Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

ابوهريره رضی الله عنه  مي‌گويد: رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (اللهم إني أحبه فأحبه و أحب من يحبه) يعني: «بارخدايا! من، حسن را دوست دارم؛ پس تو نيز او و دوستداران او را دوست بدار». 
 مسند احمد (2/249،331)، با سند صحيح

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>قصص قرآن>عیسی علیه السلام > عیسی علیه السلام، کودکی که دو بار حرف می‌زند

شماره مقاله : 3158              تعداد مشاهده : 304             تاریخ افزودن مقاله : 9/6/1389

عیسی علیه السلام، کودکی که دو بار حرف می‌زند

خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم می‌فرماید:
{ فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا (٢٤)} ([1]).
«جبرئیل از پایین (مریم) وی را صدا زد و گفت: غمگین مباش، پروردگارت پایین(‌تر از) تو چشمه‌ای پدید آورده است».
و در جایی دیگر می‌فرماید:
{ فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا (٢٩)}([2]).
«(مریم) اشاره به او (یعنی نوزادش عیسی) کرد (و گفت با او حرف بزنید) گفتند: ما چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟».
 
1- بارداری و تولدی معجزه‌آسا
یک روز مریم - علیها السلام- از دوستانش عقب ماند و به تنهایی برای پرکردن کوزه‌ی آب به سرچشمه رفت. در اثر این تنهایی خود به خود دچار دلهره و اضطراب شد، لذا به سرعت کوزه را پر کرد و راه بازگشت را در پیش گرفت، او در طی راه، ادعیه و اذکار مربوط به نماز را پیوسته تکرار می‌کرد که ناگهان با جوانی نورانی و خوش‌سیما که گویی از دل زمین بیرون آمده، مواجه شد.
مریم با دیدن آن جوان، دچار وحشت و ترس شدیدی شد، و گمان کرد که او نیت بدی در سر دارد، به همین خاطر گفت:
{ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا (١٨)} ([3]).
«(مریم لرزان و هراسان) گفت: من از (سوء قصد) تو به خدای مهربان پناه می‌برم، اگر از پرهیزگاران هستی (بترس که من به خدا پناه برده و او کس بیکسان است)».
و جالب آن که آن جوان کسی نبود جز «جبرئیل علیه السلام » و به محض آن که اضطراب و دلهره‌ی مریم ‘را مشاهده کرد، گفت:
{ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لأهَبَ لَكِ غُلامًا زَكِيًّا (١٩)} ([4]).
«جبرئیل گفت: من فرستادة پروردگارت هستم تا به تو پسر پاکیزه‌ای ببخشم».
مریم ‘ در گفته‌ی جبرئیل علیه السلام حیران و سرگردان ماند و ترسید: که او انسانی باشد که می‌خواهد نیت شومی را اعمال کند، به همین خاطر می‌خواست فرار کند که الهام خداوندی بر دلش افتاد و او را اطمینان و آرامش بخشید، از سوی دیگر ملایکه‌ها را دید: که در طرف راست و چپش به صف ایستاده اند، با دیدن این صحنه تا اندازه‌ای آرامش خاطر به دست آورد و رعب و وحشت از چهره‌اش رخت بربست.
ملایک گفتند:
{يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (٤٥)}
([5]). «ای مریم! الله تو را به فرزندی نوید می­دهد که با نامِ مسیح، عیسی بن مریم شناخته می­شود و در دنیا و آخرت. بلندمرتبه و بزرگوار و از زمره‌ی مقربان است».
آنگاه مریم - علیها السلام- خطاب به خداوند سبحان گفت:
{ قَالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ (٢٠)} ([6]).
«مریم گفت: مرا چگونه پسری باشد، در حالی که هیچ مردی مرا لمس نکرده».
جبرئیل علیه السلام گفت:
{ كَذَلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (٤٧)} ([7]). (جبرئیل) گفت: هرچه را که خداوند بخواهد اینگونه می‌آفریند، و هنگامی که اراده‌ی چیزی را کند، فقط می‌گوید: پدید آی، پس (آن چیز بی‌درنگ) پدید می‌آید».
مریم - علیها السلام- این خبر مهم را با شادی توأم با ترس دریافت کرد، چه ملایک وی را به پسر مبارک و نورانی‌ای بشارت دادند: که در آینده‌ای نه چندان دور پیامبر بنی اسرائیل می‌شود، واقعاً که این چه خوب و عالی است!
مریم - علیها السلام- سرش را به طرف جبرئیل علیه السلام بلند کرد و گفت: من هم حرفی ندارم هرچه را که خداوند به صلاح می‌داند، انجام دهد.
پس از آن جبرئیل علیه السلام جلو آمد و در پهلویش دمید و سپس همراه با ملایک دیگر آنجا را ترک گفتند.
اتفاقی که برای مریم - علیها السلام- افتاد بس مهم و تاریخی بود، چون نمونه‌ی آن قبلاً برای هیچ زن دیگری اتفاق نیفتاده بود، اکنون جنین داشت در شکمش حرکت می‌کرد و چیزی نمانده بود که آبرویش برود، حال آن که او در طول مدت زندگانی پاک و عفیف و عذرا بوده است.
دیگر تحمل این وضعیت، آن هم در شهر ناصریه، برایش خیلی دشوار بود، به همین خاطر، فوراً به جانب کوه‌های «حبرون» رهسپار شد، تا در این رابطه با خاله‌اش «الیصابات» – همسر زکریا علیه السلام – درد دل نموده و مشورت نماید، زیرا در این شرایط او بهترین کسی بود که می‌توانست قابل اطمینان باشد.
پس از آن که خداوند، دعای زکریا را مستجاب نمود، الیصابات پیر هم باردار شده بود، مریم علیها السلام و او، پس از ملاقات با یکدیگر، ماجرای باردارشدن عجیب و غریب خود را برای یکدیگر تعریف کردند. آن‌ها برای مدت سه ماه در آنجا یعنی در آن خانه‌ی آرام واقع در دامنه‌ی کوه، ماندگار شدند. روزی که آن‌ها به خواب رفته بودند، به طور ناگهانی ندای آسمانی توجه آن‌ها را به خود جلب کرد که می‌گفت: به زودی عیسی و یحیی علیهما السلام مشترکاً در راستای تحقق بخشیدن به آرمان و هدف خداوند گام برخواهند داشت. با شنیدن این خبر هردو تسلای خاطر و آرامشی خاص پیدا کردند.
بالاخره مریم علیها السلام عذرای نورانی – که در آن وقت در دنیای جدیدی زندگی می‌کرد و رابطه‌اش با خداوند مستحکم‌تر شده بود – به شهر ناصریه باز گشت. وی از یک سو دلهره و اضطراب داشت و از سوی دیگر شادکام و خرسند به نظر می‌رسید و به تناسب این دو حالت پیوسته به فکر فرو می‌رفت.
پس از تفکرات طولانی به این نتیجه رسید: که بهتر است اتفاق پیش آمده و جریان حاملگی خود را (توسط فرد مطمئنی) با پسرعمویش «یوسف نجار» در میان بگذارد، چه او با علاقه‌ی خاصی به مریم علیها السلام اهتمام و توجه داشت و در حق او بسیار نیکی می‌کرد. و این کا را هم کرد. این خبر بسان غرش رعد و برقی بر قلبش فرو افتاد و با آن که نسبت به عفت و پاک‌دامنی مریم علیها السلام هیچ شکی نداشت، اما تا اندازه‌ای به شک و تردید افتاد و با افکاری آشفته و مضطرب به خانه بازگشت و به بستر خواب رفت، ولی هرچه کرد خوابش نیامد، زیرا خبر باردارشدن مریم علیها السلام او را بدجوری به خود مشغول ساخته بود. اما خوشبختانه در همان شب الهام الهی به دلش افتاد: که مریم علیها السلام پاک است و نباید در عفیف‌بودن او کوچکترین تردیدی به خود راه دهد، در نتیجه به هنگام سپیده‌دم صبح از خواب برخاسته به جانب کوه‌های حبرون روان شد، همین که به منزل همسر زکریا علیه السلام رسید، به مریم علیها السلام گفت: «از این که در وهله‌ی اول نسبت به تو دچار شک و تردید شدم، از تو معذرت می‌خواهم. و حال دوست دارم که به منزل من بیایی تا من در آنجا به خدمت تو بپردازم (و این خیر بزرگ را نصیب شوم). و مطمئن باش که من راز حاملگی تو را کتمان خواهم کرد».
مریم علیها السلام پیشنهاد یوسف را قبول کرد و عازم خانه‌ی وی شد تا مدت حمل را در آنجا به اتمام برساند. و چون مریم علیها السلام به نُه ماهگی دوران بارداری رسید و کم کم درد زایمان به سراغش آمد، یوسف دلش به حال او سوخت و تصمیم گرفت: او را به جایی دور از ناصریه انتقال دهد، تا از قیل و قال‌های مردم در امان باشد، او با جدیت و سعی فراوان در حق مریم علیها السلام خوبی می‌کرد و مواظب بود که رازش برملا نشود.
 
2- در راه بیت لحم
در آن زمان پادشاهی به نام «قیصر» زمام امور بلاد شام را در دست داشت. وی دستور داد: تا یک سرشماری دقیق از ساکنان بلاد شام، انجام و نام‌هایشان در دفاتر بایگانی ثبت شود و هرکس از این امر سرپیچی کند، با مجازات سنگینی مواجه خواهد شد.
به همین خاطر مردم از همه نقاط اعم از شمال و جنوب سرزمین فلسطین به جانب شهر «قدس» به راه افتادند.
خورشید داشت کم کم غروب می‌کرد که ناگهان کاروانی از مسافران فرا رسید: که گویی از جانب بلاد شمال آمده و در عین حال بسیار خسته هستند! و جالب آن که در میان مسافران آن کاروان یک دختر دهاتی به نام «مریم عذرا» که سوار بر شتری بود و مردی به نام «یوسف نجار» افسار آن را می‌کشید، مشاهده می‌شد.
آن‌ها هم هردو آمده بودند تا از یک سو نام‌های خود را در دفاتر بایگانی دستگاهای دولتی بنویسند و از سوی دیگر به هنگام وضع حمل مریم علیها السلام به نوعی خود را از شر قیل و قال‌های قوم‌شان نجات داده باشند.
آن کاروان مبارک کم کم به «بیت لحم» یعنی شهر فلسطین نزدیک شد، در آن اثنا درد زایمان به سراغ مریم علیها السلام آمد، و به همین خاطر یوسف او را در نزدیکی غار بزرگی که در گذشته اسطبل اغنام و احشام چوپانان بود، فرو نشاند. و بدین ترتیب مریم علیها السلام در زیر تنه‌ی درخت خرمایی نشست، و یوسف هم برای پیداکردن خانه‌ای مناسب، به شهر قدس رفت.
اما تمامی تلاش‌ها و کاوش‌های یوسف برای پیداکردن جایی مناسب بی‌ثمر بود، چون جمعیت بسیاری از نقاط دور و نزدیک به آنجا آمده بودند.
 
3- میلاد و معجزه
مریم علیها السلام در کنار آن تنه‌ی درخت خرما تک و تنها بود، در جلویش نهر کوچکی از آب شیرین جریان داشت، بالاخره درد زایمان به سراغش آمد و وضع حمل کرد. بچه‌ای به دنیا آورد پسر بود، سپس بلند شد و به سوی آن نهر کوچک رفت و پسرش را با آب آن شست و آن را قنداق کرد. پس از آن او را به آن غار برد، در اینجا بود که عیسی علیه السلام برای اولین بار به خواب رفت و بدین نحوه‌ی فروتنانه وارد دنیای آدمیزادگان گردید.
آسمان استقبال عظیمی از آن مولود مبارک کرد و ملایک آمدند او را تبریک و تهنیت می‌گفتند. مریم علیها السلام همه‌ی این‌ها راه دید و دانست: که «عیسی» به مثابه‌ی نوری است که از آسمان به زمین آمده تا میلیون‌ها انسان را از چنگال ظلم و استبداد و ضلالت و گمراهی نجات بخشد.
دیگر مریم علیها السلام کاملاً سرحال و با نشاط به نظر می‌رسید، اما هنگامی که به فکر اعتراضات و سرزنش‌های قومش (که به زودی اتفاق خواهد افتاد) می‌افتاد، افسرده و غمگین می‌شد.
و در این اثنا هم کودکش با مهربانی به او نگاه می‌کرد.
این مسأله فکرش را پیوسته به خود مشغول کرده بود، سعی کرد که این وسوسه‌ها را از خود دور کند، چه موجی از دلتنگی او را غرق خود کرده بود و گفت:
{ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا (٢٣)} (مریم: 23).
«(مریم گفت:) ای کاش، من پیش از این مرده بودم و اکنون فراموش شده بودم».
خدایا! تو از حال و روزم با خبری، پس مرا دلخوشی بده، و از این افکار پریشان رهایم کن!.
مریم علیها السلام واقعاً حق داشت که سرگردان و متحیر باشد، چه از یک سو نمی‌توانست بی‌آب و غذا همراه با بچه‌اش در آن غار باقی بماند و از سوی دیگر نمی‌توانست پیش قوم و خویشش هم در ناصریه و هم در بیت لحم برود، که اگر برود از نیش زبان آن‌ها در امان نخواهد بود.
دنیا در پیش چشمانش سیاه و تاریک و غرق در افکار خود بود – او را صدا زد:
{ فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا (٢٤)وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا (٢٥)فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا (٢٦)} (مریم: 24ـ 26). «آن‌گاه از فرودستش ندایش داد که اندوهگین مباش. پروردگارت زیر پایت چشمه‌ی آبی پدید آورده‌ است. و تنه‌ی خرما را به سوی خودت تکان بده تا برایت خرمای تازه بریزد. و بخور و بنوش و چشمانت روشن باد؛ و اگر از مردم کسی را دیدی، (با اشاره) بگو: من برای پروردگار رحمان روزه‌ی (سکوت) نذر کرده‌ام و امروز با هیچکس سخن نمی‌گویم».
با شنیدن این ندای آسمانی مریم علیها السلام حالش بهتر شد و ترس و وحشت و دلهره از چهره‌اش رخت بربست، برخاست و مقداری آب از آن نهر کوچک نوشید، و سپس آن تنه‌ی درخت خرما را تکان داد و مقداری از خرماهای تازه‌ی فرو ریخته‌شده را تناول کرد، پس از آن نگاهی به چهره‌ی درخشان نوزادش کرد که در اثر آن، آن کابوس وحشتناک از بین رفت و حرف‌های مردم را به یاد آورد که ظهور ستاره‌ی بزرگ را نشانه‌ی ظهور «مسیح» – که تورات بدان بشارت داده است – می‌دانستند و در این رابطه از یکدیگر سؤال می‌کردند.
در این اثنا یوسف نجار با اندوه و حسرت پیش مریم علیها السلام باز آمد، دید که مریم علیها السلام کاملاً صحیح و سالم است و دارد پارچه‌ها را می‌شوید و آن‌ها را در معرض تابش نور خورشید قرار می‌دهد تا خشک شوند. و مهم اینکه خداوند او را از هرگونه شری مصون داشته است. نگاه‌های یوسف جویای این بود: که چه اتفاقی رخ داده، به همین خاطر مریم علیها السلام به عیسی علیه السلام اشاره کرد. یوسف فوراً به سوی او رفت و چهره‌ی درخشان و زیبای او را مشاهده کرد، آن وقت دانست که تمامی تلاش‌ها و خدماتی که در حق مریم علیها السلام و او کرده بی‌خود نبوده و این همان نوزادی است که برخلاف فرمول‌های جاری هستی به منصه‌ی ظهور رسیده است. لذا، فوراً پیش مریم علیها السلام آمد و گفت: هر کار و خدمتی که از دستم بربیاید، با کمال میل آن را انجام می‌دهم.
حقاً که یوسف مردی خدایی و روشن‌دل بود که در پرتو الهامات خداوند حقیقت را کشف کرد.
و بدین ترتیب مریم علیها السلام مدت نفاس([8]) را در آن مکان خالی از سکنه سپری کرد و در طی این مدت یوسف، به تهیه‌ی مایحتاج وی همت می‌گمارد.
بالاخره مدت نفاس به پایان رسید و دیگر می‌بایست آن‌ها به شهر باز گردند، که این بار هم مجدداً وسوسه‌های غم‌انگیز و شورآفرین مریم علیها السلام را در نور دیدند.
و در حالی که یوسف مشغول بستن بار و بنه سفر بود، در آن سوی مریم علیها السلام هم غرق در افکار و خیالات خود بود، هاتفی ندا زد:
- ای مریم! امروز را روزه باش و از حرف‌زدن با مردم خودداری کن، چرا که خداوند حامی و پشتیبان تو خواهد بود.
هاتفی که این ندا را در داد، کسی نبود جز «جبرئیل» علیه السلام . مریم علیها السلام هم به آن فرمان گردن نهاد و به پیشگاه خداوند رحمان روزه نذر کرد و گفت:
{ إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا (٢٦)} ([9]).
«من روزه‌ی نذر به پیشگاه خداوند رحمان دارم، لذا امروز با هیچ کس سخن نخواهم گفت».
و چون یوسف نجار بار و بنه‌ی سفر را بست و آن‌ها را بر روی مرکبش گذاشت، به مریم علیها السلام نگاهی کرد و گفت: بیا سوار شو!
مریم علیها السلام هم بدون آن که حرفی بزند، سوار شد.
سرانجام مریم علیها السلام و کودکش به کوه‌های حبرون رسیدند و در حالی که عیسی علیه السلام را در بغل داشت، پیش قومش آمد، آنان گفتند:{ فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا (٢٧)} (مريم: 27) «آن‌گاه کودک را برداشت و نزد قومش آورد. گفتند: ای مریم! تو مرتکب کار بزرگ و عجیبی شده‌ای».
مریم علیها السلام ساکت شد و برای دفاع از خود حرفی نزد، آنگاه آنان سکوت مریم علیها السلام را نشانه‌ی خطای او دانسته و با یقین گفتند:
{ يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا (٢٨)} ([10]).
«ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بوده و نه مادرت زنی بدکاره»!!
- ای مریم از خودت دفاع کن و بگو که این پسر را از کجا آورده‌ای؟!
مریم علیها السلام روزه بود و به همین دلیل نمی‌توانست حرف بزند و چون بیشتر او را سؤال‌پیچ کردند، به آن کودک اشاره کرد، تا با او حرف بزنند. واقعاً که این امری عجیب و غریب است. مریم علیها السلام می‌خواهد: که آن کودک در لحاف پیچیده شده حرف بزند، آیا این معجزه نیست؟! آنگاه آن‌ها با تعجب و اضطراب گفتند:
{ كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا (٢٩)} ([11]).
«چگونه با کودکی که در گهواره است، سخن بگوییم».
آری، در نظر آنان این کار غیرممکن بود، ولی مریم علیها السلام برای آن که ثابت کند، انسانی پاک و عفیف است و دامن عصمتش به گناه آلوده نگشته، به معجزه‌ای نیاز داشت. چه برای آن مردمان باورنکردنی است که کودکی بدون پدر، متولد شود.
و این بود که بنا به مشیت الهی معجزه‌ای بس عظیم و خیره‌کننده به وقوع پیوست بدین نحو که عیسی علیه السلام در گهواره‌اش سخن گفت و از شرافت و پاکی مادرش به شدت دفاع کرد و گفت:
{إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا (٣٠)وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا (٣١)وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا (٣٢)وَالسَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا (٣٣)ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ (٣٤)} ([12]). «(عیسی) گفت: من بنده‌ی پروردگارهستم که به من کتاب عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است. و هر جا که باشم مرا پُرخیر و برکت نهاده و مرا تا زنده‌ام، به نماز و زکات سفارش نموده است. و مرا نسبت به پدر و مادرم نیکوکار نموده و مرا سرکش و تیره‌روز قرار نداده است. و (به فضل پروردگار) روزی که متولد شدم و روزی که می‌میرم و روزی که برانگیخته می‌شوم، از سلامتی برخوردارم. این، (سرگذشت) عیسی پسر مریم است. سخن راستینی که درباره‌اش شک می‌کنند».
به یقین، همین که او در گهواره سخن گفت، خود معجزه‌ای عظیم و تاریخی بود([13]).


([1])- سورۀ مریم، آیۀ 24.
([2])- سورۀ مریم، آیۀ 29.
([3])- سورۀ مریم، آیۀ 18.
([4])- سورۀ مریم، آیۀ 19.
([5])- سورۀ آل عمران، آیۀ 45.
[6]- سورۀ مریم، آیۀ 20.
([7])- سورۀ آل عمران، آیۀ 47.
([8])- خونریزی پس از به دنیا آوردن بچه.
([9])- سورۀ مریم، آیۀ 26.
([10])- سورۀ مریم، آیۀ 28.
([11])- سورۀ مریم، آیۀ 29.
([12])- سورۀ مریم، آیۀ 30 – 34.
([13])- مراجع اساسی:
1- تفسیر ابن کثیر. 2- تفسیر قرطبی. 3- البدایه و النهایه: ابن کثیر. 4- تفسیر طبری. 5- تاریخ طبری. 6- نبوغیت مسیح: عقاد. 7- دختر عمران / محمد برناق. 8- محمد و مسیح: خالد بن خالد. 9- مجله‌ی الهلال مصری / کوچ خانواده‌ی مقدس، مقاله‌ی سال 1988 آگوست میلادی.



چشم‌اندازی به معجزات پیامبران علیهم السلام (از منظر قرآن و تاریخ) (با کمی اختصار)، تألیف: عبدالمنعم هاشمی، ترجمه: سید رضا اسعدی



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حافظ ابن رجب رحمه الله می فرماید: یکی از علمای سلف (پیشینیان ما) گفته است: « هرکس برادرش را پنهانی وعظ و اندرز دهد این همان نصیحت (واقعی) است، اما هرکس او را نزد مردم و دیگران اندرز دهد در حقیقت او را توبیخ می کند». "جامع العلوم والحكم "

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 6777
دیروز : 3293
بازدید کل: 8242122

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010