Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم كه فرمودند:

"لا تصاحب إلا مؤمنا، ولايأکل طعامک إلا تقي" (صحيح – ابن ماجة 7341)،

يعنى: "تنها با مؤمن دوستي کن و کسي بجز انسان متقي از غذاي شما نخورد".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>سیره نبوی>غزوه تبوک

شماره مقاله : 3483              تعداد مشاهده : 463             تاریخ افزودن مقاله : 17/6/1389

غزوة تبوک (عسره) در سال 9 هجری
 
تاریخ، نامها و انگیزه‌های این جنگ
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در رجب سال نهم هجری[1] یعنی شش ماه بعد از محاصره طائف، مدینه را به قصد غزوه تبوک ترک نمود.[2]
علّت نامگذاری این غزوه تبوک این بود که لشکر مسلمانان تا چشمه‌ای به نام تبوک پیش رفت؛ چنانکه در صحیح مسلم روایتی از معاذ بن جبل آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: شما فردا در وقت ظهر به چشمه‌ای به نام تبوک خواهی رسید؛ پس از آن ننوشید تا به شما بپیوندم.[3]
این غزوه را نیز غزوه عسره می‌نامند؛ چنانکه قرآن درباره این غزوه می‌فرماید:
{ لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِی وَالْمُهَاجِرِینَ وَالأنْصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَه الْعُسْرَه مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ یزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِیمٌ (١١٧)}(توبه، 117)
«خداوند توبه پیامبر و مهاجران و انصار را پذیرفت. آنهایی که در روزگار سختی و شرایط دشواری از پیامبر پیروی کردند. بعد از آنکه دلهای دسته‌ای از آنان، اندکی مانده بود که منحرف بشود، بازهم خداوند توبه آنان را پذیرفت؛ چرا که خداوند بسیار رئوف و مهربان است.»
چنانکه در صحیح بخاری نیز از ابوموسی اشعری روایت شده است که می‌گوید: مرا گروهی از اطرافیانم که با پیامبر در غزوه عسره یعنی همان غزوه تبوک همراه بودند، نزد آن حضرت فرستاد تا برای آنان از ایشان، مرکب درخواست نمایم.
بخاری نیز این غزوه را با این نام ذکر کرده است: (باب غزوه تبوک و هی غزوه العسره.)[4]
عسره یعنی سختی و تنگدستی و این غزوه را به خاطر آن عسره نامیدند که مسلمانان به خاطر گرمای شدید و مسافت طولانی ونداشتن امکانات کافی، مشقتهای زیادی را متحمل شدند[5]؛ چنانکه عبدالرزاق به نقل از عمر بن عقیل، حوادث این غزوه را این گونه توضیح می‌دهد:
آنها در گرمای شدید طافت فرسا، راه می‌پیمودند و به خاطر کمبود آب، شتران را ذبح می‌کردند تا از آبهای داخل شکم آنها کام خشکیده خود را مرطوب نمایند.[6]
چنانکه عمر فاروق در مورد میزان تشنگی آن روز می‌گوید: ما با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در گرمای سختی به قصد تبوک حرکت نمودیم و در اثنای راه در مکانی فرود آمدیم و دچار تشنگی شدیدی شدیم؛ به گونه‌ای که اگر یکی از ما برای قضای حاجت می‌رفت، نمی توانست برگردد. توان نگهداری گردنهای خود را از دست دادیم؛ چنانکه برخی شترهای خود را ذبح می‌کردند و شکمبه‌های آنان را می‌فشردند و آنرا بر سینه و شکم خود می‌گذاشتند.[7]
همچنین این غزوه را نیز فاضحه می‌گویند یعنی رسواکننده؛ چراکه به رسوایی منافقان انجامید و نفاق آنها به خاطر شرکت نکردن در این غزوه آشکار گردید.[8]
تبوک در شمال حجاز و به فاصله 778 مایلی مدینه واقع شده است و در آن زمان متعلق به قضاعه و تابع دولت روم بود.[9]
اسباب غزوه تبوک
مورخان اسباب و انگیزه‌های متعددی برای این جنگ یادآور شده‌اند. آنان بر این عقیده‌اند که توسط نبطی‌هایی که از شام به مدینه روغن می‌آوردند، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم خبر رسید که رومیها لشکر بزرگی با همکاری طوایف لحم، جذام و دیگر عربها فراهم نموده‌اند و قصد یورش به مدینه را دارند و دسته‌های نخست آن تا بلقا رسیده است پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بر آن شد تا بر دشمن پیشگام باشد و برای این منظور به راه افتاده‌اند.[10]
اما ابن کثیر بر این عقیده است که غزوه تبوک انگیزه‌ای جز ادای فریضه جهاد و نبرد با کفار نداشت. بنابراین، پیامبر قصد نبرد با رومیها را نمود که از سایر کفار آن زمان به پیامبر نزدیک‌تر بودند تا به این آیه جامه عمل بپوشاند که می‌گوید:
{یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْیجِدُوا فِیكُمْ غِلْظَه وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (١٢٣)} (توبه، 123)
«ای مؤمنان، با کافرانی که نزدیک شما هستند، بجنگید تا از شما غلظت و درشتی ببینند و بدانید که خدا با پرهیزکاران است.»
امّا عقیده ابن کثیر درست به نظر می‌رسد؛ چراکه مسلمانان در این آیه موظف به نبرد با تمام کافران شده‌اند، به ویژه کافران اهل کتاب که بیشتر از سائرین برای مسلمانان ایجاد مزاحمت می‌نمودند.[11]
این انگیزه با آنچه دیگر مورخان نوشته‌اند که رومیها قصد یورش به مدینه را داشتند، تضادی ندارد؛ زیرا اگر رومیها چنین عزمی بکنند، به خاطر آن است که از جانب مسلمانان تهدید می شدند.
از روایت عمر بن خطاب نیز چنین استنباط می‌گردد که مسلمانان به شدت از ناحیه غسان تحت تهدید وترس به سر می‌بردند؛ چنانکه عمر می‌گوید: روزی که نوبت همکار من رسید. هنگامی که از محضر پیامبر برگشت و من در خواب بودم، در خانه‌ام را محکم کوبید و گفت: اتفاق بزرگی رخ داده است. گفتم: غسان حمله کرده‌اند؟ گفت: از این هم بزرگ‌تر است و افزود که پیامبر، زنانش را طلاق داده است.[12]
 
انفاق در غزوه تبوک و شوق صحابه برای جهاد
از آنجا که قرار بود این غزوه در منطقه‌ای دوردست اتفاق بیفتد و لشکر اسلام از امکانات کمی بهره‌مند بود، بنابراین پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مسلمانان را به انفاق در راه خدا تشویق نمود و پاداش چنین انفاقی را نیز بیان داشت.
بر این اساس هر یک از صحابه به اندازه توان خود انفاق کردند و در این غزوه عثمان از دیگران، گوی سبقت را ربود[13]؛ چنانکه عبدالرحمان بن حباب می‌گوید: در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مسلمانان را برای انفاق بر لشکر عسره، تشویق می‌نمود، عثمان ابن عفان برخاست و گفت: ای رسول خدا! من صد شتر با تمام تجهیزات در راه خدا انفاق می‌نمایم. پیامبر با تشویق و ترغیب ادامه داد و از مردم برای تجهیز این لشکر کمک درخواست می‌نمود. باز دوباره عثمان برخاست و گفت: من دویست شتر با تمامی تجهیزات در راه خدا انفاق می‌نمایم و برای بار سوم وقتی رسول خدا تشویق نمود و از مردم کمک درخواست نمود، عثمان برخاست و گفت: من سیصد شتر با تمامی تجهیزات در راه خدا انفاق می‌نمایم. راوی می‌گوید: پیامبر در حالی از منبر پائین می‌آمد که می‌گفت: عثمان بعد از امروز هر کاری بکند، برایش ضرری ندارد و این جمله را دو بار تکرار فرمود.[14]
در روایت دیگری عبدالرحمان بن مره می‌گوید: هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برای لشکر عسره، کمک جمع‌آوری می‌نمود، عثمان هزار دینار به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم تحویل داد. آن حضرت آنها را با دستش زیرورو می‌کرد و‌ می‌گفت: ابن عفان بعد از این هر کاری بکند، ضرر نخواهد کرد و این سخن را چندین بار تکرار نمود.[15]
عمر رضی الله عنه نیز نصف دارایی خود را آورده بود و گمان می‌کرد بر ابوبکر پیشی گرفته است؛ چنانکه می‌گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از ما کمک طلبید. من در آن روزها مال داشتم. با خود گفتم: امروز از ابوبکر سبقت خواهم گرفت. بنابراین، نصف دارایی خود را آوردم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم پرسید: برای زن و بچه‌هایت چه گذاشته‌ای؟ گفتم: همین مقدار را برای آنها گذاشته‌ام. بعد از آن ابوبکر با تمام دارایی‌اش آمد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ، از او پرسید: برای زن و فرزندانت چه گذاشته‌ای؟ گفت: (اطاعت) خدا و پیامبرش را برای آنها گذاشته‌ام. با خود گفتم: هیچ گاه از تو پیشی نخواهم گرفت.[16]
همچنین روایت است که عبدالرحمان بن عوف، دوهزار درهم که نیمی از دارایی‌ او را تشکیل می‌داد، کمک کرد[17] و برخی دیگراز صحابه مانند: عباس، طلحه، محمد بن مسلمه و عاصم بن عدی نیز اموال هنگفتی، کمک نمودند.[18]
بدین صورت مسلمانان به این امر واقف گردیدند که از اموالی که در اختیار آنان قرار دارد، باید از آن استفاده نمود؛ چنانکه ثروتمندان صحابه توانستند ثابت نمایند که هر آنچه در توان داشته باشند، در راه خدمت به دین، انفاق خواهند نمود؛ انفاقی که برخاسته از میل و رغبت درونی خودشان است. مسلمانان ثروتمند، دارای تاریخ درخشانی هستند. آنان مال و اموال را در اختیار داشتند، نه اینکه آنان در اختیار اموال قرار گرفته بودند.
برای آنان همان طور که جهاد با نفس مطلوب بود، جهاد با مال نیز مدنظر بود و آنانی که تربیت شده بودند تا جانهای خود را فدا سازند، خیلی راحت حاضر بودند، اموال خود را در راه خدا فدا نمایند.[19]
از رقابت ثروتمندان صحابه در انفاق و بذل و بخشش، به تأثیر ایمان در وجود انسانهای مؤمن پی می‌بریم؛ چراکه ایمان موجب گردید تا آنان به مسابقه و رقابت در کارهای خیر و مقاومت در مقابل غریزه‌های نفسانی وادار گردند و این یکی از عواملی است که هر ملتی برای رسیدن به پیروزی بر دشمنان خود به آن نیازمند است؛ پس بهترین کاری که باید سرلوحه برنامه مصلحان و رهبران نهضتهای اسلامی قرار گیرد، غرس دین به معنای واقعی در وجود انسانها می‌باشد.[20]
فقرا و مستضعفان صحابه نیز از انفاق مال اندکی که در اختیار داشتند، دریغ نورزیدند و با احساس شرم آنچه در بساط داشتند، تقدیم نمودند؛ چنانکه ابوعقیل، نصف صاع خرما آورد و برخی بیشتر و کمتر آوردند و مورد تمسخر منافقان قرار گرفتند.
منافقان می‌گفتند: خداوند به صدقه این فرد نیازی ندارد و هنگامی که ثروتمندی مال هنگفتی می‌آورد، می‌گفتند: این به خاطر تظاهر، انفاق می‌کند؛ چنانکه خداوند عملکرد منافقان را این گونه بیان می‌نماید:
{الَّذِینَ یلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقَاتِ وَالَّذِینَ لا یجِدُونَ إِلا جُهْدَهُمْ (٧٩)} (توبه، 79)[21]
«کسانی که مؤمنان را که مشتاقانه بیش از اندازه به خیرات و صدقات می‌پردازند و مؤمنان (فقیر) را که به کمکهای مختصری دست می‌یازند، مورد تمسخر قرار می‌دهند، خداوند ایشان را مورد تمسخر قرار می‌دهد.»
بسیاری از مسلمانان فقیر که مالی برای انفاق و همچنین توشه‌ای برای شرکت در جهاد نداشتند، بسیار اندوهگین گردیدند؛ چنانکه عُلََبه بن زید، شبی را در نماز و گریه به صبح رساند و چنین می‌گفت: بارالها! امر به جهاد نمودی و بدان تشویق کرده‌ای و من چیزی ندارم که در کنار پیامبرت درجهاد شرکت کنم. بنابراین، من حقوقم را بر هر مسلمانی که در حق من ظلمی مرتکب شده است، صدقه می‌کنم و همه را می‌بخشم. آنگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به او اطلاع داد که خداوند تمامی گناهنش را آمرزیده است.[22]
براساس این داستان و محتوای آن علاوه بر اینکه نشانه‌هایی از اخلاص و محبت و شوق جهاد برای نصرت دین خدا و انتشار دعوت آن در زمین مشاهده می‌شود، از لطف خدا نیز که شامل مؤمنان مستضعف گردد، نیز سخن گفته شده است.[23]
یکی دیگر از این مستضعفان به نام واثله بن اسقع، حکایت خود را این گونه بیان می‌کند: هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ، مسلمانان را به سوی غزوه تبوک فراخواند، من نزد خانواده‌ام بودم. وقتی به مدینه آمدم، متوجه شدم که دسته‌هایی از صحابه بیرون شده بودند. در میان مردم به جستجو پرداختم و اعلان نمودم که چه کسی مرا بر مرکب خود سوار می‌نماید تا در عوض، سهم خود را از مال غنیمت به او بدهم؟ پیرمردی از انصار گفت: اگر تو را بر مرکب خود سوار نمایم و خوراک بدهم، سهمت از آن من است؟ گفتم: بلی. گفت که پس به نام خدا حرکت کن. بدین صورت من با او رهسپار تبوک شدم و همسفر بسیار خوبی برایم بود. وهنگامی که خداوند، ما را از غنایم برخوردار نمود[24]، سهم من چند شتر بود؛ آنها را از نزد او آوردم تا به او بدهم. او مرتب آنها را از جلو و عقب نگاه کرد؛ سپس گفت: اینها همان غنیمت بدست آمده است که با من شرط گذاشته‌ بودی؟ گفتم: بلی. گفت: عجب شتران فربه و خوبی است! آن گاه رو به من کرد و گفت: برادرزاده‌ام! شترانت را بگیر و برو، من سهم دیگری در نظر داشتم (هدفش اجر اخروی بود.)[25]
بدین صورت واثله برای برخورداری از اجر اخروی، از سهم خود در دنیا صرف‌نظر نمود، اما آن مرد انصاری نیز به این دلیل که واثله از ثواب و پاداش اخروی برخوردار گردد، او را بر مرکب خویش سوار نمود و به وی خوراک و توشه داد.
بنابراین، جامعه‌ای که براساس تعالیم الهی و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم تربیت شده است، دارای چنین مفاهیم ارزشمندی است و تمامی افراد این جامعه، براساس معیارهای اصیل اسلامی تربیت شده‌اند و اعضای آن مکمل یکدیگرند.[26]
اشعریها نیز به سرپرستی ابوموسی اشعری آمدند تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  آنها را جهت شرکت در غزوه، تجهیز نماید، اما پیامبر نتوانست آنان را تجهیز نماید و سرانجام فقط سه شتر در اختیار آنها گذاشت.[27]
آنان به قدری مشتاق شرکت در جهاد بودند که عده‌ای از فقرا و مستمندان و حتی بیماران که مشتاق جهاد در راه خدا بودند و نتوانستند شرکت نمایند، به گریه افتادند، تا اینکه خداوند این آیات را در حق آنان نازل فرمود:
{لَیسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلا عَلَى الْمَرْضَى وَلا عَلَى الَّذِینَ لا یجِدُونَ مَا ینْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٩١)وَلا عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَیهِ تَوَلَّوْا وَأَعْینُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلا یجِدُوا مَا ینْفِقُونَ (٩٢)} (توبه، 91 – 92)
«همچنین گناهی نیست بر کسانی که وقتی نزد تو آمدند تا آنان را بر مرکبی سوار کنی، تو گفتی مرکبی ندارم که شما را بر آن سوار کنم. ایشان برگشتند در حالی که چشمانشان از غم، پر از اشک بود، چون چیزی نداشتند که آن را صرف جهاد کنند.»
تصویر واقعی شوق و رغبت اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برای جهاد در راه خدا بیانگر میزان نگرانی مؤمنان صادقی است که شرایط شرکت در جهاد برای آنها فراهم نبود. اینها گرچه به خاطر تنگدستی یا بیماری و کهولت سن، نتوانستند در جنگ حضور یابند، امّا قلب آنان، همراه کاروان مجاهدان بود[28]؛ چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم خطاب به مجاهدان حاضر در غزوه، فرمود: اینک مردانی در مدینه هستند، که شما هر مسیر و دره‌ای را که پشت سر می‌گذارید، آنان نیز با شما حضور دارند. صحابه با تعجب پرسیدند: در حالی که آنها در مدینه هستند؟! پیامبر فرمود: در حالی که آنها در مدینه هستند و افزود: چون به خاطر عذر نتوانسته‌اند شرکت کنند.[29]
 
موضعگیری منافقان در غزوه تبوک
هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مردم را برای انفاق و خروج در راه خدا و به سوی غزوه تبوک فرا می‌خواند، منافقان بر این بودند تا به تضعیف روحیه مردم بپردازند و می‌گفتند: در این گرمای سخت، بیرون نروید و ... آن گاه خداوند، این آیات را نازل فرمود:
{فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَكَرِهُوا أَنْ یجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كَانُوا یفْقَهُونَ (٨١)فَلْیضْحَكُوا قَلِیلا وَلْیبْكُوا كَثِیرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا یكْسِبُونَ (٨٢)} (توبه، 81-82)
«خانه‌نشینان (منافق) از اینکه از رسول خدا واپس کشیده‌اند، شادمانند و نخواستند با مال و جان در راه یزدان جهاد و پیکار کنند و می‌گویند در گرما بیرون نشوید. بگو: گرمای آتش دوزخ خیلی بیشتر است اگر می‌فهمند؛ پس باید خیلی کم بخندند و زیاد گریه کنند. این پاداش آن چیزی است که آنها کسب نموده‌اند.»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در حالی که مشغول تجهیز لشکر برای اعزام به تبوک بود، خطاب به جد بن قیس گفت: ای جد! آیا در این سال برای جنگ با پادشاهان روم آماده‌ای؟ گفت: ای رسول خدا! به من اجازه بده و مرا دچار فتنه نساز؛ زیرا من در میان قوم خود معروف به کسی هستم که علاقه زیادی به زنان دارد و می‌ترسم که با دیدن زنان رومی، دچار فتنه شوم. پیامبر از او روبرگردانید و فرمود: به تو اجازه دادم؛ چنانکه در مورد او، این آیه نازل شد:
{وَمِنْهُمْ مَنْ یقُولُ ائْذَنْ لِی وَلا تَفْتِنِّی أَلا فِی الْفِتْنَه سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَه بِالْكَافِرِینَ (٤٩)} (توبه، 49)
«بعضی از آنان می‌گویند: به من اجازه بده و مرا دچار فتنه نساز. هان! آنها (با این کار خود) در فتنه افتادند و آتش دوزخ کافران را فرا می‌گیرد.»
علاوه بر ایشان افراد دیگری نیز نزد رسول خدا رفتند و به دروغ، عذرهایی آوردند و اجازه خواستند. آن حضرت به آنها اجازه داد؛ آن گاه خداوند، پیامبرش را اینگونه سرزنش نمود:
{عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یتَبَینَ لَكَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِینَ (٤٣)} (توبه، 43)
«خداوند تو را ببخشاید؛ چرا به آنان اجازه دادی. تا برایت آنانی که راست گفتند، مشخص شوند ودروغگویان را نیز بشناسی.»
علاوه بر آن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  خبر رسید که گروهی از منافقان در خانه سویلم یهودی گرد آمده‌اند تا مردم را از شرکت در جنگ بازدارند. پیامبر افرادی را مأموریت داد تا خانه سویلم را به آتش بکشند.[30]
این امر بیانگر مراقبت و اشراف کامل مسلمانان بر اوضاع و شناخت آنان از دسیسه‌ها و نقشه‌های یهودیان و منافقان بود؛ چراکه مسلمانان تمامی حرکتهای یهودیان و منافقان را زیرنظر داشتند و از اجتماعات و محافل خصوصی آنها و آنچه در آن می‌گذشت و از نقشه‌های دروغینی که برای بازداشتن مردم از شرکت در جنگ می‌کشیدند، با خبر می‌شدند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیز برای فتنه‌انگیزان تصمیم قاطع و تندی گرفت و برای نابودی مقر فتنه دستور به سوختن آن داد و این مأموریت توسط صحابه به اجرا گذاشته شد و این عملکرد پیامبر درس بزرگ ریاست برای مسئولان جامعه مسلمان که هرگاه با فتنه‌انگیزان و مراکز فساد روبرو شدند، بالفور با برخوردی قاطع، مانع فعالیتهای آنان گردند تا جامعه را ازگزند این گونه مراکز و افراد مصون نگه دارند و هرگونه تردید در برخورد با این نوع افراد خسارتهای جبران‌ناپذیری به رفاه و امنیت ملی وارد خواهند ساخت.[31]
قرآن کریم به موضعگیری منافقان قبل از غزوه بدر و در اثنا و بعد از آن پرداخته است؛ چنانکه اجازه خواستن و عذرتراشی و تخلف برخی را که عبدالله بن سلول نیز از جمله آنها است بیان داشته و فرموده است:
{لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَیهِمُ الشُّقَّه وَسَیحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ یهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (٤٢)} (توبه، 42)
«اگر غنایمی نزدیک و سفری سهل باشد، از تو پیروی می‌کنند و با تو می‌آیند، ولی راه دور و پرمشقت برای آنها ناشدنی است و به خدا سوگند می‌خورند که اگر می‌توانستیم با شما حرکت می‌کردیم (با این کار) خویشتن را تباه می‌کنند و خدا می‌داند که آنها دروغگویند.»
قرآن از موضعگیری منافقان و تخلف آنان به خاطر بعد مسافت و سختیهای سفر سخن گفته و بیان داشته است که ای محمد! اگر آنان را برای شرکت در کاری که برایشان منفعت دنیوی و مادی می‌داشت و یا برای سفری آسان‌تر فرا می‌خواندی، به طوریقین از تو اطاعت می‌کردند و می‌پذیرفتند.
پس در این آیه، موضعگیری منافقان قبل از خروج به غزوه و انگیزه‌های این موضع‌گیری بیان گردیده است؛ سپس خداوند موضعگیری‌ای را که آنان پس از بازگشت مسلمانان از غزوه اتخاذ خواهند کرد، بیان داشته و فرموده است:
{َسَیحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ یهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ}   
این آیه قبل از بازگشت مسلمانان از تبوک نازل گردید و خداوند پیشاپیش به مسلمانان خبر داد که منافقان نزد شما خواهند آمد و به دروغ سوگند می‌خورند که اگر می‌توانستند با شما برای جهاد بیرون می‌آمدند و می‌گویند: اگر عذر نمی‌داشتیم، هرگز از آمدن با شما تخلف نمی‌ورزیدیم.[32]
{یهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ } یعنی با سوگندهای دروغین خود را به هلاکت می‌اندازد و دنیا و آخرت خود را نابود می‌کنند؛ زیرا سوگند دروغین منجر به هلاکت می‌شود.[33]
سپس خداوند، پیامبرش را سرزنش می‌کند و می‌فرماید:
{عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یتَبَینَ لَكَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِینَ }.          
«خدا از تو بگذرد؛ چرا به آنان اجازه دادی تا برایت راستگویان از دروغگویان مشخص ‌گردیدند.»
مجاهد می‌گوید[34]: این آیه درمورد افرادی نازل گردید که گفتند: نزد پیامبر بروید و برای شرکت ننمودن در جنگ اجازه بگیرید. اگر به شما اجازه داد، شرکت نکنید و اگر هم اجازه نداد شرکت ننمائید. اینها گروهی از منافقان بودند که عبدالله بن ابی بن سلول، جدبن قیس ورفاعه بن تابوت نیز در میان آنها بود و تعدادشان سی و نه نفر بود و تمامی آنان، عذرهای دروغینی مطرح نمودند.[35]
این آیه کریمه شامل توبیخ مهربانانه‌ای به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به خاطر ترک اولی است که از دادن اجازه خودداری می‌نمود تا حالت آنان بیشتر و بهتر آشکار می‌گردید.[36]
سپس خداوند می‌فرماید:
{إِنَّمَا یسْتَأْذِنُكَ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیبِهِمْ یتَرَدَّدُونَ (٤٥) } (توبه، 45)
«بی‌تردید کسانی از تو اجازه می‌خواهند که به خدا و روز واپسین ایمان نمی‌آوردند ودلهایشان دچار شک و تردید شده و در حیرت و سرگردانی خود بسر می‌برند.»
این آیات، نخستین آیاتی است که به بیان حالت مؤمنان و منافقان در جنگ می‌پردازد[37] و خداوند به بیان صفات مؤمنان می‌پردازد و بیان می‌دارد که مؤمنانی که به خدا و روز واپسین ایمان دارند، برای ترک جهاد در راه خدا، اجازه نمی‌خواهد و بهانه نمی‌تراشند؛ بلکه این خصلت زشت از خصوصیات منافقان است که بدون عذر موجه، اجازه می‌خواهند. خداوند در مورد آنان می‌فرماید: {وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ} یعنی در دلهای اینان در مورد رسالت تو شک و شبهه وجود دارد {فَهُمْ فِی رَیبِهِمْ یتَرَدَّدُونَ }یعنی آنان در شک و شبهه خود متردد هستند؛ گاهی قدمی به جلو و گاهی قدمی به عقب می‌گذارند و هیچ گاه بر صراطی، ثابت و مستقیم نیستند.
بدین صورت غزوه تبوک از شروع آن، زمینه‌ای برای شناسایی منافقان و مؤمنان، فراهم ساخت. و دیگر راه پنهان کاری برای منافقان باقی نماند و نیز مسلمانان نیازی به مدارا با آنها نداشتند؛ زیرا منافقان با اسلوب و شیوه‌های مختلف با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و دعوتش مقابله کردند و سعی و تلاش آنان بر این بود تا مسلمانان را متقاعد سازند تا از شرکت در جنگ خودداری نمایند؛ جنگی که خدا و پیامبرش مردم را بدان فرا خوانده بودند؛ پس لازم بود که چهره واقعی منافقان را بنمایانند تا مسلمانان درصدد خنثی‌نمودن نقشه‌های آنان برآیند.[38]
 
اعلام خروج و بسیج لشکر
در یک اعلام عمومی، حرکت لشکر اسلام به سوی تبوک آغاز گردید؛ چنانکه لشکری بالغ بر سی هزار نفر در رکاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  رهسپار جبهه جنگ شد و قرآن کسانی را که درنگ نمودند، سرزنش نمود و فرمود: [39]
{یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِیلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیاه الدُّنْیا مِنَ الآخِرَه فَمَا مَتَاعُ الْحَیاه الدُّنْیا فِی الآخِرَه إِلا قَلِیلٌ (٣٨) } (توبه، 38)
«ای مؤمنان! شما را چه شده است که وقتی به شما می‌گویند: در راه خدا بیرون شوید، سستی می‌نمایید. آیا به زندگی دنیا در مقابل آخرت دل‌ خوش کرده‌اید؛ پس (بدانید که) زندگی دنیا در مقابل آخرت بسیار اندک است.»
قرآن از قشرهای مختلف امت اسلام خواست که در این جنگ شرکت نمایند و در این جنگ تفاوتی میان جوان و پیرو یا غنی و فقیر نیست؛ چنانکه فرمود:
{انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذَلِكُمْ خَیرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٤١) } (توبه، 41)
«چه سبک دوش هستید، چه سنگین بار، بیرون شوید و در راه خدا به وسیله مال و جانتان بجنگید، این کار برایتان بهتر است، اگر بدانید.»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  از مهاجران و انصار و سایر قبایل عرب و از اهل مکه لشکری متشکل از سی هزار نفر تشکیل داد و برخلاف معمول همیشگی که بنای کار بر پنهان‌کاری بود، در این جنگ از ابتدا هدف را مشخص نمود.[40]
بنابراین، بعضی از علما گفته‌اند که مسیر لشکر براساس اقتضای مصلحت، مخفی و یا آشکار می‌گردد.
از جمله اسباب و وسایلی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ناگزیر گردید که جهت لشکر را مشخص و برملا سازد، می‌توان به امور ذیل اشاره کرد:
1- دوری مسافت: از آنجا که هدف پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم این بود که به سوی بلاد روم لشکرکشی نماید و مسافت بسیار طولانی بود و منطقه‌ای که می‌بایست از آن عبور می‌کردند، بیابانهای بی‌آب و علف بود، از این رو لازم بود تا افراد سپاه با توجه به این مسائل توشه لازم و مرکبهای مناسب تهیه نمایند تا کمبود در این مسائل منجر به عدم دستیابی به هدف مورد نظر نشود.
2- تعداد زیاد سربازان دشمن و پیشرفته‌بودن ساز و برگ نظامی آنها: دشمنانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم قصد داشت به جنگ آنان برود، با دشمنانی که قبل از آن به رویارویی با آنان پرداخته بود، متفاوت بودند، چراکه آنان با لشکری قوی و با امکانات جنگی فراوان و تجربه‌ای عمیق، قصد رویارویی و نبرد داشتند.[41]
3- تنگدستی و قطحی‌ای که دامنگیر مسلمانان شده بود: این امر موجب گردید که مسیر مشخص شود تا هر کس براساس شرایط موجود، توشه راه خود و نفقه زن و بچه‌هایش را تدارک بیند.[42]
4- نیازی به پنهان‌کاری محسوس نمی شد؛ چراکه در شبه‌جزیره عربستان قدرتی وجود نداشت که برای لشکر اسلام ایجاد مزاحمت و یا با آن برابری نماید و تنها رومیها و مسیحیان عربی که تحت حمایت آنها در منطقه تبوک، دومه‌الجندل وعقبه زندگی می‌کردند، هنوز تحت سیطره اسلام در نیامده بودند.[43]
به کارگیری شیوه‌های مختلف از جمله در بعضی مواقع کتمان و یا آشار ساختن نقشه‌های نظامی و جنگی که می‌بایست از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم براساس اقتضای حالات یکی از آنان اتخاذ شود[44]. مسلمانان نیز بعد از اطلاع از مسیر لشکر، با سرعت برای شرکت در آن اعلام آمادگی نمودند و رسول خدا نیز آنان را به انفاق بر لشکر تشویق می‌نمود و می‌فرمود: هر کس بر لشکر عسره انفاق نماید، جایگاه او بهشت خواهد بود.[45]
آنگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم محمد بن مسلمه را در مدینه به عنوان جانشین خویش مقرر نمودو علی ابن ابی‌طالب را متولی امور خانواده خویش قرار داد و منافقان این گونه شایع کردند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به خاطر اینکه حضرت علی در زحمت نیفتد، او را از شرکت در جنگ تبوک معاف نموده است.
بنابراین، علی سلاح خود را برگرفت و به رسول خدا در حالی که در منطقه (جرف) بود، ملحق گردید[46] و گفت: ای رسول خدا! منافقان می‌گویند، چون شما راضی به زحمت من نبوده‌اید، مرا گذاشته‌اید. پیامبر فرمود: دروغ می‌گویند. من تو را جانشین خود در خانواده خود و خانواده‌ات گذاشته‌ام. آیا دوست نداری که جایگاه تو نسبت به من همان جایگاه هارون نسبت به موسی باشد؟ با این تفاوت که بعد از من پیامبری مبعوث نخواهد شد[47]، آن گاه علی به مدینه برگشت.[48]
 
 
 
 
هنگامی که مسلمانان به فرماندهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در ثنیه‌الوداع گرد آمدند، پیامبر اکرم امیران و فرماندهان لشکر را انتخاب نمود و به هر دسته‌ای پرچمی داد و بزرگ‌ترین پرچم جنگ را بدست ابوبکر صدیق و پرچم دوم را به دست زبیر سپرد.
همچنین پرچم قبیله‌ای را به اسید بن حضیر و پرچم خزرج را به ابودجانه داد و به هر یکی از عشیره‌ها پرچم جداگانه‌ای داد[49] و نگهبانی لشکر را در تبوک از روز نخست تا روزی که از آنجا برگشتند، به عباد بن بشر سپرد. او با گروه خود بر اطراف لشکر دور می‌زد و مواظف بود[50]. راهنمای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  در این غزوه، علقمه بن فغواء خزاعی بود که بر راههای تبوک به خوبی آشنایی داشت.[51]
در ارائه اطلاعات مربوط به چگونگی توزیع پرچمهای این غزوه، نظریه واقدی با دیگران متفاوت است و او متروک الحدیث است، اما با این حال در بخش سیره‌نگاری اطلاعات بسیار ارزشمندی ارائه می‌نماید.[52]
این غزوه، پیشرفت چشم‌گیری در تعداد جنگجویان به ویژه اسب‌سواران مشاهده می‌گردد. با دقت و توجه در تاریخ آغاز دعوت اسلام و تأسیس دولت اسلامی و تشکیل قوای نظامی به این نتیجه خواهیم رسید که آنان به پیشرفت فوق‌العاده به ویژه در عرصه نظامی نایل آمدند؛ زیرا تعداد جنگجویان مسلمان بعد از آنکه در میدان بدر فقط سیصد و سیزده نفر بودند و در غزوه احد تعداد آنها به هفتصد و در احزاب به سه هزار و در فتح مکه به ده هزار و در غزوه حنین به دوازده هزار نفر رسید، در غزوه تبوک تعداد آنها به بیش از سی هزار نفر رسید.
همچنین تعداد اسب‌سواران در غزوه بدرفقط دو نفر بود و در غزوه احد نیز تعداد قابل ملاحظه‌ای نبودند، اما بعد از گذشت چند سال تعداد آنها از ده هزار اسب هم گذشت. این پیشرفت سریع حاکی از انتشار اسلام در شبه‌جزیره عربستان و به ویژه در میان صحرانشینان می‌باشد؛ چون آنها بیشتر از دیگران به اسب‌سواری و پرورش اسبها علاقمند بودند.[53]
 
حوادثی که قبل از رسیدن به تبوک اتفاق افتاد
پس از بسیج لشکر و تقسیم مسئولیتها و توزیع پرچمها، لشکر بزرگ اسلام به فرماندهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم عازم تبوک گردید و منتظر کسانی که به تأخیر افتاده بودند، نماند. واگر نام یکی از کسانی که مانده بودند، نزد پیامبر برده می‌شد، می‌فرمود: اگر خیری در او باشد، به زودی به شما خواهد پیوست و اگر غیراز این باشد، خداوند شما را از دست او راحت نموده است.[54]
 
ماجرای ابوذر غفاری
ابن اسحاق می‌گوید: پیامبراکرم صلی الله علیه و سلم به راهش ادامه داد. برخی از افراد در مسیر راه از لشکر عقب می‌ماندند. وقتی نزد پیامبر نام آنها برده می‌شد، می‌فرمود: اگر در او خیری باشد، خداوند او را به شما ملحق خواهد ساخت و اگر غیر از این باشد، شما از دست او راحت شده‌اید تا اینکه ابوذر به خاطر کند روی شترش به تأخیر افتاد و به رسول خدا گفتند: ابوذر عقب‌مانده است. آن حضرت طبق معمول فرمود: اگر خیری در او باشد، خداوند او را به شما ملحق خواهد ساخت واگر غیر این باشد، شما از دست او راحت شده‌اید. ابوذر مدتی با شترش مدارا نمود، اما زیاد منتظر نماند و وسایل خود را از روی شتر پائین آورد و بر دوش خود گذاشت و پیاده دنبال لشکر به راه افتاد. پیامبر نیز در مکانی فرود آمده بود.
هنگامی که از دور چشمشان به ابوذر افتاد، گفتند: ای رسول خدا! فردی تنها و پیاده می‌آید. رسول خدا فرمود: شاید ابوذر باشد تا اینکه نزدیک آمد، گفتند: او ابوذر است. پیامبر فرمود: خدا به ابوذر رحم کند، او تنها راه می‌رود و تنها می‌میرد و تنها حشر می‌گردد.[55]
زمان سپری شد و عصر خلافت عثمان فرا رسید. ابوذر به خاطر مشکلاتی که پیش آمد، به ربذه (نام جائی است) منتقل شد و در بیماری وفات خود به غلام و همسرش گفت: هنگامی که وفات نمودم، شما دو نفر مرا غسل دهید و کفن کنید و جنازه‌ام را در کنار راه بگذارید وبه اولین گروهی که از آنجا می‌گذرد، بگویید: این ابوذر است. آنها نیز طبق توصیه، چنین کردند تا اینکه قافله‌ای از کوفه سر رسید و متوجه جنازه او نشدند؛ حتی نزدیک بود اورا با مرکبهای خود زیر بیاورند. ابن مسعود گفت: این چیست؟ گفتند: جنازه ابوذر است. او لا‌ اله ‌الا الله گفت و به گریه افتاد و گفت: رسول خدا راست فرمود که ابوذر تنها راه می‌رود و تنها می‌میرد وتنها حشر می‌گردد؛ سپس از مرکبش پایین آمد و بر جنازه ابوذر نماز خواند و دفنش نمود.[56]
در این داستان درسها و عبرتهای زیادی وجود دارد از جمله اینکه:
1- تحمل مشقتهای سفر توسط ابوذر تا جایی که با حمل اساسیه خود بر پشت، پیاده خود را به کاروان پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رسانید. این امر بیانگر شوق ابوذر به جهاد در راه خدا می‌باشد.[57]
2- اینکه پیامبر فرمود: خدا بر ابوذر رحم کند، او تنها راه می‌رود و تنها می‌میرد و تنها حشر می‌گردد، دلیل واضح و روشنی است بر صدق نبوت آن حضرت؛ زیرا خبر دادن از اموری که هنوز اتفاق نیفتاده است، سپس اتفاق‌افتادن آن امور، معجزه‌ای است که خداوند به پیامبرش بخشیده است و در سیرت پیامبر اکرم، با موارد زیادی از این قبیل برخورد می‌نماییم.[58]
3- همچنین از این ماجرا به علم ابن مسعود و قوت حافظه ایشان پی می‌بریم که پس از گذشت چندین سال، با دیدن جنازه ابوذر، بالفور حدیث پیامبررا در مورد مرگ ابوذر به یاد می‌آورد.[59]
 
داستان ابوخیثمه
ابن‌اسحاق می‌گوید: بعد از اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  به تبوک رسید، در یکی از روزهای گرم وقتی ابوخیثمه به خانه‌اش آمد، دید که هر یک از دو همسرش، سایه‌بانهای خود را خیس کرده‌اند، اطراف آنها آب پاشیده و برای او آب خنک و غذا تدارک دیده‌اند. ابوخیثمه نگاهی به آنها کرد و گفت: پیامبر زیر آفتاب گرم و بادهای سوزان بسر می‌برد و ابوخیثمه در سایه خنک با همسران خود، آب خنک و غذا می‌خورد. این منصفانه است؟ سپس خطاب به همسرانش گفت: به خدا سوگند تا به پیامبر نپیوسته‌ام، وارد خانه‌های شما نخواهم شد و به آنها گفت: توشه راه مرا آماده کنید. آن گاه، به قصد پیوستن به کاروان پیامبر به راه افتاد و بعد از اینکه آنان در تبوک اردو زده بودند، خود را به آنان رساند. در مسیر راه نیز با عمیر بن وهب برخورد نمود که او نیز به قصد پیوستن به لشکر اسلام به راه افتاده بود و ادامه راه را با هم رفتند. وقتی نزدیک تبوک رسیدند، ابوخیثمه به عمیر گفت: با هم نزد پیامبر برویم؛ چون من به خاطر گناهی که انجام داده‌ام، شرمنده‌ام. وقتی به پیامبر اطلاع دادند که فردی به سمت آنان می‌آید، فرمود: امیدوارم ابوخیثمه باشد و وقتی نزدیک آمد، صحابه گفتند: ابوخیثمه است و هنگامی که نزدیک پیامبر رسید، از شتر پایین آمد و سلام کرد. پیامبر فرمود: وای بر تو ای ابوخیثمه. آنگاه او ماجرا را برای رسول خدا تعریف کرد. پیامبر در مورد او سخنان نیکی بر زبان آورد و برایش دعای خیر نمود[60]. ابن‌هشام می‌گوید: نام ابوخیثمه، مالک بن قیس است.
او در این مورد اشعاری نیز سروده است که به چند بیت از آنها اشاره می‌نماییم:
لما رایت الناس فی الدین نافقوا


 
أتیت التی کانت أعفَّ و اکرما


ترکت خضیبا فی العرش و صرمة


 
صفایا کراما یسرها قد تحمما


و کنت اذا شک المنافق اسمحت


 
الی الذین نفسی شطره حیث یمما[61]


«وقتی دیدم که مردم در دین، دچار نفاق شدند، من راه بهتر و پسندیده‌تر را برگزیدم و با دست راست خود با محمد بیعت نمودم و گناه و حرامی مرتکب نشدم.
من زنان حنا بدست و خرماهای با صفائی را که سیاه شده و رسیده بودند، در سایه‌بانها گذاشتم.
هنگامی که انسان منافق دچار شک و تردید می‌شود، نفس من خود را به دین می‌سپارم تا به هر سو که می‌خواهد ببرد.»
 
 
داستان ابوخیثمه حامل درسها و عبرتهای زیادی است از جمله:
1- مسلمان از ضمیر و وجدانی بیدار برخوردار است
چنانکه ابوخیثمه با دیدن همسرانش که برای او آب خنک و غذا تهیه کرده بودند، بلافاصله گرما و مشقتهایی را به خاطر آورد که پیامبر صلی الله علیه و سلم به آن گرفتار شده بود و بلافاصله وجدانش اورا سرزنش نمود و عازم سفر و پیوستن به پیامبر گردید.
بنابراین، تنها به راه افتاد و دره‌ها و صحراها را پشت سر گذاشت تا اینکه به عمیر ابن وهب جمحی برخورد نمود که احتمالا از مکه می‌آمد.
این ماجرا تصویری از رفتار مسلمان باتقوایی را به نمایش می‌گذارد که پس از گذراندن لحظه‌های ضعف، توبه می‌نماید و ایمانش از گذشته قوی‌تر می‌شود[62]؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:
{إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ (٢٠١) }(اعراف، 201)
«پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه‌ای از شیطان می‌شوند (فوراً) به یاد می‌افتند و بینا می‌شوند.»
2- میزان شناخت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  از اصحاب ویارانش
هنگامی که به پیامبر اطلاع دادند که از دور کسی پیدا است، فرمود: امیدوارم ابوخیثمه باشد. این امر بیانگر شناخت عمیقی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نسبت به یاران خود داشت. ایشان با توجه به سوابق و حضور هر یک از یاران خود در عرصه‌های گوناگون، به خوبی آنها را می‌شناخت؛ زیرا آن حضرت با آنان به مجالست می‌پرداخت و از نزدیک سخنان ایشان را می‌شنید و با آنها به گفتگو می‌پرداخت و در کنار او راه می‌رفتند و زیر پرچم او به جهاد می‌پرداختند.[63]
3- عزم راسخ و بردباری ابوخیثمه
با تصمیمی که ابوخیثمه گرفت و سپس آن را عملی ساخت، به قدرت اراده و بردباری ایشان پی می‌بریم؛ چنانکه بعد از اینکه تصمیم گرفت به پیامبر ملحق شود، بلافاصله راه سخت و دشوار و صحراهای بی‌آب وعلف تبوک را در پیش گرفت و خود را به لشکر اسلام رساند.[64]
4- سرزنش سرباز توسط فرمانده
ابوخیثمه مانند سربازی فراری و اعتراف‌کننده به گناه در مقابل فرمانده خود قرار گرفت. آن حضرت در یک جمله خطاب به ایشان گفت: وای بر تو ای ابوخیثمه! همین یک جمله برای او کافی بود؛ زیرا ضمن اینکه سرزنشی ملایم بود با خود تهدید و سرزنشهای فراوانی همراه داشت؛ یعنی نزدیک بود به هلاکت برسی.
این عملکرد پیامبر درس مهمی است برای فرماندهان تا در مقابل نافرمانی و سهل‌انگاری زیردستان و سربازان خود ساکت ننشیند؛ زیرا این مسئله به ضرر سرباز و حتی لشکر و گروه خواهد بود؛ بلکه به عنوان معلم، مرشد و مربی سعی در کنترل خطاها نموده و به تناسب خلافیکه صورت گرفته است، سربازان خود را سرزنش نمایند.[65]
 
رسیدن لشکر اسلام به تبوک
هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و لشکر اسلام به تبوک رسیدند، اثری از رومیان و قبایل عرب نیافتند و با آنکه لشکر اسلام حدود بیست روز در آنجا اقامت گزیدند، رومیان و قبایل عربی نیز که از یاری رومیان برخوردار بودند، به خود اجازه آمادگی برای نبرد با مسلمانان را ندادند، اما حاکمان شهرهای حومه ی شام، صلح با پیامبر و پرداخت جزیه را بر جنگ ترجیح دادند؛ چنانکه پادشاه ایله، قاطری سفید رنگ با عبایی به عنوان هدیه نزد پیامبر فرستاد و با پرداخت جزیه، مصالحه نمود.
همچنین پیامبر، خالد ابن ولید را با چهار صد و بیست اسب سوار به سوی دومه‌الجندل فرستاد. خالد توانست در این سفر اکیدر بن عبدالمالک کندی را که پادشاه آن سامان بود و به قصد شکار بیرون شده بود، دستگیر کند و نزد پیامبر بیاورد[66]. آن حضرت با او به پرداخت جزیه به توافق رسید.
هنگامی که برخی از مسلمانان از عبای گران ‌قیمتی که اکیدر پوشیده بود، شگفت‌زده شدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  فرمود: شما از این شگفت‌زده شده‌اید؟ به خدا سوگند لباسهایی که سعد ابن معاذ در بهشت می‌پوشد، خیلی زیباتر از این هستند[67]. در مورد غنایمی که خالد از دومه‌الجندل به دست آورد، می‌گویند: هشتصد اسیر، هزار شتر، چهارصد زره و چهارصد نیزه بوده است.[68]
همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم پیمان صلح با اهل جربا، اذرح ومقنا امضاء نمود که براساس آن می‌بایست عربهای مسیحی جزیه پرداخت نمایند و تابع اسلام شوند وبدین صورت تنها اسلام بر امارتهای شمال شبه جزیره حکومت می‌کرد و از آن پس، از این ناحیه احساس امنیت می‌نمود.
این معاهدات، موجبات ضرر و زیان دولت روم را فراهم ساخت؛ چراکه قبلا همه این امارتها و قبایل تحت سیطره حکومت روم بودند و این ممالک، مالیاتهای سنگینی به دولت روم پرداخت می‌نمودند، اما این ممالک از زیر بار ظلم رومیها بیرون آمدند و با پرداخت مالیات بسیار اندکی تحت حمایت دولت اسلام درآمدند و این امر شکست بزرگی برای حکومت روم محسوب می‌گردید و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  با این سیاست حکیمانه‌اش توانست، از طرفی پایه‌های دولت اسلامی را مستحکم نماید و از طرفی زمینه را برای دعوت مردم به دین اسلام فراهم سازد؛ چنانکه میان مسلمانان و دولت روم سد محکمی از امارتهای تحت پیمان، ایجاد نمود که در زمان خلفای راشدین از این مناطق به عنوان مراکز اعزام نیرو به سوی اهداف دیگر استفاده می‌شد.[69]
 
توصیه‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به لشکر اسلام هنگام عبور آن از کنار مساکن قوم ثمود
ابوکبشه انصاری می‌گوید: در مسیر غزوه تبوک، هنگامی که به محل سکونت قوم ثمود رسیدیم، مردم به خانه‌های ویران شده آل ثمود وارد می‌شدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با اطلاع از این موضوع، آنان را برای نماز فراخواند. راوی می‌گوید: پیامبراکرم صلی الله علیه و سلم را در حالتی دیدم که مهار شترش را گرفته بود و می‌فرمود: چرا وارد خانه‌های ملتی می‌شوید که مورد خشم خدا قرار گرفته‌اند. مردی از آنان گفت: به خاطر عبرت گرفتن. پیامبر فرمود: آیا به امری عجیب‌تر از این، شما را انذار ننمایم؟ مردی از خودتان، شما را به آنچه قبل از شما گذشته است و آنچه بعد از شما می‌آید، با خبر می‌سازد؟ پس راست بایستید و جاهای خالی را پرکنید.[70]
در روایتی، ابن‌عمر می‌گوید: مردم در رکاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم وارد سرزمین قوم ثمود شدند و از چاه آبی که آنجا بود، آب برداشتند و با آن آرد، خمیر نمودند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با اطلاع از این امر، دستور داد، آبها را بریزند و آردهایی را که با آن خمیر کرده بودند، به شتران بدهند و دستور داد تا از آن آبی که ناقه – صالح – از آن می‌نوشید، آب بردارند، سپس فرمود: وارد خانه‌های کسانی که بر خویشتن ستم نموده‌اند، نشوید مگر گریه‌کنان تا مبتلای عذابی که آنها شده‌اند، نگردید و دستور داد تا از آنجا با شتاب بگذرند.[71]
بدین صورت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم یارانش را به پندگرفتن از دیار ثمود و اینکه متذکر بشوند که در این مکان خشم خدا بر کسانی که خدا و پیامبرش را تکذیب نمودند، نازل شده است، فراخواند بنابراین، از استفاده آب چاههای آنجا و تماشای آثار به جا مانده آنان، نهی کرد و نیز دستور داد تا گریه‌کنان و یا در حالت گریه تصنعی هرچه زودتر آنجا را ترک نمایند و اگر آنان از کنار آثار گذشتگانی که با دیدن معجزه و با دعوت پیامبران، ایمان نیاوردند و دلهایشان سخت‌تر شد و مورد خشم و عذاب الهی قرار گرفتند، بدون تفکر و ترس و استغفار می‌گذشتند، آن طور که ما می‌گذریم، یقینا خود در معرض خشم خدا قرار می‌گرفتند.
خداوند، با بیان سرگذشت این ملتها در قرآن، می‌خواهد تا این حوادث موجب عبرت انسانها را فراهم آورد، پس دیدن آثار و دیار آنها، می‌بایست برای انسانها باعث ترس بیشتر از عذاب خدا و با باعث پند و عبرت بیشتر گردد. بنابراین، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم هنگام عبور از چنین اماکنی، لباسش را بر خود می‌پیچید و به سرعت مرکبش می‌افزود و یارانش را نیز از وارد شدن در خانه و کاشانه گذشتگان ستمگر، منع می‌فرمود، مگر اینکه در حال گریه واستغفار از آنجا بگذرند تا آنان را غفلت و عذابی که آنها گرفتار شده بودند، نجات یابند.[72]
 
درگذشت صحابی بزرگوار، عبدالله ذوالبجادین
عبدالله بن مسعود می‌گوید: من در نیمه‌های یکی از شبهایی که با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  در تبوک بودم، بیدار شدم. چشمم به شعله آتشی در یکی از نواحی لشکر افتاد. برخاستم و به آنجا رفتم. در آنجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و ابوبکر و عمر را مشغول دفن عبدالله ذوالبجادین یافتم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم داخل حفره بود و ابوبکر و عمر بیرون نزد جنازه ایستاده بودند. پیامبر فرمود: برادرتان را به من بدهید. آنها، او را به پیامبر دادند. پیامبر هنگامی که او را در قبر گذاشت، فرمود: پروردگارا من در حالی دیروز را شب کردم که از او راضی بودم؛ پس تو نیز از او راضی باش. ابن مسعود می‌گوید: با خود گفتم: کاش من به جای او بودم.[73]
ابن هشام می‌گوید: علت لقب‌دادن این صحابی، به ذوالبجادین این است که او وقتی مسلمان شد، از طرف قومش مورد اذیت و آزار قرار گرفت تا اینکه با یک شال توانست از نزد آنان فرار کند و به رسول خدا بپیوندد. در مسیر راه، شالش را به دو نیم کرد نیمی از آن را بصورت ازار و نیمی را بصورت قمیص پوشید. بنابراین او را ذوالبحادین یعنی دارای دو شال نامیدند.[74]
 
درسها، حکمتها و فواید این داستان
1- برخورد مهربانانه و محترمانه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با سربازانش
تجهیز و تدفین جنازه ذوالبجادین، بیانگر احترام خاصی است که پیامبر به یاران خود قائل بود؛ چنانکه ایشان تدفین یکی از سربازانش را که در راه خدا قدم گذاشته و جان داده است را بر عهده گرفت. ایشان همانند سایر فرماندهان نبود که جسد کشته‌های لشکرش را در میدان بگذارد تا خوراک لاشخورها گردد. این عملکرد پیامبر صلی الله علیه و سلم امری بی سابقه بود که درتمدنهای معروف گذشته نمی‌توان برای آن نمونه‌ای یافت و حتی در عصر کنونی نمی‌توان کسی از حکام و فرماندهان را یافت که این گونه متواضعانه جنازه یکی از افراد رعیت خود را داخل قبر بگذارند.[75]
2- جواز تدفین میت در شب
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم جنازه این صحابی بزرگوار را در شب دفن نمود و شتاب در امر تدفین اموات مسنون است.
از آرزوی قلبی ابن مسعود نیز مبنی بر اینکه کاش او به جای آن میت بود، نتیجه می‌گیریم که غبطه خوردن برای دستیابی به امور خیر، اشکالی ندارد غبطه با حسد که امری نامشروع است، متفاوت است؛ زیرا در حسد ورزیدن، شخص زوال نعمت را از کسی دیگر آرزو می‌نماید، اما در غبطه، آرزو می‌نماید که همان نعمت نصیب او نیز گردد[76]. بنابراین، ابن مسعود هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم میت را در حالی داخل لحد گذاشت که فرمود: بارالها! من از او راضی هستم تو نیز از او راضی باش، آروز کرد ای کاش، او در این لحد گذاشته می‌شد[77] و این آرزوی تمامی افرادی خواهد بود که به خدا و روز قیامت ایمان دارند.[78]
 
معجزاتی که در غزوه تبوک رخ داد
1- نزول باران
هنگامی که از دیار ثمود گذشتند، وارد منطقه‌ای بی‌آب شدند به آب نیاز مبرمی پیدا نمودند؛ چنانکه از این وضعیت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم شکایت بردند. آن حضرت شروع به دعانمودن کرد و طولی نکشید که خداوند، ابری فرستاد و باران را نازل نمود مردم آب نوشیدند و بقدر نیاز با خود برداشتند.
ابن اسحاق در ادامه این داستان می‌گوید: از محمد بن لبید، پرسیدند: آیا مردم، منافقان را می‌شناختند؟ گفت: به خدا سوگند، برادر به نفاق برادرش، پدرش و افراد اقوامش آگاهی داشت؛ چنانکه بعد از اینکه دعا پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مستجاب گردید و باران نازل شد به یکی از آنان گفتند: وای بر تو آیا بعد از این هم، شک و تردیدت برطرف نشد، گفت: ابری از اینجا می‌گذشت و به صورت اتفاقی بارید.[79]
2- خبردادن از ناقه گمشده پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم
در اثنای مسیر تبوک، ناقه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم گم شد. صحابه در جستجوی آن برآمدند و در منزلگاه عماره بن حزم که از اصحاب بدر بود، فردی به نام زید بن لصیت که در واقع منافق بود، نیز منزل گرفته بود. زید در میان جمعی گفت: محمد چگونه پیامبری است که از آسمانها سخن می‌گوید، اما نمی‌داند شترش کجاست؟ این خبر توسط وحی به رسول خدا رسید، آن حضرت در میان جمعی که با ایشان نشسته بود و عماره نیز در آنجا حضور داشت، فرمود: مردی اکنون گفته است که محمد از آسمانها سخن می‌گوید و گمان می‌کند که پیامبر خدا است؛ پس چرا نمی‌داند شترش کجاست؟ به خدا سوگند من بیش از آنچه خداوند به من خبر می‌دهد، چیزی نمی‌دانم و اکنون به من خبر داد که شترم در فلان وادی مهارش به شاخه درختی گیر کرده است، بروید آن را بیاورید، صحابه بی‌درنگ آنجا رفتند و آن را آوردند.
وقتی عماره به منزلگاه خود برگشت، به آنها گفت: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از سخن مردی به ما خبر داد که چنین گفته است و ... مردی از حاضران گفت: به خدا سوگند، لحظه‌ای قبل، زید این سخن را گفت: عماره بلافاصله برخاست و نزد زید رفت و با ضربه‌ای به گردن او گفت: ای بندگان خدا! در منزلگاه من، مرد مکاری وجود داشته است و من خبر نداشته‌ام و خطاب به زید گفت: ای دشمن خدا! از اینجا بیرون شو[80]. برخی گفته‌اند: زید بعد از آن توبه نمود و مسلمان گردید و بعضی گفته‌اند: تا آخر عمر، همچنان به اوبا شک و تردید نگریسته می‌شد.[81]
3- خبردادن از وزش باد
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به یارانش خبر از وزش باد تندی را داد و دستور داد تا از خود و مرکبهای خود مواظبت نمایند. طولی نکشید که طبق فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم باد تندی وزیدن گرفت و کسانی را که ایستاده بودند، از جا برکند و به جاههای دور انداخت[82]؛ چنانکه در صحیح مسلم به سند ابوحمید آمده است که می‌گوید: پیامبر اکرم در تبوک به ما گفت: امشب بر شما باد تندی خواهد وزید؛ چنانکه مردی هنگام وزش باد ایستاده بود، باد او را از جا بلند کرده و به کوه طی انداخته بود.[83]
نووی در شرح این حدیث می‌گوید: این حدیث بیانگر معجزه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم است که پیشاپیش از وزیدن چنین بادی خبر داده بود. همچنین از آن به خطر ایستادن هنگام وزش بادهای تند پی می‌بریم.[84]
4- افزایش آب چشمه تبوک
معاذ بن جبل می‌گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: شما فردا به امید خدا به چشمه تبوک می‌رسید. هرکس قبل از ما آنجا رسید، از آب آن بنوشد تا من بیایم. معاذ می‌گوید: قبل از اینکه ما به آنجا برسیم، دونفر از ما آنجا رسیده بودند. آب اندکی از آنجا جاری بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از آن دو نفر پرسید که آب نوشیده‌اند؟ گفتند: بلی. آن حضرت آنان را سرزنش کرد.
سپس مقداری از آب چشمه را برداشت و دست و صورت خود را در آن شست و آنها را در چشمه ریخت، چشمه جوشد و آب زیادی از آن جاری گردید.[85]
همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  به معاذ فرمود: ای معاذ! شاید زنده ماندی و اینجا را پر از درخت و باغات دیدی[86]؛ زیرا منطقه تبوک و دره‌ای که چشمه در آن قرار داشت، منطقه‌ای خشک و بی‌آب و گیاه بود اما بعد از اینکه به برکت وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  آب آن افزایش یافت، نه تنها نیازهای لشکر را برطرف ساخت؛ بلکه پیامبر فرمود: در آینده در این مکان درختان و باغهای زیادی پدید خواهد آمد؛ چنانکه همان گونه که پیامبر فرموده بود، این امر به تحقق پیوست و تا امروز تبوک، عمده‌ترین باغها و نخلها را دارد که گواه بر صدق نبوت و رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم می‌باشد.[87]
5- افزایش خوراک
ابوسعید می‌گوید: در غزوه تبوک، مردم دچار گرسنگی شدیدی شدند. بنابراین، نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  آمدند و گفتند: اگر اجازه دهید، ما شتران خود را ذبح نماییم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: اشکالی ندارد. آن گاه عمر بن خطاب نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا! اگر آنها این عمل را انجام دهند، مرکبها از بین می رود و لشکر پیاده می‌شود. به نظر من بهتر است شما از آنها بخواهید، آنچه را از توشه آنان باقیمانده است، جمع کنند آن گاه شما بر آن دعای برکت نمایید، امید است خداوند در آنها برکت دهد؛ چنانکه پیامبر این کار را کرد و زیراندازی از پوست پهن نمود و از آنان خواست که باقیمانده توشه خود را درآن بریزند. اصحاب و یاران هر یک چیزی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آوردند و خوراکهای گوناگون جمع شد؛ آن گاه پیامبر بر آنها دعای برکت نمود؛ سپس به صحابه دستور داد تا ظرفهایشان را بیاورند؛ چنانکه همه لشکر ظرف‌های خود را آوردند و پر کردند وخوردند و سیر شدند و هنوز هم مقداری باقی ماند. آن گاه رسول خدا فرمود: من گواهی می‌دهم که معبودی بحق جز خدای یکتا نیست و من فرستاده او هستم و افزود هر کسی که به این دو چیز معتقد باشد و شک تردیدی نسبت به آنها در دل نداشته باشد، وارد بهشت خواهد شد.[88]
 
موضع‌گیری منافقان در غزوه تبوک از دیدگاه قرآن
الف – عبدالله ابن عمر می‌گوید: مردی در غزوه تبوک، در میان جمعی گفت: من از این قاریان قرآن کسی را پرطمع‌تر، دروغگوتر و ترسوتر در جنگ نیافته‌ام. مردی از میان جمع به او گفت: دروغ می‌گویی و تو منافق هستی و من پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را از آنچه تو گفتی، با خبر می‌سازم؛ چنانکه این خبر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رسید و آیاتی از قرآن در مورد آن نازل گردید.
ابن عمر می‌گوید: من آن شخص را دیدم که به کجاوه شتر پیامبر چسبیده بود و در حالی که پاهایش به سنگها می‌خورد، می‌گفت: ای رسول خدا! ما حرف می‌زدیم و شوخی می‌کردیم. پیامبر فرمود: آیا با خدا و آیات و پیامبرش شوخی می‌کردی؟
در روایت دیگری قتاده می‌گوید: در حالی که کاروان پیامبر به سوی تبوک پیش می‌رفت، افرادی از منافقان که پیشاپیش پیامبر حرکت می‌کردند، با هم می‌گفتند. این مرد، محمد، گمان می‌کند قصرها و دژهای شام را فتح خواهد کرد! ولی این گمانی بیش نیست. آن گاه خداوند، پیامبرش را در جریان سخنی که آنها بر زبان آورده بودند، گذاشت. آن حضرت دستور داد که آنها را توقیف نمایند. آن گاه نزد آنان آمد و گفت: شما اکنون چنین و چنان گفتید.
چنانکه این آیات در مورد آنها نازل گردید:
{یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیهِمْ سُورَه تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ (٦٤)وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآیاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ (٦٥) } (توبه، 64 – 65)
«و منافقان می‌ترسند که سوره‌ای درباره ایشان نازل شود و آنچه را در دل دارند آشکار سازد. بگو: هراندازه می‌خواهید مسخره کنید. بی‌گمان خدا آنچه را که بیم آن دارید، آشکار و هویدا می‌سازد و اگر از آنان بازخواست کنی، می‌گویند: بازی و شوخی می‌کردیم. بگو: آیا با خدا و آیات و پیامبرش بازی و شوخی می‌کنید؟»
استفهام در این آیه که خداوند می‌فرماید:
{ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآیاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ }
پرسش انکاری است و معنی آیه چنین است: ای محمد! به اینها بگو: آیا جز فرمایش و احکام و آیات خدا و پیامبرش که رهنمود شما از تاریکیها به سوی نور می‌باشد، چیز دیگری نیافتید که با آن شوخی نمایید و اوقات خود را بگذرانید؟!
سپس در ادامه آیات، خداوند خاطرنشان می‌سازد که این شوخی آنها، منجر به کفرشان گردیده است؛ چنانکه می‌فرماید:
{لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طَائِفَه مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَه بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِینَ (٦٦) } (توبه، 66)
«عذر و بهانه‌تراشی نکنید؛ زیرا به شوخی‌گرفتن این موارد، کفر است؛ پس عذر بدتر از گناه نیاورید.»
ب – آزاررساندن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و مسلمانان و کوشش نافرجام ترور پیامبر
خداوند در مورد این منافقان، آیات ذیل را نازل نمود:
{یحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَه الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ ینَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ یتُوبُوا یكُ خَیرًا لَهُمْ وَإِنْ یتَوَلَّوْا یعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِیمًا فِی الدُّنْیا وَالآخِرَه وَمَا لَهُمْ فِی الأرْضِ مِنْ وَلِی وَلا نَصِیرٍ (٧٤) } (توبه، 74)
«آنان به خدا سوگند می‌خورند که چیزی نگفته‌اند؛ در حالی که سخن کفرآمیز گفته‌اند و بعد از مسلمانی کفر ورزیده و قصد انجام کاری کرده‌اند که بدان دست نیافته‌‌اند و آنها انتقام چیزی را نمی‌گیرند مگر اینکه خدا و رسولش، آنها را به فضل و کرم خود بی‌نیاز گردانیده‌اند؛ پس اگر توبه بکنند، برای آنها بهتر خواهد بود و اگر روگردانی کنند، خدا آنان را عذاب دردناکی در دنیا و آخرت خواهد داد و از زمین هیچ یار و مددکاری نخواهد داشت.»
ابن کثیر به نقل از ضحاک می‌گوید: این آیه در مورد گروهی از منافقان که در اثنای سفر به تبوک، قصد شبیخون‌زدن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را داشتند، نازل گردید.[89]
اما واحدی از ضحاک این گونه نقل می‌کند: برخی از منافقان در تبوک، پیامبر را همراهی می‌نمودند. آنها با یکدیگر به خلوت نشستند و علیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و اصحاب و یارانش و اسلام، سخنان زشتی بر زبان آوردند. حذیفه، از این موضوع پیامبر را مطلع نمود. آن حضرت به آنها گفت: ای اهل نفاق! این چه سخنانی است که شما بر زبان رانده‌اید؟ آنها انکار کردند و گفتند: ما هرگز چنین سخنانی نگفته‌ایم. آن گاه خداوند این آیات را نازل فرمود و انکار آنان را تکذیب نمود.[90]
قرآن، از بیان نمودن سخنان آنان خودداری نموده است؛ زیرا سخن آنان به قدری زشت و ناپسند بود که این امر مانع ذکر آن گردیده و فقط به این اکتفا نموده که فرموده است: آنها سوگند می‌خورند که آن سخن را نگفته‌اند و دروغ می‌گویند؛ چون آن سخن کفر را بر زبان آورده‌اند.[91]
همچنین آنها در بازگشت از تبوک، نقشه ترور پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در سر می‌پروراندند. چنانکه خداونددر آیه فوق فرمود:
{ وَمَا نَقَمُوا إِلا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ }
خدا و پیامبرش در حق آنان کوتاهی نکرده‌اند که آنها بخواهند انتقام بگیرند؛ جز اینکه با اعطای غنائم آنها را غنی و ثروتمند ساخته‌اند.»
با این حال اگر توبه نمایند و دست از نفاق بردارند، این به نفع آنان در دنیا و آخرت خواهد بود.[92]


[1]- تفسیر طبری، ج 14، ص 540 – 542 – السیرة النبویه فی ضوء المصادرالاصلیه، ص 614.
[2]- فتح الباری، ج 16، ص 237.
[3]- صحیح مسلم، ج 4، ص 1784، شماره 706.
[4]- البخاری، ج 5، ص 150، شماره 4415.
[5]- الصراع مع الصلیبین، ابی‌فارس، ص 83.
[6]- فتح الباری، ج 9، ص 174.
[7]- مجمع الزوائد، ج 6، ص 194.
[8]- الصراع مع الصلیبین، ص 84.
[9]- المجتمع الاسلامی، عمری، ص 229.
[10]- الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص 165.
[11]- البدایة و النهایه، ج 5، ص 3.
[12]- البخاری، کتاب النکاح، باب موعظة الرجل البنته، ج 6، ص 180، شماره 5191.
[13]- السیرة النبویه فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 615.
[14]- سنن ترمذی، مناقب، ج 5، ص 625 – 626، شماره 3700.
[15]- همان، شماره 3702 – مسند احمد، ج 5، ص 63.
[16]- سنن ابوداود، الزکاه، ج 2، ص 312 – 313، شماره 1678.
[17]- السیرة فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 616.
[18]- مغازی، واقدی، ج 3، ص 391.
[19]- معین السیره، ص 449.
[20]- السیرة النبویة دروس و عبر، سباعی، ص 161.
[21]- السیرة النبویه فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 616.
[22]- المجتمع المدنی، عمری، ص 235.
[23]- محمد رسول الله، صادق عرجون، ج 4، ص 443.
[24]- واثله در سریه دومه الجندل با خالد بود.
[25]- جامع الاصول، شماره 6188 – معین السیرة، ص 453.
[26]- معین السیرة، ص 453.
[27]- المجتمع المدنی، ص 236.
[28]- السیرة النبویه فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 618.
[29]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4433.
[30]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 618.
[31]- الصلیبیین، ص 121.
[32]- حدیث القرآن الکریم، ج 2، ص 647.
[33]- تفسیر التنویر و التحریر، ج 10، ص 209.
[34]- تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 360.
[35]- التنویر و التحریر، ج 10، ص 210.
[36]- حدیث القرآن الکریم.
[37]- تفسیر المراغی، ج 4، ص 127.
[38]- تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 361.
[39]- نظرة النعیم، ج 1، ص 389.
[40]- الصراع مع الصلیبیین، ص 97.
[41]- الرسول القائد، ص 398.
[42]- البدایة و النهایة، ج 5، ص 4.
[43]- غزوة تبوک، احمد باثمیل، ص 57.
[44]- القیادة فی عهد الرسول، ص 510.
[45]- بخاری، کتاب الفضائل، باب مناقب عثمان، ج 4، ص 243.
[46]- زادالمعاد، ج 3، ص 529.
[47]- صحیح السیرة‌النبویه، ص 589 – البخاری، کتاب المغازی، شماره 4416.
[48]- زادالمعاد، ج 3، ص 530.
[49]- المغازی، ج 3، ص 996 – الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص 166.
[50]- سبل الهدی و الرشاد، ج 5، ص 652 – الصراع مع الصلیبیین، ص 99.
[51]- امتاع الأسماء، ج 1، ص 451 – شرح المواهب المدینه، ج 3، ص 72.
[52]- السیرة النبویة الصحیحه، ج 2، ص 532.
[53]- الصراع مع الصلیبیین، ص 100.
[54]- الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول اللهr و الثلاثه الخلفاء، کلاعی، ج 2، ص 276.
[55]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 4، ص 178.
[56]- همان.
[57]- الصراع مع الصلیبیین، ص 129 – التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 8، ص 114.
[58]- همان. براساس نص صریح قرآن، پیامبر اکرمr علم غیب اطلاعی نداشت، مگر اموری که توسط خداوند به ایشان اطلاع داده است. (مترجم)
[59]- تاریخ الاسلامی، حمیدی، ص 8، ص 114.
[60]- البدایة و النهایه، ج 5، ص 8.
[61]- همان.
[62]- التاریخ الاسلامی، ج 8، ص 111 – 112.
[63]- الصراع مع الصلیبیین، ص 133.
[64]- همان، ص 133 – 134.
[65]- همان، ص 134.
[66]- الاصابه، ج 1، ص 412 – 415.
[67]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 4، ص 180.
[68]- البدایة و النهایة، ج 5، ص 17. در سند این روایت فردی به نام ابن‌لهیمه وجود دارد که ضعیف شناخته شده است.
[69]- الصراع مع الصلیبیین، ص 221.
[70]- الفتح الربانی، ج 21، ص 195.
[71]- بخاری، کتاب الانبیاء، شماره 3379.
[72]- البخاری، کتاب الانبیاء، شماره 3381.
[73]- صحیح السیرة النبویه، ص 598.
[74]- السیرة النبویة ابن هشام.
[75]- المدخل الی العقیدة و الاستراتیجیه العسکریة الاسلامیة، ص 299.
[76]- الصراع مع الصلیبیین، ص 163 – 164.
[77]- صحیح الاسیرة النبویه، ص 598.
[78]- معین‌السیره، ص 452.
[79]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 4، ص 176 – صور و عبر من الجهاد النبوی، ص 473.
[80]- اعلام‌النبوه، ماروی، ص 100 – السیرة النبویه، ابن هشام، ج 4، ص 177.
[81]- همان.
[82]- المصراع مع الصلیبیین، ص 141.
[83]- صحیح مسلم بشرح النووی، ج 15، ص 42 – مختصر مسلم، شماره 1543.
[84]- شرح النووی علی صحیح مسلم، ج 15، ص 42.
[85]- صحیح مسلم بشرح النووی، ج 15، ص 41 – مختصر مسلم، شماره 1530.
[86]- همان – الفتح الربانی، ج 21، ص 196.
[87]- الصراع مع الصلیبیین، ص 142.
[88]- الفتح الربانی، ج 21، ص 196 – 198.
[89]- تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 372.
[90]- اسباب الترول، واحدی، ص 251.
[91]- حدیث القرآن الکریم، ج 2، ص 665.
[92]- همان، ص 666.



برگرفته از:
الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.
 
مصدر:
سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

عمر بن خطاب رضی الله عنه و تشویق برای تحصیل علم و دانش:«علم را فرا گیرید قبل از این که سردار شوید». "فرائد الکلام" (ص 163).‏

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 15386
دیروز : 3293
بازدید کل: 8250731

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010