Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 

خداوند (تبارک وتعالی) در حدیثی قدسی می‌فرماید: « مَنْ عَادَىٰ لِي وَلِيّاً فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ». «هر کس با دوست من دشمنی کند همانا من با او اعلام جنگ کردم».
  قسمتى از حديث طولانى است كه در بخارى 5/2384 حديث (6137) آمده است، وابن حبان 2/58 حديث (347)، مسند أحمد 6/56 حديث (26236)، مسند أبي يعلى 2/520 حديث (7087)، وسنن بيهقي وغيره.

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>اشخاص>ارمیاء علیه السلام

شماره مقاله : 2158              تعداد مشاهده : 346             تاریخ افزودن مقاله : 24/4/1389

فرمان خداوند درباره بنی اسرائیل


محمد احمد جاد المولي
ترجمه: صلاح الدين توحيدي


فساد وتباهی تمام وجود بنی‌اسرائیل را فراگرفته بود وآنان در منجلاب‌ گمراهی دست و پا می‌زدند. عصیان و سرپیچی فراگیر و ریسمان امنیت‌ گسسته شده و برای رحم و شفقت جایی در درون آنان باقی نمانده بود و در دل‌هایشان اثری از هیبت پیامبران نبود. عالمان و قاریانشان حق خداوند را انکار نمودند و فرمانروایانشان‌، پیامبران را دروغ‌گو خواندند و به کتاب خدا پشت نمودند و از این‌رو سزاوار چشیدن عذاب الهی و عقاب شدید گشتند، اما خداوند منزّه و بلند مرتبه‌، عادل‌تر از آن است‌ که قومی را عذاب دهد قبل از این ‌که بیم‌دهنده‌ای را برایشان بفرستد و یا طاغوت‌های ظالم را سزا دهد قبل از این‌ که راه را برای آن ها آشکار نماید.
ارمیاء پیامبری از پیامبران بنی‌اسرائیل و مردی از یکی از خانواده‌های اصیل آنان بود. او در میان آنان به‌پا خاست و به دستور پروردگار سخن حق را آشکار با صدای بلند اعلام نمود و گفت‌: ای قوم من و ای فرزندان عشیره و طایفه‌ام‌! مدتی طولانی است که در فساد و تباهی هستید و دردی جانکاه شما را فراگرفته و پروردگارتان بر شما خشم ‌گرفته است‌. این ‌کتاب خداست ‌که شما آن را پشت سر انداخته‌اید و حق خدا را به جای نیاورده‌اید، در حالی ‌که شما از نعمت‌های زیاد خداوند بر خودتان آگاه می‌باشید و سفره‌ی خیر و برکات او بر شما گسترده شده است و نعمت‌های ظاهر و باطنش را به شما عطا نموده و به شما قدرت و تمکین در زمین بخشیده اسث و در کنار خانه‌اش شما را جای داده و بر تمام جهانیان برتری داده است‌.
داستان دیروزتان بهترین موعظه برای شما و رحم خداوند بر شما بهترین درس عبرت است‌، آن زمان ‌که سنحاریب با ستم و شدت و خشونت همراه با سپاهیانش با قدرت تمام از بابل به شما روی آورد و خواست ‌که در داخل وطن و خانه‌هایتان با شما بجنگد و به وسط سرزمین شما نفوذ پیدا کند و اگر مانعی برایش پیش نمی‌آمد، شما را از بین می‌برد و جمعتان را پراکنده می‌کرد، اما خداوند به سبب پیامبرتان اشعیا به شما رحم ‌کرد، زیرا او با دلسوزی تمام و اشتیاق زیاد دست دعا به درگاه خداوند برداشت و از او خواست‌ که ضرر و زیان و اذیت را از شما دفع نماید و کید دشمنان شما را به خودشان برگرداند و خداوند نیز دعای او را اجابت نمود و سخنانش را پذیرفت و پس از هلاک و ضعیف نمودن سپاهیان دشمن با مبتلا نمودن آنان به دردها و بیماری‌ها، باعث شکست و بازگشت ذلیلانه آن‌ها گشت‌. اما جزا و پاداش شما برای اشعیا چه بود و چه جایگاهی در دل شما کسب نمود؟ اگر او در میان قومی غیر از شما بود که خوبی را با خوبی پاسخ می‌گفتند و قدر بزرگان را می شناختند، حتماً‌ تمام عمرش او را گرامی می‌داشتند، به فرمانش گردن می‌نهادند و به سخنانش گوش جان می‌سپردند، اما افسون بر شما که چه رفتار بدی با او کردید! به او اهانت کردید و خوارش نمودید .و سپس او را کشتید و سرش را بریدید و خون پاکش را بر زمین ریختید و این‌گونه به جوانمردی‌ گرامی مانند او اهانت نمودید و روح پاک و مقدس او به سوی خداوند پرکشید و در جوار او گرامی داشته شد و او از ستم و سرپیچی قوم به خداوند شکایت و از ناسپاسی و کفران نعمت قوم نزد او اعلام بیزاری نمود.
اما شما همواره پس از او آشکارا گناه کردید و به‌ کینه و دشمنی سفارش نمودید و از کارهای زشتی‌ که در میانتان انجام می‌گرفت‌، نهی نمی‌کردید،‌گویا که تورات برای پاک‌کردن درون شما نیامده بود و پیامبران‌، قوم دیگری غیر از شما را به سوی خدا فرا خوانده بودند. به سخن راست من ‌گوش فرا دهید و آن را هشداری جدی تلقی ‌کنید: به تحقیق خداوند به من وحی نموده است‌ که شما را به سوی حق و حقیقت دعوت نمایم و از عذاب و عقاب الهی بیم دهم‌؛ اگر از این مستی به هوش نیایید و نادانی را از خود نرانید و به‌ کتاب آسمانیتان بازنگردید و به آن چنگ نزنید و آیات آن را به داوری نخوانید و قومی نیکوکار نگردید، خداوند بندگانی سختگیر و سپاهیانی قدرتمند و خشن و با اراده‌ای آهنین را علیه شما برخواهد انگیخت ‌که مهربانی به دل آن‌ها راه نیافته و هیچ‌گونه رحم و شفقتی را نمی‌شناسند؛ آنان شما را خواهند گرفت و بینی‌هایتان را بر خاک خواهند مالید و تمام این سرزمین را زیر پای خواهند گذاشت‌، پس آن‌گاه این کاخ‌هایی که در پایه‌های آن‌ها آرمیده‌اید، ویرانه‌ای خالی‌، و دژهای محکم تبدیل به دره‌هایی خشک خواهند شد؛ .باغ‌های باشکوهتان کنام شیران و بوستان‌های پر از میوه‌تان جایگاه یوزان و پلنگان خواهد گردید و معابدی را که خداوند برای آرامش روح و پناه دادن روان شما آفریده است‌، مورد تعرض قرار خواهند گرفت و حرمت آن شکسته و هر کاری در آن‌ها انجام خواهد شد و شما نیز یا کشته می‌شوید و یا به اسارت‌ گرفته خواهید شد.
من تا حد امکان شما را پند و اندرز دادم و همه چیز را با فصاحت تمام برایتان روشن نمودم و بعد از این شما در راه و مسیری‌ که می روید مختارید و آزادید که راه و روش زندگیتان را برگزینید.
بزرگ قوم‌ گفت‌: آیا برای این سخنان ما را فرا خوانده و گردآورده‌ای‌؟ به تحقیق بر خداوند دروغ بسته‌ای و بهتانی بزرگ بر او بافته‌ای‌. آیا خدایی‌ که ما را از میان مردم انتخاب نموده و برای پذیرش‌ کتابش برگزیده است‌، ملک و دیار ما را به دست ‌کفاری ‌که جز آتش نمی‌پرستند و پیشانی‌هایشان جز برای بت‌ها بر زمین نیافتاده است‌، از بین می‌برد؟‌! همانا که تو بیهوده سخن می‏‎گویی، بدبینی پیشه‌ کرده‌ای و در وادی‌ گمراهی و تخیلات قدم می‌زنی‌.
ارمیا گفت‌: ای مردم‌! خداوند همان‌گونه‌ که طاعون مرگ‌آور و سیل ویرانگر می‌فرستد، آن سپاهیان را نیز برای عذاب و عقاب شما می فرستد و چه فرق است بین این ‌که خداوند شما را به بلایی دچار سازد که هلاکتان نماید یا پادشاهی‌ کافر را بر شما پیروز گرداند که خوار و ذلیلتان سازد و تمام پیوندهای میانتان را بگسلاند و من خداوند را گواه می‌گیرم‌ که شما را پند و اندرز دادم و فریبی در کار نیست‌، پس به خود بیایید و آن‌ چه را که مایه‌ی خیر و سعادت شماست‌، برگزینید. قوم‌ گفتند: با ما بسیار مجادله نمودی و چون عرصه‌ی حلم ما را وسیع یافتی‌، به جولان دادن سخن پرداختی و در مقابل سکوت ما هر چه خواستی‌،‌گفتی و ما برای تو چاره‌ای نمی‌بینیم جز این ‌که دست‌هایت را در زنجیر و پاهایت را در بند کشیم و به سیاهچال اندازیم و یا این‌ که به مکانی دوردست تبعیدت‌ کنیم‌. چون سپیده‌دم فرا رسید، ارمیا به زندان انداخته و به بند و زنجیر کشیده شده بود.
و روزی‌، قوم متوجه شرق شدند و گرد و غباری را دیدند که به آسمان برخاسته و مانع نور و روشنایی‌ گشته بود و چنان متراکم و انبوه بود که آن سرزمین را تیره و تار‌یک ‌کرده بود و چون آن ‌گرد و غبار فرو نشست‌، مبارزی قوی و شجاع پدیدار گشت ‌که سپاهی چون ابری متراکم را فرماندهی می‌کرد و افراد سپاه نیز، افرادی حماسی و خشن و شجاع بودند.
آن فرمانده‌، بخت‌نصر بود که از بابل به سمت آ‌نان پیشروی‌ کرده بود و نیتی جز شرّ و هلاک و نابودی آن قرم نداشت و او همان بلا و غضبی بود که خدارند فرستاده بود، پس چه کسی می‌توانست جلو او را بگیرد و سپاهیانش را متوقف نماید؟ قوم از همدیگر می‌پرسیدند: آیا این همان چیزی است ‌که ارمیا ما را از آن می‌ترساند؟ اگر همان باشد، که ‌کارازکار گذشته و بلا و عذاب خدایی فرا رسیده است‌.
و بخت‌نصر به آنان مهلت نداد که حدسشان را تمام‌ کنند و برایشان معلوم شود، بلکه مانند درنده‌ای خشمگین وارد شهر شد و بر سر آنان فرود آمد و با شدت و خشونت به ویرانگری پرداخت‌، به هیچ ساختمانی نمی‌رسید مگر این ‌که آن را ویران می‌کرد و از هر راهی ‌که می‏گذشت، آثار و علایم آن را از بین می‌برد و هر کاخی را که می‌دید با خاک یکسان می‌کرد و اثری از آن بر جای نمی‌گذاشت‌. به بیت‌المقدس هتک حرمت نمود و ستون‌های آن را درهم فرو ریخت و پرستش و عبادت در کنار آن را تعطیل نمود و عده‌ای از قوم بنی‌اسرائیل را کشت و سرهایشان را از تن جدا کرد و عده‌ای دیگر را به بند اسارت ‌کشید و سپس آنان را در زمین پراکنده و متفرق ساخت و سرزمینشان را تبدیل به ویر‌انه نمود و به‌ گونه‌ای‌ که ‌گو‌یا کسی اصلاً در آن سرزمین زندگی نکرده بود.
سال‌ها گذشت و نسل‌ها از پی هم آمدند و کار بخت‌نصر به پایان رسید و دستش از زندگی دنیا کوتاه‌ گشت و تخت سلطنت بابل به دست پادشاهی مهربان و نرم‌خو افتاد و چون بنی‌اسرائیل را در زنجیر و بند ذلت و اسارت دید که شب و روز را با خواری و پستی به‌سر می‌بردند، از داستان آن‌ها و سبب ذلت آن‌ها پرسید؛ به او گفتند: آنان از اسلاف یعقوب و نوادگان داود می‌باشند که ساکن سرزمین شام بودند، سرزمینی پر خیر و برکت با چشمه‌های گوارا. پادشاه قبل از تو،‌کریمان و گردنکشان آنان را ذلیل نمود و بینی بزرگانشان را بر خاک مالید و آنان را در سرزمین‌های دیگر پراکنده نمود و گروه‌گروه از آنان را آواره‌ی آفاق نمود و آنان را به این ذلت و پستی ‌که می‌بینی‌، انداخت[1]‌.
سخنان یهودیان‌، در دل آن مرد مهربان و بزرگوار تأثیر کرد و از همین‌رو، به آنان اعلام ‌کرد که همه‌ گردهم آیید و خود را آماده سازبد و به شهر و دیار و آرامش و جمعیت پیشین خود بازگردید .
آنان دوباره به سرزمین خود بازگشتند و خداوند قدرت و زندگی دوباره به آن‌ها بخشید و به آنان اموال و فرزندان عطا نمود،‌کشتزارهایشان را سرسبز و حیواناتشان را پر شیر و اسباب خوشبختی و رفاه را برای آنان فراهم ساخت‌.
حق آنان این بود که از گذشته عبرت بگیرند و سپاسگزر نعمت‌های الهی باشند؛ اما چگونه ممکن بود مردمی ‌که روح و روانشان به شرّ و بدی سرشته بود، از خیر، لذت ببرند و به صلاح تمایل پیدا کنند؟ چگونه فرزندان آن قومی که بر ضدّ یوسف همدیگر را یاری دادند و پس از او به موسی آزار و اذیت رساندند، آرامش یافته و کینه و دشمنی را فراموش می‌کردند؟ آن‌ها در بازگشت به شرّ درنگ نکردند و دوباره‌، بار ظلم و ستم و سرکشی را به دوش‌ گرفتند تا این ‌که زکریا و یحیی‌، آن دو پیامبر مهربان و رسول ‌گرامی خداوند، در میانشان به‌پا خواستند، اما آنان خون آن دو را ریختند،‌گویی‌ که تشنه‌ی خون بودند و بین آنان و پیامبران یک خون‌خواهی قدیمی بود. آنان به تباهی و دشمنی با خدا بازگشتند و خداوند عذاب و انتقام را تکرار کرد و همان گونه ‌که قبلأ بخت‌نصر را بر آنان مسلط نموده بود،‌ گودرز را بر آنان مسلط نمود و بار دیگر ملک و دیارشان را از دست دادند و معابدشان تخریب شد و این چنین‌، آواره و پراکنده و متفرق‌ گشتند و خداوند، ابدالدهر بر آنان مقدر نمود «‌ذلت و آوارگی را و این ‌که مورد خشم خداوند باشند، زبرا آنان به آیات خداوند کافر شدند و پیامبران را به ناحق‌ کشتند و این‌ که عصیان ورزیدند و از حد تجاوز نمودند»‌.[2]


[1] پادشاهی که یهودیان را از چنگال پادشاهان بابل نجات داد، کورش هخامنشی بود و نه یکی از جانشینان بخت‌ نصر - مترجم‌.
[2] بقره‌؛61




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حسن رضی الله عنه  هنگام طلوع خورشید می‌گفت: (سمع سامع بحمد الله الأعظم لا شریک له، له الملک و له الحمد و هو علی کل شئ قدیر؛ سمع سامع بحمد الله الأمجد لا شریک له، له الملک و له الحمد و هو علی کل شئ قدیر) (الطبقات (1/291)، تحقيق: سلمي، با سند صحيح.)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 9092
دیروز : 3293
بازدید کل: 8244437

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010