Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند:
« أقربُ ما يَكونُ العبْدُ مِن ربِّهِ وَهَو ساجد، فَأَكثِرُوا الدُّعاءَ » (روايت مسلم)
"حالتي که بنده به پروردگارش نزديکتر است، حالت سجده است، پس در آن زياد دعا کنید".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>جنگ نهروان

شماره مقاله : 1900              تعداد مشاهده : 326             تاریخ افزودن مقاله : 1/4/1389

جنگ نهروان (سال 38 هجری)
 
1- علت جنگ
شرطهایی که امیرالمؤمنین علی از خوارج گرفته بود این بود که خونی را نریزند و هیچ کس را نترسانند و راهی را بر کسی نبندند. وقتی آنان این تخلفات را مرتکب شدند او علیه آنان اعلام جنگ کرد و با توجه بهاین که خوارج مخالفان خود را تکفیر میکردند و خون ومال آنان را مباح می‏شمردند، به ریختن خونهای حرام در اسلام پرداختند و روایت‏های متعددی درباره اعمال ممنوع و حرام آنان وجود دارد. از جملهاین روایت‏های صحیح، روایتی است کهیک شاهد عینی که خود از خوارج بود وسپس آنان را ترک کرد. روایت می‏کند و میگوید: من همراه یاران نهروان بودم سپس کار آنان را ناپسند دانستم اما این امر را به خاطر ترس از این که مرا به قتل برسانند کتمان کردم. در حالی که من همراه گروهی از آنان بودم به روستایی آمدیم و مابین ما و روستا یک رودخانه بود که ناگهان مردی ترسناک از روستا خارج شد در حالی که ردای خود را از پی‌اش می‏کشید. به او گفتند: مگر ما تو را ترساندهایم؟ گفت: بله. گفتند: نه، ترسی برای تو نیست. گفتم: به خدا قسم آنان او را می‏شناسند و من او را نمی‏شناسم. آنان گفتند تو پسر خباب صحابی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم هستی؟ گفت: بله. گفتند: آیا حدیثی از پدرت به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داری که برای ما بگویی؟ گفت: از او شنیدم که می‏گفت: او از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره فتنهای شنیده بود که فرمود: کسی که در آن بنشیند از ایستاده بهتر است و ایستاده در آن از رونده بهتر و رونده در آن از تلاش کنند‌ه بهتر است. اگر تو در زمان آن جنگ باشی پس بنده مقتول خدا باش. آنان او و زن همراهش را گرفتند. یکی از آنان بر میوه افتادهای از درخت نخل گذر کرد و آن را برداشت و در دهانش قرار داد. یکی از آنان گفت این یک میوه مورد عهد و پیمان است چگونه حلالش می‏کنی؟ آن را از دهانش انداخت. سپس بهیک خوک رسیدند یکی از آنان با شمشیر خود به آرامی‏بر خوک زد و یکی دیگر گفت: یک خوک حرام و مورد عهد و پیمان، با چه چیزی حلالش می‏کنی؟ عبدالله بن خباب گفت: آیا می‏خواهی شما را به چیزی که بیشتر از این بر شما حرام است راهنمایی کنم؟ گفتند: بله. گفت: آن من هستم. آنان او را به کنار رودخانه آوردند و گردنش را با شمشیر قطع کردند. راوی میگوید: دیدم که خون او بر روی آب جاری شد همانند بند کفش بر روی آب بود و آب آن را دور کرد تا از دید آنان پنهان شد[1]. سپس آن زن را که آبستن بود خواستند و شکمش را گشودند و آن چه را که در آن بود بیرون آوردند. راوی میگوید: همراهی با هیچ قومی ‏برای من منفور‌تر و بدتر از همراهی با آنان نبود. تا این که در نهایت در یک جای خلوت از نزد آنان متواری شدم[2]. این عمل وحشیانه آنان در میان مردم سر و صدایی به پا کرد و میزان ترس و وحشت آنان با شکافتن شکم آن زن و بریدن سر عبدالله همچون سر گوسفند، روشن شد. آنان تنها بهاین موارد اکتفا نکردند و مردم را تهدید به قتل می‏نمودند. تا جایی که برخی از خود آنان این عمل شان را ناشایست می‏دانستند و می‏گفتند: وای بر شما، ما برای این کارها از علی جدا نشدیم[3]. علیرغم اعمال زشت و ناپسندی که خوارج مرتکب شدند، امیرالمؤمنین علی به جنگ با آنان اقدام نکرد بلکه فرستادهای را نزد آنان فرستاد تا قاتلان را برای اجرای حد بر آنان، تسلیم او کنند، اما آنان با عناد و تکبر جواب دادند: همه ما قاتل هستیم[4]. بنابراین علی با سپاهی که برای مبارزه با اهل شام آماده کرده بود، در ماه محرم سال سی و هشت هجری[5]. به طرف آنان حرکت کرد و در کرانه غربی رودخانه نهروان اردو زد و خوارج نیز بر کرانه شرقی آن روبه روی شهر نهروان قرار داشتند[6].
2- امیرالمؤمنین علی سپاه خود را برای جنگ تحریک و ترغیب می‏کند
امیرالمؤمنین دریافت کهاین گروه همان کسانی هستند که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم آنان را به خروج از دین توصیف کرده بود. بنابراین در جریان حرکت به سمت آنان یاران خود را ترغیب و آنان را به جنگ تحریک میکرد. احادیث رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در باره خوارج اثر زیادی بر صحابه و پیروان امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه داشت. علی رضی الله عنه سپاه خود را ترغیب میکرد که ابتدا و قبل از اهل شام، این خوارج را از سر راه بر دارند. او می‏گفت: ای مردم من شنیدم که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: « گروهی از امت من خارج می‏شوند که قرآن می‏خوانند و قرائت شما در مقابل قرائت آنان و نمازتان در مقابل نماز آنان و روزه تان در برابر روزه آنان چیزی به حساب نمی‏آید. آنان قرآن می‏خوانند و گمان میکنند که قرآن با آنان است در حالی که علیه آنان است. نمازشان از استخوان ترقوه شان فراتر نمی‏رود. آنان از اسلام خارج می‏شوند همان گونه که تیر از بدن شکار خارج می‏گردد». اگر این سپاهی که با آنان مواجه می‏شود، می‏دانست که چه چیزی از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای آنان مقدور شده است، در عمل تنبلی و سستی نمیکردند. و نشان آن است که در میان آنان مردی است که بازو دارد ولی ساعد ندارد و بر سر بازوی او چیزی همانند پستان است که برجستگیهایی مانند دانه‌های سفید جو قرار دارد. شما به سمت معاویه و اهل شام می‏روید و این خوارج را در میان فرزندان و اموال خود باقی می‏گذارید. به خدا قسم من امیدوارم که آن قوم آنان باشند. اما آنان خون حرام ریخته و اموال و حیوانات مردم را غارت کردهاند، پس با نام خدا به سمت آنان بروید[7].
علی رضی الله عنه در جنگ نهروان گفت: « به من دستور داده شده است که با مارقین بجنگم ». اینان همان مارقین هستند[8]. سپاه در مقابل خوارج اردو زده بود و رودخانه نهروان بین آنان قرار داشت.علی به سپاه خود دستور داد که جنگ و مبارزه را ابتدا شروع نکنند. مگر این که خوارج به سمت غربی رودخانه عبور کنند. علی رضی الله عنه نمایندگان خود را نزد آنان فرستاد و آنان را به خدا قسم داد و دستور داد که بازگردند. او براء بن عازبس را نزد آنان فرستاد و او به مدت سه روز از آنان خواست که بازگردند، اما آنان نپذیرفتند[9]. و فرستادگان علی پیاپی نزد آنان می‏رفتند تا این که فرستادگان او را کشتند و از رودخانه گذشتند[10]. وقتی که خوارج کار را بهاین حد رساندند و همه امید و آرزوها برای تلاشهای صلح آمیز و جلوگیری از خون ریزی قطع شد، و خوارج با سرکشی و تکبر بازگشت به حق را رد کردند و بر جنگ اصرار داشتند، امیرالمؤمنین اقدام به مرتب نمودن سپاه نمود و آن را برای جنگ آماده کرد[11]. او حجر بن عدی را بر سمت راست سپاه، شبث بن ربعی و معقل بن قیس بن ریاحی را بر سمت چپ آن، ابو ایوب انصاری را بر سواره نظام و ابو قتاده انصاری را بر پیاده نظام و قیس بن سعد بن عبادة را بر اهل مدینه که هفتصد نفر بودند، گماشت. علی به ابو ایوب انصاری دستور داد کهیک بیرق امان را برای خوارج برافرازد و به آنان بگوید: هر کس به نزد این بیرق بیاید، در امان است و هر کس به کوفه و مدائن بازگردد، در امان است. ما کاری با شما نداریم فقط با کسانی که برادرانمان را کشتند می‏جنگیم. بهاین ترتیب گروههای زیادی برگشتند که تعدادشان چهار هزار نفر بود و از خوارج جز هزار نفر و یا کمتر از آن به همراه عبدالله بن وهب راسبی باقی نماندند. و به سمت علی بازگشتند که زیدبن حصن طائی سنبیسی بر سمت راست آنان و شریح بن أوفی بر سمت راست، حمزة بن سنان بر سواره نظام و حرقوص بن زهیر سعدی بر پیاده نظام فرماندهی میکردند و ایستادند و با علی و یارانش به جنگ پرداختند[12].
3- شروع جنگ
 خوارج به سمت علی رفتند و پیشاپیش علی سوار نظام بودند و تیراندازان در پس آنان قرار داشتند و صف پیاده نظام در پشت سوار نظام بود. او بهیاران خود می‏گفت: کاری با آنان نداشته باشید. مگر این که آنان ابتدا به شما حمله کنند. و خوارج می‏گفتند: « لا حکم الّا الله »، حرکت، حرکت به سوی بهشت. سپس به سوار نظامی‏که علی در ابتدا قرار داده بود حمله کردند و آنان را متفرق کردند به طوری که عدهای از آنان به سمت راست و عدهای دیگر به سمت چپ سپاه رفتند و تیراندازان با تیراندازی در مقابل شان قرار گرفتند و به سمت آنان تیر پرتاب کردند و سواره نظام هم از سمت چپ و راست به آنان هجوم آوردند و پیاده نظام هم با نیزه‌ها و شمشیرها در مقابل آنان قرار گرفتند و خوارج کشته شده و بر زمین در زیر سمهای اسبها قرار گرفتند و فرمانده‌هانشان، عبدالله بن وهب، حرقوص بن زهیر، شریح بن عوفی و عبدالله بن سخبره سلیمی‏نیز کشته شدند[13]. ابو ایوب میگوید: با نیزه بر بدن یکی از خوارج زدم که از پشت او بیرون زد و به او گفتم: ای دشمن خدا، مژده جهنم بر تو باد. او گفت: خواهی دانست که کدام یک از ما برای سوختن در آتش جهنم مستحق تر هستیم[14]. بسیاری از خوارج به خاطر جملهای که از عبدالله بن وهب راسبی شنیدند، از جنگ کناره گیری کردند، جملهای که نشان دهنده ضعف بینش و یقین سست او بود. وقتی که علی رضی الله عنه یک نفر از خوارج را با شمشیر خود زد، آن خارجی گفت: چه خوش است رفتن به بهشت، و عبدالله بن وهب گفت: نمی‏دانم به بهشت می‏روی یا به جهنم[15]. یک نفر از بنی سعد که فروة بن نوفل اشجعی بود گفت: من فریب این مرد را خوردم و بهاین جنگ آمدم و الان می‏بینم خودش دچار تردید شده است. بنابراین گروهی از یاران خود را کنار کشید و با هزار نفر به سمت ابو ایوب انصاری رفت و مردم نیز آهسته به آن سمت می‏رفتند[16]. جنگ سخت و کوتاه مدتی بود که در بخشی از روز نهم ماه صفر سال سی و هشت هجری (9/2/38) صورت گرفت[17] و این جنگ سریع منجر به کشته شدن افراد زیادی از خوارج شد در حالی که شرایط برای سپاه علی رضی الله عنه کاملاً برعکس بود و بر اساس آن چه که مسلم در صحیح خود از زید بن وهب استخراج کرده است، تعداد کشتههای سپاه علی فقط دو نفر بودند[18]. در روایت دیگری با سند صحیح آمده است: از یاران علی دوازده و یا سیزده نفر کشته شدند[19]. در روایت صحیح آمده است که ابو مجلز [20] میگوید: از مسلمانان، منظور او سپاه علی بود، جز نه نفر کشته نشدند. اگر می‏خواهی برو نزد ابو برزة [21] و از او سوال کن و او یر این امر شهادت می‏دهد[22]. اما کشته شدگان خوارج، روایت‏ها ذکر میکنند که همه آنان کشته شدند[23] و مسعودی ذکر می‏کند که تعداداندکی که از ده نفر تجاوز نمیکرد، بعد از شکست سخت گریختند[24].
4- ذوالثدیة یا مرد فلج و اثر کشته شدن او بر سپاه علی رضی الله عنه
 روایت‏ها ی مختلفی درباره شخصیت ذوالثدیة وجود دارند که بعضی از این روایت‏ها از لحاظ سند ضعیف و برخی دیگر قوی هستند. در احادیث نبوی اوصاف و مشخصات ذوالثدیة ذکر شده‏اند، از جمله این که سیاه پوست بود[25] و در روایت حبشی آمده است که دست او شل و جمع شده و ناقص بود و فقط از شانه تا بازو بود یعنی ساعد نداشت و در انتهای بازویش چیزی مثل نوک پستان بود و بر روی آن برجستگیهایی سفیدی همانند جو وجود داشت و بازوی او ثابت نبود گویا این که بدون استخوان بود چون بی اختیار حرکت میکرد. اما عبارتهای مخدج الید، مودون الید، مثدون الید در احادیث همگی به معنای دست ناقص است[26]. اما در باره اسم او کسانی که گفته‏اند ذوالثدیة همان حرقوص بن زهیر سعدی بوده است اشتباه کردهاند[27]. حرقوص مردی مشهور بود که در فتوحات اسلامی‏نقش داشت سپس علیه عثمان رضی الله عنه خروج کرد و بعد از جنگ اول (کوچک) جمل که زبیر و طلحهب در آن قاتلان عثمان در بصره را به قتل رساندند او گریخت. حرقوص یکی از رهبران سرشناس خوارج شد[28]. اما در روایتی آمده است که اسم ذوالثدیة (حرقوس) بوده است اما کسی پدرش را نمی‏شناسد. و در روایتی دیگر آمده است که اسم او مالک بوده است. چون وقتی که یاران علی به دنبال او گشتند و در میان کشته‌ها وي را پیدا کردند علی گفت: الله اکبر، کسی از شما میگوید که پدرش کیست؟ مردم می‏گفتند: این مالک است. این مالک است. علی گفت: پسر کیست؟[29] اما کسی پدرش را نشناخت. در روایتی که طبری آن را صحیح می‏داند آمده است که اسم او نافع ذوالثدیة بود. همان طور که ابن ابی شیبة و ابو داوود نیز این را ذکر کردهاند اما طریق روایت هر دو یکی است و آنچه که در این سه منبع آمده است یک روایت با یک طریق به حساب می‏آید[30]. علی رضی الله عنه از آغاز بدعت خوارج درباره آنان صحبت میکرد و در بسیاری از موارد از ذوالثدیهیاد میکرد و اینکه او نشانهی آنان است و اوصاف او را بیان میکرد و بعد از پایان جنگ سخت علی رضی الله عنه دستور داد که جسد ذوالثدیه را پیدا کنند چون وجود او در میان خوارج یکی از نشانه‏های بر حق و راه درست بودن علی رضی الله عنه بود. بعد از مدتی جستجو، امیرالمؤمنین در کنار رودخانه گروهی از جسدها را دید که بر روی همدیگر افتاده بودند، گفت: آنها را از هم جدا کنید که ناگهان ذوالثدیه در زیر همه آنان و به زمین چسبیده بود. علی تکبیر سر زد و سپس گفت: خداوند راست میگوید و رسول او خبر را به درستی رساند سپس سجده شکر به حای آورد و مردم وقتی او را دیدند خوشحال شدند و تکبیر گفتند[31].
5- برخورد و رفتار امیرالمؤمنین رضی الله عنه با خوارج
امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه قبل از جنگ و بعد از جنگ با خوارج به عنوان مسلمان بر خورد کرد و به محض این که جنگ پایان یافت به سربازان خود دستور داد که به دنبال کسی که فرار کرده نروند. و به مجروحان نزدیک نشوند و یا کشته شدگان را مثله نکنند. شقیق بن سلمه مشهور به ابو وانل یکی از فقهای تابعین و کسی که در جنگهای علی رضی الله عنه همراه او بود میگوید: علی در روز جنگ جمل و جنگ نهروان کسی را به اسارت نگرفت[32]. او وسایل به جا مانده اهل نهروان را به کوفه برد و گفت: هر کس چیزی از وسایل خود را که می‏شناسد بر دارد و مردم آنها را برداشتند تا این که فقط یک دیگ ماند و یک مرد آمد و آن را برای خود بر داشت. این روایت از چندین طریق نقل شده است[33] و چیزی جز آن ابزار و سلاح و حیواناتی که خوارج به میدان جنگ آورده بودند، چیزی را بین سربازان خود تقسیم نکرد. امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه خوارج را تکفیر نکرد چون قبل از جنگ تلاش کرد که آنان را به جمع بازگرداند و بسیاری از آنان هم بازگشتند. اوهمچنین آنان را موعظه کرد و تهدید به قتل نمود. ابن قدامه میگوید: او همان گونه بود چون هدف او منصرف کردن آنان و دفع شرشان بود نه کشتن آنان. اگر فقط این را هم به زبان آورده باشد، این بهتر از جنگ بود چون ضرر جنگ به هر دو گروه می‏رسید و این دلالت می‏کند که خوارج فرقهای از مسلمانان بودند. همان گونه که بسیاری از علما این نظر را دارند[34].سعدبن ابی وقاصس آنان را فاسق می‏نامد از مصعب بن سعد روایت شده است که میگوید: از پدرم دربارهاین آیه پرسیدم که خداوند میفرماید:
{ قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالأخْسَرِينَ أَعْمَالا (١٠٣)الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا (١٠٤)}
 الكهف: ١٠٣ - ١٠٤
« بگو آیا شما را از زیان کاران مردم اگاه گردانیم؟ کسانیاند که کوششان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود می‏پندارند که کار خوب انجام میدهند ».
 پرسیدم کهایا آنان حروریها (خوارج) هستند؟ گفت: نه. آنان یهودیان ومسیحیان اهل کتاب هستند. یهودیان که محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را تکذیب کردند و مسیحیان به بهشت کافر بودند و گفتند: در آنجا غذا و شرابی وجود ندارد. اما حروریها اینها هستند:
{ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (٢٧)} البقرة: ٢٧
« و جز نافرمانان را با آن گمراه نمی‏کند همانانی که پیمان خدا را پس از بستن آن می‏شکنند و آنچه را خداوند به پیوستن آن امر فرموده می‏گسلند و در زمین به فساد می‏پردازند. آنان که زیان کارانند ».
 سعد آنان را فاسق می‏نامد[35]. و در روایت دیگری از سعد نقل شده است وقتی از او درباره خوارج سوال شد گفت: آنان قومی ‏بودند که منحرف شدند و خداوند قلبهایشان را منحرف نمود[36].
از علی رضی الله عنه سوال شد که آیا خوارج کافر هستند؟ گفت: آنان از کفر فرار کردند. گفته شد: آیا منافق هستند؟ گفت: منافقان جز به مقدار اندک ذکر خدا نمی‏گویند، گفته شد: پس آنان چه هستند؟ گفت: آنان قومی ‏بودند که علیه ما طغیان کردند و ما با آنان مبارزه کردیم. در روایت دیگری آمده است: آنان قومی‏بودند که علیه ما طغیان کردند و ما بر آنان پیروز شدیم. در روایت دیگری آمده است: آنان قومی ‏بودند که گرفتار فتنهای شدند و در آن کر و کور شدند[37].
همچنین علی رضی الله عنه بعد از آن سپاه خود و امت اسلامی‏را نصیحت کرد و گفت: اگر با امام عادل مخالفت کردند با آنان بجنگید و اگر با امام ستمگر مخالفت کردند با آنان مبارزه نکنید چون آنان حرفی برای گفتن دارند[38]. آنچه که در مبارزه امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه با خوارج و جنگ او در در جمل و صفین قابل ملاحظه است این است که علی رضی الله عنه از جنگ خود در جنگ جمل و صفین پشیمان و ناراحت شد، اما در جنگ با خوارج اظهار خوشحالی و سرور می‏کند. ابن تیمیه میگوید: نص و اجماع بین این دو متفاوت بود. او به نص حدیث رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم با خوارج مبارزه کرد و بهاین دلیل خوشحالی میکرد. و کسی از صحابه در این مورد با او مخالفت نکرد. اما در جنگ صفین ناراحتی و پشیمانی به دلیل جنگ از او دیده شد[39].
 
ششم: احکام فقهی بر گرفته از جنگهای امیر المؤمنین علی رضی الله عنه
امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه به واسطه علم فراوان و دانش فقهی گسترده خود توانست قواعد و احکامی‏ را وضع کند که در واقع قوانین شرعی در مبارزه با طغیانگران هستند سپس امامان و فقهاء اهل سنت بر اساس سیره او در برخورد با طغیان گران عمل کردند و از شیوه روشن‌گر او احکام و قواعد فقهی را در این زمینه استنباط کردند به طوری که همه علما می‏گویند: اگر جنگهای علی با مخالفانش نبود، سنت جنگ با اهل قبله مشخص نمیشد[40].
این مطلب از خود علی رضی الله عنه روایت شده است که میگوید: اگر من در میان مردم نبودم بگوئید چه کسی این سیره را برایشان عملی میکرد؟[41] احنف به علی گفت: ای علی، قوم ما در بصره گمان میکردند که اگر تو فردا بر آنان چیره شوی، مردان آنان را کشته و زنانشان را به اسارت می‏گیری. علی گفت: بیم چنین عملی از کسی چون من نمی‏رود. آیا این کار جز از کسی که مرتد شده و کفر می‏ورزد، سر می‏زند؟
بنابراین جنگ با اهل قبله از چندین جهت با جنگ با کفار و مرتدین متفاوت است:
1- باید در جنگ با اهل قبله هدف بازگرداندن آنان باشد و کشتن آنان به عمد انجام نشود چون هدف بازگرداندن آنان به اطاعت و دفع شر آنان است نه کشتن شان، در حالیکه كشتن عمدي مشرکان و مرتدین جایز است[42].
2- اگر همراه با طغیانگران بردگان، زنان و کودکانی به جنگ بیایند، حکم همه آنان حکم یک مرد بالغ آزاده، است که وقتی حمله کنند باید با آنان جنگیده شود و وقتی فرار کردند و پشت نمودند باید رها شوند. چون جنگ با آنان برای برطرف نمودن آزار و اذیت شان است در حالی که جنگ با مرتدین و کافران در حالت حمله و فرارشان جایز است[43].
3- هرگاه طغیانگران جنگ را ترک کردند، خواه به دلیل بازگشت به اطاعت، به زمین گذاشتن سلاح، یا به دلیل شکست و یا به واسطه ناتوانی به خاطر زخمیها، بیماری و یا اسارت باشد، حمله بر مجروحان آنان و كشتن اسرايشان جایز نیست، اما حمله به مجروحان مشرکان و مرتدین و کشتن اسرایشان جایز است. ابن ابی شیبه در مصنف خود از علی رضی الله عنه روایت کرده است که در جنگ جمل گفت: کسی که فرار کرد، دنبالش نروید و بر مجروح حمله نکنید و هر کس از آنان سلاحش را بر زمین بگذارد در امان است[44]. در روایت دیگر عبدالرزاق آمده است که علی به جارچی خود دستور داد که در جنگ بصره ندا دهد: کسی به دنبال فراری نرود و به مجروحی نزدیک نشود و اسیری را به قتل نرساند و هر کس در خانهاش را ببندد و یا سلاحش را بر زمین بگذارد، در امان است و چیزی از وسایل او گرفته نمیشود[45].علی در جنگ جمل گفت: دنبال کسی که فرار کرده نروید و بر مجروح حمله نکنید و اسیری را به قتل نرسانید. با زنان کاری نداشته باشید حتی اگر به شما و فرمانروایان شما فحش و ناسزا بگویند. در جاهلیت دیدهاید که مردی از ما عربها با یک شاخه درخت خرما و یا چماق زنی را می‏زد بعد از آن، او و قوم او مورد عیب و سرزنش قرار می‏گرفتند[46]. از ابوأمامة باهلیس روایت شده است که میگوید: در جنگ صفین حاضر بودم و آنان به مجروح حمله نمیکردند و اسیر را نمی‏کشتند و شکم کشته شدهای را نمی‏شکافتند[47].
4- حال اسرای طغیانگر بهاین گونه است که اگر از عدم بازگشت او به جنگ اطمینان حاصل شود، آزاد می‏شود و اگر کسی از عدم بازگشت او به جنگ اطمینان حاصل نشود تا پایان جنگ زندانی می‏شود و سپس آزاد می‏گردد چون جایز نیست بعد از آن زندانی شود. اما جایز است که کافر در اسارت بماند[48].
5- در مبارزه به خوارج از مشرک هم پیمان و یا ذمی‏کمک گرفته نمیشود. اما در جنگ با مرتدین و محاربین میتوان از آنان کمک گرفت[49].
6- نباید امام با آنان تا مدت معینی صلح و سازش کند و با گرفتن مال با آنان سازش کند پس اگر با آنان تا مدتی صلح کرد، رعایت این صلح برای امام لازم نیست و اگر برای مبارزه با آنان ضعیف شد باید منتظر باشد تا دوباره در برابر آنان قوی شود و اگر با گرفتن مال از آنان سازش کند، آن سازش باطل می‏شود و آن مال نگه داشته می‏شود و اگر آن مال از فیء و صدقه‌های آنان باشد، آن را به آنان باز نمی‏گرداند و صدقه‌ها در میان اهل آن و فیء برای مستحق آن صرف می‏شود و اگر هم از اموال خالص آنان باشد، نباید امام آن را برای خود بردارد و باید به آنان بازگردانده شود[50]. از این رو علی رضی الله عنه اموال اهل جمل را حلال نکرد.
7- هرگاه با یک تأویل و تفسیر جایز علیه امام خروج کردند، باید در آن مورد با آنان گفتگو و نامه نگاری کند و اگر از ظلمی‏شکایت کردند باید به شکایت آنان رسیدگی شود و اگر شبههای را مطرح کردند باید، برای آنان روشن گردد. همانگونه که علی رضی الله عنه شبهات پیش آمده برای خوارج را روشن نمود و بسیاری از آنان به صف جماعت بازگشتند[51]. این در صورتی است که بازگردند در غیر این صورت مبارزه با آنان بر امام و مسلمانان واجب است.[52]
8- اگر خوارج به ظاهر از اطاعت امام خارج نشوند و در خانهای برای کناره گیری جمع نشوند و افرادی باشند که تحت کنترل باشند و گرفتن و کنترل آنان ساده باشد، باید به حال خود رها شوند و با آنان جنگ نشود و در آنچه که حق آنان است احکام عدالت برای آنان جاری گردد و حقوق و حدود نیز برای آنان در نظر گرفته شود[53].
9- نباید در جنگ با طغیانگران از ابزاری چون آتش سوزی و منجنیق و سایر موارد که ضرر و اثر آنها کلی و عام است، استفاده کرد و نباید خانه‏هایشان بر سرشان آتش زده شود و نخلستانها و درختهایشان قطع گردد هر چند که این موارد در جنگ با کفار و مشرکین جایز هستند. چون خانهای که در آن اسلام است، متعلقات درون آن باید محفوظ باشند حتی اگر اهل خانه در آن قرار گرفته باشند. مگر این که در موارد ضروری که اهل خانه در آن خانه پناه بگیرند و شکست ناپذیر باشند، بنابه قول شافعی و ابو حنیفه در این صورت امام میتواند آنان را هدف منجنیق قرار داده و یا خانه شان را آتش بزند[54].
10- به غنیمت بردن اموال خوارج و به اسارت گرفتن زن و فرزندانشان جایز نیست، چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «مال یک مسلمان جز با رضایت خود او حلال نمی‎شود»[55]. از علی رضی الله عنه در جنگ جمل روایت شده است که گفت: هر کس چیزی از اموال خود را در دست کسی دیگر بیابد آن را از او بگیرد[56].این یکی از دلایلی است که خوارج به دلیل آن بر علی رضی الله عنه خشم گرفتند و گفتند: او جنگ کرد ولی اسیر نگرفت و غنائم جنگی جمع نکرد، وقتی که خون آنان برایش حلال باشد قطعاً اموالشان نیز بر او حلال می‏شود و اگر اموالشان برای علی رضی الله عنه حرام باشد قطعاً خونشان نیز بر او حرام می‏شود. ابن‏عباس در مناظره با خوارج به آنان گفت: آیا شما مادرتان یعنی عایشهل را به اسارت می‏گیرید؟ یا این که آیا شما آن چه را که درباره سایر زنان حلال می‏دانید درباره او حلال می‏دانید؟ اگر بگوئید: او مادرتان نیست، کافر شدهاید. و اگر بگوئید: او مادرتان است و به اسارت گرفتن او برای شما حلال است، باز هم کافر شدهاید.[57]
ابن قدامه در ادامهاین مطلب میگوید: چون جنگ با طغیانگران فقط برای دفع شر آنان و بازگرداندنشان به حق است نه به خاطر کفرشان، بنابراین جز موارد ضروری برای دفع شر همچون حمله کننده‌ها و راهزنان، چیز دیگری از آنان حلال نیست و مال و فرزندان آنان باید مصون باشند[58]. از ظاهر روایات نقل شده از علی رضی الله عنه اینگونه معلوم می‏شود که بهر ه بردن از سلاح آنان جایز است. ابن ابی شیبة از ابو البختری روایت کرده است که میگوید: وقتی که اهل جمل شکست خوردند علی گفت: چیزی از اموال آنان که در خارج از ارودگاه جنگ است، را طلب نکنید و حیوانات و سلاح آنان که در اردوگاه است از آن شماست[59]. در روایت دیگری میگوید: چیزی از اموالشان را برندارید مگر آن را که در اردوگاه شان است بیابید.[60]
11- اگر کسی از طغیانگران کشته شود باید غسل داده شود و کفن شود و بر او نماز خوانده شود، چون آنان بر اساس مذهب شافعی و صاحب نظران، مسلمان هستند[61].
12- اگر طغیانگران اهل بدعت نباشند، فاسق نیستند و جنگ امام و اهل عدالت با آنا فقط به دلیل خطا و اشتباه آنان در تأویل است. و آنان همانند فقهای مجتهد در احکام هستند و اگر کسی از آنان عادل باشد و شهادت بدهد شهادت او پذیرفته می‏شود. این قول شافعی است. اما خوارج و اهل بدعت اگر علیه امام طغیان کنند، شهادت آنان پذیرفته نمیشود چون آنان فاسق هستند[62].
13- انسان عادل میتواند نزدیکان طغیانگر خود را به قتل برساند چون این عمل به حق است و شبیه به اجرای حد بر اوست. هر چند که از انجام این کار کراهت داشته باشد[63].
14- هرگاه طغیانگران بر یک سرزمینی پیروز شدند و از آنجا مالیات جمع آوری کنند و حدود را جاری کنند. آن مالیاتی را که جمع آوری کردهاند، اگر افرادی عادل بر آن جا غلبه کرده و پیروز گشته باشند از آنان گرفته نمیشود ، بنابراین وقتی که علی رضی الله عنه بعد از جنگ جمل بر اهل بصره پیروز شد، آن مالیاتی را که جمع‌آوری کرده‏بودند، از آنان نگرفت[64].
15- حکم وراثت طغیانگر از عادل
طغیانگری کهیک عادل را به قتل رسانده، ارث نمی‏برد و عادلی کهیک طغیان گر را به قتل برساند، ارث نمی‏برد، چون پیامبر فرمود: « قاتل ارث نمی‏برد »[65]. ابو حنیفه میگوید: عادل از طغیان گر ارث می‏برد و طغیان گر از عادل ارث نمی‏برد. ابو یوسف میگوید هر دو از یکدیگر ارث می‏برند چون در آن قتل تأویل کردهاند[66]، نووی نیز همین نظر را دارد[67].
16- اگر برای دفع شر طغیانگران راهی جز کشتن آنان وجود نداشته باشد، کشتن آنان جایز می‏شود و گناه و ضمانت و کفارهای بر کسی که آنان را می‏کشد لازم نمیشود چون او کاری را انجام داده که به او دستور داده شده است و به خاطر خداوند قتل انجام داده است. که میفرماید:
{ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ } الحجرات: ٩
 « با آن طایفهای که تعدی می‏کند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد ».
چون مسلمان اگر کسی قصد جانش را بکند، میتواند برای دفاع از خود آن فرد را به قتل برساند اگر راه دفاع جز با کشتن میسر نباشد و به همین گونه است که اگر عادل در حین جنگ با طغیان‌گر اموالی از او را تباه کرده‌باشد، هیچ ضمانتی در قبال آن ندارد[68]. و بنابر صحیح ترین قولها و همان گونه که نووی میگوید: طغیانگر نیز اگر در حین جنگ اموالی از طرف مقابل خود را تلف کند، چیزی در مقابل آن پرداخت نمی‏کند[69].
آنچه زهری از اجماع صحابه روایت می‏کند که طغیان گر در قتل عادل هیچ ضمانتی علیه او نیست، بر این امر دلالت می‏کند. او میگوید: فتنه اول آغاز شد و صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فراوان بودند و در میان آنان شرکت کنندگان در غزوه بدر نیز بودند، آنان اجماع کردند که اگر کسی بر اساس تأویل قرآن کشته شود، قاتل قصاص نشود و اگر مالی بر اساس تأویل قرآن گرفته شود، باز پس گرفته نشود[70].
در روایت عبدالرزاق آمده است: فتنه اول شکل گرفت و تعداد اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که در بدر حضور داشتند زیاد بود. آنان به این اجماع رسیدند اگر در موردی که بر اساس تأویل قرآن حلال دانسته شد، برای آن حد جاری نشود و خونی که بر اساس تأویل قرآن ریخته شود، قصاص نداشته باشد و مالی که بر اساس تأویل قرآن گرفته شده باشد، باز پس گرفته نشود مگر آن که عین آن مال در دست کسی دیده شود که باید آن را به صاحبش باز گرداند[71].



به نقل از: سيره أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه و شخصيت و عصر او، تألیف: دكترعلي محمد محمد صلابی



1- یعنی با آب مخلوط نشد. تاریخ بغداد (1/206، 205).
[2]- مصنف ابن ابی شیبة (15/310،311)، با سند صحیح.
1- مجمع الزوائد (6/ 238، 237). سند آن صحیح است.
[4]- مصنف ابن ابی شیبة (15/309،308)، با سند صحیح.
[5]- انساب الاشراف (2/63)، با سندی که در آن یک مجهول قرار دارد. خلافة علی، عبدالحمید، ص(322).
[6]- تاریخ بغداد 1/206،205).
[7]- مسلم (749،748).
[8]-السنة، ابن ابی عاصم، تحقیق ألبانی :.
[9] - السنن الکبری، بیهقی (8/197)، خلافة علی، عبدالحمید ص (324).
[10] - مصنف ابن ابی شیبة (15/325،327).
[11] -خلافة علی، عبدالحمید، ص (324).
[12] - تاریخ الخلافة الراشدة، محمد کنعان ص (425)، مختصری از البدایة و النهایة.
[13] - همان منبع، ص (425).
[14] -همان منبع، ص (425).
[15]- اخبار الخوارج از الکامل، مبرد، ص (21)، خلافة علی، ص (325).
[16]- همان منبع، ص (21)، خلافة علی، عبدالحمید، ص (325).
[17]- انساب الاشراف (2/ 63)، با سندی که در آن فردی مجهول است.
[18]- مسلم (2/748).
[19]- مصنف بن ابی شیبة (5/311)، تاریخ خلیفة، ص (197)، با سند حسن.
[20]- لاحق بن حمید سدوسی بصری فردی موثق از طبقه سوم است.
[21]- نهنله بن عبید اسلمی‏صحابی، مشهور به کنیهاش است و در سال 65 هـ.ق از دنیا رفت.
[22]- المعرفة التاریخ (3/315). تاریخ بغداد (1/ 182).
[23]- اخبار الخوارج من الکامل، ص (338).
[24]- خلافة علی، ص (329)، تاریخ خلیفة، ص (197).
[25]- مصنف عبدالرزاق (10/146).
[26]- النهایة فی غریبة الحدیث (1/ 13، 12)، فتح الباری (12/295،294).
[27]- الملل و النحل (1/115).
[28]- فتح الباری (12/292)، الاصابة (1/139).
[29]- الفتح الربانی علی مسند الامام احمد (23/155). با اسناد حسن، البدایة و النهایة (7/295،294).
[30]- خلافة علی، عبدالحمید، ص (334).
[31]- مصنف ابن ابی شیبة (15/ 317ـ 319)، با سند صحیح.
[32]- السنن الکبری، بیهقی (8/182)، با سند صحیح.
[33]- التلخیص الحبیر (4/47).
[34]- فتح الباری (12/301،300)، نیل الأوطار (8/182).
[35]- صحیح بخاری، فتح الباری (5/842).
[36]- مصنف ابن ابی شیبة (15/325،326)، الاعتصام، شاطبی (1/62).
[37]- مصنف عبدالرزاق (10/150)، مصنف ابن ابی شیبة (15/332)، با سند صحیح.
[38]- مصنف ابن ابی شیبة (15/320) فتح الباری (12/301) در نزد طبری دارای سند صحیح است.
[39]- مجموع الفتاوی (28/516).
[40]- التمهید، باقلانی، ص (229)، تحقیق مواقف الصحابة (2/295).
[41]- مصنف عبدالرزاق (10/124).
[42]- المغنی (8/108ـ 126).
[43]- المغنی (8/110)، الاحکام السلطانیة، ص (60).
[44]- مصنف ابن ابی شیبة (15/236)، الفتح (13/57)، سند آن صحیح است.
[45]- مصنف عبدالرزاق (10/124،123)، تحقیق مواقف الصحابة (2/296).
[46]- نصب الرایة (3/463)، تحقیق مواقف الصحابه (2/297).
[47]- المستدرک (2/155)، سند آن صحیح است و ذهبی با آن موافق است.
[48]- الاحکام السلطانیة، ص (60).
[49]- همان منبع، ص (60) تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (2/298).
[50]- الاحکام السلطانیة، ص (60)، ماوردی.
[51]- السنن الکبری، بیهقی (8/180).
[52]- مجموع الفتاوی (4/450).
[53]- الأحکام السلطانیة، ماوردی، ص (58).
[54]- المغنی، ابن قدامة (8/110).
[55]- سنن الدار قطنی (3/26). البانی آن را در ارواء الغلیل صحیح می‏داند شماره (1459).
[56]- المغنی (8/115).
[57]- السنن الکبری، بیهقی (8/179)، خصائص امیرالمؤمنین، نسائی، ص (197)، سند آن حسن است.
[58]-تحقیق مواقف الصحابة (2/300).
[59]- مصنف ابن ابی شیبة (15/263).
[60]- تاریخ طبری به نقل از تحقیق مواقف الصحابة (2/300).
[61]- تحقیق مواقف الصحابة (2/301).
[62]- المغنی (8/118)، تحقیق مواقف الصحابة (2/301).
[63]- المغنی (8/118)، تحقیق مواقف الصحابة (2/301).
[64]- المغنی (8/119)، تحقیق مواقف الصحابة (2/302).
[65]- سنن ابن ماجه، کتاب دیات (2/883) صحیح سنن ابن ماجه شماره (2140).
[66]- الاحکام السلطانیة، ص (61).
[67]- شرح نووی بر صحیح مسلم (7/170).
[68]- المغنی (8/112).
[69]- شرح نووی بر صحیح مسلم (7/170).
[70]- السنن الکبری، بیهقی (8/174)، با سند صحیح، تحقیق مواقف الصحابة (2/303).
[71]- مصنف عبدالرزاق (10/121).



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

عن أبي قيس، عن الحسن، قال: «لا تخالفوا الله عن أمره فإن خلافاً عن أمره عمران دار قضى الله عليها بالخراب». الحلية الأولیاء؛ أبي نعيم اصفهانی. امام حسن بصری رحمه الله فرمودند: «با اوامر خداوند مخالفت نکنید، چرا که مخالفت از امر وی موجب آبادانی دنیا است، ولی خداوند متعال (مخالفت با خود را) با ویران ساختن آن جبران می کند».

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 16263
دیروز : 3293
بازدید کل: 8251608

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010