Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 پيامبر صلى الله عليه و سلم در حديثى فرموده است كه:" إذا ذكر أصحابي فأمسكوا" يعنى: "اگر ياران من ياد شوند پس نگه داريد (يعنى در مورد اختلافات و منازعاتشان سخن نگوييد) (حديث صحيح - سلسلة احاديث صحيح شيخ البانى).

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>یهودیان در مدینه

شماره مقاله : 1836              تعداد مشاهده : 404             تاریخ افزودن مقاله : 28/3/1389

  یهودیان در مدینه

برای یهودیان دلایل قاطع و حجتهای روشنی وجود داشت که بر صدق حقانیت رسالت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم دلالت می‌نمود، اما وجود این دلایل جز عناد و دشمنی و استکبار و کینه‌ورزی چیزی در آنها نیفزود. از صفیه بنت حیی بن اخطب روایت است که گفت: من از همه فرزندان پدرم نزد وی محبوب‌تر بودم؛ همچنین نزد عمویم ابویاسر.

وقتی که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به مدینه وارد شد و در قبا میان قبیله‌ بنی‌عمر و بن عوف اقامت گزید، فردای آن روز پدرم حیی بن اخطب و عمویم ابویاسر بن اخطب نزد ایشان رفتند و تا غروب بر نگشتند. بعد از غروب، خسته و بی‌حال و افتان و خیزان برگشتند. من همانند همیشه به سوی آنها دویدم. به خدا سوگند که هیچ یک از آنها به من توجه نکرد و سخت ناراحت بودم. از عمویم ابویاسر شنیدم که به پدرم گفت: او همان است؟ گفت بله. به خدا سوگند، خودش بود. پدرم گفت: پس نسبت به او چه احساسی داری؟

گفت: به خدا سوگند تا وقتی که زنده هستم، دشمنی او را در دل دارم.[1] بنابراین، آنان از آنجا که دین اسلام، آئین و عقیدة یهودیان را که براساس خود بزرگ بینی و تحقیر دیگران جز یهودیان استوار بود، پوچ و باطل می‌دانست و آنان منافع خود را در خطر می‌دیدند؛ چراکه اسلام آمده بود و مردم را به عقیده توحید و یگانه پرستی فرا می‌خواند، اما آنها معتقد بودند که عزیر پسر خداست؛ اسلام فریاد مساوات و برابری میان انسانها را سر می‌داد و هیچ ملتی را از ملتی دیگر و هیچ گروهی را از گروهی دیگر برتر نمی‌دانست؛ در حالی که از دیدگاه یهود، فقط آنان ملت برگزیدة خدا بودند و خدا را از دیگر ملتها برتر می‌دانستند و علاوه بر آن به بندهای پیمان نامه پایبند نماندند و به تردید افکنی در نبوت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و رسالت او اقدام نمودند.[2]

همچنین پرسشهای زیادی را مطرح می‌کردند تا پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را دچار مشکل نمایند و مؤمنان را فریب دهند و امور را بر ایشان مشتبه گردانند[3] و از دیگر فعالیتها و اقدامات آنان می‌توان به امور ذیل اشاره کرد:


1- تلاش یهودیان برای ایجاد شکاف و دو دستگی در جبهه داخلی

از وسیله‌های پلید آنها برای جنگ با اسلام، تلاش بی‌وقفه و مستمر آنها برای ایجاد شکاف و در صفوف مسلمانان و تخریب آن به وسیله قطع پیوندهای محبت و دوستی موجود میان مسلمانان بود. آنها این کار را با برانگیختن فتنه‌های داخلی و شعارهای جاهلی و فریادهای اقلیمی و منطقه‌ای و قومی ایجاد می‌کردند تا میان مسلمانان که همچون پیکر واحد، هرگاه عضوی از آن دردمند می‌شد، سایر عضوها بی‌قرار می‌شدند، شکاف ایجاد نمایند؛ چنانکه حیله‌ای به ذهن یکی از پیرمردان کهنسال یهودیان رسید و خواست با این حیله، وحدت انصار را از هم بپاشد و می‌خواست با تحریک تعصب قبیله‌ای بین آنان اختلاف ایجاد کند تا به جاهلیت خود برگردند و جنگهایی که قبلاً میان آنان رواج داشت، از سر گرفته شوند؛ چنانکه محمد بن اسحاق می‌گوید:

شأس بن قیس پیرمردی کهنسال و کافری سرسخت بود که به شدت با مسلمانان کینه داشت و به آنان حسادت می‌ورزید. او با گذر از کنار گروهی از اصحاب پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم که از اوس و خزرج بودند و مشاهدة این صحنه که آنان در یک مجلس نشسته‌اند و با هم سخن می‌گویند و این محبت و گردهم نشستن و رابطة حسنة آنها که براساس دین اسلام بعد از دشمنی‌ای که در دوران جاهلیت میان آنها بود، خشم او را برانگیخت و با خود گفت: فرزندان قیله[4] این گونه با هم متحد شوند! نه به خدا سوگند اگر چنین شود، ما ملجأ و پناهگاهی در این سرزمین نخواهیم داشت. بنابراین، به جوانی از یهودیان که آنجا بود گفت: به نزد آنها برو و با آنها بنشین؛ سپس روزی از جنگ بعاث را و آنچه در آن روز اتفاق افتاده است بیان کن و برخی از اشعاری که در مورد آن سروده شده است را برایشان بخوان.

روز بعاث، روزی بود که اوس و خزرج با هم جنگیده بودند و در آن روز اوس بر خزرج پیروز شد. رئیس قبیلة او حضیربن سماک اشهلی بود و رئیس قبیلة خزرج عمرو بن نعمان بیاضی بود که هر دو کشته شده بودند. ابن اسحاق می‌گوید: آن جوان همین کار را کرد و باعث شد که مردم با هم سخن بگویند و از آن روز یاد نمودند، به گونه‌ای که هر یک از افراد قبیله از افتخارات قبیلة خود سخن می‌گفت و همدیگر را تهدید کردند و حتی فراتر از آن قرار جنگی دیگر در میدان مشخص گذاشتند!

وقتی این خبر به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم رسید، ایشان همراه چند تن از مهاجران نزد آنان رفتند و فرمودند: ای مسلمانان، از خدا بترسید، آیا فریاد جاهلیت سر می‌دهید در حالی که من در میان شما هستم و بعد از اینکه خداوند شما را به اسلام هدایت کرد و با آن شما را گرامی داشت و به وسیلة آن امر جاهلیت را از شما دور کرد و شما را به وسیلة اسلام از کفر نجات داد و دلهایتان را به هم نزدیک نمود؟

آنها بعد از آنکه متوجه این وسوسه و شر شیطانی گردیدند، اشک از چشمان آنان سرازیر گردید و یکدیگر را در آغوش گرفتند؛ سپس همراه پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در حالی که گوش به فرمان او بودند برگشتند و خداوند مکر دشمن خدا، شاس بن قیس، را از آنها دور کرد و این آیه‌ها نازل گردید:

{ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ (٩٨)قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنْتُمْ شُهَدَاءُ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (٩٩) } (آل عمران، 98 – 99)

«ای اهل کتاب، چرا نسبت به آیات خدا کفر می‌ورزید با آنکه خدا گواه بر اعمال شماست. بگو ای اهل کتاب، چرا کسی را که ایمان آورده است از راه خدا باز می‌دارید و می‌خواهید این راه را کج نشان دهید و حال آنکه شما آگاهید و خدا از آنچه می‌کنید بی‌خبر نیست.»

و خداوند دربارة اوس بن قیظی و جبار بن صخر و سایر مسلمانانی که تحت تأثیر اندیشه‌های شاس بن قیس قرار جنگ گذاشتند، این آیه را نازل فرمود :[5]

{ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ (١٠٠)وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (١٠١)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلا تَمُوتُنَّ إِلا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (١٠٢)وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (١٠٣)وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (١٠٤)وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (١٠٥) } (آل عمران، 100 – 105)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر از گروهی از کسانی که کتاب بدیشان داده شده است، پیروی کنید، شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز می‌گردانند و چگونه باید شما کافر شوید و حال آنکه آیات خدا بر شما فرو خوانده می‌شود و پیغمبر او درمیان شما است و هر کس به خدا تمسک جوید، بی‌گمان به راه راست و درست (رستگاری) رهنمود شده است.

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، آن چنان که باید از خدا ترسید، بترسید و شما نمی‌میرید مگر آنکه مسلمان باشید و همگی به رشتة خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد آورید که بدانگاه که برای همدیگر دشمنانی بودید و خدا میان دلهایتان پیوند داد، پس برادرانی شدید و بر لبه گودالی از آتش بودید، ولی شما را از آن رهانید. خداوند این چنین برایتان آیات خود را آشکار می‌سازد، شاید که هدایت شوید. باید از میان شما گروهی باشند که دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و آنان خود رستگارند و مانند کسانی نشوید که پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند و پس از آنکه نشانه‌های روشن به آنان رسید و ایشان را عذاب بزرگی است.»

از خلال این داستان به فرزانگی رهبر توانمند اسلام، در خنثی نمودن توطئه و نقشه‌های هدفمند یهودیان جهت متفرق ساختن مسلمانان پی می‌بریم؛ چراکه پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بلافاصله نزد انصار رفت و آنها را به یاد خدا انداخت و برای آنها بیان نمود که این گونه اقدامها، از امور جاهلیت محسوب می‌شوند و نعمت اسلام و از بین رفتن جنگهای خونین میان آنان را به دلیل وجود اسلام و فتنه‌ها و پاکی قلوب آنان از زنگارهای جاهلیت و الفت و مهربانی که اسلام بین آنان ایجاد نموده بود را خاطرنشان ساخت. سخنان پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در وجود آنها روح جدیدی دمید و آثار جاهلیت را از بین برد و آنها دریافتند که این عمل از وسوسه‌های شیطان و مکرهای دشمنانشان، یهودیان، بوده است بنابراین، اشک از چشمانشان سرازیر گردید و پشیمان شدند و یکدیگر را در آغوش گرفتند و محبت ایمانی خود را تحکیم بخشیدند.[6]


2- هجوم تبلیغاتی یهودیان علیه ذات الهی

بسیاری از سیره‌نگاران و مفسران بیان داشته‌اند که ابوبکر در محلی که تورات تلاوت می‌شد،نزد یهودیان رفت و آنها را نزد مردی از علمای یهود دید[7]. ابوبکر به آن عالم یهودی که فنحاص نام داشت، گفت: وای بر تو از خدا بترس و مسلمان شو. به خدا سوگند تو می‌دانی که محمد، پیامبر خدا و حامل حق است و شما نام او را در تورات و انجیل می‌بیند. فنحاص به ابوبکر گفت:

ای ابوبکر، به خدا سوگند ما به خدا نیازی نداریم؛ بلکه اوبه ما نیاز دارد؛ ما به درگاه او زاری نمی‌کنیم؛ بلکه او به زاری در مقابل ما می‌پردازد؛ ما از او بی‌نیاز هستیم، ولی او از ما بی‌نیاز نیست و اگر از ما بی‌نیاز می‌بود، مالهای خود را به او قرض نمی‌دادیم؛ او شما را از ربا باز می‌دارد، ولی خود به ما ربا می‌دهد. ابوبکر با شنیدن اراجیف وی خشمگین شد و سیلی محکمی به صورت فنحاص زد و گفت: سوگند به کسی که جانم در دست او است اگر برای رعایت پیمانی که میان ما و شما حاکم است، نمی‌بود، گردنت را می‌زدم. فنحاص نزد رسول خد ا صلي الله عليه و سلم رفت و گفت: ای محمد! ببین رفیق تو با من چه کار کرده است؟ پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به ابوبکر گفت: چه چیز تو را وادار به این کار کرد؟ ابوبکر گفت:

ای پیامبر خدا! این دشمن خدا سخن بزرگی بر زبان آورده است. گفت: او گمان می‌برد که خداوند فقیر است و آنها غنی و توانگر هستند. وقتی او چنین گفت برای رضای خدا از سخن او خشمگین شدم و بر چهره‌اش زدم. فنحاص این را انکار کرد و گفت من این سخن را نگفته‌ام وخداوند در مورد آنچه فنحاص گفته بود، آیه‌ای نازل کرد و سخن او را رد نمود و موقف ابوبکر را تأیید کرد:

{ لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ سَنَكْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الأنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ (١٨١) } (آل عمران، 181)

«بی‌گمان خداوند سخن کسانی را شنید که گفتند خدا فقیر است و ما بی‌نیازیم. آنچه را گفتند، خواهیم نوشت و به قتل رساند پیامبران را به ناحق ایشان (هم ثبت و ضبط خواهد شد) و بدانان خواهیم گفت: بچشید عذاب سوزان را.»

و درمورد ابوبکر و خشمگین شدن وی این آیه نازل شد[8]

{ لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ (١٨٦) } (آل عمران، 186)

«به طور مسلم در مال و جان خود مورد آزمایش قرار می‌گیرید و حتما از کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب داده شده است و از کسانی که کفر ورزیده‌اند و اذیت و آزار فراوان می‌بینند و اگر بردباری کنید و بپرهیزید، این اموری است که باید بر انجام آنها عزم را جزم کرد و در اجرای آنها کوشید.»

قرآن کریم در موارد متعددی بی‌ادبی آنها را نسبت به خداوند تعالی و پاک ندانستن وی از کمبودها و توصیف کردن خداوند به آنچه شایستة او نیست را بیان کرده است؛ چنانکه در جایی دیگر می‌فرماید:

{ وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (٦٤) } (مائده، 64)

«برخی از یهودیان می‌گویند: دست خدا به غل و زنجیر بسته است، دستهایشان بسته باد و به سبب آنچه می‌گویند نفرینشان باد؛ بلکه دو دست خدا باز است هرگونه که بخواهد می‌بخشد. آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل می‌شد بر سرکشی و کفر ورزیدن بسیاری از آنان می‌افزاید و ما در میان آنان تا روز قیامت دشمنی و کینه‌توزی افکنده‌ایم. آنان هر زمان که آتش جنگی افروخته‌اند، خداوند آنان را خاموش ساخته است. آنان به خاطر ایجاد فساد در زمین می‌کوشند و خداوند مفسدان و تباهکاران را دوست نمی‌دارد.»

مضمون این آیه بیانگر این است که موضعی که آنها اتخاذ کرده بودند، برخاسته از کینه و نارضایتی آنها از ورود پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به مدینه و انتشار دعوت ایشان در دلها بود و شاید یکی دیگر از موارد اتخاذ این موضع، این بود که مسلمانان از آنان به خاطر مکر و توطئه آنان فاصله می‌گرفتند و با آنها بیع و ستد نمی‌کردند که این امر نوعی تحریم اقتصادی برای یهود به شمار می‌رفت که منجر به ناراضی و خشم و انزجار آنان تا حد بی‌ادبی کردن در حق خدا و پاسخ نازیبا به پیامبر خدا گردید؛ چنانکه آیه ذیل مویّد این موضوع است:

{ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ (٦٥)وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالإنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لأكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ (٦٦) } (مائده، 65 – 66)

«و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و پرهیزگاری پیشه کنند، گناهانشان را می‌زدائیم و آنان را به باغهای پرنعمت بهشت داخل می‌سازیم و اگر آنان به تورات و انجیل و بدانچه که از سوی پروردگارشان بر آنان نازل شده است عمل بکنند، از بالای سر خود و از زیرپای خود روزی خواهند خورد و جمعی از آنان عادل و میانه‌رو هستند، ولی بسیاری از ایشان بدترین کار را انجام می‌دهند.»


3- بی‌ادبی و توهین یهود نسبت به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و قرآن کریم

یهودیان نسبت به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در حضور ایشان و در اثنای سخنانش بی‌ادبی می‌کردند و با چشم به او اشاره می‌کردند و به گونه‌ای سلام می‌گفتند که باعث آزار او می‌گردید؛ چنانکه عایشه می‌گوید:مردانی از یهودیان نزد پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم آمدند و گفتند: السام علیک[9] یا ابالقاسم.من درجوابشان گفتم السام علیکم و فعل الله بکم «مرگ بر شما باد و خداوند شما را هلاک کند» پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: «ای عایشه، تحمل کن؛ چراکه خداوند زشتی و ناسزاگویی را دوست ندارد.»

من گفتم: مگر نمی‌بینی چه می‌گویند؟ فرمود: «مگر نمی‌بینی من جوابشان را دادم و گفت: «وعلیکم» یعنی بر شما باد.»

عایشه می‌گوید: این آیه در همین مورد نازل شد[10]

{ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَيَتَنَاجَوْنَ بِالإثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوكَ حَيَّوْكَ بِمَا لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَيَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْلا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِيرُ (٨) } (مجادله، 8)

«آیا ندیده‌ای کسانی را که از نجوا نهی شده‌اند، ولی آنان به سوی چیزی برمی‌گردند که از آن نهی گشته‌اند و برای انجام گناه و دشمنانگی و نافرمانی از پیغمبر با همدیگر به نجوا می‌پردازند و هنگامی که به پیش تو می‌آیند، به گونه‌ای تو را سلام می‌گویند که خدا تو را بدان گونه سلام نگفته است و در دل خود می‌گویند: پس چرا ما را به خاطر گفته‌هایمان کیفر نمی‌دهد؟ دوزخ بسندة ایشان است. داخل آن خواهند شد و با آتش آن خواهند سوخت و چه بدسرانجامی و چه بد جایگاهی است.»

این آیه بیانگر کینه‌ای است که سراپا وجود یهودیان را در برگرفته و آنها را وادار کرده بود که از هر وسیله و راهکاری برای از بین بردن اسلام استفاده کنند تا از ناحیة پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم خطری آنان را تهدید ننماید. برخی از یهودیان با تظاهر به سلام گفتن، در حقیقت برای او دعای مرگ می‌نمودند که این بیانگر میزان شکست و ضعف و زبونی دشمن است که در حقیقت در یک بحران روانی به علت از دست دادن جایگاه خود گرفتار شده است. بنابراین، در مقابل فردی که بر او چیره شده است، این گونه واکنش نشان می‌دهد! پس دعا کردن برای نابودی دشمن با تظاهر به سلام گفتن، اسلحة ناتوانان و وسیلة شکست خوردگان و مسکن کینه‌توزان است.[11]

پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم با شنیدن سخنان عایشه او را به نرمی فراخواند و خاطرنشان ساخت که برای انسان مسلمان جایز نیست که این گونه متأثر و افروخته شود؛ چراکه در اسلام، نرم‌خویی و اخلاق حسنه حاکم است و خداوند مهربان است و نرمی را دوست می‌دارد و در برابر نرمخویی با دیگران، چیزهایی را می‌بخشد که در برابر خشونت چنین چیزهایی نمی‌بخشد.[12]

یهودیان با مشاهده گسترش اسلام، روز به روز بر اهانت به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم می‌افزودند، به گونه‌ای که گروهی از آنها که ابویاسر بن اخطب و رافع بن ابی‌رافع و عازر بن ابی عازر و افرادی دیگر در میانشان بودند، نزد پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم آمدند و از او پرسیدند که به کدام یک از پیامبران گذشته ایمان دارد؟ رسول خدا صلي الله عليه و سلم فرمود: به خدا و آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگانش نازل شده و به آنچه به موسی و عیسی داده شده است و به آنچه سایر پیغمبران از سوی پروردگارشان آورده‌اند، ایمان دارم و میان هیچ یک از آنان فرق نمی‌گذارم و تسلیم خدا هستم. آنان با شنیدن نام عیسی علیه السلام به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم گفتند: ما به عیسی ایمان نداریم و به هر کس که به او ایمان بیاورد، ایمان نمی‌آوریم[13]. آن گاه خداوند در مور آنها این آیه را نازل فرمود:

{ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَأَنَّ أَكْثَرَكُمْ فَاسِقُونَ (٥٩) } (مائده، 59)

«بگو: ای اهل کتاب! آیا بر ما خرده می‌گیرید؟ مگر جز این است که ما به خداوند و به چیزی که بر ما نازل شده و به چیزی که پیشتر بر شما نازل شده است، ایمان داریم؟ و یقیناً بیشتر شما فاسق هستید.»

آنها تنها به اهانت و مبارزه با پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم اکتفا ننمودند؛ بلکه برای اینکه بتوانند از ارزش قرآن بکاهند، پرسشهایی را مطرح می‌کردند و مجادله‌های بی‌پایانی را در این مورد ترتیب می‌دادند؛ چنانکه ابن عباس می‌گوید: با ورود پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به مدینه، دانشمندان یهود در مورد مضمون این آیه پرسیدند:

{ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِيلا (٨٥) } (اسراء، 85)

«از تو دربارة روح می‌پرسند که چیست؟ بگو: روح چیزی است که تنها پروردگار از آن آگاه است؛ چراکه جز دانش اندکی به شما داده نشده است.»

آیا منظور تو، ما هستیم یا قومت؟ فرمود: هر دوی شما. گفتند! پس در آیه‌ای دیگر از آنچه تو می‌خوانی چنین آمده است که نزد ما تورات وجود دارد که در آن بیان هر چیزی هست! رسول خدا فرمود: تورات در مقابل علم خداوند، اندک است و فقط برای شما کفایت می‌کند؛ اگر به آن عمل می‌کردید[14]. ابن عباس می‌گوید: اینجا بود که خداوند این آیه را نازل کرد:

{ وَلَوْ أَنَّمَا فِي الأرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (٢٧) } (لقمان، 27)

«اگر همه درختانی که روی زمین هستند، قلم شوند و دریا و هفت دریا کمک این دریا شود، کلمات خدا پایان نمی‌گیرند؛ خداوند عزیز و حکیم است.»


پشتیبانی یهودیان از منافقان و توطئه‌چینی به همراه آنها

براساس مضامین آیه‌های قرآن کریم رهبری فکری گروه منافقان را یهودیان برعهده داشتند؛ پس یهودیان همیشه شیطانهای منافقین هستند و برای آنها برنامه‌ریزی می‌کنند و آنان را توجیه و راهنمایی می‌نمایند و شیوه‌های مکر و فریب و توطئه و فریب دادن و فتنه انگیزی را به آنها می‌آموزند؛ خداوند متعال می‌فرماید:

{ وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ (١٤) } (بقره، 14)

«وقتی که منافقان با مؤمنان روبرو می‌گردند، می‌گویند: ما هم ایمان آورده‌ایم و هنگامی که با رؤسای شیطان صفت خود به خلوت می‌نشیند، می‌گویند: ما با شمائیم و مؤمنان را مسخره می‌نمائیم.»

نسفی بر این عقیده است که شیطانهای آنها کسانی هستند که در سرکشی همانند شیطان هستند و آنها جز یهودیان کسی دیگر نیستند.[15]

یهودیان در مدینه همراه منافقان علیه مسلمانان توطئه می‌کردند؛ چنانکه خداوند درباره این توطئه می‌فرماید:

{ بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا (١٣٨)الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا (١٣٩) } (نساء، 138 - 139)

«به منافقان مژده بده که عذاب دردناکی دارند. این منافقان کسانی هستند که کافران را به جای مؤمنان به سرپرستی و دوستی می‌گیرند. آیا عزت را در پیش کافران می‌جویند؛ چرا که عزت و شوکت جملگی از آن خداست.»

استاد محمد دروزه می‌گوید: «جمهور مفسران بر این باورند که منظور از کافران در این آیه یهودیان هستد؛ زیرا در آیه، قرینه‌ای وجود دارد که بر این امر دلالت می‌نماید. همان طور که بعد از این آیه قرینه دیگری نیز هست و روشن است که دوستی گرفتن منافقان و عهد بستن با آنها با هم دواثر از آثار توطئه و هماهنگی محکم یهودیان و منافقان علیه دعوت اسلامی به شمار می‌رود.»[16]

چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

{ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَا هُمْ مِنْكُمْ وَلا مِنْهُمْ وَيَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (١٤)أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (١٥)اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ (١٦) } (مجادله، 14 – 16)

«خبر داری از کسانی که گروهی را به دوستی می‌گیرند که خدا بر آنان خشمگین است. اینان نه از شمایند و نه از آنان چنین کسانی به گونة آگاهانه سوگند دروغ یاد می‌کنند. خداوند عذاب سختی را برای ایشان آماده کرده و تهیه دیده است؛ آنان چه کار بدی می‌کنند. سوگندهایشان را سپری ساخته‌اند و بدین وسیله مردمان را از راه یزدان بازداشته‌اند و لذا عذاب خوارکننده‌ای دارند.»

ماوردی در تفسیر این آیه می‌گوید: «منافقان با قومی دوستی گزیده‌اند که خداوند بر آنها خشم گرفته است وآنان یهودیان هستند[17] و منظور از بازداشتن از راه خدا یعنی بازداشتن از جهاد به خاطر گرایش به یهودیان می‌باشد.[18]

همچنین یهودیان، منافقان را واداشتند تا جنگی علیه پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بر افروزند. از اسامه بن زید رضي الله عنه روایت است که گفت: پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم سوار بر الاغی برای عیادت سعد بن عباده در محلة بنی حارث بن خزرج می‌رفت و این قبل از واقعه بدر بود. گذر پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بر مجلسی افتاد که عبدالله بن ابی در آن حضور داشت. در آن مجلس، افرادی از مسلمانان و مشرکان و یهودیان حضور داشتند و عبدالله بن رواحه نیز در آن مجلس حضور داشت. باگرد و غبار آلوده شدن آن مجلس بر اثر سمهای حیوان، عبدالله بن ابی با چادرش دهان و بینی‌اش را بست و گفت : ما را غبارآلود نکنید. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم سلام کرد و ایستاد و پایین آمد. آنان را به سوی خدا دعوت داد و برایشان قرآن تلاوت نمود. عبدالله بن ابی بن سلول گفت: ای مرد بهتر از آنچه تو می‌گویی، نیست. اگر واقعاً دعوت تو حق است با آن ما را در مجالس خصوصی ما، به اذیت نمودن ما مپرداز. به خانه‌ات برگرد و هر کس نزد تو آمد، برایش حکایت کن. عبدالله بن رواحه گفت: خیر. ای پیامبر خدا آن را در مجالس ما به ما برسان، ما آن را دوست می‌داریم؛ پس مسلمانان و مشرکان و یهودیان به ناسزاگویی یکدیگر پرداختند و نزدیک بود به یکدیگر حمله‌ور شوند. رسول خدا آنها را به نرمی و آرامش دعوت داد؛ سپس پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بر حیوان خود سوار شد و نزد سعد بن عباده آمد. به سعد گفت: نشنیدی که ابوحبان چه گفت؟ و منظورش عبدالله بن ابی بود. چنین و چنان گفت. سعد بن عباده گفت: ای پیامبر خدا! او را ببخش و از او درگذر. سوگند به کسی که کتاب را بر تو نازل کرده است، در حالی خداوند این حق را بر تو نازل فرموده است که مردم مدینه توافق کرده بودند که عبدالله بن ابی را به ریاست خود برگزینند، امّا خداوند با اعطای این حق به تو مانع رسیدن او به این مقام گردید بنابراین، او ناراحت است و دست به چنین اعمالی می‌زند. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم پذیرفت و او را معاف نمود.[19]


5- طعنة یهودیان به یکی از عالمان یهود به نام عبدالله بن سلام به دلیل گرایش به اسلام

عبدالله بن سلام رضي الله عنه با اطلاع از ورود پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به مدینه، نزد ایشان رفت و گفت: من تو را از سه چیز می‌پرسم که کسی جز پیامبران آنها را نمی‌داند : 1- اولین نشانة قیامت چیست؟ 2- اولین غذای بهشتیان چیست؟ 3- علّت شباهت فرزند به پدر و یا دائیهایش چیست؟

پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: جبرئیل هم اینک مرا از این امور آگاه کرد. عبدالله گفت: از میان ملائکه او (جبرئیل) دشمن یهودیان است. پس پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: اولین نشانة قیامت، آتشی است که مردم را از مشرق به سوی مغرب گسیل می‌دارد و اولین غذایی که اهل بهشت می‌خورند، اضافة جگر ماهی است و اما شباهت فرزند این گونه است که هرگاه مرد با زن آمیزش کند، اگر آب مرد سبقت بگیرد، فرزند شبیه پدر می‌شود و اگر آب زن سبقت بگیرد، فرزند شبیه مادرش می‌شود. عبدالله بن سلام فوراً شهادتین را بر زبان آورد و مسلمان شد وگفت: ای پیامبر خدا! یهودیان اهل تهمت و افترا هستند اگر از اسلام آوردن من با خبر شوند و از آنان در مورد من جویا شوی، به من ناسزا می‌گویند. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به دنبال یهودیان فرستاد، یهودیان آمدند و عبدالله به درون اتاق رفت. رسول خدا پرسید: عبدالله بن سلام در میان شما چگونه آدمی است؟ گفتند: او از همة ما عالم‌تر است و فرزند کسی است که از همة ما عالم‌تر بوده است و او بهترین ما و فرزند بهترین ماست. پس پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: نظر شما در مورد او اگر مسلمان شود، چیست؟ گفتند خداوند او را از این کار پناه دهد. سپس عبدالله از اتاق بیرون آمد و گفت: «اشهد أن لا اله إلا الله و أشهد أن محمداً رسول الله» همه یکصدا گفتند: او بدترین ما و فرزند بدترین ماست و به او توهین کردند و به او ناسزا گفتند[20]. و آنان هر کس از علما و دانشمندانشان که مسلمان می‌شد، او را اذیت می‌کردند؛ چنانکه قرآن از این مؤمنان دفاع نموده و فرموده است:

{ لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ (١١٣)يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ (١١٤)وَمَا يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ (١١٥) } (آل عمران، 113 – 115)

«آنان همه یکسان نیستند؛ گروهی از اهل کتاب به دادگری برخاسته‌اند و بر حق پا برجایند و در بخشهایی از شب در حالی که به نماز ایستاده‌اند، آیات خدا را می‌خوانند. به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و مردمان را به کار نیک می‌خوانند و از کار زشت باز می‌دارند و در انجام اعمال شایسته و بایسته بر یکدیگر سبقت می‌گیرند و آنان از زمرة صالحانند و آنچه از اعمال نیک انجام دهند، از ثواب آن محروم نمی‌گردند و خداوند آگاه از حال و احوال پرهیزگاران است.»

واحدی در اسباب النزول می‌‌گوید: «ابن عباس و مقاتل بر این عقیده‌اند که وقتی عبدالله بن سلام و ثعلبه بن سعید و اسدبن سعید و اسد بن عبید و کسانی از یهود که به اسلام گرویدند، علما و دانشمندان یهود گفتند: به محمد جز افرادی که بدترین ما بوده‌اند، ایمان نیاورده‌اند؛ زیرا اگر آنها از برترین افراد ما می‌بودند، دین پدرانشان را ترک نمی‌کردند و به آنها می‌گفتند: شما زیان کرده‌اید؛ وقتی که دین خود را با دینی دیگر عوض نموده‌اید. پس خداوند آیات فوق را نازل فرمود.»[21]
6- پخش شایعات و ناسزاگویی به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و مسلمانان

یهودیان از هر فرصتی برای امانت به مسلمانان استفاده می‌نمودند. همچنین آنان در این صدد بودند تا آنها را دچار تفرقه نماید؛ چنانکه در یکی از ماهها، یکی از سردارانی را که در بیعت عقبه با پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بیعت کرده بود، بهانه‌ای برای تبلیغات علیه پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم ساختند و از آن برای ایجاد تفرقه بهره‌برداری کردند. اسعد بن زراره انصاری خزرجی رضي الله عنه بیمار شد و چهره و جسم او سرخ گردید. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به عیادتش رفت و گفت: اگر او بمیرد، یهودیان خواهند گفت: دوستش، نتوانست زیانی را از او دور نماید و بیماری او را مداوا کند بنابراین، من تمام تلاش خود را برای بهبودی او به کار می‌گیرم؛ پس دستور داد که چهره و گردنش را داغ نمایند، ولی اسعد شفا نیافت و وفات کرد. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: یهودیان می‌گویند: دوستش او را مداوا کرد، ولی فایده‌ای نرساند[22]. البته واقعة ابی امامه تنها واقعه‌ای نبود که یهودیان از آن سوءاستفاده بکنند و کینة خود را نسبت به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و مسلمانان آشکار نمایند؛ بلکه در اوایل هجرت شایعه کردند که مسلمانان را جادو کرده‌اند و صاحب فرزند نمی‌گردند و هدفشان این بود که مسلمانان را در تنگنا قرار دهند و زندگی تازة آنها را در مدینه و شهر پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم تلخ و ناگوار نمایند و فضای صمیمی حاکم میان مسلمانان را مکدر نمایند.

آنچه بیانگر میزان اثر این شایعه بر مسلمانان است، شدت خوشحالی و شادمانی آنها هنگام تولد اولین فرزند پسر در خانة مهاجران است و او کسی جز عبدالله بن زبیر رضي الله عنه نبود.[23]

از اسماء بنت ابی‌بکر روایت است که می‌گوید: از مکه بیرون آمدم در حالی که دوران بارداری من رو به اتمام بود؛ سپس به مدینه آمدم و در قبا اقامت گزیدم و در قبا عبدالله متولد شد. او را نزد پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بردم. ایشان نوزادم را در آغوش خود گذاشت. سپس خرمایی جوید و آب دهانش را در دهان نوزاد انداخت و بدین صورت اولین چیزی که به شکم او رفت، آب دهان پیامبر خدا صلي الله عليه و سلم بود؛ سپس خرما را به کام او مالید و برایش دعا کرد. این اولین فرزندی بود که بعد از هجرت در میان مهاجران متولد گردید و آنها از تولد او بسیار شادمان شدند؛ چون به آنها گفته شده بود: یهودیان شما را جادو کرده‌اند و صاحب فرزند نمی‌گردند.[24]

در روایتی دیگر آمده است که او را عبدالله نامید؛ سپس در سن هفت یا هشت سالگی به دستور پدرش، خدمت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم آمد تا با ایشان بیعت نماید. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم او را دید، لبخند زد و با او بیعت کرد. عبدالله، اولین فرزند مهاجران بود که بعد از آمدن آنان به مدینه متولد گردید و چون یهودیان می‌گفتند: ما آنها را جادو کرده‌‌ایم؛ پس آنها در مدینه صاحب فرزند پسری نخواهند شد صحابه با تولد عبدالله، تکبیر گفتند.[25]


7- موضع یهودیان در برابر تغییر قبله

تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه مشرفه، نزدیک بود جنگهای کلامی و کشمکشهای یهودیان را به دخالت عملی آنها برای متزلزل کردن دولت نوپای اسلامی تبدیل کند.

براء بن عازب چنین روایت می‌کند: پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم با ورود به مدینه نزد خویشاوندان مادری خود از انصار اقامت گزید و او شانزده یا هفده ماه به سوی بیت المقدس نماز می‌خواند و دوست داشت که قبله‌اش، کعبه باشد. اولین نمازی که رسول خدا به سوی کعبه خواند، نماز عصر بود. گذر مردی از کسانی که با او نماز خوانده بود، به مسجدی افتاد که نمازگزاران به طرف بیت المقدس نماز می‌خواندند و در حال رکوع بودند؛ پس گفت: به خدا سوگند اکنون من با پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به سوی مکه نماز خوانده‌ام. آنها در اثنای نماز، روی به سوی خانه کعبه نمودند. یهودیان و اهل کتاب از تغییر قبله از بیت‌المقدس به مکه شگفت‌زده شدند و برای آنان این موضوع، امری ناخوشایند تلقی می‌گردید بنابراین، درصدد انکار برآمدند[26] و دربارة این واقعه آیات بزرگی نازل شده است که در آن درسها و حکمتها و آموختنیهای زیاد برای مسلمانان وجود دارد. خداوند متعال می‌فرماید:

{ وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (١٤٩)وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُمَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلأتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (١٥٠)كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (١٥١)فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلا تَكْفُرُونِ (١٥٢) } (بقره، 149 – 152)

«از هر مکانی که بیرون شدی، نماز رو به سوی مسجدالحرام کن و این رو کردنت بی‌گمان حق است و از جانب پروردگارت می‌باشد و خدا از آنچه می‌کنید، بی‌خبر نیست و ازهر جا که بیرون رفتی، رو به سوی مسجدالحرام کن و هر جا که بودید رو به آن کنید تا مردم بر شما حجتی نداشته باشند؛ مگر کسانی که از ایشان ستم نمایند. سپس از آنان مترسید و از من بترسید تا نعمت خویش را بر شما تکمیل نمایم و شاید رهنمود شوید و همچنین پیغمبری را از خودتان درمیانتان برانگیختم که آیات قرآن ما را بر شما فرو می‌خواند و شما را پاکیزه می‌دارد و به شما کتاب و حکمت را می‌آموزد و به شما چیزی یاد می‌دهد که نمی‌توانستید آن را بیاموزید؛ پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر مرا به جای آورید و ناسپاسی نکنید.»

الف: خداوند، قبل از تغییر قبله، از بیت المقدس به کعبه، پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را از توطئه و تردیدافکنیهای یهودیان آگاه نمود و این خود بیانگر حقانیت نبوت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بود؛ زیرا خبر از امری غیبی داده بود که بعدها به وقوع پیوست. به این ترتیب خداوند، پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و مسلمانان را قبل از دچار شدن آنان به توطئه‌های یهودیان با این مسئله آشنا نمود تا از نظر روحی سرزنشهای آنان، آمادگی کامل را حاصل نمایند؛ زیرا وقوع امری ناگوار به صورت ناگهانی دشوارتر و تحمل آن سخت‌تر است.[27]

خداوند، یهودیان را به خاطر اعتراضشان به تغییر قبله و توطئه علیه پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به سبک سری و بی‌خردی توصیف کرده است که با تقلید و رویگردانی از بینش و اندیشه، خود را خوار و بی‌ارزش کرده‌اند و سفیه کسی را گویند که زیاد تهمت می‌زند و به طور عمدی برعکس آنچه می‌داند، عمل می‌نماید. همچنین گفته‌اند: سفیه یعنی ستمکار و نادان و سفیهان، یهودیان هستند.[28]

ب - { وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً}[29]

ابن کثیر می‌گوید: خداوند متعال می‌گوید: ما رخ شما را به سوی قبله ی ابراهیم علیه‌السلام برگرداندیم و آن را برایتان انتخاب کردیم تا شما را برگزیده‌ترین امتها قرار دهیم و روز قیامت شا بر دیگر امتها گواه باشید؛ چون همه به فضیلت شما اعتراف و اقرار می‌نمایند و وسط در اینجا یعنی منتخب و بهترین. همان طور که به قریش گفته می‌شود: «اوسط العرب نسباً و دارا» یعنی بهترین عربها از نظر نسب و سرزمین. همچنین پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در میان قومش، میانه و بهترین بود و «صلوه الوسطی» نیز به معنی نماز میانه است که بهترین نمازها است.[30]

پس این امت، امتی میانه و برگزیده در ایدئولوژی و عقیده و در اندیشه و احساس و در تنظیم و ساماندهی و در ارتباطات و روابط می‌باشد و در زمین مراکز آن حجاز است.[31]

ت :{ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ (١٤٣) } (بقره، 143)

«بی‌گمان شما را ملت میانه‌رو کرده‌ایم تا گواهانی بر مردم باشید و پیغمبر بر شما گواه باشد و ما قبله‌ای را که بر آن بوده‌ای، قبله ننموده بودیم، مگر اینکه بدانیم چه کسی از پیغمبر پیروی می‌نماید و چه کسی بر پاشنه‌های خود می‌چرخد(وبه عقب بر می گردد تا ثابت قدمان بر ایمان، فرصت طلبان بي ايمان ازهم جدا شوند) و اگرچه (تغییر قبله) بس بزرگ و دشوار است، مگر بر کسانی که خدا ایشان را رهنمون کرده باشد و خدا ایمان شما را ضایع نمی‌گرداند. بی‌گمان خدا نسبت به مردم بس رئوف و مهربان است.»

این آیه بیان می‌دارد که نماز خواندن به سوی بیت المقدس و نیز تغییر قبله از بیت‌ المقدس به سوی کعبه یک امتحان و آزمایش الهی بود. بیضاوی در تفسیرش بر این عقیده است که «خداوند می‌فرماید: ما قبلة تو را به سوی بیت المقدس برای آن نمودیم تا کسانی را که از پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم پیروی می‌کنند، از کسانی که تمایلی برای تبعیت نمودن از ایشان ندارند، مشخص نماییم؛ پس تغییر قبله برای آن بود تا مردم را بیازماییم و کسانی را که در نماز خواندن به سوی آن از تو پیروی می‌کنند، از کسانی که به علت الفت داشتن با قبله پدران خود، روی می‌گردانند مشخص کنیم و یا کسانی را که از پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم پیروی می‌کنند، از کسانی که از او پیروی نمی‌کنند، مشخص نمائیم.

و هر چیزی که به سبب علتی انجام شده باشد، با از بین رفتن آن، پایان می‌پذیرد. پس معنی آیه براساس نظر اول، این است که ما فقط برای این قبله را از بیت المقدس به کعبه تغییر دادیم تا آنان را که بر اسلام ثابت و پابرجا هستند از کسانی که به علت اضطراب و ضعف ایمانشان از این امر پیروی نمی‌نمایند را جدا و مشخص سازیم.»[32]

پس نماز خواندن به سوی کعبه در ابتدای امر و سپس نماز خواندن به سوی بیت المقدس و باز دوباره روی آوردن به سوی کعبه و ادامه دادن آن چون دستور خداوند است، اشکالی ندارد؛ زیرا روی کردن به هر طرفی که خدا بخواهد، عبادت است و مردم چاره‌ای جز پیروی از دستور خداوند متعال را ندارند و باید به فرمان او ملتزم و پایبند باشند و کسی که از پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم پیروی می‌کند و در مورد قبله، تسلیم فرمان اوست، در امتحان و آزمون موفق شمرده می‌شود و هر کس در دل خود به حکمی از احکام شریعت، احساس نارضایتی بکند، جزو انسانهای ناموفق محسوب می‌گردد و ایمان همواره شخص را ملزم به پیروی از شریعت و مخالفت با هوا و هوس می‌نماید[33]. بنابراین، یاران رسول خدا ثابت قدم ماندند و فرمان الهی را پذیرفتند؛ چنانکه ابن عمر رضي الله عنه می‌گوید: در حالی که به هنگام صبح مردم درمسجد قبا نماز می‌خواندند، ناگهان مردی آمد و گفت: بر پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم آیاتی نازل شده است و فرمان داده است که در نماز رو به کعبه نمائید؛ آنان بی‌درنگ رو به کعبه کردند.[34]

ث –{ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ (١٤٣) } (بقره، 143)

این آیه کریمه علاقمندی مؤمنان نسبت به برادرانشان و خیرخواهی برای آنها را بیان کرده است. این آیات زمانی نازل گردید که مؤمنان را به تغییر قبله به سوی کعبه دستور می‌داد. مؤمنان با دلسوزی از سرنوشت عبادت برادرانشان که مرده بودند و به سوی بیت المقدس نماز خوانده بودند پرسیدند. خداوند عزوجل خبر داد که نمازشان مقبول است؛ چنانکه از ابن عباس رضي الله عنه روایت است که وقتی پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم رو به کعبه نمود، گفتند:ای پیامبر خدا، حالت برادرانمان که مرده‌اند و به سوی بیت المقدس نماز می‌خواندند چگونه خواهد بود؟ آن گاه خداوند این آیه را نازل می‌فرمود و خاطر نشان ساخت که مسئلة اصلی پیروی از پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در هر زمان است.

{ قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُمَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (١٤٤)وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ (١٤٥)الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (١٤٦)الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (١٤٧)وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَمَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (١٤٨) } (بقره، 144 – 148)

«ما رو گرداندن تو را گاهگاهی به سوی آسمان می‌بینیم؛ پس تو را به سوی قبله‌ای متوجه می‌سازیم که در آن خشنود خواهی شد و لذا رو به سوی مسجدالحرام کن و در هر جا که بودید، روهای خویشتن را به جانب آن کنید. کسانی که کتاب بدیشان داده شده است، نیک می‌دانند که چنین گرایشی حق است و به فرمان پروردگارتان می‌باشد و خدا از آنچه می‌کنند، بی‌خبر نیست و اگر هر نوع برهان و حجتی برای آنان که کتاب بدیشان داده شده است، بیاوری از قبلة تو پیروی نمی‌نمایند و تو از قبلة ایشان پیروی نخواهی کرد و برخی از آنها هم از قبلة برخی دیگر پیروی نمی‌نمایند و اگر از خواسته‌ها و آرزوهای ایشان پیروی کنی، بعد از آنکه علم و دانایی به تو دست داده است، در این صورت تو بی‌گمان از زمرة ستمکاران خواهی بود. آنانکه بدیشان کتاب (آسمانی) داده‌ایم، او را می‌شناسد، بدان گونه که پسران خود را می‌شناسد و برخی از آنان بی‌گمان حق را پنهان می‌دارند؛ در حالی که می‌دانند حق همان است که از جانب پروردگارت برایت آمده است و جزو شک کنندگان مباش. هر ملتی را جهتی است که به هنگام نماز بدانجا رو می‌کند؛ پس به سوی نیکیها بشتابید و در انواع خیرات بر یکدیگر سبقت بگیرید. هر جا که باشید، خدا همگی شما را گرد می‌آورد؛ خدا بر هر چیزی توانا است.»

پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به شدت علاقمند بود که در نمازش رو به قبلة پدرش، ابراهیم علیه السلام بایستد؛ چون او از دیگر مردمان به ابراهیم اولی‌تر است و نتیجه و ثمرة دعای ابراهیم علیه السلام بود و پرچم توحید را به حق بر دوش گرفت همان طور که ابراهیم حامل آن بود و آن حضرت دوست داشت که از اهل ادیان گذشته که دین را تحریف کردند و در شرایع آسمانی تغییراتی ایجاد نمودند، جدا و مستقل باشد. بنابراین، نه تنها از تقلید آنان و تشبه با آنها شدیداً نهی می‌کرد؛ بلکه به مخالفت با آنها دستور می‌داد و از ارتکاب لغزشها و خطاها و انحرافاتی که آنها مرتکب آن شده بودند، برحذر می‌داشت؛ پس به اقتضای این علاقمندی باید در نمازش به صورت همیشه رو به سوی قبلة پدر ابوالانبیاء، ابراهیم نماید و آن اولین خانه‌ای است که برای مردم نهاده شده است.[35]

تغییر قبله دارای ابعاد گسترده‌ای مانند: بعد سیاسی؛ بعد نظامی؛ بعد دینی و بعد تاریخی است. از نظر سیاسی با تغییر قبله به سوی مسجدالحرام، شبه جزیرة عربستان محور و مرکز قرار داده می‌شد. از نظر تاریخی این مسئله با میراث عربی ابراهیم علیه السلام ارتباط عمیقی پیدا می‌کرد و از نظر نظامی زمینه را برای فتح مکه و از بین بردن وضعیت فاسد و منحرف مرکز توحید که به مرکز بت‌پرستی تبدیل شده بود، آماده می‌نمود و از نظر دینی انسانها را به یکتاپرستی و توحید دعوت می‌داد و امت اسلامی را از دیگر امتها جدا می‌نمود و عبادت در اسلام را از عبادت بقیة ادیان متمایز می‌ساخت.[36]

د – { وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (١٤٩)وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُمَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلأتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (١٥٠)كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (١٥١)فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلا تَكْفُرُونِ (١٥٢) } (بقره، 149 – 152)

«از هر مکانی که بیرون شدی، نماز رو به سوی مسجدالحرام کن و این رو کردنت بی‌گمان حق است و از جانب پروردگارت می‌باشد و خدا از آنچه می‌کنید، بی‌خبر نیست و ازهر جا که بیرون رفتی، رو به سوی مسجدالحرام کن. و هر جا که بودید رو به آن کنید تا مردم بر شما حجتی نداشته باشند؛ مگر کسانی که از ایشان ستم نمایند؛ پس از آنان مترسید و از من بترسید تا نعمت خویش را بر شما تکمیل نمایم و شاید رهنمود شوید و همچنین پیغمبری را از خودتان در میانتان برانگیختم که آیات قرآن ما را بر شما فرو می‌خواند و شما را پاکیزه می‌دارد و به شما کتاب و حکمت را می‌آموزد و به شما چیزی یاد می‌دهد که نمی‌توانستید آن را بیاموزید؛ پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر مرا به جای آورید و ناسپاس مکنید.»

نعمت رهنمود ساختن شما به سوی قبله اصلی و مشخص نمودن شما و انسانهای ناباب از نعمتهای خداوندی بر شماست و پیش از آن نعمتهای زیادی از سوی خداوند به شما ارزانی شده است که برخی عبارتند از:

{كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولا مِنْكُمْ } اینکه در میان شما پیامبری از خودتان فرستادیم؛ پس وجود پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم ، امام مربیان و دعوتگران از ویژگیهای این نخبگان زعامت و رهبری است. نخبگانی که خداوند با سپردن تربیت آنان به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به آنان عزت و شرافت بخشیده است و پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم طبیب قلبها و معالج روانها و نور دلها و برهان و حجت است.

{ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا }

«آیات ما را برای شما می‌خواند.»

مبنا و اصول اساسی برای ساخت و تربیت، کلام خداوند متعال بود که برای نخستین بار نازل می‌شد و در مواقع متعدد با نزول آیه‌های امیدوارکننده، به مسلمانان قوت و نیرو می‌بخشید؛ پس نسلی برجسته و ممتاز در تاریخ انسانیت ساخت.

{ وَيُزَكِّيكُمْ } پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به طور مستقیم مسئولیت تربیت شما را برعهده دارد و او کسی است که در اخلاق و تطبیق و اجرای احکام قرآن به جایی رسیده که خداوند او را به چنان صفت جامع ومانعی از میان همه انسانها توصیف کرده است و فرموده است:

{ وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ (٤) } (قلم، 4)

«تو دارای خوی سترگ ( صفات پسندیده و افعال حمیده) هستی.»

و او کسی است که عایشه با بزرگ‌ترین چیزی که یک انسان در توصیف یک پیامبر می‌تواند بگوید، او را توصیف کرده و گفته است: «اخلاق آن حضرت، قرآن بود.» اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم قرآن را می‌شنیدند که پیامبر آن را تلاوت می‌کردند و قرآن را می‌دیدند که با نماد پیدا کردن در اخلاق بزرگوار آن حضرت، روی زمین راه می‌رود.

{ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ }

«و کتاب و حکمت را به شما می‌آموزد.»

این وظیفة سوم آن حضرت بود که به اصحاب و یاران بزرگوارش، کتاب و حکمت بیاموزد؛ پس برای اینکه قرآن در امت تأثیرگذار واقع گردد، باید مربی آن، ربانی باشد تا به تزکیه انسانها و پاک نمودن قلوب آنان بپردازد و شریعت خدا را از خلال قرآن و سنت به مردم بیاموزد والفاظ مشکل و دشوار قرآن را برای مسلمانان توضیح دهد و اگر آنها در مسئله‌ای دچار اشتباه گردند، آن را تصحیح نماید. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به اصحاب و یاران خویش، علم می‌آموخت و آنها را تربیت می‌کرد تا آنها نیز به آموزه‌ها و دستورهای الهی آگاهی یابند و مردم را براساس برنامة الهی تربیت نمایند؛ پس صحابه از پیامبر خدا صلي الله عليه و سلم برنامة تعلیم و تربیت و شیوة دعوت و روش و شیوة رهبری را از خلال آنچه ایشان از مخالفان می‌شنید و می‌دید و ازخلال آنچه ایشان از آن رنج می‌برد و برای آن می‌کوشیدند، فرا می‌گرفت و بدین صورت توانست نسلی را به طور کامل آمده نماید و آن را برای رهبری و زعامت جامعة انسانی شایسته گرداند؛ چنانکه یاران پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بعد از ایشان در حالی که حاملان تربیت قرآنی و تربیت نبوی بودند، به مناطق مختلف رهسپار شدند و گواهان تبلیغ رسالت بر مردم گردیدند.

{ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ } و چیزهایی به شما می‌آموزد که آنها را قبل از وحی و رسالت نمی‌دانستید. آنها قبل از آن در جنگ و کشمکش و جاهلیت همه جانبه به سر می‌بردند، اما بعد از بعثت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به فضل و منت و کرم الهی، امتی بزرگ شدند که دارای رسالت و هدف و زندگی بود و هدفی جز کار برای رضای خدا نداشت و عبودیت برای خدای یگانه و اطاعت از او و پیامبرش را تحقق بخشیدند و با دوری از گرایشها و انگیزه‌های فردی و هواپرستی و با ساختن دولت و تمدن به فضل خدا و منت او مستحق مدال افتخار در جهان هستی گردیدند[37] و خداوند در حق آنان چنین فرمود:

{ كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ (١١٠) } (آل عمران، 110)

«شما بهترین امتی هستید که به سود انسانها آفریده شده‌اید؛ امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند، برای ایشان بهتر است (ولی تنها عده کمی) از آنان باایمانند و بیشتر ایشان فاسق هستند.»

و در جایی دیگر فرمود:

{ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ (١٤٣) } (بقره، 143)

«و بی‌گمان شما را ملت میانه‌روی کرده‌ایم تا گواهانی بر مردم باشید و پیغمبر بر شما گواه باشد و ما قبله‌ای را که بر آن بوده‌ای، قبله ننموده بودیم، مگر اینکه بدانیم چه کسی از پیغمبر پیروی می‌نماید و چه کسی بر پاشنه‌های خود می‌چرخد و اگرچه (تغییر قبله) بس بزرگ و دشوار است، مگر بر کسانی که خدا ایشان را رهنمون کرده باشد و خدا ایمان شما را ضایع نمی‌گرداند؛ بی‌گمان خدا نسبت به مردم بس رئوف و مهربان است.»

{ فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلا تَكْفُرُونِ (١٥٢) } (بقره، 152)

«پس مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم و از من سپاسگذاری کنید و ناسپاسی مکنید.»

پس این منتها و هدایا و این خوبیها، به ذکر خدا در صبح و شام و به جای آوردن شکر او نیازمند است و خداوند عزوجل آنها را به ذکر خود تشویق کرد و به کرم و فضل خدا، در جهان بالا از آنها یاد می‌شود و این در حالی است که قبلاً در بیابانها سرگردان و در اقصی نقاط جهان سرگردان و حیران بودند. حقا که می‌سزد انسان در مقابل این همه نعمت، شکر خدا را به جای آورد.[38]

و این گونه آیات کریمه، اصحاب و یاران رسول خدا را از خلال رخدادهای بزرگ و ساختن شخصیتهای قوی، تربیت کرد؛ شخصیتی که آیینی جز اسلام را نمی‌پذیرد. همچنین آنان با طبیعت و سرشت یهودیان از خلال آیات قرآن آشنا شدند و به سرشت و طبیعت فطری و حقیقی آنان به ژرف‌نگری و کاوش پرداختند و به سیما و صورت واقعی و نهایی یهودیان که بر آن تربیت یافته‌اند، از خلال قرآن کریم و تربیت نبوی پی بردند؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

{ وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلا نَصِيرٍ (١٢٠) } (بقره، 120)

«یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد، مگر اینکه از آئین آنها پیروی کنی. بگو: تنها هدایت الهی، هدایت است و اگر از خواسته‌ها و آرزوهای ایشان پیروی کنی، بعد از آنکه علم و آگاهی یافته‌ای، هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برای تو نخواهد بود.»



[1]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 518 – 519.

[2]- الصراع مع الیهود، محمد ابوفارس، ج 1، ص 31.

[3]- همان، ص 31 – 46.

[4]- قیله، مادر اوس و خزرج بود.

[5]- سیره ابن هشام، ج 2، ص 211 – 214.

[6]- التاریخ الاسلامی، ج 4، ص 41 – 42.

[7]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 558 – 559 – سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 583 – 585 – تفسیر مجاهد، ص 140.

[8]- تفسیر قرطبی، ج 4، ص 295.

[9]- یعنی مرگ بر تو باد. زادالمسیر، ج 8، ص 189.

[10]- زادالمسیر فی علم التفسیر، ج 8، ص 189. رواه ابن ابی حاتم من حدیث الاعمش عن مسروق عن عایشه و اسناده صحیح – صحیح مسلم، ج 4، ص 1707.

[11]- حوار الرسول مع الیهود، د. محسن عبدالناظر، ص 101.

[12]- همان، ص 87.

[13]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 567 – تفسیر ابن جریر، ج 1، ص 442 – الیهود فی السنة المطهره، عبدالله شقاوی، ج 1، ص 242 – 243.

[14]- الیهود فی السنة المطهره، ج 1، ص 241.

[15]- تفسیر نسفی، ج 1، ص 21.

[16]- سیرة الرسول، دروزه، ج 2، ص 179 – 180.

[17]- النکت والعیون، ماوردی، ج 4، ص 203.

[18]- همان.

[19]- صحیح بخاری، کتاب التفسیر، ج 8، ص 230 – 231، شمارة 4566.

[20]- بخاری، کتاب الانبیاء، باب خلق آدم، ج 6، ص 362 – 363، شمارة 3329.

[21]- اسباب النزول، واحدی، ص 114.

[22]- مصنف عبدالرزاق، ج 10، ص 1407، شماره 19515.

[23]- الیهود فی السنة المطهره، ج 1، ص 265.

[24]- بخاری، کتاب العقیقه، باب تسمیه المولود، ج 9، ص 587 – مسلم، کتاب الآداب، باب استحباب تحنیک المولود، ج 3، ص 1691.

[25]- الحاکم در مستدرک، کتاب معرفه الصحابه، ج 3، ص 548، صحیح علی شرط الشیخین.

[26]- بخاری، کتاب الایمان، باب الصلوه، شمارة 40.

[27]- تفسیر ابی السعود، ج 1، ص 171.

[28]- همان، ص 170.

[29]- پایان نامه فوق لیسانس مؤلف در مورد همین آیه است بنا به اواسطیه فی القرآن الکریم در مورد آن تقریباً هفتصد صفحه نوشته است.

[30]- التربیة القیادیه، ج 2، ص 492.

[31]- همان، ص 430.

[32]- تفسیر بیضاوی به نقل از الصراع مع الیهود، ج 1، ص 101.

[33]- الصراع مع الیهود، ج 1، ص 101.

[34]- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 337.

[35]- الصراع مع الیهود، ج 1، ص 100.

[36]- الاساس فی السنه، ج 1، ص 140.

[37]- التربیة القیادیه، ج 2، ص 438 – 442.

[38]- التربیة القیادیه، ج 2، ص 442.





برگرفته از:

الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

از عمر بن عبدالعزيز سؤال شد كه چرا اصحاب پيامبر در جنگ صفين با يكديگر به نزاع پرداختند؟ آن حضرت گفت كه: تلك دماء طَهّر الله منها يدي فلا أُحِبّ أن أَخْضِب بها لساني يعنى: "آن خونهايى بود كه خداوند دست من را از آن پاك نگه داشته است، پس نميخواهم كه زبانم را با آن آلوده كنم".

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 8039
دیروز : 3293
بازدید کل: 8243384

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010