Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: (ما ذئبانِ جائعانِ أُرسلا فی غنم بأفسد لها من حرص المرء علی المال و الشرف لدینه) یعنی: «دو گرگ گرسنه که به میان گوسفندان می‌زنند، آن‌قدر فساد و خرابی برای گوسفندان ایجاد نمی‌کنند که حرصِ مال و ریاست، دین شخص را به فساد و تباهی می‌کشاند».[ الإحسان في تقريب صحيح ابن‌حبان، شماره‌ي3218). اين حديث، حسن صحيح است.]

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>سیره نبوی>غزوه تبوک

شماره مقاله : 10667              تعداد مشاهده : 357             تاریخ افزودن مقاله : 20/5/1390

غزوة تَبوک
 
 
انگیزة وقوع جنگ
فتح مکّه برای همیشه فیصلة میان حقّ و باطل گردید، و پس از فتح مکه دیگر مجالی برای تردیدها و گمان‌زنی‌های قوم عرب در ارتباط با رسالت پیامبر اسلام باقی نماند. مسیر گردش ایام بکلی عوض شد، و چنانکه در فصل بعدی خواهیم دید، و آمار مسلمانانی که در سفر حجه‌الوداع همراه پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- بودند گواه این مطلب است. مردم پیوسته فوج فوج به دین خدا وارد می‌شدند. دشواری‌ها و گرفتاری‌های داخلی به پایان رسیده بود، و مسلمانان، آسوده از درگیری و کارزار، اینک می‌توانستند به ترویج شریعت الهی و گسترش دعوت اسلام بپردازند. اما، از سوی دیگر، یک ارتش عظیم و توانمند بدون هیچ دلیل و مجوّزی همچنان درصدد تعرّض به مسلمانان بود، و همین مسئله باعث گردید که غزوة تبوک در سال نهم هجرت به وقوع بپیوندد.
ارتش روم، بزرگترین نیروی نظامی و رزمی در آن روزگار و در سراسر جهان بود. در فصل‌های پیشین دیدیم که رومیان تعرض به مسلمانان را با کشتن سفیر رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- حارث بن عُمیر اَزدی به دست شُرحبیل بن عمرو غَسّانی، در حالی که حامل نامة حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- برای فرمانروای بُصری بود، آغاز کردند. نبّی اکرم -صلى الله علیه وسلم- نیز، به دنبال این رویداد، سریة زیدبن حارثه را اعزام فرمودند که با رومیان در محلّ موته درگیری سختی پیدا کردند، اما موفق نشدند از آن ستمکاران سرکش و خودخواه، انتقام خون سفیر اسلام را باز ستانند، هرچند در افکار عمومی و روحیة اقوام دور و نزدیک عرب، سخت تأثیرگذار گردید.
قیصر روم نیز هرگز نمی‌توانست از آن تأثیر شگرف که جنگ موته به نفع مسلمانان در اعماق جان و اندیشة اعراب برجای نهاده بود، صرف‌نظر کند، و این مسئله را به سادگی از نظر دور بدارد که پس از نبرد موته طوایف و قبایل عرب یکی پس از دیگری می‌کوشیدند از قیصر روم مستقل گردند، و به مسلمانان بپیوندد، و با آنان دمساز شوند. این، خطری بود که رومیان را تهدید می‌کرد، و گام به گام به مرزهای روم نزدیک می‌شد، و حدود و ثغور شامات را که با اعراب همسایه، بودند، در مخاطرة جدّی قرار می‌داد. این بود که قیصر روم، از پای درآوردن مسلمانان را، پیش از آنکه بصورت یک خطر بزرگ و غیرقابل پیشگیری و برابری درآیند، و پیش از آنکه توان و نفوذ مسلمین در مناطق عرب‌نشین مجاور سرزمین روم آشوب‌ها و شورش‌های دامنه‌داری را برانگیزاند، بطور جدی در دستور کار خویش قرار داده بود.
نظر به این مصلحت سنجی‌ها، قیصر روم نگذاشت بیش از یکسال بر نبرد موته بگذرد، و لشکری مرکّب از سپاهیان روم و جنگجویان عرب وابسته به رومیان، از آل غسّان و دیگران، آرایش داد، و برای یک جنگ خونین سرنوشت‌ساز آماده گردید.
 
آمادگی رومیان و غسّانیان برای کارزار با مسلمانان
به طور جسته و گریخته، پیاپی به مدینه خبر می‌رسید که رومیان برای اقدام به یک نبرد تعیین کننده بر علیه مسلمانان آماده شده‌اند. مسلمانان هر زمان در بیم و هراس به سر می‌بردند، و هر صدای غیرعادی که به گوششان می‌رسید، می‌پنداشتند که رومیان حمله کرده‌‌اند. این حالت و وضعیت را از ماجرایی که برای عمربن خطاب روی داده است، به وضوح می‌توان دریافت.
در همین سال نهم هجرت، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- به مدت یک ماه با سوگند از همسرانشان جدا شدند و از همگی آنان دوری گزیدند، و در نیم غرفه‌ای که به ایشان اختصاص داشت، کُنج عزلت گزیدند. صحابه در آغاز کار از حقیقت امر باخبر نشدند، و گمان کردند که حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- همسرانشان را طلاق داده‌اند، و از این بابت، نگرانی و اندوه و پریشانی بر اذهان یاران آنحضرت سایه افکند.
عمربن خطاب- که این ماجرا را گزارش می‌کند- گوید: دوستی از انصار داشتم که هرگاه در جایی حضور نمی‌داشتم، برای من خبر می‌آورد، و در هر موردی نیز که او حضور نمی‌داشت، من برای او خبر می‌بردم. عمر با آن دوست انصاری‌اش، هر دو در بالا دست مدینه ساکن بودند، و متناوباً نزد پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- می‌آمدند. گوید: در آن ایام، ما از بابت یکی از پادشاهان آل‌غسّان که گفته بودند، قصد حمله به ما را دارد، در بیم و هراس به سر می‌بردیم، و تمامی فکر و ذکر ما را گرفته بود. ناگهان دیدم که دوست انصاری من سر رسیده و دق‌الباب می‌کند و می‌گوید: باز کن! باز کن! گفتم: غسّانی‌ها حمله کرده‌‌اند؟! گفت: نه، از آن هم بدتر!؟ رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- از همسرانشان جدایی اختیار کرده‌اند!...[1]
به روایت دیگر، عمربن خطّاب گوید: مدتی بود گفتگو می‌کردیم دربارة اینکه غسّانیان برای نبرد با ما سازوبرگ جنگی تدارک می‌بینند!؟ دوست من روزی که نوبت او بود، پاسی از شب گذشته بازگشت، و درِ خانة مرا به شدت کوبید و گفت: خوابیده است؟! به وحشت افتادم، از خانه درآمدم و به نزد او رفتم. گفت: حادثه‌ای بزرگ به وقوع پیوسته است! گفتم: آن حادثة بزرگ چیست؟ غسّانی‌ها آمده‌اند؟! گفت: نه، از آن هم بزرگ‌تر و دامنه‌دارتر!؟ رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- همسرانشان را طلاق داده‌اند!... [2]
این ماجرای گفتگوی عمربن خطاب با آن دوست انصاری‌اش، نمایانگر آن است که تا چه اندازه از سوی رومیان در مخاطره بوده‌اند، و از این نظر در چه موقعیت دشواری به سر می‌برده‌اند!؟ عملکرد منافقان نیز به هنگام رسیدن خبر آمادگی رزمی رومیان به مدینه مزید بر علت می‌گردید. منافقان، به رغم آنکه می‌دیدند رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- در همة میدان‌ها پیروز شده‌اند، و از هیچ قدرت و شوکتی در سراسر جهان بیم و هراس ندارند، و هر مانع و رادعی را نیز که بر سر ایشان قرار گیرد، از میان برمی‌‌دارند؛ به رغم همة اینها، منافقان آرزو داشتند که آنچه در سینه‌هایشان پنهان می‌داشتند، و پیوسته چشم انتظار رسیدن مصبت و دردسری برای اسلام و مسلمین بودند، روزی تحقّق پیدا کند؛ و چون تحقّق یافتن آمال و آرزوهایشان را نزدیک می‌دیدند، یک آشیانة توطئه و نیرنگ در قالب مسجد- که همان مسجد ضِرار باشد- تأسیس کردند. منافقان این مسجد را به عنوان پایگاهی برای دین ستیزی و تفرقه‌انگیزی میان مسلمانان، و کمینگاهی برای آتش‌افروزان جنگ برعلیه خدا و رسول پدید آوردند، و به رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- پیشنهاد کردند که در مسجد ضِرار نماز بگزارند، و مقصودشان از این پشنهاد آن بود که مسلمانان را بفریبند، و مسلمانان درنیابند که در این مسجد چه توطئه‌ها و دسیسه‌هایی بر علیه آنان در جریان است، و نسبت به کسانی که به این مسجد آمد و شد دارند حسّاس نشوند، و درنتیجه این مسجد برای منافقان ساکن مدینه و رفقایشان در بیرون مدینه به صورت آشیانه‌ای امن و امان دربیاید. امّا، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- نمازگزاردن در آن مسجد را موکول به بازگشت از غزوة تبوک گردانیدند، و اشتغال به تهیة ساز و برگ جنگ را بهانه کردند. به این ترتیب، منافقان به مقصودشان نرسیدند، و خداوند رسوایشان گردانید، تا آنکه سرانجام، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- پس از بازگشت از جنگ تبوک اقدام به ویرانسازی آن کردند، و هرگز در آن نماز نگزاردند.
 
گزارش‌های ویژه بُحران جنگ
مسلمانان در این اوضاع و احوال به سر می‌بردند و پیوسته این اخبار را می‌شنیدند. از سوی دیگر به واسطة نبطیان که از شام روغن زیتون به مدینه می‌آوردند، باخبر شدند که هراکلیتوس لشکر بی‌حدّ و حصری را متشکّل از چهل هزار مرد جنگی تدارک دیده است و فرماندهی آن را به یکی از سران رومیان سپرده، و قبایل لَخم و جُذام و دیگر قبایل مسیحی عرب را بسیج کرده، و طلیعة لشکر رومیان و غسّانیان به ناحیة بلقاء رسیده است، و با این ترتیب، مسلمانان با خطر بزرگی رویاروی گردیدند.
نکته‌ای که مزید بر علت می‌شد، این بود که فصل سرمای سخت فرارسیده بود، و مردم از تنگدستی و کم‌محصولی رنج می‌بردند، و حیوانات سواری و بارکش به اندازة کافی در اختیار نداشتند. از سوی دیگر میوه‌ها بر سر درختان رسیده بود، و مردم دوست داشتند زیر سایة درختان با خوردن میوه‌های درختانشان خوش بگذرانند. از همة اینها گذشته، مسافت بسیار طولانی بود، و راه پر نشیب و فراز و دشواری را پیش روی داشتند.
 
تصمیم قاطعانة پیامبر
با این همه، حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- اوضاع و شرایط و تحوّلات جاری را با نگاهی دقیق‌تر و حکیمانه‌تر از دیگران تحت‌نظر داشتند. آنحضرت چنین می‌اندیشیدند که اگر در چنین اوضاع و احوال تعیین کننده‌ای در کار نبرد با رومیان سستی و کاهلی به خرج دهند، و بگذارند سپاهیان روم در مناطقی که تحت سیطره و نفوذ اسلام قرار دارند، به تاخت و تاز بپردازند، و بسوی مدینه حمله‌ور گردند، بدترین آثار سوء را بر دعوت اسلام و آوازة نظامی مسلمانان به دنبال خواهد داشت. جاهلیت عرب که پس از دریافت آن ضربت کمرشکن در حُنین، واپسین نفس‌هایش را می‌کشد، بار دیگر زنده خواهد شد، و منافقان که همواره چشم انتظار مصیبت و دردسر برای مسلمانان‌اند، و به واسطة ابوعامر فاسق با فرمانروای روم در ارتباط‌اند؛ از پشت بر مسلمانان خنجر خواهند زد، و همزمان، رومیان نیز مسلمانان را مورد حمله شدید خویش قرار می‌‌دهند؛ و با این ترتیب، بسیاری از زحماتی که آنحضرت و یارانشان در جهت گسترش و ترویج اسلام کشیده‌اند، بی‌ثمر، و آنهمه امتیازات و پیروزی‌هایی که با جنگ‌های خونین و فعالیت‌های نظامی پیاپی و پیگیر به دست آورده‌اند، همة آن دستاوردها بی‌حاصل و بی‌اثر خواهد گردید.
پیامبر بزرگ اسلام، همة این مسائل را بخوبی درمی‌یافتند، و به همین جهت، با وجود همة دشواری‌ها و سختی‌ها، تصمیم گرفتند که جنگی بی‌امان و سرنوشت‌ساز را از سوی لشکریان اسلام بر علیه رومیان در داخل مرزهای خودشان بر آنان تحمیل کنند، و به آنان مهلت ندهند که به قلمرو اسلام بتازند.
 
اعلان جنگ با رومیان
وقتی رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- تصمیم خودشان را گرفتند، به یارانشان اعلام کردند که برای نبرد با رومیان آماده شوند، و پیک‌هایی را بسوی قبایل عرب و اهل مکه فرستادند، و از آنان خواستار نیروهای کمکی و پشتیبانی شدند. به ندرت پیش می‌آمد که وقتی پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- آهنگ جنگ داشته باشند، به توریه نپردازند، و به گونه‌ای دیگر مسئله را با مسلمانان در میان نگذارند؛ اما، این بار، نظر به حسّاسیت اوضاع، و شدّت بُحران، صریحاً اعلام فرمودند که قصد عزیمت به جنگ با رومیان را دارند، و عِدّه و عُدّه و موقعیت سپاه دشمن را برای مردم توضیح دادند، تا به طور کامل برای جنگیدن با رومیان آماده شوند. پیغمبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- مسلمانان را به جهاد تشویق می‌کردند، و همزمان بخشی از سورة برائت نیز نازل گردید، و مسلمانان را برای درگیری و کارزار با کفار برانگیخت و ترغیب کرد. همچنین، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- مسلمانان را ترغیب می‌فرمودند که در راه خدا بذل مال کنند، و از دارایی‌های مورد علاقة خودشان بخاطر خدا بگذرند.
 
سبقت گرفتن مسلمانان بر یکدیگر
مسلمانان، همینکه صدای رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- را شنیدند که آنان را به کارزار با رومیان فرامی‌خواندند، در جهت امتثال امر آنحضرت بر یکدیگر سبقت گرفتند و با سرعت هرچه تمام‌تر به تهیه و تدارک سازوبرگ جنگ پرداختند، و قبایل و طوایف عرب از هر سمت و سوی به مدینه سرازیر شدند، و هیچیک از آحاد مسلمانان راضی نشد که از این جنگ جابماند؛ مگر عده‌ای کوردل و بیماردل، و نیز به استثنای سه تن از یاران رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- ؛ حتی مستمندان و تنگدستان نزد پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- می‌آمدند و از ایشان درخواست می‌کردند که آنان را به جنگ اعزام کنند و مرکب و سازوبرگ جنگی در اختیارشان قرار دهند، و وقتی که آنحضرت در پاسخ می‌گفتند: (لا أجد ما أحملکم علیه!) من مرکبی ندارم که در اختیار شما قرار بدهم!؟ بازمی‌گشتند، در حالی که از شدت اندوه، اشک از چشمانشان می‌پاشید که چرا چیزی ندارند در راه خدا انفاق کنند؟![3]
همچنین، مسلمانان در بذل مال و دادن صدقات و انفاق فی‌سبیل‌الله بر یکدیگر سبقت می‌گرفتند. چنانکه عثمان کاروانی را که مشتمل بر دویست شتر با سازوبرگ کامل، و دویست اوقیه نقره بود و برای تجارت به شام آماده کرده بود، در راه خدا صدقه داد. پس از آن یکصد شتر دیگر را با سازوبرگ کامل صدقه داد. آنگاه یکهزار دینار طلا آورد و بر گریبان رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- نثار کرد. رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- دینارهای طلا را با دستان مبارکشان بالا و پایین می‌انداختند و می‌گفتند: (ما ضر عثمان ما عمل بعد الیوم)[4]. از پس امروز، عثمان هر عملی را که مرتکب بشود به او زیان نخواهد رسانید! علاوه بر اینها، باز هم صدقه داد و صدقه داد، تا جایی که میزان صدقات وی بر نهصد شتر و یکصد اسب، گذشته از زر و سیم، بالغ گردید.
عبدالرحمان بن عوف دویست اوقیه نقره آورد. ابوبکر تمامی دارایی‌اش را- که چهار هزار درهم بود- آورد، و برای خانواده‌اش جز خدا و رسول‌خدا چیزی ننهاد، و او نخستین کسی بود که صدقه‌اش را آورد. عمر نصف دارایی‌اش را داد. عبّاس مبالغ قابل توجهی صدقه داد. طلحه و سعدبن عُباده و محمدبن مسلمه نیز هر یک مبالغی صدقه دادند. عاصم بن عدی نود وَسق خرما آورد. دیگران نیز کم و زیاد صدقاتشان را آوردند و نثار کردند، تا جایی که بعضی از مسلمانان به اندازة یک مُدّ طعام یا دو مُدّ طعام صدقه دادند؛ زیرا بیش از آن در توانشان نبود. زنان نیز تا آنجا که توانستند زیورآلات و دستبندها و خلخال‌ها و گوشواره‌ها و انگشتری‌هایشان را نزد رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- فرستادند و نثار کردند.
باری، هیچکس به بخل و امساک نگرایید، مگر منافقان که داوطلبی مسلمانان را بخاطر بذل اموال و دارایی‌هایشان و اعلام داوطلبی مسلمانانی را که جز نیروی کارشان چیزی در اختیار نداشتند، سرزنش و نکوهش می‌کردند، و آنان را به باد مسخره می‌گرفتند [5].
 
حرکت سپاه اسلام بسوی تبوک
لشکر اسلام به این ترتیب مجهّز و مهیا گردید. رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- محمدبن مسلمة انصاری را- و به قولی، سِباع بن عُرفُطه را- در مدینه کارگزار خویش گردانیدند، و علی‌بن ابیطالب را برای رسیدگی به خانوادة خودشان جانشین خویش گردانیدند، و به او امر کردند که با آنان در مدینه اقامت کند. منافقان وی را به بادِ سرزنش گرفتند. او نیز از مدینه خارج شد، و به رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- پیوست. آنحضرت وی را به مدینه بازگردانیدند و گفتند:
(ألا ترضى أن تکون منی بمنـزلة هارون من موسى؟ إلا أنّه لا نبی بعدی؟)
«نمی‌پسندی که منزلت تو نسبت به من، منزلت هارون نسبت به موسی باشد؟ البته جز اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود!؟»
رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- روز پنجشنبه به قصد تبوک آهنگ شمال کردند. لشکر اسلام بسیار بزرگ، و متشکل از سی‌هزار رزمنده بود. تاکنون مسلمانان هرگز چنین سپاهی نیاراسته بودند. اما، به رغم آن همه بذل اموال و نثار دارایی‌هایشان، مسلمانان نتوانسته بودند این لشکر را به طور کامل مجهز گردانند، و از جهت توشة راه و مرکب سواری، لشکر اسلام بسیار در تنگنا بود، به گونه‌ای که هر هجده مرد تنها یک شتر در اختیار داشتند که به نوبت بر آن سوار می‌شدند. آنقدر از برگ درختان تغذیه کرده بودند که لب‌هایشان آماس کرده بود، و با وجود آنکه تعداد شترانشان در حدّ کفایت نبود، ناگزیر شدند تعدادی از اشترانشان را بکشند، تا بتوانند آبهای موجود در شکمبة آنها را بنوشند؛ به همین جهت، سپاه اسلام را در غزوة تبوک «جیش العُسره» نامیده‌اند.
سپاهیان اسلام، در مسیر غزوة تبوک، از وادی حِجر- یعنی وادی القُری، سرزمین قوم ثمود، که در آن وادی صخره‌های عظیم را می‌بریدند و می‌تراشیدند و بناهای سنگی می‌ساختند، گذشتند. رزمندگان مسلمان از چاهی که در آن وادی بود آب برداشتند. وقتی از آنجا دور شد، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمودند: از آب این چاه ننوشید، و از آن برای نماز وضو نسازید، و خمیرهایی را که با این آب درست کرده‌اید علوفه اشترانشان گردانید و به آنها لب نزنید! آنگاه به مسلمانان دستور دادند از چاهی که ناقة صالح -علیه السلام- از آن آب می‌خورده است آب بردارند.
* در صحیح بخاری و صحیح مسلم از ابن عمر روایت کرده‌اند که گفت: وقتی نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- از وادی حِجر می‌گذشتند، فرمودند:
(لا تدخلوا مساکن الذین ظلموا أنفسهم أن یصیبکم ما أصابهم إلا أن تکونوا باکین).
«به خانه‌های کسانی که بر خویشتن ستم روا داشته‌اند وارد نشوید، مبادا که آن عذاب‌ها که به آنان رسیده است شما را نیز برسد؛ مگر آنکه در حال گریستن داخل شوید!»
آنگاه سرشان را با پارچه پیچیدند و به سرعت تاختند، تا از آن وادی بیرون شدند[6].
در بین راه، نیاز سپاهیان به آب شدت گرفت. ناگزیر شکایت به نزد رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- بردند. آنحضرت در پیشگاه خداوند دست به دعا برداشتند، و خداوند سبحان آنچنان بارانی نازل فرمود که همة مردم سیراب شدند، و به قدر نیازشان نیز آب برداشتند.
وقتی به نزدیکی تبوک رسیدند، پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- خطاب به رزمندگان فرمودند:
(إنکم ستأتون غداً إن شاءالله تعالى عین تبوک، وإنکم لن تأتوها حتى یضحی النهار، فمن جاءها فلا یمس من مائها شیئاً حتى آتی).
«شما فردا انشاءالله تعالی به پای چشمه تبوک می‌رسید، وقتی که شما به آن چشمه برسید، هنگام چاشت و نزدیک نیمروز خواهد بود. هرکس به این چشمه رسید، نباید به آب آن دست بزند تا من سر برسم!»
معاذ گوید: وقتی بر سر آن چشمه رسیدیم، پیش از ما دو تن دیگر به آنجا رسیده بودند، و از چشمة تبوک اندکی آب روان شده بود. رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- از آن دو پرسیدند: به آب این چشمه دست زدید؟ گفتند: آری! پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- نیز آنچه خدا می‌خواست به ایشان گفتند. آنگاه از آب چشمه با دستانشان قطره قطره جمع کردند تا قدری آب فراهم آمد. با آن آب دست و صورتشان را شستند، و آن آب را به چشمه بازگردانیدند؛ آب فراوانی از چشمه جوشیدن گرفت، و مردم هر اندازه که خواستند از آن چشمه آب برگرفتند. پس از آن، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- به معاذ گفتند:
(یوشک یا معاذ إن طالت بک حیاة أن ترى ما هاهنا قد ملیء جناناً»[7].
«طولی نخواهد کشید که اگر عمرت کفاف بدهد، ببینی این اطراف پر از باغ و بستان باشد».
نیز، در بین راه، یا وقتی که به تبوک رسیدند، بنا به اختلاف روایات، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمودند: امشب باد تُندی بر شما می‌وزد؛ احدی از شما از جای خویش برنخیزد، و هر کس که شتری دارد زانو بند آن را محکم ببندد! آن شب، باد تندی وزیدن گرفت. مردی از میان سپاهیان از جای خویش برخاست، و باد او را با خود برد، و بر کوههای طیی درافکند.
شیوة کار پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- در بین راه چنان بود که نماز ظهر را با نماز عصر و نماز مغرب را با نماز عشا- گاه به صورت جمع تقدیم، و گاه به صورت جمع تأخیر- یکجا می‌گزاردند.
 
لشکر اسلام در تبوک
سپاهیان اسلام در محل تبوک فرود آمدند، و در آنجا اردو زدند، و برای رویارویی با دشمن آماده شدند. رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- نیز در میان آنان به ایراد خطابه پرداختند، و خطبه‌ای بلیغ خواندند که در اثنای آن جوامع کَلِم و کلمات جامع آوردند، و مردم را به خیر دنیا و آخرت فراخواندند، و تحذیر و انذار کردند، و مژده و بشارت دادند، و با این ترتیب، روحیة آنان را بالا بردند، و بر معرفتشان افزودند، و کاستی‌ها و نارسایی‌هایی را که از بابت کمی ره‌توشه و مواد غذایی و اسلحه و آذوقه و مرکب و غیره داشتند، برای ایشان جبران کردند. از سوی دیگر، رومیان و هم‌پیمانان ایشان وقتی خبر لشکرکشی رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- را شنیدند، ترس بر وجودشان مستولی گردید، و جرأت نکردند پیش بیایند یا با سپاهیان اسلام روبرو بشوند. این بود که در داخل مرزهای خودشان به این سوی و آن سوی پراکنده و متفرق شدند، و این رویداد بهترین تأثیر را بر شهرت و آوازة قدرت نظامی و رزمی مسلمانان در داخل عربستان و نیز در مناطق دوردست برجای نهاد، و مسلمانان امتیازات سیاسی بزرگ و ارزشمندی را کسب کردند، که شاید در صورتی که لشکریان دو طرف با یکدیگر برخورد کرده بودند، به این امتیازات دست نمی‌یافتند.
یحنّه بن رُؤبَه، فرمانروای ایله نزد رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- آمد، و به ایشان جزیه پرداخت. اهالی جَرباء و اهالی اَذرُح نیز نزد آنحضرت آمدند، و به ایشان جزیه پرداختند، و رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- برایشان دستخطی نگاشتند که آنان نزد خود نگاه دارند. اهالی مَیغاء در ازای یک چهارم محصول میوة آن منطقه با پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- مصالحه کردند [8].
پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- برای فرمانروای ایله دستخطی به این مضمون نوشتند:
(بسم الله الرحمن الرحیم. هذه أمنة من الله ومحمد النبی رسول‌الله لیحنة بن رؤبة واهل أیلة وسفنهم وسیاراتهم فی البر والبحر. لهم ذمة الله وذمة محمد النبی ومن کان معه من أهل الشام وأهل البحر، فمن أحدث منهم حدثاً فإنه لا یحول ماله دون نفسه، وإنه طیب لمن أخذه من الناس، وإنه لا یحل أن یمنعوا ماء یردونه، ولا طریقا یریدونه من بر أو بحر).
«بنام خداوند بخشنده مهربان. این امان‌نامه‌ای است از سوی خدای یکتا و محمد پیامبر، فرستاده خدا، برای یحنة بن رؤبه و اهالی ایله و کشتی‌ها و کاروان‌هایشان در خشکی و دریا. همگی آنان در پناه خدا و در پناه محمد پیامبر هستند، و نیز همراهان وی از اهل شام و ساکنان جزایر دریا. از میان ایشان هرکس مرتکب خطایی بشود، اموال او مانع مجازات وی نخواهد بود، در عین آنکه آن اموال برای هر کس که از او بگیرد حلال خواهد بود. همچنین، روا نیست که از هر آبی که بخواهند از آن بنوشند، و هر راهی که در خشکی و دریا بخواهند آمد و شد کنند، بازداشته شوند!»
رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- خالدبن ولید را بسوی اُکَیدِر فرمانروای دُومه الجندل اعزام فرمودند، و چهارصد و بیست سوار همراه او کردند، و به او گفتند: (إنک ستجده یصید البقر) وقتی به سراغ وی می‌روی، در حال شکار گاو وحشی است! خالد به راه افتاد و رفت تا به محل سکونت او رسید. هنگامی که قلعة وی در دیدرس او قرار گرفت، یک گاو وحشی پدیدار گردید که با شاخ‌هایش بر درِ قصر می‌کوبید. اُکیدر از قصر بیرون آمد تا آن گاو را شکار کند. شب مهتابی بود. خالد با جمع سوارانش بر سر او ریختند، و خالد او را دستگیر کرد و به نزد رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- برد. آنحضرت نیز حاضر شدند که خون وی را نریزند، و با او بر سر دو هزار شتر و هشتصد اسب و چهارصد زره و چهارصد نیزه مصالحه کردند، و او به پرداخت جزیه اقرار کرد، و پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- همانند یحنَّه در ارتباط با دُومه‌الجندل و تبوک و ایله و تَیماء با او به مصالحه رفتار کردند.
بر اثر این پیروزی، آن قبایل عرب که به سود رومیان کار می‌کردند، به یقین دریافتند که دوران اعتمادشان به سروران پیشین ایشان سپری شده است، و به سود مسلمانان تغییر جهت دادند، و با این ترتیب، قلمرو دولت اسلامی گسترش فراوان یافت، و عملاً با رومیان مرزهای مشترک پیدا کرد، و مزدوران رومیان تا حدود زیادی سزای کار خویش را دیدند.
 
بازگشت به مدینه
لشکریان اسلام، مظفّر و منصور، از تبوک بازگشتند. با هیچ دردسر و کارزاری مُواجه نشدند، و خداوند مسلمانان را از کارزار و درگیری با کفّار مُعاف فرمود. در مسیر بازگشت از تبوک، بر سر گردنه‌ای دوازده تن از منافقان در پی آن برآمدند که حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- را به قتل برسانند. شرح ماجرا چنین بود که به هنگام گذشتن از این گردنه، عمّار همراه آنحضرت بودو زمام ناقة ایشان را بر دوش گرفته بود، و حَذیفه بن یمان شتر آنحضرت را می‌راند، و دیگر سپاهیان از پایین بیابان در حرکت بودند. آن منافقان نیز فرصت را غنیمت دانستند، و در همان اثنا که رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- با دو تن همراهانشان به مسیر خود ادامه می‌دادند، صدای پای آن جماعت را پشت سرشان شنیدند که نقاب بر چهره افکنده بودند، و بر سر پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- ریختند. آنحضرت حُذیفه را مأمور کردند که شرّ آنان را دفع کند. او نیز با زوبینی که همراه داشت بر صورت مرکب‌هایشان زد. خداوند آنان را به وحشت انداخت، و شتابان پای به فرار گذاشتند و رفتند و در میان جمعیت شان ناپدید شدند. رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- نام این افراد را بازگفتند، و قصد آنان را فاش کردند، و به همین جهت، حُذیفه را «صاحب سِرّ رسول‌الله» می‌نامیدند. در ارتباط با همین داستان است که خداوند متعال می‌فرماید:
﴿وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ ینَالُواْ﴾[9].
«و ایشان در پی انجام کاری برآمدند که هرگز به آن دست نیافتند.»
وقتی نشانه‌های مدینه از دور درنظر رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- نمایان گردید، گفتند:
(هذه طابة، و هذا أحد، جبل یحبنا ونحبه).
«این است طابه، و این است اُحُد، کوهی که ما را دوست دارد و ما دوستش داریم!»
از گوشه و کنار به گوش همة مردم رسید که پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- به مدینه بازمی‌گردند. زنان و کودکان و کنیزکان از شهر خارج شدند، و با گرمی فراوان از لشکر اسلام استقبال کردند و می‌گفتند:
من ثنیات الوداع
ما دعا لله داع[10] 
طلع البدر علینا
وجب الشکر علینا
بازگشت حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- از تبوک و ورود آن حضرت به مدینه- پس از یک غیبت نسبتاً طولانی- در ماه رجب سال نهم هجرت روی داد [11].
غزوة تبوک- بر روی هم- پنجاه روز به طول انجامید. از این مدت، بیست روز را درتبوک گذرانیدند، و مابقی این مدّت را در مسیر رفت و برگشت به تبوک بودند؛ و این غزوه آخرین غزوة پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- بود.
 
ماجرای بر جای ماندگان
این جنگ، به خاطر اوضاع و احوال ویژه آن، امتحان بزرگی از سوی خداوند بود که به واسطة آن اهل ایمان از دیگران بازشناخته شدند- همچنانکه سنت خداوند متعال در این گونه موارد است- و خداوند در این‌باره می‌فرماید:
﴿مَّا كَانَ اللّهُ لِیذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَیهِ حَتَّىَ یمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیبِ﴾[12].
«خداوند هرگز بنا نداشته است که شما را به همان حال که هستید واگذارد، مگر آنکه پلید را از پاک جدا سازید.»
همة آن کسانی که مؤمن راستین بودند به جبهة این جنگ سرنوشت‌ساز عزیمت کردند؛ از این‌رو، برجای ماندن از این غزوه، نشانه‌ای برای نفاق شخص به حساب می‌آمد، و هرگاه نزد رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- سخن از کسانی به میان می‌آمد که از رفتن به جبهة جنگ خودداری کرده است، آنحضرت به یارانشان می‌گفتند:
(دعوه! فإن یکن فیه خیر فسیلحقه الله بکم، وإن یکن غیر ذلک فقد أراحکم منه).
«او را واگذارید! اگر خیری در وجود او باشد، خداوند او را به شما ملحق خواهد گردانید؛ و اگر جز آن باشد، خداوند شما را از شرّ او آسوده گردانیده است!؟»
با این حساب، تنها کسانی بر جای ماندند که نقص عضو یا ناتوانی جسمانی داشتند. عده‌ای هم از روی تکذیب خدا و رسول سر از جنگ برتافتند که همان منافقان بودند،  به دروغ از رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- اجازه گرفته بودند که برجای بمانند، یا اینکه اصلاً اجازه نگرفته بودند و در عین حال به جنگ نرفته بودند. گفتنی است، علاوه بر این دو گروه، سه تن از مؤمنان راستین نیز بدون عذر موجّه و بدون اجازة پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- از رفتن به جبهة جنگ خودداری کردند، و خداوند به این وسیله آنان را گرفتار آزمونی سخت گردانید و سپس توبة آنان را پذیرفت.
وقتی رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- به مدینه وارد شدند، از مسجد آغاز کردند، و در آن دو رکعت نماز گزاردند. آنگاه، برای ملاقات با مردم جلوس فرمودند. منافقان که هشتاد و چند تن بودند، آمدند و به عناوین مختلف عذر و بهانه تراشیدند و از حضور نیافتن در غزوة تبوک پوزش خواستند، و پیوسته برای آنحضرت سوگند یاد کردند. رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- نیز اظهارات آنان را پذیرفتند، و با آنان تجدید بیعت کردند، و برای آنان طلب مغفرت کردند، و باطن امورشان را به خداوند واگذار کردند.
اما، آن سه مؤمن راستین- که عبارت بودند از: کعب‌بن مالک، مُراره بن ربیع و هلال‌بن اُمیه- بنا را بر راستگویی و صداقت نهادند. رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- نیز به یارانشان امر فرمودند که با آن سه تن سخن نگویند، و همة مسلمانان با شدت هرچه تمام‌تر با آنان قطع رابطه کردند. رفتار مردم با آنان تغییر کرد، و جهان درنظر ایشان تیره و تار گردید، و دنیا با آن همه وسعت برایشان تنگ آمد، و از خودشان بیزار شدند. قطع رابطة مردم با آنان تا آنجا شدت گرفت که پس از گذشت چهل روز از آغاز قطع رابطه محکوم شدند بر اینکه با زنانشان نیز قطع رابطه کنند، و پس از آنکه دوران محرومیت آنان از حقوق اجتماعی بر پنجاه روز بالغ گردید، خداوند قبول توبة آنان را با نزول این آیه اعلام فرمود:
﴿وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَیهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیهِمْ لِیتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾[13].
«و خداوند پذیرفت توبه آن سه تن را که از جنگ برجای ماندند و کارشان به جایی رسید که زمین خدا با همه وسعت آن برایشان تنگ آمد، و جانشان بر لب آمد، و باور کردند که در برابر خدا هیچ پناهگاهی جز درگاه او نیست؛ آنگاه خداوند راه توبه را برای آنان گشود، تا توبه کنند، که همانا خداوند توّاب و رحیم است.»
مسلمانان شادمان شدند؛ آن سه مؤمن راستین نیز به طور زایدالوصفی شادمان گردیدند، مژده دادند و بشارت شنیدند و شادمانی کردند و هدایا و صدقات فراوان به این و آن دادند، و آن روز یکی از بهترین روزهای خوش زندگانی مسلمانان بود.
راجع به آن افرادی که به خاطر عُذر شرعی نتوانسته بودند به جنگ بروند، خداوند متعال فرمود:
﴿لَیسَ عَلَى الضُّعَفَاء وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى وَلاَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یجِدُونَ مَا ینفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلّهِ وَرَسُولِهِ﴾[14].
«بر افراد ناتوان، ونیز بر بیماران، و نیز بر کسانی که چیزی ندارند که انفاق کنند، حرجی نیست، و همین که خیرخواه خدا و رسول خدا باشند کافیست.»
حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- نیز وقتی به نزدیکی مدینه رسیدند، دربارة این جماعت فرمودند:
(إن بالمدینة رجالاً ما سرتم مسیراً ولا قطعتم وادیاً إلا کانوا معکم، حبسهم العذر).
«در مدینه مردانی هستند که هر راهی که شما پیموده‌اید، و هر بیابانی که از آن گذشته‌اید، همه جا با شما بوده‌اند؛ عُذر جسمانی مانع آنان بوده است.»
رزمندگان مسلمان گفتند: ای رسول‌خدا، با آنکه در مدینه بوده‌‌اند؟! فرمودند: (وهم بالمدینه) با آنکه در مدینه بوده‌‌اند!؟
 
بازتاب غزوة تبوک
این غزوه تأثیر بسزایی در گسترش نفوذ مسلمانان و تحکیم مبانی قدرت سیاسی و نظامی آنان در جزیره‌العرب داشت. مردم دریافتند که هیچ نیرویی در جهان عرب نمی‌‌تواند با نیروی اسلام برابری کند و در کنار آن مطرح باشد، و آخرین پس‌مانده‌های آمال و آرزوهایی که در دل برخی از اعراب جاهلی و منافقان باقی مانده بود، و پیوسته چشم انتظار دردسرها و مصیبتهای جدید برای مسلمانان بودند، و آرمان‌های خودشان را با رومیان پیوند داده بودند؛ همه از میان رفت و رنگ باخت. آنان نیز، پس از جنگ تبوک، سر تسلیم فرود آوردند، و واقعیت را چنانکه بود پذیرفتند؛ واقعیتی که هیچ راه گریزی از آن نمی‌شناختند، و در برابر آن درمانده بودند.
از این رو، دیگر جای آن نبود که مسلمانان همچنان با منافقان با نرمش و مدارا رفتار کنند. خداوند از آن پس امر فرموده بود که بر آنان سخت بگیرند، تا آنجا که از پذیرفتن صدقات ایشان مسلمانان را نهی فرمود، و نمازگزاردن بر جنازه‌هایشان را ممنوع گردانید، و پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- و مسلمانان را از استغفار برای آنان و ایستادن بر سر خاک آنان بازداشت، و فرمان داد تا مسلمانان آشیانة دسیسه و توطئه‌ای را که تحت عنوان مسجد ساخته بودند، درهم بکوبند، و آیاتی دربارة آنان نازل فرمود که آنان را سخت رسوا کرد، و دیگر در شناسایی آنان جای تأملّی باقی نگذارد، و درست مانند آن بود که آیات قرآنی برای ساکنان مدینه نام‌های منافقان را با صراحت تمام یادآور شده باشد.
میزان تأثیر غزوة تبوک را از آنجا می‌توان دریافت که هرچند پس از فتح مکّه ورود هیأت‌های نمایندگی قبایل و طوایف عرب به مدینه آغاز شده بود، و حتّی پیش از فتح مکّه نمونه‌هایی داشت، پس از این غزوه، توالی و تعدّد آن به اوج خودش رسید [15].
 
نُزول آیات قرآنی پیرامون غزوة تبوک
آیات متعدّدی از سورة توبه (برائت) پیرامون مسائل مربوط به این غزوه نازل شده‌اند. بعضی از این آیات پیش از عزیمت رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- به قصد تبوک، و برخی از آنها در اثنای سفر، و بعضی دیگر پس از مراجعت آنحضرت و رزمندگان اسلام به مدینه نازل شدند. آیات این بخش از سورة توبه (برائت) مشتمل‌اند بر یادآوری اوضاع و شرایط حاکم بر این غزوه، رسواسازی منافقان، بیان امتیاز و فضیلت مجاهدان و مٌخلصان، و اعلام پذیرش توبة مسلمانان راستین، چه آنان که بسوی جبهة جنگ عزیمت کردند، و چه آنان که برجای ماندند؛ و برخی مطالب دیگر.
 
دیگر رویدادهای مهم سال نهم هجرت
در سال نهم هجرت، چند واقعة دیگر اتفاق افتاده است که از نظر تاریخی حائز اهمیت است:
1. پس از مراجعت پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- از سفر تبوک برای نخستین بار حکم لِعان فیمابین عُوَیمر عَجلانی و همسر وی به اجرا درآمد.
2. آن زن غامدیه نزد رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- آمد و به ارتکاب زنا اعتراف کرد، و پس از آنکه کودک وی را از شیر گرفتند، وی را سنگسار کردند.
3. اًصحَمه ملقّب به نجاشی، پادشاه حبشه، در ماه رجب از دنیا رفت، و رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- در مدینه از راه دور به جنازة او نماز گزاردند.
4. اُمّ‌کلثوم دختر پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- در ماه شعبان از دنیا رفت، و آنحضرت بخاطر فقدان دخترشان بسیار اندوهگین شدند و به عثمان گفتند: (لو کانت عندی ثالثة لزوجتکها). اگر سومین دختر را نیز می‌داشتم، او را به همسری تو درمی‌آوردم!
5. پس از بازگشت رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- از غزوة تبوک، سرکردة منافقان، عبدالله بن اُبّی بن سِلْول از دنیا رفت، و رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- برای وی طلب مغفرت کردند، و بر جنازة او نماز گزاردند. عمر کوشید که آنحضرت را از این دو کار بازدارند، و پس از آن آیة شریفة قرآن مطابق رأی و نظر عمر نازل گردید.

زیرنویسها:


[1]- صحيح البخاري، ج 2، ص 730.
[2]- صحيح البخاري، ج 1، ص 334.
[3]- مضمون آيه 92، سوره توبه (برائت).
[4]- جامع ترمذي، «مناقب عثمان بن عفّان»، ج 2، ص 211.
[5]- مضمون آيه 79، سوره توبه (برائت).
[6]- صحيح البخاري، «باب نزول النبي الحجر» ج 2، ص 637.
[7]- صحيح مسلم، از معاذ بن جبل -رضي الله عنه- ج 2، ص 246.
[8]- صحيح مسلم، به روايت از معاذ بن جبل، ج 2، ص 246.
[9]- سوره توبه (برائت)، آيه 74.
[10]- چنانکه در گزارش ورود پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- آورديم. به نظر ابن قيم اين مراسم استقبال مربوط به اين سفر بوده است (ترجمه فارسي ابيات نيز همانجا گذشت.م).
[11]- حقّ مطلب هم همين است، نه آنچه ابن اسحاق مي‌گويد که بازگشت آنحضرت در ماه رمضان بوده است؛ زيرا، لازمه گزارش وي آن است که پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- دومين پنجشنبه ماه رجب عازم تبوک شده باشند، و اين پنجشنبه مطابق با بيست و پنجم اکتبر بوده است و دماي هوا در چنين روزهايي از سال معتدل و نزديک به سرما است، به خصوص صبح‌ها و عصرها، و مدتي از رسيدن محصول خرما گذشته است؛ در صورتيکه عزيمت آنحضرت بسوي تبوک در روزهايي بوده است که گرماي هوا شدّت داشته و فصل رسيدن خرما بوده است. از اين گذشته پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- در ماه شعبان همين سال، به هنگام وفات دخترشان امّ‌کلثوم در مدينه حضور داشته‌اند. بنابراين، درست آن است که رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- در ماه رجب به مدينه بازگشته‌اند، و عزيمت ايشان از مدينه پنجاه روز پيش از آن، يعني در ماه جمادي‌الاولي بوده است.
[12]- سوره آل عمران، آيه 179.
[13]- سوره توبه (برائت)، آيه 118.
[14]- سوره توبه (برائت)، آيه 91.
[15]- تفاصيل مربوط به غزوه تبوک را از اين منابعـ برگرفته‌ايم: سيرةابن‌هشام، ج 2، ص 515-537؛ زاد المعاد، ج 3، ص 2-13؛ صحيح البخاري، ج 1، ص 252، 414، ج 2، ص 633-637 و جاهاي ديگر؛ صحيح مسلم، شرح نَوَوي بر آن، ج 2، ص 246؛ فتح الباري، ج 8، ص 110-126.


از کتاب: خورشید نبوّت، ترجمه فارسی «الرحیق المختوم» ، مولف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، برگردان : دکتر محمدعلی لسانی فشارکی 1381 ش = 1423 ق = 2002 م
 
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
www.islamwebpedia.com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

از ابوحنیفه روایت شده که گفته است: "غنا از بزرگترین گناهان است که باید فوراً ترک شود".

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 15172
دیروز : 3293
بازدید کل: 8250517

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010