Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: "إيَّاكُمْ وَالدُّخُولَ عَلَى النِّسَاءِ"، فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الأنْصَارِ أفَرأيْتَ الْحمْو؟ قال: « الْحمْوُ المَوْت" (متفقٌ عليه)
يعنى: "از وارد شدن بر زنان بپرهيزيد"، مردي از انصار گفت: نزديکان شوهر چطور؟ پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمود: "نزديکان شوهر مرگ است" (يعنى بسيار خطرناك است).

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>جلال الدین خوارزمشاه > محاصره خلاط به دست وی

شماره مقاله : 10454              تعداد مشاهده : 364             تاریخ افزودن مقاله : 9/5/1390

محاصره خلاط به دست جلال الدين‏
گفتيم كه جلال الدين از شهر آنى به تفليس بازگشت و داخل سرزمين ابخاز شد.
رفتن او از آن جا نيرنگى بود زيرا به او خبر رسيد كه نماينده ملك اشرف در خلاط كه حسام الدين على حاجب نام داشت از نزديك شدن وى به خلاط انديشه كرده و براى نگهدارى خلاط و دفاع از آن سرزمين اقدامات لازم را معمول داشته است.
از اين رو جلال الدين به تفليس برگشت تا مردم خلاط آسوده خاطر شوند و رعايت احتياط و آمادگى براى جنگ را كنار بگذارند. بعد، ناگهان بر آنان حمله‏ور گردد.
غيبت او از تفليس و حضور او در شهرهاى ابخاز ده روز به طول انجاميد.
سپس بازگشت و روانه خلاط شد.
به شيوه هميشگى خويش شتابان پيش رفت و منازل را يكى پس از ديگرى پشت سر گذاشت.
اگر كسانى پيشش نبودند كه به نمايندگان ملك اشرف نامه بنويسند و حركت او را خبر دهند بى‏گمان اهل خلاط را غافلگير مى‏كرد و ناگهان بر آنان مى‏تاخت و كارشان را مى‏ساخت.
ولى برخى از كسانى كه او را همراهى مى‏كردند و مورد اعتمادش نيز بودند، خبرهاى او را به مردم خلاط مى‏رساندند.
از دو روز پيش از آن كه جلال الدين خوارزمشاه به خلاط برسد، مردم خلاط از هجوم او خبردار شده بودند.
جلال الدين در روز شنبه سيزدهم ذى القعده [ششصد و بيست و سوم هجرى قمرى] به ملازگرد رسيد و در آن جا اردو زد.
بعد از آن جا رفت.
دو روز ديگر، يعنى روز دوشنبه پانزدهم ذى القعده، نيز به خلاط رسيد و هنوز فرود نيامده و اردو نزده بود كه فرمان پيشروى داد و با مردم خلاط جنگى سخت كرد.
در نتيجه پيشروى و پافشارى و سرسختى، لشكر او به پاى ديوار شهر رسيد ولى كشته بسيار داد.
در دومين پيشروى خود جنگى بسيار سخت كرد چنانكه مردم خلاط را به ستوه آورد.
بدين گونه سربازان جلال الدين خوارزمشاه سرانجام در ديوار بيرونى شهر رخنه كردند و از آن گذشتند و به ربض رسيدند كه محوطه‏اى ميان ديوار بيرونى و ديوار درونى شهر بود.
در آن جا به يغماى دارائى مردم و بهره‏گيرى از زنان و فرزندانشان دست دراز كردند.
مردم خلاط كه چنين ديدند بر سر غيرت آمدند و همديگر را به جانبازى و حفظ آب و خاك و مال و ناموس خويش برانگيختند.
در نتيجه، همه بار ديگر به سوى لشكريان خوارزمشاه برگشتند و با ايشان جنگيدند و از شهر بيرونشان كردند و بسيارى از ايشان را نيز كشتند.
لشكر خوارزمشاه هم گروهى از سرداران خلاط را اسير كردند و خون بسيارى از سربازان را ريختند.
كار جانفشانى درين نبرد به جائى رسيد كه حسام الدين على حاجب از اسب پياده شد و در برابر دشمن ايستاد و كسان خود را به جنگ برانگيخت.
زد و خوردى خونين و مصيبتى بزرگ روى داد.
پس ازين جنگ جلال الدين چند روز به استراحت پرداخت.
بعد، مانند نخستين بار، پيشروى به سوى خلاط را تجديد كرد.
مردم خلاط هم باز با او سخت جنگيدند تا لشكرش را از شهر دور ساختند.
آنان در جنگ با جلال الدين خوارزمشاه، جدى بودند و صميمانه مى‏كوشيدند و با آزمندى و اشتياق بسيار از جان خويش دفاع مى‏كردند و وقتى كه بد رفتارى خوارزميان و تبهكارى و بيرحمى ايشان در غارت شهرها را هم ديدند، ديگر مانند كسانى مى‏جنگيدند كه مى‏خواستند از مال و جان و ناموس خود دفاع كنند.
جلال الدين در خلاط ماند تا سرماى سختى فرا رسيد و برفى باريد.
او در روز سه شنبه، هفت روز از ذى الحجه اين سال باقى مانده، از آن جا رفت.
سبب رفتن او، گذشته از بيم برف، خبرى بود كه راجع به تاخت و تاز تركمانان ايوانى در شهرهاى او به وى رسيد.
*

متن عربی:

ذكر حصر جلال الدين خلاط
قد ذكرنا أن جلال الدين عاد من مدينة آني إلى تفليس ودخل بلاد ابخاز، وكان رحيله مكيدة لأنه بلغه أن النائب عن الملك الأشرف، وهو الحاجب حسام الدين علي بمدينة خلاط، قد احتاط، واهتم بالأمر وحفظ البلد لقربه منه؛ فعاد إلى تفليس ليطمئن أهل خلاط ويتكروا الاحتياط والاستظهار ثم يقصدهم بغتة؛ فكانت غيبته ببلاد ابخاز عشرة أيام، وعاد، وسار مجداً يطوي المراحل على عادته، فلو لم يكن عنده من يراسل نواب الأشرف بالأخبار لفجأهم على حين غفلة منهم، وإنما كان عنده بعض ثقاته يعرفهم أخباره، وكتب إليهم فوصل الخبر إليهم قبل وصوله بيومين.
ووصل جلال الدين فنازل مدينة ملازكرد يوم السبت ثالث عشر ذي القعدة، ثم رحل عنها؛ فنازل مدينة خلاط يوم الاثنين خامس عشر ذي القعدة، فلم ينزل حتى زحف إليها، وقاتل أهلها قتالاً شديداً، فوصل عسكره سور البلد، وقتل بينهم قتل كثيرة، ثم زحف إليها مرة ثانية، وقاتل أهل البلد قتالاً عظيماً، فعظمت نكاية العسكر في أهل خلاط، ووصلوا إلى سور البلد، ودخلوا الربض الذي له، ومدوا أيديهم في النهب وسبي الحريم.
فلما رأى أهل خلاط ذلك تذامروا، وحرض بعضهم بعضاً، فعادوا إلى العسكر فقاتلوهم فأخرجوهم من البلد، وقتل بينهم خلق كثير، وأسر العسكر الخوارزمي من أمراء خلاط جماعة، وقتل منهم كثير، وترجل الحاجب علي، ووقف في نحر العدو، وأبلى بلاء عظيماً.
ثم إن جلال الدين استراح عدة أيام، وعاود الزحف مثل أول يوم، فقاتلوه حتى أبعدوا عسكره عن البلد. وكان أهل خلاط مجدين في القتال، حريصين على المنع عن أنفسهم، لما رأوا من سوء سيرة الخوارزميين ونهبهم البلاد، وما فيهم من الفساد، فهم يقاتلون قتال من يمنع عن نفسه وحريمه وماله، ثم أقام عليها إلى أن اشتد البرد، ونزل شيء من الثلج، فرحل عنها يوم الثلاثاء لسبع بقين من ذي الحجة من السنة، وكان سبب رحيله مع خوف الثلج ما بلغه عن التركمان الإيوانية من الفساد ببلاده.

از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى و على هاشمى حائرى ، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

یحیی بن معاذ (رحمه الله) فرمود: « أخوك من عرفك العيوب، وصديقك من حذرك من الذنوب». «برادر تو همان شخصی است که تو را از عیب‌هایت آگاه سازد و دوست ات همان شخصی است که تو را از ارتکاب گناهان باز دارد». صفة الصفوة، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن الجوزي. 

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 8034
دیروز : 3293
بازدید کل: 8243379

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010