد محل دفنش اختلاف نمودند. آن گاه ابوبکر گفت: من حدیثی از پیامبر اکرم به یاد دارم که فرمود: پیامبران در محلی که باید دفن شوند، می‌میرند. بنابراین، پیامبر را در همین جا که وفات یافته است، دفن نمایید[57]. گرچه صحت این حدیث، مورد اختلاف است، اما دفن پیامبر در محلی که وفات یافته بود، قطعی است.[58]
ابن کثیر می‌گوید: به تواتر به اثبات رسیده است که پیامبر در زاویه غربی حجره عایشه دفن گردیده است؛ سپس ابوبکر و آن گاه عمر نیز در کنار آن حضرت دفن گردیدند.[59]
برای قبر آن حضرت لحد گذاشتند و علما در مورد لحد گذاشتن و نگذاشتن اتفاق نظر دارند که هر دو مورد جایز می‌باشد. با این تفضیل که در زمین سخت نگذاشتن لحد و در زمین نرم گذاشتن آن بهتر است.[60]
علامه آلبانی می‌گوید: در قبر هم لحد گذاشتن و نگذاشتن جایز است، اما لحد گذاشتن به خاطر اینکه برای قبر پیامبر لحد گذاشتند، بهتر است؛ چرا که خداوند همیشه از دو چیز، بهترین را برای پیامبرش انتخاب می‌نماید[61]. و قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به صورت کوهان بود.[62]
جمهور علماء می‌گویند: قبر کوهان مانند، بهتر از قبر مسطح است؛ چنانکه ابن قیم پس از بحث مفصلی در این مورد می‌نویسد: قبور صحابه پیامبر نه زیاد بر جسته بود و نه هم سطح با زمین؛ چنانکه قبر خود آن حضرت و دو رفیقش (ابوبکر و عمر) نیز چنین حالتی دارد[63]. قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم کوهان مانند است و سنگ ریزه‌های قرمز رنگی بر آن قرار دارد بدون اینکه ساخته شده و یا با گل آمیخته شده باشد.[64]
ابن اسحاق در مورد کسانی که دفن آن حضرت را بر عهده داشتند، می‌گوید: علی، فضل، قثم (فرزندان ابن عباس) و غلام آزاد شده رسول خد، شقران، وارد قبر ایشان شدند. و نووی[65] و مقدسی[66] نام عباس را نیز ذکر کرده‌اند و نووی از اسامه بن زید و اوس بن خولی نیز سخن گفته است.[67]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در لحد گذاشته شد و در دهانه لحد خشت خام چیدند؛ سپس در حفره قبر، خاک ریختند و براساس رای اکثر مورخان، آن حضرت در شب چهارشنبه دفن گردید[68]؛ چنانکه ابن کثیر می‌گوید : مشهور است که آن حضرت در روز دوشنبه وفات نمود و در شب چهارشنبه دفن گردید.[69]
اشعاری که در رثای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم سروده شده است
1- مرثیه سرایی حسان
حسان بن ثابت که در حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم همواره با شعرهایش از پیامبر، اسلام و مسلمانان دفاع می‌نمود و با اشعار انقلابی خود، شبه جزیره عربستان را به تحرک وامی‌داشت، اکنون با تاثر از مرگ پیامبر، اشعاری غم‌انگیز در رثای آن حضرت سرود که تاریخ، آنها را برای ما و نسل‌های بعدی ثبت و ضبط نموده است که به ذکر بخشی از این اشعار می‌پردازیم:
چه شده است که چشمان تو نمی‌خوابد، گویا به آنها آسیبی رسیده است ... .
به خاطر هدایت‌گری که اکنون در قبر قرار گرفته است ... ای بهترین کسی که در زمین راه رفته‌ای و دیگر کسی همانند تو در زمین پیدا نخواهد شد.
خاک‌ها به جای تو به چهره من اصابت می‌کرد. ای کاش، من پیش از تو در گورستان بقیع دفن می‌شدم.
پدر و مادرم فدای کسی باد که روز دوشنبه دفن گردید، او نبی هدایتگر خدا بود.
من بعد از او بی‌خرد و حیران ماندم، ای کاش از مادر متولد نشده بودم...
آیا من بعد از تو در مدینه و در میان ساکنان آن بمانم! ای کاش سیاه ماری مرا نیش می‌زد و یا اینکه خدا، به همین زودی مرگ را به سراغ ما می‌فرستاد و قیامت را بر پا می کرد.
ای اولین فرزند مبارک آمنه که او را با پاکدامنی به دنیا آورد ... و نوری بود که دنیا را منور ساخت ... یقیناً هر کس ازاین نور مبارک استفاده نماید، راهیاب می‌شود.
پروردگارا! به کوری چشم حسودان، ما را با پیامبرمان در بهشت گردهم‌آور و جنت الفردوس را نصیب ما بگردان ....
به خدا! تا زنده‌ام بر نبی خود (محمد) خواهم گریست ...
وای بر انصار و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم که بعد از گذاشتن آن حضرت در لحد، زمین برای آنها تنگ شده و چهره‌هایشان به گونه‌ای سوخته و سیاه شده است که گویی بر آن سرمه سیاه پاشیده‌اند.
او از طایفه ما است (به خاطر آن که آمنه از بنی نجار بود) و قبرش نیز در میان ماست و نعمت‌های دیگری که از او به ما رسیده است را نمی‌توان انکار نمود.
خدا ما را با او گرامی داشت و هدایت کرد و در همه جا، یاران او قرار داد ...
درود خدا و فرشتگان پیرامون و همه نیکان بر احمد، مبارک باد.
به خدا! هیچ مادری مانند رسول هدایتگر خدا، فرزندی به دنیا نیاورده است ...
هیچ یکی از بندگان خدا، از او وفادارتر به وعده و مهربانتر به همسایه نبوده است.
ای بهترین انسان‌ها! من در نهری به سر می‌بردم، اما اکنون همانند انسان گم گشته تشنه‌ای گردیده‌ام.»[70]
2- اشعار ابوبکر رضی الله عنه در رثای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم
«هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را افتاده در روی زمین دیدم، خانه‌ها با وجود وسعت برایم تنگ و کوچک شد.
قلبم به خاطر مرگش ترسید و استخوانهایم تا زنده‌ام، شکستند.
ای ابوبکر! وای بر تو، دوست تو مرده و صبر تو کم گردیده است.
ای کاش قبل از وفات دوستم، می‌مردم و در لحد بودم و بر من تخته سنگهایی گذاشته می‌شد.»[71]
3- اشعار ابوسفیان بن حارث در رثای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم
بیدار ماندم و شب سپری نمی‌شد؛ زیرا شب برای کسی که به مصیبتی گرفتار شده است، طولانی می‌شود.
گریه به من کمک کرد و اینها در برابر مصیبتی که به مسلمانان رسیده بود، چیزی نیستند. مصیبت ما بسیار بزرگ بود در آن شامگاهی که گفتند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم وفات نموده است.
زمین نیز به گونه‌ای برای ما تنگ شد که نزدیک بود ما در میان دو طرف آن کوبیده شویم.
ما وحی الهی را که جبرئیل صبح و شام با آن می‌آمد، از دست دادیم. این مصیبت به قدری بزرگ است که اگر به خاطر آن، تمامی انسان‌ها بمیرند، شایسته است.
پیامبری در میان ما بود که به وسیله وحی و سخنان خود، شک و شبهه را از بین ما می‌زدود.
و ما را راهنمایی می‌کرد و چون درمیان ما بود، هیچ سرزنشی متوجه ما نبود.
ای فاطمه! چه گریه کنی چه گریه نکنی، قبر پدرت سرور تمام قبرهاست و در آن سردار جامعه انسانی و پیامبر خدا قرار گرفته است.[72]
4- اشعار صفیه بنت عبدالمطلب در رثای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  
ای رسول خدا! تو امید ما بودی و تو نسبت به ما مهربان بودی نه جفا پیشه.
تو مهربان، هدایتگر و معلم بودی و هر گریه کننده‌ای باید امروز بر تو گریه کند.
به خدا! من به خاطر فقدان پیامبر صلی الله علیه و سلم گریه نمی‌کنم، اما به خاطر فتنه‌ایی که بعد از او می‌آیند، گریه می‌کنم.
وقتی به یاد پیامبر و اموری که بعد از او اتفاق خواهد افتاد، می‌افتم، گویی بر قلبم آهن داغی گذاشته‌اند.
ای فاطمه! رحمت خدا بر جسم مبارکی باد که اکنون در یثرب و زیر خاک قرار دارد.
خودم، پدر، مادر، خویشاوندانم و اموالم فدای رسول خدا باد.
تو به حق راست گفتی و رسالت خود را صادقانه ابلاغ نمودی و در حالی مردی که کسی کمرت را خم نکرد و شادمان بودی.
چنانچه خدا پیامبر را در این دنیا باقی می‌گذاشت، ما سعادتمند بودیم، اما هر چه او بخواهد، بهتر است. سلام خدا بر تو باد و شادمان در بهشت جاودان جای گیری.»[73]


[1]- السیرة النبویه، ابی شهبه، ج 2، ص 587.
[2]- مرض النبی و وفاته، خالد ابوصالح، ص 33.
[3]- تفسیر قرطبی، ج 2، ص 222.
[4]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 53.
[5]- البدایه و النهایه، ج 5، ص 189.
[6]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4430.
[7]- محمع الزوائد، ج 9، ص 26.
[8]- بخاری، کتاب الاستیذان، شماره 6285-6286.
[9]- مرض النبی و وفاته، ص 35.
[10]- مسلم، کتاب الحج، شماره 1297.
[11]- شرح النووی علی صحیح مسلم، ج 9، ص 45.
[12]- الطائف المعارف، ص 105.
[13]- بخاری، فضائل الصحابه، شماره 3654.
[14]- فتح الباری، ج 7 ص 16.
[15]- مجمع الزوائد، ج 9 ص 24.
[16]- همان، ص 22.
[17]- السیرة النبویه الصحیحه، ج 2، ص 552.
[18]- البخاری، کتاب فضائل اصحاب النبی، ج 4، ص 213.
[19]- المستدرک، حاکم، ج 3، ص 55-56.
[20]- البخاری، کتاب الجنائز، باب الصلاة علی الشهید، شماره 1344.
[21]- همان، کتاب الوضوء شماره 198.
[22]- صحیح السیره النبویه، ص 695.
[23]- بخاری، کتاب المرض، باب شدة المرض، شماره 5647.
[24]- بخاری، مناقب الانصار، شماره 3799.
[25]- مرض النبی و وفاته، ص 65.
[26]- بخاری، کتاب الجهاد و السیر، شماره 3035.
[27]- بخاری، کتاب الصلاة، شماره 435 – صحیح السیرة النبویه، ص 712.
[28]- مسلم، کتاب الجنه، ج 4، ص 2208، شماره 2697.
[29]- سنن ابن ماجه، کتاب الوصایا، ج 2، ص 900-901، شماره 2697.
[30]- مسلم، کتاب الصلاه، ج 1، ص 348، شماره 207.
[31]- بخاری، کتاب الاذان، شماره 712.
[32]- السیرة النبویه، ندوی، ص 401.
[33]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 448.
[34]- السیرة النبویه، ابی شبهه، ج 2، ص 593.
[35]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4437.
[36]- همان، شماره 4449.
[37]- الترمذی، کتاب الجنائز، شماره 978.
[38]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4462.
[39]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4461.
[40]- السیرة النبویه، ندوی، ص 403.
[41]- مسلم، کتاب الفضائل، ج 4، ص 1825.
[42]- السیرة النبویه، ندوی ص 404.
[43]- مسلم، ج 4، ص 1907.
[44]- لطائف المعارف، ص 114.
[45]- السلسلة الصحیحه، آلبانی، شماره 1106.
[46]- تفسیر قرطبی، ج 2، ص 176.
[47]- السیره النبویه، ابوشهبه، ج 2، ص 594.
[48]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4452.
[49]- همان، شماره 4454.
[50]- مرض النبی و وفاته، ص 24.
[51]- السیرة النبویه، ندوی، ص 406.
[52]- المستدرک الحاکم، ج 3، ص 59-60.
[53]- مختصر سیرة الرسول، ص 37.
[54]- دلائل النبوه، ج 7، ص 250 – سنن ابن ماجه، شماره 1628.
[55]- البدایه و النهایه، ج 5، ص 232.
[56]- الموطا، شماره 545.
[57]- صحیح السیرة النبویه، ص 727.
[58]- مرض النبیr و وفاته، ص 160.
[59]- البدایه و النهایه، ج 5، ص 238.
[60]- المجموع، نووی، ج 5، ص 287.
[61]- مرض النبی و وفاته، ص 160.
[62]- زاد المعاد، ج 1، ص 524.
[63]- تهذیب السنن، ابن قیم، ج 4، ص 338.
[64]- السیره النبویه، ابن هشام، ج 4، ص 321.
[65]- تهذیب الاسماء، ص 23.
[66]- مختصر السیره، ص 35.
[67]- مرض النبیr و وفاته، ص 173.
[68]- تهذیب الاسماء، نووی، ص 23.
[69]- البدایه و النهایه، ج 5، ص 37 – صحیح السیرة النبویه، ص 728.
[70]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 4، ص 329.
[71]- المستطرف، ابتیهی، ص 366.
[72]- الاکتفاء، کلامی، ج 2، ص 456.
[73]- تفسیر قرطبی، ج 4، ص 219-220.




برگرفته از:
الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.
 
مصدر:
سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حسن بصري، جواني را ديد كه در حال بازي با سنگريزه‌ها، مي‌گفت: ‌«اللّهُمَ زَوِّجْني الْحُورَ الْعِين‌» (پرودگارا! به من حور عين عطا كن). گفت: ‌«بِئْسَ الْخاطِبُ أنت‌» (بد خواستگاري هستي!) از خدا، در حالي حور عين مي طلبي كه با سنگ ريزه ها بازي مي‌كني؟!

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 12225
دیروز : 3293
بازدید کل: 8247570

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010