Untitled Document
 
 
 
  2024 Dec 04

----

02/06/1446

----

14 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

شخصى از پيامبر صلى الله عليه و سلم پرسيد: پدر من فوت كرده و وصيتى نكرده است، و مالى را بجاى گذاشته است، پس اگر بجاى او صدقه بدهم كفاره گناهانش ميشود؟ پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: بلى. (صحيح مسلم - 1630).

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

سياست>مفاهيم و اصطلاحات سياسي>کمونیسم > نقدي بر كمونيسم

شماره مقاله : 1063              تعداد مشاهده : 636             تاریخ افزودن مقاله : 21/7/1388

نقدي بر كمونيسم


تهيه كننده : استاد هاشم


ان الحمد لله نحمده و نستعينه و نستغفره و نعوذ بالله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا، من يهده الله فلا مضل له و من يضلل فلا هادي له، و اشهد ان لا اله الاّ الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ(1) «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا(2) «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا*يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن يُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا(3) اما بعد:
براي هر مسلمان آنچه بيش از هر چيز اهميت دارد اين است كه زندگي اش را با برنامه اي كه هديه آفريدگار جهان و انسان است وفق دهد چون اسلام آخرين دين و كاملترين هديه الهي است كه توسط آخرين رسول رب العالمين يعني محمدصلی الله علیه وسلم به جامعه بشري عرضه گشته است ديني است كامل كه الله تعالي به آن راضي و به واسطه آن بر انسانِ خاكي منت نهاده است و در كتاب مبينش فرموده كه اسلام تنها دين مورد رضاي اوست هركس غير از آن راهي را برگزيند از وي نمي پذيرد و خسران ابدي را جزاي چنان انتخاب نادرستي قرار داده است به همين دليل در هر لحظه از حيات بر هر مسلمان لازم است اين آيه قرآني را آويزه گوش خويش نمايد كه:{وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآَخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ} (4) و تنها به اين امر بيانديشد كه از راه مستقيمي كه هادي آن محمد صلی الله علیه وسلم است و تنها راهي است كه به الله منتهي و موجب سعادت دنيا و آخرت است جدا نگردد و به راهها و مسيرهاي غير آن كه شيطانهاي انسي و جني به آن دعوت مي كنند تغيير مسير ندهد چون در آن حال خسران و زيانمندي قرين حال وي مي گردد{وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ} (5) در شرايط زماني ما در بين تمام جريانات غير ديني و حركتهاي انحرافي موجود طرفداران كمونيسم و حركتهاي مبني بر اين ايده بيشترين دشمني را با اسلام دارند ولي به خاطر انحراف در انديشه هاي ديني مردم و گاهاً اغفال شدنشان توسط دشمن و يا جاهل ماندن نسبت به عقايد دشمنانشان آنگونه كه شايسته مردم مردم مسلمان و معتقد به اصول اساسي اسلام است توجه لازم به آن نشده چه بسا روي داده مسلماني چون نردبان ترقي براي اين دشمنان قسم خورده ي اسلام عمل نمايد به همين خاطر در صدد برآمديم كه بصورت موجز و مختصر اجمالي از انديشه كمونيسم و شيوه ها و راه كردهاي آن را در دعوت خود مورد بحث قرار مي دهيم و ضمناً در مورد غير واقعي بودن ادعاهايشان و پايبند نبودن خود كمونيستها در عمل به آن سخن بگوييم تا باشد كه اين مجمل راه توشه اي براي ما و چراغي بر فراز راه مؤمنان به الله در مواجه با مدعيان نجات و رستگاري باشد كه ايمان به الله تنها در صورت نفي هرگونه گرايش به غير اسلام تحقق مي يابد چنانكه الله تعالي مي فرمايد:«فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى(6) لذا بايد ايمان را بر اساس نفي تمام اديان و افكار و عقايد و مكاتب غير اسلامي بنا نمود چنانكه همين مسئله شعار اساسي رسول اللهصلی الله علیه وسلم در دعوتش هنگام مواجه ي با كفار بود آنگاه كه فرمود:«قولوا لا اله الا الله تفلحوا».


ماركسيسم از مطرح كردن واقعي مسئله طفره مي رود
اصل اساسي و بنيادين كمونيسم از لحاظ اعتقاد كه بسان ركن ركين براي بقيه ي اصول كمونيسم به حساب مي آيد ماترياليسم است و به همين خاطر كمونيستها با توجه به اين اصل اعتقاديشان گاهاً ماترياليست نيز خوانده مي شوند.ماترياليسم يعني طرفداران ماده اصطلاحاً به كساني گفته مي شود كه معتقدند ماده تنها واقعيت موجود است و به جز ماده در جهان هيچ چيز ديگري وجود ندارد اگر مواردي هم چون ذهن و عواطف و عقل و … مشاهده گردد ناشي از ماده و تركيبات ماده است و در تعريف ماده نيز رهبران اين مكتب اعلام مي دارند ماده چيزي است كه حجم دارد و فضا را اشغال مي كند و در زمان موجود است و با اين تعريف خط بطلان بر تمامي انديشه ها و عقايد ديني مي زند چون وقتي واقعيت موجود را در ماده منحصر مي گرداند ديگر در چنين انديشه اي جايي براي حضور ايمان به غيب و اعتقاد به وجود خداوند و مسئله اي به نام جهان آخرت مطرح نخواهد شد حال صرف نظر از نادرستي آن هركس كه ماترياليست شد بدين معني است كه با تمام عقايد ديني در شكل درستش كه انبياء الهي واسطه تبليغ آن بوده اند وداع كرده است چون ممكن نيست كسي ماترياليست باشد و به خدا و رسالت پيامبران و قيامت و عوالم غيب نيز معتقد باشد لذا اين فكر و انديشه با دين، درست در مقابل هم قرار دارند و اجتماعشان محال است و بت پرستان و مشركان عرب و عجم در قديم و جديد وجه اشتراكشان با اهل اسلام بسيار زيادتر از نزديكي يك موحد معتقد به رسالت محمدصلی الله علیه وسلم از يك كمونيسم است بنابراين بر هر مسلماني لازم است كه طرفداران اين ايده و عقيده را تا زماني كه بر آن قرار دارند كافر بنامد و معاملات زندگي خويش را با آنها بر مبناي روابطي كه اسلام ما بين يك مسلمان و كافر مقرر كرده است، قرار دهد.
اما كمونيستها واقعيت عقايد خويش را به شكل صحيح مطرح نمي كنند حتي در كتابهايي كه رهبران فكري آنها در آن به طرح مسئله مي پردازند خواننده را در دو راهي قرار مي دهند و مسائل را به طوري نادرست مطرح مي كنند كه انسان در انتخاب دچار اشتباه مي گردد مي‌گويند انديشمندان و فلاسفه جهان با توجه به اينكه آيا معتقد به وجود عيني ماده هستند يا نه به دو دسته تقسيم مي شوند آنها كه واقعيت خارج از ذهن يعني ماده قائلند، رئاليست واقع گرا و ماترياليست مي باشند اما كساني كه معتقدند جهاني وجود ندارد و دنيا خواب و خيالي بيش نيست اينها ذهن گرا و خيالباف و ايدئاليست مي باشند يا به قول انگلس بنيانگذار ماترياليسم دياليتيكي آنها كه معتقدند ماده مقدم بر روح و انديشه است ماترياليسم و ديگران كه معتقد به تقدم روح و انديشه بر واقعيت مادي هستند ايدئاليست مي باشند.اما راستي آيا اينگونه است؟ آيا يك مسلمان حق ندارد كه بگويد من معتقد به وجود عيني ماده هم هستم و در عين حال ماترياليست هم نيستم يا معتقد به تقدم ماده بر انديشه بشري هستم و در عين حال ماترياليست هم نيستم اين همه فريب و منحرف ساختن اذهان براي چيست؟ چرا از واجه شدن با حقيقت مي ترسند؟ در كدام كتاب صحيح ديني ذكر شده كه خداوند روح است تا در صورت تقدم ماده بر روح، ماترياليسم پيروز گردد! اين امر تنها براي اين است كه آنچه كمونيست ها در صدد انكار آن هستند چيزي به روشني روز است چون انسان فطرتاً به خدا و آفرينش گرايش دارد به همين دليل اگر معبود حقيقي را هم تحت بد آموزيهاي محيط گم كند به عبادت معبودان باطل روي مي آورد.
كمونيستها در هيچ كتابي دليلي بر رد خداوند ندارند و همه جا در صدد بيان چيزي هستند كه قبل از پيدايش آنها مورد اذعان و توجه بشر بوده است.چون انسان در دنيا زندگي كرده و با ديگران و طبيعت در ارتباط بوده و محال است در چنين وضعي منكر چنين حقيقتي باشد تنها چيزي كه مورد استناد آنها قرار مي گيرد اين است كه ما در بررسيهاي خويش خدا را نيافته ايم و نه او را ديده ايم، نه حس كرده و نه در آزمايشگاه مشاهده نموده ايم اما واقعيت اين است كه نيافتن و نديدن، هيچ وقت دليل بر نبودن نيست خدايي كه اهل اسلام به آن معتقدند خالق ماده و جسم است بنابراين قابل مشاهده ي جسماني و اشاره ي حسي نيست و اگر در آزمايشگاه هم چيزي يافت شود آن خدا نيست، بلكه نشاني بر اثبات خداست.ما همچنان كه از فعل به فاعل و از اثر با مؤثر پي مي بريم با عقل خويش، خدا را مي يابيم، ماده ي نيازمند و فاقد شعور و ادراك را نمي توانيم خالق طبيعت و هستي با آن همه تنوع و كثرت و نظم و ارتباط و هماهنگي بدانيم.چيزي كه در ذات خويش فاقد همه چيز است نمي تواند واجد آن هم باشد.
ذات نايافته از هستي بخش كي تواند كه شود هستي بخش
قرآن مي فرمايد:«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ (7) عقل بشري نمي پسندد كه انسان از هيچ خلق شود و معلول تصادف باشد و ماده با اين همه نقص كه ناشي از ذات او است نمي تواند واجد صفت خالقيت باشد لذا جهان را خالقي است به نام الله كه انسان و جهان مخلوق او هستند و او ذاتي است متصف به همه صفات و خالق اين همه نظم و هماهنگي و آفريدگار همه چيز است.


انگيزه پيدايش دين و ايمان به خدا از ديد طرفداران كمونيسم
اما ماترياليسم كه در مقابل دلايل قاطع اهل اسلام توانايي مقابله را در خود نمي بيند در صدد دليل تراشي براي ايجاد انگيزه خدا باوري در انسان برمي آيد و ايمان به خدا را معلول جهل بشر مي داند و يا اعلام مي دارد انسانهاي آغازين به دليل ناتواني در مقابله با طبيعت براي تسكين روحشان خدا را در دل و روان خويش خلق كردند تا تكيه گاهي معنوي در مبارزه با مشكلاتشان بيابند. بنابراين وقتي بشر از عوامل ترس و جهل بوسيله علم، رهايي يافت با انديشه خدا گرايي نيز وداع مي كند اما اين خذعبلات فقط به كار جلسات رفقا مي خورد. ما در سايه رشد علم و ايجاد امنيت، گرايش به ايمان به خدا را افزونتر مي بينيم و اگر آن قاعده درست مي بود مي‌بايست مؤمنان به خدا از همه جاهلتر و ترسو باشند در حاليكه اكثريت قريب به اتفاق دانشمندان جهان مؤمن به خدا هستند و طرفداران ايمان به خدا از همه ي افراد بشر شجاعتر بوده اند، نگاهي به تاريخ بشريت و تحقيقي در احوال انبياء الهي و پيروانشان اين حقيقت را ثابت مي كند كه ايمان به خدا ناشي از كشف واقعيت است، محال است انساني عاقل باشد ولي معتقد به خدا نباشد چون خدا منشأ و علت ايجاد اين جهان است و وجود جهان دليل بر وجود اوست اما كساني كه فهم ندارند در روشنايي روز هم شك مي كنن و الله تعالي در قرآن با حالت توبيخ مي فرمايد: آيا در وجود خداوند، كه آفريدگار آسمان و زمين است شكي است!…«أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ(8)

باز هم مغالطه ي ديگر
استالين در جزوه ي ماترياليسم دياليتيك چهار اصل را به عنوان منطق اعتقادي خويش بيان مي دارد و مدعي است طرفداران ايمان به ماوراء ماده يعني معتقدان به خدا به آن باور ندارند و مي گويد:
1.دياليتيك بر خلاف متافيزيك معتقد است طبيعت مجموعه ي واحدي است كه تمام اشياء با هم ارتباط دارند و مشروط به وجود هم هستند.

2.دياليتيك بر خلاف متافيزيك طبيعت را در حال تغيير و تحول و تكامل مي بيند.

3.سير تكاملي را از تغييرات كمي مي داند كه به تغييرات آشكار و اساسي منتهي مي شود.

4.معتقد است كه اشياء و پديده هاي طبيعت در داخل خويش داراي تضادي هستند كه موجب حركت كمالي ماده است.
حال با اين حساب كه آقادي استالين مي گويد ما حق نداريم بگوييم كه معتقد به هماهنگي بين اشياء و تغيير و تحول در جهان هستيم چون اگر چنين معتقد باشيم به ناچار بايد خودمان را ماترياليست بناميم.طرفدار ايمان به خدا حق ندارند بگويند ما هم رئاليست هستيم و هم معتقد به جهان خارج از ذهنيم.چون آقايان اينگونه حكم صادر كرده اند.اين امر داستان قاضي بلخ را به ياد مي آورد كه به خاطر غيبت مردي، حكم به فوتش صادر كرد.بعد كه پيدا شد مأموران او را به زور در تابوت انداختند تا دفنش كنند هر چه فرياد مي كرد من زنده ام مي گفتند تو اشتباه مي كني چون قاضي حكم كرده است بنابراين تو بايد بميري و دفن شوي؟! اما هرچند كمونيستها خود را به بيراهه زنند امر مسلم و فرق اساسي اين است كه مسلمان معتقد به خدا، هستي را منحصر در ماده نمي بيند و قوانين حاكم بر آن را منحصر به قوانين فيزيك و شيمي نمي داند، به همين دليل به جهان همانگونه كه هست نظر مي كند و برداشتي مطابق با واقع از آن دارد.
كمونيستها در شرايط مختلف رنگ عوض مي كنند
كمونيستها در دعوت كردنشان مصلحت خويش را در درغ و فريب مردم ديده اند چنانكه هنگام حضور در اجتماع هيچگاه مردم را مورد خطاب قرار نداده اند: كه اي مردم از اعتقادات غلط خويش دست برداريد دين باعث بدبختي شماست ماترياليسم و بي ديني باعث خوشبختي است بلكه اگر گاهاً مردم به عقايد ناسالم آنها پي مي بردند با توضيحات گمراه كننده براي مردم عقيده ي خويش را توجيه مي كردند كه مثلاً ما معتقد به آزادي عقيده هستيم و در اين جواب خويش نيز دروغ مي گفتند چون اردوگاههاي كار اجباري در روسيه تحت حاكميت استالين و كوچ اجباري مردم فلاكت بار كامبوج توسط خمرهاي سرخ و حاكميت سياه و پليسي سازمان مخوف ك- گ- ب نادرستي اين ادعاهاي مسخره و جوابهاي دروغين آنها را آشكار مي كرد آنها بيشتر بجاي تشريح عقايد خويش در صدد تحريك عواطف مردم برمي آمدند توده ي مردم را در اجتماعات با اين مضمون مورد خطاب قرار مي دادند كه اي مردم رنج كشيده، اي كساني كه در زندگي طعم شيرين حيات را نچشيده ايد، اي آنهايي كه توسط سرمايه داران زالو صفت استثمار شده ايد به پا خيزيد، به پا خيزيد و دودمان ظلم و استبداد را نابود كنيد، و… در چنان جوُي منطق جايي ندارد با تحريك احساسات بر گرده مردم مظلوم سوار شده و حركتهاي آزاديخواهانه آنها را در جهت به حاكميت رسيدن خويش به مسلخ مي كشيدند و درد و رنج و بدبختي را در نتيجه ي مبارزات حق خواهانه مردم نصيب آنها مي كردند، هميشه در مقابله ي فكري با مخالفان خويش از نسبت دادن هرگونه تهمت و افترا ابا نداشتند، هركس در صف آنها باشد انقلابي، نترس و مبارز، و هركس با هر مزاق و عقيده و گرايش در جهت خلاف آنها باشد ضد انقلاب، وابسته و نوكر استعمار و سرمايه داري است.به تناسب شرايط و اوضاع محيط رنگ عوض مي كردند ببرك كارمال رئيس سابق حزب كمونيست افغانستان در صف نماز جماعت مردم كابل حضور مي يافت اما در همان حال انور خوجه رهبر كمونيستهاي آلباني در كشورش موزه ي ضد خدا، درست مي كرد.


تحليل تاريخ از ديدگاه كمونيسم
كمونيستها در تحليل تاريخ نيز مبنا را بر اصالت و تقدم ماده قرار داده اند، گفتند تغيير و تحولات جوامع بشري ريشه در ماديات آن جامعه دارد در هر جامعه اقتصاد آن اصل و اساسي براي تحولات آن مي باشد دورانهايي را براي اين حركت تكاملي تاريخ قرار دادند و اعلام كردند گذر از اين مراحل حتمي و اجتناب ناپذير است.مرحله ي آغازين زندگي بشر همان اجتماع اوليه ي آن است كه از جمع شدن خانواده ها و قبايل آغاز مي گردد و در آن جامعه مالكيت متعلق به همه است همه كار مي كنند و با هم از آن بهره مند مي شوند وقتي ابزار كار درست شد و قبايل با هم در ستيز قرار گرفتند نظام بردگي شكل گرفت.در جامعه برده داري دو طبقه برده و برده دار در مقابل هم قرار دارند كه منافع آنها در تضاد با هم مي باشد و بلاخره بر اساس پيشرفت در ابزار و وسايل كار و تصاحب زمينهاي زياد، جامعه ي ارباب و رعيتي شكل مي گيرد و ارباب و رعيت در شكل دو طبقه ي متضاد اجتماعي قرار دارند و سرانجام دست فروشان و معامله گران بصورت سرمايه داري در آن جامعه به وجود مي آيند و همراه با تحولاتي جامعه فئودالي و ارباب و رعيتي نابود و جامعه سرمايه داري شكل مي گيرد در اين جامعه نيروي كار در كارخانه هاي عظيم كه اركان اساسي اقتصاد و جامعه را تشكيل مي دهند تشكيل مي يابد و كارگران و سرمايه داران بصورت دو قطب متضاد در جامعه بوجود مي آيند و در نتيجه اين تضاد منافع مبارزات كارگري بساط سرمايه داري را در هم مي پيچد و در يك مرحله گذر از سرمايه داري به جامعه ي كمونيسم بدون طبقه، اقدام به تشكيل جامعه ي سوسياليستي مي نمايد.انگلس كه از رهبران برجسته اين عقيده است سوسياليسم مورد ادعاي خويش را علمي مي نامد چون آن را نتيجه حركت قانونمند و بالاجبار طبيعي جامعه مي داند يعني همچنانكه يك دانه گياه بايد در زمين كاشته شود و تا رسيدن به گل از مراحلي حتماً بايد بگذرد سوسياليسم نيز نتيجه ي منطقي و جبري حركت تاريخي اجتماع بشري است در اين تحليل ماركسيسم نقش كليدي و اساسي را در تحولات از انسان مي گيرد چون معتقد است در هر جامعه فرهنگ و افكار سياسي و اجتماعي و اختيار و اراده ي انسانها روبنا هستند و عامل تغيير در آن توليد و ابزار كار و وضع معيشت است و مي گويد تا مرحله ي نابودي يك جامعه از لحاظ اقتصادي مهيا نگردد نيروهاي انقلابي قادر به تغيير و تحول نيستند بقول ماركس كه بنيانگذار اين ايده است اقدام زودبهنگام چون تولد نوزاد در غير موقع زايمان است كه مرگ آن حتمي است و از ديدگاه ماركسيسم اين مراحل هركدام نسبت به ديگري بهتر و كاملتر است در بررسي اين نظريه و تطبيق آن با واقعيت به خيالبافي كمونيست ها و عدم صداقت آنها در گفته ها و عقايدشان پي مي بريم:
اولا: همه ي جوامع اين مسير و تغييرات اجتماعي را نداشته و اگر داشته اند مثل هم نبوده است چنانكه دوران ارباب و رعيتي در جوامع ما با جوامع اروپايي كاملاً مثل هم نبوده است اگر اين تطابق روبنا و زيربنا در جوامع از ديدگاه كمونيسم چيزي واقعي بود نمي بايستي چيزي كه در جامعه ي برده داري و فئودالي در منطقه اي شكل مي گيرد حضورش را در جامعه ي سرمايه داري و يا سوسياليستي باز هم داشته باشيم چون شرايط زندگي و ابزار خاص توليد جوامع كه زيربناي ايجاد اين فكر مي باشند همراه با زوال جوامعشان از بين رفته اند و آيا اين امر به معني تحليل غلط كمونيسم از تغييرات اجتماعي نيست؟ چگونه مي شود دين كه خواستگاه اقتصادي آن به زعم كمونيستها دوران فئودالي و يا برده داري است در جوامع سرمايه داري و حتي سوسياليستي به همان قدرت آغازين حضور داشته باشند چنانكه مي بينيم بعد از مرگ كمونيسم در شوروي حركت جهادي و ديني مردم چچن انقلاب مي آفريند و كمونيسم را در منطقه خويش بعد از صعود به زباله دان مي اندازد اگر گذر از جوامع چنانكه رهبران اين مكتب مدعي آن هستند چيزي حتمي و اجتناب ناپذير است انقلابات كارگري مي بايستي در كشورهايي كه از رشد سرمايه داري بيشتري برخوردار بودند شكل مي گرفت اما برعكس مي بينيم در كشورهايي چون روسيه كه به ادعاي خود كمونيستها، هنوز فئوداليسم در آن كاملاً نابود نشده بود و سرمايه داري از آن چنان شكوفايي برخوردار نبود بزرگترين انقلاب كمونيستي به رهبري لنين شكل گرفت و در چين مائو نيروي جنگنده و انقلابي خويش را به جاي كارگران كارخانه از بين دهقانان استثمار شده ي روستايي انتخاب كرد و با يك جهش، بدون گذر از جامعه سرمايه داري به جامعه سوسياليسم پرش كرد.نيروي فيدل كاسترو و چگوار در آمريكاي لاتين و در كوباي عقب افتاده و غير صنعتي به وسيله ي جنگ چريكي حاكميت سوسياليسم را ايجاد و جنگ جهاني دوم اروپاي شرقي را بدون پيمودن سرمايه داري در مسير سوسياليسم قرار داد در تمام اين حركتها ما اصل و اساس و زيربنا را حركتهاي سياسي و فرهنگي مي بينيم و اينها مي رساند كه اين تحليل ماديگرانه كمونيسم از جامعه و مسير تحولات آن يك تحليل دور از واقع و صرفاً يك خيالبافي كودكانه است حتي در جوامع ما نيز بيشتر كمونيستها در مناطقي كه دچار فقر فرهنگي بيشتري هستند حضور زيادتري دارند چون در صورت صحت افكار كمونيستي كه آنها كمونيسم را فكر و ايده ي طبقه ي پيشرو جامعه يعني كارگران مي دانند جاي اين سؤال بسيار مناسب است كه چرا آنها بيشتر در مناطق كردنشين حضور يافته اند آيا طبقه ي متشكل كارگري در تهران و اصفهان حضور دارد يا در زمينهاي كوچك كشاورزي در كردستان؟ آيا در بغداد و بصره حضور دارند يا در روستاهاي شمال كردستان كه گاهاً از ابتدايي ترين پيشرفت اجتماعي نيز محروم شده اند؟ و اگر كمونيسم فكر طبقه ي كارگر است چرا داعيان به اين ايده و مرام اكثراً نازنينهاي پرورده شده ي خانواده هاي سرمايه داري هستند اكثر رهبران كمونيستي خودشان سرمايه دار، خان و زميندارند.آيا اين نمي رساند تمام آن چيزهايي كه كمونيستها مي گويند فقط فريبي براي توده هاي رنج كشيده و مظلوم است؟ در يكي از روستاها روزي در مسجد آبادي يكي از همين رهبران كمونيستي كه خانواده اش جزو سرمايه داران شهري هستند براي مردم سخنراني مي كند در حين سخنراني دست كشاورز زحمتكش روستايي را مي گيرد و مي گويد من فداي اين دستهاي پينه بسته شوم آن كشاورز محروم وقتي به زندگي خويش مي نگرد كه در تمام طول زندگي با ناراحتيها دست و پنجه نرم كرده از خود شرم مي كند كه جواب دندان شكني به آن سرمايه دار كمونيست ندهد، بلافاصله دستش را مي گيرد و آن را بلند مي كند و مي گويد: من هم فداي كارخانه ي قند پدرت برم و فداي مغازه هاي پارچه فروشي خانواده ات بشوم.


كمونيسم و مبارزات ملي
كمونيستها علي رغم عدم ايمان و اعتقاد به حركتهاي ملي و منطقه اي، خود را همساز با خواسته هاي حق خواهانه مردم كرده اند؛ از حقوق ملي مردم دم مي زنند در حاليكه بوق عقايد كمونيستها در مرحله ي مبارزات ملي هنوز طبقه ي پيشرو كارگر و روبناي فكريش كه كمونيسم باشد شكل نگرفته بنابراين در صورت صداقت بايد آنها در اين مقطع زماني حضور نداشته باشند ولي هم اكنون مي بينيم در اين مرحله كمونيستها كار سرمايه داران و بورژواها را انجام مي دهند.بايستي حل اين معما را از آنها بخواهيم.


كمونيستها ماكياوليست هستند
كمونيستها از اصول ماكياوليسم كه معتقدند هدف وسيله را توجيه مي كند استفاده مي كنند آنها براي حاكميت خويش و رسيدن به منافع خودشان هيچ اصلي در نظرشان محترم نيست براي مثال نگاهي به روند حركتهاي سياسي بعضي از احزاب كمونيستي منطقه نشان مي دهد كه براي رسيدن به اهداف خويش نوكري همه حكومتها را آزموده اند.از سازش با صدام گرفته تا همكاري با حكومتهاي ديگر منطقه تا سجده و تعظيم در مقابل زر و زور يعني آمريكا، كارنامه سياه ايشان است در حاليكه تا همين چند دهه ي اخير ايشان منادي شعارهاي ضد امپرياليستي و سرمايه داري بودند.


مشخصه اصلي جامعه كمونيستي
انگلس در يكي از كتابهايش تحت نام دولت و خانواده مي گويد: سه چيز مشخصه اصلي جامعه سرمايه دراي است و ما هنگامي به جامعه كمونيسم رسيده ايم كه جامعه فاقد آنها باشد كه عبارتند از: مالكيت، خانواده و دولت.بنابراين جامعه كمونيستي در نظر آقاي انگلس جامعه اي است كه در آن مالكيت، خانواده و دولت وجود نداشته باشد.راستي كمونيسم مثل اينكه خود را متعهد به اين مي داند كه با هر چيز كه ريشه در تمايلات دروني بشر دارد و برايش امري فطري است مبارزه كند.مالكيت به اين معنا كه انسان چيزي را مطلق به خودش بداند فطري است چون اگر چه انسان را قانوناً بشود از تصرف در مالش منع كرد اما مگر مي شود اعضاي مورد استفاده انسان را نيز از او گرفت؟ آيا هركس در نحوه ي بكار گيري اعضاي خويش خود را مالك و آزاد نمي بيند؟ ماركسيسم منشأ بدبختي هاي جامعه را در مالكيت و تسلط انسان مي داند و همين امر را موجب نزاع و اختلاف و استثمار معرفي مي كند بنابراين راهكار عملي را نابودي اين سلطه مي داند و چاره اي جز مبارزه با فطرت بشر در خود نمي بيند اما پيشنهاد اسلام اين است كه انسان در اين كار موفق نمي شود و خواه ناخواه بعد از مدتي امر فطري دوباره ظاهر مي شود و چاره اين نيست كه ما مال را از انسان بگيريم چون ثروت در حد ذات خويش تسلطي ندارد بلكه بياييد انسان را از اسارت خودش كه همه چيز را براي خود مي خواهد برهانيم.كمونيسم از انجام اين كار عاجز است در نتيجه اقدام به مصادره ثروتهاي مردم مي كند ولي در واقع با اين كار امكان تصرف بدون قيد و شرط در اموال عمومي را به رهبران كمونيسم مي دهد.دهقان روسي نان ندارد اما رهبران كمونيسم در كاخ كرملين زندگي افسانه اي دارند.كارگر روسي شب و روز تلاش مي كند اما خسته و كوفته با سختي زندگي مي گذراند در حاليكه رهبران كمونيسم سفرهاي خانوادگي و شخصي خويش را نيز با هواپيما و هلي كوپتر طي مي كنند، كشاورز رنج كشيده ي كُرد با نيت پاك نجات از ظلم و به خيال رهيدن از يوغ ستم كشته مي شود و شبهاي طولاني پاييز و روزهاي بلند بهار را در كوهستانهاي يخ بسته كردستان سپري مي كند ليكن رهبران خيالباف و مكار كمونيسم در اروپا بر سر ميزهاي مذاكره حرفهاي گنده تر از دهان سر مي دهند.پيشنهاد اسلام در مورد مالكيت اين است كه مالكيت باشد ولي راههاي تسلط بر آن قانونمند باشد.انسان از هر طريقي نبايد مالك شود و بعضي چيزها را از تملك خصوصي خارج مي كند و ضمناً حكومت را موظف مي كند ميدان مسابقه ي آزادي را با در اختيار گذاشتن امكانات مساوي براي همگان فراهم نمايد و در صورت جمع شدن ثروت مشروع باز به وسيله ي ماليات، ذكات و قانون ارث به تقسيم مجدد آن اقدام مي كند و با رغبت صاحب سرمايه را به خاطر كسب رضاي خداوند و سعادت اخروي با انفاق و بخشش وامي دارد و توضيح مبسوط اين مسئله را بايد در كتب متعدد فقهي و اقتصادي كه در اين زمينه نگاشته شده اند جست.جامعه اي كه در آن مردم مالك دسترنج خويش نيستند جامعه مرده اي است كه عشق و علاقه به كار و ابتكار در آن مي ميرد چنانكه مردم روسيه به خاطر اين نوع سيستم حكومتي علي رغم داشتن يك پنجم كل زمينهاي دنيا از لحاظ كشاورزي محتاج اروپا و آمريكا بودند و از تهيه ي خوراك خود عاجز بودند.يكي ديگر از امور فطري كه از تعرض كمونيسم در امان نبوده، خانواده است چون كمونيستها مي گويند خانواده نيز يكي از مظاهر مالكيت است بنابراين خاص سرمايه داري است و بايد از بين برود.هركس خواست از ديگري كام بگيرد، هيچكس را به خاطر اين امر نبايد مؤاخذه كرد و همين امر از ديد بالهوسان انگيزه ي گرايش به كمونيسم را افزايش داده است و شايد با قاطعيت بتوان گفت يكي از مهمترين انگيزه هاي روحي در گرايش به ماركسيسم و نفي خدا در زندگي، همين ميل بي حد و حصر به فساد جنسي است.يكي از افراد جداشده از حزب كمونيسم در خاطرات خويش مي گويد: ما در يكي از مناطق كردستان در حال رايزني نظامي سياسي بوديم، منصور حكمت رهبر حزب همراه زنش از منطقه ي ما بازديد كرد، زن منصور حكمت با يك شورت و يك دامن كوتاه و پاهاي لخت همراه شوهرش در محفل حضور داشت، افراد ما اكثراً به جاي گوش دادن به سخنان ايشان به دامن همسرش مي نگريستند، بعد از بازگشت آقاي حكمت، تا مدتها افراد ما بخاطر داشتن اعتقادات بورژوائي از طرف حزب مورد بازگوي قرار داشتند كه چرا شما از اين حضور نارحت بوده ايد اگر كسي مي خواست با زني باشد كافي بود به تشكيلات اعلام كند.روزي يكي از افراد ما متوجه مي شود كه ديگري با همسرش همبستر شده، هنگامي كه اعتراض مي كند يكي از رهبران به او مي گويد: شما چرا اين افكار بورژوازي را از خود دور نمي كنيد، مگر همين مسئله هم براي من پيش نيامد، خوب چه اشكالي دارد، زن كه ملك تو نيست، او با رضايت خاطر اين كار را كرده است و سرانجام همين امر باعث شد خيلي ها كه زن گرفتند از ترس اين برخوردها و توبيخها و مؤاخذه ها از حزب كنار بكشند.اما تهي كردن ديگران از معاني انسانيت مرزي دارد و مطمئناً مردم شرافتمند اجازه ي حاكميت رهبري خويش را به چنان بالهوساني نخواهند داد.نفي دولت نيز تنها شعاري بيش نيست چون كمونيستها در هر كجا به حاكميت رسيدند دولتهايي قوي و محكم براي حفاظت از منافع خويش ايجاد كردند و اصل اين انديشه نيز خطاست؛ چون همه ي خطاها كه ريشه در اجتماع ندارند بلكه اصل و اساس همه ي خطاها ميل سركش آدمي است كه اگر مهار نشود سر به طغيان خواهد زد و در شكل استثمار انسانها در جامعه تبلور خواهد يافت و مهار آن تنها در سايه بندگي خداست كه كمونيسم با آن وداع كرده است و دشمني و كينه ي خويش را با خدا در جهت حاكميت خداوندگاران دروغين كه رهبران حزب كمونيست باشند اعلام نموده است.در عصر حاضر چون دوران ظهور انبياء الهي ما بعنوان رسولان رسول رب العالمين همان پيام را سر داده ايم اي مردم پروردگاري را كه خالق شما و پيشينيان شماست بپرستيد.هيچ معبود به حقي جز الله وجود ندارد الله را عبادت كنيد تا رستگار شويد تنها رمز موفقيت شما در زندگي پيروي از رسولان رب العالمين است به اسلام روي آوريد تا نجات يابيد قيامت نزديك است و جهنم در كمين ستمكاران است قبل از اينكه عذاب خداوند شما را در بر گيرد خود را در يابيد.مسلمان شويد كه غير از اسلام خطاست و چون كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند و در نهايت خود را فراموشي نمودن.هركس به سوي خدا و دين خاتمش دعوت نكند گمراه است بنابراين با گفتن لا اله الا الله و قبول كردن رسالت رسول الله صلی الله علیه وسلم متعهدانه مسلمان شويد و با نفي هرگونه حاكميت و مكتبي غير از اسلام راستين اسباب قدر الله تعالي در حاكميت مجدد دين حق گرديم.



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) آل عمران102
(2) نساء :1
(3)احزاب70-71
(4)آل عمران 85
(5)انعام 153
(6)بقره 256
(7) طور 35
(8)ابراهيم 10

 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

"هیچ دو نفری بر معصیت پروردگار جمع نمی‌شوند مگر اینکه با معصیت از هم جدا خواهند شد." — زین العابدین علی بن حسین (رحمه الله)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 12745
دیروز : 4242
بازدید کل: 8984744

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010