Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

أنس بن مالك رضی الله عنه از پيامبر صلى الله عليه وسلّم روايت مى كند كه فرمودند: ((ثَلاَثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ حَلاَوَةَ الإِيمَانِ أَنْ يَكُونَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا، وَأَنْ يُحِبَّ الْمَرْءَ لاَ يُحِبُّهُ إِلاَّ لِلَّهِ، وَأَنْ يَكْرَهَ أَنْ يَعُودَ فِي الْكُفْرِ كَمَا يَكْرَهُ أَنْ يُقْذَفَ فِي النَّارِ)). متفق عليه، البخاري في الإيمان رقم (16) و مسلم في الإيمان رقم (43).
كسي كه اين سه خصلت را داشته باشد، شيريني ايمان را مى چشد، يكي اينكه: خدا و رسولش را از همه بيشتر دوست داشته باشد، دوم اينكه: محبتش با هر كس، بخاطر خوشنودي خدا باشد. سوم اينكه: برگشتن به سوي كفر، برايش مانند رفتن در آتش، ناگوار باشد.

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > مشابهت روافض با یهودیان و مسیحیان در بسیاری از موارد

شماره مقاله : 1721              تعداد مشاهده : 365             تاریخ افزودن مقاله : 14/3/1389

 مشابهت روافض با یهودیان و مسیحیان در بسیاری از موارد[1]

 

تأليف: شيخ الإسلام أبو العباس أحمد بن تيمية

ترجمه: إسحاق دبيرى

 


مولف رافضی کتابش را «منهاج الكرامة في معرفة الإمامة» نام نهاده، در حالی که شایسته بود آن را «منهاج الندامة» نامگذاری کند، همچنانکه اگر کسی ادعای طهارت کند ولی از زمره کسانی باشد که خداوند نخواهد قلبش پاک گردد و بلکه از زمره بت‌پرستان و منافقان و طاغوتیان است، توصیفش به نجاست و تیرگی بهتر است از توصیف به پاک‌بودن و طهارت.
یکی از بزرگترین آلودگی‌ها که ممکن است در قلب بنده‌ای رسوخ کند، دشمنی با مؤمنان برگزیده و بزرگان اولیای خداست، به همین دلیل خداوند بعد از آن اولیای بزرگ کس دیگری را در فیء سهیم ندانسته، مگر آنان که می‌گویند: { وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلإخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالإيمَانِ وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (١٠) } (الحشر: 10).
«پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشي گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حس و كينه‌اي نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحيمي».
و همین دشمنی منشأ پیدایش مشابهت‌هایی بین روافض و یهود شده است، مثل هوی‌پرستی و سایراخلاق پست یهودیان.
و از وجوهی نیز به مسیحیان شبیه‌اند، مثلاً در غلو، جهالت، هوی‌پرستی و بسیاری از اخلاق دیگر مسیحیان.
از جهاتی کاملاً به یهودیان شبیه‌اند، و از جهاتی کاملاً به مسیحیان، و این اوصاف مشابه برای همه مشهود است.
علمای کوفه از قبیل شعبی و امثال وی، روافض را از همه بهتر شناخته‌اند و از شعبی نقل شده که گفت: از خشبیه احمق‌تر ندیده‌ام، اگر از پرندگان بودند حتماً پرنده نجاست‌خوار می‌بودند، و اگر از چهارپایان بودند، حتماً الاغ می‌بودند. به خدا سوگند! اگر از آنها بخواهم خانه‌ام را از جواهرات پرکنند تا در قبال آن دروغی به علی رضی الله عنه  ببندم، قطعاً این کار را خواهند کرد. ولی به خدا سوگند! هرگز بر او دروغ نمی‌بندم. این گفتار به این صورت مفصل به شعبی نسبت داده شده است، ولی ظاهراً نقل مفصل اين گفتار از غیر ایشان نقل شده است، همچنانکه ابوحفص ابن شاهین[2] در کتاب «اللطف في السنة» روایت کرده که: محمد بن ابی القاسم بن هارون از احمد بن ولید واسطی از جعفر بن نصیر طوسی واسطی از عبدالرحمن بن مالک بن مغول از پدرش نقل می‌کند که شعبی گفت: شما را از پیروان این آرزوها و امیال گمرا‌ه‌کننده برحذر می‌دارم، و بدترین آنها روافض‌اند که از روی رغبت و رهبت وارد اسلام نشده‌اند، بلکه برای انتقام از مسلمانان و گمراه‌کردن آنها در ظاهر به اسلام گراییده‌اند، و علی رضی الله عنه  آنها را به آتش کشید، و تبعید کرد. یکی از این تبعیدی‌ها عبدالله بن سبأ یهودی – از یهودیان صنعاء – است که به سباباط تبعید شد و یکی دیگر از آنها عبدالله بن یسار است که به خاذر تبعید گردید.
 
علت این امر مشابه‌بودن یهودیان و روافض است:
یهودیان می‌گویند: فرمانروایی از آن آل‌داود می‌باشد و روافض می‌گویند: امامت از آن فرزندان علی رضی الله عنه  است.
یهودیان می‌گویند: تا زمان خروج مسیح دجال و نزول شمشیر از آسمان، جهاد در راه خدا لازم نیست. و روافض می‌گویند: تا زمان خروج مهدی و آمدن ندا از آسمان جهاد در راه خدا لازم نیست.
یهودیان نماز را تا هنگام ظاهرشدن کامل ستارگان به تعویق می‌اندازند. و روافض نماز مغرب را تا ظاهر‌شدن ستارگان به تأخیر می‌اندازند. حدیثی از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمودند: «لا تزال أمتي على الفطرة ما لم يؤخروا المغرب إلى اشتباك النجوم»[3].
یعنی: امت من همچنان بر فطرت پاک اسلام باقی می‌مانند اگر نماز مغرب را تا هنگام ظاهرشدن کامل ستارگان به تأخیر نیندازند.
یهودیان اندکی از قبله‌شان متمایل می‌شوند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان در نمازشان دست و پا تکان می‌دهند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان لباسشان را در نماز پایین می‌اندازند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان عده‌ای برای زنان قائل نیستند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان تورات را تحریف کردند، روافض نیز می‌گویند قرآن تحریف شده است.
یهودیان می‌گویند: خداوند پنجاه نماز را بر ما فرض کرده است، روافض نیز چنین می‌گویند.
یهودیان مخلصانه به مؤمنان سلام نمی‌کنند، و بلکه می‌گویند: السام علیکم و «سام» به معنی مرگ و نابودی است، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان ماهی زناب و مارماهی[4] را نمی‌خورند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان مسح بر خفین را جایز نمی‌دانند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان اموال همه مردم را برای خود مباح می‌شمارند، روافض نیز چنین‌اند. خداوند در قرآن در مورد یهود می‌فرماید: {قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الأمِّيِّينَ سَبِيلٌ }. (آل عمران: 75). «ما در برابر اميين (غير يهود)، مسؤول نيستيم».
و روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان با گذاشتن یک طرف سر بر روی زمین سجده می‌برند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان قبل از سجده، سرشان را مثل رکوع چندین مرتبه تکان می‌دهند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان با جبرئیل دشمنی می‌ورزند و می‌گویند: او دشمن ما از بین ملائکه است، روافض نیز چنین‌اند و می‌گویند: جبرئیل با وحی بر محمد به اشتباه رفت.
روافض در یک خصلت نیز به مسیحیان شبیه هستند و آن اینکه مسیحیان مَهری برای زنان تعیین نمی‌کنند و بلکه تنها از آنها تمتع می‌برند، روافض نیز متعه را جایز می‌دانند.
 
یهودیان و مسیحیان در دو خصلت از روافض برترند:
از یهود پرسیده شد: از امت شما چه کسانی بهترین‌اند؟ جواب دادند: اصحاب موسی. و از مسیحیان پرسیده شد: از امت شما چه کسانی بهترین‌اند؟ جواب دادند: حواریون عیسی. و از روافض پرسیده شد: از امت شما چه کسانی بدترین‌اند؟ جواب دادند: اصحاب محمد.
به روافض امر شد که برای اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم استغفار کنند ولی آنها اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم را سب و لعن نمودند. و تا روز قیامت زیر شمشیر زور خواهند ماند، نه می‌توانند پرچمی برافرازند، و نه بر راه خود ثابت‌قدم باشند، و نه بر شعاری مشترک متحد شوند، و نه دعوتشان راه به جایی می‌برد، دعوتشان مردود است، آراء و امیالشان مختلف است، و گردهم آمدنشان عین تفرق است، و هر وقت بخواهند آتش فتنه‌ای به پا کنند، خداوند آن را خاموش خواهد کرد.
در مورد روافض اقوالی از شعبی روایت شده که صحت آنها مورد تأیید است، مثلاً می‌گوید: اگر شیعیان از چهارپایان می‌بودند حتماً از صنف الاغ می‌شدند و اگر پرنده می‌بودند حتماً از صنف نجاست‌خواران می‌شدند.
ابن شاهین می‌گوید: محمد بن عباس نحوی از ابراهیم حربی از ابوربیع زهرانی از وکیع بن جراح از مالک بن مغول نقل می‌کند که شعبی گفت: اگر شیعیان از چهارپایان می‌بودند ... . ولی سند معروف این روایت، نقل آن از عبدالرحمن بن مالک بن مغول از پدرش از شعبی است.
ابوعاصم خشیش بن اصرم[5] جریانی را در کتابش نقل می‌کند که ابوعمرو طلمنکی در کتابش در علم اصول آن جریان را با ذکر طرق اصرم بازگو می‌کند، و جریان از این قرار است که: ابوجعفر رقی از عبدالرحمن بن مالک بن مغول از پدرش نقل می‌کند که گفت: به عامر شعبی گفتم: چه کسی تو را از این قوم(روافض) بازداشت در حالیکه یکی از بزرگانشان بودی؟ جواب داد: این قوم را دیدم که دستاویزهایی بی‌اساس برای خود می‌تراشند. سپس گفت: ای مالک! اگر از آنها بخواهم بنده و غلام من شوند، یا بخواهم خانه‌ام را از طلا و جواهرات آکنده سازند، و یا بخواهم که خانه‌ام را طواف کنند تا در قبال آن دروغی را به علی رضی الله عنه  نسبت دهم، این کار را خواهند کرد، ولی سوگند به خدا! هرگز این کار را نخواهم کرد. ای مالک! من همه طوایف هوی‌پرست را دیده‌ام ولی احمق‌تر از خشبیه ندیده‌ام، چنانچه پرنده بودند از صنف نجس‌خواران می‌شدند و چنانچه از چهارپایان بودند، الاغ می‌شدند. ای مالک! اینان از روی رغبت و رهبت وارد اسلام نشده‌اند، بلکه برای انتقام و به منظور فتنه‌انگیزی به اسلام گرویده‌اند.
ای مالک! اینها می‌خواهند به اسلام طعنه بزنند همچنانکه پاولز بن یوشع، پادشاه یهود، بر مسیحیت طعنه زد، و نماز اینها یک وجب هم بالا نمی‌رود و مورد قبول واقع نمی‌شود.
علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  تعدادی از آنها را به آتش کشید و تعدادی را تبعید کرد، یکی از آن تبعیدی‌ها عبدالله بن سبأ یهودی از یهودیان صنعاء است که به سباباط تبعید شد، یکی دیگر ابوبکر کروس است که به جابیه تبعید شد. و علی رضی الله عنه  گروهی از آنها را با آتش سوزاند، همان گروهی که به نزد ایشان آمده و گفتند: تو همان هستی. فرمود: من چه کسی هستم؟ گفتند: تو پروردگار ما هستی. علی رضی الله عنه  دستور داد آتشی برافروختند و آنها را در آن انداخت و در مورد آنها فرمود:
لما رأيت الأمر أمراً منكراً
أججت ناري ودعوت قنبراً
یعنی: وقتی آن واقعیت زشت و ناپسند را دیدم آتشم را برافروختم و قنبر – غلامم – را صدا زدم.
ای مالک! مصیبت و بلای اینها بسان مصیبت و بلای یهودیان است:
یهودیان می‌گویند: فرمانروایی از آن آل داود است، روافض نیز می‌گویند: امامت جز از آن فرزندان علی رضی الله عنه  نیست.
یهودیان می‌گویند: تا هنگام خروج مسیح دجال و نزول شمشیر از آسمان جهاد در راه خدا لازم نیست، و روافض نیز می‌گویند: تا زمان خروج مهدی از آل محمد و ندا آمدن از آسمان مبنی بر تبعیت از او، جهاد در راه خدا لازم نیست.
یهودیان می‌گویند: خداوند در هر شبانه‌روز پنجاه نماز بر ما فرض کرده است، و روافض نیز چنین می‌گویند.
یهودیان تا آشکارشدن ستارگان نماز مغرب را نمی‌خوانند و روافض نیز چنین‌اند و از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که: «لا تزال أمتي على الإسلام ما لم تؤخر المغرب إلى اشتباك النجوم»[6].
یعنی: امت من همچنان بر اسلام می‌ماند تا زمانی که نماز مغرب را تا هنگام آشکارشدن ستارگان – مثل یهود – به تأخیر نیندازند.
یهودیان به هنگام نماز قدری از قبله منحرف می‌ایستند و روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان لباسشان را در نماز پایین می‌اندازند، روافض نیز چنین‌اند. روایت شده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از کنار مردی گذشت که ردایش را پایین کشیده بود، پیغمبر آن را برایش بالا زد.
یهودیان تورات را تحریف کردند، روافض نیز قرآن را تحریف کردند.
یهودیان سجده‌گاهی بلند برای نماز صبح اتخاذ می‌کنند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان مخلصانه سلام نمی‌کنند و بلکه می‌گویند: السام علیکم و «سام» یعنی مرگ و نابودی، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان دشمن جبرئیل‌اند و می‌گویند: او دشمن ماست، روافض نیز می‌گویند: جبرئیل درآوردن وحی دچار اشتباه شد.
یهودیان اموال مردم را مباح می‌شمارند و خداوند در مورد آنها می‌فرماید: {قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الأمِّيِّينَ سَبِيلٌ }
 (آل عمران: 75). «ما در برابر اميين (غير يهود)، مسؤول نيستيم».
و روافض نیز اموال هر مسلمانی را مباح می‌دانند.
یهودیان مهریه‌ای به همسرانشان نمی‌دهند و تنها از آنها تمتع می‌برند، روافض نیز متعه را جایز می‌شمارند.
یهودیان [ریختن] خون هر مسلمانی را مباح می‌دانند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان فریب‌دادن مردم را روا می‌دانند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان می‌گویند: طلاق جز به هنگام قاعدگی واقع نمی‌شود، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان جدایی از کنیزی را که با او همبستر شده‌اند، روا نمی‌شمارند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان گوشت ماهی جرّی و مارماهی را حرام می‌دانند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان گوشت خرگوش و طحال را حرام می‌دانند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان مسح بر خفین را جایز نمی‌دانند، روافض نیز چنین‌اند.
یهودیان در گور لحد نمی‌سازند، روافض نیز چنین‌اند، در حالی که برای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم لحد ساخته شد.
یهودیان شاخة ‌‌تر درخت خرما را در کفن مردگانشان می‌گذارند، روافض نیز چنین‌اند.
سپس گفت: ای مالک! یهودیان و مسیحیان در یک ویژگی بر روافض فضیلت دارند: از یهودیان پرسیده شد: بهترین امت شما چه کسانی هستند؟ جواب دادند: اصحاب و یاران موسی. از مسیحیان پرسیده شد: بهترین امت شما چه کسانی هستند؟ جواب دادند: حواریون عیسی. و از روافض پرسیده شد: بدترین امت شما چه کسانی هستند؟ جواب دادند: حواریون محمد – که مرادشان طلحه و زبیر است - به روافض امر شد برای یاران محمد صلی الله علیه و آله و سلم ستغفار کنند، ولی آنها را سب و لعن نمودند و تا روز قیامت شمشیر زورگویی بر آنها حاکم خواهد بود، دعوتشان مردود، پرچم‏شان به زیر و آرایشان پراکنده خواهد بود: { كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (٦٤) } (المائده: 64).
«هر زمان آتش جنگى افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت; و براى فساد در زمين، تلاش مى‏كنند; و خداوند، مفسدان را دوست ندارد».
ابوالقاسم طبری لالکائی در کتاب «شرح اصول السنة» نیز چنین کلامی را با طرق متعدد که بعضی کاملاً مشابه‌اند و بعضی دارای زوایدی هستند از وهب بن بقیه واسطی از محمد بن حجر باهلی از عبدالرحمن بن مالک بن مغول نقل می‌کند. عبدالرحمن بن مالک بن مغول ضعیف است ولی ذم روافض توسط شعبی از طرق دیگر به اثبات رسیده است.
توجه به این نکته ضروری است که واژه رافضی با رد و انکار زید بن علی بن حسین در دوره خلافت هشام مصطلح شد، و این ماجرا به بعد از سال 120 یعنی به 121 و یا 122 هجری، و اواخر خلافت هشام برمی‌گردد. ابوحاتم بستی می‌گوید: زید بن علی بن حسین در سال 122 و در کوفه به قتل رسید و بر چوب ضخیمی به صلیب کشیده شد، زید از بزرگان و علمای اهل بیت بود و شیعه او را به خود منتسب می‌نمایند.


نقطه آغازین دو اصطلاح رافضه و زیدیه
 هنگامی که زید علیه حکومت خروج نمود شیعه به دو فرقه رافضه و زیدیه تقسیم گردید: وقتی که از زید در مورد ابوبکر و عمر سؤال شد و او بر آن دو رحمت فرستاد، گروهی او را نپذیرفتند و او خطاب به آنها گفت: «رفضتموني» یعنی مرا مردود شمردید. و به این ترتیب این گروه رافضه نامیده شدند، و در مقابل، گروهی(دعوت) زید را پذیرفتند و زیدیه نام گرفتند، زیرا به زید منسوب شدند، و وقتی به صلیب کشیده شد، تعدادی شبانه به آن محل آمده و در آنجا عبادت می‌کردند.
شعبی در اوایل خلافت هشام و یا اواخر خلافت برادرش یزید بن عبدالملک در سال 105 و یا حوالی 105 وفات یافت، بنابراین اصطلاح رافضی در آن زمان متداول نبوده است، به همین دلیل و دلایل دیگر مشخص می‌شود که الفاظ ذکر شده در روایت فوق که مشتمل بر واژه رافضی است از شعبی صادر نشده است. در زمان شعبی اسامی دیگری بر شیعه اطلاق می‌شده است مثل خشبیه، زیرا شیعیان می‌گفتند: ما جز در معیت امام معصوم با شمشیر نمی‌جنگیم، پس زمانی که امام نباشد با خشب (چوب) مبارزه می‌کنیم.
و به همین دلیل در بعضی از منقولات از شعبی روایت شده که: احمق‌تر از خشبیه ندیده‌ام. به این ترتیب نقل لفظ رافضی از شعبی، از باب نقل به معنی بوده است، و البته باید به ضعیف ‌بودن عبدالرحمن نیز اشاره کرد، و ظاهراً نظم و تألیف این کلام به عبدالرحمن بن مالک بن مغول برمی‌گردد که قسمتی از آن را از شعبی شنیده است، و فرقی هم نمی‌کند که نظم‌دهنده این کلام شعبی باشد، و یا اینکه عبدالرحمن آن را با مشاهده اوضاع شیعه در عصر خودش، و با تکیه بر شنیده‌هایش از شیعه، و یا شنیدن اقوال علماء در مورد شیعه، و یا از مجموع این طرق گرد آورده و نظم بخشیده باشد، زیرا این سخن مستدل بوده و قابل اثبات است، بدون اینکه نیازی به سند داشته باشد.
و کسی که می‌گوید: روافض چنین می‌گویند و چنان می‌کنند. مرادش بعضی از آنهاست همچنانکه خداوند می‌فرماید: { وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ } (التوبه: 30).
«يهود گفتند: عزير پسر خداست! و نصارى كفتند: مسيح پسر خداست!».
و باز می‌فرماید: { وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ } (المائده: 64).
«(و يهود گفتند: «دست خدا (با زنجير) بسته است» دستهايشان بسته باد!».
که مراد از یهود و نصاری در این آیات گروهی از آنهاست، زیرا همه یهودیان و همه مسیحیان این را نمی‌گویند. در مورد روافض نیز این گونه است.
با این توضیح مشابهت‌های بین روافض و یهود چندین برابر مقداری است که در روایت آمده است، مثلاً:
بعضی از روافض مثل یهودیان گوشت مرغابی و شتر را حرام می‌دانند.
و مثل یهودیان همیشه دو نماز را با هم جمع می‌کنند، و در نتیجه در شبانه روز تنها در سه نوبت نماز می‌خوانند.
و مثل یهودیان می‌گویند: طلاق جز در صورت حضور شاهد واقع نمی‌شود.
و مثل سامره که بدترین فرقه یهودی هستند تن و بدن مسلمانان دیگر و اهل کتاب را نجس می‌دانند، ذبیحه‌هایشان را حرام می‌شمارند، و آب و مایعات ریخته شده بر بدن آنها را نجس می‌دانند، و ظروفی را که توسط غیره مورد استفاده قرار گرفته است، می‌شویند، و خلاصه رفتار آنها با سایر مسلمانان مثل رفتار سامره با سایر یهودیان می‌باشد.
و مثل یهودیان تقیه می‌کنند و خلاف دشمنی درونی‌شان را اظهار می‌نمایند، و مشباهت‌های فراوان دیگری از این قبیل.


بعضی از حماقت‌های روافض
 سایر حماقت‌های این طایفه بسیار است، مثلاً بعضی از آنها از چاهی که یزید حفر کرده، آب نمی‌نوشند، در حالی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و همراهانش از چاهها و رودهایی که کفار حفر کرده بودند، آب می‌نوشیدند.
بعضی از ایشان توت‌ شامی نمی‌خورند، در حالیکه بسی بدیهی است که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و یارانش از پنیری که در سرزمین‌های کفار درست می‌شد، می‌خوردند، و لباسی را که کفار می‌بافتند، می‌پوشیدند، و بلکه اکثر لباس‌هایشان توسط کفار بافته می‌شد.
یکی دیگر از حماقت‌هایشان خودداری از استعما؟.ل کلمه «عشر = ده»، و یا انجام کاری است که متضمن ده باشد، و حتی از ساختن خانه با ده ستون خودداری می‌ورزند و ... . علت این امر دشمنی روافض با بهترین صحابه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌باشد که ده نفر بوده‌اند، و در همین دنیا به آنها وعده بهشت داده شده بود، که عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر، سعد بن ابی‌وقاص، سعید بن زید بن عمرو بن نفیل، عبدالرحمن بن عوف و ابوعبیده بن جراح رضی الله عنهم  . روافض به جز علی با بقیه این ده نفر دشمنی دارند، و نسبت به سابقان نخستین مهاجر و انصار که در زیر درختی با پیغمبر بیعت کردند (بیعت الرضوان) و تعدادشان 1400 نفر بود و خداوند رضایت خود از آنها را اعلام فرمود، کینه و دشمنی دارند.
و در حدیث صحیحی نیز که مسلم و دیگران از جابر روایت کرده‌اند، آمده که غلام حاطب بن ابی‌بلتعه گفت: ای رسول خدا! به خدا سوگند! حاطب به آتش [جهنم] داخل می‌شود، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «كذبت، إنَّه شهد بدراً والحديبية»[7].
یعنی: دروغ گفتی، زیرا که حاطب در غزوه بدر و حدیبیه شرکت نموده است.
روافض از عموم این افراد و بلکه از سایر اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  جز چند نفر معدود – کمتر از بیست نفر – تبرّی می‌جویند.
بدیهی است حتی اگر به فرض ده نفر در دنیا پیدا شد که کافرترین مردم باشند، باز هم ترک استعمال واژه ده لازم نیست، همچنانکه خداوند می‌فرماید: { وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الأرْضِ وَلا يُصْلِحُونَ } (النمل: 48).
«در آن شهر (که حِجر نام داشت)، نه گروهك بودند كه در زمين فساد مى‏كردند و اصلاح نمى‏كردند».
با این وجود استعمال واژه نه به هیچ وجه نادرست نیست. علاوه بر این باید اضافه نمود که ده عددی است که خداوند در چندین جا برای مدح ده چیز آن را استعمال نموده است، مثلاً می‌فرماید: { فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ } (البقره: 196).
«و کسی که (قربانی یا بهای قربانی را) نيافت، سه روز در ايام حج، و هفت‏روز هنگامى كه باز مى‏گرديد، روزه بدارد! اين، ده روز كامل است».
و در جای دیگر فرموده: { وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً } (الأعراف: 142).
«و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتيم; سپس آن را با ده شب (ديگر) تكميل نموديم; به اين ترتيب، ميعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد».
و در جای دیگر: { وَالْفَجْرِ (١)وَلَيَالٍ عَشْرٍ (٢)} (الفجر: 1-2).
«به سپيده‌دم سوگند. و به شب‌هاي ده‌گانه(آغاز ذي حجه)».
و در حدیث نیز چنین مسأله‌ای را می‌بینیم، مثلا در حدیث صحیحی روایت شده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم تا آخر عمر ده روز آخر ماه رمضان اعتکاف می‌نمود[8].
و پیغمبر در مورد شب قدر فرموده: «التمسوها في العشر الأواخر»[9].
یعنی: آن شب را در ده روز آخر ماه رمضان جستجو کنید.
و باز حدیث صحیحی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که در آن می‌فرماید: «ما من أيام العمل الصالح فيهن أحب إلى الله من هذه الأيام العشر».
یعنی: در هیچ یک از ایام دیگر سال، عمل صالح به اندازه این ده روز [آخرماه رمضان] در نزد خدا محبوب نیست.
و احادیث متعدد دیگری از این قبیل[10].
و جای بسی تعجب است که روافض عدد نُه را دوست دارند در حالی که با نُه نفر از آن ده نفر دشمنی می‌ورزند، به این ترتیب که جز علی رضی الله عنه  با بقیه دشمنی می‌کنند.
از حماقت‌های دیگر روافض عدم نامگذاری فرزندانشان به دو اسم ابوبکر و عمر و عثمان است. روافض حتی از معامله با افرادی که چنین اسم‌هایی دارند، پرهیز می‌نمایند. در حالی که بدیهی است حتی اگر آنها کافرترین مردم هم باشند، باز پرهیز از نامگذاری با اسامی آنها هیچ وجهی ندارد، همچنانکه نام بعضی از صحابه ولید بود. در حالی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در قنوت نمازش دعا می‌کرد که: «اللهم أنج الوليد بن الوليد بن المغيرة»[11]. یعنی خداوندا! ولید بن ولید بن مغیره را نجات بده.
و پدر این ولید – یعنی ولید بن مغیره – از سران اصلی کفار بود و مراد از وحید که در سوره مدثر مذکور است، همین ولید می‌باشد: { ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا} (المدثر: 11). «مرا با كسي كه او را به تنهائي آفريده‌ام واگذار».
علاوه بر این نام بعضی از صحابه عمرو بوده است در حالی که عمرو بن عبدودّ مشرک بوده، و نام اصلی ابوجهل نیز عمرو بن هشام بوده است.
خالد بن سعید بن عاص از سابقان نخستین بوده و خالد بن سفیان هذلی از مشرکان بوده است.
نام بعضی از صحابه هشام بوده است، مثل: هشام بن حکیم، در حالی که نام پدر ابوجهل نیز هشام بوده است.
نام بعضی از صحابه عقبه بوده است، مثل: ابومسعود عقبه بن عمرو بدری، و عقبه بن عامر جهنی، در حالی که نام یکی از مشرکان عقبه بن أبی معیط بوده است.
نام بعضی از صحابه علی و عثمان بوده است، در حالی که در بین مشرکان نیز این اسامی وجود داشت، مثل: علی بن أمیه بن خلف که در روز بدر بر کفر و ضلالت کشته شد، عثمان بن طلحه که قبل از مسلمان‌شدن کشته شد، و کفار بسیار دیگری که دارای اسم علی و عثمان بوده‌اند.
بنابراین پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و یارانش از هیچ اسمی تنها به این علت که نام یکی از کفار است، کراهت نداشته‌اند. و حتی به فرض کافربودن [منافق بودن] مسلمانانی که این اسامی را داشته‌اند، باز هم کراهت از این نامها وجهی ندارد، زیرا بدیهی است که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را با همین اسامی صدا می‌زده است و مردم نیز همین گونه بوده‌اند.
و بسیاری از روافض گمان می‌کنند که آن خلفاء منافق بوده‌اند، و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز می‌دانست، ولی این نیز دلیل مناسبی نیست زیرا به فرض صحت این گمان نیز باید گفت: آیا پیغمبر آنها را با این اسامی صدا می‌زد یا نه؟
علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  نیز فرزندانش را با همین اسامی نامگذاری کرده است، بنابراین ثابت می‌شود که از دیدگاه اسلام گذاشتن این اسامی بر فرزندان – چه آن خلفاء کافر بوده باشند و چه مسلمان – جایز است، و هر کس از صدا زدن افراد با این اسامی کراهت داشته باشد، باید شدیدترین مخالف دین اسلام باشد.
باید به این نکته نیز اشاره کرد که چنانچه نام شخصی علی یا جعفر یا حسن یا حسین و یا از این قبیل باشد، روافض با وی معامله می‌کنند، و او را اکرام می‌نمایند، و این واقعاً جای تعجب دارد.
از حماقت‌های دیگرشان اینکه: روافض چندین جایگاه را برای انتظار امام مهدی مشخص نموده‌اند، مثل سرداب سامرا که تصور می‌کنند امام در آنجا ناپدید شده است، و مکان‌های دیگر. و جالب‌تر اینکه همیشه یک چهارپا – مثل قاطر، اسب و غیره – در آنجا نگاه می‌دارند که هر وقت امام خروج نمود، بر آن سوار شود، و صبح و شام، و یا اوقات دیگر شخصی را در آنجا مأمور صداکردن امام می‌نمایند که مرتب می‌گوید: ای مولای ما! خارج شو. و در آنجا اسلحه به دست و آماده هستند، در حالی که کسی در آنجا نیست که با او بجنگند. بعضی از آنها نیز هیچ وقت نماز نمی‌خوانند از ترس اینکه مبادا امام خروج نماید، و آنها درحال نماز باشند و از خدمت او باز مانند. و حتی از مکان‌های دورتری مثل مدینه نیز در ده روز آخر ماه رمضان و اوقات دیگر به طرف مشرق می‌ایستند و با صدای بلند ندا سرمی‌دهند و خروج امام را از وی می‌خواهند.
بدیهی است که حتی اگر امام وجود هم می‌داشت. چنانچه از جانب خدا مأمور می‌گردید که خروج نماید، خروج می‌کرد، چه روافض او را صدا بزنند و چه صدا نزنند، و چنانچه خداوند اجازه خروج را به او ندهد، امام نیز نمی‌تواند ندای آنها را برآورده سازد. و اگر خارج شود، خداوند او را مورد تأیید خود قرار داده و مرکب در اختیار او قرار می‌دهد و یاران و حامیانی برایش مهیا می‌سازد، و بنابراین نیازی نیست که چند نفر که در دنیا تلاش و کوشش بیهوده می‌کنند و تصور می‌کنند بهترین کارها را انجام می‌دهند، همیشه در آن مکان منتظر امام بمانند. خداوند کسانی که افرادی را می‌خوانند که دعایشان برآورده نمی‌سازند، مورد عیب‌جویی قرار داده و می‌فرماید:
{ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ (١٣)إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ (١٤)}(فاطر: 13-14).
«او شب را در روز داخل مى‏كند و روز را در شب; و خورشيد و ماه را مسخر (شما) كرده، هر يك تا سرآمد معينى به حركت خود ادامه مى‏دهد; اين است خداوند، پروردگار شما; حاكميت (در سراسر عالم) از آن اوست: و كسانى را كه جز او مى‏خوانيد (و مى‏پرستيد) حتى به اندازه پوست نازك هسته خرما مالك نيستند. اگر آنها را بخوانيد صداى شما را نمى‏شنوند، و اگر بشنوند به شما پاسخ نمى‏گويند; و روز قيامت، شرك (و پرستش) شما را منكر مى‏شوند، و هيچ كس مانند (خداوند آگاه و) خبير تو را (از حقايق) با خبر نمى‏سازد».
این سرزنش در حالی است که آن بتها وجود و حضور داشته‌اند، و حتی احیاناً شیاطین نیز با دعاکننده آن بتها سخن گفته‌اند. پس کسی که شخص معدومی را مورد خطاب قرار دهد حالش از کسی که یک موجود را مورد خطاب قرار می‌دهد بدتر است، حتی اگر آن موجود از جمادات باشد. و کسی که امام منتظری را مورد خطاب قرار دهد که خداوند او را حتی خلق هم ننموده است، گمراهی‌اش از گمراهی بت‌پرستان شدیدتر است. و اگر بگوید: من معتقد هستم که امام وجود دارد، در آن صورت سخنش مثل کلام همین افراد است که می‌گویند: ما معتقدیم که این بت‌ها حق شفاعت در نزد خدا را دارند، و همین مسأله باعث شده که بت‌پرستان، چیزی را بپرستند که نه سودی برایشان دارد و نه زیانی، و می‌گویند: اینها شفیعان ما در نزد خدا هستند.
مقصود اینکه هر دو گروه – بت‌پرستان و روافض - چیزی و یا کسی را مورد خطاب و دعا قرار می‌دهند که بی‌حاصل است، اگرچه مشرکان بت‌های خود را شفیعان بارگاه الهی بشمارند، و روافض بگویند: مخاطب ما امامی معصوم است و او را ولی خود بدانند، و بر این موالات ثابت قدم باشند، مثل موالات مشرکان با خدایان خودشان. و اگرچه روافض امامت را رکنی از ایمان بدانند که دین جز با وجود آن کامل نمی‌شود، همچنانکه بعضی از مشرکان نیز چنین بوده‌اند: { مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (٧٩)وَلا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (٨٠)}(آل عمران: 79-80).
«براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند، كتاب آسمانى و حكم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگويد: «غير از خدا، مرا پرستش كنيد!» بلكه (سزاوار مقام او، اين است كه بگويد:) مردمى الهى باشيد، آن‏گونه كه كتاب خدا را مى‏آموختيد و درس مى‏خوانديد! (و غير از خدا را پرستش نكنيد!). و نه اينكه به شما دستور دهد كه فرشتگان و پيامبران را، پروردگار خود انتخاب كنيد. آيا شما را، پس از آنكه مسلمان شديد، به كفر دعوت مى‏كند؟!».
مادامی که حال افرادی که ملائکه و پیغمبران را پروردگاران خود می‌گیرند، چنین باشد، حال کسی که امامی معدوم را پروردگار خود بگیرد چگونه خواهد بود؟
خداوند می‌فرماید: { اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لا إِلَهَ إِلا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (٣١)}(التوبه: 31).
«(آنها یهودیان و نصارى) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند، و (همچنين) مسيح فرزند مريم را; در حالى كه دستور نداشتند جز خداوند يكتائى را كه معبودى به حق جز او نيست، بپرستند، او پاك و منزه است از آنچه همتايش قرار مى‏دهند».
و حدیث صحیحی در ترمذی و غیره از عدی بن حاتم روایت شده که گفت: ای رسول خدا! آنها که علمای خود را عبادت نمی‌کردند. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إنهم أحلوا لهم الحرام وحرموا عليهم الحلال فأطاعوهم، فكانت تلك عبادتهم إياهم»[12].
یعنی علماء حرام را برای آنها حلال می‌کردند، و حلال را حرام می‌نمودند و مردم اطاعت می‌کردند، و همین به منزله عبادت کردن علماء می‌باشد.
آنان(يهود و نصارى) مردمی را که وجود خارجی داشتند پروردگار می‌نامیدند، و اینان(روافض) حلال و حرام را به امامی معدوم معلق می‌سازند، امامی که حقیقت و واقعیت خارجی ندارد، سپس هر چه واسطه‌های دروغین امام بگویند، می‌پذیرند، حتی اگر مخالف قرآن، سنت و اجماع سلف صالح باشد. و حتی اگر خودشان بر سر دو قول اختلاف نمودند، قولی را صواب و درست می‌شمارند که قائلش ناشناخته باشد، زیرا همان را قول معصوم می‌دانند، و حلال و حرامی را که این معدوم تشریع کرده، می‌پذیرند. معدومی که بعضی از خود روافض در موردش می‌گویند: او وجود دارد ولی هیچ کس او را نمی شناسد، و هیچ کس نمی‌تواند چیزی از او نقل کند.
و از حماقت‌های روافض اینکه: حیوانی و چیزی را به جای شخصیت‌های منفور خود گذاشته و آنها را شکنجه می‌دهند و یا صحنه‌هایی را از این طریق بازسازی می‌کنند، مثلاً: گوسفند ماده‌ای که غالباً سرخ‌رنگ نیز می‌باشد – به خاطر مشهور بودن عایشه رضی الله عنها  به حمیراء – می‌آورند و با کندن موهایش و کارهایی از این قبیل آن را اذیت و آزار می‌دهند و گمان می‌کنند که این کار به منزله عقوبت عایشه رضی الله عنها  می‌باشد.
و یا مشکی پر از روغن می‌آورند و سپس شکم آن را چاک می‌کنند تا روغن از آن بیرون بریزد و آن روغن را می‌نوشند و می‌گویند: این کار مثل شمشیرزدن به عمر و نوشیدن خون اوست.
و یا اینکه مثلاً: دو الاغی را که به کار چرخاندن سنگ آسیاب گماشته شده‌اند، ابوبکر و عمر می‌نامند، و سپس آن دو را شکنجه می‌دهند و گمان می‌کنند که ابوبکر و عمر را شکنجه کرده‌اند.
گاهی بعضی از آنها اسامی ابوبکر و عمر را بر کف پاهایشان می‌نویسند، و حتی یکی از والیان پاهای یکی از این افراد را شلاق می‌زد، با این تصور که ابوبکر و عمر را شلاق می‌زند، و می‌گفت: من دارم ابوبکر و عمر را شلاق می‌زنم! و این کار را آنقدر ادامه می‌دهم تا هر دو را اعدام نمایم.
و بعضی هم ابولؤلؤ مجوسی کافری را که غلام مغیره بن شعبه بود، به خاطر کشتن عمر تعظیم می‌کنند و می‌گویند: ابولؤلؤ انتقام گرفت! با این کار شخصی را به خاطر قتل عمر  رضی الله عنه  تعظیم می‌کنند که به اتفاق مسلمانان کافر و مجوسی بوده است!.
و از حماقت‌های روافض اینکه: هر جا که رسیدند آرامگاهی می‌سازند و ادعا می‌کنند که در این مکان یکی از اهل بیت (امامزاده) مدفون است و حتی آن مدفون را شهید هم می‌نامند. و گاهی آن مقبره، مقبره یک کافر و یا شخصی عادی می‌باشد که با دلایل زیادی می‌توان به حقیقت پی برد.
بدیهی است شکنجه حیواناتی که اسم مشخصی بر آنها گذاشته می‌شود و کارهایی از این قبیل جز از احمق‌ترین و جاهل‌ترین مردم سر نمی‌زند. و ما حتی اگر بخواهیم فرعون، ابولهب، ابوجهل و سایر افرادی را که کفرشان به اجماع مسلمانان ثابت شده است، به این طریق شکنجه کنیم باز کار ما کار جاهل‌ترین مردم خواهد بود، زیرا این کار فائده‌ای نخواهد داشت، و بلکه حتی اگر کافری «مهدور الدم» کشته شود و یا خودش بمیرد، بعد از مرگ مثله‌ کردن جسدش جایز نیست، شکمش نباید دریده شود، بینی و گوشش نباید بریده شود، و دستش نباید قطع گردد، مگر اینکه از باب مقابله به مثل باشد.
زیرا در حدیث صحیحی که مسلم و دیگران از بریده روایت می‌کنند از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که به هنگام انتصاب یک امیر بر سپاه اسلام، آن امیر را در مورد خودش به تقوی، و در مورد سایر مسلمانان به نیکی سفارش می‌کرد، و می‌فرمود: «اغزوا في سبيل الله، قاتلوا من كفر بالله، لا تغلّوا ولا تغدروا ولا تمثلوا ولا تقتلوا وليداً»[13].
یعنی: در راه خدا جهاد کنید، کسی را که به خدا کفر می‌ورزد، بکشید [ولی] به غل و زنجیر نکشید، خیانت نکنید، مثله نکنید و اطفال را نکشید.
و در سنن روایت شده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه‌‌اش به صدقه امر می‌کرد و از مثله‌کردن نهی می‌فرمود[14].
با وجود اینکه مثله‌کردن کافر بعد از مرگش باعث آزردگی دشمن می‌شود، ولی از این کار نهی شده زیرا مبالغه در آزار و شکنجه - بدون ضرورت – است، زیرا مقصود دفع شر کافر بود، که این هدف با کشتن وی برآورده می‌شود.
بنابراین وقتی یک دشمن کافر بمیرد مثله‌کردن وی، زدن، دریدن شکم، و کندن موهایش جایز نیست، در حالی که این کارها باعث آزردگی دشمنان می‌شود. در این صورت اعمال این شکنجه‌ها بر غیر آن کفار، آن هم با این تصور که این شکنجه‌ها به آنها می‌رسد، چه حکمی خواهد داشت؟! این از نهایت جهل سرچشمه می‌گیرد، و مخصوصاً هنگامی که شکنجه متوجه حیوانی شود که شکنجه‌اش حرام و ناجایز باشد، مثل گوسفند. پس این کار روافض نه تنها هیچ فایده و سودی برایشان به دنبال ندارد، بلکه باعث خسران دنیوی و اخروی ایشان نیز می‌گردد، و در عین حال نهایت جهل و حماقت آنها را نیز می‌رساند.
و از حماقت‌های دیگر روافض‌ اینکه: به خاطر کشته‌شدن کسی که سالهای سال از شهادتش می‌گذرد، مجالس سوگواری و نوحه‌خوانی برپا می‌کنند. در حالی که این مراسم حتی بلافاصله بعد از وفات اشخاص نیز مورد نهی خدا و رسولش قرار گرفته است، در حدیث صحیحی از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمودند: «ليس منا من لطم الخدود وشق الجيوب ودعا بدعوى الجاهلية»[15].
یعنی: کسی که[سر] و روی خود را بزند و سینه چاک کند و ندای جاهلی سر بدهد، از ما نیست.
و باز در حدیث صحیح روایت شده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از «حالقه»، «صالقه» و «شاقه»[16] تبری جسته است و حالقه زنی است که به هنگام مصیبت موهایش را می‌تراشد [و یا می‌کند]، صالقه زنی است که به هنگام مصیبت صدایش را به ذکر مصیبت بلند می‌کند و شاقه‌زنی است که لباسش را چاک می‌کند.
و در حدیث صحیح از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمود: «من نيح عليه فإنَّه يعذب بما نيح عليه»[17]. یعنی هر کسی که برایش نوحه خوانده شود به سبب آن نوحه‌خوانی عذاب می‌شود.
و در حدیث صحیح از ایشان روایت شده که فرمود: «إنَّ النائحة إذا لم تتب قبل موتها فإنَّها تلبس یوم القيامة درعاً من جرب وسربالاً من قطران»[18].
اگر نوحه‌خوان قبل از مرگ توبه نکند، در روز قیامت زرهی از گری [بیماری خارش پوست] و پیراهنی از قطران می‌پوشد.
و احادیث این باب بسیارند.
روافض سینه‌زنی، چاک‌کردن لباس، نوحه‌خوانی و کارهای ناپسند دیگر را به خاطر وفات کسی انجام می‌دهند که سالهای سال از کشته‌شدنش می‌گذرد، کارهای ناپسندی که حتی اگر بلافاصله بعد از وفاتش انجام می‌دادند، باز از بزرگترین منکراتی بود که خدا و رسولش انجام آن را حرام دانسته‌اند.
علاوه براين باید گفت: بدیهی است که از پیغمبران و غیر پیغمبران کسانی از روی ظلم و دشمنی کشته شده‌اند که از حسین برتر بوده‌اند. پدرش – علی رضی الله عنه  - مظلومانه کشته شد، عثمان بن عفان کشته شد، و قتل او اولین فتنه بزرگی بود که بعد از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روی داد، و شر و فسادی که به دنبال آن و در اثر آن پدید آمد چندین برابر شر و فسادی بود که در اثر کشته‌شدن حسین پدید آمد.
و غیر اینان نیز افرادی کشته شده‌اند و یا مرده‌اند و هیچ کسی – مسلمان و غیرمسلمان – مجالس سوگواری و عزاداری را بعد از مدتها از وفات و یا قتل آنها برپا نکرده‌اند، به جز این احمقانی که اگر پرنده بودند از صنف نجاست‌خواران می‌شدند، و اگر از چهارپایان بودند، الاغ می‌شدند.
و از حماقت‌های روافض اینکه: بعضی از آنها هیزم منطقه طَرْفاء را آتش نمی‌زنند زیرا شنیده‌اند که خون حسین بر درختی از طرفاء ریخته شده است! در حالی که حتی سوزاندن همان درختی که خون حسین و یا خون هر کس دیگری بر آن بوده، کراهت ندارد، چه برسد به سایر درختانی که خونی بر آنها ریخته نشده است.
و حماقت‌هایشان به حدی است که ذکر همه آنها خیلی طولانی می‌شود و نیازی هم به ذکر مستند آنها نیست، ولی شایسته است به این نکته توجه شود که مقصود این بود که روافض از روزگاران قدیم به این اوصاف مشهور بوده‌اند، و مردم از دوره تابعان[19] و تبع تابعان آنها را همین گونه شناخته‌اند، همچنانکه گوشه‌ای از آن را بازگو کردیم، که چه آن نقل قول، کلام شعبی باشد، و چه کلام عبدالرحمن باشد، در هر دو صورت مقصود حاصل می‌شود زیرا عبدالرحمن از طبقه تبع تابعان است.
علت ذکر آن اسناد نیز این بود که بسیاری از مردم روایات مفرد عبدالرحمن را حجت نمی‌دانند، یا به خاطر سوءحافظه و یا به خاطر متهم‌بودن به تحسین احادیث. اگرچه در انواع علوم صاحب معرفت و دانش بوده‌ است. ولی نقل قول از او، از باب اعتضاد[20] و متابعه[21] مثل نقل از مقاتل بن سلیمان و محمد عمر واقدی و امثال آن دو جایز است، زیرا کثرت ادله و اخبار باعث علم به صحت چیزی می‌شود، اگرچه تک‌تک ناقلان ثقه و حافظ نباشند، و حتی اگر ناقلان اخبار متواتر از فاسقان باشند، ولی بین آنها تبانی نشده باشد، از خبر منقول توسط آنها علم حاصل می‌شود.
به علاوه، قول درستی که دلیل بر آن اقامه شود از هر کسی پذیرفته می‌شود، اگرچه به صرف نقل قول قابل قبول نباشد.
به این دلیل از عبدالرحمن بن مالک بن مغول نقل کردیم، زیرا در نهایت می‌توان گفت: عبدالرحمن این مطلب را به عنوان نقل یک اثر بازگو کرده است، و آن را از پدرش و از اعمش و از عبدالله بن عمر نقل می‌کند، اگرچه احادیث مفرد خودش به خاطر ضعف، حجت نباشند.
اقوال و افعال مذمومی که در بین شیعه رایج است اگرچه چندین برابر آن مقداری است که ما گفتیم، ولی باید توجه کرد که همه آن افعال و اقوال در بین امامیه و یا در بین زیدیه وجود ندارد، البته بسیاری از آن در بین غالیان و بسیاری از عوام شیعه وجود دارد، مثل: تحریم گوشت شتر و لزوم رضایت زن در طلاق و اقوال دیگری از این قبیل که در بین عوام شیعه متداول است، اگر چه علمایشان اینها را نمی‌گویند ولی از آنجا که اصل مذهبشان از جهل سرچشمه می‌گیرد، بنابراین از همه طوایف بیشتر در دروغ و جهالت غرق شده‌اند.

 

به نقل از: مختصر منهاج السنة ، تأليف: شيخ الإسلام أبو العباس أحمد بن تيمية، اختصار : الشيخ عبدالله بن محمد الغنيمان (استاد تحصيلات عالي دانشگاه اسلامي مدينه منوره و مدرس در مسجد نبوي شريف)، ترجمه: إسحاق دبيرى، چاپ اول 1428/1386هـ

 

 

--------------------------------------------------------

زیرنویسها:

[1] - برای اطلاعات بیشتر در این باره به کتاب «بذل المجهود فی اثبات مشابهة الرافضة للیهود» نوشته: دکتر عبدالله الجمیلی, مراجعه کنید, ايشان در اين كتاب تمام مشابهات بين روافض و يهود و نصارى را با ذكر مراجع از كتابهاى طرفين اثبات مى‌كنند.
[2]- مراد ابوحفص عمر بن احمد بن عثمان بغدادی که متوفى سال 385 است، نگا: تذکرة الحفاظ : 3/183.
[3]- ابوداود؛ السنن، 1/169 و ابن ماجه، 1/225، احمد: المسند، 4/147 و 5/422.
[4]- ماهی زناب و مارماهی دو نوع ماهی هستند که روافض گمان می‌کنند همه ماهی‌ها با علی رضی الله عنه  صحبت کردند به جز این دو نوع ماهی.
[5]- مراد خشیش بن أصرم بن أسود، ابوعاصم نسائی متوفی 253 می‌باشد، نگا: تهذیب التهذیب، 3/142.
[6]- منابع این حدیث قبلا ذکر گردید.
[7]- نگا: مسلم، 4/1942.
[8]- نگا: بخاری، 3/47-48 و مسلم، 2/830-831 .
[9]- نگا: بخاری، کتاب الصوم، 2/823 .
[10]- نگا: بخاری، 2/20 و ترمذی، 2/129 .
[11]- نگا: بخاری، 6/48-49.
[12]- نگا: ترمذی، 4/341، ترمذی گوید: حدیث غریبی است.
[13]- نگا: مسلم، 3/1356.
[14]- نگا: سنن ابی‌داود، 3/72، دارمی، 1/390.
[15]- نگا: بخاری، 2/82 در مواضع متعدد و مسلم، 1/99.
[16]- بخاری، 2/81 و مواضع دیگر و مسلم، 1/100.
[17]- نگا: مسلم، 2/644 و بخاری، 2/80.
[18]- نگا: مسلم، 2/644.
[19]- اینکه روافض روز عاشورا سوگواری می‌کنند، به منظور برافروختن آتش دشمنی و کینه با اهل سنت است نه به خاطر محبت حسین و اهل بیتش، زیرا آنها تصور می‌کنند اهل سنت ایشان را کشته‌اند درحالی که خود ایشان (شیعیان) ایشان را کشته‌اند و مقدمه قتل ایشان را فراهم کردند. برای اطلاعات بیشتر در این باره به کتاب «من قتل الحسین» نوشتة: عبدالله بن عبدالعزیز مراجعه کنید.
[20]- دو حدیثی که یکدیگر را تأیید می‌کنند.
[21]- حدیثی که مفهوم حدیث دیگری را تأیید می‌کند.
 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

 علی رضی الله عنه در حالی که شلاق در دست داشت و عبایی براو بود وارد بازار می‌شد و می‌گفت: ای تاجران حق را بگیرید و حق را بدهید در امان می‌مانید، سود کم را رد نکنید که ‌از سود زیاد محروم می‌شوید و به مردی نگاه کرد که داستان سُرایی می‌کرد، به او گفت: آیا داستان می‏سرایی در حالی که فاصله‌ی ما با زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم نزدیک است، از تو می‌پرسم اگر جواب مرا گفتی که خوب، واگر نه با این شلاق تو را چنان می‌زنم که زمین بیفتی، بگو ثبات و زوال دین چیست؟ او گفت: دین با پرهیزگاری ثابت و ماندگار می‌شود و با طمع ورزی از بین می‌رود، گفت: آفرین، قصه بگو که ‌افرادی چون تو می‌توانند قصّه سُرا باشند. ( المنتظم فی تاریخ الملوک ابن جوزی 5/70)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 13590
دیروز : 3293
بازدید کل: 8248935

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010