Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 08

----

04/03/1446

----

18 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

در کتاب معجم کبیر طبرانی از احادیث ابن عباس رضی الله عنه از پیامبر خدا روایت شده است، ایشان فرمودند: «قَالَ اللَّهُ تَعَالَىٰ: مَنْ عَلِمَ أَني ذُو قُدْرَةٍ عَلَى مَغْفِرَةِ الذُّنُوبِ غَفَرْتُ لَهُ وَلاَ أُبَالِي مَا لَمْ يُشْرِكْ بِي شَيْئاً»
 «خداوند عز وجل فرموده است: هر کس یقین داشته باشد که من قدرت بخشش گناهان را دارم، او را می‌بخشم و اهمیت نمی‌دهم، بشرطی که برای من شریک قرار نداده باشد».

 معجم کبیر طبرانی 11/241 حدیث (11615).

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>غزوه احد

شماره مقاله : 3063              تعداد مشاهده : 747             تاریخ افزودن مقاله : 6/6/1389

غزوه احد
 
رویدادهای قبل از جنگ
 
عوامل جنگ:
عوامل متعددی از جمله: عوامل دینی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از جمله عوامل مهم در شروع جنگ احد محسوب می‌گردید.
الف – عامل دینی:
خداوند متعال می‌فرماید: مشركان اموال خود را در جهت بازداشتن از راه خدا، ایجاد مانع در برابر دعوت اسلامی، بازداشتن مردم از گرویدن به اسلام، تلاش برای از بین‌بردن اسلام و مسلمان و دولت نوپای اسلامی، خرج می‌كنند.
{ إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَسَینْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَیهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یغْلَبُونَ وَالَّذِینَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ یحْشَرُونَ (٣٦) } (انفال، 36)
«كافران، اموالشان را در جهت بازداشتن از راه خدا خرج می‌كنند. آنان، اموالشان را صرف می‌كنند و به زودی حسرت خواهند خورد. سپس مغلوب می‌شوند و به سوی دوزخ حشر می‌شوند.»
طبری می‌گوید: اموالشان را جهت بازداشتن مردم از پذیرش اسلام خرج می‌كنند.[1]
شوكانی می‌گوید: هدف كفار در انفاق دارائیهایشان، بازداشتن از راه حق به وسیلة جنگ با پیامبر و فراهم نمودن سپاهیان است.[2]
ابن كثیر می‌گوید: خداوند متعال خبر داده است كه كفار به خاطر بازداشتن از پیروی حق، ‌اموالشان را خرج می‌كنند.[3]
براساس دیدگاههای فوق چنین استنباط می‌گردد كه مهم‌ترین عامل در بروز جنگ احد، همان عامل دینی است كه قریشیان تصمیم گرفتند با هر وسیله ممكن مانع از حق و گرویدن مردم به اسلام شوند.[4]
ب - عامل اجتماعی:
شكست مشركان در بدر و به هلاكت رسیدن بزرگان و سرداران قریش، اثر عمیقی از رسوایی و ننگ در وجود قریشیان به جای گذاشت و همواره احساس ذلت و شكست می‌نمودند. به همین جهت تمام تلاشهای خود را برای رهایی از این ذلت و رسوایی به كار گرفتند و بعد از بازگشت از بدر به جمع آوری اموال جهت رویارویی با رسول خدا صلی الله علیه و سلم  پرداختند.
ابن اسحاق می‌گوید: وقتی كه عده‌ای از سرداران قریش در بدر كشته شدند و بقیه با شكست برگشتند، ابوسفیان كاروان تجاری را در (دارالندوه) متوقف گردانید. و همه بر این امر تصمیم گرفتند تا با این اموال، سپاه بزرگی جهت مبارزه با رسول خدا تشكیل دهند.
عبدالله بن ربیعه، عكرمه بن ابی جهل، حارث بن هشام، حویطب بن عبدالعزی و صفوان بن امیه با تعدادی دیگر از كسانی كه پدران، فرزندان و برادرانشان را در بدر از دست داده بودند، نزد ابوسفیان و كسانی كه در این كاروان سهم داشتند رفتند و گفتند: محمد، ما را نابود كرد. بهترین افراد ما را كشت. بنابراین، با اموال خود در این كاروان، ما را در جنگ علیه وی كمك نمایید؛ شاید بتوانیم انتقام كشته‌های خود را از وی بگیریم.
ابوسفیان گفت: من پیشاپیش همه خواهم بود.[5]
جبیر بن مطعم غلامی حبشی به نام وحشی داشت که در تیراندازی مهارتی فوق‌العاده داشت و به او گفت: در جنگ شركت كن، اگر عموی محمد، حمزه، را در برابر عمویم، طعیمه بن عدی، كشتی، تو را آزاد خواهم نمود.[6]
ج - عامل اقتصادی:
تحرك دسته های نظامی دولت اسلامی در منطقه، براقتصاد قریش اثرگذاشت و آنها را در محاصرة اقتصادی قرارداد. اساساً اقتصاد كلی براساس دو سفر زمستانی و تابستانی شكل می گرفت.
آنها در زمستان، محصولات و فرآورده‌های شام را به یمن می‌بردند و سفر تابستان به سوی شام بود كه فرآورده‌ها و محصولات یمن را به آنجا منتقل می‌نمودند از آنجا که تجارت شام وابسته به محصولات یمن و تجارت یمن وابسته به تجارت شام بود، بنابراین، بستن یکی از این راههای تجاری، اثری بسیار زیانبار برجای می‌گذاشت.[7]
چنانكه خداوند می‌فرماید:
{ لإیلافِ قُرَیشٍ (١)إِیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیفِ (٢)فَلْیعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیتِ (٣)الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ (٤) }(قریش1-4)
«به خاطر انس قریش با سفر زمستانی و تابستانی؛ پس باید بپرستند صاحب كعبه را؛ ذاتی كه آنها را از گرسنگی نجات داد و آنها را از ترس ایمن ساخته است.»
صفوان بن امیه نیز در سخنانش به همین نكته اشاره كرد و گفت: «محمد و یارانش، موجب زیان و ضرر ما در تجارت گردیده‌اند، نمی‌دانیم با آنها چه كنیم؟ آنان، ساحل را رها نمی‌كنند و مردم آن سرزمین نیز به وی پیوسته‌اند. اگر صبر كنیم و تنها به سرمایه خویش بسنده کنیم، نمی‌توانیم در این سرزمین ادامه حیات بدهیم. ادامة حیات ما در این سرزمین وابسته به تجارت شام در تابستان و تجارت حبشه در زمستان است.»[8]
د - عامل سیاسی:
جنگ بدر موجب تضعیف قدرت قریش گردید و موقعیت آنان در بین قبایل به عنوان سردسته و فرمانده از بین رفت. بنابراین، برای بازگشت این موقعیت لازم بود به هر تلاشی هر چند مستلزم پرداخت بهای سنگینی باشد روی آورند. وجود چنین شرایطی مهم‌ترین عواملی بود كه قریش را به رویارویی نظامی علیه دولت اسلامی مدینه وادار نمود.[9]
 
رهسپار شدن قریش از مكه به سوی مدینه
روز شنبه هفتم شوال سال سوم هجری، قریش، سپاهی مرکب از سه هزار نفر به همراه زنان، غلامان و قبایل عرب مجاور و به اتفاق تعدادی از قبایل كنانه و تهامه تشکیل داد.[10]
ابوسفیان، فرمانده لشكر بود و تعدادی از زنان از جمله، همسرش، هند، نیز همراه بودند.
قبل از تهاجم قریش، تبلیغات وسیعی برای جنگ علیه مسلمانان انجام گرفته بود كه مسئولیت آن را افرادی چون: عمرو بن عبدالله جمحی، عمرو بن العاص، هبیره مخزومی و ابن زبعری برعهده داشتند و این تبلیغات موفقیت مهمی دربرداشت[11]. هزینه نظامی قریش در این جنگ به پنجاه هزار دینار رسید.[12]
 
نیروی اطلاعاتی مسلمانان
حركات نظامی دشمن توسط دستگاه اطلاعاتی حكومت اسلامی (عباس بن عبدالمطلب) در مكه كنتزل و گزارش می‌شد.
عباس، پس از اطلاع از حرکت سپاه قریش، طی‌نامه‌ای تمام جزئیات سپاه دشمن را نوشت و نزد رسول خدا فرستاد. پیك عباس، با شتاب، مسافت پانصد كیلومتر را در سه روز پیمود و نامه را به رسول خدا صلی الله علیه و سلم   كه در مسجد قباء تشریف داشت، سپرد.[13]
ابن عبدالبر می‌گوید: «عباس، اخبار قریش را كتباً به رسول خدا می‌فرستاد و مسلمانان در مكه به وسیلة او تقویت می‌شدند. وی دوست داشت به پیامبر ملحق شود و در این مورد، نامه‌ای هم نوشت، اما رسول خدا نپذیرفت و فرمود: در شرایط کنونی، ماندن تو در مكه بهتر است.»[14]
اطلاعاتی كه عباس در نامه‌اش به پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  فرستاد، به شرح ذیل بود: «سپاهیان قریش، به سمت مدینه به حرکت درآمده‌اند. تعداد آنان سه هزار نفر است و دویست اسب و هفتصد زره‌پوش و سه هزار شتر در اختیار دارند بنابراین از به‌کارگیری هر تدبیری استفاده بنما.»[15]
 
محتویات نامه عباس
1- اطلاع دقیق و به موقع از حركت نیروهای مشركان به سوی مدینه.
2- اطلاع از تعداد سپاه و تواناییهای رزمی آنان كه این مسئله در انتخاب شیوة دفاع از اهمیت مهمی برخوردار است.
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  تنها بر این اطلاعات اكتفا ننمود؛ بلكه درصدد آن بود تا با گذر زمان، اطلاعات جدیدی از دشمن کسب نماید.
این عمل پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  درسی است برای رهبران مسلمان در هر زمان كه پیگیر اخبار دشمنان باشند؛ زیرا این مسئله در طرح برنامه‌ها و اتخاذ استراتژیهای سودمند تأثیری مهم دارد و از اهمیتی فوق‌العاده برخوردار است. به همین جهت، حباب بن منذر بن جموح، را به سوی قریش فرستاد تا اخبار آنها را جویا شود. او خود را به سپاه مكه رساند و تعداد نفرات و توانائیهای آنها را دقیقاً برآورد نمود و نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم  بازگشت. آن حضرت از او تعداد سپاهیان و ابزار جنگی را جویا شد. حباب گفت: تعدادشان حدود سه هزار است و دویست اسب دراختیار داشتند. آن حضرت پرسید: آیا زنان خود را با خود آورده بودند؟
گفت: بلی. زنانشان با دف و آواز همراه بودند.
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  فرمود: زنان جهت تشویق جنگجویان و یادآوری روز بدر آمده‌اند. خبری كه به من رسیده است نیز مؤید همین مطلب است. پس این سخن را با كسی در میان مگذار و فرمود: حسبنا الله و نعم الوكیل. اللهم بك اجول و بك اصول.[16]
همچنین رسول خدا صلی الله علیه و سلم  ، انس و مونس، (فرزندان فضاله) را نیز جهت خبرگیری از لشكر قریش فرستاد. آنها سپاه قریش را در نزدیكی مدینه یافتند كه حیواناتشان در زمینهای كشاورزی یثرب برای چرا رها شده بود. آن دو برگشتند و ماجرا را به پیامبر اطلاع دادند.[17]
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  بعد از اینكه نسبت به اطلاعات به دست آمده مطمئن گردید، تصمیم گرفت تا این اطلاعات در بین مسلمانان رواج پیدا ننماید؛ چراکه ممکن بود این اخبار، بر روحیه مسلمانان تأثیر منفی بگذارد. به همین جهت وقتی كه «ابی بن كعب» نامه عباس را خواند، آن حضرت به وی دستور داد تا موضوع را پنهان نماید و خود به مدینه بازگشت و باشتاب به تبادل نظر با رهبران مهاجران و انصار و اتخاذ موضعگیری لازم، پرداخت؛ چنانكه سردار انصار، سعدبن ربیع، را در جریان مضمون‌نامه عباس گذاشت و به وی فرمود؛ این مسئله را با كسی در میان نگذارد.
بعد از اینكه رسول خدا از آنجا بیرون رفت، همسر سعد به وی گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم چه فرمود؟ سعد گفت: وای بر تو! این مسئله به تو چه ربطی دارد؟ همسرش گفت: من سخنان رسول خدا صلی الله علیه و سلم را شنیدم. سعد گفت: انا لله و انا الیه راجعون وخود را به پیامبر رسانید و گفت: ای رسول خدا! از این امر در هراسم که این خبر در بین مردم شایع گردد؛ در حالی که شما از من خواستید تا آن را پنهان نگه دارم. پیامبر فرمود: مشكلی نیست.[18]
این ماجرا، برای نظامیان حاوی این نکته است كه زنانشان نباید از مأموریتها و برنامه‌های سری نظامی آنان اطلاع حاصل ننمایند؛ زیرا تاریخ امتها و ملتها در گذشته و حال بیانگر آن است كه بسیاری از شكستها نتیجه رسیدن اسرار نظامی به دشمنان از طریق همسران خائن یا دشمنانی بوده است که به ظاهر ادعای دوستی می‌نمودند.[19]
 
مشورت و رایزنی رسول خدا با یاران:
آن حضرت پس از اطلاع كافی از سپاه قریش، در مورد باقی‌ماندن در مدینه و یا خروج از آن و چگونگی رویاروشدن با دشمن، به مشورت با اصحاب و یارانش پرداخت.
اعتقاد پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  بر این بود كه در مدینه بمانند و فرمود: مدینه را باغستان تسخیرناپذیری احاطه نموده است.[20]
عبدالله بن ابی بن سلول نیز همین رأی را پسندید[21]؛ البته تعدادی از مسلمانان كه در جنگ بدر حضور نداشتند و مشتاق جهاد بودند گفتند: ای رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  از مدینه بیرون برو و ما را با دشمنان روبرو بگردان.
ابن كثیر می‌گوید: «اکثر اصحاب، بیرون رفتن از مدینه و روبرو شدن با دشمن را پیشنهاد كردند و این عده كسانی بودند كه در بدر حضور نداشتند و به فضیلتی كه اهل بدر نائل شده بودند، آگاهی داشتند.»[22]
ابن اسحاق می‌گوید: مردم همچنان بر رویارویی مستقیم با دشمن اصرار می‌ورزیدند، تا اینكه رسول خدا صلی الله علیه و سلم   وارد منزل خود شد و لباس جنگی پوشید. در این هنگام قوم، به سرزنش یکدیگر پرداختند و گفتند: پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  بر این عقیده بود که برای رویارویی با دشمن در مدینه بمانیم، امّا شما پیشنهاد ایشان را نپذیرفتید و به حمزه گفتند: نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم برو و بگو: هر طور كه خود صلاح می‌دانی، عمل كن. رسول خدا صلی الله علیه و سلم به حمزه گفت: «هرگاه پیامبری لباس جنگی بپوشد، آن را بیرون نخواهد آورد مگر اینكه به جنگ بپردازد.»[23]
 
دلایل کسانی که بیرون رفتن از مدینه را ترجیح دادند:
1- در بیعت عقبة دوم انصار به پیامبر تعهد داده بودند كه از وی حمایت خواهند كرد. بنابراین، برای آنان ماندن در مدینه نوعی شکستن عهد و پیمان و بی‌وفایی محسوب می‌گردید.
2- عده‌ای از مهاجران معتقد بودند كه آنها در دفاع از پیامبر و تهاجم قریش و اخراج آنان از زمینهای كشاورزی انصار، بر دیگران حق تقدم دارند.
3- كسانی كه به دلایلی نتوانسته بودند در جنگ بدر شركت نمایند، علاقه زیادی به جنگیدن در راه خدا و شهادت داشتند.
4- آنها محاصره مدینه توسط قریش را نوعی پیروزی برای دشمن و شكست برای خود تلقی می كردند.[24]
 
دلایل كسانی كه ماندن در مدینه را ترجیح دادند:
1- محاصره مدینه توسط سپاه دشمن به دلیل نبود اتحاد بین آنان به طول نخواهد انجامید.
2- یورش بر شهرهایی كه مصمم به دفاع از خود هستند كه از تجهیزات مساوی برخوردار باشند، فایده‌ای در بر نخواهد داشت.
3- مدافعین اگر در جمع خانواده‌هایشان باشند، به خاطر دفاع از فرزندان و زنان و دختران خود چاره‌ای جز استقامت و تلاش بیشتر جهت شكست دشمن نخواهند داشت.
4- شركت فرزندان و زنان در جنگ باعث ازدیاد جنگجویان می‌شود.
5- امکان استفاده از سلاحهای سنگین نیز در شهر بهتر مناسب‌تر خواهد بود.[25]
مهم‌ترین عامل علاوه بر موارد ذکر شده، انتخاب رأی و آزادی اندیشه است كه رسول خدا صلی الله علیه و سلم اصحاب و یارانش را براساس آن تربیت كرده بود؛ چراکه در این مورد مشورت درباره مسئله‌ای صورت می‌گرفت كه درباره آن نصی شرعی وجود نداشت. بنابراین، آنان در بیان نظریات خود هیچ گونه محدودیتی نداشتند؛ زیرا اظهارنظر زمانی مفید خواهد بود که به طور آزادانه صورت گیرد.
از طرفی هیچ گاه پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم كسی را به خاطر اشتباه در اجتهاد و یا نداشتن توافق‌نظر وی با نظر ایشان، سرزنش نكرده است؛ زیرا خداوند او را به مشورت با اطرافیان موظف ساخته است؛ چنانكه می فرماید:
{ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ (١٥٩) }(آل عمران، 159)
«با آنان در قضیه، مشورت كن و چون عزم جزم نمودی، پس برخدا توكل كن. همانا خدا، متوكلین را دوست می دارد.»
فلسفة این دستور آن است که رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  به مشورت كردن در امور بپردازد و به دلیل چنین دیدگاهی بود كه شعور سیاسی اصحاب رشد نمود؛ چراکه آنان حق اظهارنظر داشتند، امّا هیچ وقت در این صدد برنیامدند که دیدگاه خویش را بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  اعمال نمایند؛ بلکه آنان فقط نظریات خود را ابراز می‌نمودند و تصمیم‌گیری نهایی را به پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  واگذار می‌نمودند.
آنان بعد از اینكه بر خروج از مدینه اصرار ورزیدند و پیامبر نیز به سبب اصرار آنها ارادة خروج نمود به سوی وی بازگشتند و معذرت‌خواهی نمودند، اما رسول خدا صلی الله علیه و سلم  به آنها درس دیگری داد كه ویژگی یك فرمانده موفق است و آن مدیریت بحران و تردید به خود راه ندادن بعد از اراده نهایی می‌باشد؛ زیرا تردید در چنین شرایطی پایه‌های اعتماد را متزلزل می‌سازد و باعث ایجاد هرج و مرج می‌گردد.[26]
بر این اساس، پیامبر اكرم  صلی الله علیه و سلم  تصمیم گرفت تا مدینه را ترک نمایند و وضعیت را اضطراری اعلان نمود و در فراخوانی عمومی همه را به جنگ بسیج نمود. و در آن شب همه با سلاح و در وضعیت نظامی به سر بردند.
رسول خدا صلی الله علیه و سلم   در آن شب پنجاه مرد قهرمان و جنگجو را به سركردگی محمد بن مسلمه جهت نگهبانی شهر مدینه انتخاب نمود و تعدادی از اصحاب و یاران به حراست از آن حضرت پرداختند.
 
رهسپار شدن سپاه اسلام به سوی احد
الف - یكی از عوامل مهمی كه پیامبر در رویارویی با دشمن در نظر گرفت، انتخاب وقت حركت و مسیر مناسب بود؛ چنانكه بعد از گذشت نیمی از شب كه همه جا آرام بود و معمولاً در چنین وقتی دشمن نیز بر اثر خستگی و مشقت سفر در خواب عمیق به سر می‌برد، حركت نمود.
واقدی می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و سلم   و سپاه اسلام اول شب به استراحت پرداختند و سحرگاه، در تاریكی، حركت كردند و برای رسیدن به میدان جنگ راهی را انتخاب نمودند كه دشمن از آن، مطلع نشود و فرمود: «چه كسی ما را به راهی راهنمایی می‌نماید که دشمن متوجه نگردد.»
ابوخیثمه  رضی الله عنه  آمادگی خود را اعلان نمود و گفت: این كار را به من واگذار کن. آن گاه او لشكر را از میان زمینهای بنی‌حارثه گذراند تا اینكه به زمینهای ربعی یا مربع بن قیظی رسید. او فردی نابینا و منافق بود. زمانی كه متوجه قدوم رسول خدا و مسلمانان شد، مقداری خاك برداشت و به سوی مسلمانان پاشید و گفت: اگر تو پیامبر هستی؛ پس نباید وارد زمینهای من بشوی.
بعضی نیز بر این عقیده‌اند که او مقداری خاك دردست گرفت و گفت: اگر می‌دانستم كه این خاكها تنها به تو اصابت می‌كند، حتماً آنها را به چهرة تو می‌پاشیدم. افرادی به وی حمله‌ور شدند و خواستند او را بكشند، اما رسول خدا فرمود: رهایش كنید، خدا چشم و دل او را كور كرده است، اما سعد بن زید قبل از ممانعت پیامبر، به سوی وی شتافت و با كمانش سرش را شكست.[27]
انتخاب مسیر حرکت پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  از بین درختان و باغها بیانگر اهمیت تدابیر امنیتی است؛ زیرا حركت در مسیر راههای عمومی باعث می‌گردید تا دشمن از تعداد نفرات و میزان توانائیهای مسلمانان آگاه شود و این امری است که در جنگها، می‌بایست سری بماند، بدین صورت در نظرگرفتن شرایط زمانی و مكانی از دیدگاه آن حضرت از برنامه‌های مهم به شمار می‌آمد که آن را به امت خود آموزش داده است.
از این ماجرا نکته دیگری که استنباط می‌گردد، این است كه هر گاه مصالح عمومی با مصالح خصوصی در برابر هم قرار گیرند، اجرای مصالح عمومی ارجحیت پیدا خواهد نمود؛ چنانكه رسول خدا صلی الله علیه و سلم سپاه اسلام را از میان زمینهای كشاورزی برخی از افراد به سوی اُحد هدایت كرد كه باعث تخریب محصولات آنها گردید و استدلال پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  در اجرای این امر این بود که خداوند حكیم، مقاصد شرع را برای تحقق منافع بندگانش مشروع گردانیده است و با توجه به مصالح پنجگانه دین و اهمیتشان از دیدگاه شرع، آنها را به ترتیب ذیل خواهیم یافت: دین، نفس، عقل، نسل و مال. بنابراین، هنگام تعارض باید مهم‌ترین اصل را در نظر گرفت و به ترتیب هر یک از این مصالح دین بر دیگری برتری می‌یابد. این ترتیب، امری است که علمای اسلام بر آن اتفاق‌نظر دارند.[28]
ب – كناره‌گیری «ابن سلول» (منافق) از سپاه اسلام با یك سوم لشكر:
با رسیدن سپاه اسلام به باغ «شوط»، ابن سلول منافق با سیصد تن از منافقان به دلیل اینكه جنگی رخ نمی‌دهد و بر خروج سپاه از مدینه اعتراض داشت، از صف مسلمانان جدا شد و گفت: «پیامبر  صلی الله علیه و سلم  از رأی و نظر جوانان و افرادی بی‌تجربه، پیروی نمود و از من نافرمانی كرد؛ پس چرا خودمان را به كشتن دهیم.»[29]
هدف اصلی او از این تمرد، ایجاد هرج و مرج و بلوا در سپاه اسلام بود، تا از این طریق روحیه مسلمانان تضعیف شده و دشمن تشویق گردد و یقیناً نتیجه این عملكرد، خیانتی بزرگ و تنفری شدید نسبت به اسلام و مسلمانان بوده و خداوند متعال نیز حكمتش بر آن بود تا سپاه اسلام تصفیه گردد و انسانهای پاك‌طینت و مخلص از انسانهای خبیث‌النفس و منافق شناسایی شوند.
چنانكه خداوند می‌فرماید:
{ مَا كَانَ اللَّهُ لِیذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَیهِ حَتَّى یمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِیطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَیبِ (١٧٩) } (آل عمران، 179)
«چنان نیست كه خداوند، مؤمنین را بر وضعیتی كه دارند رها نماید تا اینكه خبیث را از طیب جدا نماید و خداوند شما را برغیب مطلع نمی گرداند.»
بزدلی و عقب‌نشینی دو صفتی بودند كه به وسیله آن چهره واقعی منافقان از صف مؤمنان واقعی جدا گردیدند و قبل ازاینكه قرآن به ذکر خصوصیات آنان بپردازد، ویژگیهای آنان مشخص گردید.[30]
ج - موضعگیری عبدالله بن عمرو بن حرام در برابر عمل منافقان :
عبدالله بن حرام رضی الله عنه  تلاش فراوانی جهت متقاعد ساختن منافقان برای بازگشت آنان نموده و خطاب به آنان گفت: به خاطر خدا، قوم و پیامبر خود را در برابر دشمن تنها نگذارید. آنها گفتند: اگر ما می‌دانستیم كه جنگی در خواهد گرفت، شما را به دشمن نمی‌سپردیم، اما می‌دانیم كه جنگی صورت نخواهد گرفت.
عبدالله بن عمرو بن حرام وقتی از تصمیم آنان مبنی بر بازگشت اطلاع حاصل نمود، خطاب به آنها گفت : ای دشمنان خدا! خداوند شما را هلاك گرداند. به زودی خداوند پیامبرش را از شما بی‌نیاز خواهد كرد.[31]
خداوند نیز آیات ذیل اشاره را به این دلیل نازل نمود :
{ وَمَا أَصَابَكُمْ یوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِیعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ (١٦٦) وَلِیعْلَمَ الَّذِینَ
نَافَقُوا وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالا لاتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ یوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإیمَانِ یقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ مَا لَیسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یكْتُمُونَ (١٦٧)} (آل عمران، 166 – 167)
«آنچه در روز رویارویی به شما رسید، به اجازة خدا بود. تا خداوند مؤمنان را از منافقان تفكیك نماید. منافقانی كه به آنها گفته شد بیائید در راه خدا بجنگید و دفاع نمائید. گفتند: اگر ما می‌دانستیم كه جنگی رخ می‌دهد، از شما پیروی می‌كردیم. آنها آن روز به كفر نزدیك‌تر بودند تا ایمان به زبان چیزی می‌گویند كه در دلشان نیست و خداوند می‌داند آنچه را آنها پنهان می‌كنند.»
 
د - بنوسلمه و بنو حارثه:
بنوسلمه و بنوحارثه با اطلاع از بازگشت ابن سلول و یارانش تصمیم به بازگشت نمودند، نیز خواستند برگردند، اما خداوند متعال قلب آنان را به اسلام متمایل گرداند و در این مورد آیة ذیل نازل گردید:
{إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَاللَّهُ وَلِیهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (١٢٢) }(آل عمران : 122)
«آن گاه كه دو گروه از شما خواستند سست شوند و برگردند، خداوند ولی آنها است و مؤمنان باید برخدا توكل نمایند.»
جابربن عبدالله می‌گوید: این آیه در مورد ما (بنوسلمه و بنوحارثه) نازل گردید و ای كاش نازل نمی‌شد.
بدین صورت موضعگیری منافقان در دل دو طایفه از مسلمانان نیز اثر گذاشت و تصمیم به بازگشت گرفتند، اما آنها بر این ضعف غالب شدند و بعد از كمك الهی بر نفسهای خود پیروز گردیدند و خداوند ترس و بزدلی آنها را برطرف كرد و همراه دیگر مسلمانان استقامت ورزیدند.
دیدگاه مسلمانان در مورد ابن‌سلول متفاوت بود : گروهی معتقد بود كه باید منافقان به قتل برسند؛ چراکه باعث شكست مسلمانان شده‌اند و گروه دوم نیز مخالف با قتل آنها بودند. قرآن نیز این موضوع را متذکر می‌گردد :
{ فَمَا لَكُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَینِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِمَا كَسَبُوا أَتُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلا (٨٨) } (نساء  88)
«چه شده است شما را كه در مورد منافقان دو گروه شده‌اید، خداوند آنها را واژگون گردانیده است. ‌آیا می‌خواهید هدایت نمایید كسانی را كه خداوند آنها را گمراه نموده است؟ كسی را كه خدا گمراه نموده است، برای او راهی به سوی هدایت نخواهی یافت.»
 
س - كمك گرفتن از غیر مسلمانان:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  در مسیر حرکت به احد به موضعی به نام شیخین رسید و سروصدای جماعتی را شنید. فرمود: اینها چه كسانی هستند؟ گفتند: اینها یهودی و از هم‌پیمانان عبدالله بن ابی هستند. رسول خدا فرمود : «ما از مشركان علیه مشركان كمك نمی‌گیریم[32].» و بدین صورت اصلی پایه‌گذاری شد كه نباید برای شكست گروهی از دشمنان اسلام از گروهی دیگر كه آنها نیز دشمنان اسلام هستند، كمك گرفت.[33]
و - برگردانیدن برخی از اصحاب كم سن و سال از جنگ:
رسول خدا صلی الله علیه و سلم  بعد از اینکه به بازدید لشكر پرداخت، متوجه حضور نوجوانانی شد و آنها را از محلی به نام شیخین برگردانید. این افراد چهارده نفر بودند كه عبارت‌اند از: عبدالله بن عمر، زید بن ثابت، اسامه بن زید، زید بن ارقم، براء بن عازب و ابوسعید خدری، اما به رافع بن خدیج با وجود کمی سن او و به خاطر مهارت وی در تیراندازی اجازه شركت داد. از این خبر وقتی سمره بن جندب اطلاع یافت، گریه‌كنان گفت : من در كشتی‌گرفتن رافع را به زمین می‌زنم. چگونه است که او اجازه شركت دارد و من ندارم؟
رسول خدا صلی الله علیه و سلم به آنها فرمود: با یكدیگر كشتی بگیرید! سمره همانطور كه گفته بود رافع را به زمین زد و پیامبر به وی نیز اجازه شركت در جنگ داد.[34]
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  به رافع و سمره به دلیل دارابودن امتیازات نظامی خاص، اجازه شركت در جنگ داد و سایر نوجوانان را برگردانید تا مبادا عوامل ایجاد خلل در صفوف مسلمانان فراهم گردد.[35]
تربیت صحیح پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  افراد جامعة اسلامی را به حسب آخرت و بی‌رغبتی نسبت به دنیا وادار ساخته بود؛ به گونه‌ای كه پیرو جوان؛ كوچك و بزرگ و حتی نوجوانان کم‌سن و سال مشتاق و شیفته جهاد و شهادت هستند؛ بدون اینکه اکراه و اجباری در این باره صورت گیرد.
 
نقشه پیامبر برای رویاروئی با كفار مكه
الف - رسول خدا صلی الله علیه و سلم   برای رویارویی با کفار نقشه‌ای اساسی طراحی نمود؛ به این ترتیب که جایگاه مناسبی را مبارزه انتخاب نمود؛ تنها كسانی كه صلاحیت جنگ داشتند، برای مبارزه انتخاب گردیدند و كسانی كه صلاحیت مبارزه نداشتند، برگردانده شدند؛ پنجاه نفر از تیراندازان ماهر را برای موقعیت اضطراری مسئول منطقه‌ای دیگر نمود و سپاه را به سه گردان تقسیم نمود و پرچم هر گروه را به دست یكی از افراد آن گروه سپرد. این گروهها به شرح ذیل بودند:
1- گردان مهاجران كه پرچمدار آن مصعب بن عمیر بود.
2- گردان اوس انصار كه پرچمدار آن أسید بن حضیر بود.
3- گردان خزرج انصار كه پرچمدار آن حباب بن منذر بود.[36]
ب - یكی از روشهای پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  این بود كه یارانش را در جنگ با دشمن تحریك می‌نمود و آنان را به صبر و تحمل در میادین جنگ تشویق می‌كرد و به آنها روحیه می‌داد. این شیوه را در روز احد نیز تكرار نمود. واقدی می‌گوید: پیامبر در میان یاران خود ایستاد و خطاب به آنان گفت: شما را توصیه می‌نمایم به آنچه خدا مرا در كتابش از عمل به اطاعت و بازآمدن از محارم توصیه نموده است. شما امروز در منزلگاه اجر و پاداش هستید. البته اجرای این دستورات برای کسی آسان است که وظیفه خویش را بشناسد و دارای صبر و یقین و جدیت و نشاط باشد. بی تردید جهاد با دشمن سخت و ناپسند است و تنها کسانی می‌توانند ثابت‌قدم و استوار باشند که خداوند به آنان عقلی سلیم و جسمی استوار بخشیده است. یقیناً خدا با كسی است كه از وی اطاعت نماید و شیطان با كسی است كه نافرمانی خدا را بكند. پس اعمالتان را با صبر در جهاد آغاز نمائید و با این كار زمینه تحقق وعده‌های خدا را فراهم سازید و از دستورات من سرپیچی نكنید؛ چون من خواستار موفقیت شما هستم. عجز و ضعف موجب اختلاف و دودستگی می‌گردند و خدا آن را دوست ندارد و تا زمانی که اختلاف و دودستگی در بین شما حاکم باشد، خداوند نصرت و پیروزی خویش را مشمول شما نمی‌گرداند.»[37]
 
اهداف خطبة فوق:
1- تشویق به جدیت و نشاط در میدان جهاد.
2- تشویق به صبر هنگام مبارزه با دشمن.
3- بیان میزان زشتی اختلاف و درگیری.
شیوه و روش پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  بیانگر این موضوع است که پیروزی، در گرو لشكر بزرگ و امكانات پیشرفتة نظامی نیست؛ بلكه پیروزی پستاورد زحمات مردان بزرگی است كه مرگ را بر زندگی ترجیح می‌دهند و باید این وضعیت و این حالت را برای افراد با موعظه و غرس روحیه شهادت به وجود آورد.
رسول خدا صلی الله علیه و سلم موقعیت استراتژی كوه احد را غنیمت شمرد و سپاه اسلام را به دامنه آن هدایت كرد تا پشت سپاه به سوی كوه باشد و پنجاه نفر از تیراندازان ماهر را بر كوهی در مقابل كوه احد قرار داد تا از دشمن، امكان محاصره نمودن لشكر اسلام را سلب نماید و به تیراندازان فرمود: «حتی اگر دیدید که پرندگان لاشخور به خوردن لاشه‌های ما پرداخته‌اند و یا اینكه دشمن را شكست داده و برآنها مسلط شده‌ایم، از جای خود تكان نخورید. مگر اینكه من كسی را دنبال شما فرستاده باشم[38].» و به آنها دستور داد تا سواركاران دشمن را هدف تیر قرار بدهند و نگذارند از پشت به سپاه اسلام حمله بكنند. و فرمود: بارالها! تو را بر اینها گواه می‌گیرم.
مسلمانان بر تپه‌ها تسلط یافتند و دره را برای سپاه مكه بازگذاشتند. و دشمن پشت به مدینه و رو به احد در مقابل مسلمانان قرار گرفت.
 
 نظم بخشیدن به سپاه و برابر كردن صفوف:
رسول خدا صلی الله علیه و سلم جلو آمد و صفوف مبارزان را مانند صفهای نماز برابر كرد. آن حضرت در بین صفها قدم می‌زد و آنها را راست می‌نمود و برای جنگ آماده می‌كرد. به یكی می‌گفت: جلوتر بیا؛ به دیگری می‌گفت: تو كمی عقب‌تر برو و ... .
به این ترتیب صفها راست گردید و قهرمانان در صفوف اول قرار گرفتند.
س - آغاز جنگ فقط با دستور فرمانده:
طبری می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و سلم در حالی که پشت لشكرش به كوه احد بود، فرمود: «هیچ كس بدون اجازه من، جنگ را آغاز ننماید.»[39]
این امر بیانگر موضوع مهم و اساسی وحدت فرماندهی و مسئولیت می‌باشد.
 
 
در قلب معركه
 
آغاز جنگ و شدت آن و آثار پیروزی مسلمانان
در آغاز جنگ ابوسفیان سعی نمود تا در صفوف به هم پیوسته مسلمانان شكاف ایجاد نماید؛ چنانكه برای این منظور فردی را نزد انصار فرستاد و گفت: «ما و پسرعمویمان را به حال خود بگذارید. با شما كاری نداریم و ما نیازی به جنگ با شما نداریم.» اما انصار پاسخی غیرمنتظرانه به او دادند.[40]
بعد ازاینكه تلاش نخست آنان مؤثر واقع نشد، از طریق فردی خائن به نام «ابوعامر الراهب» كه در مدینه زندگی می‌كرد، تلاش دیگری آغاز كردند و وی كوشید تا با سخنان خود برخی از انصار را فریب دهد و گفت: ای قبیله اوس! من ابوعامر هستم. آنها گفتند: ای فاسق! نامبارك باد چشمی كه تو را ببیند.
ابوعامر وقتی كه این پاسخ را از انصار شنید، گفت: قوم من دچار شری شده است و بر انصار پرخاش نمود.[41]
جنگ احد با مبارزة تن به تن علی بن ابی طالب  رضی الله عنه  و طلحه بن عثمان (پرچمدار مشركان) آغاز گردید.
مؤلف السیره الحلبیه می‌گوید: طلحه بن عثمان كه پرچمدار مشركان بود، به میدان آمد و چندین مرتبه هماورد طلبید. كسی جلو نرفت؛ سپس گفت: ای یاران محمد! شما تصور می‌كنید كه خداوند ما را با شمشیرهای شما به جهنم می‌فرستد و شما را با شمشیرهای ما به بهشت می‌برد، آیا كسی نیست تا مرا با شمشیرش به جهنم بفرستد و یا من او را با شمشیرم به بهشت بفرستم؟ علی بن ابی طالب  رضی الله عنه  به سراغش رفت و گفت: به خدا سوگند! رهایت نخواهم كرد تا خداوند تو را با شمشیرم به جهنم واصل نماید یا مرا با شمشیرت به بهشت برساند.
علی با وارد كردن ضربه شدیدی پایش را قطع نمود ‌و او را نقش زمین كرد؛ طوری كه عورتش كشف شد. به علی گفت: ای پسرعمو! تو را به خدا و به صلة رحم سوگند می‌دهم. علی او را به حال خود گذاشت و برگشت. آن حضرت و مسلمانان تكبیر گفتند.[42]
آن گاه هر دو سپاه به هم ریختند و جنگ شدت یافت. رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  به تقویت همت و روحیة یاران خود پرداخت؛ چنانكه شمشیری به دست گرفت و فرمود: چه كسی این را از من تحویل می‌گیرد. همه کسانی که حضور داشتند، اعلام آمادگی نمودند.
رسول خدا صلی الله علیه و سلم   فرمود: چه كسی آن را تحویل می‌گیرد تا حق آن را ادا نماید؟ آنها دستانشان را عقب كشیدند، ابودجانه گفت: ای رسول خدا! حق آن چیست؟ فرمود: چنان آن را بر سر دشمن بكوبی كه كج شود. او گفت: پس من آن را تحویل می‌گیرم. پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  شمشیر را به ابودجانه داد. او مردی شجاع بود و هنگام مبارزه متكبرانه راه می‌رفت. وقتی كه چشم رسول خدا صلی الله علیه و سلم   به وی افتاد كه در میان صفوف دشمن متكبرانه راه می‌رود، فرمود: «انها لمشیة یبغضها الله إلا فی مثل هذا الموطن»[43] این طرز راه رفتن را خداوند نمی‌پسندد، مگر در چنین جایی.
زبیر بن عوام در مورد عملكرد ابودجانه در روز احد می‌گوید:
وقتی كه پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  شمشیر را به من نداد و آن را به ابودجانه داد، ناراحت شدم و گفتم: من با وجود اینکه پسرعمه‌اش بودم و قبل از ابودجانه بلند شدم و آن را خواستم، آن حضرت شمشیر را به من نداد و به ابودجانه داد بنابراین، در این صدد برآمدم تا عملکرد او را ببینم و او را تعقیب نمودم. او با قطعه پارچه قرمز رنگی سرش را بست. انصار گفتند: ابودجانه لباس مرگ پوشید و هرگاه وی این قطعه پارچه را به سر می‌بست به او چنین می‌گفتند. او به میدان رفت و این گونه رجز می‌خواند:
أنا الذی عاهدنی خلیلی


 
ونحن بالسفح لدی النخیل


انا لا أقوم الدهر فی الكیول


 
أضرب بسیف الله و الرسول[44]


«من با دوستم (پیامبر خدا) در حالی كه در دامنة كوه در بین نخلستان بودیم عهد و پیمان بسته‌ام. من هرگز در آخر صف نمی‌ایستم؛ بلکه با شمشیر خدا و رسول به مبارزه دشمنان می‌پردازم.»
او با هر كسی که روبرو می‌گردید، او را از پا در می‌آورد. در میان مشركان فردی بود كه حتی بر افراد زخمی رحم نمی‌كرد مگر اینكه او را به شهادت می‌رساند. ابودجانه كم‌كم به او نزدیك می‌شد. زبیر می‌گوید: دوست داشتم تا با یكدیگر روبرو شوند. آنها در برابر هم قرار گرفتند. آن فرد مشرك، ضربه‌ای به ابودجانه زد، اما ابودجانه آن را دفع نمود؛ سپس با ضربه‌ای وی را به هلاكت رساند.
لحظاتی بعد دیدم كه شمشیر را بالای سر هند دختر عتبه گرفته است، اما از كشتن وی منصرف شد. با خود گفتم! هدفش را خدا بهتر می‌داند.[45]
ابن اسحاق می‌گوید: ابودجانه گفت: انسانی را دیدم كه مردمان را به شدت تحریك می‌نماید، در برابرش ایستادم و شمشیرم را بالای سرش بردم، امّا وقتی متوجه شدم او یک زن است، مناسب شأن و کرامت شمشیر رسول الله  صلی الله علیه و سلم  زنی را به قتل برسانم.[46]
 
مخالفت تیراندازان با دستور رسول خدا  صلی الله علیه و سلم
مسلمانان در برابر مشركان با شعار «امت، امت» شجاعانه ایستادگی كردند. آنها در جنگی حماسی و قهرمانانه كه شیرمردان اسلام صحنه‌های شگفت‌انگیزی از شجاعت و قهرمانی به ثبت رسانیدند، از خودگذشتگی نشان دادند.[47]
تاریخ، شگفتیهای قهرمانانی همچون حمزه بن عبدالمطلب، مصعب بن عمیر، ابودجانه، ابوطلحه انصاری، سعدبن ابی‌وقاص و تعداد زیادی امثال آنان را ثبت نموده است[48]. در مرحله اول جنگ، مسلمانان به پیروزی رسیدند[49]؛ چنانكه آیه ذیل موید این موضوع است:
{ وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الأمْرِ وَعَصَیتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ الدُّنْیا وَمِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِیبْتَلِیكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ (١٥٢) } (آل عمران، 152)
«آن گاه كه آنان را به اجازة خدا از پای در می‌آورید، خداوند وعده‌اش را برشما تحقق بخشید تا اینكه سست شدید و اختلاف ورزیدید و نافرمانی كردید. بعد ازاینكه به شما نشان داد آنچه را دوست داشتید، برخی از شما ارادة دنیا داشت و برخی ارادة آخرت؛ سپس خداوند شما را از آنان منصرف گردانید تا شما را بیازماید و خداوند دارای فضل و احسان بر مؤمنان است.»
تیراندازان با مشاهده شكست مشركان و همراهانشان و مشاهده غنایمی كه در میدان جنگ رها شده بود، به فکر جمع‌آوری غنایم افتادند و تصور نمودند كه جنگ پایان رسیده است، بنابراین به امیرشان، عبدالله بن جبیر، گفتند: «منتظر چه هستید، یاران پیروز شدند؛ پس برای جمع‌آوری غنایم اقدام نمایید.»
عبدالله بن جبیر گفت: مگر سخن رسول الله را فراموش كردید؟
گفتند: به خدا سوگند باید سهم خویش را از غنیمت برگیریم.[50]
بدین صورت شروع به جمع‌آوری غنایم نمودند و به سخنان امیرشان توجه ننمودند.
عبدالله بن عباس  رضی الله عنه  وضعیت تیراندازان را این گونه توصیف می‌نماید:
«تیراندازان با مشاهدة شکست مشرکان و دستیابی مسلمانان به غنایم، صحنة نبرد را ترک نمودند؛ به گونه‌ای که به صحنه آمدند و صفوف یاران رسول خدا انبوه گردید. هنگامی كه تیراندازان آن نكته حساس را خالی گذاشتند، سپاه مشركان از آنجا بر مسلمانان یورش بردند و سرانجام تعداد زیادی از مسلمانان را به شهادت رساندند.»[51]
خالد بن ولید كه یكی از شهسواران مشركان بود، ‌از فرصت استفاده نمود و توانست مسلمانان را از دو جهت محاصره كند. مشركان با دیدن این وضعیت، دوباره به میدان آمدند و مسلمانان مواضع اولی خود را از دست دادند و بدون برنامه و با پراكندگی می‌جنگیدند؛ به گونه‌ای که تشخیص افراد سپاه اسلام، از سپاه کفر امری دشوار بود و پدر حذیفه را به اشتباه كشتند.
مسلمانان یكی بعد از دیگری در میدان به شهادت رسیدند و ارتباطشان با پیامبر قطع شد و شایع گردید كه آن حضرت كشته شده است[52]. همه چیز با هم مخلوط شد و شدت جنگ به اوج خود رسید. مشركان به هر مسلمانی كه می‌رسیدند، او را می‌كشتند تا جایی كه توانستند خود را به پیامبر برسانند و سنگی به سوی پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  پرتاب نمودند كه بر اثر آن بینی و دندان مباركش شكست و سرش را زخمی كردند به گونه‌ای كه خون از آن فوران می‌زد.[53]
انس می‌گوید: در روز احد یكی از دندانهای پیامبر شكست و سرش زخمی گردید. خون از سرش جاری بود و می‌گفت: قومی كه پیامبر خود را زخمی نمودند و دندانش را شكستند، چگونه رستگار می‌شوند؟
چنانكه این آیه بیانگر این موضوع است:
{ لَیسَ لَكَ مِنَ الأمْرِ شَیءٌ أَوْ یتُوبَ عَلَیهِمْ أَوْ یعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ (١٢٨) } (آل عمران، 128)
«چیزی از كار در دست تو نیست، یا توبة آنها را خداوند می‌پذیرد یا آنها را شكنجه می‌دهد؛ زیرا آنها ظالم هستند.»
همچنین فردی از آنها به نام ابن قمئه بر مصعب بن عمیر حمله كرد و او را به شهادت رسانید و از آنجا كه مصعب شباهت زیادی به رسول خدا داشت، ابن قمئه شایع كرد كه محمد صلی الله علیه و سلم را كشته است.[54]
این شایعه، تأثیر نامطلوبی بر روحیه مسلمانان گذاشت؛ چنانكه موجب پراکندگی آنان را فراهم آورد و حتی بعضی به مدینه بازگشتند و به كلی وضعیت تغییر یافت و مسلمانان از شدت فاجعه نابسامان و دچار هرج و مرج گردیده بودند.[55]
تعدادی از مسلمانان از میدان جنگ گریختند، برخی هم از جنگیدن بازایستادند، برخی بعد از اینكه تصور كردند پیامبر كشته شده است، شهادت را ترجیح دادند که یكی از آنان انس بن نضر بود. او از اینكه نتوانسته بود، در جنگ بدر حضور داشته باشد، تأسف می‌خورد و همواره می‌گفت: به خدا سوگند! اگر دوباره خداوند مرا در ركاب رسول الله در جنگ توفیق دهد، ‌خواهد دید كه چه می‌كنم.
انس بن نضر بر وعده‌اش وفا نمود؛ چنانكه روز احد برجمعی كه از شایعه مزبور خود را باخته بودند گذشت و گفت: چرا دست از جنگ کشیده‌اید؟ گفتند: پیامبر كشته شده است. گفت: اگر محمد كشته شده است، خدای محمد كه كشته نشده است. پس بهتر است به خاطر آنچه او كشته شده است شما نیز كشته شوید.
آن گاه چنین گفت: «بارالها! من در پیشگاه تو از آنچه اینها می‌گویند، معذرت‌خواهی می‌كنم و از آنچه مشرکان با آن اعتقاد دارند، اظهار برائت می‌نمایم.» سپس با سعد بن معاذ برخورد كرد و گفت: ای سعد! من بوی بهشت را از جانب احد استشمام می‌كنم. آن گاه وارد میدان معركه شد و جنگید تا به شهادت رسید.
پس از اتمام معركه در بدن وی اثر هشتاد و اندی ضربه شمشیر و سرنیزه یافتند به گونه‌ای كه شناخته نمی‌شد. فقط خواهرش او را از سر انگشتانش شناخت.[56]
خداوند در شأن انس بن نضر و امثالش، این آیه را نازل كرد:
{ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا (٢٣) } (احزاب، 23)
«برخی از مؤمنان صادقانه برعهدی كه با خدا بستند عمل نمودند، برخی به آرزویشان رسیدند و (شهید شدند) برخی منتظرند و عهد خویش را تبدیل ننمودند.»
خداوند در مورد کسانی که صحنه جنگ را ترک نمودند و به ندای پیامبر گوش ندادند، فرمود:
{ إِذْ تُصْعِدُونَ وَلا تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یدْعُوكُمْ فِی أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَیلا تَحْزَنُوا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلا مَا أَصَابَكُمْ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (١٥٣) } (آل عمران، 153)
«آن گاه كه پراكنده شدید و بركسی توجه نمی‌كردید و پیغمبر از پشت سر، شما را صدا می‌زد، سپس در برابر غم (كه به پیامبر رساندید) خداوند به شما غم رساند، این بدان جهت بود تا غمگین نشوید بر آنچه از دست دادید و نه هم برآنچه به شما رسیده است و خداوند از آنچه انجام می‌دهید، باخبر است.»
همچنین قرآن وضعیت آن دسته از یاران را كه با شنیدن شایعه قتل پیامبر، از میدان گریختند، بیان نموده است. گفتنی است اولین كسی كه از نجات پیامبر و اینكه وی زنده است با خبر شد، كعب بن مالك بود كه صدایش را با بشارت بلند نمود و پیامبر او را به سكوت واداشت تا مشركین متوجه او نشوند.[57]
خداوند، جماعتی را كه فرار كردند، مورد عفو و بخشش، قرار داده است؛ چنانکه می‌فرماید:
 
 
{ إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ یوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ (١٥٥) } (آل عمران، 155)
«آنانكه در روز جنگ فرار كردند، همانا شیطان آنها را لغزاند؛ به سبب برخی اعمالی كه انجام دادند. بی‌گمان خداوند از آنها گذشت نمود و خداوند بخشاینده و شكیباست.»
 
نقشه پیامبر در برگرداندن پراكندگی سپاه به وضعیت نخست
هدف اصلی مشرکان از تهاجم علیه مشرکان، به قتل رساندن پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  بود، امّا رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  از جایش تكان نخورد و یاران یكی بعد از دیگری در دفاع از ایشان، جان خود را از دست می‌دادند. پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  در محاصره مشرکان بود و به جز هفت الی نه نفر از انصار كسی دیگر در كنارش نبود. هدف پیامبر خدا، شكستن محاصره كفار و رسیدن به كوه و ملحق‌شدن به یارانش بود. انصار در دفاع از پیامبر شدیداً فداكاری كردند و یكی بعد از دیگری به شهادت رسیدند.[58]
طلحه بن عبیدالله نیز به دفاع از پیامبر برخاست و آن قدر مورد تهاجم تیرهای دشمن قرارگرفت كه دستش فلج گردید.[59]
پیامبر خواست روی صخره‌ای بالا رود، اما نتوانست. طلحه به زمین نشست و پیامبر با گذاشتن پای مبارك بر دوش او، توانست روی صخره قرارگیرد. زبیر می‌گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و سلم شنیدم كه فرمود: طلحه (با این كار) بهشت را برای خود واجب نمود.»[60]
سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه   نیز در كنار پیامبر می‌جنگید و رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  تیر به دستش می‌داد و می‌گفت: (ارم یا سعد فداك ابی و امی) «شلیك كن ای سعد! پدر و مادرم فدایت باد.»[61]
ابوطلحة انصاری كه از ماهرترین تیراندازان بود، در جلوی پیامبر می‌جنگید و پیامبر در مورد او گفت: «نعره ابوطلحه به تنهایی در سپاه دشمن، سخت‌تر از نعره یك جماعت است.»[62]
در آن روز دو الی سه كمان در دستان ابوطلحه، شكست. وقتی پیامبر به سوی دشمن می‌نگریست، ابوطلحه می‌گفت: ای رسول خدا  صلی الله علیه و سلم ! پدرم فدایت باد، به سوی آنها نگاه نكن، مبادا تیری به شما اصابت كند. سینه‌ام سپر سینة شماست. همچنین نسیبه دختر كعب، جلوی پیامبر ایستاد و با شمشیر و پرتاب تیر از آن حضرت دفاع نمود و جراحات سختی را متحمل شد.
یكی دیگر از فدائیان رسول خدا، ابودجانه بود كه خود را سپر رسول خدا كرده بود و تیرهای دشمن بر پشتش فرود می‌آمد.[63]
در آن لحظات سخت، ابوبكر و ابوعبیده از پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  حمایت می‌نمودند. ابوعبیده، با دندانهای خویش، خورده تیرها را از چهره پیامبر بیرون می‌آورد. سپس جمعی از قهرمانان مسلمان كه تعدادشان سی نفر بود، اطراف پیامبر را گرفتند و از او دفاع نمودند.
در این فرصت عمر بن خطاب، ضد حمله‌ای ترتیب داد و با دسته‌ای در مقابل خالد قرار گرفت و او را وادار به عقب‌نشینی نمود و بدین ترتیب مسلمانان به مواضع قبلی خود مسلط شدند. مشرکان وقتی وضعیت را چنین مشاهده نمودند از پایان دادن معركه با پیروزی قطعی خویش ناامید گشتند و از صبر و ایستادگی مسلمانان به ستوه آمدند.
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  با كسانی كه به وی ملحق شده بودند به یكی از دره‌های احد، پناه بردند. مسلمانان با وجود اینکه مانع موفقیت کامل مشرکان گردیده بودند، امّا نسبت به آنچه به رسول خدا اصابت نموده بود، ناراحت و پریشان و دردمند بودند. آن گاه از جانب خداوند، خواب و آرامشی بر آنان نازل گردید و به حالت عادی و اولیه خود بازگشتند؛ چنانكه خداوند می‌فرماید:
{ ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسًا یغْشَى طَائِفَةً مِنْكُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیةِ یقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الأمْرِ مِنْ شَیءٍ قُلْ إِنَّ الأمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ یخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ مَا لا یبْدُونَ لَكَ یقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأمْرِ شَیءٌ مَا قُتِلْنَا هَا هُنَا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِی بُیوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ كُتِبَ عَلَیهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِیبْتَلِی اللَّهُ مَا فِی صُدُورِكُمْ وَلِیمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (١٥٤) } (آل عمران، 154)
«سپس خداوند بعد از غم و اندوه، امنیت بر شما نازل نمود، خوابی كه برخی از شما را می‌پوشاند و برخی دیگر به فكر خویش بودند و در مورد خداوند پندارهای جاهلی داشتند (و می‌گفتند)، آیا چیزی از پیروزی نصیب ما می‌شود؟ بگو: همه كارها در دست خداست،‌ در دل چیزی را پنهان می‌كنند كه برای تو آن را ظاهر نمی‌نمایند. می‌گویند: اگر كار به دست ما می‌بود ما اینجا كشته نمی‌شدیم. بگو: اگر شما در خانه‌هایتان می‌بودید آنانكه كشته شدن در سرنوشتشان بود، خود به قتلگاه می‌آمدند. تا اینكه خداوند آنچه را در سینه دارید، بیازماید و آنچه را در دلها دارید خالص گرداند و خداوند به آنچه در دلهاست، آگاه است.»
مفسران بر این عقیده‌اند که کسانی که دارای چنین خصوصیاتی بودند، از منافقان بودند.[64]
قریش نیز وقتی متوجه استواری و پایداری مسلمانان گردیدند و آنان را در اطراف پیامبر دیدند. و خداوند نیز آرامش و اطمینان را بر آنان نازل نمود، از ادامه مبارزه و رسیدن به پیروزی نهایی صرفنظر نمودند.[65]
 
شهدای احد
الف - سردار شهیدان، حمزه بن عبدالمطلب  رضی الله عنه  
شیرخدا، حمزه، شجاعانه و با شدت جنگید. بسیاری از پرچمداران مشركان را كه از بنی‌عبدالدار بودند، به قتل رساند. او در حالی كه در قلب سپاه دشمن مشغول كارزار بود، توسط پرتاب سرنیزه فردی به نام وحشی، به شهادت رسید.
وحشی می‌گوید: حمزه در جنگ بدر، طعیمه بن عدی بن خیار را كشته بود. مولایم، جبیر بن مطعم، به من گفت: اگر حمزه را در انتقام عمویم به قتل برسانی، آزاد هستی. بنابراین زمانی كه مردم برای جنگ از مكه خارج شدند، من هم با آنها حركت كردم. در سپاه در برابر یكدیگر قرار گرفت. سباع، از سپاه مشركان به میدان آمد و مبارز طلبید. حمزه بن عبدالمطلب در مقابلش از صف مسلمانان بیرون آمد و چنین گفت: ای سباع! ای فرزند ام انمار، كه شغلش ختنه‌كردن زنان بوده است، آیا با خدا و رسول او سرجنگ داری؟ آن گاه بر او حمله كرد و او را چنان از پای درآورد كه گویی سباع در میدان وجود نداشته است. من پشت تخته سنگی برای حمزه كمین نمودم. وقتی كه به من نزدیك شد، نیزه‌ام را به طرف او پرتاب كردم به گردنش فرو رفت و به شهادت رسید.
بعد از جنگ به اتفاق مردم به مكه برگشتم، تا اینكه اسلام در مكه انتشار یافت. از آنجا به طائف گریختم؛ سپس با تعدادی از مردم طائف به سوی مدینه حركت كردم؛ البته به من گفته بودند كه آن حضرت با فرستادگان قومی به خشونت رفتار نمی‌كند. بعد از اینکه به مدینه رسیدم و با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم   روبرو گردیدم، گفت: تو وحشی هستی؟ گفتم: آری.
فرمود: «حمزه را تو كشتی؟» گفتم: بلی.
رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «آیا می‌توانی چهره‌ات را از من پنهان كنی.»
وحشی می‌گوید: به خاطر اینكه رسول خدا صلی الله علیه و سلم مرا نبیند، از آنجا رفتم و بعد از وفات آن حضرت، هنگامی كه مسیلمه كذاب، ادعای پیامبری كرده بود، تصمیم گرفتم كه در جنگ با مسیلمه شركت كنم، شاید بتوانم قتل حمزه را جبران بكنم.
من در ركاب سایر مجاهدین در این جنگ شركت كردم. مردی را دیدم مانند شتری خاكستری با موهای به هم‌ریخته كنار دیواری ایستاده بود، با سرنیزه‌ام چنان به سینه‌اش زدم كه از میان شانه‌هایش درآمد. سپس مردی از انصار پرید و با شمشیر برسرش كوبید.
عبدالله بن فضل می‌گوید: سلیمان بن یسار از عبدالله بن عمر  رضی الله عنه  چنین روایت می‌کند: آن روز كنیزكی بر روی بام خانه‌ای فریاد كشید: امیرالمؤمنین، مسیلمه، توسط غلامی سیاه رنگ كشته شد.[66]
 
1- جستجوی رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  از قتلگاه حمزه  رضی الله عنه
بعد از پایان جنگ احد، رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  از یارانش سئوال نمود: قتلگاه حمزه را چه كسی دیده است؟ مردی گفت: من دیده‌ام. رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  به اتفاق آن مرد آمد و كنار جنازه حمزه ایستادند. حمزه را در حالی مشاهده نمود كه شكمش پاره و مثله گردیده بود.[67]
در روایتی دیگر آمده است: پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  با اطلاع از شهادت حمزه، گریه نمود و وقتی كه جسد وی را مشاهده نمود، فریاد كشید.»[68]
پیامبر در حالی كه در كنار جنازه شهدا ایستاده بود، فرمود: «من روز قیامت بر اینها شاهد هستم. آنها را با خونهایشان كفن نمائید. در راه خدا هیچ زخمی به وجود نمی‌آید، مگر اینكه روز قیامت آن زخم تازه می‌گردد، رنگ‌ رنگ خون است، ولی بوی آن بوی مشك است و افزود كه هر كدام بیشتر قرآن خوانده است آن را در لحد مقدم نمائید.»[69]
با شهادت حمزه و برخی دیگر از یاران، خوابی كه رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  قبل از خروج به میدان احد دیده بود، تحقق یافت.
پیامبر فرمود: خواب دیدم كه در شمشیرم، ذوالفقار، شكافی به وجود آمده است. آن را به شكستی كه پیش آمد، تعبیر نمودم. همچنین فرمود: همچنین قوچی در خواب دیدم كه پشت سرم بر مركب، قرار دارد. آن را به فرماندهی لشكر تعبیر كردم و دیدم كه لباس زرهی محكمی به تن دارم، آن را به مدینه تعبیر نمودم و دیدم كه گاوی ذبح می‌شود، به خدا سوگند! ذبح گاو خیر است. ذبح گاو خیر است. و سرانجام نتیجة جنگ همان گونه كه رسول خدا تعبیر نموده بود، تحقق یافت.[70]
2- صبر صفیه دختر عبدالمطلب برشهادت برادرش، حمزه  رضی الله عنه
زبیر بن عوام رضی الله عنه   می‌گوید: روز احد، زنی با سرعت به سوی اجساد شهدا می‌آمد.
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  كه نمی‌خواست چشم آن زن به اجساد بیفتد، فرمود: مواظب آن زن باشید. مواظب آن زن باشید. زبیر می‌گوید: من او را شناختم كه صفیه است. قبل از اینكه به اجساد برسد، خودم را به وی رساندم. او زنی تندخو و قهرمان بود. به سینه‌ام زد و گفت: از سر راهم کنار برو. گفتم: رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  به من فرموده است تا تو را از این کار بازدارم. آن گاه ایستاد و از زیر چادرش دو قطعه پارچه درآورد و گفت: از شهادت برادرم، حمزه، با خبرشده‌ام، اینها را آورده‌ام تا او را در آن كفن نمائید.
زبیر می‌گوید ما خواستیم حمزه را كفن كنیم، امّا دیدیم در كنارش یك شهید انصاری وجود دارد كه او نیز مانند حمزه به شهادت رسیده و مثله گردیده است. ما شرم كردیم كه حمزه دو كفن داشته باشد و آن مرد انصاری بدون کفن باشد و از آنجا كه یكی از آن دو قطعه پارچه، بزرگ‌تر و یكی كوچك‌تر بود به قید قرعه یكی را كفن حمزه كردیم و دیگری را كفن مرد انصاری.[71]
 
3- اشعار صفیه در رثای حمزه
اسائلة اصحاب احد مخافة


 
بنات ابی من اعجم و خبیر


فقال الخبیر ان حمزة قد ثوی


 
وزیر رسول الله خیر وزیر


دعاه اله الحق ذوالعرش دعوة


 
الی جنة یحیا بها و سرور


فذلک ما کنا فرجی و نرتجی


 
لحمزة یوم الحشر خیر مصیر


فوالله لاانساک ما هبت الصبا


 
بکاء و حزنّاً محضری و مسیری


علی اسدالله الذی کان مدرها


 
یذود عن الاسلام کل کفور


فیا لیت شلوی عند ذاک و اعظمی


 
لدی اضبع تعتادنی و نسور


اقول و قد اعلی النّعی عشیرتی


 
جزی الله خیراً من اخ و نصیر


«آیا دختران پدرم از اهل بدرمی پرسند كه چه خبر است؟...
خبررسان به ما خبر داد كه وزیر و مشاور رسول خدا، حمزه، به شهادت رسیده است...
او را معبود بر حق و صاحب عرش به سوی بهشت فراخواند تا در آن زیسته و خوشحال شود...
انتظار مااین است  كه حمزه، در روز حشر به جایگاه خوبی نائل گردد...
به خدا سوگند! تو را هرگز فراموش نخواهم كرد و تا زنده‌ام به خاطر غم از دست دادن تو خواهم گریست...
بر شیرخدا خواهم گریست كه همواره از اسلام دفاع می‌كرد...
خدا به بهترین برادر و یاورم، بهترین پاداشها را بدهد.»[72]
 
4- حمزه كسی را ندارد تا برایش گریه كند
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  در بازگشت از احد و شنیدن صدای گریه زنان انصار كه به خاطر از دست دادن عزیزان خود،‌ گریه می‌كردند، فرمود: «برای حمزه كسی گریه نمی‌كند.»
وقتی از این خبر زنان انصار اطلاع یافتند، آنها به حال حمزه گریستند، به گونه‌ای که رسول خدا صلی الله علیه و سلم   که در خواب بود، با صدای گریه آنان بیدار شد و فرمود: وای براینها، هنوز گریه می‌كنند. از امروز به بعد برای مرده‌ای گریه نكنند. بدین ترتیب نوحه‌خوانی برمیت حرام گردید و مدتی بعد، وحی نازل شد كه نوحه‌خوانی را به شدت تحریم نمود و آن را از گناهان كبیره شمرد و این دستور در اعماق قلوب زنان و مردان مسلمان جای گرفت و آثار جاهلیت محو گردید و تعالیم اسلامی جایگزین آن گردید.[73]
همچنین فرمود: «اثنتان فی الناس همابهم كفر: الطعن فی الأنساب و النیاحه علی المیت»[74]
«دو خصلت در مردم باعث كفرشان می‌شود: یكی طعنه‌زدن در نسب و دیگری نوحه‌خوانی.»
 
5- گذاشتن نام حمزه بر نوزادی از انصار
جابر بن عبدالله می‌گوید: برای مردی از انصار، فرزندی متولد شد. گفتند: چه نامی را برایش انتخاب کنیم؟
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  فرمود: او را حمزه بنامید كه این نام از محبوب‌ترین نامها نزد من است.[75]
این فرمودة پیامبر صلی الله علیه و سلم   بیانگر آن است که، محبت حمزه در اعماق قلب رسول خدا صلی الله علیه و سلم  ریشه دوانیده بود و همواره در خاطر آن حضرت بود، اما بعد از مدتی که خداوند بهترین نامها را برای پیامبرش معرفی نمود، آن حضرت خطاب به اصحاب و یارانش فرمود: «بهترین نامها نزد خدا، عبدالله و عبدالرحمن هستند.»[76]
 
6- اگر می‌توانی كاری كن كه من چهره‌ات را نبینم:[77]
در این سفارش كریمانه پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  هیچ اشاره‌ای به مؤاخذه و سرزنش نسبت به وحشی نیست؛ بلکه تنها به وی خاطرنشان می‌نماید كه دیدنش سبب رنجش روحی آن حضرت می‌گردد و خاطرة حادثه عمویش، حمزه  رضی الله عنه  و مثله‌كردن وی را باری دیگر در ذهنش مجسم می‌نماید و احساسات درونی بشری را برمی‌انگیزد.
به همین جهت خطاب به وحشی گفت: چهره‌ات را از من پنهان كن تا این خاطره تلخ تكرار نشود[78]. در روایت صحیحی است كه وحشی می گوید: نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم  آمدم، به من گفت: وحشی هستی؟ گفتم:آری. گفت: حمزه را تو به قتل رساندی؟ گفتم: بلی و خدا را سپاس می‌گویم كه او را به دست من گرامی داشت و مرا به دست او به كام مرگ ذلت بار نفرستاد.
قریش به رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  می‌گفتند: آیا او را دوست داری، در حالی كه قاتل حمزه است؟ وحشی می‌گوید: من از رسول خدا، درخواست استغفار نمودم. آن حضرت سه مرتبه آب دهانش را به زمین انداخت و به سینه‌ام زد و فرمود: «ای وحشی، از اینجا برو و همانطور كه قبلاً برضد دین خدا جنگیده‌ای، در راه خدا به جنگ بپرداز.»[79]
این عملکرد پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  بیانگر این موضوع است که خدمت به اسلام می‌تواند سوابق كفرآمیز او را جبران نماید؛ پس رسول خدا صلی الله علیه و سلم بهترین عمل را برای این منظور، جهاد در راه خدا معرفی كردند؛ چنانكه بر اثر آن، وحشی به لشكر اسلام پیوست و راه یمامه را در پیش گرفت و سركردة كفر، مسیلمه، را به هلاكت رسانید و بعد از قتل او می‌گفت: من بهترین بنده خدا، سردار شهیدان، حمزه، و بدترین انسان روی زمین، مسیلمه كذاب، را كشته‌ام.[80]
 
ب - مصعب بن عمیر رضی الله عنه
خباب  رضی الله عنه  می‌گوید: با رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  به خاطر خدا هجرت كردیم. خدا نیز ما را از اجر و پاداش این هجرت برخوردار نمود. برخی از ما در حالی دنیا را ترک نمودند و به ملاقات خدا رفتند كه چیزی از نعمتهای دنیوی نصیب آنان نگردیده بود؛ چنانكه مصعب بن عمیر از همین قبیل بود که در جنگ احد به شهادت رسید. او از مال دنیا تکه‌پارچه‌ای داشت كه اگر پاهایش را می‌پوشانیدیم، سرش آشكار می‌شد و اگر سرش را با آن می‌پوشانیدیم پاهایش برهنه می‌گردید. آن گاه رسول خدا فرمود: سرش را با آن بپوشانید و پاهایش را با گیاه اذخر بپوشانید.[81]
در روایت عبدالرحمن بن عوف آمده است كه وی روزه داشت. برایش غذا آوردند. گفت: با وجود اینکه منزلت مصعب بن عمیر از من بهتر بود، اما در حالی دنیا را ترك كرد كه تنها تکه‌ای پارچه داشت كه اگر سرش پوشیده می‌شد، پاهایش آشكار می‌گردید. جایگاه حمزه نیز از من بهتر بود و كشته شد؛ سپس دنیا در اختیار ما قرار گرفت. بیم دارم كه مبادا پاداش ما فقط در این دنیا منحصر گردد؛ سپس شروع به گریه‌كردن نمود و از خوردن غذا صرف‌نظر نمود.[82]
ابوهریره  رضی الله عنه  می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و سلم   در بازگشت از جنگ احد و مشاهدة جنازه مصعب، چند لحظه توقف نمود و برای او دعا كرد و این آیه را خواند:
{ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا (٢٣) } (احزاب، 23)
«برخی از مؤمنان، مردانی هستند كه صادقانه برتعهد خویش با خداوند عمل نمودند. برخی به آرزوی خویش رسیدند و برخی هم درانتظارند و به هیچ وجه عهد خویش را تبدیل ننمودند.»
سپس رسول خدا فرمود: «گواهی می‌دهم كه اینها روز قیامت نزد خدا شهید هستند. به زیارتشان بیائید به خدا سوگند تا قیامت كسی بر اینها سلام نمی‌كند مگر اینكه جوابش را می دهند.»[83]
 
ت - سعد بن ربیع رضی الله عنه  
سعد بن ربیع كسی بود كه رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  از وی خواست تا خبر حركت قریش را پنهان نگه دارد. آن حضرت او را خیلی دوست می‌داشت و از آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و سلم  متوجه حمله شدید وسخت مشرکان بر علیه او گردیده بود بنابراین، پس از اتمام جنگ فرمود: آیا كسی هست که از سعد بن ربیع رضی الله عنه  ، خبری بیاورد؟
ابی بن كعب گفت: من این مأموریت را انجام می‌دهم.
پیامبر به ابی فرمود: اگر وی را دیدی سلام مرا به او برسان و بگو در چه حالی هستی؟ ابی در میدان معركه به جستجو پرداخت و سرانجام سعد را در حالی یافت كه رمقی بیش نداشت. (ابی) خطاب به وی گفت: پیامبر مرا فرستاده است تا جویای حال تو گردم. سعد گفت: دوازده زخم برداشته‌ام.[84]
در روایت صحیح دیگری آمده است كه فرمود: سلام مرا به رسول خدا برسان و بگو: بوی بهشت به مشامم می‌رسد و به قومم انصار بگو: اگر دشمن به رسول خدا دسترسی پیدا نماید شما در روز قیامت هیچ عذری نخواهید داشت. این را گفت و چشم از دار فانی فروبست.
آخرین سفارشات سعد در لحظه‌های سكرات موت در راستای دفاع از خدا و رسول او بر قوت ایمان و پایبندی بر بیعت وی دلالت می‌نماید.
ث - عبدالله بن جحش رضی الله عنه  
سعد بن ابی وقاص می‌گوید: عبدالله بن جحش در روز احد به من گفت: آیا نمی‌خواهی با هم دعا كنیم؟ آن گاه به قسمتی از میدان معركه رفتند. سعد چنین دعا نمود: بارخدایا دشمن سرسخت و قوی‌ای با من روبرو گردان تا با وی بجنگم و او با من بجنگد. سپس مرا بر او پیروز گردان و تجهیزاتش را در اختیار من قرار ده. عبدالله بن جحش آمین گفت .
سپس عبدالله بن جحش این گونه دعا نمود: بارالها! مردی سرسخت و قوی با من روبرو گردان تا او بر من حمله نماید و من بر او حمله نمایم؛ سپس او برمن غلبه كند و گوش و بینی مرا قطع كند. تا فردا كه به ملاقات تو می‌آیم و از من سئوال كنی كه گوش و بینی تو چرا قطع شده است؟ بگویم: در راه تو و رسول تو قطع شده است و تو نیز تایید نمایی.
سعد ابن ابی وقاص خطاب به فرزندانش می‌گفت: فرزندانم! دعای عبدالله بن جحش از دعای من بهتر بود. در پایان روز دیدم كه گوش و بینی او را در نخی آویزان كرده بودند.[85]
از این دعا نتیجه می‌گیریم كه درخواست شهادت در راه خدا جایز می‌باشد و مشمول حدیثی كه از طلب مرگ منع كرده است، نمی‌باشد.[86]
 
ج - حنظله بن ابی عامر، غسیل الملائكه  رضی الله عنه
هنگامی كه مسلمانان پراكنده شدند، حنظله  رضی الله عنه  بر اسب ابوسفیان بن حرب حمله نمود و او را به زمین انداخت. ابوسفیان فریاد كشید. حنظله قصد داشت تا سرش را از تنش جدا نماید، ولی اسود بن شداد به او فرصت نداد و خود را به حنظله رساند و با سرنیزه به او حمله كرد و او را به شهادت رسانید. رسول خدا صلی الله علیه و سلم دربارة او فرمود: من فرشتگان خدا را دیدم كه در میان زمین و آسمان، حنظله را با آب ابرها كه در ظروف نقره‌ای بود، غسل می‌دادند. رسول خدا فرمود: «وضعیتش را از خانواده اش بپرسید.»
زنش گفت: حنظله  رضی الله عنه  با شنیدن صدای منادی جهاد قبل از اینكه غسل نماید، برای جهاد اقدام نمود. رسول خدا فرمود: «به این دلیل، فرشتگان او را غسل می دادند.»[87]
در روایت واقدی آمده است: حنظله بن ابی عامر در شبی كه فردای آن، جنگ احد اتفاق افتاد، با جمیله بنت عبدالله بن ابی بن سلول ازدواج نمود. حنظله از رسول خدا صلی الله علیه و سلم  اجازه گرفته بود‌ تا شب را نزد همسرش بگذراند. حنظله بعد از ادای نماز صبح تصمیم گرفت خود را به رسول خدا برساند، اما همسرش او را نگذاشت و مدتی را با هم سپری كردند كه باعث جنابت حنظله گردید.
همسرش قبل از اینكه او به شهادت برسد به چهار نفر از خویشاوندان خود،‌ خبر داده بود كه حنظله با او همبستر شده است. بعداً‌ وقتی كه از او پرسیدند: چرا چنین كرده است؟ گفت: من در آن شب خواب دیدم كه آسمان باز شد و حنظله وارد آن شد. سپس آسمان بسته شد. من خوابم را به شهادت همسرم تعبیر نمودم. بنابراین، خواستم مردم بدانند كه او با من همبستر شده است. جمیله بعد از شهادت حنظله با ثابت بن قیس ازدواج كرد و از او صاحب فرزندی به نام محمد بن ثابت شد.[88]
 
درسها و فواید این ماجرا
1- با وجود اینكه خوابی که جمیله دیده بود، آن را به این تعبیر کرد كه شوهرش شهید می‌شود، امّا خواستار مقاربت با وی شد. در حالی كه زنان در چنین شرایطی ترجیح می‌دهند كه بكارت آنها باقی بماند. تا بتوانند بعد از مرگ شوهر مورد توجه خواستگاران قرار گیرند، اما این زن بزرگوار آرزو دارد تا از چنین شوهر مجاهدی دارای فرزندی شود و آن فرزند به پدر شهید خود منسوب گردد؛ چنانكه این شیرزن، به آرزوی خویش رسید و از حنظله صاحب فرزندی به نام عبدالله شد كه یكی از افتخارات عبدالله این بود كه می‌گفت: من فرزند غسیل الملائكه هستم.
2- شوق وصف‌ناپذیر حنظله رضی الله عنه   در رویارویی با دشمنان خدا كه به سرعت، خود را به میدان رساند كه فرصت غسل كردن را هم نیافت.
3- شجاعت بی نظیر حنظله كه خود را به فرمانده سپاه دشمن، ابوسفیان، رساند تا او را به قتل برساند.
4- گرامیداشت حنظله توسط خداوند كه ملائكه را با ظروف نقره‌ای جهت غسل حنظله فرستاد.
5- معجزة نبوی كه شاهد غسل دادن حنظله توسط فرشتگان بود.[89]
6- اثبات این موضوع که کشته‌شدگان راه خدا، اگر جنب باشند، باید غسل داده شوند.[90]
ح - عبدالله بن عمرو بن حرام رضی الله عنه  
عبدالله بن عمرو بن حرام به شركت در غزوه احد علاقمند بود. وی خطاب به فرزندش، جابر، گفت: برای اطلاع از سرنوشت مسلمانان در مدینه، بر تو واجب نیست که در جنگ شرکت نمایی. به خدا سوگند! اگر از بی‌سرپرست شدن دخترانم نگران نبودم، دوست داشتم در مقابل دیدگانم كشته می‌شدی و افزود: گمان من بر این است که من یكی از كسانی خواهم بود كه در ابتدای معركه كشته می شوند و من عزیزتر از تو و رسول خدا، كسی را بعد از خود به جای نمی‌گذارم. قرضهایم را پرداخت كن و تو را نسبت به برادرانت سفارش می‌كنم که با آنان به نیكی رفتار نمایی. آن گاه عبدالله بن عمرو بن حرام رضی الله عنه   در ركاب مسلمانان به میدان جنگ آمد و به شهادت رسید. جابر رضی الله عنه  در این مورد می‌گوید: با شهادت پدرم در جنگ احد، من چهره‌اش را می‌نگریستم و گریه می‌كردم. یاران رسول خدا  صلی الله علیه و سلم ، مرا نهی می‌كردند، اما رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  چیزی نمی‌فرمود. عمه‌ام نیز گریه می‌كرد. رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  خطاب به وی فرمود: چرا برای فردی گریه می‌کنید که، فرشتگان خدا او را زیر سایه پرهای خود قرار داده‌اند.[91]
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  خطاب به جابر فرمود: چرا غمگین و اندوهناک هستی؟ گفت: ای رسول خدا، پدرم به شهادت رسیده است و فرزندان و قرضهایی به جای گذاشته است. رسول خدا فرمود: آیا تو را بشارت ندهم به آنچه پدرت آن را دریافت نمود؟ جابر گفت: بلی
رسول خدا فرمود: «خداوند متعال با كسی سخن نگفته است، مگر از پشت پرده‌.» ای جابر، خداوند پدرت را زنده گردانید و به او گفت: بخواه هر چه می‌خواهی. پدرت گفت: مرا زنده گردان تا بار دوم در راه تو كشته شوم. خداوند فرمود: سنت من اقتضا نمی‌كند كه انسانها بعد از مردن به دنیا برگردند. پدرت گفت: پس این را به خانواده‌ام خبر بده.[92]
آن گاه خداوند این آیه را نازل نمود:
{وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ (١٦٩) } (آل عمران، 169)
«كسانی را كه در راه خدا كشته می‌شوند، مرده مپندارید؛ زیرا آنها زنده‌اند و نزد پروردگار خود روزی داده می‌شوند.»
عبدالله بن عمروبن حرام قبل از جنگ احد، مبشر بن عبدالمنذر را در خواب دید كه به او گفت: چند روز دیگر تو به ما خواهی پیوست. گفت: شما كجا هستید؟ گفت: در بهشت هستیم و در هر جایی از آن بخواهیم به سیر و سیاحت می‌پردازیم. گفت: مگر در بدر به شهادت نرسیدی؟ گفت: بلی، اما دوباره زنده شدم. عبدالله این خواب را برای رسول خدا تعریف نمود. آن حضرت فرمود: ای ابا جابر! این خواب تو دلیل شهادت است[93] و این خبر به وقوع پیوست.
خ - خیثمه ابوسعد  رضی الله عنه
خیثمه پدر سعد كه فرزندش در ركاب رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  در بدر به شهادت رسیده بود گفت: به خدا سوگند! هرچند به شركت در جنگ بدر علاقمند بودم، امّا نتوانستم در آن شرکت نمایم.
با پسرم قرعه انداختم و قرعه به نام او درآمد و در جنگ شركت كرد و به شهادت رسید. بعداً پسرم را به زیباترین وضعیت در خواب دیدم كه بین باغها و میوه‌های بهشت تفریح می‌كرد و می‌گفت: به ما ملحق شو تا در بهشت با ما همراه باشی؛ چراکه آنچه را كه خدا به ما وعده داده بود یافتیم. ای رسول خدا! به خدا سوگند! بسیار علاقمندم تا با پسرم در بهشت همراه باشم. با وجود اینکه سن من بالا است و قدرت و توانایی چندانی ندارم، امّا ملاقات خدا را دوست دارم. ای پیامبر، دعا كن تا خدا به من شهادت نصیب گرداند و با فرزندم (سعد) در بهشت باشم. پیامبر نیز برای او دعا نمود و او در جنگ احد به شهادت رسید.[94]
د - وهب المزنی و برادرزاده‌اش  رضی الله عنه
وهب بن قابوس مزنی به اتفاق برادرزاده‌اش، حارث بن عقبه بن قابوس، گوسفندانی را از كوه مزینه آوردند. با ورود به مدینه متوجه این موضوع گردیدند که: مردم در ركاب رسول خدا صلی الله علیه و سلم و در دامنه احد برای جنگ با مشركان خارج گردیده‌اند. وهب و حارث بی‌درنگ خود را به پیامبر  صلی الله علیه و سلم  در دامنه احد رساندند. با مشاهدة پیروزی مسلمانان آن دو نیز به جمع‌آوری غنایم به دست آمده از مشرکان پرداختند، كه ناگهان خالدبن ولید و عكرمه بن ابی‌جهل با دسته‌ای از سپاهیان مشرك از پشت سر به مسلمانان حمله نمودند و موجب متفرق گرداندن مسلمانان گردیدند در هنگام زد و خورد گروهی از مشركان از سپاه، فاصله گرفته بودند. رسول خدا صلی الله علیه و سلم   فرمود: چه كسی در برابر آنها می‌ایستد؟ وهب بن قابوس گفت: ای رسول خدا!‌ من در برابر آنان ایستادگی می‌نمایم و او چنان در برابر آن دسته ایستادگی نمود و به تیراندازی پرداخت كه آنان مجبور عقب‌نشینی گردیدند.
گروهی دیگر از مشركان نیز قصد حمله داشتند. رسول خدا فرمود: چه كسی در برابر اینها می‌ایستد؟ مزنی بلند شد و گفت: من در برابر آنان ایستادگی می‌نمایم و چنان در مقابلشان شمشیر كشید كه آنان مجبور به فرار شدند. بعد از چند لحظه گروهی دیگر از مشركان نیز قصد حمله نمودند. باز هم رسول خدا فرمودند: چه كسی با آنها می‌جنگد؟ این بار نیز مزنی اعلام آمادگی نمود. رسول خدا صلی الله علیه و سلم او را به بهشت مژده داد. مزنی با خوشحالی به سوی دشمن حركت نمود و می‌گفت: به خدا سوگند نه پشیمان می‌شوم و نه معامله‌ام را فسخ می‌كنم و چنان شمشیر زد و در عمق سپاه دشمن فرو رفت كه انسجام و نظم سپاه دشمن را از بین برد. دعای رسول خدا صلی الله علیه و سلم   نیز بدرقه راهش بود. آن حضرت می‌فرمود: اللهم ارحمه و او همچنان مشغول بر هم‌زدن جمع دشمن بود و شمشیر می‌زد و دشمن بر وی كاملاً احاطه نموده بود و سرانجام به شهادت رسید. بعد از اتمام جنگ که زخمهای او را برشمردند، حدود 20 زخم نیزه و شمشیر برداشته بود و همچنین او را مثله كرده بودند. برادرزاده‌اش نیز جنگید تا به شهادت رسید. عمر رضی الله عنه  همواره می‌فرمود: محبوب‌ترین مرگ، نزد من مرگی است كه مزنی دچار آن گردید.[95]
بلال بن حارث مزنی می‌گوید: در جنگ قادسیه در ركاب سعد بن ابی وقاص بودیم. بعد از پیروزی و تقسیم غنایم، جوانی از آل قابوس از قبیله مزینه زخمی گردید. وقتی كه سعد از خواب بیدار شد، نزد وی رفتم. فرمود: بلال هستی. گفتم: آری. گفت: خوش آمدی، چه كسی همراهت است؟ گفتم: مردی است از قبیله من از آل‌قابوس. سعد، خطاب به جوان همراهم گفت: ای جوان! چه نسبتی با آن مزنی كه در جنگ احد شهید شد، داری؟ جوان گفت: برادرزاده‌اش هستم. سعد گفت: خوش آمدی. ‌خداوند، تو را مایة اطمینان خاطر و آرامش مؤمنان گرداند؛ چراکه من از آن مرد خاطره‌ای به یاد دارم كه تا به حال از كسی ندیده‌ام. وقتی مشرکان ما را محاصره نموده بودند و رسول خدا صلی الله علیه و سلم  نیز در میان ما بود، دشمن از هر طرف حمله می‌نمود. پیامبر به مسلمانان فرمود: چه كسی مقاومت این گروه را از بین می‌برد؟ هر بار آن مزنی اعلام آمادگی می‌نمود و در برابر آنها می‌ایستاد و آنها را وادار به عقب‌نشینی می‌نمود. لحظات آخر را نیز پیامبر به وی فرمود: برو و تو را به بهشت مژده می‌دهم.
سعد گفت: من در آن روز به دنبال مزنی به راه افتادم و مانند او آرزوی شهادت داشتم. چندین بار به سپاه دشمن حمله نمودیم. دشمن او را به شهادت رسانید. من هم دوست داشتم مانند او به درجه شهادت برسم، اما اجلم هنوز نرسیده بود.
سپس سعد، سهم خود را از غنایم به آن جوان مزنی داد و او را بر دیگران ترجیح داد و فرمود: تو اختیار داری بمانی یا اینكه نزد خانواده‌ات برگردی. آن جوان برگشت و به خانواده‌اش پیوست.
سعد می‌گوید: به خاطر دارم كه رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  كنار جنازة آن مزنی ایستاد و فرمود: رضی الله عنك فانی عنك راضی «خدا از تو راضی باد، من از تو راضی هستم.» سپس رسول خدا را دیدم كه كنار قبر او روی پاهایش ایستاده است و این در حالی بود كه پاهای آن حضرت زخمی بود و ایستادن برایش دشوار بود. ایشان چادری خط‌دار بر او كشیدند؛ چادر كوتاه بود. رسول خدا صلی الله علیه و سلم دستور داد با مقداری علف پاهایش را بپوشانیم.
این گونه است که با وزیدن نسیم ایمان، در درون انسان تغییر و تحول ایجاد می‌گردد؛ چنانكه وهب مزنی و برادرزاده‌اش، گوسفندانشان را در مدینه رها نمودند و به صفوف جهاد با مسلمانان پیوستند؛ آنها آرزوی شهادت داشتند و خدا نیز آنها را به آرزویشان رساند.
حماسه‌ای را كه مزنی از خود به جای گذاشت، همواره در ذهن اصحاب باقی بود؛ چنانكه سعد بن ابی وقاص بعد از گذشت سیزده سال با شنیدن نام مردی از قبیله مزینه به یاد آن خاطره افتاد و آرزو نمود تا مانند آن مزنی به ملاقات پروردگار، نائل می‌گردید.
ذ – عمرو بن جموح  رضی الله عنه
عمرو بن جموح از ناحیة پا دچار مشکل بود. او. چهار فرزند به نامهای معاذ، معوذ، خلاد و ابوایمن داشت كه با دلاورمردی و شجاعت در صحنه‌های جنگ در ركاب رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  می‌جنگیدند. قبل از شروع جنگ احد فرزندانش به او گفتند: تو معذور می‌باشی؛ پس بهتر است در خانه بنشینی. عمرو بن جموح نزد پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  رفت و گفت: فرزندانم قصد دارند تا مانع شركت من از جنگ گردند، اما به خدا سوگند! من می‌خواهم با این پای لنگم در بهشت قدم بزنم. پیامبر فرمود: تو را خداوند معذور قرار داده است و جهاد برتو فرض نیست.
آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و سلم خطاب به فرزندانش فرمود: بگذارید شركت كند؛ شاید خداوند او را شهید بگرداند. عمرو بن جموح رهسپار میدان نبرد شد و قبل از حركت رو به قبله ایستاد و گفت: بارالها! مرا ناامید به خانه‌ام برنگردان. سپس در جنگ شركت كرد و شهید شد. در آن روز علاوه بر او، برادرزاده و غلام او نیز به شهادت رسیدند و هر سه در یك قبر، دفن گردیدند.[96]
ز – ابوحذیفه بن یمان و ثابت بن وقش  رضی الله عنه
پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  بعد از آنکه تصمیم گرفت در جنگ احد شرکت نماید، حذیفه و ثابت بن وقش را برای حفاظت زنان و كودكان در مدینه گذاشت؛ چراکه آنها پیر و مسن بودند.
بعد از آنکه آنان رهسپار جنگ احد گردیدند، آنان به یکدیگر گفتند: از آنجا که اواخر عمرمان فرا رسیده است و شهادت را بر بستر نمودن ترجیح می‌دهیم بنابراین، بهتر است تا شمشیرهای خود را برداریم و به رسول الله  صلی الله علیه و سلم  ملحق شویم؛ چراکه امیدواریم خدا شهادت را نصیبمان گرداند.
آن دو شمشیرهایشان را برداشتند و به میدان معركه رفتند و كسی هم از آمدنشان خبر نداشت. ثابت بن وقش توسط مشركان به شهادت رسید و پدر حذیفه هم از ناحیه مشركان و هم توسط مسلمانان مورد ضربات شمشیر قرار گرفت و به شهادت رسید. حذیفه با مشاهده پدرش فریاد برآورد که دست نگه دارید؛ ولی او قبلاً به شهادت رسیده بود و مسلمانان گفتند: به خدا سوگند! ما او را نشناختیم. حذیفه گفت: خداوند شما را ببخشد و او ارحم‌الراحمین است. رسول خدا صلی الله علیه و سلم   نیز خونبهای او را پرداخت نمود و حذیفه آن را در میان مسلمانان صدقه كرد و این عمل او موجب تقویت جایگاه وی نزد مسلمانان و رسول خدا گردید.[97]
این روایت از طرفی بیانگر ایمان عمیقی است که در دل کسانی جای گرفته بود که حتی از شركت در جهاد معذور بودند، اما با این شرایط، مشتاق شهادت و ملاقات پروردگار بودند و رهسپار میدان نبرد شدند. از طرفی دیگر بیانگر موضعگیری شایسته و مهم و شجاعانه حذیفه است؛ چراكه خونبهای پدرش را در میان مسلمانان تقسیم نمود و برای آنان دعای مغفرت كرد؛ همچنین از جریان فوق، این حكم شرعی استنباط می‌شود كه اگر مسلمانان، فردی را به طور غیرعمد و به گمان اینكه كافر است، به قتل رساندند، پرداخت خونبهای او برعهده بیت‌المال می‌باشد.[98]
س – پذیرش اعمال منوط به اتمام آن است
رویدادهایی که پیش آمد، این اصل مهم را تأیید می‌نماید و اكنون ما به دو رویداد اشاره خواهیم كرد :[99]
الف – أصیرم  رضی الله عنه
اصیرم فردی بود که هرگاه اسلام را بر وی عرضه می‌كردند، از ایمان آوردن خودداری می‌نمود. ابوهریره  رضی الله عنه  می‌گوید: تلاش قوم و قبیله‌ اصیرم در جهت اسلام آوردن وی بی‌نتیجه ماند تا اینکه جنگ احد فرا رسید.
أصیرم آمد و گفت: سعد بن معاذ كجاست؟ گفتند: در دامنه احد مشغول نبرد است. همچنین از برادرزاده‌ها خویشاوندان خود پرسید؟ گفتند : آنها نیز در جنگ احد شرکت نموده‌اند.
اصیرم وقتی با چنین رویدادی مواجه گردید، تصمیم گرفت تا ایمان بیاورد بنابراین، شمشیر و سرنیزه‌اش را برداشت و لباس جنگی پوشید و سوار بر اسب شد و وارد معركه گردید. مسلمانان خطاب به او گفتند: صحنة مبارزه را ترک کن، امّا در جواب گفت: من مسلمان شده‌ام.
سرانجام بر اثر ضربات دشمن، به شهادت رسید. مسلمانان با مشاهده او را شناختند و از او كه رمقهایی بیش نداشت، پرسیدند: آیا برای دفاع از قوم خود، در جنگ شرکت نموده‌ای یا برای دفاع از اسلام؟ گفت: به خدا و پیامبرش ایمان آورده‌ام و برای جهاد به اینجا آمده‌ام و افزود كه دارایی من از آن محمد صلی الله علیه و سلم است.
رسول خدا صلی الله علیه و سلم بعد از اینکه از ماجرای وی آگاهی یافت، فرمود: «او اهل بهشت است و افزود كه عمل اندكی انجام داد و پاداش بزرگی دریافت نمود[100].» او در حالی به شهادت رسید كه حتی یك بار هم نماز نخوانده بود؛ چنانكه ابوهریره می‌گفت: مردی را معرفی نمائید كه هیچ نمازی نخوانده و به بهشت نائل گشته است. اگر كسی نمی‌توانست جواب بدهد، می‌گفت: اصیرم بن عبدالأشهل است.[101]
2- مخیریق (یهودی)
مخیرین با اطلاع از حرکت رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  به سمت احد جهت مبارزه با مشركان به اطرافیان خود گفت: به خدا سوگند! شما می‌دانید كه حمایت از محمد وظیفه شما است. آنها گفتند: امروز شنبه است. مخیریق گفت: هیچ تفاوتی میان ایام هفته نیست بنابراین، شمشیر و تجهیزات جنگی خود را برداشت و گفت: اگر كشته شدم، تمام دارائیم از آن محمد است. سپس جنگید تا اینكه كشته شد. رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  فرمود: «مخیریق خیر یهود»[102] «مخیریق، بهترین فرد یهودیان است.»
در مورد اسلام آوردن مخیریق نظریات مختلفی وجود دارد. ذهبی در تجرید و ابن حجر در الإصابه از واقدی نقل نموده‌اند كه مخیریق مسلمان شد و از دنیا رفت.[103]
سهیلی در كتاب الروض الأنف بر این عقیده است که مخیریق ایمان آورد[104]، اما در مورد روایت فوق باید گفت كه رسول خدا فرمود: «خیر یهود» یعنی بهترین فرزند یهود؛ چون یهودیان منسوب به یهود ابن یعقوب هستند.
دكتر عبدالله شقاری در كتاب الیهود فی السنه المطهره این مسئله را بررسی نموده و به این نتیجه رسیده است كه مخیریق ایمان آورد و ایمانش او را وادار نمود تا در كنار مسلمانان قرار گیرد و اموالش را در راه خدا صدقه نماید؛ زیرا از یهودیان با توجه به حرص و آزی كه دارند، بعید به نظر می‌رسد که این گونه جان خود را در خطر بیندازند و اموال خود را نیز صدقه نمایند.[105]
ك - انما الأعمال بالنیات
در جنگ احد فردی به نام قزمان كه شجاعت بی‌نظیری داشت، در صف مسلمانان بود. وقتی مسلمانان از رشادت وی در حضور رسول خدا صلی الله علیه و سلم سخن گفتند، آن حضرت صلی الله علیه و سلم  فرمود: او دوزخی است. قزمان از آغاز شروع جنگ احد از شرکت در این جنگ عقب مانده بود، امّا هنگامی که توسط زنان بنی‌ظفر مورد طعنه قرار گرفت، سرانجام خود را به مسلمانان رسانید و نخستین كسی بود كه از مسلمانان مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفت. او چون شتری غران بر صف دشمن حمله‌ور شد و هفت الی نه نفر را به هلاكت رساند و خودش نیز زخمی شد. قتاده بن نعمان و بعضی از مسلمانان با مشاهدة وی به او گفتند: شهادتت مبارك باد؛ چراکه امروز امتحان سختی پشت سرگذاشتی. گفت: به چه چیز مرا مژده می‌دهید؟ به خدا سوگند! من صرفاً به خاطر قوم خود جنگیدم و اگر به خاطر آنها نبود، در جنگ شركت نمی كردم. آنان این مطلب را به رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  انعكاس دادند. فرمود: انه من أهل النار، ان الله تعالی یؤید هذا الدین بالرجل الفاجر[106]. او دوزخی است، همانا خدا این دین را توسط انسانی فاجر كمك می‌نماید.
از روایت فوق این موضوع استنباط می‌گردد که جهاد در راستای دفاع از قومیت یا به خاطر شهرت و بدون اخلاص از نظر خداوند هیچ ارزشی ندارد و این روایت بیانگر جایگاه و نقش نیت در تمامی اعمال، به ویژه جهاداست.
 
معجزات پیامبر در جنگ احد
1- بهبودی چشم قتاده  رضی الله عنه
چشم قتاده  رضی الله عنه  مورد اصابت قرارگرفت و از حدقه درآمد. رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  با دست مبارك خود چشم وی را سرجایش برگردانید و چنان بهبود یافت كه از چشم دیگر هم بهتر و تیزبین‌تر شد تا آنجا كه چشم دیگرش گاهی به درد می‌آمد، اما آن چشمش هرگز به درد نیامد.
روزی فرزندش نزد عمربن عبدالعزیز رفت، عمر از وی سئوال نمود: شما كی هستید؟ او در جواب گفت:
أنا ابن الذی سالت علی الخد عینه


 
فردت بكف المصطفی احسن الرد


فعادت كما كانت لاول امرها


 
فیا حسنها عیناً و یا حسن ما خد


«من فرزند كسی هستم كه چشمش بر گونه‌اش افتاده است، سپس با دست مصطفی به بهترین وجه به حالت اولش برگردانیده شد و چه چشم زیبائی شد.»
عمربن عبدالعزیز در جواب او سخنی دارای این مضمون گفت:
گیرم كه پدر تو بود فاضل               از فضل پدر، تو را چه حاصل
سپس وی را اكرام نمود و به او جایزه‌ای داد.[107]
2- هلاك‌شدن أبی بن خلف
ابی بن خلف در مكه هرگاه با رسول خدا صلی الله علیه و سلم روبرو می‌شد، می‌گفت: من اسبی دارم كه هر روز آن را پرورش می‌دهم و روزی تو را در حالیكه سوار برآن هستم خواهم كشت. رسول خدا فرمود: ان شاء الله من تو را خواهم كشت.
در جنگ احد وقتی كه رسول خدا در دره‌ای از دره‌های احد با یارانش نشسته بود، ابی خود را به وی رساند و گفت: تا تو را نكشم، رهایت نخواهم كرد. همراهان پیامبر گفتند : اجازه بدهید ما كارش را تمام كنیم؟ رسول خدا فرمود: بگذارید بیاید. وقتی كه نزدیك شد، پیامبر از حارث بن صمه سرنیزه‌ای گرفت. اطرافیان ابی به سرعت پراكنده شدند. رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  سرنیزه را برگردن او فرود آورد كه بر اثر آن از اسب افتاد و در خاك غلطید.
ابی بن خلف با این زخم سطحی نزد یاران خود برگشت و گفت: محمد، مرا كشت. آنها گفتند: تو دچار وحشت‌شده‌ای؛ زخمت چندان عمیق نیست.
ابی بن خلف به قومش گفت: محمد در مكه به من هشدار داده است كه تو را می‌كشم. به خدا سوگند! اگر آب دهانش را هم به سوی من بیندازد، من كشته می‌شوم. آنها هنوز به مكه نرسیده بودند كه در موضع «سرف»[108] ابی بن خلف به هلاكت رسید.[109]
ماجرای فوق بیانگر نمونة بارزی از شجاعت رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  است؛ زیرا در حالی كه ابی بن خلف از سر تا نوك پا مسلح و زره‌پوش بود، رسول خدا صلی الله علیه و سلم توانستند از شکاف كوچكی بین گردن و پیراهن زرهی‌اش سرنیزه را بگذرانند و گردنش را مورد هدف قرار دهند و این نشانة قدرت و دقت هدفگیری رسول خدا است. از طرفی نیز این ماجرا بیانگر معجزة رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  است كه در مكه از مرگ ابی توسط خود خبر داده بود.
نكتة دیگر اینكه مشركان نیز بر صداقت رسول خدا باور داشتند و بر اینكه آنچه پیامبر بگوید، تحقق خواهد یافت نیز اذعان داشتند، اما با این وصف به علت لجاجت و پیروی از خواهشات نفس حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند.[110]
حسان بن ثابت رضی الله عنه   این حادثه را در نظم خویش این گونه بیان كرده است:
لقد ورث الضلالة عن ابیه


 
ابی یوم بارزه الرسول


أتیت الیه تحمل رم عظم


 
و توعده وأنت به جهول[111]


«او گمراهی را از پدرش به ارث برده است وقتی كه با پیامبر مبارزه نمود. به سوی او با پاره‌ای استخوان می‌آیی و در حالی كه جایگاه او را نمی‌شناسی تهدیدش می‌كنی.»
 
 
رویدادهای بعد از جنگ احد
 
گفتگوی ابوسفیان با پیامبر و یارانش
براء  رضی الله عنه  می‌گوید: ابوسفیان از بالای تپه‌ای به سوی مسلمانان نگاه كرد و گفت: آیا محمد زنده است؟
پیامبر فرمود: جواب او را ندهید. دوباره پرسید: آیا ابن ابی قحافه زنده است؟ پیامبر فرمود: جوابش را ندهید. دوباره سئوال نمود: آیا ابن خطاب زنده است؟ بعد از آن خودش گفت: معلوم می‌شود همه كشته شده‌اند؛ چراکه اگر زنده می‌بودند، پاسخ می‌دادند.
عمر رضی الله عنه  که تاب و تحمل او تمام شده بود، فرمود: دروغ می‌گویی ای دشمن خدا! خداوند اینها را جهت رسوایی تو زنده نگه داشته است.
ابوسفیان گفت: زنده باد « هبُلْ»
پیامبر از یاران و اصحابش خواست تا در جوابش بگویند: الله أعلی و أجل «خدا از همه بالاتر و بزرگ‌تر است.»
ابوسفیان گفت: لنا العزّی و لاعزّی لكم «بت عزا از آن ماست و شما از آن محروم هستید.»
پیامبر فرمود جوابش را بدهید! اصحاب گفتند: چه بگوئیم؟
فرمود بگویید: الله مولانا ولا مولی لكم «خدا مولای ما است و شما مولا ندارید.»
ابوسفیان گفت: امروز انتقام کشته‌شدگان بدر را از شما خواهیم گرفت؛ چراکه نتیجه جنگ یا پیروزی و یا شكست است. و افزود كه كشته‌شدگان شما به دستور من مثله نگردیده‌اند، اما ناراحت هم نیستم.[112]
در روایتی دیگر نیز آمده است كه عمر گفت: «كشته‌شدگان ما و شما هرگز برابر نیستند، جایگاه كشته‌‌شدگان ما بهشت و جایگاه كشته‌شدگان شما دوزخ می‌باشد.»[113]
از سئوالات ابوسفیان در مورد پیامبر، ابوبكر و عمر چنین برمی‌آید كه مشركان به خوبی به نقش این افراد در پایداری اسلام و استوار بودن اساس و نظام دولت اسلام اطلاع داشتند و ظاهراً معتقد بودند با مرگ این افراد اسلام سیر نزولی خود را طی خواهد نمود.
علل سكوت پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  در مقابل سخنان ابوسفیان نیز این بود که وی را غافلگیر نمایند به این صورت كه ابتداء به وی جواب ندادند و خواستند وی به اوج غرور و تكبر خود برسد و سپس ناگهان وی را از حقیقت ماجرا با شجاعت تمام مطلع ساختند.
ابن قیم در مورد این ماجرا می‌گوید: رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  زمانی به اصحاب و یارانش دستور داد تا درصدد مقابله با ابوسفیان برآیند که ابوسفیان نسبت به خدایان باطل خویش به اوج غرور و افتخار رسید؛ چراکه با این عمل، عظمت توحید و عزت مسلمانان نمایان گردد و ثابت شود كه خداوند متعال مغلوب نمی‌شود و سپاه خداوند نیز همواره پیروز خواهند بود.
سؤال مهم در عملکرد پیامبر با ابوسفیان این است که چرا هنگامی كه ابوسفیان از زنده بودن پیامبر و ابوبكر و عمر سئوال نمود، رسول خدا اجازة مقابله اصحاب را با او صادر ننمود؟ علت این امور را می‌توان این‌گونه بیان نمود كه خشم و غضب مسلمانان هنوز فروكش نكرده بود و زخمهایشان تازه بود، امّا هنگامی كه ابوسفیان از حد تجاوز نمود و خطاب به سپاهیانش گفت: مسلمانان را به شکستی عظیم دچار نموده‌اید، عمر رضی الله عنه  نتوانست خود را كنترل نماید و گفت: دروغ می‌گویی ای دشمن خدا!
واکنش عمر  رضی الله عنه  علاوه بر اینکه بیانگر شجاعت ایشان در آن شرایط سخت بود، برای مشركان نیز آزاردهنده بود و حكایت از آن داشت كه سپاه مسلمانان، ضعیف و سست نشده است و خداوند متعال نیز دشمنان را توسط مؤمنان خوار و زبون می‌گرداند.
مهم آنكه زنده بودن این سه نفر، بعد از اینكه ابوسفیان و قوم او تصور نابودی آنها را داشتند، در تضعیف روحیه دشمن اثراتی عمیق‌تر از آن گذاشت كه در ابتدا به سؤالات او پاسخ داده می‌شد.
ابوسفیان تمام تلاش خویش را در جهت تضعیف‌نمودن سپاه اسلام به کار بست و خبر نابودی پیامبر و یارانش را به سپاه خویش اعلام می‌نمود و رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  نیز صبر می‌كرد تا اینكه عمر رضی الله عنه  در برابر ابوسفیان قد علم نمود و پاسخش را داد.
سكوت پاسخ ندادن در مرحله اولیه و پاسخ دادن در مرحلة دوم بهترین گزینه‌ای بود که عمر رضی الله عنه  در برابر ابوسفیان اتخاذ نموده بود؛ چراکه پاسخ ندادن به ابوسفیان در ابتدا نوعی تحقیر و اهانت به وی بود، اما هنگامی كه تصور نمود پیامبر و نیروهای اصلی سپاه اسلام كشته شده‌اند، بسیار مغرور و متكبر گردید كه در آن شرایط، جواب‌دادنش بزرگ‌ترین اهانت و تحقیر به وی محسوب می‌گردید. بنابراین، پاسخ دادن عمر مخالف با دستور رسول خدا نبود. آخرالامر اینكه گزینه‌ای بهتر از سكوت نخست و پاسخ‌دادن در مرحله بعدی وجود نداشت.[114]
 
بازدید رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  از وضعیت شهدا
بعد از اینكه ابوسفیان و سپاهش میدان جنگ را ترک نمودند، رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  به بررسی یارانش پرداخت. بعد از اینکه تعدادی از آنان از جمله: حمزه، مصعب، حنظله، سعد بن ربیع و دیگران را مشاهده نمود، فرمود: من بر اینها گواه هستم. كسی در راه خدا زخمی نمی‌شود، مگر اینكه روز قیامت چنان حشر می‌شود كه زخمش رنگ خون و بوی آن ، بوی مشك دارد؛ بس هر كدام بیشتر قرآن حفظ دارد، ابتدا او را در قبر بگذارید.[115]
جابربن عبدالله می‌گوید: «پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  هر دو نفر از شهدای احد را با هم در یك چادر می‌گذاشت؛ سپس سئوال می‌نمود: كدام یك بیشتر قرآن حفظ كرده است؟ اگر به یكی اشاره می‌شد، آن را در لحد مقدم می‌نمود و می‌فرمود: من روز قیامت بر اینها گواه هستم و دستور داد تا با خونشان دفن شوند و علاوه بر آن نه بر آنها نماز خواند و نه آنان را غسل داد.»[116]
پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  دستور داد تا شهدای احد در مکانهایی که به شهادت رسیده‌اند، دفن شوند و كسانی كه نیز به مدینه انتقال داده شده بودند، برگردانیده شوند.[117]
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  وقتی حمزه بن عبدالمطلب را با وضعیت مثله نمودن، مشاهده نمود، چنان گریست كه نزدیك بود از حال برود و فرمود: «اگر صفیه غمگین نمی‌شد و این عمل من برای آیندگان سنت قرار نمی‌گرفت، جسد حمزه را رها می‌نمودم تا پرندگان و درندگان از آن استفاده نمایند و چنانچه خداوند مرا بر قریش مسلط بگرداند، 30 نفر از آنان را مثله خواهم نمود.»
مسلمانان نیز با مشاهدة غم و اندوه پیامبر به خاطر از دست‌دادن عمویش گفتند: اگر برقریش دست یابیم، چنان آنها را مثله خواهیم كرد كه هرگز عرب نظیر آن را مشاهده نكرده باشند.[118]
آن گاه خداوند این آیه را نازل كرد:
{وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیرٌ لِلصَّابِرِینَ (١٢٦) }(نحل، 126)
«اگر انتقام گرفتید، چنان انتقام بگیرید كه با شما معامله شده است و اگر صبر نمایید، برای صابران بهتر است.»
در این غزوه نیز مشركان به اعمال وحشیانه‌ای اقدام نمودند و شكم بسیاری از شهدا را پاره و بینیها، گوشها و آلات تناسلی آنان را قطع كرده بودند[119]. با این وجود رسول خدا و یارانش صبر نمودند و تعالیم قرآنی را پذیرفتند و رسول خدا ضمن اینكه صبر و گذشت نمود،‌ كفارة سوگند خود را ادا نمود و از مثله‌كردن نهی كرد.
ابن اسحاق با استناد به روایت سمره بن جندب از وی چنین نقل می‌نماید: «رسول خدا صلی الله علیه و سلم  در تمامی اوقات، ما را به صدقه‌دادن توصیه و از مثله‌نمودن نهی می‌نمود.»[120]
 
دعای پیامبر در غزوة احد
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  نماز ظهر را به جهت خون زیادی كه از بدنش بیرون آمده بود، نشسته خواند و یارانش نیز نشسته به وی اقتدا نمودند. بعد از ادای نماز، رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  جهت دعا و حمد و ثنا به دلیل مصیبتی كه به آن دچار گردیده بودند، به درگاه خداوند متعال روی آورد و به یارانش گفت: «صفهایتان را راست بگیرید تا ثناء خدا را به جای آورم.» آنان پشت سر رسول خدا صف بستند و پیامبر دعاهای ذیل را كه بیانگر عمق ایمانش می باشد، به درگاه خداوند عرضه داشت :[121]
«اللهم لك الحمد كله، اللهم لا قابض لما بسطت، و لا باسط لما قبضت، و لا هادی لما أضللت، و لا مضل لمن هدیت، و لما معطی لا منعت، و لا مانع لما أعطیت، و لا مقرب لما باعدت، و لا مبعد لما قربت، اللهم ابسط علینا من بركاتك و رحمتك و فضلك و رز قك، اللهم إنی أسألك النعیم المقیم الذی لا یحول و لا یزول، اللهم انی أسألك النعیم یوم الغلبة و الأمن یوم الخوف، اللهم عائذ بك من شر ما أعطیتنا و شر ما منعت. اللهم حبب إلینا الإیمان وزینه فی قلوبنا و كرِّه إلینا الكفر و الفسوق و العصیان و اجعلنا من الراشدین. اللهم توفنا مسلمین و أحینا مسلمین و ألحقنا بالصالحین غیر خزایا و لا نادمین و لا مفتونین، اللهم قاتل الكفرة الذین یكذبون رسلك، و یصدون عن سبیلك، و اجعل علیهم رجزك و عذابك، اللهم قاتل الكفرة الذین اوتو الكتاب إله الخلق[122].» رسول خدا بعد از آن به مدینه برگشت[123]. عملكرد پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  بیانگر امر مهمی بود كه ایشان درصدد آن بود که آن را به امتش تعلیم دهد تا آنها نصرت و توفیق را از خداوند بخواهند و بدانند كه دعا در شرایط پیروزی و شكست امری ضروری و حتمی است و دعا علاوه برآنكه مغز عبادت است از مهم‌ترین ابزار جهت دفع نابسامانیها و دست‌یافتن به مقاصد عالی است و دعا، وسیله‌ای است که انسان را با خالقش مرتبط می‌گرداند و در نتیجه بر چنین فردی آرامش، سكون و ثبات نازل شده و خداوند وی را از قوت روحی فوق‌العاده زیادی بهره‌مند می‌گرداند و این فرد قله‌های معنویت را می‌پیماید.
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  در پایان جنگ با ابهت تمام، مسلمانان را در صفوف منظمی قرار داد تا با خدای خود راز و نیاز نماید. این موضعگیری مهمی است كه حكایت از ایمان عمیق دارد و از عبودیت كامل در برابر رب العالمین پرده برمی‌دارد. یقیناً این امر از مهم‌ترین صحنه‌های عبودیت است كه مقام عابد و معبود در آن تجلی پیدا می‌نماید.[124]
 
بررسی وضعیت و جهت گیری دشمن
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  بعد ازاینكه مشرکان، صحنه جنگ را ترك كردند،‌ علی  رضی الله عنه  را جهت بررسی وضعیت دشمن به تعقیبشان فرستاد و فرمود: دشمن را تعقیب كن که درصدد انجام چه امری هستند و چه هدفی را دنبال می‌نمایند. اگر اسبها را مهار كرده و بر شتران سوار شده‌اند، بیانگر این است که آنان قصد مكه را دارند و اگر بر اسبها سوار شده‌اند و شتران را می‌رانند، ارادة مدینه را دارند و به خدا سوگند اگر ارادة حمله به مدینه را داشته باشند در برابرشان خواهم ایستاد.
علی می‌گوید: من به تعقیب آنان پرداختم و دیدم که اسبها را مهار كرده و شتران را سوار شده‌اند و به سوی مكه حركت نموده‌اند[125]. علی رضی الله عنه   برگشت و این خبر را به پیامبر صلی الله علیه و سلم  رساند.
ماجرای فوق بیانگر نكات و درسهای آموزنده‌ای است: نخست آگاهی پیامبر و مراقبت دقیقش نسبت به تحركات دشمن و قدرت فوق‌العاده‌اش در سنجش امور و از همه مهم‌تر قدرت عالی معنوی وی كه اگر ارادة مدینه را داشته باشند،‌ به مبارزة آنها خواهد پرداخت. نكتة دیگری که در این ماجرا نهفته است، اعتماد پیامبر به علی رضی الله عنه   و همین طور شجاعت علی است كه در این شرایط حساس اگر دشمن به وجود وی پی می‌برد، قطعاً در كشتنش درنگ نمی‌كردند.[126]
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  بعد از پایان جنگ، همچنان در میدان جنگ باقی ماند و به بررسی وضعیت زخمیان و شهدا پرداخت و دستور دفن شهدا را صادر نمود. به ثنا و ستایش پروردگارش پرداخت و علی را جهت بررسی وضعیت دشمن به تعقیب آنها فرستاد. تمام این امور بدان جهت انجام گرفت تا رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  از این طریق، پیروزی‌ای كه در این غزوه مسلمانان به آن نائل شده بودند، حفظ نماید و این یكی از سنن الهی در جنگ است. خداوند متعال عوامل پیروزی و شكست را بیان نموده است که هركس، عوامل پیروزی را مورد استفاده قرار دهد و صادقانه بر خدا توكل نماید، خدا او را پیروز می‌گرداند. و خداوند می‌فرماید:
{ سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلا (٢٣) }(فتح، 23)
«این سنت خدا است كه قبلاً ‌هم گذشته و (درآینده) شما سنت خدا را غیرقابل تغییر خواهید دید.»
 
غزوه حمراء الأسد
در بعضی روایات آمده است كه رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  همچنان به تعقیب اخبار مشركان بعد از اینكه به مكه رسیدند، پرداخت و از این سخن ابوسفیان كه سپاهیانش را سرزنش كرده بود که چرا كار محمد و یارانش را یكسره نكرده‌اید، اطلاع یافت.
ابن عباس رضی الله عنه   می‌گوید: زمانی كه ابوسفیان با یارانش در بازگشت از احد به «روحاء»[127] رسیدند، ابوسفیان گفت: نه محمد را كشتید و نه زنانشان را اسیر كردید.
این سخن ابوسفیان به رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  رسید و این بیانگر آن است كه آن حضرت بعد از جنگ همچنان پیگیر احوال دشمن بود.[128]
پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  با اطلاع از اینکه قریش قصد بازگشت به مدینه را دارند، با افرادی كه در جنگ احد شركت كرده بودند، به تعقیب دشمن پرداخت و تا حمراء‌الأسد آنان را تعقیب نمود.
ابن اسحاق می‌گوید: غزوة احد، روز شنبه نیمه‌های شوال به وقوع پیوست و روز بعد، رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  اعلان نمودند كه ارادة تعقیب دشمن را دارد و صرفاً كسانی می‌توانند شركت كنند كه در جنگ احد حضور داشته‌اند. جابر بن عبدالله‌ که در جنگ احد شرکت نکرده بود، امّا با اجازة پیامبر توانست شركت كند. اقدام پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  در جهت حرکت به این غزوه، به خاطر تهدید دشمن و اینکه بدانند كه مسلمانان ضعیف نگردیده‌اند[129]. یاران پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  نیز به ندای جهاد لبیک گفتند و حتی مجروحان نیز آماده شدند.
فردی از بنی عبدالأشهل می‌گوید: من و برادرم در غزوه احد شركت نمودیم و هر دو زخمی شده بودیم. وقتی كه منادی رسول خدا، تعقیب دشمن را اعلام نمود، ما به یكدیگر گفتیم چگونه امكان دارد از شركت در ركاب رسول خدا محروم شویم. به خدا سوگند! ما حیوانی جهت سوارشدن نداشتیم و هر دو به شدت زخمی بودیم، اما برای جنگ خارج شدیم و من زخمم نسبت به برادرم سبك‌تر بود. هرگاه او توان راه‌رفتن را نداشت، من او را به دوش می‌گرفتم و بدین صورت همگام با دیگر مسلمانان پیش رفتیم.[130]
رسول خدا،‌ راه حمراءالأسد را در پیش گرفت ودر آنجا سه شبانه روز اقامت گزید و دشمن را به مبارزه طلبید، اما آنها جرأت نكردند تا با مسلمانان روبرو شوند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  دستور داد تا برای کثرت نشان‌دادن مسلمانان در نقاط مختلف آتش روشن كنند؛ چنانكه در پانصد نقطه آتش روشن نمودند.[131]
معبد بن ابی معبد خزاعی نزد رسول خدا آمد و اسلام آورد. پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  به وی دستور داد تا خود را به ابوسفیان برساند و او را تهدید نماید. معبد در روحاء به ابوسفیان رسید و ابوسفیان، از اسلام آوردنش خبر نداشت. ابوسفیان از وی سئوال نمود: چه خبرداری؟ معبد گفت: محمد و یارانش در این صددند تا علیه شما قیام نمایند و در سپاهی بی‌نظیر حركت نموده‌اند و كسانی كه در جنگ احد شركت نكرده بودند، نیز به آنها پیوسته‌اند. ابوسفیان گفت: باید چه اقدامی انجام دهیم؟ معبد گفت: به نظر من تا پیشقراولان سپاه اسلام از پشت این تپه به شما حمله نكرده‌اند، این جا را ترک نمایید.[132]
ابوسفیان گفت: ما تصمیم قطعی گرفته‌ایم تا كار آنها را یكسره كنیم. معبد گفت: من تو را از این عمل بازمی‌دارم و به خدا سوگند! دیدن سپاه، مرا به سرودن این ابیات واداشت:
کادت تهد من الاصوات راحلتی


 
اذ سالت الارض بالجرد الابابیل


تردی بأسدکرام لاتنابله


 
عنداللقاء ولا میل معازیل


فظلت عدوا اظن الارض مائلة


 
لما سمو برئیس غیر مخذول


فقلت: ویل ابن حرب من لقائکم


 
اذا تغطمطت البطعاء بالجیل


الی نذیرٌ لاهل البسل ضاحیة


 
لکل ذی أُرَبةٍ منهم و معقول


من جیش احمد وخش قنابله


 
ولیس یوصف ما انذرت بالقیل[133]


«از آن همه انسان و سروصداهایشان نزدیك بود، مركب من بانگ برآورد...
سیل عظیم شیرمردانی بود كه هنگام رویارویی، بی‌اسلحه و ترسو نیستند و از بذل هیچ چیزی دریغ نمی‌ورزند...
زمین هم به فرمان آنها است؛ چون فرماندهی شکست‌ناپذیر دارند... با خود گفتم وای به حال کسانی که قصد جنگ علیه او را دارند...
من هر آن كسی را كه ذره‌ای عقل و شعور دارد، از سپاه محمد، بیم می دهم. سپاهی كه با زبان نمی توان حقیقت آن را بیان داشت.»
این اشعار باعث شد تا ابوسفیان و همراهانش منصرف شوند؛ البته ابوسفیان خواست با راه انداختن جنگی روانی، این شكست و فرار خود را مخفی بدارد، به همین منظور نامه‌ای با كاروان عبدالقیس كه به قصد تجارت عازم مدینه بود، به رسول خدا فرستاد و در آن نامه متذكر شد كه ابوسفیان و سپاهش تصمیم قطعی دارند تا به منظور ریشه‌كن كردن مسلمانان به مدینه حمله نمایند. ابوسفیان به كاروان مزبور وعده داد هرگاه در بازار عكاظ به مكه باز گشتند، به آنها كشمش بدهد.
كاروان فوق در حمراءالأسد با رسول خدا و مسلمانان ملاقات نمود و پیام ابوسفیان را به ‌آنها رساند. پیامبر و یارانش در جواب گفتند: «حسبنا الله و نعم الوكیل»[134]
مسلمانان همچنان در اردوگاه خود باقی ماندند، امّا قریش، از معرکه گریختند.
مسلمانان بعد از اینکه مشرکان از معرکه گریختند، با روحیه‌ای قوی كه طعم شكست و نتیجه سستی را زدوده بودند، با عزت و غرور تمام وارد مدینه شدند و پیروزی مشركان را به شكست تبدیل نمودند و شادمانی منافقان و یهود مدینه را خنثی كردند. قرآن نیز به این جنگ سرد، اشاره نموده و قسمتهایی از آن را ذكر كرده است[135]؛ چنانكه می‌فرماید:
{ الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ (١٧٢)الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِیلُ (١٧٣)فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ (١٧٤)إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّیطَانُ یخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (١٧٥) } (آل عمران، 172 – 175)
«كسانی كه به دعوت خدا و رسول بعد از اینكه زخمی شده بودند، لبیك گفتند، برای محسنین و پرهیزكاران آنها پاداش بزرگ است. كسانی كه مردم به آنها گفتند: دشمنانتان برای شما صف‌آرایی نموده‌اند، از آنها بترسید. بعد از این خبر، ایمان آنها افزوده شد و گفتند: خداوند برای ما كافی است و او بهترین كارساز است. آنها با فضل و نعمت الهی برگشتند، بدون اینكه دچار شكستی بشوند. رضایت الهی را دنبال كردند و خداوند دارای فضل بزرگ است. این شیطان است كه از دوستانش می‌ترساند؛ از آنها نترسید، از من بترسید اگر ایمان دارید.»
قبل از بازگشت پیامبر به مدینه، شاعری به نام ابوعزه جمحی به اسارت مسلمانان درآمد. او قبلاً‌ در جنگ بدر اسیر شده بود و پیامبر وی را مشروط بر اینكه علیه مسلمانان شمشیر نكشد، آزاد نمود، اما او بار دوم در احد نیز در برابر مسلمانان ایستاد و دستگیر شد. این بار هم از رسول خدا خواست تا وی را ببخشد. پیامبر فرمود: به خدا سوگند هرگز دوباره به تو فرصت داده نخواهد شد تا در مكه با غرور بگویی: محمد را دو بار فریب دادم؛ مؤمن از یك سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود.
این عمل رسول خدا صلی الله علیه و سلم   نوعی سیاست شرعی بود؛ زیرا این شاعر از مفسدان فی الارض و داعیان فتنه بود كه آزادی وی می‌شد تا بار دیگر علیه مسلمانان اقدام نماید و غیر از ابوعزه كسی دیگر از مشركان به اسارت مسلمانان درنیامد.[136]
براساس آیات قرآنی در جنگ احد هفتاد تن از مسلمانان به شهادت رسیدند؛ چنانکه می فرماید:
{ أَوَلَمَّا أَصَابَتْكُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ (١٦٥) } (آل عمران، 165)
«آیا هنگامی كه به مصیبتی دچار شده‌اید و حالا كه پیروزی مضاعفی کسب نموده‌اید، می‌گویید این شكست از كجاست ؟ بگو: از جانب خود شما است و خداوند بر هر چیز قادر است.»
شأن نزول آیة فوق جهت تسلی مسلمانان به خاطر شهادت عزیزانشان در احد می‌باشد.
ابن عطیه می‌گوید: در جنگ احد هفتاد تن از مسلمانان توسط مشرکان به شهادت رسیده بودند همان‌گونه که مسلمانان در جنگ بدر هفتاد تن از مشركان را كشته و هفتاد تن را نیز اسیر كرده بودند[137]. تعداد كشته‌شدگان مشركان در روز احد نیز بیست و دو تن بود.[138]
اهدافی كه رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  در تعقیب مشركان به سوی حمراءالأسد دنبال می‌نمود، عبارت بودند از:
1- كسانی كه در احد شركت داشتند، احساس شكست ننمایند.
2- خاطرنشان ساختن این موضوع به دشمن كه مسلمانان در هر حال به ندای خدا و پیامبر پاسخ مثبت خواهند داد.
3- جرأت‌دادن به صحابه در مبارزه با دشمن.
4- یادآوری این موضوع به دشمن که شکست در جنگ احد، آزمایش و حكمت الهی بوده است وگرنه آنها قوی بودند و این شكستها بر روحیه قوی آنان تأثیری نخواهد گذاشت.[139]
حركت رسول خدا صلی الله علیه و سلم   به سوی حمراءالأسد، بیانگر اهمیت استفاده از جنگ روانی است تا ازاین طریق بتوانند بر روحیه دشمن، ضربه‌ای وارد نمود؛ به همین دلیل سپاه اسلام سه شبانه‌روز در حمراءالأسد اقامت گزید و به دستور رسول خدا در نقاط مختلف، آتش روشن نمودند تا دشمن تصور كند كه تعداد مسلمانان چندین برابر شده است؛ چنانكه آنها چنین تصور نمودند و از معرکه گریختند.[140]
ابن سعد می‌گوید: «پیامبر به اتفاق یارانش به حمراءالأسد رسید. مسلمانان در آن شب در پانصد نقطة مختلف آتش روشن كردند. خبر لشكركشی مسلمانان در همه جا پیچید و از این طریق دشمنانشان شكست خوردند.»[141]
 
مشاركت زنان مسلمان در جنگ احد
جنگ احد، اولین غزوه‌ای بود كه زنان مسلمان در آن شركت نمودند. زنان، نقش مهمی در آب‌دادن مجاهدان و پانسمان زخمیان داشتند. در این جنگ، شجاعت و صداقت ایمان زنان مسلمان بروز نمود. آنها هر چند به قصد آب‌دادن تشنه‌كامان و مداوای زخمیان شركت كرده بودند، اما برخی جهت دفاع از رسول خدا صلی الله علیه و سلم   در برابر ضربات سهمگین دشمن نیز ایستادگی نمودند.
زنانی كه در احد شركت نمودند عبارتند از: ام‌المؤمنین، عایشه، ام‌‌عماره، حمنه بنت جحش الأسدیه، ام‌سلیط، ام‌سلیم و تعدادی از زنان انصار.[142]
ثعلبه بن ابی مالك  رضی الله عنه  می‌گوید: «روزی عمر رضی الله عنه  چادرهایی بین زنان مدینه تقسیم نمود. در پایان، یك چادر خوب باقی ماند. برخی از حاضران گفتند: این چادر را به دختر رسول الله (یعنی ام‌كلثوم كه دختر علی و همسر عمر بود،‌ بده) عمر گفت: ام‌سلیط انصاری كه با پیامبر بیعت نموده است، حق تقدم دارد. او در جنگ، مسئولیت حمل آب برای مجاهدان را برعهده داشت.[143]
الف - آب‌دادن مجاهدان
انس  رضی الله عنه  می‌گوید: روز احد، افراد از اطراف پیامبر پراكنده شدند. در آن روز عایشه بنت ابی بكر و ام‌سلیم را دیدم كه مشكها را آب می‌كردند و به پشت می‌گذاشتند و با سرعت خود را به مجاهدان می‌رساندند و دوباره باز می‌گشتند و این عمل را چندین بار تكرار كردند.[144]
كعب بن مالك می‌گوید: در روز احد، عایشه و ام‌سلیم بنت سلمان را دیدم كه مشكهای آب را به پشت حمل می‌كردند و حمنه بنت جحش به تشنگان آب می‌داد و زخمیان را مداوا می‌نمود. ام‌ایمن نیز به مجروحان آب می داد.[145]
ب - مداوا و رسیدگی به مجروحان
از انس بن مالك روایت است كه رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  در غزوات، ام‌سلیم و تعدادی از زنان انصار را با خود می‌برد و آنها به مداوای مجروحان و آب‌دادن تشنگان می‌پرداختند.[146]
عبدالرزاق از زهری چنین روایت می‌نماید: «زنان، در صحنه‌های جنگ در ركاب رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  حضور داشتند و مجروحان را مداوا می‌نمود و به مجاهدان نیز آب می‌دادند.»[147]
ربیع بنت معوذ می‌گوید: ما همراه رسول خدا در جنگ شركت داشتیم و مجاهدان را آب می‌دادیم و مجروحان را مداوا می‌نمودیم و شهدا را به مدینه می‌رساندیم و در روایتی می‌گوید: ما در جنگ شركت داشتیم. به مجاهدان آب می‌دادیم و به آنان خدمت می‌نمودیم و زخمیان و كشته‌شدگان را به مدینه می‌رساندیم.[148]
ابی‌حازم می‌گوید: از سهل بن سعد كه از زخم رسول خدا مورد سئوال قرار گرفت، شنیدم كه می‌گفت: به خدا سوگند من دقیقاً كسی را كه زخم رسول خدا را شستشو می‌داد و كسی كه آب می‌ریخت و داروئی را كه ایشان را با آن معالجه كردند، به یاد دارم و افزود كه فاطمه، زخم را می‌شست و علی آب می‌ریخت و چون خون متوقف نمی‌گردید، فاطمه قطعه حصیری برداشت و آن را سوزاند و بر زخم رسول خدا گذاشت تا اینكه خون متوقف گردید.[149]
ج - دفاع از اسلام و پیامبر خدا با شمشیر
در جنگ احد غیر از ام‌عماره، نسیبه مازنی، كسی دیگر از زنان وارد کارزار نگردید. حمزه بن سعید از مادربزرگش كه خود در جنگ احد برای آب‌دادن مجاهدان شركت داشت، چنین نقل می‌كند: از پیامبر شنیدم كه می‌گفت: امروز عملكرد ام‌عماره، از فلانی و فلانی (تعدادی از مردان) بهتر بود. او در آن روز با شدت تمام در حالی كه كمرش را بسته بود، می‌جنگید. او در آن روز سیزده زخم برداشت. من در هنگام وفاتش از كسانی بودم كه در غسل وی شرکت داشتم؛ بدنش سیزده زخم برداشته بود.
مادربزرگ حمزه می‌گوید: من در جنگ احد شاهد ضربة ابن‌قمئه بر شانة ام‌عماره بود و آن عمیق‌ترین زخمش بود كه تا یك سال آن را مداوا می‌نمود.
بعد از اتمام جنگ، پیامبر از مسلمانان خواست تا به سوی حمراءالأسد حركت كنند. ام‌عماره نیز لباسهایش را پوشید، اما شدت زخم و خونریزی او مانع حرکت وی گردید و در آن شب تا صبح به پانسمان زخمهای او مشغول بودیم.
پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  بعد از بازگشت از حمراءالأسد، هنوز به خانه نرسیده بود كه برادر ام‌عماره، عبدالله بن كعب مازنی، را جهت اطلاع از احوالش نزد وی فرستاد[150]. او خبر سلامتی خواهرش را به پیامبر رساند و ایشان خوشحال شدند.[151]
استاد حسین باكری در مورد شركت ام‌عماره در جنگ می‌گوید: در مورد مشاركت زنان با مردان در جنگ احد شرکت ام‌عماره قطعی است، امّا شرکت سایر زنان را نمی‌توان حتمی دانست و مشاركت ام‌عماره نیز اضطراری بود؛ زیرا وی در شرایطی پیامبر را مشاهده نمود كه تمام اطرافیانش پراكنده شده بودند و این شرایط اقتضا می‌نمود كه آن شیرزن، به دفاع از رسول خدا صلی الله علیه و سلم بپردازد.[152]
دكتر اكرم ضیاء عمری دربارة مشاركت زنان در جنگ احد می‌گوید: براساس روایات، استفاده از حضور زنان جهت مداوا و خدمت به مجروحان در شرایط خاص جائز است؛ مشروط بر اینكه احتمال بروز فتنه نباشد و با صیانت و حجاب لازم شركت نمایند و اگر چنانچه از طرف دشمن مورد تعرض قرار گرفتند، جایز است از خویش دفاع نمایند؛ اگرچه جهاد فقط بر مردان فرض است، اما در صورت تهاجم دشمن به دیار مسلمانان، جهاد بر تمامی ساکنان آن دیار فرض می شود.[153]
استاد محمد احمد باشمیل می‌گوید: جنگ احد، اولین جنگ در اسلام بود كه زنان مسلمان در آن شركت داشتند و با مشركان به مبارزه پرداختند؛ البته تنها یك زن در نبرد شركت نمود و به دفاع از پیامبر پرداخت. از طرفی نیز این امر به اثبات است كه زن مزبور به قصد جنگ شركت نكرده بود و مانند مردان مسلح نبود. هدف اصلی وی از شرکت در جنگ، مشاهده وضعیت مسلمانان از نزدیك و در صورت لزوم مساعدت مسلمانان در مداوا و آب‌دادن زخمیان بود و از طرفی نیز این زن از نظر سنی دوران جوانی را گذرانیده بود و شوهر و دو تا از فرزندانش نیز در جنگ شركت داشتند. برخورداربودن ام‌عماره از چنین خصوصیاتی، بر اثر تربیت دینی و اخلاقی‌ای بود كه ام‌عماره از آن برخوردار بود كه به هیچ‌وجه زنان نظامی عصر حاضر كه مهم‌ترین امتیازشان، یکسان بودن آنان با مردان در لباس و پوشش فتنه‌انگیز و فریبنده آنان می‌باشد، نمی‌توان با آن زن صحابی بزرگوار مقایسه نمود؛ همانطور كه نمی‌توان مردان این زمان را در شهامت،‌ استقامت، عفت و مردانگی، با مردان آن زمان مقایسه نمود. تمام مردانی‌ كه در غزوة احد شركت داشتند، گزیدة امت اسلامی، رمز شرافت و شهامت، الگوی مردانگی و استقامت بودند.
بنابراین، نمی‌توان مشاركت یك زن را در غزوة احد از جنبة شرعی اصلی در نظر گرفت و جواز استخدام زن را كه دوشادوش مردان بجنگد، برآن قیاس نمود. بدیهی است كه چنین قیاسی، قیاس مع‌الفارق بوده و قطعاً باطل است.[154]
 
درسهایی از صبر زنان صحابه
الف - صفیه بنت عبدالمطلب
زمانی كه برادرش، حمزه، در غزوه احد به شهادت رسید، صفیه برای آخرین دیدار جسد برادرش در كنار آن ایستاد. این در حالی بود كه مشركان، گوشها، بینی وی را قطع كرده و شكمش را پاره كرده بودند. رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  به فرزند صفیه، زبیر بن عوام، گفت: خودت را به صفیه برسان و نگذار چشمش به جسد مثله‌شدة برادرش بیفتد!
زبیر خطاب به مادرش گفت: مادر! رسول خدا از شما خواسته است تا برگردی! صفیه گفت: برای چه؟ من از مثله‌شدن برادرم مطلع هستم و از آنجا که این امر برای رضایت خداوند انجام گرفته است بنابراین، صبر خواهم كرد و آن را برای آخرتم ذخیره محسوب می‌كنم. زبیر نزد رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  آمد و موضوع را برایش تعریف كرد. آن حضرت فرمود: مادرت را به حال خود بگذار! صفیه كنار جسد برادر خود ایستاد و برایش دعای مغفرت كرد.[155]
 
 
 
ب - حمنه بنت جحش
پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  بعد از اینکه از دفن یارانش فارغ شد، به اتفاق مسلمانان، به سوی مدینه بازگشت و در مسیر راه، حمنه بنت جحش با رسول خدا روبرو شد. پیامبر به وی فرمود: مصیبتت را به خدا بگذار! حمنه گفت: منظورت چه كسی است؟
پیامبر فرمود: دایی‌ات حمزه بن عبدالمطلب كشته شد.
حمنه گفت: «انالله و اناالیه راجعون» خداوند وی را بیامرزد و شهادت مباركش باد.
دوباره پیامبر فرمود: مصیبتت را به خدا بگذار! حمنه گفت: منظورت چه كسی است؟ پیامبر فرمود: همسرت، مصعب بن عمیر، كشته شد. حمنه گفت: وای برمن! و بی‌تابی نمود.
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  خطاب به صحابه فرمود: شوهر از جایگاه خاصی نزد همسر برخوردار است؛ چون وی از خبر شهادت دایی و برادرش زیاد غمگین نشد، اما از خبر شهادت شوهرش بی‌تابی نمود.
پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  از حمنه پرسید: چرا این قدر بی‌تابی نمودی؟ گفت: وقتی یتیمی فرزندانش را تصور نمودم، وحشت وجودم را فرا گرفت. رسول خدا صلی الله علیه و سلم   برای وی و فرزندانش دعای خیر نمود و از خدا خواست تا عوض خوبی برایشان عنایت نماید.[156]
حمنه بعد از مدتی با طلحه بن عبیدالله ازدواج نمود و صاحب دو فرزند به نام محمد و عمران گردید[157]. محمد بن طلحه از همه بیشتر به فرزندان مادرش رسیدگی می‌نمود.[158]
ج - المرأه الدیناریه
سعد بن ابی‌وقاص می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و سلم   با زنی از بنی‌دینار كه شوهر برادر و پدرش را در جنگ احد از دست داده بود، روبرو شد. وقتی خبر شهادت آنها را به وی دادند، گفت: رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  در چه حالی است؟ گفتند: ای ام‌فلان! الحمدلله رسول خدا حالش خوب است. گفت: پیامبر را به من نشان دهید تا ببینم. بعد از اینكه چشمش به رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  افتاد، گفت: كل مصیبه بعدك جلل «هر مصیبتی بعد از سلامتی تو آسان است.»[159]
آری ایمان، وقتی در دل جای گیرد، این گونه نتیجه می‌دهد.
د – ام‌سعد بن معاذ، كبشه بنت عبید خزرجی
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  بر اسبش سوار بود و سعد بن معاذ لگام اسبش را دردست داشت. مادر سعد بن معاذ دوان‌دوان به سوی پیامبر آمد.سعد گفت: مادرم می‌آید. پیامبر فرمود: خوش آمده است.
مادر سعد نزدیك آمد و با دقت رسول خدا صلی الله علیه و سلم   را نگاه كرد و گفت: با وجود سلامتی و عافیت شما مصیبتها آسان است.
پیامبر شهادت فرزندش عمرو بن معاذ را به وی تسلیت گفت و فرمود: خانواده‌هایشان را بشارت بده كه همه شهدا به اتفاق هم در بهشت هستند و در حق بازماندگانشان شفاعت می‌كنند. تعداد آنها هفت نفر بود.
مادر سعد گفت: ای رسول خدا! برای بازماندگان آنان دعا كن!
پیامبر فرمود: بارالها، غم را از دلشان بزدای، مصیبتشان را جبران نما و پاداش خوبی به بازماندگان آنان عنایت فرما.[160]
 
 
درسها، پندها و نتایج جنگ احد
 
قرآن كریم به توصیف کامل غزوة احد پرداخته است و تصویری را كه قرآن از غزوة احد ارائه می‌دهد، به مراتب زنده‌تر و روشن‌تر از آنچه در روایات آمده است، می‌باشد؛ چراکه شیوة آیات قرآنی هم اطمینان‌بخش، بشارت‌دهنده، پندآموز و هم سرزنش‌كننده است و هر دو بخش به گونه‌ای بسیار زیبا و قوی ارائه شده‌اند.
قرآن كریم از خصوصیات درونی سپاه پیامبر سخن می‌گوید و این امتیازی است كه تنها قرآن از آن برخوردار است و كتابهای سیرت دارای چنین خصوصیتی نیستند؛ چراکه قرآن از خصوصیات درونی قلوب مسلمانان سخن گفته است و از نكاتی پرده برداشته است كه مسلمانان خودشان نیز از آن اطلاع ندارند. با تدبر و تفکر در آیات نازل شده در مورد غزوة‌ احد، می‌توان به دقت، ‌عمق و فراگیری قرآن در این موضوع پی می‌برد.
در آیات نازل شده شهید سیدقطب می‌گوید: دقت قرآن در فراگیری موضعگیریها، حركتها، احساسات و فرورفتن به ژرفای نفس و تمایلات نهان آن بی‌نظیر است.
در تصویری كه آهنگ زیبای قرآن نشان می‌دهد، چنان شادابی و تازگی به چشم می‌خورد كه با احساسات درونی به گونه‌ای عمیق و ناگستنی همسو و هماهنگ است و احساسات بیننده هیچ گاه توان اینكه در برابر توصیف و بیان قرآن جامد باشد، ‌ندارد؛ چراکه توصیف قرآن، توصیفی است زنده، با نشاط، مؤثر، و دارای پیام.[161]
شیوة رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  در تربیت امت، اقامة دولت و تمكین دین خدا انعكاسی از مفاهیم قرآن كریم درباره زندگی دنیا است؛ مفاهیمی كه سراسر وجود، احساسات و افكار پیامبر را در برگرفته است؛ به همین دلیل رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  در جبران شكست پیش‌آمده در احد، بر نهج قرآن كریم حركت می‌نماید. که به برخی از نكات مهم در شیوة قرآن اشاره می‌نمائیم:
 
یادآوری سنتهای الهی به مؤمنان و دعوتشان به مقامات والای ایمان
خداوند می فرماید:
{ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُروا كَیفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِینَ (١٣٧)هَذَا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ (١٣٨)وَلا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الأعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (١٣٩) }  (آل عمران، 137-139)
«قبل از شما روند سنتهای الهی گذشته است. در زمین مسافرت نمائید و بنگیرید، عاقبت تكذیب‌كنندگان چگونه بوده است. این بیانی است برای مردمان و هدایت و پندی است برای پرهیزگاران؛ پس سست نشوید و غمگین نباشید. شما بالا دست هستید، اگر ایمان داشته باشید.»
آیات فوق بیانگر این است كه خداوند در مصیبت غزوه احد، مسلمانان را در مسیر آماج وسوسه‌های شیطان رها نكرده است؛ بلكه آنها را با چنین آیاتی روح‌بخش به آنچه مایه قوت و ثباتشان هست، رهنمون كرده است و با توجیهات و ارشادات خویش از درد و رنجشان كاسته است.[162]
قرطبی می‌گوید: آیات فوق موجب تسلی خاطر مؤمنان را فراهم آورد.[163]
در آیات گذشته دعوت به تأمل و اندیشیدن در سرگذشت امتهای گذشته و كسانی كه دعوت خدا و رسول را تكذیب نموده بودند، مورد تأكید قرار گرفته و هلاكت و نابودی آنها به سبب كفر، ظلم و فسقشان تصریح شده است.
تعبیر قرآن در آیات فوق با لفظ «كیف»‌ كه حكایت از استفهام دارد، آمده است و منظور به تصویركشیدن وضعیت اقوام موردنظر است كه برای مؤمنان حامل درس و پندهایی است؛ زیرا آنها اقوامی بودند كه خداوند به آنها در زمین قدرت و نعمت فراوان ارزانی داشته بود،‌ اما آنان به دلیل ناسپاسی و به سبب سركشی و غرورشان به عذاب الهی گرفتار شدند.[164]
 
تسلّی مؤمنان و بیان حكمت الهی در غزوه احد
خداوند متعال می‌فرماید:
{ إِنْ یمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْكَ الأیامُ نُدَاوِلُهَا بَینَ النَّاسِ وَلِیعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لا یحِبُّ الظَّالِمِینَ (١٤٠)وَلِیمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیمْحَقَ الْكَافِرِینَ (١٤١)أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَیعْلَمَ الصَّابِرِینَ (١٤٢)وَلَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (١٤٣) } (آل عمران، 140-143)
«اگر به شما جراحتی رسیده است، به آنها نیز جراحتی مانند آن رسیده است. این روزها را در بین مردم به صورت دست بدست می‌گذرانیم تا خداوند مؤمنان را جدا سازد و خداوند برخی از شما را به عنوان قربانی و شهید انتخاب می‌نماید و خداوند، ستمكاران را دوست ندارد. تا خدا مؤمنین را خالص و كافران را نابود گرداند.»
آیا گمان می‌كنید به جنت می‌روید، بدون اینكه خداوند تشخیص ندهد كسانی را كه جهاد می‌كنند و تشخیص ندهد صابران را. قبل از روبرو شدن با مرگ آن را شما آرزو می‌نمودید، الآن با آن مواجه شدید و به سوی آن نظاره‌گر هستید.» قرآن از مؤمنان خواسته است كه قتل و جرح نباید در وجودشان اثر منفی گذارد و مانع جهادشان علیه دشمن گردد؛ زیرا اگر مؤمنان در جنگ بدر با شكستی مواجه شده‌اند، دشمنانشان در بدر نیز به چنین شكستی دچار گردیدند. آنان با عقاید باطل و عاقبت نافرجامشان در جنگ با شما سست نشدند بنابراین، شما كه از حق و حسن عاقبت برخوردارید، نباید دچار ضعف و سستی شوید.[165]
زمخشری می‌گوید: اگر مشرکان در جنگ احد برخی از افراد مسلمانان را به شهادت رسانده‌اند، ‌شما نیز در جنگ بدر تعدادی از آنها را كشته‌اید. آنها از شكستی كه در بدر خوردند، ضعیف نشدند؛ پس سزاوار است که به شما احساس ضعف و سستی دست ندهد.[166]
عبدالله بن عباس می‌گوید: جنگ احد نقطة مقابل جنگ بدر بود؛ چراکه در احد مسلمانان به شهادت رسیدند و در بدر رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  بر مشركان غالب گردید.[167]
در آیة } إِنْ یمْسَسْكُمْ قَرْحٌ{  جواب شرط محذوف است و تقدیر عبارت چنین است كه اگر دچار زخم و شكست شده‌اید، صبر نمایید و برای مبارزه جدید تصمیم قطعی بگیرید؛ زیرا دشمنانتان قبل از این با چنین شكستی دچار گردیدند.
آیه {وَتِلْكَ الأیامُ نُدَاوِلُهَا بَینَ النَّاسِ } بیانگر سنت جاری الهی در جهان برای تسلیت مؤمنان در غزوة احد است.[168]
قرطبی در تفسیر آیه {وَلِیعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا} می‌گوید: منظور این است كه تبادل شكست به خاطر شناخت مؤمن از منافق تحقق یافته است.[169]
ابن كثیر در تفسیر آیة {وَیتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ } می‌گوید: یعنی در راه خدا كشته می‌شوند و به خاطر رضای او جانشان را فدا می‌سازند.[170]
خداوند متعال آیة كریمه فوق را با جمله {وَاللَّهُ لا یحِبُّ الظَّالِمِینَ }پایان داد و بعد از آن به دو حكمت دیگر كه در غزوه احد اتفاق افتاد اشاره كرد و فرمود:
{وَلِیمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیمْحَقَ الْكَافِرِینَ} تمحیص به معنای تصفیه و یا به معنای امتحان و آزمون است و یمحق از محق به معنای از بین‌بردن و نابودكردن است.
طبری در مورد معنای آیه فوق چنین می‌گوید: تا خداوند كسانی را كه با خدا صادقانه عهد بستند، بیازماید و آنها را در راه از بین‌بردن مشركان مورد آزمایش قرار دهد و مؤمنان مخلص و واقعی، از منافقان جدا شوند.[171]
ابن‌كثیر در مورد آیه { وَلِیمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا } می‌گوید: یعنی اگر دارای گناه هستند، گناهانشان را مغفرت نماید و اگر دارای گناه نیستند، درجاتشان را به میزان مصیبتی كه با آن دچار شده‌اند، بیفزاید.
آیة {وَیمْحَقَ الْكَافِرِینَ} یعنی كافران بعد از دستیابی به پیروزی، دچار سركشی و غرور می‌شوند و این امر موجب هلاكت، ‌نابودی و فنای آنها می‌شود[172]. یعنی یکی از دلایل شکست مؤمنان در جنگ احد این بود که خداوند، مؤمنان را از گناهان پاك و تصفیه نماید و آنها را از منافقان جدا گرداند و از طرفی دیگر كفار را نیز به سبب غرور و تكبر آنان نابود گرداند.
خداوند حکمت شکست مؤمنان در جنگ احد را چنین بیان نموده است.
1- اظهار علم خداوند برای مؤمنان.
2- نائل گردانیدن برخی از مؤمنان به نعمت شهادت كه صاحبش را به والاترین درجات می‌رساند.
3- پاك‌گردانیدن مؤمنان و جدا نمودن آنان از منافقان.
4- نابودی و ریشه‌كن كردن تدریجی كفار.[173]
در ادامه آیات فوق، خداوند می‌فرماید:
{أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَیعْلَمَ الصَّابِرِینَ (١٤٢)} (آل عمران، 142)
«ای كسانی كه در جنگ احد شكست خورده‌اید؛ آیا چنین می‌پندارید كه وارد بهشت شوید. چنانچه كسانی وارد شدند كه كشته شدند و بر زخمها صبر كردند. بدون اینكه شما راه آنها را انتخاب نمائید و بدون اینكه مانند آنها صبر كنید. خیر. چنین چیزی ممكن نیست تا اینكه خداوند مجاهدان شما و صبر پیشه‌كنندگان را شناسائی نكند.»
ابن‌كثیر در تفسیر این آیه می‌گوید: دخول بهشت برای شما فراهم نخواهد شد مگر اینكه مورد آزمایش قرار گیرید و خداوند مجاهدان و صابران در برابر دشمن را ببیند.[174]
در ادامه خداوند می‌فرماید:
{وَلَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (١٤٣)}(آل عمران، 143)
ابن كثیر در ترجمه این آیه می‌گوید: ای مؤمنان! قبل از این، آرزوی رویارویی با دشمن را داشتید و در اشتیاق چنین روزی بودید و دوست داشتید در برابرشان از خود صبر و شكیبایی نشان دهید؛ اكنون آن روز فرارسیده است و شما به مقصدتان رسیده‌اید؛ پس در برابر دشمن ایستادگی نمایید و بجنگید.[175]
 
كیفیت جبران اشتباهات
شیوة خطاب آیاتی كه در جنگ بدر نازل شد، با اسلوب خطاب آیات نازل شده در احد کاملاً متمایز بود؛ چراکه اسلوب آیات نازل شده در احد، اسلوبی نرم و ملایم بود بنابراین، شیوه قرآن در محاسبة فرد پیروز و كامیاب شدیدتر از محاسبة شكست خوردگان است؛ چنانكه در مورد جنگ بدر می‌فرماید:
{ مَا كَانَ لِنَبِی أَنْ یكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یثْخِنَ فِی الأرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَاللَّهُ یرِیدُ الآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ (٦٧)لَوْلا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِیمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (٦٨)} (انفال، 67-68)
«برای هیچ پیامبری جایز نیست كه دارای اسیرانی باشد و از این طریق (آزاد كردن اسیران و قبول‌نمودن فدیه) در سرزمین، قتل و خونریزی راه اندازد. آیا كالای دنیا را می‌خواهید و خداوند آخرت را اراده دارد؟ خداوند غالب و حكیم است. چنانچه دستوری از جانب خداوند از قبل به شما می‌رسید، حتماً در برابر آنچه به شما رسیده است، عذابی بزرگ بر شما نازل می‌شد.»
در مورد احد می‌فرماید:
{وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الأمْرِ وَعَصَیتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ الدُّنْیا وَمِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِیبْتَلِیكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ (١٥٢)} (آل عمران، 152)
«آن گاه كه آنها را داشتید به اذن خداوند از پا در می‌آوردید، خداوند به وعدة خویش وفا نمود تا اینكه سست شدید و در امر (مقاومت و رها كردن سنگرها) با هم اختلاف نمودید و نافرمانی كردید. بعد از اینكه خداوند به شما نشان داد آنچه را كه دوست داشتید، بعضی از شما ارادة دنیا را داشت و برخی از شما ارادة آخرت را؛ سپس شما را از آنان (پیروزی بر دشمن) بازداشت تا شما را بیازماید. خداوند از (كوتاهی) شما صرف‌نظرنمود و خداوند بر مؤمنان دارای فضل و مرحمت است.»
در این شیوة قرآنی، حكمتی عملی و تربیتی نهفته است كه برای اهل تربیت و ارشاد از اهمیت خاصی برخوردار است.[176]
 
بیان نمونه‌هایی از مجاهدان امتهای گذشته
خداوند متعال می‌فرماید:
{وَكَأَینْ مِنْ نَبِی قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ كَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ یحِبُّ الصَّابِرِینَ (١٤٦)وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِینَ (١٤٧)فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْیا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ وَاللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (١٤٨)} (آل عمران، 146-148)
«چه بسا پیامبرانی كه همراه آنان مردان خدایی فراوان مبارزه می‌كردند. پس در برابر آنچه به آنها در راه خدا رسید، نه سست و نه ضعیف شدند و خداوند صابران را دوست دارد.
تنها سخنشان این بود: خداوندا، گناهان ما را ببخش و از تندرویهایمان صرف‌نظر فرما، كامهایمان را استوار گردان و ما را برقوم كافر پیروز گردان. خداوند پاداش دنیا و پاداش نیكوی آخرت را از آن آنان گردانید، خداوند نیكوكاران را دوست دارد.»
ابن‌كثیر می‌گوید: خداوند در این آیات و آیات گذشته به سرزنش کسانی می‌پردازد كه در جنگ احد شكست خوردند و با شنیدن خبر كشته‌شدن پیامبر، میدان جنگ را رها كردند.[177]
خداوند نیز به بیان نمونه‌هایی از مجاهدان امتهای گذشته می‌پردازد كه تعدادشان زیاد بود و در راه خدا در ركاب پیامبرشان حركت می‌كردند و در برابر مصیبتها و شكستها سست نمی‌شدند و از ادامة جهاد دست نمی‌كشیدند و با صبر و استقامت به مبارزه ادامه می‌دادند بنابراین، شرح حال این آیات به آن دسته از مسلمانان می‌پردازد كه از شایعة قتل پیامبر دچار ضعف و سستی شدند و خداوند متعال به شرح حال ربانیین گذشته و آنچه آنها در چنین شرایطی اظهار می‌نمودند، می‌پردازد تا مسلمانان آنان را الگو قرار دهد؛ چنانکه می‌فرماید:
{وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِینَ (١٤٧)}  (آل عمران، 147)
مجاهدان با وجود اینکه افرادی ربانی بودند، امّا علل اصلی شکست را به خود نسبت دادند و این در حقیقت نوعی تحقیر نفس و اعتراف به تقصیر است و آنان استغفار از گناهان را برطلب ثبات و اقدام در برابر دشمن مقدم كردند و از آنجا که خواسته‌هایشان از خداوند متعال، كاملاً از روی طهارت، پاكی و خضوع بود بنابراین، نصرت و امداد الهی به سراغشان آمد:{فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْیا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ وَاللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ } و با این عملكردشان، ثواب هر دو جهان را کسب نمودند؛ یعنی، پیروزی و غنیمت در دنیا و پاداش نیك در آخرت.
بدین جهت آنها بهترین الگو برای مسلمانان مجاهد قرار گرفتند و خداوند متعال ثواب آخرت را با صفت «حسن» ذكر نمود كه اشاره به فضل و ارجحیت و تقدم ثواب آخرت بر پاداش دنیا دارد.[178]
 
مخالفت با دستور پیامبر موجب شكست لشكر اسلام گردید
اثبات این موضوع در مخالفت تیراندازان با دستور رسول خدا و ارتكاب آن اشتباه نافرجام كه منجر به تغییر تمام معیارها و وقوع خسارتهای عمیق گردید، مشخص می‌گردد.
اهمیت اطاعت از امیر و فرمانده در جنگ احد بعد از كنار كشیدن عبدالله بن ابی و دیگر منافقان که تأثیری بر صفوف مسلمانان نگذاشت، آشکار می‌گردد اما اشتباهی كه تیراندازان در پی مخالفت دستور رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  كه هر كدام برای انجام مأموریت خاصی در نظر گرفته شده بود، مرتكب شدند، موجب گردید تا خداوند متعال دشمن را برآنان مسلط گرداند و به سبب نافرمانی از دستورات فرمانده خسارتهایی به آنان وارد شد كه فراگیر بود و دعوت اسلامی در نخستین مرحله از حیات خویش دچار شكست گردید.
 
برخی از رویدادهایی که در جنگ احد اتفاق افتاد
مسلمانان با اطاعت از دستورات رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  و عمل نمودن به توجیهات فرمانده خود، عبدالله بن جبیر، به پیروزی رسیدند و مخالفت از دستورات پیامبر و رها نمودن کوه جهت جمع‌آوری غنایم موجب شکست آنان را فراهم آورد.[179]
چنانكه خداوند می‌فرماید:
{إِذْ تُصْعِدُونَ وَلا تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یدْعُوكُمْ فِی أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَیلا تَحْزَنُوا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلا مَا أَصَابَكُمْ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (١٥٣) } (آل عمران، 153)
«آن گاه كه پراكنده می‌شدید و می‌گریختید و بر كسی توجه نمی‌كردید و پیامبر از پشت سر، شما را صدا می‌زد؛ پس در برابر غم، خدا نیز شما را دچار غم نمودید. این بدان خاطر بود كه دیگر برای آنچه از دست داده‌اید و برآنچه به شما رسیده است، غمگین نشوید و خداوند از آنچه انجام می‌دهید، آگاه است.»
شیخ محمد بن عثیمین می‌گوید: نتیجة اطاعت نکردن و سرپیچی از دستور رسول خدا صلی الله علیه و سلم  بود كه برخی از صحابه در حالی كه در راه اعتلاء كلمه‌الله مبارزه می نمودند با پیروزی اولیه مسلمانان تصور نمودند که دشمن شكست خورده است و جایگاهی را كه پیامبر به آنها دستور داده بود كه آن را رها نكنند، ترك نمودند و دشمن نیز از پشت سر بر آنها یورش آورد و آن آزمون سخت به وقوع پیوست. خداوند متعال در مورد این موضوع می‌فرماید:
{ وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الأمْرِ وَعَصَیتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ الدُّنْیا وَمِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِیبْتَلِیكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ (١٥٢) } (آل عمران، 152)
معصیت مزبور كه موجب گردید پیروزی قریب‌الوقوع به شکست تبدیل شود، صرفاً یك معصیت بود آن هم در حیات رسول خدا  صلی الله علیه و سلم . بدیهی است كه معاصی، نتایج وخیمی به دنبال خواهند داشت؟.
بنابراین، می‌توان گفت: یكی از نتایج كثرت معاصی، تسلط ظالمین بر یكدیگر است و به میزان ظلمی كه انسانها برخود روا می‌دارند، خداوند متعال اسباب عزت و پیروزی را از آنها سلب می‌نماید.[180]
اطاعت از ولی امر و فرمانده بعد از اطاعت خدا و رسول است؛ خداوند می‌فرماید:
{یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا (٥٩) } (نساء، 59)
«از خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت نمائید. اگر در موردی اختلاف نمودید، آن را به سوی خدا و رسول برگردانید، اگر به خدا و روز آخرت ایمان دارید، این برای شما بهتر و خوش فرجام‌تر است.»
علما بر این عقیده‌اند که: «آیة فوق در مورد عموم مردم، اعم از نظامیان و غیره نازل شده است و آنان را موظف ساخته است تا از اولیاء امور در همه مسائل و به ویژه امور نظامی پیروی كنند.»[181]
اطاعت از ولی امر، یكی از واجبات دینی است كه ائمه دین آن را در باب عقاید ایمانی ذکر نموده‌اند.[182]
اطاعت از ولی امر در تربیت امت و تأسیس دولت اسلامی از جایگاه خاصی برخوردار است كه ذیلاً به برخی از این نكات اشاره می‌نمائیم:
1-    اطاعت از دستورات الهی:
{ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا (٥٩)} (نساء، 59)
«ای مؤمنان! از خدا و رسول او اطاعت نمائید و از صاحبان امر خود حرف‌شنوی داشته باشید. هرگاه در چیزی دچار اختلاف شدید، آن را به خدا و پیامبرش برگردانید. اگر به خدا و روز واپسین ایمان دارید، این بهتر و خوب‌ترین مرجع است.»
2- اطاعت از ولی امر، وسیله است نه هدف. وسیله جهت تنفیذ شریعت الهی در زمین و اثبات حق و اقامه امر به معروف و نهی از منكر جهت اثبات برتری این امت و اعتلاء كلمة توحید و اختصاص‌یافتن عبادت به خداوند.
3- ایجاد وحدت بین مسلمانان؛ زیرا اختلاف، سبب از هم‌پاشیدگی اوضاع دینی و دنیوی مسلمانان می‌شود.[183]
4- وجود ولی امر یکی از دلایلی است که مسلمانان در اظهار دین و اطاعت از پروردگار به موفقیت بهتری دسترسی پیدا نمایند.
5- سعادت دنیا در این اصل نهفته است.
براساس مسائل ذکرشده اهل سنت معتقد است كه شورش علیه پیشوایان و والیان امر، هرچند مرتكب ظلم شوند، امری ناجایز است و علیه آنها دعای بد نمی‌كنیم و از اطاعت آنها دست نمی‌كشیم. اطاعت آنها را اطاعت خدا و فرض می‌دانیم؛ البته تا زمانی كه به معصیت دستور ندهند و برای صلاح و عاقبت آنها دعا می‌كنیم.
 
خطرهای ترجیح دنیا بر آخرت
آیات و احادیث متعددی از ظاهر فریبنده دنیا و اثرات سوء آن بر انسان، سخن به میان آورده و از حرص و آزمندی برحذر داشته است؛ چنانكه خداوند می‌فرماید:
{ زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (١٤)}
(آل عمران، 14)
«حب شهوات از قبیل زن، فرزند، گنجینه‌های طلا و نقره، اسبهای علامت‌گذاری شده، چهارپایان و كشاورزی برای مردمان آراسته گردانیده شده است. این است كالای زندگی دنیا و نزد خدا بهترین جای بازگشت است.»
پیامبر خدا نیز در احادیث متعددی، امت را و خصوصاً داعیان را از گرفتار شدن در دام دنیا به خاطر اثرات سوئی كه دارد، برحذر داشته است.
ابوسعید خدری از رسول خدا صلی الله علیه و سلم   روایت می‌كند كه فرمود: «ان الدنیا حلوة خضرة و ان الله مستخلفكم فیها فینظر كیف تعملون، فاتقوا الدنیا، واتقوا النساء، فان اول فتنة بنی اسرائیل كانت فی النساء.»[184]
«همانا دنیا شیرین و سرسبز است و خداوند شما را در دنیا، جای داده است تا بنگرد شما چگونه عمل می‌نمائید. بنابراین، از دنیا و از زنان پرهیز نمائید؛ زیرا اولین فتنه‌ای كه بنی‌اسرائیل به آن دچار شدند، از طریق زنان بود.»
ابن‌عباس می‌گوید: در جنگ احد وقتی كه مشركین شكست خوردند تیراندازان با مشاهده شکست اولیه مشرکان به یكدیگر گفتند: «خودتان را به پیامبر و مردمان برسانید تا در جمع غنایم از شما سبقت نگیرند. برخی گفتند: بدون اجازه پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  مکان خود را رها نخواهیم کرد.»[185]
آن گاه این آیه نازل شد:
{ مِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ الدُّنْیا وَمِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ الآخِرَةَ (١٥٢)}(آل عمران، 152)
«برخی از شما خواهان دنیا و برخی خواهان آخرت هستید.»
طبری می‌گوید: هدف از { مِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ الدُّنْیا } مال غنیمت است.
ابن‌مسعود می‌گوید: من تصور نمی‌كردم كسی از یاران رسول خدا ارادة‌ دنیا را داشته باشد، تا اینكه در روز احد این آیه نازل شد.[186]
حوادثی که در جنگ احد اتفاق افتاد، درس مهمی برای داعیان می‌باشد و بیانگر این است كه بسا اوقات فزون‌طلبی، راهش را به درون دلهای اهل ایمان می‌گشاید، بدون اینكه آنها متوجه باشند؛ در نتیجه دنیا و دارائیهای آن را برآخرت ترجیح می‌دهند و دستورات صریح شریعت را مانند تیراندازان با توجیهاتی خاص نادیده می‌انگارند و دستورات قطعی را به فراموشی می‌سپارند. انسان مؤمن در حالی كه از انگیزه‌های درونی خود به خصوص از دنیاطلبی و ترجیح آن بر خواسته‌های ایمان غافل است،‌ مرتكب چنین اعمالی می‌شود.
بنابراین، داعیان همواره می‌بایست به بررسی خصوصیات درونی خود بپردازند و به دنیا، قبل از اینكه بین آنها و دستورات شرع حائل شود و آنها را با توجیهات بیجا به مخالفت دستورات شرع وادار نماید، گرایشی نداشته باشند.[187]
 
میزان ارتباط با دین
ابن‌كثیر می‌گوید: بعد از شكست مسلمانان در جنگ احد و همچنین شهادت عده‌ای از مسلمانان، شیطان ندائی سرداد كه محمد كشته شده است. ابن قمئه هم خود را به مشركان رساند و گفت: من محمد را كشته‌ام؛ در حالی كه فقط توانسته بود سر رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  را زخمی نماید و بسیاری از مسلمانان نیز تصور نمودند كه رسول خدا به شهادت رسیده است و از آنجا که قرآن، به موضوع کشته‌شدن بسیاری از انبیاء پرداخته است بنابراین، آنها در مورد رسول خدا نیز چنین حادثه‌ای را بعید نمی‌دانستند و بدین صورت دچار ضعف و سستی گردیدند[188]؛ چنانكه قرآن می‌فرماید:
{ وَمَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئًا وَسَیجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرِینَ (١٤٤) } (آل عمران، 144)
«محمد فقط یك پیامبر است كه قبل از او پیامبرانی گذشته‌اند. آیا اگر وی وفات نماید یا كشته شود، شما به عقب برمی‌گردید؟ هر كس به عقب برگردد، به خدا ضرری وارد نمی‌نماید و خداوند شاكرین را پاداش خواهد داد.»
در تفسیر این آیه گفته‌اند: پیامبران برای همیشه در بین اقوامشان باقی نمی‌مانند؛ بلكه هر موجودی باید طعم مرگ را بچشد و وظیفة پیامبران ابلاغ رسالت الهی است که آن را به انجام رسانده‌اند و طبیعی است كه جاوید ماندن پیامبران از مستلزمات رسالت نیست.
خداوند در آیة فوق در رد كسانی كه بر اثر خبر مرگ یا قتل پیامبر دچار ضعف و سستی گردیدند، می‌فرماید:
{ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ }
«آیا اگر او بمیرد یاكشته شود، شما به پشت سر برمی‌گردید و عقب‌نشینی می‌نمائید و از جهاد دست می‌كشید؟»
سپس می‌افزاید:
{ وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئًا وَسَیجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرِینَ }
«هر كس عقب‌نشینی بكند، به خدا ضرری نمی‌رساند و خدا بندگان شاكر را پاداش می‌دهد.»
شاكرین كسانی هستند كه در هر حال ثابت قدم می‌مانند.[189]
علّت اصلی مصیبت واردشده به مسلمانان در جنگ احد، این بود كه آنان این گونه فکر می‌کردند که ایمان و عقیده و دعوت به سوی خدا با بودن رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  نماد اصلی خود را پیدا خواهد نمود و ارتباط بین عقیده یعنی ایمان به خداوند متعال به عنوان یگانه معبود و جاودانگی رسول خدا صلی الله علیه و سلم   برای همیشه در بین آنها بر اثر محبتی كه مغلوب عواطف و احساسات بود، پدید آمده بود. بنابراین ارتباط بین رسالت جاویدان و رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  به عنوان بشری كه روزی مرگ به سراغش می‌آید، موضوعی بود كه سبب شد تا یاران رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  در آن شرایط سخت روز احد دچار وحشت و سردرگمی و حیرت شوند. در حالی كه متابعت از رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  مستلزم وجوب اقتدا به وی در تحمل سختیها و تلاش مستمر جهت نشر رسالت و تبلیغ دعوت و نصرت حق می‌باشد. و از نظر رسالت اسلامی، این شیوة اقتدا موردنظر است و اهمیت دارد و همین امر در ساختار مسیر دعوت و نشر آن در جهان و اعلای كلمه‌الله مهم‌ترین اساس و پایه محسوب می‌شود و پیروی علمی و عملی از سنتهای رسول خدا اساسی‌ترین عامل جهت ثبات و وحدت جامعة اسلامی و به خصوص داعیان الهی می‌باشد.[190]
ابن‌قیم می‌گوید: غزوة ‌احد از نظر روانی زمینه‌ساز رحلت رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  بود كه خداوند یاران آن حضرت را از اینكه بعد از درگذشت وی عقب‌نشینی نمایند، نكوهش نمود؛ چراکه آنها موظفند تا بر دین و توحید پیامبر ثابت‌قدم باشند و در راه آن بمیرند یا كشته شوند؛ زیرا آنها خدای محمد را پرستش می‌كنند و خدای محمد با مردن و كشته‌شدن او، از بین نمی‌رود. بنابراین، وفات رسول خدا صلی الله علیه و سلم   نباید آنها را از دین برگرداند و در هیچ جایی رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  به خلود و جاوید ماندن توصیف نشده است.
 
مرگ، امری حتمی است
مرگ، امری حتمی است كه همه موجودات باید با آن روبرو شوند؛ به همین دلیل خداوند كسانی را كه از فریاد شیطان متأثر شدند و از دینشان برگشتند، توبیخ و سرزنش نمود و فرمود:
{ وَمَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئًا وَسَیجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرِینَ (١٤٤) } (آل عمران، 144)
شاكرین، كسانی هستند كه قدر نعمت را دانستند و تا لحظة مرگ برآن ثابت‌قدم ماندند. آثار و پیامدهای این خطاب، با وفات پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  نمایان گردید؛ چراکه برخی مرتد شدند و از پایداری در راه اسلام خودداری نمودند، امّا شاكرین بر دین خود ثابت‌قدم ماندند و خدا نیز آنان را با پیروزی بر دشمن و اعطای فرجام نیک، نصرت نمود.[191]
قرطبی می‌گوید: این آیه ادامة نكوهش شكست‌خوردگان احد می‌باشد؛ یعنی، آنها حتی با کشته‌شدن پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم ، نباید دچار ضعف و شكست بشوند؛ زیرا دین خدا با مرگ انبیاء پایان نمی‌پذیرد.»[192]
این نظریه، نظریه‌ای مطلوب است؛ چراکه دیدگاه كسانی كه در گذشته این گونه تصور می‌كردند که اسلام با وفات پیامبر به پایان رسیده است و همچنین كسانی كه ظهور اسلام و دعوت اسلامی را به پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  منحصر کرده بودند، دیدگاهی باطل بوده و هست و علاوه بر آن متوجه قدر و عظمت این دین نگردیده‌اند؛ زیرا گسترش دین و پیروزی آن بر سایر ادیان، به اقتضای سنت الهی بوده است و سنت الهی هیچ گاه تغییر نمی‌پذیرد:
{ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (٣٣) } (توبه، 33)
«او ذاتی است كه رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد،‌ تا این دین را بر سایر ادیان پیروز گرداند؛ هر چند مشركان نپسندند.»
پس علت پیروزی و غلبه دین اسلام بر سایر ادیان، حقانیت و هدایت بشری آن می‌باشد.[193]
این خطاب در ابتدای غزوه احد به خاطر فرضیه‌ای متوجه صحابه شد و در زمان وفات رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  عملی گردید. «با وفات پیامبر خدا  صلی الله علیه و سلم  ابوبكر صدیق در حالی که سوار براسب بود، از منزل خود رهسپار مسجدالنبی شد و بدون اینكه با كسی سخنی بگوید، وارد حجره عایشه گردید و سراغ رسول خدا را گرفت و ملحفه را كنار زد و پیشانی آن حضرت را بوسید و گفت: پدر و مادرم فدایت باد، هرگز خداوند تو را دوبار نمی‌میراند. مرگی كه برای تو مقدر بود، همین است كه به آن گرفتار شده‌ای.»[194]
ابن‌عباس می‌گوید: ابوبكر در حالی از حجره بیرون آمد كه عمر مشغول صحبت کردن با مردم بود. ابوبكر گفت: ای عمر! بنشین! عمر نشست. مردم متوجه ابوبكر شدند و عمر را رها كردند. ابوبكر، این آیه را خواند:
{ وَمَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئًا وَسَیجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرِینَ (١٤٤) }(آل عمران، 144)
ابوبکر به مردم گفت: هر كس از شما محمد را می‌پرستید، او اكنون وفات یافته است و هر كس خدا را می‌پرستد، خدا زنده است و نخواهد مرد.
ابن‌عباس می‌گوید: گویا تا آن وقت مردم از نزول این آیه اطلاع نداشتند بنابراین بلافاصله به تلاوت آن پرداختند. همچنین می‌گوید: سعید بن مسیب به من خبر داد كه عمر رضی الله عنه  می‌گفت: به خدا سوگند! بعد از تلاوت ابوبكر چنان وحشت‌زده شدم، كه پاهایم توان تحمل بدنم را نداشت و آن وقت یقین كردم كه رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  وفات نموده است.[195]
 
برخورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم   با تیراندازان خطاكار و منافقان خیانتكار
الف - تیراندازان
پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  تیراندازانی را كه در غزوه احد، در اجتهاد خود دچار اشتباه شدند، از صف مجاهدان بیرون نگردانید و به دلیل ضعف و کمبود تجربه‌ای که داشتند به مذمت آنان نپرداخت؛ بلكه با گذشت، ترحم و بردباری، ضعفشان را پذیرفت و خداوند متعال نیز تمام شركت‌كنندگان در احد را با وجود اینکه برخی از آنها مرتكب اشتباهات عظیمی گردیده بودند كه خسارتهای سخت و عمیقی را در پی داشت،‌ مشمول گذشت خویش گردانید و از اشتباهات و نتایج این اشتباهات صرف‌نظر نمود:
{ وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الأمْرِ وَعَصَیتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ الدُّنْیا وَمِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِیبْتَلِیكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ (١٥٢) } (آل عمران، 152)
«خداوند به وعدة خویش با شما وفا نمود. آن گاه كه آنها را به ارادة خداوند از پا درمی‌آورید تا اینكه سست شدید و در امر (ماندن در سنگرها و نماندن) اختلاف نمودید و نافرمانی نمودید؛ بعد از اینكه خداوند به شما نشان داد آنچه را دوست داشتید، برخی از شما ارادة دنیا داشتید و برخی ارادة آخرت، سپس خداوند شما را از آنها منصرف گردانید تا شما را بیازماید و خداوند شما را بخشید. خداوند برمؤمنان دارای فضل و رحمت است.»
 نكته مهم دیگری كه بعد از عفو الهی در قضیه احد، حائز است، موضعگیری رسول خدا صلی الله علیه و سلم  است كه در دل افراد مزبور آثار عمیقی به جا گذاشت؛ چراکه آنها تصور می‌كردند كسی كه از نتیجه تلخ اشتباهاتشان از همه بیشتر متحمل خسارت گردیده است، رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  است بنابراین، بعد از عفو الهی كه شامل حال آنها شده بود، آنان به گذشت پیامبر نیز احتیاج داشتند. به همین دلیل خداوند متعال از پیامبر خواست كه از آنان گذشت نماید و آنها را در امور مشاركت دهد:
{ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ (١٥٩) } (آل عمران، 159)
«بنابر رحمت الهی است كه شما برای آنها نرم شده‌ای. اگر خشن و سخت دل می‌بودی، از اطرافت پراكنده می‌شدند؛ آنها را ببخش و برایشان طلب مغفرت نما و در امر با آنها مشورت كن. هر وقت اراده نمودی، برخدا توكل كن؛ خداوند متوكلین را دوست دارد.»
 
ب - خیانت ابن‌سلول منافق
هدف عبدالله بن سلول و سپاه همراه وی که تعداد آنان سیصد نفر می‌رسید، ایجاد نوعی اضطراب و بی‌نظمی در سپاه اسلام بود تا از این طریق روحیه مجاهدان تضعیف و دشمن تشویق و تقویت گردد. او با این عمل خویش خواست تا سرنوشت اسلام را تغییر دهد بنابراین، وقتی عبدالله بن حرام كوشید تا وی را از این عمل منصرف گرداند، او و همراهانش نپذیرفتند.[196]
در مورد این گروه، خداوند می فرماید:
{ وَمَا أَصَابَكُمْ یوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِیعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ (١٦٦)وَلِیعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالا لاتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ یوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإیمَانِ یقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ مَا لَیسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یكْتُمُونَ (١٦٧) } (‌آل عمران، 166-167)
«آنچه در روز رویاروئی دو گروه به شما رسید، به اذن خدا است تا خداوند مؤمنان را مشخص گرداند و نیز برای این بود كه منافقان را مشخص گرداند. منافقانی كه چون به آنها گفته شد بیائید در راه خدا بجنگید یا دفاع نمائید، گفتند : اگر ما جنگ می‌دانستیم از شما پیروی می‌كردیم. آنها در آن روز به كفر تا ایمان نزدیك‌تر بودند. به زبان آن چیزی را می‌گویند كه در قلبشان نیست، خداوند داناتر است به آنچه پنهانش می‌دارند.»
با وجود حساس بودن شرایط و نیاز مسلمانان به دلیل کمبود نفرات و كثرت سپاه قریش، پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم ، منافقان مزبور را به حال خود واگذار نمود و به آنها اهمیتی نداد و صرفاً به رسوائیشان در برابر مردم اكتفاء نمود[197] و این شیوه در توبیخ و توهین ابن‌سلول اثر بسزایی داشت. ابن‌سلول بعد از اینکه از بازگشت پیامبر از حمرالاسد اطلاع یافت، اراده نمود تا مردم را براطاعت از پیامبر تشویق نماید:
امام زهری می‌گوید: از آنجا كه عبدالله بن ابی در بین قومش از جایگاه خاصی برخوردار بود، همواره می‌كوشید تا این جایگاه خود را حفظ نماید، بر این اساس، روزهای جمعه وقتی كه رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  به ایراد خطبه می‌پرداخت، در پایان بلند می‌شد و می‌گفت: ای مردم! این پیامبر خدا بین شما است؛ خداوند شما را به وسیله او پیروز، بزرگوار و عزیز گردانیده است. او را یاری كنید و سخنش را بشنوید و از او اطاعت نمایید! امّا با ارتکاب خیانتی که در جنگ احد انجام داد، خواست تا سخنانش را تكرار نماید، اما مسلمانان جامه‌اش را كشیدند و گفتند: ای دشمن خدا! با آنچه در احد مرتكب شدی، شایستگی گفتن چنین سخنانی را نداری؛ سرجایت بنشین!
او در حالی كه صفها را می‌شكافت و از مسجد بیرون می‌شد با خود می‌گفت: گویا مرتکب شری شده‌ام؛ چراکه من خواستم از او حمایت كنم. وقتی چند نفر از انصار با او روبرو گردیدند، گفتند: چه شده است؟ گفت: بلند شدم تا از او حمایت كنم، چند نفر از یارانش لباسهایم را كشیدند و مرا توبیخ كردند، گویا سخنان بدی گفتم.
آنها گفتند: خودت را به پیامبر برسان تا برایت طلب مغفرت نماید.
او گفت: به خدا سوگند! از او طلب مغفرت نمی‌خواهم.[198]
 
احد، كوهی كه او را دوست داریم و او نیز ما را دوست دارد
انس بن مالك صلی الله علیه و سلم   می‌گوید: پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  با مشاهدة كوه احد، فرمود: «هذا جبل یحبنا و نحبه»[199] این كوهی است كه ما را دوست دارد و ما نیز او را دوست داریم. جمله فوق بیانگر احساس دقیق رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  است؛ چراکه وی دستاوردهای مسلمانان را از این كوه، با قابلیتی كه خداوند در این كوه نهفته بود مقایسه نمود و به شفاف‌ترین وجه احساسات خود را در قالب جمله فوق بیان داشت آیا این وجدان زنده و احساس دقیق یكی از نمونه‌های بارز وفاداری نیست؟
به درستی كسی كه به احسان سنگ بی‌جانی اعتراف می‌نماید و از اخلاق والای انسانی جنبه‌ای را به آن نسبت می‌دهد كه جز اهل شعور دارای فضل، كسی دیگر به آن متصف نیست، شایسته است تا كوچك‌ترین احسان هیچ انسانی را نادیده نگیرد؛ چراکه وفایش به جمادات به حدی رسیده است كه دقیق‌ترین و ظریف‌ترین تعابیر را در حقشان به كار می‌گیرد بنابراین، میزان وفایش به انسانی كه اهل وفا باشد، به مراتب بیشتر از این خواهد بود.[200]
حدیث نبوی فوق در برگیرنده معانی فراوانی است كه بخشی از آن را حمیدی و مطالبی را نیز استاد صالح الشامی بیان نموده است:
انسانها بین مصیبت و زمان و مكان وقوع آن به گونه‌ای ارتباط برقرار می‌نمایند و این شیوه بعد از اسلام نیز رواج داشته است. شاید برای اجتناب از همین گمان جاهلی بود كه رسول خدا نسبت به كوه احد كه در دامنه آن لشكر اسلام دچار شكست شد، فرمود: كوهی است كه ما را دوست دارد و ما نیز او را دوست می‌داریم. بر اساس این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و سلم مسلمانان با مشاهدة كوه احد، به جای نفرت و احساس نحوست، با دید عزت و محبت به آن خواهد نگریست تا همه بدانند كه مكان و زمان، مخلوق خداوند هستند و هیچ نقشی در حوادث پدید آمده ندارند؛ چراکه همه امور به دست خداست و شهادت در راه خدا ارزش محسوب می‌گردد نه مصیبت و چگونه كوه احد، عزیز و دوست داشتنی نباشد در حالی كه سیدالشهدا و هفتاد تن از بهترین یاران رسول خدا را در دامنه خود جای داده است.[201]
 
حضور فرشتگان در احد
سعد بن ابی‌وقاص رضی الله عنه   می‌گوید: روز احد دو نفر را مشاهده نمودم كه لباسهای سفید به تن داشتند و از رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  دفاع می‌كردند؛ یكی در طرف راست و دیگری در طرف چپ آن حضرت ایستاده بود و تا آن روز چنین انسانهایی را ندیده بودم. ( آنها جبرئیل و میكائیل بودند.)[202]
از حضور فرشتگان در احد مبنی بر دفاع از رسول خدا صلی الله علیه و سلم   تنها این موضوع به اثبات رسیده است؛ زیرا برای امداد الهی سه شرط وجود دارد كه عبارت‌اند از : 1- صبر 2- تقوا 3- هجوم دشمنان و چون شرایط فوق تحقق نیافت، امداد الهی نیز صورت نگرفت.
خداوند می‌فرماید:
{إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَنْ یكْفِیكُمْ أَنْ یمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِینَ (١٢٤)بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَیأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا یمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِینَ (١٢٥) } (آل عمران، 124-125)
«آن گاه كه تو (پیامبر) به مومنان گفتی: آیا شما را كافی نیست كه پروردگارتان با سه هزار فرشته فرستاده یاریتان كرد؟ آری! اگر بردباری داشته باشید و صبر نمائید و از خداوند بترسید و آنان هم برشما هجوم آورند، خداوند شما را با پنج هزار فرشته نشاندار، یاری خواهد نمود.»
 
اصول شكست و پیروزی در پرتو آیات سوره انفال و آل عمران
سورة انفال از غزوه بدر و سورة آل عمران از جنگ احد جهت تعلیم و آگاهی مفاهیمی همانند قضا و قدر، مرگ و زندگی، شكست و پیروزی، سود و زیان، ایمان و نفاق و غیره به تفصیل سخن گفته است.
یكی از مفاهیمی كه اصحاب و یاران رسول خدا در خلال رویدادهای بدر و احد و سوره‌های انفال و آل عمران فراگرفتند، اصول شكست و پیروزی است كه قرآن به تفصیل به آن پرداخته است كه می‌توان آنها را در نكات ذیل ذكر نمود:
الف: پیروزی و موفقیت در ابتداء و انتها بدست خداست نه بدست كسی دیگر و او به هر كس بخواهد، می‌بخشد و از هر كس بخواهد، سلب می‌نماید و همین طور رزق، أجل و غیره؛ چنانكه می‌فرماید:
{وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلا بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَكِیمٌ (١٠) } (انفال، 10)
«خدا، امداد را تنها برای مژده‌دادن به شما و آرامش پیداكردن دل شما قرار داده است وگرنه پیروزی جز از جانب خدا میسر نیست. همانا خداوند غالب و با حكمت است.»
ب - اگر خدا در تقدیر گروهی پیروزی و موفقیت را نوشته است، هیچ قدرتی در دنیا نمی‌تواند مانع آن شود و همچنین اگر شكست را برای گروهی مقدر نموده است، هیچ قدرتی نمی‌تواند جلوی آن شكست را بگیرد؛ چنانكه می‌فرماید:
{إِنْ ینْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ یخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی ینْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (١٦٠) } (آل عمران، 160)
«اگر خداوند شما را پیروز گرداند، هیچ نیرویی برشما غلبه نمی‌كند و اگر خداوند شما را رها گرداند، چه كسی است كه غیر از خدا شما را نصرت دهد. مؤمنان باید برخداوند توكل نمایند.»
ج - نصرت الهی دارای اصول و ضوابط ثابتی است و انسانها موظفند این اصول و مبانی را شناسایی و در زندگی خویش اجرا نمایند؛ چنانكه خداوند می‌فرماید:
{ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ینْصُرْكُمْ وَیثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ (٧)}(محمد، 7)
«ای مؤمنان، اگر خدا را نصرت نمائید، خداوند نیز شما را نصرت می‌كند و قدمهایتان را ثابت می‌گرداند.»
بدیهی است كه نصرت الهی با پذیرفتن دستورات او و استقامت و جهاد در راه او تحقق می‌یابد.
د - وحدت كلمه و وحدت صفوف، اساس پیروزی است و اختلاف كلمه به منزله شكست و نابودی است:
{ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (٤٦)} (انفال، 46)
«و از خدا و پیامبرش اطاعت نمائید و با یكدیگر نزاع نكنید كه ضعیف می‌شوید و شوكت شما از بین می‌رود و صبر را پیشه سازید كه خدا با صابران است.»
ه‍ - اطاعت و نافرمانی و سرپیچی نکردن از دستورات الهی، در موفقیت و پیروزی نقش بسزائی دارد و نافرمانی و سرپیچی از دستورات الهی موجب شکست و نابودی می‌گردد.
و - محبت دنیا و فزون‌طلبی یکی از راههای سلب امداد و نصرت الهی است:
{ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الأمْرِ وَعَصَیتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ الدُّنْیا وَمِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ (١٥٢)} (آل عمران، 152)
ز – کمبود افراد و تجهیزات نظامی، باعث شكست نمی‌شود؛ چنانكه خداوند می‌فرماید:
{ وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (١٢٣)}(آل عمران، 123)
«خداوند شمارا در بدر پیروز گردانید، در حالی كه شما ناچیز بودید؛ پس از خدا بترسید تا شكر وی را به جای آورید.»
ح - آمادگی روحی و مادی جهت مبارزه با دشمن الزامی است[203]؛ چنانكه خداوند می‌فرماید:
{ وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یوَفَّ إِلَیكُمْ وَأَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (٦٠)} (انفال، 60)
«برای مبارزه با آنان تا آنجا كه می‌توانید از نظر قدرت (مادی و معنوی) و اسبهای ورزیده آماده نمائید تا با این طریق موجب ترس و هراس دشمن خدا و دشمن خویش را و كسانی دیگر را كه شما آنها را نمی‌شناسید و خداوند آنها را می‌شناسد، فراهم آید. آنچه در راه خدا خرج می‌كنید، پاداش كامل آن به شما داده می‌شود و برشما ظلم نمی‌شود.»
ط - استقامت در جنگ و صبر در رویارویی با دشمن، یكی از مهم‌ترین عوامل پیروزی است؛ چنانكه خداوند می‌فرماید:
{ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِیرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (٤٥)} (انفال، 45)
«ای مؤمنان، هرگاه با دسته‌ای روبرو شدید، ثابت قدم باشید و خداوند را به كثرت ذكركنید تا رستگار شوید.»
{ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الأدْبَارَ (١٥)} (انفال، 15)
«ای مؤمنان! هنگامی كه با جمع كافران روبرو شدید، به آنان پشت نكنید.»
ی – مؤثرترین عامل برای دستیابی به ثبات و استقامت در جنگ، ذكر زیاد با توجه قلب به سوی خدا و استمداد از او و توكل برخدا و اعتماد ننمودن بر اسباب وتجهیزات نظامی است.[204]
چنانكه خداوند می‌فرماید:
{ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِیرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (٤٥)} (انفال، 45)
«ای مؤمنان، هرگاه با دسته‌ای روبرو شدید، استقامت نموده و خداوند را به كثرت یاد نمائید؛ شاید رستگار شوید.»
 
فضیلت شهدا و نعمتهای جاویدانی كه از آن برخوردارند
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  می‌فرماید: بعد از به شهادت رسیدن شهدای احد، خداوند ارواح آنها را در چینه‌دانهای پرندگان سبز قرار داد و آنها در نهرها و باغستانهای بهشت به گشت و گذار و خوردن میوه‌ها مشغول هستند. این پرندگان به چراغهای طلایی در زیر عرش پناه می‌برند. آنها هنگامی كه به این خورد و نوش پاك و استراحتگاه زیبا دست می‌یابند می‌گویند: ای كاش! برادرانمان از فرجام نیك ما خبر می‌داشتند و از جهاد و مبارزه دست نمی‌كشیدند.
خداوند می‌فرماید: من این را به اطلاع آنها می‌رسانم. بنابراین، این آیات نازل گردید:[205]
{ وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ (١٦٩)فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ (١٧٠)یسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لا یضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ (١٧١)} (آل عمران، 169-171)
«كسانی را كه در راه خدا كشته شدند، مرده مپندارید. آنها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند. از آنچه خداوند از فضل و نعمتش به آنها داده است، خوشحالند و به كسانی كه پشت سرآنها مانده‌اند و به آنها ملحق نشده‌اند،‌ مژده می‌دهند كه ترس و هراسی برایشان نیست و آنان اندوهگین نخواهند شد.»
واحدی در تفسیر آیات فوق از سعید بن جبیر چنین نقل می‌كند:
حمزه بن عبدالمطلب و مصعب بن عمیر بعد از اینکه در غزوه احد به شهادت رسیدند و به نعمتهای الهی نائل گشتند، گفتند: كاش برادرانمان می‌دانستند و بیشتر در جهاد می‌كوشیدند! خداوند فرمود: من وضعیت شما را به آنها اطلاع می‌دهم؛ سپس این آیات نازل گردید.
امام بخاری از مسروق روایت می‌نماید كه ما از عبدالله بن مسعود در مورد این آیه پرسیدیم و گفت: ما نیز در این مورد از رسول خدا صلی الله علیه و سلم جویا شدیم. آن حضرت فرمود: ارواحشان در چینه‌دان پرندگان سبز رنگ است؛ آنها معلق به چراغهای عرش می‌باشند و در هر جا از بهشت بخواهند، گردش می‌نمایند آنها از خدا چنین خواستند: بارالها! ارواح ما را به اجسادمان برگردان تا باری دیگر در راه تو كشته شویم، اما چون خداوند می‌دانست كه نیازی به بازگرداندن آنها نیست، آنان را به حال خودشان رها نمود.[206]
 
تهاجم تبلیغاتی علیه مشركین
مهم‌ترین رسانه تبلیغاتی عهد نبوی، سرودن اشعار بود. شعرای مشركان بعد از بدر موضعگیری دفاعی داشتند و مرثیه می‌خواندند، اما در احد كوشیدند تا پیروزی خود را بزرگ جلوه دهند و این پیروزی را یکی از افتخارات خویش می‌دانستند. اما در برابر این غرور پوشالی مشركان كه افرادی چون هبیره بن ابی‌وهب، عبدالله بن زبعری ، ضرار بن خطاب و عمرو بن عاص آنرا فرماندهی می‌كرد، از شاعران مسلمان، حسان بن ثابت، كعب بن مالك و عبدالله بن رواحه نیز در رد حملات مشرکان سکوت نکردند.[207]
قصیده‌های حسان بن ثابت چون صاعقه بر مشركان فرود می‌آمد. او از شجاعت مسلمانان كه توانسته بودند، فرماندهان مشركان را به قتل برسانند، سخن می‌گفت و مشركان را كه نتوانستند از پرچم خود دفاع كنند و آن را رها كردند و سرانجام به دست‌زنی افتاد، مورد نكوهش قرار داد و آنها را به بزدلی توصیف نمود.
قصاید اهانت‌آمیز حسان، مشركان را به یاد ذلت و بزدلی‌ای انداخت كه در آغاز معركه به آن دچار شده بودند تا از این طریق به پیروزی‌ای كه نهایتاً به آن دست یافتند، مغرور نشوند.[208]
اشعار حسان در مورد زنی به نام عمره بنت علقمه حارثیه كه پرچم سپاه مشركان را بدست گرفت، از این قرار بود:
إذا عضل سقیت إلینا کانها


 
جدابة شرک معلمات الحواجب


اقمنا لهم طعناً مبیراً منکِّلاً


 
و حزناهم بالضرب من کل جانب


فلولا لواء الحارثیة اصبحوا


 
یباعون فی الاسواق بیع الجلائب


 
«وقتی كه قبیله عضل به سوی ما فرستاده شد، به مثابه بچه آهوانی در دام افتاده و مشخص بودند. برآنها ضربات مهلك و نابودکننده وارد كردیم و با ضربات از هر طرف آنها را نگران ساختیم. و چنانچه پرچم حارثیه نمی‌بود، آنها چون كالاهای فروشی در بازار فروخته می‌شدند.»
غلام حبشی بنی‌طلحه نیز چون پرچم را از حارثیه به قصد جنگ گرفت، تا كشته شد. در این مورد حسان می‌گوید:
فخرتم باللواء و شرُّفخر


 
لواء حین رُدَّ الی صُؤاب


جعلتم فخركم فیه بعبد


 
و ألام من یطأ عَفَر التراب


ظننتم و السفیه له ظنون


 
و ما إن ذاك من امر الصواب[209]


«به پرچم افتخار نمودید و چه افتخار بدی است كه پرچم شما بدست صواب سپرده شد. به پرچمی افتخار نمودید كه آخرالامر به دست غلامی افتاد؛ در حالی كه او پست‌ترین فردی است كه بر خاك، قدم نهاده است.
شما پنداشتید و انسان نادان همواره در پندار بسر می‌برد، اما عاقبت صواب چه شد؟»
كعب بن مالك نیز در رد بعضی از شعرای قریش چنین سروده است:
ابلغ قریشاً و خیر القول اصدقه


 
والصدق عند ذوی الألباب مقبول


أن قد قتلنا بقتلانا سراتكم


 
اهل اللواء ففیما یكثر القیل


ویوم بدر لقیناكم لنا مداد


 
فیه مع النصر میكال و جبریل


ان تقتلونا فدین الحق فطرتنا


 
والقتل فی الحق عندالله تفضیل


و ان تروا امرنا فی رأیكم سفها


 
فرأی من خالف الإسلام تضلیل[210]


«به قریش برسان و بهترین سخن صادق‌ترین آن است؛ چراکه راستی نزد اهل خرد، همواره مقبول است. ما در برابر كشته‌شدگان خویش، سرداران و پرچمداران شما را كشتیم؛ پس چرا سخنان بیهوده‌ای بر زبان می‌آورید؟ ما روز بدر با امداد الهی و پیروزی‌ای كه میكائیل و جبریل در آن نقش داشت، با شما روبرو شدیم. اگر ما را بكشید، دین حق فطرت ماست،‌ كشته شدن در راه حق نزد خداوند فضیلت و برتری است.
اگر شما بنابر تصورتان، دین ما را نابخردی می‌دانید؛ پس دیدگاه كسانی كه با اسلام مخالفند، سراسر گمراهی و تباهی است.»
یكی از شگفت‌انگیزترین قصائدی كه در این جنگ سرد سروده شده است، قصیده ضرار بن خطاب است كه قبل از مسلمان‌شدن به پیروزی رسول خدا و مهاجران در بدر افتخار می‌نمود. بنابراین، چنین می‌سراید:
فان تظفروا فی یوم بدر فانما


 
باحمد امسی جدكم وهو ظاهر


و بالنفر الأخیار هم أولیاؤه


 
یحامون فی اللاواء و الموت حاضر


بعد ابوبكر و حمزه فیهم


 
و بد عن علی وسط من انت ذاكر


و یدعی ابوحفص و عثمان منهم


 
وسعد اذا ما كان فی الحرب حاضر


اولئك لا من نتجت من دیارها


 
بنوالأوس و النجار حین تفاخر[211]


«اگر در بدر پیروز شدید، علتش وجود احمد  صلی الله علیه و سلم  است كه حامی شما بود و او همیشه پیروز است. همین طور پیروزیتان به خاطر وجود بهترین افرادی بود كه دوستان احمد بودند و در شرایط اضطراری و مرگ‌آفرین از پرچم دفاع می‌كردند.
اگر آن را به یاد آوری، ابوبكر و حمزه و همین طور علی نیز در جمعشان بود.
آنها كسانی بودند كه از نسل بنی‌نجار و اوس نبودند كه به آنها افتخار كنند.»
ضرار بن خطاب با توجه به معیارهای جاهلی، پیروزی مسلمانان را نیز بر اثر مسائل طایفه‌ای و قبیله‌ای دانست، اما كعب رضی الله عنه   در جواب او این گونه سرود:
و فینا رسول الله والأوس


 
له معقل منهم عزیز و ناصر


و جمع بنی‌النجار تحت لوائه


 
یمسون فی المأزی و النقع ثائر


در ادامه افزود:
و کان رسول الله قدقال اقبلوا


 
فولوا و قالوا: انما انت ساحر


لأمر اراد الله ان یهلکوا به


 
ولیس لأمر حمه النار زاجر


وبیوم بدر اذ نرد وجوههم


 
جبریل تحت لوائنا و محمد


«رسول خدا میان ما بود و قبیلة بنی‌اوس و فردی قوی و نیرومند چون معقل در كنار او بود. طایفه بنی‌نجار زیر پرچمش بودند و با وجود اینکه گرد و غبار همه جا را فراگرفته بود، آنان به سوی جنگ می‌شتافتند.
پیامبر از همه خواسته بود كه دین اسلام را بپذیرند، امّا مشرکان سرپیچی کردند و گفتند تو ساحری بیش نیستی. خداوند بنابر حكمتی خواست تا آنها هلاك شوند و آنچه را خدا بخواهد كه در آتش بسوزد، چاره‌ای جز آن نیست. روز بدر وقتی كه چهره‌های آنها (مشركان) را برمی‌گرداندیم، پرچمدار ما محمد و جبرئیل بود.»
مؤلف كتاب عقد فرید می‌گوید: این قطعه فخرآمیزترین شعری است كه تا به حال عرب آن را سرود، است.[212]


[1]- غزوة احد دراسة دعویة، محمّد با مرجح، ص 71.
[2]- فتح القدیر، ص 309.
[3]- تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 341.
[4]- غزوه احد دراسه دعویه، ص 710.
[5]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 68.
[6]- همان، ص 79.
[7]- غزوة احد دراسة دعویة، ص 74.
[8]- المغازی، واقدی، ج 1، ص 195 – 196.
[9]- غزوة احد دراسة دعویة، ص 75.
[10]- البدایة و النهایة، ج 4، ص 11 – مغازی، واقدی، ج 1، ص 199.
[11]- غزوه احد، ابی‌فارس، ص 17.
[12]- همان، ص 16.
[13]- الرحیق المختوم، مبارکفوری، ص 250.
[14]- الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 2، ص 812.
[15]- مغازی، واقدی، ج 1، ص 204.
[16]- همان، ج 1، ص 207 – 208.
[17]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ج 2، ص 187.
[18]- السیرة الحلبیة، ج 2، ص 489.
[19]- غزوه احد، ابی‌فارس، ص 22.
[20]- تاریخ الطبری، ج 2، ص 60.
[21]- غزوة احد دراسة دعویه، ص 82.
[22]- البدایة و النهایة، ج 4، ص 14.
[23]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 71.
[24]- غزوه احد، احمد عزالدین، ص 51 – 52.
[25]- القیادة العسکریه، رشید، ص 374.
[26]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 2، ص 380.
[27]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 73.
[28]- المقاصد العامة للشریعه، یوسف حامد العالم، ص 166.
[29]- البدایه و النهایه، ج 4، ص 14.
[30]- مرویات غزوه احد، حسین احمد، ص 71.
[31]- صحیح السیرة النبویة، ص 277.
[32]- صحیح السیرة النبویه، ص 278.
[33]- محمد رسول الله، محمد عرجون، ج 3، ص 561.
[34]- همان، ج 3، ص 571.
[35]- همان، ص 572.
[36]- غزوة احد دراسة دعویه، ص 89.
[37]- مغازی، واقدی، ج 1، ص 221 – 222.
[38]- البخاری فی مغازی، باب غزوه احد، شماره 4043.
[39]- تاریخ طبری، ج 2؛ ص 507.
[40]- امتاع الأسماع، مقرزی، ج 1، ص 120.
[41]- السیره النبویه، ابی شهبه، ج 2، ص 192.
[42]- السیرة الحلبیه، ج 2، ص 497 – 498 – تفسیر طبری، ج 7، ص 218.
[43]- مسلم، کتاب فضائل الصحابه، شماره 2470.
[44]- البدایه و النهایه، ج 4، ص 17.
[45]- همان، ص 18.
[46]- همان.
[47]- نظرة النعیم فی مکارم اخلاق الرسول الکریم، ج 1، ص 303.
[48]- همان.
[49]- همان.
[50]- بخاری، کتاب الجهاد، شماره 3039.
[51]- مسند احمد، ج 1، ص 2857، شماره 2608.
[52]- غزوة احد دراسه دعویه، ص 98.
[53]- فقه السیره، غزالی، ص 294.
[54]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 81.
[55]- غزوة احد دراسه دعویه، ص 100.
[56]- غزوة احد دراسة دعویة، ص 101.
[57]- مجمع الزوائد، هیثمی، ج 6، ص 112.
[58]- نظرة النعیم، ج 1، ص 304.
[59]- البخاری، شماره 3724.
[60]- صحیح السیرة النبویة، ص 296.
[61]- همان، ص 295.
[62]- المسند و الفتح الربانی، ج 22، ص 589.
[63]- البدایه و النهایه، ج 4، ص 35 – 36.
[64]- همان، ج 1، ص 305.
[65]- همان، ص 306.
[66]- بخاری، مغازی، شماره 4072.
[67]- صحیح السیرة النبویه، ص 283.
[68]- همان، ص 284.
[69]- همان، ص 283.
[70]- ترمذی، کتاب السیر فی النقل، شماره 1561.
[71]- صحیح السیرة النبویه، ص 285.
[72]- السیرة النبویه ابن هشام، ج 3، ص 185.
[73]- السیرة النبویة – صویانی، ج 3، ص 90.
[74]- صحیح الجامع، آلبانی، ج 1، ص 90.
[75]- رواه الحاکم، ج 3، ص 96، سنده حسن.
[76]- مسلم، کتاب الادب، شماره 2132.
[77]- بخاری، مغازی، شماره 4072.
[78]- التاریخ الإسلامی، حمیدی، ج 5، ص 141.
[79]- الطبرانی، با سند حسن، ج 22، ص 139، شماره 370 به نقل از صحیح السیره النبویه، ص 286.
[80]- محمد رسول الله، ج 3، ص 602.
[81]- بخاری فی الجنائز، شماره 1286.
[82]- همان، شمارة 1274 – 1275.
[83]- المستدرک، ج 3، ص 20. صحیح الإسناد، و وافقه الذهبی.
[84]- السیرة الحلبیة، ج 2، ص 532.
[85]- صحیح السیرة النبویه، ص 293.
[86]- زادالمعاد، ج 3، ص 212.
[87]- صحیح السیرة النبویه، ص 289.
[88]- المغازی، واقدی، ج 1، ص 273.
[89]- التاریخ الإسلامی، حمیدی، ج 5، ص 129 – 130.
[90]- زادالمعاد، ج 3، ص 214.
[91]- بخاری، شماره 1244.
[92]- صحیح ابن ماجه، آلبانی، شماره 190.
[93]- زاد المعاد، ج 3، ص 208.
[94]- همان.
[95]- مغازی، واقدی، ج 1، ص 275.
[96]- المسند، ج 5، ص 229 – السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 101.
[97]- همان، ج 3، ص 218.
[98]- زادالمعاد، ج 3، ص 218.
[99]- غزوه احد، ابی فارس، ص 117.
[100]- بخاری، جهاد، شماره 2808.
[101]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 100 – 101.
[102]- مغازی، واقدی، ج 1، ص 263 – سیره، ابن هشام، ج 3، ص 99.
[103]- تجرید اسماء الصحابه، ج 2، ص 70، الإصابه، ج 3، ص 393.
[104]- الروض الأنف، سهیلی، ج 4، ص 408 – 409.
[105]- الیهود فی السنة المطهره، ج 1، ص 306.
[106]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 99 – غزوه احد دراسة دعویه، ص 113.
[107]- البدایه و النهایه، ج 4، ص 35.
[108]- در شش مایلی مکه واقع است.
[109]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 93 – 94.
[110]- التاریخ الإسلامی – حمیدی، ج 5، ص 69.
[111]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 94.
[112]- بخاری، مغازی، شماره 4043 – السیرة النبویة الصحیحه، ج 2، ص 392.
[113]- السیره النبویه الصحیحه، ج 2، ص 392.
[114]- زادالمعاد، ج 3، ص 202 – 203.
[115]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 109.
[116]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 3079.
[117]- سنن نسائی، به شرح سیوطی و حاشیه سندی، کتاب الجنائز، باب این بدفن الشهید؟ ج 4، ص 79، شماره 2006
[118]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 106.
[119]- غزوه احد، ابی‌فارس، ص 104.
[120]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 107.
[121]- السیرة النبویه، ابی شهبه، ج 2، ص 210.
[122]- مجمع الزوائد، ج 6، ص 121 – 122.
[123]- السیرة النبویه الصحیحه، ج 2، ص 394.
[124]- صور و عبر من الجهاد النبوی فی المدینه، محمد فیض‌الله، ص 132-133.
[125]- البدایة و النهایة، ج 4، ص 41.
[126]- غزوه احد، ابی‌فارس، ص 95 -96.
[127]- «روحاء» در مسیر مدینه به مکه در 73 کیلومتری واقع شده است.
[128]- مجمع الزوائد، هیثمی، ج 6، ص 121.
[129]- البدایه و النهایه، ج 4، ص 50.
[130]- همان.
[131]- غزوه احد، ابی‌فارس، ص 144 به نقل از الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص 43.
[132]- زاد‌المعاد، ج 3، ص 245.
[133]- البدایه و النهایه، ج 4، ص 51.
[134]- تاریخ الإسلام، ذهبی – مغازی، ص 226.
[135]- صور و عبرمن الجهاد النبوی فی المدینه، ص 142.
[136]- البدایه و النهایه، ج 4، ص 53.
[137]- المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 3، ص 411.
[138]- مرویات غزوه احد، باکری، ص 367 – 369.
[139]- فی ظلال القرآن، ج 1، ص 519.
[140]- غزوه احد، ابی‌فارس، ص 51.
[141]- الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 49.
[142]- مسلم، کتاب الجهاد، باب غزوة النساء، شماره 1779.
[143]- بخاری، کتاب المغازی شماره 4071.
[144]- بخاری، کتاب الجهاد و السیر، باب غزوة النساء، شماره 2880.
[145]- المغازی، واقدی، ج 1، ص 249.
[146]- مسلم، کتاب الجهاد و السیر، غزوة النساء، شماره 1779.
[147]- البخاری، فتح الباری، ابن حجر، ج 6، ص 92، شماره 2880.
[148]- بخاری، کتاب الجهاد و السیر، شمارة 2882، 2883.
[149]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4075.
[150]- سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 278.
[151]- المغازی، واقدی، ج 1، ص 269 – 270.
[152]- مرویات غزوه احد، ص 254.
[153]- السیرة النبویه الصحیحه، ج 2، ص 391.
[154]- غزوه احد، محمد باشمیل، ص 171 – 173.
[155]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 108.
[156]- البدایه و النهایه، ج 4، ص 47 – غزوه احد دراسة دعویه، ص 236.
[157]- الإصابه، ج 8، ص 88، شماره 11060.
[158]- غزوه احد، ابی‌فارس، ص 109.
[159]- البدایه و النهایه، ج 4، ص 48.
[160]- مغازی، واقدی، ج 1، ص 315 – 316.
[161]-
[162]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 190.
[163]- تفسیر القرطبی، ج 4، ص 216.
[164]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 191.
[165]- تفسیر الرازی، ج 9، ص 14.
[166]- تفسیر الکشاف، ج 1، ص 465.
[167]- تفسیر الرازی، ج 4، ص 105.
[168]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 195.
[169]- تفسیر القرطبی، ج 4، ص 218.
[170]- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 408.
[171]- تفسیر طبری، ج 4، ص 107.
[172]- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 408.
[173]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 199.
[174]- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 409.
[175]- همان.
[176]- صور و عبر من الجهاد النبوی فی المدینه، ص 137.
[177]- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 41.
[178]- المستفاد من قصص القرآن، ج 2، ص 204.
[179]- غزوه احد دراسه دعویه، ص 207 – 209.
[180]- الطاعه و المعصیه و اثرهما فی المجتمع، محمد بن عثیمین به نقل از غزوه احد، ص 211.
[181]- مجموع الفتاوی، ج 28، ص 246.
[182]- بدائع السالک فی طبائع الملک، ابن ارزق، ج 1، ص 77.
[183]- غزوه احد دراسه دعویه، ص 200.
[184]- مسلم، شماره 2742.
[185]- تفسیر طبری، ج 3، ص 474.
[186]- مرجع سابق.
[187]- المستفاد من قصص القرآن، ج 2، ص 197.
[188]- تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 441.
[189]- المستفاد من قصص القرآن، ج 2، ص 200.
[190]- محمد رسول الله، صادق عرجون، ج 3، ص616.
[191]- زادالمعاد، ج 3، ص 224.
[192]- تفسیر قرطبی، ج 4، ص222.
[193]- مرض النبی و وفاته و اثر ذالک علی الامه، خالد ابوصالح، ص 20 به نقل از غزوه احد دراسة دعویه، ص 191.
[194]- البخاری، کتاب المغازی، باب مرض رسول الله و وفاته، شماره 2252.
[195]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4452.
[196]- غزوه احد دراسه دعویه، ص 219.
[197]- همان، ص 220.
[198]- البدایه و النهایه، 4، ص 53.
[199]- صحیح البخاری، المغازی، شماره 4048.
[200]- التاریخ الإسلامی، ج 5، ص 198.
[201]- معین السیره النبویه، ص 427.
[202]- مسلم، کتاب الفضائل، باب فی قتال جبرئیل و میکائیل، ج 4، ص 1802.
[203]- فقه السیره النبویه، غضبان، ص 461 – 462.
[204]- همان، ص 463.
[205]- تفسیر طبری، ج 4، ص 170.
[206]- مسلم، کتاب الإمارة، باب ارواح الشهداء فی الجنه، ج 3، ص 1502.
[207]- معین السیرة، ص 252-253.
[208]- التاریخ الإسلامی، ج 5، ص 21.
[209]- السیره النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 87.
[210]- همان، ص 164.
[211]- معین السیره، ص 252.
[212]- معین السیره، ص 252.



برگرفته از:
الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حسن رضی الله عنه  شب‌ها را به قیام و عبادت الله سبحانه و تعالی  سپری می‌کرد. وی، ابتدای شب را به عبادت می‌پرداخت و برادرش حسین رضی الله عنه  بخش پایانی شب، بر می‌خاست و عبادت می‌نمود.[ الزهد از ابن ‌حنبل، ص171؛ رهبان الليل از عفاني (1/403)]

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1344
دیروز : 2171
بازدید کل: 8155668

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010