Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

«تَرَكْتُكُمْ عَلَى البَيْضَاءِ لَيْلُهَا كَنَهَارِهَا لاَ يَزِيغُ عَنْهَا بَعْدِي إِلاَّ هَالِكٌ». [أحمد وابن ماجه و غيرهما].
شما را بر بهترين راه ترك كردم، شب آن مانند روز آن واضح و آشكار است، از آن راه منحرف نمى‌شود مگر آن كه هلاك و گمراه شود.

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>جلال الدین خوارزمشاه > اختلاف میان وی و برادرش غیاث الدین

شماره مقاله : 10461              تعداد مشاهده : 354             تاریخ افزودن مقاله : 10/5/1390

اختلاف ميان جلال الدين و برادرش‏
در اين سال [ششصد و بيست و پنجم هجرى قمرى]‏غياث الدين بن خوارزمشاه، كه از سوى پدر برادر جلال الدين بود، و گروهى از سرداران نسبت به جلال الدين خوارزمشاه بد گمان شدند و از او بيمناك گرديدند.
اين گروه مى‏خواستند كه خود را از قيد جلال الدين خلاص كنند ولى نمى‏توانستند تا اين كه مغولان به تاخت و تاز پرداختند و جلال الدين سرگرم پيكار با آنان گرديد.
در اين هنگام غياث الدين و همراهانش فرصت را غنيمت شمردند و گريختند و روانه خوزستان شدند كه جزو قلمرو خليفه عباسى بود.
مى‏خواستند به فرمان خليفه در آيند و در شمار فرمانبرداران او باشند ولى نماينده خليفه در خوزستان اين موضوع را باور نكرد و پنداشت كه شايد نيرنگ و فريبى در كار باشد.
از اين رو، نگذاشت كه آنان داخل خوزستان شوند.
بنابر اين غياث الدين با همراهان خود در جائى كه اردو زده بود ماند.
مدتى كه گذشت و اين كار به درازا كشيد و او ديد از اقامت خود در آن جا نتيجه‏اى نمى‏گيرد، خوزستان را ترك گفت و رهسپار شهرهاى اسماعيليان گرديد و خود را به ايشان رساند و در پناهشان قرار گرفت.
جلال الدين خوارزمشاه كه تازه از كار مغولان فراغت يافته و به تبريز بازگشته بود، در ميدان چوگان بازى مى‏كرد كه شنيد برادرش به اصفهان رفته است.
به شنيدن اين خبر چوگان را از دست انداخت و شتابان روانه گرديد.
در راه شنيد كه برادرش به اصفهان نرفته بلكه پيش اسماعيليان رفته و به آنان پناهنده شده است.
از اين رو به سوى شهرهاى اسماعيليان برگشت تا چنانچه برادرش را تسليم نكنند به تاراج شهرهاى ايشان پردازد.
در آن جا براى پيشواى اسماعيليان پيام فرستاد و برادر خود را از او خواست.
پيشواى اسماعيليان در پاسخ گفت:
«برادر تو تازه پيش ما آمده است. او سلطان و سلطانزاده‏اى است كه به ما پناه آورده و روا نيست كه تسليمش كنيم.
اما او را در پيش خود نگاه مى‏داريم و نمى‏گذاريم كه هيچيك از شهرهاى تو را بگيرد.
از تو هم خواهش مى‏كنيم كه شفاعت ما را بپذيرى و به آنچه گفتيم اعتماد كنى.
البته هر گاه از او كارى سر زد كه خلاف ميل تو بود يا به شهرهاى تو آسيبى رساند، آن شهرها در اختيار تست و مى‏توانى هر كارى كه دلت خواست با او بكنى.» 
جلال الدين خوارزمشاه اين سخنان را پذيرفت و سوگندشان داد كه به گفته‏هاى خود وفادار مانند.
آنگاه از پيش ايشان برگشت و به خلاط رفت چنان كه ما به خواست خداى بزرگ به زودى جريان آن را شرح خواهيم داد.
*

متن عربی:

ذكر الخلف بين جلال الدين وأخيه
في هذه السنة [خمس وعشرين وستمائة]خاف غياث الدين بن خوارزم شاه، وهو أخو جلال الدين من أبيه، أخاه، وخافه معه جماعة من الأمراء، واستشعروا منه، وأرادوا الخلاص منه، فلم يتمكنوا من ذلك إلى أن خرجت التتر، واشتغل بهم جلال الدين، فهرب غياث الدين ومن معه، وقصدوا خوزستان، وهي من بلاد الخليفة، وأرادوا الدخول في طاعة الخليفة، فلم يمكنهم النائب بها من الدخول إلى البلد، مخافة أن تكون هذه مكيدة، فبقي هناك، فلما طال عليه الأمر فارق خوزستان وقصد بلاد الإسماعيلية، فوصل إليهم، واحتمى بهم واستجار بهم.
وكان جلال الدين قد فرغ من أمر التتر وعاد إلى تبريز، فأتاه الخبر وهو بالميدان يلعب بالكرة أن أخاه قد قصد أصفها، فألقى الجوكان من يده، وسار مجداً، فسمع أن أخاه قد قصد الإسماعيلية ملتجئاً إليهم، ولم يقصد أصفهان، فعاد إلى بلاد الإسماعيلية لينهب بلادهم إن لم يسلموا إليه أخاه، وأرسل يطلبه من مقدم الإسماعيلية، فأعاد الجواب يقول: إن أخاك قد قصدنا، وهو سلطان ابن سلطان، ولا يجوز لنا أن نسلمه، لكن نحن نتركه عندنا ولا نكنه أن يأخذ شيئاً من بلادك، ونسألك أن تشفعني فيه والضمان علينا بما قلنا، ومتى كان منه ما تكره في بلادك، فبلادنا حينئذ بين يديك تفعل فيها ما تختار. فأجابهم إلى ذلك، واستحلفهم على الوفاء بذلك، وعاد عنهم وقصد خلاط، على ما نذكره إن شاء الله تعالى.


از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى و على هاشمى حائرى ، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

شب‌زنده‌داران، ارجمندترین مردمان هستند و کسانی چون ما که شب‌هایشان را در خواب و غفلت سپری می‌کنند، نام و یاد چندانی ندارند و از مقام و منزلت والایی برخوردار نیستند؛ بلکه شب‌های غفلتشان، شرافت و آبرویی برایشان نگذاشته است.[کتاب الإیمان أولا، ص 172.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 7937
دیروز : 3293
بازدید کل: 8243282

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010