Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمود: "من فارق الروح الجسد و هو بري من ثلاث دخل الجنة : من الکبر و الغلول والدين" (روايت ابن ماجة : 1956)
«کسي که روح از جسدش در حالي جدا شود که از سه چيز بري باشد، داخل بهشت مي‌شود : از کبر و خيانت در غنيمت و قرض».

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>قصص قرآن>موسی علیه السلام > گاو بنی اسراییل

شماره مقاله : 3403              تعداد مشاهده : 296             تاریخ افزودن مقاله : 14/6/1389

گاو بنی‌اسراییل
 
{ وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ (٦٧)قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا فَارِضٌ وَلا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ (٦٨)قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ (٦٩)قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (٧٠)قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الأرْضَ وَلا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ (٧١)وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (٧٢)فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (٧٣) }(بقره/67-73)
« و (به یاد آورید) آن هنگامی را که موسی به قوم خود (که در میانشان قتلی رخ داده بود و قاتل ناشناخته بود) گفت: خدا به شما دستور می‌دهد که گاوی را سر ببرید (تا کلید شناخت قاتل شود، ولی ایشان این کار را عجیب پنداشتند و) گفتند: آیا ما را مسخره می‌کنی؟ گفت: پناه به خدا می‌برم از این که جزو نادانان باشم (و مردم را ریش‌خند نمایم و به مسخره گیرم).*گفتند: از خدای خود بخواه که برایمان روشن کند چه گاوی (مورد نظر) است؟ گفت: (پروردگار جهانیان به من خبر داده و) می‌گوید: آن گاوی است نه پیر و نه جوان، بلکه میانه‌سالی است میان این دو. پس آن‌چه به شما فرمان داده شده است، انجام دهید.* گفتند: از خدای خود بخواه که برایمان بیان دارد: رنگ آن چگونه است؟ گفت: (پروردگار جهانیان به من خبر داد و) می‌گوید: آن گاو، گاو زرد پررنگی است که نگاه کنندگان (بدو) را شادمانی می‌بخشد.* گفتند: خدایت را برایمان فراخوان تا بر ما روشن کند چگونه گاوی است. به راستی این گاو بر ما مشتبه است (و ناشناخته مانده است) و ما اگر خدا خواسته باشد راه خواهیم برد (به سوی گاوی که باید سر ببریم و آن را خواهیم شناخت).* گفت: خدا می‌فرماید: که آن گاوی است که هنوز به کارگرفته نشده و رام نگردیده است تا بتواند زمین را شخم زند و زمین را آب‌یاری نماید. ار هر عیبی پاک و رنگش یک‌دست و بدون لکه است. گفتند: اینک حق مطلب را ادا کردی. پس گاو را سر بریدند، گرچه نزدیک بود که چنین نکنند.* و (به یاد آورید) آن‌گاه را که کسی را کشتید و درباره‌ی آن به نزاع برخاستید و یکدیگر رابدان متهم کردید و خدا حقیقت امر را می‌دانست و آن‌چه را که پنهان می‌کردید، آشکار و نمایان می‌نمود.* پس گفتیم: پاره‌ای از آن (قربانی) را به آن (کشته) بزنید. (و این کار را کردید و خدا کشته را زنده کرد) خداوند مردگان را (درروز قیامت) چنین زنده می‌کند و دلایل (قدرت) خود را به شما می‌نمایاند تا این که دریابید ».
 
فرزند عزیزم!
بار دیگر آیات و ترجمه‌ی آن را بخوان و باز آن را تکرار کن تا دل و وجدانت بیدار  شود و در درون قلبت رسوخ نماید. این آیات را بخوان تا همچون کسانی نباشی که خداوند به شدت آن‌ها را سرزنده می‌نماید.
{ أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا (٢٤) } (محمد/24)
« آیا درباره‌ی قرآن نمی‌اندیشند، یا این که بر دل‌هاشان قفل‌های ویژه‌ای زده‌اند؟»
 
خواننده‌ی عزیز!
سوره‌ی بقره که طولانی‌ترین سوره‌ی قرآن و بیش از دو جزء و نیم و اندکی کم‌تر از سه جزء را شامل می‌شود، دویست وهشتاد و شش آیه دارد. آیا تاکنون اندیشیده‌ای که چرا این سوره را بقره نامیده‌اند، در حالیکه حاوی تعداد زیادی از احکام و آداب و دستورات شریعت و روش و برنامه‌ی زندگانی برای تعامل و برخورد انسان‌ها با یکدیگر و نیز در خصوص عقیده‌ی توحیدی و سرگذشت ستمگران از امت‌ها و اقوام گذشته که چه بلایا و ستم‌هایی که بر پیامبران روا داشته‌اند می‌باشد؟
به همین منظور یک‌بار دیگر از تو خواهش می‌کنم که با دقت و تأمل این آیات را بخوان، چون اگر خوب بنگری، پایان‌بخش این آیات محور و هدف اصلی می‌باشد. همچنان که به طور خلاصه و اشاره و اما مستدل و محکم این پیام‌ها را نیز در بردارد که خداوند تنها ذاتی است که مرگ و زندگی در دست اوست و بازگشت همه به سوی او می‌باشد و این که زنده شدن پس از مرگ و حساب و کتاب جهان آخرت و بهشت و دوزخ حق است و دنیا نابود شدنی و آخرت بهتر و پایدارتر است. در این جمله دقت کن که فرموده است:
{ كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى (٧٣) } (بقره/73)
« ... خداوند مردگان را چنین زنده می‌کند...»
با خواندن این آیات میزان اضطراب و تردید درونی بنی‌اسراییل و ضعف‌ ایمانی که آن‌ها را فرا گرفته بهتردرک خواهی کرد.
 
بی‌نیازی و بخل
یکی از بزرگان بنی‌اسراییل در زمان حضرت موسی ـ درود و سلام خدا بر او باد ـ بسیار ثروتمند بود. اما با داشتن ثروت‌های فراوان بخیل بود و بسیار به داشتن و جمع‌آوری مال بیش‌تر علاقه داشت، به گونه‌ای که حتی نسبت به خودش نیز بخل می‌‌ورزید. او کار می‌کرد و زحمت می‌کشید، ثروت زیاد می‌اندوخت، اما از ثروت‌ها و نعمت‌هایی که خداوند به وی داده بود، استفاده نمی‌کرد. هیچ غذای خوبی تناول نمی‌کرد و لباس زیبا و مناسبی به تن نمی‌کرد. اصلاً اجازه نمی‌داد که اطرافیانش زندگی راحتی داشته باشند و از نعمت‌های فراوانی که در اختیار داشت، بهره بگیرند تا او را سپاس گویند و او را دوست داشته باشند. او از ترس این که مبادا ثروت‌هایش کم شود، هرگز ازدواج نکرد. هیچ‌گاه کسی او را ندید که بر این وضعیت حسرت و افسوس بخورد و اصلاً راضی نشد که خودش از ثروت‌های خودش استفاده کند.
او دارای برادرزادگانی بسیار نیازمند و تهی‌دست بود. به گونه‌ای که قادر به تأمین نیازهای اولیه‌ی زندگی از قبیل خوراک و پوشاک ساده نبودند. همیشه خود را به او نزدیک می‌کردند، تا اندکی به آنان کمک نماید و از درد و رنج فزاینده‌ای که با آن روبه‌رو بودند، کاسته شود، اما او گوشش به این حرف‌ها بدهکار نبود. گویی اصلاً آنان را نمی‌شناخت. آنان نیز همیشه آرزوی مرگ او را داشتند و دعا می‌کردند که بمیرد، تا ثروت‌هایش به آنان به ارث برسد و از آن بهره گیرند.
 
گناه پوشیده
(اما) آن مرد عمرش طولانی شد و سال‌ها زندگی کرد، با این حال یکی از برادرزادگان، بسیار بداخلاق و شرور بود، آدمی کینه‌توز و فاسد بود. علاوه بر این بسیارفقیر و تنگ‌دست نیز بود و ثروت عمویش بداخلاقی و کینه‌توزی او را چند برابرکرده بود.
شبی در حالی که از شدت حرص و طمع به مال عمویش خوابش نمی‌برد، شیطان او را وسوسه کرد و آتش گناه و فتنه را در درونش بیفروخت. از یک سو ثروت‌های زیاد و دست‌نایافتنی عمویش را نیز در جلو چشم خود مجسم می‌کرد و بیش‌تر بر خود می‌پیچید. ناگهان فکری به سرش زد. بلند شد و در تاریکی شب خود را به خانه‌ی عمویش رساند و آهسته وارد خانه‌اش شد. چاقویی تیز و برانبه دست داشت وبی‌درنگ خود را به جای خواب عمویش رساند. سپس، چاقو را بر گردنش گذاشت، در حالی که آرام و بی‌خیال خوابیده بود و او را گوش تا گوش[1] سر برید. پس از این که مطمئن شد که مرده است و لاشه‌اش سرد شد، جنازه‌ی خون‌آلود را بر دوش گرفت و آن را در راه گذاشت و به منزل خود برگشت. گویی اصلاً از ماجرا بی‌خبر است و کسی دیگر این کار را کرده است.
صبح که شد، مردم هر یک از خانه‌هایشان بیرون آمده و به سر کارهایشان می‌رفتند که ناگهان چشمشان به جثه‌ی بی‌جان شیخ افتاد که خون‌آلود وسط راه رها شده است. مردم دسته دسته دور آن جمع شدند و در این باره صحبت می‌کردند. از قضا یکی از آن مردم برادرزاده‌ی قاتل بود که با دیدن جمعیت و جهت رد گم کردن خود را به موش‌مردگی زد و مزورانه بر سر و صورت می‌کوبید که چه کسی عموی بیچاره‌ام را به این روز انداخته است. طوری داد و فریاد می‌کرد که گویی عزیزی را از دست داده است. مردم متأسف و متحیر شدند و همگی در پی قاتل بودند، اما تلاششان بی‌فایده بود. یکی از آنان گفت: نزد پیامبر خدا ـ موسی ـ درود و سلام خدا بر او باد ـ برویم. من مطمئنم که با هم‌فکری و مشورت با او راهی برای پی بردن به رازهای موجود در این حادثه‌ی دردآور خواهیم یافت. آن‌گاه همگی در حالی که برادرزاده‌ی قاتل نیز با آنان همراه بود، نزد موسی رفتند و جریان را برایش تعریف کردند. موسی نیز ابتدا از آنان خواست که دست بردارند و قضیه را پی‌گیری نکنند. یکی از  آنان گفت: ای پیامبر خدا! به راستی که ما هر چه در این مورد تحقیق و جست و جو کرده‌ایم، غیر از خستگی و یأس چیزی دست‌گیرمان نشده و همگی اصرار داریم که به راز این جنایت پی ببریم و قاتل را پیدا کنیم، چرا که عواطف و احساسات ما جریحه‌دار شده است. بنابراین همگی نزد تو آمده‌ایم و تو نیز از پروردگارت بخواه که تو و ما را به راه حق هدایت کند و راه راست را به ما نشان دهد.
موسی؛ نیز از آنان مهلت خواست تا این که از جانب پروردگار وحی نازل شد. وقتی آنان نزد او برگشتند، موسی؛ گفت:
{ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً (٦٧) } (بقره/67)
« ... خداوند به شما دستور می‌دهد که گاوی را سر ببرید...»
همگی از شنیدن جواب موسی تعجب کردند و خیال کردند که آنان را مسخره می‌کند. آنان در مورد جنایتی که رخ داده و مسبب آن معلوم نیست، از او سؤال کرده‌اند، در حالی که او جوابی عجیب و غریب می‌دهد، رو به موسی؛ کردند و گفتند:
{ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا}(بقره/67)
« ... آیا ما را مسخره می‌کنی؟...»
موسی نیز در جواب گفت:
{ قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ (٦٧) }(بقره/67)
« ... گفت: به خدا پناه می‌بریم از این که جزو نادانان باشم».
من جزو نادانانی نیستم که از امر پروردگار و وحی او سرپیچی می‌کنند و هرگز قوم و طایفه‌ی خود را مسخره نخواهم کرد. آخر چگونه شما را مسخره می‌کنم، در حالی که من خودم شما را از دست فرعون و ظلم و ستمی که بر شما روا می‌داشت، رهانیدم. ای قوم! به خدا پناه می برم و بدانید که در این کار حکمتی است (که نتیجه‌اش بعداً معلوم خواهد شد).
 
شکّ و اصرار
اگر قوم موسی همان ابتدا به فرمان خداوند گوش داده بودند و از ته دل این امر را پذیرفته و دچار شک و تردید نمی‌شدند، کار آسان بود و در کوتاه‌ترین زمان ممکن حق آشکار می‌شد. اما آنان قومی بودند که شک و تردید در دل‌هایشان رخنه کرده بود و در همه چیز اصرار و پافشاری می‌کردند. اندکی سکوت کردند و سپس رو به موسی؛ گفتند:
{ قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ (٧٠)}(بقره/70)
« گفتند: از خدای خود بخواه که برای ما روشن کند چه گاوی (موردنظر است)؟...»
{ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا فَارِضٌ وَلا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ (٦٨)}(بقره/68)
« ... گفت: (پروردگار جهانیان) می‌فرماید: آن گاوی است نه پیر و نه جوان، بلکه میانه سالی است میان این دو...»
موسی؛ خیال کرد که آنان دست برخواهند داشت و دیگر بهانه نخواهند گرفت. این بود که فرمود:
{فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ}(بقره/68)
« ... پس آن‌چه به شما فرمان داده شده است، انجام دهید».
آنان نه تنها دست‌بردار نبودند و باز سؤالات بیش‌تری از سربهانه می‌پرسیدند باز شک و تردیدشان بیش‌تر شد و گفتند:
{ قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا (٦٩) }(بقره/69)
« گفتند: از پروردگارت بخواه برایمان بیان کند رنگ آن چگونه است؟...»
باز موسی بر آنان صبر کرد و گفت:
{ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ }(بقره/69)
«... گفت: پروردگار می‌گوید که آن گاو، گاو زرد پررنگی است که نگاه‌کنندگان (به آن) را شادمانی می‌بخشد».
آنان بار دیگر در شکّ و تردید فرو رفتند و باز درخواست نمودند:
{ قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (٧٠) } (بقره/70)
« گفتند: خدایت را فراخوان تا برایمان بیان کند چگونه گاوی است. به راستی این گاو بر ما مشتبه (و ناشناخته مانده) است و ما اگر خدا خواسته باشد، راه خواهیم برد (به سوی گاوی که باید سر ببریم و آن را خواهیم شناخت)».
واقعاً عجیب است! بعد از آن همه بیان و توضیح و تفسیر باز می‌گویند که این گاو برای ما ناشناخته است و عجیب‌تر این که در آخر می‌گویند: اگر خدا بخواهد ما راه خواهیم برد به سوی گاو مورد نظر، در حالی که اگر از اول تسلیم فرمان خدا می‌شدند و اراده‌ی پروردگار را قبول داشتند، بهترین فرصت بود برای هدایت شدن، اما آنان بر خود سخت گرفتند و خداوند نیز بر ایشان سخت گرفت. [2]
مردم از نزد پیامبر خدا(موسی؛) بازگشتند و به دنبال گاوی با صفات و ویژگی‌های یاد شده می‌گشتند. آنان به هر طرفی و هرجا و مکانی سر می‌زدند و درهر خانه‌ای را که فکر می‌کردند صاحب‌خانه گاوی دارد، می‌زدند تا شاید گاو موردنظر را پیدا کنند. بالاخره بعد از تلاش فراوان و این طرف و آن طرف رفتن‌های زیاد مردی را یافتند که گاوی درست با آن مشخصات دارد و معلوم شد که غیر از او کسی چنین گاوی ندارد. پس آن را از او خواستند، ولی او درخواستشان را رد کرد و گفت که آن را نخواهد فروخت. اما آن‌قدر اصرار کردند و قیمت را بالا بردند. بالاخره صاحب گاو پذیرفت که در مقابل مقدار زیادی طلای خالص، اما با اجبار و نارضایتی به آنان بفروشد. در طی مدت زمانی که آنان به دنبال گاو موردنظر می‌گشتند، پی‌درپی بر شک و تردید و حیرتشان افزوده می‌شد. هنگامی که گاو را تحویل گرفته و وقت سر بریدنش فرا رسید، دستانشان می‌لرزید و چشمانشان از شدت تعجب و هراس و نگرانی از حدقه بیرون زده و به اصطلاح جان‌هایشان به لب رسیده بود.
{ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ (٧١) } (بقره/71)
« ... پس گاو را سر بریدند، گرچه نزدیک بود که چنین نکنند».
 
حکمت بی‌انتهای خداوندی
بالاخره گاو را سر بریدند پس از آن خداوند متعال از آسمان بر آنان امرکرد که قسمتی از گوشت رابه بدن مقتول بزنید.
{ اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا (٧٣) } (بقره/73)
« ... پاره‌ای (از گوشت قربانی) را به بدن (فرد کشته شده) بزنید...»
پس مقداری از آن گوشت را برداشته و بر بدن مرد کشته شده که جلو آنان افتاده بود، کشیدند (زدند). پس از لحظه‌ای، مرده زنده شد و در حالی که خون از رگ‌هایش فوران می‌کرد، بر روی پاهایش ایستاد. مردم با دیدن این صحنه در حالی که نفس‌ها را در سینه حبس کرده بودند، از شدت ترس و تعجب عقب کشیدند و نزدیک بود فرار کنند. آنان زبان در کامشان خشکیده بود و قادر به سخن گفتن نبودند، چشمانشان از حدقه بیرون زده و اختیار پلک زدن نداشتند. در این لحظه موسی از او پرسید: چه کسی تو رابه قتل رساند؟ او نیز بدون این که سخنی بر زبان بیاورد، رو به برادرزاده‌اش که در میان جمعیت بود کرد و با اشاره به همه فهماند که قاتل اوست و بلافاصله پس از این اشاره مرد.
{كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى}(بقره/73)
« ... خداوند این چنین مردگان را زنده می‌کند...»
و نیز:
{ وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (٧٢) } (بقره/72)
« ... اوست برملا کننده‌ی چیزهایی که پنهان می‌کردید و رازها را آشکار می‌سازد».
فرزند عزیزم!
لازم به ذکر است که حضرت ابراهیم ـ درود و سلام خدا بر او بود ـ یک بار از خدا درخواست نمود که زنده شدن مردگان را به من نشان بده.
{ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتَى (٢٦٠) } (بقره/260)
« هنگامی که ابراهیم گفت:پروردگارا! به من نشان ده که چگونه مردگان را زنده می‌کنی...»
خداوند نیز جوابش فرمود:
{قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ}(بقره/260)
«... (ای ابراهیم!) آیا ایمان نداری (که خداوند قادر است مردگان را زنده کند؟)...»
ابراهیم؛ نیز درجواب گفت:
{ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي}(بقره/260)
« ... البته که ایمان دارم، ولی می‌خوهم قلبم آرامش یابد (برای اطمینان بیش‌تر)...»
مرحله‌ای که حضرت ابراهیم؛ به آن رسیده بود و درخواست او از خدا برای ایمان و اطمینان بیش‌تر بود. اما بنی‌اسراییل با وصف تمام گمراهی‌ها و انحرافات فکری، پیامبر خدا (موسی؛) در میانشان بود و هنوز چندی نگذشته بود که آنان را از زندگی نکبت‌بار و پر از مشقتی داشتند و در زیر شکنجه‌ها و ستم‌های فرعون کمرشان خم شده بود نجات داده بود. هر روز آیات و نشانه‌های واضح و روشن خداوندی را به آنان نشان می‌داد که هر کدام دلیلی بر صداقت و درستی موسی و بر حق بودن رسالتش بود. ولی متأسفانه قوم بنی‌اسراییل روز به روز بر شک و تردیدشان افزوده می‌شد و وسوسه‌های شیطانی در قلب و فکرشان تأثیر می‌گذاشت و ایمانشان را متزلزل می‌ساخت. با این اوصاف خداوند به آنان نشان داد که چگونه مردگان را زنده می‌کند و در جلو چشمانشان مرده‌ای را زنده کرد.
در پایان این همه طول و تفصیل و تبیین و توضیح باز در شک و تردید خود باقی ماندند و به زندگی‌گمراهانه و منحرف خود ادامه دادند و همچنان بر انکار حق و روی‌گردانی از صدق و راستی اصرار ورزیدند. حال آن که خداوند نیز به زور، اجبار چیزهای را که آنان پنهان می‌کردند، آشکار ساخت و ماهیت درونی آنان را برملا ساخت و خداوند سخن حق را می‌گوید و به راه راست هدایت می‌کند.


[1]- سرش را از تنش جدا کرد.
[2]- هر کس بر خود سخت بگیرد، سختی‌ها و مشکلات بیش‌تری بر سر راهش قرار می‌گیرد.



به نقل از: قصه ‌های قرآنی، مؤلف: استاد محمد علی قطب، ترجمه: ماجد احمد یانی
 
مصدر:
سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

«برای من عجیب است که چگونه می شود کسی قرآن بخواند و تاویل آن را نداند و در عین حال از آن لذت ببرد!». [ابن جریر طبری: معجم الأدباء 18/63].

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 6529
دیروز : 3293
بازدید کل: 8241874

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010