Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: "رحم الله عبدا سمحاً إذا باع ، سمحاً إذا اشترى ، سمحاً إذا قضى ، سمحا إذا اقتضى" (روايت بخاري)
«خداوند رحمت كند كسى كه آسانگير باشد هنگامی که خريد و فروش كند و هنگامى كه قرض كند و هنگامى كه قرض را طلب كند».

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>حسن بن علی بن ابیطالب رضی الله عنه > حسن بن علی در دوران خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه

شماره مقاله : 2783              تعداد مشاهده : 353             تاریخ افزودن مقاله : 27/5/1389

حسن بن علی در دوران خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  

حسن و حسین رضی الله عنهما از منزلت و جایگاه ویژه‌ای نزد خلفای راشدین رضی الله عنهم   برخوردار بودند. ابوبکر، عمر، عثمان و علی رضی الله عنهم  ، آن دو را خیلی دوست داشتند و با آنان به‌نیکی رفتار می‌کردند. عقبة بن حارث می‌گوید: چند روز پس از وفات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  همراه ابوبکر رضی الله عنه  پس از نماز عصر بیرون شدم و علی رضی الله عنه  در کنار ابوبکر رضی الله عنه  راه می‌رفت. گذر ابوبکر رضی الله عنه  به حسن بن علی رضی الله عنه  افتاد که مشغول بازی با بچه‌ها بود. ابوبکر رضی الله عنه  او را روی گردنش گذاشت و گفت: «قسم می‌خورم که شبیه پیامبر است، نه شبیه علی». و علی رضی الله عنه  لبخند می‌زد.[1]
حسن بن علی رضی الله عنه  از رفتار و سیرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  بسیار متأثر بود و از این رو نام یکی از فرزندانش را ابوبکر نهاد. روشن است که هیچکس نام شخص دیگری را بر فرزندش نمی‌گذارد مگر آنکه آن شخص را خیلی دوست داشته باشد. حسن رضی الله عنه  از ابوبکر صدیق رضی الله عنه  و دوران خلافتش، چه در حیات ابوبکر و چه پس از آن، چیزهای زیادی یاد گرفت؛ از جمله:
موضع ابوبکر رضی الله عنه  در قبال فاجعه‌ی وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم
ابن‌رجب می‌گوید: زمانی که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت، مسلمانان را اضطراب و آشفتگی شدیدی دربرگرفت؛ عده‌ای از آنان به حدی حیران و سرگشته شدند که توان روحی و فکریشان از هم پاشید و به کلی قاطی کردند؛ فشار مصیبت بر بعضی هم به اندازه‌ای بود که توان ایستادن نداشتند و زیر بار اندوه خمیده گشتند؛ زبان برخی نیز چنان از این فاجعه‌ی بزرگ بند آمد که اصلاً نمی‌توانستند سخن بگویند؛ باور این مصیبت برای برخی به قدری شدید بود که به‌کلی منکر وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم شدند!»[2]
ابن‌اسحاق می‌گوید: «با وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم مصیبت بزرگی بر مسلمانان وارد شد؛ فرموده‌ی ام‌المؤمنین عایشه رضی الله عنها درباره‌ی مصیبت رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  چنین به من رسیده که: (با وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم برخی از عرب‌ها از دین برگشتند؛ یهودیان و نصاری گردن‌کشی کردند و نفاق و تزویر پدیدار شد؛ مسلمانان، با از دست دادن پیامبرشان همچون گوسفندانی شده بودند که در شبی تار و بارانی چوپانی نداشتند.)»[3]
قاضی ابوبکر بن العربی می‌گوید: «… با مرگ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم وضعیتی آشفته و پریشان به وجود آمد؛ کمر مسلمانان شکست و بزرگ‌ترین مصیبت بر آنان وارد شد؛ علی رضی الله عنه  در خانه‌ی فاطمه رضی الله عنها سر به زانوی غم نهاد؛ زبان عثمان رضی الله عنه  به خاطر این مصیبت بند آمد و عمر رضی الله عنه  چنان قاطی کرد که پرت و پلا می‌گفت و این کلمات بر زبانش جاری بود که: (رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمرده است؛ بلکه چون موسی علیه السلام  به میعاد پروردگارش رفته و قطعاً باز می‌گردد و دست و پای کسانی را که می‌گویند ایشان وفات کرده‌اند، می‌بُرد.)»[4] زمانی که خبر وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ابوبکر صدیق رضی الله عنه  رسید، بلافاصله خودش را از سنح به مدینه رساند، به مسجد رفت و بی‌آن‌که با کسی سخن بگوید، وارد حجره‌ی عایشه رضی الله عنها شد و به سراغ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفت و دید که بُردی یمنی (پاچه‌ای کتانی) به روی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  کشیده‌اند؛ ابوبکر رضی الله عنه  پارچه را از صورت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم کنار زد، ایشان را بوسید و گریست و رو به جسد مبارک فرمود: «پدر و مادرم، فدایت؛ به خدا سوگند که خداوند، تو را دو بار نمی‌میراند؛ موتی که برایت مقدر بود، فرا رسید.»[5] ابوبکر رضی الله عنه  به مسجد رفت؛ عمر رضی الله عنه  ایستاده بود و می‌گفت که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمرده‌است…. ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «ای عمر! بنشین.» اما عمر رضی الله عنه  هم‌چنان با فریاد و اضطراب سخن می‌گفت. ابوبکر رضی الله عنه  برخاست و پس از حمد و ثنای خداوند، چنین فرمود: «کسی که محمدص را عبادت می‌کرده، بداند که محمدص وفات کرده و هر کس، خدای متعال را می‌پرستیده، بداند که خداوند، زنده است و هرگز نمی‌میرد.» و سپس آیه‌ی 144 سوره‌ی آل‌عمران را تلاوت نمود که:
{ وَما محَمدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ منْ قَبْلِه الرُّسُلُ أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُم عَلَى أَعْقَابِکم وَمنْ ینْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیه فَلَنْ یضُرَّ اللَّه شَیئًا وَسَیجْزِی اللَّه الشَّاکرِینَ (١٤٤)}
«محمد، تنها پیامبر است و پیش از او پیامبرانی آمده‌اند و رفته‌اند؛ پس آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، به عقب برمی‌گردید (و اسلام را رها می‌کنید)؟ و هر کس به عقب بازگردد (و کافر شود)، کوچک‌ترین زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند به سپاس‌گزاران پاداش خواهد داد.»
پس از سخنرانی ابوبکر رضی الله عنه   مردم، باورشان شد که واقعاً رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات کرده‌است و پس از آن، زار گریستند.[6]
ابوبکر رضی الله عنه  به استناد آیات قرآن، در جملاتی کوتاه مردم را از گیجی و سرگشتگی بیرون آورد و به زیبایی، فهم و شناخت درستی درباره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و وفات آن حضرت به مردم ارائه داد و برایشان تشریح نمود که تنها خدای یگانه و همیشه‌زنده، سزاوار عبادت است و بس. ابوبکر رضی الله عنه  به مردم فهمانید که اسلام پس از وفات محمد  مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم  نیز همچنان پابرجا و ماندگار است.[7] ابوبکر رضی الله عنه  ماندگاری اسلام را چنین بیان نمود که: «همانا دین خداوند، پابرجاست و کلمه و شریعت الهی والا و کامل؛ خدای متعال، ناصران دینش را یاری می‌رساند و دینش را عزت و سرافرازی می‌بخشد؛ اینک کتاب خدا در میان ما است؛ همان کتابی که نور است و مایه‌ی هدایت و بهبودی دل‌ها از گمراهی‌ها؛ کتابی که حلال و حرام را بیان نموده و هدایت‌گر محمد  مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم  بوده است. به خدا سوگند ما از این نمی‌هراسیم که خلق خدا از هر سو برای جنگ با ما جمع شوند؛ چراکه شمشیرهای الهی(شمشیرهای مؤمنان مجاهد)، از غلاف بیرون است و ما هرگز آن را به زمین نمی‌گذاریم؛ بلکه همان‌طور که همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  جهاد کردیم، پس از این نیز با مخالفان دین خدا خواهیم جنگید؛ پس هر کس سر بتابد و سرکشی کند، به خود ستم کرده است.»[8]
وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم مصیبتی بزرگ و آزمایشی سخت بود که در خلال آن مصیبت دردناک و پس از آن، شخصیت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به عنوان رهبری بی‌نظیر و پیشوایی بی‌مثال جلوه نمود.[9] انوار یقین چنان در دل ابوبکر رضی الله عنه  تابید که حقایق ایمانی در سراسر وجودش جای گرفت و حقیقت بندگی، حقیقت نبوت و حقیقت مرگ را برایش نمایان کرد تا حکمت و فرزانگیش در آن وضع بحرانی پدیدار گردد و بتواند مردم را به سوی توحید سوق دهد و بگوید: «هر کس خدا را پرستش می‌کرده، پس بداند که خدا، همیشه زنده است و هرگز نمی‌میرد.» و توحید که هنوز در دل‌ یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  تازه و راسخ بود، به اندک اشاره و یادآوری ابوبکر صدیق رضی الله عنه  برانگیخته شد و آنان را به حقیقتی بازگردانید که به خاطر مصیبت وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از یاد برده بودند.[10] عایشه‌ی صدیقه رضی الله عنها می‌فرماید: «به خدا سوگند که مردم، این آیه را فراموش کرده بودند تا این‌که ابوبکر رضی الله عنه  این آیه را تلاوت کرد و گویا مردم، آیه را از ابوبکر شنیدند…».[11]
شکی نیست که این ماجرا، در حافظه‌ی حسن رضی الله عنه  ماند و یکی از درس‌ها و آموزه‌های ماندگار در ذهنش گردید. زمانی که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم دار فانی را وداع گفت، حسن رضی الله عنه ، هفت یا هشت‌ساله بود. چنین سن و سالی، دوران رشد و باروری حافظه‌ی کودک است و ذهن کودک در این دوران، همچون ذره‌بینی است که تمام تصاویر و صحنه‌هایی را که مشاهده می‌نماید، با تمام جزئیات آنان، به حافظه می‌سپارد. حسن رضی الله عنه ، در آن زمان کودک تیزهوش و زرنگی بود که تمام رخدادهای آن دوران را به خاطر سپرد و آن‌چنان فهم و درک شایانی داشت که به تمام مسایل پی می‌برد. از اینرو جزئیات رویکرد ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در ماجرای جانسوز وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به یاد داشت و از این رو شدیداً تحت تأثیر عملکرد ابوبکر و موضع ارزنده‌ و بی‌نظیرش در شرایط بحرانی وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  قرار گرفت و همین، یکی از زمینه های محبت وافرش به ابوبکر رضی الله عنه  گردید و باعث شد که نام یکی از پسرانش را ابوبکر بگذارد.
ماجرای سقیفه‌ی بنی‌ساعده
پس از آنکه صحابه واقعیت وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم را باور نمودند، انصار در سقیفه‌ی بنی‌ساعده در روز دوشنبه 12 ربیع‌الاول سال 11 هجری گرد آمدند تا از میان خود کسی را به جانشینی رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم برگزینند.[12]
انصار رضی الله عنهم   پیرامون رییس خزرجیان سعد بن عباده رضی الله عنه  جمع شدند؛ خبر اجتماع انصار در سقیفه‌ی بنی‌ساعده به مهاجرین رسید که با ابوبکر رضی الله عنه  برای انتخاب جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گرد آمده بودند.[13] برخی از مهاجران گفتند: بیایید با هم نزد برادران انصار برویم که آنان نیز در این امر، حق و سهمی دارند.[14] عمر رضی الله عنه  می‌گوید: «…سپس به راه افتادیم و در سقیفه‌ی بنی‌ساعده به جمع انصار پیوستیم؛ آنان در آنجا گرد آمده بودند و شخصی جامه به‌خودپیچیده، درمیانشان بود (که به خاطر پوششی که داشت، شناخته نمی‌شد.) پرسیدم: او کیست؟ گفتند: سعد بن عباده رضی الله عنه  است. گفتم: او را چه شده (که چنین خودش را در لباس پیچیده)؟ گفتند: به شدت بیمار است. ما نیز در میان انصار نشستیم. پس از اندکی شخصی از آنان برخاست و پس از حمد و ثنای الهی چنین گفت: «ما ناصران دین خداییم و دسته‌ای بزرگ از اسلام؛ و شما نیز ای گروه مهاجران! جماعتی از ما مسلمانان هستید؛ اما عده‌ای از قوم و قبیله‌ی شما آمده‌اند تا ما را از اساس حذف کنند و سهم و حق ما را از خلافت نادیده بگیرند.» زمانی که آن شخص سکوت کرد، من آهنگ آن کردم تا در حضور ابوبکر رضی الله عنه  سخنی بگویم که در پاسخ آن شخص آماده کرده بودم؛ اما تا حدودی در حضور ابوبکر رضی الله عنه  مدارا می‌کردم. هنگامی که خواستم سخن بگویم، ابوبکر رضی الله عنه  که صبر و حوصله‌ی بیشتری از من داشت، مرا به صبر و خودداری واداشت و سپس خود شروع به سخن نمود. به خدا سوگند ابوبکر رضی الله عنه  هیچ سخنی بر زبان نیاورد مگرکه سنجیده‌تر و آراسته‌تر از سخنانی بود که من قصد گفتنش را داشتم. او (در بخشی از سخنانش) چنین گفت: «آنچه، از فضایل و خوبی‌هایتان بیان کردید، قطعاً سزاوار و شایسته‌ی آن هستید. اما امر خلافت جز برای قریشیان مقرر نشده که قریش از لحاظ نسب و جایگاه قبیله‌ای از همه برتر است. من برای شما یکی از این دو نفر را می‌پسندم؛ با هر کدامشان که می‌خواهید، بیعت کنید.» و سپس دست من و ابوعبیده بن جراح رضی الله عنه  را گرفت. ابوبکر رضی الله عنه  در آن وقت بین من و ابوعبیده رضی الله عنه  نشسته بود. من هیچ یک از سخنان ابوبکر رضی الله عنه  را ناپسند نپنداشتم جز همین سخن را که عهده‌داری خلافت را برای من پیشنهاد نمود؛ زیرا به خدا سوگند که من، این را بیشتر دوست داشتم که گردنم زده شود و به من پیشنهاد امارت بر قومی که ابوبکر رضی الله عنه  در‌میانشان بود، داده نشود. چراکه اگر گردنم زده شود، در معرض معصیت قرار نمی‌گیرم…».
شخصی از انصار گفت: «من، چون خرمابنی[15] هستم که سرد و گرم روزگار چشیده (و بنا بر تجربه و جایگاه خود پیشنهادی دارم که قابل تصویب و اجراست)؛ یک نفر از ما (انصار) به عنوان امیر تعیین شود و یک نفر هم از شما ای قریشیان! » (عمر رضی الله عنه ) می‌گوید: «همهمه بالا گرفت و سر و صدا به راه افتاد. من از آن ترسیدم که اختلاف در میان مردم گسترش یابد؛ بنابراین گفتم: ای ابوبکر! دستت را دراز کن و او نیز دستش را دراز کرد و با او بیعت کردم و مهاجران و انصار نیز با او بیعت نمودند».[16]
در روایت احمد رحمه الله چنین آمده است: …ابوبکر رضی الله عنه  سخن گفت و تمام آیات و احادیثی را که در فضیلت انصار آمده، بیان نمود و گفت: «می دانید که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (لو سلک النّاسُ وادیا و سلکت الأنصارُ وادیا سلکتُ وادی الأنصارِ) یعنی: «اگر همه‌ی مردم، راهی را در پیش بگیرند و انصار، راه دیگری را؛ من به راه انصار می‌روم.» تو ای سعد بن عباده! نشسته بودی که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: (قریش، ولاّةُ هذا الأمرِ فَبَرُّ النّاسِ تبعٌ لِبَرِّهم و فاجرُ النّاسِ تبعٌ لفاجرِهم) یعنی: «قریش، والیان و صاحبان این امر (زمامداری امور مسلمانان) هستند؛ بنابراین بهترین مردم، از شایسته‌ترین آنها به نیکی پیروی می‌کند و بدترین و تبهکارترینشان نیز پیرو تبهکار و فاجر ایشان می‌باشد». سعد بن عباده رضی الله عنه  گفت: «راست می‌گویی. ما، وزیر هستیم و شما امیر».[17]
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  هیچ میل و رغبتی به امارت و ریاست نداشت. بی‌رغبتی ابوبکر رضی الله عنه  برای پذیرش مسؤولیت خلافت، از سخنرانیش نمایان می‌گردد که در مورد قبول این مسؤولیت فرموده است: «به خدا سوگند که هیچ شب و روزی، آزمند امارت نبودم و هیچ‌گاه به آن رغبت نداشتم و هرگز ـ نه در نهان و نه آشکارا ـ از خدا نخواستم که مرا بر مسند امارت بنشاند. بلکه همواره از این می‌ترسیدم که مبادا به این آزمایش مبتلا شوم. من، در امارت (و فرمانروایی) هیچ آرامشی نمی‌بینم وآن را مسؤولیت بزرگی می‌دانم که بر گردنم نهاده شده و خود را در قبال آن ناتوان می‌دانم مگر آنکه خدای متعال، یاریم رساند و توانم بخشد تا از عهده‌ی این مسؤولیت برآیم؛ اما باز هم دوست دارم که افرادی قوی‌تر از من به جایم بر این جایگاه می‌نشستند.»[18]
ابوبکر رضی الله عنه  بارها در دوران خلافتش خواست تا در صورت وجود هرگونه مخالفتی از سوی مسلمانان نسبت به خلافتش، از این مسؤولیت کناره‌گیری نماید و بلکه بارها مردم را به این خاطر قسم داد تا در صورت وجود نارضایتی، از کارش استعفا دهد. باری خطاب به مردم فرمود: «ای مردم! شما را به خدا سوگند که اگر کسی از شما پشیمان است که با من بیعت نموده، برخیزد (و بیعتش را پس بگیرد). علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه  در حالی که با خود شمشیری داشت، برخاست و به ابوبکر رضی الله عنه  نزدیک شد؛ یک پایش را بر پله‌ی منبر نهاد و گفت: «به خدا سوگند که ما بر تو نمی‌شوریم و تو را کنار نمی‌زنیم؛ تو کسی هستی که رسول‌خداe تو را (برای نماز) جلو کرد. پس چه کسی به خود جسارت می‌دهد که تو را پس بزند؟!»[19]
همه‌ی اینها، حقایقی است که حسن رضی الله عنه  بر خلاف ادعای برخی، از ماجرای سقیفه فرا گرفت. ابوبکر رضی الله عنه  تنها کسی نبود که به خلافت و عهده‌داری مسؤولیت‌های سنگین رغبتی نداشت؛ بلکه بی‌رغبتی به پُست‌ها و مسؤولیت‌ها، ویژگی مسلمانان آن دوره و آمیخته با روح و روانشان بود. بنابراین اندکی دقت نظر در گفتگویی که در سقیفه‌ی بنی‌ساعده جریان یافت، این نکته را روشن می‌سازد که گفتمان سقیفه، از چارچوب بی‌رغبتی صحابه رضی الله عنهم   نسبت به دنیا، بیرون نبوده است. علاوه بر این گفتمان سقیفه، بیان‌گر اشتیاق وافر انصار رضی الله عنهم   به تداوم و ماندگاری دعوت اسلامی در آینده و رایزنی در این‌باره می‌باشد؛ سقیفه، آمادگی انصار و بلکه تمام صحابه را برای ادامه‌ی جان‌فشانی در راه خدا نمایان می‌کند. انصار رضی الله عنهم   آن هنگام که اطمینان یافتند با روی کار آمدن ابوبکر رضی الله عنه  دعوت اسلامی تداوم می‌یابد، در بیعت و بستن پیمان با ابوبکر رضی الله عنه  درنگ نکردند. با وجودی که ماجرای سقیفه، نمادی از وحدت و یک‌پارچگی صحابه رضی الله عنهم   می باشد، برخی بدون بررسی دقیق و علمی گفتمان سقیفه، چنین می‌پندارند و می‌نگارند که صحابه رضی الله عنهم   در سقیفه با هم اختلاف پیدا کردند. بدون تردید چنین پنداری، با روح آن دوره و امید و آرزوهایی که صحابه برای تداوم اسلام داشتند، هیچ‌گونه سازگاری و تطابقی نمی‌یابد. اگر این پندار را بپذیریم که گردهمایی اصحاب در سقیفه، به دودستگی مهاجرین و انصار انجامیده است، این پرسش ایجاد می‌شود که انصار با آنکه اهل مدینه بودند و از لحاظ توانایی و آمادگی برای رویارویی با مخالفشان در سطح بالایی قرار داشتند، چگونه به نتیجه‌ی سقیفه‌ی بنی‌ساعده تن دادند و با ابوبکر رضی الله عنه  بیعت کردند؟! و چگونه امکان دارد انصار، آن‌گونه که برخی پنداشته‌اند با مهاجران اختلاف پیدا کنند و در عین حال به خلافت ابوبکر رضی الله عنه  تن دهند و حاضر شوند در لشکرش به شرق و غرب گسیل شوند و برای تثبیت ارکان و پایه‌های خلافتی که ابوبکر رضی الله عنه  در رأس آن قرار داشت، مجاهده و جان‌فشانی نمایند؟![20] بازخوانی تاریخ آن دوران، بیانگر اشتیاق و تلاش وافر انصار رضی الله عنهم   برای اجرا و انجام سیاست‌های خلیفه و از جمله جهاد با مرتدان (ازدین برگشتگان) می‌باشد. هیچ یک از انصار و بلکه هیچ یک از مسلمانان از بیعت با ابوبکر رضی الله عنه  امتناع نکرد. پیمان برادری مهاجرین و انصار، بسی بزرگ‌تر و فراتر از تخیلات و گمان‌های کسانی است که با نگارش و پردازش روایاتی دروغین و مغرضانه می‌کوشند تا چنین وانمود کنند که مهاجران و انصار با هم اختلاف پیدا کردند[21] یا ادعا نمایند که ماجرای سقیفه‌ی بنی‌ساعده، دسیسه‌ای از پیش طراحی‌شده بود که بر روح و روان حسن بن علی رضی الله عنه  آثار منفی و ناخوشایندی نهاد.[22]
حقیقتی که حسن بن علی رضی الله عنه  به آن دست یافت، این بود که بر خلاف پندار یا ادعای برخی از اراجیف‌پردازان، هیچگونه بحران و اختلاف کوچک و بزرگی بر سر مسأله‌ی خلافت به وجود نیامده و تاریخ، هیچ گزارش قابل اعتماد و صحیحی ارائه نداده که بر دسیسه‌ و هم‌دستی ابوبکر و عمر و ابوعبیده رضی الله عنهم   در جریان سقیفه‌ی بنی‌ساعده دلالت نماید و اساساً اصحاب رضی الله عنهم   ترساتر و خداترس‌تر از آن بودند که چنین دسیسه‌ای نمایند تا قدرت و خلافت را در دست بگیرند.
پیشتر سخن حسن بن علی رضی الله عنه  را آوردیم که به یادگیری نماز از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم اشاره نمود. آری! حسن رضی الله عنه  در مسجدالنبیص رفت و آمد داشت و از این رو به یاد داشت که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  در دوران بیماری‌اش ابوبکر رضی الله عنه  را برای امامت نماز جلو کرده بود و نیز از چند و چون به خلافت رسیدن ابوبکر رضی الله عنه  آگاه بود. بنابراین باور و اعتقاد حسن بن علی رضی الله عنه  در مورد خلافت ابوبکر رضی الله عنه  همان عقیده‌ی اهل سنت بوده و با توجه به پیشینه‌ی درخشان ابوبکر رضی الله عنه  و نیز پیش‌نمازی وی در حیات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم خلافت صدیق رضی الله عنه  را درست و شرعی می‌دانسته است. حسن رضی الله عنه  با نگاهی تیزبینانه به جریان امامت ابوبکر رضی الله عنه  در روزهای پایانی حیات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، فرمان آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  را در مورد امامت ابوبکر رضی الله عنه  نوعی اشاره بدین نکته دانست که ابوبکر رضی الله عنه  بیش از همه شایسته‌ی خلافت است. اهل‌سنت بر این اجماع کرده‌اند که ابوبکر رضی الله عنه  بیش از همه سزاوار جانشینی رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود؛ چراکه فضیلت و پیشینه‌ی وی بر کسی پوشیده نیست و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  در دوران حیات خویش، او را بر تمام صحابه مقدم قرار داد و امام جماعت نمود. صحابه رضی الله عنهم   و از جمله حسن رضی الله عنه  کنه این قضیه را دریافتند و بر خلافت ابوبکر رضی الله عنه  اجماع کردند و هیچ یک از آنان، با خلافت ابوبکر رضی الله عنه  مخالفت نورزید. عقیده‌ی ما، این است که امکان ندارد صحابه رضی الله عنهم   بر گمراهی و ضلالتی، به اجماع و اتفاق نظر برسند. همه‌ی صحابه با ابوبکر رضی الله عنه  بیعت کردند و همواره از وی اطاعت و حرف‌شنوی داشتند و هیچ یک از آنان در مورد خلافت ابوبکر رضی الله عنه  مخالفت نکرد.[23] از سعید بن زید سؤال شد: «چه زمانی با ابوبکر رضی الله عنه  بیعت شد؟» سعید پاسخ داد: «همان روزی که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات نمودند؛ چراکه صحابه دوست نداشتند، مانده‌ی آن روز را در حالی سپری کنند که در جماعت نباشند».[24]
برخی از علما از قبیل: خطیب بغدادی[25]، ابوالحسن اشعری[26]، ابوالمعالی جوینی[27]و ابوبکر باقلانی،[28] اجماع صحابه و سایر سرآمدان دینی اهل سنت و جماعت را در این باره نقل کرده‌اند که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  بیش از هر کسی سزاوار و شایسته‌ی خلافت بوده است.[29]
حسن رضی الله عنه  ارکان و پایه‌های خلافت اسلامی را شناخت و دریافت که خلافت اسلامی، بر اساس شورا و بیعت می‌باشد و مسلمانان بر این اجماع دارند که تشکیل خلافت، واجب است تا با تعیین خلیفه به امور مسلمانان رسیدگی شود، حدود و قوانین شرعی اجرا گردد و خلیفه، توانمندی‌های حکومت و مردم را برای گسترش دعوت اسلامی بکار بندد؛ برای حمایت دین و امت، جهاد را بپا دارد؛ حقوق مردم را تأمین کند و با عدالت و دادگستری، بیداد و ستم را ریشه‌کن کند و نیازهای ضروری آحاد جامعه را به خوبی برآورده سازد.[30]
به هر حال بزرگان و سرآمدان صحابه در سقیفه‌ی بنی‌ساعده با ابوبکر رضی الله عنه  بیعت کردند و روز بعد او را به عنوان خلیفه معرفی نمودند و بدین‌سان تمام امت، به طور عمومی با ابوبکر رضی الله عنه  بیعت کردند.[31]
حسن رضی الله عنه  از آنچه در سقیفه‌ی بنی‌ساعده گذشت، مجموعه‌ای از مبادی و قواعد حکومت دینی را آموخت که می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1ـ تعیین خلیفه و کاردار از طریق انتخاب صورت می‌گیرد.
2ـ بیعت، یکی از پایه‌ها و شیوه‌های انتخاب است که به حکومت، مشروعیت می‌بخشد.
3ـ باید کسی را به عنوان خلیفه برگزید که دیانت و کفایتش در اداره‌ی امور، بیش از دیگران باشد؛ لذا سنجه‌ی صلاحیت در گزینش خلیفه، بر اساس ارزش‌های اسلامی، فردی و اخلاقی می‌باشد.
4ـ خلافت، نباید موروثی باشد. به عبارت دیگر نباید مبنای انتخاب خلیفه را وراثت نسبی یا قبیله‌ای قرار داد.
5 ـ آن‌چه در سقیفه‌ی بنی‌ساعده در مورد شرافت قریش به میان آمد، مبتنی بر واقع‌نگری و دلایلی بود که باید به آن توجه می‌شد و اصلاً در انتخاب خلیفه هر شرافت و مسأله‌ای که با اصول اسلام تعارضی نداشته باشد، معتبر است و مورد توجه قرار می‌گیرد.
6 ـ فضای حاکم بر گفتمان سقیفه، بدور از هرج و مرج، دروغ، عهدشکنی و دسیسه‌گری بود و چنان سلامت و امنیتی در خود داشت که می‌توان آن را فرایند گردن نهادن صحابه در برابر نصوص شرعی دانست؛ چراکه نصوص شرعی، به عنوان اصول مذاکره بر گفتمان سقیفه حاکم شده بود.[32]
حسن بن علی رضی الله عنه  رهنمودهای نبوی و خلفای راشدین رضی الله عنهم   را به‌خوبی فرا گرفت؛ از اینرو هنگام واگذاری خلافت به معاویه رضی الله عنه  این شرط را برای وی مطرح کرد که همواره به کتاب و سنت و روش خلفای راشدین رضی الله عنهم   پایبند باشد. بدین‌سان واضح می گردد که حسن رضی الله عنه  علم و دانش دقیقی از چند و چون خلافت در دوران ابوبکر صدیق رضی الله عنه  داشته است. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  پس از آنکه مسؤولیت خلافت را بر عهده گرفت، خطبه‌ی شکوهمندی ایراد نمود که هرچند مختصر و کوتاه بود، ولی از باارزش‌ترین خطبه‌های اسلامی به شمار می‌آید؛ چراکه ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در آن، به بیان اصول عدالت‌گستری و مهرورزی در تعامل میان حکومت و مردم می‌پردازد و بر این تأکید می‌کند که اطاعت از ولی‌ امر و کاردار مسلمانان، منوط به این است که او، فرمانبردار خدا و رسول باشد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در این خطبه به صراحت، نقش جهاد را در سرافرازی امت بیان می‌فرماید و از فحشا و بدکاری برحذر می‌دارد که مایه‌ی فساد، فروپاشی و ازهم‌گسیختگی جامعه می‌باشد.[33]
حسن بن علی رضی الله عنه ، از خلال سخنرانی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  و اتفاقات پس از وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مهمترین شاخص‌های ساختار حکومت در آغاز دوران خلافت راشده پی برد که از آن جمله می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1ـ قرآن کریم و سنت نبوی، مصادر قانون‌گذاری در حکومت ابوبکر صدیق رضی الله عنه
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در بخشی از خطبه‌ای که ایراد فرمود، چنین گفت: «تا زمانی که از خدا و رسول اطاعت کردم، از من اطاعت کنید و هرگاه از اطاعت خدا و رسول سر تافتم، پس نباید از من فرمانبرداری نمایید».
2 ـ نظارت همگانی بر حاکم، حق شهروندی مردم در حکومت اسلامی
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در خطابه‌اش به مردم چنین فرمود: «اگر نیک و درست عمل کردم، مرا یاری رسانید و اگر عملکردم نادرست بود، مرا اصلاح کنید».
3ـ عدالت و برابری در میان مردم
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در جمع مردم چنین فرمود: «کسی که درمیان شما ضعیف (و حق‌باخته) است، نزد من قوی خواهد بود تا به خواست خدا حقش را به او بازگردانم و هر کس که درمیان شما قوی است (و حق دیگران خورده) نزد من ضعیف خواهد بود تا به خواست خدا حق را از او بستانم (و به صاحب حق بازپس دهم)».
4ـ صداقت و راستی، اساس تعامل حکومت و مردم
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در سخنرانیش تصریح کرد که: «صدق و راستی، کمال امانت است؛ و دروغ، کمال خیانت».
صداقت و راستی، اساس تعامل حکومت و مردم، در دوران خلفای راشدین بود.
5 ـ جهاد در راه خدا، اولویت خلافت اسلامی
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در بخشی از سخنرانی تاریخی خود در نخستین روز خلافتش چنین فرمود: «هیچ قومی، جهاد در راه خدا را ترک نکردند، مگر آنکه خدای متعال، آنان را به خفت و خواری کشاند».[34] ابوبکر رضی الله عنه  خلق و خوی مجاهدانه‌اش را در میادین نبرد کفر و ایمان، به طور مستقیم از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم فراگرفته و حقیقت فرموده‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دریافته بود که فرموده‌ است: (إذا تبایعتم بالعینة و أخذتم أذناب البقر و رضیتم بالزرعِ و ترکتم الجهادَ سلّط اللّه علیکم ذلاًّ لاینزعه حتّی ترجعوا إلی دینکم)[35] یعنی: «هرگاه داد و ستد ربوی عینه را انجام دهید و دُم گاوها را بگیرید[36] و به کشت وزراعت خرسند و راضی گردید و جهاد در راه خدا را رها کنید، خداوند، بر شما خواری و خفتی مسلط می‌کند که آن را از شما برنمی‌دارد تا آنکه به دینتان بازگردید».
6 ـ مبارزه با مفاسد اجتماعی، اولویت دیگر خلافت اسلامی
ابوبکر رضی الله عنه  با بیان اینکه پیامد گسترش فساد و بی‌بند و باری در جامعه، عذابی عمومی از سوی خدای متعال است، فرموده‌ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  را یادآوری کرد که فرموده‌ است: (لم‌تظهر الفاحشةُ فی قوم حتّی یعلنوا بها إلاّ فشا فیهم الطاعونُ و الأوجاعُ التی لم‌تکن مضت فی أسلافهم الّذین مضوا...)[37] یعنی: «هرگز فحشا و بدکاری در قومی به طور علنی نمایان نمی‌شود مگر آن‌که طاعون و بیماری‌هایی در‌میانشان شیوع می‌یابد که در گذشتگانشان نبوده و سابقه نداشته است…».
آنچه بررسی کردیم، شرحی بود بر سخنرانی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  که در نخستین روز خلافتش ایراد کرد و سیاست‌های حکومتش را ترسیم و تبیین نمود. ابوبکر رضی الله عنه  حدود مسؤولیت‌های حاکم را توضیح داد و به تبیین میزان رابطه‌ی حاکمیت و مردم پرداخت. در سخنرانی ابوبکر رضی الله عنه  مهم‌ترین ارکان تشکیل حکومت و ساز و کارهای اساسی، برای فرهنگ‌سازی در جامعه بیان شده است.
بیعت علی بن ابی‌طالب با ابوبکر
روایات صحیح، دال بر این است که زبیر بن عوام و علی بن ابی‌طالب رضی الله عنهما روز پس از وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم یعنی در روز سه‌شنبه با ابوبکر رضی الله عنه  بیعت کردند. حسن رضی الله عنه  در موقعیت‌های مختلف، پدرش را در کنار ابوبکر رضی الله عنه  دیده و بدین سان به ارادت و خیرخواهی وی نسبت به خلیه پی برده بود. علی رضی الله عنه  نه تنها هیچ‌گاه از ابوبکر رضی الله عنه  جدا نشد و از جماعت وی نبرید، بلکه همواره مشاور ابوبکر رضی الله عنه  بود و با او در تدبیر امور مسلمانان مشارکت می‌کرد.
آری! علی رضی الله عنه  در خلافت ابوبکر رضی الله عنه  مشاور و رازدار وی بود و مسایل مسلمانان را ارزیابی می‌کرد و آنچه را به مصلحت مسلمانان بود، بر هر چیز دیگری ترجیح می‌داد. یکی از مهم‌ترین دلایل ارادت و خیرخواهی علی رضی الله عنه  نسبت به ابوبکر رضی الله عنه  و صیانت از خلافت و حفظ یکپارچگی امت، این است که وقتی ابوبکر رضی الله عنه  تصمیم گرفت شخصاً به ذی‌القصه[38] برود و فرماندهی لشکر اسلام را در جنگ با مرتدان بر عهده بگیرد، ابوبکر رضی الله عنه  را از این کار بازداشت؛ چراکه خطرهای این راه زیاد بود و با هرگونه آسیبی که به ابوبکر رضی الله عنه  می‌رسید، کیان اسلامی به خطر می‌افتاد.[39] ماجرا بنا به روایت ابن‌عمر رضی الله عنهما از این قرار است: زمانی که ابوبکر رضی الله عنه  رو به ذی‌القصه نهاد و بر اسبش سوار شد، علی رضی الله عنه  افسار اسب ابوبکر رضی الله عنه  را گرفت و فرمود: «ای خلیفه‌ی رسول‌خدا! هیچ معلوم است کجا می‌روی؟ اینک همان چیزی را به تو می‌گویم که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم روز احد فرمود: شمشیرت را در غلاف کن و ما را در غم و مصیبت از دست دادنت منشان و به مدینه بازگرد که به خدا سوگند اگر تو را از دست بدهیم، هرگز برای اسلام نظام و سامانی نخواهد ماند». و این چنین ابوبکر رضی الله عنه  به پیشنهاد علی رضی الله عنه  به مدینه بازگشت.[40]
اینک جای سؤال است که اگر علی رضی الله عنه  از دل، به خلافت ابوبکر رضی الله عنه  راضی نبود و بر خلاف میل درونی خود به بیعت با وی تن داده بود، پس چرا به ابوبکر رضی الله عنه  چنین سخنانی گفت و او را به مدینه بازگردانید و این فرصت طلایی را از دست داد تا شاید برای ابوبکر رضی الله عنه  اتفاقی می‌افتاد و فضا برای خلافت خودش مناسب می‌شد؟! یا حتی فراتر از این اگر علی رضی الله عنه  با ابوبکر رضی الله عنه  مشکلی داشت و می‌‌خواست برای همیشه از او راحت شود، می‌توانست آنگونه که رقیبان سیاسی بر ضد هم دسیسه می‌کنند، کسی را بفریبد تا ابوبکر رضی الله عنه  را از پای درآورد و…. اما قطعاً علی رضی الله عنه  بزرگ‌تر از این حرف‌ها بود و علاوه بر این، هیچ مشکلی با ابوبکر رضی الله عنه  نداشت.[41]
حسن رضی الله عنه  نظرخواهی ابوبکر رضی الله عنه  از پدرش را در مورد جهاد با مرتدان به یاد داشت؛ ابوبکر رضی الله عنه  از علی رضی الله عنه  در مورد جهاد با مرتدان نظر خواست. علی رضی الله عنه  پاسخ داد: «ای ابوبکر! اگر آنان را به حال خود بگذاری و از آنها هم‌چون رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم زکات نگیری، بر خلاف سنت و روش آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  عمل کرده‌ای». ابوبکر رضی الله عنه  گفت: « مگر من نگفتم که به خدا قسم اگر ریسمانی را که (به عنوان زکات) به رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌دادند، از من بازدارند، به خاطر آن، با آنها می‌جنگم»؟
شکی نیست که حسن رضی الله عنه  بارها از زبان پدرش، تعریف ابوبکر و عمر رضی الله عنهما شنیده بود؛ از آن جمله اینکه علی رضی الله عنه  فرموده است: «هیچکس، مرا از ابوبکر و عمر برتر نداند و گرنه حد تهمت را بر او اجرا می‌کنم».[42] همچنین علی رضی الله عنه  در یکی از گفته‌هایش ابوبکر و عمر را برترین افراد این امت دانسته و گفته است: «آیا شما را از بهترین فرد این امت پس از ابوبکر و عمر باخبر نکنم؟»[43] علی رضی الله عنه  صراحتاً فرموده است: «بهترین افراد این امت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، ابوبکر و عمر هستند». این روایت، به هشتاد طریق از علی رضی الله عنه  نقل شده است.[44]
صلة بن زفر عبسی می‌گوید: هرگاه، نزد علی رضی الله عنه  یادی از ابوبکر رضی الله عنه  به میان می‌آمد، می‌گفت: «از کسی یاد می‌کنید که همیشه پیشگام بود. قسم به ذاتی که جانم در دست اوست، در تمام نیکی‌ها ابوبکر رضی الله عنه  از شما پیشی می‌گرفت».
علی رضی الله عنه  تمام تلاشش را برای اجرای دستورات خلیفه بکار می‌بست و در دوران ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نقشی اساسی در اداره‌ی امور مسلمانان داشت. برخی از قبایل عرب، نمایندگانی را به مدینه فرستادند تا ابوبکر رضی الله عنه  را قانع کنند که از آنها زکات نگیرد. اما ابوبکر صدیق رضی الله عنه  ذره‌ای از موضعش که همان حکم اسلام بود، عقب ننشست. نمایندگان قبایل که دیدند ابوبکر رضی الله عنه  عزم و اراده‌ی آن دارد که به هر قیمتی از آنان زکات بگیرد، مدینه را ترک کردند و به میان قبایل خود رفتند. البته نمایندگان قبایل، مسلمانان را در مدینه اندک و کم‌تعداد دیدند و به همین خاطر گمان کردند که بهترین فرصت است تا با حمله‌ای همه‌جانبه به مدینه، کار اسلام و احکامش را یک‌سره کنند و به گمان خود از بار قوانین اسلامی خلاص شوند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  با واقع‌نگری و بی‌آنکه بر وضع بحرانی آن زمان سرپوشی نهد، برای رویارویی با حملات احتمالی مرتدان به مدینه، عده‌ای را به گشت‌زنی و پاسبانی در راه‌های ورودی مدینه گماشت تا با هر حمله‌ی احتمالی مقابله کنند و امیرانی بر گاردهای حفاظتی و دسته‌های گشت‌زنی گماشت که عبارتند از: علی بن ابی‌طالب، زبیر بن عوام، طلحه بن عبیدالله، سعد بن ابی‌وقاص، عبدالرحمن بن عوف و عبدالله بن مسعود رضی الله عنهم  .[45]
رابطه‌ی تنگاتنگ و دوستانه‌ی صحابه و از جمله خلفا با همدیگر، از آنجا نمایان‌تر می‌شود که علی رضی الله عنه ، به عنوان سید و آقای اهل بیت و پدر دو نوه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم، هدایا و پیشکش‌های خلفا را می‌پذیرفت؛ همان‌طور که دوستان و برادران، هدایای یکدیگر را قبول می‌کنند؛ چنانچه ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، یکی از کنیزان اسیرشده در جنگ عین‌التمر به نام صهباء را به علی رضی الله عنه  بخشید و علی رضی الله عنه  نیز این پیشکش خلیفه را پذیرفت. صهباء، از علی رضی الله عنه  صاحب دو فرزند به نام‌های عمر و رقیه شد.[46] در جنگ یمامه، خوله دختر جعفر بن قیس به اسارت مجاهدان در‌آمد؛ ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، خوله را به علی رضی الله عنه  بخشید و نتیجه‌ی آن، تولد محمد بن حنفیه بهترین فرزند علی پس از حسن و حسین رضی الله عنهم   بود. خوله، از اسیران قبیله‌ی بنی‌حنیفه بود که مرتد شدند و محمد بن حنفیه، با نام قبیله‌ی مادرش شناخته شده و به این قبیله نسبت یافته است. از این رو به محمد بن علی، محمد بن حنفیه می‌گفتند.[47]
عبدالملک جوینی رحمه الله می‌گوید: «خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به اجماع صحابه تحقق یافت و فرزندان علی رضی الله عنه  نیز هم‌چون پدرشان، بلافاصله در بیعت ابوبکر داخل شدند. علی رضی الله عنه  تمام تلاشش را در حرف‌شنوی و اطاعت از خلیفه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بکار بست در حضور دیدگان مردم و در انظار عمومی با ابوبکر رضی الله عنه  بیعت کرد و برای جهاد با بنی‌حنیفه که مرتد شده بودند، عازم میدان نبرد گردید».[48] روایات زیادی در این زمینه نقل شده که علی و فرزندانش رضی الله عنهم   هدایای مالی و خمس غنایم را از ابوبکر صدیق رضی الله عنه  قبول می‌کردند و شخصِ علی رضی الله عنه ، مسؤول تقسیم غنایم بود و این مسؤولیت در نسلش ادامه یافت و بعدها بر عهده‌ی حسن بن علی گذاشته شد و سپس حسین بن علی و آنگاه حسن بن حسن و بعد، زید بن حسن رضی الله عنهم   مسؤول نگهداری و تقسیم اموال غنیمت شدند.[49]
علی رضی الله عنه  هرگز از اقتدا به ابوبکر رضی الله عنه  در نماز جماعت امتناع نکرد و همواره در مسجد حاضر می‌شد و پشت سر خلیفه‌‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز می‌گزارد و بدین‌سان وحدت ویکدلی وی با ابوبکر رضی الله عنه  برای عموم مسلمانان نمایان می‌گشت.[50] حسن رضی الله عنه ، شاهد رابطه‌ی نیک و تنگاتنگ پدرش با ابوبکر رضی الله عنه  بود. علاوه بر این، ‌خویشاوندی سببی میان خلیفه و اهل بیت ایجاد شد و اهل بیت، برخی از فرزندانشان را ابوبکر نامیدند. بنابراین روشن و واضح می‌گردد که رابطه‌ی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  با اهل بیت، آنچنان رابطه‌ی دوستانه و احترام‌آمیزی بوده که هم زیبنده‌ی ابوبکر رضی الله عنه  می‌باشد و هم شایسته‌ی اهل بیت. رابطه‌ی دوستانه‌ی علی و ابوبکر رضی الله عنهما دوطرفه بوده و بر پایه‌ی همین دوستی، علی رضی الله عنه  یکی از فرزندانش را ابوبکر نامیده است.[51] هرچند برخی از روی کینه و دشمنی، کوشیده‌اند تا روابط ابوبکر و اهل بیت را تیره و غیرعادی نشان دهند و در این زمینه داستان‌های دروغی سر هم نمایند. عایشه‌ی صدیقه دختر ابوبکر صدیق رضی الله عنهما همسر پدربزرگ حسن رضی الله عنه  بود و حرمت و جایگاه ویژه‌ای نزد رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم داشت؛ گرچه مخالفان و دشمنان عایشه، در آتش کینه‌ی او می‌سوزند. همچنین عایشه رضی الله عنها، بر خلاف ادعا و افترای دشمنانش به گواهی قرآن، پاک و پاکدامن بوده است. ناگفته نماند که اسماء بنت عمیس، همسر جعفر بن ابی‌طالب یعنی، زن برادر علی رضی الله عنهم   پس از وفات جعفر رضی الله عنه  به ازدواج ابوبکر رضی الله عنه  درآمد. ثمره‌ی این ازدواج، تولد محمد بن ابی‌بکر بود که از سوی علی رضی الله عنه  به عنوان والی مصر تعیین گردید. پس از آنکه ابوبکر رضی الله عنه  دار فانی را وداع گفت، علی رضی الله عنه  با اسماء بنت عمیس رضی الله عنها ازدواج نمود و از او صاحب فرزندی به نام یحیی شد.[52] علاوه بر این علی مرتضی رضی الله عنه  پس از وفات ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، سرپرستی محمد بن ابی‌بکر را بر عهده گرفت و او را همانند فرزندش سرپرستی کرد….[53] برپایه‌ی همین دوستی بود که اهل بیت، نام برخی از فرزندانشان را ابوبکر نهادند و این، بیانگر دوستی و محبتی است که در میان آنها وجود داشته است؛ قابل یادآوری است که بر پایه‌ی همین دوستی، علی رضی الله عنه  یکی از فرزندانش را ابوبکر نامید؛ آن هم در زمانی که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  وفات نموده و علی زمامدار امور مسلمانان شده بود. بنابراین آیا غیر از این است که علی رضی الله عنه  از روی محبت به خلیفه‌ی اول، نام فرزندش را ابوبکر نهاده است؟ پیش از علی رضی الله عنه  هیچ یک از بنی‌هاشم، نام فرزندشان را ابوبکر نگذاشته بودند. این امر همچنان در فرزندان علی رضی الله عنه  ادامه یافت و حسن و حسین رضی الله عنهما نیز به تبعیت از پدر و از روی محبت به ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، نام پسرشان را ابوبکر نهادند؛ چنانچه دو تاریخ‌نگار مشهور شیعه به نام‌های یعقوبی و مسعودی بدین نکته تصریح نموده‌اند.[54] رابطه‌ی دوستانه‌ و محبت‌آمیز ابوبکر و علی رضی الله عنهما با یکدیگر، تأثیر بسزایی بر قلب و روان حسن رضی الله عنه  نهاد و باعث شد که حسن رضی الله عنه  همواره احترام ابوبکر رضی الله عنه  را پاس بدارد و به منزلت و جایگاه والای وی در اسلام پی ببرد.
 
 
 
تأکید ابوبکر صدیق رضی الله عنه  بر گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه
یکی از مهمترین وقایع در زمان خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه  پس از وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود که نقشی اساسی در شکل‌گیری شخصیت حسن رضی الله عنه  نهاد. چراکه اعزام این لشکر، به‌خاطر شرایط خاص آن زمان، با مخالفت برخی از صحابه رضی الله عنهم   همراه بود. برخی از صحابه رضی الله عنهم   به ابوبکر صدیق رضی الله عنه  پیشنهاد کردند که لشکر اسامه رضی الله عنه  اعزام نشود و در مدینه بماند. آن دسته از صحابه که چنین پیشنهادی کردند، به ابوبکر صدیق رضی الله عنه  گفتند: «تعداد زیادی از مسلمانان در لشکر اسامه رضی الله عنه  هستند؛ آنگونه که خودت می‌بینی، عرب‌ها نقض پیمان کرده‌اند؛ بنابراین درست نیست که این گروه بزرگ از مسلمانان را از دور و بَرَت پراکنده کنی».[55] اسامه رضی الله عنه ، عمر بن خطاب رضی الله عنه  را از اردوگاه لشکر در جرف نزد ابوبکر رضی الله عنه  فرستاد تا از او برای بازگشت لشکریان به مدینه اجازه بگیرد و به ایشان پیام اسامه رضی الله عنه  را برساند که: «بیشتر مسلمانان و بزرگانشان همراه من هستند و من، بیم آن دارم که مشرکان به خلیفه، حرم رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان حمله‌ور شوند».[56] اما ابوبکر رضی الله عنه  ضمن مخالفت با این پیشنهاد، تأکید کرد که لشکر باید با وجود اوضاع و شرایط کنونی، اعزام شود؛ ابوبکر صدیق رضی الله عنه  از یک‌سو تأکید می‌کرد که هرچه زودتر لشکر اسامه رضی الله عنه  حرکت کند و از سوی دیگر صحابه رضی الله عنهم   سعی می‌کردند تا ابوبکر رضی الله عنه  را قانع کنند که پیشنهادشان را بپذیرد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  عموم مهاجران و انصار رضی الله عنهم   را برای بررسی موضوع گردآورد. در نشست ابوبکر رضی الله عنه  و صحابه موضوع اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه  بررسی شد؛ عمر بن خطاب رضی الله عنه  در آن گردهمایی، تلاش زیادی کرد تا خلیفه را راضی کند که لشکر اسامه رضی الله عنه  را به خاطر شرایط بحرانی آن وقت، گسیل نکند؛ هراس عمر رضی الله عنه  از این بود که مبادا خلیفه، حرم رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مدینه، مورد تهاجم اعراب مرتد و مشرک قرار بگیرند. فراخوان ابوبکر صدیق رضی الله عنه  برای گردهمایی مهاجرین و انصار رضی الله عنهم   پس از آن بود که بسیاری از صحابه بر عدم گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه  پافشاری می‌کردند و پیامد اعزام لشکر را خطر بزرگی برای مدینه می‌پنداشتند.[57] ابوبکر رضی الله عنه  به پیشنهادهای صحابه گوش سپرد و به آنان فرصت داد تا دیدگاه خود را در مورد لشکر اسامه رضی الله عنه  بیان کنند.[58] ابوبکر رضی الله عنه  مردم را به اجتماع عمومی دیگری در مسجد فراخواند. او در این گردهمایی از صحابه رضی الله عنهم   خواست تا این فکر را از سرشان بیرون کنند که او فرمان رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم را که به گسیل هرچه سریع‌تر لشکر اسامه رضی الله عنه  تأکید کرده بود، لغو خواهد کرد. تأکید ابوبکر رضی الله عنه  بر اجرای فرمان رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حدی بود که با صراحت تمام، این نکته را به صحابه رضی الله عنهم   گفت که او لشکر اسامه رضی الله عنه  را اعزام می‌کند، هرچند که اعزام لشکر به اشغال مدینه از سوی اعراب مرتد بینجامد.[59] ابوبکر رضی الله عنه  با عزم و اراده‌ای آهنین چنین فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر بدانم که کسی جز من در مدینه نمی‌ماند و سگ‌ها و گرگ‌ها، مرا می‌درند، باز هم لشکر اسامه رضی الله عنه  را آنگونه که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمان داده‌ است، گسیل می‌کنم».[60]
انصار رضی الله عنهم   عمر بن خطاب رضی الله عنه  را نزد ابوبکر رضی الله عنه  فرستادند تا از او بخواهد که شخص مسن‌تری را به فرماندهی لشکر بگمارد. عمر رضی الله عنه  به ابوبکر صدیق رضی الله عنه  گفت: «انصار رضی الله عنهم   خواهان این هستند که مرد سالخورده‌تری را فرمانده‌ی ایشان کنی». ابوبکر رضی الله عنه  که پیشتر نشسته بود، از جا برجست و ریش عمر رضی الله عنه  را گرفت و فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند؛ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم، اسامه رضی الله عنه  را به فرماندهی لشکر منصوب کرده‌ و تو از من می‌خواهی که او را عزل کنم؟!»
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نزد لشکریان رفت تا آنان را بدرقه کند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  پیاده راه می‌رفت و اسامه رضی الله عنه  سوار بود. سواری ابوبکر رضی الله عنه  را عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه  با خود می‌کشید. اسامه رضی الله عنه  گفت: «ای خلیفه‌ی رسول خدا! یا شما باید سوار شوید و یا من پیاده می‌شوم». ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرمود: «نه تو باید پیاده می‌شوی و نه من سوار می‌شوم. مگر چه می‌شود که پاهایم را در راه خدا غبارآلود کنم؟» ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در پایان بدرقه‌ به اسامه رضی الله عنه  فرمود: «اگر صلاح می‌دانی اجاز بده تا عمر رضی الله عنه  بماند و مرا (در اداره‌ی امور) یاری کند». اسامه رضی الله عنه  نیز درخواست ابوبکر رضی الله عنه  را پذیرفت.[61] ابوبکر رضی الله عنه  رو به لشکریان نمود و فرمود: «بایستید تا شما را ده نصیحت کنم و از من به خاطر بسپارید که: خیانت نکنید. در مال غنیمت دست‌اندازی ننمایید. مکر و فریب نکنید. هیچ کشته‌ای را مثله نکنید. هیچ درخت میوه‌داری را قطع نکنید. گوسفند و گاو و شتری را جز برای خوردن نکشید. گذرتان، به کسانی می‌افتد که در صومعه‌ها عزلت و گوشه گرفته‌اند؛ کاری به آنها و کارشان نداشته باشید. بر کسانی می‌گذرید که برایتان غذاهای گوناگون می‌آورند؛ هر چه از آن خوردید، نام خدا را بر زبان آورید. همچنین با افرادی برخورد خواهید کرد که وسط سرهاییشان را تراشیده‌ و اطراف آن را مانند عمامه باقی گذاشته‌اند؛ آنان را با شمشیر بزنید. با نام خدا حرکت کنید».[62] ابوبکر رضی الله عنه  به اسامه رضی الله عنه  وصیت کرد اوامر و فرمان‌های رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم را اجرا کند و به او چنین فرمود: «آنچه را که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم به تو دستور داده‌اند، انجام بده؛ از قضاعه شروع کن و سپس به آبل[63] برو. نسبت به هیچ یک از اوامر رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم کوتاهی نکن…».[64] اسامه رضی الله عنه  با لشکرش حرکت کرد و مطابق فرمان رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم به قبایل قضاعه و آبل حمله کرد. او اسیران و غنایم زیادی گرفت.[65] رفت و برگشت لشکر اسامه رضی الله عنه  چهل روز طول کشید.[66]
گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه  به قلمرو حکومت هرقل، این پیامد مهم را به دنبال داشت که رومیان گفتند: «اینها دیگر چه هستند؟! با وجودی که سرورشان مرده، باز هم یکپارچه‌اند و به سرزمین ما حمله می‌کنند!» اعراب نیز از اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه  شگفت‌زده شدند و گفتند: «اگر اینها، توان و نیرو نداشتند، این لشکر را نمی‌فرستادند.»[67] پیامد دلهره‌ای که از گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه  در دل اعراب افتاد، این بود که از بسیاری از اهداف و تصمیم‌های خود بر ضد مسلمانان منصرف شدند.[68]
برخی، حدیث بی‌اساسی را ساخته و پرداخته‌ و آن را به رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده‌اند. آنان، چنین دروغی را سر هم کرده‌اند که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم کسانی را که از حضور در لشکر اسامه رضی الله عنه  سر بتابند، لعنت کرده است. ناگفته پیداست که این روایت را از آن جهت ساخته و پرداخته‌اند که ابوبکر و عمر رضی الله عنهما را در ردیف اول نفرین‌شدگان قرار دهند….
حسن و سایر جوانان آن دوره، از گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه  نکات زیادی آموختند؛ از جمله:
الف) دگرگونی اوضاع و بروز شرایط سخت و بحرانی، مؤمنان را از انجام مسؤولیت‌های دینی باز نمی‌دارد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  این درس بزرگ را به امت می‌دهد که در مصایب و سختی‌ها، صبر و شکیبایی پیشه نمایند و از لطف و رحمت الهی ناامید نباشند. چراکه:
{إِنَّ رَحْمتَ اللّه قَرِیبٌ منَ الْمحْسِنِینَ }
«رحمت پروردگار، به نیکوکاران نزدیک است.»[69]
عملکرد ابوبکر رضی الله عنه  در شرایط سخت و بحرانی پس از وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم این نکته را به مسلمان یادآوری می‌کند که مصایب و سختی‌ها هرچند بزرگ و شدید باشند، باز هم این سنت و قانون الهی است که: «با هر سختی، آسایش و گشایشی هست.»[70] رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده‌است:(عجبًا لأمر المؤمنِ إنّ أمره کله خیر و لیس ذلک لأحدٍ إلاّ للمؤمنِ، إن أصابته سراء شکر فکان خیرًا له و إن أصابته الضراء صبر فکان خیرًا له)[71] یعنی: «شأن مؤمن، شگفت‌انگیز است؛ چراکه تمام امورش، به خیر اوست و این وضعیت را کسی جز مؤمن ندارد. مؤمن، هنگام سرور و شادمانی، سپاس‌گزار است و این، به نفع او می‌باشد؛ اگر مصیبتی هم به او برسد، شکیبایی می‌ورزد که این نیز به خیر اوست.»
آموزه‌ی دیگر اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه  توسط ابوبکر صدیق رضی الله عنه  این است که مصایب و سختی‌ها هرچند بزرگ و شدید باشند، اهل ایمان و مؤمنان راستین را از انجام امور دینی بازنمی‌دارند. رحلت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر صدیق رضی الله عنه  را از انجام وظایف و مسؤولیت‌های دینی بازنداشت؛ مصیبتی به آن بزرگی، مانع از این نشد که ابوبکر رضی الله عنه  در آن شرایط سخت، لشکر اسامه رضی الله عنه  را اعزام نکند. چراکه ابوبکر رضی الله عنه  از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم یاد گرفته بود که پرداختن به امور دینی و غمخوارگی بر آن، بر هر چیزی مقدم است و به همین سبب نیز ابوبکر رضی الله عنه  در تمام دوران حیاتش، امور دینی را بر هر چیزی مقدم می‌داشت.[72] حسن بن علی رضی الله عنه ، این درس ارزشمند را آموخت و آن را در زندگیش اجرا نمود.
ب) تداوم دعوت اسلامی، قایم به افراد نیست و پیروی از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم در هر شرایطی واجب است. بازنگاهی به ماجرای گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه  نشان می‌دهد که حرکت دعوت، هیچ‌گاه دچار توقف و ایستایی نمی‌گردد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  با گفتار و کردارش، این حقیقت را روشن ساخت که دعوت اسلامی، قایم به افراد نیست و به همین خاطر نیز حرکت اسلام، با وفات بهترین بنده‌ی خدا ـ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  ـ تداوم یافت. این، همان چیزی است که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  با اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه  ثابت کرد. ابوبکر رضی الله عنه  در سومین روز درگذشت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمان داد تا لشکریان اسامه رضی الله عنه  به اردوگاه خود در جرف بروند و هر چه سریع‌تر حرکت کنند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  پیش از صدور این فرمان، در نخستین خطبه‌اش بر این تأکید کرده بود که تمام تلاشش را برای خدمت به اسلام بکار خواهد گرفت.[73] در روایتی آمده است که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در بخشی از آن سخنرانی چنین فرمود: «ای مردم! تقوای الهی پیشه کنید؛ به دینتان پایبند باشید و بر پروردگارتان توکل کنید. همانا دین خداوند، پابرجاست و کلمه و شریعت الهی والا و کامل. خدای متعال، ناصران دینش را یاری می‌رساند و دینش را عزت و سرافرازی می‌بخشد. به خدا سوگند ما از این نمی‌هراسیم که خلق خدا از هر سو برای جنگ با ما جمع شوند؛ چراکه شمشیرهای الهی(شمشیرهای مؤمنان مجاهد)، از غلاف بیرون است و ما، هرگز آن را به زمین نمی‌گذاریم؛ بلکه همان‌طور که همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  جهاد کردیم، پس از این نیز با مخالفان دین خدا خواهیم جنگید. پس هر کس، سر بتابد و سرکشی کند، به خود ستم کرده است.»[74]
نکته‌ی آموزنده‌ی دیگری که حسن بن علی رضی الله عنه  از اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه  آموخت، این بود که مسلمانان در تمام شرایط باید پیرو و فرمانبردار رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  این نکته را به خوبی نشان داد. چراکه او، محکم و استوار در شرایط سخت و بحرانی، پایبند دستورات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم ماند و اوامر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  را کاملاً اجرا کرد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  آن گفته‌ی تاریخی و ماندگارش را فرمود که: «اگر بدانم که کسی جز من در مدینه نمی‌ماند و سگ‌ها و گرگ‌ها مرا می‌درند، باز هم لشکر اسامه رضی الله عنه  را آن‌گونه که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمان داده‌اند، اعزام می‌کنم.»[75]
 
موضع ابوبکر صدیق رضی الله عنه  شرح عملی این آیه بود که:
{ وَما کانَ لِمؤْمنٍ وَلا مؤْمنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّه وَرَسُولُه أَمرًا أَنْ یکونَ لَهم الْخِیرَةُ منْ أَمرِهم وَمنْ یعْصِ اللَّه وَرَسُولَه فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مبِینًا (٣٦)} (احزاب:36)
«هیچ زن و مرد مؤمنی در کاری که خدا و رسولش، مقرر کرده باشند، اختیاری از خود ندارند (و باید تابع حکم خدا و رسول باشند). هر کس، از دستور خدا و پیامبرش سرپیچی کند، قطعاً به گمراهی آشکاری گرفتار می‌گردد».
مسلمانان، از اعزام لشکر اسامه توسط ابوبکر صدیق رضی الله عنه  این نکته‌ی مهم و ارزشمند را فراگرفتند که خدای متعال، نصرت و پیروزی این امت را مشروط به اتباع و پیروی کامل از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم قرار داده است. لذا هر کس، از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیروی نماید، نصرت و قدرت می‌یابد و هر کس، از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم نافرمانی کند، خوار و ذلیل می‌گردد. بنابراین چگونگی حیات و زندگانی این امت، در میزان فرمانبرداریش از خدای متعال و پیروی از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم تفسیر می‌شود.[76]
ج) مرجع حل اختلاف مؤمنان، کتاب و سنت است. بروز اختلاف در پاره‌ای از موارد در میان مؤمنان، امری عادی و گریزناپذیر است. در مورد گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه  این اختلاف نظر درمیان صحابه رضی الله عنهم   به وجود آمد که آیا در آن شرایط بغرنج و بحرانی، لشکر اسامه رضی الله عنه  اعزام شود یا نه؟ در مورد فرماندهی شخص اسامه رضی الله عنه  بگومگوهایی صورت گرفت؛ اما این اختلاف نظرها به کشاکش و درگیری یا بغض و کینه‌توزی نسبت به یکدیگر نینجامید و هیچکس، پس از روشن شدن نظر اشتباهش، خودسری نکرد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در آن موقعیت، برای حل و فصل اختلاف، به فرمان رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مورد اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه  مراجعه کرد و این نکته را روشن نمود که با دگرگونی اوضاع و احوال، باز هم از اجرای فرمان رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم غفلت و کوتاهی نمی‌کند. صحابه رضی الله عنهم   نیز پس از توضیح و روشنگری ابوبکر رضی الله عنه  پذیرفتند تا مطابق فرمان صریح رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم لشکر اسامه رضی الله عنه  اعزام شود. باید دانست که در صورت وجود نص و حکم صریح، اکثریت قول و نظر، هیچ اعتباری ندارد و بدین سبب نیز صحابه در برابر فرمان صریح رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره‌ی لشکر اسامه رضی الله عنه  پس از روشنگری ابوبکر صدیق رضی الله عنه  گردن نهادند. آنان، پیش از روشنگری ابوبکر رضی الله عنه  دلیل می‌آوردند که قبایل عرب، شوریده‌اند و اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه  باعث پراکندگی توان و قدرت مسلمانان می‌شود.[77] نظر افرادی چون صحابه که برگزیده‌ترین بندگان خدا پس از انبیا بودند، مورد قبول ابوبکر صدیق رضی الله عنه  قرار نگرفت. بلکه ابوبکر رضی الله عنه  برایشان روشن کرد که فرمان رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم از تمام نظرات و پیشنهادها، مهم‌تر، و البته انجامش، واجب‌تر است. لزوم مراجعه به نصوص کتاب و سنت برای حل و فصل موارد اختلافی، در جریان وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز کاملاً هویداست. عده‌ی زیادی از صحابه و از جمله عمر رضی الله عنه  می‌پنداشتند که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات نکرده‌اند و تعداد اندکی نیز از جمله ابوبکر صدیق رضی الله عنه  باور داشتند که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات نموده‌اند. می‌دانیم که در آن موقعیت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  با مراجعه به نص قرآن، این فهم نادرست را که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمرده‌اند، روشن و برطرف کرد.[78] حافظ ابن‌حجر رحمه الله ضمن بررسی ماجرای وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌گوید: «از آنچه پس از وفات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  روی داد، چنین معلوم می‌شود که در مباحث اجتهادی و مشورتی، این طور نیست که اکثریت، حتماً به نظریه‌ی راست و درستی دست می‌یابند و یا نظری که موافقان کم‌تری دارد، نادرست است. بر همین مبنا، اکثریت آرا، شرط اساسی در نتیجه‌گیری و ترجیح یک نظر نیست».[79] خلاصه اینکه بر اساس ماجرای گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه  کثرت یک نظریه، نشانه‌ی درستی آن نمی‌باشد.[80] البته از این داستان، این نکته هم معلوم می‌شود که صحابه رضی الله عنهم   در برابر حق، تسلیم بودند و به همین سبب نیز در برابر روشنگری ابوبکر رضی الله عنه  که اصل اعزام لشکر و فرماندهی اسامه رضی الله عنه  را بر مبنای فرموده‌های رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم تبیین نمود،گردن‌ نهادند.[81]
د) به‌هم‌پیوستگی دعوت و عمل در پهنه‌ی فعالیت‌های دینی، نکته‌ی آموزنده‌ی دیگری است که حسن بن علی رضی الله عنه  از ماجرای اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه  در زمان خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  آموخت. بازخوانی این ماجرا، نشان می‌دهد که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  تنها به اجرای فرمان رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ابقای اسامه رضی الله عنه  در پست فرماندهی بسنده نکرد؛ بلکه به دلایل زیر، به طور عملی نیز حکم فرماندهی اسامه رضی الله عنه  را برابر فرمان رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسمیت بخشید:
1ـ ابوبکر رضی الله عنه  که بیش از شصت سال از عمرش را پشت سر گذاشته بود، اسامه‌ی هجده یا بیست‌ساله را با پای پیاده، در حالی بدرقه کرد که اسامه رضی الله عنه  سوار اسب بود. گرچه اسامه رضی الله عنه  از ابوبکر خواست تا سوار اسب شود و یا حداقل به او اجازه دهد تا پیاده شود، اما ابوبکر صدیق رضی الله عنه  همچنان با پای پیاده، اسامه رضی الله عنه  و لشکر تحت فرماندهیش را بدرقه نمود تا به طور عملی، به فرماندهی اسامه رضی الله عنه  بر لشکر رسمیت ببخشد و با عمل خود به لشکریان بفهماند که: به منِ ابوبکر نگاه کنید که خلیفه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستم و باز هم به نشان احترام اسامه رضی الله عنه  و تأیید فرماندهیش با پای پیاده، او را بدرقه می‌کنم تا شما به خود آیید که چگونه جرأت کردید، بر امارت کسی خرده بگیرید که از سوی رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدین منصب گماشته شده است؟![82]
2ـ با آنکه ابوبکر رضی الله عنه  در آن شرایط به کسی چون عمر رضی الله عنه  نیازمند بود تا در اداره‌ی امور، دستیارش باشد، باز هم به اسامه رضی الله عنه  دستور نمی‌دهد که عمر رضی الله عنه  را در مدینه بگذارد و همراه لشکر نبَرد؛ بلکه از اسامه رضی الله عنه  اجازه می‌خواهد که به صلاح‌دید خود، عمر رضی الله عنه  را در مدینه بگذارد تا در اداره‌ی امور، به خلیفه کمک کند. بی‌گمان این درخواست ابوبکر رضی الله عنه  از اسامه رضی الله عنه ، رسمیت بخشیدن عملی به فرماندهی اسامه رضی الله عنه  و نیز درسی برای لشکریان بود که تابع و فرمانبردار امیر لشکر باشند.
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  دعوت و عمل را با هم درآمیخت و این، همان چیزی است که اسلام به آن دستور داده است. خدای متعال در قرآن کریم، کسانی را که به نیکوکاری فرا می‌خوانند و خود را از یاد می‌برند، توبیخ نموده و مورد سرزنش قرار داده است:
{ أَتَأْمرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکم وَأَنْتُم تَتْلُونَ الْکتَابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ (٤٤)} (بقره: 44)
«آیا مردم را به نیکوکاری فرمان می‌دهید و خود را فراموش می‌کنید؟ در حالی که شما کتاب می‌خوانید (و در آن تهدید و وعید الهی را در مورد آن‌که گفتار و کردارش مخالف باشد، می‌بینید.) پس آیا نمی‌اندیشید (و از این رویه‌ی زشت دست برنمی‌دارید)؟»
هـ) از این ماجرا، جایگاه والای جوانان در خدمت به اسلام و فعالیت‌های دینی نمایان می‌گردد. رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم اسامه‌ی جوان را به فرماندهی لشکری گماشت که برای رویارویی با ابرقدرت آن روز عازم شام بود و ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نیز به‌رغم انتقاد و مخالفت عده‌ی زیادی، فرماندهی اسامه رضی الله عنه  را بر لشکر، رسمی دانست. به هر حال لشکر اسلام، تحت فرماندهی امیر جوان (اسامه بن زید رضی الله عنهما) عازم شد و پس از مدتی با پیروزی و غنایم زیادی بازگشت. بازنگری این ماجرا، جایگاه والا و ارزشمند جوانان را در عرصه‌های دینی روشن‌می‌سازد و بلکه بازبینی تاریخ دعوت اسلامی، بیانگر این نکته می‌باشد که در دو دوران مکی و مدنی، دلایل و شواهد زیادی وجود دارد که بر نقش مهم جوانان در خدمت به قرآن و سنت، اداره‌ی امور حکومتی، مشارکت در جهاد و دعوت الی الله دلالت می‌کند.[83]
همه‌ی دعوتگران و مربیان، باید به این نکته‌ی مهم توجه داشته باشند و عرصه و میدان لازم را برای نیروهای جوان، باز کنند تا به ایفای نقش در خدمت به دین بپردازند. اجرای این سنت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم، باعث نشاط و سرزندگی امت می‌گردد و نقشی اساسی در برانگیختن نیروهای خلاق به منظور ایفای نقش در ایجاد تمدن اسلامی دارد.
و) جلوه‌های زیبا و تابنده‌ی آداب جهاد اسلامی، در نصیحت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به مجاهدان کاملاً نمودار است. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  هنگام بدرقه‌ی سپاه اسلام، همانند رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم، فرمانده‌ی لشکر و سپاهیان را به پاره‌ای از امور سفارش نمود. با بررسی نکاتی که ابوبکر رضی الله عنه  به سپاهیان سفارش کرد، می‌توان به اهداف جنگ‌های مسلمانان پی‌برد که چیزی جز دعوت به اسلام نیست. زیرا وقتی که مردم، لشکری این‌‌چنینی را می‌دیدند، با میل و رغبت خود مسلمان می‌شدند.[84]
ز) آثار و پیامدهای اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه  از دیگر مواردی است که در بحث گسیل آن لشکر از سوی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  درخور توجه و بررسی می‌باشد. لشکر اسامه رضی الله عنه  پس از آنکه ترس و دلهره‌ی زیادی درمیان رومیان انداخت، پیروزمندانه و باغنایم زیادی به مدینه بازگشت. هرقل، فرماندهان نظامی خود را در حمص جمع کرد و به آنان گفت: «این، همان چیزی است که قبلاً به شما هشدار دادم و شما قبول نکردید! نتیجه‌اش این شد که عرب‌ها، مسیری یک‌ماهه را پیمودند و وضع شما را دگرگون کردند و بدون هیچ تلفاتی بازگشتند».[85]
قبایل عرب نیز از قدرت مسلمانان، متحیر و مبهوت شدند و در هراس افتادند.[86] پیامد پیروزی لشکر اسامه رضی الله عنه  بر زندگانی مسلمانان و حتی عرب‌هایی که در فکر شورش بر ضد مسلمانان بودند و همچنین رومیان هم‌مرز با شبه‌جزیره‌ی عربستان، بسی گسترده و بلکه حیاتی بود. آثار و پیامدهایی که پیروزی لشکر اسامه رضی الله عنه  به دنبال داشت، فراتر و بیشتر از مانور قدرتی آنان بود و باعث شد تا مرتدهایی که در فکر ستیز با مسلمانان بودند، دست از قیام و آشوب بر ضد اسلام بردارند و توان و قدرتشان، از هیبت اسلام درهم‌بشکند و مجبور شوند با مسلمانان، کنار آیند و صلح کنند. به هر حال، اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه  کار خودش را کرد و اثرش را پیش از آنکه مجاهدان، از جنگ بازگردند و سلاح‌هایشان را به زمین بگذارند، نشان داد و در دل مرتدان و کفار، هراس انداخت.[87]
آری! بدون تردید اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه  پیامدهای زیادی برای مسلمانان به دنبال داشت؛ جبهه‌ی مرتدان در شمال شبه‌جزیره‌ی عربستان، ضعیف‌ترین جبهه‌ی پیش روی مسلمانان به شمار می‌رفت و این، از نتایج و آثار لشکر اسامه رضی الله عنه  بود که باعث شد تا شکست جبهه‌ی شمال برای مسلمانان، آسان‌تر از شکست دشمنان در عراق باشد. اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه  و پیامدهای مثبت آن، نشان می‌دهد که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  آگاهی و توانایی بیشتری از دیگران برای حل و فصل بحران‌ها داشته است.[88]
موضع ابوبکر رضی الله عنه  در قبال جهاد با مرتدان
موضع ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در قبال جهاد با مرتدان، چیزی بود که از سوی خدای متعال در دلش افتاد و به خواست خدا، موفقیت و پیروزی چشم‌گیری نیز به دنبال داشت.
دیدگاه ابوبکر رضی الله عنه  در این زمینه، نگاه درست و بجایی بود و همین موضع و دیدگاه، مایه‌ی خیر و مصلحت اسلام و مسلمانان شد و قطعاً هر موضع دیگری در آن موقعیت، به شکست اسلام می‌انجامید و باعث شکل‌گیری دوباره‌ی جاهلیت می‌شد. اگر ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به خواست و توفیق خدای متعال چنان تصمیمی نمی‌گرفت، مسیر تاریخ، دگرگون می‌شد و شکل دیگری می‌یافت؛ گذر زمان بر عکس می‌شد و بار دیگر جاهلیت فساد‌انگیز سر برمی‌آورد.[89]
شناخت دقیق ابوبکر رضی الله عنه  از اسلام و غیرت و غمخوارگیش برای ماندگاری دین، در سخنان آن بزرگوار تجلی یافت که از ژرفای وجودش نشأت گرفت و بر زبانش جاری شد و بر این تأکیدکرد که باید برای پاس‌داشت و صیانت از کیان و هستی اسلام کوشید تا اسلام به همان شکل زمان رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم حفظ گردد. جملات کوتاهی که ابوبکر رضی الله عنه  هنگام امتناع برخی از قبایل عرب از پرداخت زکات به بیت‌المال بر زبان آورد، با کتابی پرحجم و خطابه‌ای بلیغ و طولانی برابری می‌کند؛ وی فرمود: «دین، کامل شد و نزول وحی از آسمان منقطع گردید. پس آیا در دین کاستی بیاید و من زنده باشم؟!»[90]
ابوبکر رضی الله عنه  دیدگاه‌های صحابه رضی الله عنهم   را درباره‌ی جهاد با مرتدان، مورد ارزیابی قرار داد و پس از گوش‌سپاری به نظرات صحابه رضی الله عنه  بر آن شد که با مرتدان بجنگد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  شخصیتی بود که همواره درست و به‌موقع تصمیم می‌گرفت و در آن موقعیت بحرانی نیز تصمیم بجایی گرفت و لحظه‌ای هم متردد و دودل نشد. باید دانست که تردید و دودلی، هیچ‌گاه دامنگیر ابوبکر رضی الله عنه  نشد و این، از ویژگی‌های بارز وی، در تمام مدت زندگانیش بود که در تصمیم‌گیر‌ی‌ها شک و دودلی به خود راه نمی‌داد.[91]
به هر حال صحابه رضی الله عنهم   به قاطعیت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  برای جهاد با مرتدان پی بردند و دریافتند که وی، برای این کار مصمم است؛ ابوبکر رضی الله عنه  فرمود: «به خدا قسم اگر افساری را که (به عنوان زکات) به رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌دادند، از من بازدارند، به خاطر آن، با آنها می‌جنگم». تاریخ، این سخن تاریخی ابوبکر رضی الله عنه  را برای ما حفظ نموده و گذر زمان، آن را از یادها نبرده است. کان و گوهرِ وجودی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در جهاد با مرتدان، باشکوه‌ترین و زیباترین شکل پیشوای مؤمنی را به تصویر می‌کشد که برای قومش، جان‌فشانی می‌کند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در جهاد با مرتدان، بهترین استراتژی و راهبرد را در زمینه های روانی، دعوتی، اطلاعاتی، علمی و ارتباطی بکار برد. حسن رضی الله عنه  استراتژی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  را در جریان رویارویی با مرتدان، به خوبی فرا گرفت که از مهمترین شاخص‌های آن می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
·        برقراری نظم و امنیت در شبه جزیره عربستان
شکی نیست که جهاد ابوبکر صدیق رضی الله عنه  با مرتدان، تأثیر بسزایی در فهم و شناخت حسن بن علی رضی الله عنه  نسبت به مسایل و واقعیتهای جامعه به جای نهاد؛ چه از طریق مشاهده و چه از طریق شنیدن اتفاقات و رخدادهای دوران ابوبکر صدیق رضی الله عنه . البته شاخص‌های سیاست خارجی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نیز نمایه‌ی واضح و روشنی برای نخبگان آن دوران، از جمله حسن بن علی رضی الله عنه  به تصویر کشید. گفتنی است: در دوران خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  مهم‌ترین اهداف و شاخص‌های سیاست‌گزاری خارجی حکومت اسلامی به شرح زیر تبیین شد:
·        ارائه‌ی نمایی باشکوه و قدرتمند از اسلام به سایر ملت‌ها.
·        پیگیری فرمان رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره‌ی جهاد.
·        عدالت‌گستری و مهرورزی درمیان مردم مناطق فتح‌شده.
·        برداشتن هرگونه زور و اجبار از مردم.
برنامه‌ها و شیوه‌های جنگی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نیز جزو فرهنگ و ادبیات آن نسلی گردید که حسن بن علی رضی الله عنه  یکی از پیشاهنگان آن، بشمار می رفت. بازنگاهی به فتوحات دوران ابوبکر صدیق رضی الله عنه  این امکان را فراهم می‌آورد تا اساسی‌ترین برنامه‌های جنگی این خلیفه‌ی بزرگوار و چگونگی کاربری اسباب و زمینه‌ها از سوی وی، به عنوان یک سنت الهی نمایان گشته و از چند و چون عوامل نزول نصرت و پیروزی مسلمانان در جریان فتوحات خلیفه‌ی اول آگاهی یابیم. برخی از این برنامه‌ها عبارتند از:
·        پرهیز از شتاب‌زدگی در ورود به قلمرو دشمن.
·        بسیج و فراخوان عمومی برای جهاد در راه خدا.
·        تشکیل نیروهای امداد و پشتیبانی.
·        هدفمند کردن جنگ.
·        اولویت‌بندی و سنجیدگی در عملیات نظامی.
·        عملکرد فرماندهان، سنجه‌ی عزل و نصب.
·        ایجاد تحول در شیوه‌های عملیاتی بر اساس شرایط.
·        بی‌نقص بودن خطوط ارتباطی خلیفه با فرماندهان لشکری.
·        فراست و تیزبینی خلیفه.
برنامه‌های عملیاتی فتوحات از همان نخست، برخاسته از فراست و هشیاری ابوبکر صدیق رضی الله عنه  و اندیشه‌ی استوار وی بود که می‌‌توان آن را پیامد همراهی ابوبکر رضی الله عنه  با رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم دانست که همواره از آموزه‌ها و رهنمودهای آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  بهره گرفت و دانستنی‌های زیادی کسب کرد و به همین سبب نیز توانست پس از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مقام خلافت، به بهترین نحو و با بصیرت تمام، انجام مسؤولیت نماید و به لشکریان اسلام، نصایح ارزنده‌ای ارائه کند و در مناسب‌ترین زمان‌ها که مجاهدان، در تنگنا قرار می‌گرفتند، برایشان نیروی کمکی بفرستد و از طریق جزم‌اندیشی و اراده‌ی استوار، یاری‌گرشان باشد.[92]
حسن بن علی رضی الله عنه  بر اساس آموزه های قرآنی و رهنمودهای نبوی پرورش یافت و عملکرد خلفای راشدین و در رأسشان، ابوبکر صدیق رضی الله عنهم   بیشترین بهره را برگرفت.


[1]- نسب قريش (1/23)؛ بخاري (5/93).
[2]- لطائف المعارف، ص114
[3]- ابن‌هشام (4/323)
[4]- القواصم من العواصم، ص38
[5]- بخاري، كتاب المغازي، شماره‌ي4452
[6]- بخاري، كتاب فضائل الصحابة، شماره‌ي3668
[7]- إستخلاف أبي‌بكر الصديق، نوشته‌ي جمال عبدالهادي، ص160
[8]- دلائل النبوة از بيهقي (7/218)
[9]- أبوبكر رجل الدولة، نوشته‌ي مجدي حمدي، ص25
[10]- إستخلاف أبي‌بكر الصديق، ص160
[11]- بخاري، كتاب الجنائز، شماره‌ي1241
[12]- التاريخ الإسلامي (9/21)
[13]- عصر الخلافة الراشدة از عمري، ص40
[14]- مرجع سابق، همان صفحه
[15]- در متن، چنين آمده است: أنا جذيلها المحكك و عذيقها المرجب؛ جذيل و عذيق، به چوب ضخيمي گفته مي‌شود كه در ميانه‌ي پشت شتر نصب مي‌كنند تا بر آن تكيه دهند و مرجب، كنايه از برجستگي و سرآمد بودن، دارد.‍[مترجم]
[16]- بخاري، كتاب الحدود، شماره‌ي6830
[17]- مسند أحمد (1/5)؛ الخلافة و الخلفاء از بهنساوي، ص50
[18]- المستدرك (3/66)؛ حاكم رحمه الله اين روايت را صحيح دانسته و ذهبي رحمه الله نيز در صحت روايت با او موافق است.
[19]- الأنصار في العصر الراشدي، ص108
[20]- مرجع سابق، ص109
[21]- مرجع سابق، همان صفحه
[22]- نمونه‌اي از اين تلاش نابجا را مي‌توانيد در كتاب حياة الإمام الحسن، نوشته‌ي باقر شريف قرشي، (1/123 تا 139) ببينيد.
[23]- عقيدة اهل السنة في الصحابة (2/550)
[24]- أباطيل يجب أن تمحي من التاريخ از ابراهيم شعوط، ص101؛ تاريخ طبري (3/207).
[25]- نگا: تاريخ بغداد (10/230).
[26]- الإبانة عن أصول الديانة، ص66.
[27]- كتاب الإرشاد، ص361.
[28]- الإنصاف فيما يجب إعتقاده و لايجوز الجهل به، ص65.
[29]- عقيدة أهل السنة و الجماعة في الصحابة (2/550).
[30]- الخلافة و الخلفاء الراشدون، ص163.
[31]- الخلافة و الخلفاء الراشدون، ص66
[32]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص256
[33]- التاريخ الإسلامي (9/28)
[34]- البداية و النهاية (6/305)
[35]- سنن أبي‌داود، شماره‌ي3462؛ آلباني اين حديث را صحيح دانسته است.
[36]- عينه، نوعي معامله‌ي ربوي است و منظور از گرفتن دم گاوها، چسبيدن به دنيا و كارهاي دنيوي مي‌باشد.
[37]- صحيح ابن‌ماجة، از آلباني (2/370)، شماره‌ي4019
[38]- نام مكاني است.
[39]- المرتضي نوشته‌ي ندوي، ص97
[40]- البداية و النهاية (6/314و315)
[41]- نگاه كنيد به: المرتضي، نوشته‌ي ندوي، ص97
[42]- فضائل الصحابة (1/83)؛ سند آن، ضعيف است.
[43]- نگا: مسند احمد (1/106، 110، 127).
[44]- نگا: منهاج السنة (3/162).
[45]- تاريخ طبري (4/64)؛ الشيعة و أهل البيت، ص71
[46]- الطبقات (3/20).
[47]- همان.
[48]- نگاه كنيد به: كتاب الإرشاد، ص 428؛ روايات صحيح، بيانگر اين است كه علي رضی الله عنه  يك روز پس از وفات رسول‌خداe (روز سه‌شنبه 13 ربيع‌الاول) با ابوبكر رضی الله عنه  بيعت نموده است.(مترجم)
[49]- الشيعة و أهل البيت، ص72
[50]- همان.
[51]- المرتضي از ندوي، ص98
[52]- خلافة علي بن ابي‌طالب و ترتيب و تهذيب البداية و النهاية از سلمي، ص22.
[53]- نگاه كنيد به: المرتضي از ندوي، ص98
[54]- نگا: تاريخ يعقوبي (2/228).
[55]- البداية و النهاية (6/308)
[56]- الكامل از ابن‌اثير (2/226)
[57]- الشوري بين الإصالة و المعاصرة از عزالدين تميمي، ص82و83
[58]- ملامح الشوري في الدعوة الإسلامية، ص257
[59]- الشوري بين الإصالة و المعاصرة، ص83
[60]- تاريخ طبري (4/45)
[61]- تاريخ طبري (4/46)
[62]- تاريخ طبري (4/46)
[63]- آبل، منطقه‌اي در جنوب اردن است.
[64]- تاريخ طبري (4/47)
[65]- همان مرجع
[66]- مرجع سابق؛ تاريخ خليفة بن خياط، ص101
[67]- قصة بعث أبي‌بكر جيش أسامة، ص14
[68]- الكامل (2/227)
[69]- سوره‌ي اعراف، آيه‌ي56
[70]- شرح، آيه‌ي5
[71]- مسلم (4/2295)
[72]- قصة بعث أبي‌بكر جيش أسامة، ص24
[73]- قصة بعث أبي‌بكر جيش أسامة، ص29
[74]- البداية و النهاية (5/213و214)
[75]- تاريخ طبري (4/45)
[76]- قصة بعث أبي‌بكر جيش أسامة، ص39
[77]- تاريخ خليفة بن خياط، ص100
[78]- مرجع سابق، ص44
[79]- فتح الباري (8/146)
[80]- قصة بعث أبي‌بكر جيش أسامة، ص46
[81]- مرجع سابق، ص52
[82]- قصة بعث أبي‌بكر جيش أسامة، ص66
[83]- مرجع سابق، ص70
[84]- تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص269.
[85]- الصديق، نوشته‌ي هيكل پاشا، ص107.
[86]- تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص270
[87]- عبقرية الصديق، ص95
[88]- حركة الردة، نوشته‌ي دكتر علي عتوم، ص168
[89]- الشوري بين الإصالة و المعاصرة، ص86
[90]- المرتضي، نوشته‌ي ندوي، ص70؛ مشكاة المصابيح6034.
[91]- الشوري بين الإصالة و المعاصرة، ص87.
[92]- تاريخ الدعوة الي الاسلام، ص336



به نقل از: حسن مجتبی رضی الله عنه (بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه پنجم)، مؤلف : علی محمد محمد الصلابی، مترجم محمد ابراهیم کیانی، ویراستار: خانم عبدالهی، ناشر: انتشارات حرمین، چاپ: 1386ـ اول.



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

سخن ايوب سختياني رحمه الله چه زيبا است که می‌گوید:«هر كس ابوبكر را دوست داشته باشد، دين را اقامه كرده‌ است و هر كس عمر را دوست داشته باشد آشكارا راهش را پيدا كرده ‌است، هر كس عثمان را دوست داشته باشد، دلش با نور خداوند روشني ‌يافته ‌است و هر كس علي را دوست داشته باشد به دستگيره‌اي محكم چنگ زده ‌است، هر كس درباره‌ اصحاب محمد صلی الله علیه و سلم عقيده و نظر خوبي داشته باشد، از نفاق پاك و بري است» (الشريعة 4/1772 – 1773.)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 9798
دیروز : 3293
بازدید کل: 8245143

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010