Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

«خَيْرُ أُمَّتِي قَرْنِي ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ …» [متفق عليه]. 
بهترين مردمان، مردم قرن من است، سپس مردمي كه بعد از قرن من مى آيد، سپس مردمي كه بعد از قرن دوم مى‌آيد (سه قرن پس از پيامبر)

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>قبايل عرب>عرب > قوم عرب

شماره مقاله : 1224              تعداد مشاهده : 396             تاریخ افزودن مقاله : 17/10/1388

قوم عرب
موّرخان اقوام و طوايف عرب را، برحسب دودمان‌هايي که به آنها منسوبند، به سه دسته تقسيم کرده‌اند:

1- عرب بائده: عرب‌هاي ديرينه‌اند که به کلّي منقرض شده‌اند، و امکان دستيابي به اطلاعات بسنده و گسترده پيرامون تاريخ آنان وجود ندارد؛ مانند: عاد، ثمود، طَسم، جَديس،عِملاق، اُميم، جُرهُم، حَضور، وَبار، عَبيل، جاسم، حَضَرمَوت، و ديگران.

2- عرب عاربه: عرب‌هايي هستند که از تيره يشجُب بن يعرُب بن قحطان‌اند، و «عرب‌هاي قحطاني» نيز ناميده مي‌شوند.

3- عرب مُستعربه: عرب‌هايي هستند که از صلب اسماعيل -عليه السلام- ‌اند، و «عرب‌هاي عدناني» نيز ناميده مي‌شوند.

 

عرب عاربه
«عرب عاربه» همان اعراب قحطاني‌اند. سرزمينشان بلاد يمن است. قبيله‌ها و طوايف ايشان با گستردگي بسيار، پراکنده شده‌اند،و از فرزندان سَبَاء بن يشجُب بن يعرب بن قحطان‌اند. دو قبيله ميان اينها شهرت بيشتري دارند: حميربن سَبَأ، کهلان بن سَبَأ. قبائل و طوايف ديگر قوم سبأ که يازده يا چهارده طايفه‌اند، به آنان سَبئَيون (سبائيان) گفته مي‌شود، و قبائل و طوايف ايشان عنوان‌هاي ويژه‌اي ندارند. 

الف) مشهورترين طوايف قبيلة حمير عبارتند از:

1. قُضاعه؛ شامل: بَهراء، بِلّي، قَين، کَلب، عُذرَه، وَبرَه

2. سَکاسِک؛ فرزندان زيد بن وائله بن حمير؛ لقب زيد «سکاسِک» بوده است. اينان غير از طايفة سکاسک کٍنده‌اند که در طوايف بني کهلان برشمرده خواهند شد.

3. زيد الجمهور؛ شامل: حِميرَ اصغر، سبأ اصغر، حَضور، ذواَصبَح.

ب) مشهورترين طوايف کهلان عبارتند از: هَمدان، اَلهان، اَشعَر، طيئ، مذحَج (شامل: عَنس و نَخع)، لَخم (شامل: کِنده؛ کِنده شامل: بني معاويه، سَکون، سَکاسِک)، جُذام، عامِله، خَولان، مَعافِر، اَنمار (شامل: خَثعَم، بَجليه؛ بجيله شامل: اَحمَس)، اَزد (شامل: اوس، خَزرَج، خَزاعه، فرزندان جَفنه، پادشاهان معروف شام: آل غَسّان).

بني کهلان از يمن مهاجرت کردند، و در نواحي مختلف عربستان پراکنده شدند. گويند: هجرت عمدة آنان اندکي پيش از سيل عَرِم بود که بازرگاني آنان تحت فشار روميان و بر اثر سيطره يافتن آنان بر راههاي بازرگاني دريايي، و از ميان بردن راه تجارت خشکي با اشغال سرزمينهاي مصر و شام، ورشکسته گرديد. برخي نيز گويند: پس از سيل عَرِم، که زراعت و خانمانشان بر باد رفت، و پيش از آن نيز دچار شکست بازرگاني شده بودند، و ديگر تمامي اسباب و وسايل زندگي را از دست داده بودند، مهاجرت کردند. روند بيان قرآن نيز اين گزارش اخير را تأييد مي‌کند (سورة سَبَأ، آية 15-19).

افزون بر آنچه آورديم، جاي شگفتي نخواهد بود که نوعي رقابت و درگيري فيمابين طوايف کهلان و طوايف حِمير پديد آمده باشد، که منجر به آوارگي کهلان شده باشد؛ چنانکه برجاي مانده حمير پس از جلاي وطن کهلان به اين نکته اشارتي دارد.

مهاجران طوايف کهلان را مي‌توان به چهار دسته تقسيم کرد:

1- اَزْد؛ که هجرتشان مطابق رأي سرور و سالارشان عمران بن عمرو مُزَيقياء بود. اينان در سرزمين يمن از اين سوي به آن سوي کوچ مي‌کردند وپيشقراولان مي‌فرستادند، و از آن پس، راه شمال و مشرق را پيش گرفتند. شرح و تفصيل اماکني که در نهايت پس از کوچيدن بسيار در آن استقرار يافتند چنين است:

* عمران بن عَمرو در عُمان بار افکندند، و خود او و فرزندانش در آنجا سُکنا گزيدند؛ اينان «اَزْد عُمان» نام دارند.

* بني نصض بن ازد در تهامه اقامت کردند؛ اينان اَزْد شَنوءه» نام دارند.

* ثعلبه بن عمرو مُزَيقياء به سمت حجاز عنان گردانيد، و مابين ثعلبيه و ذي‌قار رحل اقامت افکند؛ آنگاه، وقتي فرزندانش بزرگ شدند، و مکنت و قوّتي يافت، راه مدينه را پيش گرفت، و در آنجا اقامت گزيد و مدينه را وطن قرار داد، که اوس و خزرج، پسران حارثه بن ثعلبه از فرزندان همين ثَعلبه‌اند.

* حارثه بن عمرو- که همان خُزاعه باشد- با فرزندانش مناطق قابل سکونت حجاز را در نور ديدند، تا در مَرّالظَّزان بار افکندند. آنگاه حرم را فتح کردند، و در مکّه سکونت اختيار کردند، و ساکنان پيشين آن، جَراهِمه را آواره گردانيدند.

* جَفنه بن عمرو بسوي شام راه گرفت، و خود و فرزندانش درآنجا اقامت گزيدند. وي پدر پادشاهان آل غَسّان است. «غَساسِنه» اين نام را از باب انتساب به آبگيري در حجاز، معروف به «غَسّان» به خود گرفته‌اند، که نخست پيش از کوچ کردن به شام در کنار آن فرود آمده بودند.

* طوايف کوچکتر نيز، به اين قبائل پيوستند، و به سوي حجاز و شام هجرت کردند؛ مانند: کعب بن عمرو، حارث بن عمرو، و عوف بن عمرو.

2- لَخم و جُذام؛ به شرق و شمال کوچ کردند، و نضربن ربيع- پدر مَناذِره، پادشاهان حيره، از همين لَخميان‌اند.

3- بني طَيي؛ با کوچ کردن اَزْد به سمت شمال، به راه خود ادامه دادند تا بالاخره در کوهپايه‌هاي اَجأ و سَلمي اقامت گزيدند، و اين دو کوه به کوهها طييء شهرت يافتند.

4- کِنده؛ در بحرين فرود آمدند. آنگاه ناگزير شدند آنجا را ترک بگويند، و در حضرموت بار افکندند. در آنجا نيز همان بر سرشان آمد که در بحرين آمده بود. آنگاه در نَجد فرود آمدند، و در آنجا فرمانروايي باشکوهي ترتيب دادند؛ امّا، خيلي زود تباه شدند و آثارشان از ميان رفت.

يکي ديگر از قبائل حِمير، که در انتساب آن به حِمير اختلاف است، قبيلة خُزاعه، از يمن مهاجرت اختيار کرد و در بيابان سماوه در حومة عراق اقامت گزيد. بعضي از طوايف آنان نيز در اطراف شام و مناطق شمالي حجاز سُکنا گرفتند[1]. 

عَرَب مُستعربه
زادگاه نياي بزرگ و جدّ اعلايشان، سيدنا ابراهيم -عليه السلام- ، سرزمين عراق بود؛ شهري که آن را «اور» مي‌ناميدند، بر ساحل غربي شطّ فرات، در نزديکي کوفه. امروزه کاوش‌ها و حفّاري‌هاي باستانشناسان اطّلاعات گسترده‌اي را در ارتباط با اين شهر؛ همچنين، خاندان ابراهيم -عليه السلام- ؛ و اوضاع و احوال ديني و اجتماعي اين سرزمين، به دست آورده‌‌اند.

مشهور است که ابراهيم -عليه السلام- از اين شهر نامبرده به حاران يا حرّان مهاجرت کرد، و از آنجا به فلسطين رهسپار گرديد، و آنجا را پايگاه دعوت خويش قرار داد. سفرهايي نيز به اطراف و اکناف آن سرزمين و ديگر سرزمين‌هاي دور و نزديک داشت. در يکي از همين سفرها بود که ابراهيم -عليه السلام- به دربار يکي از سلاطين جبّار وارد شد، و همسرش ساره همراه او بود؛ و ساره يکي از زيباترين زنان زمان خويش بود. آن پادشاه جبّار خواست به ساره نيرنگي بزند؛ امّا، ساره به درگاه خداوند متعال دعا کرد، و خداوند سبحان نيرنگ وي را بر سينة خود او کوبيد، و آن ستمگر دريافت که ساره زني صالحه است، و نزد خدا مقامي والا دارد. از اين رو، به پاس فضيلت ساره، يا از ترس خدا، هاجر را به کنيزي به او بخشيد[2]. ساره نيز هاجر را به ابراهيم -عليه السلام- تقديم کرد[3].

ابراهيم -عليه السلام- به پايگاه دعوت خويش در فلسطين بازگشت. آنگاه خداوند متعال از هاجر فرزند پسري به نام اسماعيل به او روزي فرمود، و اين رويداد موجب حسادت ساره گرديد؛ و کار به جايي رسيد که ابراهيم را وادار کرد تا هاجر را با پسر شيرخواره‌اش اسماعيل به جايي دور دست ببرد. ابراهيم -عليه السلام- آن دو را به سرزمين حجاز برد، و در بياباني بي‌آب و علف درمجاورت بيت‌الله الحرام- که در آن روزگار، هنوز آثاري از آن بجز قسمتي برآمده از زمين همانند يک تپّه مشهود نبود، و سيلاب‌ها همينکه به آن تپّه مي‌رسيدند، از سمت چپ و راست آن مي‌گذشتند سُکنا داد. هاجر و اسماعيل را زير سايه درختي بالاي چاه زمزم مُشرف بر مسجدالحرام مستقّر گردانيد. در آن روزگار در مکّه احدي سکونت نداشت، و در مکّه آب نبود. همياني پر از خرما و مشکي پر از آب نزد آنان نهاد، و خود به فلسطين بازگشت. چند روزي بيش نگذشت که آب و آذوقه تمام شد، و در آن وضعيت بحراني بود که چاه زمزم به فضل خداوند بر شکافت و جوشيد، و تا مدّتها وسيلة تأمين قوت و غذا و گذران ايشان گرديد؛ که داستان آن طولاني است و مشهور[4].

يکي از قبائل يمن، به نام جُرهُم دوم سر رسيدند. و با اجازه مادر اسماعيل ساکن مکّه شدند. گويند: اينان پيش از آن، در بيابان‌هاي اطراف مکّه سکونت داشتند. روايت بخاري بر اين مطلب تصريح کرده است که قبيلة جُرهُم پس از اقامت گزيدن اسماعيل در مکّه، «پيش از آنکه وي به سنّ جواني برسد در مکّه رحل اقامت افکندند. سابقاً ايشان هرازگاهي از بيابان مکّه مي‌گذشتند. [5]

ابراهيم -عليه السلام- ، وقت به وقت، به مکّه سفر کرد، تا در آنجا به خانواده و دارايي‌اش سرکشي کند. تعداد اين سفرها به دقّت معلوم نيست. منابع معتبر جمعاً چهار فقره از اين سفرها را براي ما ثبت کرده‌اند:

1) خداوند متعال در قرآن کريم يادآور شده است، ابراهيم را خواب‌نما فرمود که مشغول سربريدن اسماعيل است. ابراهيم نيز فرمان را دريافت و عزم بر امتثال آن جزم کرد.

﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِينُ * وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ﴾ [6]. 

در سِفر تکوين [تورات] آمده است که اسماعيل سيزده سال بزرگتر از اسحاق بوده، و زمينة بيان داستان بر آن دلالت دارد که پيش از ولادت اسحاق روي داده است؛ زيرا، مژدة ولادت اسحاق پس از آنکه داستان بطور کامل آورده مي‌شود، مي‌آيد.

اين داستان دست‌کم يکي ازسفرهاي ابراهيم به مکّه راپيش از رسيدن اسماعيل به سنين جواني، دربردارد. سه سفر ديگر را بخاري با طول تفصيل به روايت ابن‌عباس از حضرت رسول اکرم -صلى الله عليه وسلم- نقل کرده است. ملخّص آن روايات چنين است:

2) اسماعيل -عليه السلام- به سنّ جواني رسيد، و زبان عربي را از جُرهُم فراگرفت؛ و موردپسند و قبول ايشان افتاد، و زني از قبيلة خود را به همسري اسماعيل درآوردند. مادرش مرد. ابراهيم بر آن شد که بار ديگر به ديدار خانواده‌اش برود. وقتي که به مکّه رسيد، اسماعيل را نيافت. از همسرش حال او را پرسيد و از اوضاع زندگاني آنان جويا گرديد. همسر اسماعيل از سختي روزگار و تنگي معيشت گلايه سرداد. حضرت ابراهيم -عليه السلام- به او سفارش کرد، به اسماعيل بگويد که آستانة خانه‌اش را جابه‌جا کند! اسماعيل مراد پدر را دريافت؛ همسرش را طلاق داد، و همسر ديگري گرفت. بيشتر مورخان بر آن اند که اين همسر دوّم، دختر مضاض بن عمرو، بزرگ و رئيس قبيله جرُهُم، بوده است.

3) بار ديگر، ابراهيم -عليه السلام- به مکّه آمد. اسماعيل همسر جديد اختيار کرده بود. ابراهيم -عليه السلام- در اين سفر نيز اسماعيل را نديد، امّا پيش از بازگشت به فلسطين احوال او را از همسرش پرسيد و وضع زندگاني آنان را جويا شد. وي حمد و ثناي الهي به جاي آورد و ابراز خرسندي کرد. حضرت ابراهيم نيز توسط او براي همسرش اسماعيل پيام داد و سفارش کرد که به همسرش بگويد، آستانة در خانه‌اش را استوار گرداند.

4) يک بار ديگر نيز، ابراهيم -عليه السلام- به مکّه آمد. اين بار، اسماعيل را، در حالي که زير ساية درختي نزديک چاه زمزم مشغول تراشيدن تير براي خود بود، ملاقات کرد. همينکه آن حضرت را ديد، پيش پاي ايشان برخاست، و چونان پدري با پسر، و پسري با پدر، يکديگر را در آغوش کشيدند. اين ملاقات، به دنبال فترتي بس طولاني دست مي‌داد که کمتر پدري سالخورده و پرعاطفه و مهربان و دلسوز در ارتباط فرزندش، و کمتر فرزندي نيکوسيرت و شايسته و درستکار در ارتباط با پدرش، توان شکيبايي و تحمّل آن را دارد. طي همين سفر بود که ابراهيم و اسماعيل -عليه السلام- کعبه را بنا نهادند، و پايه‌هاي آن را برافراشتند، و ابراهيم، بنا به فرمان خداوند سبحان، فراخوان حجّ داد[7].

خداوند از دختر مضاض دوازده فرزند پسر به اسماعيل -عليه السلام- روزي کرد، به نام‌هاي: نابَت(يا: نبايوط)؛ قَيدار؛ اَدبائيل؛ مِيشام؛ مِشماع؛ دوما؛ ميشا؛ حدد؛ تيما؛ يطور؛ نَفيس؛ قَيدُمان؛ و از اين فرزندان دوازده قبيله منشعب گرديد که همة آنها برهه‌اي از زمان را در مکه ساکن بوده‌اند و وسيلة عمدة گذران زندگي آنان در آن روزگاران، بازرگاني از سرزمين يمن تا سرزمين شام و مصر بوده است. بعدها، اين قبيله‌ها در اطراف و اکناف عربستان و حتي بيرون آن، پراکنده گرديدند، و تاريخ سرگذشت زندگاني آنان در اعمال تاريک زمان ناپديد شد، مگر فرزندان نابَت و قَيدار.

تمدّن نَبَطيان، فرزندان نابَت، در شمال حجاز شکوفا گرديد، و حکومتي نيرومند تشکيل دادند که پايتخت آن پتراء- شهر باستاني کهن و مشهور در جنوب اُردُن- بود، و اهالي اطراف، يکسره به فرمان اين حکومت گردن نهادند، و هيچکس تاب ستيز با ايشان نياورد، تا زماني که روميان آمدند و آنان را ريشه‌کن ساختند.

گروهي از محققان و اهل علم و آشنايان به انساب به اين سوي متمايل شده‌اند که پادشاهان آل‌غسان و نيز انصار، اوس و خزرج، از خاندان نابت بن اسماعيل و بقاي اين دودمان در آن سامان بوده‌اند. امام بخاري (ره) نيز در صحيح به همين سوي متمايل بوده است؛ زيرا، بابي گشوده است تحت عنوان «نسبة اليمن إلى إسماعيل -عليه السلام-» و بر اين مطلب به بعضي احاديث استدلال کرده است. حافظ ابن حجر نيز در شرح صحيح بخاري ترجيح بر آن نهاده است که قحطانيان از دودمان نابت بن اسماعيل -عليه السلام- ‌اند[8].

همچنين، قيدار بن اسماعيل، پيوسته فرزندانش در مکه مي‌زيستند و نسل وي در آنجا گسترش مي‌يافت، تا آنکه عدنان و فرزندش معدّ پديد آمدند، و از عدنان به بعد، اعراب عدناني سلسلة نسب خويش را محفوظ داشتند؛ و عدنان نياي بيست و يکم حضرت رسول در سلسله نسب آن حضرت است؛ چنانکه در حديث نبوي وارد است که آن حضرت هرگاه به نسب خود اشاره مي‌کردند و به عدنان مي‌رسيدند توقّف مي‌فرمودند و مي‌گفتند: (کذب النَّسّابون)؛ اهل انساب دروغگويند! و از او نمي‌گذشت[9]. درعين حال، عدّه‌اي از علماي اسلامي بالاتر بردن نسب پيامبراکرم را فراتر از عدنان جايز دانسته‌‌اند، و حديث مورد اشاره را ضعيف تلقي کرده‌اند؛ اما، در اين قسمت از نَسَب نبوي آنچنان اختلاف‌نظر دارند که جمع ميان اقوالشان ممکن نيست. محقق بزرگ، علامه قاضي محمد سليمان منصور پوري (ره) سخن ابن‌سعد را که طبري و مسعودي و ديگران در عداد اقوال ديگر آورده‌ا ند، ترجيح نهاده‌اند، مبني بر اينکه ميان عدنان و ابراهيم -عليه السلام- بنا به تحقيق دقيق چهل واسطه بوده است[10]؛ چنانکه خواهد آمد.

تيره‌هاي مختلف دودمان معدّ از طريق فرزندش نزار گسترش يافت. گفته‌اند: مَعَدّ بجز او فرزند ديگري نداشته است. امّا نَزار چهار پسر داشته است که چهار قبيلة بزرگ به نام‌هاي: اِياد؛ اَنمار؛ ربيعه؛ مُضَر از آنان پديد آمده‌اند. به ويژه، از ربيعه و مُضَر تيره‌ها و طايفه‌هاي فراوان پديد آمده‌اند و گسترش يافته‌اند. از ربيعه، ضُبَيعه، و اَسَد؛ عَنزَه و جَديله؛ و از جديله، قبائل بسيار مشهور، مانند: قيس، نَمِر، و بني‌وائل، که بَکر و تغلِب از آنان‌اند، و از بني‌بکر، بني‌قيس و بني‌شيبان و بني‌حنيفه و طوايف ديگر. آل‌سعود، پادشاهان عربستان سعودي، امروزه از دودمان عَنزه هستند.

قبيله‌هاي مضر به دو شعبه بزرگ تقسيم شدند: قيس عَيلان بن مُضَر، و طوايف الياس بن مُضَر؛ از قيس عيلان، بني سُليم، بني هوازن، بني ثقيف، بني صعصعه، بني غَطفان؛ و از غَطَفان، عَبس ذُبيان، اشجَع، اَعصُر؛ و از الياس بن مُضَر، تميم بن مُرّه، هُذيل بن مُدرِکه، بني اَسَد بن خُزَيمه، و طوايف کنانه بن خزيمه؛ و از کنانه، قريش، که فرزندان فهربن مالک بن نضربن کنانه‌اند.

قريش نيز به قبائلي چند تقسيم مي‌شدند، که مشهورترين آنها عبارتند از: جُمَح، سَهم، عَدّي، مَخزوم، تَيم، زُهره و طوايف قُصي بن کلاب، که عبارتند از: عبدالدارين قٌصَي، اسدبن عبدالعزّي بن قُصَي، و عبدمناف بن قُصَي. از عبدمناف چهار تيره پديد آمدند: عبدشمس، نوفل، مطلّب، هاشم؛ و خاندان هاشم همان است که خداوند سبحان از آن خاندان، حضرت محمدبن عبدالله بن المطلّب بن هاشم را برگزيد؛ صَلي ا‌لله عليه و سلم.

حضرت رسول اکرم -صلى الله عليه وسلم- مي‌فرمود: 

(إن الله اصطفى من ولد إبراهيم إسماعيل؛ واصطفى من ولد إسماعيل بني کنانة؛ واصطفى من کنانة قريشاً؛ واصطفى من قريش بني هاشم؛ واصطفاني من بني هاشم)[11].

«خداي يکتا، از فرزندان ابراهيم، اسماعيل را برگزيد؛ و از فرزندان اسماعيل، بني‌کنانه را برگزيد؛ و از بني‌کنانه؛ قريش را برگزيد؛ و از قريش؛ بني‌هاشم را برگزيد؛ و مرا از ميان همه فرزندان هاشم برگزيد».

از عباس بن عبدالمطلب رسيده است که مي‌گفت: رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- فرمود:

(إن الله خلق الخلق فجعلني من خير فرقهم و خير الفريقين؛ ثم تخير القبائل، فجعلني من خير القبيلة؛ ثم تخير البيوت، فجعلني من خير بيوتهم؛ فأنا خيرهم نفسا، وخيرهم بيتا. به روايت ديگر: (إن الله خلق الخلق، فجعلني في خيرهم فرقة؛ ثم جعلهم فرقتين، فجعلني في خيرهم فرقة؛ ثم جعلهم قبائل، فجعلني في خيرهم قبيلة، ثم جعلهم بيوتاً، فجعلني في خيرهم بيتاً، وخيرهم نفساً)[12].

«خداي يکتا آفريدگان را آفريد، و آنان را فرقه فرقه گردانيد، و مرا در بهترين فرقة آنان قرار داد. آنگاه آنان را به قبيله‌ها تقسيم فرمود، و مرا در بهترين قبيله قرار داد؛ آنگاه آنان را به خاندان‌ها تقسيم فرمود، و مرا در بهترين خاندان‌ها قرار داد. درنتيجه، هم از نظر شخصيت، و هم از نظر اصل و نسب، من از همه آفريدگان بهتر و برترم».

وقتي فرزندان عدنان فراوان شدند، در اطراف و اکناف مناطق مختلف عربستان پراکنده شدند، و اين سوي و آن سوي، رد پاي بارش باران و رويش گياهان را دنبال مي‌کردند:

* عبدالقيس، و تيره‌هايي از بکر بن وائل، و تيره‌هايي از تميم به بحرين مهاجرت کردند و در آنجا اقامت گزيدند؛

* بني حنيفه بن علي بن بکر بسوي يمامه کوچ کردند، و در حجر، قصبة يمامه، سکني گرفتند، و ديگر تيره‌هاي بکربن وائل در امتداد آن سرزمين، از يمامه تا بحرين، تا سيف کاظمه، تا دريا، اطراف سواد عراق، تا اُبُلّه، تا هيت سکونت گزيدند؛

* تغلب در جزيره فراتيه ا قامت کردند، و بعضي از تيره‌هايشان با بني بکر همخانه شدند؛ و بني تميم در بيابان بصره ساکن شدند؛

* بني سليم در نزديکي مدينه، از وادي القري تا خيبر، تا شرق مدينه تا حدالجبلين، تا زمين‌هايي که به حره منتهي مي‌شود، سکونت اختيار کردند؛

* بني‌اسد در سمت شرق تيماء و سمت غرب کوفه، سکنا گزيدند، که از يک سوي با تيماء در سرزمين بُحتُر از طَيي، و از سوي ديگر با کوفه، مسافت پنج روزه راه فاصله داشتند؛

* ذُبيان از نزديکي تَيماء تا حوران سکونت اختيار کردند، و تيره‌هاي کنانه در تهامه برجاي ماندند، و در مکّه و حومة آن طوايف قريش اقامت گزيدند، و ا ز هم پراکنده زندگي مي‌کردند، تا زماني که قُصَي بن کلاب در ميان آنان ظهور کرد و طوايف قريش را گرد آورد، و براي آنان وحدتي پديد آورد که قدر و منزلت قريشيان را بسي بالا برد.[13]

 


--------------------------------------------------------------------------------

[1]- برای تفصیل سرگذشت این قبائل و کوچ‌هایشان، بنگرید به: نَسب معدو یمن الکبیر؛ جمهره النَسب؛ العٍقد الفَرید؛ قلائد الجُمان؛ نهایه الاِرَب؛ تاریخ ابن خلدون؛ سَبائک الذَّهَب، و دیگر کُتُب اَنساب، و کتابهای مربوط به تاریخ عرب پیش از اسلام. منابع در مقام تعیین زمان این کوچیدنها و مهاجرتها فراوان اختلاف دارند، و راه ما بسوی قطع و یقین در این ارتباط بسته است. ما پس از آنکه همه قرائن و شواهد را از نظر گذرانیده‌ایم، گزارش‌هایی را که مُرجَّح یافته‌ایم در متن کتاب آورده‌ایم، والله اعم بالصواب.

[2]- مشهور آنست که این پادشاه ستمکار یکی از فرعون های نامدار مصر بوده است و هاجر کنیز او برده زرخرید او بوده است. امّا، نویسنده بزرگ، علامه قاضی محمّد سلیمان منصور پوری (ره) ترجیح را بر آن نهاده است که وی زنی آزاده، و دختر فرعون مصر بوده است. استناد ایشان برای این ترجیح، به مطالبی است که محققان یهودی ومسیحی در شُروح کتاب مقدّس نوشته‌اند (برای این مطالب، نکـ : رحمة للعالمین، ج 2، ص 34، 36، 37). ابن خلدون، آنجا که گفتگوی فیمابین عمرو بن عاص (رضي الله عنه) و گروهی از مصریان را گزارش می‌کند، آورده است که مصریان به او گفتند: هاجر همسر یکی از پادشاهان سرزمین ما بود. میان ما و اهالی عین شمس جنگهایی رخ داد. در یکی از آن جنگها پیروزی با آنان بود. پادشاه ما را کشتند، و هاجَر را اسیر کردند، و از آن طریق، به پدر شما ابراهیم رسید. (تاریخ ابن خلدون، ج 2/1، ص 77).

[3]- برای تفصیل اصل دادستان، نکـ : صحیح بخاری، ح 2217، 2635، 3357، 3358، 5084، 6950.

[4]- نکـ : صحیح بخاری، کتاب الانبیاء، ح 3364، 3365.

[5]- همان، ح 3364.

[6] سوره صافّات، آيات 103 تا 107.

[7]- صحیح بخاری، کتاب الانبیاء، ح 3364، 3365.

[8]- صحیح بخاری، کتاب المناقب، باب نسبه الیمن الی اسماعیل، ح 3507؛ فتح‌الباری، ج6، ص 621-623؛ نیز، نکـ: نَسَب معدو الیمن الکبیر، کلبی، ج 1، ص 131؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2/1، ص 46، 241، 242.

[9]- نکـ: تاریخ الطبری، ج2، ص 272-276.

[10]- الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 1، ص 56؛ تاریخ الطبری، ج 2، ص 272-273؛ مروج الذهب، مسعودی، ج2، ص 273-274؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2/2، ص 298؛ فتح‌الباری، ج 6، ص 622؛ رحمه للعالمین، ج 2، ص 7، 8، 14-17.

[11]- صحیح مسلم، کتاب الفضائل، «باب فضل نسب النبی»، ج4، ص 1782، ح1؛ سنن ترمذی، کتاب المناقب، «باب فضل النبی»، ج5، ص 544، ح 3605، و به همان مضمون، ح 3606.

[12]- سنن ترمذی، کتاب المناقب، «باب فضل النبّی»، ج 5، ص 545، ح 3607، 3608.

[13]- برای تفصیل بیشتر، ر.ک: «جمهره النسب؛ نسب معد والیمن الکبیره؛ انساب القرشیین؛ نهایه الارب؛ قلائد الجمان، سبانک ا لذهب»؛ و...

 

به نقل از: خورشيد نبوّت، ترجمه فارسي «الرحيق المختوم» مؤلف: شيخ صفي الرحمن مبارکفوري، برگردان : دکتر محمدعلي لساني فشارکي



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام ابن قیم رحمه الله فرمودند: «هر جا در قرآن از عبدی مدح و تمجید شده است بخاطر ثمره ‏علم (او) بوده است، و هر جایی که در قرآن عبدی مورد ذم و سرزنش قرار گرفته به دلیل ثمره ‏جهل (او) بوده است».‏ (مفتاح السعادة 1/ 108).‏

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 9208
دیروز : 3293
بازدید کل: 8244553

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010