Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 پيامبر صلى الله عليه و سلم فرموده است: "لا يقضين حکم بين اثنين و هو غضبان" (متفق عليه)، يعنى: "هيچ قاضي‌اي در حال عصبانيت بين دو نفر قضاوت نکند".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم > مکارم اخلاق پیامبر

شماره مقاله : 10747              تعداد مشاهده : 327             تاریخ افزودن مقاله : 25/5/1390

مَکارم اخلاق پَیامبر
 
وَ اِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عظیم[1]
پیامبر بزرگ اسلام، از جهت زیبایی‌های ظاهری و کمالات باطنی و مکارم اخلاق دارای امتیازاتی بودند که در حیطة وصف و بیان نمی‌گنجد. تحت تأثیر همین جمال و کمال بی‌نظیر بود که دلها همه سرشار از تجلیل و تکریم آنحضرت بودند، و مردم در مقام پاسداری حرمت و بزرگداشت عظمت ایشان جانشان از کالبد درمی‌آمد؛ به گونه‌ای که تاریخ بشر چنین ویژگی و امتیازی را برای هیچ فرد دیگری سراغ نکرده است. آنان که با حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- معاشرت داشتند، ایشان را در حدّ عشق و تا سرحدّ سرگشتگی دوست می‌داشتند، و باکی نداشتند از اینکه سرهایشان را از تن جدا کنند، و گردن‌هایشان را بزنند، اما یک خراش کوچک بر روی ناخن آنحضرت نیفتد؟! ذیلاً، در عین اعتراف به اینکه گردآوری و تدوین تمامی روایات ناظر به مراتب جمال و کمال نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- در توان ما نیست، ماحصل روایات را در این باب می‌آوریم.
 
شمایل زیبای پیامبر
امّ مَعبَد خُزاعی، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- را که در مسیر مهاجرت از مکه به مدینه از کنار خیمة او گذشتند، برای شوهرش چنین توصیف می‌کند:
زیبایی‌اش چشمگیر بود، سیمایش نورانی و چهره‌اش درخشنده؛ و مردی خوش‌اخلاق و نیک‌سیرت بود. اندامش را بزرگی شکم یا بزرگی سر معیوب نگردانیده بود. کوچکی سر نیز اندامش را نامتناسب نساخته بود. خوش‌اندام و خوشروی بود. چشمانی سیاه و مژگانی بلند داشت. صدایی گرم و گردنی افراشته داشت. چشمانی گیرا و سورمه کشیده، ابروانی مانند کمان داشت که در عین حال به هم پیوسته بودند. گیسوانش سیاه فام بود. وقتی سکوت می‌کرد، وقارش دو چندان می‌شد؛ و چون لب به سخن باز می‌کرد آراستگی و مهابتش افزون می‌گردید. از دور، زیباترین و خوش‌سیماترین مردم به نظر می‌آمد؛ و از نزدیک، نیکوترین و شیرین‌ترین مردم جلوه می‌کرد. گفتارش شیرین و دلچسب بود. به اندازه سخن می‌گفت؛ نه کم و نه زیاد، و چنان بود که گویی گفتارش رشته های مروارید و گوهر بودند که سرازیر می‌شدند. میانه بالا بود. نه کوتاهی قدش اندام او را از چشم‌نوازی باز می‌داشت، و نه بلندی قامتش قد و بالای او را از دل‌انگیزی می‌انداخت. شاخه‌ای سبز و پرطراوت بود که درمیان هر دو شاخة دیگری که قرار می‌گرفت، از هر سه متناسب‌تر، و از هر سه نیکومنظرتر بود. همراهانی داشت که پیرامونش حلقه زده بودند؛ هرگاه سخنی می‌گفت، به سخنش گوش جان می‌سپردند، و هرگاه فرمانی صادر میکرد، از جان و دل فرمانش را می‌بردند. همه گوش به فرمان، و همگان پیوسته طالب دیدارش بودند، و همواره پیرامونش گرد می‌آمدند. هیچگاه چهره درهم نمی‌کشید، و هرگز کسی را تحقیر نمی‌کرد و کوچک نمی‌شمرد [2].
علی‌بن ابیطالب در مقام توصیف شمایل رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- چنین می‌گوید:
«نه زیاده از حد بلند بالا بودند، و نه بیش از اندازه کوتاه قد؛ میانه بالا بودند و خوش‌اندام، گیسوانشان نه چندان درهم فشرده و فِرخورده بود، و نه چندان آویخته و فروهشته؛ خوش حالت و آراسته بود، نه بسیار فربه و تنومند بودند، و نه صورتشان کاملاً گرد بود؛ در عین حال، صورتشان تمایل به گردی داشت. سپید و گندمگون بودند، و چشمانی درشت و بادامی با مژگان بلند داشتند. درشت اندام و قوی هیکل بودند، و عضلات و مفاصلی ورزیده داشتند. از زیر چانه تا روی نافشان پُرموی بود، اما بقیة بالاتنة ایشان بی‌موی بود. دستان و پاهایشان ستبر و درشت بود. وقتی راه می‌رفتند، بسرعت گام برمی‌‌داشتند چنانکه گویی در سرازیری قرار گرفته بودند. هنگامی که رو به سوی کسی می‌کردند با تمامی اندامشان به سوی او برمی‌گشتند. میان دو کتف ایشان مُهر نبوت مشهود بود، همچنانکه ایشان نگین انگشتری نبوت و آخرین پیامبر خدا بودند. از همة مردم بخشنده‌تر؛ و از همة مردم دلیرتر و با شهامت‌تر؛ و از همة مردم صریح‌تر و راستگوتر؛ و از همة مردم وفادارتر؛ و از همه متواضع‌تر، و از همه خوش محضرتر بودند. هر کس ایشان را برای نخستین بار می‌دید، هیبت ایشان بر وجود او چیره می‌گردید؟ اما هرکس با ایشان معاشرت می‌کرد، محبت ایشان در دلش جای می‌گرفت. هر که می‌خواست دربارة ایشان سخنی بگوید، می‌گفت: نه پیش از وی و نه پس از وی، همانند وی را ندیده‌ام»؟[3]
در روایتی دیگر از همو آمده است که آنحضرت جمجمه‌ای بزرگ و مفاصل و عضلاتی ورزیده و درشت داشتند، و بالا تنة ایشان از زیر گلو تا روی ناف، خطی پیوسته از موی داشت. هنگامی که راه می‌رفتند اندکی به جلو خم می‌شدند و سرعت می‌گرفتند، چنانکه گویی از بالا به پایین سرازیر شده‌اند!؟ [4]
جابربن سَمُره می‌گوید: دهان آنحضرت بزرگ، چشمانشان کشیده و بادامی بود؛ و در عین درشتی اندام، کفلهایشان فربه نبود [5].
ابوالطفیل می‌گوید: سفید و نمکین و میانه‌بالا بودند [6].
اَنَس بن مالک می‌گوید: دستان درشت و ستبری داشتند. نیز می‌افزاید: خوش‌سیما و نمکین بودند؛ نه سفید و بی‌نمک، و نه بشدت گندمگون؛ وقتی که از دنیا رفتند، شمار موهای سفید سر و ریش آنحضرت به بیست تار موی نمی‌رسید [7].
نیز همو می‌گوید: تنها اندک اثری از پیری روی شقیقه‌های آنحضرت مشاهده می‌شد. به روایت دیگر، در سر آنحضرت نیز چند تار موی سفید دیده می‌شد [8].
ابوجحیفه می‌گوید: در ناحیة زیر لب پایین آنحضرت اندک آثاری از موی سفید مشاهده کردم[9].
عبدالله بن بُسر می‌گوید: در ناحیة زیر لب پایین آنحضرت چند تار موی سفید مشاهده می‌شد [10].
بَراء می‌گوید: آنحضرت چهارشانه بودند، فاصلة میان دو کتف ایشان زیاد بود. گیسوان انبوهی داشتند که روی لالة گوشهایشان را پوشانیده بود. ایشان را در حالیکه حُلّه‌ای قرمز رنگ بر تن پوشیده بودند دیدم؛ تا آن زمان هیچ چیز و هیچ‌کس را به آن زیبایی و نیکویی ندیده بودم. [11] ابتدا، آنحضرت گیسوانشان را پشت سرشان می‌ریختند، زیرا دوست داشتند که موهایشان را همانند اهل کتاب بیارایند؛ آنگاه پس از مدتی روی سرشان فرق باز می‌کردند و گیسوانشان را به سمت راست و چپ شانه می‌کردند [12]. نیز همو می‌گوید: آنحضرت خوشروی‌ترین و خوشخوی‌ترین مردم بودند [13]. از او پرسیدند: آیا چهرة نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- همانند شمشیر برق می‌زد؟ گفت: نه، مثل ماه می‌درخشید! و به روایت دیگر، گفت: چهرة ایشان متمایل به گردی بود [14].
رُبَیع دختر مُعوِّذ می‌گوید: اگر ایشان را می‌دیدید، انگار که منظرة طلوع خورشید را دیده‌اید»؟[15]
جابربن سَمُره می‌گوید: در یک شب مهتابی به دیدار آنحضرت نائل شدم. گاه به چهرة رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- و گاه به ماه می‌نگریستم. آنحضرت حُلّه‌ای قرمز رنگ بر دوش گرفته بودند. سرانجام، دیدم ایشان در نگاه من بسیار نیکوتر و زیباتر از ماه شب چهارده‌اند! [16]
ابوهریره می‌گوید: هیچ‌چیز و هیچ‌کس را نیکوتر و زیباتر از رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- ندیده‌ام. گویی که خورشید در آیینة چهرة ایشان می‌تابید! و هیچکس را ندیده‌ام که سریعتر از رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- راه برود. چنان راه می‌رفتند که گویی زمین را زیر پای ایشان می‌کشند و در هم می‌نوردند! ما در پی ایشان خودمان را برای رسیدن به ایشان به زحمت می‌انداختیم؛ اما ایشان هرگز احساس خستگی نمی‌کردند!؟ [17]
کعب به مالک می‌گوید: وقتی که آنحضرت شادمان می‌شدند، چهرة ایشان همانند پارة ماه می‌درخشید! [18]
روزی نزد عایشه نشسته بودند و پای افزارشان را تعمیر می‌کردند. در آن اثنا که مشغول دوختن پای افزارشان بودند، دانه‌های عرق بر پیشانی ایشان نشست، و خطوط چهرة ایشان شروع به برق زدن کرد. عایشه وقتی این منظره را دید، مبهوت گردید و گفت: بخدا، اگر ابوکبیر هُذَلی شما را دیده بود، درمی‌یافت که شما سزاواتر از دیگران هستید که مصداق این سرودة وی قرار بگیرید:
برقت کبرق العارض المتهلل 
وإذا نظرت إلی أسرة وجهه
و آن هنگام که به خطوط چهره‌اش نظر می‌افکنی، همانند ابر سفیدی که از کرانة آسمان بسوی تو می‌آید، برق می‌زند!؟ [19]
ابوبکر، هرگاه که آنحضرت را ملاقات می‌کرد، می‌گفت:
کضوء البدر زایله الظلام 
امین مصطفی بالخیر یدعو
امین و برگزیدة خداوند است، و همگان را به نیکی فرا می‌خواند؛ همانند ماه شب چهارده که تیرگی و تاریکی یکسره از آن فاصله گرفته است!؟ [20]
عُمر نیز، هرگاه از آنحضرت یاد می‌کرد، به این شعر زهیر که دربارة هَرِم بن سِنان سروده است، استشهاد می‌کرد:
کنت المضی‌ء للیلة البدر 
لو کنت من شیء سوی البشر
اگر تو از شهر و دیار دِگری جز جهان بشر می‌بودی، بی‌شک تو ماه شب چهارده و روشنایی بخش شبهای مهتابی بودی!؟
آنگاه، می‌گفت: رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- این چنین بودند! [21]
نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- هرگاه خشمگین می‌شدند، چهرة ایشان گلگون می‌گردید، آن چنان که گویی روی گونه‌های ایشان دانه‌های انار را فشرده‌اند!؟ [22]
جابربن سَمُره می‌گوید: ساق‌های پای آنحضرت زمخت و فربه نبود، و هیچگاه خندة ایشان از حدّ تبسّم نمی‌گذشت، و چنان بود که هرگاه به ایشان می‌نگریستی، می‌گفتی: چشمانشان را سورمه کشیده‌اند، اما سورمه نکشیده بودند! [23]
عمربن خطاب می‌گوید: دندانهای ایشان از همه‌کس نیکوتر و زیباتر بود [24].
ابن عباس می‌گوید: دندانهای پیشین آنحضرت اندکی فاصله داشتند؛ وقتی سخن می‌گفتند، چنان مشاهده می‌شد که گویی از میان دندانهای پیشین ایشان نور می‌تابد! [25] گلو و گردن آنحضرت به قدری زیبا بود که گویی گردن مجسمه‌ای برساخته از نقرة صاف و شفاف بود. مژگانی پرپشت داشتند، و ریش آنحضرت انبوه بود. پیشانی بلند و فراخی داشتند. ابروان آنحضرت به هم پیوسته و در عین حال متمایز از یکدیگر بودند. بینی باریک و کشیده‌ای داشتند، و صورت آنحضرت گوشت‌آلود نبود. از زیر گلو تا ناف ایشان یک شاخه موی پرپشت کشیده شده بود، و جاهای دیگر شکم و سینة آنحضرت موی نداشت؛ اما، دستها و شانه‌هایشان پرموی بود. شکم و سینة آنحضرت در امتداد یکدیگر بود. سینه‌ای پهن و عریض داشتند. کف دستانشان کشیده و پهن بود. مچ دستان و ساق پاهایشان کشیده و بلند بود. گودی کف پاهایشان زیادتر از حد معمول بود. درشت اندام و دارای اعضایی ورزیده بودند. هنگام راه رفتن پاهایشان را از روی زمین می‌کندند، و به جلو متمایل می‌شدند، و آرام و سریع راه می‌رفتند[26].
اَنَس می‌گوید: حریر و دیبایی را نرم‌تر از کف دستان حضرت رسول اکرم -صلى الله علیه وسلم- در تمامی عمر لمس نکرده‌ام، همچنین، هرگز بوی خوشی- یا: عطری؛ و به روایت دیگر: مُشک و عنبر- یا عطریات دیگر- را خوشبوی‌تر از بوی رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- - یا: بوی خوش رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- - استشمام نکرده‌ام!؟ [27]
ابوجُحیفه می‌گوید: دست آنحضرت را گرفتم، و بر صورت خویش نهادم؛ دیدم از برف و یخ خنک‌تر و از مُشک خوشبوی‌تر است! [28]
جابربن سَمُره از خاطرات کودکی‌اش چنین باز می‌گوید: آنحضرت با دستان مبارکشان گونه‌های مرا لمس کردند؛ دستانشان آنقدر خُنک بود- یا: آنقدر خوشبوی بود- که گویی همان لحظه دستانشان را از طبلة عطار بیرون آورده بودند[29].
اَنَس می‌گوید: گویی دانه‌های عرق آنحضرت مرواریدهای تر بودند! اُمّ‌سلیم می‌گوید: عرق بدن آنحضرت از هر مادة عطری خوشبوی‌تر بود[30].
جابر می‌گوید: نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- از هیچ گذرگاهی نمی‌گذشتند جز آنکه همه می‌فهمیدند آنحضرت از آنجا گذشته‌اند؛ از بوی خوش آن حضرت- یا اینکه گفته باشد: از بوی عرق بدن مبارک آن حضرت [31].
میان دو کتف آنحضرت مُهر نبوت مشاهده می‌شد که به اندازة تخم کبوتر و همرنگ پوست بدنشان بود، و این برآمدگی که شبیه یک مشت بسته بود، در قسمت بالای کتف چپ آن حضرت قرار داشت، و مانند برآمدگی‌های گوشتی روی پوست بدن خالهای متعددی داشت [32].
 
کمالات نفسانی پیامبر
نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- از جهت شیوایی بیان و رسایی سخن از همگان متمایز بودند، و از این حیث جایگاهی والا و پایگاهی غیرقابل انکار داشتند. از سلامت طبع، اصالت سخن، قاطعیت گفتار، درستی مضامین، و دوری از تکلف برخوردار بودند. جوامع کَلِم در اختیار آنحضرت بود، و حکمت‌های بدیع به ایشان ارزانی شده بود، و به زبانهای گوناگون رایج در جزیره‌العرب آشنا بودند. با مردم هر قبیله به زبان خودشان سخن می‌گفتند، و با هر طایفه از آنان به لهجة خودشان گفتگو می‌کردند. بدیهه‌گویی و حاضرجوابی بادیه‌نشینان، و لفظ قلم و نطق و بیان شهرنشینان را با هم یکجا داشتند؛ و در کنار همة اینها از تأیید الهی و سرچشمة وحی نیز برخوردار بودند.
بردباری و پرحوصلگی، گذشت به هنگام قدرت، و شکیبایی در برابر دشواری‌ها، ویژگی‌هایی بودند که خداوند آنحضرت را مؤدّب به آنها گردانیده بود. انسان هرچند بردبار باشد، بالاخره لغزشی از او مشاهده می‌شود، و موردی پیش می‌آید که برخوردی ناشایست از خود نشان بدهد. اما، حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- هرچه بیشتر آزار می‌دیدند و اذیت می‌کشیدند، بر شکیبایی آنحضرت افزوده می‌شد؛ و هرچه بیشتر شاهد زیاده‌روی‌ها از سوی جاهلان بودند، بر حلم و بردباری آنحضرت می‌افزود.
عایشه می‌گوید: هیچگاه رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- میان دو کار مخیر گردانیده نشدند مگر آنکه آسانترین آندو را برمی‌گزیدند، تا جایی که گناه در کار نبود؛ اما، اگر پای گناه به میان می‌آمد، بیش از همه از آن می‌گریختند. برای خودشان هیچگاه از کسی انتقام نگرفتند، مگر در مواردی که حریم یکی از حرمت‌های الهی دریده شده باشد که برای خدا انتقام می‌گرفتند! [33]  دیرتر از همة مردم به خشم می‌آمدند، و زودتر از همة مردم خُشنود می‌شدند.
در سخاوت و جود و کرم، آن چنان بودند که به وصف نمی‌آید. دست و دل بازی آنحضرت به گونه‌ای بود که انگار از ناداری و تهیدستی هیچ باک نداشتند. ابن عباس می‌گویند: نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- از همة مردم بخشنده‌تر بودند؛ در ماه رمضان نیز که جبرئیل بیشتر به ملاقات آنحضرت می‌آمد، بخشنده‌تر از همیشه می‌شدند. جبرئیل در ماه رمضان همه شب به دیدار آنحضرت می‌آمد و با ایشان قرآن را مرور می‌کرد. و آنوقت، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- در بخشش و دهش از باد وَزان که ابرهای پرباران را به این سوی و آن سوی می‌راند و از آنها باران می‌بارد، بخشنده‌تر می‌شدند[34]. جابر می‌گوید: هرگز نشد چیزی را از آن حضرت درخواست کنند، و ایشان بگویند، نه! [35]
از نظر شجاعت و دلاوری و جنگاوری، منزلت والای پیامبرگرامی اسلام بر هیچکس پوشیده نیست. از همة مردم شجاع‌تر بودند. در بحرانهای شدید و عرصه‌های دشوار گرفتار آمدند؛ قهرمانان و یکه‌تازان بارها از کنار ایشان گریختند، اما ایشان ثابت‌قدم بودند و از جای خویش تکان نمی‌خورند. همواره روی به دشمن داشتند و پشت به دشمن نمی‌کردند، و دچار تردید و تزلزل نمی‌شدند. از هر شخص شجاع و دلاوری در بعضی موارد، گریز و فرار نیز سر زده، و مواردی عقب‌نشینی از او دیده شده است، بجز شخص نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم-.
علی می‌گوید: ما رزمندگان، هرگاه تنور جنگ داغ می‌شد، و خون در چشمان جنگجویان می‌افتاد، خویشتن را در پناه رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- قرار می‌دادیم، و در شرایط بحرانی، هیچکس نزدیک‌تر از آنحضرت به دشمن نبود! [36]
انس می‌گوید: شبی اهل مدینه در دل شب صدایی وحشتناک شنیدند. جماعتی در پی آن صدا به راه افتادند؛ در بین راه، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- را ملاقات کردند که داشتند از سمت آن صدا بازمی‌گشتند، و بر اسبی از آنِ ابوطلحه که عریان بود سوار بودند، و شمشیر حمایل کرده بودند، و می‌گفتند: (لم تراعوا، لم تراعوا)» وحشت نکنید! وحشت نکنید! [37]
شرم و حیای پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- از همة مردم بیشتر بود. ابوسعید خدری می‌گوید: شرم و حیای آنحضرت از دوشیزگان زیر چادر بیشتر بود، و هرگاه از چیزی خوششان نمی‌آمد، آثار آن ناخوشایندی در چهرة آنحضرت مشهود می‌گردید[38]. هیچگاه نگاه‌شان را بر چهرة کسی نمی‌دوختند، پلکهایشان را پیوسته فرو می‌هشتند. نگاه‌هایشان به زمین طولانی‌تر از نگاه‌هایشان به آسمان بود. نگاه‌های آنحضرت غالباً مستقیم نبود و به نیم نگاهی اکتفا می‌فرمودند. از فرط شرم و حیا و کرامت نفس، چیزی را که خوش نداشتند مطرح نمی‌کردند. هرگز کسی را که از او کردار ناپسندی را به آنحضرت گزارش کرده بودند، نام نمی‌بردند؛ بلکه می‌گفتند: (ما بال أقوام یصنعون کذا)  چه شده است که بعضی‌ها چنین و چنان کارها را انجام می‌دهند؟!
آنحضرت سزاوارترین مردم به این ستایش فرزدق بود که می‌گوید:
فلا یکلم إلا حین یبتسم 
یغضی حیاء ویغضی من مهابته
خود ایشان از فرط شرم و حیا چشمان خویش فروهشته نگاه می‌دارند، دیگران نیز تحت تأثیر هیبت و ابهت ایشان چشمهایشان را فروهشته نگاه می‌دارند! با این ترتیب، کسی جرأت نمی‌کند که با ایشان سخن بگوید، مگر هنگامی که تبسم روی لبانشان نقش می‌بندد!؟
پیامبر بزرگ اسلام، عادل‌ترین مردم، پاکدامان‌ترین مردم، راستگوترین و صریح‌اللّهجه‌ترین مردم، و امانتدارترین مردم بود. بر این مطلب، هم نزدیکان و دوستان آنحضرت تأکید و اذعان داشتند. پیش از مبعوث شدن به پیامبری، ایشان را امین می‌نامیدند، و پیش از ظهور اسلام درعهد جاهلیت برای فصل خصومت به ایشان مراجعه می‌کردند. ترمذی از علی روایت کرده است که ابوجهل خطاب به آنحضرت می‌گفت: ما شخص شما را تکذیب نمی‌کنیم؛ بلکه چیزهایی را که آورده‌اید تکذیب می‌کنیم! به همین مناسبت، خداوند متعال این آیه را نازل فرمود:
﴿فَإِنَّهُمْ لاَ یكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللّهِ یجْحَدُونَ﴾[39].
«زیرا که اینان تو را تکذیب نمی‌کنند، بلکه این ستمکاران در برابر آیات خدا انکار و جُحود می‌ورزند!»
هراکلتیوس وقتی از ابوسفیان پرسید: آیا پیش از اینکه این مرد چیزهایی را که گفته است بگوید، او را به دروغگویی متهم می‌کردید؟ ابوسفیان گفت: نه! [40]
رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- از همه کس متواضع‌تر، و از تکبّر و نخوت از همه دورتر بودند. نمی‌گذاشتند که افراد آنچنان که پیش پای پادشاهان از جای برمی‌خیزند، پیش پای ایشان از جای برخیزند. بینوایان را سرکشی می‌کردند، و با تهیدستان نشست و برخاست داشتند، و دعوت بردگان را اجابت می‌کردند، و در میان یارانشان همانند یکی از انان می‌نشستند. عایشه می‌گوید: پای افزارشان را خود تعمیر می‌کردند، و جامة خودشان را می‌دوختند، و با دستان خودشان همانند یکی از شماها در خانة خودشان کار می‌کردند. فردی از افراد بشر بودند؛ جامة خودشان را وصله می‌زدند، و گوسفندشان را خود می‌دوشیدند، و کارهای شخصی خودشان را انجام می‌دادند [41].
از همه کس، به عهد و پیمان پایبندتر و وفادارتر بودند. به صلة رحم بیش از همه کس می‌پرداختند. بیش از همه به مردم رأفت و شفقت و مهربانی داشتند. در معاشرت و مؤدّی آداب بودن از همه نیکوتر بودند. از همة مردم نرمخوی‌تر و خوش‌اخلاق‌تر، و از بداخلاقی و گرفتاری از همة مردم دورتر بودند. نه به صراحت و نه به کنایت دشنام نمی‌دادند، بلکه عفو و گذشت پیشه می‌کردند. نمی‌گذاشتند کسی پشت سر ایشان راه برود، و هرگز در خوراک و پوشاک برای خودشان نسبت به غلامان و کنیزانشان امتیاز قائل نمی‌شدند. به خدمتکارانشان خدمت می‌کردند، و هرگز سخنی تلخ با خدمتکارانشان نمی‌گفتند، و هیچگاه بخاطر انجام دادن یا انجام ندادن کاری آنان را سرزنش نمی‌کردند. بینوایان را دوست میداشتند، و با آنان نشست و برخاست داشتند، و در تشییع جنازة آنان شرکت می‌جستند، و هرگز بینوایی را بخاطر بینوایی و ناداری کوچک نمی‌شمردند. در اثنای سفری، بنا را بر آن گذاشتند که گوسفندی را برای تهیة غذا تدارک کنند، یکی گفت: کشتن گوسفند با من!؟ دیگری گفت: پوست کندن گوسفند بامن؟ سومی گفت: پختن گوسفند با من!؟ آنحضرت نیز گفتند: گردآوری هیزم هم با من!؟ گفتند: ما این کار را خودمان انجام می‌‌دهیم!؟ آنحضرت فرمودند:
(قد علمت أنکم تکفونی، ولکنی أکره أن أتمیز علیکم، فإن الله یکره من عبد أن یراه متمیزاً بین أصحابه)[42].
«می‌دانم که شما این کار را خودتان می‌توانید انجام بدهید؛ اما خوش ندارم که با شماها فرق داشته باشم!؟ زیرا، خداوند خوش ندارد که ببیند بنده‌اش در میان یاران خود به گونه‌ای رفتار می‌کند که با آنان فرق داشته باشد! برخاستند و هیزم جمع کردند».
اینک، سررشتة سخن را به دست هند بن ابی هاله بدهیم تا رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- را آنچنان که دیده است برای ما توصیف کند، هند ضمن گزارش مفصلی از رفتار و کردار پیامبراکرم چنین می‌گوید:
رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- همیشه اندوهگین، و همواره در حال اندیشیدن بودند. هیچگاه آسایش نداشتند، و هرگز بیهوده سخن نمی‌گفتند. سکوت‌های طولانی داشتند. سخنان خود را از آغاز تا انجام با تمامی فضای دهانشان ادا می‌کردند، و با گوشة دهان سخن نمی‌گفتند. سخنانشان همواره عبارت از کلمات جامع (جوامع الکلم) بود، و کلام آنحضرت قول فصل بود؛ نه افزونی داشت و نه کاستی. خویی معتدل داشتند؛ نه درشتی می‌کردند، و نه خود را خوار و خفیف می‌کردند. نعمت خدا را هرچند کوچک بود، بزرگ می‌داشتند. هیچ چیز را نکوهش نمی‌کردند. خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها را نه نکوهش می‌کردند و نه ستایش. هنگامی که حق مورد تعرّض قرار می‌گرفت، هیچکس یارای مقاومت در برابر خشم و غضب ایشان را نداشت تا وقتی که از آن حق پشتیبانی لازم را به عمل آورند. به خاطر خودشان هیچوقت خشم نمی‌گرفتند؛ و از روی سماحت، هرگز برای خویشتن انتقام نمی‌گرفتند. هرگاه می‌خواستند اشاره کنند، با تمامی کف دستشان اشاره می‌کردند، و هنگامی که می‌خواستند اظهار شگفتی کنند، دستشان را پشت و رو می‌کردند. هرگاه به خشم می‌آمدند، روی برمی‌گردانیدندا، و به روی خودشان نمی‌آورند. غالباً خندیدن آنحضرت تبسم بود، و هرگاه بسیار شادمان می‌شدند، چشمانشان را فرو می‌هشتند، و قطرات اشک شادی همچون دانه‌های باران از زیر پلک‌های آن حضرت سرازیر می‌شد.
زبانشان را جز برای اظهار آنچه به ایشان مربوط می‌شد، در کام نگاه می‌داشتند. یارانشان را با یکدیگر مأنوس می‌گردانیدند، نه آنکه آنان را از یکدیگر دور سازند. بزرگان هر قوم و قبیله‌ای را بزرگ می‌داشتند، و زمام امور مردم را به دست خودشان می‌دادند. همچنین، مردم را از درگیری با آنان برحذر می‌داشتند، و خود نیز از آنان پرهیز می‌کردند، بدون آنکه بدی‌های آنان را بپوشانند.
از یارانشان دلجویی می‌کردند، و دربارة آنچه در میان مردم می‌گذرد از مردم سؤال می‌کردند. کارهای نیکو را نیکو می‌دانستند و تصویب می‌کردند، و کارهای نکوهیده را نکوهیده می‌دانستند و زشت می‌شمردند. در همه کار اعتدال را پیش می‌گرفتند، و هیچیک از دو جانب افراط و تفریط را نمی‌گرفتند. هیچگاه از هیچ چیز غفلت نمی‌کردند، مبادا که یارانشان غفلت کنند یا خسته شوند. در همه حال آماده بودند. در ارتباط با حق، نه کوتاه می‌آمدند، و نه از آن در می‌گذشتند و نه به غیر آن عُدول می‌کردند.
کسانی که با آن حضرت حشر و نشر بیشتری داشتند، نیکان و خوبان مردم بودند. و برترین مردم نزد آنحضرت آن کسی بود که خیرخواه‌تر از دیگران باشد، و بالاترین منزلت را نزد آنحضرت آن کسانی داشتند که همدردی و همراهی بیشتری با ایشان داشتند.
بدون آنکه ذکر خدا بگویند، نه می‌نشستند و نه برمی‌خاستند. هیچگاه جایی را به خودشان اختصاص نمی‌دادند. وقتی بر عده‌ای وارد می‌شدند، در همان جاییکه در کنار آخرین نفر خالی بود می‌نشستند، و همه را به این عمل توصیه می‌فرمودند. به هر یک از هم‌نشینان خویش سهمی از نگریستن و سخن گفتن خویش را اختصاص می‌دادند، تا مبادا یکی از هم‌نشینان ایشان چنان پندارد که دیگری نزد آنحضرت گرامی‌تر از او است. هرکس برای گفتگو یا مسئله‌ای آنحضرت را نشسته یا ایستاده نگاه می‌داشت، بیش از طرف مقابل شکیبایی می‌ورزیدند تا خود او انصراف حاصل کند. هرکس از ایشان حاجتی را می‌طلبیدند، جز با روا کردن حاجت وی، یا با سخنی مطبوع و مقبول، او را بازنمی‌گردانیدند. نرم‌خویی و خوش‌اخلاقی آنحضرت همة مردم را تحت پوشش قرار داده بود، و ایشان برای همه پدر شده بودند، و همة مردم از نظر حقّ و تکلیف نزد ایشان همسان و یکسان بودند، و تنها با تقوا بر دیگران امتیاز می‌یافتند. محفل و محضر ایشان محفل بردباری و حیا و خویشتن‌داری و شکیبایی و امانت‌داری بود. در محضر ایشان صداها بلند نمی‌شد. هیچکس آبروی کسی را نمی‌برد، و همگی با هم براساس تقوا محبت و عطوفت می‌ورزیدند. بزرگترها را احترام می‌گذاشتند، و با کوچکترها مهربان بودند، نیازمندان را پذیرایی می‌کردند و مدد می‌رسانیدند، و غریبان را جا و مکان میدادند و با آنان انس می‌گرفتند.
همواره چهره‌ای شاداب داشتند. خوش‌اخلاق و نرمخوی بودند. درشت خوی و سنگدل نبودند. سروصدا به راه نمی‌انداختند، و دشنام نمی‌دادند، و سرزنش نمی‌کردند، و ستایش نیز نمی‌کردند. اگر کردار کسی را نمی‌پسندیدند، خودشان را به بی‌خبری می‌زدند، و از او قطع امید نمی‌کردند. جان و روان خودشان را از سه چیز پرهیز می‌دادند: خودنمایی و زیاده‌گویی، و کارهایی که به ایشان مربوط نمی‌شد. مردم را نیز از سه چیز پرهیز می‌دادند: کسی را نکوهش نکنند؛ کسی را سرزنش نکنند؛ و کسی را رسوا نسازند. هیچگاه سخن نمی‌گفتند، هم‌نشینان ایشان سر به زیر می‌افکندند، چنانکه گویی عقاب روی سرشان نشسته است! و همینکه آنحضرت ساکت می‌شدند، آنان سخن گفتن آغاز می‌‌کردند. نزد آنحضرت با یکدیگر بگومگو به راه نمی‌انداختند. هر کس در محضر ایشان سخن می‌گفت، دیگر حاضران کاملاً سکوت می‌کردند تا از سخن گفتن فراغت یابد. هرکس نخست سخن می‌گفت، سخنگوی همة حاضران به حساب می‌آمد. در ارتباط با هرچیز که حاضران می‌خندیدند، آنحضرت نیز می‌خندیدند، و نسبت به هرچیز که اظهار شگفتی می‌کردند، آنحضرت نیز ابراز تعجب می‌کردند. در برابر درشتگویی اشخاص غریب صبوری می‌کردند. آنحضرت می‌گفتند: هرگاه نیازمندی را مشاهده کردید که در پی حاجت خویش است، او را به گرمی بپذیرید و حاجتش را روا کنید، و انتظار ثنا و سپاس نداشته باشید، مگر کسی که در حق وی نیکی کرده‌‌اید، خود در مقام تشکّر و قدردانی برآید [43].
خارجه‌بن زید می‌گوید: نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- وقتی می‌نشستند از همه کس باوقارتر بودند، و به هیچ‌وجه دست و پایشان را دراز نمی‌کردند. بسیار سکوت می‌کردند. تا وقتی که نیاز نبود سخنی نمی‌گفتند. از کسانی که سخنان نازیبا می‌گفتند، کناره می‌گرفتند. خندة آنحضرت تبسُّم بود. سخن آنحضرت قول فصل و سخن آخر بود؛ نه زیاد و نه کم. اصحاب ایشان هم در محضر آنحضرت به هنگام خندیدن، از روی احترام و اقتدار به ایشان، تبسُّم می‌کردند [44].
خلاصه اینکه پیامبر بزرگ اسلام با کمالاتی ویژه و بی‌نظیر آراسته بودند. خدای ایشان آنحضرت را تربیت کرده بود و در تربیت ایشان نیکو عمل فرموده بود، تا جایی که در مقام ستایش آنحضرت، ایشان را مخاطب قرار داد و فرمود:
﴿وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾[45].
«و براستی که تو را خُلق و خویی خوش و بی‌نظیر است!»
این خصوصیات اخلاقی به گونه‌ای بود که جانها را به ایشان نزدیک می‌کرد، و آنحضرت را محبوب دلها می‌گردانید، و از ایشان پیشوا و رهبری می‌ساخت که دلها همه بسوی او پر می‌کشیدند؛ و پس از آنهمه سرسختی و ستیزه‌جویی، آنچنان کینه‌توزی قوم و قبیلة آن حضرت را کاهش داد که سرانجام فوج فوج وارد دین خدا شدند.
این اخلاقیات و ویژگی‌هایی که برای حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- برشمردیم، پاره‌خط‌هایی کوتاه و نارسا در ارتباط با مظاهر کمال و صفات جمال آنحضرت است. امّا، حقیقت شمائل و خصائل ایشان، و عُمق فضائل ایشان غیرقابل درک و غیرقابل دسترسی است. باری، چه کسی می‌تواند به عُمق و حقیقت وجود بزرگترین فرد بشر در عالَم وجود برسد که به بالاترین قلّْة کمال دست یافته، و از نور خدای خویش روشنی برداشته، و به جایی رسیده است که اخلاق او نسخة عملی قرآن کریم گردیده است؟!
اللَّهمَّ صلِّ على محمَّد وعلى آل محمَّد، کما صَلَّیتَ على إبراهیمَ وعلى آلِ إبراهیم؛ إنَّکَ حمیدٌ مَجید. اللَّهُمَّ بارِک على محمَّد وعلى آل محمَّد، کما بارکتَ على إبراهیم وَعلى آلِ ابراهیم؛ إنَّکَ حمیدٌ مَجید.
 
 

زیرنویسها:
[1]- «و تو از امتيازي بي‌نظير در مکارم اخلاق برخوردار هستي»، سوره قلم، آيه 4.
[2]- زاد المعاد، ج2، ص 54.
[3]- سيرة ابن‌هشام، ج 1، ص 401-402؛ جامع الترمذي، همراه با شرح آن تحفة الاحوذي، ج 4، ص 303.
[4]- جامع الترمذي، همانجا.
[5]- صحيح مسلم، ج 2، ص 258.
[6]- همان.
[7]- صحيح البخاري، ج 1، ص 502.
[8]- همان؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 259.
[9]- صحيح البخاري، ج 1، ص 501-502.
[10]- همان، ج 1، ص 502.
[11]- همان.
[12]- همان، ج 1، ص 503.
[13]- همان، ج 1، ص 502؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 258.
[14]- صحيح البخاري، ج 1، ص 502؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 259.
[15]- مشکاةالمصابيح،‌ ج 2، ص 517؛ به روايت از دارمي.
[16]- ترمذي اين روايت را در کتاب الشمائل آورده است (ص 2). دارمي نيز آن را روايت کرده است (مشکاة المصابيح، ج 2، ص 518).
[17]- جامع‌الترمذي، همراه با شرح آن تحفة الاحوذي، ج 4، ص 306؛ مشکاة المصابيح، ج 2، ص 518.
[18]- صحيح البخاري، ج 1، ص 502.
[19]- تهذيب تاريخ دمشق، ابن عساکر، ج 1، ص 325.
[20]- خلاسة السير، ص 20.
[21]- همان.
[22]- مشکاة المصابيح، ج 1، ص 22؛ ترمذي نيز در ابواب قدر، «باب ماجاء في التشديد في الخوض في القدر» اين روايت را آورده است (ج 2، ص 35).
[23]- جامع‌الترمذي، همراه با شرح آن، تحفة الاحوذي، ج 4، ص 306.
[24]- صحيح مسلم، کتاب الطلاق، «باب في الايلاء»، ج 3، ص 1107، ح 1479.
[25]- مشکاة المصابيح، ج 2، ص 518؛ به روايت از دارمي.
[26]- خلاصة السير، ص 19-20.
[27]- صحيح البخاري، ج 1، ص 503؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 257.
[28]- صحيح البخاري، ج 1، ص 502.
[29]- صحيح مسلم، ج 2، ص 256.
[30]- همان.
[31]- مشکاة المصابيح، ج 2، ص 517، به روايت دارمي.
[32]- صحيح مسلم، ‌ج 2، ص 259-260.
[33]- صحيح البخاري، ج 1، ص 503.
[34]- صحيح البخاري، ج 1، ص 502
[35]- همان.
[36]- نکـ: الشفا، قاضي عياض، ج 1، ص 89؛ صاحبان صحاح و سنن نيز اين مطلب را آورده‌اند.
[37]- صحيح البخاري،  ج 1، ص 407؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 252.
[38]- صحيح البخاري، ج 1، ص 504.
[39]- سوره انعام، آيه 33.
[40]- مشکاة المصابيح، ج 2، ص 521.
[41]- همان، ج 2، ص 520.
[42]- خلاصة السّير، ص 22.
[43]- نکـ: الشّفا، قاضي عياض، ج 1، ص 121-126؛ نيز نکـ: شمائل ترمذي.
[44]- الشِّفا، ج 1، ص 107.
[45]- سوره قلم، آيه 4.


از کتاب:
خورشید نبوّت، ترجمه فارسی «الرحیق المختوم» ، مولف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، برگردان : دکتر محمدعلی لسانی فشارکی 1381 ش = 1423 ق = 2002 م
 
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
www.islamwebpedia.com




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حضرت عمر بن خطاب ـ رضي الله عنه ـ به ابوموسي اشعري چنين مي نويسد: "أما بعد، فإن الخير كله في الرضا، فإن استطعت أن ترضى وإلا فاصبر". يعني: "در ادامه، بي شک هرچه نيکويي است در خرسندي است اگر بتواني خرسند باش و اگرنه که صبر پيشه نما."

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 11400
دیروز : 3293
بازدید کل: 8246745

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010