Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 08

----

04/03/1446

----

18 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «خداوند حرام‌ كرده‌ است‌ از مسلمان‌ خون‌ وي‌ را، آبروي‌ وي‌ را و اين‌كه‌ به‌ وي‌ گمان‌ بد زده‌ شود».

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>سیره نبوی>غزوه احزاب

شماره مقاله : 3309              تعداد مشاهده : 684             تاریخ افزودن مقاله : 11/6/1389

غزوه احزاب
 
تاریخ غزوه، انگیزه و رویدادهای آن
 
1- تاریخ غزوه
جمهور سیره‌نگاران و غزوه‌نویسان معتقدند که غزوة احزاب در ماه شوال سال پنجم ه‍ اتفاق افتاده است، به جز واقدی و ابن سعد که می‌گویند: در ماه ذیقعدة سال پنجم ه‍ اتفاق افتاده است. از زهری، مالک بن انس و موسی بن عقبه نقل شده است که گفته‌اند: غزوة احزاب در سال چهارم ه‍ اتفاق افتاده است.[1][2]
ابن حزم نیز به طور قطعی تاریخ وقوع آن را سال چهارم ه‍ دانسته است به دلیل شرکت ابن عمر در این غزوه که پانزده ساله بود؛ چراکه در غزوة احد که به اتفاق در سال سوم ه‍ اتفاق افتاد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ایشان را که چهارده سال سن داشت، برگردانید.
بیهقی و ابن حجر، این اختلاف سنی ابن عمر را این گونه توجیه نموده‌اند که در جنگ احد تازه به سن چهارده سالگی رسیده بود و در غزوة خندق روزهای آخر پانزده سالگی را پشت سر می‌گذاشت که این رأی، مؤید نظر جمهور است.[3]
ابن قیم نیز در تأیید رأی جمهور می‌گوید: این غزوه براساس صحیح‌ترین اقوال در شوال سال پنجم ه‍ اتفاق افتاد؛ زیرا کسی در این مطلب اختلافی ندارد که در سال سوم ه‍ یعنی در غزوة احد، مسلمانان و مشرکان با هم قرار جنگ برای سال آینده گذاشتند که مشرکان خشکسالی را بهانه قرار دادند و سال آینده درموعد مقرر حضور پیدا نکردند و سال بعد یعنی پنجم ه‍ در یورشی همگانی به جنگ مسلمانان آمدند.[4]
 
2- انگیزه‌های غزوة احزاب
یهود بنی‌نضیر بعد از اخراج از مدینه و استقرار در مدینه، در حالی که قلبهایشان مملو از کینه و نفرت مسلمانان بود، به فکر انتقام از مسلمانان افتادند و برای این منظور نقشه‌هایی طراحی نمودند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که باید قبایل مختلف عرب را برای جنگ با مسلمانان برانگیخت و برای اجرای این نقشة شوم، جماعتی مرکب از سلام بن ابی‌الحقیق، حی بن أخطب، کنانه بن الربیع، هوذه بن قیس وابوعماره تشکیل دادند.[5]
این گروه در مأموریتی که به آنان محول گردیده بود، خویش تا حد زیادی موفق گردید و توانست قریش را که از محاصرة اقتصادی تحمیلی دولت اسلامی رنج می‌برد و قبیلة غطفان را که چشم به مال و نعمت مدینه دوخته بود و بسیاری از قبایل دیگر را برای حمله به مدینه آماده کند.
این گروه یهودی به مشرکان مکه گفتند: دین شما از دین محمد بهتر است و شما نزدیک‌تر به حق هستید؛ چنانکه خداوند این مطلب را در قرآن بیان نموده و فرموده است:
{ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ یزَكِّی مَنْ یشَاءُ وَلا یظْلَمُونَ فَتِیلا (٤٩)انْظُرْ كَیفَ یفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَكَفَى بِهِ إِثْمًا مُبِینًا (٥٠)أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْكِتَابِ یؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَیقُولُونَ لِلَّذِینَ كَفَرُوا هَؤُلاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلا (٥١)أُولَئِكَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَنْ یلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیرًا (٥٢)} (نساء، 49-52)
«مگر آگاه نیستی از کسانی که خویشتن را پاک می‌شمارند؛ بلکه خدا است که کسانی را که بخواهد، پاک می‌دارد و بدیشان به اندازه نخ هسته خرما هم ظلم نمی‌شود.
بنگر که چگونه به خدا دروغ می‌بندند و همین دروغ کافی است که گناه آشکاری باشد، آیا در شگفت نیستی از کسانی که بهره‌ای از دانش کتاب بدیشان رسیده است. چگونه به بتان و شیطان ایمان می‌آورد و درباره کافران می‌گوید: اینان از مسلمانان بر حق‌تر و راه‌یافته‌تراند.
آنان کسانی هستند که خداوند ایشان را نفرین نموده است و هر که را که خداوند نفرین کند، کسی را نخواهد یافت که یاری‌کننده او باشد.»
استاد «ولفنسون» یهودی به این اشتباه بزرگ تاریخی یهودیان اشاره می‌نماید و می‌گوید: «آنچه هر انسان مؤمن به خدای یگانه، چه یهودی و چه مسلمان، را می‌آزارد، گفتگویی است كه بین برخی از یهودیان با بت‌پرستان قریش اتفاق افتاد كه در نتیجة این مذاکره، یهودیان، دین بت‌پرستی قریش را از دین پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم برتر دانستند.»[6]
این دیدگاه یهودیان، اسباب خوشحالی قریش را فراهم آورد و برای جنگ آمادگی بیشتری اعلام نمود و به اتفاق گروه یهودی برای یورش به مدینه موعدی مقرر كردند.[7]
همچنین یهودیان بنی‌نضیر با سران اعراب غطفان، قرارداد نظامی متحدی علیه مسلمانان امضا نمودند كه مهم‌ترین بندهای آن عبارت بود از:
الف - غطفان باید شش هزار جنگجو داشته باشد.
ب - بعد از پیروزی باید یهودیان محصول خرمای یك سال خیبر را به غطفان بدهند.[8]
بعد از امضای این پیمان‌نامه، یهودیان با ده هزار مرد جنگجو كه چهار هزار آنها از قریش و هم‌پیمانانشان و شش هزار دیگر از غطفان و هم‌پیمانانشان بودند، به قصد حمله بر مدینه به راه افتادند و نزدیك مدینه اتراق كردند.
 
مسلمانان و پیگیری اخبار احزاب
از آنجا كه سیستم امنیتی دولت اسلام نیز همواره در حال آماده‌باش بود و تحركات دشمنان خود را زیرنظر داشت، اخبار مربوط به احزاب را پیگیری و تحركات یهودیان را از روزی كه از خیبر حركت كرده بود، كنترل می‌نمود و حتی از جزئیات مذاكرات آنها با قریش و غطفان آگاهی یافت؛ چنانكه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  با اطلاع از این توطئه، به فكر نقشه‌هایی جهت دفاع از پایتخت اسلام برآمد و با تشكیل جلسه‌ای اضطراری از سران اصحاب در این مورد نظرخواهی نمود و در پایان پیشنهاد سلمان فارسی را پذیرفت كه گفت:‌ ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم ! در سرزمین ما عادت بر این است كه اگر اسب سواران بخواهند وارد منطقه‌ای بشوند، ما پیشاپیش، در اطراف شهر خود كانالی حفر می‌نماییم، آیا شما دوست دارید این كار را انجام دهید[9]؟ آن گاه با جمعی از یاران خود بیرون شد تا مكان مناسبی از نظر دفاعی برای حفر كانال در نظر بگیرند.
واقدی می‌گوید: آن حضرت صلی الله علیه و سلم سوار بر اسبی با جمعی از مهاجران و انصار، در اطراف مدینه به تفحص پرداختند تا ناحیه‌ای را كه بیشتر در معرض هجوم دشمن است،‌ برای حفر خندق تعیین نمایند. سرانجام تصمیم بر این گرفته شد كه كوه «سلع» به عنوان پشتوانة دفاعی در قسمت پشت قرار داده شود و از «مذاد» تا تپة ذباب و تا قلعة «راتج»[10] كانال حفر گردد. 
حفر خندق در ناحیة شمال شهر به خاطر آن بود كه این ناحیه بیشتر از نواحی دیگر در معرض هجوم دشمن قرار داشت؛ زیرا نواحی دیگر به طریقی محفوظ بودند و دشمن به راحتی نمی‌توانست از آنجا وارد مدینه شود؛ مثلاً؛ وجود خانه‌های مسكونی در ناحیة جنوب در كنار هم سد محكمی در مقابل دشمن محسوب می‌شد؛ همچنین در شرق و غرب مدینه دو منطقة سنگلاخ قرار داشت كه به عنوان دو حصار طبیعی به شمار می‌رفتند و نیز قلعه‌های بنی‌قریظه در جنوب شرقی مدینه، پشتوانة دفاعی محكمی برای لشكر اسلام محسوب می‌گردید و علاوه بر آن بنی‌قریظه در قراردادی که با دولت اسلام منعقد کرده بودند، متعهد شده بودند كه از قلمرو جغرافیایی آنان كسی بر مدینه حمله ننماید و هیچ دشمنی را علیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم كمك نكنند.[11] 
از رایزنی و حساسیتی كه برای تعیین مكان خندق انجام گرفت، اهمیت مكان مناسب برای استقرار نیروها و تأثیر آن در رسیدن به پیروزی آشكار می‌شود.
نقشة حفر خندق گامی مهم، پیشرفته و تازه بود كه قبل از آن اعراب با چنین شیوة دفاعی‌ای آشنایی نداشتند. بنابراین، می‌توان ادعا كرد كه در تاریخ عرب و اسلام، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نخستین كسی بود كه در جنگ، از حفر خندق استفاده نمود و با این حركت غافلگیرانه توانست نقشة دشمنان متحد را ناكام سازد، امّا پنهان ساختن نقشة حفر خندق و سرعت انجام کار آنان در عملی‌كردن این پروژه توسط مسلمانان به موفقیت‌آمیز بودن آن كمك زیادی كرد و در حفر خندق و این شیوة جدید دفاعی، باعث تضعیف روحیة جنگجویان دشمن و باعث پراكندگی نیروهای آنان گردید.
 
اهتمام پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به جبهة داخلی
1- پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با اطلاع از رسیدن دشمن به نزدیكی مدینه و تصمیم مبنی بر رهسپار شدن به سوی خندق، دستور داد كه زنان و كودكان را در قلعة بنی‌حارثه گرد بیاورند تا از هرگونه خطر احتمالی دشمن مصون باشند. این عملكرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم تأثیری عمیق بر روحیة سربازان اسلام گذاشت؛ زیرا آنان از ناحیة زنان و فرزندانشان آسوده‌خاطر بودند و برای آنان دغدغه‌ای فكری جز نبرد با دشمن باقی نماند. در غیر این صورت طبیعی بود كه زنان و فرزندان، ذهن جنگجویان را به خود مشغول می‌ساخت و روحیة آنان را تضعیف می‌نمود كه در نتیجه شكست لشكر اسلام قطعی بود.
2- یکی از رویدادهای زیبای این غزوه که باعث تقویت جبهة داخلی می‌شد، مشارکت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در کار حفر خندق بود؛ چنانکه ابن اسحاق می‌گوید: از براء شنیدم که می‌گفت: روز حفر خندق، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را دیدم که خاکها را از داخل خندق بیرون می‌آورد و خاک زیادی بر جسم ایشان که دارای موهای زیادی بود، نشسته بود.[12]
آن حضرت صلی الله علیه و سلم با همتی عالی که تنبلی و سستی در آن راه نداشت، همگام با یارانش در حفر خندق مشارکت نمود و آنها با الگوبرداری از این اسوة حسنه، نهایت تلاش خود را جهت تحقق این پروژه انجام دادند.
3- آن حضرت صلی الله علیه و سلم  در خوشیها و غمهای یاران خود مشارکت داشت و ترجیح می‌داد که مشکلات بزرگ را به تنهایی تحمل نماید؛ چنانکه در همین غزوه کار به جائی رسید که از شدت گرسنگی سنگ بر شکم خود بست و بعد از سه روز وقتی برای صرف غذای اندکی توسط جابر بن عبدالله دعوت گردید، ترجیح داد که این غذای اندک را نیز با مشارکت یاران خود صرف کند. که در بحث ولیمة جابر بن عبدالله، به این موضوع خواهیم پرداخت.
4- تقویت روحیة سربازان و خوشحال ساختن آنان
حفر خندق در شرایط دشواری انجام گرفت. هوا خنک بود؛ باد شدیدی می‌وزید؛ مردم از نظر معیشتی در مضیقه بودند و ترس و یورش ناگهانی دشمن به اضافه مشکل جانکاه کندن و خاک‌برداری خندق که صحابه با دستهایشان می‌کندند و خاکها را بر پشت حمل می‌نمودند و به بیرون منتقل می‌کردند، از جمله مشکلات مهم این غزوه بود که تلاش و جدیت را الزامی می‌کرد؛ اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در چنین شرایطی فراموش نکرد که اینها همچون سایر انسانها، به تبع انسان بودن نیاز به استراحت دارند، همان طور که نیاز به کسی دارند تا آنها را با سخنان خود، دلگرم و شاد بگرداند. بنابراین، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم کلمات رجزآمیز ابن رواحه را تکرار می‌کرد و می‌فرمود: 
اللهم لولا الله ما اهتدینا


 
ولاتصدقنا و لاصلینا


فانزلن سکینة علینا


 
وثبت الاقدام ان لاقینا


ان الا عادی قد بغوا علینا 


 
و إن ارادوا فتنة ابینا


«اگر خدا نمی‌بود، ما هدایت نمی‌شدیم و صدقه نمی‌دادیم و نماز نمی‌خواندیم.
پس بر ما آرامش نازل کرد و هنگام رویارویی با دشمن، ما را ثابت‌قدم و استوار بدار.
دشمنان با ما بغاوت کردند و ما از فتنه‌گری ابا ورزیدیم.»
و با این بیت آخری صدایش را بالا می‌برد.[13]
نحن الذین بایعوا محمداً


 
علی الاسلام مابقینا ابداً


«ما با محمد بیعت کرده‌ایم تا برای همیشه بر اسلام بمانیم.»
و یا به جای مصرع آخر می‌گفتند: تا همیشه در جهاد بسر بریم. 
و رسول خد ا صلی الله علیه و سلم می‌فرمود: 
اللهم ان الخیر خیر الآخرة


 
فاغفر للانصار و المهاجرة[14]


«بارالها! خیر واقعی همان خیر آخرت است؛ پس مهاجران و انصار را بیامرز.»
این مزاحها و نشاط‌آفرینیها در آن شرایط دشوار علاوه بر اینکه مشکلات اصحاب و یاران پیامبر اکرم را تقلیل می‌داد، به آنها نیز روحیه و نشاط می‌بخشید تا هر چه بهتر و سریع‌تر حفر خندق را قبل از رسیدن دشمن، به اتمام برسانند.[15]
5- در نظر گرفتن شرایط لشکر و در صورت نیاز اجازه دادن به کسانی که اجازه رجوع می‌خواستند 
برخورد اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با ایشان بسیار مؤدبانه بود بنابراین، هنگام بروز مشکلات که قصد داشتند به خانه‌هایشان برگردند، با اجازه و هماهنگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم این کار را انجام می‌دادند و بعد از برطرف شدن آن مشکل و به دلیل رغبت زیاد به خیر و پاداش الهی، بلافاصله نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  برمی‌گشتند و ایفای وظیفه می‌نمودند؛ چنانکه این آیه در وصف آنان نازل گردید: 
{إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یذْهَبُوا حَتَّى یسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَأْذِنُونَكَ أُولَئِكَ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٦٢)}(نور، 62)
«همانا مؤمنانی که به خدا و پیامبرش ایمان آورده‌اند، هرگاه با او در امری اجتماعی بسر می‌برند، نمی‌روند؛ مگر اینکه از او اجازه بگیرند. همانا آنهایی که از تو اجازه می‌گیرند، به خدا و رسولش ایمان دارند. پس وقتی که از تو اجازه خواستند برای بعضی از مشاغل خود؛ پس به هر کس می‌خواهی از آنان اجازه بده و برای آنها طلب آمرزش بکن؛ همانا خدا بخشنده و مهربان است.»
براساس این آیه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم می‌توانست به کسانی که به خاطر برخی ضرورتها اجازة رجوع به خانه‌های خود می‌خواستند، اجازه بدهد و هم می‌توانست با توجه به مصلحت و شرایط، اجازه ندهد.[16]
6- تعیین صحابه برای نگهبانی
آن حضرت صلی الله علیه و سلم  چند نفر از صحابه را برای گشت‌زنی از نواحی مختلف خندق تعیین نمود تا مانع پیشرفت کسانی گردند که قصد نفوذ به داخل خندق را دارند. آنها نیز به ایفای وظایف خود پرداختند و در مقابل هرگونه هجوم دشمن جهت نفوذ به داخل خندق ایستادند. تا جایی که روزی از سحرگاه تا بخشی از شب آینده پیوسته به مقاومت ادامه دادند. طوری که در این وسط چهار نماز از مسلمانان فوت گردید که قضای آنها را به جای آوردند و علی ابن ابی‌طالب با مجموعه‌ای از صحابه توانست از نفوذ عکرمه بن ابی جهل به داخل خندق جلوگیری به عمل آورد؛ همچنین او در مقابل قهرمان قریش، عمرو بن عبدود، ایستاد و او را از پای درآورد.[17]
گروهی از انصار نیز به سرپرستی عباد بن بشر رضی الله عنه محافظت می‌نمودند فرماندهی جنگ نیز برعهدة پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بود و تمامی امور مربوط به جنگ زیرنظر ایشان انجام می‌گرفت. نقشة جنگ بدست ایشان بود و بر اجرای آن نظارت داشت که می‌توان این نقشه و اجرا را این گونه خلاصه کرد: 
الف – آن حضرت صلی الله علیه و سلم بعد از مشورت و رایزنی، دستور به حفر خندق در قسمت شمال مدینه داد؛ زیرا این ناحیه، تنها ناحیه‌ای بود که بیشتر در معرض هجوم دشمن قرار داشت.
ب – آن حضرت صلی الله علیه و سلم حفر خندق را در میان صحابه تقسیم‌بندی نمود، بدین صورت که هر چهل ذراع را به ده نفر سپرد.
ج – آن حضرت صلی الله علیه و سلم  بر کار حفر خندق اشراف داشت بنابراین، کسی نمی‌توانست شانه خالی بکند، مگر اینکه ضرورتی پیش می‌آمد و با اجازة رسول خدا صلی الله علیه و سلم می‌رفتند و برمی‌گشتند.
د – آن حضرت صلی الله علیه و سلم محل نگهبانی هر یک از مجموعه‌ها را مشخص نموده بود و به گونه‌ای برنامه‌ریزی کرده بود که حتی یک وجب از خندق در شبانه‌روز خالی از نگهبان نبود. علاوه بر این پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در جایگاه فرمانده کل، هر لحظه بر لشکر اشراف داشت و آنها را تشویق می‌نمود و این امر موجب تقویت روحیة آنان می‌گردید.
ه‍ - آخرالامر اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با فرزانگی و سیاستی که داشت، توانست اوضاع آشفته را سامان بخشد و مسلمانان را بعد از اینکه لشکر متحدین در آستانة ورود به مدینه قرار گرفتند و مدینه واطراف آن با خطری جدی روبرو شده بود، از تنگنایی که در آن به سر می بردند، نجات بدهد و یقیناً کنترل نیروهای مقاومت، توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم یکی از اسباب پیروزی در این معرکه محسوب می‌گردد.
 
 
 
در شدت و تنگا قرارگرفتن مسلمانان
 
با آنکه مسلمانان، همة جوانب احتیاط را رعایت نمودند و آمادگی لازم را برای دفاع از مدینه و اسلام در مقابل لشکر قریش و همپیمانان آنان داشتند، ولی سنت الهی چنین اقتضا می‌نماید که پیروزی بدون فداکاری و تحمل مصایب میسر نگردد بنابراین، مسلمانان در غزوة خندق با مصیبتهای بزرگ و طاقت‌فرسایی مواجه گردیدند که می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:
 
1- نقض پیمان‌نامه بنی‌قریظه و قصد حمله بر مسلمانان از داخل
مسلمانان از خیانت یهود بنی‌قریظه که در جنوب مدینه سکونت داشتند، در هراس به سر می‌بردند؛ زیرا در آن صورت می‌بایست با دو دشمن روبرو می‌شدند؛ لشکر قریش و همپیمانان آنها از جلو و یهود بنی‌قریظه از پشت سر و سرانجام سرکردة یهودیان بنی‌نضیر در متقاعدساختن کعب بن اسد، سرکردة یهودیان بنی‌قریظه، برای شرکت در جنگ علیه مسلمانان موفق گردید.
خبر همکاری بنی‌قریظه با قبایل عرب در میان صحابه شایع گردید بنابراین، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم که از قبل از عهدشکنی یهودیان اطلاع داشت و احتمال می‌داد بنی‌قریظه بر عهد و پیمان خود ثابت نخواهند بود، زبیر بن عوام، مرد کارهای بزرگ، را برای بررسی این موضوع فرستاد. زبیر بعد از تحقیق و بررسی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  گفت: آنها قلعه‌های خود و نیز راههای ورودی به مدینه را پاکسازی و حیوانات خود را جمع‌آوری نموده‌اند.[18]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم پس از اثبات خیانت آنان، سعد بن معاذ، سعد بن عباده، عبدالله بن رواحه و خوات بن جبیر را فرستاد و به آنها فرمود: بروید و بررسی کنید که آیا اخباری که از آنها به ما می‌رسد، واقعیت دارد یا خیر و در صورت واقعیت داشتن این امر، خبر آن را به گونه‌ای به من برسانید که بقیه متوجه نشوند، اما اگر برعهد خود پایبند بودند، این خبر را به طور علنی برای همه اعلان نمایید.[19]
بعد از بررسی اوضاع، آنان متوجه شدند که خبر خیانت بنی‌قریظه واقعیت دارد. آن گاه نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  برگشتند و گفتند: عضل و قاره. (اینها در قبیلة هذیلی بودند که با اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم خیانت و پیمان‌شکنی کرده بودند) آن حضرت صلی الله علیه و سلم  کاملاً متوجه قضیه شد.[20]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با حفظ ثبات و جوانمردی و با استفاده از وسایل موجود، تقویت روحیة گردید؛ چنانکه در مانوری نظامی، سلمه بن اسلم را با دویست نفر و زید بن حارثه را با سیصد نفر مرد جنگجو جهت حراست و نگهبانی از مدینه اعزام نمود، تا بدین صورت بنی‌قریظه را دچار رعب و وحشت بگرداند.
در همین اثناء بنی‌قریظه برای پیوستن به قبایل عرب آماده می‌شدند و پیشاپیش این لشکر، خرما، جو و انجیر زیادی که بیست شتر آنها را حمل می‌کرد، به عنوان توشه برای قبایل عرب فرستادند که خوشبختانه این محموله به دست مسلمانان افتاد و نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آورده شد.[21]
2- تشدید محاصرة مسلمانان و حضور پیدا نکردن منافقان
قبایل عرب پس از پیوستن بنی‌قریظه، حلقة محاصرة مسلمانان را تنگ‌تر کردند و آنها را در وضعیتی دشوار قرار دادند؛ چنانکه قرآن، حالت اضطراب و وحشت مسلمانان را این گونه بیان می‌نماید: 
{ إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الأبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (١٠)هُنَالِكَ ابْتُلِی الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالا شَدِیدًا (١١)} (احزاب، 10-11)
«به خاطر بیاور زمانی را که دشمنان از طرف بالا و پایین به سوی شما آمدند و زمانی را که چشمها (از ترس) خیره شده و جانها به لب رسیده بود و گمانهای گوناگونی درباره خدا داشتید. در آن وقت مؤمنان آزمایش شدند و سخت به اضطراب افتادند.»
همچنین قرآن به توصیف یقین کامل مسلمانان به کمک پروردگارشان می‌پردازد و فرموده است: 
{ وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الأحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلا إِیمَانًا وَتَسْلِیمًا (٢٢)}(احزاب، 22)
«و هنگامی که مؤمنان احزاب را دیدند، گفتند: این همان چیزی است که خدا و پیامبرش به ما وعده داده بودند و حقا که خدا و رسولش راست گفتند. و این سختیها جز ایمان و تسلیم شدن آنان نمی‌افزاید.»
منافقانی نیز که در لشکر اسلام حضور داشتند، به خاطر ترس شدیدی که دامنگیر آنان شده بود، یکی بعد از دیگری و به بهانه‌های مختلف، عقب‌نشینی می‌کردند تا جایی که معتب بن قشیر گفت: محمد صلی الله علیه و سلم به ما وعدة گنجینه‌های قیصر و کسرا را می‌داد و حالا ما می‌ترسیم برای دستشویی بیرون شویم و برخی دیگر از آنان به بهانة اینکه خانه‌هایشان بی‌سرپرست است، اجازة بازگشت خواستند و رفتند؛ چنانکه قرآن کریم تصویر دقیقی از موضعگیری آنان ارائه داده[22] و فرموده است:
{ وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یثْرِبَ لا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَیسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِی بِعَوْرَةٍ إِنْ یرِیدُونَ إِلا فِرَارًا (١٣)وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَیهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلا یسِیرًا (١٤)وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لَا یوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولاً(15) قُلْ لَنْ ینْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لا تُمَتَّعُونَ إِلا قَلِیلا (١٦)قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلا یجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیا وَلا نَصِیرًا (١٧)قَدْ یعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِینَ لإخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَینَا وَلا یأْتُونَ الْبَأْسَ إِلا قَلِیلا (١٨)أَشِحَّةً عَلَیكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَیتَهُمْ ینْظُرُونَ إِلَیكَ تَدُورُ أَعْینُهُمْ كَالَّذِی یغْشَى عَلَیهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَیرِ أُولَئِكَ لَمْ یؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ یسِیرًا (١٩)یحْسَبُونَ الأحْزَابَ لَمْ یذْهَبُوا وَإِنْ یأْتِ الأحْزَابُ یوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِی الأعْرَابِ یسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِیكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلا قَلِیلا (٢٠)} (احزاب، 13-20)
«و به یاد آورید زمانی را که گروهی از آنان (منافقان) گفتند: ای اهل یثرب! اینجا جای ماندن نیست، برگردید. گروه دیگری از آنان از رسول الله صلی الله علیه و سلم اجازه خواستند و گفتند: خانه‌های ما بدون حفاظ و نااستوار است؛ در حالی که چنین نبود و فقط می‌خواستند فرار کنند.
واگر احزاب از جوانب مدینه وارد شوند و آنها پیشنهاد نمایند که از دین برگردید، به سرعت می‌پذیرند و جز مدت کمی برای انتخاب این پیشنهاد درنگ نخواهند کرد. در حالی که قبلا با خدا عهد بسته بودند که پشت به دشمن نکنند و نگریزند.
و در مورد عهد و پیمان خدا مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.
بگو: چه کسی می‌تواند شما را در برابر ارادة خدا حفظ کند، اگر او مصیبت یا رحمتی را برای شما بخواهد؟ آنان غیراز خدا هیچ سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت.
خداوند کسانی را به خوبی می‌شناسد که مردم را از جنگ باز می‌داشتند و کسانی را که به برادران خود می‌گفتند: به سوی ما بیایید و جز مقداری کمی دست به جنگ نمی‌یازیدند.
آنان نسبت به شما بخیل هستند و هنگامی که لحظات بیم و هراس فرا می‌رسد، می‌بینی به تو نگاه می‌کنند؛ در حالی که چشمانشان بی‌اختیار در حدقه به گردش درآمده است، همسان کسی که دچار سکرات موت بوده و می‌خواهد قالب تهی کند، اما هنگامی که خوف و هراس نماند، زبانهای تند و تیز خود را بی‌ادبانه‌ بر شما می‌گشایند و برای گرفتن غنایم، سخت حریص و آزمندند. آنان هرگز ایمان نیاوردند و لذا خدا اعمال ایشان را باطل و بی‌مزد می‌کند و این کار برای خدا آسان است.
آنان گمان می‌کنند لشکریان احزاب نرفته‌اند و اگر احزاب بار دیگر برگردند، ایشان دوست می‌دارند در میان اعراب بادیه‌نشین، صحرانشین شوند و اخبار شما را جویا شوند. اگر آنان در میان شما می‌ماندند، جز مقدار کم و ناچیزی نمی‌جنگیدند.»
این آیات در برگیرنده نفاق و ترس و اضطرابی است که منافقان را فرا گرفته و آنان را نسبت به خدا، بدگمان ساخته بود که در چنین شرایط دشواری اعتمادشان نسبت به او سلب گردید و به جای تواضع و پناه بردن به خدا، گستاخ‌تر گردیدند و به این هم بسنده نکردند؛ بلکه به بهانة اینکه خانه‌هایشان بی‌سرپرست است، میدان را خالی نمودند و دیگران را نیز به این کار تشویق کردند.[23]
مشرکان نیز به حملات خود جهت نفوذ به داخل خندق و عبور از آن افزایش دادند و هر شب تعدادی زیادی از آنان در اطراف خندق دور می‌زدند و تلاشهای بی‌وقفه و مذبوحانه‌ای را انجام می‌دادند تا بتوانند راهی به داخل خندق باز نمایند؛ چنانکه خالد بن ولید با دسته‌ای از سوارکاران، تلاش زیادی نمود تا از ناحیة تنگ‌تر خندق یورش غافلگیرانه‌ای بر مسلمانان انجام دهد، ولی اسید بن حضیر با دویست نفر از صحابه، تحرکات او را زیرنظر داشتند ودفع نمودند. در این درگیریها، طفیل بن نعمان توسط وحشی (قاتل حمزه) شهید گردید. او از آن طرف خندق، طفیل را با نیزه‌ای نشانه گرفته بود.[24]
همچنین سعد بن معاذ، توسط تیری که حبان بن عرقه شلیک کرده بود، زخمی شد. سعد پس از اینکه زخمی شده بود، چنین دعا کرد : بارالها! اگر جنگ با قریش ادامه دارد، مرا زنده نگهدار؛ زیرا من دوست دارم با ملتی بجنگم که پیامبرت صلی الله علیه و سلم را تکذیب نمودند و از شهر خود بیرون کرده‌اند و اگر جنگ با قریش پایان یافته است، پس این زخم را باعث شهادت من بگردان، ولی قبل از آنکه مرا بمیرانی، چشمانم را با نابودی بنی‌قریظه خنک بگردان[25]. خداوند نیز دعای این بندة صالح را پذیرفت و سرنوشت بنی‌قریظه را او تعیین کرد. 
دستة بزرگی از مشرکان نیز متوجه مقر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم شدند و حملات خود را آنجا متمرکز ساختند. مسلمانان آن روز از خود حماسة بی‌نظیری نشان دادند و پیوسته تا شب جنگیدند، طوری که هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و هم صحابه فرصت خواندن نماز عصر را نیافتند. بعد از اینکه شب همه جا را فرا گرفت و مشرکان به خیمه‌هایشان برگشتند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: «خدا خانه‌ها و قبرهایشان را پر از آتش نماید، ما را چنان به خود مشغول ساختند که نماز وسطی قضا گردید.»[26]
 
3- تلاش پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم جهت کاهش دامنة محاصره و قرارداد صلح با عطفان و شایعه‌پراکنی در صفوف دشمن
1- حسن سیاست رسول خدا صلی الله علیه و سلم در این نمایان می‌شود كه ایشان از میان احزاب، به قبیلة غطفان پیشنهاد صلح داد تا در مقابل مالی كه به آنها داده می‌شود، میدان جنگ را ترك نمایند و به سرزمین خود برگردند؛ زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیك می‌دانست كه غطفان هیچ‌گونه انگیزة سیاسی و عقیدتی در جنگ با مسلمانان ندارد؛ بلكه هدف آنها رسیدن به اموال و دارایی مدینه است (به اضافه آنچه یهودیان به آنها وعده داده بودند.) اما دیگر قبایل عرب یعنی یهودیان و قریش، اهدافی سیاسی و عقیدتی داشتند و می‌خواستند با این جنگ، به موجودیت اسلام و مسلمانان پایان بدهند.
بنابراین، برخی از غطفانیها بی‌درنگ پیشنهاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را پذیرفتند[27]. از جمله عیینه بن حصن و حارث بن عوف كه دو تن از فرماندهان غطفان بودند، مخفیانه از خندق عبور نمودند و با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم وارد گفتگو شدند و تصمیم گرفته شد قراردادی نوشته شود كه مهم‌ترین بندهای آن عبارت بودند از:
الف - این قرارداد فقط متعلق به غطفان است نه سایر احزاب.
ب - غطفان دست از هر عملیاتی ضد مسلمانان، بردارد.
ج - غطفان به محاصرة مدینه پایان بدهد و نیروهای خود را به عقب‌نشینی وادار سازد.
د - مسلمانان در قبال این عقب‌نشینی، یك سوم محصولات این سال مدینه را به غطفان بدهند.
سرداران غطفان، بند آخر این قرارداد را نپذیرفتند و خواستار نصف محصولات مدینه شدند، ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نپذیرفت، امّا سرانجام آنها راضی شدند و با گروهی از ریش سفیدان قبیلة خود نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمدند.[28]
تن دادن رهبران غطفان برای صلح پیشنهادی در قبال یك سوم محصول مدینه، انگیزة درونی آنان را برای مشاركت در جنگ مشخص می‌نماید و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با آشكار ساختن انگیزه درونی احزاب از شرکت در جنگ علیه مسلمانان، باعث تضعیف روحیة آنان گردید.[29]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در این مذاكرات و در مقابله با بحرانها از شیوه و منهجی استفاده نمود تا این شیوه برای نسل آینده امت اسلام الگویی تربیتی قرار گیرد كه بتوانند در چنین بحرانهایی از آن استفاده نمایند، اما قبل از امضای قرارداد فوق پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از صحابه در این مورد نظرخواهی نمود. آنها به اینكه بخشی از محصولات كشاورزی مدینه به غطفان داده شود، اعتراض نمودند؛ چنانكه سعد بن معاذ و سعد بن عباده گفتند: ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ! آیا این كاری است كه براساس دیدگاه شما دوست دارید انجام گیرد و یا اینكه اگر دستور خداوند است چاره‌ای جز تن دادن به آن وجود ندارد. یا اینكه كاری است كه شما به خاطر ما مجبور شده‌اید، انجام دهید؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: من فقط به خاطر شما این كار را انجام می دهم؛ چراکه تمامی قبایل عرب علیه شما یكپارچه شده‌اند‌ بنابراین، خواستم اتحاد آنان را از هم بپاشم. سعد بن معاذ گفت: ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ! قبل از اینکه به اسلام مشرف گردیم، ما نیز مانند اینها، به خدا شرك می‌ورزیدیم و بتها را می‌پرستیم و خدا را نمی‌شناختیم و او را نمی‌پرستیدیم، با این وجود اینها به یك دانه میوة مدینه چشم نمی‌دوختند؛ مگر اینكه در مهمانی نصیبشان می‌شد یا می‌خریدند. اكنون كه خدا ما را با اسلام گرامی داشته و با تشریف‌آوری شما به ما قدرت و عزت بخشیده است، چگونه مالهای خود را به آنها خواهیم داد؟ بنابراین، ما چنین قراردادی را لازم نمی‌دانیم. به خدا سوگند! جز شمشیر چیز دیگری به آنها نخواهیم داد تا خدا میان ما و آنها فیصله نماید. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: این شما و این هم آنها.
آن گاه معاذ،‌ پیمان‌نامه را پاره نمود و گفت: هر کاری که می‌خواهید، انجام دهید.[30]
نپذیرفتن قرارداد توسط این دو پیشوای انصار، همان طور كه شرح آن گذشت، كاملاً براساس رعایت حریم خدا و رسول او صلی الله علیه و سلم انجام گرفت؛ زیرا آنها بعد از اینكه اذعان نمودند كه این دستور خدا و پیامبرش صلی الله علیه و سلم نیست؛ بلكه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم تنها به خاطر آنها این كار را انجام می‌دهد، آن را لغو نمودند و نپذیرفتند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیز با شنیدن سخنان سعد كه از آن بوی ایمان و قدرت ایمانی به مشام می‌رسید، خوشحال شد و پیمان‌نامه را لغو نمود.[31]
منظور پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از اینکه فرمود: «تمامی قبایل عرب علیه شما متحد شده‌اند» از هم‌پاشیدن صف واحد دشمنان بود كه از این عملكرد، نکات ذیل استنباط می‌گردد:
- مسلمانان باید تلاش نمایند تا راه نفوذ به داخل صفهای دشمن را بیابند.
- هدف استراتژی فرمانده نیروهای اسلامی حتی‌المقدور، منصرف ساختن بخشهایی از نیروی دشمن از جنگ باشد و فرماندهی كل نباید رایزنی، مشورت و مصلحت دور و نزدیك را از یاد ببرد.[32]
- مشورت‌گرفتن از صحابه در چنین موقعیت حساسی، بیانگر شیوة فرماندهی آن حضرت صلی الله علیه و سلم و اهمیت مشورت بویژه در امور نظامی است که این امور مربوط به تمامی گروهها است؛ پس این مسئله می‌بایست در شورا مطرح گردد و نباید فقط یك نفر در آن اظهار نظر نماید؛ حتی اگر آن یك نفر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم باشد؛ مگر اینكه رأی و نظر او برگرفته از وحی و دستور الهی باشد.[33]
- پذیرفتن رأی صحابه در لغو قرارداد صلح با غطفان، بیانگر توانایی و ارادة قوی فرماندة لشکر اسلام است؛ چراکه این فرمانده به افراد تحت نظر خویش اعتماد دارد و به آنها شخصیت می‌دهد و هر یک از این دو گروه قدرشناس زحمات گروه متقابل هستند. و فرمانده به رأی آنان و آنان به رأی فرمانده احترام قائل هستند، اما صلحی كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم خواست با غطفان امضاء نماید، از سیاستی شرعی كه در آن مصلحتها و مفاسد بررسی می‌شوند و براساس آنها فرمانده كل تصمیم می‌گیرد، سرچشمه می‌گرفت.[34]
پیامهای موضعگیری صحابه در قبال این صلح 
الف - تأكیدی است به شجاعت ادیبانه‌ای که اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم هرگاه ایجاب نماید، در مورد مسائل مربوط به جماعت مسلمانان، ابراز می‌دارند.
ب - بیانگر جوهرة مسلمانان و حقیقت ارتباط آنان با خدا، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و اسلام است.
ج - همچنین بیانگر روحیة و ایمان قوی مسلمانان است كه آمادگی رویارویی با هر نوع بحران را با صبر و بردباری دارند و دشمن را هرچند كه قوی و تعداد جنگجویانش زیاد باشد، ضعیف و كم می‌پندارند.
 
2- شایعه پراكنی در صفوف دشمن
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برای تضعیف و از هم‌پاشیدن نیروهای احزاب از سلاح تبلیغات روانی و شایعه پراكنی استفاده نمود؛ زیرا آن حضرت صلی الله علیه و سلم  از اختلافاتی كه در میان صفوف احزاب وجود داشت، آگاهی داشت بنابراین، سعی نمود آنها را شناسایی و ابراز نماید تا ریشه‌دار و عمیق بشوند. 
قبلاً به این موضوع اشاره نمودیم كه با سران غطفان مذاكره نمود و با آزمند ساختن آنان به مال، روحیة آنان را تضعیف كرد و در این مرحله نیز خداوند یكی از غطفانی‌ها را كه نعیم بن مسعود غطفانی نام داشت، هدایت نمود و او اسلام را پذیرفت. نعیم گفت: ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ! خویشاوندانم از مسلمان شدن من اطلاعی ندارند بنابراین، شما هر دستوری بدهید، من آماده‌ام. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: تو یك نفر از ما هستی، تا می‌توانی آنها را شكست بده. زیرا جنگ یعنی فریبكاری.[35]
نعیم براساس دستور پیامبر اکرم به ایجاد بدگمانی و شایعه‌پراكنی در میان صفوف دشمن پرداخت و شیوة او این گونه بود که ازیک طرف یهودیان را تحریك كرد تا از قریش گروگان بخواهند تا به محاصرة مسلمانان پایان ندهند و از طرفی به قریش گفت: یهود بنی‌قریظه از شما گروگان می‌طلبند تا به محمد بدهند و در مقابل آن، دوباره با او صلح بنمایند.[36]
آخرالامر اینکه تبلیغات نعیم بن مسعود موفقیت‌آمیز بود؛ چراکه توانست در میان صفوف احزاب بدگمانی ایجاد نماید و اعتماد آنها را نسبت به یكدیگر سلب نماید.
اسباب موفقیت نعیم بن مسعود عبارت بودند از:
الف - اسلام خود را آشكار نساخت و بدین صورت اعتماد آنها را جلب نمود.
ب - سرنوشت یهودیان بنی‌قینقاع و بنی‌نضیر را برای یهود بنی‌قریظه یادآور شد و آنها را در صورت استمرار مخالفت با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و مسلمانان به آینده‌ای خطرناك هشدار داد؛‌ چنانكه این هشدار در دل یهود كارساز واقع شد و باعث دودلی و تغییر افكار آنان گردید.
ج - او هر یك از دو طرف (قریش و یهود بنی‌قریظه) را به كتمان مذاكرات و روابط خود با آنها متقاعد ساخت؛ زیرا در صورت آشكار شدن روابط او با دو طرف، پرده از چهرة واقعی او برداشته می‌شد و مأموریتش به اتمام نمی‌رسید.
بدین صورت نعیم بن مسعود،‌ نقشی اساسی در شكست احزاب ایفا نمود.[37]
 
 
 
مدد و نصرت پروردگار و توصیف قرآن از جریان احزاب
 
متوسل شدن آن حضرت صلی الله علیه و سلم  به خدا و مدد و نصرت پروردگار
عادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ، این بود که به خدا بسیار متوسل می‌شد و دعا و زاری می‌نمود و از او كمك می‌خواست و در غزوه‌ها این امر بیشتر نمود پیدا می‌کرد.
هنگامی كه مسلمانان در غزوة احزاب سخت تحت فشار قرار گرفتند و تاب و تحمل آنان پایان پذیرفت و وحشت بر آنان مسلط شد، نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمدند و گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم ! آیا در این مورد چیزی هست كه ما بگوئیم؟ رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: بلی. بگویید: «اللهم استر عوراتنا و آمِن روعاتنا»[38] «بارالها!‌ عورات ما را حفاظت كن و هراس دلهای ما را برطرف ساز.»
همچنین در صحیحین روایتی از جابر بن عبدالله رضی الله عنه نقل شده است كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  بر شرکت‌کنندگان در غزوة احزاب دعا كرد و گفت: ای خدایی كه كتاب را نازل كرده‌ای! و زود به حساب می‌رسی، نیروهای احزاب را شكست بده. بارالها! آنها را شكست بده و خوف و ترس را بر دلهای آنان حاکم گردان.[39]
خداوند دعای پیامبرش صلی الله علیه و سلم را مستجاب نمود و طلیعه‌های فجر پیروزی آشكار گردید. خداوند با ایجاد اختلاف و بدگمانی در دل كافران، ترس و وحشت انداخت و پس از آن باد تند و سردی وزید و خداوند لشكریانی از جانب خود فرو فرستاد؛ چنانكه می‌فرماید:
{ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا (٩)} (احزاب، 9)
«ای مومنان! نعمت خدا را برخویشتن به یاد بیاورید آن گاه كه لشكریان (دشمن) نزد شما آمدند و ما بر آنان باد تند و لشكریانی فرستادیم كه شما آنها را نمی‌دیدید و خدا به آنچه عمل می كنید، بیناست.»
قرطبی می‌گوید: این باد شدید، معجزة پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بود؛ زیرا حد فاصل میان مسلمانان و كافران فقط خندق بود، ولی با این حال مسلمانان از باد تندی كه وزید، در امان ماندند و به دنبال آن خداوند، فرشتگان را فرستاد. آنها میخها و ریسمانهای خیمه‌ها را بركندند و آتشهایشان را خاموش نمودند و دیگهایشان را وارونه كردند و اسبها و مركبهایشان بی‌زمام رها گردیدند و فرشتگان در نواحی مختلف لشكر، تكبیر می‌گفتند و ترس و وحشت عجیبی بر آنان مسلط گردید، به گونه‌ای كه هر یك از سران دسته‌ها، افراد زیردست خود را فرا می‌خواندند و آنان را به کمک نمودن فرامی‌خواندند.[40]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم دوست داشت كه برای صحابه و همچنین مسلمانان بعدی روشن شود كه شكست لشكر احزاب كه متشکل از ده هزار مرد جنگجو بود، توسط مسلمانان اتفاق نیفتاد؛ بلكه خداوند آنها را شكست داد؛ چنانكه قرآن می‌فرماید:
{ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیكُمْ إِذْ جَاءتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً}
از ابوهریره رضی الله عنه نیز روایت است كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم می‌گفت: «لا اله الا الله وحده، اَعزّ جنده، و نصر عبده، و غلب الاحزاب وحده فلا شییء بعده.»[41]
«هیچ معبود به حقی جز خدای یگانه نیست، او لشكر خود را پیروز گردانید و بنده خود را یاری كرد و لشكریان احزاب را به تنهایی نابود ساخت.» 
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم همزمان با دعا و التماس از پروردگار، استفاده از اسباب فتح و پیروزی را نیز از یاد نبرد و تمام سعی و تلاش خود را جهت تضعیف دشمنان و فروپاشی آنان مبذول داشت بنابراین، طلب یاری از خدا و التماس زیاد به درگاه ایشان با استفاده از اسباب پیروزی منافاتی ندارد.[42]
بر این اساس پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با استفاده از اسباب، به ما می‌آموزد که زاری و تضرع و كمك خواستن از خدا و اخلاص عمل را نباید فراموش نكنیم؛ زیرا اسباب هنگامی موجب موفقیت و پیروزی انسان می‌گردد که نصرت و مدد خدا پشتوانة این اسباب قرار گیرند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم هیچ گاه در زندگی از دعا، زاری و متوسل شدن به خدا غافل نبود.[43]
 
پیگیری اوضاع لشكر احزاب توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم 
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ، پیگیر اوضاع لشكر احزاب بود و دوست داشت از جدیدترین اخبار دشمن مطلع بشود. بنابراین، فرمود: آیا كسی هست كه برود و خبری از این قوم برای ما بیاورد تا اینکه در بهشت همراه من باشد[44]؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم این مطلب را سه مرتبه تکرار نمود و چون با این روش ترغیب‌آمیز كسی حاضر نشد بنابراین، با روش حاكمانه به یكی از سربازانش فرمود: ابوحذیفه! برخیز و خبری از این قوم برای ما بیاور و آنان را علیه ما نشوران.[45]
عملكرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در برگیرندة این جنبة تربیتی است که یك فرمانده موفق هنگام اعزام نیروهایش به جایی، می‌بایست از ترغیب و تشویق استفاده نماید؛ مگر اینكه ضرورت ایجاب نماید تا به روش حاكمانه متوسل بشود.
حذیفه می‌گوید:‌ من (در آن هوای سرد و خنك) به راه افتادم (هوا به قدری مطبوع شد كه) گویا داخل حمام قدم می‌زدم. در آنجا ابوسفیان را مشغول گرم کردن خودش دیدم. تیری در كمان گذاشتم و سینة او را نشانه گرفتم،‌ اما به یاد سخن رسول خدا صلی الله علیه و سلم افتادم كه فرمود: آنها را علیه ما نشوران. و اگر نه می‌توانستم او را با یك تیر از پای درآورم. سپس از آنجا برگشتم و باز هم احساس می‌كردم داخل حمامی قدم می‌زنم تا اینكه نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمدم، احساس نمودم هوا سرد است. آن گاه آنچه دیده بودم، برای ایشان بازگو كردم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم گوشه عبای خود را بر روی من انداخت. من تا صبح همانجا خوابیدم. وقتی صبح شد، رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: پرخواب! برخیز.[46]
نکات نهفته در داستان حذیفه 
1- میزان شناخت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در مورد شخصیتهای برجسته: چنانكه ایشان حذیفه را از میان دیگران برای كار تجسس و خبرگیری از اوضاع دشمن فرستاد؛ چون او علاوه بر اینكه شجاع و دلیر بود، انسان ماهر و زیركی نیز بود كه می‌توانست بر مشکلات پیروز گردد.
2- انضباط نظامی‌ای كه حذیفه بدان متصف بود: چنانكه بعد از اینكه فرصت مناسبی برای كشتن فرمانده كل نیروهای احزاب یافت، به خاطر دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم كه فرموده بود: آنها را علیه ما نشوران، تیری را كه به سوی او هدف گرفته بود، از كمان بیرون آورد و منصرف شد.[47]
3- كرامات اولیاء: چنانكه حذیفه با حرکت برای تجس از وضعیت نیروهای احزاب، خنكی و سردی هوا را احساس نمی‌كرد و گویا داخل حمامی قدم می‌زد و تا پایان مأموریتش این حالت بر او حاکم بود و به تحقیق این کرامتی است که خداوند بر بندگان مؤمن خود ارزانی می‌نماید[48]. یقیناً این جز كرامت حذیفه چیز دیگری نمی‌تواند باشد.
4- برخورد ملاطفت‌آمیز و همراه با مهربانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با حذیفه: چنانكه حذیفه با بازگشت از انجام مأموریت مهم خود و رساندن اخبار به پیامبر، آن حضرت صلی الله علیه و سلم  عبای خود را كه برآن نماز می‌خواند، بر روی حذیفه كه احساس سردی شدیدی می‌كرد، انداخت تا اینكه وقت نماز فرض رسید، آن گاه با جمله‌ای كه از آن لطف، محبت و شیرینی می‌تراوید، او را بیدار ساخت و فرمود: ای پرخواب! برخیز.[49]
چه راست فرموده است قرآن كریم در وصف پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آنجا كه می‌فرماید:
{ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ (١٢٨)}(توبه، 128)
«او نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.»
5- به فرزانگی و بداهه در گفتار و كردار صحابه رضی الله عنهم پی می‌بریم، آن گاه كه براساس روایت زرقانی، ابوسفیان اعلام كرد كه هر یك از شما دست همنشین خود را بگیرد و او را شناسائی نماید تا بیگانه‌ای وارد صفوف ما نشود. حذیفه می‌گوید: بلافاصله دستم را روی همنشین سمت راست خود گذاشتم و گفتم: تو كی هستی؟ گفت: معاویه بن ابی‌سفیان. سپس دست بر روی كسی كه در سمت چپم نشسته بود گذاشتم و گفتم: تو كی هستی؟ گفت: عمرو عاص هستم... .[50]
بدین صورت او بر آنان پیش دستی نمود و اگر چنین نمی‌كرد، احتمال بروز خطر برای ایشان حتمی بود كه بر اثر آن جان خود را از دست می‌داد.[51]
 
غزوة احزاب و نتایج آن در قرآن
قرآن، در مورد غزوة احزاب به تفصیل سخن گفته است و این دو غزوه (احزاب و بنی‌قریظه) را به ثبت رسانیده است و قرآن مسائل جاودانه‌ای را كه گذر زمان و مكان، آنها را فرسوده نمی‌نماید بیان می‌دارد و این هم از همان نوع است؛ زیرا مسلمانان دائماً از طرف دشمنان مورد تهاجم نظامی قرار خواهند گرفت؛ گاهی از بیرون بر آنان یورش خواهند برد و گاهی از داخل شهر و دیارشان مورد حمله قرار خواهند گرفت و از آنجا که در گذر تاریخ حوادثی چون حادثة احزاب و بنی‌قریظه تكرار خواهند شد، قرآن آنها را ثبت نموده است تا مسلمانان در صورت تكرار این جریان، از رویدادهای گذشته در رویارویی با آن استفاده نمایند. 
با دقت و تدبر در قرآن کریم، مهم‌ترین مسائلی که ازغزوة احزاب استنباط می‌گردد، عبارتند از:
1- یادآوری مؤمنان به نعمتهای الهی:
{ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیكُمْ إِذْ جَاءتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً} (احزاب، 9)
2- ارائة تصویری شگفت‌انگیز از مصیبت و بحرانی كه با آمدن نیروهای احزاب دامنگیر مسلمانان شده بود:
{إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الأبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (١٠)}(احزاب، 10)
3- پرده‌برداری از نیتهای شوم منافقان و اخلاق زشت و بزدلی و عذر تراشی و عهدشكنی آنها:
{وَإِذْ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلا غُرُورًا (١٢)} (احزاب، 12)
4- تشویق مؤمنان در هر زمان و مكانی به تأسی از گفتار، كردار، جهاد و اوصاف پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم تا به این گفتة الهی جامة عمل بپوشانند كه می‌فرماید:
{ لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِیرًا (٢١)} (احزاب، 21)
5- ستایش از مؤمنان به خاطر موضعگیریهای كارآمد آنان كه با ایمان راستین و وفای به پیمان خدا با نیروهای احزاب روبرو شدند و جنگیدند.
{ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا (٢٣)} (احزاب، 23)
«در میان مومنان مردانی هستند كه در وعده خود با خدا راست بودند؛ پس برخی از آنان به پیمان خود وفا نمودند (و شهید شدند) و برخی نیز در انتظاراند و هیچ گونه تغییری در پیمان خود ندادند.»
6- بیان یكی از سنتهای تغییرناپذیر الهی كه عبارت است از: اختصاص فرجام نیك برای مؤمنان و شكست برای دشمنانشان؛ همان گونه كه می‌فرماید: 
{ وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ كَفَرُوا بِغَیظِهِمْ لَمْ ینَالُوا خَیرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِیا عَزِیزًا (٢٥)} (احزاب، 25)
«خداوند، كافران را با دلی لبریز از خشم و غم بازگرداند و در حالی كه به هیچ‌یك از نتایجی كه در نظر داشتند، نرسیده بودند. خداوند مومنان را از جنگ بی‌نیاز ساخت و خداوند نیرومند و چیره است.»
7- احسان خداوند بر بندگان با ایمانش، آنجا كه آنها را بر بنی‌قریظه در دژهای تسخیرناپذیرشان، بدون درگیری جنگی، پیروز گردانید و در دلهایشان رعب و وحشت انداخت به گونه‌ای كه به فیصلة خدا و رسولش صلی الله علیه و سلم  گردن نهادند[52]؛ چنانكه خداوند می‌فرماید:
{ وَأَنْزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا (٢٦)وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِیارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرًا (٢٧)} (احزاب، 26-27)
«خداوند كسانی از اهل كتاب را كه احزاب را پشتیبانی كرده بودند، از اژدهایشان پایین كشید و به دلهایشان ترس و هراس انداخت، ‌گروهی را كشتید و گروهی را اسیر كردید و زمینها و خانه‌هایشان و دارایی آنان و همچنین زمینی را كه هرگز بدان گام ننهاده بودید، به چنگ شما انداخت. بی‌گمان خداوند بر هر چیزی توانا است.»
غزوة احزاب از غزوه‌های مهمی بود كه مسلمانان، علیه دشمنانشان به نبرد پرداختند و در آن نتایج مهمی را رقم زدند. از جمله:
- پیروزی مسلمانان و شكست و پراكنده شدن و بازگشت زیانبار آنان در حالی كه تمام آرزوهای آنان به یأس و ناامیدی تبدیل گردید.
- تغییر موقعیت جنگی به نفع مسلمانان، آن گاه كه حالت تهاجمی جایگزین حالت دفاعی گردید؛ چنانكه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به این مطلب اشاره كرد و فرمود:
«از این پس ما به جنگ آنان خواهیم رفت و آنان به جنگ ما نخواهند آمد.»[53]
- كشف چهرة واقعی بنی‌قریظه و كینة درونی آنها نسبت به مسلمانان كه منتظر فرصت بودند و پیمانشان را با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در دشوارترین شرایط زیر پا گذاشتند.
- غزوة بنی‌قریظه یكی از نتایج غزوة احزاب بود؛ چراکه در غزوة احزاب یهودیان بنی‌قریظه در این شرایط دشوار عهد و پیمان خود را با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم شکستند بنابراین پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم غزوة بنی‌قریظه را ترتیب داد تا آنان را به سوی این عمل زشتشان برساند.[54]
 
شکست بنی‌قریظه
بعد از اتمام غزوة خندق، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و صحابه سلاحها را به زمین گذاشتند، امّا خداوند به ایشان دستور داد تا به کارزار با بنی‌قریظه بپردازند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بلافاصله یارانش را امر نمود تا به سوی بنی‌قریظه، رهسپار شوند و به آنان اطلاع داد كه خداوند جبرئیل را فرستاده است تا دژهای آنان را بلرزاند و در دلهایشان رعب و وحشت بیندازد و به آنها دستور داد كه نماز عصر را در مسیر راه نخوانند؛ بلكه در محل بنی‌قریظه بخوانند.[55]
مسلمانان، بیست و پنج روز، بنی‌قریظه را در محاصره قرار دادند[56]، امّا با طولانی شدن مدت محاطره و در تنگنا قرار گرفتن آنان از نظر معیشت، تصمیم گرفتند تا خود را تسلیم نمایند و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم خواستند تا سعد بن معاذ را در مورد آنان حکم قرار دهد. و انتظار داشتند كه به خاطر عهدی كه بین آنها و قبیلة اوس در زمان جاهلیت بود، سعد بر آنان ترحم نماید. آن گاه سعد را در حالی كه به خاطر تیری كه در غزوة احزاب به او اصابت كرده بود و زخمی بود، آوردند. سعد این گونه داوری نمود که جنگجویانشان كشته شوند و زنان و فرزندانشان اسیر گردند و مالهایشان تقسیم گردد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم حکمیت سعد را پذیرفت و فرمود: به حكم خدا قضاوت نمودی.[57]
آن گاه گودالهایی را حفر نمودند و حدود چهارصد نفر از آنان را گردن زدند و تنها کسانی كه عهدشكنی ننموده و یا مسلمان شدند، نجات یافتند و اموال و زنانشان در میان مسلمانان تقسیم گردید.
و این پاداش منصفانة كسانی بود كه عهدشكنی نمودند و با مسلمانان خیانت كردند. جزای آنان از جنس عملشان داده شد؛ چون آنها با عهدشكنی خود و همكاری با نیروهای احزاب، جان، مال و زنان و فرزندان مسلمانان را در معرض نابودی و اسارت قرار دادند بنابراین، با آنان برخورد به مثل كردند.[58]
در میان كشته‌شدگان بنی‌قریظه فقط یك زن وجود داشت؛ چنانكه عائشه می‌گوید: در حالی كه مردان بنی‌قریظه در بازار مدینه كشته می‌شدند، زنی از زنانشان نزد من نشسته بود و از هر بابی سخن می‌گفت و می‌خندید. ناگهان صدایی شنیدیم كه می‌گفت: فلانی كجا است؟ نام او را می‌گرفت. گفت: به خدا، این نام مرا گرفت. گفتم: وای بر تو، مگر تو چه كار كرده‌ای؟ گفت: من فردی را به قتل رسانده‌ام. (او سنگ آسیابی بر روی خلاد بن سوید انداخته و او را كشته بود.) آن گاه او را بردند و گردنش را زدند. عایشه می‌گوید: من هنوز شوخیها و خنده‌هایش را به خاطر دارم.[59]
بعد از نابودی بنی‌قریظه، مدینه از وجود خبیث یهودیها كاملاً پاكسازی گردید و تنها مسلمانان باقی ماندند و جبهه داخلی اسلام از عناصر خطرآفرین كاملاً‌ پاكسازی شد و از آنجا که قریش به وجود یهودیان در مدینه، امیدوار بودند بنابراین، این آرزوی آنان به یأس و ناامیدی بدل گشت. منافقان نیز تكیه‌گاه خود را از دست دادند؛ چراکه همیشه از طرف یهودیان تغذیة فكری می‌شدند.[60]
تخلیه و پاكسازی جبهة داخلی حكومت اسلامی از وجود انسانهای ناپاک، یكی از برنامه‌های مهم رسول خدا صلی الله علیه و سلم بود كه تحقق پذیرفت و برای امت به عنوان درسی همیشگی باقی ماند.
 
 
 
فوائد دروس‌ها و عبرت‌ها
 
معجزه‌های حسی پیامبر اکرم
در خلال حادثة حفر خندق، معجزه‌های حسی فراوانی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم اتفاق افتاد. از جمله: زیاد شدن غذایی كه جابربن عبدالله تدارك دیده بود. جابر می‌گوید: ما روز خندق جزو حفركنندگان كانال بودیم، ناگهان با تخته سنگ محكمی روبرو شدیم. جریان را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم گفتیم. ایشان وارد كانال شد و در حالی كه بر شكمش سنگی بسته بود، كلنگ را برداشت و ضربات محكمی به تخته سنگ زد و آن را خرد نمود.
جابر می‌گوید: گفتم: ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ! اجازه بدهید من به خانة خود بروم. آنگاه به همسرم گفتم: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را در حالتی طاقت فرسا از گرسنگی دیدم؛ آیا چیزی برای خوردن داری؟ گفت: اندكی جو و یك بزغاله داریم. جابر می‌گوید: بزغاله را ذبح كردم و جو را آرد نمودم و بعد از اینكه گوشتها را داخل دیگ بر روی آتش گذاشتیم، نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برگشتم و گفتم: من خوراك اندكی تدارك دیده‌ام، شما و یك نفر یا دو نفر برای صرف غذا تشریف بیاورید. آن حضرت صلی الله علیه و سلم از من پرسید كه غذایتان چقدر است؟ مقدار غذایم را گفتم. فرمود: غذای خوب و زیادی است و به من فرمود: نان را از تنور و دیگ را از روی آتش تا من نیامده‌ام، برندار. آن گاه خطاب به صحابه رضی الله عنهم فرمود: برخیزید. چنانكه تمامی مهاجران و انصار به راه افتادند. جابر به خانه‌اش برگشت و به همسرش گفت: وای بر تو! پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با تمام مهاجران و انصار می‌آیند،‌ همسرش گفت:‌ آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از تو در مورد غذا پرسید؟ جابر گفت: بلی. آن گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به یارانش فرمود: وارد شوید بدون اینكه برای یكدیگر مزاحمت ایجاد نمایید.
آن گاه به تقسیم نان و غذاها پرداخت، همه خوردند و سیر شدند و هنوز مقداری غذا باقی ماند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به همسر جابر گفت: خودت بخور و به دیگران نیز هدیه بده؛ زیرا مردم دچار گرسنگی شده‌اند.[61] 
همچنین دختر بشیربن سعد می‌گوید: مادرم، عمره دختر رواحه، مشتی خرما به من داد و گفت: اینها را به پدرت و دایی‌ات (عبدالله‌بن رواحه) بده. من آنها را برداشتم و به راه افتادم، وقتی از كنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم گذر نمودم، فرمود: دخترك! با خود چه داری؟ گفتم: مقداری خرما است كه مادرم برای پدر و دایی‌ام فرستاده است. گفت: آنها را به من بده. دخترك می‌گوید: من آنها را داخل دو دست پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ریختم؛ به گونه‌ای که دست‌های ایشان پُر نشد. آن گاه ایشان قطعه پارچه‌ای خواست و آن را پهن نمود و خرماها را روی آن ریخت و به كسی گفت: اهل خندق را برای صرف غذا دعوت كن؛ چنانكه همة كسانی كه در حفر كانال شركت داشتند، آمدند و از آنها خوردند و خرماها به جای اینكه كمتر بشوند، بیشتر می‌شدند، به گونه‌ای كه از لبه‌های پارچه به زمین می‌ریختند.[62] 
این دو واقعة عینی علاوه بر ‌اینکه بیانگر نقش زن مسلمان و مشاركت او در جهاد حكایت دارند، از معجزات حسی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به شمار می‌روند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و یارانش بر اثر گرفتاری به دلیل حفر كانال، از كار و كسب و تهیة خوراك باز مانده بودند. بنابراین، دچار گرسنگی شدیدی شدند تا جایی كه سنگ به شكم می‌بستند، لذا زنان مسلمان، مردان را تا جایی كه بر ایشان ممكن بود، در تهیة غذا، مساعدت می‌نمودند.[63]
یكی از دیگر از نشانه‌های نبوت كه هنگام حفر خندق آشكار شد، خبری است كه آن حضرت صلی الله علیه و سلم  خطاب به عماربن یاسر، در حالی كه داخل كانال مشغول كار بود، داد؛ چنانكه فرمود: تو را گروهی یاغی خواهند كشت؛ همانگونه كه این مسئله اتفاق افتاد و ایشان در جنگ صفین و در میان لشكریان علی بود که توسط لشکر معاویه كشته شد.[64]
همچنین هنگامی كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به تخته سنگ محكمی كه مانع پیشرفت كار حفر خندق شده بود، سه ضربة محكم زد، بعد از ضربة نخست،‌ فرمود: «الله اكبر»! كلید گنجینه‌های شام را به من دادند. به خدا سوگند! من كاخ‌های سرخ آنان را می‌بینم؛ سپس با ضربة دوم فرمود: «الله اكبر» كلید گنجینه‌های فارس را به من دادند. به خدا سوگند! قصر سفید مدائن را می‌بینم. و با ضربة سوم، فرمود: «الله اكبر» كلید گنجینه‌های یمن را به من دادند. به خدا سوگند! هم اكنون دروازه‌های شهر صنعاء را می‌بیینم.[65]
تمامی‌ مژده و بشارت‌ها و فتوحاتی كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از آن در حالی سخن می‌گفت كه مسلمانان در مدینه تحت محاصرة دشمن قرار داشتند و ترس و گرسنگی بر آنان حاكم بود، بعدها تحقق یافت.[66]
 
بین تئوری و واقعیت
مردی از ساكنان كوفه به حذیفه‌بن یمان گفت: ای ابا عبدالله!‌ آیا شما پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را دیدید و همراه او بودید؟ گفت: بلی. پرسید: چه كار می‌كردید؟ گفت: تلاش فراوان می‌نمودیم. آن مرد گفت: به خدا سوگند! اگر ما همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  می‌بودیم، نمی‌گذاشتیم، ایشان روی زمین راه برود؛ بلكه او را بر شانه‌های خود می‌گذاشتیم. حذیفه گفت: ای برادرزاده! كاش هنگام حفر خندق،‌ حضور می‌داشتی و ما را می‌دیدی[67]. سپس جریان مأموریت خود برای خبرگیری از اوضاع لشكر احزاب را یادآور گردید ... این تابعی با یكی از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  یعنی حذیفه ملاقات نموده و مدعی است كه اگر زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را درك می‌كرد، می‌توانست كارهائی انجام دهد كه صحابه رضی الله عنهم نتوانستند، انجام دهند؛ ولی واقعیت این است كه تئوری با واقعیت با هم متفاوتند. 
اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به تبع بشر بودن، قدرتی مافوق قدرت بشری نداشتند، اما با‌این وجود تا حد ممكن از بذل جان، مال و هر نوع تلاشی در راه اسلام دریغ نورزیدند؛ پس مصداق اصلی‌این گفتة پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را می‌توان در وجود آنان یافت كه فرمود: «بهترین انسانها، انسانهای دوران من هستند» و همچنین خاطر نشان ساخت كه عمل هیچ كس با عمل آنان برابری نخواهد كرد.
نسلهای بعدی مسلمانان وقتی دیده به جهان گشودند، اسلام همه جا را فراگرفته بود، بنابراین، در سایة بدون اینكه به مصیبت و آزمایشی دچار شوند، با خاطری آسوده زیستند. این نسل‌ها نیاز مبرم به بررسی تاریخ گذشتة اسلام دارند تا با جهالت، گمراهی و كفر آن روزگار و همچنین تلاش‌ها و مجاهدت‌ها و اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آشنا شوند.[68] 
 
 
سلمان از ما (اهل بیت)‌ است[69] 
در جنگ خندق هر یک از دو گروه مهاجران و انصار ادعا می‌نمودند که سلمان از ما است آن گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: سلمان از ما اهل بیت است.[70]
افتخاری که سلمان از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم کسب نمود، بیانگر آن است كه سلمان جزو مهاجران می‌باشد؛ زیرا اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم جزو مهاجران هستند.[71]
 
نماز وُسطی
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: خدا خانه‌ها و قبرهایشان را مملو از آتش كند؛ چرا که آنها ما را هنگام نماز وسطی مشغول ساختند تا اینكه خورشید، غروب كرد.[72]
برخی از علما با استدلال به ‌این حدیث، گفته‌اند: مراد از نماز وسطی، نماز عصر است. همانطور که برخی مانند اوزاعی و مکحول به جواز تأخیر نماز در جنگ معتقد هستند.[73]
دكتر بوطی می‌گوید: در‌این غزوه نماز عصر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  فوت گردید و ایشان آن را بعد از غروب خورشید خواندند و در روایات دیگری نیز آمده است كه اگر از كسی بیش از یك نماز فوت شد، آنها را بعد از اتمام وقت، به ترتیب بخواند و از این احادیث، مشروعیت ادای نمازهای فوت شده اثبات می‌گردد و دیدگاه کسانی که بر‌این عقیده‌اند که مشروعیت به تأخیر انداختن نماز به خاطر اینگونه عذرها، با نازل شدن حكم نماز خوف، منسوخ شده است، درست است اما این حكم نمی‌تواند ناسخ ادای نمازهای فوت شده باشد، زیرا در مورد این مسئله حکمی ‌نازل نگردیده است بنابراین، همچنان بر حكم خود باقی است.[74]
 
حلال و حرام
قریش در مقابل دریافت جسد عمروبن عبدود (كه در غزوة احزاب كشته شده بود)، فدیه فرستادند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به یارانش فرمود: «جسد پلید او را به آنها تحویل دهید و فدیة او نیز پلید است.» بنابراین، چیزی از آنان نپذیرفت.
این دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم هنگامی‌صادر گردید که مسلمانان از نظر اقتصادی در تنگدستی مضیقة سختی بودند و گویای این امر است كه مرز حلال و حرام در اسلام، مرز حساسی است. بنابراین، نمی‌توان بین این عملكرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و تلاشهایی كه مسلمانان امروزی برای حلال كردن و توجیه معاملات ربوی انجام می‌دهند ارتباط برقرار نمود.[75]
 
شجاعت حفیه، عمة پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم 
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم زنان و كودكان را در قلعه‌ای خالی از سکنه اسكان دادند تا از گزند دشمن در امان باشند و در نتیجه، مسلمانان با خاطری آسوده، به رویارویی دشمن بپردازند، اما پس از آنان عهدشكنی فردی را جهت بررسی قلعه‌ای كه زنان در آن نگهداری می‌شدند، فرستادند، تا‌ این موضوع را بررسی نماید كه ‌آیا می‌توان در آن نفوذ كرد یا خیر. 
عمة پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ؛ صفیه، با مشاهدة آن فرد یهودی چوب بزرگی در دست گرفت و از قلعه پایین آمد و ضربة محكمی بر سرش فرود آورد و او را از پا در آورد.
این عملكرد عمة پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم باعث شد كه یهودیان از محاصرة ‌این قلعه خود که تنها زنان و کودکان در آن بسر می‌بردند خودداری نمایند؛ چرا که آنان بر ‌این گمان بودند که قلعه توسط لشكر اسلام پاسداری می‌شود و محاصرة آن كار دشواری است[76]، همچنین این عملكرد بیانگر این است كه زن در مواقعی که کسی به دفاع از او نپردازد، می‌تواند از خود دفاع نماید.[77] 
 
تكذیب ترسو بودن حسان
در ادامة همین جریان در روایت ضعیفی آمده است: هنگامی كه آن مرد یهودی در اطراف قلعه به جستجو و اطلاع از وضعیت مسلمانان پرداخته‌ بود صفیه‌بن حسان كه در آنجا حضور داشته است می‌گوید: من می‌ترسم، این مرد یهودی به اسرار ما پی ببرد و یهودیان را در جریان بگذارد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و یارانش نیز مشغول معركه هستند؛ پس او را به قتل برسان. حسان می‌گوید: ای دختر عبدالمطلب! تو می‌دانی كه من از عهدة ‌این کار بر نمی‌آیم. آن گاه صفیه، ستون خیمه‌ای را به دست گرفت و آن مرد یهودی را از پای در آورد؛ سپس به حسان گفت: و ساز و برگ او را بردار؛ چون او مرد است و من نمی‌توانم این كار را انجام بدهم. حسان در جواب گفت: ای دختر عبدالمطلب! من نیازی به ساز و برگ او ندارم.[78]
دلایل نادرست بودن ‌این ماجرا: 
1ـ از نظر سند، فاقد اعتبار است و نباید براساس چنین روایت ضعیفی، به ساحت صحابی بزرگواری كه عمرش در راه دفاع از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و دعوت ایشان صرف شده است، خدشه وارد كرد.
2ـ اگر حسان تا این حد ترسو و بزدل می‌بود، می‌بایست دشمنانش كه او همواره آنها را با اشعارش هجو می‌نمود به ویژه سران كفر كه او آنها را در اشعارش، بد و ناسزا می‌گفت و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیز او را تأیید می‌نمود، در مذمّت او اشعاری می‌سرودند و ترسو بودنش را یادآور می‌شدند.[79]
 
نخستین بیمارستان نظامی مسلمانان
مسلمانان،‌ اولین بیمارستان نظامی را در غزوة احزاب تأسیس نمودند. چنانكه آن حضرت صلی الله علیه و سلم  خیمه‌ای جهت مداوای مجروحان در صحن مسجد النبی نصب نمودند و بعد از اینكه معركه آغاز گردید، زنی به نام رفیدة اسلمی انصاری را رئیس آن بیمارستان تعیین كردند. بنابراین، ایشان اولین پزشك نظامی در اسلام محسوب می‌شوند.[80]
در سیرة ابن هشام آمده است كه سعد بن معاذ را در خیمة زنی به نام رفیدة اسلمی، در مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بستری كردند. این زن، به مداوای مجروحان بی‌سرپرست می‌پرداخت و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به بستگان سعد، فرمود: «او را در خیمة رفیدة نگهداری كنید تا من از نزدیك احوال او را جویا شوم.»[81]
 
مسلمان به طور ناآگاهانه، مرتكب گناه می شود، اما بلافاصله توبه می نماید
بنی قریظه، ابولبابه را كه هم‌پیمان آنها بود، طلبیدند و از او در مورد اینكه یا به حکم خدا و رسولش صلی الله علیه و سلم  گردن نهند و تسلیم بشوند، نظرخواهی كردند. ابولبابه (كه می‌دانست پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آنها را به قتل خواهد رساند) با اشارة دست به گردنش، آنها را متوجه ساخت كه كشته خواهند شد. اما بلافاصله پشیمان شد و به مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  پناه آورد و خود را به امید پذیرش توبه، به یكی از ستونهایش بست.
او شش روز در همان وضعیت در مسجد سپری نمود و فقط هنگام نماز، همسرش می‌آمد و او را باز می‌كرد، سپس دوباره نزد همان ستون می‌رفت و خود را می‌بست[82] و تعهد كرده بود تا توبه‌اش پذیرفته نگردد، خود را باز نكند.
ام‌سلمه(رض) می‌گوید: در سحرگاه متوجه خندة پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم شدم. سؤال كردم، چرا می‌خندید؟ فرمود: توبة ابولبابه پذیرفته شد. گفتم: آیا به ایشان مژده بدهم؟ فرمود: اگر می‌خواهی،‌ به او مژده بده. ام‌سلمه می‌گوید: هنوز حكم حجاب نازل نشده بود. من از دروازة حجرة خود صدا زدم و گفتم: ابولبابه! مژده‌ات باد، خداوند توبه‌ات را پذیرفت. ام‌سلمه می‌گوید: مردم به سوی او هجوم بردند تا بازش كنند، اما او نپذیرفت و گفت: باید پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مرا با دستان خود باز بكند. آن گاه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برای نماز صبح آمد، او را باز كرد[83]. و این بعد از اعتراف به گناه و توبة نصوحی بود كه ابولبابه كرد و خدا توبه او را پذیرفت. آنچه از این داستان استنباط می‌گردد و می‌بایست به آن توجه گردد اینكه ابولبابه بعد از آنكه بر اثر یك لغزش، راز جنگ خطرناكی را فاش ساخت، با اینكه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و مسلمانان از آنچه او گفته بود اطلاعی نداشتند و یهودیان هم کسی را از‌این راز مطلع نساختند و ابولبابه نیز می‌توانست آن را كتمان نماید، ولی این كار را نكرد؛ زیرا می دانست كه خداوند ناظر عمل او بوده است و حقی را یادآور گردید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بر عهدة او داشت افتاد بنابراین، شدیداً ترسید و به گناه خود اعتراف نمود و بدون اینكه منتظر بماند، بلافاصله خود را مجازات نمود. این عملكرد ابولبابه، مصداق این فرمودة خداوند است كه می‌فرماید: 
 
 
{ إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولَئِكَ یتُوبُ اللَّهُ عَلَیهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَكِیمًا (١٧)}(نساء، 17)
«بی‌گمان خدا تنها توبه كسانی را می‌پذیرد كه از روی نادانی به كار زشت دست می‌یازد و سپس هر چه زودتر بر می‌گردند. خداوند توبه و برگشت آنها را می‌پذیرد و خداوند آگاه و حكیم است.»
عملكرد ابولبابه حاوی‌ این امر است که شایسته است هر فردی به گناهان خویش رسیدگی نماید و انجام چنین امری فقط از انسان مؤمنی كه ایمان، عمیقاً در وجودش ریشه دوانیده باشد، ممكن است؛ چرا که‌ ایمان مانع گناه و فساد می‌گردد. 
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و یارانش از پذیرفته شدن توبة ابولبابه، بسیار خوشحال گردیدند به گونه‌ای که هر یک از آنها می‌خواست‌ این مژده را به او برساند ودرنهایت بااجازه رسول الله او را ام‌سلمه از این مژده با خبرساخت
خداوند در مورد ابولبابه، آیه‌ای نازل كرد و فرمود: 
{ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٢٧)} (انفال، 27)
«ای مؤمنان! به خدا و پیغمبرش و همچنین به امانت‌های خود خیانت مكنید؛ در حالی كه شما می‌دانید.»
در مورد توبة ابولبابه، این آیه نازل گردید: 
{ وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلا صَالِحًا وَآخَرَ سَیئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ یتُوبَ عَلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (١٠٢)} (توبه، 102)
«و گروهی دیگر به گناهان خود اعتراف نمودند. آنها عمل نیك را با عمل بد در آمیختند. امید است كه خدا توبه آنان را بپذیرد، همانا خدا بخشنده مهربان است.»[84]
 
فضائل سعد بن معاذ
فضایل و بزرگواری سعد بن معاذ رضی الله عنه مواضع مختلف این غزوه، آشكار گردید كه ‌این امر بر فضیلت ایشان نزد خدا و رسولش صلی الله علیه و سلم دلالت می‌نماید. برخی از این موارد عبارت‌اند از: 
ـ پذیرفتن دعای سعد هنگامی كه از خدا چنین خواست: «بارالها! تو می‌دانی كه پسندیده‌ترین عمل نزد من آنست كه با ملتی بجنگم كه پیامبرت صلی الله علیه و سلم  را تكذیب كرده و از شهرش بیرون كردند. اگر باز هم قرار است با آنان بجنگیم، پس مرا زنده نگهدار و ... » چنانكه دعایش پذیرفته شد و زخمش بهبود یافت[85] تا اینكه غزوة بنی قریظه حكم قرار داد. او نیز بدون اینكه در راه خدا به ملامت ملامت كننده‌ای توجه بنماید، در مورد آنان، حکمیت نمود كه این از ‌ایمان عمیق وی سرچشمه می‌گرفت.[86]
ـ هنگامی كه سعد برای تعیین سرنوشت بنی قریظه آورده شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به انصار فرمود: به سوی سردار خود برخیزید[87]. و بدین صورت از حماسه آفرینیها و شجاعتهای سعد تقدیر به عمل آورد و او را سید نامید و دستور داد: به احترام او برخیزند.[88] 
بعد از آنكه در مورد بنی قریظه حكم خدا به اجرا در آمد، سعد دست به دعا برداشت و گفت: بارالها! گویا جنگ ما با آنان (قریش) به پایان رسیده است، اگر ‌این گونه است؛ پس همین زخم را باعث مرگم قرار ده[89]؛ چنانكه دعایش پذیرفته شد و زخمش باز شد و خونریزی كرد و در همان شب، وفات یافت[90]. رحمت حق نثار سعد بن معاذ باد.
محتوای دعای سعد حامل ‌این امر است که ‌این بزرگ مرد تاریخ در زندگی دارای رسالت است و احساس وظیفه می‌نماید بنابراین، نه تنها خواهان شهادت است؛ بلكه دوست دارد تا آخرین لحظة زندگی خویش پیگیر جهاد و مبارزه باشد و خود را مسئول یاری رساندن به اسلام و دعوت اسلامی می‌داند.[91]
به همین خداوند تمامی سوگندهای وی را بر آورده می‌سازد. او هم در آسمان و هم در زمین از منزلت خاصی برخوردار است و خدا می‌خواست سرنوشت بنی قریظه را بدست سعد رضی الله عنه بن معاذ رقم زند.
سعد رضی الله عنه به زندگی دنیا چشم ندوخته بود و اگر او زنده است به خاطر جهاد و مبارزه و یاری پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم زنده است و اینك كه جهاد با دشمنان اصلی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم یعنی قریش و بنی‌قریظه پایان یافته است، علاقه‌ای به زنده ماندن و آرزویی بهتر از شهادت در راه خدا ندارد؛ چنانكه پس از متحقق شدن مهم‌ترین آرزوی سعد رضی الله عنه  كه قتل یهود بنی‌قریظه بود، آخرین و محبوبترین آرزوی ایشان كه شهادت در راه خدا بود، با باز شدن زخمش، نیز تحقق پذیرفت[92]. بعد از شهادت، بستگانش او را به خانه‌اش منتقل كردند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و یارانش با عجله خود را به آنجا رسانیدند و آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: شاید فرشتگان بر ما سبقت گیرند و او را مانند حنظله غسل بدهند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم وقتی به آنجا رسید، مردم را مشغول غسل دادن جنازه وی دید و مادرش نیز گریه می‌کرد و می‌گفت: 
ویل ام‌‌سعد سعداً


 
حزامه و جداً


می‌كند و می‌گوید: تأسف مادر سعد رضی الله عنه برای فرزندش این است كه از جدیت و هوشیاری او محروم گردید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: نوحه خوانان دروغ می‌گویند به جز مادر سعد رضی الله عنه . 
آن گاه جنازه او را در بقیع تشییع نمودند. اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم گفتند: ما جنازه‌ای سبك‌تر از جنازة سعد رضی الله عنه ندیده‌ایم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: فرشتگان خدا او را حمل می‌كنند.[93]
در سنن نسائی به نقل از ابن عمر رضی الله عنه آمده است كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  فرمود: این بندة صالح (سعد رضی الله عنه ) كه عرش خدا به خاطر او بلرزه در آمد و دروازه‌های آسمان گشوده شدند و در جنازه‌اش هفتاد هزار فرشته كه قبل از آن بر زمین نیامده‌اند، شركت نمودند، در قبر فشار داده شد، سپس رها گردید.[94] 
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  نیز در آخرین لحظاتی كه سعد رضی الله عنه  جانش را به جان آفرین تسلیم می‌نمود، بر بالین او حاضر شد و فرمود: خدا به تو بهترین سردار قومت پاداش نیكو بدهد. تو به آنچه وعده داده بودی عمل كردی، اكنون خدا نیز به آنچه وعده داده است، باید عمل نماید.[95] 
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  همواره از سعد رضی الله عنه به نیكی یاد می‌كرد و او را در حضور یارانش می‌ستود تا دیگران با جوانمردیهای سعد رضی الله عنه آشنا شوند و او را الگوی خود قرار دهند[96]؛ چنانكه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: عرش الهی با مرگ سعد رضی الله عنه به لرزه در آمد.[97] 
در روایتی، براء ‌بن عازب رضی الله عنه می‌گوید: به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ردایی ابریشمین هدیه داده شد. صحابه رضی الله عنهم آن را با دست لمس می‌كردند و از لطافتش شگفت زده شدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: شما از لطافت این شگفت زده شده‌اید؟ شالهای بهشتی سعد رضی الله عنه به مراتب از این، لطیف‌تر و نرم‌تر است.[98] 
سعد رضی الله عنه با این تمام اوصاف و محاسن و فداكاری در راه دین خدا، باز هم از فشار قبر در امان نماند؛ چنانكه هنگامی كه جنازة او را به قبرستان بردند، چهار نفر به نامهای: حارث بن ‌اوس، اسید ‌بن حضیر، ابونائله و سلمه ‌بن سلامه رضی الله عنهم داخل قبر رفتند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در كنار قبر ایستاده بود. بعد از اینكه جنازه را در قبر گذاشتند، چهرة پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم دگرگون شد، آن گاه سه بار تسبیح گفت و صحابه رضی الله عنهم نیز با ایشان تسبیح گفتند،‌ به گونه‌ای كه صدای آنان در بقیع پیچید. سپس سه بار تكبیر گفتند. و هنگامی كه فلسفة این عمل از ایشان پرسیده شد، فرمود: قبر بر او فشار آورد و اگر كسی از فشار قبر نجات می‌یافت، سعد‌ رضی الله عنه باید نجات می‌یافت و افزود كه بعداً خداوند آن فشار را از ایشان بر طرف ساخت.[99] 
آری، سعد بن معاذ رضی الله عنه سردار جوان و رشیدی بود كه قومش را به اسلام فراخواند و آنان نیز اسلام را پذیرفتند. 
و در سی و هفت سالگی جام شهادت را نوشید. او مردی بی‌نظیر و بی‌مانند بود؛ زیرا رشادتها و موضع‌گیری‌های بزرگ مردانه‌ای كه او از خود نشان داد، معمولاً بعد از چهل سالگی بروز می‌نمایند، چنانكه قرآن نیز به این موضوع اشاره نموده و فرموده است:
{حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً}
پس بی‌جهت نیست كه این سردار جوان این گونه مورد توجه خدا و پیامبرش صلی الله علیه و سلم قرار گرفته است كه عرش الهی با مرگش به تكان می‌آید.[100] 
سعد رضی الله عنه مردی بلند قامت سفید پوست، خوش چهره و دارای چشمان و محاسن زیبایی بود[101]. رحمت خدا نثار سعد بن معاذ رضی الله عنه باد.[102]
 
قتل حی ‌بن اخطب و کعب بن اسد
1- قتل حی بن أخطب
عبدالرزاق در مصنف خود با سند متصل از سعید بن مسیب برخی از جریان غزوة احزاب و بنی‌قریظه را ذكر نموده است كه در بخشی از آن می‌گوید: بعد از اینكه خداوند، انسجام لشكر احزاب را متلاشی ساخت، حی‌بن أخطب نیز پا به فرار گذاشت تا اینكه به منطقه‌ای به نام «روحاء» رسید.‌ در این منطقه به یاد عهد و پیمانش با بنی‌قریظه افتاد و برگشت و به آنها پیوست و همراه با بنی‌قریظه در حالی كه دستانش بسته بود، احضار گردید. حی‌ به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم گفت: به خدا سوگند! من خودم را به خاطر دشمنی با شما سرزنش نمی‌كنم ولی می‌دانم كسی را كه خدا وسایل خواری او را فراهم آورد. خوار می‌شود. آن گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم دستور داد گردنش را بزنند.[103] 
همچنین گفته‌اند كه او قبل از اجرای حكم اعدام، رو به مردم كرد و گفت: ای مردم! در تقدیر بنی اسرائیل، حوادث خونینی نوشته شده است و خواست خدا همین است و اشكالی ندارد. آن گاه به زمین نشست و گردنش زده شد.[104] 
 
قتل حی بن أخطب، درسها و فوائد
الف - توطئة نافرجام
حی بن أخطب كسی بود كه قریش و سایر قبایل عربی و یهودی را برای جنگی تمام عیار با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برانگیخت و یهودیان بنی قریظه را نیز به عهدشكنی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم متقاعد ساخت، اما این توطئه‌ها و نقشه‌ها، برای او نتیجه‌ای معكوس در برداشت و با ذلت و خواری به مرگ او انجامید.
خداوند، ستمكاران را مهلت می‌دهد، اما از آنان غافل نیست بنابراین مؤاخذه آنان بسیار سخت و دردآور خواهد بود؛ چنانكه خداوند می‌فرماید: 
{ وَكَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِی ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ (١٠٢)} (هود، 102)
«عقاب پروردگار تو این چنین است. هرگاه كه شهرها و آبادی‌هائی را مؤاخذه نماید كه ستمكار باشند، به راستی عقاب خدا دردناك و سخت است.»
ب - جهالت و تعصب در مواقع سختی 
خطا و باطل است، اما غرورش او را وادار ساخت كه به گناه و باطل خود فخر نماید و خود را در معرض هلاك قرار دهد. و به قتلگاه بیاید تا او را به هلاکت برسانند و این امر نشأت گرفته از این موضوع بود که او تابع خواهشات نفسانی و امیال غریزی خویش بود نه تابع پروردگار. خداوند می‌فرماید: 
{ أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ یهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلا تَذَكَّرُونَ (٢٣)}(جاثیه، 23)
«هیچ دیده‌ای كسی را كه هوی و هوس خود را به خدایی خود گرفته است و با وجود آگاهی، خدا او را گمراه ساخته است و بر گوش و دل او مهر گذاشته است و بر چشمش پرده‌ای انداخته است؟ پس چه كسی جز خدا می‌تواند او را راهنمائی كند؟ آیا پند نمی‌گیرید و بیدار نمی‌شوید.»
ج - كسی را كه خدا خوار كند، خوار می‌شود
خداوند، كسی را كه خوار نماید، هیچ كس یافت نمی‌شود كه او را یادی كند و عذاب خدا را از او بر طرف سازد؛ چنانكه خدای سبحان می‌فرماید: 
{ إِنْ ینْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ یخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی ینْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (١٦٠)} (آل‌عمران، 160)
«اگر خداوند شما را یاری كند، هیچ كس بر شما چیره نخواهد شد و اگر خوارتان گردانید، كیست كه پس از او شما را یاری دهد؟ و مومنان باید تنها بر خدا توكل كنند و بس.»
سرچشمه اصلی عداوت و دشمنی حی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از كینة درونی او نشأت می‌گرفت بنابراین، حی در آخرین لحظات زندگی خود به صراحت گفت كه خداوند هیچ گاه او را یاری نداده است؛ زیرا او تابع پروردگار خویش نبود؛ بلكه همواره از امیال و هوس‌های شیطانی تبعیت می‌نمود و به درگیری و مبارزه با مومنان برخاسته بود بنابراین، خداوند او را خوار و ذلیل گردانید و كسی را كه خدا خوار و ذلیل بكند، هیچ قدرتی در زمین و آسمان پیدا نمی‌شود كه از او دفاع نماید؛ چون فقط خواست و ارادة خدا نافذ می‌شود نه خواست و ارادة دیگران؛ چنانکه خداوند می‌فرماید[105]: 
{ وَإِنْ یمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كَاشِفَ لَهُ إِلا هُوَ وَإِنْ یمْسَسْكَ بِخَیرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ (١٧)} (انعام، 17)
«اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچ کس جز او نمی‌تواند آن را بر طرف سازد و اگر خیری به تو برساند، هیچ کس نمی‌تواند از آن جلوگیری کند؛ چرا که او بر هر چیزی توانا است.»
2ـ قتل كعب بن اسد قرظی 
بعد از به هلاکت رساندن حی‌بن اخطب، سر كردة بنی قریظه، كعب‌بن اسد، به قتلگاه آورده شد. و قبل از اینكه او را به هلاکت برسانند، سخنان زیر، میان او و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رد و بدل گردید. 
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: تو كعب‌ بن اسد هستی؟ 
گفت: بلی، ای ابوالقاسم!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: آیا سخنان ابن خراش را از یاد برده‌اید كه مرا تأیید می‌کرده و شما را به پیروی از من دعوت می‌كرده است و گفته بود كه اگر او را دیدید، سلام مرا به او برسانید؟ 
كعب گفت: سوگند به تورات كه چنین است كه او گفته بود و اگر طعنة یهود نبود كه می‌گویند: كعب از شمشیر ترسید، من به تو ایمان می‌آوردم، ولی این كار را نمی‌كنم و همچنان بر دین یهود می‌مانم.
آن گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم دستور داد تا گردنش را بزنند.[106]
سیره نویسان بر این عقیده‌اند كه یهودیان بنی قریظه، دسته دسته به قتلگاه آورده می‌شدند. آنهایی كه باقی می‌ماندند از سركردة خود، كعب ‌بن اسد، می‌پرسیدند چه برخوردی با ما خواهند کرد؟ كعب در پاسخ گفت: هیچ گاه شما از عقل و خرد خود استفاده نكردید، مگر نمی‌بینید كه همچنان شما را به بیرون می‌طلبند و كسانی كه بیرون می‌روند، بر نمی‌گردند؟ به خدا سوگند! شما را خواهند کشت.[107] 
كعب با وجود این که به حقانیت دین اسلام پی‌برده بود، امّا به خاطر ترس از طعنة یهودیان اسلام را نپذیرفت بنابراین، از این موضوع می‌توان به میزان تعصب وی نسبت به دین باطلش (یهودیت) و به جهالت و حماقت او پی برد و آخر الامر اینکه كعب به خاطر ریا و حب تعریف و تمجید، كفر را بر ایمان، مرگ را بر زندگی و آتش دوزخ را بر بهشت ترجیح داد.[108]
 
 
شفاعت ثابت بن قیس رضی الله عنه دربارة زبیر بن باطا و خواهرش، سلمی بنت قیس دربارة رفاعه ابن سموال 
1- شفاعت ثابت بن قیس در حق زبیر بن باطا
ثابت بن قیس بن شماس رضی الله عنه نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: زبیر بن باطای یهودی در جنگ بعاث با من همكاری داشته است، می‌خواهم احسان او را جبران نمایم، بنابراین، او را به من ببخشید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: او را به تو بخشیدم. 
ثابت رضی الله عنه می‌گوید: من نزد زبیر رفتم و گفتم: ای ابا عبدالرحمن! مرا می‌شناسی؟ گفت: مگر مرد، برادرش را فراموش می‌كند؟ گفتم: می‌خواهم به خاطر كمكی كه در جنگ بعاث به من نمودی، احسان تو را جبران كنم. گفت: پس این كار را بكن؛ زیرا انسان بزرگوار، احسان را جبران می‌نماید. گفتم: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم تو را به من بخشیده است. آن گاه ثابت رضی الله عنه  او را از اسارت آزاد كرد. 
زبیر گفت: شما زن و بچه‌هایم را اسیر كرده‌اید و كسی نیست كه از من نگهداری كند، همچنین باغ مرا تصرف نموده اید، ثابت رضی الله عنه نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رفت و زن و بچه‌های زبیر را آزاد نمود و نزد او آورد و گفت: اكنون مسلمان شو تا سالم بمانی. زبیر گفت: با دیگر بستگان من چه كار كردید؟[109] ثابت رضی الله عنه  گفت: آنها كشته شدند و شاید خداوند تو را به خاطر كار خیری باقی گذاشته است. زبیر گفت: ای ثابت رضی الله عنه تو را به خدا و به خاطر همان كمكی كه در جنگ بعاث، به تو كردم، مرا به آنها ملحق سازید؛ زیرا زنده ماندن بعد از آنان لطفی ندارد. ثابت رضی الله عنه  می‌گوید: نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رفتم و جریان را گفتم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم دستور قتل او را صادر نمود.[110]
 
شفاعت سلمی بنت قیس دربارة رفاعه سموال
ام‌منذر، سلمی خواهر سلیط بن قیس و خالة پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بود. ایشان از جمله كسانی هستند كه رو به هر دو قبله نماز خوانده‌اند.
فردی از یهودیان بنی قریظه به نام رفاعه بن سمؤال قرظی به او پناهنده شد.
سلمی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد، رفاعه را به من ببخش. او می‌گوید: از این پس نماز می‌خوانم و گوشت شتر می‌خورم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم پناهندگی او را پذیرفت و رفاعه را آزاد نمود.[111] 
این جریان بیانگر این مطلب است كه زن در اسلام از جایگاهی مهم برخوردار است و اسلام به رأی و دیدگاه او احترام قائل است و پناه دادن وی معتبر است؛ پس زن در دین اسلام دارای ارزش است و با او در كارهای خیر همكاری می‌شود.[112] 
 
فرهنگ اختلاف 
صحابه رضی الله عنهم در مورد سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم كه فرمود: «نماز عصر را قبل از رسیدن به محلة بنی‌قریظه نخوانید[113].»‌ دچار اختلاف شدند. بعضی از این سخن، چنین فهمیدند كه هدف آن حضرت صلی الله علیه و سلم شتاب و عجله برای رسیدن به مقصد قتل از غروب آفتاب است. از این‌رو، این دسته نماز عصر را در مسیر راه و در وقتش خواندند. و گروهی از آنان به خاطر رعایت ظاهر حدیث، از خواندن نماز، قبل از رسیدن به بنی قریظه خودداری نمودند. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از ماجرا مطلع گردید، هیچ كدام از آنها را سرزنش ننمود. این عملكرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم دلالت بر اصلی از اصول شریعت بزرگ دارد و آن عبارت است از: جواز اختلاف در برداشت و مسائل فرعی و معذور و مأجور دانستن هر كدام از دو طرف متخاصم؛ همان طور كه این قضیه بیانگر مشروعیت اجتهاد در استنباط احكام شرعی نیز می‌باشد؛ پس اختلاف در مسائل فرعی، امری است كه از آن راه گریزی وجود ندارد[114]. (البته این بدان معنی نیست كه به اختلاف راضی باشیم و مسائل را در میزان كتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم بررسی و موازنه ننمائیم.)[115]
خلاصه اینكه بعضی از صحابه رضی الله عنهم نهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را حمل بر حقیقت نمودند و به فوت شدن نماز عصر توجهی نكردند و این نهی خاص را بر نهی عام ممنوعیت تأخیر نماز مقدم شمردند.[116]
حافظ ابن حجر بعد از بیان این فرموده پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم که می‌فرماید: «هرگاه مجتهدی اجتهاد نمود و اجتهادش درست بود، برای او دو اجر در نظر گرفته می‌شود و اگر اجتهاد او خطا بود برای او یک اجر در نظر گرفته می‌شود» می‌نویسد: 
دلایل رأی هر مجتهد مطلقاً صواب است؛ چرا که فقط در اینجا سرزنش ننمودن كسی كه در مسئله‌ای تلاش خود را نموده و اجتهادی كرده است، ذكر شده است و از آن چنین استدلال می‌شود كه چنین فردی گنهكار شمرده نمی‌شود؛ زیرا خلاصة این ماجرا از این قرار بود كه برخی از صحابه رضی الله عنهم نص شرعی را حمل بر حقیقت كردند و به فوت شدن نماز توجه ننمودند، اما گروهی از آنان نهی منصوص را حمل بر غیر حقیقت نمودند و گمان كردند كه كنایه از شتاب كردن برای رسیدن به بنی قریظه است. بنابراین،‌ جمهور امت از این حدیث استدلال به مجتهد كرده‌اند؛ چرا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  هیچ یک از این دو گروه را سرزنش ننمود و اگر مرتکب گناهی می‌گردیدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آنان را از این گناه باز می‌داشت.[117] 
تقسیم غنایم و مسلمان شدن ریحانه بنت عمرو
1- یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به جمع‌‌آوری اموال به دست آمده از بنی قریظه پرداختند این اموال عبارت بود از: حدود هزار و پانصد شمشیر، دو هزار نیزه، سیصد زره، هزار و پانصد كمان و تعداد زیادی گوسفند و شتر و اسباب خانه و ظروف بی‌شماری. اموال منقوله مانند: سلاح و وسایل و غیره در میان مجاهدان تقسیم گردید. یك پنجم غنایم حق خدا و رسولش صلی الله علیه و سلم  بود و بقیه در میان آنان بدین صورت توزیع شد كه به اسب سوار سه سهم و به بقیه یك سهم داده شد. 
مقدار زیادی شراب نیز از بنی قریظه بدست آمد كه مسلمانان آنها را بیرون ریختند و كسی از آنها استفاده ننمود و سهم كسانی كه در این غزوه شهید شده بودند به وارثان آنها تعلق گرفت و برخی از زنانی كه در غزوه به نوعی شركت داشتند همانند حفیه ام‌‌عماره، ام‌‌سلیط، ام‌‌علاء ‌‌سیمرا و ... نیز، به گونه‌ای از غنایم برخوردار گردیدند.[118]
زمین‌های به جا مانده از بنی قریظه فقط به مهاجران اختصاص داده شد كه زمینهای انصار را كه تا کنون در دست آنها بوده است و از محصولات آن استفاده می‌نمودند، به صاحبشان برگردانند.[119] 
خداوند در این مورد می‌فرماید: 
{ وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِیارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرًا (٢٧)} (احزاب،27)
«و زمین‌ها و دیار و اموال آنها را به شما داد و زمین را كه هنوز پا در آن نگذاشته‌اید و خدا بر هر چیزی قادر است.»
استاد دروزه در مورد }أَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا} می‌گوید: مفسران گفته‌اند: این آیه به فتح خیبر مژده می‌داد و مسلمانان را به زمین‌های دیگری که در تصرف آنان خواهد آمد، نوید می‌داد اما معنای اصلی آیه این است كه مراد، آن بخش از زمینهای بنی قریظه است كه مقداری از خانه‌های آنان فاصله داشت و مسلمانان تا آنجا نرسیدند و بدون جنگ و محاصره، آنها را بدست آوردند.[120]
همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برخی از زنان و كودكان یهودیان را كه جزو خُمس متعلق به ایشان بودند، به سعد بن عباده رضی الله عنه دادند تا آنها را به شام ببرد و بفروشد و با پول بدست آمده از قیمت آنان، سلاح و شمشیر بخرد تا در جنگ علیه دشمنانشان از آنها استفاده نمایند؛ همچنین سعد بن زید را با تعدادی اسیر به نجد فرستاد تا با فروختن آنها، اسلحه فراهم كند.[121] 
2- مسلمان شدن ریحانه
ریحانه دختر عمروبن خنافه یکی اززنانی بود که در غزوه بنی‌قریظه به اسارت در آمد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم خواست بعد از اینكه او مسلمان شود با ایشان ازدواج نماید، اما در ابتدا ریحانه متردد شد و مدتی بر دین خود ماند تا اینكه خداوند شرایط را مهیا نمود و مسلمان گردید. آن گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم او را به خانة ام‌منذر فرستاد تا ایام قاعدگی خود را در آنجا سپری نماید. بعد از اتمام این مدت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نزد او رفت و گفت: اگر دوست داری تو را آزاد می‌كنم و با تو ازدواج می‌نمایم یا اینكه باید همچنان به عنوان كنیز نزد من باقی بمانی. ریحانه اظهار داشت كه دوست دارد به عنوان كنیز تحت سرپرستی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بماند.[122] 
 
تبلیغات اسلامی در غزوة احزاب
هر یك از شاعران صحابه رضی الله عنهم به نوبة خود، سرودهای جهادی زیبائی سرودند كه در این اشعار موقف مسلمانان را در غزوه، بیان نمودند. که به اختصار آن را ذکر می‌نماییم.
از جمله كعب بن مالك رضی الله عنه چنین سرود: 
و سائله تسائل ما لقینا


 
و لو شهدت رأتنا صابرین


و کان لنا النبی وزیر صدق


 
به نعلو البریه اجمعینا


نقاتل معشراً ظلموا و عقوا 


 
و کانوا بالعداوه مرصدینا


اگر سؤال کننده‌ای به آنچه ما با آن روبرو شدیم، دچار می‌گردید، ما را جزو صبركنندگان می‌یافت.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم سرپرست راستین ما بود و به وسیلة او ما بر همه مردم دنیا برتری داریم.
ما با جماعتی می‌جنگیم كه ستم و نا فرمانی كرده‌اند و با دشمنان در كمین ما بوده‌اند. 
و در یكی از اشعارش چنین گفت: 
جاءت سخینه کی تغالب ربها


 
فلیغلبن مغالب الغلاب


«گروه ضعیفی بر پروردگار خود را داشت. پیروز شود كسی كه می‌خواهد خدا را شكست دهد.»
ابن هشام می‌گوید: از عبدالله بن زبیر رضی الله عنه روایت است كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به كعب بن مالك رضی الله عنه بعد از سرودن مصراع آخر‌ فرمود: ای كعب! خدا از تو به خاطر این سخنت تشكر نمود.[123] 


[1]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الاصلیة، ص 444.
[2]- البدایة و النهایة، ج 4، ص 105.
[3]- همان.
[4]- زادالمعاد، ج 2، ص 288.
[5]- السیرة النیویة، ابن هشام، ج 3، ص 237.
[6]- تاریخ الیهود فی بلاد العرب، ولفنسون، ص 142.
[7]- همان، ص 310.
[8]- غزوة احزاب، محمد احمد باشمیل، ص 141.
[9]- مغازی، واقدی، ج 2، ص 444 – الطبقات الکبری، ج 2، ص 66.
[10]- یکی از قلعه‌های یهود بود.
[11]- العبقریه العسکریه فی غزوات الرسول، ص 442.
[12]- بخاری، کتاب مغازی، باب غزوة الاحزاب، ج 5، ص 57، شماره 4106.
[13]- بخاری، کتاب مغازی، باب غزوة الخندق، ج 5، ص 57، شماره 4106.
[14]- مسلم، کتاب الجهاد و السیر، باب غزوة الاحزاب، ج 3، ص 1432، شماره 129.
[15]- القیادة العسکریة فی عهد الرسول، ص 482.
[16]- احکام القرآن، ابن‌عربی، ج 3، ص 1410.
[17]- فقه السیرة غضبان، ص 504.
[18]- مغازی، واقدی، ج 2، ص 457.
[19]- السیرة النبویة، ابن کثیر، ج 3، ص 199.
[20]- البدایة و النهایة، ج 4، ص 95.
[21]- السیرة الحلبیة، ج 2، ص 323.
[22]- السیرة النبویة الصحیحه، ج 2، ص 424.
[23]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 2، ص 425.
[24]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 2، ص 424.
[25]- مسلم، کتاب الجهاد والسیر، باب اخراج الیهود، ج 3، ص 1389، شماره 1769.
[26]- بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة الخندق، ج 5، ص 58، شماره 4111.
[27]- غزوة الاحزاب، محمد احمد باشمیل، ص 201.
[28]- مغازی، واقدی، ج 2، ص 477.
[29]- القیادة العسکریة فی عهد الرسول، ص 413.
[30]- البدایة و النهایة، ج 4، ص 106.
[31]- تاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 6، ص 125.
[32]- الأساس فی السنة، ج 2، ص 687.
[33]- العبقریه العسکریه فی غزوات الرسول، ص 414.
[34]- القیادة العسکریة فی عهد الرسول، ص 414.
[35]- البدایة و النهایة، ج 4، ص 113.
[36]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 2، ص 430.
[37]- القیادة العسکریة فی عهد الرسول، ص 477.
[38]- مسند الامام احمد، ج 4ف ص 18.
[39]- بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة الاحزاب، ج 5، ص 59، شماره 4114.
[40]- تفسیر قرطبی، ج 14، ص 144.
[41]- بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة الخندق، ج 5، ص 59، شماره 4114.
[42]- فقه‌ السیرة النبویة، غضبان، ص 503.
[43]- فقه السیرة، بوطی، ص 222.
[44]- مسلم، کتاب الجهاد و السیر، باب غزوة الاحزاب، ج 3، ص 1414، شماره 1788.
[45]- همان.
[46]- همان.
[47]- فقه السیرة النبویة، غضبان، ص 505- السیرة لنبویه، ابی‌فارس، ص 367.
[48]- السیرة النبویة، ابی‌فارس، ص 367.
[49]- صور و عبر من الجهاد النبوی فی المدینه، ص 246.
[50]- شرح الرزقانی، ج 2، ص 120.
[51]- معین السیرة، ص 293.
[52]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 2، ص 490-491.
[53]- بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة الخندق، ج 5، ص 58، شماره 4109.
[54]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 2، ص 442.
[55]- بخاری، کتاب المغازی، باب مرجع النبی للاحزاب، ج 5، ص 60، شماره 4119.
[56]- صحیح السیرة النبویة، ص 373.
[57]- بخاری، کتاب المغازی، باب مرجع رسول الله من الاحزاب، ج 5، ص 61، شماره 4122.
[58]- السیرة النبیویة الصحیحة، ج 1، ص 315-317.
[59]- همان، ص 377.
[60]- سیرة الرسول، دروزه، ج 2، ص 76 به نقل از دراسات فی عهد النبوه، شجاع، ص 153.
[61]- بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة الخندق، ج 5، ص 55، شماره 4101. 
[62]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 241. 
[63]- المرأة فی العهد النبوی، ص 175. 
[64]- السیرة النبویه فی ضوء المصادر الاصیلة، ص 448. 
[65]- همان، ص 449. 
[66]- نظرة النعیم، ج 1، ص 325. 
[67]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 255. 
[68]- معين السيرة، شامي، ص 291. 
[69]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 247. 
[70]- همان و آلبانی ‌این حدیث را در جامع الصغیر، از احادیث ضعیف می‌داند. 
[71]- تاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 6، ص 108. 
[72]- بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة الخندق، شماره 4111. 
[73]- الاساس فی السنة، ج 2، ص 682. 
[74]- فقه السیرة النبویه، ص 223. 
[75]- معین السیره، ص 294. 
[76]- الرحیق المختوم، ص 283-284. 
[77]- المستفاد من قصص القرآن للدعوة الدعاة، ج 2، ص 246. 
[78]- صحیح السیرة النبویة، ص 365. 
[79]- غزوة الاحزاب، ابوفارس. 
[80]- المسشتفیات الاسلامیة، دکتر عبدالله سعید، ص 43. 
[81]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 263. 
[82]- المستفاد من قصص القرآن، ج 2، ص 286. 
[83]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 263. 
[84]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 262. 
[85]- فقه السیره، بوطی، ص 228. 
[86]- تاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 6، ص 170. 
[87]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 263. 
[88]- صور و عبرمن الجهاد النبوی فی المدینه، ص 265 از آنجا که پیامبر اکرمr از برخاستن پیش  مردم برای ادای احترام، منع کرده است، در‌اینجا امر به خاستن احتمالاً برای پیاده کردن سعد از مرکبش بوده است به خاطر‌اینکه‌ایشان زخمی‌بودند؛ چنانکه کلمه «الی» حاوی همین مبنی است و اگر نه باید می‌فرمود : «لسیدکم» و یا‌اینکه‌این مسئله، قبل از نهی از برخاستن بوده است. و الله اعلم (مترجم). 
[89]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 275. 
[90]- فقه السیره، بوطی، ص 228.
[91]- التربیة القیادیة، ج 3، ص 70. 
[92]- همان، ص 74. 
[93]- سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 287. 
[94]- همان، ص 295 – نسائی، ج 4، ص 100. 
[95]- همان، ص 288. 
[96]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 6، ص 171. 
[97]- مسلم، فضائل الصحابة، ص 1915، شماره 2466. 
[98]- مسلم، فضائل الصحابة، ص 1916، شماره 2468. 
[99]- التربیة القیادیة، ج 4، ص 77 به نقل از مسند امام احمد، ج 6 ص 141. 
[100]- القیادة الربانیة، ج 4، ص 78. 
[101]- سیر أعلام النبلاء، ج 1، ص 290. 
[102]- مصنف عبدالرزاق، ج 5، ص 371، شمارة 9737. 
[103]- مصنف عبدالرزاق، ج 5، ص 371، شمارة 9737. 
[104]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 265. 
[105]- الصراع مع الیهود، ج 2، ص 113-114. 
[106]- الیهود فی السنة المطهرة، ج 1، ص 368. 
[107]- همان 
[108]- الصراع مع الیهود، ج 2، ص 115. 
[109]- الیهودی فی السنة المطهره ج 1، ص 372. 
[110]- همان، ص 373. 
[111]- همان. 
[112]- الصراع مع الیهود، ج 2، ص 116. 
[113]- البخاری، کتاب المغازی، ج 5، ص 60، شماره 4119. 
[114]- فقه السیره، بوطی، ص 226. 
[115]- مترجم. 
[116]- المستفاد من قصص القرآن ج 2، ص 286. 
[117]- اختصارمن فتح الباری ج 7 ص 473. 
[118]- الیهود فی السنة المطهره ج 1، ص 375. 
[119]- الصراع الیهود، ج 2، ص 98. 
[120]- سیرة الرسول، عزه‌دروزه ج 2، ص 202. 
[121]- الصراع مع الیهود، ج 2، ص 98. 
[122]- همان، ص 99. 
[123]- السیرة النبویة، ابن هشام ج 3، ص 286. 



برگرفته از: 
الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین. 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

از حسن بن علی رضی الله عنه  درباره‌ی سکوت پرسیدند؛ پاسخ داد: «سکوت، پوشش چشم و زیور آبروست؛ و کسی که سکوت می‌کند، هم خودش، راحت و آسوده است و هم دوست و هم‌نشینش». من أقوال الصحابة، ص67.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1269
دیروز : 2171
بازدید کل: 8155593

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010