Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

در مورد نزول عيسى عليه السلام كه از علامات بزرگ قيامت خواهد بود، پيامبر صلى الله عليه و سلم فرموده اند: 
« يخْرُجُ الدَّجَّالُ في أمَّتي فَيَمْكُثُ أربَعِين، لا أدْري أرْبَعِينَ يَوْما، أو أرْبَعِينَ شَهْرا، أوْ أرْبَعِينَ عَاما، فَيبْعثُ اللَّه تَعالى عِيسَى ابْنَ مَرْيمَ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم فَيَطْلُبُهُ فَيُهْلِكُه، ثُّمَّ يَمْكُثُ النَّاسُ سبْعَ سِنِينَ لَيْسَ بَيْنَ اثْنْينِ عدَاوَة » (روايت مسلم)
" رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود: دجال در امتم برآمده و چهل درنگ مي کند نمي دانم که چهل روز است، يا چهل سال. بعد از آن خداوند عيسي عليه السلام را مي فرستد و آن را جستجو کرده مي کشد. باز مردم هفت سال طوري زندگي مي کنند که ميان دو نفر دشمني نيست ".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>عثمان بن عفان رضی الله عنه > مهمترين درس‌ها و عبرت‌هاي فتوحات در عهد عثمان بن عفان رضي الله عنه

شماره مقاله : 2727              تعداد مشاهده : 285             تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389

مهمترين درس‌ها و عبرت‌هاي فتوحات در عهد عثمان بن عفان رضي الله عنه 
 
1- وعده‌هاي خداوند نسبت به مؤمنان
ابن کثير، در بحث خود راجع به عثمان بن عفان رضي الله عنه چنين مي‌گويد: در عهد او، بسياري از سرزمين‌ها به تصرف مسلمانان در آمدند، قلمرو حکومت اسلامي گسترش يافت، پرتو رسالت محمدي در اقصي نقاط عالم درخشيدن گرفت و مردم مصاديق اين آيات را به چشم خويش مي‌ديدند که تحقق يافته‌اند:
{ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (55)}النور: 55
‏ (خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته انجام داده‌اند، وعده مي‌دهد كه آنان را قطعاً جايگزين (پيشينيان، و وارث فرماندهي و حكومت ايشان) در زمين خواهد كرد (تا آن را پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند) همان گونه كه پيشينيان (دادگر و مؤمن ملّتهاي گذشته) را جايگزين (طاغيان و ياغيان ستمگر) قبل از خود (در ادوار و اعصار دور و دراز تاريخ) كرده است (و حكومت و قدرت را بدانان بخشيده است). همچنين آئين (اسلام نام) ايشان را كه براي آنان مي‌پسندد، حتماً (در زمين) پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نيز خوف و هراس آنان را به امنيّت و آرامش مبدّل مي‌سازد، (آن چنان كه بدون دغدغه و دلهره از ديگران، تنها) مرا مي‌پرستند و چيزي را انبازم نمي‌گردانند. بعد از اين (وعده راستين) كساني كه كافر شوند، آنان كاملاً بيرون شوندگان (از دائره ايمان و اسلام) بشمارند (و متمرّدان و مرتدّان حقيقي مي‌باشند)).
همچنين اين آيه که مي‌فرمايد:
{ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (33)}التوبة: 33
(خدا است كه پيغمبر خود (محمّد) را همراه با هدايت و دين راستين (به ميان مردم) روانه كرده است تا اين آئين (كامل و شامل) را بر همه آئينها پيروز گرداند (و به منصّه ظهورش رساند) هرچند كه مشركان نپسندند).
نيز تحقيق اين بشارت نبوي را با چشم سر مشاهده‌ مي‌کردند:
«إذا هَلَکَ قَيصُرَ فلا قَيصرَ بَعدَه، و إذ هَلَکَ کسري فلا کسري بَعدَه، و الّذي نَفسي بيده لَتُنَفُقَنّ کنوزُ هما في سبيل الله»[1].
«هرگاه قيصر به‌ هلاکت رسيد ديگر قيصري سرکار نخواهد آمد و بعد از نابودي کسر هيچ کسراي سر برنخواهد آورد، سوگند به‌ کسي که‌ جان من در دست او است، شما مسلمانان (بر آنان فايق مي‌شويد و) گنجينه‌هاي آن‌ها را در راه خدا انفاق مي‌نماييد».
تمامي اين وعده‌ها در عهد عثمان تحقق يافته و جامه‌ي عمل به خود پوشانيدند.[2]
 
2- تحوّل و پيشرفت در راه و روش جنگ‌ها
پيش از عهد رسول و خلفاي راشدين رضي الله عنه جنگ‌ها يا به خاطر تصاحب سرزميني روي مي‌داد و يا به خاطر بروز خصومت ميان ملت‌ها و قبايل به وقوع مي‌‌پيوست اما در دوران آن بزرگواران، مسلمانان قصد داشتند تا اصول و عقايد خويش را در سرتاسر دنيا حاکم گردانند و به همين دليل ميان آنان و زردتشتيان و مشرکان برخوردهايي بوجود آمد. علاوه بر اين تحوّل عظيم در اهداف جنگ‌ها، مسلمانان در هنگام رو در رو شدن با دشمان به آنان پيشنهاد مي‌کردند که يا اسلام بياورند، يا به پرداخت جزيه تن در دهند و يا خود را براي نبرد با مسلمانان حاضر کنند؛ اين سياست بي‌‌نظير، سبب شد که همه‌ي ملّت‌ها زير پرچم اسلام قرار بگيرند و تنها کينه‌توزاني که مخالف عدالت و مساوات بودند به دنبال ايجاد فتنه و شورش بودند و مسلمانان نيز ناگزير بودند به شدت با اين قبيل افراد برخورد کنند و به سرکوب آنان روي آورند.[3]
 
3- تدوين قانون سربازي اجباري و تشکيل ارتش در عهد عمر رضي الله عنه و تداوم آن در عهد عثمان رضي الله عنه
نبرد قادسيه، دليلي شد بر آن‌که عمر تصميم به سربازي اجباري نمايد و به همين دليل به تمام واليان دستور داد تا هر فردي را که توان جنگيدن دارد و داراي مرکب و اسلحه است، خواه داوطلبانه و خواه از روي اجبار نزد او آورند و از آنان خواست تا در اين امر، تعجيل نمايند.[4]
عمر رضي الله عنه پيش از اين نيز به اين قضيه مي‌انديشيد و چون ديوان را تأسيس نمود و براساس آن، ارزاق و حقوق ساليانه مسلمانان را تعيين نمود، تصميم گرفت ارتش دائم تشکيل دهد که ارزاق و حقوقشان از محل درآمدهاي بيت‌المال پرداخت مي‌شد. در عهد عثمان نيز چون معاويه از او اذن دريانوردي و حمله به قبرص را خواست، عثمان به او دستور داد تا در اين کار، مردم را آزاد گذارد تا داوطلبانه با او همراه شوند. اما او نيز چون عمر بر الزام شرکت در فتوحات و نبردهاي زميني تاکيد داشت و چون عمر ارزاق و حقوقي را براي آن سربازان تعيين نموده بود.[5]
 
4- اهتمام ويژه عثمان رضي الله عنه به مرزهاي دولت اسلامي
با توسعه‌ قلمرو اسلامي در عهد عثمان، لازم مي‌آمد که همچنان سياست حفظ امنيت مرزهاي اين قلمرو از حمله دشمنان، استمرار يابد؛ اين سياست از طريق اعزام سربازان و مرزداران و يا ايجاد پايگاه‌هاي دفاعي مختلف اجرا مي‌شد. در اين‌جا نظر خوانندگان را به اولين نامه عثمان بن عفان رضي الله عنه خطاب به امرا و فرماندهان ارتش جلب مي‌کنيم:
بدانيد که شما محافظان امّت هستيد، عمر قوانيني را براي شما وضع نمود که ما کاملاً در جريان آن دستورات مي‌باشيم؛ هر کدام از شما که از رويه خود منحرف شود و روش خويش را تغيير دهد، ما نيز به امر خداوند عزوجل شما را عزل مي‌نماييم و ديگري را جانشين شما خواهيم نمود؛ پس خوب مراقب باشيد و بدانيد که من دقيقاً ناظر و مراقب اعمال شمايم و به وظايف شما نظارت کامل دارم.[6]
عثمان رضي الله عنه براي اين‌كه امور اداري و کشوري با سهولت بيشتري صورت بپذيرد، امارت تمامي مناطق شام و حفاظت از مرزهاي آن را به معاويه بن ابي سفيان محول نمود. همچنين او را مأمور کرد تا خود يا يکي از فرماندهان آگاه، با تجربه، شجاع و علاقه‌مند به جهاد با روميان، به جانب مرز «شمشاط» رفته و روميان را از آن ناحيه براند.[7]
نيز به او دستور داد تا سپاهياني را به مرز انطاکيه اعزام داشته و در آن‌جا ساکن کند و در عين حال زمين‌هايي را در آن‌جا به آنان واگذار نمايد.[8]
عثمان شخصاً به اوضاع مرزها رسيدگي مي‌نمود و افرادي را بدان مناطق مي‌فرستاد تا اخبار آن نقاط را به اطلاع او برساند.[9]
نقل است که چون معاويه عمّوريه را فتح نمود، قلعه‌هايي را در حد فاصل مرز انطاکيه و مرز طرسوس يافت که خالي از سکنه بودند. او نيز تصميم گرفت، سربازاني را از شام، شبه جزيره، قنسرين بدان دژها گسيل دارد تا هنگام بازگشت سپاهيان اسلام به درون قلمرو خود، از آن مرزها حفاظت به عمل آورند؛ همچنين در تابستان، يک يا دو سال بعد از بازگشت از آن فتوحات، او يزيد بن حر عبسي را به همان نقاط اعزام نمود و به او دستور داد تا همان کار را انجام دهد.[10]
در آن روزگار، سرداران گاه در تابستان و گاه در زمستان به بلاد روم عزيمت کرده و پس از جنگ‌هاي خود با روميان، سربازان زيادي را در آن مناطق مستقر مي‌کردند تا پس از بازگشت خود، از آن مرزها مراقبت و محافظت کنند.[11]
به واقع مي‌توان ادعا نمود که معاويه بن ابوسفيان در طول امارت خود بر شام و مرزها و سواحل آن و نيز حراست از آن مناطق، لياقت بسياري از خود نشان داد و کارنامه موفقي از خود به جاي گذاشت.[12]
همچنين عثمان رضي الله عنه به عبدالله بن سعد بن ابي سرح فرمان داد تا با اعزام سپاهياني به اسکندريه و مستقر نمودن آنان در آن منطقه، از مرز آن‌جا حفاظت کامل به عمل آورد. نيز به او دستور داد تا ارزاق و حقوق آن مرزداران را تعيين نمايد و هر چند وقت يک بار، جاي آنان را با ديگران عوض نمايد، تا اين حضور مستمر در مرزها، به آنان ضرر و زياني وارد نسازد.
او در نامه‌اي خطاب به ابن ابي سرح چنين نوشت:
مي‌داني که امير المؤمنين عمر بن خطّاب نسبت به امنيت اسکندريه اهتمامي خاص داشت، روميان تا به حال دوبار صلح را نقض کرده‌اند و به همين دليل بر تو لازم است که سپاهياني را به حفاظت و حراست آن‌جا بگماري؛ در عين حال ارزاق و حقوقشان را پرداخت نما و هر شش ماه ديگران را جايگزين آنان کن.[13]
رسم فرماندهان و سرداران اسلام اين بود که چون زمين را به تصرف در مي‌آوردند و به قلعه‌هاي آن سرزمين‌ها دست مي‌يافتند، اقدام به بازسازي و تعمير آن‌ها مي‌کردند و سپس سربازاني را در آن‌جا مستقر مي‌نمودند. همچنين آنان علاوه بر اين اقدامات، خود، دست به ساخت قلعه‌ها و پايگاه‌هاي دفاعي جديدي مي‌زدند. از جمله قلعه‌هايي که معاويه بن ابو سفيان به بازسازي آن‌ها مبادرت کرد، قلعه‌هاي رود فرات بودند که شامل قلعه‌هاي سميساط[14]، ملطيه[15]، شمشاط، کمخ[16]، قاليقلا[17] مي‌شد. اين‌ها قلعه‌هايي بودند که مسلمانان در عهد عثمان و هنگام فتح ارمنستان بر آن‌ها چيره شدند و پس اقدام به بازسازي آن‌ها و استقرار سربازان در آن قلعه‌ها نمودند.[18]
به عنوان مثال، حبيب بن مسلمه فهري، دو هزار سرباز را در قلعه قاليقلا مستقر نمود و زمين‌هايي را در آن‌جا به آنان واگذار کرد تا از مرزهاي آن منطقه حراست کنند.[19]
همچنين خود عثمان به حبيب بن مسلمه دستور داد تا شخصاً در مرزهاي شام و شبه جزيره مستقر شده و به امنيت آن نظارت مستقيم داشته باشد.[20]
نيز چون براء بن عازب رضي الله عنه منطقه قزوين را فتح نمود، پانصد مسلمان جنگجو را در آن‌جا باقي گذاشت و فرماندهي بر ايشان تعيين نمود و سپس زمين‌هايي را به آنان واگذار کرد که تنها متعلق به آنان بود و هيچ کس ديگر را در آن‌جا حقي نبود؛ آنان نيز به آباداني آن همت گماردند و به کشيدن نهر‌هاي آب و حفر چاه‌ها اقدام نمودند.[21]
همچنين بعد از اين‌كه سعيد بن عاص، طميسه[22] را به تصرف در آورد، دو هزار سرباز را در آن‌جا مستقر نمود و فردي را به فرماندهي آنان منصوب نمود.[23]
امثال اين قبيل اقدامات در دوران خلافت عثمان بسيار بودند و فرماندهان و سرداران خليفه مسلمين، سربازاني را جهت حراست از مرزهاي قلمرو اسلامي در جاي جاي مرزهاي آن مستقر مي‌کردند.[24]
در عين حال، عثمان به غزوات و لشکر‌کشي‌هاي تابستانه و زمستانه فرماندهان و سرداران خود اهتمام خاصّي داشت و هر سال مقدمات و ملزومات آن‌ها را فراهم مي‌آورد و فرماندهان و سرداران بزرگي چون معاويه بن ابوسفيان، خود، بدان مأموريت‌ها مبادرت مي‌ورزيدند. مثلاً معاويه در شهر «منبج»[25] پلي را بنا نمود که از قبل وجود نداشت و هدف از ساخت آن ايجاد مسيري براي لشکرکشي‌هاي تابستانه بود. در جنگ با روميان، عثمان اختيارات وسيعي به معاويه داد و به او اجازه داد تا فرماندهان لشکرکشي‌هاي تابستانه و زمستانه را خود او تعيين نمايد؛ او نيز سفيان بن عوف را بدان کار گماشت که در تمام دوران خلافت عثمان بر اين سمت باقي ماند. لازم به ذکر است که غزوات و لشکرکشي‌هاي تابستانه و زمستانه مسلمانان تنها محدود به مرزهاي خشکي نمي‌شد، بلکه در دريا و مرزهاي دريايي نيز چنين رويه‌اي براي عهد عثمان برقرار بود.[26]
 
5- تقسيم غنايم بين شاميان و عراقيان
پيش از ورود سپاهيان کوفه به ارمنستان، حبيب بن مسلمه توانست سپاه روميان را در هم شکند و بر آنان پيروز شود و به غنايم عظيمي دست يابد و چون کوفيان بدانجا رسيدند در مورد تقسيم غنايم بين آنان و شاميان دچار اختلاف شدند، حبيب بن مسلمه نامه‌اي به معاويه نوشت و او را از ماجرا با خبر ساخت و او نيز به نوبه خود طي نامه‌اي به عثمان بن عفان رضي الله عنه قضيه را براي او بازگو نمود، عثمان دستور داد تا غنايم بين شاميان و کوفيان تقسيم شود و چون نامه‌ي عثمان به دست حبيب بن مسلمه رسيد، آن‌را بر شاميان قرائت نمود، شاميان نيز با شنيدن دستور عثمان، گفتند: ما به فرمان امير المؤمنين گردن مي‌نهيم و پس غنايم را با عراقيان تقسيم نمودند.[27]
 
6- حفظ وحدت کلمه در هنگام مواجه با دشمنان
بعد از فتوحات، عبدالله بن عامر در خراسان، هنگام بازگشت، قيس بن هيثم سلّمي را به امارت آن‌جا منصوب نمود. با بازگشت عبدالله بن عامر، «قارن» سپاهياني قريب به چهل هزار نفر از مردماني طبيسن، باد غيس، هرات و قهستان فراهم آورد و قصد حمله به مسلمانان را نمود، قيس بن هيثم نيز عبدالله بن خازم را به مشورت طلبيد و از او چاره کار را جويا شد، عبدالله نيز فرصت را غنيمت شمرد و به قيس گفت: من صلاح کار را در اين مي‌بينم که تو از خراسان خارج شوي و امارت آن را به من بسپاري، زيرا مدت‌ها پيش عبدالله بن عامر قول امارت خراسان را به من داده بود و نامه‌اي دروغين را به قيس نشان داد؛ قيس نيز با وجودي‌که به نيرنگ عبدالله بن خازم پي برده بود، اما از نزاع با او امتناع ورزيد و خراسان را ترک نمود.[28]
در واقع قيس بن هيثم اين کار را تنها به اين دليل انجام داد تا وحدت کلمه سپاهيان اسلام حفظ شود و دچار تفرقه و نزاع نشوند که در آن شرايط به شکست آنان مي‌انجاميد. به هر صورت، به لطف الهي، سپاهيان اسلام توانستند بار ديگر بر دشمنان خود پيروز شوند و آنان را تارومار کنند.[29]
 
7- تأمين نيازهاي سربازان جزو شروط صلح بود
با گسترش روز افزون فتوحات مسلمانان در عهد عثمان، فرماندهان را بر آن داشت تا در شروط صلح‌نامه‌هاي خود اين قيد را بگنجانند که مردم بايد با دادن غذا و چهار پاياني به سپاهيان، آذوقه و مايحتاج آنان را تأمين کنند. هدف از اين اقدام اين بود تا سربازان مجبور نباشند که از همان آغاز حرکت، آذوقه و مايحتاج خود را به همراه ببرند. اين کار باعث مي‌شد آنان بهتر و چالاک‌تر به جنگ با دشمنان بپردازند.[30]
 
8- کسب اطلاعات در مورد دشمنان
عثمان خود به کسب اطلاعات در مورد دشمنان اهتمامي خاص داشت و شخصاً بر اين کار نظارت مي‌کرد.[31]
امرا و سرداران او نيز چون ديگر فرماندهان، جاسوساني را به ميان مناطق تحت تسلط دشمن مي‌فرستادند تا اطلاعات با ارزشي را در مورد آن به دست آورند.[32]
همچنين آنان در صلح‌نامه‌هاي خود، اين قيد را مي‌گنجاندند که مردم آن سرزمين بايد نسبت به مسلمانان خيانت نکرده و آنان را از تحرکات و حملات دشمنان به مسلمانان آگاه کنند و اخبار و اوضاع آنان را به اطلاع مسلمانان برسانند.[33]
 
9- عبدالرحمن بن ربيعه باهلي يكي از فرماندهان فتوحات در عهد عثمان رضي الله عنه
عبدالرحمن از فرماندهان عالي رتبه سپاهيان اسلام بود که به دليل اعتقاد راسخ به دين و پايبند شديد به آن، مورد اهتمام همه‌ي سرداران و سربازان سپاه اسلام قرار گرفت. در کنار اين ايمان محکم، شجاعت و دليري و نيز علم او به احکام دين، شهره خاص و عام بود و به همين دليل ساليان متمادي و با وجود تغيير خليفه و نيز امراي کوفه که او زير نظر مستقيم آنان قرار داشت، همچنان به عنوان والي منطقه باب الابواب در سمت خود باقي ماند. او کاملاً پايبند قوانين جوانمردانه رزم بود و هرگز مرتکب خيانت نمي‌شد و به هيچ‌کس از پشت خنجر نمي‌زد.[34]
در واقع اخلاق نيکو و روش پسنديده او در حکومت، تأثير بس شگرفي در ميان مردم منطقه باب الابواب و جنوب درياي خزر و حفظ امنيت و آرامش آن ديار داشت.
آن منطقه در خط مقدم نشر و گسترش اسلام و فتح سرزمين‌هاي شمال قرار گرفته بود و تأثيرات بزرگاني چون عبدالرحمن، تا بدان حدّ بود که بعد از گذشت چهارده قرن و بروز حوادث و مصايب بسيار بر مردمان آن سرزمين، اسلام همچنان در آن مناطق پا برجا مانده است.[35]
نقل است که چون با مسلمانان، باب الابواب را فتح نمود، پادشاه آن‌جا از او سوال کرد که بعد از اين منطقه قصد حمله به کجا را دارد و هنگامي که اعلام نمود که قصد دارد به منطقه ترک‌نشين «بلنجر» حمله برد، پادشاه به او گفت: صلاح در اين است که در همين سرزمين با آنان پيکار کنيم، اما عبدالرحمن از قبول اين طرح امتناع کرد و گفت: صلاح کار را در اين مي‌بينم ما به سرزمين آنان بشتابيم و در آن‌جا با آنان بجنگيم و گفت: به خداوند سوگند با مرداني که همراه من هستند مي‌توانم به سد «ردم»[36] هم برسم، پادشاه از او پرسيد: اينان که هستند و عبدالرحمان جواب داد: آنان کساني هستند که يار و ياور رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده و به خاطر دين خداوند عزوجل ، پاي به اين سرزمين گذاشته‌اند، آنان قبل از اسلام افرادي بودند با اخلاق و بزرگوار و چون اسلام آوردند بر عظمت شخصيت آنان افزوده شد، آنان هميشه به همين صورت خواهند ماند و هميشه پيروز ميادين کارزار خواهند بود مگر اين‌كه از اخلاق مرداني که مغلوب کرده‌اند، متأثر شوند و از آن اخلاق والاي خود دور گردند.[37]
عبدالرحمان در زمان عمر، به بلنجر حمله برد، ترکان مي‌گفتند: آنان با سپاهياني از فرشتگان به جنگ ما آمده‌اند که آنان را از مرگ حفظ مي‌کنند؛ به خاطر اين شايعاتي که خود، در مورد مسلمانان ساخته بودند، هراسناک از مقابل آنان گريختند و در قلعه‌ي بلنجر پناه گرفتند. مسلمانان نيز با کسب غنايمي بسيار به بيضاء که در فاصله دويست فرسنگي بلنجر واقع بود، بازگشتند بدون اين‌كه حتي يک نفر از سپاهيان او کشته شوند.[38]
بدون شک ايمان و مصونيت عجيب مسلمانان باعث اين پيروزي‌هاي پياپي و فتوحات بدون وقفه بود و در مقابل روحيه ضعيف دشمنان، هر روز شکستي ديگر را بر ايشان رقم مي‌زد.
ترکان نيز چون پيروزي‌هاي متوالي مسلمانان بر ديگر ملّت‌ها را شنيده بودند، از مقابله با آنان پرهيز کرده و در قلعه خود پنهان شده بودند؛ در اين جنگ، هيچ نبردي ميان مسلمانان و ترکان روي نداد و به همين دليل هيچ‌کدام از مسلمانان به شهادت نرسيدند.[39]
عبدالرحمن از ايماني راسخ و اخلاقي والا برخوردار بود و همين ويژگي‌ها، خود عامل مهم در برقراري امنيت و آرامش و گسترش اسلام در باب الأبواب بود. او مردي بود وفادار و در نهايت امانت‌داري. روايت مي‌کنند که پيش از تصرف باب الأبواب، پادشاه آن‌جا سفيري را با هدايايي به چين فرستاده بود، چون آن فرستاده با هداياي خاقان چين که در ميان آن‌ها ياقوتي گران‌بها بود، نزد پادشاه خود بازگشت، او را در مجلس عبدالرحمن يافت، پادشاه آن ياقوت را از فرستاده تحويل گرفت و سپس آن‌را به عبدالرحمن داد، عبدالرحمن بلافاصله آن‌را به پادشاه برگردانيد، پادشاه که از اين رفتار عبدالرحمن تحت تأثير قرار گرفته بود، گفت: اين ياقوت از تمام سرزمين باب الأبواب بهتر و با ارزش‌تر است. به خداوند سوگند من شما را بيشتر از سلاطين خاندان کسري دوست دارم، اگر در زمان حکومت آنان بودم و خبر اين ياقوت به آنان مي‌رسيد، آن را از من مي‌ستاندند!![40]
پادشاه باب الأبواب و اطرافيان او حقّ داشتند که از اين رفتار عبدالرحمن تعجب کنند، زيرا آنان تمام عُمْر خود را در منجلاب خيانت و دروغ گذرانده و در محيطي مملوّ از خيانت، عمر به سر برده بودند و چون امانت‌داري و وفاداري بي‌نظير مسلمانان را ديدند، نتوانستند خود را کنترل کنند و با از ياد بردن حکومت و سلطنت از دست رفته خود، با کلماتي که از اعماق دل سر بر آورده بود، تعجب خود را از اين رفتار عبدالرحمن نشان دهند.[41]
عبدالرحمن مي‌دانست که نه او و نه بيت المال مسلمين حق تصاحب چنين ياقوت با ارزشي را ندارد؛ نزد او آن ياقوت با خاک هيچ فرقي نداشت. عبدالرحمن مردي بود بزرگوار و سخاوتمند و مهمان‌نواز، شجاع و غيور، زاهد منش و با تقوا و عالم در دين.
او با وجود آن‌که جنگجو و حاکم يک سرزمين بود، اما از متاع بي‌ارزش دنيا هيچ چيزي نداشت؛ سرانجام اين سردار بزرگ فتوحات در سال سي و دوم بعد از هجرت و در منطقه‌ي بلنجر به مقام رفيع شهادت نائل آمد.[42]
او از جمله‌ي صحابياني بود که در اواخر عمر حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم ايشان را درک کردند و به رسالت ايشان ايمان آوردند.
 
10- سلمان بن ربيعه باهلي از سرداران بزرگ فتوحات در عهد عثمان رضي الله عنه
اين صحابي جليل القدر، نخستين فردي بود که در کوفه به منصب قضا منصوب شد. عمر بن خطّاب رضي الله عنه ، پيش از شريح او را قاضي کوفه کرده بود، اما چون سعد بن ابي و قاص، در عهد عثمان براي بار دوم به امارت کوفه منصوب شد، خود منصب قضا را به عهده گرفت.
همچنين سلمان در نبرد قادسيه شرکت کرد و در آن‌جا و نيز در مدائن منصب قضا داشت. بايد اين را به ياد داشت که در عهد عمر، هر کسي صلاحيّت منصب قضا را نداشت و نيز هر کسي را توان آن نبود تا در کوفه که از يک طرف مملو از بزرگان عرب و صحابه بزرگوار بود و از ديگر سو خيل عظيمي از ملت‌ها و اقوام و قبايل مختلف در آن‌جا سکونت دشتند، در جايگاه قضا نشيند و اين دليلي است بر ميزان علم و معرفت سلمان نسبت به شريعت و عدل و دينداري و خرد شخصيت قوي او که سبب شد تا همه‌ي مردم به او اعتماد کامل داشته باشند. همچنين سلمان در فتح مدائن و نيز فتح باب الأبواب، عهده‌دار تقسيم غنايم بود که خود، بيانگر تقوا و درستکاري او مي‌باشد. سلمان مردي بود صالح و خدا ترس که هر سال به حج مي‌رفت، مردي کم نظير که از اخلاق والايي برخوردار بود، کريم بود و سخاوتمند و مهمان نواز، شجاع بود و غيور، وفادار بود و راستگو و آنچه را براي خود دوست مي‌داشت براي ديگران نيز مي‌پسنديد، اين مرد بزرگ بعد از يک عمر جهاد در راه خدا و داشتن مناصب قضا و امارت، آن‌گاه که به شهادت رسيد، نه ديناري از خود به جا گذاشت و نه خانه‌اي. او در ميان ديگر سرداران هم عصرش از امتياز خاصي در مديريت و رهبري برخوردار بود. چون عثمان بن عفان، نامه‌اي به وليد بن عقبه امير کوفه، نوشت و به او دستور داد تا سپاهياني را به فرماندهي مردي شجاع و با ايمان جهت تقويت شاميان به جانب وي اعزام کند، وليد بدون هيچ شک و ترديدي، سلمان را براي اين مأموريت مهم منصوب کرد. وليد، سلمان را در شرايطي به اين سمت تعيين کرد که سرداران بزرگي در کوفه حضور داشتند و در فتوحات و نبردهاي متعدد، لياقت‌هاي خود را به اثبات رسانيده بودند. بدون شک سلمان نمونه‌ي والاي شجاعت، قدرت، ورع و تقوا محسوب مي‌شد که در جنگ‌هاي مختلف اين خصايل را به اثبات رسانيد. او در فنون جنگ ماهر و از قدرت مديريت و فرماندهي فوق‌العاده‌ برخوردار بود، جزو تيراندازان قهار به حساب مي‌آمد و در سوارکاري مهارتي بسيار داشت.[43]
نسبت به اسب‌ها اطلاعات فراواني داشت و به همين دليل در عهد عمر بن خطاب رضي الله عنه ، عهده‌دار پرورش و نگهداري اسبان شد. نقل است که عمر بن خطاب از اقصي نقاط قلمرو اسلامي اسبان بي‌شماري را گرد آورده و آماده جنگ مي‌نمود. در کوفه نيز چهار هزار اسب وجود داشتند. هدف اين بود که چون دشمنان به مرزها حمله‌ور شوند، مسلمانان بتوانند با آن اسبان به سوي دشمنان بشتابند و به مقابله با آنان بپردازند.[44]
سلمان نيز در کوفه مأمور پرورش و نگهداري آن خيل عظيم اسبان بود.[45]
در مورد شجاعت او، خودش چنين گفته است: من با همين شمشيرم، يکصد جنگجو را کشته‌ام که هيچ کدامشان خداوند عزوجل را پرستش نمي‌کردند و هيچ يک از آنان را در بند اسارت به قتل نرساندم.[46]
سلمان در ميدان کارزار هرگز دشمن خود را که به خداوند کفر مي‌ورزيد، از روي نيرنگ و خيانت نمي‌کشت، بلکه نخست او را از سرنوشت خود بر حذر مي‌داشت و آن‌گاه رو در رو با او نبرد مي‌کرد و در فرصت مناسب او را به قتل مي‌رساند. او الگوي والاي يک مجاهد راست‌کردار بود که در راه رضاي خداوند عزوجل و اعلاي کلمه‌ي حق جهاد مي‌نمود و از مردن در اين راه نمي‌انديشيد. سرانجام اين رادمرد دلير در سال سي و دو يا سي و سه بعد از هجرت و در حين جهاد در راه خدا، در خون خود غلتيد و به مقام شهادت نائل آمد.[47]
رشادت‌ها و اقدامات شجاعانه و بي‌نظير اين بزرگ مرد تاريخ اسلام، به يقين مي‌تواند الگوي جاودان براي هر سرباز و سرداري باشد.[48]
او تمامي خصايل نيک را در خود گرد آورده بود، فقيهي بود محدّب، قاضي‌اي عادل و دادگر، امانت‌داري پاک و راست‌کردار، مديري دور انديش و خردمند، جنگجويي بي‌باک، قهرماني شهيد و سرداري فاتح.[49]
 
11- حبيب بن مسلمه فهري از سرداران فتوحات در عهد عثمان رضي الله عنه
حبيب بن مسلمه، سرداري بود که از همان آغاز جوانيش در ميادين مختلف کارزار حاضر شد و اين نخستين ميدان کارزاري بود که او تجربه مي‌نمود. نقل است که عمر چون اندام تنومند و محکم او را ديد، او را در بوته آزمايش قرار داد تا ببيند که حبيب چگونه مرديست، او را در انتخاب پول يا اسلحه مخير نمود و حبيب اسلحه را برگزيد و اين انتخاب سرداران و مردان جنگ بود که عشق به آن در اعماق روح و جان حبيب رسوخ پيدا کرده بود. او در جنگ يرموک، فرماندة «کردوس» شد و حال آن‌که تنها بيست و چهار سال سن داشت و اين بيانگر ظهور زود هنگام علائم شجاعت و رشادت سرداران در او بود. عمر بن خطّاب او را فرمانده و سرپرست منطقه جزيره نمود و اين مسئوليتي نبود که عمر هر کسي را بدان منصوب نمايد، زيرا عمر در کارگزاران خود، خصوصيات و امتيازهايي را جستجو مي‌کرد که در هر انساني يافت نمي‌شد. پس عمر، حبيب را والي أرمنستان و آذربايجان کرد. ولايت و إمارت اين مناطق به دليل بعد راه و دوري آن‌ها از مرکز خلافت، مراکز قدرت مسلمانان و نيز شورش‌هاي مردمان آن ديار بسيار سخت مي‌نمود. او در عهد عثمان نيز همچنان مناصب لشکري و کشوري را در اختيار داشت. در مورد شجاعت و رشادت کم نظير او روايت مي‌کنند که چون با شش هزار سرباز عزم منطقه موريان نمود، سپاهي هفتاد هزار نفره را پيش روي خويش ديد، حبيب ندا بر آورد و خطاب به سربازانش چنين گفت: اگر هم آنان و هم شما در اين کارزار استقامت ورزيد، بدانيد که خداوند پشتيبان شما خواهد بود، اما اگر آنان استقامت ورزند و شما از خود ضعف و ترس نشان دهيد، خداوند عزوجل آنان را بر شما پيروز خواهد نمود که او پشتيبان صابران است. چون شب فرا رسيد، حبيب فرمان حمله صادر نمود و چنين دعا نمود: پروردگارا! ماه را پنهان کن، ما را از باران حفظ کن، از جان سربازانم محافظت بفرما و آنان را جزو شهدا به حساب بياور. خداوند نيز دعاي او را مستجاب نمود و او را فاتح ميدان ساخت.[50]
شبانه او بر اردوگاه دشمن بود که سبب شد روحيه آنان از بين برود و فرار را بر قرار ترجيح دهند.[51]
او براي سربازانش نمونه والاي شجاعت و دليري بود، به نحوي‌که خود در مواقع حمله، پيشاپيش سپاهيان حرکت مي‌کرد و از ماندن در پشت جبهه و به خطر نيانداختن جان خويش امتناع مي‌ورزيد. نقل است که چون قصد شبيخون بر سپاهيان موريان داشت، همسرش از قضيه با خبر شد و از حبيب پرسيد: ميعادگاه ما در ميدان کارزار کجا باشد؟ او نيز پاسخ داد که يا خيمه موريان، فرمانده سپاهيان دشمن، يا بهشت ميعادگاه آنان باشد. هنگامي که حبيب بر سپاهيان موريان يورش برد و توانست خود را به خيمه موريان رساند، مشاهده نمود که همسرش قبل از او خود را به خيمه رسانيده است.[52]
تنها خود او نبود که الگوي والاي شجاعت و جنگاوري محسوب مي‌شد، بلکه همسر او نيز در شجاعت و ايثار و فداکاري زبانزد همگان بود.[53]
حبيب در تمام مراحل کارزار با سرداران خود مشورت مي‌نمود و هرگز فردي خودکامه و مستبد نبود. او ديدگاه‌ها و طرح‌هاي سرداران را مي‌شنيد و هر کدام را که بهتر و مفيدتر مي‌دانست، اجرا مي‌کرد. گويند که چون يک روز در ميان اردوگاه خود قدم مي‌زد، صداي مردي را شنيد که مي‌گفت: اگر حبيب به سخنان من گوش مي‌داد، راهي را به او نشان مي‌دادم که به اميد خداوند، فتح و پيروزي را به ارمغان مي‌آورد. حبيب نيز نزد آن مرد رفت و به سخنان او گوش فرا داد و چون نزد سرداران بازگشت به آنان گفت: مردي به من گفته است که نخست سربازان سواره به جانب دشمن گسيل‌دار و سپس خود و سربازان پياده از پس آنان حرکت کن. چون در نيمه‌هاي شب دو سپاه به کارزار پردازند، من و سربازان پياده به ميدان نبرد وارد مي‌شويم، اين باعث خواهد شد که دشمن فکر کند، نيروهاي کمکي به سپاه ما محلق شده است. و اين روحيه آنان را به شدت تضعيف خواهد نمود.[54]
حبيب نيز همين کار را کرد و شبانگاه سربازان سواره را به جانب دشمن روانه کرد و خود پشت سر آنان به راه افتاد. چون سحرگاه به ميدان کارزار رسيد او و همراهانش بر صفوف دشمن يورش بردند و به اين ترتيب توانستند دشمن را شکست دهند و به غنايم بسياري دست يابند.[55]
حبيب مردي بود زيرک که در مورد جنگ‌هايش نخست مي‌انديشيد و همه جوانب را در نظر مي‌گرفت، سپس با سردارانش به مشورت مي‌پرداخت و نظر آنان را نيز جويا مي‌شد. او به بررسي ميدان جنگ مي‌پرداخت و تلاش مي‌کرد به اطلاعات جامعي از دشمن دست پيدا کند.
آن‌گاه با علم و بصيرت لازم، به طرح نقشه جنگ مبادرت مي‌ورزيد. اقدامات حبيب در ميادين جهاد، برنامه‌هايي از پيش تعيين شده بود و نه اقداماتي بالبداهه و بدون طرح و نقشه و نيز به همين خاطر نيز در ميادين کارزار، به پيروزي و نصرت دست مي‌يافت. اين خصوصيت مهم در کنار ديگر خصايل برجسته او، از حبيب مؤمني راستين و شجاع ساخته بود که چون با دشمن به نبرد مي‌پرداخت و يا بر قلعه‌اي چيره مي‌شد، خدا را به ياد مي‌آورد و چنين مي‌گفت:
لا حَولَ و لا قُوَّهَ إِلاّ بِاالله العَلِّي العَظِيمِ[56]
او توانست تمام صفات اين سرداران بزرگ را که عبارت بودند از استعدادي خداداد، علم و دانش، تجربه‌اي عظيم و ايمان و توکل به پروردگار قادر و توانا، در خود فراهم آورد و به سرداري کم نظير تبديل شود.[57]
بيقين حبيب بن مسلمه، خدماتي را به فتوحات آن دوران نمود که هرگز فراموش نمي‌شود. او از جمله‌ي بزرگترين و پر افتخارترين سرداران عهد عثمان به شمار مي‌آيد که پس از عمري جهاد و نبرد در راه خدا و اعتلاي پرچم اسلام، در سال چهل و دوم بعد از هجرت و در پنجاه و چهار سالگي نداي حق را لبيک گفت و به ديار باقي شتافت.
اگر جه عمر او کوتاه بود اما براستي که افتخاراتي عظيم را فراهم آورد که با گذشت قرن‌هاي متمادي در تارک تاريخ اسلام، جاودان مانده است. خداوند اين صحابي جليل القدر، مدير خردمند، سياستمدار با تجربه، سردار فاتح را به مقام رضوان خويش نائل آورد و از او خشنود باشد.[58]
 


[1]- صحيح مسلم، کتاب الفتن (حديث2918).
[2]- البداية و النهاية (7/216).
[3]- عصر الخلفاء الراشدين، عبدالحميد بخيث،216.
[4]- إتمام الوفاء، 70.
[5]- النظم الإسلاميه، صبحي صالح،489.
[6]- تاريخ طبري (5/244).
[7]- الإدارة العسکريّة في الدولة الإسلاميّة (2/466).
[8]- فتوح البلدان (1/175).
[9]- الخراج، ابن قدامه،413.
[10]- الإدارة العسکريّه في الدولة الإسلاميّة (2/467).
[11]- الإدارة العسکريّة في الدولة الإسلامية (2/467).
[12]- الإدارة العسکريّة في الدولة الإسلامية (2/467).
[13]- فتوح مصر،192.
[14]- سميساط شهري بود در ساحل غربي رود فرات و نزديک قلمرو روم.
[15]- ملطيّه از شهرهاي روم بود که در نزديکي مرز شام قرار داشت.
[16]- کمخ از شهرهاي روم بود که با أرزنجان تنها يک روز فاصله داشت.
[17]- قاليقلا شهري بود واقع در ارمنستان بزرگ و جزو مناطق خلاط و ملازگرد محسوب مي‌شد.
[18]- من تاريخ التحصينات، محمد عبدالهادي،434.
[19]- فتوح البلدان (1/234).
[20]- فتوح البلدان (1/241).
[21]- الإدارة العسکريّة في الدولة الإسلامية (2/469).
[22]- طميسه شهري بود واقع در دشت‌هاي طبرستان.
[23]- الإدارة العسکريّة في الدولة الإسلامية (2/469).
[24]- الإدارة العسکريّة (2/470).
[25]- منبج جزو شهرهاي قديم شام بود.
[26]- الإدارة العسکريّة (2/470).
[27]- الفتوح، ابن أعثم (1/341-342).
[28]- الإدارة العسکريّة (1/189).
[29]- الإدارة العسکريّة (1/189).
[30]- تاريخ يعقوبي (2/166-167).
[31]- طبقات ابن سعد (3/59).
[32]- الإدارة العسکرية (1/403).
[33]- الإدارة العسکرية (1/403).
[34]- قادة الفتح الإسلامي في إرمينيه،55.
[35]- قادة الفتح الإسلامي في أرمينيه،156.
[36]- در افسانه‌ها، ردم سدّي در چين بود. (5/146).
[37]- الکامل ابن اثير (3/29-30).
[38]- تاريخ طبري (5/146).
[39]- قادة الفتح الإسلامي في ارمينيه،150.
[40]- تاريخ طبري (5/148).
[41]- قادة الفتح الإسلامي في أرمينية،154.
[42]- قادة الفتح الإسلامي في أرمينية،154.
[43]- تهذيب ابن عساکر (6/210) و تاريخ طبري (5/309).
[44]- قادة الفتح الإسلامي في أرمينية،169.
[45]- أسر الضابة (2/327).
[46]- الإستيعاب (2/633).
[47]- قادة الفتح الإسلامي في أرمينية،170.
[48]- قادة الفتح الإسلامي في أرمينية،171.
[49]- قادة الفتح الإسلامي في أرمينية،172.
[50]- تهذيب ابن عساکر (4/37).
[51]- قادة الفتح الإسلامي في أرمينية،189.
[52]- قادة الفتح الإسلامي في أرمينية،189.
[53]- قادة الفتح الإسلامي في أرمينية،189.
[54]- تهذيب ابن عساکر (4/37).
[55]- قاده الفتح الإسلامي في أرمينية،190.
[56]- تهذيب ابن عساکر (4/37).
[57]- قادة الفتح الإسلامي في أرمينية،192.
[58]- قادة الفتح الإسلامي في أرمينية،192.



به نقل از: ترجمه شناخت سيره عثمان بن عفّان رضي الله عنه، تأليف: دکتر علي محمد محمد صلابي



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

"خداوند را پنجاه سال عبادت کردم اما شیرینی عبادت را نچشیدم مگر هنگامی که سه چیز را ترک گفتم: 1-خشنودی مردم را ترک کردم تا آنکه توانستم حق را بگویم. 2-همنشینی با فاسقان را رها کردم تا آنکه توانستم با صالحان همنشینی کنم. 3-شیرینی دنیا را ترک کردم تا آنکه شیرینی آخرت را به دست آوردم." — أحمد بن حرب, سير أعلام النبلاء: (11/34)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 9201
دیروز : 3293
بازدید کل: 8244546

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010