Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرموده است: "إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلا من ثلاث ، صدقة جارية ، أو علم ينتفع به ، أو ولد صالح يدعو له" (روايت مسلم) يعنى: "هنگامى كه بنى آدم ميميرد، عملش منقطع ميشود مگر از سه راه: صدقه جارية، علمى كه از خود بجاى گذاشته و به مردم منفعت برساند، فرزند نيكوكارى كه براى او دعاء كند"

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>مروان بن حکم > مروان بن حکم و پدر او

شماره مقاله : 2743              تعداد مشاهده : 339             تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389

مروان بن حکم و پدر او


مروان بن حکم از خويشاوندان بسيار نزديک عثمان و از جمله افرادي بود که با مرکز خلافت، ارتباطي تنگاتنگ داشت و شاهد و ناظرحوادثي بود که وحدت امت اسلام را در هم نورديد. او در عهد عثمان، چونان راز نگه‌داري مطمئن امانتدار مهر حکومت بود[1] اما بايد دانست که مروان تنها مشاور خليفه نبود بلکه خليفه، هميشه با مهاجرين و انصار مشورت مي‌کرد و از آرا و ديدگاه‌هاي آنان با خبر مي‌شد. نيز نبايد اين تصور را نمود که مروان، در دستگاه خلافت عثمان، وزيري بود قدرتمند که همه اختيارات و قدرت حکومت را در دست داشته است. مروان تنها يکي از کاتبان خليفه محسوب مي‌شد که طبيعتاً به خاطر اين مسئوليت به خليفه و دستگاه­ خلافت او بسيار نزديک بود، همين قضيه باعث شده است که در مورد او روايات مجعول بسياري ساخته و پرداخته شود. از جمله اين‌که او با انجام اقداماتي نادرست و انتساب آن‌ها به عثمان، درصدد آن بود تا مردم را عليه او بشوراند و از اين طريق بتواند خلافت را کاملاً به بني‌اميه منتقل نمايد. اما اين يک توهم بيش نيست، زيرا همانطور که مي‌دانيم پس از شهادت عثمان، تنها پس از حوادث و رويدادهاي بزرگي خلافت به بني‌اميه منتقل که در هيچ يک از آن‌ها مروان نقش چنداني نداشت. از طرف ديگر برخلاف ديدگاه راويان اين روايات دروغين، عثمان شخصيتي ضعيف نبود که کاتبش بتواند بر او تسلط يابد و از او در جهت مقاصد خود استفاده نمايد[2]. بايد اين نکته را دانست که با اتفاق نظر مؤرّخان، مروان در دوران حيات حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم حدود ده سال سن داشته و هنوز به سن بلوغ نرسيده بود و پس از اسلام آوردن، به قرائت قرآن و فرا گرفتن اصول و احکام دين اقدام نمود. همچنين تا قبل از اين‌كه عثمان او را کاتب خود نمايد، مردم هيچ مورد ناشايستي را از او مشاهده نکرده بودند تا اين، باعث انتقاد از عثمان شود که او را به عنوان کاتب خود برگزيده بود. اساساً عثمان مي‌توانست هر فرد امين و مطمئني را کاتب خود نمايد و او را محرم اسرار خلافت سازد[3]. در عين حال، سند و متن و محتواي روايتي که خبر از اخراج پدر مروان به دست رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌دهد، ضعيف و متزلزل است. شيخ الإسلام ابن تيميه، پس از تحقيق در اين مسأله، ضعف و بي‌اعتباري بودن آن را اعلام نموده است[4]. مروان مردي عالم و داناي به شريعت و دادگر بود و در دوران خلافت عثمان از جوانان سرشناس قريش به حساب مي‌آمد. امام مالک، با اذعان به علم او، در چند جاي «الموطأ»، به قضاوت‌ها و فتاواي مروان استناد کرده است. فتاوا و اجتهادات مروان در کتاب‌هايي غير از «الموطأ» که امامان مذاهب و بزرگان دين در اختيار داشته‌اند موجود بوده است.[5]
همچنين امام احمد، مروان را صاحب نظر در امر قضا مي‌دانست که در اين زمينه از تصميمات و آراي عمر بن خطاب بسيار بهره مي‌برده است[6]. مروان بسيار قرآن تلاوت مي‌نمود و مدام به قرائت آن مشغول بود. همچنين او را حديثي است که آن را از چند نفر صحابه روايت کرده است و تني چند از صحابه و تابعين نيز، آن را از او نقل کرده‌اند[7]. مروان، نسبت به شناخت سنت‌هاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و عمل بدان‌ها بسيار مصر و کوشا بود. ليث بن سعد، فقيه مصر، نقل مي‌کند که روزي مروان در مراسم تشييع جنازه‌اي حضور يافت و پس از خواندن نماز ميّت از آن‌جا رفت. ابو هريره رضي الله عنه در مورد اين رفتار او به حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اشاره نمود و گفت: او در عين اين‌كه به قيراطي (ثواب) دست يافت از قيراطي (ثواب) ديگر محروم شد[8]. چون اين گفته به گوش مروان رسيد، چنان با عجله به آن مجلس بازگشت که زانوانش به خاطر سرعت او و کنار رفتن عبايش از زير لباسش پديدار مي‌شد. آن‌گاه آن‌قدر در آن محفل نشست تا مراسم به طور کامل به پايان رسيد[9].
در مقدمه «فتح الباري» آمده است که مروان، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را درک نمود و اگر اين قول صحت داشته باشد بايد نسبت به شايعاتي که در مورد او وجود دارد بي‌اعتنا بود و هيچ توجّهي به آن‌ها ننمود.[10]
ابن کثير نيز بيان مي‌دارد که مروان، از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده، و دليل او اين است که مروان در زمان حيات حضرت رضي الله عنه به دنيا آمده بود[11]. مروان در دوران خلافت معاويه بن ابي سفيان، امارت مدينه را داشت و نسبت به حفظ امنيت آن‌جا و مبارزه با افراد فاسق و عيّاش و شهوت‌ران بسيار حسّاس بود[12]. و به عدل و داد شهرت يافت و از مجامله با خويشان پرهيز مي‌نمود. نقل مي‌کند که روزي، عبدالرحمن بن حکم، برادر مروان، بر صورت گندم فروشي که از مواليان مدينه بود سيلي‌اي نواخت، گندم فروش نزد مروان رفت و از عبدالرحمن شکايت نمود. مروان نيز برادر را احضار کرده و او را مقابل گندم فروش نشاند، سپس به گندم فروش گفت: که او را قصاص نمايد و به او سيلي‌اي بزند، گندم فروش به مروان گفت: قصد انتقام گرفتن را نداشتم بلکه تنها مي‌خواستم که عبدالرحمن بداند. مافوق او حاکمي وجود دارد که از گندم فروشي چون من دفاع مي‌کند، من به خاطر شما از حق خود گذشتم، مروان گفت: من آن را از تو قبول نمي‌کنم و تو بايد حق خودت را از برادرم بگيري، گندم فروش نيز گفت: سوگند به خدا که به او سيلي مي‌زدم اما او را به خاطر تو مي‌بخشم و به همين دليل به خداوند سوگند که ديگر به او سيلي نمي‌زنم. مروان پاسخ داد قسم به خداوند که آن را قبول نمي‌کنم مگر آن‌که آن‌را به عبدالرحمن که تو را زده است ببخشي و يا در راه خداوند عزوجل از آن بگذري. گندم فروش نيز گفت که به خاطر خداوند متعال از آن مي‌گذرم عبدالرحمن پس از اين جريان، شعري را در هجو برادرش مروان سرود و از اين برخورد مروان با خود شکوه و گلايه نمود.[13]
مي‌بينم که اين تصوير درخشان از علم، عدالت‌خواهي، دينداري مروان، کاملاً با آن تصوير زشتي که بيشتر مؤرخان و راويان از او نشان مي‌دهند و تلاش دارند تا از اين طريق حيات اين مرد را مشوش و نازيبا سازند، تفاوت بسيار دارد. اين مؤرخان و راويان، مرگ او را نيز دست خوش توهمات و تخيلات خود نموده و علت وفات او را چنين بازگو کرده‌اند که گويا همسر او، مادر خالد بن يزيد بن معاويه، او را زير بالشي خفه کرده و يا او را مسموم ساخته است و اين کار بدان سبب روي داد که مروان، در ملأعام، خالد را دشنام داده بود. اين داستان با آن تناقضاتي که در آن به چشم مي‌خورد، چونان افسانه‌هايي است که پيرزنان يا براي وقت گذراني و يا از روي کينه و حسادت، براي بد نام نمودن خاندان بني اميه و جايگاه رفيع آنان، از خود ساخته‌اند[14]. خود اين تناقضاتي که در علت مرگ مروان وجود دارد دليل محکمي ­است بر اين‌كه علت مرگ او ناشناخته است. روايتي مرگ او را طبيعي مي‌داند و روايتي ديگر علت مرگ را طاعون بيان مي‌کند و رواياتي نيز افسانه نامعقول و غير قابل قبول مشارکت مستقيم يا غير مستقيم همسرش در ترور او را عامل مرگ او مي‌داند. اما بايد دانست که همسر او که بود و آيا اين کار از او بر مي‌آمد. اين زن، از زنان اصيل و نجيب خاندان عبد شمس بن عبد مناف و از خويشان خود مروان و مادر خليفه قبل، معاويه بن يزيد بن معاويه، به حساب مي‌آمد. قتل عملي است که چنين زني با اصل و نسبي که هم مادر خليفه بود و هم همسر خليفه هرگز توان انجام آن را ندارد. از طرف ديگر پس از مرگ مروان، هيچ نوع اختلاف و نزاعي ميان امويان روي نداد و هيچ کس خواستار انتقام خون مروان نشد و خالد بن يزيد نيز همچنان از آن منزلت و مقام والا نزد عبدالملک بن مروان برخوردار بود. علت و انگيزه قتل نيز چنان قوي و محکم نبوده است که کسي به خاطر آن (توهين به فرزند) انساني را به قتل رساند[15]. نقل مي‌کنند که آخرين سخنان مروان اين بود: هر کس از آتش دوزخ بترسد سزاوار بهشت است. گويند که نقش خاتم او «العزه لله» يا «آمنت بالعزيز الحکيم» بود[16]. ابن قيم جوزيه در رابطه با روايات مجعولي که در رابطه با مروان است چنين گفته است: احاديث و رواياتي که در مذمت و نکوهش وليد بن عقبه و مروان بن حکم مي‌باشد کذب و دروغ هستند.[17]




[1]- عثمان بن عفان، صادق عرجون،117.
[2]- الدولة الأموية المفتري عليه، حمد شاهين،160.
[3]- منهاج السنة (3/197).
[4]- منهاج السنة (3/195).
[5]- الدولة الأموية المفتري عليه،169.
[6]- البداية و النهاية (8/260).
[7]- البداية و النهاية (8/260).
[8]- البداية و النهاية (8/260) و مسند أحمد (حديث4453-4650).
[9]- الدولة الأموية المفتري عليه،200 و البداية و النهاية (8/260).
[10]- فتح الباري (2/164) و أباطيل يجب ان تمحي من التاريخ،254).
[11]- البداية و النهاية (8/259).
[12]- الدولة الأموية المفتري عليه،200.
[13]- الدولة الأموية المفتري عليها،200.
[14]- عبدالملک بن مروان، د. الريس،12.
[15]- الدولة الأموية المفتري عليها،201.
[16]- البدالية و النهاية (8/262).
[17]- المنار المنيف،117 و فصل الخطاب في مواقف الأصحاب، 77.


به نقل از: ترجمه شناخت سيره عثمان بن عفّان رضي الله عنه، تأليف: دکتر علي محمد محمد صلابي



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

"اگر لحظه‌ای ذکر مرگ از من جدا شود قلبم فاسد خواهد شد." — عمر بن عبدالعزیز (رحمه الله)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 13371
دیروز : 3293
بازدید کل: 8248716

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010