Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده اند:[ إِذَا أَمَرْتُكُمْ بِأَمْرٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ]
«هرگاه شمارا به چیزی دستور دهم تا سر حد توان آن را انجام دهید»
مسلم(1337)

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

ادبیات>اشخاص>اقبال لاهوری

شماره مقاله : 195              تعداد مشاهده : 327             تاریخ افزودن مقاله : 18/5/1388


نگاهي بر زندگاني پر بار استاد اقبال لاهوری (رح)


علامه محمد اقبال لاهوري در 22 فورية سال 1873 ميلادي در سيالكوت يكي از شهرهاي پاكستان غربي متولد شد . جدش محمد رفيق ساكن شهر لوي‌هار از توابع كشمير بود كه به اتفاق سه پسرش به سيالكوت آمد . يكي از پسران محمد رفيق در اين شهر به شغل بازرگاني اشتغال داشت . نام او نورمحمد و همان كسي است كه فرزندش اقبال لاهوري ماية مباهات تمامي مسلمين مي‌باشد . 


وی در 6 سالگي به مكتب‌خانه رفت و قرآن را آموخت . سپس وارد مدرسة ابتدايي شد و پس از آن براي گذراندن دوره متوسطه به اسكاچ مشن كالج رفت . در اين زمان است كه قريحة شاعري اقبال جلوه‌گر مي‌شود . شاعر جوان اشعارش را براي تصحيح نزد شاعري موسوم به داغ مي‌برد . داغ پس از مطالعة اشعارش اظهار مي‌دارد كه اشعار شما احتياج به تصحيح ندارد . 


در سال 1895 ميلادي ، اقبال پس از پشت سر گذراندن مراحل اوليه جهت ادامة تحصيل راهي لاهور مي‌گردد . او در اين شهر با توماس آرنولد ديدار مي‌كند و اين شخص تأثير زيادي بر دانشجوي جوان مي‌گذارد . 


در سال 1897 اقبال تحت تعليمات و ارشاد سر توماس آرنولد به اخذ درجة (8809) فوق‌ ليسانس فلسفه نائل مي‌شود . اقبال در اين برهه بر همگان سلامت نفس ، عدالتخواهي و دوستدار آزادي بودن خود را آشكار ساخته است . 


دو سال بعد اقبال در اورينتال كالج به تدريس مشغول مي‌شود و هم‌زمان جهت اخذ دكتري فلسفه پا به درون دانشگاه هند مي‌گذارد و در همين زمان است كه اولين منظومة او به نام هيماليا در روزنامه‌اي بنام مخزن انتشار مي‌يابد . 


1905 ميلادي سالي است كه اقبال بنابر توصيه سر توماس آرنولد راهي اروپا مي‌گردد . در انگلستان پا به درون دانشگاه كمبريج گذارده و به عنوان دانشجوي عاليقدر فلسفه پذيرفته مي‌شود . 


اندكي بعد جهت فراگيري علم حقوق وارد دانشگاه نيكولن آلن مي‌شود . او موضوع «توسعه و تكامل ماوراء الطبيعه در ايران» را براي رسالة دكتري خود انتخاب مي‌كند . او كه حال زبان آلماني را نيز فراگرفته است به خاطر تأليف اين رساله از دانشگاه مونيخ دكتري فلسفه را به چنگ مي‌آورد . 


بالاخره در سال 1908 به وطن بازگشته و به عنوان استاد زبان انگليسي پا به دانشگاه دولتي هند مي‌گذارد . كمي بعد پس از استعفا دوباره رو به وكالت مي‌آورد و تا سال 1927 كه حيات سياسيش نمود تازه‌اي مي‌يابد به همين كار روزگار مي‌گذرانيده است . اقبال در اين سال به توصية دوستان به عضويت مجلس قانون‌گذاري پنجاب در مي‌آيد . 


كمپاني هند شرقي در اين زمان سعي مي‌كند با دادن دمكراسيهاي نيم‌بند و آنچناني ، ذهن توده‌ها را از اهداف و نقشه‌هاي شوم خود بازداشته و به سوي ديگر متوجه سازد . اقبال در اشعارش پرده از اين به اصطلاح آزاديهايي كه ناشي از تمدن و فساد غرب است بر مي‌دارد . او در پي يافتن علل جهل و خرافه‌اي كه دامنگير مسلمانان هندي است به راه مي‌افتد و بالاخره سرمنشاء را در سياستهاي كمپاني هند شرقي مي‌يابد . و بر مبناي همين تشخيص دست به ايجاد يك سلسله تبليغات و آموزشهاي اسلامي براي حفظ فرهنگ بالنده اسلام از هجوم استعمار غرب مي‌زند . 


در سال 1930 رياست سالانة حزب مسلم ليك را تقبل مي‌كند . موفقيت مسلم ليك در اين مرحله به صورت جهشي انقلابي ، افكار را برانگيخته و قلبها و انديشه‌هاي خفته مسلمين را بيدار مي‌سازد . نيروهاي خمود و ساكن و مجهول جامعه به طور ناگهاني مكشوف و به حركت واداشته مي‌شوند . اين حركت ، كمپاني هند شرقي را به هراس وا مي‌دارد . تا آنجا كه دست به يك تبليغات عليه اقبال و طرفدارانش مي‌زند . روحاني نمايان مزدور كمپاني هند شرقي بر او تهمت رافضي بودن روا مي‌دارند و شايع مي‌كنند كه اقبال بر سر در حزب خود كتبه‌اي نصب كرده است كه مخصوص رافضيان است و توهيني است به اصحاب رسول خدا . رسم معمول چيزي جز اين نبود . به مخالف منافع كمپاني ، برچسب رافضي و سوسياليست زده مي‌شد . تا براي محوش زمينه مساعدتر باشد . عُمال كمپاني نمي‌دانستند كه توده‌ها بيدار گرديده و فريب حيله‌ها و ترفندهاي آنها را نخواهند خورد . 


در آزادسازي انديشه و مبارزه عليه زور اقبال سهم به سزايي داشت ، او در قلب اروپاي استعماري فرياد آزادي هند را سر مي‌دهد و براي آزادي هند به مبارزه عليه استعمار بريتانيا و ساير امپرياليستها دست مي‌زند ، او فخرآفرين اسلام در تمامي دانشگاههاي غرب است . در مقابل عقايد پسروانه و تهاجمي ، قويترين دفاع را از اسلام مي‌كند و در بازگشت به هند كرسي استادي را فداي تبليغ اسلام و آزادي مي‌نمايد . او مردي است فيلسوف ، عارف ، نويسنده ، شاعر ، سخنور و محقق ، اسلام‌شناس و سياستمدار مبارز نوانديش خلاق و با قدرت فكري زياد . آري او تمام هستي‌اش را نثار اسلام و آزادي هند مي‌كند ، بارزترين نكته در شخصيت اقبال علاقة او به آزادي و استقلال مسلمانان شبه قاره هند است . او خواهان رفع هرگونه ستم و استعمار براي تمامي هنديان و مسلمانان است . اقبال عقيده دارد كه بشر فقط در محيط آزاد مي‌تواند رشد كند و بدين جهت مي‌كوشد تا حقوق اوليه بشري را براي همة ملتها و مردم جهان بدون توجه به نژاد ، عقيده ، مذهب و طبقه خاص تأمين شود . اقبال با نظري گيرا به حكومت ستم و استثمار بريتانيا و تمام ستمگران اشاره مي‌كند و تهي‌دستان را به قيام عليه زرپرستان مي‌خواند . در نظر او اين آية شريفه : «يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله ، اتقيكم» حجرات/13 واقعيت و حقيقت شمرده مي‌شود و هيچ انساني را بر انسان ديگري برتري نمي‌دهد مگر به تقوا . 


اقبال در اكثر اشعارش مخصوصاً قصيده‌هاي خواجه و مزدور ، لنين و قيصر ، نامه كارگر به كارفرما ، ستمگران و زرپرستان را مسئول تمامي آلام و مصيبت‌هاي محرومين مي‌داند . 


لازم به ذكر است كه انديشة اقبال در قبال تكنولوژي غرب مترقيانه است . او با وجود اين كه ظلم و فشار را ناشي از اقتصاد غرب و فرهنگ فاسدش مي‌داند ، معذالك معتقد است كه بايستي از تكنولوژي غرب بيشترين استفاده را نمود . اعتقاد او بر اين است كه اگر روحانيت و معنويت شرق با تكنولوژي غرب همراه شود مي‌تواند جامعه تعالي يافته‌اي بسازند چنانچه مي‌فرمايد : 


مشرق حق را ديد و عالم را نديد غرب عالم را ديد و اندر وي خزيد


در سال 1931 اقبال در كنفرانسهاي ميزگردي كه به منظور طرح نقشه‌هاي سياسي براي شبه قاره هند تشكيل مي‌شود شركت جسته و طرح جمهوري فدراتيو هند را عرضه مي‌كند . تأكيد او بر اين است كه مسلمانان بايد در اين جمهوري از خودمختاري ملي و فرهنگي و سياسي و اقتصادي برخوردار شوند . و اين جاست كه پاكستان معنايي نو مي‌يابد و اگر بخواهيم معماري براي پاكستان مستقل قائل شويم به حق بايد اقبال را بناكننده فكري پاكستان بناميم . 


براي بار ديگر اقبال در سال 1932 به رياست سالانه حزب مسلم ليگ انتخاب مي‌شود و در كنفرانس اسلامي شركت مي‌جويد. 


يك سال بعد دولت افغانستان در پيرامون چندوچوني دانشگاه كابل ، اقبال را به سرزمين خود دعوت مي‌كند ، كه ره‌آورد شاعر از اين سفر كتاب مسافر مي‌باشد . 


بيماري كليه كه از سال 1924 دامنگير او شده بود در سال 1934 ، آرام مي‌گيرد . ولي سه سال بعد بار ديگر بيماريهاي تازه‌اي به طرف او هجوم مي‌آورند . در اين سالها به عارضة چشم مبتلا شد و گوشهايش نيز سنگين مي‌شوند . در 25 مارس 1938 بيماري بطور كلي بر تمامي وجودش مستولي مي‌گردد .و بالاخره علامه و دانشمند متفكر اقبال لاهوري در آوريل سال 1938 دار فاني را وداع مي‌گويد . 


اقبال چه خوب خودش را شناخته ، آنجا كه گفته است : 


چو رخت خويش بربستم از اين خاك


همه گويند با ما آشنا بود 


وليكن كس ندانست اين مسافر


چه گفت و با كه گفت و از كجا بود 


*********************************************




اقبال و شعر


به نظر اقبال غرض از شاعري ، مانند همه هنرها ، اين است كه زندگي انسان را پرمايه و زيبا سازد و هر شاعري كه واجد اين معني نباشد و اين منظور را انجام ندهد ، مثل اين است كه ماموريت عظيمش را انجام نداده است . و اگر هنر به تماميت و كمال زندگي كمك نكند و براي بشر در مواجهه با مشكلات گروهي را نگشايد و راه هدايتي به روي وي باز نكند امري است بيهوده و بي معني . 


اقبال تحت تأثير دو سائق نيرومند هنرنمايي قرار گرفته و به هردو معني ايمان دارد . 


اول ، اعتقاد و اعتماد راسخ وي به استعداد نامحدود بشر در رشد و تكامل ؛ دوم ، موقعيت و مقام بي‌نظير بشر درجهان . و همين دو عامل است كه به شعر وي جاذبه و درخشندگي بي‌مانندي مي‌دهند . 


اقبال همه تجربيات و آزمايشات ساده و معمولي زندگي ما را مبدل به آزمايشهاي پرشور و شوق مي‌سازد و اين همه معاني لطيف و هيجان‌انگيز را به نحوي تصوير مي‌كند كه شنونده را محسور مي‌نمايد . حتي بيانات مبهم و غامض فلسفي و مذهبي را از قيد انحصار علمي آزاد كرده و به شكلي در مي‌آورد كه گويي جزئي از زندگي عادي بشري است و البته اين عملي است كه از يك هنرمند بزرگ ساخته است و بس .


نكته‌اي كه به كرات در غزليات اقبال به چشم مي‌خورد مفهوم زيبائي است و عشق . اقبال (جز در مواردي كه از شرف و فضيلت خبري نيست) در همه چيز زيبايي مي‌بيند و عاليترين و زيباترين مدارج زيبايي را در قدرت و كمال جستجو مي‌كند . اقبال درباره نقشي كه عشق در رشد و تكامل شخصيت و اخلاق انسان ايفا مي‌كند اصرار مي‌ورزد و اين در اشعارش كاملاً به وضوح ديده مي‌شود . 


علاقه و تلاش علامه اقبال لاهوري در تمام عرصه‌هاي زندگي از جمله ، عشق ، آزادي ، مرگ و زندگي ، غرب ، اسلام ، سياست ، اجتماع ، فرهنگ و غيره را مي‌توان در آثار و اشعارش متوجه شد كه واقعاً هر بيت شعر او خود كتابي زنده است و روح تازه به درون قلب خواننده‌اش مي‌تراود . اما متأسفانه مسلمانان كمتر به اشعار او توجه كرده‌اند . 




اقبال و انديشه‌هاي او


اقبال براي جامعة ايده‌آل هشت نوع ضرورت را پيش‌بيني كرده است كه بدين قرار است : 


1- توحيد 2-نبوت 3-قانون و قرآن 4-مركز 5-داشتن هدف مشخص 6-تقصير قواي طبيعت 7-رشد و تكامل خودي اجتماعي 8- حس امومت يا معناي مادري 


عواملي كه در تقويت خودي يا شخصيت بشر داراي اهميت هستند به نظر اقبال از اين قرارند : 


1- عشق : به عقيده او عشق عبارت از روحي است كه جهان را تجدد مي‌بخشد چنان‌كه مي‌فرمايد : 


نقطه نوري كه نام او خودي است زير خاك ماشدار زندگي است


از محبت مي‌شود ، پاينده‌تر زنده‌تر ، سوزنده‌تر ، پاينده‌تر


2- فقر : مقصود اقبال همان استغناست يعني انسان به آن مقامي برسد كه نسبت به آنچه از نعمت‌ها و امتيازات و افزوني‌ها به ديگران داده شده است بي‌علاقه باشد و در برابر هوس‌هايي كه انسان را بيچاره مي‌كند بايستد . 


3- غيرت : بدون داشتن غيرت ، چه جسماني و چه اخلاقي ، در حقيقت براي انسان غيرممكن است كه در اين جهان اقدام مهمي بكند و اين غيرت است كه انسان مؤمن را به عكس‌العمل وا مي‌دارد . 


واي بر منت‌پذير خوان غير گردنش خم گشته احسان غير


خويش را از برق لطف غير سوخت با پشيزي ماية غيرت فروخت


4- تحمل : تحمل و بردباري براي شنيدن نظريات و درك اخلاق ديگران دليل قدرت و نيرومندمنش انسان است . اقبال گفته «آن اصلي كه به خودي قوام مي‌دهد اين است كه همان احترامي را كه به خودي خودم قائل مي‌شوم براي خودي ديگران نيز قائل باشم.»


5- كسب حلال : خودي بايد توام با سعي و تلاش باشد و با سعي و خود اشياء و افكار را به دست آورد و بدين وسيله هر نوع لااباليگري را از ميان ببرد . 


6- فعاليت : كه به نظر اقبال اين فعاليت‌ها بايد داراي دو صفت «خلاقيت» و «اصالت» باشند تا باعث تقويت خودي انسان گردد . 


برخلاف عوامل فوق كه باعث تقويت خودي انسان مي‌گردد اقبال عواملي را نيز ذكر كرده كه باعث ضعف خودي مي‌گردد .


1- ترس 2-گدايي 3-بردگي 4-غرور نژادي

به نقل از: سايت نوگرا



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حسن رضی الله عنه  فرزندانش را به کسب علم و دانش، تشویق می‌نمود؛ چنانچه پسر و برادرزاده‌اش را فرا خواند و فرمود: «ای پسرم و ای برادرزاده‌ام! شما، اینک کوچکان قوم و طایفه هستید و روزی بزرگان قوم خواهید شد؛ از این‌رو به فراگیری علم و دانش همت گمارید و هر کس از شما که نتوانست آن را روایت نماید یا به خاطر بسپارد، آن را به نگارش درآورد و در خانه‌اش بگذارد». الطبقات (1/292)؛ با سند حسن؛ به تحقيق: سلمي


تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 16022
دیروز : 3293
بازدید کل: 8251367

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010