Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 08

----

04/03/1446

----

18 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

از ابو هريره رضي الله عنه روايت است که: رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود: « قَال اللَّه تَعالَى: أَعْددْتُ لعِبادِيَ الصَّالحِينَ مَا لاَ عيْنٌ رَأَت، ولاَ أُذُنٌ سَمِعتْ ولاَ خَطَرَ علَى قَلْبِ بَشَر، واقْرؤُوا إِنْ شِئتُم: { فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جزَاءً بِما كَانُوا يعْملُونَ } [ السجدة: 17 ] (متفقٌ عليه) »
« خداوند (در حديث قدسى) فرمود: من براي بندگان نيکوکار خويش چيزي را مهيا نمودم که نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه در دل کسي خطور نموده است و اگر مي خواهيد بخوانيد. (هيچکس نمي داند که چه نعمت هاي بي نهايت که سبب روشني چشم است براي شان ذخيره گرديده است). (سجده: 17) »

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>شبهات>شبهات > بطلان ادعای رافضی که می‌گوید امامیه مذهب خود را از امامان معصوم گرفته‌اند

شماره مقاله : 3169              تعداد مشاهده : 550             تاریخ افزودن مقاله : 9/6/1389

دربارۀ بطلان ادعای رافضی که می‌گوید امامیه مذهب خود را از امامان معصوم گرفته‌اند

ابن مطهر الحلى رافضی می‌گوید: «وجه چهارم: امامیه مذهب خود را از ائمه معصومی گرفته‌اند که به فضل، علم، زهد و ورع و عبادت، دعا و تلاوت قرآن در همه اوقات و مداومت بر این از دوران طفولیت تا پایان عمر مشهورند و بعضی از آنها علوم را به مردم تعلیم می‌دادند و سوره «هل أتی» در شأن آنها نازل شده است، و نیز آیه طهارت، آیه ایجاب مودت ایشان، آیه ابتهال [مباهله] و غیره در مورد آنها نازل شده است. و علی رضی الله عنه  در هر شبانه‌روز هزار رکعت نماز می‌خواند و با وجود درگیری شدید با جنگ و جهاد، قرآن تلاوت می‌نمود.
اولین آنها [ائمه معصوم] علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه  می‌باشد که بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم برترین خلایق است و خداوند او را نفس رسول اکرم نامیده است، آنجا که فرموده:{ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ (٦١)}.(آل عمران: 61).
«ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود».
و پیغمبر او را به برادری برگزیده و دخترش را به نکاح او در آورده است، فضل او [بر کسی] پوشیده نیست، و معجزات بسیاری از او روی داده است، به گونه‌ای که گروهی از مردم در مورد او ادعای ربوبیت کرده‌اند که علی آنها را کشت. و دیگرانی نیز به این درجه از افراط رسیدند، مثل غلات و نصیریه. و دو پسرش، نوه‌های رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم،  سروران جوانان بهشت و به نص پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم هر دو امام هستند. در زمان خود زاهدترین و عالم‌ترین مردم بوده‌اند و در راه خدا آنگونه که شایسته بوده، جهاد کرده‌اند. و حسن زیر لباس فاخرش، پشم گوسفند می‌پوشید، بدون اینکه کسی به این مسأله پی ببرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم،  روزی حسین را بر ران راست خود و [فرزندش] ابراهیم را بر ران چپ خود نشاند. جبرئیل نازل شد و گفت: خداوند این دو را با هم نزد تو زنده نگه نمی‌دارد، پس یکی از آن دو را انتخاب کن. پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: چنانچه حسین بمیرد، من و علی و فاطمه گریه خواهیم کرد، و چنانچه ابراهیم بمیرد، من بر او گریه خواهم کرد، پس به وفات ابراهیم رضایت داد، و ابراهیم بعد از سه روز وفات نمود. بعد از آن هر وقت حسین نزد ایشان می‌آمد، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم می‌فرمود: سلام و درود بر کسی که پسرم ابراهیم را برای زنده ماندن او، فدیه داده‌ام.
و علی بن حسین، زین العابدین، روز را با شبش روزه می‌گرفت و قرآن می‌خواند و در شبانه‌روز هزار رکعت نماز می‌خواند، و در هر رکعت دعاهای منقول از او و از پدرانش را می‌خواند، سپس صحیفه را ناله‌کنان پرت می‌کرد و می‌گفت: عبادت من نسبت به عبادت علی چه ناچیز است! و بسیار می‌گریست، به گونه‌ای که اشک‌ها شیاری بر روی گونـه‌اش ایجاد کرده بـودنـد، و آن قدر سجده برد تا بـه ذوالثفنات – کسی که از زانو، دست و سینه‌اش به هم چسبیده باشد – مشهور شد و رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم او را سیدالعابدین نامید.
هشام بن عبدالملک حج به جا می‌آورد، وقتی تلاش کرد حجرالاسود را لمس کند به خاطر شلوغی و ازدحام نتوانست. زین‌العابدین که آمد مردم راه را باز کردند تا اینکه کنار حجرالاسود آمد و آن را لمس کرد و همه از حجرالاسود فاصله گرفتند به گونه‌ای که کسی جز او در نزد حجرالاسود باقی نماند. هشام بن عبدالملک گفت: این کیست؟ فرزدق با سرودن ابیات شعر مشهورش، جواب داد. امام زین العابدین هزار دینار برای او فرستاد. فرزدق آن را رد کرده و گفت: من این را از روی دشمنی با خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم سروده‌ام، بنابراین اجری به خاطر آن دریافت نمی‌کنم. علی بن حسین گفت: ما اهل بیت هستیم، چیزی که از دست ما [به عنوان هدیه] خارج شد، پس نمی‌گیریم.
و گروهی از مردم در مدینه بودند که روزی‌شان شبانه می‌رسید، ولی نمی‌دانستند از کجا می‌رسد. و با وفات زین‌العابدین روزی‌شان قطع شده و مسبب آن را شناختند.
و پسرش محمد باقر بزرگترین مردم در زهد و عبادت بود، سجده پیشانی‌اش را شکافته بود، عالم‌ترین شخص زمان خود بود، رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم او را باقر نامیده بود: جابر بن عبدالله انصاری نزد باقر آمد در حالی که او یکی از نویسندگان کم سن بود و به او گفت: جدّ تو، رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم سلام تو را می‌رساند. باقر گفت: و بر جدم سلام باد. به جابر گفته شد: چگونه؟ جواب داد: در نزد رسول  خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودم که حسین در آغوش او مشغول بازی بود. پیغمبر فرمود: ای جابر! [حسین] صاحب پسری می‌شود به اسم علی، در روز قیامت ندا داده می‌شود: سید العابدین برخیزد، پسر حسین برمی‌خیزد. سپس پسرش صاحب فرزندی به اسم محمد باقر می‌شود که علم را می‌شکافد، هر وقت او را دیدی، سلام مرا به او برسان. ابوحنیفه و غیره از او [حدیث] روایت کرده‌اند.
و فرزند باقر، یعنی صادق ؛ برترین و عابدترین شخص زمان خود بود. علمای سیره می‌گویند: عبادت او را از طلب ریاست بازداشت. عمر بن ابی مقدام می‌گوید: هر وقت به جعفر بن محمدصادق نگاه می‌کردم، او را از سلاله انبیاء می‌یافتم. صادق همان کسی است که فقه امامیه و معارف حقیقی و عقاید یقینی را نشر داد. و در مورد هیچ چیزی خبر نمی‌داد، مگر اینکه واقع می‌شد، و به همین دلیل صادق امین نامیده شد.
عبدالله بن حسن بزرگان علوی را جهت بیعت برای دو پسرش جمع کرده بود. صادق گفت: این کار انجام نمی‌شود. عبدالله خشمگین شد. صادق گفت: این امر به صاحب قبای زرد می‌رسد و مرادش منصور بود. وقتی به گوش منصور رسید، خوشحال شد زیرا به وقوع آن مطمئن بود و می‌دانست که زمامداری به او می‌رسد. وقتی پیر شد، می‌گفت: تحقق کلام صادق چه شد؟ بعد از آن زمامداری به او رسید.
و پسر ایشان، موسی کاظم عبد صالح نامیده می‌شد و عابدترین شخص زمان خود بود، شبها شب‌زنده‌داری، و روزها روزه می‌گرفت. کاظم نامیده شد از آن جهت که هر وقت چیزی از کسی به او می‌رسید، مالی برای او می‌فرستاد. فضیلت او را موافق و مخالف نقل کرده‌اند: ابن جوزی از حنابله می‌گوید: از شقیق بلخی روایت شده که گفت: سال (149) برای به جا آوردن راهی حج شدم. در قادسیه اتراق کردیم. ناگهان نگاهم به جوانی زیبارو افتاد که سخت گندم‌گون بود، لباسی از ابریشم گوسفند به تن داشت و عبایی به خود پیچیده بود. کفش به پا داشت و جدای از مردم و به تنهایی نشسته بود. با خودم گفتم: این مرد از صوفیه است که می‌خواهد سربار مردم باشد، به خدا سوگند! نزد او می‌روم و او را توبیخ می‌کنم. پس به او نزدیک شدم، چون به من رو کرد و نگاهش به من افتاد، گفت: ای شقیق! از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید، چراکه بعضی از گمان‌ها گناه هستند.
با خودم گفتم: این بنده صالحی است که ذهن مرا خواند، از او حلالیت می‌طلبم. ناگهان از نظرم پنهان شد. وقتی در واقصه اتراق کردیم، او را دیدم که نماز می‌خواند و اعضاء و جوارحش می‌لرزید و اشکهایش سرازیر بود. گفتم: پیش او می‌روم و معذرت خواهی می‌کنم. نمازش را کوتاه کرد. سپس گفت: ای شقیق!
{ وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى (٨٢)}. (طه: 82).
«و من هر كه را توبه كند، و ايمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، سپس هدايت شود، مى‏آمرزم».
گفتم: این از ابدال است، دو بار به درون من پی برده است. وقتی در «زباله» اتراق کردیم، ناگهان چشمم به او افتاد که بر بالای چاهی ایستاده و کوزه‌ای به دست دارد و می‌خواهد آب بالا بکشد. کوزه از دستش به داخل چاه افتاد، پس رو به آسمان کرد و گفت:
أنت ربي إذا ظمئت إلى الماء


 
وقوتي إذا أردت الطعاما


خداوندا! تو [فراهم کننده] آب و طعام من هستی به هنگام تشنگی و گرسنگی.
خداوندا! چیز دیگری جز این کوزه ندارم.
شقیق می‌گوید: به خدا سوگند! دیدم که چاه آبش بالا آمد و آن شخص کوزه‌اش را برداشت و آن را از آب پر کرد و وضو گرفت و چهار رکعت نماز خواند. سپس به سوی تپه‌ای از ریگ رفت، دستش را مشت می‌کرد و در کوزه فرو می‌برد و از آن می‌نوشید. گفتم: از فضیلتی که خدا روزی تو گردانیده و بر تو نعمت بخشیده، مرا اطعام کن. گفت: ای شقیق! نعمتهای خداوند همیشه، آشکار و نهان ما را در برگرفته‌اند پس نسبت به پروردگارت خوش‌بین باش. سپس از کوزه به من نوشانید، احساس کردم قاووت و شَکَر می‌خورم. به خدا سوگند! لذیذتر و خوشبوتر از آن ننوشیده‌ام، سیر و سیراب شدم و چندین روز نه اشتهای طعام می‌کردم و نه میل به آشامیدن. سپس تا هنگام داخل شدن به مکه او را ندیدم. یک شب در نیمه‌های شب او را کنار قبه میزاب دیدم که با خشوع، گریه و زاری نماز می‌خواند و تا بامداد همین گونه بود. وقتی فجر شد در مصلی نشست و شروع به تسبیح کردن نمود، سپس برای نماز صبح برخاست و کعبه را هفت بار طواف کرد و خارج شد. دنبال او راه افتادم، دیدم که اطرافیان و اموال و غلامانی دارد و برخلاف آن هنگامی است که در راه مکه دیده بودم، مردم پیرامون او می‌گردند و به او سلام می‌کنند و از او تبرک می‌جویند. از آنها پرسیدم: این کیست؟ جواب دادند: موسی بن جعفر است. گفتم: تعجب کردم که این امور خارق العاده از کسی جز امثال ایشان سر بزند. این مطلب را حنبلی نقل کرده است.
بشر حافی نزد او توبه کرده است: امام ؛ در بغداد از کنار خانه بشر می‌گذشت که صدای موسیقی و آواز و نی‌نوازی را از داخل خانه شنید. کنیزی از خانه بیرون آمد در حالی که خاکروبه‌ای از سبزی در دست داشت و آن را در گوشه‌ای از کوچه ریخت. امام به او گفت: ای کنیز! صاحب این خانه آزاده است یا بنده؟ جواب داد: آزاده است. گفت: راست می‌گویی اگر بنده می‌بود از مولایش می‌ترسید. وقتی کنیز به داخل خانه بازگشت، مولایش که بر بساط مشروباتش گسترده‌اش نشسته بود، از او پرسید: چرا تأخیر کردی؟ جواب داد: مردی چنین و چنان گفت. بشر از خانه خارج شد و خود را به موسی بن جعفر رسانید و در محضر او توبه کرد».
کلام مؤلف از چندین وجه قابل نقد است:
وجه اول: می‌توان گفت: مُسَلَّم نیست که امامیه مذهب خود را از اهل بیت گرفته باشند، نه اثنی عشریه و نه غیر آنها. بلکه در جمیع اصولشان که مخالف اهل سنت باشد، با علی و ائمه اهل بیت مخالفت نموده‌اند: در توحید، در عدل و در امامت. زیرا از علی رضی الله عنه  و ائمه اهل بیت به ثبوت رسیده که قائل به اثبات صفات برای خداوند، تقدیر الهی، تأیید خلافت خلفای سه گانه و فضیلت ابوبکر و عمر م و سایر مسایلی بوده‌اند که با مذهب رافضه تناقض دارند و نقل این مطالب در کتب اهل علم در حد مستفیض به ثبوت رسیده است، به گونه‌ای که منقولات معتبر از اهل بیت در این باب ما را به این حقیقت می‌رساند که روافض مخالف آن ائمه‌اند و نه موافق.
وجه دوم: می‌توان گفت: شیعه در مسایل امامت، صفات الهی، تقدیر و سایر مسایل اصول دین‌شان دارای اختلاف بسیار و شدید می‌باشند. کدامیک از این اقوال – حتی مسایل مرتبط با امامت – را از ائمه معصوم گرفته‌اند.
قبلاً به گوشه‌ای از اختلافاتشان پیرامون وجود نص بر امامت و پیرامون امام منتظَر اشاره کردیم، شیعه در مورد امام غایب و منتظَر چندین قول دارند: بعضی جعفر بن محمد را باقی و ماندگار می‌دانند، بعضی فرزند او، موسی بن جعفر را، بعضی محمد بن عبدالله بن حسن را باقی و منتظَر می‌دانند و بعضی محمد بن حنفیه را و گروهی می‌گویند: علی رضی الله عنه  نصی در مورد حسن و حسین فرموده‌اند، آن گروه دیگر می‌گویند: در مورد محمد بن حنفیه فرمودند. گروهی می‌گویند: علی بن حسین در مورد پسرش ابوجعفر نصی فرموده‌اند. گروهی دیگر می‌گویند: در مورد پسر دیگرش عبدالله فرموده‌اند، و گروهی می‌گویند: به محمد بن عبدالله بن حسن بن حسین وصیت کرد. گروهی می‌گویند: جعفر در مورد فرزندش اسماعیل نصی فرمود، و گروهی می‌گویند: در مورد محمد بن اسماعیل فرمود، و گروهی دیگر می‌گویند: در مورد پسرش محمد فرمود، گروهی هم می‌گویند: در مورد پسرش عبدالله فرمود، و گروه پنجمی هم می‌گویند: در مورد پسرش موسی فرمود. گروهی نص را به سوی محمد بن حسن سوق می‌دهند، و گروهی به سوی بنی عبیدالله بن میمون قدّاح حاکم و پیروانش، و گروه سومی از بنی‌هاشم به سوی بنی‌عباس سوق می‌دهند. ممکن نیست همه این اقوال متناقض از معصوم صادر شده باشد. بنابراین ادعایشان که می‌گویند: اقوالشان را از ائمه گرفته‌اند، باطل و نادرست است.
وجه سوم: می‌توان گفت: به فرض که علی معصوم بوده است. با وجود این اختلاف و تنازع شدید بین خود شیعیان چگونه می‌توان پی برد که کدام دیدگاه قول علی رضی الله عنه  می‌باشد؟ هر گروهی هم ادعا می‌کنند که اقوالشان را از معصومین گرفته‌اند. شیعه هم که مثل اهل سنت، سندی برای روایاتش ندارد تا در اسناد و عدالت رجال آن دقت شود، و بلکه شیعه منقولات منقطعی را از افرادی نقل کرده‌اند که به کثرت کذب و کثرت تناقض در منقولات مشهورند. آیا انسان عاقل به چنین منقولاتی اعتماد می‌کند؟
اگر ادعا کنند که نصی اینگونه متواتر در مورد فلان مسأله در اختیار داریم و نصی متواتر در مورد فلان مسأله دیگر و ... . این ادعا با ادعای سایر فرق شیعه معارض است که آنها نیز ادعای چنین تواترهایی می‌کنند. اگر سایر قائلان به وجود نص چنین ادعایی بکنند، نمی‌توان بین ادعاهای آنها فرقی گذاشت.
این وجوه و وجوه دیگری ثابت می‌کنند که به فرض ثبوت عصمت علی رضی الله عنه  مذهب روافض از ایشان اخذ نشده است و ادعای عصمت علی رضی الله عنه  از روافض مثل ادعای الوهیت عیسی از جانب مسیحیان است، در حالی که دینشان را از عیسی نگرفته‌اند.
وجه چهارم: روافض برای اثبات مذهب خود به دو مقدمه [اساسی] نیاز دارند: اول: عصمت کسانی که خودشان آنها را ائمه می‌نامند و مذهب خود را به آنها منتسب می‌دانند. دوم: ثبوت صدور این منقولاتشان از آن ائمه.
ولی هر دوی این مقدمات باطل هستند. عیسی خدا نیست و بلکه پیغمبری بزرگوار است، و به فرض خدا و یا پیغمبر بودنش کلام و اقوالش صحیح و درست است، ولی مسیحیان اقوالی دارند که گفته عیسی نیست. به همین دلیل علی به عیسی شباهت پیدا کرده است: گروهی در مورد او غلو نموده و جایگاه او را از آنچه هست، بالاتر بردند، و گروهی از شأن او کاستند، و این گروه مثل یهودیان هستند. در مورد عیسی گروهی گفتند: عیسی خدا است، و گروهی – یهودیان – می‌گویند: او کافر و زنازاده است. در مورد علی نیز گروهی می‌گویند: علی خداست و گروهی می‌گویند: او کافر و ظالم است.
وجه پنجم: می‌توان گفت: مناقب و فضایلی برای علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه  و حسن و حسین و علی بن حسین و پسرش محمد و جعفر بن محمد به ثبوت رسیده که این مؤلف رافضی به آن اشاره نکرده است، و در مقابل به نقل دروغهایی پرداخته که جهالت ناقل را به خوبی نشان می‌دهند، مثلاً می‌گوید: سورۀ «هل أتی» در مورد آنها نازل شده است. در حالی که این سوره به اتفاق علماء مکی است و علی در مدینه و بعد از هجرت با فاطمه ازدواج کرده است، و فاطمه تا غزوه بدر در خانه پدرش بوده است، و حسن در سال سوم هجری، و حسین در سال چهارم هجری بعد از گذشت سالها از نزول سوره «هل أتی» متولد شده‌اند. بنابراین کسی که ادعا می‌کند این سوره درباره آنها نازل شده است دروغی گفته که بر کسی که بویی از علم نزول قرآن و احوال این بزرگان برده باشد، پوشیده نیست.
در مورد آیه طهارت نیز باید گفت: این آیه خبر از طهارت اهل بیت و دور شدن رجس و پلیدی از آنها نمی‌دهد و بلکه خداوند با این آیه آنها را به کارهایی امر کرده که موجب طهارت و دور شدن پلیدی می‌شوند. زیرا آیه:{إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (٣٣)}.(الأحزاب: 33). «خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد».
دقیقاً مثل آیه زیر است که می‌فرماید:{ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ (٦)}.(المائده: 6). «خداوند نمى‏خواهد مشكلى براى شما ايجاد كند; بلكه مى‏خواهد شما را پاك سازد».
و یا مثل آیات زیر که می‌فرماید:{ يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (٢٦)وَاللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلا عَظِيمًا (٢٧)يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَخُلِقَ الإنْسَانُ ضَعِيفًا (٢٨)}. (النساء: 26-28).
«خداوند مى‏خواهد (با اين دستورها، راه‏هاى خوشبختى و سعادت را) براى شما آشكار سازد، و به سنتهاى (صحيح) پيشينيان رهبرى كند. و خداوند دانا و حكيم است. خدا مى‏خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك نمايد)، اما آنها كه پيرو شهواتند، مى‏خواهند شما بكلى منحرف شويد. خدا مى‏خواهد (با احكام مربوط به ازدواج با كنيزان و مانند آن،) كار را بر شما سبك كند; و انسان، ضعيف آفريده شده; (و در برابر طوفان غرايز، مقاومت او كم است)».
به بیانی دیگر اراده در این آیات به معنی امر و محبت و رضایت خداست و به معنی مشیت نیست که مستلزم وقوع حتمی باشد، زیرا در این صورت می‌بایست هر کس را که خدا اراده طهارتش نموده، طهارت یابد و این نتیجه از کلام شیعیان قدریه مسلم‌تر است. اینان – غیر قدریه – بر این باورند که خداوند اموری را اراده می‌کند که واقع نمی‌شوند، و اموری واقع می‌شوند که خداوند اراده نکرده است.
بنابراین در مورد آیه:{إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (٣٣)}.(الأحزاب: 33). «خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد».
باید گفت: چنانچه این دور شدن پلیدی و طهارت با انجام اوامر و ترک نواهی خداوند حاصل گردد، این طهارت متعلق اراده و افعال آنهاست. و چنانچه به انجام اوامر و ترک نواهی پایبند باشند، طهارت می‌یابند، و در غیر این صورت طهارت نمی‌یابند.
شیعه می‌گویند: خداوند خالق افعال بندگان نیست و بر تطهیر و پاک گرداندن آنها قادر نیست. ولی کسانی که قائل به اثبات تقدیر الهی هستند، می‌گویند: خداوند بر این کار قادر است: با الهام انجام اوامر و ترک نواهی باعث تحقق طهارت و پاکی و دور شدن پلیدی می‌شود.
به علاوه، دلیل دیگری روشن می‌سازد که آیه مورد نظر امر به طهارت است و نه خبر از طهارت یافتن آنها، و آن دلیل حدیث صحیحی است که بیان می‌کند: پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ردای خود را بر علی، فاطمه، حسن و حسین انداخت و فرمود: «اللهم هؤلاء أهل بيتي، فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً».
یعنی: خداوندا! اینها اهل بیت من هستند، پس پلیدی را از آنها دور و آنها را پاک گردان. این حدیث را مسلم در صحیح خود از عایشه رضی الله عنها روایت کرده است و مؤلفان سنن آن را از ام سلمه رضی الله عنها روایت کرده‌اند[1].
این حدیث به دو دلیل قول روافض را نقض می‌کند:
1- پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم این دعا را برای آن افراد کرد و این یعنی آیه دلالت بر وقوع و تحقق مضمونش نداشته و بلکه امر به آن است، زیرا اگر آیه معنی خبری و وقوع مضمونش را می‌داشت، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به دعا اکتفاء نمی‌کرد و بلکه خدا را به خاطر این لطف ستایش می‌نمود.
2- این حدیث دلالت بر این مطلب دارد که خداوند قادر به کنار زدن پلیدی و تطهیر آنها می‌باشد و در نتیجه خالق افعال بندگان است.
آنچه که معنی امر و نهی در آیه را بیشتر روشن می‌سازد، سیاق آیه است:{ يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا (٣٠)وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا (٣١)يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا (٣٢)وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (٣٣)وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا (٣٤)}.(الأحزاب: 30-34).
«اى همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود; و اين براى خدا آسان است. و هر كس از شما براى خدا و پيامبرش خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزى پرارزشى براى او آماده كرده‏ايم. اى همسران پيامبر! شما همچون يكى از زنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد; پس به گونه‏اى هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد! و در خانه‏هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد; خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد. آنچه را در خانه‏هاى شما از آيات خداوند و حكمت و دانش خوانده مى‏شود ياد كنيد; خداوند لطيف و خبير است!».
سیاق این آیات گویای این حقیقت است که آیه مورد نظر در مقام امر و نهی است و نه در مقام اِخبار، و نیز دلالت بر این مطلب دارند که همسران پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم اهل بیت او هستند، زیرا سیاق آیات خطاب به آنهاست. و به خاطر اینکه عبارت:{ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ }. (الأحزاب: 33).
به جز همسران پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم،  افراد دیگری مثل علی، فاطمه، حسن و حسین را نیز در بر می‌گیرد، صیغه مذکر است چون آیه مذکر و مؤنث را شامل شده به صیغه مذکر آمده است و این افراد به طریق اولی اهل بیت پیغمبر بوده‌اند، به همین دلیل در حدیث کساء تنها برای این افراد دعا شده است. همچنانکه مسجد قباء براساس تقوی پایه‌گذاری شده و مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم (مسجد النبی) نیز بر اساس تقوی پایه‌گذاری شده و بلکه از این نظر از مسجد قباء نیز کامل‌تر بوده است. به همین دلیل وقتی آیه زیر در شأن مسجد قباء نازل شد:{ لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ (١٠٨) }.(التوبه: 108). «هرگز در آن (مسجد به عبادت) نايست! آن مسجدى كه از روز نخست بر پايه تقوا بنا شده، شايسته‏تر است كه در آن (به عبادت) بايستى; در آن، مردانى هستند كه دوست مى‏دارند پاكيزه باشند; و خداوند پاكيزگان را دوست دارد».
لفظ مسجد در این آیه، مسجدالنبی را به طریق اولی شامل می‌شود.
و همچنین کلام مؤلف رافضی که می‌گوید: آیه ایجاب مودت در مورد آنها نازل شده است، اشتباه است. زیرا در حدیث صحیحی که سعید بن جبیر از ابن عباس رضی الله عنهم  روایت کرده، آمده که از ابن عباس در مورد آیه زیر پرسیده شد:{ قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى (٢٣) }.(الشورى: 23).
«بگو: در برابر آن از شما پاداش و مزدي نمي‌خواهم مگر آن كه به خاطر خويشاوندي‌ام مرا دوست داشته بايد (يعني‌: بلكه‌ آنچه‌ از شما مي‌طلبم، مودت‌ و دوستي‌ در قرابت‌ و نزديكي‌ نسبي‌اي‌ است‌ كه‌ ميان‌ من‌ و شما وجود دارد، پس‌ فقط صله‌ و پيوندي‌ را كه‌ ميان‌ من ‌و شما وجود دارد، در نظر آوريد و همان‌ را رعايت‌ كنيد و اگر فقط اين‌ را در نظرداشته‌ باشيد، بر من‌ عجولانه‌ نمي‌تازيد و ميان‌ من‌ و مردم‌ را خالي‌ كرده‌ و اجازه‌ مي‌دهيد كه‌ اين‌ دعوت‌ را به‌ آنان‌ برسانم‌)».
ابن جبیر می‌‌گوید: من گفتم: آیا معنی آیه غیر از این است که خویشاوندان محمد صلی الله علیه و آله وسلم را دوست داشته باشید. ابن عباس گفت: عجله کردی، هیچ قبیله‌ای در قریش وجود نداشت مگر اینکه با رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم قرابت داشتند. و بلکه آیه می‌گوید: ای پیغمبر ص! به آنها بگو اجر و پاداشی از شما نمی‌خواهم جز اینکه به خاطر قرابت بین من و شما مرا دوست بدارید.
ابن عباس از بزرگان اهل بیت و عالمترین آنها به تفسیر قرآن است و این تفسیر از او به ثبوت رسیده است، و عبارت آیه نیز مؤید این تفسیر است، زیرا نفرموده: «إلاَّ المودة لذوي القربى» و بلکه فرموده: {إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}.آیا مگر اینان قرآن را نخوانده‌اند که از خویشاوندان به «ذی القربی» تعبیر می‌کند، مثلاً می‌فرماید:
{ وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى (٤١) }.(الأنفال: 41).
«بدانيد هرگونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آن براى خدا، و براى پيامبر (در مصالح‌ مؤمنان‌ به‌ مصرف ‌مي‌رسد)، و براى ذى‏القربى (آل بيت رسول الله كه بنى هاشم وبنو مطلب هستند كه به جاى صدقه به آنها مي‌دهند چون صدقه براى آنان حرام است)».
و عبارت «المودة في ذوبي القربى». نیز اشتباه بود، و باید گفته شود: «المودة لذوي القربى». با این وجود چگونه «القربی» در آیه مورد نظر به خویشاوندان تفسیر می‌شود: {قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}.(الشورى: 23).
«بگو: در برابر آن از شما پاداش و مزدي نمي‌خواهم مگر آن كه به خاطر خويشاوندي‌ام مرا دوست داشته بايد (يعني‌: بلكه‌ آنچه‌ از شما مي‌طلبم، مودت‌ و دوستي‌ در قرابت‌ و نزديكي‌ نسبي‌اي‌ است‌ كه‌ ميان‌ من‌ و شما وجود دارد، پس‌ فقط صله‌ و پيوندي‌ را كه‌ ميان‌ من ‌و شما وجود دارد، در نظر آوريد و همان‌ را رعايت‌ كنيد و اگر فقط اين‌ را در نظرداشته‌ باشيد، بر من‌ عجولانه‌ نمي‌تازيد و ميان‌ من‌ و مردم‌ را خالي‌ كرده‌ و اجازه‌ مي‌دهيد كه‌ اين‌ دعوت‌ را به‌ آنان‌ برسانم‌)».
و به این ترتیب ثابت می‌شود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم هیچ اجری در قبال دعوت نمی‌خواهد و تنها خدا پاداش او را می‌دهد. مسلمانان باید اهل بیت را دوست بدارند ولی نه به خاطر این دلیلی که مؤلف رافضی ذکر کرد، بلکه به دلایل دیگری که وجود دارد. دوست داشتن اهل بیت پاداش پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم محسوب نمی‌شود. و همچنین این آیه مکی است و علی رضی الله عنه در زمان نزول آیه هنوز با فاطمه ازدواج نکرده بود و هنوز فرزندی نداشت.
در مورد آیه ابتهال و یا مباهله نیز حدیث صحیحی آمده که وقتی این آیه نازل شد، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم دست علی، فاطمه، حسن و حسین را گرفت و برای مباهله با خود برد[2]. علت اختصاص مباهله به این چند نفر توسط پیامبر این بود که: این افراد بیش از بقیه با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم قرابت داشتند، زیرا پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم پسر نداشت وگرنه حتماً او را با خود می‌برد. پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در مورد حسن می‌گفت: «این فرزند من و سید است»، بنابراین برای انتخاب فرزندان و زنان مسلمان، این گروه در اولویت بودند تا برای مباهله برده شوند، چون هیچ یک از دختران پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم جز فاطمه زنده نبودند، زیرا این مباهله زمانی بود که گروهی از مسیحیان نجران به مدینه آمده بودند و این واقعه بعد از فتح مکه و بلکه در سال نهم هجری روی داده است.
این آیه مثل حدیث کساء نشان دهنده ارتباط وثیق و محکم این افراد با رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می‌باشد ولی به هیچ وجه اقتضای این را ندارد که یکی از این افراد از سایر مؤمنان برتر و یا عالم‌تر باشد، زیرا برتری در اسلام تنها به ایمان و تقوی است و نه به قرابت نسب.
همچنانکه خداوند متعال می‌فرماید:{إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (١٣)}.(الحجرات: 13). «گرامى‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست».
و ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به گواهی قرآن و حدیث متقی‌ترین شخص امت بوده است و به تواتر از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده که فرمودند: «لو كنت متخذاً من أهل الأرض خليلاً لاتخذت أبابكر خليلاً»[3]. یعنی: چنانچه از اهل زمین دوستی برای خود ‌بر می‌گزیدم، آن دوست ابوبکر رضی الله عنه  بود.
این حدیث در جای خودش با بسط آمده است.
آنچه مؤلف در مورد علی رضی الله عنه  بیان کرده که در شبانه‌روز هزار رکعت نماز می‌خواند. نشان دهنده جهالت مؤلف به فضیلت و واقعیت است، زیرا:
این عمل فضیلت نیست، چراکه در حدیث صحیحی از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده که ايشان شبانه بیش از سیزده رکعت نماز نمی‌خواند[4]. و باز در حدیث صحیحی از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده که فرمودند: «أفضل القيام قيام داود، كان ينام نصف الليل ويقوم ثلثه وينام سدسه[5]». یعنی: بهترین قیام و شب زنده‌داری، شب زنده‌داری داود ؛ می‌باشد: ایشان نصف شب را می‌خوابید، سپس یک سوم شب را بیدار بود، و بعد از آن یک ششم دیگر می‌خوابید.
به علاوه ادعای مؤلف که می‌گوید: علی بن ابی‌طالب بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم برترین مخلوقات است، ادعای صِرف بوده و جمهور مسلمانان متقدم و متأخر با آن مخالف‌اند. و اینکه می‌گوید: خداوند علی رضی الله عنه  را نفس رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به حساب آورده و فرموده:{ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ (٦١) }. (آل عمران: 61).
و محمد صلی الله علیه و آله وسلم او را برادر خودش شمرده است.
باید به مؤلف گفت: حدیث مواخات و گرفتن برادر، باطل و موضوع است و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم هیچ کسی را به برادری نگرفت و حتی پیمان مواخات و برادری بین مهاجرین با یکدیگر و یا بین انصار با یکدیگر را نیز برقرار نکرد و تنها پیمان مواخات بین مهاجران و انصار بود، همچنانکه سعد بن ربیع با عبدالرحمن بن عوف و سلمان فارسی با ابوالدرداء پیمان اخوت بستند. و این مطلب در حدیث صحیح نقل شده است.
و در رد ادعای مؤلف درباره:{ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ (٦١) }. (آل عمران: 61).
باید گفت: این تعبیر مثل آیه زیر است که می‌فرماید:{ لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا (١٢)}.(النور: 12). «چرا هنگامى كه اين (تهمت) را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود گمان خير نبردند».
این آیه ناظر به داستان افک و افتراء بستن به عایشه رضی الله عنها نازل شد. و بنا به تعبیر آن هر یک از مؤمنان از جنس زنان و مردان مؤمن شمرده شده است.
ازدواج علی با فاطمه را البته می‌توان فضیلتی برای علی رضی الله عنه شمرده، همچنانکه ازدواج عثمان رضی الله عنه با دو دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز فضیلتی برای عثمان شمرده می‌شود و به همین دلیل عثمان را «ذوالنورین» نامیده‌اند. و به همین ترتیب ازدواج پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم با دختر ابوبکر و دختر عمر برای آن دو فضیلت شمرده می‌شود. بنابراین خلفای چهارگانه همگی از طریق ازدواج با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نسبت داشته‌اند.
اینکه مؤلف می‌گوید: «معجزات بسیاری از او دیده شده است».
گویا مرادش از معجزات، کرامات اولیاء می‌باشد و این اصطلاح برای بسیاری از مردم بکار برده شده است. مثلاً گفته می‌شود علی از بسیاری از کسانی که کرامات داشته‌اند، برتر بوده است. و از عوام اهل سنت که ابوبکر و عمر را بر علی ترجیح می‌دهند، کراماتی به صورت متواتر نقل شده است، پس چگونه کرامات برای علی رضی الله عنه  به ثبوت نرسیده است؟ ولی البته باید گفت: صرف اثبات کرامات برای شخصی دلالتی بر فضیلت آن شخص نسبت به سایرین ندارد.
و اینکه می‌گوید: «کار به جایی کشید که عده‌ای در مورد علی ادعای ربوبیت کردند و علی آنها را کشت». این کلام نشان می‌دهد که مؤلف در غایت جهل و نادانی است زیرا:
اولاً: معجزات پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به مراتب بزرگتر از کرامات علی بوده است، با این وجود هیچ یک از صحابه در مورد او ادعای الوهیت نکرده‌اند.
ثانیاً: معجزات ابراهیم ؛ موسی ؛ خیلی بزرگتر بوده‌اند، ولی هیچ کس ادعای الوهیت آنها را نکرده است.
ثالثاً: معجزات پیغمبر ما صلی الله علیه و آله وسلم و معجزات موسی از معجزات عیسی بزرگتر بوده است، ولی در مورد این دو ادعای الوهیت نشده و در مورد عیسی ادعای الوهیت شده است.
رابعاً: ادعای الوهیت عیسی بزرگتر از چنین ادعایی در مورد محمد و ابراهیم و موسی ؛ مطرح شده است، ولی این ادعا نه نشان می‌دهد که او از بقیه برتر است و نه نشان می‌دهد که معجزاتش حیرت‌انگیزتر است.
خامساً: ادعای الوهیت این دو – عیسی و علی – ادعای باطلی است که ادعای باطل دیگری در مقابل آن قرار دارد و آن ادعای یهود در مورد عیسی، و ادعای خوارج در مورد علی است: خوارج علی رضی الله عنه  را تکفیر می‌کنند. حال اگر جایز باشد که گفته شود: به خاطر قوت و قدرت شبهه موجود در مورد او ادعای الوهیت شده، جایز است که گفته شود: ادعای کفر او نیز به خاطر قوت و قدرت شبهه بوده است و مثلاً گفته شود: گناهانی از او دیده شده که خوارج را بر آن داشته او را تکفیر کنند.
خوارج از کسانی که در مورد او ادعای الوهیت کرده‌اند، بیشتر، عاقل‌تر و دیندارترند، پس اگر احتجاج روافض صحیح باشد و این ادعا منقبتی برای علی رضی الله عنه  شمرده شود، ادعای کینه‌توزان و خوارج نقصی بزرگتر شمرده می‌شود. به علاوه خوارج کجا و روافض غلوکننده کجا؟!
خوارج بیش از هر کسی به نماز، روزه و قرائت قرآن مشغول بودند و دارای لشکرها و ارتش‌هایی بوده‌اند و در باطن و ظاهر دین اسلام را پذیرفته بودند، ولی این غلوکنندگانی که ادعای الوهیت می‌کنند، یا جاهل‌ترین مردم‌اند و یا کافرترین مردم. غلوکنندگان به اجماع علماء کافرند، ولی خوارج را تنها کسانی تکفیر می‌کنند که امامیه را تکفیر می‌کنند، زیرا آنها از امامیه بهترند، و علی رضی الله عنه  آنها را تکفیر نمی‌کرد و دستور نداد کسی از آنها را – که کشتن او میسر بود – بکشند، چنانکه به سوزاندن غلوکنندگان امر نمود، و بلکه علی رضی الله عنه  با خوارج جنگ نکرد مگر بعد از آنکه عبدالله بن خباب را کشتند و به مردم حمله کردند.
پس به اجماع علی و سایر صحابه و علماء ثابت می‌شود که خوارج از غالیان بهترند. بنابراین چنانچه شیعیان علی برای خود جایز بدانند که ادعای غالیان مبنی بر الوهیت علی را فضیلتی برای علی به حساب بیاورند، شیعیان عثمان نیز می‌توانند ادعای خوارج مبنی بر تکفیر علی را به طریق اولی نقصی بر علیه او به حساب بیاورند. به این ترتیب ثابت می‌شود تنها کسی به چنین دلیلی احتجاج می‌ورزد که جاهل است، زیرا دلیلی علیه خودش خواهد بود، و به همین دلیل مردم نیک می‌دانند که روافض از نواصب جاهل‌تر و دروغگوترند.
و اینکه می‌گوید: دو فرزند علی – حسن و حسین – دو نوه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم،  سروران جوانان بهشت، به نص پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به امامت نصب شده‌اند.
باید گفت: آنچه که بدون تردید از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ثابت شده است، حدیث صحیحی است که پیغمبر در مورد حسن فرموده: «إن ابني هذا سيد وإن الله سيصلح به بين فئتين عظيمتين من المسلمين»[6].
یعنی: همانا این پسرم، سید است و خداوند به وسیله او بین دو فرقه عظیم از مسلمانان صلح برقرار می‌کند.
و در حدیث صحیح دیگری روایت شده که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم حسن و اسامه بن زید را بر روی رانش نشانده و فرمود: «اللهم إني أحبهما فأحبهما وأحب من يحبهما»[7].
یعنی: خداوندا! من این دو را دوست دارم، پس این دو را و کسانی که این دو را دوست دارند، دوست داشته باش.
این حدیث دلالت بر این مطلب نیز دارد که ترک مبارزه توسط حسن بر سر امامت و به قصد اصلاح بین مسلمانان، کاری پسندیده و مورد رضای خدا و پیغمبرش بوده است، و این مصیبت نبوده، و بلکه در نزد خدا و پیغمبر از جنگ داخلی مسلمانان پسندیده‌تر بوده است. به همین دلیل پیغمبر حسن و اسامه بن زید را دوست داشت و برای آنها دعا کرد، چراکه هر دو جنگ و قتال به هنگام فتنه را نمی‌پسندیدند: اسامه نه با علی و نه با معاویه نجنگید، و حسن نیز همیشه به علی رضی الله عنه  سفارش می‌کرد، قتال را رها کند، و این نقض قول روافض است که می‌گویند: آن صلح مصیبتی بود و باعث ذلت و خوارى شد. آری چنانچه امام معصومی وجود می‌داشت که اطاعتش بر همگان واجب می‌بود و هر کس غیر او را ولی خود می‌گرفت، ولایتش باطل بوده و جایز نمی‌بود در رکاب او به جهاد برود و پشت سر او نماز بخواند، در این صورت آن صلح بزرگترین مصیبتی می‌بود که به سر امت محمد صلی الله علیه و آله وسلم می‌آمد و باعث فساد دین محمد می‌شد. با این فرض‌ها چه فضیلتی برای حسن باقی می‌ماند تا به خاطر آن تمجید گردد؟ و غایت این می‌شد که به خاطر ضعفش او را در کناره‌گیری کردن از قتال واجب معذور بداریم، ولی پیغمبر او را به خاطر این صلح، سید و نیکوکار نامیده، و نه عاجز و معذور. به علاوه حسن که از حسین در جهاد ناتوان‌تر نبود و بلکه برای جهاد از حسین تواناتر بود. می‌بینیم که حسین مبارزه کرد تا کشته شد، حال اگر کار حسین کار شایسته‌تر و واجب بوده، کار حسن یا ترک واجب است و یا عجز از انجام واجب، و اگر آنچه حسن انجام داده واجب بوده و کار شایسته‌تری است، پس ترک قتال شایسته‌تر و بهتر است، و کار حسن در نزد خدا و پیغمبرش صلی الله علیه و آله وسلم از کار غیر او پسندیده‌تر بوده است. و خداوند درجات مؤمنان پرهیزگار را مراتبی قرار داده است، و همه آنها بهشتی‌اند. خداوند از همه‌شان راضی باد.
به علاوه اگر حسن و حسین به نص پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به امامت رسیده‌اند، دیگر چه نیازی به نص علی داشتند، و نیز حسین دیگر چه نیازی به نص حسن داشت. شکی نیست که حسن و حسین دو ریحانه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در دنیا بوده‌اند، و در حدیث صحیح نقل شده که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم آن دو را به همراه پدر و مادرش زیر کساء جا داده و در حق آنها فرموده: «اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً» و به هنگام مباهله برای آنها دعا کرد و فضایل آنها بسیارست و از بزرگان سادات مؤمنان هستند، ولی اینکه زاهدترین و عالمترین شخص زمان خود باشند، قولی بدون دلیل است.
و اینکه مؤلف می‌گوید: «حسن و حسین در راه خدا آنگونه که شایسته است، جهاد کردند تا اینکه کشته شدند» این کلام دروغ آشکاری است، زیرا حسن حکومت را رها و آن را تقدیم معاویه کرد در حالی که لشکریان عراق با او بودند ولی هیچ وقت قتال را برای مسلمانان انتخاب نکرد و این حقیقت از سیره‌اش به طور متواتر نقل شده است. در مورد وفاتش نیز گفته شده که مسموم شد، و این برای ایشان شهادت به حساب آمده و کرامتی است، ولی مردن و یا کشته شدن به هنگام نبرد مجاهده نامیده نمی‌شود.
حسین نیز به قصد قتال از مدینه خارج نشد، او گمان کرد مردم از او اطاعت می‌کنند، وقتی روی گردانی آنها را دید خواست یا به سرزمین خودش برگردد و یا به سمت مرز برود و یا نزد یزید برود. ولی ظالمان اجازه هیچ یک از این کارها را به او ندادند و از او خواستند که به عنوان اسیر نزد یزید فرستاده شود. او از این کار امتناع ورزید و مبارزه کرد تا اینکه مظلومانه به شهادت رسید. و حسین رضی الله عنه  از همان ابتدا به قصد قتال نیامده بود. و اما اینکه می‌گوید: «حسن زیر لباس فاخرش پشم گوسفند می‌پوشید».
باید گفت این عبارت شبیه همان مدحی است که در مورد علی رضی الله عنه  گفت که ایشان در هر شبانه‌روز هزار رکعت نماز می‌خواند. زیرا این کلامش در مورد حسن نیز متضمن هیچ فضیلتی نیست، و به علاوه دروغی آشکار است. چنانچه پوشیدن پشم گوسفند زیر لباس فضیلت می‌بود، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم آن را برای امتش تشریع می‌نمود؛ یا با گفتارش و یا با کردارش و یا از طریق تأیید کسانی که این کار را کرده‌اند. ولی مادامی که نه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و نه صحابه رضی الله عنهم  در عهد او این کار را نکرده‌اند و نه رغبتی به آن داشته‌اند، نمی‌توان آن را فضیلت نامید. و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در سفر جبه‌ای از پشم گوسفند بر روی لباسهای دیگرش می‌پوشید.
حدیثی هم که مؤلف رافضی ذکر کرده که روزی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم حسین را بر روی ران راستش و ابراهیم – پسرش – را بر روی ران چپش می‌نشاند و جبرئیل در این هنگام نازل می‌شود و می‌گوید: خداوند هر دوی اینها را برای تو زنده نگه نمی‌دارد، پس یکی از آنها را انتخاب کن و پیغمبر می‌فرماید: «إذا مات الحسين بكيت أنا وعلي وفاطمة، وإذا مات إبراهيم بكيت أنا عليه».
یعنی: اگر حسین بمیرد، من و علی و فاطمه بر او گریه خواهیم کرد و اگر ابراهیم بمیرد، تنها من بر او گریه می‌کنم.
و بنابراین پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم وفات ابراهیم را ترجیح می‌دهد و بعد از سه روز ابراهیم وفات می‌کند. بعد از آن هر وقت حسین نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم می‌آمد، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم او را می‌بوسید و می‌گفت: «أهلاً ومرحباً بمن فديته بإبراهيم».
یعنی: درود و سلام بر کسی که ابراهیم را برای او فدیه داد‌ه‌ام.
در این مورد نیز می‌توان گفت: این حدیث را هیچ یک از علماء نقل نکرده‌اند و سندی برای آن شناخته نشده است و در هیچ یک از کتب حدیثی اثری از آن نیست. این ناقل نیز نه سندی برای آن نقل کرده، و نه آن را به هیچ کتاب حدیثی ارجاع داده است، و طبق عادت خودش در نقل احادیث، آن را سر خود و بدون زمام و مهار نقل کرده است.
بدیهی است که منقولات را جز با بررسی طرق و اسناد آنها نمی‌توان مورد بررسی قرار داد، و صحیح و سقیم آن از هم جدا کرد، و اگر نه ادعای نقل صرف به منزله سایر ادعاهاست.
به علاوه، این حدیث به اتفاق محدثان موضوع است و از احادیث جهّال و نادانان است. به مقتضای این حدیث خداوند در جمع بین ابراهیم و حسین کاری بزرگتر از جمع حسن و حسین انجام نداده است. اگر مرگ حسن و یا حسین از مرگ ابراهیم بزرگتر بوده، بقای حسن نیز از بقای ابراهیم عظیم‌تر بوده است، با این وجود حسن به همراه حسین، هر دو زنده ماندند.


([1]) نگا: مسلم، 4/1883، ترمذی، 5/30 و 5/328 و المسند، 6/292 و 298.
([2]) نگا: صحیح مسلم، 4/1871، ترمذی، 4/293.
([3]) نگا: بخاری، 1/96 و مسلم، 4/1854.
([4]) نگا: بخاری، 2/51 و مسلم، 1/508.
([5]) نگا: بخاری، 4/161 و 2/50 و مسلم، 2/816 و غیره.
([6]) بخاری، 3/186 و مواضع دیگر، و سنن ابی‌داود، 4/299.
([7]) نگا: المسند، 5/205 و 210.


به نقل از:
مختصر منهاج السنة، تاليف: شيخ الإسلام ابو العباس احمد بن تيميه، اختصار : الشيخ عبدالله بن محمد الغنيمان (استاد تحصيلات عالي دانشگاه اسلامي مدينه منوره)، و مدرس در مسجد نبوي شريف، ترجمه: إسحاق دبيرى



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

قال ميمون بن مهران: «إن العبد إذا أذنب ذنباً نكت في قلبه بذلك الذنب نكتة سوداء، فإن تاب محيت من قلبه فترى قلب المؤمن مجلي مثل المرآة، ما يأتيه الشيطان من ناحية إلا أبصره، وأما الذي يتتابع في الذنوب فإنه كلما أذنب ذنباً نكت في قلبه نكتة سوداء، فلا يزال ينكت في قلبه حتى يسود قلبه، ولا يبصر الشيطان من حيث يأتيه»."حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" حافظ أبو نعيم اصفهاني. میمون بن مهران فرمود: «هرگاه بنده ای گناهی را مرتکب شود نقطه ی سیاهی بر قلبش پدیدار می شود، ولی هرگاه توبه کرد آن نقطه سیاه از قلبش پاک می شود، پس قلب مؤمن مانند آینه روشن است، و شیطان (برای فریفتن او) جز با زیر نظر گرفتن وی (و حیله) سراغش نمی آید. اما آنکس که مدام در حال گناه است با هر گناهی که انجام می دهد نقطه ی سیاهی بر قلبش پدیدار می شود تا آنکه قلبش کاملا سیاه می گردد، و شیطان هرگاه سراغش برود نیازی به فریب و زیر نظر گرفتنش ندارد».

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1299
دیروز : 2171
بازدید کل: 8155623

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010