Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

بيامبر صلى الله عليه و سلم فرموند: "لا يَخْلُوَنَّ أحدُكُمْ بِامْرأةٍ إلاَّ مَعَ ذِي مَحْرَمٍ" (متفقٌ عليه)
يعنى: "هيچ مردي با زني خلوت نکند، مگر به حضور کسي که محرم است".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>مفاهيم قرآني و حديثي>جن > زندگى جن و علاج جن زدگى از قرآن و سنت

شماره مقاله : 1718              تعداد مشاهده : 402             تاریخ افزودن مقاله : 12/3/1389

زندگى جن و علاج جن زدگى از قرآن و سنت

معنى و منظور از کلمات جن و شياطين (ديو و پري):
جن: در برابر کلمه ي انس مي آيد. اين کلمه ي عربي به معني پوشيده و پنهان شدن مي باشد. يک اجنه براي اين "جن" خوانده مي شود که از ديده ها پنهان شده و ديده نمي شود.

اما شياطين: جمع کلمه ي شيطان است که به هر فرد ستمگر و نافرماني از جنس انسان يا اجنه گفته مي شود. بنابراين شياطين تنها نافرمان ها و ستم پيشگان اجنه نيستند.

ابن عبدالبر مي گويد: " جن نزد اهل كلام و علم زبانشناسي در درجات مختلفي جاي مي گيرند: چنانچه تنها از يک جن نام برده شود به آن مي گويند: جني ... اگر منظور آن هايي باشند که با انسان ها همزيستي دارند: عامر يا عوامر (پري)... چنانچه آن هايي باشند که خود را به کودکان نشان مي دهند، به آن ها گفته مي شود: ارواح (اشباح) ... اگر پليد و افسونگر باشد شيطان است ... و چنانچه از آن حد نيز درگذرد نام او: مارد(ديو) است. اگر از آن حد نيز درگذرد و کارش بگيرد به او: عفريت گويند و جمع آن: عفاريت مي باشد. والله أعلم بالصواب "

اثبات وجود جن :
شيخ الاسلام ابن تيميه - رحمه الله – مي گويد: " هيچ يک از فرقه هاي اسلامي نه وجود جن را انکار نموده است و نه اين موضوع را که خداوند حضرت محمد صلى الله عليه و سلم به سوي آنان فرستاده است ... علت اين موضوع آن است که وجود داشتن اجنه با تواتر و بسياري خبر پيامبران به ناچار معلوم و ثابت گرديده است و بالاجبار معلوم شده که آنان زنده، داراي انديشه و اراده ي انجام اعمال بوده و حتي براي ايشان نيز اوامر و نواهي بيان شده است."

دلايل وجود اجنه در قرآن كريم بسيار مي باشد، که ضرورتي به شمردن آن ها نمي بينم چرا که خداوند متعال يک سوره ي کامل را به نام آن ها "الجن " ناميده و در آن از اخبار و سرگذشت و گفته هاي بسياري از آنان ذکر شده است. اما احاديث دال بر وجود اجنه نيز بيش تر از آن است که بشود همه را ذکر نمود.

اصل و سرشت آفرينش اجنه:
خداوند متعال اجنه را قبل از آفرينش انسان آفريده بود. دليل اين مدعا، اين آيه از قرآن کريم مي باشد: {وإذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبليس كان من الجن ففسق عن أمر ربه}(كهف:50) يعني: « و [ياد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم آدم را سجده كنيد پس [همه] جز ابليس سجده كردند كه از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچيد.»

در اين آيه بيان شده که ابليس از اجنه بود و خداوند آنان را پيش تر از آفرينش آدم عليه السلام خلق کرده بود. خداوند متعال مي فرمايد: { ولقد خلقنا الإنسان من صلصال من حمإ مسنون والجان خلقناه من قبل من نار السموم }(حجر:26-27) يعني: « و در حقيقت انسان را از گلى خشك از گلى سياه و بدبو آفريديم. و پيش از آن جن را از آتشى سوزان و بى‏دود خلق كرديم.»

ماده ي آفرينش اجنه آتش مي باشد، به دليل آنچه خداوند متعال در قرآن کريم مي فرمايد که: {والجان خلقناه من قبل من نار السموم }(حجر:27) يعني: « و پيش از آن جن را از آتشى سوزان و بى‏دود خلق كرديم.» براي اين آتش مذکور را "نار السموم" خوانده است که به خاطر حرارت شديدي که دارد به منافذ(مسام) بدن داخل مي شود.
همچنين خداوند متعال مي فرمايد: { وخلق الجان من مارج من نار }(الرحمن:15) يعني: « و جن را از تشعشعى از آتش خلق كرد.» مارج زيرمجموعه ي آتش مي باشد، يعني آتش عام و مارج خاص است چون نوعي آتش بدون دود مي باشد. در صحيح مسلم از حضرت عايشه - رضي الله عنها- روايت شده است که رسول الله صلى الله عليه و سلم فرموده اند: ( خلقت الملائكة من نور، وخلق الجان من مارج من نار، وخلق آدم مما وصف لكم ) يعني: «فرشتگان از نور و جنيان از مخلوطي از آتش و آدم از آنچه به شما توصيف شده، آفريده شده اند.»

لازم به گفتن نيست که خلقت اجنه از جنس آتش مستلزم آن نيست که شکل و قيافه ي آنان نيز چون آتش باشد؛ خلقت بشر از خاک است ولي آدميان مانند خاک نيستند. البته خصوصيات آتش در آنان وجود دارد، خصوصياتي مثل سبکسري و نرمي و بي وزني، همانگونه که انسان خصوصيات سنگيني و چگال بودنش را از خاک برگرفته است.

اجنه مانند انسان به دو جنس مذكر و مؤنث تقسيم مي شوند، خداوند باري تعالى مي فرمايد: { وأنه كان رجال من الإنس يعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقاً } (الجن: 6) يعني: «و مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مى‏بردند و بر سركشى آنها مى‏افزودند.» در حديثي از زيد بن ارقم بيان شده که رسول خدا - صلى الله عليه وسلم – مي فرمايد: ( إن هذه الحشوش محتضرة، فإذا أتى أحدكم الخلاءَ فليقل: اللهم إني أعوذ بك من الخبث والخبائث ) يعني: « در اين نخلستان ها (مکان هاي قضاي حاجت) (اجنه) حاضر مي شوند، پس هرکدام از شما هنگام داخل شدن به بيت الخلا (توالت) بگويد: خدايا از شر شياطين نر و ماده به تو پناه مي برم.» خُبُث – به ضم خاء و باء – به معني: اجنه ي مذكر، و خبائث: جنس مؤنث آنان است.

در اينجا بعضي اين سؤال قديمي را دوباره مي پرسند که: اگر اجنه از جنس آتش خلق شده باشند چگونه بوسيله ي آتش عذاب و شکنجه خواهند شد؟
ابن عقيل در كتابش با عنوان "الفنون" به اين سؤال اينگونه پاسخ مي دهد: " بدان که خداوند متعال شياطين و اجنه را به آتش نسبت داده است همانطور که انسان را به خاک، گِل و سفال(فخّار) منتسب نموده است. به نسبت انسان منظور آن است که اصل و سرشت حقيقي او از گِل مي باشد نه اينکه وجود انسان حقيقتاً گِل باشد، گرچه در ابتدا گِل بوده است. به همين ترتيب اصل و اساس خلقت اجنه از آتش است، باتوجه به حديثي از پيامبر - صلى الله عليه وسلم - که مي فرمايد: ( عرض لي الشيطان في صلاتي فخنقته حتى وجدت برد لعابه على يدي ) معني حديث: «شيطان در نماز بر من ظاهر شد و من چنان گلويش را فشردم که سردي آب دهانش را بر دستم احساس نمودم.» کسي که آتش است چگونه آب دهان و لعابش مي تواند سرد بوده يا اصلاً مگر مي تواند آب دهان هم داشته باشد؟!!
از جمله شواهدي که ثابت مي کند که اجنه بر طبيعت آتشين خويش باقي نمانده اند فرمايش پيامبر خدا - صلى الله عليه و سلم – است که مي فرمايد: ( إن عدو الله إبليس جاء بشهاب من نار ليجعله في وجهي ) يعني: «همانا که دشمن خدا، ابليس، قطعه اي آتش را آورد تا آن را بر صورت من قرار دهد.» از اين حديث اينگونه استدلال مي شود که چنانچه آنان بر همان طبيعت آتشين خود باقي مي ماندند، نيازي نبود که شيطان يا ديوي از آنان برود و شعله اي آتش بياورد، چون درصورت تماس دست يا باقي اعضاي آنان با انسان او را مي سوزاند، همانطور که آتش حقيقي به محض تماس جسم انسان را مي سوزاند. " از اينجا مي توان فهميد که همانگونه که انسان از ضربه ي گِل يا سنگ آسيب مي بيند، اجنه نيز با وجود آنکه از آتش پديد آمده اند بوسيله ي آتش مي سوزند و آزار مي بينند.

اجنه نيز مكلف هستند:
خداوند متعال چنين مي فرمايد: { وما خلقت الجن والإنس إلا ليعبدون }(الذاريات:56) يعني: « و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.» اين آيه بيانگر آن است که هدف از آفرينش آدميان و اجنه عبادت است و آنان نيز مکلف به پرستش خداوند مي باشند و اين فرمان بر هردو جنس مي باشد و پيامبر – صلى الله عليه و سلم – براي ثقلين يعني دو گونه ي انسان و اجنه مبعوث شده است.
حافظ ابن حجر در کتاب "الفتح" مي نويسد: " اما درباره ي اينکه آنان مكلف باشند، ابن عبدالبر مي گويد: اجنه .. مكلف هستند.. و دليل آن .. آنچه در قرآن در مورد نکوهش شياطين، و دوري گزيدن از شر آنان و عذابي که برايشان مهيا گشته مي باشد. اين ويژگي ها جز براي کسي که با فرمان خداوند مخالفت کرده و مرتکب گناه شود با وجود توانايي عدم انجام آن، بکار نمي رود. آيات و احاديث بيانگر اين واقعيت، بسيارزياد هستند، از جمله حديثي از آنحضرت - صلى الله عليه و سلم – که فرموده است: ( وكان النبي يبعث إلى قومه، وبعثت إلى الإنس والجن ) يعني: «هر پيامبري به سوي قومش برانگيخته مي شد، ولي من به سوي آدميان و اجنه مبعوث گشتم.» [أخرجه البزار]

با اثبات اين مطلب که اجنه مكلف هستند اين نيز معلوم مي شود که آنان براي طاعت و عبادت خويش پاداش يافته و در نتيجه ي نافرماني خود سزاور عذاب مي گردند. خداوند متعال مي فرمايد: { وأما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا}(الجن: 15) يعني: « ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود.» همچنين مي فرمايد: { وأن لو استقاموا على الطريقة لأسقيناهم ماء غدقاً }(الجن:16) يعني: « و اگر [مردم] در راه درست پايدارى ورزند قطعا آب گوارايى بديشان نوشانيم.»

در جايي ديگر حافظ ابن حجر چنين مي گويد: "از مالك روايت شده که او براي اثبات آنکه آنان مجازات شده و پاداش مي گيرند به اين آيه استدلال نمود: { ولمن خاف مقام ربه جنتان } (الرحمن:46) يعني: «و هر كس را كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ است.» سپس مي فرمايد: { فبأي آلاء ربكما تكذبان } (الرحمن:47) يعني: « پس كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد.» اين آيه خطاب به انسان و اجنه مي باشد؛ با اثبات اينکه در ميان آن ها مؤمن وجود دارد مي شود گفت که شايسته است که از مقام پروردگارش بترسد و آن وقت است که آنچه مي خواستيم ثابت مي شود. "

جنيان (مانند انسان ها) در درجات و در پرستش پروردگارشان با هم فرق دارند؛ در ميان ايشان افراد درستکار و جز آن وجود دارد. خداوند متعال در قرآن از زبان اجنه مي فرمايد: { وأنا منا الصالحون ومنا دون ذلك كنا طرائق قددا }(الجن: 11) يعني: « و از ميان ما برخى درستكارند و برخى غير آن و ما فرقه‏هايى گوناگونيم.»، همچنين در قرآن از زبان اجنه آمده است: { وأنا منا المسلمون ومنا القاسطون فمن أسلم فأولئك تحروا رشدا }(الجن:14) يعني: « و از ميان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند پس كسانى كه به فرمانند آنان در جستجوى راه درستند.»

توانايي هاي اجنه:
خداوند سبحان صحنه هايي را از ميزان توانايي اجنه و قدرت مافوق بشري آنان و نيروي که در جوانب معيني در اختيار دارند به تصوير مي کشد. مثلاً توانايي آن ها در اثرگذاري بواسطه ي وسوسه و تلقين در افراد بدون دخالت عوامل مادي، که شيطان آن را در سخناني که براي دوزخيان پيرو خود مي گويد به اختصار توضيح مي دهد، در قرآن کريم آمده است: { وقال الشيطان لما قضي الأمر إن الله وعدكم وعد الحق ووعدتكم فأخلفتكم وما كان لي عليكم من سلطان إلا أن دعوتكم فاستجبتم لي فلا تلوموني ولوموا أنفسكم ما أنا بمصرخكم وما أنتم بمصرخي إني كفرت بما أشركتموني من قبل إن الظالمين لهم عذاب أليم }(إبراهيم:22) يعني: «و چون كار از كار گذشت [و داورى صورت گرفت] شيطان مى‏گويد در حقيقت‏خدا به شما وعده داد وعده ي راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم و مرا بر شما هيچ تسلطى نبود جز اينكه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس من نيستيد من به آنچه پيش از اين مرا [در كار خدا] شريك مى‏دانستيد كافرم، آرى ستمكاران عذابى پردرد خواهند داشت.»
سلطان يا تسلطي که در اين سخنان شيطان داشتنش را انکار مي کند سلطان و تسلط برهان و دليل و تسلط مادي و جسمي است؛ چون در وسوسه و تلقين هاي خود به هيچ دليل و برهان يا نيرو يا تسلط مادي تکيه نمي کند، بلکه تنها برانگيختن شهوت ها و آواز و نعره ها است ولي با اين حال ببينيد که چه تعداد از انسان ها را گمراه کرده است!!

از جمله آياتي که بيانگر توانايي اجنه مي باشد، اين فرمايش خداوند متعال در قرآن کريم است که: { وأنا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شديدا وشهبا وأنا كنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن يستمع الآن يجد له شهابا رصدا }(الجن:8- 9 ) يعني: «و ما بر آسمان دست‏يافتيم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهاى شهاب يافتيم. و در [آسمان] براى شنيدن به كمين مى‏نشستيم [اما] اكنون هر كه بخواهد به گوش باشد تير شهابى در كمين خود مى‏يابد.» ناگفته پيداست که نشستن آنان بر کمينگاه هاي دزديده گوش فرادادن به اخبار آسمان نشانگر توانايي بزرگي است که خداوند به آنان اختصاص داده است ولي اين توانايي پس از بعثت پيامبر اسلام حضرت محمد صلى الله عليه و سلم ضعيف گرديد. البته اين ضعف از درون و به خاطر از دست دادن توانايي هايشان نبوده که آن برجاي خود باقي است، بلکه به دليل شهاب هايي است که به سوي آنان نشانه مي روند.

خوراک اجنه:
از حضرت عبد الله بن مسعود - رضي الله عنه – روايت شده که پيامبر - صلي الله عليه و سلم - فرمودند: ( أتاني داعي الجن فذهبت معه فقرأت عليهم القرآن ) يعني: «نماينده ي جنيان نزد من آمد و با آنان رفتم و بر ايشان قرآن را تلاوت نمودم.» عبد الله بن مسعود مي گويد: رسول الله - صلى الله عليه و سلم – ما را با خود برد و آثار آنان و اثر آتش هايشان را مشاهده کرديم. وقتي آن ها از او توشه و زاد درخواست نمودند، آن حضرت صلي الله عليه و سلم فرمود: ( لكم كل عظم ذكر اسم الله عليه يقع في أيديكم أوفر ما يكون لحما، وكل بعرة علف لدوابكم ) يعني: «هر استخواني که نام خدا بر آن برده شود و در دستانتان قرار بگيرد تا جاييکه بشود پرگوشت خواهد گشت و پشگل ها علف چهارپايانتان خواهند شد.» [رواه مسلم]

البته بيان اين دو نوع غذا به اين معني نيست که کل جنيان تنها از اين دو نوع غذا استفاده مي کنند. شايد اين دو مهم ترين خوراکي هاي آنان بوده يا مخصوص برخي از ايشان برحسب گونه ها و مناطقي که در آن زندگي مي کنند باشد.
تغيير يافتن استخوان خالي به استخواني پرگوشت و تبديل سرگين به علف چهارپايان شان خاص مؤمنان ايشان است. در مورد جنيان کافر اين اتفاق نمي افتد بلکه آنان تنها آن غذاهايي را مي توانند بخورند که نام خدا بر آن برده نشده باشد، چنانچه در حديث آمده است: ( إن الشيطان يستحل الطعام الذي لم يذكر اسم الله عليه ) يعني: « شيطان طعامي را که در آن نام خدا برده نشود، براي خود حلال مي سازد.» [رواه مسلم]

درباره ي بازداشتن شياطين از خوردن طعام انسان ها که نام خدا بر آن برده شده باشد از جابر - رضي الله عنه – روايت شده که مي گويد: شنيدم که رسول الله - صلي الله عليه و سلم – مي فرمود: (إذا دخل الرجل بيته فذكر الله تعالى عند دخوله وعند طعامه، قال الشيطان: لا مبيت لكم ولا عشاء، وإذا دخل فلم يذكر الله تعالى عند دخوله، قال الشيطان: أدركتم المبيت. وإذا لم يذكر الله تعالى عند طعامه، قال: أدركتم المبيت والعشاء ) يعني: « هرگاه شخص به خانه اش داخل شده و در وقت داخل شدن خود و در هنگام نان خوردن خويش نام خدا را ياد کند، شيطان به يارانش مي گويد: نه مي توانيد بخوابيد و نه مي توانيد نان بخوريد، ولي هرگاه داخل شود، و نام خدا را در وقت دخول خود ياد نکند، شيطان مي گويد: جاي شب ماندن خود را يافتيد و هر گاه خدا را در وقت طعام خود ياد نکند، مي گويد: جاي نان خوردن و شب ماندن را يافتيد.» [رواه مسلم]

مسكن و خانه هاي اجنه:
نه در قرآن کريم و نه در احاديث صحيح رسول خدا– صلى الله عليه و سلم –درباره ي خانه هاي جنيان يا چگونگي زندگي آن ها و اينکه آيا آن ها داراي شهرها و دهاتي مانند انسان ها مي باشند يا در بيابان ها و صحراها مي زيند، آيا با انسان ها در خانه و منازلشان پراکنده اند يا خير، توضيح مفصلي بيان نشده است. جز آنچه در احاديث در مورد مشخص ساختن بعضي از اماكن به اينکه در آن ها شياطين حضور مي يابند آمده است، مثلاً در حديث زيد بن ارقم - رضي الله عنه – که پيش تر ذکر شد رسول الله - صلي الله عليه و سلم - فرمودند: ( إن هذه الحشوش محتضرة، فإذا أتى أحدكم الخلاء، فليقل: اللهم إني أعوذ بك من الخبث والخبائث ) يعني: « در اين نخلستان ها (مکان هاي قضاي حاجت) (اجنه) حاضر مي شوند، پس هرکدام از شما هنگام داخل شدن به بيت الخلا (توالت) بگويد: خدايا از شر شياطين نر و ماده به تو پناه مي برم.» خطابي مي گويد: کلمه ي "الحش" در اصل نخلستان پر درخت است که در قديم، قبل از آن که در منازل دستشويي(بيت الخلاء) بسازند، مردم براي قضاي حاجت به آن جا مي رفتند، و معنى ( مُحْتَضَرةٌ ) : در آن اجنه و شياطين در آن به قصد آزار و اذيت ديگران حضور مي يابند و سرک مي کشند.

شكل و هيکل اجنه:
از ابي ثعلبه خشني – رضي الله عنه – روايت شده که رسول الله - صلى الله عليه و سلم - فرمودند: ( الجن ثلاثة أصناف: صنف لهم أجنحة يطيرون في الهواء، وصنف حيات، وصنف يحلون ويظعنون ) يعني: «اجنه بر سه گونه اند: گونه اي از آنان بال هايي دارند و در آسمان به پرواز درمي آيند، گونه اي به شکل مار هستند و گونه ي ديگر اقامت نموده و کوچ مي کنند.» [رواه الطبراني وقال الهيثمي في المجمع: "رجاله وثقوا وفي بعضهم خلاف "]
شيخ الاسلام ابن تيميه مي گويد: " اجنه به شکل هاي شتر، گاو، گوسفند، اسب، قاطر و الاغ و نيز به شکل بني آدم هستند، يکبار شيطان بر قريش به شکل يک پيرمرد نجدي ظاهر شد، وقتي در دارالندوه گردآمده بودند تا ببينند آيا رسول خدا - صلى الله عليه و سلم – به قتل برسانند يا او را به زندان بيافکنند و يا او را تبعيد نمايند. در قرآن کريم آمده است: { وإذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك أو يقتلوك أو يخرجوك ويمكرون ويمكر الله والله خير الماكرين } يعني: « و [ياد كن] هنگامى را كه كافران در باره تو نيرنگ مى‏كردند تا تو را به بند كشند يا بكشند يا [از مكه] اخراج كنند و نيرنگ مى‏زدند و خدا تدبير مى‏كرد و خدا بهترين تدبيركنندگان است.»

وقتي که قريش براي خارج شدن براي جنگ بدر گردآمده بودند و آنچه در جنگ ميان آنان و کنانه رخ داده بود را يادآوردند چيزي نمانده بود که از نبرد منصرف شوند، در آن هنگام ابليس به صورت سراقة بن مالك بن جعشم مدلجي – که از اشراف بني كنانه بود- بر آنان ظاهر شد و خطاب به ايشان گفت: من شما را از اينکه گزندي از قبيله ي کنانه به شما برسد در امان مي دارم. با اين حرف آنان براي نبرد بيرون شدند و شيطان نيز همراه شان بود و از ايشان جدا نمي شد. ولي زماني که نبرد درگرفت و دشمن خدا لشگر خدا را ديد که از آسمان فرود مي آيند پشت به آنان نمود و پا به فرار گذاشت. قريشيان گفتند: کجا مي روي اي سراقه؟ مگر خودت نگفتي که همراه ما هستي و ما را تنها نمي گذاري؟ پاسخ داد: { إني بريء منكم إني أرى ما لا ترون إني أخاف الله والله شديد العقاب } (الانفال:48) يعني: « من از شما بيزارم من چيزى را مى‏بينم كه شما نمى‏بينيد من از خدا بيمناكم و خدا سخت‏كيفر است.»"

نشانه هاي بسياري که نشانگر جلوه نمودن اجنه به صورت آدميان هستند، بيانگر قدرت اجنه در به شکل هاي مختلف درآوردن خويش مي باشد.
جنيان باهم ازدواج نموده و زاد و ولد مي کنند ... خداوند متعال مي فرمايد: {لم يطمثهن إنسٌ قبلهم ولا جان} (الرحمن:56) معني آيه: « دست هيچ انس و جنى پيش از ايشان به آنها نرسيده است.»،
کلمه ي "الطمث" به معني: جماع است. درباره ي زاد و ولد آن ها، خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: {أفتتخذونه وذريته أولياء من دوني وهم لكم عدو بئس للظالمين بدلاً} (الکهف:50) يعني: «آيا [با اين حال] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى‏گيريد و حال آنكه آنها دشمن شمايند و چه بد جانشينانى براى ستمگرانند.» معني کلمه ي "الذرية" همان اولاد و خانواده مي باشد.

اجنه در کجا زندگي مي کنند؟
از جمله اقامتگاه هاي اجنه گرمابه ها هستند، چنانچه در صحيحين در حديثي از انس رضي الله عنه آمده: که رسول الله صلى الله عليه و آله وقتي وارد بيت الخلاء(دستشويي) مي شد مي گفت: [اللهم إني أعوذ بك من الخبث والخبائث] يعني: « خدايا از شر شياطين نر و ماده به تو پناه مي برم.» همچنين زباله دان ها و ويرانه ها و غار و حفره ها از اماکن مورد استفاده ي اجنه مي باشند.

آيا آن ها براي خود خانه هم مي سازند؟ بعضي از اجنه به من گفته اند که آن ها براي خود خانه مي سازند، و الله اعلم.

لكن اين موضوع با آنچه پيامبر راستگو و تصديق شده صلي الله عليه و سلم بيان داشته است معلوم مي گردد که آنان با انسان ها در خانه هايشان مشارکت مي کنند اگر نام خداوند عزوجل را در هنگام داخل شدن به منزل نبرند، آن حضرت صلي الله عليه و سلم فرموده است: (اذا دخل الرجل منزله فذكر اسم الله عند دخوله وعند طعامه، قال الشيطان لا مبيت لكم ولا عشاء، وإذا ذكر اسم الله عند دخوله ولم يذكره عند طعامه قال أدركتم العشاء ولا مبيت لكم، وإذا لم يذكر اسم الله عند دخوله ولا عند عشائه قال: أدركتم المبيت والعشاء) يعني: «هرگاه شخص به خانه اش داخل شده و در وقت داخل شدن خود و در هنگام نان خوردن خويش نام خدا را ياد کند، شيطان به يارانش مي گويد: نه مي توانيد بخوابيد و نه مي توانيد نان بخوريد، ولي هرگاه داخل شود، و نام خدا را در وقت دخول خود ياد نکند، شيطان مي گويد: جاي شب ماندن خود را يافتيد و هر گاه خدا را در وقت طعام خود ياد نکند، مي گويد: جاي نان خوردن و شب ماندن را يافتيد.» [رواه مسلم]

آيا اجنه مي ميرند؟ اگر چنان است، قبرهايشان چگونه است؟
در ميان اجنه نيز مرگ و مير وجود دارد ، در كتاب خداوند عزوجل اينگونه آمده است: {كل من عليها فان} (الرحمن:26) يعني: « هر چه بر [زمين] است فانى‏شونده است.» و در صحيح بخاري آمده است که پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: (أعوذ بعزتك الذي لا إله ألا أنت الذي لا يموت، والجن والإنس يموتون.) يعني: «پروردگارا! به عزت ات كه هيچ معبودي بجز تو وجود ندارد، پناه مي برم. همان ذاتي که هرگز نمي‏ميرد ولي جن و انسانها مي‏ميرند.»

اما در مورد شيطان قضيه اندکي متفاوت است و او تا وقتي که خداوند عزوجل او را مهلت داده است، يعني تا روز رستاخيز زنده مي ماند.

ليکن باقي جنيان همگي در سن و سال هاي متفاوتي مي ميرند.

در پاسخ به اينکه اجسادشان چه مي شود، خداوند خود بهتر مي داند، اما کساني از آن ها به من اطلاع داده اند که آن ها مردگان خويش را دفن مي کنند و شامل اين فرمايش خداوند متعال هستند که مي فرمايد: {فإذا هم من الأجداث إلى ربهم ينسلون} (يس:51) يعني: « پس بناگاه از گورهاى خود شتابان به سوى پروردگار خويش مى‏آيند.» و الله تعالى أعلم.

در اينجا برخي نکات نادر و اطلاعات جزئي را به همراه دلايل و احاديث و روايت ها برايتان ذکر مي کنيم:

اول: نظر کردن جن و چشم زدن آدميان.
چشم ها دو گونه اند: چشم انساني و چشم جني، اين مسأله بواسطه ي روايتي که ام سلمة رضي الله عنها از پيامبر صلى الله عليه و سلم نقل مي کند که در او در خانه اش دختري را ديد که رنگش پريده بود(يعني رنگ صورتش متفاوت بود.) پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: ( استرقوا لها فإن بها النظرة) يعني: « او را دم كنيد. زيرا چشم زخم دارد.» [متفق عليه]
و معنى اين سخن آن است که او چشمي دارد که اصابت آن نافذتر از سنان نيزه ها است.

ثانياً: عرش ابليس بر روي دريا است:
امام مسلم رحمه الله در حديثي از جابر بن عبدالله رضي الله عنهما روايت مي کند که گفته است شنيدم که رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمودند: ( إن عرش إبليس على البحر، فيبعث سراياه فيفتنون الناس ، فأعظمهم عنده منزلة أعظهم فتنة، يجيء أحدهم فيقول: فعلت كذا وكذا ، فيقول : ما صنعت شيئاً! ثم يجيء أحدهم فيقول : ما تركته حتى فرقت بينه وبين امرأته فيدنيه منه ويقول: نِعْم أنت أنت ) يعني: « تخت ابليس بر دريا قرار مي دهد، سپس سربازانش را گسيل مي دارد تا مردم را از راه بدر کنند. يکي از آنان مي آيد و مي گويد: چنين و چنان کرده ام. (ابليس) مي گويد: کاري نکرده اي! سپس ديگري مي آيد و مي گويد: او را رها نساختم تا ميان وي و زنش جدايي انداختم. (ابليس) او را نزد خود مي خواند و مي گويد: آري، تو! تو! »
پس اي برادر و اي خواهر گرامي مراقب دسيسه و مکرهاي شيطان باشيد و جز به خاطر خداوند عزوجل خشمگين نشويد و همه ي راه هاي قلب و روح و عقلت را با علم و عمل و تقوا و تلاش و کوشش و همنشيني با درستکاران بر روي شيطان ببنديد.

ثالثاً: شيطان در تمام شئون و گوشه هاي زندگي انسان وارد مي شود:
امام مسلم رحمه الله در حديثي از جابر رضي الله عنه روايت مي کند که رسو ل الله صلى الله عليه و سلم فرمود: (إن الشيطان يحضر أحدكم عند كل شيء ، حتى يحضره عند طعامه، فإذا سقطت لقمة أحدكم فليأخذها ، وليمط ما كان بها من أذى وليأكلها ولا يدعها للشيطان ، فإذا فرغ فليلعق أصابعه، فإنه لا يدري في أي طعامه البركة.) يعني: «حقا که شيطان در وقت انجام هرکاري با شما حاضر مي شود، حتي که در وقت نان خوردنش هم با او حاضر مي شود. پس هرگاه لقمه ي يکي از شما افتاد، بايد آن را بگيرد و خاشاک آن را دور کند و باز آن را خورده و براي شيطان نگذارد، و چون فارغ شد، بايد انگشتان خود را بليسد، زيرا او نمي داند که در کدام بخش طعام او برکت نهاده شده است.»

رابعاً: شيطان در هنگام جماع مرد با همسرش حاضر مي شود:
امام بخاري و مسلم رحمهما الله در صحيحين خود از حضرت انس بن مالك رضي الله عنه نقل مي کنند که: رسول الله صلى الله عليه و سلم فرموده است: ( لو أن أحدكم إذا أراد أن يأتي أهله قال : بسم الله ، اللهم جنِّبنا الشيطان، وجنِّب الشيطان ما رزقتنا، فإنه إن يقدر بينهما ولد في ذلك لم يضره الشيطان أبداً ) يعني: « به نام خدا، الهي! شيطان را از ما و از آنچه به ما عنايت مي‌كني، ‌دور نگهدار. اگر از آن همبستري، فرزندي بوجود آيد، هيچ شيطاني، هرگز به او ضرري نمي‌رساند.»

ابن جرير در کتاب "تهذيب الآثار" – با رساندن سند به مجاهد – مي گويد: وقتي که مردي با همسرش جماع کند و نام خدا را نياورد، اجنه بر آلت وي گرد آمده و همراه وي جماع مي کنند. در خداوند متعال در قرآن کريم چنين بيان مي فرمايد: { لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلا جَانٌّ} (الرحمن:56) يعني: « دست هيچ انس و جنى پيش از ايشان به آنها نرسيده است.»

خامساً: شيطان بر سر فرزندي که تازه به دنيا مي آيد حاضر مي شود:
در صحيحين حديثي از ابوهريره رضي الله عنه بيان شده که رسول خدا صلى الله عليه و سلم مي فرمايد: ( ما من بني آدم من مولود إلا نخسه الشيطان فيستهل صارخاً من نخسه إياه إلا مريم وابنها) يعني: «هيچ فرزندي نيست جز آن که شيطان هنگام ولادت او را مي خلد جز مريم و پسرش.» و در روايت مسلم آمده که: ( إلا نخسه الشيطان فيستهل صارخاً من نخسة الشيطان ) يعني: « آن که شيطان هنگام ولادت او را مي خلد و از همين خليدن شيطان جيغ مي کشد.» ابوهريره رضي الله عنه مي گويد چنانچه خواستيد اين دعا را بخوانيد: {وإني أعيذها بك وذريتها من الشيطان الرجيم } يعني: « و او و فرزندانش را از شيطان رانده‏شده به تو پناه مى‏دهم.» و در صحيح بخاري اين عبارت آمده است: ( كل بني آدم يطعن الشيطان في عينيه بإصبعه حين يولد إلا عيسى بن مريم ، ذهب يطعن فطعن في الحجاب ) يعني: «هيچ فرزندي نيست که هنگام تولد شيطان با انگشتش به چشمانش ضربه نزند، جز عيسي بن مريم، که وقتي مي خواست به او ضربه بزند، بر پرده ضربه مي زد.»

اين ها گوشه اي از روابط اجنه و انسان بودند و از خداوند عزوجل خواستاريم که همه ي ما را از هر طرف، از روبرو و از پشت سر و از راست و از چپ محافظت فرمايد و از اينکه ما را از زير پاهايمان بفريبد به عظمت و بزرگي او پناه مي بريم، و الحمد لله رب العالمين.

پيامبر صلى الله عليه و سلم مي فرمايد: ( الجن ثلاثة أصناف: فصنف لهم أجنحة يطيرون بها في الهواء ، وصنف حيات وكلاب ، وصنف يحلون ويظعنون ) معني حديث: « اجنه بر سه گونه اند: گونه اي از آنان بال هايي دارند و در آسمان به پرواز درمي آيند، گونه اي به شکل مار هستند و گونه ي ديگر اقامت نموده و کوچ مي کنند.» [الحديث أخرجه ابن حبان والحاكم وأورده السيوطي في الجامع الصغير. رقم:365]

در ميان اين گونه هاي اجنه، اجنه هاي درستکار، شيطان، ديو (مارد)، مريد (بسيار سرکش) و عفريت وجود دارند. خداوند در سوره ي صافات متعال مي فرمايد:} وَحِفْظاً مّن كُلّ شَيْطَانٍ مّارِد { يعني: « و [آن را] از هر شيطان (مارد) سركشى نگاه داشتيم.»، و در سوره ي حج: } وَمِنَ النّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتّبِعُ كُلّ شَيْطَانٍ مّرِيدٍ{ يعني: « و برخى از مردم در باره خدا بدون هيچ علمى مجادله مى‏كنند و از هر شيطان سركشى پيروى مى‏نمايند.»، و در سوره ي نمل بيان مي فرمايد: } قَالَ عِفْرِيتٌ مّن الْجِنّ أَنَاْ آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مّقَامِكَ وَإِنّي عَلَيْهِ لَقَوِيّ أَمِينٌ { يعني: « عفريتى از جن گفت من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزى براى تو مى‏آورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم.»، و همانطور که در حديث ذکر شد، برخي از آنان پرواز مي کنند، و برخي نيز غواص هستند(در آب فرو مي روند)، چنانکه درخداوند متعال در سوره ي ص مي فرمايد: } وَالشّيَاطِينَ كُلّ بَنّآءٍ وَغَوّاصٍ { يعني: « و شيطانها را [از] بنا و غواص.»
همچنين در ميان آنان کساني هستند که پيرو دين اسلام هستند و عده اي کافر و يهودي، مسيحي، مجوسي يا پيرو ديگر اديان هستند. خداوند متعال در سوره ي جن مي فرمايد: }وَأَنّا مِنّا الصّالِحُونَ وَمِنّا دُونَ ذَلِكَ كُنّا طَرَآئِقَ قِدَداً{ يعني: « و از ميان ما برخى درستكارند و برخى غير آن و ما فرقه‏هايى گوناگونيم.» و ادامه مي دهد:} وَأَنّا مِنّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرّوْاْ رَشَداً{ يعني: « و از ميان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند پس كسانى كه به فرمانند آنان در جستجوى راه درستند.»، در بين آن ها جنيان عاقل و باهوش و افرادي نادان و احمق وجود دارد. خداوند متعال مي فرمايد:} وَمَا مِن دَآبّةٍ فِي الأرْضِ وَلاَ طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ مّا فَرّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ ثُمّ إِلَىَ رَبّهِمْ يُحْشَرُونَ {[الأنعام: 38] يعني: « و هيچ جنبنده‏اى در زمين نيست و نه هيچ پرنده‏اى كه با دو بال خود پرواز مى‏كند مگر آنكه آنها [نيز] گروه‏هايى مانند شما هستند ما هيچ چيزى را در كتاب [لوح محفوظ] فروگذار نكرده‏ايم سپس [همه] به سوى پروردگارشان محشور خواهند گرديد.»

اجنه ي پرنده گونه اي از انواع اجنه است که در آسمان به پرواز درمي آيد، مانند پرنده اي که در آسمان مي پرد و مسافت هاي زيادي را با سرعت زياد مي پيمايد. برخي ديگر اجنه ي "ريحاني" (بادي) هستند که به "ريح" نسبت داده مي شوند، اين نوع از اجنه وقتي که در نفس انساني وارد مي شود چنان است که مدتي را در کالبد فرد برقرار نمي ماند و حرکاتي چابک و اغلب بدخو و بداخلاق است با اين حال از کالبد فرد مجنون و گرفتار مي گريزد اگر احساس خطر کند که مرتبط با سحر و چشم زدن نباشد. اينجا است که ممکن است برخورد با اينگونه از اجنه دشوار باشد، به همين دليل ديده مي شود که برخي از افسونگران چهار انگشت فرد گرفتار (مجنون) را و برخي هر ده انگشت وي را مي بندند به نيت آنکه جن مذکور را محبوس کنند و نگذارند بگريزد، ممکن است اين شيوه را از کتاب "لقط المرجان في أحكام الجان" سيوطي که از كتاب " العرائس " ابن جوزي نقل نموده، برگرفته باشند؛ که طالب علمي سفر مي کرد. در راه شخصي با وي همراه شد و زماني که به نزديکي هاي شهر مقصد رسيدند، آن شخص به او گفت: چنان شد که من بر تو حق و مهتري (زمام) يابم. من مردي از اجنه هستم و حاجتي از تو دارم. گفت: آن چيست؟

گفت: وقتي که به فلان جا رسيدي، آن جا مرغ هايي را مي بيني که ميانشان يک خروس سفيد وجود دارد، آن را از صاحبش بخواه و خريداري نموده و ذبحش کن. آن طالب علم نيز گفت: اي برادر، من نيز از تو حاجتي مي خواهم. گفت: بگو، آن چيست؟ گفت: چنانچه شيطان(مارد) پليدي که هيچ دعا و افسوني در او کارگر نباشد و با آدمي ستيزه و لجاجت کند، چاره اش چيست؟

گفت: ريسماني از پوست گوزن نر گرفته و انگشتان ابهام هر دو دست فرد جن زده را تند و محکم مي بندي و روغن سداب کوهي را گرفته و به اين ترتيب در بيني اش مي چکاني که: در بيني راست چهار بار و در سمت چپ سه بار، آنگاه (جن) راه يافته به آن فرد خواهد مرد و هيچ حن ديگري هم به درون وي نخواهد رفت.

مي گويد: وقتي وارد شهر شدم، به آن مکان رفته و آن خروس پير را يافتم. خواستم آن را از صاحبش بخرم ولي نپذيرفت. به ناچار آن را به چندين برابر قيمتش از او خريداري کردم. (آن جن) با اشاره به من فهماند که آن را ذبح کنم و من ذبحش نمودم. فرداي آن روز که بيرون آمدم ديدم عده اي از مردان و زنان دف مي زنند و به من گفتند: اي جادوگر! گفتم: من جادوگر نيستم. گفتند: درست از همان لحظه که تو آن خروس را سر بريدي، دختر جواني نزد ما جن زده شده است.

از آن ها خواستم تا ريسماني از پوست (يحمور) گورخر و روغن سداب کوهي برايم بياورند. وقتي با او چنان عمل نمودم، فريادي کشيد و گفت: واي که من آن را عليه خودم به تو آموختم. سپس روغن را در بيني وي ريختم و در همان لحظه مرد، و آن زن شفا يافت و ديگر هرگز هيچ شيطاني به سوي او بازنگشت.

اين شيوه براي همه قابل استفاده بوده و درست تجربه شده هست، اما نه براي همه ي انواع اجنه، چون مريدها(ديو) و عفريت ها از منافذي به جز انگشت هاي ابهام خارج مي شوند و ممکن است از چشم، شکم يا گوش فرد جن زده بيرون بيايند و آن عضو را در حين خارج شدن ناقص کنند. بنابراين بهتر است از اين شيوه استفاده نکرده و جن مذکور را مي توان با خواندن اين آيه ي شريفه بر فرد جن زده و به نيت حبس آن جن، زنداني نمود: } وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدّاً ومِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ{[ يس:9] يعني: « و [ما] فراروى آنها سدى و پشت‏سرشان سدى نهاده و پرده‏اى بر [چشمان] آنان فرو گسترده‏ايم در نتيجه نمى‏توانند ببينند.»، و به اذن خداوند جن مذکور نمي تواند بگريزد.

حكمت تعامل با اجنه و شياطين:
دانايان مي گويند: " آفت قدرتمندي دست کم شمردن دشمن است. " ، و گويند: " نگريستن به عواقب و پي آمد کارها راه نجات است. " ، و گفته اند: " پيش از آنکه توان آن را داشته باشي با دشمن روبرو مشو." ابن قيم مي گويد: شجاعت حد و مرزي دارد که گذشتن از آن برابر است با تهور(بي پروايي) و با عقب کشيدن از حد معين فرد به ترس و سستي مي رسد و حد و مرز آن همان پيش رفتن و دلاوري است در جايي که بايد پيش رفت و عقب نشستن در جايي که بايد عقب نشست. چنانکه معاويه به عمر بن عاص مي گويد: درمانده ام که آيا ترا شجاع بدان يا ترسو، پيش مي آيد که چنان دليري مي کني که مي گويم تو شجاع ترين مردماني و گاه چنان از يدان بدر مي شوي که مي گويم ترسوترين مردمي! و او پاسخ داد:

شجاعإذا أمكنتني فرصةٌ***فإن لم تكن لي فرصة فجبان
معني شعر: « شجاعم اگر مجال آن يابم *** وگر مجالم نباشد ترسو ام.»

شاعر مي گويد:
فـلاتحقرن عــدوا رماك***وإنْكان في ساعديه قِصرْ
فإنالسيوف تحز الرقاب***وتعجـزعما تنــال الإبـرْ
معني شعر:
«کوچک مشمار دشمنت را که از تو مي گريزد ** بگذار دستهايشان هم بهم بسته باشد
که شمشيري که گردن ها را مي زند ** از انجام کار يک سوزن دربماند.»

ابن قيم در کتاب "الطب النبوي" مي نويسد: يک پزشک ماهر در درمان خويش بيست مسأله را درنظر مي گيرد، از جمله:
توان بيمار که آيا در برابر بيماري توان ايستادگي دارد يا از آن ضعيف تر است؟ اگر مي تواند ايستادگي نمايد و پشتش قوي بود، او را با بيماريش به حال خود وامي نهد و آن را که خود آرام گرفته با دوا و درمان به جنب و جوش نمي اندازد.

ديگر اينکه تمام هم و غم او تنها برطرف نمودن همان علت و سبب نباشد، بلکه زدودن آن به نحوي که از ايجاد علتي دشوار و پيچيده تر از آن مطمئن گردد. چنانچه برطرف نمودن آن اين احتمال را مي آورد که دردي بدتر از مشکل پيشين را به بار بياورد، بايد آن را به حال خود گذاشته و تنها بايد آن درد را تسکين دهد.

به علت بيماري بنگرد که آيا قابل علاج هست يا خير؟ اگر علاج آن ممکن نبود حرفه و احترام خود را محفوظ داشته و به طمع معالجه اي که بيهوده است نيافتد، ولي اگر امکان معالجه داشت، ببيند آيا مي توان آن را کاملاً از ميان برداشت يا خير؟ اگر دانست که نمي توان آن را کاملاً برطرف نمود، ببيند که آيا ممکن است آن را کاسته و محدود نمود يا خير؟ اگر کاستن از آن امکان نداشت و دانست که نهايتاً مي توان بيماري را درجاي خود نگاه داشته و از پيشروي آن جلوگيري کرد به علاج آن بپردازد.
ملاك کار يک پزشک آن است که معالجه و تدبير خود را بر شش پايه استوار سازد: حفظ سلامتي موجود، بازگرداندن سلامتي از دست رفته درحدامكان، ازميان بردن يا کاستن از بيماري درحدامکان، و برگزيدن بدي کم تر براي رفع بدي و ناراحتي بزرگ تر، و تقويت مصلحت کوچک تر براي رسيدن يه مصلحت و حل بزرگ تر. معالجه و پزشکي بر محور همين شش اصل مي گردد.

تا جاييکه اطلاع داريم يک قاعده و قانون ثابت و مشخصي براي کيفيت برخورد با اجنه وجود ندارد؛ زيرا جنيان از لحاظ عقل و تشخيص و تکليف فرق چنداني با آدميان ندارند، آن ها هرکدام خصوصيات متفاوتي دارند: بزرگ و کوچک، دانا و نادان، مذکر و مؤنث، کساني با قلب نرم و دل رحم و افراد سختگير و مستبد، قوي و ضعيف، مسلمان گناهکار و کافر و ملحد، افرادي که خود را آشکار کرده و کساني که خود را مخفي نگه مي دارند، کساني که حضور يافته و سخن مي گويد و گفتگو و مجادله مي نمايد و آن هايي که هيچ گفتگو و مجادله اي را نمي پذيرد و البته کساني هم هستند که اصلاً حرف نمي زنند، براي برخي اين امکان هست که بطور کامل حاضر و قابل رؤيت گردند با بدني قابل لمس که مي بويد و ستيز مي کند و مسافرت کرده و مي خورد و مي نوشدو غيره... و در ميانشان کساني هستند که بواسطه ي سحر و جادو ارتباط و اتصال برقرار مي کنند و برخي بواسطه ي عشق، در بعضي از آن ها افسون ها و دميدن اثر مي کند ولي در برخي تاثير واضحي در ابتدا ايجاد نمي شود، برخي از گياهان و بخورها متأثر شده و برخي چندان از آن تأثير نمي پذيرند.

شيخ الاسلام ابن تيميه عقيده دارد که احوال آنان( يعني جنيان) شبيه به حال و وضع انسان ها است اما انسان ها موجوداتي عاقل تر، راستگوتر، عادل تر، و با وفاي به عهد بيش تري هستند و در عوض اجنه نادان تر، دروغگوتر، ظالم تر و پيمان شکن ترند. در "كتاب النبوات" مي گويد ما شياطين را در اندرون بسياري انسان ها زديم و بيرون رانديم و آن شياطين بارديگر به سوي آن افراد بازنگشتند، برخي از آن ها با ذکر و قرآن خارج مي شوند و عده اي با وعظ و راهنمايي و ترساندن، برخي نيز مانند آدميان جز با مجازات بيرون نمي آيند.

با توجه به اينکه نمي توان اجنه را ديد، کشف شخصيت جن صارع کمي دشوار است، براي فرد راقي (دمنده، درمانگر) شخصيت وي معلوم شود به چند جلسه براي ملاحظه ي دقيق حرکات و عبارات جن مذکور نياز هست. ولي زمانيکه شخصيت آن جن براي فرد راقي آشکار گرديد، از طريق شناسايي نقاط ضعف او، برخورد با وي آسان تر خواهد بود.

در برخورد با شياطين ستيزه جو فرد راقي پيش از اقدام به جدال با شيطان پناه جسته به کالبد بيمار بايد حالات روحي، جسمي، ديني، خانوادگي و اجتماعي فرد بيمار و حدود تاب و تحمل وي در برابر مشکلات و سختي قرائت و معالجه با گياهان و استمرار آن را شناسايي نمايد.

چنانچه امکان شکست دادن جن ستيزه گر و بيرون راندن ذليلانه اش فراهم نگشت ولي اگر بتوان با نرمي و خدعه و قدم به قدم پيش رفتن با وي به بهترين شيوه با وي رفتار کرد تا از بئدن بيمار خارج گردد اين کار از مجازات و عقوبت نمودن وي بهتر است، و عقوبت و کار او را به خداوند واگذار نمود که خداوند سبحانه و تعالي مي فرمايد:} ولا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون إنما يؤخرهم ليوم تشخص فيه الأبصار{ (ابراهيم:42) يعني: « و خدا را از آنچه ستمكاران مى‏كنند غافل مپندار جز اين نيست كه [كيفر] آنان را براى روزى به تاخير مى‏اندازد كه چشمها در آن خيره مى‏شود.»
شاعر مي گويد:
وقارب إذا لم تكن لك حيلة***وصمم إذا أيقنت أنك عاقره
معني شعر:
«نزديکي جوي اگر حربه اي نيافتي *** استوار باش چون که دانستي طردش تواني»

اما آنچه راقيان(دورکنندگان ارواح پليد) امروزه انجام داده و با نشان دادن چنگ و دندان و با سرسختي و به مبارزه طلبيدن شياطين در هر حالي که باشد و بدون درنظر گرفتن عواقب وخيم اين کارها بر روي برخي از بيماران عمل مي کنند، شيوه اي غلط به شمار آمده و بايد مراقب اين مسائل باشند. چرا که شياطين نيز داراي عقل و درک و احساس هستند و از انسان ها سرسخت و سرکش تر هستند. آن ها ممکن است در برابر اين عملکردهاي تلافي جويانه واکنش هايي را از خود بروز دهند که زندگي بيمار را با خطر مواجه نمايد، هر درد و شکنجه اي به غير از مرگ بهتر است. من فرد راقي را سفارش مي کنم که در برخورد با شياطين ستيزه گر (متفلت) عمل دميدن(رقي) خود را با آيات و اذکاري پايان دهد که جن آنکه صرع شده احساس کند که تو او را به مبارزه نطلبيده و تهديدش نمي کني، و همچنين ناتواني و ترس خود را بر وي آشکار مکن. يکي از دانايان مي گويد: در دل هايتان احساس جرأت و دليري کنيد که مايه ي پيروزي شما است و دشمني و کينه ها را بسيار ياد کنيد که اراده ها را برمي انگيزاند

در برخي حالات که شياطين ستيزه گر حاضر مي شوند، به فرد راقي سفارش مي شود که با بيمار ارتباط نگرفته و حال و وضعش را پس از دميدن و رقي نمودن دنبال نکند، خصوصا اگر فاصله ي بين تشکيل جلسات زياد باشد، تا آنکه شيطان به تلافي راقي و از غيظ او بر بيمار چيره نگردد.

همچنين فرد معالج بهتر است با هرکدام از حالات مس (درد و رنج از جانب شيطان) برحسب حال بيمار و نوع جن و علت آميختگي (تلبس)، رفتار کند. چرا که جدال و دشمني و تلافي جويي در ارتباط با جن صارع(جنون آور) با آيات عذاب يا گياهان و آهن ربا و ديگر روش هاي شکنجه بيمار را در معرض خطرات بزرگي قرار مي دهد. در اين حالت شيطان در هلاک ساختن يا نابودي بيمار ترديدي به خود راه نخواهد داد.
احتمال دارد بيمار با برخي از آسيب هاي زير مورد آزار قرار گيرد:
- شب بيداري و عدم توانايي فرد به خوابيدن به مدت روزهاي متوالي.
- چيره شدن بر وي در خواب بواسطه ي خواب هاي ناراحت کننده.
- سردرد شديد.
- وسوسه ي شديدي که به سرعت به سردرد و تنگي سينه و اندوه و افسردگي مي انجامد.
- تسلط بر وي با دردهاي عذاب آور و تنگي نفس.
- وسوسه ي خودکشي يا فراهم کردن موجبات مرگش.
- ممانعت از غذا خوردن بيمار( باعث بي اشتهايي در وي مي گردد )
- بيمار را وامي دارد تا خود را در برابر محرم و نامحرم لخت نمايد.
- منع کردن بيمار از رفتن به سر کار يا مدرسه و جلوگيري از انجام کارهاي روزانه اش.
- مواحه نمودن بيمار با حوادث و وضعيت هاي گناه آلود و مشکل زا.
- منصرف ساختن بيمار از رقي(معالجه و بيرون کردن جن).

اين بدان معنا نيست که آن ها را دوست داشته و به سوي آن ها متمايل شده و در هرکاري از آن ها اطاعت نمايد، بلکه بايد با آنان با توجه به موقعيت و شرايط موجود برخورد نمايد. فرد معالج (راقي) بايستي که با شياطين مابين تندي و نرمي رفتار کند. ابوالحسن ماوردي در كتابش "أدب الدنيا والدين" بيان مي کند: نبايد در معاشرت و کنار آمدن با دشمنان به سوي آنان ميل نموده و به آنان تکيه و اعتماد کرد، بلکه بايد از آنان برحذر بود و از مکر و فريبش دوري نمود، چرا که وقتي دشمني و عداوت در سرشت و خلق و خوي افراد استحکام يابد به سرشت و طبيعتي هميشگي و زوال نيافتني و کوهي استوار تبديل مي گردد و بواسطه ي همنشيني از بروز آن جلوگيري شده و آسيب هاي ناشي از آن (دشمني) دفع مي گردد. مانند آتش که با آب از سوختن بوسيله آن جلوگيري شده و از آن (همراه آتش) در پختن استفاده مي شود. چون سوزانندگي طبيعي آن از ميان نمي رود و جوهره اش تغيير ناپذير است.
به قول شاعر :
إذا عجزت عن العدو فــداره *** وامْزحْ لــــه إن المِزَاحَ وِفاقُ
فالنارُ بالماء الذي هو ضدها *** تُعْطِي النضاج وطبعها الإحراقُ
معني شعر:
«چون در برابر دشمن ناتوان شدي با او مدارا کن ** با او از در مزاح درآ که مزاح آشتي است
که آب با همان آتشي که دشمن اوست ** پخت را کامل مي کند و سرشت آن همچنان سوزاندن است.»

پيامبر صلى الله عليه و سلم مي فرمايد: (الْحَرْبُ خَدْعَةٌ) يعني: « جنگ، فريب است.» [رواه الشيخان]، و خداوند سبحان چنين مي فرمايد:} لاّ يَتّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَآءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِي شَيْءٍ إِلاّ أَن تَتّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذّرْكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَىَ اللّهِ الْمَصِيرُ{ [آل عمران:28] يعني: « مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگيرند و هر كه چنين كند در هيچ چيز [او را] از [دوستى] خدا [بهره‏اى] نيست مگر اينكه از آنان به نوعى تقيه كند و خداوند شما را از [عقوبت] خود مى‏ترساند و بازگشت [همه] به سوى خداست.»

ابن كثير در تفسير خود درباره ي اين آيه چنين مي نويسد: خداوند تبارك و تعالى بندگانش را از آن که با کافران دوستي کرده و آنان را به جاي مسلمانان دوستان نزديک خود قرار دهند نهي فرموده و سپس از انجام آن برحذر داشته و چنين مي فرمايد: } وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِي شَيْء { يعني: « و هر كه چنين كند در هيچ چيز [او را] از [دوستى] خدا [بهره‏اى] نيست.» يعني آنکه مرتکب اين نهي خداوند شود از خداوند مبرا است، خداوند متعال مي فرمايد: }يَأَيّهَا الّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتّخِذُواْ عَدُوّي وَعَدُوّكُمْ أَوْلِيَآءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدّةِ وَقَدْ كَفَرُواْ بِمَا جَآءَكُمْ مّنَ الْحَقّ يُخْرِجُونَ الرّسُولَ وَإِيّاكُمْ أَن تُؤْمِنُواْ بِاللّهِ رَبّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِي سَبِيلِي وَابْتِغَآءَ مَرْضَاتِي تُسِرّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدّةِ وَأَنَاْ أَعْلَمُ بِمَآ أَخْفَيْتُمْ وَمَآ أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلّ سَوَآءَ السّبِيلِ{ يعني: « اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چون زنان با ايمان مهاجر نزد شما آيند آنان را بيازماييد خدا به ايمان آنان داناتر است پس اگر آنان را باايمان تشخيص داديد ديگر ايشان را به سوى كافران بازنگردانيد نه آن زنان بر ايشان حلالند و نه آن [مردان] بر اين زنان حلال و هر چه خرج [اين زنان] كرده‏اند به [شوهران] آنها بدهيد و بر شما گناهى نيست كه در صورتى كه مهرشان را به آنان بدهيد با ايشان ازدواج كنيد و به پيوندهاى قبلى كافران متمسك نشويد [و پايبند نباشيد] و آنچه را شما [براى زنان مرتد و فرارى خود كه به كفار پناهنده شده‏اند] خرج كرده‏ايد [از كافران] مطالبه كنيد و آنها هم بايد آنچه را خرج كرده‏اند [از شما] مطالبه كنند اين حكم خداست [كه] ميان شما داورى مى‏كند و خدا داناى حكيم است.»
همچنين خداوندمتعال مى فرمايد: }يَا أَيّهَا الّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتّخِذُواْ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَآءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَن تَجْعَلُواْ للّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَاناً مّبِيناً{ (النساء:144) يعني: « اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد به جاى مؤمنان كافران را به دوستى خود مگيريد آيا مى‏خواهيد عليه خود حجتى روشن براى خدا قرار دهيد.»
باز مي فرمايد:} يَأَيّهَا الّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنّصَارَىَ أَوْلِيَآءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلّهُمْ مّنكُمْ فَإِنّهُ مِنْهُمْ إِنّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ { (المائدة:51) يعني: « اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد يهود و نصارى را دوستان [خود] مگيريد [كه] بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند و هر كس از شما آنها را به دوستى گيرد از آنان خواهد بود آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى‏نمايد.» خداوند سبحانه و تعالى پس از بيان دوستي مؤمنان مهاجران و انصار و اعراب چنين مي فرمايد: }وَالّذينَ كَفَرُواْ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الأرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ{ (الانفال:73) يعني: « و كسانى كه كفر ورزيدند ياران يكديگرند اگر اين [دستور] را به كار نبنديد در زمين فتنه و فسادى بزرگ پديد خواهد آمد.» باز مي فرمايد:} إِلاّ أَن تَتّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً { (آل عمران:28) يعني: «مگر با نوعي حذر کردن آنکه شر ايشان را دفع کنيد.» يعني آنکه در بعضي شهرها و زمان ها از شر آن ها بيم داشته باشد بايد در ظاهر با آنان تقيه نمايد و نه در باطن و نيتش. چنانچه امام بخاري از ابوالدرداء روايت مي کند که مي گويد: (إِنَّا لَنَكْشِرُ فِي وُجُوهِ أَقْوَامٍ وَإِنَّ قُلُوبَنَا لَتَلْعَنُهُمْ.) يعني: «ما در برخورد با برخي اقوام تبسم مي کنيم و حال آنکه قلب هايمان آنان را لعنت مي کنند.»

سفيان ثوري مي گويد که ابن عباس گفته است: (ليس التَّقِيَّة بالعمل إنما التَّقِيَّة باللسان.) يعني: «تقيه با عمل نبوده بلکه با زبان است.» همچنين عوفي از ابن عباس نقل کرده که تقيه بصورت زباني است و نيز ابوالعاليه و ابوالشعثاء و ضحاك و ربيع بن انس چنين گفته اند و در تأييد گفته ي ايشان آيه ي زير را ذکر مي کنيم، که خداوند متعال مي فرمايد: } مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنّ بِالإِيمَانِ وَلَكِن مّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ{ (النحل:106) يعني: « هر كس پس از ايمان آوردن خود به خدا كفر ورزد [عذابى سخت‏خواهد داشت] مگر آن كس كه مجبور شده و[لى] قلبش به ايمان اطمينان دارد ليكن هر كه سينه‏اش به كفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برايشان عذابى بزرگ خواهد بود.» و امام بخاري بيان داشته که: حسن مي گويد تقيه تا روز قيامت هست. خداوند متعال مي فرمايد:}وَيُحَذّرْكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ { (آل عمران:28)يعني: « و خداوند شما را از [عقوبت] خود مى‏ترساند.» به اين معني که خداوند شما را از عقوبت و قدرت و عذاب خود درصورت مخالفت با او و دوستي با دشمنان او و دشمنان اولياي او برحذر مي دارد. آنگاه مي فرمايد: } وَإِلَىَ اللّهِ الْمَصِيرُ{ يعني: « و بازگشت [همه] به سوى خداست.» يعني بازگشت و رجوع براي آنکه هر فردي جزاي اعمال خود را ببيند به سوي اوست.

آزار و سوزاندن اجنه
فرد معالجه گر(راقي) گاهي مجبور است به منظور شکنجه يا سوزاندن به معالجه و رقي بيمار بپردازد. چنانچه تجربه نشان مي دهد دسته اي از جنيان برخي اوقات دست از آزار و اذيت فرد جن زده برنمي دارند مگر پس از معالجه و رقي دراز مدت و به هدف سوزاندنش. اجنه با وجود تفاوت هاي گونه ها، درجات و مذاهبي که دارند، خداوند بهتر مي داند، به انسان ها ملحق مي شوند، ليکن در خلال پيگيري موقعيت هاي بسيار معلوم شده که بيشتر شياطيني که به آدميان ملحق مي شوند، اجنه ي يهودي و مشرکان هستند، خداوند سبحان مي فرمايد:} لَتَجِدَنّ أَشَدّ النّاسِ عَدَاوَةً لّلّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالّذِينَ أَشْرَكُواْ {[ المائدة:82] يعني: « مسلما يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيده‏اند دشمن‏ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت.»
شيطان ملحق به انسان بوسيله ي موارد زير بسيار تحت آزار و اذيت قرار مي گيرد:

1- هنگام دعا بر وي.
2- قرائت آياتي که مضمون آن ها بيانگر علت دخول آن ها در جسد آدمي هستند. (مانند: سحر، حسد، عشق و ظلم)
3- قرائت آياتي که مضمون آن ها حاكي تاثير عمل او در فرد گرفتار باشد. چنانچه اثر آن جن جدا کردن باشد، آيات هم آوردن و الفت خوانده شود و اگر اثر او تنگي باشد آيات انشراح و فراخي خوانده شود و ...
4- قرائت آياتي که بيانگر خلقت او باشد ( پرنده، سگ يا مار) رجوع کنيد به بخش "تذكرة الإخوان" (يادآوري دوستان).
5- قرائت آياتي که شياطين، ظالمان و مجرمان را مورد خطاب قرار داده و بيانگر آنچه خداوند براي آنان از عذاب دوزخ و غل و زنجيرهاي آن و سلاسل و زقوم آماده ساخته است، باشد.
6- موقع دميدن (رقيه) با آبي که بر آن دميده شده(رقيه شده) بر او بپاشند و شيطان بوسيله ي آب در هنگام "رقيه" دميدن آزار مي بينند، حتي اگر بر آب چيزي خوانده نشود، بويژه اگر آب سرد باشد، تاثير اينکار در هنگام دميدن(رقيه) به اين دليل حضور کلي يا جزئي وي شديدتر است.
7- اغلب جنيان با دعاي مشخص آزار مي بينند، چنانچه سحري در کار باشد و در دعا نوع سحر و مكان سحر و شهري که ساحر در آن است مشخص شود، جن مذکور متاثر مي گردد و اگر آميزش(تلبس) وي به واسطه ي حسد باشد و علت حسد در دعا بيان شود جن مذکور متاثر مي شود.
8- قرائت آياتي که دين و اعتقادات وي را به او يادآوري مي نمايد.

مي توان دين و معتقدات جن ملحق گشته را از طريق واقعيات و خواب ها و رقيه مشخص کرد. کسي که جن مسلمان به وي ملحق شده معمولاً مي گويد که خيلي وقت ها قبل از نماز صبح بيدار مي شود، بسياري اوقات صداي اذان را مي شنود، يا مي گويد که خيلي وقت ها خواب مي بيند که دارد قرآن مي خواند يا از شنيدن صداي آواز خواندن نالان شده و يا با حضور نزد کسي که جن کافر به او پيوسته احساس تنگي و فشار مي نمايد و ...

کسي که جن مسيحي يا يهودي يا کافر به او ملحق گشته در خود تنفر از انجام عبادت ها را احساس کرده و در خواب کليساها را ديده و صداي ناقوس به گوشش مي خورد و صليب و کشيش ها را مي بيند، يا آنکه مرداني را مي بيند که کلاه شاپو بر سر نهاده و مو و ناخن هاي درازي دارند و معلوم مي شود که يهودي مي باشند. اغلب کساني که داراي جن كافر و ملحد هستند در دام شک و شبهه هايي در عقيده و وسوسه هايي در جريان نماز خود مي افتند و از شنيدن آياتي که كفار يهودي يا مسيحي را خطاب قرار مي دهد مشوش و ناراحت مي شوند. در سنن ابوداود از ابنِ عباس نقل شده که مي گويد: {جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النّبيّ صلى الله عليه وسلم فقَالَ: يَا رَسُولَ الله إِنّ أَحَدَنَا يَجِدُ في نَفْسِهِ يُعَرّضُ بالشّيْءِ لأنْ يَكُونَ حُمَمَةَ أَحَبّ إِلَيْهِ مِنْ أَنْ يَتَكَلّمَ بِهِ. فقَال: الله أَكْبَرُ الله أَكْبَرُ الله أَكْبَرُ الْحَمْدُ لله الّذِي رَدّ كَيْدَهُ إِلى الْوَسْوَسةِ. قالَ ابنُ قُدَامَةَ: رَدّ أَمْرَهُ مكَانَ رَدّ كَيْدَهُ.} يعني: «مردي نزد رسول خدا صلى الله عليه و سلم آمد و عرض کرد: يا رسول الله، کسي از ما در درون خود با چيزهايي مواجه مي شود که اگر خاکستر شود بهتر از آن است که آن را بازگو نمايد. آنحضرت صلي الله عليه و سلم فرمود: الله أَكْبَرُ الله أَكْبَرُ الله أَكْبَرُ.. سپاس خدايي راست که مکرش را به وسوسه اش بازگردانيد. ابن قدامه مي گويد: به جاي رد مکر و حيله اش، کار و امر وي را پاسخ گفت.»

سوزاندن جن مسلمان: قبل از سوزاندن جن مسلمان بايد براي وي بيان نمايد که پيوستن وي به يک انسان ظلم است و حلال و حرام را براي وي شرح داده و آيات ظلم و نفاق را بر او بخواند و عقوبت شديدي را که خداوند براي آنان مهيا ساخته است. سپس به او حدود سه روز مهلت بدهد تا شايد از خدا ترسيده و خارج گردد. ولي چنانچه از خارج شدن سرباز زد او را به سوزاندن تهديد نموده و آيات سوزاندن را بر وي بخواند تا شکنجه شود ولي قرائت را طول ندهد تا باعث مرگ وي نگشته و تنها او را ضعيف نمايد، پس از قرائت علاجگر او را بترساند که به زودي از خداوند ياري جسته و به کمک وي اگر بيرون نيايد او را تا مردن خواهد سوزانيد. سپس حدود سه روز ديگر به او مهلت داده و پيش فرد گرفتار بازگردد و شروع به قرائت نمايد و اگر ديد جن مسلمان همچنان در جسد بيمار مانده است از خداوند ياري جسته و قرائت طولاني خويش به نيت سوزاندن را آغاز نمايد ( حدود سه ساعت متوالي )، و رقيه (دميدن) طولاني خود را در چند روز پياپي تکرار کند تا آنکه خداوند او را خارج ساخته يا هلاک گرداند.

اجنه ي مسلمان از آيات عذاب و آيات اسلام و آيات يکتايي خداوند مانند آيت الكرسي و آياتي که بيان شده اند اذيت مي شود: } وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاّ إِلَهَ إِلاّ هُوَ الرّحْمَنُ الرّحِيمُ { يعني: « و معبود شما معبود يگانه‏اى است كه جز او هيچ معبودى نيست [و اوست] بخشايشگر مهربان.» يا اين آيات از سوره ي مبارکه ي آل عمران :} شَهِدَ اللّهُ أَنّهُ لاَ إِلَهَ إِلاّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ { يعني: « خدا كه همواره به عدل قيام دارد گواهى مى‏دهد كه جز او هيچ معبودى نيست و فرشتگان [او] و دانشوران [نيز گواهى مى‏دهند كه] جز او كه توانا و حكيم است هيچ معبودى نيست»، و بسيار از سوره ي الرحمن، سوره ي الجن، اول سوره ي طه. همچنين از اين آيه به شکنجه مي افتند: } مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنْ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمْ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا{ [الفتح:29] يعني: «محمد [ص] پيامبر خداست و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير [و] با همديگر مهربانند آنان را در ركوع و سجود مى‏بينى فضل و خشنودى خدا را خواستارند علامت [مشخصه] آنان بر اثر سجود در چهره‏هايشان است اين صفت ايشان است در تورات و مثل آنها در انجيل چون كشته‏اى است كه جوانه خود برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‏هاى خود بايستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از [انبوهى] آنان [خدا] كافران را به خشم دراندازد خدا به كسانى از آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده‏است.» و از آياتي که اسماء خداوند و صفات او را بيان مي دارند به شدت آزار مي بينند.

از نشانه هاي حضور جن مسلمان آن است که دستش را برآورده و با انگشت سبابه و با گرد کردن دست يا بستن انگشت ها به جز انگشت سبابه اش به آسمان اشاره مي کند، گويي دارد تشهد مي خواند و يا لفظ "لا إله الا الله" را بر زبان مي راند.

سوزاندن جن يهودي: قبل از سوزاندن جن يهودي او را به دين اسلام دعوت مي کنيم تا حجت را بر او تمام کرده باشيم. اگر بر كفر خود پافشاري نمود از او مي خواهيم که از کالبد فرد گرفتار خارج شود. چنانچه نپذيرفت آيات عذاب و سوزاندن برايش به عنوان رقيه و يکبار قرائت شود و حدود سه روز به وي مهلت داده شود. فرد گرفتار در اين مدت سوره هاي بقره، مائده، طه، يس، صافات و جن را هر روز يا خود قرائت نمايد و يا گوش فرادهد. پس از آن باز براي فرد گرفتار قرائت شود و اگر جن مذکور همچنان در کالبد فرد بود دوباره او را به آئين اسلام فرامي خوانيم و درصورت اصرار بر کفر خويش به او فرمان مي دهيم که از کالبد فرد گرفتار خارج شود. چنانچه از انجام اين کار خودداري نمايد قرائت طولاني به نيت سوزاندن بر وي آغاز شود و درصورت بيرون نرفتن همچنان اين کار تکرار شود تا او را به هلاکت مي رساند. فرد معالج بايد همراه آيات عذاب و سوزاند به خواندن آياتي که در آن ها قوم يهود مورد خطاب واقع مي شوند بپردازد. مانند فرمايش باري تعالي که:
} مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّاً وَلاَ نَصْرَانِيّاً وَلَكِن كَانَ حَنِيفاً مّسْلِماً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ{ [آل عمران: 67] يعني: «ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى بلكه حق گرايى فرمانبردار بود و از مشركان نبود.»
} وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّىَ يُؤْفَكُونَ{[التوبة:30] يعني: «و يهود گفتند عز ير پسر خداست و نصارى گفتند مسيح پسر خداست اين سخنى است [باطل] كه به زبان مى‏آورند و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شده‏اند شباهت دارد خدا آنان را بكشد چگونه [از حق] بازگردانده مى‏شوند.»

} وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَآءُ وَلَيَزِيدَنّ كثيراً مّنْهُم مّآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رّبّكَ طُغْيَاناً وَكُفْراً وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَآءَ إِلَىَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلّمَآ أَوْقَدُواْ نَاراً لّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأرْضِ فَسَاداً وَاللّهُ لاَ يُحِبّ الْمُفْسِدِينَ { [المائدة:64] معني آيه: «و يهود گفتند دست‏خدا بسته است دستهاى خودشان بسته باد و به [سزاى ] آنچه گفتند از رحمت‏خدا دور شوند بلكه هر دو دست او گشاده است هر گونه بخواهد مى‏بخشد و قطعا آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده بر طغيان و كفر بسيارى از ايشان خواهد افزود و تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكنديم هر بار كه آتشى براى پيكار برافروختند خدا آن را خاموش ساخت و در زمين براى فساد مى‏كوشند و خدا مفسدان را دوست نمى‏دارد.»
} لَتَجِدَنّ أَشَدّ النّاسِ عَدَاوَةً لّلّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنّ أَقْرَبَهُمْ مّوَدّةً لّلّذِينَ آمَنُواْ الّذِينَ قَالُوَاْ إِنّا نَصَارَىَ ذَلِكَ بِأَنّ مِنْهُمْ قِسّيسِينَ وَرُهْبَاناً وَأَنّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ{ [المائدة:82] يعني: «مسلما يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيده‏اند دشمن‏ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت و قطعا كسانى را كه گفتند ما نصرانى هستيم نزديكترين مردم در دوستى با مؤمنان خواهى يافت زيرا برخى از آنان دانشمندان و رهبانانى‏اند كه تكبر نمى‏ورزند.» و ديگر آيات مشابه.

سوزاندن جن مسيحي: جن مسيحي به همان سبک و شيوه ي پيشين سوزانده مي شود، با اختلاف در قرائت سوره ها و آيات. فرد گرفتار در اين حالت سوره هاي بقره، آل عمران، مائده، مريم و صافات را هر روز بخواند و يا گوش فرادهد. فرد معالجه گر نيز بايد قرائت آيات عذاب و آياتي که در آن ها مسيحيان مورد خطاب قرار گرفته اند و آيات الوهيت و يکتا بودن پروردگار مانند آيت الكرسي را تکرار نمايد و آياتي مانند:} وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاّ إِلَهَ إِلاّ هُوَ الرّحْمَنُ الرّحِيمُ { يعني: « و معبود شما معبود يگانه‏اى است كه جز او هيچ معبودى نيست [و اوست] بخشايشگر مهربان.» و اين آيه شريفه:}يَصَاحِبَيِ السّجْنِ أَأَرْبَابٌ مّتّفَرّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهّارُ{ (يوسف:39) يعني: « اى دو رفيق زندانيم آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداى يگانه مقتدر.» همچنين آياتي که مسيحيان را تکفير مي کند، مانند فرموده ي باري تعالي که: } لَقَدْ كَفَرَ الّذِينَ قَالُوَاْ إِنّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَابَنِيَ إِسْرَائِيلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبّي وَرَبّكُمْ إِنّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرّمَ اللّهُ عَلَيهِ الْجَنّةَ وَمَأْوَاهُ النّارُ وَمَا لِلظّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ{ معني آيه: « كسانى كه گفتند خدا همان مسيح پسر مريم است مسلما كافر شده‏اند بگو اگر [خدا] اراده كند كه مسيح پسر مريم و مادرش و هر كه را كه در زمين است جملگى به هلاكت رساند چه كسى در مقابل خدا اختيارى دارد فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آن خداست هر چه بخواهد مى‏آفريند و خدا بر هر چيزى تواناست.» مانند اين آيات به شدت جن مسيحي را مورد تاثير و آزار قرار مي دهد.

از نشانه هاي حضور جن مسيحي آن است که انگشت بين ميانه و کوچک، و انگشت ميانه اش را بسته و با انگشت کوچک و ابهام و شستش را نشان مي دهد و انگار مي گويد: خدا پروردگار، خداي پسر و روح القدس، (خداوند پاک و منزه است از آنچه مي گويد و بسيار بلندمرتبه تر از آن است.)، يا دست هايش را به خود مي چسباند و با گذاشتن ساعد دست راست و چپ به صورت متقاطع شکل صليب را نمايش مي دهد.

چنانچه سبب الحاق جن به انسان سحر باشد با وي آن گونه که در قسمت سحر بيان شد رفتار شده و در مورد حسد نيز پيشتر توضيح داده شد. اما اگر اين پيوستگي به هر دليلي به جز سحر و حسد باشد جن مذکور را بين خروج يا سوختن مختار مي کنيم. چگونگي سوزاندن جن با تكرار قرائت رقيه و به نيت سوزاندن به دفعات مي باشد و با تأكيد بر قرائت آيات عذاب. همچنين ممانعت وي از خوردن و تحت فشار قرار دادن او با بکارگيري معالجات مباح و مشروع.
بهتر است که بيمار از بردن نام خدا در هنگام غذا خوردن و گفتن "بسم الله أوله وآخره" درصورت فراموش نمودن آن، پايبندي به اذكار صبح و شب غافل نشود تا آنکه بين شياطين در خارج و بين جني که در کالبد وي قرار گرفته است فاصله ايجاد گردد.چنانچه در احاديث آمده است: { عن أُمَيَّةَ بْنِ مَخْشِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم جَالِسًا وَرَجُلٌ يَأْكُلُ فَلَمْ يُسَمِّ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مِنْ طَعَامِهِ إِلا لُقْمَةٌ فَلَمَّا رَفَعَهَا إِلَى فِيهِ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ أَوَّلَهُ وَآخِرَهُ فَضَحِكَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم ثُمَّ قَالَ مَا زَالَ الشَّيْطَانُ يَأْكُلُ مَعَهُ فَلَمَّا ذَكَرَ اسْمَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ اسْتَقَاءَ مَا فِي بَطْنِهِ .} يعني: « از اميه بن مخشي صحابي رضي الله عنه روايت شده که گفت:
رسول الله صلي الله عليه و سلم نشسته بود و مردي نان مي خورد و بسم الله نگفت، تا اينکه از طعامش جز يک لقمه نماند و چون آن را به دهن خود بلند کرد، گفت: "بسم اللَّهِ أَوَّلَهُ وَآخِرَهُ" پيامبر صلي الله عليه و سلم خنديده و فرمود: شيطان پي در پي با او مي خورد و چون بسم الله گفت، او آنچه را خورده بود، از دهانش بيرون انداخت.» [رواه أبوداود]

- گاهي جني که حاضر مي شود دشنام داده، بدزباني کرده، فرياد کشيده و تهديد مي نمايد و مي ترساند، در اين حالت خود را عصباني نکرده و سخنان بد را با وي رد و بدل مکن و ترسي هم از او نداشته باش و اين آيه را بر وي بخوان: { إِنّمَا ذَلِكُمُ الشّيْطَانُ يُخَوّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنتُمْ مّؤْمِنِينَ } (آل عمران:175) يعني: «در واقع اين شيطان است كه دوستانش را مى‏ترساند پس اگر مؤمنيد از آنان مترسيد و از من بترسيد.» آنگاه به اذن خداوند ساکت خواهد گرديد.

تخالُهُم للحلم صُما عن الخـنا وخُرسـاً عن الفَحْشاء عند التَهاتُرِ
كأن بهم وَصْماً يخافون عـارهُ ولـيس بـهم إلا اتقاءُ المَعايــر
معني شعر:
«با خاموش گشتنت از ناسزاگويي تنشان را از گوشت تهي کني** و با گنگي از هرچه فحش است در منازعه ها
گويي عيبي است در آنان که از ننگ آوردنش ترسند** و ندارند چاره اي بجز فرافکندن زشتي ها»

- گاهي جني حاضر مي شود که قادر به تکلم نيست چرا که او زبانش توسط ساحري بسته شده است. در اين حالت آيات سحر را بر يک فنجان آب خوانده و چه بهتر که در آن هفت برگ سدر سبز کوبيده بريزي و آن را به جن مذکور بنوشاني و اين روش را همراه با قرائت خويش تکرار نمايي تا خداوند سحرش را باطل نموده و بتواند سخن بگويد.
- دسته اي از اجنه در حين قرائت رقيه شکيبايي مي کنند ولي به محض آنکه فرد راقي (معالجه گر) دستش را بر سر فرد گرفتار مي نهد يا بر وي مي دمد، مي افتد و از پا درمي آيد.
- اجنه حاضر شده و برخي کارها را انجام مي دهند که ناشي از به ستوه آمدن او است و نشانه ي آغاز تسليم شدن يا هلاکت وي است. بعضي از اين رفتارها رقص مرگ خوانده مي شوند. در اين حالت مي کوشد تا رقيه و علاج را به هر شيوه اي که باشد قطع کند، از جمله ي اين شيوه ها:
1) فرياد آزار دهنده.
2) گريه و اشک تمساح ريختن.
3) مشاجره و مجادله با فرد راقي يا با يک جن ديگر و يا با همراهان بيمار.
4) قرائت همراه با فرد راقي با صداي بلند.
5) آواز خواندن و رقص.
6) صحبت کردن با افراد، انسان يا اجنه، پيرامونش.
7) پاره کردن لباس بيمار و دورانداختن حجاب زن.
8) مناقشه و جدال با فرد راقي، جدال و مناقشه هاي طولاني و بي نتيجه.

- وقتي که جن تحت فشار قرارمي گيرد، حاضر شده و با فرد راقي صحبت نموده و از او سئوال پرسيده و خبرهاي زيادي به او مي دهد. منظور او از اين کار آن است که کمي استراحت نموده و فرد راقي حواسش از قرائت پرت شده به چيز ديگري مشغول شود. پس تا پايان علاج(رقيه) با آن خبيث سخن نگوييد.
- بعضي از انواع اجنه فرد راقي را تحريک مي کنند تا او را بزند و هدف وي آن است که ضربات او بر بيمار وارد آيند و بيمار از فرد راقي بدش بيايد. خيلي وقت ها اجنه ها به اين نيرنگ خود اعتراف کرده اند.
- بعضي اوقات که قرآن را بر آنکس که مي پندارد مسلمان است مي خواني به شما مي گويد من مسلمان هستم و به خدا قسم شنيدن قرآن را دوست دارم و هرچه قدر مي خواهي بيشتر بخوان. حتي ممکن است او هم با شما به خواندن قرآن بپردازد، شما همچنان به قرائت قرآن ادامه دهيد و آيه هاي عذاب و ظلم و تجاوز و سوره ي الرحمن و الجن را انتخاب کنيد و حتماً بزودي در او تاثير خواهد کرد چون او ظالم و تجاوزکار است.

- گاهي هم بر کسي که دچار مس (جنون) شده قرائت مي کني و جن مذکور حاضر شده و فرياد مي کشد و خود را بر زمين مي زند و از التماست مي کند که علاج(رقيه) را ادامه نداده و او را شکنجه ندهي ولي پس از چند حرکت سريع آرام شده و گويي اصلاً بر او قرائت نمي کني و حتي با نگاهي مبارزه طلبانه به شما مي نگرد. گاهي بر فرد دچار مس(جنون) به مدت چند هفته قرائت مي کنيد تا جن مذکور ضعيف و نابود مي شود ولي ناگهان مي بينيد که او در برابرتان ايستادگي کرده و شما را به مبارزه مي طلبد و ديگر مثل سابق تاثيري در وي نمي کند. اين حالت بعضي افراد راقي را شگفت زده مي کند ولي حقيقت امر آن است که در آن کالبد بيش تر از يک شيطان وجود دارد و آن ها به نوبت حاضر مي شوند تا بقيه يتوانند قدري استراحت کنند. معمولاً اولين جني که حاضر مي شود ضعيف ترين آن ها است و تا مي رسد به مرحله ي از نفس افتادن و هلاکت و بي رمق شدن و در همان وقت جن قوي تر حاضر مي شود.

- جن اظهار توبه و حق پرستي و همکاري با فرد راقي نموده و او را نصيحت نموده و او را از بعضي معلومات صحيح بهره مند مي سازد و هدف وي آن است که معالجه گر را به تدريج به سوي فتنه يا بدعت يا هر چيزي که منکر و حرام باشد بکشاند. خداوند متعال مي فرمايد: وَمِنَ النّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَىَ مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدّ الْخِصَاموَإِذَا تَوَلّىَ سَعَىَ فِي الأرْضِ لِيُفْسِدَ فِيِهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبّ الفَسَادَ (البقرة:204) يعني: «و از ميان مردم كسى است كه در زندگى اين دنيا سخنش تو را به تعجب وامى‏دارد و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه مى‏گيرد و حال آنكه او سخت‏ترين دشمنان است.» بنابراين از يک اجنه کمک نگرفته و نه او را تصديق کن و نه تکذيبش نما و فرمايش خداوند متعال را به ياد داشته باش که در قرآن کريم چنين فرموده است: { وَأَنّهُ كَانَ رِجَالٌ مّنَ الإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مّنَ الْجِنّ فَزَادوهُمْ رَهَقا ، و خداوند متعال مي فرمايد: { أَلَيْسَ اللّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوّفُونَكَ بِالّذِينَ مِن دُونِهِ وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ } (الزمر:36) يعني: «آيا خدا كفايت‏كننده بنده‏اش نيست و [كافران] تو را از آنها كه غير اويند مى‏ترسانند و هر كه را خدا گمراه گرداند برايش راهبرى نيست.
از جمله حيله هاي شيطان و و فريبکاري هايش فرياد و دشنام و بدزباني است تا نيت فرد راقي را به سوي انتقام شخصي تغيير دهند.

شکي در اين نيست که اجنه مي ميرند، چون آن ها شامل اين فرمايش خداوند متعال مي گردند که: {كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ} (الرحمن:26) يعني: «هر چه بر [زمين] است فانى‏شونده است.» و در صحيح بخاري در حديثي که از ابن عباس روايت ظده که پيامبر صلى الله عليه و سلم مي فرمود: {أعوذ بعزتك الذي لا إله إلا أنت الذي لا يموت، والجن والإنس يموتون.} يعني: « پروردگارا! به عزت ات كه هيچ معبودي بجز تو وجود ندارد، پناه مي برم. همان ذاتي که هرگز نمي‏ميرد ولي جن و انسانها مي‏ميرند.»

اما در مورد سن و سال آن ها و مدت زمان عمري که مي کنند و آيا هزاران سال يا ده ها هزار سال عمر مي کنند، اين جزو مسائل غيبي بوده و نمي توان سخن راست و صحيحي را جز با دليلي از کتاب و سنت بيان نمود و از چيزي در آن مورد پيروي نمي کنيم.
آيا آنان شامل اين فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و سلم مي شوند که مي فرمايد: (( أعمار أمتي ما بين الستين والسبعين )) يعني: «عمر اشخاص در امت من ميان شصت تا هفتاد مي باشد.» "1"......؟

ج 5 : اجنه مانند آدميان مي ميرند؛ به دليل اين فرمايش باري تعالي که: [ كُل نفسٍ ذائِقةُ الموتِ ] (آل عمران:185) يعني: « هر جاندارى چشنده [طعم] مرگ است.»"2" اما معين نمودن ميزان عمر آن ها، ظاهراً حديث مذکور آنان را نيز دربرمي گيرد چون انان نيز از جمله ي امت در عموميت رسالت حضرت محمد صلى الله عليه و سلم
مي باشند.

اجنه در همين زميني که ما در آن به سر مي بريم زندگي مي کنند. جايي بر روي زمين نيست مگر انکه اجنه در آن با ما شريک هستند. خداوند سبحان بر ما رحمت آورده که آن ها را نمي بينيم. گاهي آن ها را به اشکالي غير از شکل اصليشان مي بينيم ولي مشاهده ي آنان به صورت اصلي و حقيقي شان از ويژگي هاي پيامبران عليهم الصلاة والسلام است. خداوند بين آنان و آسيب رسانيدن به انسان ها مانع قرار داده است. گاهي بعضي از آن ها خود را به بعضي از افراد بشر مي مالند و با اين مالش خود باعث ايجاد شر مي شوند و از تماس جن با انسان ممکن است انسان دچار صرع شده و يا شر و بدي ديگري برايش رخ دهد. ليکن خداوند متعال رحم کرده و بسيار کم پيش مي
آيد که از اجنه آسيبي به بشر برسد و اين مقدار اندک براي آن است که انسان ها وجود آنان را حس کنند ئ بدانند که درپس اين جهان ديدني آنان جهاني ديگر هست که ناديدني است و خداوند سبحانه و تعالي انسان ها را از شر آنان حفظ فرموده است با آنکه هردو با هم و يکجا زندگي مي کنند.

خداوند متعال در کتاب بزرگوار خويش ما را آگاه ساخته که در ميان اجنه “الصالحون والطالحون” يعني درستکاران و بدکرداران هستند. قدرت به شکل هاي مختلف درآوردن خويش توسط اجنه ثابت شده است و اين شکل گيري بر اساس احاديث نبوي ثابت گرديده است. بنابراين از کشتن برخي از مارها نهي شده است. رسول الله عليه و سلم مي فرمايد: “اقتلوا ذات الطفيتين والأبتر، وإياكم والحية البيضاء فإنها من الجن”. يعني: «بکشيد مارهايي که بر پشت دو خط (سفيد)دارند و مارهاي کوتاه دم را، ولي پرهيز کنيد از مار سفيد که آن از اجنه است.»

خداوند سبحانه وتعالى بر ما منت نهاده که به ما زوج هايي را از جنس خود ما عطا فرموده است تا با آن ها انس و آرامش ما کامل گردد و در قرآن کريم مي فمايد: “ومن آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجا لتسكنوا إليها وجعل بينكم مودة ورحمة إن في ذلك لآيات لقوم يتفكرون”. (الروم:21) يعني: « و از نشانه‏هاى او اينكه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در اين [نعمت] براى مردمى كه مى‏انديشند قطعا نشانه‏هايى است.»
در فرموده اش که: “من أنفسكم” اشاره اي به اين وجود دارد که اشتراک در نوع جنس از اسباب و لوازم ازدواج و آرام گرفتن و الفت و محبت مي باشد.
براساس آنچه ذکر شد، به دليل اختلاف سرشت و طبيعت و ...، امکان وقوع ازدواج ميان انسان و اجنه وجود ندارد. والله أعلم

 

سايت جامع فتاوي اهل سنت و جماعت 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

روزى عمر رضي الله عنه مردى را ديد كه در مسجد نشسته و ذكر ميكند، به مردم گفت كه خرج او و رزق و روزيش از كجاست؟ آنها گفتند كه نزد ما ميآيد و گدايى ميكند و ما او را كمك ميكنيم، سپس عمر رضي الله عنه آن مرد را از مسجد بيرون كرد و به او گفت برو كار كن. (به نقل از سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت به زبان فارسی)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 6105
دیروز : 3293
بازدید کل: 8241450

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010